Document Type : Research Paper
Author
Ph.D. Student in Linguistics, Allameh Tabataba'i University, Tehran, Iran.
Abstract
Color terms and color naming is a matter that has frequently drawn the attention of the linguists. Human eyes can identify more than seven million colors. Languages in different cultures have tried to represent lexically a range of them. Color terms and their typology is considered as one of the pivotal studies in recent decades. While there are Persian words for the colors, each year, due to inaccessibility, several non-Persian color terms enter this language. This article is aimed at representing a list of Persian color terms, studying their morphological structure, their localization and enrichment of Persian language and culture. More than sixteen hundred color terms have been collected by the writer. These terms can be divided into simple and complex words. Only 2.74% of Persian color terms are simple and 97.26% of them have complex structure. Persian speakers create color terms through suffixation and syntactic processes. 50.50% of complex color terms have derivational structure and the remaining 46.76% are compound. Derivation and compounding are the most productive and frequent processes in the formation of Persian color terms.
Keywords
1. مقدمه
رنگواژهها و نامگذاری رنگها بحثی است که همواره در طول تاریخ توجه اندیشمندان، از جمله زبانشناسان را به خود جلب کردهاست. چشم انسان قادر به تشخیص بیش از هفت میلیون رنگ در پیوستار رنگ است (Atkinson, 1987). زبانها در فرهنگهای گوناگون کوشیدهاند تا دامنهای از این رنگها را بهصورت واژگانی بازنمایی کنند. امروزه نامگذاری رنگها خودبهخود به یک علم تبدیل شدهاست. شرکت پَنتون[1]، که به رمزگذاری رنگها میپردازد، نظامی از رنگ را معرفی میکند به نام نظام تطبیق رنگ پنتون[2] (PMS). تولیدکنندگان از این نظام برای تولید رنگ استاندارد بهره میبرند و پنتون بهعنوان تعیینکنندۀ رنگ سال شهرتی جهانی دارد. هر سال تعداد بیشماری از رنگواژههای غیربومی وارد زبان فارسی میشوند. ورود این رنگواژهها توسط تولیدکنندگانی رخ میدهد که یا مستقیماً از نظام تطبیق رنگ پنتون استفاده میکنند و یا بهطور غیرمستقیم در روابط خود با تولیدکنندگان خارجی از آن بهره میجویند. این درحالی است که واژههای بومی برای بیشتر آن رنگها در فارسی موجود هستند، اما بهدلیل دردسترسنبودن، در درّه فراموشی زبانی درحال محوشدن هستند. علاوهبر کاربرد رنگواژههای غیربومی، ترجمه و آمیزش قرضی، تولیدکنندگان فارسیزبان گاه برای مقولهبندی رنگها دست به دامان رمزگذاری عددی میشوند.
ازآنجایی که رنگ هم ویژگیهای زبانی و هم ویژگیهای زیستی انسان را نمایان میکند، امروزه یکی از حوزۀ مطالعاتی مهم و موضوعات محوریِ رابطۀ میان زبان و اندیشه بهشمار میآید. در دهههای اخیر، مطالعۀ رنگواژهها بر اساس رویکردهای گوناگون زبانشناختی بهمیزان قابلملاحظهای گسترش یافتهاست. یکی از این رویکردها ردهشناسی ساختاری رنگواژهها در زبانهای گوناگون است. برای نمونه، پروژه تکامل نظامهای معناییِ[3] (EOSS) زبانهای هندواروپایی ـ که از سال 2011 تا 2014 در مکسپلانک روی پنجاه زبان هندواروپایی صورت گرفت ـ بررسی رنگواژههای هندواروپایی را بهعنوان یکی از چهار مقولۀ مورد مطالعۀ خود درنظر گرفت. از دیگر تلاشهای اخیر در این زمینه میتوان به هفدهمین همایش بینالمللی صرف که سال 2016 در وین برگزار شد اشاره کرد. یکی از محورهای اصلی این همایش مطالعۀ بینازبانیِ الگوهای واژگانیشدگیِ[4] نامیدن رنگ، بهویژه در زبانهای هندواروپایی بودهاست. مطالعۀ رنگواژههای زبان فارسی، بهعنوان یکی از شاخههای اصلی زبانهای هندواروپایی، در نگرشهای علمی اخیر به رنگ امری ضروری بهنظر میرسد.
نگارندۀ این مقاله تاکنون هزاروششصدوچهارده رنگواژه را در زبان فارسی گردآوری کردهاست. این واژهها بهلحاظ صرفی دارای ویژگیهای قابلملاحظهای هستند و امکانات زبانی گویشوران را در ساخت رنگواژه و نامگذاری پدیدههای موجود نمایان میکنند. هدف این پژوهش ارائۀ فهرستی از رنگواژهها در زبان فارسی، بررسی ساخت زبانی و بومیسازی آنها و هموارکردن مسیر گویشورانی است که در صنایع مختلف، در تولید و ارائۀ محصولات خود با رنگ و رنگواژه سروکار دارند. معرفی رنگواژههای زبان فارسی، تحلیل ساختواژی آنها و بیان امکانات رمزگذاری واژگانی رنگها به فرهنگ و زبان فارسی غنای بیشتری خواهد بخشید.
- پیشینه پژوهش
بهطورکلی، رنگواژهها بهلحاظ صرفی کمتر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفتهاند و بیشترین مطالعات در حوزۀ معنیشناسی آنها بودهاست. میتوان گفت برلین و کی[5] (19691969) هنگامیکه میخواستند مفهوم رنگواژههای پایه[6] را مطرح کنند، اولین کسانی بودند که این واژهها را بهلحاظ صرفی مورد توجه قرار دادند. آنها با مطالعۀ رنگواژهها در زبانهای گوناگون و بر اساس جدول رنگ مانسل[7]، فرضیۀ جهانیبودن رنگواژهها و الگوی تکاملی آنها را مطرح کردند و یازده رنگواژه را بهعنوان پایه مشخص کردند: سفید، سیاه، سرخ، سبز، زرد، آبی، قهوهای، بنفش، صورتی، نارنجی و خاکستری. بهنظر برلین و کی، برای اینکه بتوان رنگواژهای را پایه دانست باید این معیارهای زبانی را برای آن درنظر گرفت: تکتکواژی باشد، بهلحاظ صرفی بسیط باشد، بر رنگواژۀ دیگری دلالت نکند، کاربرد و همایی آن به طبقهای از اشیاء محدود نشود و بهلحاظ روانشناختی برای گویندگان آن زبان اهمیت داشته باشد (Berlin & Kay, 1969: 5). علاوه بر این، برلین و کی معتقدند رنگواژههای پایه یک الگوی تکاملی مشخص را در هفت مرحلۀ متوالی دنبال میکنند (Berlin & Kay, 1969: 22-23) که به شرح زیر است:
جدول 1: هفت مرحله تکامل رنگواژههای پایۀ برلین ـ کی (Levinson, 2000: 4)
مرحله |
یک |
دو |
سه |
چهار |
پنج |
شش |
هفت |
سیر تکامل |
سفید و سیاه |
سرخ |
سبز یا زرد |
سبز و زرد |
آبی |
قهوهای |
بنفش صورتی نارنجی خاکستری |
با مطالعات بیشتر در زبانها و درنظرگرفتن مؤلفههای دیگر در بررسی رنگواژهها، پژوهشگران فرضیۀ برلین ـ کی را به چالش کشاندند و درستی آن را مورد تردید قرار دادند. تعداد زبانها، گزینش و روش مطالعۀ آنها از جمله نقدهایی است که بر این فرضیه وارد شدهاست. بهعنوان راهکاری برای اصلاح این فرضیه، پژوهشگران درنظرگرفتن معیارهای زیر را در مطالعۀ رنگواژهها پیشنهاد کردهاند: نحو، نحوِخُرد[8] (امکانات اشتقاقی و همایی)، صرف و معنیشناسی ساختاری (روابط معنایی)، مطالعۀ کاربرد و دامنۀ ارجاعیِ هر عبارت و مقایسۀ نمونههای کافی از انواع زبانها (Levinson, 2000: 6-7).
وایلر[9] (1992) رنگواژههای زبان انگلیسی را به دو گروه اسمهای خاص و کهنواژهها[10] تقسیم میکند. اسمهای خاص واژههایی هستند که مصداقی در جهان خارج دارند و برای نامیدن رنگی خاص نیز بهکار برده میشوند. کهنواژهها ریشههای صرفی اسمهای
هندیواروپایی هستند که در زبانهای امروز بهعنوان صفت یا نشانگر رنگ کاربرد دارند. رنگواژههای کهنواژهای تکواژهایی هستند که در روزگار کهن در زبانهای باستان به پدیدهای در جهان خارج اشاره داشتهاند. بنابراین، همانطورکه وایلر میگوید، در زبان انگلیسی امروز امکانات صرفی رنگواژهسازی به تغییرات صرفی یا تحول رنگواژههای موجود محدود میشود، تا آفرینش رنگواژه از ستاک واژهها (Wyler, 1992: 133).
به نظر لوسی[11] (1997)، برلین و کی در تحلیل خود ساخت زبانی رنگواژهها را نادیده گرفتهاند و اساساً روی همپوشی مفهومی[12] آنها میان زبانهای گوناگون متمرکز شدهاند. معیارهای نحوی چون اشتقاق صرفی، توزیعپذیری، جانشینی و دامنۀ توصیف در رنگواژهها مورد توجه آن دو نبودهاست و بهجایاینکه رنگواژهها را بهعنوان شاهدی برای توصیف چگونگی کارکرد زبان بهکار ببرند، آنها را در توجیه آنچه که به نظرشان درست است مورد تحلیل قرار دادهاند (Lucy, 1997: 326-327). لوسی میگوید «معنی به مفهوم محدود نمیشود»، بلکه «وضعیت ساختی» واژه را هم دربرمیگیرد (Lucy, 1997: 328). بهنظر او، در تحلیل و توصیف بهتر رنگواژههای یک زبان توجه به جایگاه ساختاری یا توزیعی آنها باید مدنظر پژوهشگران قرار بگیرد (Lucy, 1997: 337).
لوینسون[13] (2000) از جمله کسانی است که با بررسی چگونگی بیان گزارههای رنگی در زبان یل[14] (از زبانهای بومیِ گینۀ نو) فرضیۀ برلین ـ کی را درمورد جهانیبودن و پایهایبودن گروهی از رنگها زیر سؤال میبرد. گویشوران زبان یل به دو روش رنگواژهسازی میکنند و بهطورکلی، در این زبان دو گونه ساخت ترکیبی برای ارجاع به رنگ وجود دارد: تکرار اسمها[15] و کاربرد گروههای توصیفی[16]. در فرایند تکرار، نام اشیا یا پدیدههای موجود با رنگ خاصشان مکرّر میشود و در گروههای توصیفی، اسمی همراه با یک صفت میتواند نمایانگر یک رنگ باشد. بنابراین، در این زبان نمیتوان چیزی به نام رنگواژۀ پایه در تقطیع فضای رنگ در پیوستار درنظر گرفت (Levinson, 2000: 10-15).
خابتاگوا[17] (2001: 101) پسوندافزایی را رایجترین روش واژهسازی در زبان مغولی میداند. او به تحلیل پسوندهای بهکاررفته در رنگواژههای این زبان میپردازد تا ببیند آیا محدودیتی در کاربرد آنها وجود دارد. خابتاکوا صدوهشت پسوند را در زبان مغولی فهرست میکند که در ساخت رنگواژهها بهکار میروند و آنها را از نظر دامنۀ کاربرد به دو دسته تقسیم میکند. گروهی از این پسوندها (چهلونه پسوند) با رنگواژهها و دیگر گروههای واژگانی بهکار میروند. دستهای دیگر (پنجاهونه پسوند) تنها در ساخت رنگواژهها کاربرد دارند. خابتاگوا به این نتیجه میرسد که در زبان مغولی تعدادی پسوند وجود دارند که نزدیکی خاصی به حوزۀ معنایی واژگان دارند و زایایی آنها به حوزۀ معنایی رنگواژهها محدود میشود (Khabtagaeva, 2001: 158).
