نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانش‌آموخته دکتری زبان‌شناسی همگانی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران

2 استاد زبان‌شناسی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران

چکیده

دستور نقشگرای نظام‌­مند نظریه­‌ای است بسیار قوی و آن­قدر انعطاف‌­پذیر که به شاخه‌­های مطالعاتی بسیار متنوعی، از جمله رشد زبان در کودک، زبان‌شناسی آموزشی، زبان­‌شناسی رایانشی و زبان‌­شناسی بالینی ورود می­‌کند. یکی دیگر از کاربردهای پژوهشی نظریة یاد­شده «رده­‌شناسی زبان» است. شاخة مطالعاتی رده‌­شناسی زبان در چارچوب دستور نقشگرای نظام‌­مند را «رده­‌شناسی نقشگرای نظام‌­مند» یا به‌اختصار «رده‌شناسی نظام‌­مند» می­‌نامند. در این مقاله، تلاش کرده‌­ایم ضمن معرفی اجمالی کتاب «رده‌­شناسی زبان: منظری نقشگرا»، تصویری از رده­‌شناسی نظام‌­مند به دست دهیم. بدین‌منظور، ابتدا رویکردهای غالب در رده‌­شناسی زبان، یعنی رده‌­شناسی کل­‌گرا و رده‌شناسی جزءگرا، و نیز مطالعات انجام‌شده در چارچوب آن رویکردها را به‌اجمال مرور کرده­‌ایم. در ادامه، موازی با فصل­‌های کتاب «رده‌­شناسی زبان: منظری نقشگرا» به ذکر نکاتی کلیدی پیرامون رده‌­شناسی نظام­‌مند پرداخته‌­ایم. از آن جا که هدف اصلی رده‌­شناسی نظام­‌مند «دست­یابی به تعمیم‌هایی تجربی» است، بخش عمدة معرفی رده‌شناسی نظام‌­مند در این مقاله به تعمیم‌­های رده­‌شناختی و «رده‌­شناسی ترتیب واژه» اختصاص یافته است.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Language Typology from the Perspective of Systemic Functional Grammar

نویسندگان [English]

  • Esmaeil Safaei Asl 1
  • Rezamoead Sahraei 2

1 Ph.D, of Linguistics, Allameh Tabataba'i University / Linguistics Department, Tehran, Iran

2 Full Professor, of Linguistics, Allameh Tabataba'i University, Tehran, Iran

چکیده [English]

Systemic functional grammar (SFG) is a theory which is very strong and so flexible that it addresses various research areas such as ‘language development in children’, ‘educational linguistics’, ‘computational linguistics’, and ‘clinical linguistics’. One of the other research applications of the mentioned theory is ‘language typology’. The research area of language typology within SFG is called ‘systemic functional typology’ or ‘systemic typology’ in short. In this paper, along with briefly introducing the book “Language Typology: A Functional Perspective”, we have tried to present a profile of ‘systemic typology’. To do so, at first, we have briefly reviewed the dominant approaches to language typology, i.e., holistic typology and partial typology, and the studies conducted in the framework of those approaches. Then parallel with the chapters of the book “Language Typology: A functional perspective”, we have mentioned the key points in systemic typology. Since the main objective of systemic typology is ‘to achieve empirical generalizations’, a large part of the introduction of systemic typology in this paper has been devoted to typological generalizations. In the end, an analysis of ‘word order typology’ has been touched upon, too.

کلیدواژه‌ها [English]

  • language typology
  • systemic functional linguistics
  • systemic typology
  • Matthiessen’s typological generalizations
  1. مقدمه

واژة رده­شناسی[1] در زبان­شناسی را دانشمندی آلمانی به نام گابلنتس[2]، وابسته به مکتب نودستوریان[3]، در سال 1891/1901 وضع کرد، اما از سال 1928 به بعد بود که این واژه در زبان­شناسی مصطلح گشت و اقبال عام یافت (دبیرمقدم، 1392: 2). در زبان­شناسی، شاخة مطالعاتی رده­شناسی با عنوان «رده­شناسی زبان»[4] و «رده­شناسی زبان­شناختی[5]» مصطلح است که به‌اختصار به آن «رده­شناسی» گفته می­شود (دبیرمقدم، 1392: 1ـ2). کامری[6] (1989: 25؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 2) رده­شناسی زبان را این­گونه تعریف کرده است: «رده‌شناسی زبان را می­توان مطالعة نظام­مند تنوع بین زبان­ها تعریف کرد». وی بلافاصله افزوده است «این تعریف این پیش­انگاره را در خود دارد که برخی اصول کلی بر تنوع میان زبان­ها حاکم­اند، و من نیز به چنین پیش­انگاره­ای قائلم».

      در مطالعات رده­شناختی زبان، گرینبرگ[7] (1974: 28؛ نقل‌ از دبیرمقدم، 1392: 4ـ5) دو رویکرد فردیت­گرا[8] و تعمیم­گرا[9] را از هم بازشناخته است. رویکرد فردیت­گرا به وجود یک هویت، خصلت و وحدت انحصاری و یگانه در یک زبان، در گروهی از زبان­ها، یا یک خانوادة زبانی قائل است. در مقابل، در رویکرد تعمیم­گرا دست­یابی به همگانی­های زبانی[10]، یعنی تعمیم­هایی[11] قانون­گونه، مورد نظر است. در این رویکرد، برخلاف رویکرد فردیت‌گرا، فقط دربارة جنبه­هایی از زبان و نه کل زبان بحث می­شود. شیباتانی و باینن[12] (1995b؛ نقل‌ از دبیرمقدم، 1392: 5) رده­شناسی فردیت­گرا را رده­شناسی کل­گرا[13] و رده­شناسی تعمیم­گرا را رده­شناسی جزء­گرا[14] نیز نامیده­اند. شایستة ذکر است که رده­شناسی جزء­گرا منظر حاکم و غالب در رده­شناسی امروز شده است. در رده­شناسی امروز، مقایسة بینازبانی ساختار­های خاص، از جمله سببی­سازی، مجهول­سازی، هم­پایه­سازی و مالکیت برای دست­یابی به تعمیم‌های زبانی موردنظر است (دبیرمقدم، 1392: 6). این در حالی است که رده­شناسی کل‌گرا مبتنی بر ویژگی­های صرفی زبان­هاست (ر.ک. دبیرمقدم، 1392: 19).

    اکنون که با کلیات شاخة مطالعاتی رده­شناسی زبان آشنا شدیم، در ادامه شاخص­ترین مطالعات انجام‌یافته در این شاخه را به‌اجمال مرور می­کنیم.

  1. مطالعات پیشین در رده­شناسی زبان

همان­طورکه در بخش مقدمه گفته شد، در مطالعات رده­شناسی زبان دو رویکرد فردیت‌گرا/کل­گرا و تعمیم­گرا / جزء­گرا از هم متمایز شده­اند. گفتنی است که رویکرد فردیت­گرا/کل­گرا، که مبتنی بر ویژگی­های صرفی زبان­هاست، منظر حاکم بر رده­شناسی قرن نوزدهم و نیمة اول قرن بیستم بوده است، اما رویکرد تعمیم­گرا/ جزء­گرا از اوایل دهة 1960 به بعد رویکرد غالب در رده­شناسی بوده است (دبیرمقدم، 1392: 22). در زیر، به معرفی اجمالی شاخص­ترین مطالعات انجام‌یافته در چارچوب دو رویکرد رده­شناختی فردیت‌گرا/کل­گرا و تعمیم­گرا/جزء­گرا می­پردازیم.

