نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه دامغان، دامغان، ایران

2 استادیار زبان شناسی همگانی، دانشگاه دامغان، دامغان، ایران

چکیده

این پژوهش بر آن است تا با تکیه بر نگرش ساختارگرایانه، مفصل­بندی دال­های شناور، حولِ دال مرکزیِ گفتمان رمان «سال­های ابری» را با استفاده از نظریه­های ارنستو لاکلائو و تئون ون­دایک مورد سنجش قرار دهد. در این راستا، هدف اصلی مقاله آن است تا نشان دهد که چگونه نویسنده با جهت­دهی به دال­های گفتمان و استفاده از راهبردهای زبانی، تصویری گزینشی و انتخاب­شده از جامعۀ عصر پهلوی، بازنمایی کرده است. این رمان از علی­اشرف درویشیان، مجموعه­ای معنادار از علائم و نشانه­های زبانی و فرا زبانی است. با توجه به این موضوع، نگارندگان به­ منظور تبیین گفتمان اثر، به تشریح اجزای متشکلۀ آن و توضیح رابطۀ دال­های شناور با دال مرکزی پرداخته؛ سپس زمینه­های تبدیل «نابرابری اجتماعی» به دال مرکزی و به تبع آن رشدِ گفتمان سوسیالیسم را مورد بررسی قرار داده­اند. پرسش اصلیِ پژوهش حاضر آن است که دال­های شناور گفتمان با هدف تثبیت و معنابخشی به دال مرکزی، به چه نحو پیرامون آن شکل گرفته­اند؟ نگارندگان با تکیه بر روش توصیفی ـ تحلیلی، رمان مورد بحث را در سه سطح مورد بررسی قرار داده­اند. در ابتدا مؤلفه­های گفتمان­محور متن شناسایی شد. سپس با توجه به مؤلفه­های یافته­شده، ارتباط دال­هایِ شناور با دال مرکزی گفتمان مورد بررسی قرار گرفت. در مرحلۀ آخر، پس از انجام تحلیل­های کیفی، با استفاده از تحلیلِ کمّی، درصد فراوانی دال­های شناور و راهبردهای تحلیل ایدئولوژیکی، به­صورت جدول و نمودار ارائه گردید. یافته­های پژوهش نشان می­دهد که در این اثر، نابرابری اجتماعی به­عنوان دال مرکزی در شکل­بخشیِ عناصر گفتمانی آن مطرح است. همچنین، دال­های شناور که فضای گفتمان رمان، آکنده از آن­هاست، در قالب مفاهیمی چون «مساوات اجتماعی»، «نفی استثمار»، «نفی استبداد»، و «آزادی» طوری مفصل­بندی شده­اند که همگی در خدمت دال مرکزی قرار دارند. در پیوند با نظریۀ تئون ون­دایک، راهبرهای قطب­بندی، کنایه، دلالت ضمنی، استعاره، وجهیت، مقایسه، توصیف کنشگر، دراماتیزه کردن، توضیح، تکرار، و فاصله­گذاری، مهمترین مقوله­های تحلیل ایدئولوژیکی در این گفتمان هستند.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

The critical analysis of the master signifier and the interaction of the floating signifiers in the discourse of "Cloud Years" novel based on Laclau’s Approach and Van Dijk's ideological square

نویسندگان [English]

  • Reza Ghanbari Abdolmaleki 1
  • Ailin Firoozian Pooresfahani 2

1 Assistant Professor of Persian Language and Literature, Damghan University, Damghan, Iran

2 Assistant Professor of General Linguistics, Damghan University, Damghan, Iran

چکیده [English]

This study aimed to measure the articulation of the floating signifiers considering the master signifier of the discourse of "Cloud Years" novel using Ernesto Laclau’s and Theon Van Dijk's theories based on structuralist perspective. This novel written by Ali Ashraf Darvishian is a meaningful collection of linguistic and metalinguistic signs. Considering this issue, in order to explain the discourse of this novel, the authors analyze its components and described the relationship between the floating signifiers and the master signifier; then examined the transformation of "social inequality" into the master signifier and consequently the growth of socialism discourse. The main question of the present study is that how the floating signifiers of the discourse have been formed based on the master signifier with the aim of stabilizing and giving meaning to it? Based on the descriptive-analytical method, the authors have examined the novel in question at three levels.  The findings show that in this work, social inequality is considered as a master signifier in the formation of its discourse elements. Also, the floating signifiers, that the discourse of this novel is filled with, are articulated in the form of concepts such as "Social equality", all of which serve the master signifier. According to Theon Van Dijk's theory, polarization, irony, implication, metaphor, modality, comparison, agent, dramatization, explanation, repetition, and distancing are the most salient categories of ideological analysis in this discourse.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Laclau
  • Van Dijk
  • master signifier
  • floating signifier
  • Cloud Years

. مقدمه

نظریۀ گفتمان ارنستو لاکلائو[1] که در کتاب «هژمونی و راهبرد سوسیالیستی» (1985) شکل گرفت، در واقع بسط نظریۀ گفتمان فوکو است. لاکلائو با استفاده از مفاهیمی چون دال مرکزی[2]، دال شناور[3]، مفصل­بندی[4]، غیریت­سازی[5]، بیناگفتمان[6]، طرد[7]، و هژمونی[8] در چارچوبی منسجم به توصیف و شناخت گفتمان­ها پرداخته است. از نظر او خلق معنا، فرایندی اجتماعی و شامل عمل تثبیت معنای نشانه­ها در شبکۀ روابط نشانه­های دیگر است (یورگنسن و فیلیپس[9]، 1389: 54ـ55). بر همین اساس، معانی واژه­ها، اشیاء و فعالیت­ها در صورتی قابل فهم­اند که در حوزۀ گفتمانی خاصی قرار گیرد. از این رو، تحلیل­گر گفتمان باید بتواند «سیستم پیچیده و پراکنده بین شمار متنوعی از اظهارات، قضایا و گزاره­ها را تعریف کرده و حدود و ثغور آن را تعیین نماید» (مقصودی، 1392: 88)؛ به شکلی که قادر باشد بین آن­ها نوعی نظم و ارتباط­ متقابل برقرار کند. با توجه به این موضوع، مسألۀ اصلی پژوهش حاضر، تحلیل مفصل­بندیِ دال­های شناور، حول گره­گاه گفتمانی رمان «سال­های ابری» است. بدین منظور، نگارندگان با رویکردی ساختارگرایانه و با کاربست مفاهیمی چون دال مرکزی، دال شناور، مفصل­بندی، و غیریت­سازی، به توصیف و شناخت این گفتمان پرداخته­اند. دال مرکزیِ گفتمان، نابرابری اجتماعی است که در جهت­بخشی و تعیین افق سایر عناصر در متن، نقش قابل توجهی دارد.

     از آن­جا که ایدئولوژی یکی از مهمترین مفاهیمِ تحلیل گفتمان در آرای ون­دایک[10] است، روش او در کنار الگوی لاکلائو برای تحلیل داده­های این پژوهش به کار گرفته شده است. ایدئولوژی در کنار قدرت، دو بال اصلی گفتمان انتقادی را تشکیل می­دهند. ون­دایک با نظریه­پردازی­هایش راجع به این دو مفهوم، در پیِ نشان دادن آن است که چگونه دو گروه مقابلِ یکدیگر از «امکانات زبانی در راستای مشروعیت­بخشی به قدرت خویش بهره می­جویند» (صفایی و سلطانی، 1394: 23).

