نوع مقاله : مروری
نویسنده
کارشناس ارشد آموزش زبان فارسی به غیرفارسیزبانان، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران
چکیده
منشأ زبان راز سربه مهری است که ذهن بسیاری از زبانشناسان را درگیر کرده است. مقالۀ حاضر پس از نقد و بررسی نظریههای مطروحه در این زمینه، نظریۀ جدیدی بر اساس تفسیر و تحلیل علمی آیات قرآن کریم ارائه میکند که ترکیبشدۀ دو مورد از نظریههای پیشین است. بر مبنای منطق دینیِ این نظریه، ابداع تدریجی زبان و وجود خانوادههای متعدد زبانی رد میشود. به موجب نظریۀ یادشده زبان به صورت دفعی در دو مرحلۀ صرف و نحو به حضرت آدم و حوا (علیهما السلام) القا گردید، اما فرزندانشان زبانها را به طور تدریجی و با تکیه بر توانش زبانی خود و دادههای زبانی محیط پیرامون فرامیگیرند. عوامل اجتماعی و جغرافیایی حاصل از مهاجرت انسانها به شکل گیری گونههای زبانی مختلف منجر شده است. ارائۀ مصادیق جدید از ابعاد اعجاز بیانی و علمی قرآن، دستاورد مهم این یافتهها به شمار میآید.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
The Origin of Language from the Quran Perspective
نویسنده [English]
- Qodrat Javdani
Master of Persian language teaching to non-Persian speakers, Allameh Tabatabai University, Tehran, Iran
چکیده [English]
The origin of language is veiled in mystery which has been running in many linguists’ minds. Having reviewed and criticized the presented theories in this regard, the current study introduces a new theory based on the interpretation and scientific analysis of the Holy Koran verses that is a combination of two previous theories. According to the religious rationale of this theory, gradual coinage of language and existence of the various language families are rejected. On the basis of the aforementioned theory, a language was received suddenly in two morphological and syntactic steps by Adam and Eve (peace be upon them); however, their children acquired languages gradually relying on their linguistic competence and inputs around them. Social and geographical factors resulted from people’s migration have led to the formation of different linguistic varieties. The present study concludes with introducing new exemplifications of the rhetoric and scientific aspects of the Koranic miracles
کلیدواژهها [English]
- the origin of language
- the Qur’an
- rhetoric miracle
- scientific miracle
- مقدمه
زبانشناسان همواره به دنبال پاسخ این سؤال بودهاند که زبانها از کجا نشأت گرفته و چگونه به وجود آمدهاند. نظرات متنوعی از جمله تئوریهای منشأ الهی یا آفرینش، اصوات طبیعی و حیوانی، سازگاری جسمانی، ژنتیکی و غیره در این باره ایراد شدهاند که در بخش بعدی به تفصیل مورد بحث قرار خواهند گرفت. اگرچه تئوری آفرینش[1] یا منشأ الهی[2] با رویکرد مذهبی به این مقوله پرداخته، اما از مآخذ اسلامی در این راستا استفاده نکرده است. مقالۀ حاضر با هدف بررسی این مهم از منظر قرآن نگاشته شده است. تصدیق نظریۀ فعلی، مستلزم تبیین اصالت و حقانیت این کتاب آسمانی است.
معرفت (1378) سه مورد از ابعاد اعجازی قرآن را با عناوین اعجاز بیانی، اعجاز علمی و اعجاز تشریعی برمیشمارد. او اعجاز بیانی قرآن را به پنج بخش تقسیم میکند: نخست گزینش کلمات، دوم سبک و شیوۀ بیان، سوم نظمآهنگ قرآن، چهارم وحدت موضوعی یا تناسب معنوی آیات و پنجم، نکتهها و ظرافتها. بنابراین، بهکارگیری صحیح واژهها و ترتیب دقیق مطالب از ویژگیهای بارز قرآن به شمار میروند که بر صحت و دقت نظریۀ حاضر تأثیرگذارند. آیتالله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه به 14 مورد از اعجاز علمی قرآن در حوزههای فیزیک، کیهانشناسی، زیستشناسی و زمینشناسی اشاره کرده است (رضایی اصفهانی و رضایی آدریانی، 1392). مراد از اعجاز تشریعی قرآن هم مربوط به احکام حقوقی پیچیدۀ مندرج در آن است (بلاغی نجفی، 1420 ق.). قطعاً یک فرد امی در بیش از 1400 سال پیش، قادر به خلق اثری مملو از ظرافتهای ادبی و حقوقی، و همچنین سرشار از اسرار علمی نبوده است.
یکی از اسرار خلقتِ حیوان ناطقی به نام انسان، قوۀ نطق اوست. این نگارنده بر پایۀ واکاوی واژهها و بافت متنی چهار آیه از قرآن و نیز استدلالهای دینی به نتایج قابل توجهی در زمینۀ منشأ زبان دست یافته است. کاربرد این نتایج در علوم اسلامی بر اهمیت و ضرورت این مقاله میافزاید. در ادامه به نقد گفتمانی آیات مورد نظر و نتایج مربوطه پرداخته خواهد شد.