      به باور شیباتانی و باینن (1995b: 9-11؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 8) و رامات[15] (1995: 29 & 42؛ نقل‌ از دبیرمقدم، 1392: 13ـ14)، جرارد[16] پایه­گذار واقعی مطالعات رده‌شناختی زبان است. وی زبان­ها را در دو ردة زبان­های دارای’تصریفِ‘[17] ضعیف و زبان‌های دارای تصریف غنی دسته­بندی کرده است. فریدریش فُن اِشلگل[18] هم ـ که به گفتة گرینبرگ (1974؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 9) نخستین دسته­بندی ساخت­واژی را به دست داده است ـ زبان­ها را به دو گروه دارای ’وند‘[19] و دارای تصریف تقسیم کرده است. آگوست فُن اِشلگل[20]  به سال 1818 دستة دیگری به دسته­بندی دوگانة برادر خود اضافه کرد و دسته­بندی سه­گانه­ای از زبان­ها به دست داد: «زبان­های بدون ساخت دستوری»[21]، «زبان‌های وندی»[22]، و «زبان­های تصریفی»[23] (نقل‌ از دبیرمقدم، 1392: 10). هومبلت[24] (1825؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 11) به سه ردة آگوست فُن اِشلگل، ردة چهارمی هم افزود و آن را «انضمامی»[25] نامید. به گفتة هورن[26] (1966: 13-14؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 12)، هومبولت با دسته‌بندی زبان‌ها به چهار دستۀ گسسته[27]، تصریفی، پیوندی[28] و انضمامی موجب شد که رده­شناسی صرفی وی برای صد سال بعد در عرصة زبان‌شناسی سرآمد باشد. به اعتقاد گرینبرگ (1974؛ نقل‌ از دبیرمقدم، 1392: 13)، اشلایخر[29] آخرین متخصص زبان­های هندواروپایی در قرن نوزدهم بود که به دسته‌بندی رده­شناختی زبان­ها پرداخت. گفتنی است که اشلایخر ردة زبان­های انضمامی را به‌عنوان رده­ای مستقل نپذیرفت و بدین‌ترتیب به رده­بندی سه­گانة پیشین بازگشت (Greenberg, 1974؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 13).[30] دبیرمقدم (1392: 14ـ17) آرای رده‌شناختی ساپیر[31] (1921) را حدفاصل میان رده­شناسی ساخت­واژی قرن نوزدهم و رده­شناسی نوین و تجدیدحیات‌یافتة دورة ساخت‌گرایی[32] دانسته و دو دستاورد عمدة ساپیر در رده­شناسی را معرفی کرده است: الف) تردید در قطعیت در تعیین ردة یک زبان. ساپیر (1921: 23؛ نقل از دبیرمقدم، 1392: 15)، تصریح کرده است که «... زبانی ممکن است هم پیوندی باشد و هم تصریفی، یا تصریفی و بساترکیبی[33]، یا حتی بساترکیبی و گسسته». ب) به دست دادن ملاک­هایی جدید برای رده­بندی زبان­ها. یکی از آن ملاک­ها «فرایندهای صوری»[34] یا به‌اختصار «شیوه»[35] است که بر اساس آن، زبان­ها در سه ردة گسسته،  وندی (مشتمل بر پیوندی و ادغامی[36]) و نمادین دسته­بندی می­شوند. ملاک دیگر برای رده‌بندی زبان­ها «ترکیب»[37] است که بر اساس آن، ساپیر سه ردة زبانی را بازشناخته است که عبارت­اند از: (الف) زبان­های تحلیلی[38]، (ب) زبان­های ترکیبی[39] و (ج) زبان­های بساترکیبی. در پاراگراف حاضر، به آثار برجسته در رده­شناسی فردیت­گرا/کل­گرا اشاره کردیم. پیش از معرفی اجمالی آثار شاخص در رده­شناسی تعمیم­گرا/جزء­گرا، شایسته است به دیدگاه دبیرمقدم (1392: 143ـ147) در ارتباط با رده­شناسی صرفی زبان فارسی اشاره کنیم. دبیرمقدم (1392: 143ـ147) با ارائة هفت استدلال ـ از جمله وجود و نیز پیدایش پیش‌اضافه­های[40] فراوان در فارسی امروز، پیدایش ساخت مجهول از نوع ترکیبی[41] در فارسی امروز، یعنی ترکیب صفت مفعولی یا صفت با فعل کمکی شدن، و تمایل زبان فارسی امروز به استفاده از فعل­های سببی ترکیبی مثل باعث شدن و مجبور کردن به‌جای سببی­سازی با تکواژ «ـ ان» ( -an) ـ قویاً بر این باور است که فارسی زبانی است با گرایش غالب تحلیلی.

         همان­طورکه در بخش مقدمة این مقاله نیزگفته شد، در رویکرد جزءگرا به رده‌شناسی، برخلاف رویکرد کل­گرا، فقط دربارة جنبه­هایی از زبان و نه کل زبان بحث می­شود. به گفتة دبیرمقدم (1392: 22)، در رده­شناسی جزءگرا همبستگی بین ویژگی­های ساختاری همواره بسیار حائز اهمیت بوده و «رده» اساساً تجمعی از ویژگی­های همبسته پنداشته شده است. یاکوبسن[42] (1949 1941;؛ نقل‌ از دبیرمقدم، 1392: 22ـ23)، از شخصیت­های مکتب پراگ[43]، نیز در چارچوب واج­شناسی زبان با طرح مفهوم «همبستگی یک­سویه»[44] ـ که گاه وی آن را «قوانین تلویحی»[45] نیز خوانده است و امروزه «همگانی­های تلویحی»[46] نامیده می‌شود ـ به همبستگی بین عناصر زبانی قائل شده است. این مفهوم به آن معناست که اگر عنصر x در زبانی وجود داشته باشد، آن­گاه عنصر y نیز قطعاً در آن زبان یافت می­شود. گرینبرگ (1963;1966؛ نقل‌ از دبیرمقدم، 1392: 23 و 27) در مقالة خود با عنوان «برخی همگانی­های دستور با تأکید ویژه بر توالی عناصر معنی­دار» ـ که مقاله­ای دوران‌ساز در مطالعات رده­شناختی [جزءگرا] محسوب می­شود ـ باب نوینی در پژوهش­های رده‌شناختی گشود و افق­های تازه­ای فراروی رده­شناسان قرار داد. وی در این مقاله با بررسی 30 زبان، 45 همگانی تلویحی را به دست داده است که از میان آنها 28 مورد مرتبط با «ترتیب واژه»[47] (توالی ارکان اصلی جمله) و 17 همگانی دیگر مربوط به مقوله­های تصریفی (همچون زمان[48]، وجه[49]، شخص[50]، شمار[51]، و جنس[52]) بودند. درایر[53] (1992) نیز در چارچوب رویکرد رده­شناختی گرینبرگ، در مقاله­ای با عنوان «همبستگی­های ترتیب واژة گرینبرگی»[54] به بحث پیرامون وجود همبستگی بین ترتیب فعل و مفعول از یک‌سو، و ترتیب جفت­های خاصی از عناصر دستوری از سوی دیگر، پرداخته است. درایر (1992: 82) برای اشاره به این جفت­ها از اصطلاح «جفت­های همبستگی»[55] استفاده کرده است و آنها را به شکل زیر تعریف کرده است: «اگر توالی یک جفت عنصر x و y به‌ترتیب با توالی فعل و مفعول همبستگی نشان دهد، آن­گاه جفت x و y یک «جفت همبستگی» خوانده می­شود و در این جفت همبستگی، x «هم­الگو با فعل»[56] و y «هم­الگو با مفعول»[57] دانسته می­شود». به‌عنوان نمونه، از آن­جا که زبان­هایOV تمایل به پس­اضافه­ای[58] بودن و زبان­های VO تمایل به پیش­اضافه­ای[59] بودن دارند، می­توان گفت که جفت > حرف اضافه و گروه اسمی  < یک جفت همبستگی است و بر اساس این جفت، حروف اضافه «هم­الگو با فعل» (x) و گروه­های اسمی همراه آن حروف اضافه، «هم­الگو با مفعول» (y) هستند. شایستة ذکر است که درایر در مقالة یاد­شده، 23 جفت همبستگی به دست داده است و برای هر مورد جفت همبسته یک جدول مستقل ارائه کرده است. شایستة ذکر است که دبیرمقدم (1392: 123ـ130) در چارچوب مقالة (1992) درایر به بررسی رده‌شناختیِ ترتیب واژه­ها در زبان فارسی پرداخته است. وی در این پژوهش به این نتیجه رسیده است که زبان فارسی گرایش به‌سوی زبان­های «فعلْ­میانی قوی»[60] (فعل پیش از مفعول ( VO)) دارد و چنین فرضیه­پردازی کرده است که زبان فارسی در مرحلة تغییر رده است (دبیرمقدم، 1392: 128). از جمله شواهد ارائه‌شده در تأیید گرایش زبان فارسی به ردة زبان­های فعلْ‌میانی، می­توان به نمونه‌های زیر که برگرفته از دبیرمقدم (1392: 124ـ126) هستند، اشاره کرد: (1) فارسی زبانی پیش­اضافه­ای است: مینا کتاب را به مریم در خانه داد. (2) در زبان فارسی، هستة اسمی پیش از بند موصولی قرار دارد: مردی که [دیروز با شما صحبت کرد]. (3) در فارسی، مضاف پیش از مضافٌ‌الیه قرار می­گیرد: پدرِ مینا (4) در زبان فارسی، ادات استفهام/پرسشی[61] در آغاز جمله می­آید: آیا او رفت؟ (5) در فارسی، پیرونمای[62] بند قیدی/حرف ربط قیدی در آغاز بند قرار می­گیرد: هنگامی که او رفت.