اِورت[18] (2005) در تعیین رنگواژههای زبان پیراها[19] (یکی از زبانهای آمازونیبرزیلی)، روی ساخت درونیِ نام رنگها متمرکز میشود. او میگوید زبان پیراها فاقد رنگواژۀ پایه است، زیرا واژههایی که برای بیان گزارههای رنگی در این زبان بهکار میروند بهجایاینکه تکتکواژی باشند، بهلحاظ ساختی غیربسیط هستند (Everett, 2005: 627). ماکیگان و موت[20] (2006) به مطالعۀ رنگواژههای زبان زوتسیل[21] میپردازند که بافندگان مایانی در مکزیک بهکار میبرند. آنها با ردیابیِ مفاهیمِ رنگیِ تازهای که این بافندگان در استفاده از رنگهای جدید در نخها بهکار میبرند، فرضیۀ تکامل رنگواژهها را مورد آزمایش قرار میدهند. بهنظر آنها با محدودنکردنِ خود به رنگواژههای بسیط یا پایه و مطالعۀ تنوع توصیفگرها[22] در رنگواژههای ترکیبی، میتوان الگوهای نظاممندِ تغییر در رنگواژهها را پیدا کرد. آنها با پیروی از لوینسون میگویند که پیش از تلاش برای کشف جهانیها باید به مطالعۀ تکامل رنگواژهها بین زبانها پرداخت (Mackeigan & Muth, 2006: 25). زبان زوتسیل تنها پنج رنگواژۀ پایه دارد که خود ستاکی میشوند برای ساخت رنگواژههای مرکب. در این زبان رشتهای از توصیفگرها میتوانند در یک واژۀ واحد جمع شوند و بهلحاظ فام، روشنایی و درجۀ اشباع تمایز معنایی ایجاد کنند (Mackeigan & Muth, 2006: 27-28).
لانگاکر[23] (2008) نمود واژگانیِ رنگها را به سه مقولۀ اسم، صفت و فعل تقسیمبندی میکند. رنگ در مقولۀ اسم میتواند اسم خاص، اسم عامِ قابلشمارش و یا اسم عامِ غیرقابلشمارش باشد و منطقۀ خاصی از پیوستار را شرح تصویری دهد، اما در مقولۀ صفت رنگ یک رابطۀ بیزمان را توصیف میکند و بهعنوان فعل تغییر ادراکی در طول زمان را برجسته میکند (Langacker, 2008: 102-103). بلِیس[24] (2015) به بررسی روشهای گوناگونی میپردازد که زبانهای جهان برای بیان حوزۀ رنگ بهکار میبرند. او معتقد است زبانها بهطورکلی از چهار روش برای بیان مقولههای رنگ بهره میبرند که عبارتند از رنگ پایه[25]، عضویت مدرج[26]، ترکیب[27] و توصیف پایه[28]. رافائلی[29] (2017) به بررسی انواع الگوهای واژگانیشدگی در نامیدن رنگها در زبان کرواتی[30] میپردازد. به نظر او سه الگوی ساختی میتوان برای رنگواژههای زبان کرواتی درنظر گرفت: رنگواژههای یکواژهای، رنگواژههای دوواژهای و رنگواژههای سهواژهای (Raffaelli, 2017: 176). ساخت درونی این رنگواژهها نیز خود به چهار صورت میتواند باشد: ستاک + پسوند اشتقاقی نسبت، صفت + (میانوند) + صفت، قید + صفت و اسم (مضاف) + اسم (مضافالیه). رنگها در این زبان از طریق وندافزایی و فرایندهای نحوی نامگذاری میشوند. اشتقاق در رنگواژهسازی زایایی ندارد و بیشتر رنگواژهها در این زبان ساخت ترکیبی دارند (Raffaelli, 2017: 177-182).
در زبان فارسی رنگها بهلحاظ زبانشناختی کمتر بررسی شدهاند و نظر پژوهشگران را بیشتر در زمینههای زیباییشناختی و روانشناختی به خود جلب کردهاند. مطالعات محدودی که به زبانشناسی رنگها در فارسی تعلق دارند عمدتاً معنیشناختی هستند. این آثار که ذکرشان خواهد رفت، از جمله پژوهشهایی هستند که تاحدی پیکان توجهشان بهسمت صرف رنگواژههای فارسی بودهاست. مقالۀ منصوری (1375) در زمرۀ نخستین پژوهشهایی است که در زمینۀ رنگواژها در زبان فارسی صورت گرفتهاست. منصوری شصتوسه رنگ در فارسی را فهرست میکند که شمارآنها با درنظرگرفتنِ توصیفگرها به صدوهجده میرسد. او رنگواژههای فارسی را به دو دستۀ اصلی و خاص تقسیم میکند و ده واژه را بهعنوان رنگواژۀ اصلی درنظر میگیرد. پژوهش منصوری، بهعنوان نخستین جستار زبانشناختی در رنگواژههای فارسی، درخور تحسین است. افشار (1378) به فهرست منصوری میافزاید و صدوهفتاد رنگواژه در فارسی معرفی میکند. او سپس به طبقهبندی آنها بهلحاظ حوزههای معنایی میپردازد.
استاجی (1386) صدوچهلودو رنگواژه را در زبان فارسی فهرست میکند و آنها را به دو دستۀ بسیطِ انتزاعی و مشتقِ توصیفی تقسیم میکند (استاجی، 1386: 227-228). در مقالهای دیگر، استاجی و قانون (1389) میگویند رنگواژههای فارسی، بهجز سیاه، سفید، سرخ، سبز، زرد و بنفش ساختی مشتق دارند و درواقع، صفتهایی هستند که از ترکیب اسم و پسوند نسبی /-iـ ی ساخته شدهاند (استاجی و قانون، 1389: 679). ماهوتیان[31] (1997) رنگواژههای زبانی فارسی را بهلحاظ صرفی بررسی میکند و آنها را به دو دستۀ اصلی و مشتق از واژههای دیگر تقسیم میکند (Mahootian, 1997: 350).
گلمحمدزاده (1385) صدونود رنگواژه را بهلحاظ ساخت به سه گونۀ بسیط، مشتقمرکب و مشتق تقسیم میکند. گلمحمدزاده میگوید «رنگواژۀ مرکب در زبان فارسی وجود ندارد» و اشتقاق «زایاترین فرایند رنگواژهسازی در زبان فارسی» است (گلمحمدزاده، 1385: 62). علیزادهصحرایی و راسخمهند (1395) با تکیه بر سه آزمون فهرستسازی، نامیدن و بهتریننمونه و بر اساس فرضیۀ برلین ـ کی به مشخصکردن رنگواژههای اصلی زبان فارسی و بررسی سلسلهمراتبی آنها میپردازند. مقالۀ حاضر به معرفیِ مجموعه رنگواژههای گردآوریشده توسط نگارنده ، تحلیل ساختواژی آنها و بررسی امکانات صرفی فارسیزبانان برای رنگواژهسازی خواهد پرداخت. لازم به ذکر است که رنگواژههای زبان فارسی بسیار بیشتر و پیچیدهتر از آن چیزی هستند که پژوهشگران تاکنون به آن اشاره کردهاند.
- روش
روش انجام پژوهش حاضر مطالعۀ ساخت صرفی رنگواژههای فارسی و بررسی شگردها و فرایندهای رنگواژهسازی در این زبان میباشد. این مقاله در جستجوی پاسخ به پرسشهای زیر است:
الف) رنگواژههای موجود در زبان فارسی کدامند؛
ب) فارسیزبانان از کدام امکانات صرفی برای رنگواژهسازی بهره میجویند.
پژوهش حاضر بر پایۀ هزاروششصدوچهارده رنگواژه در زبان فارسی پیریزی شدهاست که نگارنده در طول چهار سال گردآوری کردهاست. دادههای مربوط به رنگواژهها از منابع متنوع از جمله مکتوب، غیرمکتوب، مطالعات کتابخانهای و مشاهدات میدانی جمعآوری شدهاند. رنگواژههای گردآوریشده پیوستار گستردهای از بافتهای فرهنگی ـ اجتماعی گوناگون در جامعۀ فارسیزبانان را دربرمیگیرند: هنر و نقاشی، ادبیات و زیباییشناسی، صنایعچوب، صنایعسنگ، جواهرات و زیورآلات، معماری و ساختمانسازی، پوشاک و پارچهبافی، قالیبافی و رنگرزی، آرایشگری، صنعت خودرو و رنگواژههای توصیفگر پدیدههای گیاهی، جانوری و انسانی. بهطورکلی، میتوان گفت این دادهها به چهار روش زیر گردآوری شدهاند:
1- منابع مکتوب: کتابها، فرهنگواژهها ، مقالات، کاتالوگهای تبلیغ و فروش صنایع؛
2- شبکههای رایانهای: سایتهای فروش و تبلیغات کالا، وبلاگها و تالارهای گفتگو؛
3- پرسشنامه: نگارنده پرسشنامهای طراحی نمود و با ارائۀ آن به گویشوران از آنها خواست تا نام رنگهایی را که میشناسند در فهرست خانوادههای رنگی بنویسند؛
4- گفتگو: تعدادی از دادههای رنگواژهها در گفتگوی مستقیم با فارسیزبانان در بافتهای اجتماعی گوناگون و گاهی بهصورت شنیداری و گفتگوی غیرمستقیم گردآوری شدهاند.
در این پژوهش ساخت رنگواژههایی که در زبان فارسی کاربرد دارند و بهعنوان رنگواژۀ فارسی مورد قبول گویشوران هستند مورد بررسی قرار میگیرد. رنگواژههای وامگیریشده (بهجز بژ، بلوند و سیلور که بسامد کاربردشان در فارسی بالا است) در فهرست رنگواژههای فارسی ذکر نشدهاند. علاوهبر رنگواژههای اصیل فارسی، رنگواژههای فارسیشده (رنگواژههای وامواژهای که در فرایند ترجمه و آمیزش فارسی شدهاند) نیز بهلحاظ ساختی مورد تحلیل قرار گرفتهاند. شمارش رنگواژهها براساس تعداد رنگهایی که یک واژه به آنها اشاره میکند صورت گرفتهاست. مثلاً «کلّهغازی» که هم مصداقی از مفهوم سبز و هم آبی است، دو رنگواژه محسوب میشود: سبزکلّهغازی و آبیکلّهغازی. تحلیل دادهها در این پژوهش بر اساس الگوهای صرفی و فرایندهای واژهسازی مطرحشده در کتابهای متیوس[32] (1991)، بائر[33] (2003)، کاتامبا و استونهام[34] (2006)، هسپلمث و سیمس[35] (2010) و لیبر[36] (2012) صورت گرفتهاست. علاوهبر این منابع خارجی، الگوهای صرفی و فرایندهای واژهسازی در زبان فارسی، که توسط استادانی چون شقاقی (1392)، کلباسی (1391) و حیدرپور (1396) مطرح شدهاند، نگارنده را از تحلیل واژه به رنگواژه سوق دادهاند.
- یافتهها
«رنگ» در فارسی اسمی است که به بازتاب پدیدههای جهان بر اثر تابش نور و همچنین آنچه که از مواد معدنی، گیاهی و شیمیایی برای ایجاد این بازتاب بهکار میرود اطلاق میشود. از دیگر معنیهای این واژه میتوان به «طرح»، «نقش»، «چهره» و «پوشاک» که بهنوعی با معنای اولیۀ آن ارتباط دارند اشاره کرد. «آرَنگ»، «آزَرد»، «دیز»، «راز/رَز»، «فام» (معرب پام)، «گون» (معرب آن لون)، «وَپرِش» و «گواش/گواس» واژههای هممعنی با «رنگ» در فارسیاند. «رنگ» در فرایند اشتقاق صفت میشود و واژههای «رنگی» و «رنگین» را میسازد. در فرایند تکرار «رنگارنگ» و در ترکیب با واژههای دیگر، واژهای نو مانند «خوشرنگ» و «شبرنگ» میآفریند. «رنگیدن» صورت فعلی «رنگ» است که معنی «روییدن» از آن استنباط میشود. «رَزیدن» و «رُشتن» از دیگر فعلهای بسیط فارسی هستند که به معنی «رنگکردن» هستند.
«رنگ» امروزه بهصورت فعل مرکب در زبان فارسی کاربرد دارد. بهعنوان جزء غیرفعلی با همکردهای مختلف همراه میشود و به مفهومی خاص اشاره میکند، مانند: رنگزدن، رنگکردن، رنگدادن، رنگبردن، رنگباختن، رنگشکستن، رنگبستن، رنگبرگشتن، رنگبریدن، رنگگذاشتن، رنگپذیرفتن، رنگپالودن، رنگپوسیدن، رنگرسیدن، رنگپختن، رنگپسدادن، رنگتراشیدن، رنگریختن، رنگآمیختن، رنگآوردن، رنگکشیدن، رنگبخشیدن، رنگپریدن، رنگبرخاستن، رنگبرداشتن، رنگسوختن، رنگپوشیدن، رنگجستن، رنگجهیدن، رنگگرفتن، رنگگریختن، رنگساختن، رنگگردانیدن، رنگگسیختن، رنگنمودن، رنگنهادن، رنگیافتن، رنگزدودن، رنگساییدن، رنگرفتن، رنگشستن، رنگافتادن و رنگپراکندن.
