Document Type : Research Paper
Authors
1 Ph.D. in Linguistics, Shiraz University, Iran.
2 Professor of Linguistics Department, Shiraz University, Iran
3 Assistant Professor of Linguistics Department, Shiraz University, Iran
4 Associate Professor of Linguistics Department, Shiraz University, Iran
Abstract
The present study aims at examining the possible relation between metaphor and impoliteness in the context of interpersonal media gossip. To this end, we collected data related to 20 celebrities (10 actors and 10 actresses) regarding 60 linguistic situations that occurred from August 2018 to April 2020. Words under examination were 51449. According to the findings of the study, human conceptualization based on source domains such as shit/ animal waste matter, useless things, cartoon/ fictional characters, useless money, dirty substance, imaginary/ metaphysical beings, mushroom, bread, weekdays, fat, and disease/blight were accompanied by impoliteness. These findings justify the role of impoliteness in confirming the direct relation between metaphor and impoliteness to the extent that human is considered as one of the above domains. Interpersonal media gossip prepares the grounds for the use of 345 metaphors along with impoliteness which has its roots in special features of this type of gossip. Among all source domains, concepts such as shit/ animal waste matter are of the highest frequencies. Among impoliteness strategies related to naming, one must point to the negative impoliteness sub-strategy. Language users attempt to hurt the positive face of people from themselves by using positive impoliteness.
Keywords
- مقدمه
در جهان امروز، فرد از ابتدای تولد خود در جامعه حضور دارد و همانطور که رشد میکند براساس نیاز و شباهتهای خود، درون گروههای فرهنگی گوناگونی همچون گروه همسالان، همکاران و . . . حضور مییابد که این گروهها در شیوۀ تفکر و کلام او تأثیرگذار هستند. شیوۀ فکرکردن فرد و توانایی ایجادشده بهواسطۀ حضور در این گروهها به فرد کمک میکند تا از یکسو، در جامعۀ خود تعامل بهتر و مؤثرتری داشته باشد و از سوی دیگر، به تفاوتهای خود و جامعۀ حاضر در آن با سایر جوامع پی ببرد. در بسیاری از موارد، این تأثیرپذیری برای فرد مشهود نیست، ولی میتوان با استفاده از ابزارهای گوناگونی از جمله مؤلفههای زبانی به جنبۀ نامشهود آن ویژگیها دست یافت. هدف از پژوهش حاضر، بررسی غیبت و دستیافتن به مؤلفههای موجود در آن، همچون استعارههای درونفرهنگی و ارتباط آنها با بیادبی در جامعۀ ایران با استفاده از دادههای طبیعی است. دلیل استفاده از استعارهها برای بررسی غیبت این است که از یکسو، هدف از غیبت میتواند تخلیۀ احساسات باشد، و از سویدیگر، استعارهها اغلب بیانگر احساسات گوناگونی چون حسادت، اشتیاق و . . . هستند، به نظر میرسد که نوع استعارههای مورداستفاده خود میتوانند اهداف غیبتکنندگان را از خود غیبت مشخص سازد. از آنجایی که به نظر میرسد راهبردهای بیادبی نقشی انکارناپذیر در این نوع بافت ایفا میکنند، ارتباط این راهبردها و استعارها موردبررسی قرار خواهد گرفت. دلیل انتخاب غیبت رسانهای بینافردی این است که افراد درگیر، یعنی غیبتکننده و غیبتشونده، اغلب شناختی از هم ندارند و همین موضوع، فضا را برای غیبت و بیان هر نوع کلامی فراهم میکند.
دیبیکر و وینکه (2005) انواع غیبت را به سه دستۀ غیبت بینافردی[1]، رسانۀ جمعی[2] و رسانهای بینافردی[3] تقسیم میکنند. ازآنجاییکه مبنای این پژوهش غیبت رسانهای بینافردی میباشد تنها به تعریف این نوع پرداخته میشود. منظور از این نوع غیبت گفتمانهای روزمره در باب افراد مشهور است که از طریق کانال ارتباطی گوناگون چون تلفن، ایمیل و . . . منتقل میشود. نرمافزار اینستاگرام یکی از نرمافزارهای محبوب این روزها در فضای مجازی است که افراد میتوانند بهصورت شناس و یا ناشناس در مورد امور و مسائل مختلف اظهارنظر کنند. محیط این برنامه زمینۀ مناسبی را برای کاربران زبانی فراهم میآورد تا در فضای امن با دیگر کاربران ـ گاه آشنا و گاه ناآشناـ به غیبت در مورد افراد مشهور ـ همان غیبت رسانهای بینافردیـ بپردازند. آنچه این پژوهش بهعنوان این نوع غیبت به حساب میآورد، مکالمهای است در باب افراد زندۀ مشهور که در غیاب آنها صورت میگیرد. عدم اظهارنظر این افراد مشهور در گفتمان صورتگرفته در معنای غایب بودن آنها به حساب میآید.
از ابتدای مطالعات غیبت، جنبههای گوناگون آن مورد بررسی قرار گرفته است و برخی از افراد نیز مدلهایی برای بررسی آن پیشنهاد دادهاند که در این قسمت به مهمترین این مدلها پرداخته خواهد شد.
در مدل لاسول[4] (1948) به پیامدهنده، پیام، کانال ارتباطی، دریافتکنندۀ پیام و تأثیر پیام توجه شده است. تأکید این مدل بر ارتباطات جمعی و تبلیغات است، ولی قابلاعمال به گفتمان غیبت نیز است. مدل برادوک[5] (1958) بسط مدل انتقال اطلاعات لاسول (1948) است. انتقادهای صورتگرفته به مدل لاسول (1948) که از جملۀ آنها نادیدهگرفتن بافت و مقصود پیغامدهنده بود، باعث شد که برادوک (1958) مدل او را بسط دهد تا ایرادهای مطرحشده برطرف شوند. این مدل شامل مؤلفههای انتقالدهندۀ پیام، پیام، کانال ارتباطی، دریافتکننده، شرایط محیطی (بافت)، هدف انتقال پیام و تأثیر است. دیبیکر و وینکه (2005) مفهومسازی غیبت را براساس مشخصات کانال ارتباطی مورداستفاده، بافت، شرکتکنندگان در غیبت، روابط بین شرکتکنندگان، انگیزههای فرستنده و تأثیر تبادل غیبت قالببندی کردهاند.