  1. رده­شناسی زبان در چارچوب دستور نقشگرای نظام­مند

«دستور نقشگرای نظام­مند»[63] سنتی است در چارچوب رویکردهای نقشگرا به زبان که توسط هلیدی[64] و با بهره­گیری از «بافت­گرایی»[65]، «تحلیل نوایی»[66]، «نظریة نظام ـ ساخت»[67] فرث[68]، آرای «نقشگرایی مکتب پراگ»[69]، و «زبان­شناسی مردم­شناختی»[70] آمریکایی پایه‌گذاری شد و با پژوهش هلیدی در زبان چینی در دهة 1950 آغاز گردید (Caffarel  et al., 2004: 2). زبان­شناسی نقشگرای نظام­مند نظریه­ای است بسیار قوی و آن­قدر انعطاف­پذیر که به مسائل زبانی بسیار متنوعی از جمله «رشد زبان در کودک»، «زبان­شناسی آموزشی»[71]، «زبان­شناسی رایانشی»[72] و «زبان­شناسی بالینی»[73] توجه دارد. «رده­شناسی زبان» یکی دیگر از کاربردهای پژوهشی نظریة یاد­شده است (Caffarel et al., 2004: 5). به گفتة کافارل و همکاران (2004: 5)، مطالعة رده­شناسی زبان از منظر زبان­شناسی نقشگرای نظام­مند ـ که «رده­شناسی نقشگرای نظام­مند»[74] یا به‌اختصار «رده­شناسی نظام­مند»[75] نامیده می‌شود ـ از همان آغاز شکل­گیری نظریة یاد­شده مطرح بوده است و ریشه در «زبان‌شناسی فرثی»[76] دارد و با علاقة مکتب پراگ به «ماهیت­شناسی»[77] زبان­ها در ارتباط است. مقالة مشترک هلیدی و الیس[78] در دهة 1950 در خصوص نظام­های زمان/نمود[79] در تعدادی از زبان­ها از جمله چینی، روسی و انگلیسی و اثر چاپ­نشدة هلیدی در زمینة 37 مشخصة دستوری در ناحیة زبانی شرق و جنوب­شرقی آسیا شواهدی بر این مدعا هستند (Caffarel  et al., 2004: 5). رده­شناسی نظام­مند در واقع، یک رویکرد نظری دیگر به سنت رده‌شناختی ـ نقشگرا[80] است، سنتی که توسط گرینبرگ (1966) شکل گرفت و مشتمل بر پژوهش­های رده­شناختی در رویکردهای مختلف نقشگرا به زبان، از جمله دستور شناختی[81]، دستور گفتمان نقشگرا[82]، دستور نقش و ارجاع[83]، و نقشگرایی وست کوست[84] است (Mwinlaaru & Xuan, 2016: 12). در  بخش زیر، تلاش خواهیم کرد ضمن معرفی اجمالی کتاب «رده­شناسی زبان: منظری نقشگرا»[85]، ویراستة کافارل و همکاران (2004)، تصویری از رده­شناسی نظام­مند به دست دهیم. شایسته است گفته شود که کتاب یاد­شده اولین کتاب مبتنی بر نظریة نقشگرای نظام­مند است که مشخصاً به رده­شناسی زبان می­پردازد (Caffarel  et al., 2004: 1).

         کتاب «رده­شناسی زبان: منظری نقشگرا» از ده فصل تشکیل شده است. فصل اول کتاب با عنوان «مقدمه: رده­شناسی نقشگرای نظام­مند» شامل مباحثی مقدماتی، از جمله اهداف آن، کلیاتی پیرامون رویکرد رده­شناسی نقشگرای نظام­مند و مفاهیم بنیادی دستور نقشگرای نظام­مند است. در این فصل، کافارل و همکاران (2004: 5-6) در معرفی رویکرد رده­شناسی نقشگرای نظام­مند چهار اصل زیر را در زمرة اصول بنیادی رویکرد یاد­شده دانسته­اند:

