نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشیار پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، تهران، ایران

چکیده

در پژوهش حاضر، مقایسۀ واژگانی و بررسی تنوع آن بین ترکی خلجی و آذربایجانی انجام شده است. داده­های زبانی و پیکرۀ پژوهش، مستخرج از سامانۀ اطلس زبانی ایران از خلجی رایج در آبادی­های خلج­زبان استان­های مرکزی و قم بوده که در پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری در دست تدوین است. زبان خلجی شاخۀ مستقلی از زبان­های ترکی­تبار است که با زبان­های هم خانوادۀ خود تفاوت­ها و شباهت­هایی دارد و از جمله زبان­های درخطر در ایران به شمار می­آید. در گام نخست،1280 واژۀ بررسی‌شده در پژوهش حاضر، باتوجه‌به مقوله­های معنایی در 7 گروهِ اصطلاحات مربوط به روابط خویشاوندی، طبیعت، اعضای بدن، حیوانات، گیاهان، خوراکی­ها و اعداد دسته­بندی شدند. سپس، بر اساس مبنای نظری پژوهش، این واژه‌ها توصیف و تحلیل و با واژه­های ترکی آذربایجانی مقایسه شدند. مبنای مقایسه برای ترکی آذربایجانی، شمّ زبانی نگارنده و فرهنگ­های ترکی بوده است. صرف­نظر از تفاوت­های آوایی و علی­رغم شباهت­های زیاد واژگانی بین ترکی خلجی و آذربایجانی، تفاوت­های واژگانی و تنوع صوری نیز در این مقایسه مشاهده شد. همچنین، در پژوهش حاضر، چگونگی تماس زبانی خلج­زبانان مناطق موردمطالعه با فارسی­زبانان و ترکی­زبانان روستاهای همجوار آنها نیز بررسی شد. نتایج نشان داد که تماس زبانی مذکور بر اساس پیوستار مشروح در مبانی نظری پژوهش، در مواردی از نوع «شدت کم» و در مواردی نیز، از نوع «شدت زیاد» بود.

کلیدواژه‌ها

موضوعات

عنوان مقاله [English]

A Lexical Comparison between Khalaj Language and Azerbaijani Turkish

نویسنده [English]

  • Pooneh Mostafavi

Associate professor of Research Institute of Cultural Heritage and Tourism, Tehran, Iran

چکیده [English]

The present research focuses on a lexical comparison as well as an analysis of the lexical variations between Khalaj and Azerbaijani Turkish. The data and research corpus have been extracted from the Iran Linguistic Atlas database for Khalaj language, prevalent in the Khalaji-speaking populations of the Markazi and Qom provinces which is being compiled at the Research Institute of Cultural Heritage and Tourism. Khalaj language is an independent branch of Turkic languages, with differences and similarities among its family members, and is considered as one of the endangered languages prevalent in Iran. The 1280 words under investigation in this research were first classified based on semantic categories and then were described and analyzed based on the research theoretical framework and were eventually compared with their equivalent in Azerbaijani Turkish. The comparison basis for Azerbaijani Turkish was the native language of the author and Turkic dictionaries. Apart from the phonetic differences and despite several lexical similarities between Khalaj and Azerbaijani Turkish, some lexical differences and formal variations were observed. Meanwhile, the language contact among Khalaj language, Persian, and Azerbaijani Turkish spoken in the neighboring villages in the studied region was examined. According to the explained hierarchy in the research theoretical framework, the mentioned language contact was in some cases of “slightly more intense contact” and in other instances of “more intense contact” type.

کلیدواژه‌ها [English]

  • lexical comparison
  • linguistic contact
  • Khalaj
  • Azerbaijani Turkish
  • Iranian Linguistic Atlas
    1. مقدمه

    زبان­های خانوادۀ ترکی­تبار وابستگی­ها و ویژگی­های مشابهی از نظر آوایی، واجی، ساختواژی و نحوی با هم دارند (Johanson, 2022: 81). این خانوادۀ زبانی گویشورانی در کشورهای ترکیه، قفقاز، ایران، قزاقستان، ازبکستان، ترکمنستان، قرقیزستان، تاتارستان و مناطق شمال غربی چین دارد (Kornfilt, 1991: 519). البته در مناطق دیگر، ازجمله در برخی جمهوری­های خودمختار روسیه و مناطقی از بالکان، قبرس، عراق و افغانستان نیز، گویشوران ترکی­زبان ساکن هستند. یوهانسون[1] (2022) یک دسته­بندی از خانوادۀ زبانی ترکی­تبار ارائه می­کند که توزیع این زبان‌ها را از نظر خویشاوندی و ویژگی‌های رده­شناختی نشان می­دهد (Johanson, 2022: 81-83) و به قرار زیر است:

    1. شاخۀ جنوب غربی، ترکی اوغوزی[2]؛ 2. شاخۀ شمال غربی، ترکی قپچاقی[3]؛ 3. شاخۀ جنوب شرقی، ترکی اویغوری[4]؛ 4. شاخۀ شمال شرقی، ترکی سیبریایی[5]؛ 5. چواشی[6] (که نمایندۀ ترکی­های اوغوری[7] یا بولغاری[8] است) و 6. خلجی[9] (که نمایندۀ زبان­های ترکی آرغو[10] است). هر یک از این شاخه­ها نیز تقسیم­بندی­هایی دارند که به‌علت محدودیت حجم مقاله از ذکر آنها صرف­نظر می­شود. در این دسته­بندی، ترکی خلجی شاخۀ مستقلی از خانوادۀ زبانی ترکی­تبار محسوب می­شود. یوهانسون این زبان را نمایندۀ زبان آرغو می­داند که از شاخۀ ترکی اوغوزی جداست. یوهانسون (2006: 161) اذعان می­کند که از بین زبان­های ترکی­تبار، زبان­های چواشی، خلجی و یاکوت[11] (یاقوت) با زبان­های دیگری که در خانوادۀ زبان­های ترکی­تبار هستند، تفاوت دارند.

    زبان ترکی خلجی یکی از زبان­های درخطر است و گویشوران آن عمدتاً در مناطق مرکزی ایران ساکن هستند. البته در همجواری مناطق خلج­زبان، مناطقی وجود دارند که در آنها گویشوران فارسی­زبان و ترکی­زبان زندگی می­کنند. یوهانسون (2021: 19) معتقد است که خلجی تا قرن بیستم ناشناخته بود و باتوجه‌به این که در این زبان مشخصه­های زبانی و واژگانی از زبان ترکی آغازین به جا مانده است، مطالعۀ آن از نظر زبان­شناسان بسیار بااهمیت جلوه می­کند.

    هدف از پژوهش حاضر، مقایسۀ گزیده­ای از واژگان موجود در پرسشنامۀ اطلس زبانی ایران از زبان خلجی رایج در آبادی­های خلج­زبان استان­های مرکزی و قم با ترکی آذربایجانی و چگونگی تأثیر تماس زبانی خلجی با زبان­های فارسی و ترکی رایج در روستاهای همجوارِ مناطقِ موردمطالعه است. در بخش (3)، در مورد روش پژوهش و واژگان بررسی‌شده شرح داده شده است.

    مقالۀ حاضر علاوه‌بر بخش‌های مقدمه و روش پژوهش، شامل بخش­های پیشینۀ پژوهش، مبانی نظری، تحلیل داده­ها و بحث و نتیجه­گیری است.

    1. پیشینۀ پژوهش

    در این بخش، به‌طور مختصر به مطالعات مربوط به تنوع واژگانی[12] در زبان­­ها، تماس زبانی زبان فارسی و زبان­های ترکی­تبار و پژوهش­هایی دربارۀ خلجی پرداخته می­شود.

    مصطفوی (1402) شباهت­ها و تفاوت­های واژگانی بین ترکی رایج در استان کرمان و ترکی آذری گونۀ تبریزی را بررسی کرده است. یافته­های پژوهش نشان می­دهد که شباهت‌های بسیاری بین واژگان موردبررسی وجود دارد و دو گونۀ زبانی از یک شاخۀ مشابه (شاخۀ اوغوزی) از خانوادۀ زبان­های ترکی­تبار هستند.

    امینی (1400) تنوع واژگانی را در آبادی­های شهرستان خرم­آباد در دو زبان لری و لکی مطالعه کرده است. یافته­های او نشان می­دهد که بخش عمده­ای از واژگان لری و لکی در این شهرستان مشترک هستند. علی­رغم تفاوت­ها، در نگاهی کلی، تنوع واژگانی و ضریب تنوع دو زبان در بیشتر مقوله­های موردبررسی بسیار به هم نزدیک است.

