نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد زبانشناسی، گروه زبان و ادبیات انگیسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران
2 استاد زبان و ادبیات فارسی، گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران
3 فارغالتحصیل کارشناسی ارشد زبانشناسی، گروه زبان و ادبیات انگیسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایران
چکیده
یکی از انواع رویکردهای تحلیلی متون، رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی ونلیوون است. این رویکرد دارای دو مؤلفۀ اصلی حذف و اظهار است که هرکدام دارای زیرمؤلفههای مختلفی هستند. هدف از پژوهش حاضر بررسی و تحلیل چگونگی تحقق مؤلفههای حذف، شامل پنهانسازی وکمرنگسازی و برخی از مؤلفههای اظهار، شامل تشخصزدایی، طبقهبندی، تشخصبخشی، منفعلسازی، جنسارجاعی و زیرمؤلفههای مربوط به هریک از آنها در بازنمایی کارگزاران اجتماعی در داستان «بیژن و منیژه» از شاهنامۀ فردوسی است. در این راستا، انواع جملات این اثر تعیین و شمارش شدهاند. سپس، بسامد کاربرد، درصد و سطح معناداری هر یک از مؤلفهها و زیرمؤلفههای مربوط به آنها از طریق تحلیل آماری و آزمون خیدو سنجش شده است. نتایج پژوهش نشان میدهند که شاعر از تمام مؤلفههای گفتمانی حذف و اظهار موردنظر در این داستان استفاده کرده است. بهعلاوه، بر اساس نتایج آزمون خیدو، بین بسامد کاربرد مؤلفههای اصلی بررسیشده در قیاس با یکدیگر و نیز، بین زیرمؤلفههای مربوط به هر مؤلفۀ اصلی رابطهای معنادار وجود دارد. تحلیل نتایج مؤلفههای حذف نشان میدهد که شاعر تمایلی به بازنمایی کارگزاران اجتماعی بهصورت پنهان ندارد. همچنین، نتایج مؤلفههای موردبررسی اظهار نشان میدهند که شاعر با بهکارگیری زیرمؤلفۀ ارزشدهی مثبت و منفعلسازی تأثیرپذیر مستقیم سعی دارد کارگزاران اجتماعی را اثرگذار و دارای ارزش مثبت بازنمایی کند. بهعلاوه، در بسیاری از جملات کارگزاران اجتماعی از طریق ارجاع به گفتهها، ویژگیهای ظاهری و یا بهکارگیری استعارهها و تشبیهات بازنمایی میشوند.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
A Critical Analysis and Representation of Social Actors in “Bijan and Manijeh”: Van Leeuwen's (2008) Sociological- Semantic Model
نویسندگان [English]
- Abbas Ali Ahangar 1
- Mohammad Amir Mashhadi 2
- Zeinab Teimoorirabor 3
1 Professor of Linguistics, Department of English Language and Literature, University of Sistan and Baluchestan, Zahedan, Iran.
2 Professor of Persian Language and Literature, Department of Persian Language and Literature, University of Sistan and Baluchestan, Zahedan, Iran.
3 Graduated M.A. of Linguistics, Department of English Language and Literature, University of Sistan and Baluchestan, Zahedan, Iran.
چکیده [English]
Van Leeuwen’s (2008) critical discourse analysis approach is one of the analytical approaches of text. It has two main components including exclusion and inclusion, each one having different sub-components. The purpose of this research is to study and analyze the way the components of exclusion including suppression and backgrounding and some components of inclusion comprising impersonalization, categorization, personalization, passivation, generalization, and their subcomponents are manifested in representing social actors in “Bijan and Manijeh” story from Ferdowsi's Shahnameh. In this regard, different types of sentences in this work were identified and counted. Then the usage frequency, percentage, and significance level of each component and the relevant sub-components were assessed via statistical analysis and Chi-square test. The research results show that the poet has used all sub-components of exclusion and the given components of inclusion under investigation in this story. Besides, Chi-square test results designate there is a comparatively significant relationship between the application frequencies of major intended components compared with each other and also their sub-components. The analysis of exclusion results reveals the poet does not have a tendency to secretly represent the social actors. Also, the results of the inclusion components under study demonstrate the poet has used positive appraisement and subjection sub-components and has tried to characterize the social actors more effectively with a positive value. Moreover, in most sentences, the social actors are represented by giving reference to their utterances, physical features, and using similes and metaphors.
کلیدواژهها [English]
- social actors
- exclusion
- inclusion
- Van Leeuwen’s model
- "Bijan and Manijeh" story
- مقدمه
در سالهای اخیر پژوهش پیرامون حوزۀ گفتمان[1] و تحلیل گفتمان[2] موردتوجه بسیاری از زبانشناسان قرار گرفته است و بهتدریج «این حوزه به گلوگاه تعاملاتی رشتههای مختلف زبانشناسی، جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفه و مطالعات فرهنگی و ... تبدیل شده است» (کلانتری، 1391: 8). سیر تدریجی تکامل این حوزهها نشان میدهد که ارائۀ یک تعریف واحد از مفهوم گفتمان کاری سخت و تاحدودی ناممکن به نظر میرسد، چراکه گفتمان دارای منافع و در برخی مواقع روشهای مشترکی است که گروهها و ساختارهای اجتماعی را مطالعه میکند. برای مثال، در این زمینه میتوان به رشتههای مردمشناسی، جامعهشناسی و قومشناسی اشاره کرد و همچنین، رشتههایی از قبیل روانشناسی اجتماعی و شناختی که حوزۀ آنها شناخت رفتار انسان است (بلور و بلور[3]، 1390). برهمینمبنا، تحلیل گفتمان نیز انواع مختلفی دارد که عبارتاند از: تحلیل گفتمان ساختگرا[4]، تحلیل گفتمان نقشگرا[5] و تحلیل گفتمان انتقادی[6].
تحلیل گفتمان ساختگرا بین زبانی که افراد یک جامعه استفاده میکنند و کلماتی که معنا را منتقل میکنند، تمایز قائل است (Guerin et al., 2010). ازسویدیگر، نقشگرایان به زبان بهمانند یک پدیدۀ اجتماعی مینگرند. برایناساس، «نقشگرایان تحلیل گفتمان را مطالعۀ جنبههای گوناگون چگونگی استفاده از زبان میدانند و برروی نقش واحدهای زبانی متمرکز هستند. در حقیقت، آنها به عمل انجامشده توسط مردم در یک موقعیت خاص و با مقاصدی خاص توجه میکنند» (تاجیک، 1379: 24). رویکرد جدیدتر، تحلیل گفتمان انتقادی است (Wodak & Meyer, 2001). این رویکرد مبتنی بر روابط اجتماعی و تعاملات مابین کارگزاران[7] است و بر این عقیده است که درک و تفسیر متون بدون توجه به دانش جهانی و دانش پیشزمینهای ناممکن است (Van leeuwen, 2008).
درحوزۀ تحلیل گفتمان انتقادی، رویکردها و الگوهای مختلفی ارائه شده است. بهعنوان نمونه، میتوان به فوکو[8] (1980)، هاج وکرس[9] (1993)، لاکلا[10] (1994)، لاکلا و موف[11] (2001)، پنیکوک[12] (2001)، وداک و مایر[13] (2001)، فرکلاف[14] (1996; 2002)، وندایک[15] (2006) و ونلیوون[16] (1996; 2008) اشاره کرد. دراینراستا، رویکرد ونلیوون (2008)، بهعنوان الگوی پژوهش حاضر، رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی است که اساس آن توجه به روابط اجتماعی و تعاملات بین افراد و یا بهعبارتی همان نگاه تعاملی است. ازدیدگاه او، آنچه مهم مینماید لزوم توجه به ساختارهای تعاملی و اجتماعی و عوامل بیرون از متن است. همچنین، تحلیل متن بدون توجه به این مسائل ناقص و ناکارآمد است و نتایج حاصل از چنین پژوهشی غیرقابلاستناد است.
دراینراستا، برای درک چگونگی بازنمایی کارگزاران اجتماعی و معناداربودن یا نبودن بسامد کاربرد مؤلفههای گفتمانی حذف و اظهار در داستان «بیژن ومنیژه» از شاهنامۀ فردوسی، از الگوی تحلیل گفتمان انتقادی ونلیوون (2008) استفاده شده است. این الگو شامل دو مؤلفۀ اصلی حذف[17] و اظهار[18] است. مؤلفههای مربوط به حذف عبارتاند از کمرنگسازی[19] و پنهانسازی[20]. سایر مؤلفهها که به مؤلفۀ اصلی اظهار مربوط میشوند در سه سطح تعیین نقش، تعیین نوع اشاره و تعیین ماهیت مطرح میشوند و عبارتاند از: الف) فعالسازی[21]؛ ب) منفعلسازی[22] که خود دارای دو زیرمؤلفۀ منفعلسازی تأثیرپذیر مستقیم[23] و منفعلسازی تأثیرپذیر غیرمستقیم[24] است و پ) تشخصبخشی[25] که دارای زیرمؤلفههای مشخصسازی[26] و نامشخصسازی[27] است.
مشخصسازی به انواع زیرمؤلفههای پیونددهی[28] و پیوندزدایی[29]، تفکیکپذیری[30] و تفکیکناپذیری[31]، طبقهبندی[32]، نامدهی[33]، مشخصسازی تکموردی[34] و مشخصسازی چندموردی[35] تقسیم میشود. طبقهبندی دارای سه زیرمؤلفۀ نقشدهی[36]، هویتدهی[37] و ارزشدهی[38] است. مؤلفههای مربوط به هویتدهی عبارتاند از هویتدهی مقولهای[39]، هویتدهی نسبتی[40]، هویتدهی ظاهری[41] و مؤلفههای مربوط به ارزشدهی عبارتاند از ارزشدهی مثبت[42] و ارزشدهی منفی[43]. همچنین، نامدهی خود به انواع رسمی[44]، نیمهرسمی[45]، غیررسمی[46]، عنواندهی[47] و عنوانزدایی[48] تقسیم میگردد که عنواندهی نیز دارای دو زیرمقولۀ مقامدهی[49] و نسبتدهی[50] است. زیرمؤلفههای مربوط به مشخصسازی چند موردی عبارتاند از: وارونگی[51]، نمادینشدگی[52]، دلالت ضمنی[53] و فشردهشدگی[54] که وارونگی دارای دو زیرمقولۀ زماندرهمی[55] و هویتدرهمی[56] است؛ ت) جنسارجاعی[57]؛ ث) نوعارجاعی[58] که شامل دو زیرمقولۀ فردارجاعی[59] و گروهارجاعی[60] میشود. گروهارجاعی نیز دارای دو زیرمقولۀ کلیارجاعی[61] و مجموعهارجاعی[62] است و ج) تشخصزدایی[63] که از دو زیرمؤلفۀ انتزاعیسازی[64] و عینیسازی[65] تشکیل شده است. زیرمؤلفههای مربوط به عینیسازی عبارتاند از: مکانمداری[66]، ابزارمداری[67]، گفتهمداری[68] و انداممداری[69].