     پژوهش حاضر در چارچوب رویکردهای گفته­شده، در پیِ پاسخ­گویی به این پرسش­ها است: 1. دال­های شناور با هدف تثبیت و معنابخشی به دال مرکزی گفتمان، به چه نحو پیرامون آن شکل گرفته­اند؟ 2. گفتمان سوسیالیستی و برابرخواهانۀ نویسنده چگونه دال­های شناور متن را با چارچوب­دهی به آن­ها، به خدمت گرفته است؟ در رابطه با اهمیت و ضرورت انجام این پژوهش، باید به این مسأله اشاره کرد که تحلیلِ چگونگیِ مفصل­بندیِ دال­های اجتماعی و سیاسی در گفتمان درویشیان، به فهم ایدئولوژیِ بخش بزرگی از روشنفکران چپ­گرایِ دهه­های بیست تا پنجاه شمسی در ایران، کمک خواهد کرد.

  1. پیشینۀ پژوهش

با مرور منابع مرتبط با روش تحلیل گفتمان لاکلائو درمی­یابیم که با نظر به این رویکرد، پژوهش­های قابل­توجهی به بررسی و شناخت رمان­های معاصر ایران نپرداخته­اند. بررسی در این زمینه فقط به شناسایی چند اثر انگشت­شمار انجامید که در ادامه معرفی می­شوند.

     نجمه حسینی (1392) در پژوهش خود به تحلیل گفتمان رمان «نیمۀ غایب» اثر حسین سناپور پرداخته، و با تکیه بر رویکرد پساساختارگرای لاکلائو نشان داده است که نویسنده در این رمان، جدال سنت و تجدد را در جامعۀ شهری دهۀ شصت ایران بازنمایی کرده است. از میان چشم­اندازهای مختلفی که می­توان در این باره اتخاذ کرد، حسینی مسألۀ هویت و بازیابی آن را انتخاب نموده است. یافته­های پژوهش او نشان می­دهد که رمان سناپور تمام تعارض­های گفتمان­های متفاوت سنتی را نادیده گرفته و همۀ آن­ها را تحت عنوان سنت، به شکلی مفصل­بندی کرده است که در تضاد با گفتمان تجدد قرار می­گیرد.

     شاکری و دزفولیان (1393) با کاربست روش لاکلائو، گفتمان­های عمدۀ مقطع زمانی 1320 تا 1332 را شناسایی کرده و به سنجش پیوند میان آنها و گفتمان موجود در رمان «ده نفر قزلباش» از حسین مسرور پرداخته­اند. یافته­های پژوهش آن­ها نشان می­دهد گونۀ خاصی از گفتمان ملیت­گرا در این رمان وجود دارد که عناصری از گفتمان سلطنت­طلبی را هم در خود مفصل­بندی کرده است. 

     صفایی و همکاران (1397)، گفتمان داستان «پسرک لبوفروش» نوشتۀ صمد بهرنگی را با توجه به رویکرد تحلیل گفتمان لاکلائو و موف مورد بررسی قرار داده­اند تا مشخص شود که کدامیک از عوامل فرامتنی و متنی در صورت­بندی گفتمان آن نقش داشته­اند. یافته­های این تحقیق بیان­گر آن است که گرایش سیاسی ـ اجتماعی بهرنگی سهم زیادی در به چالش کشیدن گفتمان تحولات اجتماعی و اقتصادی چون برنامۀ اصلاحات ارضی و پیامدهای آن داشته است.

     شایان ذکر است که هرچند تعدادی پژوهش­ در دست است که بر مبنای رویکرد
ون­دایک به تحلیل برخی از اشعار کهن و نو فارسی پرداخته­اند، اما تا آنجا که بررسی نگارندگان نشان می­دهد، تاکنون تحقیقی با توجه به این نظریه در رابطه با تحلیل انتقادی داستان و رمان­های معاصر فارسی منتشر نشده است.

     حامدی شیروان و زرقانی (1393) در تحقیق خود، داستان رستم و شغاد از شاهنامه را در چارچوب مربع ایدئولوژیک[11] ون­دایک مورد بررسی قرار داده­اند. آن­ها از طریق تحلیل مؤلفه­های گفتمان­مدار موجود در متن، نشان داده­اند که تدوین­کنندگان روایت شغاد با
بهره­گیری از تمهیدات گفتمانی تلاش کرده­اند تا جنبه­های منفی رستم و زال را بسیار
کم­رنگ کرده و از چشم­ها دور کنند و در مقابل، ابعاد منفی رفتار و شخصیت شغاد را چند برابر نشان دهند. همچنین، جنبه­های مثبت رفتار و شخصیت زال و رستم را تکثیر کرده و ابعاد مثبت رفتار و شخصیت شغاد و شاه کابل را کاملا محو کنند. 

     میراحمدی و تجلی (1396) در مقالۀ خود درهم­تنیدگی اوصاف طبیعت و احوال اجتماع در برخی از اشعار مهدی اخوان ثالث را بر اساس نظریۀ گفتمان انتقادی ون­دایک مورد تحلیل قرار داده­اند. در این پژوهش نشان داده شده است که چگونه اخوان با تمهیدات بلاغی، گزینش واژگانی و ساختار نحوی زبان، استفاده از وجوه خاص جمله و زمان فعل می­کوشد تا گفتمانی در جهت خدمت به محرومان و مبارزه با سلطه خلق کند تا از این رهگذر تغییراتی را به نفع ستمدیدگان رقم زند. هدف اخوان از توصیفات طبیعی صرفا وصف طبیعت نیست، بلکه او در توصیفات خود از طبیعت، علاوه بر وصف به دنبال ترسیم اوضاع پریشان جامعه، برجسته­سازی ویژگی­های منفی دشمن (همچون ظلم و استبداد) و در عین­ حال، تأکید بر خصوصیت شجاعت و پایداری مردم ایران است. بدین­ترتیب، اخوان در اشعار خود به بیان و تأکید بر اطلاعاتی که حاوی نکات مثبت دربارۀ «خودی» و ذکر اطلاعاتی که حاوی نکات منفی دربارۀ «دیگری» است، می­پردازد.

     جهاندیده (1396) در پژوهش خود با تأکید بر شعر شاملو به این اصل توجه دارد که تلمیح نمی­تواند بدون ایدئولوژی، ویژگی بینامتنی خود را در متن تثبیت کند. رویکرد تحقیق وی تحلیل گفتمان انتقادی است و با توجه به آرای ون­دایک، جهت­های ایدئولوژیک زبان و اندیشۀ او را نشان می­دهد. یافته­های این نوشتار حاکی از آن است که مرکزی­ترین تلمیح اشعار شاملو، واکاوی مبارزه و مقاومت مسیح است. شاملو با نقاب مسیح توانست از ابتدای دهۀ سی تا میانۀ دهۀ چهل، به ستایش مبارزانی بپردازد که در برابر گفتمان مسلط مقاومت کرده بودند.

     بدیهی است هیچ­یک از پژوهش­هایی که در سطور بالا ذکر شد، به بررسی داستان­های معاصر ایران، به­ویژه آثار علی­اشرف درویشیان نپرداخته­اند؛ درحالی­که آثار این نویسندۀ سوسیالیست در پرتو نظریۀ گفتمان لاکلائو، زوایای مهمی از بافت سیاسی و روابط قدرت در ایرانِ معاصر را نشان می­دهد. با در نظر گرفتنِ این مسأله، جستار حاضر نخستین جستار در بررسی آثار علی­اشرف درویشیان از منظر گفتمان­کاویِ لاکلائو به شمار می­آید.

  1. روش

به­طورکلی، روش لاکلائو ابزاری مناسب برای تحلیل ساختاریِ متن در اختیار هر گفتمان­کاو قرار می­دهد. از این رو، برای تحلیل داده­های این پژوهش و توضیح ساختار گفتمان رمان، این روش با رویکردی ساختارگرایانه مورد استفاده قرار گرفته است. نگارندگان در جستار پیشِ­رو با تکیه بر روش توصیفی ـ تحلیلی و با هدف پاسخگویی به پرسش­های تحقیق، رمان «سال­های ابری» اثر علی­اشرف درویشیان را در سه سطح مورد مطالعه قرار دادند. در سطح اول، بعد از خواندن دقیق متن چهار جلدی رمان، مؤلفه­های گفتمان­محور در آن شناسایی شد. سپس در سطح دوم، با توجه به مؤلفه­های یافته­شده، ارتباط دال­هایِ شناورِ گفتمان با دال مرکزی مورد بررسی قرار گرفت. از آنجا که مفاهیم ایدئولوژیک موجود در این اثر، از طریق زبان بازنمایی شده­اند، به دقت سعی شد که شبکۀ پیچیدۀ دال و مدلول­های این گفتمان کشف شود تا ایدئولوژی نهفته در پس ظاهر آن آشکار گردد. در مرحلۀ آخر و سطح سوم، پس از انجام تحلیل­های کیفی، با استفاده از تحلیلِ کمّی، درصد فراوانی دال­های شناورِ گفتمان و راهبردهای تحلیل ایدئولوژیکی، به­صورت جدول و نمودار ارائه گردید.