براسک[6] (2010) مدلی محاسباتی را برای شروع غیبت طراحی کرده است که بسط بخشهایی از اثر ادر و انکه (1991) است. در هر مکالمهای ممکن است غیبت صورت بگیرد یا نگیرد. در صورتیکه با استفاده از راهبرد انتخاب هدف، هدف انتخاب شود، مرحلۀ ساخت غیبت و برقراری رابطه بین شرکتکنندگان فعال میشود و غیبت شروع میشود. در برخی موارد که مرحلۀ اولیۀ آغاز غیبت یعنی انتخاب و شناسایی هدف صورت نمیگیرد، غیبت ملغی میشود. ال ـ هینداوی[7] (2016) اشاره میکند که از جمله ایرادات مدل براسک (2010) این است که با محیطی فرضی به کمک رایانه سروکار دارد که قابلاعمال به موقعیتهای واقعی نیست. بنابراین ال ـ هینداوی (2016) مدل کاربردشناسی برای غیبت ارائه میدهد که به این دلیل که تنها مدلی است که در زبانشناسی و کاربردشناسی بهطور اختصاصی به مبحث غیبت پرداخته است، در زیر بهصورت مفصل به بررسی آن پرداخته خواهد شد.
مدل ترکیبی[8] ال ـ هینداوی (2016)، خود متشکل و مرکب از مدلهای قبلی در باب غیبت و همچنین یافتههای ال ـ هینداوی (2016) است. از جمله موارد برگرفته از مدلهای پیشین، اصطلاح مراحل است که در هر دو مدل ادر و انکه (1991) و براسک (2010) مورد استفاده قرار گرفته بود. بر طبق یافتههای ال ـ هینداوی (2016) در هر مرحله، مجموعهای از ابزارهای کاربردشناسی وجود دارد که در مدلهای پیشگفته اشارهای به آنها نشده بود. وی معتقد است مؤلفههای کاربردشناسی خاصی در فرایند شروع، پیشبرد و خاتمۀ غیبت نقش دارند که به مطالعۀ دقیقتر آن کمک میکنند.
براساس این مدل در نمای کلی، گفتمان غیبت شامل سه مرحلۀ آغازی[9]، کنشهای توضیحی[10] و ارزیابی[11] میشود که در هر مرحله، شرکتکنندگان در غیبت، ابزارهای کاربردشناسی گوناگون را به کار میگیرند.
شکل 1. ساختار کاربردشناسی غیبت (Al-hindawi, 2016: 69)
مرحلۀ آغازی |
|
کنشگفتار |
پیشانگاره |
مرحلۀ بسط کنشهای گفتاری |
||
پیشانگاره |
تلویحهای محاورهای |
ادب |
مرحلۀ ارزیابی |
کنشگفتار |
در پژوهش حاضر از غیبت رسانهای بینافردی بهعنوان بافتی استفاده میشود که در آن کاربران زبان در اظهارنظرهای خود در مورد رویدادهای مختلف مربوط به اهداف غیبت از استعارههای گوناگون استفاده کردهاند. بنابراین هدف این پژوهش دستیافتن به ارتباط احتمالی میان استعارههای موجود در کلام کاربران و بیادبیهای زبانی صورتگرفته توسط آنها در این نوع بافت است. پژوهش حاضر تا حدی که ما بررسی کردهایم در نوع خود نو است، بهویژه که بررسی غیبت با استفاده از استعارهها و راهبردهای بیادبی انجام شده است. تازگی موضوع خود نشانگر وجوه تمایز این پژوهش با پژوهشهای انجامگرفته است.
- پیشینه
در این بخش به برجستهترین مدلهای موجود برای استعاره و بیادبی زبانی میپردازیم.
2ـ1. مدلهای مطرح برای استعاره
استین[12] (2007)چهار مدل از مدلهای موجود برای استعاره را مهمتر از بقیه میداند؛ زیرا تأکید این چهار مدل بر رابطۀ بین استعاره در زبان و تفکر است. این چهار مدل عبارتند از: رویکرد دوحوزهای[13]، نظریۀ آمیزش مفاهیم[14]، رویکرد تضمن طبقه[15] و رویکرد گذار استعاره[16]. با توجه به اینکه نظریۀ دو حوزهای، چهارچوب به کارگرفته در تحلیل دادههای این پژوهش است، در بخش مبانی نظری به آن اشاره خواهد شد. در این بخش به اختصار به سه نظریۀ دیگر اشارهشدۀ فوق پرداخته میشود.
2ـ1ـ1. نظریۀ آمیزش مفاهیم
فوکونیه و ترنر[17] (1996,1998,1999, 2002) با اشاره به اینکه نظریۀ استعارۀ مفهومی از توجیه برخی موارد عاجز است، نظریهای ارائه دادهاند که بتواند تمامی مصادیق را توجیه کند. ایوانز و گرین[18] (2006) برای توضیح این مسأله به مثال «آن جراح قصاب است» اشاره کردهاند که در اینجا با دو حوزۀ جراح و قصاب مواجه هستیم، اما در این مورد منظور نگاشت حوزۀ مبدأ بر حوزۀ مقصد نیست، بلکه هدف رساندن بیکفایتی جراح موردنظر است و این مفهوم در هیچکدام از حوزههای مبدأ و مقصد نیامده است. در مدل فوکونیه و ترنر با دو حوزۀ درونداد جراح و قصاب مواجه هستیم که با هم آمیخته میشوند و موجب شکلگیری حوزۀ نوپدیدی میشوند که در این حوزه با مفاهیمی مواجه هستیم که با حوزههای درونداد متفاوت است و مفهوم بیکفایتی نیز از این حوزه بیرون میآید.
استین (2007) اشاره میکند که مدلی که خارج از زبانشناسی شناختی در رقابت با مدل دو حوزهای لیکاف و جانسون است، رویکرد تضمن طبقۀ گلاسبرگ[19] (2001) است. استعارۀ «شغل من یک زندان است» بر این فرض استوار است که نوع خاصی از زندان وجود دارد. بهطور تحتاللفظی زندانهای متعددی در دنیا وجود دارند. افراد جنایتکار و در برخی موارد بیگناه ممکن است در سلولهای انفرادی، جمعی، سیاهچال و . . . زندانی شوند. در چنین طبقهبندی تحتاللفظی، هیچ جایی برای شغل من وجود ندارد. بنابراین این سؤال مطرح میشود که شغل من چگونه میتواند بهعنوان زندان درنظر گرفته شود. براساس این نظریه میتوان به این سؤال اینگونه پاسخ داد که زندان به چندین طبقۀ فرادست تعلق دارد که از جملۀ این طبقات، طبقۀ تنبیهها است که خود مفاهیم دیگری همچون جریمه، شلاقزدن و... و همچنین تعدادی مقولۀ ساختمان که شامل هتلها، آپارتمانها و بیمارستانها را دربرمیگیرد. هرگاه زندان در جایگاه مبدأ[20] این استعاره به کار گرفته میشود، بهعنوان طبقهای که تمامی جایگاههای ناخوشایند و محدودکننده را در برمیگیرد، به حساب میآید؛ بهعبارت دیگر، شغل من و زندان طبقۀ انتزاعی گستردهتری از تمامی شرایط محدودکننده را شامل میشود. بنابراین در سطح ساختار مفهومی، مفهوم یک استعاره براساس ارتباط متقابل میان سه مقولۀ مفهومی به دست میآید که در مثال فوق یک مقولۀ مفهومی مقصد برای واژۀ مقصد[21] شغل، یک مقولۀ مفهومی مبدأ برای واژۀ مبدأ زندان و یک مقولۀ مفهومی فرادست از چیزها یا موقعیتهایی که مبدأ استعاره برای نمونه ارائه میدهد (برای مثال موقعیتهایی که محدودکننده، ناراحتکننده و. . .) هستند (Steen, 2007).