تنوع کاربرد واژۀ «رنگ» در ساخت اسمها و فعلهای مرکب حاکی از پویایی این واژه در زبان و فرهنگ فارسی است. فارسیزبانان در توصیف پدیدۀ فیزیکیِ تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران نیز از این واژه بهره جسته و «رنگینکمان» را ساختهاند. «رنگینکمان» در فارسی خود نیز تنوع واژگانی دارد و واژههای زیر برای توصیف این پدیده در منابع گوناگون مشاهده شدهاند: آدینده[37]؛ آزفَنداک/آژفَنداک/آفَنداک، ایرسا، تیراژه/تیراژی/تبراز، دَرونه، سَریر، سَدکیس/سَرکیس/سَردیس، سَرویسه/سَویسه، تَرسه/تَربَسه/تَربیسه، توسه، رخش، قالیچهفاطمه، قوسقزح، طاقبهار، طوقبهار، کَرکَم/کَلکَم، کَمردون، کَمررستم، کمانرستم، کمانسام، کمانبهمن، کمانگردون و نوس/نوسه/نوشه.
4-1. ساخت رنگواژهها در فارسی
رنگواژه واژه یا گروهی صفتی است که بهنظر گویشوران یک زبان به رنگی خاص دلالت میکند. رنگواژهها میتوانند کانونی[38] یا ناکانونی[39] باشند. منظور از رنگواژههای کانونی آن دسته از واژههایی است که بهترین نمونۀ یک رنگ در پیوستار رنگ هستند و بهلحاظ واژگانی میتوانند گروهی از رنگها را رمزگذاری کنند. رنگواژههای کانونی زبان فارسی عبارتند از سیاه، سفید، سبز، زرد، آبی، بنفش، سرخ، صورتی، نارنجی، قهوهای و خاکستری. رنگواژههای کانونی نمایندهای میشوند برای مقولهبندی طیف گستردهای از رنگها در یک زبان که ناکانونی نامیده میشوند. درواقع، میتوان گفت رنگواژۀ کانونی مفهومی است برای دربرگرفتن مصداقهای خود، مانند «سبز» که یک مفهوم است و «یشمی» یکی از مصداقهای آن.
رنگواژهها در زبان فارسی علاوهبر صفت میتوانند نقش فعلی و اسمی نیز بگیرند. این واژهها با همکردهای گوناگون ظاهر میشوند و بهصورت فعل مرکب به کنش یا حالتی اشاره میکنند، مانند «سبزشدن»، «قرمزکردن» و «طلاییدرآوردن». این واژهها به کمک پسوندهای «ـ ی/-i» و «ـ ه/-e» نیز میتوانند به یک اسم تبدیل شوند و به پدیدهای اشاره کنند، مانند زرده، سبزی، سیاهه و سرخی. در مقولۀ صفت، رنگواژههای فارسی میتوانند هم وند اشتقاقی بپذیرند و هم ستاکی شوند برای پذیرش وند تصریفی. در حالت جمع در زبان فارسی، هسته و یا وابستۀ وصفیِ گروه اسمی میتواند جمع بستهشود، مانند «پارچههای سبز را بیاور» یا «پارچه سبزها را بیاور».
علاوهبر پسوند جمعساز، این واژهها در فارسی پسوندهای «ـ تر» و «ـ ترین» هم میگیرند و صفتهای تفضیلی و عالی میسازند، مانند «سبزتر» و «سبزترین». رنگواژهایی که با افزودن پسوند « ـ ترین» ایجاد میشوند بیشتر در بافتهای رسمی یا ادبی کاربرد دارند و بسامد کاربرد آنها در گفتگوی روزمره پایین میآید. با این حال، فارسیزبانان میتوانند از سه امکان دیگر برای ساخت صفت عالی از رنگواژهها بهره ببرند: کاربرد توصیفگر «خیلی» پیش از رنگواژه، کاربرد ساخت تفضیلی بهجای صفت عالی که گاهی با عبارت «از همه» پیش از آن همراه است و تکرار رنگواژه که نمونههای آنها در جملههای زیر آورده شده است:
-«کدوم لباسو میخوای؟»
1) -«خیلی سبزه رو میخوام.»
2) -«سبزتره رو می خوام/ از همه سبزترَ رو میخوام.»
3) -«سبز سبزه رو میخوام.»
کاربرد مکرر رنگواژه علاوهبر ساخت عالی، در بافتِ تأکید بر پررنگی نیز کاربرد دارد، مانند «یه لباس خریدم سبزِسبز!»، «صورتش سرخِ سرخ شدهبود!» و «رنگ ماشینش بنفشِ بنفشه!». بهطورکلی، رنگواژههای فارسی را میتوان از نظر ساختواژی به دو گروه بسیط و غیربسیط تقسیمبندی کرد. منظور از رنگواژههای بسیط، آن دسته از رنگواژههایی است که بدون همراهشدن با وند یا تکواژی به رنگی خاص دلالت میکنند. ممکن است ساخت درونیِ برخی از این واژهها بسیط نباشد، اما در بافت رنگواژهای، بهتنهایی به رنگی در پیوستار رنگ اشاره دارند. برای مثال واژۀ «تخته» مشتق است (تخت + -ه)، اما بهعنوان رنگواژه بسیط قلمداد میشود. «تخته» به معنی تکهچوبی است که در گذشته بر پارچه میکوبیدند تا رنگ بر آن بنشیند. از آنجا که این پارهچوب با کوبیدهشدن بر پارچه رنگارنگ میشدهاست، فارسیزبانان در توصیف پدیدههای رنگارنگ پیرامون خود از آن بهره جستهاند و بهصورت استعاری از آن رنگواژه ساختهاند. رنگواژههای بسیط فارسی به شرح زیر هستند:
جدول 2: رنگواژههای بسیط فارسی
آس (سبز)؛ آل (سرخ)؛ اوغون (؟)؛ بنفش؛ بور (سرخ/زرد)؛ بوقان (سرخ)؛ پَشام (سیاه)؛ پوشگان (سبز)؛ تخته (سرخوکبود/رنگارنگ)؛ تیز (زرد)؛ چِغِر (نارنجی)؛ خَلَنگ (دورنگ)؛ خِنگ (سفید)؛ رخش (سرخوسفید)؛ رَش (قهوهای)؛ زاغ (سبز/آبی)؛ زال (سفید)؛ زرد؛ زردَنبو (زرد)؛ سبز؛ سِتَبرَق/اِستَبرَک (سبز)؛ سرخ؛ سَرخون (خاکستری)؛ سفید؛ سَقِرلات/سَکِرلات (سرخ)؛ سَمَند (زرد)؛ سول/سور (خاکستری)؛ سیاه؛ قرمز؛ کاس (آبی/خاکستری)؛ کال (آبی/سبز)؛ کبود (آبی/بنفش)؛ کَهَر (قهوهای/سرخ)؛ لال (سرخ)؛ نَشت (زرد)؛ وَشنی (سرخ)؛ هُما (زرد). |
4ـ1ـ1. اشتقاق
رنگواژههای اشتقاقی آن دسته از واژههایی هستند که با افزودن یک پسوند اشتقاقی به پایهای واژگانی ساخته شدهاند. این واژهها، بدون درنظرگرفتن ساخت درونی واژۀ پایه (بسیط یا غیربسیط)، به کمک آن وند اشتقاقی به رنگی خاص در پیوستار رنگ دلالت دارند. وندهای رنگواژهساز فارسی عبارتند از:
شکل 1: وندهای اشتقاقی رنگواژهساز در فارسی
الف) پسوند ـ ی/-i
یای نسبت وندی پرکاربرد در فارسی است که بهصورت استعاری شباهت بین پدیدهها را از منظری خاص نمایان میکند. پربسامدترین وند رنگواژهساز در زبان فارسی ـ ی نسبت است که به واژههای بسیط و غیربسیط متصل میشود و آنها را به یک رنگواژه تبدیل میکند. بیشتر رنگواژههای اشتقاقی فارسی ساختی اینگونه دارند که بهشرح زیر هستند (برخی از این رنگواژهها امروزه کاربرد ندارند و برخی دیگر تنها محدود به بافتهای ویژه هستند):
جدول 3: رنگواژههای اشتقاقی (اسم + ـ ی)
الف |
آبکی[40] (آبی)، آبگینهای (خاکستری)، آبلیمویی (زرد)، آبنباتی (صورتی)، آبنوسی (سیاه)، آبی، آتشی (سرخ/نارنجی)، آجری (سرخ/نارنجی)، آجیلی (قهوهای)، آدامسی (صورتی/آبی)، آذرنگی (سرخ)، آروشایی (سفید)، آروشهای (قهوهای)، آرموتی (سرخ)، آسمانی (آبی/سبز)، آفتابگردانی (زرد)، آفتابی (زرد/سرخ)، آفریقایی (بنفش)، آلبالویی (سرخ/سیاه)، آلومینیومی (خاکستری)، آلویی (سرخ/بنفش/زرد)، آناناسی (زرد/سبز)، آووکادویی (سبز)، آویشنی (سبز)، آهاری (؟)، آهکی (خاکستری)، آهنی (خاکستری)، آهویی (زرد)، آینهای (خاکستری)، ایرانی/پارسی (آبی/سبز/سرخ)، ایمنی (نارنجی). |
اَبری (سفید/آبی)، اَبریشمی (سیاه)، اَتمی (نارنجی)، اَرتشی (سبز)، اَرتَنگی (رنگارنگ)، اَردهای (قهوهای)، اَرغوانی (بنفش/سرخ/آبی)، اَزرقی (آبی)، اَسمری[41] (قهوهای)، اَطلسی (آبی)، اَغوزی/آغوزی[42] (قهوهای)، اَفرایی (زرد)، اَفغانی[43] (بنفش)، اَکلیلی (زرد)، اَلماسی (سفید)، اَمرودی (سبز/زرد)، اَمری/اَمرایی[44] (قهوهای)، اَناری (سرخ)، اَنبهای (نارنجی/زرد)، اَنجیری (بنفش)، انگوری (بنفش/سرخ/سبز)، اَنی (قهوهای). |
|
اِدریسی[45] (صورتی)، اِسپرسویی (قهوهای)، اِستقلالی (آبی)، اِسپَرکی/سِپَرکی (سبز)، استخری (آبی)، اِسرائیلی (سبز)، اِسفناجی (سبز)، اِسهالی (زرد). |
|
اُترُجی (زرد)، اُخرایی (زرد/سرخ/قهوهای)، اُرکیدهای (بنفش/صورتی/آبی)، اُستخوانی (سفید)، اُسطوخودوسی (بنفش)، اُقیانوسی (آبی). |
|
ب |
بادامی (قهوهای)، بادرنگی (سبز)، بارفَتَنی (سفید ـ کبود)، بادمجانی (بنفش/سیاه)، بارانی (سفید)، باستانی (؟)، بامبویی (آبی)، بتونهای (سفید)، بَدنی (زرد)، برزیلی (سبز)، برزنگی (سیاه)، برفی (سفید)، برگی (سبز)، برنزی/برنزه (قهوهای)، برنجی (سفید/زرد)، بزرکی (زرد)، بِسُدی[46] (سرخ)، بَقَمی/بکمی (سرخ)، بلدرچینی (دورنگ)، بلوری (سفید)، بلوطی (قهوهای/سرخ)، بنتونی (آبی/سبز)، بندری[47] (سیاه)، بنفش، بنفشهای (بنفش)، بوقلمونی (رنگارنگ)، بومادرانی (صورتی)، بهاری (سبز/سفید)، بهرامی (سرخ)، بَهرَمانی (سرخ)، بِهی (زرد)، بیابانی (قهوهای)، بیجادهای (سرخ)، بیدمشکی (زرد)، بیدنجیلی (قهوهای)، بیدی (سبز)، بیزانسی (صورتی)، بیسکویتی (قهوهای). |
پ |
پارسی/ایرانی[48] (آبی/سبز/سرخ)، پارکتی (قهوهای)، پازهری/پادزهری (سبز/زرد ـ سرخ) پاکتی[49] (قهوهای)، پامچالی (صورتی/زرد)، پاییزی (زرد)، پتینهای (سبزآبی/قهوهای)، پرتقالی (نارنجی/زرد)، پَرکهای (زرد)، پرنیانی (رنگارنگ)، پروسی (آبی)، پرسپولیسی (سرخ)، پستهای (سبز)، پشمکی (صورتی)، پشمی (قهوهای)، پلاتینی/پلاتینه (خاکستری/سفید)، پَلَخشی (رنگارنگ)، پلنگی (زرد/دورنگ)، پنبهای (صورتی)، پنککی (صورتی)، پنیری (سفید)، پودری (سفید)، پوستی (زرد/قهوهای)، پهلوی (؟)، پیازکی (سرخ)، پیازی (صورتی)، پیانویی (سیاه). |
ت |
تاکستانی (سبز)، تبنی (زرد/کاهی)، تَبَرخونی/طبرخونی (سرخ)، تختهای (یکرنگ)، تخممرغی (زرد)، ترافیکی (سفید/زرد)، تربتی (قهوهای)، ترمهای (خاکستری)، ترنجی (زرد)، تکاوری (سبز)، تریاکی (قهوهای)، تگری (سفید)، تمری (قهوهای)، تمشکی (سرخ/صورتی)، تنباکویی (قهوهای)، توپازی (آبی/زرد)، توپراغی (زرد/خاکی) توتی (بنفش/سبز)، توزی (سرخ)، توسکایی (صورتی)، توسی/طوسی (خاکستری)، تیتانی (سرخ)، تیزابی (سبز)، تیلهای (رنگارنگ)، تیّنی (زرد). |