 

  1. چارچوب نظری پژوهش

بعد از تیتر  اصلی بهتر است توضیحی کوتاه از آنچه که قرار است در این بخش بیاید، ارائه شود

4 ـ 1. نظریۀ تحلیل گفتمان لاکلائو

 رویکردهای مختلف تحلیل گفتمان انتقادی، شباهت­ها و اختلاف­هایی با هم دارند، اما همۀ آنها در این مورد اتفاق نظر دارند که باید از توصیف صِرف زبانی عبور کرد تا بتوان به تبیین دست یافت و نشان داد که نابرابری­های اجتماعی در زبان خلق، و در زبان، منعکس می­شوند (پنیکوک[12]، 1378: 128). یکی از مهمترینِ این رویکردها که مبنای مطالعۀ حاضر قرار گرفته است، رویکرد انتقادی ارنستو لاکلائو است.

     تعریف گفتمان از نظر لاکلائو (1985: 105)، عبارت از «آن کلیت ساختاریافته از عمل مفصل­بندی» است. وی نظریۀ خود را در گفتمان، بیشتر بر مبنای واسازی دریدا[13]، تبارشناسی فوکو[14] و هژمونی گرامشی[15] بنا نهاده است. وی هرچند رابطه­ای بودن نظام نشانه­شناختی گفتمان را از نظریات سوسور[16] اقتباس کرده است، اما به تبعیت از دریدا قائل به ثابت بودن رابطۀ دال و مدلول نیست و معتقد است که دال­ها معنای خود را در هنگام کاربردشان به دست می­آورند؛ یعنی در شرایط متفاوت، مدلول­های مختلفی به دال منتسب می­شوند.

     نظریه و روش تحلیل گفتمان لاکلائو امروزه کاربرد گسترده­ای در علوم اجتماعی و خصوصا علوم سیاسی دارد. آنچه این نظریه را از دیگر نظریه­های گفتمان متمایز می­کند، تسری گفتمان از حوزۀ فرهنگ و زبان­شناسی به حوزۀ سیاست و جامعه است. لاکلائو با تلفیق دو نظریۀ مارکسیسم و ساختارگرایی، نظرات خود را در قالب یک نظریۀ پساساختارگرا مطرح ساخت. مارکسیسم زمینه­های پرداختن به امر اجتماعی را فراهم کرد و ساختارگرایی نظریه­ای دربارۀ معنا ارائه ­نمود (یورگنسن و فیلیپس، 1389: 54).

     به عقیدۀ لاکلائو (1985: 112) یک گفتمان، «از طریق تثبیت نسبی معنا حول
گره­گاه­های خاصی شکل می­گیرد» و کلیّتی است که در آن هر نشانه­ای در قالب یک بُعد و به­واسطۀ رابطه­اش با سایر نشانه­ها تثبیت شده است. این عمل از طریق طرد سایر معناهایی که نشانه می­توانست داشته باشد، انجام می­گیرد؛ یعنی کلیۀ روابطی که ممکن است نشانه­ها با یکدیگر داشته باشند (یورگنسن و فیلیپس، 1389: 57).

     شایان ذکر است که نظریۀ گفتمان لاکلائو بر چهار عنصر «دال مرکزی»، «دال­ شناور»، «مفصل­بندی»، و «غیریت­سازی» بنا شده است که در ادامه به توضیح آن­ها می­پردازیم.

4ـ1ـ1. دال مرکزی

دال مرکزی، دالی است که در بین دال­ها بتواند انسدادی در معنای خود ایجاد کند و تمامی دال­ها پیرامون آن مفصل­بندی شوند (یورگنسن و فیلیپس، 1389: 57). این دال، دال­های دیگر را در قلمرو جاذبۀ معنایی خود نگه می­دارد (خلجی، 1386: 54). بر این اساس، کل نظام معنایی یک گفتمان بر حول دال مرکزی آن استوار است.

4ـ1ـ2. دال شناور

دال­های شناور در گفتمان، عناصری[17] هستند که به روی انتساب معانی بازند (Laclau, 1990: 28). این عناصر، نشانه­هایی است که معنای آن­ها هنوز تثبیت نشده است و
گفتمان­های مختلف در تلاش برای معنادهی به آنها هستند. در آرای لاکلائو (1985: 105) معنای دال­های سیال درون یک گفتمان که مدلول آن غیرثابت است، حول دال مرکزی انسجام می­یابد. از این نظر، هر نشانه­ای معنی و هویت خود را تنها با قرار گرفتن درون شبکه­ای از نشانه­های دیگر که روی هم رفته یک نظام شبکه­ای را تشکیل می­دهند، کسب می­کند.

4ـ1ـ3. مفصل­بندی

 مفصل­بندی به کرداری اطلاق می­شود که میان عناصر پراکنده ارتباط برقرار کند؛ به­نحوی که هویت و معنای این عناصر در نتیجۀ این عمل اصلاح و تعدیل شود (Laclau, E & Mouffe, 2001: 105). کلیت منسجمی که در نتیجۀ این مفصل­بندی حاصل می­شود، گفتمان نام دارد (لاکلائو و موف[18]، 1392: 171). به بیان دیگر مفصل­بندی، فرایندی است که نشانه­ها با یکدیگر پیوند می­خورند و یک نظام معنایی را شکل می­دهند. هوارث[19] (1379: 140) ضمن اشاره به این­که عمل مفصل­بندی، مستلزم تثبیت معنای تعدادی از نشانه­ها پیرامون یک گره­گاه است، این مفهوم را به معنی گردآوری اجزای مختلف و ترکیب آنها در یک هویت جدید می­داند. گفتنی است این عمل در گفتمان باعث می­شود تا «معنای نشانه­ها گاه چنان رایج و مرسوم شود که کاملا بدیهی به نظر برسد» (حسینی، 1392: 100).

4ـ1ـ4. غیریت­سازی

 فهم نظریۀ گفتمان لاکلائو در ارتباط با فهم مفهوم «غیریت» است. از آن­جاکه گفتمان­ها در ضدیت با یکدیگر شکل می­گیرند، هویت­یابی هر گفتمان در تعارض با گفتمان­های دیگر امکان­پذیر خواهد بود. بنابراین، هویت یک گفتمان منوط به وجود غیر است و بر همین اساس، گفتمان­ها دایماً در مقابل خود «غیریت­سازی» می­کنند.

 

4ـ2. مربع ایدئولوژیک ون­دایک

 ون­دایک تحلیل گفتمان انتقادی را نوعی تحلیل می­داند که روش­های سوءاستفاده از قدرت اجتماعی، سلطه و نابرابری و نیز مقاومت متون در بافت­های اجتماعی و سیاسی در مقابل آن­ها را مورد مطالعه قرار می­دهد (آقاگل­زاده، 1386: 21). از این جهت، عمدۀ آرای
ون­دایک به مقولۀ ایدئولوژی در گفتمان، به­ویژه رابطۀ آن با قدرت می­پردازد. وی برخلاف نظریه­پردازانی چون گرامشی[20] و آلتوسر[21]، ایدئولوژی را به مثابۀ یک مفهوم عام به کار می­برد. صرف­نظر از این­که آیا این مفهوم عام می­تواند امکان نقد قدرت را فراهم ­سازد یا خیر، روی هم رفته، مفهوم قدرت در اندیشۀ این زبان­شناس انتقادی، بسیار با ایدئولوژی مرتبط است.