در موردکتاب شاهنامه نیز باید توضیح داد که این سرودۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی از نوع شعر حماسی است و اشعار حماسی دارای مشخصههای بارزی هستند. این نوع شعر به شکل داستانی روایی است که هدف عمدهاش پرورش قهرمانی ملی و اثرگذار است. بهعلاوه، در شعر حماسی به جزئیات صحنههای نبرد و توصیف حالات انسانی خشم وشادی با بهکارگیری تشبیهات و استعارات شعری توجه ویژهای میشود (Abram, 1999). داستان «بیژن و منیژه» 1312 بیت از این کتاب را به خود اختصاص داده و در برگیرندۀ موضوعات مختلفی، از قبیل وطنپرستی، حراست از ناموس، غیرتمندی، صلح، جنگاوری و دلیری است.
باتوجهبه آنچه بیان شد، با استفاده از مؤلفههای گفتمانمدار الگوی ونلیوون (2008)، میتوان به چگونگی بازنمایی کارگزاران اجتماعی در متن این داستان در قالب مؤلفههای مربوط به حذف، شامل پنهانسازی و کمرنگسازی و برخی از مؤلفههای مربوط به اظهار، شامل تشخصزدایی، طبقهبندی، تشخصبخشی، منفعلسازی و جنسارجاعی بههمراه زیرمؤلفههای مربوط پرداخت. سپس، میتوان بسامد کاربرد هریک از این مؤلفهها را تعیین، توصیف، مقایسه و تحلیل کرد. بنابراین، پرسشهای پژوهش حاضر عبارتاند از:
1ـ چگونه انواع مؤلفههای گفتمانی حذف و اظهار مطرح در الگوی ونلیوون (2008) در داستان «بیژن و منیژه» بازنمایی میشوند؟
2ـ چه نوع رابطهای بین بسامدکاربرد انواع مؤلفههای گفتمانی مطرح در الگوی ونلیوون (2008) در داستان «بیژن و منیژه» وجود دارد؟
برهمیناساس، فرضیههای این پژوهش از این قرارند:
1ـ انواع مؤلفههای گفتمانی حذف و اظهار مطرح در داستان «بیژن و منیژه» منطبق با مؤلفههای گفتمانی مطرح در الگوی ونلیوون (2008) بازنمایی میشوند.
2ـ بین بسامدکاربرد انواع مؤلفههای گفتمانی مطرح در الگوی ونلیوون (2008) در داستان «بیژن و منیژه» رابطهای معنادار وجود دارد.
- پیشینۀ پژوهش
تحلیل گفتمان انتقادی از موضوعات میانرشتهای است و الگوی ونلیوون (1996; 2008) نیز بستر مناسبی را برای تحلیل انواع متون فراهم آورده است. بهدلیل گستردگی پژوهشهایی که با استفاده از این الگو در حوزههای غیرادبی صورت گرفتهاند، در این پژوهش، تنها به پیشینۀ آثاری اشاره میشود که از این الگودر حوزۀ مطالعات ادبی بهره بردهاند.
فلاحی و همکاران (1389) بهمنظور بررسی میزان صراحت و پوشیدگی، متن گلستان سعدی را با استفاده از الگوی ونلیوون (2008) مورد بررسی قرار دادهاند. نتایج نشان میدهند که شاعر بیشتر با پوشیدهسازی پیام خود را به شکلی رازگونه منتقل کرده است.
رفیعی (1391) بهمنظور پی بردن به چگونگی بازنمایی کارگزاران در بابهای چهارم و هشتم کتاب گلستان، از الگوی ونلیوون (2008) استفاده نموده است. نتایج نشان میدهند که کنشها در باب چهارم مؤثر هستند و نویسنده حضوری مبتنی بر سکوت دارد، درحالیکه در باب هشتم نویسنده نقشی فعال و پویا دارد.
پوشنه و معین (1392) با هدف دستیابی به چگونگی بازنمایی کارگزاران اجتماعی، اثری از ابراهیم گلستان (1384) با عنوان «میان دیروز، امروز و فردا» را با بهکارگیری الگوی ونلیوون (1996) مورد بررسی قرار دادهاند. این پژوهش نشان میدهد که در این اثر تمام کارگزارانی که در رأس قدرت هستند، پوشیده بازنمایی شدهاند.
شریف و یارمحمدی (1393) بهمنظور سنجش کارایی الگوی یارمحمدی (1391) در چهل مورد از رباعیات خیام، از الگوی ونلیوون (1996) استفاده کردهاند. نتایج نشان میدهند که الگوی یارمحمدی برای تحلیل انواع شعر فارسی ابزاری مناسب است.
اندی و همکارن (1393) نیز از الگوی ونلیوون (2008) بهمنظور دستیابی به چگونگی بازنمایی زن در دو رمان «سنگ صبور» نوشتۀ صادق چوبک (1345) و «سووشون» نوشتۀ سیمین دانشور (1392) استفاده کردهاند. نتایج پژوهش نشان میدهند که زن در هر دو رمان ضعیف، منفعل و جنس دوم معرفی شده است و تحتسلطۀ مردان است.
رحیمیان و جوکار (1394) با هدف یافتن جایگاه کارگزاران اجتماعی در اشعار بهار از الگوی ونلیوون (1996) استفاده کردهاند. نتایج نشان میدهند که شاعر از سه مؤلفۀ نامبری[70]، فردیسازی[71] و لقبدهی بهمنظور ایجاد صداقت در کلام استفاده کرده است. همچنین، بسامد کاربرد مؤلفههای ارزشدهی و فعالسازی، در جهت القای حس وطنپرستی، عدالتخواهی وآزادی، بیشتر از سایر مؤلفههای مربوط به حذف بهکار رفتهاند.
جنیدیجعفری و خاقانی (1394) نیز بهمنظور پیبردن به نقش سلطه و قدرت، داستان «زن زیادی» اثر آلاحمد (1386) را بر اساس الگوی ونلیوون (2008) بررسی کردهاند. نتایج نشان میدهند که مردان از جایگاه سلطه و قدرت به زنان مینگرند، ولی نویسنده با بهرهگیری از مؤلفۀ فعالسازی به مبارزه با این تفکر پرداخته است.
مقداری و جهانگیری (1394) شش کتاب شعر کودک و نوجوان از آثار قیصر امینپور، سلمان هراتی و عبدالرضا رضایینیا را که به موضوع دفاع مقدّس مربوط میشدند، با هدف بررسی مفهوم جنگ با استفاده از الگوی ونلیوون (2008) مورد مطالعه قرار دادهاند. نتایج نشان میدهند که امینپور به ارزشهای برآمده از جنگ بار ارزشی مثبت میدهد و هراتی جنگ را مقدمهای برای احقاق حق میداند.
اسداللهی و علّامی (1396) با هدف بررسی انواع مؤلفههای گفتمانی و چگونگی بازنمایی کارگزاران اجتماعی در متن داستان «سیاوش»، به تحلیل انتقادی آن بر اساس الگوی ونلیوون (1996) پرداختهاند. نتیجۀ پژوهش نشان میدهد که فردوسی با پوشیده ساختن کارگزاران اجتماعی، آنها را از دام صدق و کذب رها میکند و ایدئولوژی خود را از زبان دیگران مطرح میسازد.
غلامعلیزاده و همکاران (1396) داستان «آل» نوشتۀ بهمنبیگی را با هدف بازنمایی دید کلی عشایر بر اساس الگوی ونلیوون (2008) مورد بررسی قرار دادهاند. نتایج بررسی نشان میدهند که کارگزاران اجتماعی بیشتر بهصورت پنهان بازنمایی شدهاند. همچنین، در جوامع عشایری زنان مورد ستم هستند، درحالیکه ارزشدهی مردان ایل همگی مثبت و در خدمت بیان دیدگاه جامعه نسبت به جنس مذکر است.
صادقی و همکاران (1397) داستان «بهرام گور و شنگل هند» را با هدف دستیابی به گفتمان رایج در شاهنامه بر اساس الگوی ونلیوون (2008) مورد پژوهش قرار دادهاند. نتایج حاکی است که دو مؤلفۀ انتزاعیسازی و فردیسازی بیشترین بسامد را در این اثر داشتهاند. مؤلفۀ فردیسازی در جهت اسطورهای کردن شخصیتهای تاریخی و مؤلفۀ فعالسازی در جهت پویا نمایاندن این شخصیتها استفاده شده است.
اکبری و همکاران (1398) با هدف دستیابی به چگونگی بازنمایی کارگزاران، داستان «آب بید» اثر بهمنبیگی را مورد بررسی قرار دادهاند. نتایج پژوهش نشانگر آن است که این الگو ابزار مناسبی برای تحلیل متون داستانی وکشف رابطۀ زبان واندیشۀ شاعر است. در این داستان، شاعر به کتمان هویت حکومت پهلوی و کارگزاران مربوط به آن میپردازد.
- چارچوب نظری
در این پژوهش، مؤلفههای حذف، شامل پنهانسازی و کمرنگسازی و برخی از مؤلفههای مربوط به اظهار، شامل تشخصزدایی، طبقهبندی، تشخصبخشی، منفعلسازی و جنسارجاعی ـ که هرکدام زیرمؤلفههای مختلفی دارند ـ مورد بررسی قرار گرفتهاند. ونلیوون (2008: 28-54) به تعریف و تبیین انواع مؤلفهها و زیرمؤلفههای موردنظر به شرح ذیل میپردازد:
1ـ حذف: از نظر تقسیمبندی، حذفها ممکن است ساده باشند و خواننده آنها را بشناسد و یا ممکن است خواننده کاملاً با آنها بیگانه باشد. چنین حذفهای بنیادینی میتوانند تحلیلهایی از عمل اجتماعی ارائه دهند. گاهی همه یا بعضی از کارگزاران حذف میشوند، ولی از آنها اثری برجای میماند وگاهی نیز، ما میتوانیم این پرسش را مطرح کنیم که چه کسی عمل کشتن را انجام داده است؛ یا چه کسی کشته شده است. درصورتیکه متن هیچ پاسخی فراهم نکرده است، باید بین انواع مؤلفههای حذف (پنهانسازی وکمرنگسازی) تمایز ایجاد کرد.