ج |
جَفتی (قهوهای)، جگری (سرخ/قهوهای)، جگرکی (سرخ)، جلبکی (سبز)، جمستی/گمستی (بنفش)، جنگلی (سبز/آبی)، جوزی (قهوهای/بنفش)، جوهری (آبی)، جیغی (تند/برّاق)، جینی (آبی)، جیوهای (خاکستری). |
چ |
چاچی (سفید)، چَخماقی (سیاهوسفید)، چرمی (قهوهای/سفید)، چریکی (سبز)، چَغزی (سبز)، چغندری (سرخ)، چکشی (آبی/سبز)، چَلَمی (صورتی)، چمنی (سبز)، چناری (سرخ)، چوبکی (قهوهای)، چوبی (قهوهای)، چهرهای (صورتی)، چینی (سبز/سفید)، چیتی (؟)، چینچیلی/چینچیلایی (خاکستری). |
ح |
حبری (سیاه/کبود)، حِصرِمی (سبز)، حصیری (زرد)، حلزونی (سبز ـ قهوهای)، حنایی (سرخ/نارنجی/قهوهای/سبز/زرد)، حلوایی (قهوهای). |
خ |
خاکستری، خاکی (زرد/قهوهای)، خامهای (سفید/زرد)، ختاتی (سیاه)، ختایی/خطایی (سرخ)، خُداری (سیاه)، خردلی (زرد/سبز/سرخ)، خرمالویی (نارنجی)، خرمایی (قهوهای/زرد)، خزانی (زرد)، خزری (آبی)، خزهای (سبز)، خشخاشی (سرخ)، خشی (کبود)، خرسی (قهوهای)، خرمگسی (سبز)، خلبانی (سبز)، خمری (سرخ)، خورشیدی (نارنجی/زرد)، خوشهای (خاکستری)، خوکی (صورتی)، خونی (سرخ)، خیاری (سبز)، خِیری (سرخ/بنفش/زرد/قهوهای)، خِینی (قهوهای). |
د |
دارابی (نارنجی)، دارچینی (قهوهای/سرخ)، دارکوبی (سبز)، درباری (آبی/سبز/بنفش)، درختی (سبز)، دُردی (سرخ)، دُرنایی (سفید ـ آبی)، دریایی (آبی/سبز)، دلمهای (سبز)، دلفینی (خاکستری/آبی)، دَماری (آبی/کبود)، دودهای (خاکستری)، دودی (خاکستری)، دوشابی (سرخ)، دوغی (آبی/صورتی/سفید)، دولابی (آبی)، دیبایی (سبز/سرخ/زرد)، ذریحی (سرخ). |
ر |
راشی (قهوهای)، رادئونی (سرخ)، رُزی (صورتی)، رُسی (قهوهای)، رُشتی (نارنجی)، رصاصی (سرخ)، رشقهای (سبز)، رَمادی (خاکستری)، رُمانی (سرخ)، رنگینکمانی (رنگارنگ)، روباهی (سرخ)، رومی (سفید)، روناسی (سرخ)، ریحانی (بنفش/سبز). |
ز |
زاغی (آبی/سیاه/کبود)، زاغکی (سیاه)، زُبدی (سفید)، زبرجدی (سبز)، زبیبی (بنفش)، زُرتی/ذرتی (زرد)، زرد، زردالویی (زرد)، زردچوبهای (زرد)، زردشتی (سرخ)، زَرزوری (سبز/سفید)، زرشکی (سرخ/قهوهای)، زرندی (سبز)، زرنیخی (زرد)، زَروَرَقی (زرد)، زرهی (خاکستری)، زَریری (زرد)، زعفرانی/زعفری (زرد)، زغالچوبی (خاکستری)، زغالسنگی (خاکستری)، زغالی (خاکستری/سیاه)، زمردی (سبز)، زمینی (قهوهای)، زنبقی (آبی)، زنبوری (زرد)، زنجبیلی (زرد)، زنگاری (سبز/آبی/سرخ)، زنگی (سیاه)، زیبَقی (خاکستری)، زیتونی (سبز)، زیتی (زرد ـ سبز)، زیرهای (سیاه). |
س |
ساجی (سیاه)، ساغری (سرخ)، سبز، سِپُرزی (سرخ)، سپیداجی (قهوهای)، سُدابی (سبز)، سدری (سبز)، سرامیکی (خاکستری)، سربازی (قهوهای)، سربی (خاکستری)، سرخ، سرخابی (صورتی)، سرخسی (قهوهای)، سرکهای (سرخ)، سرگینی (قهوهای)، سرمهای (آبی)، سرنجی (سرخ)، سروی (سبز)، سفالی (قهوهای/سرخ)، سفید، سفیدابی (سفید)، سلطنتی (آبی/سبز/بنفش)، سماقی (سرخ)، سموری (قهوهای)، سنجابی (خاکستری)، سنجدی (سرخ)، سندروسی (زرد)، سنگپشتی (قهوهای)، سنگی (خاکستری)، سوری (سرخ)، سوسنی (بنفش/کبود)، سوغانی (پیازی)، سیاه، سیبی (سرخ)، سیّدی (سبز)، سیری (آبی/بنفش/صورتی)، سیسنبری (سبز)، سیکلمهای (بنفش)، سیلویی (خاکستری)، سیمابی (خاکستری)، سیمانی (خاکستری). |
ش |
شاهبلوطی/شابلوطی (سرخ/قهوهای)، شاهتوتی/شاتوتی (سرخ)، شالی (آبی)، شامپاینی (قهوهای)، شاهپسندی (بنفش)، شبدری (سبز)، شبقی (سیاه)، شبنمی (صورتی)، شترنگی/شطرنجی (صدرنگ)، شتری (زرد/قهوهای/سبز)، شجری (سبز)، شرابی (سرخ/صورتی)، شربتی (صورتی/سرخ)، شرقی (سرخ)، ششی (سرخ)، شعلهای/شلهای (زرد)، شفتالویی (سرخ)، شفقی (سرخ/صورتی)، شقایقی (سرخ)، شکاری (سبز)، شکری (سفید/زرد/سرخ)، شکلاتی (قهوهای/صورتی)، شلیلی (سرخ)، شکوفهای (صورتی/سفید)، شمسی (سرخ/زرد)، شمشادی (سبز)، شمعی (سبز)، شنگرفی (سرخ)، شنی (سفید/قهوهای)، شویدی (سبز)، شوکرانی (سبز)، شهابی (سرخ)، شیرازی (سرخ)، شیرهای (سرخ)، شیری (سفید)، شیشهای (سفید/آبی)، شیروانی (نارنجی). |
ص |
صابونی (سفید/سبز)، صحرایی (آبی)، صدفی (سفید)، صفراوی (زرد)، صندلی (زرد/سفید)، صنوبری (قهوهای)، صورتی. |
ط |
طاووسی (آبی/سبز/سیاه)، طلایی (زرد)، طوقی (؟)، طوطکی (سبز)، طوفانی (آبی). |
ع |
عاجی (سفید)، عباسی (سرخ/سیاه)، عبایی (قهوهای)، عدسی (سبز/سرخ)، عرسی (قهوهای)، عروسکی (زرد/صورتی)، عزاداری (سیاه)، عسلکی (زرد)، عسلی (زرد)، عقابی (قهوهای ـ خاکستری)، عقیقی (سرخ/سبز/سیاه)، علفی (سبز)، عنابی (سرخ/قهوهای)، عنبری (سیاه)، عودی (سبز). |
غ |
غباری (زرد)، غربی (سرخ)، غروبی (نارنجی/سرخ)، غزالی (قهوهای)، غَلِنجی (قرمزقهوهایخاکستری). |
ف |
فاختی (خاکستری)، فالونی (سرخ)، فرانسوی (آبی)، فِرفیری (بنفش)، فرنگی (زرد/بژ)، فُستُقی (سبز)، فسفری (زرد/سبز)، فضایی (سیاه/خاکستری)، فلامینگویی (صورتی/نارنجی)، فلزی (سبز)، فلفلی (سرخ)، فندقی (قهوهای)، فولادی (آبی/خاکستری)، فیروزهای (آبی/سبز)، فیلی (آبی/خاکستری/کبود). |
ق |
قارچی (قهوهای)، قاصدکی (زرد)، قجری (سرخ/قهوهای)، قَرفی (سرخ)، قرمز، قشقایی (رنگارنگ/7رنگ)، قزّاقی (سرخ)، قفایی (بنفش)، قفقازی (سیاه)، قطبی (سفید)، قورباغهای (سبز)، قوسی (رنگینکمانی)، قوچی (قرمز ـ قهوهای)، قهوهای، قیری (سیاه)، قیزلی (زرد/طلایی). |
ک |
کاپوچینویی (قهوهای/سفید)، کاترپیلاری (زرد)، کاجی (قهوهای/سبز) کاراملی (قهوهای)، کاربنی (آبی)، کارتنی (قهوهای)، کاسپینی (آبی)، کاغذی (سفید)، کافوری (سفید)، کاکائویی (قهوهای)، کاکریزی (بنفش)، کالباسی (صورتی/بنفش)، کاهویی (سبز)، کاهی (زرد/سبز)، کبابی (قهوهای)، کُبالتی (آبی)، کبریتی (سبز/آبی/زرد)، کبدی (سرخ)، کبکی (خاکی/زرد)، کپکی (سبز/آبی)، کتانی (زرد)، کُحلی (سرمهای)، کُداکی (زرد)، کدوتنبلی (نارنجی)، کدویی (نارنجی)، کُراثی (سبز)، کربنی (سیاه)، کُردوبایی (سرخ)، کرمی/کرم (سفید)، کَرهای (زرد)، کروماکی (سبز)، کُرومی (خاکستری)، کریستالی (سفید)، کشمشی (سیاه)، کلاغی (سیاه)، کَلخَنگی (سبز)، کلمی (بنفش/سبز)، کلوخی (قهوهای)، کُناری (نارنجی/سبز)، کنجدی (قهوهای)، کنفی (قهوهای/سرخ/خاکستری)، کُنیاکی (قهوهای)، کوارتزی (صورتی)، کوهی (صورتی)، کویری (قهوهای)، کهربایی (زرد)، کهکشانی (سفید/بنفش)، کیسهای (آبی)، کیهانی (سفید). |
گ |
گارفیلدی (نارنجی)، گامبوژی (زرد)، گچی (سفید/صورتی)، گدازهای (سرخ)، گرافیتی (خاکستری)، گربهای (قهوهای)، گردویی (قهوهای)، گرگی (خاکستری)، گرینی (سبز)، گشنیزی (سبز)، گلبرگی (صورتی)، گلابی (صورتی)، گِلی (قهوهای)، گُلی (سرخ/صورتی)، گمیشی (؟)، گنجشکی (خاکستری)، گندمی (زرد/سبز)، گَندَنایی (سبز)، گوجهای (سرخ)، گورخری (چندرنگ)، گوزنی (قهوهای)، گوشتی (صورتی/قهوهای)، گوگردی (زرد)، گوهی (قهوهای)، گوهری (سرخ)، گیلاسی (سرخ/بنفش/سیاه)، گیلی (زرد)، گلرنگی (زرد). |
ل |
لاجوردی/لاژوردی (آبی)، لاکپشتی (قهوهای)، لاکی (سرخ)، لالهزاری (سرخ)، لبویی (سرخ)، لجنی (سبز/آبی)، لَحمی (سرخ)، لعلی/لالی (سرخ)، لَکائی (سرخ)، لُنگی (سرخ)، لؤلؤئی (سرخ)، لیزری (قهوهای)، لیمویی (زرد/سبز). |
م |
ماتیکی (سرخ/صورتی)، مارِدی (سرخ)، مادرکِری (صورتی/آبی/سبز)، ماری (سفید)، ماستی (آبی/سفید)، ماسهای (سفید)، ماشی (سبز)، مامیرانی (زرد)، ماهونی (قهوهای)، ماهوتی (سبز)، مخملی (سرخ/آبی/بنفش/سیاه)، مرجانی (سرخ/نارنجی/صورتی/سیاه/قهوهای)، مردابی (سبز)، مرغشی (سفید)، مرمری (سبز/سفید)، مرواریدی (سفید/صورتی)، مُرکّبی (سیاه)، مسی (سرخ/نارنجی/صورتی/قهوهای)، مشکی (سیاه)، مِشمِشی (زرد)، مفرغی (قهوهای)، مگسی (خاکستری/سبز)، مگنولی/مگنولیایی (صورتی/بنفش)، مَلاگیری (قهوهای)، مَلَچی (قهوهای ـ قرمز)، مَلّهای (زرد)، ملوانی (آبی)، ملیحهای (سفید)، موجی (آبی)، موزاییکی (سرخوسفید)، موشی (خاکستری)، موردی (سبز)، موزی (زرد)، مومی (زرد)، مهتابی (سفید)، میخکی (صورتی)، میشی (سبز/قهوهای)، مینایی (آبی/سبز)، مینیونی (زرد)، میوهای (سرخ). |
ن |
نارگیلی (قهوهای)، نارنجی، نارَنگی (نارنجی)، نارونی (قهوهای)، ناری (سرخ)، نباتی (سفید/زرد)، نحاسی (زرد)، نخودی (زرد/سبز)، نرگسی (زرد)، نسترنی (صورتی)، نسکافهای (قهوهای)، نِسواری (سبز)، نعنایی (سبز/سفید)، نظامی (زرد)، نفتی (آبی/سیاه)، نقرهای (خاکستری)، نیاگارایی (آبی)، نیسانی (آبی)، نیلوفری/نیلفری (آبی/صورتی)، نیلی (آبی/سبز)، نئونی (صورتی). |
و |
واکسی (سفید/سیاه)، وانیلی (زرد)، ورامینی (صورتی)، وَردی (سرخ)، وِرگی (خاکستری)، وزقی/وزغی (سبز)، ونگهای (قهوهای)، ونیزی (سرخ)، وینستونی (سرخ). |
ه |
هالهای (زرد)، هالوژنی (زرد)، هِردی (زرد)، هَروانی (قهوهای)، هلویی (صورتی/نارنجی/زرد)، هلی (سبز)، هندوانهای (سرخ)، هندی (زرد)، هوایی (آبی)، هویجی (نارنجی). |
ی |