  • رده­شناسی بررسی نظام­های زبان­ها [از جمله نظام­های زمان و نمود] و نه کلیت آنها است. بر این اساس، می­توان گفت که رده­شناسی نظام­مند رویکردی جزءگرا و نه کل­گرا به رده­شناسی زبان است. ذکر این نکته نیز ضروری است که رده‌شناسی نظام­مند علاوه‌بر بررسی نظام­های زبان­ها، واحدهای دستوری زبان­ها و نیز منابع واژگان­دستوری[86] را بررسی می­کند که حیطه­های خاص تجربه، از جمله حرکت، احساس و فضا را بازنمایی می­کنند (Mwinlaaru & Xuan, 2016: 8).
  • رده­شناسی «مقایسة تعمیم­یافته»[87] است. شایان ذکر است که این اصل مبتنی بر تعریف هلیدی (1959-1960؛ نقل از Teruya & Matthiessen, 2013: 2) از رده­شناسی است. هلیدی (1959-1960؛ نقل از Teruya & Matthiessen, 2013: 2) رده­شناسی را «زبان­شناسی تطبیقی ـ توصیفی تعمیم­یافته»[88] یا «زبان‌شناسی مقابله­ای تعمیم­یافته»[89] دانسته است. در ارتباط با این اصل، ترویا و متیسن[90] (2013: 16) نکته­ای را خاطرنشان کرده­اند و آن این که در رده­شناسی [نقشگرای نظام­مند]، زبان­شناسان به‌دنبال دست­یابی به آن دسته از «تعمیم­های تجربی»[91] هستند که بتوان آنها را به تمام زبان­های جهان اعمال کرد. شایستة ذکر است که تعمیم­های تجربی تعمیم­هایی هستند که مبتنی بر نمونه­های زیادی از توصیفات زبانی هستند (Teruya & Matthiessen, 2015: 16). نکتة مهم دیگر به تعریف یادشدة هلیدی (173: 1959-1960؛ نقل از Teruya & Matthiessen, 2013: 2) از رده­شناسی مربوط می­شود و آن این که هلیدی (1959-1960) برای توصیف رده­شناسی زبان از دو حوزة پژوهشی دیگر، یعنی زبان‌شناسی مقابله­ای و زبان­شناسی تطبیقی بهره برده است. شایان ذکر است که هر سه حوزة پژوهشی رده‌شناسی زبان، زبان‌شناسی مقابله­ای و زبان­شناسی تطبیقی به‌همراه حوزة پژوهشیِ توصیف زبان­هایی غیر از انگلیسی، در چارچوب زبان‌شناسی نقشگرای نظام­مند ذیل حیطة پژوهشی وسیع­تری به نام «مطالعات چندزبانه»[92] قرار می­گیرند (Caffarel , et al., 2004؛ Matthiesen et al, 2008 Teruya & Matthiessen, 2015; ؛ نقل‌ از Mwinlaaru & Xuan, 2016: 7). چهار حوزة پژوهشی یادشده در واقع، پیوستاری را تشکیل می­دهند که در یک‌سوی آن رده‌شناسی زبان (با هدف شناسایی قاعده­مندی­های بینازبانی در نظام­های زبان­ها و نمودهای آنها) و در سوی دیگر آن، توصیف زبان­های غیرانگلیسی قرار می­گیرد و دو حوزة دیگر، یعنی زبان­شناسی مقابله­ای یا همان تحلیل مقابله­ای[93] (مقایسة دو زبان با اهدافی از قبیل آموزش زبان و ترجمه، مشتمل بر ترجمة ماشینی[94]) و زبان­شناسی تطبیقی (مقایسة بیش از دو زبان مرتبط به‌لحاظ نسَبی و جغرافیایی با هدف بازسازی مراحل گسترش تاریخی یا جد مشترک آنها)، در قطب­های میانی این پیوستار واقع می­شوند (Mwinlaaru & Xuan, 2016: 7-9).
  • زبان­ها تمایل دارند در مرتبه­های[95] پایین­تر مثل مرتبة «واژه» گوناگونی بیشتری داشته باشند، اما در مرتبه­های بالاتر مثل «بند» سازگارتر[96] باشند. گفتنی است که این اصل رده­شناختی با «اصل مرتبه»[97] در بُعد «ساخت» یا «محور همنشینی»[98] زبان در ارتباط است. ترویا و متیسن (2013: 8) هم، در خصوص «اصل ظرافت»[99] در بُعد «نظام» یا «محور جانشینیِ»[100] زبان، اصل رده­شناختی «پیوستار ظرافت»[101] را مطرح نموده­اند که بر اساس آن، زبان­ها در درجات پایین­تر ظرافت گرایش به سازگاری بیشتری با یکدیگر دارند؛ یعنی در یک نظام زبانی هرچه ظرافت بالاتر می‌رود، گوناگونی زبان­ها بیشتر می­شود. ترویا و متیسن (2013: 8) در ارتباط با دو بُعد نظام و ساخت زبان هم، اصل رده­شناختی دیگری را با عنوان «اصل محوری سازگاری»[102] پیشنهاد داده­اند که بر مبنای آن، زبان­ها با‌توجه‌به بُعد «نظام» و نه بُعد «ساخت»، گرایش به سازگاری بیشتری با یکدیگر دارند.
  • نظریة زبانی به‌عنوان یک نظریة عمومی زبان مجزا از توصیف زبانی است. شایستة ذکر است که تمایز بین نظریة عمومی زبان و توصیف زبان­های خاص از ابتدا به‌عنوان یکی از مبانی زبان­شناسی نقشگرای نظام­مند مطرح بوده است. درواقع، در زبان­شناسی نقشگرای نظام­مند، «نظریه» و «توصیف» مجزا از یکدیگر هستند و رابطة بین آن دو از نوع «نمودی»[103] است. به‌بیانی روشن­تر، توصیف زبانی خاص «نمودی» از نظریة عمومی زبان است (Caffarel , et al., 2004: 7, 12). به گفتة هلیدی (1957؛ نقل از Mwinlaaru & Xuan, 2016: 2)، نظریة عمومی زبان می­بایستی آن‌قدر کل­گرا باشد که بتواند به‌مثابۀ راهنمای پژوهش­های تجربی در حیطة گستردة علم زبان عمل نماید. بر این اساس، نظریة زبان­شناسی نقشگرای نظام­مند به‌عنوان منبعی برای راهنمایی توصیفات زبان­های خاص عمل می­کند. در بالا گفتیم که توصیف یک زبان خاص نمودی از نظریة عمومی زبان است. در این خصوص، مینرالو و خوآن (2016: 5) نیز چنین گفته‌اند که در چارچوب زبان­شناسی نقشگرای نظام­مند «نظریه» انتزاعی از توصیفات متعدد زبانی یا به‌بیانی دیگر قاعده­مندی­های قابل‌مشاهده در بین زبان­ها است. به‌این‌ترتیب، خود توصیفات زبانی هم انتزاعی از تحلیل متون خاص در زبان­ها هستند. شایستة ذکر است که توصیفات زبانی به‌عنوان منابعی برای حل مسائل زبانی، از جمله آموزش زبان، ترجمه، سبک­شناسی ادبی[104]، زبان­شناسی رایانشی و مطالعات گفتمانی کاربرد پیدا می‌کنند.

        مبحث «توصیفات زبانی» بخش دیگری از فصل اول کتاب «رده­شناسی زبان: منظری نقشگرا» را به خود اختصاص داده است. در این خصوص، کافارل و همکاران (2004: 60) چنین ابراز عقیده کرده­اند که آن دسته از توصیفات زبانی که مبنای تعمیم­های رده­شناختی[105] را شکل می­دهند، می­بایستی «جامع، نقشگرای نظام­مند و متن ـ بنیاد» باشند. با وجود این، آنها بلافاصله تصریح کرده‌اند که این رویکرد با یک مشکل عملی روبه‌رو است و آن این که با اتخاذ این رویکرد، ما تعداد بسیار محدودی از توصیفات زبانی را در اختیار خواهیم داشت. شایان ذکر است که از 10 خانوادة زبانی مختلف، تنها در حدود 20 زبان به‌صورت جامع از منظر زبان­شناسی نقشگرای نظام­مند توصیف شده­اند. کافارل و همکاران (2004: 61) در پایان چنین اظهار داشته­اند که یک رویکرد عملی به رده­شناسی نقشگرای نظام­مند ناگزیر است دوجنبه‌ای باشد: از یک‌سو، ناگزیر است مبتنی بر تعداد محدودی توصیفات زبانی جامع و گفتمان ـ بنیاد باشد تا اطمینان حاصل شود که تعمیم­های رده­شناختی معتبر هستند و از سوی دیگر، ناگزیر است مبتنی بر تعداد بسیار زیادی توصیفات زبانی (در حالت آرمانی به تعداد 400 تا 500 زبان و به‌ناچار کم­تر جامع) باشد تا اطمینان حاصل شود که تعمیم­های رده‌شناختی در بین زبان­های جهان در توازن هستند؛ وضعیتی که در حال حاضر تنها یک چشم­انداز پژوهشی است.

        فصل­های دوم تا نهم کتاب «رده­شناسی زبان: منظری نقشگرا» به توصیفات جامع به‌دست‌آمده از هشت زبان مختلف در چارچوب دستور نقشگرای نظام­مند اختصاص یافته است. این هشت زبان به‌ترتیب عبارت­اند از: فرانسوی، آلمانی، ژاپنی، تاگالوگ[106]، چینی، ویتنامی، تلوگو[107]، و پیچان­چاچارا[108]. شایان توجه است که این هشت زبان به‌لحاظ جغرافیایی متنوع هستند. به‌بیانی روشن­تر، فرانسوی و آلمانی زبان­هایی اروپایی، ژاپنی، تاگالوگ، چینی، ویتنامی، و تلوگو زبان­هایی آسیایی و پیچان­چاچارا زبانی استرالیایی است. شایسته است گفته شود که توصیفات یاد­شده مبتنی بر نمونه­هایی برگرفته از متون گفتاری و نوشتاری واقعی بوده­اند. نکتة مهم دیگر آن است که به‌منظور ایجاد سهولت در مقایسة زبان­های یادشده در بالا، تمامی هشت فصل اختصاص­یافته به توصیفات به‌دست‌آمده از آن زبان­ها، از ساختار یکسانی برخوردارند. در بخش اول هر فصل، تاریخچة مختصری از زبان توصیف­‌شده در آن فصل ارائه شده است. بخش دوم تصویری اجمالی از سازمان­بندی فرانقشی[109] زبان موردنظر به دست داده است. در بخش سوم، سازمان­بندی جانشینی و همنشینی دستور بند[110] آن زبان توصیف شده است. این توصیف هر سه فرانقش[111] تجربی[112] (نظام گذرایی[113])، بینافردی[114] (نظام­های وجه[115] و وجه­نمایی[116]) و متنی[117] (نظام آغازگر[118] و پایان‌بخش[119]) را شامل می­شود. بخش آخر هر فصل هم، شامل نکاتی پایانی و نیز زمینه­های پژوهشی جدید در خصوص آن زبان می­شود. شایان توجه است که هشت توصیف زبانی یادشده در بالا به حوزة پژوهشی «توصیف زبان­های غیرانگلیسی» در درون حیطة پژوهشی «مطالعات چندزبانه» مربوط می­شوند (ر.ک. اصل (2) در بالا).