بودل و جنتنر[22] (2005) اشاره میکنند که ممکن است مقولات استعاری در طول دورۀ فهم استعاره بهشکل طرحوارههای رابطهای انتزاعی ایجاد شوند. براساس این نظریه میتوان یک تمایز محاسباتی میان استعارههای جدید و متعارف قائل شد. استعارههای جدید شامل واژگان پایه هستند که به یک مفهوم حوزهای خاص اشاره دارند که هنوز به یک مقولۀ حوزهای عام مرتبط نشدهاند. بنابراین استعارههای جدید بهعنوان قیاسهایی تفسیر میشوند که در آن مفهوم هدف از نظر ساختاری با مفهوم پایۀ تحتاللفظی منطبق است. در مقابل، استعارههای متعارف شامل واژگان پایهای میشوند که به هر دو مفهوم تحتاللفظی و مقولۀ استعاری مرتبط اشاره دارند
جدول 1 که برگرفته از استین (2007) است، تمایزات میان این چهار مدل را نشان
میدهد.
جدول 1. الف ـ ساختارهای مفهومی
|
رویکرد دو حوزهای |
نظریۀ آمیزش مفاهیم |
رویکرد تضمن طبقه |
رویکرد career استعاره |
تعداد ساختارهای مفهومی |
2 |
4 |
3 |
متغیر |
ماهیت ساختارهای مفهومی |
حوزهها |
فضاها |
مقولات |
مفاهیم و حوزهها |
رابطۀ بین ساختارهای مفهومی |
نگاشت |
نگاشت+ ساخت فضا |
نسبتدادن ویژگی با تضمن طبقه |
نگاشت یا نسبتدادن ویژگی |
میزان متعارفبودن |
بیشتر متعارف |
بیشتر جدید |
متعارف در مقابل جدید |
متعارف در مقابل جدید |
سازماندهی استعاره در ذهن |
استعارۀ مفهومی (و استعارۀ ویژه) |
استعارۀ مفهومی و استعارۀ ویژه |
هیچ استعارۀ مفهومی |
حداقل مقداری استعارۀ مفهومی |
|
رویکرد دو حوزهای |
نظریۀ آمیزش مفاهیم |
رویکرد تضمن طبقه |
رویکرد career استعاره |
گسترۀ صورتهای زبانی |
واژگان و دستور |
پارهگفتارها در گفتمان |
بیشتر ساختهای اسمی |
بیشتر ساختهای اسمی |
گسترۀ صورتهای بیانی |
بیشتر استعاره |
تمامی صورتهای بیانی |
استعاره در مقابل تشبیه |
استعاره در مقابل تشبیه، قیاس |
زبان بهعنوان دستور یا کاربرد |
هر دو |
بیشتر کاربرد |
کاربرد |
کاربرد |
جدول 2. ج ـ فرایندهای شناختی و نتایج
|
رویکرد دو حوزهای |
نظریۀ آمیزش مفاهیم |
رویکرد تضمن طبقه |
رویکرد career استعاره |
پیشبینیها دربارۀ پردازش |
نگاشت بین حوزهای |
آمیزش مفهومی |
مقولهبندی |
مقولهبندی یا مقایسه |
شواهد تجربی جهت پردازش |
در دسترس |
باید جمعآوری شود |
در دسترس |
در دسترس |
2ـ2. مدلهای مطرح برای بیادبی زبانی
بیادبی نگرشی خاص نسبت به رفتارهای خاصی است که در بافت خاصی اتفاق میافتد. انتظارات، تمایلات، و/یا باورها دربارۀ سازمانهای اجتماعی باعث تقویت آن میشوند. رفتارهای جایگزین وقتی منفی به حساب میآیند که با شیوهای که دیگران از آنها انتظار دارند، شیوهای که کسی از آنها میخواهد که باشند و/ یا شیوهای که کسی فکر میکند که آنها باید باشند، در تعارض هستند. به نظر میرسد که چنین رفتارهایی همیشه حداقل برای یک شرکتکننده عواقب عاطفی به دنبال دارد؛ یعنی منجر به رنجیدن فردی میشوند. عوامل متعددی چون تعمد در رفتار میتوانند میزان توهینآمیزبودن یک رفتار بیادبانه را تشدید کنند. اولین مدلهای بهکاررفته در زمینه بیادبی مدلهای مستقلی نبودند، بلکه مدلهای مشتقشده از ادب بودند و پژوهشهای صورتگرفته توسط کالپپر[23] (1996) باعث مستقلشدن آن از ادب شد.
2ـ2ـ1. کالپپر (2003, 2005)
کالپپر و همکاران[24] (2003) با هدف حفظ ساختار اصلی چهارچوب ۱۹۹۶ خود و اصلاح برخی ضعفهای آن شروع به کار کردند. بعد از توجیه نیاز به ایجاد یک چهارچوب بیادبی که تصویر آیینهوار از نظریه ادب براون و لوینسون[25] (1987) نباشد، آنها نیاز به حرکت به سوی نظریه واحدی برای شیوۀ رخداد بیادبی در گفتمان را تشخیص دادند. بهطور خاص، آنها موضوع شیوۀ استفادۀ بیادبی از طریق بسطهای طولانیتر گفتمان، شیوۀ ترکیب چندین راهبرد و شیوۀ پاسخ همکلامان به بیادبی را مدنظر قرار دادند. علاوه بر این، آنها به آهنگ کلام بهعنوان ابزار رساندن بیادبی نظری افکندند. کالپپر و همکاران (2003) بیادبی مشاهدهشده میان مأموران ترافیک و مالکان خودروهای جریمهشده را مورد بررسی قرار دادند. در سال ۲۰۰۵ بیادبی را باز تعریف میکند و در این زمان به نقش نیت توجه بیشتری میکند. در این مورد، بیادبی وقتی اتفاق میافتد که:
- گوینده تهدید وجهه را عمداً به کار میبرد.
- شنونده، بهطور عمدی، رفتار را بهعنوان تهدیدکنندۀ وجهه به حساب میآورد و یا
ترکیبی از ۱ و ۲.
2ـ2ـ2. بوسفیلد (2008)
بوسفیلد[26] (2008) بیادبی را بهعنوان متضاد ادب به حساب میآورد که براساس آن، بیادبی، تعامل عمدی و کنشهای تهدیدکنندۀ وجهۀ کلامی را تشکیل میدهد که بهطور هدفمندی بیان میشوند.