1ـ1ـ پنهانسازی: بر اساس این زیرمؤلفه، هیچ ارجاعی به کارگزار یا کارگزاران اجتماعی در هیچ جای متن و بافت وجود ندارد. بهعبارتدیگر، از کارگزاران اجتماعی و گاهی فعالیتهایشان هیچ اثری برجای نمیماند.
1ـ2ـ کمرنگسازی: در این زیرمؤلفه، حذف نمود کمتری دارد. ممکن است کارگزاران اجتماعی محذوف در جای دیگری از متن بر اساس ردپایی که از خود برجای گذاشتهاند، شناسانده شده باشند.
2ـ اظهار: این مؤلفه خود از انواع مؤلفههای اصلی و زیرمؤلفههای مربوط تشکیل شده است. در پژوهش حاضر، صرفاً به مؤلفههای اصلی و فرعی زیر پرداخته میشود:
2ـ1ـ منفعلسازی: این مؤلفه زمانی اتفاق میافتد که کارگزار یا کارگزاران اجتماعی دستخوش عمل یا اعمالی شده باشند و یا نتیجۀ آن را دریافت کنند. بهاینترتیب، منفعلسازی خود به دو نوع تقسیم میشود. درواقع، میتوان گفت کارگزار اجتماعی ممکن است تأثیرپذیر مستقیم یا تأثیرپذیر غیرمستقیم باشد.
الف) منفعلسازی تأثیرپذیر مستقیم: در تعریف این مؤلفۀ گفتمانمدار میتوان به ماهیت این نوع منفعلسازی اشاره کرد. در منفعلسازی از نوع تأثیرپذیر مستقیم کارگزاران بهطور مستقیم و از روی اجبار تحتتأثیر عملی قرار میگیرند.
ب) منفعلسازی تأثیرپذیر غیرمستقیم: این نوع منفعلسازی حالتی است که در آن کارگزاران بهصورت غیرمستقیم از یک عمل یا کنش بهصورت مثبت یا منفی بهره میبرند.
2ـ2ـ تشخصبخشی: این مؤلفه شامل انواع مؤلفههای مشخصسازی و نامشخصسازی است.
الف) مشخصسازی: این مؤلفه به نمود مشخص و بارز هویت کارگزاران اجتماعی اشاره دارد و بهنوبۀ خود، شامل مشخصسازی تکموردی و مشخصسازی چندموردی میشود.
ـ مشخصسازی تکموردی: در حالتی اتفاق میافتد که کارگزار اجتماعی در یک نقش یا عمل اجتماعی شرکت داشته باشد.
ـ مشخصسازی چندموردی: بر اساس این مؤلفه، کارگزاران اجتماعی بهعنوان شرکتکنندگان، در آن واحد در بیش از یک نقش اجتماعی بازنمایی میشوند. این نوع از مشخصسازی به انواع مختلفی، شامل وارونگی، نمادینشدگی، دلالت ضمنی و فشردهشدگی تقسیم میگردد.
- وارونگی: وارونگی شکلی از مشخصسازی چندموردی است که کارگزاران اجتماعی دارای دو نقش هستند و این دو نقش در تقابل با یکدیگر قرار دارند. هویتدرهمی هنگامی کاربرد مییابدکه هویت و نقش فرد دچار تغییر و دگرگونی شود و کارگزاران اجتماعی در فعالیتهایی شرکت کنند که بهطور معمول واجدشرایط آن نیستند.
زماندرهمی به مواردی اشاره دارد که نقش یا فعالیت کارگزاران در واحد زمان دستخوش تغییر گردد و این تغییرات بهلحاظ زمانی با یکدیگر همخوانی نداشته باشند
- نمادینشدگی: نمادینشدگی را میتوان حالتی تعریف کرد که کارگزاران اجتماعی، افسانهای یا ساختگی در موقعیتهای اجتماعی غیرساختگی و غیر افسانهای به جای کارگزاران و گروههایی دیگر قرار میگیرند.
- دلالت ضمنی: دلالت ضمنی مؤلفهای زمانی است و در مواردی کاربرد پیدا میکند که کارگزارانِ دارای نقش منحصربهفرد، مقوله یا نقش دیگری را نیز به عهده بگیرند و بههمراه خود اشارات و دلالتهایی را در ذهن ایجاد کنند.
- فشردهشدگی: فشردهشدگی به معنای مرتبطکردن کارگزاران به نقشهای اجتماعی مختلف و اطلاق صفت و ویژگیهایی خاص به گروهی از کارگزاران است. بهاینصورتکه صفتی خاص از یک گروه کارگزاران گرفته میشود و سپس، به هریک از افراد آن گروه اطلاق میشود.
ب) نامشخصسازی: بر طبق این مؤلفه، کارگزاران اجتماعی بهصورت فرد یا گروهی بینام بازنمایی میشوند. نامشخصسازی را میتوان از طریق توجه به ضمایر مبهم (بعضی افراد، شخصی، کسی و هرکسی و ...) تشخیص داد.
2ـ3ـ تشخصزدایی: این مؤلفه عبارت است از حالتی که در آن کارگزاران اجتماعی توسط ابزارهای دیگری بازنمایی شوند. بهعنوان مثال، با اسامی انتزاعی یا با اسامی ذاتی که معانیشان مشخصۀ معنایی بشری ندارد. تشخصزدایی دارای دو زیر مؤلفۀ انتزاعیسازی و عینیسازی است.
الف) انتزاعیسازی: زمانی رخ میدهد که کارگزاران اجتماعی توسط خصوصیاتی که ذهنیت نویسنده ایجادکرده، بازنمایی شوند.
ب) عینیسازی: کارگزاران اجتماعی توسط ارجاع به یک شیء یا مکانی که به آن مرتبط است، بازنمایی میشوند. انواع عینیسازی شامل مکانمداری، گفتهمداری، ابزارمداری و انداممداری است.
ـ مکانمداری: کارگزاران اجتماعی با ارجاع به مکانی که در آن هستند، بازنمایی میشوند.
ـ گفتهمداری: باتوجهبه مؤلفۀ گفتهمداری، کارگزاران توسط ارجاع به گفتههایشان بازنمایی میشوند.
ـ ابزارمداری: کارگزاران اجتماعی با ارجاع به ابزاری که عمل بهواسطۀ آن انجام میشود، بازنمایی میگردند.
ـ انداممداری: این مؤلفه وقتی نمود مییابد که کارگزار بهوسیلۀ یکی از اعضای بدن بازنمایی شود.
2ـ4ـ جنسارجاعی: مؤلفۀ جنسارجاعی یا عامنگری به این مفهوم است که یک مقوله و بحث به صورت کلی و عام مطرح و بررسی شود.
2ـ5ـ طبقهبندی: بر اساس این مؤلفه، گاهی کارگزاران باتوجهبه نقشی که به آنها داده شدهاست و یا فعالیتهایشان طبقهبندی میگردند. زیرمؤلفههای مربوط به طبقهبندی عبارتاند از: نقشدهی، هویتدهی و ارزشدهی.
الف) نقشدهی: این زیرمؤلفه زمانی شناخته میشود که کارگزاران اجتماعی بر اساس فعالیت و شغلشان بازنمایی شوند.
ب) هویتدهی: هویتدهی اشاره به بازنمایی کارگزاران بر اساس ویژگیهای ذاتی و معمولشان دارد و به سه دستۀ هویتدهی مقولهای، هویتدهی نسبتی و هویتدهی ظاهری تقسیم میشود.
ـ هویتدهی مقولهای: هنگامیکه کارگزاران بر اساس قراردادهای فرهنگی، تاریخی و طبیعی، مثل نژاد، جنس، قومیت، مذهب و ... بازنمایی شوند، هویتدهی مقولهای دارند.
ـ هویتدهی نسبتی: کارگزاران بر اساس روابط خانوادگی، دوستی و کاریشان بازنمایی میشوند.
ـ هویتدهی ظاهری: کارگزاران بر اساس خصوصیات جسمانی و یا وضع ظاهریشان بازنمایی میگردند.
پ) ارزشدهی: در این حالت کارگزاران به کمک اصطلاحات تقابلی و ارزشی و بهواسطۀ ارزشهای مثبت یا منفی بازنمایی میشوند. مؤلفۀ ارزشدهی دارای دو زیرمؤلفۀ ارزشدهی مثبت و ارزشدهی منفی است.
ـ ارزشدهی مثبت: هنگامی رخ میدهد که کارگزاران اجتماعی از طریق عبارات تقابلی مثبت و ارزشی بازنمایی میشوند.
ـ ارزشدهی منفی: هنگامی رخ میدهد که کارگزاران اجتماعی از طریق عبارات تقابلی منفی بازنمایی میشوند.
- روششناسی پژوهش
پژوهش حاضر از نوع توصیفی ـ تحلیلی است و تحلیل دادههای پژوهش بهصورت کمی وکیفی انجام شده است. هدف اصلی از پژوهش حاضر بررسی، شناسایی و مقایسۀ بسامد کاربرد مؤلفههای گفتمانی حذف و برخی از مؤلفههای گفتمانی مربوط به اظهار مطرح در الگوی ونلیوون (2008) در داستان «بیژن و منیژه» برگرفته از شاهنامۀ فردوسی است. دراینراستا، به بررسی معناداری بسامد کاربرد این مؤلفهها در قالب مؤلفههای اصلی و فرعی مورد نظر نیز پرداخته میشود. بهعلاوه، هدف دیگر این پژوهش تبیین چگونگی بازنمایی کارگزاران اجتماعی در این داستان است. ازآنجاکه در شعر با جابهجایی عناصر زبانی مواجه هستیم، نمیتوان ابیات یا مصرعها را بهعنوان واحد تحلیل در نظر گرفت. بنابراین، ابتدا انواع جملات، شامل جملات ساده، جملات مرکب، جملات با فعل محذوف و شبهجملهها از مجموع 1312 بیت استخراج و سپس، انواع مؤلفههای موردنظر در آنها مشخص شد. بعد از تعیین و شمارش مؤلفهها، به بررسی بسامد کاربرد مؤلفههای گفتمانمدار جامعهشناختی ـ معنایی الگوی پژوهش در این داستان پرداخته شد. نتایج بررسی این مؤلفهها با استفاده از نرم افزار اس.پی.اس.اس (SPSS) نسخۀ 2016 مورد تحلیل قرار گرفتهاست. برای سنجش سطح معناداری[72]، اختلاف بین بسامد کاربرد مؤلفههای اصلی و نیز زیرمؤلفههای هر مؤلفۀ اصلی، از آزمون خیدو[73] استفاده شده است.