- بحث و تحلیل
پیش از پرداختن به نظریۀ این مقاله سایر نظریههای طرحشده را مورد نقد و بررسی قرار میدهیم. یول[3] (2006) به چهار نظریۀ ذیل در باب منشأ زبان اشاره میکند:
1) منشأ الهی: بیشتر ادیان به یک منشأ الهی برای زبان قائل هستند. کتاب مقدس بیان میدارد که «خداوند، آدم را آفرید و آدم نام همۀ موجودات زنده را بر زبان جاری ساخت»[4]. هندوها معتقدند زبان از جانب ساراسواتی[5]، همسر برهما که اصطلاحاً خالق هستی است، به انسان اعطا شده است. چنانچه این نظریه درست باشد، هر نوزاد سالم باید پس از یک دورۀ بدون معاشرت زبانی، قادر به تکلم زبان خدادادی باشد. در طول تاریخ، آزمایشهایی به منظور سنجش این نظریه صورت گرفته است. در حدود 2500 سال پیش، یک فرعون مصری دستور داد تا دو نوزاد در نزد یک چوپان لال و گلۀ بزهای او زندگی کنند. پس از دو سال، کودکان تنها قادر به ادای آوایی بودند که شبیه واژۀ نان در زبان فریقی بود. در سال 1500 میلادی، یکی از پادشاهان اسکاتلند نیز دست به چنین آزمایشی زد که نهایتاً ادعا شد کودکان به زبان عبری سخن میگفتند. لکن در سایر آزمایشهای تاریخی کودکان نمیتوانستند به هیچ زبانی صحبت کنند (Yule, 2006). بدیهی است که در مورد اول، بیان یک آوای واژهگونه پس از دو سال به معنای فراگیری زبان نیست و با توجه به نتایج آزمایشهای دیگر نمیتوان صحت و سقم ادعای حاصل از آزمایش شاه اسکاتلندی را تأیید نمود و بر درستی این نظریه صحه گذاشت. شایان ذکر است که نظریۀ مقالۀ پیش رو با این نظریه در خصوص حضرت آدم (ع) اشتراک نظر دارد.
2) منشأ اصوات طبیعی[6]: این نظریه اعتقاد دارد که انسانها با تقلید اصوات محیط پیرامون یا اصوات خودشان در هنگام کار گروهی به خلق زبان پرداختند. بهعنوان مثال، برای بیان مفهوم باد صدای آن را تقلید کردند. اگرچه از سویی وجود نامآواها[7] در زبانهای زندۀ امروز بر اعتبار این نظریه میافزاید، اما از سوی دیگر، وجود مفاهیم انتزاعی موجب تضعیف این نظریه میگردد (Yule, 2006).
3) منشأ سازگاری جسمانی[8]: انسان در طول تاریخ متحمل تغییرات جسمانی بسیاری شده است. تکامل جسمانی او در اعضایی همچون دندانها، لبها، دهان، زبان، حنجره، حلق و مغز، بستر مناسبی برای تکلم فراهم آورده است. گرچه شرایط جسمانی مناسب، شرط لازم برای تکلم محسوب میشود، اما هرگز کافی نیست (Yule, 2006). گفتنی است خداوند در آیۀ سیام سورۀ بقره، تلویحاً به وجود نسلهای پیش از آدم و تکامل آنها اشاره کرده است که در تشریح نظریۀ مقاله بیان خواهد شد.
4) منشأ ژنتیکی[9]: به دلیل توانایی کودکان ناشنوا در برقراری ارتباط از طریق زبان اشاره برخی دانشمندان بر این باورند که چیزی فراتر از جنبۀ جسمی بر توانش زبانی انسان تأثیر میگذارد. به عقیدۀ آنان انسان از یک قابلیت ویژۀ درونی و ذهنی برای یادگیری زبان برخوردار است (Yule, 2006). در نظریۀ این نگارنده نحوۀ فراگیری زبان توسط فرزندان آدم و حوا نیز دقیقاً با این نظریه مطابقت دارد.
فرنچ[10] (2004) نیز به معرفی شش نظریۀ زیر پرداخته است:
1) نظریۀ صوت حیوانی[11]: بعضی دانشمندان معتقدند که زبان حاصل اصوات حیوانی است. انسانها پس از تکامل خود صداهای بیشتری تولید کردند که رفتهرفته به واژههای معنادار تبدیل شدند. سپس قواعد نحوی را توسعه دادند و این گونه زبان به وجود آمد، اما اصوات حیوانی نه برای بیان ایدهها بلکه برای ابراز احساسات به کار میروند که غیر قابل کنترل هستند، درحالیکه ارتباط با واژهها قابل کنترل است. بنابراین، احتمال صحت این نظریه بسیار پایین است (French, 2004). در باب تفاوت اصوات حیوانی و زبان، لازم است ذکر گردد که رفتارهای زبانی غیرقابلکنترل، مانند فحاشی، متأثر از احساسات است که از طریق زبان انتقال مییابند.
2) نظریۀ هوش انسانی[12]: بسیاری بر این باورند که هوش انسان او را قادر به ایجاد زبان کرده است، اما بیشتر زبانشناسان و دانشمندان آن را رد میکنند. از جملۀ آنان دوایت بولینگر[13] است که در مطالعات زبانی با شامپانزهها کار کرده است. شواهدی مبنی بر احتیاج زبان به هوش وجود ندارد و درواقع، مشاهدات زیادی ضد آن موجود است. شامپانزههای هوشمند، ارتباط با زبان اشاره را میآموزند، درک میکنند و حتی به کار میبرند، اما قادر به ابداع زبان و ارتباط کلامی با سایر همنوعان خود نیستند (French, 2004).
3) نظریۀ تقلید[14]: سوزان بلکمور[15] در کتاب ماشین تقلید[16] خود بیان میکند که انسان به سبب توانایی بینظیر خود در تقلید، قادر به ساخت زبان بوده است. مطالعات متعدد نشان دادهاند که میمونها از قابلیت بیشتری در این زمینه برخوردار هستند. نیز پرندگانی چون طوطی و کاسکو نهتنها تقریباً هر صدایی را میتوانند تقلید کنند بلکه حتی قادر به درک معنای آنها هستند، اما تمام این حیوانات از تولید زبان عاجزند (French, 2004).