     ون­دایک ویژگی­های متضاد گفتمان­های رایج در جوامع را تحت عنوان «مربع ایدئولوژیک» تشریح می­کند که بر چهار رکن استوار است و به نظر او طرفداران هر ایدئولوژی در سطوح مختلف از آن استفاده می­کنند: 1. تأکید بر ویژگی­های مثبت خودی؛ 2. تأکید بر ویژگی­های منفی غیرخودی، 3. رفع تأکید از ویژگی­های منفی خودی؛ 4. رفع تأکید از ویژگی­های مثبت غیرخودی (Van Dijk, 2000: 44-45). مربع ایدئولوژیک، ساخت کلانی است که استراتژی­های زبانی در سطح خُرد بر اساس آن طراحی می­شوند. این مربع معناشناختی، قطب­بندی و فاصلۀ بین درون­گروهی و برون­گروهی، یا به تعبیر دیگر، خودی و غیرخودی را نشان می­دهد.

     الگوی کلّی تئون ون­دایک دربرگیرندۀ دو سطح کلان[22] و خرد[23] است. سطح کلان، در حقیقت سطح انتزاعی است که با استفاده از آن، به توصیف و تحلیل ارتباط میان گروه­ها و کنش­گران اجتماعی، نهادها و سازمان­ها در جامعه، از یک سو، و لحاظ کردن مفاهیم فرازبانی از قبیل ایدئولوژی، قدرت، سیاست و سلطه در گفتمان از سویی دیگر، پرداخته می­شود. در سطح خرد نیز، به عنوان سطح ملموس و عینی گفتمان، صورت­ها و ساخت­های زبانی در بافت موقعیتی بررسی و تحلیل می­شوند (طاهرزاده و همکاران، 1398: 53).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شکل 1. نمودار مربع ایدئولوژیک ون­دایک

 

 

  1. 5. خلاصۀ داستان

این رمان، روایت چهل سال از زندگی پسری به نام «شریف داوریشه» است. وی فرزند اول خانواده‌ای فقیر و سنتی است که تحت تأثیر دایی­‌اش و شخصی به نام «آقا مرتضی» وارد فعالیت­های انقلابی شده است. شریف که در شرایط سخت مالی در دانش­سرای عالی مشغول به تحصیل است، با دیدن وضعیت نابسامان اطرافیان و جامعه­اش دست به اعتراض می­زند. او که پس از فراغت از تحصیل، به عنوان معلم به روستاهای گیلانغرب رفته است، در آنجا در برابر بی‌عدالتی و ستمی که بر روستاییان روا داشته می‌شود، به اعتراض برمی‌خیزد. این فعالیت‌ها مسیر زندگی او را با فراز و نشیب­های زیادی روبه‌رو می‌کند که نهایتاً منجر به بازداشتش می‌شود. شریف چندین بار به زندان محمدرضا شاه می‌افتد و به­طور موقت آزاد می‌شود تا این­ که در آبان ۱۳۵۷، هم­زمان با آزادی زندانیان سیاسی، به­طور کلی از حبس خارج می­گردد.

 

  1. تحلیل داده­ها

بعد از تیتیر توضیحی داده شود

6ـ1.غیریت­سازی در گفتمان رمان

 غیر یا دیگری در هر گفتمان، اهمیت ویژه­ای دارد، چراکه از نظر تولیدکنندۀ گفتمان، «دیگری» از دایرۀ خودی­ها بیرون و وابسته به گفتمان­های دیگر است. در همین ارتباط، برای شناسایی گفتمان رمان، در ابتدا باید به شناخت «دگر»های آن پرداخت. بدین­ منظور ریشۀ غیریت­سازیِ گفتمان مورد بحث را در تقابلِ عدالت­خواهیِ مدنظر نویسنده با
تمامیت­خواهی[24] گفتمانِ حاکمیت می­توان جستجو کرد.

پاره­گفتار 1

 خُب، پس عقیده داری که این شاه جدید [محمدرضا شاه] با او [رضاشاه] فرق دارد. این ظالم است و جنایت می­کند. اما تو برای همین شاه جدید هم هورا کشیده­ای (درویشیان، 1379: 946).

     چنانکه در پاره­گفتار فوق پیداست، نویسنده با نظر به عملکرد گفتمان حاکمیت، یعنی محمدرضا شاه، آن را در قالب «غیرخودی» صورت­بندی کرده و در یک فرایند
غیریت­­سازانه، گفتمان خود را به عنوان «خودی» در تقابل با آن گفتمان قرار داده است. با رجوع به آرای ون­دایک در مقولۀ قطب­بندی[25]، بهتر می­توان ابعاد ایدئولوژیک این
غیریت­سازی را بررسی کرد. به عقیدۀ ون­دایک (2003: 80)، وقتی گروه­ها در گفتمان، شناخته و دسته­بندی می­شوند، می­توان به آن­ها ویژگی­های مثبت یا منفی­ای نسبت داد. از این­رو قطب­بندی ممکن است به صورت زیرمجموعۀ خوب و بد در مورد برون گروه نمود پیدا کند. بدیهی است که با توجه به این راهبرد، ساختار دوگانۀ رمان مورد بحث، با مقایسۀ گفتمان­های عدالت­خواهی و تمامیت­خواهی که مبتنی بر قطب­بندیِ «ما / آنها» است،
مفصل­بندی می­شود. با استفاده از این راهبرد، کنش­گرانِ اجتماعی گفتمان به دو گروه «مثبت یا خودی» و «منفی یا غیرخودی» تقسیم می­شوند و بر بستر این قطبی­سازیِ گفتمانی، ایدئولوژی نویسنده تجسم می­یابد.

 

6ـ2. دال مرکزی در گفتمان رمان

 هنگام صحبت از چگونگی شکل­گیری یک گفتمان، در ابتدا لازم است در معانی
شکل­دهندۀ اصول اساسی آن گفتمان تأمل نمود. بدین­منظور در بدو کار باید دال­های ­شناور و عناصر مجزای گفتمان را در پیوند با یکدیگر و در ارتباط با دال مرکزی گفتمان توضیح داد. از این رو، اگر سوسیالیسم را به مثابۀ یک متن قرار دهیم، بررسی چگونگی شکل­گیری آن به شناسایی مؤلفه­ها و ویژگی­های این گفتمان در رمان نیازمند است. بر همین اساس، دال مرکزیِ گفتمان رمان، «نابرابری اجتماعی» است که دال­هایی چون «مساوات»، «محرومیت»، «نفی استثمار»، «نفی استبداد»، و «آزادی» به­عنوان دال­های شناور، حول آن مفصل­بندی
شده­اند. به بیان دیگر، تمام دال­های سیال گفتمان در ارتباط با این دال مرکزی است که مدلول خود را می­یابند وگرنه در یک تلاطم بی­پایان سیر خواهند کرد و رابطۀ دلالی در گفتمان رمان تثبیت نخواهد شد.

 

6ـ3. دال­های شناور و عناصر متشکلۀ گفتمان رمان

مانند قبل

6ـ3ـ1. دالِ مساوات اجتماعی

 مساوی بودن همۀ اقشار جامعه در راستای رسیدن به عدالت اجتماعی، مورد توجه و تأکیدِ درویشیان در گفتمان رمان است. در واقع، با دستیابیِ «نابرابری اجتماعی» به جایگاه مرکزی در گفتمان مورد مطالعه، دال «مساوات اجتماعی» نیز همچون مابقی عناصر، تنها در پرتو آن معنای خاص خود را می­یابد. از این جهت، سوسیالیسم مورد توجه نویسنده، دیگر ایدئولوژی­ای برای سرنگون کردن جامعۀ سرمایه­داری نیست، بلکه در خدمت یک آرمان بزرگ­تر یعنی مساوات کامل اجتماعی است که در گفتمان به روشنی بازتاب یافته است.