- توصیف و تحلیل دادهها
در این بخش، ابتدا نمونههایی از مؤلفههای حذف و برخی از مؤلفههای اظهار مطرح در الگوی ونلیوون (2008)، در داستان «بیژن و منیژه» معرفی[74] و سپس بسامد، درصد و میزان معناداری کاربرد هر یک، از طریق جداول مربوط توصیف و تحلیل شدهاند.
5ـ1. حذف
مؤلفۀ حذف دارای دو زیرمؤلفۀ پنهانسازی و کمرنگسازی است:
5ـ1ـ1. پنهانسازی
در مثال (1ـ الف) کارگزار فعل «نشانده» حذف شده است؛ در هیچ قسمتی از داستان اثری از خود برجای نگذاشته است وکاملاً پنهان است. در مثال (1ـ ب) نیز، کارگزار فعل «بیاراسته» پنهان است:
(1) الف. گرانمایه اسبان و زین پلنگ نشانده گهر در جناغ خدنگ
ب. به دیبا بیاراسته گاه شاه نهاده به سر بر کیانی کلاه
5ـ1ـ2. کمرنگسازی
در مثال (2ـ الف)، در هرکدام از مصرعها واژۀ «تو» ناشناخته است، امّا اگر به ابیات قبل رجوع شود، خواننده متوجه خواهد شد که منظور از این ضمیر «کیخسرو» است. بنابراین، این ضمیر در هر دو جملۀ بیت مؤلفۀ کمرنگسازی را نشان میدهد. در مثال (2ـ ب) نیز، کارگزار فعل «بگفت» از ابیات قبل شناسایی میشود و مؤلفۀ کمرنگسازی دارد:
(2) الف به هر هفت کشور تویی شهریار زهر بد تو باشی به هرشهر، یار
ب. پیام منیژه به بیژن بگفت همه روی بیژن چو گل برشکفت
5ـ2. اظهار
مؤلفههای مربوط به اظهار در این پژوهش عبارتاند از: منفعلسازی، تشخصبخشی، تشخصزدایی، جنسارجاعی و طبقهبندی. هریک از این مؤلفههای اصلی زیرمقولههای مختلفی دارند که نمونههای مربوط به هریک در زیر ارائه گردیده است:
5ـ2ـ1. منفعلسازی
این مؤلفه خود به دو زیرمؤلفۀ منفعلسازی تأثیرپذیر مستقیم و منفعلسازی تأثیرپذیر غیرمستقیم تقسیم میشود.
الف) منفعلسازی تأثیرپذیر مستقیم: در مثال (3ـ الف)، «بیژن» بهعنوان صید و به حالت «بسته» بازنمایی شده است و «گرسیوز» مانند یوزپلنگ آن را به دندان گرفته و میبرد. کارگزار «بیژن» بهاجبار و مستقیم تحتتأثیر عمل «گرسیوز» است و مثل یک موجود صیدشدۀ منفعل بازنمایی گردیده است. در مثال (3ـ ب) نیز، ضمیر متصل در «کردش» کارگزار «گرگین» را بازنمایی میکند که متأثر از عمل «خسرو» است:
(3) الف. بیاورد بسته به کردار یوز چه سود از هنرها چو برگشت روز
ب. هم اندر زمان پای کردش ببند که از بند گیرد بداندیش پند
ب) منفعلسازی تأثیرپذیر غیرمستقیم: در مثال (4ـ الف)، منظور از«تو» کارگزار «گیو» است که خداوند غیرمستقیم و به دست «رستم» آزادی پسرش را به او باز میگرداند و دارای مؤلفۀ منفعلسازی تأثیرپذیر غیرمستقیم است. در مثال (4ـ ب) نیز، کارگزار «شاه» از نتیجۀ عمل «بیژن» بهرهمند میشود و دارای مؤلفۀ منفعلسازی تأثیرپذیر غیرمستقیم است:
(4) الف. که بر دست رستم جهان آفرین به تو داد پیروز پور گزین
ب. که دندانها نزد شاه آورد تن بیسرانشان به راه آورد
5ـ2ـ2. تشخصبخشی
این مؤلفه به دو صورت مشخصسازی و نامشخصسازی نمود مییابد.
الف) مشخصسازی: مشخصسازی دارای دو زیرمؤلفۀ مشخصسازی تکموردی و مشخصسازی چندموردی است.
ـ مشخصسازی تکموردی: در مثال (5ـ الف)، «بیژن» کارگزار اجتماعی است که در یک نقش اجتماعی مشخص بهعنوان «فرزند گیو» بازنمایی شده است. در مثال (5ـ ب)، «خسرو» کارگزاری است که با نقش اجتماعی مشخص «شاه» بازنمایی شده است:
(5) الف. که بیژن بجانست خرسند باش برامید گم بوده فرزند باش
ب. چو بر نامه بنهاد خسرو نگین بشد گیو و بر شاه کرد آفرین
ـ مشخصسازی چندموردی: زیرمؤلفههای مربوط به مشخصسازی چند موردی عبارتاند از: وارونگی، نمادینشدگی، دلالت ضمنی و فشردهشدگی.
- وارونگی: مؤلفۀ وارونگی دو زیرمؤلفه دارد. هویتدرهمی که ناظر بر تغییر نقش و هویت کارگزاران است و زماندرهمی که ناظر بر تغییرات در واحد زمان است. در مثال (6ـ الف)، در مصرع نخست، مشخص است که زمان و زمانه هیچگاه از حرکت بازنمیایستند و نقش «گردون گردان» پیشروی بهسوی آینده است، امّا این مصرع نشان میدهد که روزگار برخلاف هویت و نقش اصلیاش که پیشروندگی است، به حالت سکون درآمده است و دارای مؤلفۀ هویتدرهمی است. همچنین، در مثال (6ـ ب)، هویت «گرگین» از یار و همراه «بیژن» به دشمن او تبدیل میگردد:
(6) الف. فروماند گردون گردان بجای شده سست خورشید را دست و پای
ب. ز بهر فزونی و وز بهر نام به راه جوان بر، بگسترد دام
در مثال (7ـ الف)، منظور از جام (جام جهاننما) وسیلهای است مانند مکانیاب (جیپیاس) امروزی که میتواند موقعیت مکانی افراد را نشان دهد. «کیخسرو» با استفاده از این وسیله میتواند موقعیت مکانی «بیژن» را که گم شده است، گزارش دهد. استفاده از ابزاری با این قابلیت ـ که مشابه آن در عصر حاضر رایج است ـ در زمان پادشاهی کیخسرو موضوعی غیرعادی و دارای مؤلفۀ زماندرهمی است. در نمونۀ (7ـ ب)، سخنان «کیخسرو» مثل مادهای شادیبخش سبب تغییر حالت روحی «گیو» شده است. این تغییرِ وابسته به زمان نیز دارای مؤلفۀ زماندرهمی است:
(7) الف. بگویم تو را هر کجا بیژن است به جام اندرون این مرا روشن است
ب. چو بشنید این سخن گیو شاد شد ز تیمار بیژن آزاد شد
- نمادینشدگی: در مثال (8ـ الف)، در جملۀ چهارم «هاروت» نام فرشتهای است که بر اساس داستانهای مذهبی برای آموزش جادو فرود آمده است. «هاروت» موجودی ناملموس است و از طریق داستانها شناخته میشود و در این جمله، بهعنوان کارگزار در یک موقعیت غیرساختگی بهجای کارگزاری دیگر (زن قصهگو) بهکار رفته است، بنابراین مؤلفۀ نمادینشدگی دارد. در مثال (8ـ ب) نیز، «آهرمن» موجودی ناملموس است که از طریق داستانهای اساطیری و مذهبی شناخته میشود. بنابراین، دارای مؤلفۀ نمادینشدگی است:
(8) الف. گهی می گسارید و گه چنگ ساخت تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت
ب. دلش را بپیچید آهرمنا بدانداختن کرد با بیژنا
- دلالتضمنی: در مثال (9ـ الف)، منظور از «مارسیاه» کارگزاری است برای اشاره به «اهریمن» که استعاره از شب تاریک است و مفهوم نحسبودن اهریمن را به ذهن خواننده متبادر میسازد؛ ازاینرو دارای مؤلفۀ دلالت ضمنی است. در مثال (9ـ ب) نیز، عبارت «نگار سمن» خودش بهمعنای «زیباروی» است و بر کارگزار «منیژه» اشاره دارد و دارای مؤلفۀ دلالت ضمنی است:
(9) الف. نموده زهرسو به چشم اهرمن چو مار سیه بازکرده دهن
ب. چو بیدار شد بیژن و هوش رفت نگارسمن بر در آغوش یافت
- فشردهشدگی: در مثال (10ـ الف)، کلمۀ «گرگساران» علاوهبراینکه بر نام سرزمین (جرجساران) اشاره دارد، در مفهوم «گرگمانند» نیز استفاده میشود. این صفت کل «تورانیان» را بهلحاظ خلقوخوی همچون گرگ، وحشی و ستیزهجو معرفی کرده است. استفاده از یک کلمه برای بیان این مفاهیم باعث شده که کلمۀ «گرگساران» دارای مؤلفۀ فشردهشدگی باشد. در مثال (10ـ ب) نیز، عبارت «روباه پیر» دارای مفاهیم حیلهگر، مکار و ضعیف است که کارگزار «دستان» را بازنمایی میکند و دارای مؤلفۀ فشردهشدگی است:
(10) الف. سوی کشور گرگساران رسید به فرمان یزدان مر او را بدید
ب. تو دستان نمودی چو روباه پیر ندیدی همی دام نخجیرگیر
ب) نامشخصسازی: در مثال (11ـ الف)، کلمۀ «هرگونه» یکی از ادات مبهم و دارای مؤلفۀ نامشخصسازی است. همچنین، در نمونۀ (11ـ ب)، عبارت «تنی چند» دارای ادات مبهم و مولفۀ نامشخصسازی است:
(11) الف.که با ما ز هرگونه مردم بود نبایدکه زان گوهری گم بود
ب. ز مردان گردنکش و نامور بباید تنی چند بستهکمر
5ـ2ـ3. تشخصزدایی
مؤلفۀ تشخصزدایی به دو زیرمؤلفۀ انتزاعیسازی و عینیسازی تقسیم میشود:
الف) انتزاعیسازی: در مثال (12ـ لف)، عبارت «شاخ بید» که خصوصیت «گرازنده» دارد، تخیل شاعر است که برای اشاره به «بیژن» بهکار رفته است. هنگامیکه «بیژن» در چاه اسیر است، بهعلّت ترس و گرسنگی مثل «شاخۀ (درخت) بید» بر خود میلرزد. بهعلاوه، در مثال (12ـ ب)، کلمۀ «هیون» بهمعنای «شتر بزرگ» است. شاعر برای بازنمایی «رستم»، که خشمگین و جنگطلب است، از ذهنیت خود استفاده نموده و او را با مولفۀ انتزاعیسازی بازنمایی کرده است:
(12) الف. ز پیوند و خویشان شده ناامید گرازنده برسان یک شاخ بید
ب. به چنگ اندرون گرزۀ گاوسار بسان هیونی گسستهمهار
ب) عینیسازی: این مؤلفه دارای زیرمؤلفههای مکانمداری، گفتهمداری، ابزارمداری و انداممداری است.