    خیررتس[13]و همکاران (1994) به موضوع تنوع واژگانی می­پردازند. آنها تنوع واژگانی را متغیری زبانی‌ ـ اجتماعی تلقی می‌کنند و راهکارهایی برای اندازه­گیری آن ارائه می­دهند.

    رستم­بیک (1395) تنوع واژگانی را در قالب اطلس گویشی در استان همدان بر روی چهار مقولۀ واژگانی طبیعت، زمان، نسبت خانوادگی و اسامی حیوانات بررسی کرده و درصد فراوانی واژه­ها و شباهت­ها در آنها را در شهرهایی از استان همدان سنجیده است. نتیجۀ پژوهش وی نشان می­دهد که شباهت گویشی بین ملایر و نهاوند بیشتر از سایر شهرستان‌هاست و تنوع واژگانی در مقولۀ «طبیعت» بیشترین و در «اسامی حیوانات» کمترین مقدار است.

    اولین اطلاعات در مورد خلجی را مینورسکی[14] (1940) ارائه داد. او به بررسی ویژگی‌های زبانی خلجی پرداخت. از نظر او، از آنجا که اقوام خلج قرن­ها در بین فارسی‌زبان­ها زندگی کرده­اند، برخی ویژگی­های زبانی خلجی مثل هماهنگی واکه­ای[15] از بین رفته است.

    مقدم (1318) در تحقیقات خود در منطقۀ آشتیان، در کنار داده­های زبانی از فارسی محلی، داده­هایی از زبان خلجی گردآوری کرد. او با استفاده از داده­های زبان خلجی، برخی ویژگی­های آوایی این زبان را برشمرده و نشان داده است. وی همچنین، به مقایسۀ واژگانی خلجی و ترکی رایج در منطقۀ موردمطالعۀ خود نیز پرداخته است.

    دوئرفر[16] (1971: 1) علاوه‌بر توصیف و ارائۀ داده­های زبانی از خلجی، به مطالعات مقدم (1318) نیز اشاره کرده است. دوئرفر (1968) نیز داده­هایی زبانی شامل حدود 60 هزار واژۀ خلجی گردآوری کرد. او در پژوهش­های دیگر (1998)، به گردآوری دستور پرداخت. دوئرفر و تزجان[17] (1994) مجموعه­ای از متن­های عامه را نیز جمع­آوری کرد. از نتایج تحقیقات او می‌توان به این نکته اشاره کرد که خلجی گروه مستقلی از زبان­های ترکی­تبار است و تفاوت­هایی با دیگر زبان­های این خانوادۀ زبانی دارد.

    یوهانسون (1998) به موضوع ورود عناصر زبانی از فارسی به زبان­های ترکی رایج در ایران از جمله خلجی می­پردازد.

     کرال[18] (2000) با استفاده از داده­های خلجیِ گردآوری‌شده از منطقۀ بهارستان در نزدیکی آشتیان، وند /-miʃ/ را در خلجی با ترکی استانبولی مقایسه کرده­ است. وی معتقد است که فارسی به‌عنوان زبان رسمی ایران بر خلجی و سایر زبان­های ترکی­تبار تأثیر گذاشته است و در نتیجه، شاهد گرته­برداری برخی از ویژگی­های ساختاری این زبان در زبان­های ترکی­تبار هستیم. در خلجی همچنین، تأثیر زبان ترکی آذربایجانی را مشاهده می­کنیم.

    هیئت (1380) درضمیمۀ کتابش به ترکی خلجی می­پردازد. او ابتدا، به محل سکونت خلج­زبانان در روستاهایی از استان قم و مرکزی پرداخته و سپس، به ویژگی­های شاخص آوایی و ساختواژی این زبان اشاره می­کند. هیئت نیز، اعتقاد دارد که خلجی شاخۀ مستقلی از زبان­های ترکی­تبار است.

    یوهانسون (2006) علت قرض­گیری­های فرهنگی و زبانی بین دو خانوادۀ زبانی را تعاملات زیاد بین اقوام ترک با ایرانیان می­پندارد. همچنین، یوهانسون (2010) به تماس زبانیِ زبان­های ترکی­تبار با زبان­های خویشاوند و غیرخویشاوند می­پردازد. به اعتقاد او زبان‌های ترکی­تبار در تماس با زبان­های فارسی و عربی، واژه­های زیادی را از این زبان­ها قرض­گیری کرده­اند. بیشتر واژه­هایی که از عربی قرض­گیری شده­اند از طریق فارسی وارد زبان­های ترکی­تبار شده­اند.

    حسن­لی (1390) به مقایسۀ ترکی خلجی و قشقایی و ترکی رایج در صفاشهر پرداخته است. او با ارائۀ شواهد تاریخی و زبان­شناختی اثبات می­کند که ترک­زبانان خرم­بید از بازماندگان خلج­ها نیستند. به گفتۀ او، ترک­زبانان خرم­بید خود را از بازماندگان قوم خلج نمی­دانند و بر قشقایی‌بودن خود اصرار دارند.

    واشقانی فراهانی (1391) با ارائۀ مثال­های زیادی از خلجی، به بررسی آن می­پردازد. او نکاتی دربارۀ ویژگی­های آوایی، ساختواژی و نحوی خلجی ارائه می­دهد، اما مطالعات وی اصولاً زبان­شناختی نیست.

    جمراسی (1392) نیز، دستور زبان خلجی را تألیف کرده است. او علاوه‌بر شرح شاخۀ زبانی خلجی، داده­های زبانی فراوانی را در دسترس خوانندگان قرار می‌دهد و ویژگی­های زبانی آن را شرح می­دهد.

    فتاحی­پور (1395) پژوهشی در مورد دگرگونی­های گویش خلجی در برخورد با زبان فارسی در اثر مهاجرت خلج­ها به تهران، انجام داده است. تمرکز او بر منطقۀ خلجستان است. فتاحی­پور سن مهاجرت را مهم­ترین عامل تعیین‌کننده در دگرگونی زبان در اثر تماس زبانی معرفی می­کند.

     بوسنالی[19] (2016) نکات بسیاری درمورد تاریخچه و زبان قوم خلج در مقالۀ خود مطرح می­کند. او همچنین، در حوزه­های آواشناسی، ساختواژه و نحو توصیف­های خود را از زبان خلجی ارائه می­دهد و از منظر زبان­شناسی اجتماعی نیز، این زبان را بررسی می­کند.

    به اعتقاد دالوند (1398)، قوم خلج از اقوام ترک­تبار است که پیش از ورود اسلام به ایران، زمان مغول­ها در میان تخارستان و سیستان می­زیستند و اکنون بازماندگان آنها در استان­های قم و مرکزی زندگی می­کنند. دالوند از دوئرفر (1968) نقل می­کند که در اثر همزیستی با فارسی‌زبان­ها بسیاری از واژه­های فارسی وارد زبان خلجی شده است.

    راگاگنین[20] (2020) خلجی را به‌عنوان زبان ترکی­تبار غیراوغوز رایج در استان مرکزی معرفی کرده و ویژگی­هایی را که تحت­تأثیر برخورد این زبان با فارسی دگرگون شده­اند، بررسی می­کند. در نهایت، یک متن از این زبان با ترجمه و تفسیرهای نحوی زیرنویس‌شده ارائه شده است.

    یوهانسون (2021) به معرفی ویژگی­های زبانی زبان­های ترکی­تبار می­پردازد که در بین آنها خلجی هم مشاهده می­شود. او در این کتاب به تاریخچه و تقسیم­بندی زبان­های ترکی و همچنین، به ویژگی­های آوایی، ساختواژی و نحوی آنها می­پردازد.

    پژوهشگران بسیاری، ازجمله یازیجی[21] (2006)، اوبرلینگ[22] (1974)، مارکوآرت[23] (1901)، کُپرولو[24] (1997) و دیگر پژوهشگران نیز در مورد تاریخچۀ قوم خلج مطالعاتی انجام داده‌اند که از حوصلۀ بحث خارج است.

    همان­گونه که پیشتر نیز ذکر شد، مطالعۀ ترکی خلجی به‌دلیل وجود برخی مشخصه­های زبانی و واژگانِ به‌جامانده از زبان ترکی آغازین اهمیت بسیاری است. علت آن است که پژوهش دربارۀ این زبان، تا حدودی به‌منزلۀ کشف ویژگی­های ترکی آغازین و احتمالاً بازیابی ویژگی­های آن خواهد بود. در پژوهش‌های پیشین، تنوع واژگانی، در زبان­ها و گویش­های دیگر مطالعه شده است، اما تا زمان انجام این پژوهش، موضوع ذکرشده درمورد خلجی، به‌عنوان یکی از شاخه­های مستقل در خانوادۀ زبانی زبان­های ترکی­تبار انجام نشده است. یکی از نتایج حاصل از پژوهش حاضر بررسی شباهت­ها و تفاوت­های واژگانی میان ترکی خلجی و آذربایجانی و همچنین، چگونگی تأثیر تماس زبانی گویشوران این زبان با گویشورانی غیرخلج­زبان است.