شکل 2. گزینههای پاسخ (Bousfield, 2008)
2ـ2ـ3. کالپپر (2011)
همانطور که پیشتر ذکر شد، درحالیکه در اثر سال 1996، کالپپر با معکوسسازی چهارچوب ادب براون و لوینسون به چهارچوبی برای بیادبی دست یافته، در سال 2005، این چهارچوب تحت محوریت عمدیت شکل گرفته است. در اثر 2011، کالپپر عواملی چون هنجارهای اجتماعی، بافت و احساسات را نیز در بیادبی تأثیرگذار میداند.
کالپپر (2011) بیان میکند که روش دیگری جهت درک راهبردهای بیادبی وجود دارد و آن این نظر است که راهبرد بیشتر از اینکه شیوۀ انتزاعی انجام چیزی باشد، شامل امری عادی میشود، یعنی یک نظم یا قاعدهمندی شناختهشدهای درون یک جامعه خاص. بدینمنظور واژۀ محرک را بهجای راهبرد به کار میبرد. محرکهای ادب صورتهای یا قواعدی هستند که به ادب مرتبط میشوند.
- مبانی نظری پژوهش و روششناسی
3ـ1. بیادبی کالپپر (1996)
تعاریف گوناگونی از بیادبی ارائه شده است. کالپپر (1996) بیادبی را بهعنوان مجموعهای از راهبردهای درنظرگرفتهشده جهت داشتن تأثیری معکوس نسبت به ادب میداند که این تأثیر همان شکست اجتماعی است. لیکاف[27] (1989) آن را بهعنوان راهبردهای جهتیابیشده در جهت آسیبزدن به وجهه[28] به حساب میآورد، درحالیکه ادب به راهبردهای جهتدارشده مقابل حفظ وجهه گفته میشود. بنابراین، بیادبی شامل کنشهای تهدیدکننده وجهه میشود و ادب، کنشهای حفظ وجهه را دربرمیگیرد و تنش در گفتمان را کم میکند (Mullany, 2004; Mills, 2002). بیب[29] (1995: 159) خشونت را کنش تهدیدکنندۀ وجهه به حساب میآورد که یک قانون اجتماعی تعاملی را در بافت اجتماعی که در آن رخ میدهد، نقض میکند. همانطور که در اینجا مشاهده میشود، پژوهشگران در حوزههای گوناگون مطالعاتی، واژههای گوناگونی را برای اشاره به بیادبی به کار بردهاند که از جملۀ آنها خشونت، خشونت کلامی، زبان توهینآمیز، تهدید وجهه است.
کالپپر (2011) با اشاره به این موضوع که تعریف بیادبی چالشی واقعی است بیان
میکند که دلیل آن میتواند در نظر نگرفتن موقعیت و بافت باشد، چرا که یک رفتار در یک بافت میتواند بهعنوان رفتاری بیادبانه به حساب بیاید، درحالیکه در بافتی دیگر
اینگونه نباشد. وی در ادامه به مشخصههای رایجی که در تعاریف گوناگونی بیادبی وجود دارد، اشاره میکند که عبارتند از وجهه، هنجارها و حقوق اجتماعی، تعمد و جنبههای عاطفی. وی سپس تعریف خود را از بیادبی ارائه میدهد که همۀ این مشخصهها را دربرمیگیرد:
کالپپر (1996)پنج فراراهبرد بیادبی مستقیم، ایجابی[30]، سلبی[31]، طعنه (بیادبی تمسخرآمیز)[32] و از ادب خودداری کردن[33] را ارائه میدهد. منظور از بیان مستقیم (بیادبی آشکار)، کنشهای تهدیدکننده وجهه به شیوهای مستقیم، واضح و فشرده است تا وجهه کوچک شمرده شود. بیادبی ایجابی کاربرد راهبردهای خاص جهت آسیب به خواستههای وجهۀ ایجابی مخاطب، یعنی تصویر مثبت فرد از خود است. به کاربرد راهبردهای خاص جهت آسیب به خواستههای وجهۀ سلبی مخاطب ـ تمایل او برای حفظ آزادی عمل فرد ـ بیادبی سلبی گفته میشود. طعنه (بیادبی تمسخرآمیز) در مقابل بیان غیرمستقیم براون و لوینسون (1987) قرار میگیرد. کنشهای تهدیدکنندۀ وجهه با کاربرد راهبردهای ادبی که آشکارا غیرصادقانه هستند، انجام میشوند و شامل مفهوم بیادبی غیرمستقیم میشود. این مورد شبیه مفهوم کنایۀ لیچ[34] (1983) است. و منظور از فراراهبرد از ادب خودداریکردن، نبود ادب جایی میباشد که مورد انتظار است. در جدول زیر به زیرراهبردهای بیادبی ایجابی و سلبی اشاره میشود.
جدول 2. راهبردهای بیادبی ایجابی و سلبی کالپپر (1996)
راهبردهای بیادبی |
|
ایجابی |
سلبی |
نادیدهگرفتن، سرزنش دیگری |
ترساندن، مضربودن عمل برای دیگران |
ممانعت از فعالیت کسی |
تحقیر، تمسخر، اهانت |
همکارینکردن با دیگری |
تجاوز به حریم دیگران |
بیعلاقه، بیتوجه، بیعاطفه |
همراهکردن آشکار دیگری با جنبۀ منفی |
استفاده از نشانگرهای هویت نامناسب |
بیان مستقیم مدیونبودن دیگری |
استفاده از زبان رمزی یا مبهم |
|
مخالفتکردن |
|
ایجاد حس ناخوشایند |
|
استفاده از کلمات تابو |
|
نامگذاری |
3ـ2. استعارۀ لیکاف و جانسون (1980)
لیکاف و جانسون (1980) در قالب نظریۀ شناختی، رویکرد متفاوتی را نسبت به استعاره اتخاذ کردهاند. در رویکرد دوحوزهای نظریۀ استعارۀ مفهومی لیکاف و جانسون، استعاره بهعنوان نگاشتی از یک حوزۀ مبدأ[35] مفهومی به یک حوزۀ مقصد[36] مفهومی به حساب میآید. برای مثال، براساس نظریۀ استعارۀ مفهومی، به هنگام صحبت در مورد خطرات زندگی، زندگی بهعنوان سفر مفهومسازی میشود. بدینصورت که سفر حوزۀ مبدأیی است که موجب شکلگیری دیدگاه ما از حوزۀ مفهومی مقصد زندگی میشود. لیکاف و جانسون معتقدند که نگاشت بین دو حوزه در ساختار مفهومی میتواند به فرایند پردازشی بین دو حوزۀ شناختی در پردازش شخص مرتبط است؛ بهعبارت دیگر، آنها بر این باورند که میان ساختار مفهومی ایدهها از یک سو و فرایندهای شناختی از سوی دیگر، رابطۀ مستقیم وجود دارد. بر این اساس استعاره ریشه در ذهن انسان و نظام فکری استعاری او دارد و منحصر به زبان نیست. نگاشت میان این حوزهها نظاممند است و ارتباط مفهومی میان عناصر، رابطهها و ویژگیهای یک حوزه و همتای آن در حوزۀ دیگر را شامل میشود. مبنای استعارهها تجربی است؛ بدینمعنا که شکلگیری آنها براساس تعامل جسم انسان با محیط بیرون صورت گرفته است. در دیدگاه زبانشناسی شناختی، از یکسو، اعتقاد این است که استعارهها مبنایی تجربی دارند و پدیدهای زبانی نیستند، بلکه در ذهن قرار دارند و از سوی دیگر، این ویژگیها در نوع بشر مشترک هستند، پس انتظار میرود که استعاره پدیدهای جهانی باشد.