ـ مکانمداری: در مثال (13ـ الف)، آنچه از حملۀ گرازها به ستوه آمده است «شهرارمان» نیست، بلکه «مردم شهرارمان» هستند. همچنین، در نمونۀ (13ـ ب)، منظور از «شهر ایران» مردم ایران است، که بهدلیل استفاده از نام یک مکان برای اشاره به افراد، دارای مؤلفۀ مکانمداری است:
(13) الف. به دندان چو پیلان، به تن همچو کوه و ز ایشان شده شهر ارمان ستوه
ب. زمانه چرا بندد این بند من غم شهر ایران و فرزند من
ـ گفتهمداری: در مثال (14ـ الف)، جملۀ «به فرزند گفت» بهنقل از «شاعر» و «زن قصهگو» است. جملۀ «این جوانی چراست» و جملۀ «به نیروی خویش این گمانی چراست؟» بهنقل از «شاعر»، «زن» و«گیو» هستند. فعل «گفت» از طریق ارجاع به نقلقولها سه کارگزار، یعنی «شاعر»، «زن» و «گیو» را بازنمایی میکند. همچنین، در مثال (14ـ ب)، جملۀ «بگفت آنچ بشنید» در مصرع اول نقلقول از«زن»، «شاعر» و «سالار هشیار» است و دارای مؤلفۀ گفتهمداری است:
(14) الف. به فرزند گفت این جوانی چراست؟ به نیروی خویش این گمانی چراست؟
ب. بگفت آنچ بشنید و فرمان گزید به پیش اندرون آوردشان چون سزید
ـ ابزارمداری: در مثال (15ـ الف)، «سر تیغ» ابزاری است که در نقش کارگزار بازنمایی شده است. «سر تیغ» اشاره به انسانی دارد که آراموقرار نیافته است و ازآنجاکه یک شئ نقش انسانی کارگزاری را پذیرفته، این مورد دارای مؤلفۀ ابزارمداری است. در مثال (15ـ ب)، نیز کلمۀ «عماری» بهمعنای «تخت» و «کجاوه» است. آنچه که مهیای رفتن شده است «عماری» نیست، بلکه «عماری» ابزاری است که کارگزاران آمادۀ رفتن را بازنمایی میکند:
(15) الف. هنوز آن سرتیغ دستان سام همانا نیاسود اندر نیام
ب. عماری بسیچید رفتن به راه مر آن خفته را اندر آن جایگاه
ـ انداممداری: در مثال (16ـ الف)، فاعل فعل «گیرد» کارگزار «دل» است. ازآنجاکه «دل» اندام و عضوی از بدن است، توانایی انجام فعل را ندارد و بهجای کارگزار به کار رفته است، بنابراین دارای مؤلفۀ اندام مداری است. در مثال (16ـ ب) نیز، «دل» عضوی از بدن است که کارگزار را بازنمایی میکند و دارای مؤلفۀ انداممداری است:
(16) الف. که دل گیرد از مهر او فر و مهر بدو اندرون خیره ماند سپهر
ب. زنیم آنگهی رای هشیارتر شود دل ز دیدار بیدارتر
5ـ2ـ4. جنسارجاعی
در مثال (17ـ الف)، «دشمنان» به طبقهای کلی و عام اشاره دارد و نمیتوان از آن کارگزار خاصی را در ذهن تصور کرد. بنابراین، «دشمنان» بهدلیل بازنمایی کارگزاران از طریق اشاره به ماهیت عام، دارای مؤلفۀ جنسارجاعی است. در مثال (17ـ ب) نیز، کلمۀ «مردان» به طبقهای عام و کلی از نوع بشر اشاره دارد و دارای مؤلفۀ جنس ارجاعی است:
(17) الف. سر دشمنان تو بادا بگاز بریده چنان کار سران گراز
ب. دریغا ز شاه و ز مردان نیو دریغا که دورم ز دیدار گیو
5ـ2ـ5. طبقهبندی
مؤلفۀ طبقهبندی سه زیرمؤلفه، شامل نقشدهی، هویتدهی و ارزشدهی دارد.
الف) نقشدهی: در مثال (18ـ الف)، کلمۀ «نگهبان» نام شغل است و کارگزار از طریق ارجاع به شغلش بازنمایی شده است، در نتیجه شامل مؤلفۀ نقشدهی میشود. در مثال (18ـ ب)، کلمۀ «پردهدار» کارگزار را از طریق شغلش بازنمایی کرده و دارای مؤلفۀ نقشدهی است:
(18) الف. جهان از دل خویشتن پرهراس جرس برکشیده نگهبان پاس
ب. ز پرده درآمد یکی پردهدار به نزدیک سالار شد هوشیار
ب) هویتدهی: مؤلفۀ هویتدهی سه زیرمؤلفۀ هویتدهی مقولهای، هویتدهی نسبتی و هویتدهی ظاهری را شامل میشود.
ـ هویتدهی مقولهای: در مثال (19ـ الف)، عدهای از کارگزاران اجتماعی «ترکان» از طریق ارجاع به قومیت و نژادشان بازنمایی شدهاند و بهاینترتیب، این مورد شامل مؤلفۀ هویتدهی مقولهای میشود. همچنین، در مثال (19ـ ب)، کارگزار «سیاوش» از طریق اشاره به نژاد شاهانهاش بازنمایی شده است و دارای مؤلفۀ هویتدهی مقولهای است:
(19) الف. شوم بزمگه را ببینم ز دور که ترکان همی چون بسیچند سور
ب. سیاوش که بود از نژاد کیان ز بهر تو بسته کمر بر میان
ـ هویتدهی نسبتی: در مثال (20ـ الف)، کلمۀ «دخترم» کارگزار «منیژه» را باتوجهبه رابطۀ دختر و پدری با «افراسیاب» بازنمایی کرده است و دارای مؤلفۀ هویتدهی نسبتی است. در مثال (20ـ ب)، «فریبرز کاووس» شامل مؤلفۀ هویتدهی نسبتی است، چراکه «فریبرز» با ارجاع به نسبتی که با «کاووس» دارد، بازنمایی شده است:
(20) الف. نبینی کزین بدهنر دخترم چه رسوایی آمد به پیران سرم؟
ب. بهرامش نشسته بزرگان بهم فریبرز کاووس با گستهم
ـ هویتدهی ظاهری: در مثال (21ـ الف)، «دستبسته» یک ویژگی ظاهری و نشانۀ اسارت است. این ویژگی ظاهری «بیژن» را بازنمایی میکند و دارای مؤلفۀ هویتدهی ظاهری است. «برهنهتن» نیز ویژگی ظاهری است که «بیژن» را با استفاده از مؤلفۀ هویتدهی ظاهری بازنمایی میکند. «پولادپیراهنا» به مفهوم داشتن «زره برتن» است و ویژگی ظاهری «گرسیوز» را نشان میدهد. ازآنجاکه «گرسیوز» با ویژگی ظاهری بازنمایی شده است، دارای هویتدهی ظاهری است. در مثال (21ـ ب)، «خوبچهر» دارای ویژگی هویتدهی ظاهری است، چراکه «منیژه» را با اشاره به ویژگی ظاهریاش بازنمایی کرده است:
(21) الف. یکی دستبسته برهنهتنا یکی را ز پولاد پیراهنا
ب. مرا سوی آن خوبچهر آوری دلش با دل من به مهر آوری
پ) ارزشدهی: مؤلفۀ ارزشدهی دارای دو زیرمؤلفه، شامل ارزشدهی مثبت و ارزشدهی منفی میشود.