     نویسنده در پاره­گفتار ذیل، با تأکید بر فاصلۀ شدید طبقاتی در جامعه، این مسأله را مورد انتقاد قرار داده است که حتی در هنگام وقوع بحران­هایی نظیر جنگ، به­جای آنکه ثروتمندان، اقشار محروم را مورد تفقّد قرار دهند، از وضعیتِ پیش­آمده در جهت افزایش ثروت خود بهره­برداری می­کنند. بدین ترتیب، جامعۀ ایرانی گام­به­گام از دست­یابی به «مساوات اجتماعی» دورتر می­شود و فاصلۀ بین طبقات فرودست و فرادست در آن بیشتر می­گردد.

پاره­گفتار 1

- انگریز برای ما چه آورده؟ مالاریا. قحطی و گرسنگی. مریضی و سرگردانی و گرانی. ما که چیزی نداریم موقع جنگ گران بشود. برای بعضی­ها جنگ شد کوه خیر. برای آن­که انبارهاشان پر بود، قیمت­ها ده برابر شد. واجب­الحج شدند (درویشیان، 1379: 73).

     در پاره­گفتار فوق، جملۀ «واجب­الحج شدند!»، به لحاظ گفتمانی، حاوی معنای ایدئولوژیکی مهمی است. در چارچوب مقوله­های بلاغی ون­دایک (2003: 76)، نویسنده با کاربست راهبرد «کنایه[26]»، هنگام صحبت کردن در مورد ثروتمندان جامعه، از عقاید و باورهای ایدئولوژیک آنها (یعنی واجب­الحج بودن) به­صورت تحقیرآمیز یاد کرده است.

   یکی دیگر از نکات مهم گفتمانی در قطعۀ زبانی فوق، شکل کاربرد واژۀ انگلیس در زبان «بوچان» است که به صورت «انگریز» تلفظ شده است. بدیهی است نویسنده در پیوند با راهبرد «واژگان­گرایی[27]» که یکی از استراتژی­های مهم زبانی در تحلیل گفتمان ون­دایک (2003: 77) است، خواسته است تا کم­سوادی پدر «شریف» را بدین وسیله به مخاطب نشان دهد. این شکل از بازنماییِ ایدئولوژیک، در پیوند با دال مرکزی گفتمان، یعنی «نابرابری اجتماعی» است. درویشیان بدین­گونه جامعه­ای را در گفتمان خود به تصویر کشیده است که در آن، همۀ اقشار اجتماعی نمی­توانند امکان بهره­مندی از سواد را داشته باشند. این دال با 19% فراوانی، در کنار دال «آزادی»، دومین دال ­شناور در گفتمان از نظر تکرار است.

6ـ3ـ2. دالِ محرومیت اقتصادی ـ اجتماعی

در پیوند با دالِ پیش­گفته شده، برجسته­سازیِ «محرومیت اقتصادی- اجتماعی»، از دال­های شناور مهم در گفتمان نویسنده است که در خدمت گره­گاه اصلی قرار دارد. در قطعۀ معنایی ذیل، «شریف» با اشاره به نابرابری شدید اجتماعی (دال مرکزی)، محرومیت مردم گیلانغرب از کمترین امکانات رفاهی (دال شناور)، از جمله حمام را مورد تأکید قرار داده است.

پاره­گفتار 2

از وقتی به گیلانغرب آمده­ام. شش ماه می­گذرد. در این مدت حمام نرفته­ام. از غلامرضا می­پرسم «شما خودتان مگر به حمام نمی­روید؟»

- ای آقای داوریشه، مگر ما مرغابی هستیم که هر ساعت آب­تنی کنیم. آدم سالی یک بار خودش را کنار رودخانه می­شوید (درویشیان، 1379: 947).

     درویشیان با اشاره به دال محرومیت در گفتمان خود، به­طور ضمنی توزیع نابرابر رفاه در جامعۀ عصر پهلوی را برجسته­سازی کرده است تا در چارچوب تأکید بر ویژگی­های منفی «دیگری»، ایدئولوژی خود را منعکس نماید. در پیوند با آرای ون­دایک (2003: 74)، این استراتژی زبانی را می­توان «دلالت ضمنی[28]» نامید. یعنی درویشیان با بهره­گیری از این راهبرد، کنش­های دولت محمدرضاشاه را در گفتمان خود نادیده گرفته و بدین­طریق او را که جز فقر و محرومیت برای کشورش ارمغانی نداشته­، به­عنوان «غیرخودی» مورد سرزنش قرار داده است.

     «استعاره»[29] به­عنوان یکی از راهبردهای بلاغیِ ون­دایک، نقش موثر ایدئولوژیک در قطعۀ زبانی فوق دارد. ون­دایک (2003: 77) استعاره را یکی از مهمترین فُرم­های بلاغی برای تأکید بر معانی ایدئولوژیک می­داند و معتقد است که تعداد کمی از اشکالِ بلاغی به اندازۀ استعاره، متقاعدکننده­ خواهند بود. درویشیان با استفاده از استعارۀ «مرغابی» در کلام «غلامرضا»، مفهوم فقر را در گفتمان این کنشگر عینی­تر کرده است و در پیوند با این استعاره­، ایدئولوژی خود را که نقد دولت است، مطرح می­نماید. به­طورکلی استعاره­ها در گفتمان این نویسندۀ سوسیالیست، بیانگر ارزش­های تجربی رمزگذاری­شده در متن هستند. درویشیان کلیۀ جنبه­های تجربۀ کنشگران رمان خود را به­وسیلۀ استعاره بازنمایی می­کند، چرا که استعاره­های مختلف دارای وابستگی­های ایدئولوژیک متفاوتی هستند. معنای ایدئولوژیک استعارۀ «مرغابی» در پاره­گفتار فوق این است که این کلمه، بیان­کنندۀ محرومیت مردمی است که به شکلی کاملا غیرانسانی (تلویحا حیوان­وار) زندگی می­کنند. شایان ذکر است که راهبرد بلاغیِ استعاره در گفتمان درویشیان، صرفاً عنصر زیبایی­شناختی نیست، بلکه وسیله­ای است در خدمت بیان ایدئولوژی.­

     یکی از پرسش­های مهمی که در تحلیل گفتمان انتقادی مطرح است، این است که در عبارات از کدام «وجه»[30]­ها استفاده شده است؟ در این رابطه، وجه کلام «غلامرضا» به لحاظ گفتمانی حائز اهمیت است. جملۀ «آدمی سالی یک بار خودش را کنار رودخانه می­شوید»، با وجه اخباری بیان شده است. بدیهی است که وجه اخباری، وضعیت­های بیان­شده در گفتمان را به صورت واقعیتِ قطعی نشان می­دهد. در همین راستا، قاطعیّت نویسنده در بیان موضوعی که از زبان «غلامرضا» با وجه اخباری گفته شده است، بیان­گر باور قطعی او به وجود معضل فقر و محرومیت در جامعه است. شایان ذکر است که فراوانی تکرار این دال (34%) در ساختار گفتمان رمان، بیش از سایر دال­های شناور در آن است.

6ـ3ـ3. دالِ نفی استثمار

     یکی دیگر از دال­های شناور که گفتمان رمان پیرامون آن شکل گرفته، «نفی استثمار» است که نویسنده می­کوشد تا از طریق مفصل­بندی، به نحوی آن را تثبیت نماید. در این گفتمان، جامعۀ ایران به اکثریتِ استثمارشده (گروه خودی) و اقلیتِ استثمارگر (گروه غیرخودی) تقسیم شده است. عوامل اصلی تولید، یعنی زمین­های حاصلخیز و صنایع بزرگ در اختیار گروه استثمارگر (خوانین و صاحبان صنایع) است که با تسلط بر ابزار تولید، اکثر توده­های ایران (زارعان و کارگران صنعتی) را تحت سلطۀ خود درآورده­اند. شکل کاربرد این دالِ شناور در گفتمان نویسنده، بیان­گر ایدئولوژی برابرخواهانه و سوسیالیستی اوست.