یاسمنی (بنفش)، یاسی (بنفش)، یاقوتی (بنفش/سرخ/سبز/آبی)، یخچالی (سفید)، یخی (سفید/آبی)، یرقانی (زرد)، یزیدی (سرخ)، یشمی (سبز)، یَبراقی (سبز/یشمی)، یهودی (زرد). |
ب) پسوند ـ ه/-e
این پسوند در فارسی بهصورت محدود رنگواژهسازی میکند. رنگواژههایی را که اینگونه ساخته شدهاند میتوان به دو نوع تقسیمبندی کرد. در برخی از آنها پایۀ واژگانی اسم است و در بعضی دیگر ستاکِ فعل. برخی از رنگواژههای گونۀ اول همراه با پسوند ـ ی یا بدون پسوند نیز مشاهده شدهاند. نمونههایی از این رنگواژهها در جدول زیر آمدهاست:
جدول 4: رنگواژههای اشتقاقی (.... + -ه)
اسم + -ه |
چشیشه/چشینه[50] (سفید)، دیزه[51] (خاکستری)، سرخه (سرخ)، شاهابه (سرخ)، فریسه (سبز)، کَلاژه/کلاچه (دورنگ)، پیسه (دورنگ)، خشینه (کبود)، کبوده (آبی)، نیله (آبی)، سبزه (تیره)، رویینه/روینه (سرخ)، برنزه (قهوهای)، پلاتینه (سفید)، بنفشه، بافته (؟)، ابلک/ابلق (آبله: سیاهسفید)، نشاسته (سرخ). |
بن فعل + ـ ه |
پرهوده/برهوده: زرد سوخته (از فعل پرهودن)، کالیده: دارای موهای زرد مادرزاد (از فعل کالیدن)، برشته: رنگبرگردانیده و سرخشده (از فعل رُشتن). |
پ) پسوند ـ گون
ـ گون یکی دیگر از پسوندهای رنگواژهساز پرکاربرد است که از دیرباز در زبان فارسی رایج بودهاست. «گون» به معنی رنگ است و در گذشته بهصورت واژهای مستقل کاربرد داشتهاست. میتوان گفت تمام رنگواژههایی که در زبان فارسی سابقۀ تاریخی دارند و با ـ ی ساخته شدهاند، در آغاز بهصورت «واژۀ پایه + گون» ظاهر شدهاند و سپس در گذر زمان، پسوند ـ ی/-i جایگزین «گون» شدهاست، مانند نمونههای زیر:
جدول 5: رنگواژههای اشتقاقی (اسم + ـ گون)
آذرگون (سرخ)، اَنگشتگون (خاکستری)، بهگون (زرد)، جَزَعگون[52] (سیاه)، دینارگون (زرد)، روزگون (زرد)، غالیهگون (سیاه)، گاوگون (سیاه)، لالهگون (سرخ)، میگون (سرخ)، زربفتگون (زرد)، زهرابگون (زرد)، شامگون (سیاه)، شبگون (سیاه). |
بهنظر نگارنده، بهدلایل زیر نمیتوان با قطعیتِ تمام گفت ـگون به یک پسوند در زبان فارسی بدل شدهاست:
- امروزه معرب واژه «گون» که «لون» است، بهصورت یک تکواژ آزاد بهکار بردهمیشود؛
- گویشوران صورتهای اشتقاقی ـگون را با وندهای دیگر رنگواژهساز به صورت ـ گونه، و ـگونی (گون + ـ ی/ـ ه-i/-e ) ساختهاند و نمونههایی از آن در منابع مشاهده میشود. علاوهبراین، فارسیزبانان در مواردی برای تأکیدکردن بر سیریِ رنگ، پسوند ـ ا را به گون افزودهاند و ـ گونا ساختهاند، مانند نمونههای زیر:
جدول 6: صورتهای اشتقاقی «گون»
ـ گونی |
آسمانگونی، خاکسترگونی، زرگونی، میگونی، گندمگونی، سیاهگونی، پیروزهگونی، ماهگونی |
ـ گونه |
آسمانگونه، زعفرانگونه، سپیدگونه، گلگونه، نیلگونه، دینارگونه |
ـ گونا |
زرگونا، غالیهگونا، گوناگون (رنگارنگ) |
- تمام رنگواژههایی که به ـگون ختم میشوند، به هر دلیل صرفی که نتوانستهاند به ساخت اشتقاقی «اسم + ـ ی/-i» تبدیل شوند، به ساخت مرکب «اسم + رنگ/فام» بدل شدهاند، مانند: لالهگون ← لالهفام/ لالهرنگ
ت) پسوند ـ ین
تعدادی اندکی از رنگواژهها نیز به کمک پسوند ـ ین ساخته شدهاند. این رنگواژهها نیز با دیگر وندهای رنگواژهساز مشاهده شدهاند:
جدول 7: رنگواژههای اشتقاقی (اسم + ـ ین)
رویین (سرخ)، سیمین (خاکستری)، زرین (زرد)، خَشین (کبود)، نیلین (آبی)، چرکین (کدر)، شعلین (سرخ)، زمردین (سبز)، زبرجدین (سبز). |
علاوهبر این وندهای رنگواژهساز، در فارسی پسوندهای دیگری نیز وجود دارند که در گذشته رنگواژهسازی میکردهاند، اما امروزه زایایی خود را ازدست دادهاند. نمونههای این رنگواژهها که بهصورت رسوبی در فارسی باقی ماندهاند، به شرح زیرند:
جدول 8: وندهای رنگواژهساز نازایا
اسم + ـ وش |
سیاوش (سیاه)، صبحوش (سفید)، سرخوش، زنگیوش (سیاه)، لالهوش (سرخ)، ابرش (ابروَش: دورنگ) |
اسم + ـ دیز/دیس |
شبدیز (سیاه/خاکستری)، گرگویزه (خاکستری)، ترنجدیس (زرد) |
اسم + ـ زار/وار |
شفقزار (سرخ)، مسوار (سرخ)، بنفشهوار (بنفش) |
اسم + ـ سار |
زاغسار (سیاه)، دگرسار (به رنگی دیگر)، کافورسار (سفید) |
اسم + ـ ا |
شونیزا (سیاه)، آلا (سرخ) |
اسم + ـ اول |
زاغول (سبز/آبی) |
4ـ1ـ4ـ1ـ2. ترکیب
ترکیب یکی دیگر از ساختهایی است که در زبان فارسی رنگواژهسازی میکند. منظور از رنگواژههای ترکیبی، آن دسته از واژههایی است که در نتیجۀ ترکیب یا ترکیب و اشتقاق به یک رنگواژه بدل شدهاند و بهنظر گویشوران به رنگی خاص در پیوستار رنگ دلالت دارند. بنابراین، ساخت درونیِ واژه (اینکه پیش از رنگواژهشدن بسیط بوده یا غیربسیط) مدنظر نیست. برای نمونه، واژههایی مانند آفتابگردانی، بیدنجیلی و بیدمشکی در این دسته قرار نمیگیرند، زیرا در منظر رنگواژهای این واژهها مشتق هستند: آفتابگردان + ی، بیدمشک + ی/-i و بیدنجیل + ی/-i. علاوهبر «گون»، در زبان فارسی تکواژهای دیگری نیز وجود دارند که به یک پایۀ واژگانی افزوده میشوند و در ترکیب به یک رنگ خاص دلالت میکنند:
جدول 9: تکواژهای رنگواژهساز
آزرد: آزردگوهر، آزردزرد |
آرنگ: سبزآرنگ، آرنگزرد |
نهاد: آتشنهاد |
نگار: زرنگار، گوهرنگار |
چرده: سیاهچرده، سرخچرده، سپیدچرده |
پوش: شقایقپوش، چمنپوش |
بام/پام/فام: زردبام، کبودبام، شیربام، بادژفام |
رنگ: بازرنگ، بِستامرنگ، توتیارنگ |
از میان این تکواژها همچنان دو تکواژۀ آزاد «فام» و «رنگ» در ترکیب با یک پایۀ واژگانی رنگواژهسازی میکنند. این واژهها هر دو به معنای رنگ هستند، با این تفاوت که «فام» تنها پس از پایۀ واژگانی ظاهر میشود، در حالیکه رنگ هم پیش از آن و هم پس از آن میتواند بهکار بردهشود، مانند: لالهفام، لالهرنگ و رنگِ لاله. بهطورکلی، رنگواژههایی که در فرایند ترکیب در زبان فارسی ساخته شدهاند ساختی نحوی دارند. این رنگواژهها را میتوان به پنج گروه دستهبندی کرد. ملاک مقولهبندیِ این واژهها ساخت درونی خود واژه نیست، بلکه ساخت آنها در تبدیلشدن به یک رنگواژه مدنظر است. رنگواژههای ترکیبی در فارسی به شرح زیر هستند:
شکل 2: رنگواژههای ترکیبی در فارسی
الف) ترکیبهای ساده
این ترکیبها به دو صورت مشاهده میشوند. در گروهی از آنها، تکواژۀ رنگ/فام یک پایۀ واژگانی را همراهی میکند و آن را به یک رنگواژه بدل میکند. در دستهای دیگر، رنگواژهای در کنار یک پایۀ واژگانی ظاهر میشود و باهم به رنگی خاص در پیوستار رنگ اشاره میکنند. رنگواژههای زیر نمونههایی از ترکیبهای ساده هستند:
جدول 10: ترکیبهای ساده
رنگ/برنگ/همرنگ + پایۀ واژگانی یا پایه واژگانی + رنگ/فام |
اَرزیزرنگ (سفید)، بادژفام (بنفش)، بادهرنگ (سرخ)، بازرنگ (خاکستری)، برنگِ اوهک (زرد)، بُژمَژهرنگ (رنگارنگ)، بِستامرنگ (سرخ)، بوریارنگ (زرد)، پاتیلهرنگ (سیاه)، پَرَندرنگ (سبز)، پَرنونرنگ (سرخ)، پَروزرنگ (سرخ)، پروینرنگ (آبی)، پیک/پَکرنگ (خاکستری)، تاریکفام/تارفام (سیاه)، توتیارنگ (دودی/سرمهای)، جامرنگ (روشن)، برنگِجو (زرد)، چرمهرنگ (سپید)، خاکهرنگ (زرد)، خرگوشرنگ (قهوهای ـ خاکستری)، دُرفام/دُررنگ (سرخ)، دِرمَنهرنگ (سفید)، دیبهرنگ (سفید)، راسورنگ (قهوهای)، رنگِپا (زرد)، رنگِگونه (سرخ)، رنگِگونی (قهوهای)، رنگِچایی (سرخ/قهوهای)، روضهرنگ (سبز)، رویرنگ (سرخ)، زحلرنگ (سیاه)، زلفرنگ (سیاه)، ساررنگ (سیاه)، سایهرنگ (آبی)، سپهررنگ (آبی)، سمنرنگ (بنفش)، سِنجرنگ (مسی)، سینهرنگ (سفید)، شاخرنگ (قهوهای)، شالرنگ (زرد)، شبتهرنگ (سرخ)، شبرنگ (سیاه)، شبهرنگ (سیاه)، شَنبَلیدرنگ (زرد)، صافیرنگ (؟)، صبحرنگ (سفید)، طحالرنگ (سرخ)، غازهرنگ (سرخ)، غنچهرنگ (سرخ)، غالیهرنگ (سیاه)، غورهرنگ (سبز)، قاررنگ (سیاه)، قندیلرنگ (سرخ)، کاجیرهرنگ (نارنجی)، کاسهرنگ (صدفرنگ)، کامهرنگ (سرخ)، کبوترفام (خاکستری)، کُندهرنگ (قهوهای)، کوهرنگ (قهوهای)، گَردرنگ (زرد)، گَزرنگ (سفید)، گلابیرنگ (سبز)، ماغرنگ (سیاه)، بهرنگِماهیآزاد (خاکستری)، مریخفام (سرخ)، مُلرنگ/مُلفام (سرخ)، مویرنگ (سیاه)، مَهفام (سفید)، میغرنگ (سفید)، میرنگ (سرخ)، مینورنگ (سبز/آبی)، ناوهرنگ (قهوهای)، نوررنگ (زرد)، نیرنگ (زرد)، وَسمِهرنگ (سیاه)، وَشیرنگ (سرخ)، بَنگرنگ (قهوهای)، نیلابرنگ (آبی)، بهرنگِتَذرو (سرخ)، بهرنگِزبانگنجشگ (زرد)، بهرنگِمردارسنگ (سرخ)، کُرَن/کُرَند/کورنگ (نارنجی)،کُرَنگ (سرخ/قهوهای)، خودرنگ (زرد)، کیارنگ (سفید)، کَلون (آبی). |
رنگواژه + پایۀ واژگانی یا پایۀ واژگانی + رنگواژه |
سرخچیک، زردپَرَک، سبزچَلَم، سیاتیل، زردقناری، قرمز فِراری، گلمُریق (مُریق: زرد)، شورتابی، صورتیتوتفرنگی، سبزکلمبروکلی، صورتیدُرّکوهی، زردِداودی، بنفشِلیلی/لیلی، سبزعَماری، سبزپلاکی، صورتیباربی، قهوهایباربی، زردجعفری، گورسرخ. |
ب) ترکیبهای اضافی
ترکیبهای اضافی[53] از همنشینی دو پایۀ واژگانی پدید آمدهاند. بهعبارتی، در این دسته، از ترکیب مضاف و مضافالیه رنگواژهای ساخته شدهاست که میتواند به رنگی خاص در پیوستار رنگ دلالت کند. اینگونه رنگواژهها خود به دو دسته پایگانی[54] و ناپایگانی[55] تقسیم میشوند.