4) نظریۀ پدیدۀ ظهوریافته[17]: برخی میگویند که زبان بر اثر پدیدة ظهوریافتۀ ناگهانی پا به عرصۀ وجود گذاشته است؛ بدین معنا که پیشتر در مغز انسان وجود داشته و انسان با تکامل خود آن را کشف کرده و به استفاده از واژهها یا نشانهها جهت انتقال پیام پرداخته است. حامیان این نظریه معتقدند که همزمان با تکامل انسان تغییراتی شانسی در دیانای[18] او رخ داده که به توانش ارتباطی او انجامیده است. براساس این نظریه، زبان به صورت اتفاقی و غیرنظاممند به وجود آمده است، در صورتی که زبان دارای ساختاری بسیار نظاممند و منطقی است. انتقاد دیگری که به این نظریه وارد شده آن است که چرا تنها انسان از این نعمت بهرهمند بوده یا تنها او قادر به کشف آن بوده است (French, 2004). انتقاد نخست نیازمند این توضیح است که وقوع دفعی یک پدیده با توجیه متافیزیکی یا به تعبیری معجزه، امکانپذیر است. در شرح آیۀ 30 سورۀ بقره به انتقاد دوم نیز پرداخته خواهد شد.
5) نظریۀ زبان اشاره[19]: مطابق این نظریه انسان ابتدا با زبان اشاره و بدن به برقراری ارتباط با همنوعانش پرداخته و سپس اصوات را به آن اضافه کرده است که چگونگی آن با ایدۀ ماکس مولر[20] در سال 1880 به اسم نامآواها توجیه میشود (French, 2004). این ایده همان نظریۀ منشأ اصوات طبیعی است که پیشتر به نقاط ضعف آن اشاره گردید.
6) آفرینش: تنها یک نظریه دربارۀ منشأ زبان انسان وجود دارد که با مخالفتهای شدید مواجه نشده است و آن نظریۀ آفرینش است. برطبق این نظریه، خداوند موهبت زبان را فقط به انسان ارزانی داشته است، زیرا به تعبیر کتاب مقدس، او جلوهای از وجود خداوند است[21] (French, 2004). این نظریه همان نظریۀ منشأ الهی است که تا حدودی مورد تأیید نظریۀ این مقاله است. در تصحیح نقد مذکور باید گفت که اتفاقاً افراد بیدین و بهویژه ضد دین شدیداً مخالف این نظریه هستند، چون غالباً اعتقادی به خدا و معجزات پیامبران ندارند. در قرآن، تعبیر کتاب مقدس از انسان به جلوهای از وجود خدا به شکل دیگری بیان شده است که در آیۀ 30 سورۀ بقره به آن اشاره خواهد شد.
اکنون نوبت به تشریح نظریۀ قرآنی منشأ زبان با استناد به تفاسیر المیزان، اطیب البیان، مجمع البیان، نمونه و نور، و نقدهای علمی این نگارنده میرسد. خداوند در چهار آیه از کلام الله مجید به موضوع زبان انسان پرداخته است. یکی از این موارد، آیۀ چهارم سورۀ الرحمن است:
﴿خَلَقَ الْإِنسَٰنَ: [خداوند] انسان را آفرید﴾ (الرحمن/ 3).
﴿عَلَّمَهُ الْبَیَانَ: و به او بیان را آموخت﴾ (الرحمن/ 4).
دربارۀ فعل «علّم» مفصلاً در توضیح آیۀ 31 سورۀ بقره صحبت خواهد شد. طباطبائی (ره) (1374) و طیب (ره) (1386) مشترکاً بر این باور هستند که بیان به معنی پردهبرداری از هر چیز، خاصتاً در اینجا نیات درونی است که از بزرگترین نعمات الهی به انسان محسوب میگردد. به نقل از این دو، بعضیها انسان را به حضرت آدم (ع) و بیان را به اسماء ذکرشده در آیۀ 31 بقره، و عدۀ دیگری انسان را به پیغمبر اسلام (ص) و بیان را به قرآن تفسیر کردهاند (طیب، 1386). طباطبائی پیچیدگی زبان انسان را از وجوه تمایز او با سایر حیوانات برمیشمارد. به نقل از او، برخیها بیان را خیر و شر و بعضی نیز راههای هدایت و ضلالت تعبیر نمودهاند که خدا تشخیص آنها را به انسان آموخت.
قرائتی (1387) از توان سخنوری به عنوان یک هدیۀ الهی و تجسمی از رحمت خداوند یاد میکند که با کمک والدین به فعلیت میرسد. طبرسی (1387) حضرت آدم (ع) را مصداق واژۀ انسان میداند و بیان را سرنوشتسازترین موهبت الهی قلمداد میکند. او آراء سایرین را نیز در این باره نقل میکند: گروهی معتقد هستند که واژۀ انسان اسم جنس است و کل انسانها را شامل میگردد. از دید جبایی، بیان سخنی است که مبیّن اهداف و مقاصد گوینده، و وجه تمایز انسان از حیوان است. ابن کیسان نبی مکرم اسلام (ص) و دانش گذشته و آینده را بهترتیب مصادیق انسان و بیان میداند.