     

     

     

    1. روش پژوهش

    در پژوهش حاضر که به روش توصیفی ـ تحلیلی انجام شده، مقایسه­ای بین واژگان پایه در خلجی و ترکی آذربایجانی صورت گرفته است. پیکرۀ پژوهش، شامل داده­های مستخرج از سامانۀ اطلس زبانی ایران از زبان خلجی است. در حال حاضر، در این سامانه داده­های زبانی 4 آبادی از آبادی­های خلج­زبان استان مرکزی و 16 آبادی از آبادی­های خلج­زبان استان قم در دسترس است. اطلس زبانی ایران با هدف شناسایی و مستندسازی گونه­های زبانی ایران و ترسیم نقشه­های زبانی خودکار از آبادی­های کشور در پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری در دست تدوین است. گردآوری داده­های زبانی بر اساس پرسشنامه­ای مشتمل بر 105 واژه و عبارت و 36 جمله انجام شده است. مصاحبه­کنندگان مطابق شیوه­نامۀ اطلس، آزموده­ها را انتخاب و با روش مصاحبۀ رودررو، داده­های پرسشنامه را گردآوری کرده­اند. ذکر این نکته ضروری است که نگارنده دخالتی در گردآوری داده­ها نداشته و از داده­های موجود در سامانۀ ذکرشده برای انجام پژوهش بهره برده است. در پژوهش حاضر، 64 واژه از پرسشنامۀ مذکور برای سهولت تحلیل، ازلحاظ معنایی در 7 گروه دسته‌بندی شده‌اند که شامل روابط خویشاوندی (17 مورد)، واژه­های طبیعت (11 مورد)، گیاهان (5 مورد)، اعضای بدن (4 مورد)، حیوانات (10 مورد)، خوراکی­ها (4 مورد) و اعداد یک تا ده و سه عدد «بیست»، «صد» و «هزار» (اعدادی که در پرسشنامۀ اطلس زبانی ایران موجودند) (13 مورد) هستند. برای مقایسۀ این واژه­ها با معادل­های ترکی آذربایجانی، از شمّ زبانی نگارنده و فرهنگ­های ترکی استفاده شده است. تعداد واژگان بررسی‌شده در این پژوهش 1280 واژه است.

    1. مبانی نظری

    به‌منظور بررسی و تحلیل داده­های پیکرۀ پژوهش با هدف مقایسۀ واژگانی و در نهایت یافتن شباهت­ها و تفاوت­های واژگانی بین خلجی و ترکی آذربایجانی، پژوهش خیررتس و همکاران (1994: 3-4) به عنوان چارچوب نظری گزینش شده است. آنها معتقدند که شباهت­ها و تفاوت­های واژگانی توجه پژوهشگران را به‌سوی تنوع واژگانی جلب می­کند. خیررتس و همکاران (1994) به چهار نوع تنوع واژگانی شامل، تنوع مربوط به معناشناسی[25]، نام‌گذاری[26]، صوری[27] و بافتی[28] قائل هستند. هر یک از این موارد به‌طور مختصر و با ارائۀ مثال در زیر تعریف می­شوند:

    1) تنوع­های مربوط به معناشناسی: یک عنصر واژگانی معین به مصداق­های مجزا اشاره می‌کند. به‌عنوان مثال، واژۀ pants انگلیسی از طرفی با trousers در این زبان مترادف و به معنای «شلوار» است و از سویی دیگر، به معنای لباس زیر مردانه است که زیرِ شلوار پوشیده می­شود.

    2) تنوع­های مربوط به نام­گذاری: یک مصداق با استفاده از مقوله­های واژگانی مجزا نام‌گذاری می­شود. برای مثال، مصداقی همچون «شلوار» در انگلیسی یا به‌عنوان عضوی از مقولۀ واژگانی trousers/pants نام­گذاری می­شود و یا به‌عنوان عضوی از مقولۀ وابسته مثل jeans/blue jeans.

    3) تنوع­های صوری: یک مصداق خاص را با مقوله­های مختلف نام­گذاری می­کنند؛ صرف‌نظر از این که این مقوله­های واژگانی به مفاهیم متفاوتی متعلق هستند یا خیر.

    4) تنوع­های بافتی: این دسته از تنوع­ها به عواملی چون میزان رسمی‌بودن مکالمه­ها یا وضعیت جغرافیایی و اجتماعی مشارکان در گفتگو­ها مربوط است، مانند تفاوت سبکی در دو واژۀ pants و trousers در زبان انگلیسی بریتانیایی (Geeraerts et al., 1994: 4).

    به باور خیررتس و همکاران (1994: 4)، چهار نوع تنوع واژگانی پیوسته به هم هستند و گاهی به‌صورتی پیچیده با هم همپوشانی دارند. آنها در این زمینه این نکته را یادآور می‌شوند که دو نوع تنوعِ معناشناسی و نام­گذاری، تنوع­هایی مفهومی و معنایی هستند. مورد نخست با مقولۀ مفهومی واژه­ها و مورد دوم، با مقوله­بندی آنها مرتبط است. تنوع بافتی به تفاوت­های گوینده ـ محوری[29] و موقعیت ـ محوری[30] می­پردازد. تفاوت­های جغرافیایی بین انگلیسی گونۀ آمریکایی و گونۀ بریتانیایی نیز، از این نوع تنوع واژگانی است.

    در مقالۀ حاضر، تنها تنوع صوری بین واژگان موردنظر در دو گونۀ ترکی بررسی می­شود که بر اساس آن، ممکن است به یک مصداق با مقوله­های واژگانی متفاوتی اشاره شود.

    موضوع دیگری که در این پژوهش به آن پرداخته شده، پدیدۀ تماسِ زبانی ترکی خلجی با زبان­های فارسی و ترکی آذربایجانیِ رایج در روستاهای همجوار با مناطق خلج­زبانِ موردمطالعه است. علت آن است که این روستاهای خلج­زبان، در همجواری روستاهای ترکی­زبان و فارسی­زبان قرار دارند. به باور وینفورد[31] (2003: 2)، در نتیجۀ تماس زبان­ها، صورت گفتاری­شان شبیه به هم می­شود. این پدیده منجر به نتایج متفاوتی در زبان‌ها می‌شود، اما اصلی­ترین آنها قرض­گیری[32]، به‌ویژه قرض­گیری واژگانی[33] است (Capuz, 1977: 87). باوجوداین، مطالعات پژوهشگرانی چون توماسون و کافمن[34] (1988)، هریس و کمپبل[35] (1995) و آیخن­والد[36] (2002) نشان می­دهد که در شرایط مختلف، ساخت­های دستوری و نحو زبان­ها نیز در معرض پدیدۀ قرض­گیری قرار می­گیرند. در اینجا، از میان پژوهش­های ذکرشده، تنها به نتایج حاصل از پژوهش توماسون و کافمن (1988) اشاره می­شود. آنها برای پدیدۀ قرض­گیری، پیوستار زیر را پیشنهاد می­کنند، با این توضیح که مرز بین بخش­های مختلف پیوستار قابل‌تفکیک نیست (Winford, 2003: 74-76).

    1) تماس زبانی اتفاقی[37]؛ 2) با شدت کم[38]؛ 3) با شدت زیاد[39]؛ 4) فشار فرهنگی شدید[40] و 5) فشار فرهنگی بسیار شدید[41].

    در اولین نوع تماس، کمترین فشار فرهنگی و انتظار قرض­گیری واژگانی (واژگان غیرپایه) وجود دارد (Winford, 2003:77). در دو تماس با شدت کم و شدت زیاد، واژه­های نقشی[42] مانند حروف ربط، جزء قیدی، حروف­اضافه، ویژگی­های فرعی واجی، نحوی، واژگانی و معنایی و احتمالاً، وندهای تصریفی و اشتقاقی قرض­گیری می­شوند. ضمایر شخصی، ضمایر اشاره و اعداد و ارقام پایین که از جمله واژگان پایه هستند، از مرحلۀ سوم به بعد قرض­گیری می­شوند. در مرحلۀ فشار فرهنگی شدید، قرض­گیری در سطح ویژگی­های اصلی ساختاری زبان است و این موضوع موجب تغییرات نسبتاً کم رده­شناختی می­شود. در مرحلۀ چهارم، قرض­گیری­های واجی از مراحل قبلی بیش­تر هستند. در مرحلۀ فشار فرهنگی بسیار شدید، ویژگی­های اصلی ساختاری قرض­گیری می­شوند. تغییرات اساسی و مهم رده­شناختی و حتی آوایی در این مرحله رخ می­دهند. همچنین، قواعد واژ ـ واجی[43] نیز، از زبان قرض­دهنده به زبان قرض­گیرنده منتقل می­شوند (Winford, 2003:74-76). بنابراین، می­توان نتیجه گرفت که میزان شدت تماس زبان­ها با میزان قرض­گیری ویژگی­ها رابطۀ مستقیم دارد.