ـ ارزشدهی مثبت: در مثال (22ـ الف)، سه صفت مثبت «جوان»، «هشیار» و «پیروز بخت» کارگزار «بیژن» را بازنمایی میکنند و دارای مؤلفۀ ارزشدهی مثبت هستند. در مثال (22ـ ب)، صفت «آزادهخوی» به کارگزار «منیژه» ارزش مثبت میدهد:
(22) الف. ز گفت پدر پس برآشفت سخت جوان بود و هشیار و پیروز بخت
ب. سوی خیمه دخت آزادهخوی پیاده می گام زد بآرزوی
ـ ارزشدهی منفی: در مثال (23ـ الف)، «بیوفا» صفتی منفی است که به بازنمایی کارگزار «گرگین» کمک میکند و به او ارزش منفی میدهد. در مثال (23ـ ب) نیز، عبارت «ناپاک زن» کارگزار «منیژه» را با ارزش منفی بازنمایی میکند:
(23) الف. نگر تا چه بد ساخت آن بیوفا مر او را چه پیش آورید از جفا
ب. بدو گفت از این کار ناپاک زن هشیوار با من یکی رای زن
باتوجهبه انواع مؤلفههای حذف و اظهار مستخرج از داستان «بیژن و منیژه»، ترتیب بسامد و درصد کاربرد هریک از انواع زیرمؤلفههای مربوط، بهصورت عددی در جدول (1) ارائه شده است:
جدول 1. بسامد کاربرد و درصد هر یک از زیرمؤلفههای حذف و اظهار
نام مؤلفه |
بسامد کاربرد |
درصد |
گفتهمداری |
6745 |
12/50 |
کمرنگسازی |
2765 |
54/20 |
ارزشدهی مثبت |
755 |
61/5 |
دلالت ضمنی |
495 |
97/3 |
نقشدهی |
376 |
79/2 |
هویتدهی ظاهری |
367 |
72/2 |
انداممداری |
299 |
22/2 |
پنهانسازی |
217 |
61/1 |
منفعلسازی تأثیرپذیر مستقیم |
213 |
58/1 |
ارزشدهی منفی |
185 |
37/1 |
منفعلسازی تأثیرپذیر غیرمستقیم |
139 |
03/1 |
هویتدهی مقولهای |
118 |
87/0 |
انتزاعیسازی |
117 |
86/0 |
نامشخصسازی |
115 |
85/0 |
هویتدهی نسبتی |
109 |
81/0 |
فشردهشدگی |
91 |
67/0 |
جنسارجاعی |
77 |
57/0 |
ابزارمداری |
72 |
53/0 |
مشخصسازی تکموردی |
63 |
46/0 |
مکانمداری |
58 |
43/0 |
نمادینشدگی |
43 |
31/0 |
زماندرهمی |
23 |
17/0 |
هویتدرهمی |
14 |
17/0 |
مجموع |
13456 |
100 |
بهعلاوه، جدول (2) ترتیب بسامد کاربرد و درصد مؤلفههای اصلی حذف و هر یک از مؤلفههای اصلی اظهار موردِپژوهش را نشان میدهد:
جدول 2. بسامد کاربرد و درصد مربوط به مؤلفههای اصلی
نام مؤلفه |
بسامد کاربرد |
درصد |
تشخصزدایی |
7291 |
2/54 |
پنهانسازی |
217 |
6/1 |
کمرنگسازی |
2765 |
5/20 |
طبقهبندی |
1910 |
2/14 |
تشخصبخشی |
844 |
3/6 |
منفعلسازی |
352 |
6/2 |
جنسارجاعی |
77 |
6/0 |
جمع مؤلفهها |
13456 |
100 |
بر اساس جدولهای (1) و (2)، مشخص میشود شاعر از تمام مؤلفههای اصلی حذف و اظهار موردنظر و همچنین، زیرمؤلفههای مربوط در این داستان استفاده کرده است.
جدول (3) نتایج آزمون خیدو مربوط به زیرمؤلفههای هر مؤلفۀ اصلی را نشان میدهد. مؤلفۀ جنسارجاعی بهدلیل نداشتن زیرمؤلفه در جدول (3) گنجانده نشده است.
جدول 3. آزمون خیدو مربوط به زیرمؤلفههای هر مؤلفۀ اصلی
مؤلفۀ اصلی |
زیرمؤلفهها |
درجۀ آزادی |
آمارۀ آزمون خیدو |
سطح معناداری |
حذف |
پنهانسازی کمرنگسازی |
1 |
164/2177 |
000/0 |
تشخصزدایی |
انتزاعیسازی عینیسازی |
1 |
510/683 |
000/0 |
طبقهبندی |
نقشدهی هویتدهی ارزشدهی |
1 |
103/254 |
000/0 |
تشخصبخشی |
مشخصسازی نامشخصسازی |
1 |
678/446 |
000/0 |
منفعلسازی |
منفعلسازی تأثیرپذیر مستقیم منفعلسازی تأثیرپذیر غیرمستقیم |
1 |
555/15 |
000/0 |
بر اساس جدول شماره (3)، بین بسامد کاربرد انواع زیرمؤلفههای مربوط به هر مؤلفۀ اصلی رابطهای معنادار وجود دارد (05/0 >000/0P=).
جدول (4) به نتایج آزمون خیدوی مؤلفههای اصلی حذف و اظهار مربوط میشود.
جدول 4. آزمون خیدو مربوط به حذف و برخی از مؤلفههای اصلی اظهار
مؤلفهها |
درجۀ آزادی |
آمارۀ آزمون خیدو |
سطح معناداری |
حذف |
5 |
604/16214 |
000/0 |
تشخصزدایی |
|||
طبقهبندی |
|||
تشخصبخشی |
|||
منفعلسازی |
|||
جنسارجاعی |
باتوجهبه جدول (4)، مشخص میشود بین بسامدکاربرد مؤلفۀ حذف و مؤلفههای اصلی اظهار رابطهای معنادار وجود دارد (05/0 >000/0P=).
- بحث و نتیجهگیری
همانگونه که بیان شد، بهطورکلی، در پژوهش حاضر 13456 مورد مؤلفۀ گفتمانی حذف و اظهار بر اساس الگوی ونلیوون (2008) از داستان «بیژن و منیژه» استخراج شد و مورد توصیف و تحلیل قرار گرفت. جدول شمارۀ (1) نشان میدهد که بیشترین بسامد کاربرد، بهترتیب مربوط به زیرمؤلفههای گفتهمداری، کمرنگسازی، ارزشدهی مثبت، دلالت ضمنی، نقشدهی، هویتدهی ظاهری، انداممداری، پنهانسازی، منفعلسازی تأثیرپذیر مستقیم، ارزشدهی منفی، منفعلسازی تأثیرپذیر غیرمستقیم، هویتدهی مقولهای، انتزاعیسازی، نامشخصسازی، هویتدهی نسبتی، فشردهشدگی، جنسارجاعی، ابزارمداری، مشخصسازی تکموردی، مکانمداری، نمادینشدگی، زماندرهمی و هویتدرهمی است. همچنین، جدول شمارۀ (2) نشان میدهد که ترتیب مؤلفههای اصلی موردبررسی بر اساس بسامد کاربرد عبارتاند از: تشخصزدایی، کمرنگسازی، پنهانسازی، طبقهبندی، تشخصبخشی، منفعلسازی و جنسارجاعی.
بسامد کاربرد دو زیرمؤلفۀ مربوط به تشخصزدایی، یعنی عینیسازی و انتزاعیسازی و رابطۀ معنادار بین این دو مؤلفه میتواند در کشف ایدئولوژی شاعر مثمر ثمر باشد. با بررسی بسامد کاربرد و نتیجۀ آزمون خیدو میتوان وقوع زیرمؤلفههای مربوط به انتزاعیسازی و عینیسازی را نیز تبیین نمود. بهاینترتیب، مؤلفۀ گفتهمداری بیشترین بسامد کاربرد را در بین انواع زیرمؤلفههای گفتمانی موردِپژوهش دارد. بسامد بالای این مؤلفه ناظر بر بعد روایی داستان «بیژن و منیژه» است. یکی از ویژگیهای اشعار حماسی شکل روایی آنهاست. به این مفهوم که کنشها بیشتر از طریق گفتوگوها و تعاملات اجتماعی بهوقوع میپیوندند (Abram, 1999). جریان داستانی «بیژن و منیژه» در بستری از تعاملات اجتماعی، گفتوگوها و نقلقولها بهوقوع میپیوندد. شرح حوادث گوناگون و رجزخوانیهای میدان جنگ، از یک طرف، و وجود زن قصهگو، از طرفدیگر ـ که در ابتدای داستان کل وقایع و داستان را برای شاعر شرح میدهد ـ و همچنین، وجود شاعر که بهنقل از زن قصهگو بار دیگر به بازگویی داستان برای مخاطب میپردازد، از جمله عواملی هستند که سبب افزایش بسامد کاربرد مؤلفۀ گفتهمداری شدهاند. وجود این مؤلفه سبب شده است مخاطب حتی بر جزئیترین مسائل، از قبیل ویژگیهای صحنۀ نبرد، روحیات افراد، لباس و پوشش و... تسلط کامل داشته باشد، چراکه در حین نقلقولها وگفتوگوها، بهدفعات به این موضوعات اشاره گردیده است. حتی لحن این گفتمانها نیز بر نوع نگرش مخاطب به افراد اثرگذار است و باعث میشود برخی افراد قوی و قهرمان و برخی دیگر، ضعیف و زیردست معرفی شوند. بهطورکلی، این گفتمانها لحن حماسی دارند و از صلابت خاصی برخوردارند. درحقیقت، بسامد کاربرد مؤلفۀ گفتهمداری علاوه بر رواییبودن، نوع حماسی داستان را نیز موردتأکید قرار میدهد.
دومین زیرمؤلفۀ مربوط به تشخصزدایی با بسامد کاربرد بالاتر، انداممداری است. شاعر بهدفعات برای پاک و مبرا ساختن کارگزاران اجتماعی داستان، کنشهای بد و منفی اعضای بدن را بهعنوان کارگزار اجتماعی معرفی میکند. همچنین، در برخی جملات برای نشان دادن تمایل قطعی کارگزار به انجام کاری، از اشاره به اعضای بدن استفاده کردهاست؛ به این مفهوم که کارگزار با تمام وجود به جنگیدن، نبرد و یا ایجاد صلح تمایل دارد. بنابراین، میتوان گفت انداممداری با دو هدف عمده استفاده شده است. اوّل، با هدف مبرا ساختن شخصیتها ازکنشهای منفی و دوم، نشان دادن رغبت کارگزار به کنشی مثبت.