پاره­گفتار 3

صبح زود از مسافرخانه می­زنم بیرون. آقا مرتضی در پشت یک وانت بار که سقفش با برزنت پوشیده شده، برایم جا گذاشته.

- می­بخشی شریف. جلوِ وانت بار، جای خان­هاست. گرچه راه طولانی است، اما می­دانم که تحملش را داری. (درویشیان، 1379: 844).

     نویسنده در پاره­گفتار فوق، از زبان «آقا مرتضی» بر دال مرکزی گفتمان خود یعنی «نابرابری اجتماعی» تأکید می­کند. تقابل «شریف» با «خان» در این قطعۀ زبانی، یک تقابل ایدئولوژیک است. شریف با وجود تحصیلات عالی و شغل معلمی، فقط به واسطۀ تعلقش به طبقه­ای پایین­تر باید در جایی پست­تر از خان که مظهر استثمار اقتصادی و اجتماعی است، بنشیند.

     با توجه به مقوله­های تحلیل ایدئولوژیکیِ ون­دایک، نویسنده توانسته است با استفاده از راهبرد «مقایسه[31]» (Van Dijk, 2003: 65)، نکات منفیِ کنشگران برونِ گروه را
برجسته­سازی کند. این راهبرد که از ظرفیت ایدئولوژیکیِ قابل توجهی برخوردار است با مقایسۀ کنشگران وابسته به دو طبقۀ متفاوت اجتماعی (استثمارگران و استثمارشدگان)، دوگانۀ معناداری را در گفتمان خلق کرده است. راهبرد «مقایسه» آن­گونه که در این­جا مد نظر است، نوعا به هنگام صحبت در مورد اکثریت محروم جامعه رخ می­دهد؛ یعنی زمانی که تولیدکنندۀ گفتمان به سنجش و مقابلۀ درون­گروه­ها و برون­گروه­ها می­پردازد.

     در ارتباط با راهبرد مقایسه، و در چارچوبِ دال شناورِ مورد بحث، قطعۀ زبانی ذیل نیز گفتمان ایدئولوژیک رمان را در ارتباط با دال مرکزی آن، به خوبی نشان می­دهد.

پاره­گفتار 4

یارو تعظیمی کرد و گفت: «جناب عباس­خان، ابراهیم بهرام در خدمت جنابعالی حاضرند». عباس خان خرناسی کشید. به من اشاره کرد که نزدیک بروم (درویشیان، 1379: 859).

     تحلیل گفتمان پیشکار عباس­خان در پاره­گفتار فوق، دربردارندۀ نکات مهم ایدئولوژیکی است. وی در رابطه با «عباس­خان»، او را با استفاده از کلمۀ جناب، «نام­دهی[32]» می­کند، درحالی­که «ابراهیم بهرام»، کنشگر متعلق به طبقۀ پایین جامعه، حتی با کلمۀ «آقا»  ـ به­عنوان مرسوم­ترین لقب برای عنوان­دهیِ مردان ایرانی ـ نام­دهی نمی­شود. در رابطه با دال شناور استثمار در گفتمان مورد بحث، لقب­دهیِ کنشگران، هدفمند و به مثابۀ ابزاری در خدمت بیان ایدئولوژی نویسنده است.

     به عقیدۀ ون­لیوون[33] (2008: 40)، این نوع لقب­دهیِ[34] ایدئولوژیک می­تواند بیان­گر نکات اجتماعی مهمی در مورد شخصیت­ها یا طبقات اجتماعی در گفتمان باشد. ون­دایک (2003: 62) نیز در راهبردهای خود ذیل عنوان «توصیف کنشگر[35]»، به این نکتۀ مهم گفتمانی اشاره کرده است. به عقیدۀ وی شیوه­ای که کنشگرها در گفتمان توصیف می­شوند، به ایدئولوژی ما وابسته است (Van Dijk, 2005: 735). ممکن است کنشگران به عنوان اعضای گروه­ها یا به عنوان افراد، با نام کوچک یا بزرگ، بنا به کارکرد، نقش یا نام گروه، به عنوان مشخص یا نامشخص به­واسطۀ کنش­ها یا خصیصه­های آن­ها، به واسطۀ جایگاه یا رابطه­شان با افراد دیگر و مانند آن معرفی شوند (ون­دایک، 1394: 87). در پیوند با گفته­های ون­دایک، شیوۀ توصیف ثروت عباس­خان به عنوان یک استثمارگر محلی (کنشگر غیرخودی)، توانایی نویسنده در تثبیت دال­های شناور گفتمان و جهت­دهی آن­ها پیرامون نابرابری اجتماعی به عنوان دال مرکزی را به خوبی نشان می­دهد:

پاره­گفتار 5

املاکش از شاه­آباد غرب می­رفت تا پشت­کوه و ایلام و از آن طرف از گیلانغرب تا مرز خسروی. گله­هایش بی­شمار بود. پول­ها و جواهرات و خانه و ییلاق و ماشین و اَی خدا چه بگویم. در کلّۀ من آن همه عدد و حساب نمی­گنجید (درویشیان، 1379: 861).

     بدیهی است که «دراماتیزه کردن[36]» چنان­که در راهبردهای وندایک مطرح است، در قطعۀ زبانی فوق نیز دیده می­شود. وندایک (2003: 68) این راهبرد را به همراه «مبالغه»، شیوه­های آشنا برای اغراق وقایع می­داند. درویشیان با توجه به گره­گاه اصلی گفتمان رمان، به­وسیلۀ توصیف اغراق­آمیز داراییِ عباس­خان، تصویری عینی از یک شکاف بغرنج طبقاتی را به مخاطب نشان داده است. طبق بررسی­های انجام شده، این دال شناور با 15% فراوانی در گفتمان، بعد از دال­ «مساوات»، سومین نشانۀ پرتکرار در رمان مورد مطالعه است.

6ـ3ـ4. دالِ نفی استبداد

     یکی از دال­های اصلی و مهمِ سیال در گفتمان درویشیان، عدم سلطه­پذیری و «نفی استبداد» است. واژۀ «استبداد» برای تبیین و توصیف وضعیت «دگر» در گفتمان رمان، کارکرد مهمی دارد. این دال نیز در شبکۀ روابط گفتمان، در رابطه با دال مرکزی معنا یافته و نویسنده با تعریف و تأکید بر آن، کوشیده است تا مخاطب را از روابط سلطه­آمیزِ حاکم بر جامعۀ خود آگاه نماید. در گفتمان درویشیان، فهم دال «نفی استبداد» در قالب دال کلیدی سوسیالیسم میسر است که وی با استفاده از آن، از یک منظر فراخ­تر به فاصلۀ طبقاتی در گفتمان اشاره کرده است.

     پاره­گفتار ذیل که بخشی از مبارزۀ «شریف» (خودی) با رژیم محمدرضا شاه (غیرخودی) را به تصویر می­کشد، حاوی دال «نفی استبداد» در گفتمان ایدئولوژیک نویسنده است:

پاره­گفتار 6

به راه افتادیم؛ امّا جمعیت کم شده بود. عده­ای با اتوبوس رفتند. زیرا شعارها داشت تند می­شد.

- مرگ بر این حکومت فاشیستی

- مرگ بر این رژیم ضد خلقی

و عاقبت شعاری که سال­ها در گلو خفه شده بود، بیرون زد.

- مرگ بر شاه خائن.

در میدان شوش، گارد در انتظار بود (درویشیان، 1379: 1187).