     

    1. یافته‌ها

    در این بخش، به تحلیل داده­های موردنظر پژوهش پرداخته می‌شود. همان­طور که پیشتر نیز ذکر شد، به‌منظور سهولت تحلیل، 64 واژه از پرسشنامۀ اطلس زبانی ایران، باتوجه‌به مقوله‌های معنایی دسته­بندی شده­اند. داده­های خلجیِ نمونه، از دو استان قم و مرکزی در کنار معادل ترکی آذربایجانی ارائه شده­اند. به‌دلیل محدودیت در­ حجم مقاله، در بخش تحلیل از ارائۀ همۀ داده­های پیکرۀ پژوهش صرف­نظر شده است و از بین اصطلاحات تکراری، تنها یک نمونه به‌طور تصادفی انتخاب و نمایش داده می­شود. اصطلاحات فارسی در بالای داده­ها و معادل­های آنها به خلجی و ترکی آذربایجانی در زیر آنها ارائه شده­اند. همچنین، اطلاعات جغرافیایی محلی که معادل­های خلجی در آنها به کار رفته، به‌ترتیب شامل نام آبادی، شهرستان و استان موردنظر ذکر شده است. در ستون انتهایی نیز، معادل ترکی آذربایجانی برای مقایسه نوشته شده که در عنوان به‌اختصار «آذربایجانی» به کار رفته است. در زیر هر یک از داده­ها، علائمی وجود دارند که معنای آنها در اینجا شرح داده می­شود: نشانۀ «(؟)» حاکی از این است که مصاحبه‌شونده معادل­های زبان خود را به کار نبرده است و احتمالاً، تحت­تأثیر زبان مصاحبه­کننده که فارسی بوده، همان واژه­ها را به فارسی بیان کرده است یا اینکه به‌اشتباه معادل دیگری را به کار برده است. در زیر داده­ها، علامت (+) به معنای شباهت و علامت (-) به معنای تفاوت واژه با معادل ترکی آذربایجانی است. هرجا برای یک واژه دو یا چند معادل وجود داشته باشد، معادل­ها با نشان ممیز از هم جدا شده­اند.

    ذکر نکاتی نیزدر اینجا ضروری است: در تحلیل داده­ها، تفاوت­های آوایی واژه­ها نادیده گرفته شده­اند. با اینکه گویشوران از هر دو جنس زن و مرد هستند، از عواملی همچون تفاوت­های جنسیتی، سبک گفتار، طبقۀ اجتماعی و سایر عوامل اجتماعی صرف­نظر شده است.

     5ـ1. خویش­واژه­ها

    در پرسشنامۀ اطلس زبانی ایران، 17 خویش­واژه وجود دارد. تحلیل داده­های زبانی نشان می­دهد که در برخی از اصطلاحات، تنوع تنها در حد تفاوت­های تلفظی و آوایی است. به‌عنوان مثال، اصطلاح «دختر» در ترکی خلجی /Giz/ است که معادل آن در ترکی آذربایجانی، در واکه تفاوت دارد و /GIz/ است (معادل­های شمارۀ 6). دو اصطلاح «پدر» و «مادر» در هر دو گونۀ ترکی مشابه هستند. البته، در آبادی «چاهک» از استان قم، اصطلاح /QdQ/ برای «مادر» به کار رفته است که گویشورآن را با تغییری در همخوان میانی از /d/ به /t/ برای اصطلاح «خواهر» در همین آبادی و آبادی «بن­چنار» از استان مرکزی به کار برده است. اِردال[44] (2004: 166) اذعان می­کند که /QkQ/ در ترکی باستان به معنای «خواهر بزرگتر» است. به نظر می­رسد که اصطلاح مذکور به مرور زمان و به‌واسطۀ تماس زبانی خلجی با ترکی آذربایجانی، ابتدا تغییر آوایی پیدا کرده و سپس، به‌کلی با معادل­های آن در ترکی آذربایجانی جایگزین شده باشد. در داده­های خلجیِ دوئرفر (1971: 40)، برای «مادر» معادل /nQnQ / و برای «خواهر»، /badZu/ به کار رفته­اند.

     

    1) پدر

    آذربایجانی

    جریک­آغاج (دستجرد، قم)

    باغیک (قم، قم)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    ata/ baba

    dQdQ

         baba    

       (+)

    dQdQ

    (+)

    baba

    (+)

    2) مادر

    آذربایجانی

    چاهک (دستجرد، قم)

    سلفچگان (قم، قم)

    تلخاب (تفرش، مرکزی)

    ana/ nQnQ

    ædæ

    (-)

    nQnQ/ nQne

    (+)

    nQnQ

    (+)

    گویشوران خلجی­زبان برای اصطلاح «برادر»، معادل /lala/ را به کار برده­اند که کاملاً با معادل این اصطلاح در ترکی آذربایجانی متفاوت است و برای این اصطلاح معادل­های /g1QrdQS/ یا /gardaS/ به کار می­رود. تیتزه[45] (2002: 544) /dadaS/ را به معنای «برادر» به کار برده و به‌صورت کوتاه‌شدۀ آن یعنی /dada/ نیز اشاره کرده است. هادی (1386: 437) نیز، در فرهنگ‌لغت خود اذعان می­کند که /dadaS / صورت تحبیبی /dada/ است و به معنای «پدر مهربان» نیز، در ترکی به کار می­رود. این صورت، بعدها به معنای «برادر بزرگ­تر» نیز آمده است. از بین گویشوران 16 آبادی خلج­زبان استان قم، گویشوران 5 آبادی اصطلاح /dadaS/ را به کار برده­اند که احتمالاً کاربرد آن تحت­تأثیر ترکی آذربایجانی است.

             

    3) برادر

    آذربایجانی

    زیزگان (دستجرد، قم)

    ونارچ (قم، قم)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    gærdQS/gardaS/ dadaS

    dadaS

    (+)

    lala

    (-)

    lala

    (-)

    4) خواهر

    آذربایجانی

    چاهک (دستجرد، قم)

    ونارچ (قم، قم)

    تلخاب (تفرش،

    مرکزی)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    baʤI

     

    QtQ

    (-)

    baʤ«

    (+)

    baʤ«

    (+)

    QtQ

    (-)

    5) پسر

    آذربایجانی

    باغیک (قم، قم)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    oÄlan/oÄUl

    oÒUl

    (+)

    oÒUl

    (+)

    6) دختر

    آذربایجانی

    چاهک (دستجرد، قم)

    سلفچگان (قم، قم)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    GIz

    Giz

    (+)

    kal

    (؟)

    Giz

    (+)

                   

    برای دو اصطلاح «پسر» و «دختر» با اندکی تفاوت آوایی، معادل­های مشابه در هر دو گونۀ ترکی به کار رفته است، اما در یک مورد معادل /kal/ برای «دختر» مشاهده می­شود که معادل اصطلاح «بچه» در خلجی است و گویشور احتمالاً به‌اشتباه آن را به کار برده است. عکس این مورد نیز، در آبادی سلفچگان برای اصطلاح «بچه» به کار رفته که گویشور از اصطلاح /oÒUl/ به معنای «پسر» استفاده کرده که علت آن احتمالاً خطای گویشور و غفلت مصاحبه­کننده است. معادل «بچه» نیز، در خلجی کاملاً با معادل آن در ترکی آذربایجانی متفاوت است.

     

     

    7) بچه

    آذربایجانی

    سرخده (دستجرد، قم)

    سلفچگان (قم، قم)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    uSax         

    kal

    (-)

    oÒUl

    (؟)

    kal

    (-)

    8) عمو

    آذربایجانی

    باغیک (قم، قم)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    Qm«

    Qme

    (+)

    Qme

    (+)

    9) دایی

    آذربایجانی

    باغیک (قم، قم)

    تلخاب (تفرش، مرکزی)

    daji

    daji

    (+)

    daji

    (+)

    10) عمه

    آذربایجانی

    موشکیه (دستجرد، قم)

    فتح­آباد (قم، قم)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    QmmQ/ bibi

    bibi

    (+)

    Qmme

    (+)

    Qmme

    (+)

    11) خاله

    آذربایجانی

    سفیدآله (دستجرد، قم)

    قره­سو (قم، قم)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    xala

    xala

    (+)

    xalE

    (+)

    xalE

    (+)

               

    معادل­های «عمو»، «دایی»، «عمه» و «خاله» صرف­نظر از تفاوت­های آوایی در هر دو گونۀ ترکی مشابه­اند.