سومین بسامد کاربرد تشخصزدایی به زیرمؤلفۀ انتزاعیسازی مربوط میشود. خاصیت شعرگونگی و نظم بودن داستان موردنظر سبب گردیده شاعر از قدرت تخیل برای ارائۀ مفهوم و دلانگیزشدن داستان استفاده کند. کاربرد تشبیهات و استعارات سبب غنای شعر میشود. بهعلاوه، حماسهها در قالب اسطوره سروده میشوند. اسطورهها نیز برخاسته از تخیلات و تفکراتی هستند که از فرهنگها وسرزمینهایی با تاریخ کهن و غنای داستانی برمیآیند (صابری و بیرجندی، 1389). بسامد کاربرد مؤلفۀ انتزاعیسازی مؤید غنا و پختگی شعر موردنظر است. همچنین، خواننده نیز میتواند فضای موردنظر را راحتتر در ذهن خود مجسم نماید و برای برقراری ارتباط با کارگزاران داستان مشکلی نخواهد داشت. بهکارگیری زیرمؤلفۀ انتزاعیسازی در جهت تحقق این اهداف مثمر ثمر بوده است. کمترین بسامد کاربرد در بین انواع زیرمؤلفههای تشخصزدایی به دو زیرمؤلفۀ ابزارمداری و مکانمداری تعلق دارد. این موضوع نشان میدهد که شاعر تمایل دارد شخصیتها با فردیتشان معرفی شوند، تا از طریق ابزار و مکان. از زیرمؤلفۀ مکانمداری، جز در موارد معدودی که برای تأکید بر ملیّت قهرمانان و ضدقهرمانان استفاده شده و ناظر بر بعد ملیگرایی اشعار حماسی است، استفادۀ دیگری نشده است. در واقع، حماسۀ ملی ایرانیان واکنشی در برابر تجزیۀ روح و وحدت ملی در پی هجوم اقوام یا جنگها بوده است (احمدی دستگردی، 1395). بنابراین، از نتایج نیز مشخص میشود که مکانمداری ابزاری در خدمت خلق حماسۀ ملی و نشان دادن حس ملیگرایی و اتحاد بین مردم یک سرزمین است که فردوسی از آن غافل نشده است. بهطورعمده، شاعر از سه کلمۀ «ایران»، «توران» و «ارمان» برای تأکید بر ملیت کارگزاران استفاده کرده است. بهعنوان نمونه، شاعر برای تأکید بر ایرانیبودن «بیژن»، «کیخسرو» و «رستم» و گاهی، کل ایرانیان از کلمۀ «ایران» استفاده نموده است. از طرفی، برای معرفی «افراسیاب» و «گرسیوز» و یا کل تورانیان از واژۀ «توران» و برای اشاره به کل ارمانیان از کلمۀ «ارمان» بهره برده است. بنابراین، میتوان گفت که کاربرد زیرمؤلفۀ مکانمداری دو علّت اصلی دارد: نخست، تأکید بر ملیت کارگزاران و دوم، تعمیم یک نگرش یا کنش به کل افراد یک ملت.
از توجه به مؤلفۀ اصلی حذف و دو زیرمؤلفۀ پنهانسازی و کمرنگسازیِ مربوط به آن مشخص میشود که سهم کمرنگسازی بهمراتب بیشتر از پنهانسازی است. به نظر میرسد شاعر باتوجهبه گستردگی موضوعات، تمایل زیادی به استفاده از پنهانسازی ندارد. داستان «بیژن و منیژه» در برگیرندۀ موضوعات جنگ، دلاوری، وطنپرستی، جشن، حراست از ناموس، توجه به اخلاقیات، وفای به عهد، نکوهش خیانت، دروغ و سایر رذایل اخلاقی است. باتوجهبه چنین گستردگی موضوعی، برای از دست نرفتن انسجام داستانی و سردرگم نساختن خواننده، شاعر تمایلی به استفاده از پنهانسازی ندارد، مگر در برخی موارد که نشناختن شخصیت به کلیّت داستان آسیب نرساند. بهاینترتیب، اگر شاعر بهطور مرتب با استفاده از پنهانسازی کارگزاران را مخفی نماید، رشتههای داستانی از هم گسسته میشوند و خواننده بهعلّت نشناختن کارگزاران اجتماعی دچار ابهام میگردد. بههمیندلیل، کارگزاران اجتماعی بیشتر از طریق ارجاع به سایر قسمتهای داستان قابلشناسایی و تشخیص هستند و بهعبارتی، کمرنگ شدهاند. این مسأله با نتایج حاصل از پژوهش فلاحی و همکاران (1389) همسو است. به عقیدۀ آنها، در ساختار کتاب گلستان مؤلفههای گفتمانی مبتنی بر حذف بسامد کاربرد بالایی دارند.
در ارتباط با مؤلفۀ طبقهبندی و زیرمؤلفههای مربوط به آن، آزمون خیدو نشان میدهد که بین سه زیرمؤلفۀ مربوط به طبقهبندی، یعنی ارزشدهی، هویتدهی و نقشدهی رابطهای معنادار برقرار است. در این ارتباط، بر اساس نتایج آماری، بیشترین بسامد کاربرد را زیرمؤلفۀ ارزشدهی دارد. این موضوع نشان میدهد که شاعر تمایل دارد کارگزاران اجتماعی را با استفاده از صفات تقابلی مثبت یا منفی بازنمایی کند. باوجوداین، کلمات، عبارات و صفات مثبت در جهت پروراندن قهرمانان داستان سبب شدهاند بسامد کاربرد صفات تقابلی و ارزشی مثبت بیشتر از صفات تقابلی منفی باشد. در داستان «بیژن و منیژه» زمانی از صفات تقابلی منفی استفاده شده است که شاعر بخواهد کارگزاری ضدقهرمان را به خواننده معرفی کند، در میدان جنگ رجز بخواند و دشمنان را تحقیر کند و یا اینکه احساس ندامت کارگزار نسبت به عمل خود را بیان کند. بهعنوان نمونه، آن ویژگیهای منفی که «افراسیاب» را معرفی میکنند، او را بهصورت ضدقهرمان بازنمایی میکنند و برخی صفات منفی که «گرگین» خود را از طریقشان معرفی میکند، در نتیجۀ پشیمانی از عملکرد وی است. یکی از روشهای قهرمانپروری در داستان «بیژن و منیژه» بازنمایی آنها ازطریق صفات و ویژگیهای مثبت است. توجه به قدرت بدنی، اخلاقمداری، وطنپرستی و افتخار به نیاکان از جمله محورهای ارزشی هستند که در پرورش قهرمانان این داستان نقش داشتهاند. بهعنوان مثال، «رستم» از طریق نیروی بدنی، وفاداری و غیرتش بازنمایی شده که برای او ارزش مثبت به بارآورده است. این یافتهها با یافتههای پوشنه و معین (1392) و رحیمیان و جوکار(1390) همسو هستند. پوشنه و معین (1392) معتقدند نویسنده با ارزشگذاری مثبت دربارۀ کارگزارانی که از آرمانهای خاصی پیروی میکنند و متعلق به سازمان خاصی هستند، آنها را بهصورت انسانهایی امیدوار به تصویر میکشد که در میانه راه سست نمیشوند. همچنین، رحیمیان و جوکار (1390) معتقدند بهار با کمک مؤلفههای گفتمانمدار نظر و عقیدۀ خود را که همان وطنپرستی، عدالتطلبی وآزادیخواهی بوده است، به خوانندگان القا میکند وآنها را به حمایت از مشروطه و مقاومت در برابر ظلم شاهان و عمّال مستبدش دعوت میکند. بهار پادشاهان مستبد را از طریق بهکارگیری مؤلفۀ ارزشدهی منفی معرفی نموده و به ستیز با آنها پرداخته است.
در ارتباط با زیرمؤلفۀ هویتدهی، بیشترین بسامد کاربرد مربوط به هویتدهی ظاهری است. این نکته نشان میدهد که شاعر تمایل دارد مخاطب بر تمام جزئیات صحنه و ظاهر افراد اشراف داشته باشد و بتواند صحنهها وکنشهای مختلف را در ذهن خود متصور شود. بهاینترتیب، تصویری ذهنی از تمام کارگزاران درگیر در داستان در ذهن مخاطب ایجاد میشود؛ بهطوریکه گویی این کارگزاران افرادی خارج از داستان هستندکه مخاطب آنها را بهخوبی میشناسد. دو زیرمؤلفۀ هویتدهی مقولهای و نسبتی تقریباً به یک میزان کاربرد داشتهاند. شاعر از این دو زیرمؤلفه بیشتر در مواردی استفاده کرده که خواسته است کارگزاری را حین رجزخوانی به گروه مقابل بشناساند. بهعنوان نمونه، در قسمتهای مختلف داستان، «بیژن» از طریق اشاره به نسبت پدر و پسریاش با «گیو» معرفی شده است. شاید، دشمن، بیژن جوان و بینام و نشان را نشناسد، اما پهلوان نامدار ایرانی «گیو» را حتماً میشناسد. درنتیجه، اشاره به نسبتهای خانوادگی و نژاد قومی و ملی سبب ایجاد رعب و وحشت در دشمن میشود. برایناساس، روابط و نسبتها و ویژگیهای قومی و ملیتی نیز برای نشان دادن اهمیت نسلها، مهم دانستن بنیادهای خانوادگی و اجتماعی یک جامعه و برانگیختن روح و غرور ملی بهکاررفتهاند. ازاینرو، کاربرد دو زیرمؤلفۀ هویتدهی نسبتی و هویتدهی مقولهای نسبت به برخی زیرمؤلفههای گفتمانمدار دیگر از بسامد بالاتری برخوردار بوده است. بررسی انواع زیرمؤلفههای تشخصبخشی مشخص میکند که بین زیرمؤلفههای مربوط به آن، یعنی مشخصسازی و نامشخصسازی نیز رابطهای معنادار برقرار است. همچنین، بررسی بسامد کاربرد این زیرمؤلفهها نشان میدهد که زیرمؤلفۀ دلالت ضمنی بسامد کاربردی بیشتری داشته است. این موضوع همانند نمادینشدگی تا حد بسیار زیادی متأثر از ابزارهای هنری و آرایههای ادبی، از قبیل انواع تشبیهات و استعارات است که شاعر بهکارگرفتهاست.