- جمعآوری دادهها و روش پژوهش
پژوهش حاضر با هدف بررسی ارتباط احتمالی رابطۀ میان استعاره با بیادبی انجام گرفته است. بدینمنظور، 10 بازیگر زن و 10 بازیگر مرد بهعنوان اهداف غیبت انتخاب و 60 موقعیت حاوی غیبت مربوط به آنها ـ30 موقعیت برای اهداف غیبت مونث و 30 موقعیت برای اهداف غیبت مذکرـ در نرمافزار اینستاگرام بررسی شدهاند. منظور از هدف غیبت، فردی است که غیبت صورتگرفته در مورد او است و منظور از موقعیت، رویداد یا خبری است که حول محور شخص است و میتواند وقایع و اخبار گوناگونی را از آن فرد بازگو کند. انتخاب بازیگران براساس معیارهای گوناگونی چون تعداد فیلمهای آنها در سالهای اخیر و کسب جوایز بیشتر در جشنوارههای داخلی و خارجی صورت گرفته است. این دادهها مربوط به موقعیتهایی از بازۀ زبانی مرداد 97 تا اردیبهشت 99 هستند. در مرحلۀ اول، دادههایی از 60 موقعیت گوناگون که عنوان آنها هنرمندان مورد نظر هستند، از نرمافزار اینستاگرم و از صفحات مربوط به حواشی و اخبار این هنرمندان جمعآوری و دادههایی که براساس تعریف این پژوهش، غیبت به حساب میآیند، مجزا شدهاند. سپس استعارههایی که انعکاسی از راهبردهای بیادبی بودهاند، در دو گروه هدف غیبت ـ مؤنث و مذکرـ استخراج شدهاند.
- تجزیه و تحلیل دادهها
در این بخش، دادههای مربوط به 30 موقعیت زنان و 30 موقعیت مردان که مشتمل بر 51449 واژه است، بررسی و استعارههای مرتبط با بیادبی در این دادهها استخراج و در زیر به آنها اشاره میشود.
-1-5 استعارۀ مفهومی «انسان مدفوع/ فضولات حیوانی است»
انسان همچون مدفوع انسان و سرگین حیوانات تلقی شده است. این حوزههای مبدأ که راه دفع مواد زائد بدن هستند، بیارزش و کثیف به حساب میآیند. بنابراین، این مفهومسازی در جهت تحقیر و ناچیزشمردن انسان صورت گرفته است.
جدول 3. نگاشت عناصر حوزۀ مبدأ و مقصد در استعاره "انسان مدفوع/ فضولات حیوانی است"
حوزۀ مبدأ: مدفوع/ فضولات حیوانی |
حوزۀ مقصد: انسان |
مدفوع به مواد زائد دفعشدۀ بدن گفته میشود. |
انسان عمل دفع را انجام میدهد. |
پشکل؛ پوخ؛ ککه؛ سگ رو بزنی صد تا عین تو ... |
5ـ2. استعارۀ مفهومی «انسان شیء دور ریختنی است»
این نوع استعاره در قالب عبارات خطابی چون دستمال مچاله، آشغال تفاله، نخاله و ضایعات نمود یافته است. تمامی این عبارات چیزهایی هستند که به واسطۀ بیارزش و بیاستفاده بودن، دورریختنی به حساب میآیند. از آنجایی که از دید کاربران برخی افراد از جهت شخصیتی بیارزش هستند، این استعاره برای اشاره به آنها و در جهت تحقیرشان به کار گرفته میشود.
جدول 4. نگاشت عناصر حوزۀ مبدأ و مقصد در استعاره "انسان شیء دور ریختنی است"
حوزۀ مبدأ: شیء دور ریختنی |
حوزۀ مقصد: انسان |
اشیائی که از ارزش برخوردار نیستند. |
انسانها براساس میزان مطابقت خود با هنجارهای اجتماعی به ارزشمند و بیارزش تقسیم میشوند. |
دستمال کاغذی مچاله شده؛ باز این آشغال زر زد؛ تفاله؛ نخاله؛ ضایعات |
5ـ3. استعارۀ مفهومی «انسان شخصیت کارتونی/ داستانی است»
این استعاره توسط کاربران جهت تمسخر ویژگیهای ظاهری زنان و مردان موردنظر مورد استفاده قرار گرفته است. تأکید اصلی این حوزه عمدتاً بر وجهۀ ظاهری افراد از جمله پوشش، چاقی، لاغری، بلندی قد و ... است. این مفهومسازی بناشده بر ویژگیهای ظاهری افراد، در تمامی موارد مشاهده شده در این پژوهش، جنبۀ منفی افراد مورد نظر را هدف قرار گرفته است.
یک کاربر زبانی، یکی از شخصیتهای موردنظر را به راهزن شکرستان تشبیه کرده است. این تعبیر از جهت شباهت میان این شخصیت و فرد موردنظر به لحاظ پوشش صورت گرفته است.
خر (شرک) یک خر سخنگوی کارتونی است که افراد موردنظر از دو جهت سن بالا و صورت زشت خود براساس آن مفهومسازی شدهاند.
خالهخرسه یک شخصیت کارتونی است که ویژگی برجستۀ آن چاقی مفرط آن است و از این جهت انسان همچون این شخصیت کارتونی انگاشته میشود.
گربهنره یک شخصیت کارتونی است که هیکل درشت او و عینکی که به چشم دارد موجب تشبیه فرد موردنظر به آن شده است.
اسکار یک مارمولک است که فرد موردنظر در ویژگی لاغری به آن تشبیه شده است.
جدول 5. نگاشت عناصر حوزۀ مبدأ و مقصد در استعاره "انسان شخصیت کارتونی است"
حوزۀ مبدأ: شخصیت کارتونی |
حوزۀ مقصد: انسان |
شخصیتهای کارتونی بنا به موضوع داستان ویژگیهایی چون چاقی، لاغری و . . . دارند. |
انسانها از ویژگیهایی چون چاقی، لاغری و . . . برخوردار هستند. |
راهزن شکرستان؛ خاله خرسه؛ خر شرک؛ اسکار؛ غول چراغ جادو؛ زبلخان؛ خالهسوسکه؛ خالهقورباغه؛ پینوکیو؛ هاچ زنبور عسل؛ بابا لنگدراز؛ گربهنره؛ خالهریزه |
غول چراغ جادو شخصیتی کارتونی است که به واسطۀ هیکل درشت آن غول نامیده شده است. این درشتهیکلی بر انسان نگاشت شده است.