    12) زن

    آذربایجانی

    منصورآباد (دستجرد، قم)

    تلخاب (تفرش، مرکزی)

    arvad

    ciSi

     (-)

    ciSi

    (-)

    برای اصطلاح «زن»، معادلی متفاوت از معادل ترکی آذربایجانی در خلجی استفاده می‌شود.

    13) شوهر

    آذربایجانی

    ونارچ (قم، قم)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    Qr

    hQr

    (+)

    hQr

    (+)

    Qr

    (+)

    در برخی از واژه­هایی که با واکه آغاز می­شوند، در خلجی همخوان /h/ در ابتدای واژه به کار می­رود. جمراسی (1392: 4) اشاره می­کند که این ویژگی از ترکی آغازین (قبل از ترکی قدیم قرون 6ـ7 میلادی) در این زبان باقی­ مانده است. این ویژگی در ترکی آذربایجانی کم­رنگ شده است. گویشور از آبادی «فیض­آباد»، تحت­تأثیر ترکی آذربایجانی از معادل/Qr/ به‌جای /hQr/ استفاده کرده است.

    14) داماد

     آذربایجانی

    زیزگان (دستجرد، قم)

    جریک­آغاچ (دستجرد، قم)

    ونارچ (قم، قم)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    تلخاب (تفرش، مرکزی)

    curQcQn

    cidQjI

    (-)

    cedQcQn

    (+)

    damad(-)

    cidQjI

    (-)

     

    damad

    (-)

    curQcQn (+)

    در خلجی، برای «داماد» از معادل /cidQjI/ استفاده می­شود که با معادل این اصطلاح در ترکی آذربایجانی متفاوت است.

    15) عروس

    آذربایجانی

     سفت(دستجرد، قم)

    ونارچ (قم، قم)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    ïQlin

    cQlin

    (+)

    QrUs

    (-)

    cQlin

    (+)

    معادل­های اصطلاح «عروس» برای هر دو گونۀ ترکی با تفاوت­های آوایی، مشابه هستند.

    16) پدربزرگ (پدرِ پدر)/ پدربزرگ (پدرِ مادر)

     آذربایجانی

    چاهک (دستجرد، قم)

    زیزگان (دستجرد، قم)

    اسفید (دستجرد، قم)

    احمدآباد (دستجرد، قم)

    تلخاب (تفرش، مرکزی)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    bojuc

    baba

    tata

    (-)

     

    bidic baba/ dQdQ

    (-)

    baba dZan

     (-)

    baba

    (-)

    tata

    (-)

    baba ʤan

    (-)

     

    در خلجی، برای اصطلاح «پدربزرگ» در هر دو مورد، دو معادل /tata/ و/bidic baba/ به کار گرفته می­شود. مورد اول با معادل ترکی آذربایجانی متفاوت است، این در حالی است که مورد دوم به نظر می­رسد ترجمۀ «پدربزرگ» باشد که به ترجمۀ آن در ترکی آذربایجانی شباهت دارد.

     

    5ـ1ـ2. واژه­های طبیعت

    تعداد واژه­های مربوط به طبیعت در پرسشنامۀ اطلس زبانی ایران 11 واژه است. معادل­های خلجی این واژه­ها، صرف­نظر از تفاوت­های آوایی، شبیه معادل آنها در ترکی آذربایجانی هستند. برای اصطلاح­های «خورشید»، «روز»، «باد» و «ستاره»، تعداد کمی از گویشوران در هر دو استان، معادل­های فارسی را به کار برده­اند. در یکی از آبادی­های استان قم نیز، برای اصطلاح «شب» معادل فارسی /ʃam/ استفاده شده که مطابق اثر حسن­دوست (1393: 1832)، واژه­ای فارسی است.

    1) خورشید

    آذربایجانی

    سلفچگان (قم، قم)

    اسفید (دستجرد، قم)

    احمدآباد (دستجرد، قم)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    بن­چنار (آشتیان مرکزی)

    ïun

    cin

    (+)

    cinQS

    (-)

    xorSid

    (-)

    xorid

    (-)

    cin

    (+)

    همانطور که اشاره شد، همخوان /h/ در ابتدای برخی از واژه­هایی که با واکه آغاز می‌شوند، مانند معادل­های مربوط به دو اصطلاح «ماه» و «آتش» مشاهده می­شود. در استان قم و در یک مورد، گویشور معادل فارسی را به کار برده است. در استان مرکزی نیز، در یک مورد گویشور تحت­تأثیر زبان ترکی آذربایجانی، همخوان /h/ را از ابتدای واژه حذف کرده است. در سایر موارد، صرف­نظر از تفاوت­های آوایی، معادل­های مشابه در هر دو گونۀ ترکی مشاهده می­شوند.

    2) ماه

    آذربایجانی

    موشکیه (دستجرد، قم)

    ونارچ (قم، قم)

    تلخاب (تفرش، مرکزی)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    aj

    mah

    (-)

    haj

    (-)

    haj

    (-)

    aj

    (+)

     

     

    3) ستاره

    آذربایجانی

    قره­سو (قم، قم)

    سفت (دستجرد، قم)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    ulduz

    setare

    (-)

    jyldUz

    (+)

    jUldUz

    (+)

    setare

    (-)

    4) شب

    آذربایجانی

    فتح­آباد (قم، قم)

    موجان (دستجرد، قم)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    ïedZQ

    Sam

    (-)

    cetSQ

     (+)

    cetSQ

    (+)

    5) روز

    آذربایجانی

    زیزگان (ستجرد، قم)

    موشکیه (ستجرد، قم)

    باغیک (قم، قم)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    ïunuz

    cin

    (-)

    ruz

    (-)

    cindiz

    (+)

    cindiz

    (+)

    6) باد

    آذربایجانی

    موشکیه (دستجرد، قم)

    قره­سو (قم، قم)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    jel

    bad

    (-)

    jel

    (+)

    jel

    (+)

    7) آتش

    آذربایجانی

    منصورآباد (دستجرد، قم)

    تلخاب (تفرش، مرکزی)

    ot

     

    hot

    (+)

    hot

    (+)

    8) خاک

    آذربایجانی

    احمدآباد (دستجرد، قم)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    torpax

    torpaÒ

    torpax

    torpaÒ

    (+)

    torpaG

    (+)

    9) باران

    آذربایجانی

    سرخده (دستجرد، قم)

    تلخاب (تفرش، مرکزی)

    jaG«S

     

     

    jaÒUS

    (+)

    jaÒUS

    (+)

    10) برف

    آذربایجانی

    فتح­آباد (قم، قم)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    Äar

    Gar

    (+)

    Gar

    (+)

     

    11) سنگ

    آذربایجانی

    ونارچ (قم، قم)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    daS

    taS

    (+)

    taS

    (+)

                           

    5ـ1ـ3. واژه­های گیاهان

    در پرسشنامۀ اطلس زبانی ایران، 5 واژه مربوط به مقولۀ گیاهان است. معادل­های «چوب» و «درخت» در خلجی و ترکی آذربایجانی مشابه هستند. در ابتدای واژه­های این دو اصطلاح در خلجی، مطابق ویژگی آوایی که در بخش­های قبلی ذکر شد، همخوان /h/ وجود دارد (/haÒadZ/ در خلجی در مقابل/aÒadZ/ در آذربایجانی). باوجوداین، در چند مورد گویشوران تحت­تأثیر ترکی آذربایجانی این همخوان را از ابتدای واژه حذف کرده­اند. در مورد «درخت» نیز، چند مورد به‌کارگیری معادل فارسی واژه مشاهده می­شود. باوجوداین، نکتۀ جالب این­ است که حتی همین گویشوران نشانۀ جمع زبان خود را که همان /-lar / یا /-lQr/ است، برای معادل­های فارسی نیز استفاده می­کنند، برای مثال، معادل «درخت­ها» را /derQx-lQr/ گفته­اند. برای اصطلاح «برگ»، همۀ گویشوران به‌جز یکی از آبادی «تلخاب» در استان مرکزی، معادل فارسی با اندکی تفاوت آوایی، یعنی /bQlï/ را به کار برده­اند. در آبادی «تلخاب»، معادل ترکیِ «برگ» استفاده شده است. واژۀ «گل» ریشه‌ای فارسی دارد (حسن‌دوست، 1393: 2426) که در زبان ترکی نیز به کار می­رود. در خلجی هم، با اندکی تغییرات آوایی همین معادل استفاده می­شود.