مکارم شیرازی (1374) واژۀ انسان در آیۀ سوم الرحمن به نوع بشر برمیگردد. او حول آیات بالا دیدگاه دو امام معصوم را نیز نقل میکند: از دید امام رضا (ع) اولین آیه بر آفرینش امیرالمؤمنین (ع) صدق میکند، و منظور دومین آیه بیان تمام امور مورد نیاز مردم است. امام صادق (ع) بیان را اسم اعظم مینامد که به وسیلۀ آن همه چیز دانسته میشود.
واژۀ بیان در زبان عربی علاوه بر نطق و سخن، به کتابت، خط و انواع استدلالات عقلی و منطقی دلالت میکند اما شاخصترین معنی آن همان سخن گفتن است، زیرا که انسان بدون این نعمت هرگز قادر به انتقال تجربیات و علوم خود به نسلهای دیگر نبوده و پیشرفت دانش، تمدن، دین و اخلاق مستلزم زبان است (مکارم شیرازی، 1374).
بنا بر آخرین تفسیر، آدم ابوالبشر، نخستین پیامبر الهی، برای هدایت دینی و تربیت اخلاقی همسر، فرزندان و نوادگان خود نیازمند زبان مشترک کامل و جامعی بوده است. طبعاً، شناخت همۀ موجودات محیط پیرامون و مفاهیم انتزاعی و ساخت واژهها و قواعد نحوی که شالودۀ زبان مترقی به حساب میآیند، کار دشواری است و توسط جامعهای دو نفره یا چندنفره امکانپذیر نیست. چه بسا عمر طولانی انسان نیز این فرایند طولانی را کفاف ندهد و همت نسلهای متمادی را میطلبد. حتی اگر در درازمدت نیز چنین امکانی فراهم میشد جامعه تا مدتها از نعمت هدایت بیبهره میبود و چه بسا در این بازه بسیاری از مردم بدون بهرهمندی از این نعمت از دنیا میرفتند که این امر خلاف عدل الهی است. ازاینرو، به نظر میرسد که خداوند از بدو خلقت آدم و حوا نعمت بالفعل زبان را به آنان عطا کرد. در آیات 31 و 37 سورۀ بقره به چگونگی این مسأله اشاره شده است.
در خلال آیات 30 تا 38 سورۀ بقره به داستان آفرینش و سرنوشت آدم و حوا پرداخته شده است که آیات 30 تا 37، برای تشریح ادامۀ نظریه کافی هستند. پیش از ارائۀ تفسیر و نقد این آیات، میبایست تکلم در عالم معنا و دنیا را از یکدیگر متمایز نمود. طباطبائی (1374) و طیب (1386) در تفسیر آیۀ 105 سورۀ هود[22]، بیان میدارند که تکلم دنیوی به واسطۀ اصوات و ترکیب آنها روی میدهد، زیرا انسانها از احاطۀ بر اذهان و قلوب یکدیگر عاجزند، حال آنکه در عالم قیامت [یا آخرت] که عاری از غیب است، نیازی به تکلم و نطق [به روش عالم ماده] وجود ندارد. لذا این نگارنده خاطرنشان میکند که تکلم خدا و فرشتگان در آیات فوقالذکر به مثابۀ تکلم مرسوم در این دنیا نیست.
﴿وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَٰٓئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوٓا۟ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَآءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّیٓ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ: (به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روی زمین، جانشینی [= نمایندهای] قرار خواهم داد.» فرشتگان گفتند: پروردگارا! آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟! (زیرا موجودات زمینی دیگر، که قبل از این آدم وجود داشتند نیز، به فساد و خونریزی آلوده شدند. اگر هدف از آفرینش این انسان، عبادت است،) ما تسبیح و حمد تو را بجا میآوریم، و تو را تقدیس میکنیم». پروردگار فرمود: من حقایقی را میدانم که شما نمیدانید﴾ (البقره/ 30).
در آیۀ بالا به دو موضوع جانشینی، و فساد و خونریزی آدمیان در زمین اشاره شده است. طباطبائی (1374) و طیب (1386) اعتقاد دارند که فرشتگان میدانستند بشر مادی است و قوای غضبی و شهوی دارد. قرائتی (1387) سه فرضیۀ دریافت اخبار الهی[23]، پیشبینی و درک انسانهای ماقبل را مطرح میکند. به نقل از مکارم شیرازی (1374) بعضی از مفسران معتقدند پیش از آدم و حوا (علیهما السلام)، فرشتگانی در زمین ساکن بودند[24] و منظور از موضوع نخست، جانشینی آدم (ع) به جای آنها بوده است. برخی دیگر، انسانهای اولیه یا سایر حیوانات را مراد آن میدانند. مکارم شیرازی و سایر محققان[25] نیز بر خلافت الهی و نمایندگی خدا تأکید دارند.
از نگاه این نگارنده، آخرین تفسیر قرائتی (1387) و دو تفسیر آخر نقلشده از مکارم شیرازی (1374) منطقیتر به نظر میرسند. عنوان جانشینی خدا مشابه تعبیری است که در نظریۀ آفرینش از کتاب مقدس نقل شده است: «انسان [کامل] جلوهای از وجود خداوند است»، اما اگر با عینک انتقاد گفتمانی یا زبانشناختی به تحلیل متن بپردازیم، به انسانهای اولیه خواهیم رسید. با توجه به این که در این آیه با زمان حال ساده به فساد و خونریزی انسان اشاره شده است در حقیقت فرشتگان در حال بیان این عادت دیرباز انسانهای اولیه هستند. در ادامه، خداوند میفرماید حقیقتی را میداند که آنها نمیدانند. این حقیقت بایستی خصلتی از انسان نوین باشد که ضد فساد و خونریزی است. به راستی چه خصوصیتی جز منطق و گفتگو مانع بروز جنگ و برقراری صلح میگردد؟
﴿وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسْمَآءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلَٰٓئِکَةِ فَقَالَ أَنۢبُِٔونِی بِأَسْمَآءِ هَٰٓؤُلَآءِ إِن کُنتُمْ صَٰدِقِینَ: سپس علم اسماء [= علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات] را همگی به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست میگویید، اسامی اینها را به من خبر دهید»﴾ (البقره/ 31).