پ) ترکیبهای اضافی پایگانی
ترکیبهای اضافی پایگانی آن دسته از رنگواژههایی هستند که اجزای آنها بهصورت سلسلهمراتبی باهم ترکیب شدهاند و به یک رنگواژه بدل شدهاند. در ساخت این رنگواژهها تکواژ «رنگ» حضوری اجباری دارد و کسرۀ اضافه در ترکیب مضاف و مضافالیه مشهود است (برنگ/رنگ + مضاف + - ِ+ مضافالیه). نمونههای این ساخت به قرار زیراند:
جدول 11: ترکیبهای اضافی پایگانی
بهرنگِ/رنگِ + ....... + ....... |
آبِحنا (کمرنگ)، آبِدریا (آبی)، آبِدهانِمرده (کمرنگ)، آستینِرنگرز (رنگارنگ)، بالِپروانه (رنگارنگ)، بدنِشیر (نارنجی)، بهپخته (زرد)، بِهگَزیده (سرخ ـ بنفش)، بیخِمرجان (سرخ)، پرتقالِتوسرخ (سرخ)، تازهزرشک (سرخ)، تیغِکوهسار (زرد)، چشمِگوسفندِمرده (سیاه ـ سفید)، چوبِگز (زرد)، خونِخروس (سرخ)، خونِکبوتر (سرخ)، دلِخروس (سرخ)، زردۀتخممرغ (زرد)، شاشِخر (زرد)، شمعِفانوس (زرد)، غوکجامه (سبز)، کاسۀخون (سرخ)، کاهبرگ (زرد)، کونِپاتیله (سیاه)، گردنِکبوتر (بنفش)، گُلجعفری (زرد)، گُلِرعنا (سرخ)، گُلِشبنم (سرخ)، گُلشنبلیله (زرد)، گُلکاجیره (نارنجی)، گُلکاسنی (آبی)، گُلکاغاله (سرخ)، گُلکافشه (نارنجی)، گُلهلو (صورتی)، گِلِمُل (سفید)، میناجگر (سرخ)، گُلشاهپسند (بنفش). |
در این نوع از ترکیبها، ساخت نمونههای «میناجگر»، «غوکجامه»، «کاهبرگ»، «تازهزرشک» و «بهگزیده» اندکی متفاوت از بقیه است. وجود تکواژ «رنگ» در ساخت این رنگواژهها اجباری نیست و کسرۀ اضافه در آنها مستتر است. «میناجگر»، «غوکجامه» و «کاهبرگ» اضافی مقلوب هستند و «تازهزرشک» وصفی مقلوب است. این رنگواژهها را میتوان بهصورتهای زیر بازسازی کرد:
- میناجگر: بهرنگِ جگرِمینا
- غوکجامه: بهرنگِ جامۀغوک
- کاهبرگ: بهرنگِ برگِکاه
- تازهزرشک: بهرنگِ زرشکِتازه
- بهگزیده: بهرنگِ بهِگزیده
ت) ترکیبهای اضافی ناپایگانی
این گروه از رنگواژهها ساختی ناپایگانی دارند و اجزای آنها بهصورت سلسلهمراتبی با هم ترکیب نشدهاند، بلکه همزمان در ترکیب و همراهی با وند اشتقاقی ـ ی/-i به یک رنگواژه تبدیل شدهاند (مضاف + مضافالیه + ی). برخلاف ترکیبهای پایگانی، حضور تکواژِ «رنگ» در آنها اجباری نیست و کسرۀ اضافه بین اجزای آن پنهان است. این رنگواژهها در مرحلۀ نخست ساختی پایگانی داشتهاند و سپس، با پیدایش وند ـ ی/-i و اختیاریشدنِ حضور تکواژ «رنگ» ناپایگانی شدهاند. اجزای اینگونه ترکیبها در بافت زبانی غیررنگواژهای همراه با کسرۀ اضافه ظاهر میشوند، اما در بافت رنگواژهای کسرۀ اضافه در آنها مستتر است. برای نمونه، در گفتگوی روزمره ما ترکیبهایی چون «پایِ مرغ» و «کلّهی غاز» داریم، ولی «پامرغ» و «کلّهغاز» نداریم. این در حالی است که به کمک ـ ی رنگهای «پامرغی» و «کلّهغازی» ساختهایم. رنگواژههایی که اینگونه ساخته شدهاند به شرح زیراند:
جدول 12: ترکیبهای اضافی ناپایگانی
پوست +.....+ ی |
پوستپیازی (صورتی/سرخ/بنفش)، پوستپستهای (سبز)، پوستپلنگی (زرد)، پوستسوسماری (سبز)، پوستگرگی (قهوهای)، پوستماری (زرد)، پوستپرتقالی (نارنجی)، پوستتخممرغی (سفید)، پوستخیاری (سبز)، پوستگردویی (قهوهای/سبز)، پوستهندوانهای (سبز)، پوستانگوری (سرخ)، پوستاسبی (قرمز ـ قهوهای)، پوستبادمجانی (بنفش)، پوستپولیشی (درخشان). |
گُل +...........+ ی |
گُلاناری/گُلناری (سرخ)، گلباقلی/باقالی (دورنگ)، گلبهی (صورتی/نارنجی)، گلپنبهای (سیاه ـ سفید)، گلپیازی (قرمز)، گلجوزی (قهوهای)، گلچناری (قهوهای)، گُلخاری (صورتی)، گلرُزی (صورتی)، گلذرتی (آبی)، گلسرخی (سرخ/صورتی)، گلسنگی (سبز)، گُلکِدی (نارنجی/زرد)، گُلگَزی (سرخ). |
گِل +...........+ ی |
گِلاَخگری (قهوهای)، گِلاَرمنی (قهوهای)، گِلسرخی (سرخ)، گِلماشی (زرد)، گِلتپهای (خاکستری)، گِلبیابانی (سرخ). |
برگ+.........+ ی |
برگبیدی (بنفش)، برگپاییزی (زرد)، برگتُرَنجی (سبز)، برگچناری (سرخ)، برگسِنجدی (سبز)، برگسوسنی (زرد)، برگنیای (زرد). |
کلّه+ ...........+ی |
کلّهاُردکی (سبز/آبی/بنفش)، کلّهمرغابی (سبز/آبی)، کلّهغازی (سبز/آبی)، کلّهقوچی (؟). |
کلّهالماسی (سفید)، کلّهجوزی (قهوهای)، کلّهبرفی (سفید)، کلّهبادمجانی (بنفش)، کلّهبرنجی (سفیدوخاکستری)، کلّهفندقی (قهوهای)، کلّههویجی (سرخ). |
|
گردن+.........+ی |
گردناُردکی (سبز)، گردنبرنجی (سیاهوسفید). |
دُم+..............+ی |
دُمطاووسی (سبز)، دُمخروسی (سرخ)، دُمراکونی (سیاهوسفید)، دُمروباهی (سرخ)، دُماسبی (سرخ ـ قهوهای)، دُمموشی (بنفش). |
پَر+..............+ی |
پرطاووسی (سبز/آبی)، پرزاغی (سیاه)، پرغازی (سفید)، پرکلاغی (سیاه)، پرخروسی (سرخ ـ قهوهای). |
چشم+.........+ی |
چشمببری (نارنجی)، چشمگربهای (آبی)، چشمخروسی (سرخ)، چشمبلبلی (صورتی). |
تخم+...........+ی |
تخمبلدرچینی (دورنگ)، تخمشاهینی (آبی)، تخملاکی (قهوهای). |
کف+..........+ی |
کفحوضی (آبی)، کفدریایی (سبز). |
نوک+..........+ی |
نوکمدادی (خاکستری)، نوکممهای (قهوهای). |
پُشت+..........+ی |
پشتگلی (صورتی/سفید/بنفش)، پشتپلنگی (زرد). |
چوب+.........+ی |
چوبگردویی (قهوهای)، چوبفندقی (قهوهای)، چوبروسی (سفید). |
سینه+...........+ی |
سینهکفتری (بنفش)، سینهبازی (سیاه ـ سفید). |
شاخ+...........+ی |
شاخآهویی (قهوهای)، شاخبزی (سرخ)، شاخگوزنی (سفید). |
گوه+...........+ی |
گوهبَرّهای (سبز)، گوهبنگی (زرد)، گوهمرغی (سبز ـ خاکستری). |
اَن+..............+ی |
اَنبنگی (زرد)، اَندماغی (سبز). |
.........+........+ی |
مغزپستهای (سبز)، دانهاَناری (سرخ/سبز)، ساقچناری (سبز)، آباَناری (سرخ)، آببوری (قهوهای)، آفتابغروبی (سرخ)، بالمگسی (سبز)، پاچهبزی (سیاه)، پامرغی (زرد)، تاجخروسی (سرخ)، جامهشکاری (سبز)، چراغراهنمایی (سرخ)، چسمرغی (؟)، خاکرُسی (قهوهای)، خزهدریایی (سبز)، خونخَری (سرخ)، دَندهگاوی (قهوهای)، سایهکوهی (آبی)، زاقچناری (آبی)، زَرتاری (زرد)، سَرانگشتی (سرخ)، سنگآتشفشانی (قهوهای)، عاجفیلی (سفید)، کاغذمَشقی (سیاه)، موگاوی (کرنگ)، یالشیری (نارنجی)، کُهنهکاری (سفید/آبی/قهوهای). |
در این نوع از ترکیبها ساخت نمونههای «آفتابغروبی»، «پوستپولیشی»، «چراغراهنمایی» و «زرتاری» اندکی متفاوت از بقیه است. «آفتابغروبی» و «زرتاری» ترکیب اضافی مقلوب هستند و «پوستپولیشی» و «چراغراهنمایی» ترکیب وصفی هستند. در دستهبندیهای «کلّه +.........+ ی» و «گردن +..........+ ی» نیز، بهلحاظ رابطۀ جزء دوم با جزء اول، دو گونه داده مشاهده میشود. در گروهی از این رنگواژهها جزء دوم مضافالیهِ جزء اول است، مانند کلّهغازی. درحالیکه در گروه دیگر جزء دوم صفتی است برای توصیف جزء اول، مانند کلّهالماسی.