               

    1) چوب

    آذربایجانی

    اسفید (دستجرد، قم)

    فتح­آباد

    ( قم، قم)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    aÒadZ

     

    aÒatS

    (+)

    haÒadZ

    (+)

    aÒatS

    (+)

    2) برگ

    آذربایجانی

    موجان

    (دستجرد، قم)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    تلخاب

    (تفرش، مرکزی)

    jQrpaÄ

     

     

    bQlï

    (-)

    bQrï

    (-)

    jarpÒ

    (+)

    3) گل

    آذربایجانی

    موجان (دستجرد، قم)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    ïul    

     

    gul/gol

    (+)

    gol/gUl

    (+)

    4) درخت

    آذربایجانی

    منصورآباد

    (دستجرد، قم)

    زیزگان (دستجرد، قم)

    چاهک (دستجرد، قم)

    باغیک (قم، قم)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    تلخاب

    (تفرش، مرکزی)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    aÒadZ

     

    nahal(-)

    aÒadZ

    (+)

    haÒadZ

    (+)

    derQxt(-)

    tSInar

    (-)

    haÒadZ(+)

    derQxt(-)

    5) درخت­ها

    آذربایجانی

    منصور­آباد (دستجرد، قم)

    زیزگان (دستجرد، قم)

    چاهک (دستجرد، قم)

    باغیک (قم، قم)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    تلخاب

    (تفرش، مرکزی)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    aÒadZ

    -lar

     

    nahal-lar

    (-)

    aÒadZ

    -lar

    (+)

    haÒadZ

    -lar

    (+)

    derQxt-lar

    (-)

    tSInar

    -lar

    (-)

    haÒadZ-lar

    (+)

    derQxt-lQr

    (-)

     

    5ـ1ـ4. اندام­واژه­ها

    اندام­واژه­ها در پرسشنامه، 4 واژه هستند. بررسی داده­های پیکرۀ پژوهش نشان می­دهد که تفاوت معادل­های این اصطلاحات در دو گونۀ ترکی، آوایی است، البته به‌جز تنها یک مورد که در آن گویشوراز معادل فارسی «چشم» استفاده کرده است.

     1) چشم

    آذربایجانی

    باغیک (قم، قم)

    موجان (دستجرد، قم)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    ïFz

    ʧeSm

    (-)

    cez

    (+)

    cez

    (+)

     

     

     

    2) دهان

    آذربایجانی

    سفیدآله (دستجرد، قم)

    احمدآباد (دستجرد، قم)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    aÄIz

    aGIz

    (+)

    aGz

    (+)

    aGez

    (+)

    3) زبان

    آذربایجانی

    فتح­آباد (قم، قم)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    dil

    til

    (+)

    til

    (+)

    4) خون

    آذربایجانی

    سفت (دستجرد، قم)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    ïan

    Gan

    (+)

    Gan

    (+)

     

                         

    5ـ1ـ5. واژه­های حیوانات

    در پرسشنامۀ اطلس زبانی ایران، واژه­های مربوط به مقولۀ حیوانات 10 واژه است. از بین معادل­های خلجی در مقایسه با معادل­های ترکی آذربایجانی، دو اصطلاح «گرگ» و «مرغ» تنوع­های واژگانی نشان می­دهند. در بقیۀ موارد صرفاً تفاوت­های آوایی مشاهده می­شود. البته در یک آبادی در استان قم، برای اصطلاح «گرگ» گویشور/curt/ و /gurt/ را به کار برده است که با اندکی تغییرات آوایی، شبیه معادل آن در ترکی آذربایجانی است، در حالی که معادل این اصطلاح در خلجی /bIrI/ است. همچنین، در استان مرکزی برای «مرغ» معادل /tUjUG/ استفاده شده که با کمی تغییرات آوایی، به معادل ترکی آذربایجانی شبیه است. این در حالی است که معادل آن در خلجی /cidic/ یا /citic/ است. علاوه‌براین، در همین استان، واژۀ «میش» نیز تحت‌تأثیر ترکی تغییر کرده است. به‌اعتقاد حسن­دوست (1393: 1133 و 2050) و هادی (1386: 416)، اصطلاح­های «خروس» و «قاطر» واژه­هایی فارسی هستند. کاربرد این دو اصطلاح در ترکی آذربایجانی و خلجی نشان می­دهد که در هر دو گونۀ ترکی، این دو اصطلاح از فارسی قرض­گیری شده­اند.

                               

    1) گاو

    آذربایجانی

    سرخده (دستجرد، قم)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    inQj/ siÄir

    sIGir

    (+)

    sIÒer

    (+)

    2) بز

    آذربایجانی

    قره­سو (قم، قم)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    ïetS«

    QtStSI

    (+)

    QtStSI

    (+)

    3) بره

    آذربایجانی

    اسفید (دستجرد، قم)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    GUzU

    Goze

    (+)

    Goze

    (+)

    bozGale

    (؟)

    4) میش

    آذربایجانی

    چاهک (دستجرد، قم)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    GUjUn

    Gon

    (+)

    Gojon

    (+)

    5) گرگ

    آذربایجانی

    جریک­آغاج (دستجرد، قم)

    سلفچگان

    ( قم، قم)

    تلخاب

    (تفرش،

    مرکزی)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    Äurd/ dZanavar

    curt

    (؟)

    bIrI

    (-)

    bIrI

    (-)

    Gurt

    (؟)

     

    6) قاطر

    آذربایجانی

    ونارچ (قم، قم)

    تلخاب

    (تفرش، مرکزی)

    Gat«r

     

    Gater

    (+)

    Gater

    (+)

    7) سگ

    آذربایجانی

    قره­سو (قم، قم)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    it/cFpQc

     

     

    it

    (+)

    it

    (+)

    8) مرغ

    آذربایجانی

    موشکیه (دستجرد، قم)

    باغیک (قم، قم)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    towux

    tavuÒ

    (؟)

    citic

    (-)

    cidic

    (-)

    tUjuG

    (؟)

    9) خروس

    آذربایجانی

    قره­سو (قم، قم)

    تلخاب

    (تفرش، مرکزی)

    xorUz

     

    xorus

    (+)

    xorUs

    (+)

    10) کبوتر

    آذربایجانی

    منصور­آباد (دستجرد، قم)

    چاهک (دستجرد، قم)

    سلفچگان (قم، قم)

    باغیک (قم، قم)

    تلخاب

    (تفرش، مرکزی)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    ïFwQrʧ In

    cecQrʧic

    (+)

     

    ïQvQrʧin

    (+)

    cQftQr

    (؟)

    cQbutQr

    (؟)

    cocQrʧic

    (+)

    cQbutQr

    (؟)

                                     

    در حالی که معادل «کبوتر» در خلجی /cocQrʧic/ است و در داده­های دوئرفر (1971: 44) نیز همین معادل با تفاوت واکه­ای ذکر شده است، برخی از گویشوران معادل­های فارسی را بیان کرده­اند.

    ­

    5ـ1ـ6. واژه­های خوراکی­ها

    در واژه­های پرسشنامه، 4 واژه به خوراکی­ها مربوط می­شوند. از این میان، فقط «نان» که معادل خلجی آن/hicmQc/ است، با معادل ترکی آذربایجانی (/ʧorQc/) تفاوت دارد. به گفتۀ حسن­دوست (1393: 735 و 354)، واژه­های «پنیر» و «بادام» فارسی هستند و کاربرد آنها در هر دو گونۀ ترکی نشانۀ قرض­گیری از فارسی است. برای دو واژۀ «جو» و «نان» یک مورد کاربرد معادل فارسی مشاهده می­شود.

       

    1) جو

     

     

    آذربایجانی

    جریک­آغاج (دستجرد، قم)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    arpa      

    arpa

    (+)

    arpa

    (+)

    ʤo

    (؟)

    2) بادام

     

     آذربایجانی

    قره­سو (قم، قم)

    تلخاب

    (تفرش، مرکزی)

    badam

    badam

    (+)

    badam

    (+)

    3) نان

    آذربایجانی

    جریک­آغاج (دستجرد، قم)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    تلخاب

    (تفرش، مرکزی)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    ʧorQc

    hicmQc

    (-)

    icmQc

    (-)

    hicmQc

    (-)

    ʧereï

    (؟)

    4) پنیر

    آذربایجانی

    منصور­آباد (دستجرد، قم)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    pQnir

    pQnir

    (+)

    pQnir

    (+)

                 

     

    5ـ1ـ7. اعداد

    معادل اعداد در خلجی و ترکی آذربایجانی مشابه هم هستند. تنها در یک مورد و برای عدد «یک»، گویشور تحت­تأثیر زبان فارسی معادل فارسی را بیان کرده است.