زبلخان یک شکارچی است که برای پیداکردن شکار در همه جا حضور دارد. فرد موردنظر از جهت اظهارنظرکردن در بیشتر مسائل کشور به آن تشبیه شده است.
خالهسوسکه سوسکی است که پدرش او را در پی یافتن شوهر عازم همدان میکند. در این مورد، ویژگی بیشوهری این شخصیت برجسته و به انسان نسبت داده شده است.
خالهقورباغه شخصیتی است که ویژگی شاخص آن پرحرفی او است. حراف بودن فرد بهصورت این شخصیت کارتونی مفهومسازی شده است.
پینوکیو عروسکی است که بههنگام دروغگویی بینیاش شروع به رشد میکند و بزرگتر میشود. از آنجایی که فردی که به این شخصیت کارتونی تشبیه شده است، در چندین مورد با مردم روراست نبوده است، کاربران زبانی هر دو ویژگی رفتاری دروغگویی و ویژگی ظاهری بزرگی بینی بهواسطۀ دروغگویی را به شخصیت خانم نسبت دادهاند.
هاچ زنبور عسل، زنبوری است که لباسی با رنگهای گوناگون به تن دارد. تأکید این نوع، بر رنگی بودن پوشش فرد است.
ویژگی برجستۀ بابا لنگ دراز، پاهای کشیده و بلند او است که فرد موردنظر در این ویژگی به آن تشبیه شده است.
خالهریزه یک شخصیت کارتونی است که قاشقی به گردن دارد که گاهی به اندازۀ قاشقش کوچک میشود. مفهومسازی انسان به این صورت به معنای کوتاهقدی فرد است.
لوک خوششانس شخصیتی کارتونی است که به دنبال برقراری عدالت است. ویژگی خوش شانسی این شخصیت بر انسان نگاشته شده است.
گوریلانگوری یک گوریل عظیمالجثه در کارتونی با همین نام است که بهسبب هیکل آن فرد موردنظر به آن تشبیه شده است.
5ـ4. استعارۀ مفهومی «انسان پول بیارزش است»
در موارد مشاهدهشده، فرد با عنوان دوزاری و پنزاری خطاب شده است که منظور پول بیارزش دو و پنج ریالی است. در این مثالها، کاربران، انسان بیارزش را به صورت دوزاری و انسان با ارزش را به صورت تراول مفهومسازی کردهاند.
جدول 6. نگاشت عناصر حوزۀ مبدأ و مقصد در استعاره "انسان پول بیارزش است"
حوزۀ مبدأ: پول بیارزش |
حوزۀ مقصد: انسان |
پولها را میتوان براساس ارزش مالی آنها به باارزش و بیارزش تقسیمبندی کرد. |
انسانها را میتوان براساس میزان مطابقت آنها با ارزشهای یک جامعه به باارزش و بیارزش تقسیمبندی کرد. |
دوزاری؛ پنزاری؛ قیافش شبیه بقیه پول ماست شده |
5ـ5. استعارۀ مفهومی «انسان مادۀ کثیف است»
در نگاشتهای این حوزه، برای بیان حقارت، انسان را به لجن و جلبک مانند کردهاند.
در لغتنامۀ عمید، جلبک بهعنوان گروهی از گیاهان بدون ریشه، ساقه، شاخه و برگ تعریف شده است که به شکل نوار سبز در جاهای مرطوب و روی تنۀ برخی درختان دیده میشود.
جدول 7. نگاشت عناصر حوزه مبدأ و مقصد در استعاره "انسان مادۀ کثیف است"
حوزۀ مبدأ: مادۀ کثیف |
حوزۀ مقصد: انسان |
لجن گل سیاهی است که در آبهای راکد میماند و جلبک گروهی از گیاهان بدون ریشه، ساقه، شاخه و برگ میباشد که به شکل نوار سبز در جاهای مرطوب و روی تنۀ برخی درختان دیده میشود. |
برخی افراد از جهت میزان همسویی با هنجارهای اجتماعی بیارزش یا ارزشمند محسوب میشوند. |
لجن، جلبک |
5ـ6. استعارۀ مفهومی «انسان موجود خیالی/ فراطبیعی است»
لولو موجودی خیالی با صورتی ترسناک است که جهت ترساندن کودکان به کار برده میشود. مفهومسازی انسان زشت صورت بهعنوان لولو استعارهای است که بر ظاهر زشت فرد تأکید دارد.
جدول 8. نگاشت عناصر حوزۀ مبدأ و مقصد در استعاره "انسان موجود خیالی/ فراطبیعی است"
حوزۀ مبدأ: موجود خیالی/ فراطبیعی |
حوزۀ مقصد: انسان |
برخی موجودات خیالی/ فراطبیعی ظاهری زشت و ترسناک دارند. |
برخی انسانها زشت صورت هستند. |
لولو؛ هیولا؛ زامبی؛ جن؛ دراکولا، گودزیلا |
هیولا موجودی افسانهای با صورتی زشت و ترسناک است که هم دارای صورتی زشت و هم سیرتی بد است. بنظر میرسد در این موقعیت، وجه ظاهری فرد مدنظر باشد. انسان زشت صورت در قالب این موجود افسانهای نمود پیدا کرده است.
زامبی به جسدهای متحرک ترسناک بدون روح اطلاق میشود که وجودی خیالی دارند. در این مورد نیز به مانند تمامی عبارات استعاری این دسته، ظاهر انسان بهعنوان حوزۀ مقصد مورد هدف است. بنابراین، در این مورد نیز نگاشت حوزۀ مبدأ بر حوزۀ مقصد براساس مفهوم زشتی ظاهر انسان صورت گرفته است.
جن موجودی فراطبیعی از دید برخی ادیان و موجودی خیالی از دیدگاه علم به حساب میآید. ظاهر انسان همچون جن تلقی شده است و ویژگی زشت و ترسناک بودن جن به آن نسبت داده شده است.
دراکولا نوعی موجود افسانهای با ظاهری ترسناک بنام خوشآشام است که از خون انسانها تغذیه میکند.
گودزیلا هیولایی خیالی است که اولین موارد استفاده آن در فیلمها بوده است. شخصیت مورد نظر از جهت هیکل درشت خود به این صورت مفهومسازی شدهاند.
5ـ7. استعارۀ مفهومی «انسان قارچ است»
در فرهنگ عمید در تعریف واژۀ قارچ اینگونه آمده است "گیاهی بسیار ریز و بدون کلروفیل که روی بعضی از مواد خوراکی مانند نان پیدا میشود و برای انسان مضر است". مفهومسازی افراد در قالب این استعاره بهمنظور ناچیز شمردن فرد است.