     عبارت «شعاری که سال­ها در گلو خفه شده بود»، به بافت موقعیتیِ[37]استبدادآمیزی که این گفتمان در آن تولید شده است، اشاره می­کند. بر این اساس، اگر بخواهیم مفاهیم مطرح در گفتمان رمان را از سطح جمله و روابط دستوری به سطح متن بزرگ­تر یعنی جامعه منتقل کنیم، خواهیم دید که این اثر در یک زمینۀ تاریخی خفقان­آلود تولید شده است.

     «شریف» کنشگری است که در این موقعیت، بارها برای تغییر وضعیت و «نفی استبداد» به پا خواسته است. در این مواقع، گفتمان درویشیان با استفاده از استراتژیِ زبانیِ توصیف، راهبرد «توضیح[38]» را به منظور دیگر نمودیِ منفی برمی­گزیند. ون­دایک این راهبرد را در حوزه­های «معنا» و «استدلال» مطرح کرده و معتقد است که «بنا به این مفهوم، کنش­های منفیِ اعضای درون گروه معمولا توجیه می­شوند، حال­آنکه کنش­های منفی اعضای برونِ گروه بر اساس ویژگی­های ذاتیِ کنشگران توضیح داده می­شوند» (ون­دایک، 1394: 97). نویسنده در قطعۀ زبانی فوق، با استفاده از صفت­های «فاشیست»، «ضد خلق»، و «خائن»، به توصیف و توضیح شخصیت و رژیم محمدرضا شاه به عنوان «دگر» گفتمان پرداخته است.

     به عقیدۀ فرکلاف[39] (1192: 191)، «دیدگاه و ایدئولوژی خاص نویسنده و تجربیات او در انتخاب­ واژه­هایش مؤثر است». از این رو، این شکل از گزینش واژگان، می­تواند بیانگر ایدئولوژی خاص علی­اشرف درویشیان باشد که با تار و پود سوسیالیسم و مارکسیسم درآمیخته است. گفتنی است شیوۀ گزینش واژگان علاوه بر این­که ارزش­های تجربی متن را نشان می­دهد، بیان­گر ارزش­های رابطه­ای هم هست. بر همین اساس، نویسنده در عبارت «رژیم ضدخلق»، رابطۀ دولت با ملت را که به عقیدۀ او مبتنی بر دشمنی است به تصویر کشیده است.

     نکتۀ دیگری که در پاره­گفتار فوق به لحاظ ایدئولوژیکی شایستۀ توجه است، تکرار واژۀ «مرگ» در گفتمان است. در مقولۀ «تکرار[40]»، برخی واژگان که بار معنایی مهمی دارند، چندین بار در گفتمان تکرار می­شوند. از این رو، این راهبرد برای کشف کلمات کلیدی متن که ایدئولوژی پنهان آن را روشن می­سازند، بسیار سودمند است. ون­دایک در سطح تحلیل بلاغی گفتمان، راهبرد تکرار را مورد توجه قرار داده و در توضیح آن گفته است «تکرار، در مقام یک تمهید بلاغی عام، نقش به­خصوصی در راهبردِ کلیِ تأکید کردن بر چیزهای خوبِ ما و چیزهای بدِ آنها ایفا می­کند» (­ون­دایک، 1394: 113).

     در گفتار مورد بحث، درویشیان مفاهیم مهمِ مورد نظرش را به وسیلۀ «تکرار» مورد تأکیدِ ایدئولوژیک قرار داده است. به طور مثال، با تکرار کلمۀ «مرگ» در این­جا، بر ضرورت تغییر گفتمان هژمونیک پهلوی و به حاشیه رفتن آن، پای می­فشارد. این کلمه باآن­که بار معنایی مثبتی در متن ندارد، تکرارش اهمیت­ آن­ را در روش مبارزه و ایدئولوژی تولیدکنندۀ گفتمان نشان می­دهد. تحلیل آماری این دال در متن مورد مطالعه که 13% فراوانی را نشان داد، بیانگر آن است که این نشانه نسبت به سایر دال­های شناور در گفتمان، بسامد کمتری دارد. 

6ـ3ـ5. دالِ آزادی

  سوسیالیسم به عنوان گره­گاه گفتمان درویشیان، آرمان و ایدئولوژی خود را نویدبخش آزادی سیاسی و همچنین رهایی خلق­ از بند استثمار داخلی و استعمار خارجی می­داند. در پیوند با این گره­گاه گفتمانی، دال «آزادی» همچون سایرِ عناصر موجود در گفتمان، معنا و اصالت خود را به دست می­آورد. به ­طورکلی، این دال از نشانه­هایی است که تازمانی­که در یک مفصل­بندی قرار نگرفته­ باشد، می­توان معانی و مدلول­های مختلفی را به آن منتسب کرد. شایان ذکر است که آزادی به مثابۀ یک دال در گفتمان درویشیان، نه در معنای متعارف سیاسی و حقوقی­اش در ارتباط با حق آزادی اندیشه و بیان، بلکه در مفهوم رهایی از «سلطه» استعمال می­شود. پاره­گفتار ذیل، نمونۀ کاربرد این شکل از مفهوم آزادی در گفتمان رمان است:

پاره­گفتار 7

[شریف] ـ تو حق نداری لب تر کنی. یک مبارز نباید به الکل پناه ببرد.

[افق] ـ من برای کشته شدن عجله­ای ندارم.

[شریف] ـ اما من عجله دارم. مردم فقیر زیر منگنۀ رژیم دارند له می­شوند. یک لحظه غفلت، خیانت است. باید زودتر به دادشان رسید و منگنه را نابود کرد (درویشیان، 1379: 1189).

     از میان دال­های شناور موجود در این قطعۀ زبانی، بین «آزادی» و «نفی استبداد» رابطه و پیوند محکمی برقرار است، چنان­که می­توان این دو نشانه را در گفتمانِ درویشیان، لازم و ملزوم یکدیگر دانست. واژۀ «منگنه» به عنوان یک استعاره، ارزش­های تجربی
رمزگذاری­شدۀ نویسنده را در گفتمان نشان می­دهد و بیان­گر شدت فشارِ نیروی سرکوب است. درویشیان در این پاره­گفتار با رویارو قرار دادن «مردم فقیر» و «رژیم»، از یک راهبرد مهم گفتمانی که در نظریۀ ون­دایک (2003: 67) به «فاصله­گذاری»[41] تعبیر می­شود، استفاده کرده است. این راهبرد، یکی از شیوه­های تجلیِ قطبی­سازیِ «ما ـ آن­ها» در گفتمان است که با واژه­هایی صورت می­گیرد که تلویحاً فاصلۀ بین سخن­گویان درون گروه و سخن­گویان برون گروه را تداعی می­کند. درویشیان با کاربست این راهبرد که در خدمت دال مرکزی گفتمانِ رمان، یعنی «نابرابری اجتماعی» قرار دارد، میان تودۀ مردم محروم و حکومت پهلوی، فاصله­گذاری کرده و از این طریق، هم­زمان دو ضلع از مربع ایدئولوژیک وندایک را با هدف خودنمودیِ مثبت و دیگرنمودیِ منفی به کار برده است.

     شایان ذکر است که در این پاره­گفتار نباید از کاربرد ایدئولوژیک فعل وجهیِ «باید» غافل بود. وجهیت رابطه­ای که به­وسیلۀ این فعل در قطعۀ زبانی فوق نمود یافته است، مسألۀ اقتدار «شریف» ـ به­ عنوان قهرمان مبارزه با استبداد ـ در رابطه با دیگر مشارکینِ گفتمان را مطرح می­کند.