    1) یک

    آذربایجانی

    زیزگان (دستجرد، قم)

    تلخاب

    (تفرش، مرکزی)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    محسن­آباد (آشتیان، مرکزی)

    bir

    bi

    (+)

    bi

    (+)

    bir

    (+)

    jec

    (؟)

    2) دو

    آذربایجانی

    فتح­آباد (قم، قم)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    IcI           

    Qcce

    (+)

    Qcce

    (+)

    3) سه

    آذربایجانی

    فتح­آباد (قم، قم)

    تلخاب

    (تفرش، مرکزی)

    uʧ         

    uʧ       

         (+)

    uʧ    

         (+)

     

    4) چهار

    آذربایجانی

    سرخده (دستجرد، قم)

    تلخاب

    (تفرش، مرکزی)

    dort

    tort

    (+)

    tort

    (+)

    5) پنج

     

    آذربایجانی

    باغیک (قم، قم)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    beS                

     

     

    beS

    (+)

    beS

    (+)

    6) شش

    آذربایجانی

    چاهک (دستجرد، قم)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    altI

    alta

    (+)

    alta

    (+)

    7) هفت

    آذربایجانی

    ونارچ (قم، قم)

    تلخاب

    (تفرش، مرکزی)

    jeddI

    jetI

    (+)

    jetI

    (+)

    8) هشت

    آذربایجانی

    اسفید (دستجرد، قم)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    sQcciz

    sQcciz

    (+)

    sQcciz

    (+)

    9) نه

    آذربایجانی

    موجان (دستجرد، قم)

    تلخاب (تفرش، مرکزی)

    doGGoz

    toGGoz

    (+)

    toGGuz

    (+)

    10) ده

    آذربایجانی

    on

    سفیدآله (دستجرد، قم)

    on

    (+)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

    on

    (+)

    11) بیست

    آذربایجانی

    اسفید (دستجرد، قم)

    بن­چنار (آشتیان، مرکزی)

     jirmI

     jirmi

     (+)

    iïirmi

    (+)

     

     

    12) صد

    آذربایجانی

    اسفید (دستجرد، قم)

    فیض­آباد (آشتیان، مرکزی)

    juz              

    juz      

            (+)

    juz                          

    (+)

    13) هزار

    آذربایجانی

    اسفید (دستجرد، قم)

    تلخاب (تفرش، مرکزی)

    min

    min

    (+)

    min 

     (+)

                     

     

    1. بحث و نتیجه‌گیری

    در پژوهش حاضر، معادل­های خلجیِ 64 واژه از 105 واژۀ موجود در پرسشنامۀ اطلس زبانی ایران بررسی و پس از دسته­بندی معنایی آنها در 7 گروه، با معادل­های ترکی آذربایجانی آنها مقایسه شدند. در سامانۀ اطلس زبانی ایران، داده­های خلجیِ 4 آبادی از استان مرکزی و 16 آبادی از استان قم در دسترس هستند. مقایسۀ معادل­های خلجیِ اصطلاحات خویشاوندی با ترکی آذربایجانی نشان می­دهد که در برخی از آنها تنها تفاوت­های تلفظی و آوایی وجود دارد که گاهی این تفاوت آوایی محدود به واکه است، مانند معادل اصطلاح «دختر». این در حالی است که پاره­ای از معادل­ها، مانند موارد «برادر»، «بچه»، «زن» و «داماد»، تفاوت­های واژگانی دارند و نشانگر تنوع صوری هستند. معادل واژه­های طبیعت بدون درنظرگرفتن تفاوت­های آوایی در هر دو گونۀ ترکی مشابه هستند. در مجموعۀ اصطلاحات مربوط به مقولۀ گیاهان، معادل­های «درخت» و «چوب» با اندکی تفاوت آوایی در هر دو گونۀ ترکی مشابه هستند. این در حالی است که گویشوران برای اصطلاح «برگ» معادلی را به کار برده­اند که با معادل ترکی آذربایجانی آن کاملاً متفاوت و با اندکی تفاوت آوایی، شبیه معادل آن در فارسی است. نکتۀ جالب‌توجه این است که گویشوران نشانۀ جمع خلجی را حتی در معادل­های فارسی هم به کار برده­اند. معادل خلجی و ترکی آذربایجانیِ واژه­های مربوط به اعضای بدن، صرف­نظر از تفاوت­های آوایی مشابه هستند. در بین معادل­های مربوط به حیوانات، تنها دو واژۀ «گرگ» و «مرغ» ازلحاظ واژگانی با معادل­های آنها در ترکی آذربایجانی نشانگر تنوع صوری هستند؛ واژه­های دیگر صرفاً تفاوت آوایی دارند. از 4 واژۀ مربوط به خوراکی­ها، معادل خلجی واژۀ «نان» با معادل آن در ترکی آذربایجانی متفاوت است. در مورد اعداد نیز، معادل­ها در هر دو گونۀ ترکی مشابه هستند.

    زبان خلجی­زبانانِ مناطق بررسی‌شده در نتیجۀ تماس با گویشوران فارسی‌زبان یا ترکی‌زبان آبادی­های همجوار تحت‌تأثیر گرفته­ است. این موضوع در استفاده از صورت­های فارسی یا ترکی واژه­ها به‌جای معادل­های خلجی قابل­مشاهده است. به‌عنوان مثال، در اصطلاحات روابط خویشاوندی، معادل ترکی واژه­هایی همچون «برادر» و «داماد» به‌جای معادل خلجی آنها استفاده شده است. این تأثیرگرفتن حتی در حد قواعد آوایی نیز دیده می­شود. برای مثال، ویژگی آوایی بارز خلجی، یعنی وجود همخوان /h/ آغازین در ابتدای برخی از واژه­هایی که با واکه آغاز می­شوند، تحت­تأثیر ترکی آذربایجانی دچار تحول می‌شود که این مسئله به حذف این همخوان از ابتدای برخی از واژه­های ذکرشده منجر شده است. در مورد تأثیر فارسی نیز، گویشوران از معادل­های فارسی به‌جای معادل‌های خلجی برای برخی از اصطلاحات استفاده کرده­اند. نمونۀ آن استفاده از معادل فارسی برای واژۀ «کبوتر» است. نتایج حاصل از تحلیل داده­ها حاکی از این­ است که تماس زبانی گویشوران خلجی با گویشوران ترکی و فارسی که در آبادی­های همجوار زندگی می­کنند، از یک سو، از نوع «شدت کم» به حساب می­آید، زیرا هنوز تعداد زیادی از معادل­های خلجی برای اصطلاحات مدنظر در بین گویشوران به کار می­رود. از سویی دیگر، مشاهده می­شود که در پاره­ای از مواقع، حتی برخی واژه­های بنیادی مثل بعضی از اصطلاحات خویشاوندی نیز، از زبان­های مذکور قرض­گیری شده­اند. ازاین‌رو است که می­توان در این موارد، تماس زبانی از نوع «با شدت زیاد» را متصور شد.

     

    تعارض منافع

    تعارض منافع ندارم.

     

    [1]. Johanson, L.

    1. Oghuz Turkic
    2. Kipchak Turkic
    3. Uyghur Turkic
    4. Siberian Turkic
    5. Chuvash
    6. Oghur Turkic
    7. Bulghar Turkic
    8. Khalaj
    9. Arghu Turkic
    10. Yaqut

    [12]. lexical variation

    1. Geeraerts, D.

    [14]. Minorsky, M.

    [15]. vowel-harmony

    [16]. Doerfer, G.

    [17]. Tezcan, S.

    [18]. Kiral, F.

    [19]. Bosnali, S.

    [20]. Raggagin, E.

    [21].Yazici, O.

    [22]. Oberling, P.

    [23]. Marquart, J.

    [24]. Köprülü, F.

    1. 1. semasiological
    2. onomasiological

    [27]. formal

    [28]. contextual

    [29]. speaker-related

    [30]. situation-related

    1. Winford, D.

    [32]. borrowing

    [33]. lexical borrowing

    1. Thomason S. G., & Kaufman, T.

    [35]. Harris, A., & Campbell, L.

    [36]. Aikhenvald, A. Y.

    [37]. casual contact

    [38]. slightly more intense contact

    [39]. more intense contact

    [40]. strong cultural pressure

    [41]. very strong cultural pressure

    [42]. functional words

    [43]. morphophonemic rules

    [44]. Erdal, M.

    [45]. Tietze, A.