مکارم شیرازی (1374) فعل علّم را به تعلیم استعداد و ویژگیهای فطری برای سخن گفتن تفسیر میکند. همچنین به گفتۀ او امام صادق (ع) از واژۀ اسماء به نام تمامی موجودات و حتی مصنوعات بشری تعبیر کرده است. بنا بر نظر مکارم شیرازی، تعلیم این اسماء به نام آنها منحصر نیست، بلکه دربرگیرندۀ معانی، مفاهیم و مسماهایشان هم هست. او در ادامه بیان میدارد که:
علم اسماء چیزی شبیه علم لغات نبوده است بلکه مربوط به فلسفه و اسرار و کیفیات و خواص آنها بوده است[26] ... [خدا] همچنین استعداد نامگذاری اشیاء را به او [آدم (ع)] ارزانی داشت تا بتواند اشیاء را نامگذاری کند و در مورد احتیاج با ذکر نام، آنها را بخواند تا لازم نباشد عین آن چیز را نشان دهد (مکارم شیرازی، 1374/1: 176).
طباطبائی (1374) در تفسیر آیۀ چهارم سورۀ الرحمن معتقد است مقصود از تعلیم بیان به انسان، وضع واژهها برای او نیست، بلکه خداوند فطرت او را بهگونهای آفریده است که بنا به ضرورت زندگی اجتماعی مجبور به وضع واژهها شود. طبق نظر او اسماء در آیۀ حاضر، موجوداتی زنده و دارای عقل، علم و شعور هستند که در پس پردۀ غیب قرار دارند. وی زبان را ملاک نادرستی برای برتری انسان بر ملائکه میداند و ادامه میدهد «... علمی که برای آدم دست داد حقیقت علم به اسماء بود که فراگرفتن آن برای آدم ممکن بود و برای ملائکه ممکن نبود ...» (طباطبائی، 1374/1: 180)، اما در عین حال از امام صادق (ع) نقل میکند که این اسماء شامل دواها، گیاهان، درختان و کوههای زمین، و همچنین درهها، تنگهها و بیابانها میشوند. سپس، این گونه نتیجه میگیرد:
... هیچ فرقی نیست بین این که گفته شود خدا آنچه در خزائن غیب هست یعنی غیب آسمانها و زمین را به آدم تعلیم داد و بین اینکه گفته شود خداوند اسم همهچیز را که باز غیب آسمانها و زمین است به آدم بیاموخت، چون روشن است که نتیجۀ هر دو یکی است. (1374/1: 185).
طیب (1386) نیز در این زمینه با طباطبائی (1374) اتفاق نظر دارد. طبرسی (1387) به نقل از برخی مفسران میآورد خداوند همۀ واژهها و اسامی تمام پدیدهها را به آدم آموخت. او متذکر میشود حتی پارهای بر این باورند که خدا خط و نوشتار را نیز به انسان آموخته است. وی به نقل از سایر مفسرها این امکان را میدهد که خدا این واژهها را به آدم الهام کرده یا او را به آموختن آنها وادار کرده است.
طبرسی (1387) چند تفسیر برای اسماء نقل قول کرده است. از دید مفسرانی مانند ابن عباس و سعید بن جبیر، اسماء عبارتند از نام همۀ صنایع و رشتههای علمی مربوط به آنها، رموز کشاورزی و تمام امور دینی و دنیوی فردی و اجتماعی. علی بن عیسی همۀ زبانها و فرهنگها را به عنوان اسماء تلقی میکند. اعتقاد او بر آن است که پس از گسترش خانوادهها و پراکندگی انسانها هر گروه به زبانی سخن گفتند. عدهای دیگر نام همۀ پدیدههای آفرینش را مصداق این واژه میدانند. امام صادق نیز نام زمینها، کوهها، درهها، دشتها، پدیدهها، موجودات، فرشتگان، فرزندان آدم و همچنین نام و فواید حیوانات را مصادیق این واژه عنوان کرده است. قرائتی (1387) هم با استناد به فرمایش امام صادق (ع)، کلیۀ موارد فوق، بستر رودخانهها و حتی فرش زیر پایمان را از مصداقهای این واژه مثال میزند و تصریح میکند که خداوند اسماء و اسرار هستی را مشتمل بر نام اولیای خود و جمادات به آدم تعلیم داد.
تعابیر مکارم شیرازی (1374)، طباطبائی (1374) و طیب (1386) از فعل علّم، به معنای تعلیم بالقوۀ زبان به آدم هستند که با استنتاج بهدستآمده از تفسیر آیۀ چهارم سورۀ الرحمن توسط مکارم شیرازی و مضمون آیۀ 33 همین سوره در تضاد است. لذا از دید این نگارنده تعلیم بالفعل مدنظر است. در رابطه با واژۀ اسماء، حدیث امام صادق (ع) با روایت کتاب مقدس همخوانی دارد، با این تفاوت که وی اشیائی مثل قالی زیر پای خود را هم به این فهرست میافزاید. از منظر این نگارنده، واژۀ مذکور مفاهیم ذهنی و انتزاعی را نیز دربرمیگیرد. عبارت اسماء الله در زبان عربی به معنای صفات و مفاهیمی انتزاعی همانند بخشنده، مهربان، دانا و جز آن است که برازندۀ وجود خداوند هستند. در بخش نتیجهگیری نیز به این قسمت پرداخته خواهد شد.