ث) ترکیبهای وصفی
در ترکیبهای وصفی[56] یک رنگواژه با صفتی همراه میشود و به رنگی خاص اشاره میکند (رنگواژه + صفت). بعضی از این صفتها با همۀ رنگواژههای کانونی و ناکانونیِ زبان فارسی بهکار میروند، گروهی تنها با رنگواژههای کانونی، و دستهای دیگر با تعداد محدودی از رنگها مانند قهوهای/زرشکی/فندقی/سیاه/نارنجیسوخته، صورتیخفه، بنفشِدلربا و مسیمذابی. در جدول زیر نمونههایی از این صفتها آمدهاست (لازم به ذکر است که در این جدول و در شمارش رنگواژهها تنها صفتهای ذکرشده درنظر گرفتهشدهاند. بیشتر این صفتها با تمام رنگواژههای فارسی همایی دارند. دراینصورت، میتوان گفت تعداد رنگواژههای فارسی بسیار بیشتر از هزاروششصد رنگواژه و رنگواژههای ترکیبی بهمراتب بیشتر از رنگواژههای اشتقاقی هستند):
جدول 13: ترکیبهای وصفی
پررنگ، کمرنگ، تیره، روشن، سیر، تند، تیز، تلخ، ترش، شیرین، نیمرنگ، نیمسیر، نیمتند، نیممات، نیمبراق، نیمهروشن، نیمهپررنگ، نیمزنگی، جیغ، یواش، مات، کدر، تار، چرکتاب، چرک، کثیف، براق، درخشان، رخشان، تابان، تابیده، شفاف، زلال، صاف، صیقلخور، متالیک، خام، پخته، سوخته، سوز، کال، رسیده، باز، بسته، زنده، مرده، خاموش، کهنه، تازه، نو، غلیظ، رقیق، نازک، تنک، خالص، خالی، یکدست، آرام، ملایم، معتدل، متوسط، وسط، ملیح، لطیف، گرفته، دخترانه، مردانه، پسرانه، زنانه، بیرنگ، رنگپریده، کمحال، خفه، غمناک، گرفته، افسرده، شاد، فانتزی، هنری، سفارشی، کلاسیک، ساده، مجلل، جلف، زننده، دلربا، جذاب، ناز، محو، مهی، سرد، گرم، خنک، خنثی، معمولی، عمیق، پژمرده، آشفته، شوریده، دیوانه، پیر، جوان، خسته، جهنمی، مذابی، سوز، رنگرفته، دودزده، لکدوش، یالودمشسته. |
ج) ترکیبهای دوگانی
ترکیبهای دوگانی[57] یا عطفی واژههایی هستند که در آنها واو عطف بهعنوان عنصری پیونددهنده، بهصورت آشکار و پنهان، دو پایۀ واژگانی را به هم متصل کرده و رنگواژهای جدید ساختهاست. اینگونه رنگواژهها به سه گروه بسیط، مشتق و مکرر تقسیم میشوند:
جدول 14: ترکیبهای دوگانی
ترکیبهای دوگانی بسیط |
آفتابمهتاب (چندرنگ)، شنبهیکشنبه (چندرنگ)، گرگومیش (خاکستری) سرخوسفید، سفیدمشکی، سیاهسفید. |
|
ترکیبهای دوگانی مشتق |
شیر+ (و) + ....... + ی |
شیربرنجی (سفید)، شیرچایی (قهوهای)، شیرشکری (سفید)، شیرشکلاتی (قهوهای)، شیرعسلی (زرد)، شیرقهوهای (قهوهای)، شیرفندقی (قهوهای)، شیرکاراملی (قهوهای)، شیرکاکائویی (قهوهای)، شیرنسکافهای (قهوهای). |
چای + (و) + ...... + ی |
چایدارچینی (سرخ)، چایعسلی (سرخ)، چایشکلاتی (قهوهای)، چاینسکافهای (قهوهای). |
|
..... + (و) + ..... + ی |
آلاپلنگی (رنگارنگ)، آبرنگی (رنگارنگ)، ابروبادی (سفید)، فلفلنمکی (خاکستری)، جوگندمی (خاکستری)، کاهگلی (زرد)، تاریکروشنی (خاکستری)، خاکوغباری (زرد)، سِکاهَنی (سرکه + آهن: دودی)، لاکوالکلی (سرخ)، شنوماسهای (زرد)، گلدوغی (گلی + دوغی: صورتی). |
|
ترکیبهای دوگانی مکرر |
غازمغازی/غازماغازی (چندرنگ)، خطمخالی (چندرنگ)، شاخشاخ/شاخبهشاخ (چندرنگ)، چلچل (دورنگ)، چشمهچشمه (برنگ و نقش لانۀ زنبور)، گلمنگلی (چندرنگ)، گلگل/گلیگلی/گلگلی (چندرنگ)، زَرزَری (زرد)، رَزانرَزان (چندرنگ)، زردوزار (زرد)، زردوزلاق (زرد)، گوناگون/گونهگون/گونهگونه (چندرنگ)، لونالون (چندرنگ)، رنگارنگ/رنگووارنگ/رنگبارنگ (چندرنگ)، رنگیرنگی/رنگرنگی (چندرنگ). |
چ) ترکیبهای دوسویه
ترکیبهای دوسویه[58] یا بدل رنگواژههایی هستند که از ترکیب دورنگواژه با هم ساخته شدهاند. در این نوع از ترکیبها هر دو پایۀ واژگانی رنگواژه هستند و هر کدام به یکی از خانوادههای رنگواژههای کانونی در پیوستار رنگ تعلق دارند، اما در همایی به رنگ واحدی اشاره دارند که در مرز دو رنگ به چشم گویشوران ادراک میشود. بهلحاظ فیزیکی، این رنگِ خاصِ مرزی دارای ویژگیهای هر دو رنگ است؛ بین هر دو نوسان دارد و به کمک هر دو رمزگذاری واژگانی میشود. بیشتر این رنگواژهها در حوزۀ رنگ موی زنانه و اسب کاربرد دارند، اما در بافتهای دیگر نیز بهصورت پراکنده مشاهده شدهاند. در این نوع از ترکیبها، همانطورکه در جدول 15 آمدهاند، هر دو رنگواژه میتوانند کانونی باشند، ناکانونی باشند و یا ترکیبی از رنگواژههای کانونی و ناکانونی:
- رنگواژۀ کانونی + رنگواژۀ کانونی ← سبزآبی
- رنگواژۀ کانونی + رنگواژۀ ناکانونی ← آبیشیری
- رنگواژۀ ناکانونی + رنگواژۀ ناکانونی ← مسیفندقی
جدول 15: ترکیبهای دوسویه: رنگواژه + رنگواژه
آبی + ............. |
آبیشیری، آبیبنفش، آبیخاکستری، آبیدودی، آبیپاستلی، آبیتوسی، آبیصدفی، آبیعسلی، آبییاسی، آبییخی. |
ارغوانی + ........ |
ارغوانیشرابی، ارغوانیخاکی، ارغوانیدودی، ارغوانیقرمز، ارغوانیقهوهای، ارغوانیصورتی، ارغوانیجوهری. |
ابلق + ............. |
ابلقابرش، ابلقنیمهابرش، ابلقسمند، ابلقکرنگ، ابلقکهر، ابلقگرگی، ابلقموشی. |
بژ + ............... |
بژقهوهای، بژتنباکویی، بژدودی، بژشنی، بژپلاتینه، بژشکلاتی، بژعروسکی، بژاستخونی. |
بنفش + .......... |
بنفشابی، بنفشزرشکی، بنفشسرخابی، بنفششیری، بنفشصورتی، بنفشصدفی، بنفشعنابی، بنفشکبود، بنفشطلایی، بنفشنیلی، بنفشپاستلی، بنفشبلانشی. |
توسی + ........... |
توسیابی، توسیژ. |
حنایی + ........... |
حناییدودی، حناییشرابی، حناییعسلی، حناییطلایی. |
خاکستری + ..... |
خاکستربژ، خاکستریدودی، خاکستریسفید، خاکستریصدفی، خاکستریعسلی، خاکستریطلایی، خاکستریقرمز، خاکستریکبود. |
زرد + ............ |
زردپاستلی، زردسبز، زردحنایی، زردقهوهای، زردنارنجی. |
زیتونی + .......... |
زیتونیدودی، زیتونیقطبی، زیتونیقهوهای، زیتونیطلایی، زیتونیشنی، زیتونیعسلی، زیتونیپلاتینی، زیتونییاسی، زیتونیشکلاتی. |
سبز + ............. |
سبزآبی، سبزپاستلی، سبزخاکستری، سبزخاکی، سبزخنگ، سبزدودی، سبززرد، سبزشیری، سبزصدفی، سبزعسلی، سبزعنابی، سبزفندقی، سبزطلایی، سبزیخی. |
سرخ + ............. |
سرخچرمه، سرخقهوهای، سرخکبود، سرخ خنگ. |
سمند + ............ |
سمندگرگی، سمندزغالی، سمندیزیدی. |
سفید + ............ |
سفیدبنفشه، سفیدسبز، سفیدآبی، سفیداکلیلی، سفیدتوسی، سفیدخاکستری، سفیدصدفی، سفیدصورتی، سفیدطلایی، سفیدگردویی، سفیدلیمویی، سفیدنعنایی، سفیدنقرهای، سفیدیاسی. |
شرابی + ........... |
شرابیارغوانی، شرابیانگوری، شرابیبادمجانی، شرابیبنفش، شرابیخاکی، شرابیسیکلمه، شرابیشکلاتی، شرابیعنابی. |
شکلاتی + ........ |
شکلاتیارغوانی، شکلاتیتنباکویی، شکلاتیدارچینی، شکلاتیدودی، شکلاتیزیتونی، شکلاتیشاهبلوطی، شکلاتیشیری، شکلاتیصدفی، شکلاتیطلایی، شکلاتیعسلی، شکلاتیفندقی، شکلاتیکاراملی، شکلاتیکاکائویی، شکلاتیکنفی، شکلاتیگردویی، شکلاتیمسی، شکلاتینسکافهای، شکلاتییاسی، شکلاتییاقوتی، شکلاتییخی. |
صورتی + ......... |
صورتیصدفی، صورتیارغوانی، صورتیشیری، صورتینارنجی، صورتیبنفش، صورتیعسلی، صورتیخاکی، صورتیخنگ، صورتیپاستلی، صورتیعنابی، صورتییاسی. |
فندقی + ........... |
فندقیبادمجانی، فندقیتنباکویی، فندقیدودی، فندقیزیتونی، فندقیشرابی، فندقیشکلاتی، فندقیطلایی، فندقیعسلی، فندقیعنابی، فندقیکاراملی، فندقیماهگونی، فندقینسکافهای، فندقییاسی. |
قرمز + ............. |
قرمزارغوانی، قرمزسرخابی، قرمزسیکلمه، قرمزصورتی، قرمزطلایی، قرمزقهوهای، قرمزکبود، قرمزنارنجی. |
قهوهای + ......... |
قهوهایبژ، قهوهایخاکستری، قهوهایدودی، قهوهایزیتونی، قهوهایعسلی، قهوهایطلایی، قهوهایقرمز، قهوهاینارنجی. |
عسلی + ........... |
عسلیدودی، عسلیشکلاتی، عسلیزیتونی، عسلیتنباکویی، عسلییخی، عسلییاسی، عسلیبژ، عسلیسبز، عسلیخاکستری، عسلینسکافهای، عسلیتوسی، عسلینقرهای، عسلیکاراملی، عسلیکاهی. |
عنابی + ........... |
عنابیبلوطی، عنابیخاکی، عنابیماهگونی. |
کبود + ............ |
کبودآسمانی، کبودطلایی، کبودنیلی. |
کرم + ............. |
کرماستخونی، کرمبژ، کرمدودی، کرمشکلاتی، کرمصورتی، کرمطلایی، کرمقهوهای، کرمکاراملی، کرمکاهی، کرمگلی، کرمنارنجی، کرمنخودی، کرم نقرهای، کرمصدفی، کرمعسلی، کرمپلاتینه، کرمکنفی، کرممرواریدی، کرمزیتونی. |
کُرنگ + .......... |
کرنگابرش، کرنگبلوطی، کرنگبور، کرنگگیلاسی، کرنگآلبالویی، کرنگآلویی، کرنگمسی، کرنگشیرقهوهای. |
کَهَر + .............. |
کهرآهویی، کهرآلبالویی، کهربلوطی، کهرخرمایی، کهرشاهبلوطی، کهرگیلاسی. |
گردویی + ........ |
گردوییپلاتینه، گردوییجنگلی، گردوییدودی، گردوییزیتونی، گردوییشکلاتی، گردوییعسلی، گردوییفندقی، گردویینسکافهای. |
مسی + ............ |
مسیطلایی، مسیشرابی، مسیپرتقالی، مسیعسلی، مسیفندقی، مسیشکلاتی، مسیمرواریدی. |
نارنجی + .......... |
نارنجیزرد، نارنجیصورتی، نارنجیقرمز، نارنجیقهوهای، نارنجیکرم، نارنجیطلایی، نارنجیعسلی. |
نقرهای + .......... |
نقرابی، نقرهخنگ، نقرهاییخی، نقرهایپلاتینه، نقرهایدودی. |
نیله + ............... |
نیلهابرش، نیلهسرخون، نیلهگلگون، نیلهمگسی، نیلهمرجانی. |
یخی + ............. |
یخیآبی، یخیخاکستری، یخیدودی، یخیزیتونی، یخیقطبی، یخیکریستالی. |
بادمجانی + ....... |
بادمجانیانگوری، بادمجانیشرابی، بادمجانیقهوهای، بادمجانییاسی، بادمجانیقرمز. |
دودی + ........... |
دودیزیتونی، دودینسکافهای، دودیجیوهای، دودیخاکستری، دودینقرهای، دودیطلایی، دودیگردویی، دودیعنابی. |
کنفی + ........... |
کنفیاستخونی، کنفیابریشمی، کنفیزیتونی، کنفیکاراملی، کنفیعروسکی، کنفیدودی. |
.......... + .......... |
آسمانیسربی، بورگندمی، زنگاریسفید، گردوییطلایی، لاکیروناسی، ماهگونیبادمجانی، مرجانیبژ، بلوندپلاتینه، ابرششرابی، گلرنگابرش، مگسخنگ، هماپیس، همادودی، کالباسیخوکی، زرشکیعنابی. |
گویشوران فارسیزبان در ساخت ترکیبهای دوسویه از امکان ترکیب سهرنگواژه نیز بهره جستهاند و رنگواژههای زیر را در توصیف پدیدههای پیرامون خود ساختهاند:
جدول 16: ترکیبهای دوسویه: رنگواژه + رنگواژه + رنگواژه
سبز + آبی + ........ |
سبزآبیاقیانوسی، سبزآبیخاکستری، سبزآبیزمردی، سبزآبیفیروزهای، سبزآبیقشقایی، سبزآبیکبود، سبزآبیکفدریایی، سبزآبیکلّهغازی. |
....... + ........ + ....... |
بلوندبژپلاتینه، بلوندبورآفتابی، زردکبودآسمانگونی، شکلاتیزیتونیدودی، قرمزقهوهایخاکستری، قهوهایدودیزیتونی، قهوهایعسلیکهربایی، نیلهابرشسفید، نیلهابرشکهر. |
در زبان فارسی «سبزآبی» مانند رنگواژههای کانونی در توصیف پدیدههای جهان در بافتهای گوناگون بسیار پرکاربرد است. این رنگواژه، با وجود اینکه خود ساختی دوسویه دارد، پایهای واژگانی میشود و در ساخت دیگر ترکیبهای دوسویه شرکت میکند. علاوهبراین، کاربرد این رنگواژه بهصورت ترکیب وصفی با بیشتر صفتهای رنگواژهساز، از جمله پررنگ/کمرنگ، تیره/روشن، جیغ/یواش، ملایم/سیر و... مشاهده میشود. بهنظرمیرسد فارسیزبانان «سبزآبی» را بهعنوان واحدی رنگواژهای یا به بیانی دیگر، رنگواژۀ کانونی درنظر میگیرند و در توصیف پدیدههای جهان پیرامون خود با بسامد بسیار بالا از آن بهره میبرند.