منابع
امینی، رضا. (1400). تحلیل و بررسی تنوع واژگانی در آبادی­های شهرستان خرم­آباد. زبان فارسی و گویش‌های ایرانی، 6(1)، 103ـ128. https://doi.org/10.22124/plid.2021.18724.1518
حسن­دوست، محمد. (1393). فرهنگ ریشه­شناختی زبان فارسی (جلدهای 1 ، 2 ، 3 ، 4) (چاپ دوم). تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
حسن­لی، کاووس. (1390)، بازشناسی پیوند صفاشهری­ها با خلج­ها و قشقایی­ها. فصلنامۀ ادبیات و زبان­های محلی ایران زمین، 1(1)، 126ـ148.
https://dorl.net/dor/20.1001.1.2345217.1390.1.1.5.8
جمراسی، علی­اصغر. (1392). خلج تیلی گرامری آشنایی با دستور زبان خلجی.
دالوند، حمیدرضا. (1398). خلج. دایره المعارف بزرگ اسلامی (جلد 22). تهران: مرکز پژوهش­های ایرانی و اسلامی. https://www.cgie.org.ir/fa/article/240792
رستم­بیک تفرشی، آتوسا. (1395). اطلس گویشی و اندازه­گیری فاصله­های گویشی در استان همدان. جستارهای زبانی، 7(1)، 39ـ58. http://lrr.modares.ac.ir/article-14-5120-fa.html
فتاحی­پور، مجید. (1395). دگرگونی گویش خلجی در برخورد با فارسی تهرانی. نشریۀ ادبیات و زبان­های محلی ایرا‌ن‌زمین، 6(2)، 57ـ76. https://dorl.net/dor/20.1001.1.2345217.1395.6.2.4.4
مصطفوی، پونه. (1402). شباهت­ها و تفاوت­های واژگانی در ترکی رایج درکرمان و ترکی آذری تبریزی. زبان­پژوهی، 15(46)، 149ـ186. https://doi.org/10.22051/jlr.2022.39299.2147
مقدم، محمد. (1318). گویش­های وفس و آشتیان و تفرش. ایران کوده، 11، 9ـ184.
واشقانی فراهانی، عبداله. (1391). مبانی دستور زبان خلجی. تهران: نشر وانیا.
هادی، اسماعیل. (1386). لغتنامۀ جامع اتیمولوژیک ترکی ـ فارسی دیل دنیز. تبریز: نشر اختر.
هیئت، جواد. (1380). سیری در تاریخ زبان و لهجه­های ترکی (چاپ سوم). تهران: نشر پیکان.
 
Aikhenvald, A. Y. (2002). Language Contact in Amazonia. New York: Oxford University Press.
Amini, R. (2021). Lexical variation in villages Khorramabad. Persian Language and Iranian Dialects, 6(1), 103-128. [In Persian]
https://doi.org/10.22124/plid.2021.18724.1518
Bosnali, S. (2016). The Khalaj people and their language. In S. Eker & Ü. Ç. Şavk (Eds.), Endangered Turkic languages II A: Case studies. (Vol. 2) (pp. 271-292). Ankara. Astana: International Turkic Academy.
Capuz, J. G. (1997). Towards a typological classification of linguistic borrowing (Illustrated with anglicisms in Romance languages). Revista Alicantina de Estudios Ingleses, 10(10), 81-94
Dalvand, H. R. (2019). Khalaj. The Encyclopedia Islamica (Vol. 22). Tehran: Iranian and Islamic Research Center. [In Persian]
https://www.cgie.org.ir/fa/article/240792
Doerfer, G. (1968). Das Chaladsch—eine archaische Türksprache in Zentralpersien [Khalaj, an archaic Turkic language in Central Persia]. Zeitschrift der Deutschen Morgenländischen Gesellschaft: ZDMG. 118. Leipzig: Martin Luther University. 79-112.
Doerfer, G., Hesche W., Scheinhardt H., & Tezcan S. (1971). Kalaj Materials. Uralic and Altaic Series 115. Bloomington: Indiana University Publications.
Doerfer, G., & Tezcan S. (1994). Folklore-texte der Chaladsch. Turcologica, 19. Budapest: Wiesbaden: Harrassowitz.
Doerfer, G. (1998). Turkic languages of Iran. In L. Johanson & É. Á. Csató (Eds.), The Turkic languages, (pp. 273-282). London and New York: Routledge.
Erdal. M. (2004). A Grammar of Old Turkic. Leiden, Boston: Brill.
Fatahipour, M. (2016). Khalaj language change in contact with Tehrani Persian. Journal of Iranian Regional Languages and Literature, 6(2), 57-76. [In Persian]
https://dorl.net/dor/20.1001.1.2345217.1395.6.2.4.4
Geeraerts, D., Grondelaers, S., & Bakema, P. (1994). The Structure of Lexical Variation: Meaning, Naming, and Context. Berlin: De Gruyter Mouton.
Hadi, E. (2007). The Comprehensive Turkic-Persian Dictionary of Etymology Dil Deniz. Tabriz: Akhtar Publication. [In Persian]
Harris, A., & Campbell, L. (1995). Historical Syntax in Cross-linguistic Perspective. Cambridge: Cambridge University Press.
Hasanali, K. (2011). Redetection in connection of Safa-Shahris with Khalajs and Ghashghayees. Journal of Iranian Regional Languages and Literature, 1(1), 126-148. [In Persian] https://dorl.net/dor/20.1001.1.2345217.1390.1.1.5.8
Hasandust, M. (2014). Etymology Dictionary of Persian (Vol. 1,2,3, and 4) (2nd Ed.). Tehran: Persian Language and Literature Academy. [In Persian]
Hey’at, J. (2001). A Survey of the History of Turkish Language and Dialects. Tehran: Peykan Publication. [In Persian]
Jemrasi, A. A. (2013). Khalaj Grammar. Self-published. [In Persian]
Kıral, F. (2000). Reflections on -miš in Khalaj. In L. Johanson & B. Utas (Eds.), Evidentials: Turkic, Iranian and Neighboring Languages (Empirical Approaches to Language Typology 24) (pp. 89-102). The Hague: de Gruyter.
Kornfilt, J. (2009). Turkish and the Turkic Languages. In B. Comrie (Ed.). The World’s Major Languages (pp. 519-544). London: Routledge.
Köprülü, F. (1977). Halaç. İslam Ansiklopedisi, V/I. 109-116.
Johanson, L. )1998(. The history of Turkic. In L. Johanson & É. Á. Csató (Eds.), The Turkic Languages, (pp. 81-125). London: Routledge.
Johanson, L. (2006). Azerbaijanian. Encyclopedia of Language and Linguistics. In K. Brown (Eds.) (2nd Ed.) (pp. 635-638). Amsterdam: Elsevier.
Johanson, L. (2010). Historical, cultural, and linguistic aspects of Turkic-Iranian contiguity. In L. Johanson & C. Bulut (Eds.), Turkic-Iranian Contact Areas: Historical and Linguistic Aspects, (pp. 2-14). Harrassowitz Verlag: Wiesbaden.
Johanson, L. (2022). The history of Turkic. In L. Johanson and É. Á.CsatÓ (Eds.), The Turkic Languages (2nd Ed.) (pp. 81-125). London: Routledge.
Johanson, L. (2021). Turkic. Cambridge: Cambridge University Press.
Marquart, J. (1901). Erānšahr nach der Geographei des Ps. Moses Xorenaci. Berlin: Weidmannsche Buchhandlung.
Minorsky, V. (1940). The Turkish dialect of Khalaj. Bulletin of the School of Oriental Studies, 10(2), 417-437.
Moghaddam, M. (1939). Vafs, Ashtian and Tafresh Dialects. Irankude Appendix, 11, 9-184. [In Persian]
Mostafavi, P. (2023). Lexical similarities and differences between Kerman Turkic and Azeri Turkic (Tabriz Variety). Journal of Language Research, 15(46), 149-186. [In Persian]
https://doi.org/10.22051/jlr.2022.39299.2147
Oberling, P. (2010). The Turkic peoples of Iran. In M. Bainbridge (Eds.), The Turkic People of the World (pp.145-158). New York: Routledge.
Ragagnin, E. (2020). Major and minor Turkic language islands in Iran with a special focus on Khalaj. Iranian Studies. https://www.tandfonline.com/loi/cist20
DOI: 10.1080/00210862.2020.1740881
Rostambeik Tafreshi, A. (2016). Dialect atlas and measuring dialect distance in Hamedan. Language Related Research, 7(1), 39-58. [In Persian]
http://lrr.modares.ac.ir/article-14-5120-fa.html
Thomason, S. G., & Kaufman, T. (1988). Language Contact, Creolization, and Genetic Linguistics, Berkeley: University of California Press.
Tietze, A. (2002). Tarihi ve Etymolojik Türkrkiye Türkçesi Lugati. Istanbul: Simurg.
Vasheghani Farahani, A. (2012). Principles of Khalaj Grammar. Tehran: Vania Publication. [In Persian]
Winford, D. (2003). An Introduction to Contact Linguistics. Oxford: Blackwell
Yazıcı, O. (2006). Gılcayların Menşei. Fırat Üniversitesi Orta Doğu Araştırmaları Dergisi, IV(1), 31-49.