جدول 9. نگاشت عناصر حوزه مبدأ و مقصد در استعاره "انسان قارچ است"
حوزۀ مبدأ: قارچ |
حوزۀ مقصد: انسان |
کپک نوعی قارچ میباشد که در صورت وجود داشتن بر روی مواد خوراکی به معنای غیرقابل استفاده بودن آن مواد است. |
برخی افراد وجودشان برای دیگران سودی ندارد و به دلیل همین ویژگی دیگران آنها را کنار میگذارند. |
کپک |
5ـ8. استعارۀ مفهومی «انسان نان است»
ویژگیهای ظاهری انسان در ذهن طوری مفهومسازی شدهاند که بهصورت نان تجسم میشوند. بنابراین در این مورد تمرکز تنها بر برخی از جنبههای حوزۀ مقصد یعنی ویژگیهای ظاهری انسان است و این امر از طریق تأکید بر جنبۀ فیزیکی نان میسر شده است.
جدول 10. نگاشت عناصر حوزه مبدأ و مقصد در استعاره "انسان نان است"
حوزۀ مبدأ: نان |
حوزۀ مقصد: انسان |
نان نوعی غذا در اندازه و اشکال گوناگون است. |
انسانها موجوداتی با ظاهرهای متفاوت هستند. |
بربری؛ تافتون؛ نان ساندویچی |
5ـ9. استعارۀ مفهومی «انسان ایام هفته است»
در این استعاره، انسان همچون ایام هفته تلقی میشود. مفهومسازی انسان بهعنوان شنبه یکشنبه یا شنبه چهارشنبه به معنای ناهماهنگی در پوشش فرد است. از آنجاییکه شنبه و یکشنبه یا شنبه و چهارشنبه، یعنی دو روز متفاوت هفته، در کنار هم بهعنوان عبارت ارجاعی قرار گرفتهاند، خود نشاندهندۀ نوعی ناهماهنگی هستند.
جدول 11. نگاشت عناصر حوزۀ مبدأ و مقصد در استعاره "انسان ایام هفته است"
حوزۀ مبدأ: ایام هفته |
حوزۀ مقصد: انسان |
یک هفته از هفت روز متفاوت تشکیل شده است. |
لباس انسان شامل تکههای گوناگونی برای پوشش بخشهای مختلف بدن میشود. |
شنبه چهارشنبه؛ شنبه یکشنبه |
5ـ10. استعارۀ مفهومی «انسان چربی است»
چربی به مادۀ آلی گفته میشود که در آب حل نمیشود. نگاشت انسان بهعنوان چربی به معنای چاقی فرد است.
جدول 12. نگاشت عناصر حوزه مبدأ و مقصد در استعاره "انسان چربی است"
حوزۀ مبدأ: چربی |
حوزۀ مقصد: انسان |
|
کلسترول مادهای از دستۀ چربیهاست. |
برخی از انسانها چاق هستند. |
|
کلسترول |
||
دنبه بخشی از بدن گوسفند که متشکل از چربی است. |
برخی از انسانها به دلیل داشتن چربیهای اضافه، چاق هستند. |
|
دنبه |
||
5ـ11. استعارۀ مفهومی «انسان بیماری/ بلا است»
انسان بهعنوان نوعی ناهنجاری جسمی یا روانی و یا سختی و بدبختی مفهومسازی شده است. بیماریهایی چون سرطان، ایدز، دوقطبی و طاعون دال بر این نوع ناهنجاریها و عباراتی چون مصیبت و آفت دال بر این نوع سختیها دارند. استفاده از این بیماریها و بلاها برای خطاب افراد به معنای نوعی ناهنجاری در رفتار فرد هستند.
اسهال نوعی بیماری است که براثر آن تعداد و غلظت مدفوع تغییر میکند. بهکارگیری این بیماری نیز برای اشاره به انسان دال بر ناهنجاری رفتاری فرد دارد.
جدول 13. نگاشت عناصر حوزۀ مبدأ و مقصد در استعاره "انسان بیماری/ بلا است"
حوزۀ مبدأ: بیماری/ بلا |
حوزۀ مقصد: انسان |
بیماری به ناهنجاری در جسم یا روان افراد و بلا به سختی و بدبختی اطلاق میشود. |
ممکن است انسان به ناهنجاری جسمی یا روانی دچار شود. |
بیمار خطرناک؛ سرطان؛ دوقطبی؛ ایدز؛ طاعون؛ آفته؛ مصیبت |
در جدولهای (14) و (15) به ترتیب فراوانی حوزههای مبدأ انسان و زیرراهبردهای بیادبی به کاررفته در حوزههای مبدأ ذکرشده، آمدهاند.
جدول 14. بسامد حوزههای مبدأ انسان
حوزههای مبدأ انسان |
بسامد |
حوزههای مبدأ انسان |
بسامد |
مدفوع/ فضولات حیوانی |
124 |
قارچ |
5 |
شیء دور ریختنی |
105 |
نان |
4 |
شخصیت کارتونی/ داستانی |
22 |
ایام هفته |
3 |
پول بیارزش |
33 |
چربی |
2 |
مادۀ کثیف |
26 |
بیماری/ بلا |
10 |
موجود خیالی/ فراطبیعی |
11 |
جمع |
345 |
جدول 15. بسامد زیرراهبردهای بیادبی در حوزههای مبدأ
حوزههای مبدأ راهبردهای بیادبی |
نامگذاری |
ایجاد حس ناخوشایند |
تحقیر |
تمسخر |
تجاوز به حریم شخصی دیگری |
مدفوع/ فضولات حیوانی |
97 |
0 |
21 |
6 |
0 |
شیء دور ریختنی |
105 |
0 |
0 |
0 |
0 |
شخصیت کارتونی/ داستانی |
10 |
0 |
8 |
2 |
2 |
پول بیارزش |
13 |
0 |
17 |
3 |
0 |
مادۀ کثیف |
26 |
0 |
0 |
0 |
0 |
موجود خیالی/ فراطبیعی |
6 |
0 |
0 |
5 |
0 |
قارچ |
5 |
0 |
0 |
0 |
|
نان |
3 |
0 |
0 |
1 |
0 |
ایام هفته |
0 |
0 |
0 |
3 |
0 |
چربی |
1 |
0 |
0 |
1 |
0 |
بیماری/ بلا |
7 |
3 |
0 |
0 |
0 |
مجموع |
273 |
3 |
46 |
21 |
2 |
- نتیجهگیری
همانطور که مارتینسکو[37] (2017) بیان میکند غیبت دستکم ۳ فرد را شامل میشود: فرستندۀ غیبت، دریافتکنندۀ غیبت و هدف غیبت که منظور شخصی است که غیبت در مورد اوست. اگرچه از نظر اجتماعی با توجه به اثرات منفی احتمالی، غیبت مورد قبول نیست، ولی بهدلیل اساسیبودن آن برای افراد درگیر در آن، همه جا وجود دارد و ممکن است هم بهعنوان ابزاری برای توافق و هم بهعنوان ابزار تخریبی به کار رود. به دلیل نقشهای واضحی که غیبت برای افراد درگیر دارد، یک رفتار جهانی فراگیر است. غیبت رسانهای بینافردی نوع خاصی از غیبت است که افراد مشهور بهعنوان هدف غیبت درنظر گرفته شدهاند و کاربران زبان در فضای صمیمی در مکالمات روزمره ـ رودررو و/یا مجازی ـ به صحبت در مورد افراد موردنظر میپردازند. پژوهش حاضر با هدف واکاوی استعارههای موجود در غیبتهای کاربران اینستاگرام با تکیه بر حوزۀ مقصد انسان، از میان افراد مشهور 20 بازیگر زن و مرد ایرانی را انتخاب کردهاند.