        فصل پایانی کتاب «رده­شناسی زبان: منظری نقشگرا» به تعمیم­های رده­شناختی پیشنهادی متیسن (2004: 537-662) اختصاص یافته است که مبتنی بر توصیفات ارائه‌شده از هشت زبان مختلف در فصل­های دوم تا هشتم کتاب یادشده و نیز چندین زبان دیگر هستند. هدف بنیادی رده­شناسی نقشگرای نظام­مند «دست­یابی به تعمیم­هایی قابل‌اعمال به تمام زبان­های جهان» است.  درهمین‌راستا و از رهگذر بررسی نظام­های اندیشگانی[120] (منطقی[121] و تجربی)، بینافردی و متنیِ «دستور بند» هشت زبان یادشده در بالا و زبان­های دیگری، از جمله انگلیسی، عربی، سوئدی و دانمارکی، متیسن به مجموعه­ای از «تعمیم‌های رده‌شناختی» و یا به تعبیر کرافت (2003: 1) «همگانی­های رده­شناختی»[122] دست یافته است. شایان ذکر است که از آن­جا که این تعمیم­ها مبتنی بر توصیف زبان­ها بوده‌اند، متیسن (2004: 537) از آنها با عنوان «تعمیم­های توصیفی»[123] یاد کرده است. ذکر این نکته نیز ضروری می‌نماید که تعمیم­های رده­شناختی متیسن هم به واگرایی­ها[124] (تفاوت­ها) و هم به همگرایی‌های[125] (شباهت­ها) نظام­های فرانقشی زبان­ها دلالت دارند.[126] در زیر، تعدادی از تعمیم­های پیشنهادی متیسن (2004: 537-662) را به‌همراه شواهدی از زبان فارسی می‌بینیم:

  • تمام زبان­ها در نظام نوع‌فرایند[127] خود برخوردار از هر سه فرایند اصلی مادی[128]، رابطه­ای[129]، و ذهنی[130] هستند (Matthiessen, 2004: 528). این در حالی است که سه فرایند رفتاری[131]، بیانی[132] و وجودی[133] در بین زبان­ها متغیرند. برای مثال، وجود[134] در زبان­هایی مثل انگلیسی، فرانسوی و آلمانی در هیأت یک فرایند مجزا، اما در زبان­هایی مثل چینی در هیأت نوعی فرایند رابطه­ای نمود می­یابد (Matthiessen, 2004: 600). گفتنی است که نظام گذرایی زبان فارسی هر شش نوع فرایند یادشده در بالا را دارا است (صفائی اصل، 1395: 122). نمونه­های زیر که برگرفته از پژوهش صفائی اصل (1395: 122ـ123) هستند، شواهدی بر این مدعا هستند:
  • مهمان­ها دسته­دسته به اطاق عقدکنان می­آمدند. [بند مادی]
  • این یحیی تعمیم­دهنده است.  [بند رابطه­ای]
  • خانم زهرا و یوسف خان هم نان را از نزدیک دیدند.  [بند ذهنی]
  • ملک سهراب خندید. [بند رفتاری]
  • این دردها را نمی­شود به کسی اظهار کرد. [بند بیانی]
  • در زندگی زخم­هایی هست. [بند وجودی]
  • به نظر می­رسد که تمام زبان­ها در نظام نوع‌وجه[135] خود هر سه مقولة وجه خبری[136]، پرسشی قطبی[137] (بلی/خیر)، و امری[138] را دارند، اما وضعیت مقولة پرسشی پرسشواژه­ای[139] در بین زبان­ها متغیر است. برای مثال، تعدادی از زبان­ها، از جمله هوپی[140] فاقد مقولة پرسشی پرسشواژه­ای هستند و به‌جای آن از خبری­ها یا پرسشی‌های بلی/خیرِ نامشخص[141] [تشخیص­ناپذیر/نکره[142]] استفاده می­کنند (Matthiessen, 2004: 611). در زبان­هایی دیگر، این امکان وجود دارد که پرسشی­های پرسشواژه­ای مجزا از پرسشی­های قطبی باشند و با خبری­ها دسته­بندی شوند، چرا که ارزش قطبیت[143] پرسشی­های پرسشواژه­ای برخلاف پرسشی­های قطبی مشخص است (Matthiessen, 2004: 616). نظام نوع‌وجه زبان فارسی از هر چهار مقولة دستوری خبری، پرسشی قطبی، پرسشی پرسشواژه­ای و امری برخوردار است (صفائی اصل، 1395: 204). نمونه­های زیر که برگرفته از پژوهش صفائی اصل (1395: 194) هستند، شواهدی در تأیید امکان وقوع هر چهار مقولة دستوری یادشده در زبان فارسی ارائه می‌دهند:
  • مهمان­ها دسته­دسته به اطاق عقدکنان می­آمدند.  [بند خبری]
  • آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراء­طبیعی، این انعکاس سایة روح که در حالت اغماء و برزخ بین خواب و بیداری جلوه می­کند کسی پی خواهد برد؟   [بند پرسشی قطبی]
  • قضیة فردوس و ننه­اش چه بوده؟  [بند پرسشی پرسشواژه­ای]
  • روزی صد و پنجاه گوسفند سر ببرید! [بند امری]
  • در بسیاری از زبان­ها، عنصر آغازگر[144] تا مرز اولین عنصر تجربی بند پیش می­رود و آن را نیز در بر می­گیرد (Matthiessen, 2004: 650). بدین‌ترتیب، چنین زبان‌هایی از آغازگرهای چندگانه[145] (متنی ـ بینافردی ـ تجربی) برخوردار هستند. به‌بیانی روشن­تر، در چنین زبان­هایی، در صورتی که پیش از اولین عنصرِ تجربیِ یک بند عناصر متنی یا بینافردی هم وجود داشته باشند، هر سه دستۀ عنصر متنی، بینافردی و تجربی به‌صورت یک­جا نقش آغازگر آن بند را ایفا می­کنند. زبان فارسی نیز همانند بسیاری از زبان­ها دارای آغازگرهایی از نوع چندگانه است (صفائی اصل، 1395: 235). در هر دو نمونة زیر که از صفائی اصل (1395: 236) نقل می­شوند، سازة آغازگر به‌ترتیب از سه عنصر متنی (به‌طوری‌که و ولی)، بینافردی (همیشه و بدبختانه) و تجربی (مولکول­های هوا و باران شدیدی) تشکیل شده است و از‌این‌رو، از نوع چندگانه است. نکتة مهم دیگر آن است که هر سه عنصر متنی، بینافردی، و تجربی در درون سازة آغازگر نمود یکسانی دارند. به‌بیانی دیگر، هیچ‌یک از عناصر سه­گانة یادشده نقش­نمای خاصی ندارند، بلکه تنها از طریق جایگاه آغازین بند نمود یافته­اند.
  • به‌طوری‌که همیشه مولکول­های هوا به طرفی روانه می­گردند که غلظت بیشتر است.
  • ولی بدبختانه باران شدیدی بارید.
  • در تعدادی از زبان­ها،‌ آغازگر بی­نشان[146] بسته به نوع وجه متغیر است (Matthiessen, 2004: 541). برای مثال، در زبان انگلیسی، فاعل[147] در بند خبری، زمان­داری[148] + فاعل در بند پرسشی بلی/خیر، پرسشواژه در بند پرسشی پرسشواژه­ای و محمول[149] در بند امری، آغازگرهای بی­نشان هستند. برخلاف زبان انگلیسی و همانند زبان­هایی مثل چینی، ژاپنی، و کره­ای، در زبان فارسی انتخاب آغازگر
    بی­نشان بند مستقل از انتخاب وجه آن بند است. در واقع، در همة انواع بندهای زبان فارسی، به‌استثنای بند امری، فاعل (خواه آشکار و خواه محذوف[150]) آغازگر بی­نشان است. به‌بیانی روشن­تر، در بندهای خبری، پرسشی بلی/خیر، پرسشی پرسشواژه­ای و تعجبی[151]، به‌ترتیب فاعل (خواه آشکار و خواه محذوف) ، (ادات بینافردی «آیا» و «مگر» یا گونة گفتاری آن؛ یعنی «مگه») + فاعل (خواه آشکار و خواه محذوف)، فاعل (خواه در هیأت یک پرسشواژه و خواه به شکل یک عنصر غیرپرسشواژه، چه آشکار و چه محذوف) و فاعل (خواه در هیأت یک پرسشواژة تعجبی؛ یعنی چه و چقدر + گروه اسمی یا قیدی و خواه به شکل یک عنصر غیرپرسشواژه (چه آشکار و چه محذوف)، آغازگر بی­نشان است. در بندهای امری هم، فاعل محذوف و یا ترکیب فعل «بیا» (به قیاس با زبان انگلیسی) با فاعل محذوف آغازگر بی­نشان هستند (صفائی اصل، 1395: 237ـ238). مثال­های زیر که از صفائی اصل (1395: 238) نقل می­شوند، نمونه­هایی از رخداد آغازگر بی­نشان را به‌ترتیب در بندهای خبری (من)، پرسشی بلی/خیر (تو)، پرسشی پرسشواژه­ای (بیژن)، تعجبی (چه گل­های زیبایی) و امری (تو/ من و تو) (Ø و بیا Ø) نشان می­دهند:
  • من فقط به شرح یکی از این پیش­آمدها می‌پردازم.
  • تو برای همین حرف­ها بیرونش کردی، هان؟
  • بیژن پولو به کی داد؟
  • چه گل­های زیبایی این­جا روییده است!
  • Ø از این­جا برو!
  • بیا Ø کمی راجع‌به مشکلات زندگی مدرن صحبت کنیم!