از سوی دیگر، در بسیاری ازجملات، شاعر بهجای کارگزاران از کلمههایی استفاده کرده است که ویژگی منحصربهفرد آن کارگزار را نشان دهد و برآن تأکید نماید. بهعنوان نمونه، وقتی شاعر از واژۀ «سرو» برای دلالت بر «بیژن» استفاده میکند، تمایل دارد که مخاطب قامت بلند و ظاهر رعنای کارگزار را مورد توجه قرار دهد. بهعلاوه، شاعر تمایل دارد داستان را در بستر واقعیت مطرح کند و بهندرت از عوامل فرازمینی بهره ببرد. بسامد کاربرد زیرمؤلفۀ نمادینشدگی این موضوع را نشان میدهد. در مورد زیرمؤلفۀ وارونگی، باید توجه داشت که بسامد کاربرد این زیرمؤلفه نشان میدهد که شاعر بر پایداری شخصیتهای داستان تأکید داشته است. همچنین، پایین بودن بسامد کاربرد زیرمؤلفۀ وارونگی سبب شده است که تغییراتی اندک در ذهن خواننده ثبت شوند و تأکید بر این تغییرات بخش مهمی از جریان داستان را به خود اختصاص میدهد. در ارتباط با وارونگی، بیشترین بسامد کاربرد به تغییرات و وارونگیهای کارگزار «گرگین» مربوط میشود. تغییرات و وارونگیهایی که با گذشت زمان در شخصیت «گرگین» شکل میگیرند زمینه را برای بهوجود آوردن داستان اصلی که آشنایی «بیژن و منیژه» است، فراهم میآورند. تغییر از کارگزاری قهرمان، پهلوان و حامی به کارگزاری بیوفا و خائن، از یک طرف، و سپس وارونگی از شخصیتی منفی به مثبت و ابراز ندامت از عمل خود، علاوهبر پیش بردن داستان، پیام اخلاقی مبتنی بر نفی دروغگویی و خیانت را متذکر میشوند.
نامشخصسازی بیشتر در زمانی کاربرد داشته است که کارگزاران مهم نباشند و هدف اصلی، کنش باشد. بهاینترتیب، شاعر با متمرکز کردن مخاطب برروی عمل وکنش مورد نظر، شخصیتهای داستان را با صفات مبهم معرفی نموده است. پس، خوب یا بد بودن هرکنش به ذات آن برمیگردد، نه به عاملین آن. بهعنوان مثال، اگر دروغ گفتن بد است، پس فرقی ندارد چه کسی دروغ بگوید. آنچه به عقیدۀ شاعر اهمیت دارد، نکوهش کنش زشت است. بسامدکاربرد دو زیرمؤلفۀ فشردهشدگی و مشخصسازی تکموردی حاکی از آن است که شاعر نسبت به کارگزاران اصلی تمایل به بازنمایی از طریق این زیرمؤلفهها ندارد. این دو زیرمؤلفه عمدتاً زمانی کاربرد مییابند که شاعر بخواهد کارگزاری فرعی را سریع معرفی کند و از آن عبور نماید. بههمیندلیل، بسامد کاربرد این دو زیرمؤلفه در مقایسه با بسیاری از زیرمؤلفههای دیگر بسامد کمتری را نشان میدهد.
باتوجهبه دو زیرمؤلفۀ منفعلسازی، میتوان استنباط کردکه بسامد کاربرد زیرمؤلفۀ منفعلسازی تأثیرپذیر مستقیم بیشتر از زیرمؤلفۀ منفعلسازی تأثیرپذیر غیرمستقیم است. این موضوع با ویژگی قهرمانی اشعار حماسی سازگاری دارد. شاعر قهرمانانی ایجاد کرده است که قدرت اثرگذاری زیادی دارند و سایر کارگزاران را تحتتأثیر و تسلط خود درآوردهاند. این قهرمانان صاحبان قدرتند و بر تمام امور تسلط دارند. این نتیجه با یافتههای اکبری و همکاران (1398) همسو است. این پژوهشگران نیز بر این باورند که بازنمایی کارگزاران در داستان «آب بید» بهگونهای کاملاً آگاهانه و تحریککننده تنظیم شدهاست تا در همه جای آن احساس تحقیر شدن مردم روستا و قدرت حاکمان حکومتی احساس شود. منفعلسازی مردم فقیر و مظلوم در خدمت مظلومنمایی آنهاست و از طرفی، بیتوجهی حکومت و صاحبان قدرت نسبت به آنان را به تصویر میکشد. نتایج آزمون خیدو نشان میدهند که بین بسامد کاربرد دو زیرمؤلفۀ منفعلسازی در داستان «بیژن و منیژه» رابطهای معنادار برقرار است و میزان بهرهوری به نسبت اثرگذاری کمتر است. این مهم حکایت از توجه ویژه به بعد اخلاقی و نادیدهگرفتن مادیات دارد. در نهایت، مؤلفۀ جنسارجاعی با کمترین بسامد کاربرد قرار دارد. این موضوع نشان میدهد که شاعر نمیخواهد کارگزاران را بهصورت طبقهای عام بازنمایی کند و بیشتر بر شخصیت و فردیت آنها تأکید دارد. بهطورکلی، نتایج بررسی بسامد کاربرد انواع مؤلفههای گفتمانی حذف و برخی از مؤلفههای گفتمانی اظهار در داستان «بیژن و منیژه» با یافتههای پژوهش صادقی و همکاران (1397) همسو هستند. این نتایج مؤید بهکارگیری انواع مؤلفههای گفتمانی برای بیان داستان و نمایش گفتمان بافتستیز در اشعار فردوسی هستند. این پژوهشگران معتقدند که در داستان «بهرام گور و شنگل هند» نیز فضای داستان با وحدت ریشهدار ایرانیان و بهرام گور با سرزمین هند و شنگل هند با بسامد چشمگیر انواع مؤلفههای گفتمانی به شکل ثمربخشی بازنمایی شده است و بسامد کاربرد زیرمؤلفههای انتزاعیسازی و ارزشدهی نیز این موضوع را تأیید مینماید.
ازآنجاکه مؤلفۀ جنسارجاعی دارای زیرمؤلفه نیست، این مؤلفه در آزمون خیدو مورد سنجش قرارنگرفته است. باتوجهبه نتایج حاصل از آزمونهای خیدو (جدولهای (3) و(4)) و همچنین، توضیحات و بحث ارائهشده، میتوان نتیجه گرفت که بین بسامد کاربرد زیرمؤلفههای مربوط به هر مؤلفه و همچنین، بین بسامد کاربرد مؤلفههای اصلی حذف و مؤلفههای بررسیشدۀ اظهار رابطهای معنادار وجود دارد.
اکنون، میتوان به پرسش نخست پژوهش حاضر مبنی بر چگونگی بازنمایی انواع مؤلفههای گفتمانی حذف و اظهار مطرح در الگوی ونلیوون (2008) در داستان «بیژن و منیژه» پاسخ داد. نتایج گویای آن بودند که بسامد کاربرد هیچیک از مؤلفههای اصلی و زیرمؤلفههای یافتشده در داستان «بیژن و منیژه» (جدولهای (1) و(2)) برابر با صفر نبوده است. همچنین، باتوجهبه توضیحات و تبیین چگونگی بازنمایی انواع مؤلفههای گفتمانی در داستان موردنظر، میتوان گفت که انواع مؤلفههای گفتمانی موردنظر در این داستان، با الگوی ون لیوون (2008) قابلشناسایی و قابلانطباق هستند. بنابراین، فرضیۀ نخست پژوهش مبنی بر اینکه انواع مؤلفههای گفتمانی حذف و اظهار موجود در داستان «بیژن و منیژه» منطبق با مؤلفههای مطرح در ونلیوون (2008) بازنمایی میشوند، تأیید میگردد. همچنین، باتوجهبه نتایج میتوان گفت که در پژوهش حاضر وجود رابطهای معنادار بین بسامد کاربرد هریک از زیرمؤلفهها بهتنهایی و نیز، بین بسامد کاربرد انواع مؤلفههای اصلی و زیرمؤلفههای مربوطه در مقایسه با یکدیگر تأیید میگردد. پس، میتوان به پرسش دوم پژوهش در ارتباط با نوع رابطۀ بین بسامد کاربرد انواع مؤلفههای گفتمانی حذف و اظهار در الگوی ونلیوون (2008) در داستان «بیژن و منیژه» پاسخ داد و ادعا کرد که روابط بین بسامد کاربرد انواع مؤلفههای موردنظر کاملاً معنادار است. بهاینترتیب، صحت فرضیۀ دوم نیز تأیید میگردد
[1]. discourse
[2] . discourse analysis
[3]. Bloor, M., & Bloor, T.
[4]. structural discourse analysis
[5]. functional discourse analysis
[6]. critical discourse analysis
[7]. actors
[8]. Foucault, M.
[9]. Hodge, R., & Kress, G.
[10]. Laclau, E.
[11]. Mouffe, C.
[12]. Pennycook, A.
[13]. Wodak, R., & Meyer, M.
[14]. Fairclough, N.
[15]. Van Dijk, T.
[16]. Van Leeuwen, T.
[17]. exclusion
[18]. inclusion
[19]. backgrounding
[20]. suppression
[21]. activation
[22]. passivation
[23]. subjection
[24]. beneficialization
[25]. personalization
[26]. determination
[27]. indetermination
[28]. association
[29]. dissociation
[30]. differentiation
[31]. indifferentiation
[32]. categorization
[33]. nomination
[34]. single determination
[35]. over determination
[36]. functionalization
[37]. identification
[38]. appraisement
[39]. classification
[40]. relational identification
[41]. physical identification
[42]. positive appraisement
[43]. negative appraisement
[44]. formalization
[45]. semiformalization
[46]. informalization
[47]. titulation
[48]. detitulation
[49]. honorification
[50]. affiliation
[51]. inversion
[52]. symbolization
[53]. connotation
[54]. distillation
[55]. anachronism
[56]. deviation
[57]. generalization
[58]. specification
[59]. individualization
[60]. assimilation
[61]. collectivization
[62]. aggregation
[63]. impersonalization
[64]. abstraction
[65]. objectivation
[66]. spatialization
[67]. instrumentalization
[68]. utterance autonomization
[69]. somatization
[70]. nomination
[71]. individualization
[72]. significance level
[73]. Chi-Square test
[74]. مثالهای ارائهشده در این بخش تنها بخشی از دادههای زبانی موردنظر هستند که برای صرفهجویی در تعداد صفحات مقاله و حفظ انسجام متن گزینش شدهاند. بهعلاوه، ممکن است برخی از این نمونهها دارای مؤلفه یا مؤلفههای دیگری نیز باشند که باتوجهبه محدویت در تعداد کلمههای مقاله، از ذکر آنها صرفنظر گردیده و به بیان و توصیف مؤلفۀ موردنظر بسنده شده است. بهعنوان مثال، در نمونۀ (4)، کارگزار «تو» علاوهبر منفعلسازی تأثیرپذیر غیرمستقیم، دارای مؤلفۀ کمرنگسازی نیز است، چراکه از ابیات قبل مشخص میگردد که منظور «گیو» است.