﴿قَالُوا۟ سُبْحَٰنَکَ لَا عِلْمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَآ إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ: فرشتگان عرض کردند: «منزهی تو! ما چیزی جز آنچه به ما تعلیم دادهای، نمیدانیم؛ تو دانا و حکیمی»﴾ (البقره/ 32).
فرشتگان در پاسخ خدا برابر این استعداد و قدرت شگرف آدم ابراز عجز میکنند و به برتری او بر خودشان اعتراف مینمایند (مکارم شیرازی، 1374).
﴿قَالَ یَٰٓ ادَمُ أَنۢبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّآ أَنۢبَأَهُم بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّیٓ أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَٰوَٰتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ: فرمود: «ای آدم! آنان را از اسامی (و اسرار) این موجودات آگاه کن». هنگامی که آنان را آگاه کرد، خداوند فرمود: آیا به شما نگفتم که من، غیب آسمانها و زمین را میدانم؟! و نیز میدانم آنچه را شما آشکار میکنید، و آنچه را پنهان میداشتید﴾ (البقره/ 33).
﴿وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَٰٓئِکَةِ اسْجُدُوا۟ لِءَادَمَ فَسَجَدُوٓا۟ إِلَّآ إِبْلِیسَ أَبَیٰ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَٰفِرِینَ: و (یاد کن) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده و خضوع کنید. همگی سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید (و به خاطر نافرمانی و تکبرش) از کافران شد﴾ (البقره/ 34).
﴿وَ قُلْنَا یََٰٓٔادَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَ لَا تَقْرَبَا هَٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّٰلِمِینَ: و گفتیم: ای آدم! تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از (نعمتهای) آن از هر جا میخواهید، گوارا بخورید، (اما) نزدیک این درخت نشوید که از ستمگران خواهید شد﴾ (البقره/ 35).
﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَٰنُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا۟ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتَٰعٌ إِلَیٰ حِینٍ: پس شیطان موجب لغزش آنها از بهشت شد و آنان را از آنچه در آن بودند، بیرون کرد و (در این هنگام) به آنها گفتیم: همگی (به زمین) فرود آیید. درحالیکه بعضی دشمن دیگری خواهید بود و برای شما در زمین، تا مدت معینی قرارگاه و وسیلۀ بهرهبرداری خواهد بود»﴾ (البقره/ 36).
طباطبائی (1374) مینویسد آدم (ع) در نزدیکی کوه صفا و حوا (س) در حوالی کوه مروه که هر دو در محدودۀ شهر مکه واقع هستند، هبوط کردند. طبرسی (1387) نیز به نقل از حضرت محمد (ص) میگوید که مقصود از ارض، سرزمین مکه بوده است.
﴿فَتَلَقَّیٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَٰتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ: سپس، آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت (و با آنها توبه کرد) و خداوند توبۀ او را پذیرفت؛ چرا که خداوند توبهپذیر و مهربان است﴾ (البقره/ 37).
برخی از مفسران معتقدند که منظور از واژۀ کلمات، جملات آیۀ 23 سورۀ اعراف[27] یا سایر ادعیه است. روایاتی نیز مبنی بر توسل به نام پنج تن آل عبا، یعنی محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام) مطرح شده است (طباطبائی، 1374؛ طبرسی، 1387؛ قرائتی، 1387؛ مکارم شیرازی، 1374). طباطبائی (1374) نیز با استناد به آیۀ 45 سورۀ آل عمران[28] اولیاء الهی(علیهم السلام) را مقصود این واژه میداند. طیب (1386) مانند طباطبائی معتقد است چه بسا کلمات با اسماء مرتبط باشند. مطابق با نظر طبرسی (1387) کلمه یا کلام اثری است که بر معنی و مفهوم (اسماء) مد نظر گوینده دلالت میکند، یعنی به تعبیر این نگارنده معانی و مفاهیم ذهنی (واژهها) در قالب کلمات متجلی میشوند.
در نظر مفسران به واژۀ جملات اشاره شده است که این نگارنده هم بر این نکته تأکید دارد. عبارت کلمات قصار نیز در نهج البلاغه به معنای جملات کوتاه امام علی (ع) است که حاوی نکات نغز و پندآموز هستند. تعریف طبرسی (1387) نیز مفهوم جمله را به ذهن متبادر میسازد. بنابراین، کلمات در سطحی فراتر از اسماء جای دارد و به قواعد قرارگیری واژهها در کنار همدیگر اطلاق میگردد. در بخش نتیجهگیری نیز به این نکته پرداخته خواهد شد.
در آیات 27 تا 29 سورۀ مائده مکالمهای از دو پسر نخست آدم و حوا یعنی هابیل (ع) و قابیل نقل شده است:
﴿وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ ءَادَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْءَاخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ: و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان: هنگامی که هر کدام، کاری برای تقرّب (به پروردگار) انجام دادند، امّا از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد (برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: به خدا سوگند تو را خواهم کشت. (برادر دیگر) گفت: «(من چه گناهی دارم؟ زیرا) خدا تنها از پرهیزگاران میپذیرد﴾ (المائده/ 27).
﴿لَئِنۢ بَسَطتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی مَآ أَنَا۠ بِبَاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّیٓ أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَٰلَمِینَ: اگر تو برای کشتن من، دست دراز کنی، من هرگز به قتل تو دست نمیگشایم، چون از پروردگار جهانیان میترسم﴾ (المائده/ 28).