 در زبان­هایی که [زمان­داری] محمول را در سمت پایانی بند پس از متمم[152] (توالی به‌اصطلاح مفعول + فعل)[153] قرار می­دهند، مذاکره­نما[154] (ادات پرسشی) معمولاً در پایان بند قرار می­گیرد (Matthiessen, 2004: 545). این تعمیم در مورد زبان فارسی صدق نمی­کند. زبان فارسی زبانی دارای توالی مفعول + فعل است؛ یعنی محمول را در پایان بند و پس از متمم قرار می­دهد. با این حال، درست برخلاف پیش‌بینی متیسن (Matthiessen, 2004: 545) در تعمیم حاضر، ادات پرسشی در بندهای پرسشی بلی/خیر در زبان فارسی در جایگاه آغازین بند ظاهر می­شوند. نمونة (8) در بالا و دو نمونة زیر که برگرفته از صفائی اصل (1395: 205) هستند، مؤید این ادعا هستند:

  • مگه این گربة توئه؟
  • مگه اون ماشین تو نیست؟

         در ارتباط با تعمیم­های بالا و دیگر تعمیم­های پیشنهادی متیسن، نکات زیر شایستة ذکر است: 

  • متیسن (2004: 537) مدعی شده است که تعمیم­های رده­شناختی پیشنهادی او را می­توان در توصیف هر زبان و نیز در تلاش در جهت گسترش تبیین­های رده‌شناختی در چارچوب دستور نقشگرای نظام­مند به کار بست. البته وی بلافاصله تصریح کرده است که «ارائة یک نقشة تعمیم­یافته هنوز ممکن نیست، اما باید در آن جهت حرکت کنیم». گفتنی است که متیسن در این راستا و به‌منظور گردآوری اطلاعاتی در خصوص انواع زبان­ها، «پایگاه دادة رده­شناختی[155] ایجاد کرده است (Matthiessen, 2004: 658).
  • متیسن (2004: 537-662) در چارچوب دستور نقشگرای نظام­مند با به دست دادن مجموعه­ای از همگانی­های رده‌شناختی برمبنای نظام­ زبان به‌جای ساخت زبان، از یک‌سو باب نوینی در پژوهش­های رده­شناختی گشوده و از سوی دیگر، قوت و کارآیی دستور نقشگرای نظام­مند را بیشتر به اثبات رسانده است.
  • تعمیم­های ذکرشده در بالا را می­توان با‌توجه‌به دسته­بندی موراوچیک[156] (2013: 10-17) از انواع گزاره­های بینازبانی[157] در بیان تعمیم­های رده­شناختی، به‌ترتیب از نوع جهانیِ نامحدود و قطعی[158] (تعمیم­های 1ـ3)، جهانیِ آماری (تعمیم 4)، وجودی (تعمیم 5) و تلویحیِ همنشینی[159] (تعمیم 6) دانست.[160]
  • در نکتة (1) در بالا آمده است که به گفتة متیسن (2004: 537)، تعمیم­های رده‌شناختی پیشنهادی او را می­توان در توصیف هر زبان به کار بست. تا جایی‌که نگارندگان این سطور بررسی کرده­اند، به‌استثنای رسالة دکتری کومار[161] (2009) و رسالة دکتری صفائی اصل (1395)، تاکنون هیچ پژوهش دیگری در خصوص به‌کارگیری تعمیم­های رده­شناختی متیسن (2004: 537-662) در توصیف یک زبان انجام نشده است. در ارتباط با دو رسالة یادشده هم، باید توجه داشت که کومار (2009) در فصل پایانی رسالة خود و در مقایسة زبان باجیکا[162] با زبان­های دیگر تنها به صحت­سنجی چند مورد از تعمیم­های رده‌شناختی متیسن بسنده کرده است. صفائی اصل هم، تعمیم­های رده­شناختی متیسن (2004: 537-662) را تنها در ارتباط با سه نظام نوع‌فرایند، نوع‌وجه و آغازگر در مورد دو زبان فارسی و ترکی آذری صحت­سنجی کرده است. براین‌اساس، پیشنهاد می‌شود تعمیم­های رده­شناختی پیشنهادی متیسن  (2004: 537-662) در توصیف زبان‌های رایج در ایران به کار بسته شوند. انجام چنین پژوهشی از یک‌سو به گسترش زبان­شناسی نقشگرای نظام­مند زبان­های یادشده کمک می­کند و از سوی دیگر، رویکرد رده‌شناختی متیسن (2004) را بسط می­دهد. همچنین، با توصیف زبان­های یادشده در چارچوب رویکرد یادشده، قابلیت تعمیم­پذیری تعمیم­های هم­گرایانة متیسن  (2004: 537-662) نیز به محک آزمون گذاشته می­شود.