نمود پیدا کردن انسان در یکی از حوزههای مدفوع/ فضولات حیوانی، شیء دورریختنی، شخصیت کارتونی/ داستانی، پول بیارزش، مادۀ کثیف، موجودخیالی/ فراطبیعی، قارچ، نان، ایام هفته، چربی و بیماری/ بلا موجب بیادبی شده است؛ بهعبارت دیگر، کاربرد تمامی عبارات استعاری حاوی این حوزههای مبدأ تنها با راهبردهای بیادبی همراه بودهاند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که میان این 11 حوزۀ مبدأ و راهبردهای بیادبی ارتباط مستقیم وجود دارد؛ بدین معنا که مفهومسازی انسان براساس یکی از این حوزهها، موجب بیادبی میشود.
در استعارههای مفهومی انسان به مثابۀ مدفوع/ فضولات حیوانی و پول بیارزش از زیرراهبردهای نامگذاری و تحقیر و تمسخر استفاده شده است. در مواردی که انسان، شیء دورریختنی، مادۀ کثیف و قارچ فرض شده است، از زیرراهبرد نامگذاری از مجموعۀ بیادبی ایجابی استفاده شده است. برای مفهومسازی انسان بهعنوان شخصیت کارتونی/ داستانی، زیرراهبردهای نامگذاری، تجاوز به حریم شخصی دیگری و تحقیر و تمسخر به کار رفتهاند. کاربران زبانی به هنگام مفهومسازی انسان براساس حوزههای مبدأ موجود خیالی/ فراطبیعی، نان و چربی از زیرراهبردهای نامگذاری و تمسخر استفاده کردهاند. زیرراهبرد مورداستفاده در استعارۀ مفهومی انسان بهمثابۀ ایام هفته، تمسخر از زیرراهبردهای بیادبی سلبی بوده است. انسان بهمثابۀ بیماری/ بلا با استفاده از زیرراهبردهای نامگذاری و ایجاد حس ناخوشایند بیان شده است.
همانطور که از مطالب فوق برمیآید، حوزۀ مبدأ مدفوع/ فضولات حیوانی بیشترین بسامد را میان حوزههای مبدأ و زیرراهبرد نامگذاری از زیرراهبردهای ادب ایجابی بیشترین فراوانی را میان راهبردهای مورداستفاده دارا بوده است. بسامد بالای فراراهبرد ادب ایجابی بیانگر آن است که کاربران زبانی بر آنند که به وجهۀ مثبتی که فرد از خود دارد و تمایل دارد که دیگران آن را حفظ یا تقویت کنند، آسیب زنند.
نوع بافت موردنظر که همان غیبت رسانهای بینافردی است، تأثیری انکارناپذیر در نوع استفاده از عبارات استعاری و مفاهیم نهفته در پس آنها داشته است. بدینصورت که شناسایی کاربران در این فضا امری راحت تلقی نمیشود و همین ویژگی موجب میشود تا افراد به قضاوت رفتار، ظاهر و سایر ویژگیهای دیگر افراد بالاخص افراد مشهور بپردازند. در تقسیمبندی که جونز[38] (1980) ارائه میدهد، غیبت به چهار نوع گفتوگوی خانگی[39]، بدگویی[40]، شکایت[41] و دردِ دل[42] تقسیم میشود. آنچه از دادههای این پژوهش برمیآید نشان میدهد که از میان این تقسیمبندی چهارگانۀ غیبتهای کاربران زبان، در دستۀ بدگویی و شکایت قرار میگیرند. منظور از بدگویی، قضاوت رفتار دیگران و منظور از شکایت، بیان عصبانیت و گله است.
پیوند اجتماعی[43] و مفر احساسات نقشهای مشاهدهشده در این نوع غیبت بودهاند که از نقشهای اصلی غیبت به حساب میآیند (Rosnow, 2001; Fine & Rosnow, 1978). بهعبارت دیگر، کاربران زبان از یک سو، از غیبت بهعنوان شیوهای تأثیرگذار برای ایجاد همبستگی اجتماعی و یافتن دوستان جدید استفاده کردهاند؛ زیرا به آنها کمک میکند که نظرات مشابهی در مورد هدف داشته باشند و اینکه ممکن است بهعنوان منبعی برای به اشتراکگذاشتن اطلاعات یا حمایت عاطفی از همدیگر مورد استفاده قرار گیرد (Bosson, Johnson, Niederhoffer, & Swann, 2006). از سوی دیگر، غیبت میتواند راه خروج عواطف منفی همچون خشم، گناه، حسادت و... باشد و به غیبتکننده و دریافتکننده کمک کند که به وضعیت متعادل عاطفی برسد. فستر[44] (2004) و استرلینگ[45] (1956) این نقش غیبت را مفر احساسات مینامند و معتقدند مردم احتمالاً در موقعیتهایی که از نظر عاطفی درگیر هستند، غیبت میکنند.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
- interpersonal gossip
- mass media gossip
- interpersonal media gossip
- Lasswell, H. D.
- Braddock, R.
- Brusk, J.
- Alـhindawi, F.
- 2. Eclectic Model
- initiation stage
- explanation of gossip acts stage
- evaluation stage
- Steen, G. J.
- 2. twoـdomain approach
- 3. Conceptual Integration Theory
- 4. classـinclusion approach
- 5. career of metaphor approach
- Fauconnier, G., & Turner, M.
- Evans, V., & Green, M.
- Glucksberg, S.
- vehicle
- topic
- Bowdle, B. F., & Gentner, D.
- Culpeper, J.
- Culpeper, J., Bousfield, D. & Wichmann, A.
- Brown, P., & Levinson, S. C.
- Bousfield, D.
- Lakoff, G.
- Beebe, L. M.
- positive impoliteness
- negative impoliteness
- sarcasm or mock impoliteness
- withhold politeness
- Leech, G.
- source domain
- target domain
- Martinescu, E.
- Jones, D.
[39]. house talk
[40]. scandal
[41]. bitching
[42]. chatting
[43]. social bonding