﴿إِنِّیٓ أُرِیدُ أَن تَبُوٓأَ بِإِثْمِی وَإِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحَٰبِ النَّارِ وَ ذَٰلِکَ جَزَٰٓؤُا۟ الظَّٰلِمِینَ: من میخواهم تو با گناه من و خودت (از این عمل) بازگردی (و بار هر دو گناه را به دوش کشی) و از دوزخیان گردی. و همین است سزای ستمکاران﴾ (المائدة/ 29).
این گفتوگو نشان میدهد که نخستین فرزندان آدم و حوا در زمان بزرگسالی از قدرت تکلم برخوردار بودهاند.
بر اساس یکی دیگر از روایات تاریخی قرآن (آیات 30 تا 33 سورۀ مریم)، حضرت عیسی(ع) در زمان نوزادی به اذن خدا برای اثبات پاکی حضرت مریم (س) لب به سخن گشوده است.
﴿فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا۟ کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا: (مریم) به او اشاره کرد. گفتند: چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم»﴾ (مریم/ 29).
﴿قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَیٰنِیَ الْکِتَٰبَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا: (ناگهان عیسی زبان به سخن گشود و) گفت: «من بندۀ خدایم. او کتاب (آسمانی) به من داده و مرا پیامبر قرار داده است﴾ (مریم/ 30).
﴿وَ جَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَ أَوْصَٰنِی بِالصَّلَوٰةِ وَ الزَّکَوٰةِ مَا دُمْتُ حَیًّا: و مرا هر جا که باشم، وجودی پربرکت قرار داده و تا زمانی که زندهام، مرا به نماز و زکات توصیه کرده است﴾ (مریم/ 31).
﴿وَبَرًّۢا بِوَٰلِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا: و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده و جبّار و شقی قرار نداده است﴾ (مریم/ 32).
﴿وَ السَّلَٰمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا: و سلام (خدا) بر من، در آن روز که متولّد شدم و در آن روز که میمیرم و آن روز که زنده برانگیخته خواهم شد»﴾ (مریم/ 33).
پارهای آوردهاند که حضرت مسیح (ع) پس از آن رخداد، دیگر سخن نگفت و به مانند سایر کودکان در وقت معیّن، تکلم را آغاز نمود (طبرسی، 1387).
در آیۀ 22 از سورۀ مبارکۀ روم نیز به واژۀ زبان اشارتی شده است:
﴿وَ مِنْ ءَایَٰتِهِ خَلْقُ السَّمَٰوَٰتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَٰفُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوَٰنِکُمْ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَءَایَٰتٍ لِّلْعَٰلِمِینَ: و از آیات او آفرینش آسمانها و زمین و تفاوت زبانها و رنگهای شماست. در این نشانههایی است برای عالمان﴾.
فخر رازی زبانها را به لحن صدا و رنگها را به ویژگیهای ظاهری انسانها تفسیر کرده است که موجب تمایز آنان از یکدیگر میشود، اما بعضی دیگر از مفسران این دو واژه را همان زبانها و نژادهای گوناگون بشریت قلمداد نمودهاند (مکارم شیرازی، 1374). قرائتی (1387) از جملۀ این مفسرین است. طباطبائی (1374) و طبرسی (1387) لهجهها را نیز مصداق تفسیر السنة میدانند. بنا به تفسیر طیب (1386) گوناگونی زبانهای اقوام مختلف به علت تفاوتهای نژادی یا فردی است.
از نظر این نگارنده موارد اشاره شده بعد از تعبیر فخر رازی به واقعیت نزدیکتر است. کنار هم قرارگرفتن این دو واژه حاوی نکتهای لطیف در حوزۀ جامعهشناسی زبان است. در تاریخ به کَرات از مهاجرت انسانها سخن به میان آمده است. انسانها با زاد و ولد و گسترش جمعیت خود یا در پی بهرهمندی از امکانات بهتر به سرزمینهای جدید سفر میکردهاند. دوری مهاجران از سرزمین مادری و سکونت در سرزمینی با آب و هوای متفاوت موجب بروز تغییرات تدریجی در ظاهر آنان از قبیل رنگ پوستشان شده است. همچنین دوری از هموطنان سابقشان و تغییرات زبانی صورتگرفته توسط خود آنها و نسلهای آتی موجب شکلگیری لهجهها، گویشها و نهایتاً زبانهای دیگر شده است. مدرسی (1391) به دو عامل جغرافیایی و اجتماعی در ایجاد گوناگونیهای زبانی اشاره میکند. در بخش نتیجهگیری نیز به این نکته پرداخته خواهد شد.
- نتیجهگیری
همانگونه که در تفسیر چهارمین آیۀ سورۀ الرحمن گفته شد، لازمۀ هدایت مؤثر قوۀ ناطقه و زبان کامل میسر است که شاید ساخت مصنوعی آن نیازمند تلاش نسلهای متمادی باشد. بر اساس آیات 31 و 37 سورۀ بقره، زبان دفعتاً در دو مرحله به نخستین انسان نسل نوین و همسر وی انتقال یافت؛ در مرحلۀ نخست، واژگان به آنان عرضه شد و در مرحلۀ بعدی، قواعد نحوی در اصطلاح قرآنی به آنان تلقین گردید؛ فرایندی که در روند فراگیری زبان توسط کودکان نیز مشاهده میشود. ولی فرزندانشان نیازی به فراگیری این گونۀ زبان ندارند، چرا که تا اوایل دوران کودکی از لحاظ فقهی مشمول هدایت و انجام تکالیف دینی نیستند و بهلحاظ زبانشناختی از توانش زبانی بالقوه برخوردارند که ناخودآگاه در یک دورۀ طلایی[29] فعال میگردد. بدینترتیب، آنان با اتّکا به استعداد زبانی نهفته در ذهنشان به مرور بر دادههای زبانی اطراف خود تسلط مییابند و زبان اطرافیان خود را میآموزند. به نظر میرسد که عیسی مسیح(ع) نیز از این قاعده مستثنی نبوده و تکلم او در زمان طفولیت صرفاً معجزهای برای اثبات بیگناهی مادرش بوده است.