        در پایان، شایسته است به تحلیل متیسن (2004: 533) از رده­شناسی ترتیب واژه[163] نیز بپردازیم. در چارچوب رده­شناسی ترتیب واژه و مشخصاً رده­شناسی شش­سویه[164]، زبان­های جهان برمبنای «توالی نسبی فاعل، فعل و مفعول» در شش ردة زبانیِ منطقاً ممکن زیر دسته‌بندی می­شوند: (1) فاعل ـ مفعول ـ فعل (SOV)، (2) فاعل ـ فعل ـ مفعول (SVO)، (3) فعل ـ فاعل ـ مفعول (VSO)، (4) فعل ـ مفعول ـ فاعل (VOS)، (5) مفعول ـ فعل ـ فاعل (OVS) و (6) مفعول ـ فاعل ـ فعل (OSV) (Comrie, 1989: 87). به گفتة دبیرمقدم (1392: 24)، افزون بر شش ردة زبانی یادشده، ردة زبانی دیگری وجود دارد که در آن ترتیب واژه­ها آزاد است و به‌اصطلاح، زبان­های دارای ترتیب واژه­ای آزاد[165] خوانده می‌شوند. بدین‌شکل، می­توان زبان­های جهان را در دو ردة زبان­های دارای ترتیب واژه­ای ثابت[166] (شش ردة زبانی یادشده در بالا) و زبان­های دارای ترتیب واژه­ای آزاد دسته­بندی کرد. متیسن (2004: 533) در این خصوص چنین ابراز عقیده کرده است که این اصطلاحات بسیار گمراه­کننده هستند و ازاین‌رو، بسیار سودمند خواهد بود اگر آنها کنار گذاشته شوند، چراکه [ترتیب] «آزاد» آزاد نیست و [ترتیب] «ثابت» ثابت نیست؛ موضوع آزادی یا ثبات نیست. مسألة اصلی آن است که کدام فرانقش دارای نقش غالب­تری در تعیین توالی عناصر بند است. «آزاد» نوعاً به‌معنی ترتیبی است که فرانقش متنی آن را رقم می­زند، درحالی‌که «ثابت» به‌معنی ترتیبی است که فرانقش بینافردی یا تجربی آن را تعیین می­کند. متیسن (2004: 533) همچنین، تقابلی را که جدیداً بین ترتیب واژه­ای کاربردشناختی[167] و ترتیب واژه­ای دستوری[168] مطرح شده است بی­فایده می­داند، چراکه تقابل یادشده منشأ فرانقشی عوامل مؤثر بر توالی عناصر بند را آشکار نمی­سازد. اگرچه اصطلاح «کاربردشناختی» معادل [فرانقش] متنی است، اما مشخص نیست که اصطلاح «دستوری» بر عوامل بینافردی دلالت دارد یا بر عوامل تجربی.

  1. خلاصه

مقالة حاضر در سه بخش تنظیم شده است. بخش اول با عنوان «مقدمه» به تشریح شاخة مطالعاتی رده­شناسی زبان و دو رویکرد آن، یعنی رده­شناسی کل­گرا و رده­شناسی جزءگرا، پرداخته است. بخش دوم به معرفی اجمالی شاخص­ترین مطالعات انجام‌شده در چارچوب دو رویکرد کل­گرا و جزءگرا به رده­شناسی زبان اختصاص یافته است. بخش سوم هم، ضمن معرفی کتاب «رده­شناسی زبان: منظری نقشگرا»، تصویری از رده­شناسی نظام­مند به دست داده است. در این بخش، تعدادی از اصول بنیادی رده­شناسی نظام­مند و نیز تعمیم­های رده‌شناختی متیسن (2004: 537-662) به‌اجمال تشریح شده‌اند. آخرین بند این بخش به تحلیل متیسن (2004: 533) از رده­شناسی ترتیب واژه اختصاص یافته است.

تعارض منافع

تعارض منافع نداریم.

 

[1]. typology

[2]. Gabelentz, H. C.

[3]. neogrammarians

[4]. language typology

[5]. linguistic typology

[6]. Comrie, B.

[7]. Greenberg, J.

[8]. individualizing

[9]. generalizing

[10]. language universals

[11]. generalizations

[12]. Shibatani. M., & Baynon, T.

[13]. holistic typology

[14]. partial typology

[15]. Ramat, P.

[16]. Girard, G.

[17]. inflection

[18]. Schlegel, V. F.

[19]. affix

[20]. Schlegel, V. A.

[21]. languages without grammatical structure

[22]. affixing languages

[23]. inflective languages

[24]. Humboldt, V. W.

[25]. incorporating

[26]. Horne, K. M.

[27]. isolating

[28]. agglutinative

[29]. Schleicher, A.

.[30] به گفتة گرینبرگ (1974: 13؛ نقل‌ از دبیرمقدم، 1392: 3)، دسته­بندی زبان­ها به زبان­های گسسته، پیوندی، یا تصریفی، یعنی رده­شناسی صرفی (morphological typology) قرن نوزدهم، تا پیش از سال 1928 و حتی بعد از آن عموماً دسته­بندی صرفی (morphological classification) خوانده می­شد و در مقابلِ دسته­بندی خویشاوندی (genealogical classification) به کار می­رفت. شایسته است گفته شود که دسته­بندی رده­شناختی (typological classification) به‌لحاظ تاریخی اولین نمود رده­شناسی در زبان­شناسی جدید است (Croft, 2003: 31).

[31]. Sapir, E.

[32]. structuralism

[33]. polysynthetic

[34]. formal processes

[35]. technique

[36]. fusing/fusional

[37]. synthesis

[38]. analytic

[39]. synthetic

[40]. prepositions

[41]. periphrastic

[42]. Jakobson, R.

[43]. Prague school

[44]. irreversible solidarity

[45]. implicational laws

[46]. implicational universals

[47]. word order

[48]. tense

[49]. mood

[50]. person

[51]. number

[52]. gender

[53]. Dryer, M.

[54]. The Greenbergian Word Order Correlations

[55]. correlation pairs

[56]. verb patterner

[57]. object patterner

[58]. postpositional

[59]. prepositional

[60]. strong verb-medial

[61]. question/ interrogative particle

[62]. subordinator

[63]. Systemic Functional Grammar

[64]. Halliday, M. A. K.

[65]. contextualism

[66]. prosodic analysis

[67]. system-structure theory

[68]. Firth, J. R.

[69]. Prague school functionalism

[70]. anthropological linguistics

[71]. educational linguistics

[72]. computational linguistics

[73]. clinical linguistics

[74]. systemic functional typology

[75]. systemic typology

[76]. Firthian linguistics

[77]. characterology

[78]. Ellis, J.

[79]. TENSE / ASPECT

[80]. functional-typological approach

[81]. Cognitive Grammar

[82]. Functional Discourse Grammar

[83]. Role and Reference Grammar

[84]. West Coast Functionalism

[85]. Language typology: A functional perspective

[86]. lexicogrammatical

[87]. generalized comparison

[88]. generalized comparative descriptive linguistics

[89]. generalized contrastive linguistics

[90]. Teruya, K., & Matthiessen, C. M. I. M.

[91]. empirical generalizations

[92]. multilingual studies

[93]. contrastive analysis

[94]. machine translation

[95]. ranks

[96]. congruent

[97]. rank principle

’اصل مرتبه‘ اصل حاکم بر سلسله‌مراتب ترکیبی واحدهای زبان در حوزه­های مختلف است (Halliday & Matthiessen, 2014: 21).

[98]. syntagmatic axis

[99]. delicacy principle

’اصل ظرافت‘ در نظام زبان متناظر با ’اصل مرتبه‘ در ساخت زبان است (Halliday & Matthiessen, 2014: 23).

[100]. paradigmatic axis

[101]. cline of delicacy

[102]. axial principle of congruence

[103]. realizational

[104]. literary stylistics

[105]. typological generalizations

[106]. Tagalog

[107]. Telugu

[108]. Pitjantjatjara

[109]. metafunctional organization

[110]. clause grammar

[111]. metafunction

[112]. experiential

[113]. TRANSITIVITY

[114]. interpersonal

[115]. MOOD

[116]. MODALITY

[117]. textual

[118]. THEME

[119]. RHEME

[120]. ideational

[121]. logical

[122]. typological generalizations

[123]. descriptive generalizations

[124]. divergences

[125]. convergences

[126]. گفتنی است که رده­شناسی [از منظر دستور نقشگرای نظام­مند] مطالعة عمومی شباهت­ها و تفاوت­های زبان­ها است (Caffarel  et al., 2004: 1).