4ـ1ـ3. ترکیب شبهجملهای/جملهوارهای
یک رنگواژه در زبان فارسی وجود دارد که نسبت به دیگر ترکیبهای نحوی که تاکنون به آنها اشاره کردهایم، ساخت ترکیبی متفاوتی دارد. رنگواژۀ «شیردرقَرابه» (سفید مایلبهآبی) صورت کوتاهشدۀ جملۀ «شیر در قرابه است» میباشد که فعل آن حذف شدهاست. «قرابه» به معنی شیشهای بزرگ و شکمدار با دهانهای تنگ است که در آن مایعاتی از جمله شراب، سرکه و شیر را نگه میداشتند. گویشوران با دیدن شیر در آن ظرف شیشهای، رنگواژهای نو از خانوادۀ سفید برای توصیف جهان پیرامون خود آفریدهاند، مانند شعر زیر از محمدقلی سلیم: «در هوای تو چاکها دارد جامهی شیر در قرابهی صبح» (لغتنامه دهخدا، 1341، جلد 17: 2393).
4ـ1ـ4. کوتاهسازی
در بازنگری رنگواژههای ترکیبی و اشتقاقی زبان فارسی، در زیرساخت بعضی از رنگواژهها نوعی کاهش دیدهمیشود. این کوتاهسازی که بر پایۀ بازتحلیلِهجایی[59]، آمیزش یا حذف واحدی واجی یا تکواژی صورت میگیرد واژهای را خلق میکند که میتواند به رنگی خاص در پیوستار رنگ اشاره داشتهباشد. نمونههای زیر رنگواژههایی هستند که بر اساس فرایند کوتاهسازی ساخته شدهاند:
جدول 17: کوتاهسازی
بازتحلیلِ هجایی |
سبزآبی (سبز + آبی)، نقرآبی (نقرهای + آبی)، بنفشآبی (بنفش + آبی)، توسیآبی (توسی + آبی)، شورتآبی (شورت + آبی). |
آمیزش |
توسیژ (توسی + بژ)، خاکستربژ (خاکستری + بژ)، مگسخنگ (مگسی + خنگ)، نقرهخنگ (نقرهای + خنگ)، کَلون (کبود + لون)، سِکاهَنی (سرکه + آهنی)، شنوماسهای (شنی + ماسهای)، گلدوغی (گلی + دوغی). |
حذف |
گلخاری (گلخارشتری)، بهاری (بهارنارنجی)، قفایی (زباندرقفایی)، عباسی (لالهعباسی)، شکاری (جامهشکاری)، ایمنی (کلاهایمنی)، سیاتیل (سیاهتیل)، مگنولی (مگنولیایی)، چینچیلی (چینچیلایی)، ماهگونی (ماهاگونی)، قزّاقی (آجرقزّاقی)، نیلفری (نیلوفری)، زعفری (زعفرانی)، کرنگ (کوهرنگ)، گورسرخ (گورخرِ سرخ)، هَروانی (هروانهای)، فاختی (فاختهای)، تگری (تگرگی)، امری (امرایی)، گُلکِدی (گلکدویی)، ساقچناری (ساقهچناری)، شیرازی (می/شرابشیرازی)، گیلی (گیلانی). |
4-2. رنگواژههای گُمساخت
نگارنده در پژوهش خود با رنگواژههایی مواجه شد که ساختی گم داشتند و تصمیمگیری برای دستهبندی آنها دشوار بود. این رنگواژهها به شرح زیراند:
جدول 18: رنگواژههای گُمساخت
اَربی (قهوهای)، باباقوری/باباغوری (سیاهوسفید)، پَییوری (؟)، زیپو (زرد)، سرآوند (زرد)، شاماله (قهوهای)، شِواقِشکا (زرد)، قَوی (خاکستری)، مَلماز/مَلمیز (زرد)، یِکران (نارنجی). |
- بحث و نتیجهگیری
رنگواژههای زبان فارسی را میتوان بهلحاظ ساختواژی به دو گروه بسیط و غیربسیط تقسیمبندی کرد. درصد بسیار کمی از رنگواژههای فارسی بسیط هستند و بیش از 97% آنها ساختی غیربسیط، اشتقاقی یا ترکیبی دارند. فارسیزبانان به دو روش صرفیِ پسوندافزایی و ترکیب نحوی رنگواژهسازی میکنند. رنگواژههای اشتقاقی آن دسته از واژههایی هستند که با افزودن یک پسوند اشتقاقی به پایهای واژگانی ساخته شدهاند. این واژهها، بدون درنظرگرفتن ساخت درونی واژۀ پایه، به کمک آن وند اشتقاقی به رنگی خاص در پیوستار رنگ دلالت دارند. وندهای رنگواژهساز فارسی عبارتند از ـ ی، ـ ه، ـ گون و ـ ین. رنگواژههای ترکیبی واژههایی هستند که در نتیجۀ ترکیب یا ترکیبواشتقاق به یک رنگواژه بدل شدهاند و بهنظر گویشوران به رنگی خاص اشاره میکنند. این رنگواژهها ساختی نحوی دارند و به پنج گروه تقسیم میشوند: ساده، اضافی، وصفی، دوگانی و دوسویه.
در ترکیبهای ساده، تکواژه رنگ/فام یک پایۀ واژگانی را همراهی میکند و آن را به یک رنگواژه تبدیل میکند و یا رنگواژهای در کنار یک پایۀ واژگانی ظاهر میشود و باهم به رنگی خاص اشاره دارند. ترکیبهای اضافی از همنشینی دو پایۀ واژگانیِ مضاف و مضافالیه ساخته شدهاند. اینگونه از رنگواژهها یا پایگانیاند یا ناپایگانی. در ترکیبهای پایگانی اجزای واژه بهصورت سلسلهمراتبی با هم ترکیب شدهاند و به یک رنگواژه بدل شدهاند، اما در رنگواژههایی که ساختی ناپایگانی دارند اجزا بهصورت سلسلهمراتبی با هم ترکیب نشدهاند، بلکه همزمان در ترکیب و همراهی با وند اشتقاقی ـ ی به یک رنگواژه تبدیل شدهاند. در ترکیبهای وصفی یک رنگواژه با صفتی همراه میشود و به رنگی خاص اشاره میکند.
رنگواژههای دوگانی واژههایی هستند که در آنها واو عطف بهعنوان عنصری پیونددهنده بهصورت آشکار و پنهان دو پایۀ واژگانی را به هم متصل کرده و رنگواژهای جدید ساختهاست. ترکیبهای دوسویه رنگواژههایی هستند که از ترکیب دورنگواژه یا سهرنگواژه باهم ساخته شدهاند. از میان هزاروششصدوچهار رنگواژه در فارسی ـ بدون درنظرگرفتنِ ده رنگواژۀ گمساخت ـ تنها چهلوچهار رنگواژه ساختی بسیط دارند و مابقی غیربسیط هستند. هشتصدوده رنگواژه از این واژههای غیربسیط باقیمانده اشتقاقی هستند و هفتصدوپنجاه عدد از آنها بر پایۀ ترکیبهای نحوی ساخته شدهاند. میتوان گفت 74/2% رنگواژههای فارسی بسیط هستند، 50/50% آنها ساختی اشتقاقی دارند و 76/46% باقیمانده ترکیبی هستند. زایایی و بسامد ساخت صرفی رنگواژههای فارسی در نمودارهای زیر قابلمشاهده است. اشتقاق و ترکیب با اختلافی ناچیز زایاترین و پربسامدترین فرایندها در ساخت رنگواژههای فارسی هستند.
شکل 3: نمایش توزیع ساختی رنگواژهها در زبان فارسی
|
|
تعارض منافع
تعارض منافع نداریم.
ORCID
Masoumeh Zarei |
|
https://orcid.org/0000-0003-4388-6203
|
[1]. Pantone
[2]. Pantone Matching System
[3]. Evolution of Semantic Systems
[4]. lexicalization
[5]. Berlin, B., & Kay, P.
[6]. basic color terms
[7]. Munsell Color Chart
[8]. microsyntax
[9]. Wyler, S.
[10]. old etyma
[11]. Lucy, J. A.
[12]. denotational
[13]. Levinson, S. C.
[14]. Yeli Dyne
[15]. reduplicated nominals
[16]. descriptive phrases
[17]. Khabtagaeva, B.
[18]. Everett, D. L.
[19]. Piraha
[20]. Mackeigan, T., & Muth, S. Q.
[21]. Tzotzil
[22]. modifiers
[23]. Langacker, R. W.
[24]. Bleys, J.
[25]. basic color
[26]. graded membership
[27]. compounding
[28]. basic modification
[29]. Raffaelli, I.
[30]. Croatian
[31]. Mahootian, Sh.
[32]. Matthews, D. H.
[33]. Bauer, L.
[34]. Katamba, F., & Stonham, J.
[35]. Haspelmath, M., & Sims, A. D.
[36]. Lieber, R.
[37]. /âdyande/
[38]. focal
[39]. nonfocal
[40]. آبگون: گونۀ قدیمی رنگ آبی (لغتنامه دهخدا، 1341، جلد 1: 204).
[41] . گندمگونبودن (لغتنامه دهخدا، 1341، جلد2: 5293).
[42]. گویش مازنی: رنگ گردویی
[43]. بهرنگ لباس محلی زنان افغانستان.
[44]. بهرنگ گِلِ اَمرا: نوعی قهوهای در رنگ بتن، سیمان و گچ.
[45]. نوعی صورتی به رنگ گُلِ اِدریس/اِدریسی.
[46]. بهرنگ مرجان (فرهنگ فارسی عمید.
[47]. کاربرد عامیانه: دارای پوست تیره.
[48]. ترجمۀ قرضی Persian blue/green/red که در میان گویشوران کاربرد پیدا کردهاست.
[49]. نوعی قهوهای در رنگ موی زنانه.
[50]. رنگی از اسب و شتر (لغتنامه دهخدا، 1341، جلد 8: 809-810).
[51]. رنگی از اسب، شتر و الاغ (لغتنامه دهخدا، 1341، جلد 11: 3263).
[52]. همرنگ جزع (لغتنامه دهخدا، 1341، جلد 7: 1479).
[53]. genitive
[54]. hierarchical
[55]. non-hierarchical
[56]. descriptive
[57]. dvandva
[58]. appositive
[59]. resyllabification