بر اساس آموزههای اسلام و سایر ادیان الهی، سرمنشأ همۀ انسانهای نوین به آدم و حوا (علیهما السلام) بازمیگردد و فرضیۀ آدم و حواهای متعدد مردود است (رواسانی، 1377). طباطبائی (1374) نیز در تفسیر آیۀ چهارم سورۀ الرحمن بیان میدارد که سرمنشأ زبانهای امتها و طوایف مختلف از یک امت است و تفاوتهای اقلیمی در اختلاف زبانها اثر مستقیم دارد. بنابراین تمام گونههای زبانی انسان در جهان از ریشۀ یک زبان مادری یعنی همان زبان اعطا شده به این زوج است.
به اعتقاد موریتس و گریفیتس[30] (2014) خانوادۀ زبانی آفریقایی ـ آسیایی یا سامی ـ حامی کهنترین خانوادۀ زبانی است. به نقل از مندنهال[31] (2006) برخی اندیشمندان با استناد به تاریخ هرودوت معتقدند که گویشوران زبانهای سامی از سرزمین حجاز به مناطق دیگر هجرت کردهاند و زبان اجدادشان عربی بوده است. هرچند، نظر دیگری نیز وجود دارد مبنی بر این که عناصر زبانی سامی توسط بومیان سرزمین شام به آن جا منتقل شده است. یاکوب[32] (2014) بر اساس شواهد زبانی به این نتیجه رسید که عربی مادر تمام زبانهای سامی باستانی است.
نظر به این که مفسران معتقدند محل نزول آدم و حوا در سرزمین عربستان کنونی بوده و بنا بر الوا[33] (2004) خاستگاه زبان عربی نیز از آن سرزمین بوده است، میتوان مدعی شد که عربی زبان اعطاشده به آنان و سرچشمۀ سایر زبانها است. قرائتی (1387) و طبرسی (1387) در تفسیر آیۀ دوم سورۀ یوسف[34] به استناد روایات، بیان داشتهاند که عربی زبان اهل بهشت (یعنی همان محل آفرینش آدم و حوا (علیهما السلام) و تعلیم اسماء به آنان) است.
[1]. creation
[2]. the divine source
[3]. Yule
[4]. عهد عتیق، سِفر پیدایش 19:2
[5]. Sarasvati
[6]. the natural sound source
[7]. onomatopoeia
[8]. the physical adaptation source
[9]. the genetic source
[10]. French
[11]. the animal sound theory
[12]. the human intelligence theory
[13]. Dwight Bolinger
[14]. the Meme theory
[15]. Susan Blackmore
[16]. the Meme Machine
[17]. the emergent phenomenon theory
[18]. DNA
[19]. the sign language theory
[20]. Max Müller
[21] عهد عتیق، سِفر پیدایش 27:1
[22]. ﴿یَوْمَ یَأْتِ لَا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ: آن روز که (قیامت و زمان مجازات) فرا رسد، هیچ کس جز به اجازه او سخن نمیگوید؛ گروهی بدبختند و گروهی خوشبخت﴾!
[23]. طبرسی (ره) (1387) نیز به نقل از ابن عباس میگوید خداوند پیشتر و در ضمن این آیه از سفاکی نسل آدم به فرشتگان خبر داده بود.
[24]. طبرسی (1387) جنیان را نیز در کنار فرشتگان نام برده است. طیب (1386) هم از امام حسن (ع) نقل میکند پیش از آدم، اجنه در زمین ساکن بودند که فساد و خونریزی میکردند.
[25]. علامه طباطبائی و طیب اصفهانی نیز جزء این افراد هستند.
[26]. بهتر است این جمله بدین گونه اصلاح شود: «علم اسماء منحصر به علم لغات نبوده است بلکه مربوط به فلسفه و اسرار و کیفیات و خواص آنها نیز بوده است».
[27] ﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَٰسِرِینَ: گفتند: «پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، از زیانکاران خواهیم بود»﴾.
طباطبائی (1374) ضمن رد این ادعا معتقد است آیۀ مورد نظر مربوط به پیش از هبوط آدم به زمین بوده است.
[28] ﴿إِذْ قَالَتِ الْمَلَٰٓئِکَةُ یَٰمَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهًا فِی الدُّنْیَا وَالْءَاخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ: (به یاد آورید) هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را به کلمهای [وجود باعظمتی] از طرف خودش بشارت میدهد که نامش «مسیح، عیسی پسر مریم» است، درحالیکه در این جهان و جهان دیگر، صاحب شخصیّت خواهد بود و از مقرّبان (الهی) است﴾.
[29]. critical period
[30]. Maurits & Griffiths
[31]. Mendenhall
[32]. Yaacob
[33]. Elewa
[34]. ﴿إِنَّآ أَنزَلْنَٰهُ قُرْءَٰنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ: ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، شاید شما درک کنید (و بیندیشید) ﴾.