[127]. PROCESS TYPE

[128]. material

[129]. relational

[130]. mental

[131]. behavioral

[132]. verbal

[133]. existential

[134]. existence

[135]. MOOD TYPE

[136]. declarative

[137]. polar interrogative

[138]. imperative

[139]. WH-interrogative

[140]. Hopi

[141]. non-specific

[142]. unidentifiable/indefinite

[143]. polarity value

[144]. theme

[145]. multiple themes

[146]. unmarked theme

[147]. subject

[148]. finite

[149]. predicator

[150]. منظور از فاعل محذوف، «ضمیر فاعلی غیرمؤکد» است که در زبان فارسی، به‌صورت پربسامد و بی­نشان حذف می­شود، چرا که ­از طریق شناسة فعل قابل‌شناسایی است.

[151]. exclamative

شایستة ذکر است که بندهای تعجبی ذیل بندهای خبری قرار دارند. نکتة دیگر آن است که در زبان فارسی، بندهای تعجبی می­توانند هم به شکل خبری و هم به شکل پرسشواژه­ای ظاهر شوند. در نوع خبری، گوینده با استفاده از بند خبری تعجب خود را بیان می­کند (البته باید توجه داشت که در فارسی گفتاری، آهنگ دو بند خبری و تعجبی خبری با هم متفاوت است. به‌بیانی روشن­تر، بند خبری دارای آهنگ افتان (falling) است، ولی بند تعجبی خبری دارای آهنگ خیزان ـ افتان (rising-falling) است). در نوع پرسشواژه­ای، گوینده با استفاده از پرسشواژه­های «چه» و «چقدر» تعجب خود را نشان می­دهد (تاج­آبادی و همکاران، 1392: 9).

[152]. complement

[153]. so-called “OV” sequence

[154]. negotiator

[155]. typological database

[156]. Moravcsik, E. A.

[157]. crosslinguistic statements

[158]. unrestricted and absolute universal

[159]. syntagmatic implication

[160].  برای کسب آگاهی بیش­تر از انواع گزاره­های بینازبانی ر.ک. (Moravcsik, 2013: 10-17).

[161]. Kumar, A.

[162]. Bajjika

[163]. word order typology

[164]. six-way typology

[165]. free word order languages                                                                              

[166]. fixed word order languages

[167]. pragmatic word order

[168]. grammatical word order

تاج­آبادی، فرزانه، گلفام، ارسلان و محمودی بختیاری، بهروز. (1392). ساخت­های تعجبی در زبان فارسی، جستارهای زبانی، 4(3)، 1ـ21.
دبیرمقدم، محمد. (1392). رده­شناسی زبان­های ایرانی (جلد اول). تهران: سمت.
صفائی اصل، اسماعیل. (1395). نمای فرانقشی دستور زبان فارسی، ترکی آذری، و انگلیسی: مطالعه­ای رده­شناختی. رسالة دکتری زبان­شناسی، دانشگاه علامه طباطبائی.
References
Caffarel, A., Martin, J. R., & Matthiessen, C. M. I. M. (2004). Language Typology: A Functional Perspective. Amsterdam: Benjamins.
Comrie, B. (1989). Language Universals and Linguistic Typology: Syntax and Morphology (2nd ed.). Chicago: Chicago University Press.
Croft, W. (2003). Typology and Universals (2nd ed.). Cambridge: Cambridge University Press.
Dabir-Moghaddam, M. (2013). Typology of Iranian Languages (1st ed.). Samt. Iran. [in Persian]
Dryer, M. S. (1992). The Greenbergian word order correlations. Language, 68, 81-138.
Gabelentz, G. V. (1891). Die Sprachwissenschaft: ihre Aufgaben, Methoden und Bisherigen Ergebnisse. Leipzig T.O. Weigel. (2nd enl. Ed., Leipzig: C.H. Tauchnitz, 1901).
Greenberg, J. H. (1963). Some universals of grammar with particular reference to the order of meaningful elements. In J. H. Greenberg (Ed.), Universals of Language, (pp. 73-113). Cambridge: MIT Press.
Greenberg, J. H. (1966). Some universals of grammar with particular reference to the order of meaningful elements. In J. H. Greenberg (Ed.), Universals of Language (pp. 73-113). Cambridge: MIT Press.
Greenberg, J. H. (1974). Language Typology: A Historical and Analytical Overview. The Hague, Paris: Mouton.
Halliday, M. A. K. (1957). Some aspects of systemic description and comparison in grammatical analysis. Studies in Linguistic Analysis (Special Volume of the Philological Society), (pp. 54-67). Oxford: Basil Blackwell.
Halliday, M. A. K. (1959-1960). Typology and the exotic. In M. A. K. Halliday and A. M. A. McIntosh (Eds.), Patterns of Language: Papers in General, Descriptive and Applied Linguistics, (pp. 165-182). London: Longman.
Halliday, M. A. K., & Matthiessen, C. M. I. M. (2014). Halliday’s Introduction to Functional Grammar (4th ed.). London & New York: Routledge.
Horne, K. M. (1966). Language Typology: 19th and 20th Century Views.  Georgetown University Press: Washington DC.
Humboldt, W. V. (1825). Über das Entstechen der grammatischen Formen, und ihren Einfluss auf die Ideenetwicklung. Berlin: Abhandlungen der Königliche Akademi der Wissenschaften.
Jakobson, R. (1941). Kindersprache. Aphasia und Allgemeine Lautgesetze. Uppsala.
Jakobson, R. (1949). Les Lois phoniques du langage enfantim et leur place dance la phonologie générale. Reprinted in Roman Jakobson: Selected Writings, Vol. 1 (1971). The Hague: Mouton.
Kumar, A. (2009). A functional grammar of Bajjika: A systemic functional perspective. [Doctoral dissertation, Macquarie University].
Matthiessen, C. M. I. M. (2004). Descriptive motifs and generalizations. In A. Caffarel, J. R. Martin and C. M. I. M. Matthiessen (Eds.), Language Typology: A Functional Perspective, (pp. 537-673). Amsterdam: Benjamin.
Moravcsik, E. A. (2013). Introducing Language Typology. Cambridge: Cambridge University Press.
Mwinlaaru, I. N., & Xuan W. W. (2016). A survey of studies in systemic functional language description and typology. Functional Linguistics, 3(8), 1-41.
Ramat, P. (1995). Typological comparison: towards a historical perspective. In M. Shibatani and T. Baynon (Eds.), Approaches to Language Typology. Oxford: Clarendon Press.
Safaei Asl, E. (2016). Metafunctional profile of Persian, Azeri Turkish, and English grammar: A typological study. [Doctoral dissertation, Allameh Tabataba'i University]. [in Persian]
Sapir, E. (1921). Language. New York: Harcourt, Brace, and World.
Schlegel, A. W. V. (1818). Observations Sur la Langue et la Littérature Provinçales. Paris.
Shibatani, M., & Baynon, T. (1995b). Approaches to language typology: A conspectus. In M. Shibatani and T. Baynon (Eds.), Approaches to Language Typology. Oxford: Clarendon Press.
Tajabadi F., Golfam A., & Mahmoodi-Bakhtiari B. (2013). Exclamation structures in Persian. Language Related Researches, 4(3), 1-21. [in Persian]
Teruya, K., & Matthiessen C. M. I. M. (2013). Halliday in relation to language comparison and typology. In J. J. Webster (Ed.), The Continuum Companion to M. A. K. Halliday. London & New York: Continuum.
Teruya, K., & Matthiessen C. M. I. M. (2015). Halliday in relation to language comparison and typology. In J. J. Webster (Ed.), The Bloomsbury Companion to M.A.K. Halliday, (pp. 427- 452). London: Bloomsbury.[1]