 

شکل 2. مفصل­بندی دال مرکزی و دال­های شناور در گفتمان

 

 

 

جدول 1. فراوانی دال­های شناور در گفتمان رمان

درصد کلی دال­های شناور

جمع کل

درصد فراوانی دال در جلد 4

فرکانس دال در جلد 4

درصد فراوانی دال در جلد 3

فرکانس دال در جلد 3

درصد فراوانی دال در جلد 2

فرکانس دال در جلد 2

درصد فراوانی دال در جلد 1

فرکانس دال در جلد 1

دال­های شناور در گفتمان

 

19%

76

26%

35

19%

21

15%

13

11%

7

مساوات اجتماعی

34%

136

34%

45

33%

36

35%

30

37%

25

محرومیت

15%

63

7%

19

15%

17

14%

12

22%

15

نفی استثمار

13%

52

14%

18

13%

14

13%

11

14%

9

نفی استبداد

19%

78

19%

25

20%

22

23%

20

16%

11

آزادی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شکل 3. نمودار دال­های شناور در گفتمان رمان

 

 

 

شکل 4. نمودار فراوانیِ راهبردهای تحلیل ایدئولوژیکی در کلّ رمان

 

 

  1. نتیجه­گیری

تحلیل داده­های پژوهش حاضر، نشان می­دهد که گفتمان رمان مورد بحث با مرکزیت بخشیدن به یک دسته از دال­های شناور (محرومیت، آزادی، مساوات و غیره)، به مفصل­بندی هویت کانونی خود پرداخته که حاصل این فرایند، به خلق یک غیریت در برابر آن انجامیده است. نویسندۀ این رمان با استفاده از راهبرد «قطب­بندی»، تودۀ مردم ایران را که نابرخوردار از امکانات موجود در جامعه هستند، در قالب گروه خودی، و زمین­داران و صاحبان صنایع را به عنوان «دگر»های گفتمان خود بازنمایی کرده است. این نابرابری اجتماعی که دال مرکزی گفتمان رمان را تشکیل می­دهد، با کاربست راهبرد فاصله­گذاری، مفهوم استثمار و مفاهیم مرتبط با آن را در نظام معناییِ اثر مورد تأکید قرار داده است. با کمک تحلیلِ انتقادیِ رمان آشکار شد که این روایت، ساختاری معنادار از نشانه­های زبان­شناختی و فرازبان­شناختی دارد که نویسنده آنها را با هدف تثبیت و معنابخشی به دال مرکزی گفتمان، صورت­بندی نموده است. ثبات رابطۀ دال­ها با دال مرکزی در یک مفصل­بندی، باعث شده است که گفتمان درویشیان، یک گفتمان منسجم باشد. تعامل دال­های سیال با یکدیگر و برهَم­کُنش آنها، زمینۀ تبدیل نابرابری اجتماعی به دال مرکزی را فراهم کرده است که خود در راستای ایدئولوژیِ سوسیالیستی نویسنده قرار دارد. همۀ این دال­ها، معنای خود را نه در ارجاع به فراگفتمان، بلکه در قالب گفتمان مشخص رمان مورد بحث، کسب کرده­اند.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

 

  1. 1. Ernesto Laclau

[2]. Master Signifier

[3]. Floating Signifier

[4]. Articulation

[5]. polarization

[6]. Interdiscourse

[7]. Exclusion

[8]. Hegemony

[9]. Jorgensen & Phillips

[10]. Van Dijk

[11]. Ideological Square

[12]. Pennycook

[13]. Jacques Derrida

[14]. Michel Foucault

[15]. Antonio Gramsci

[16]. Ferdinand de Saussure

[17]. Elements

[18] . Laclau & Mouffe

[19]. David Howarth

[20]. Antonio Gramsci

[21]. Louis Althusser

[22]. Macro-level

[23]. Micro-level

[24]. Totalitarianism

[25]. Polarization, Us-Them Categorization

[26]. Irony

[27]. Lexicalization

[28]. Implication

[29]. Metaphor

[30]. Modality

[31]. comparison

[32]. Nomination

[33]. Van Leeuwen

[34]. Informalization

[35]. Actor Description

[36]. dramatization

[37]. situational context

[38]. Explanation

[39]. Fairclough

[40]. Repetition

[41]. Distancing

آقاگل­زاده، فردوس. (1386). تحلیل گفتمان انتقادی و ادبیات. فصلنامۀ ادب­پژوهی، 2 (1)، 17ـ 27.
پنیکوک، الستر. (1378). گفتمان­های قیاس­ناپذیر (ترجمة سیدعلی اصغر سلطانی). فصلنامۀ علوم سیاسی، 1 (4)، 118ـ 157.
جهاندیده، سینا. (1396). تحلیل گفتمان انتقادیِ تلمیح و ایدئولوژی با تأکید بر شعر احمد شاملو بر پایۀ نظریات فرکلاف و ون­دایک.  فصلنامۀ مطالعات نظریه و انواع ادبی، 2 (1)، 149ـ 176.
حامدی شیروان، زهرا و زرقانی، مهدی. (1393). تحلیل داستان رستم و شغاد بر اساس مربع ایدئولوژیک وندایک. فصلنامۀ کاوش­نامۀ زبان و ادبیات فارسی، 15 (28)، 99ـ 129.
حسینی سروری، نجمه. (1392). «نیمۀ غایب» و بازنمایی جدال سنت و تجدد در ایران دهۀ شصت؛ تحلیل گفتمان رمانی از حسین سناپور. فصلنامۀ پژوهشنامۀ نقد ادبی و بلاغت، 2 (1)، 97ـ 116.
خلجی، عباس. (1386). ناسازه­های نظری و ناکامی سیاسی گفتمان اصلاح طلبی. پایان­نامۀ دکتری علوم سیاسی. دانشگاه تهران.
درویشیان، علی­اشرف. (1379). سال­های ابری. تهران: نشر چشمه
شاکری، عبدالرسول و دزفولیان، کاظم. (1393). رمان پاورقی و تاریخ سیاسی معاصر: خوانشی تحلیل گفتمانی از رمان ده نفر قزلباش. فصلنامۀ تاریخ ایران، 5 (73)، 83ـ 109.
صفایی، علی و سلطانی، بهروز. (1394). تحلیل گفتمان انتقادی نامۀ امام علی (ع) به معاویه. جستارهای زبانی، 7 (7)، 23ـ 49.
صفایی، علی، نیکویی، علیرضا و مغیث امیرحسن. (1397). صورت­بندی گفتمان و استراتژی­های زبانی داستان «پسرک لبوفروش» صمد بهرنگی با رویکرد تحلیل گفتمان لاکلائو و موف. فصلنامۀ پژوهش­های زبان­شناسی تطبیقی، 8 (16)، 181ــ197.
طاهرزاده، مریم، ابوالحسنی، زهرا و صیامیان گرجی، زهیر. (1398). بازیابی راهبردهای ایدئولوژیک در گفتمان کتاب­های دانشگاهی. فصلنامۀ پژوهش و نگارش کتب دانشگاهی، 23 (44)، 49ـ 75.
لاکلائو، ارنستو و شانتال موف (1392). هژمونی و استراتژی سوسیالیستی دموکراتیک (ترجمة محمد رضایی). تهران: نشر نی.
مقصودی، مجتبی و حاجی­پور ساردویی، سیمین. (1392). انسان به مثابۀ دال مرکزی در گفتمان اعتدال: مطالعۀ الگوی حکومتی علی (ع). فصلنامۀ رهیافت­های سیاسی و بین­المللی، 5 (35)، 81ـ 113.
میر احمدی، حلیمه و تجلی اردکانی، اطهر. (1396). تحلیل گفتمان اوصاف طبیعت و احوال اجتماع در اشعار مهدی اخوان ثالث بر اساس رویکرد ون دایک. فصلنامۀ پژوهش­های ادبی، 14 (57)، 29ـ 62.
ون­دایک، تئون. (1394).  ایدئولوژی و گفتمان (محسن نوبخت). تهران: نشر سیاهرود.
هوارث، دیوید. (1379). نظریۀ گفتمان (مجموعه مقالات گفتمان و تحلیل گفتمانی، ترجمة امیرمحمد حاجی یوسفی، به اهتمام محمدرضا تاجیک). تهران: انتشارات فرهنگ گفتمان.
یورگنسن، ماریان، و لوئیز فیلیپس. (1389). نظریه­ها و روش در تحلیل گفتمان. تهران: نشر نی.