Document Type : Research Paper

Authors

1 Assistant Professor, Department of Linguistics, Ilam Branch, Islamic Azad University, Ilam, Iran

2 Ph.D. Candidate, Department of Linguistics, Ilam Branch, Islamic Azad University, Ilam, Iran.

Abstract

This study is intended to gauge and describe the role of the Kurdish linguistic element (-ow) in a coding object in southern Kurdish. This study is descriptive-analytic in which the data are collected from native speakers through interviews and natural conversations. Based on the linguistic distribution and the provided arguments in this paper, this linguistic element is named an object-marker enclitic. Analyzing the employed data indicates that this object-marker enclitic has, apparently, various roles. It is mainly accompanied by transitive verbs, however, it is found to accompany intransitive verbs as well. As for its distribution, it can both follow and precede object pronominal clitics. However, in a few cases, it is even prefixed to the verb. In terms of its meaning, it has a clear content meaning cross-referencing object in terms of person and number, though it has a fixed form (-ow). It can accompany many simple and complex verbs, though its presence is blocked by many other verbs. It can cross-reference to both definite and indefinite objects. Therefore, it is not sensitive to information distribution. In general, it has various roles of which object-marking and object-doubling are emphasized in this study.

Keywords

  1. مقدمه

حالت­نما بیانگر یک رابطه دستوری یا معنایی بین یک گروه اسمی با یک عنصر زبانی دیگر (معمولاً فعل) است. برخی حالت­نما­ها ممکن است به موضوعات فعلی ارجاع دهند و برخی دیگر ممکن است عناصر غیرموضوع را هم مورد ارجاع قرار بدهند (Dryer, 2013). در اکثر زبان­هایی که دارای حالت­نمایی آشکار[1] هستند حالت­نماها به‌صورت پسوند بر روی خود موضوع نمود پیدا می­کنند، هرچند در برخی زبان­ها مانند تونگو[2]، گورگنی[3]، بربر[4] و پراسونی[5] حالت­نما گاهی به­صورت پیشوندی هم تظاهر پیدا می­کند. با این حال، وندافزایی تنها روش بازنمایی حالت محسوب نمی­شود، مثلاً زبان­های مابا[6]، شیلوک[7] و نندی[8] از نواخت بهره می­گیرند تا حالت دستوری را بازنمایی نمایند. در این زبان­ها، این صرفاً نواخت[9] است که مشخص می­کند کدام موضوع فاعل و کدام مفعول است. گاهی نیز برخی زبان­ها از تعدیل[10] و تغییرات درون­واژه­ای[11] بهره می­گیرند تا حالت دستوری را نشان دهند. مثلاً در زبان نایاس[12]، با تغییر همخوان آغازین به یک همخوان دیگر حالت بازنمایی می‌گردد. البته باید اذعان نمود که این دو روش در زبان­های دنیا شیوه­های خیلی مرسومی جهت بازنمایی حالت نیستند. برخی زبان­ها نیز ممکن است از بیش از یک روش جهت بازنمایی حالت بهره ببرند (Dryer, 2013). دون[13] (1995: 101) گزارش می­دهد که در زبان چوکچی[14] در روسیه از مجموع شانزده حالت، سیزده حالت به‌صورت پسوندی و سه حالت نیز به­صورت پیشوندی نمود پیدا می­کنند. نهایتاً، برخی زبان­ها از واژه­بست استفاده می­کنند تا حالت دستوری موضوعات فعلی را مشخص نمایند. فرق بین وند و واژه­بست این است که وند به خود اسم اضافه می­شود، ولی واژه‌بست­ها در اصل واژه­هایی مستقل با معنای مشخص هستند که به‌لحاظ نحوی به گروه (نه هسته) می­پیوندند (Dryer, 2013).

دو دلیل برای حالت­نمایی نقش­های دستوری ارائه شده است. دلیل نخست تمایز بین موضوع­هاست (تمایزی[15]) و دلیل دوم حالت­نمایی و بیان ویژگی­های خاص مفعول است (نمایه­ای/ بازنمایی[16]). حالت­نمایی تمایزی بیانگر رابطه بین دو موضوع است تا خصوصیت هرکدام از موضوعات. به همین خاطر، در بسیاری از زبان­ها فاعل لازم فاقد حالت­نما است، زیرا که مسأله تمایز با مفعول مطرح نیست. در افعال متعدی نیز یکی از موضوع­ها معمولاً فاقد نشانه دستوری است و این موضوع معمولاً فاعل است. در این رویکرد هدف اصلی از صورت­بندی نقش­های دستوری تمایز فاعل از مفعول است. از این­دو، معمولاً مفعول نشان‌دار[17] (دارای نشانه) می­شود، خصوصاً آن مفعولی که ویژگی­هایی از قبیل جاندار بودن، مشخص­بودن و معرفه­بودن دارد. این خصوصیات معمولاً متعلق به فاعل هستند. چنانچه مفعولی این خصوصیات را داشته باشد، به‌احتمال زیاد نشانه مفعولی (حالت­نما[18]) خواهد داشت (Comrie, 1977; Silverstein, 1986). به گفته کامری[19] (1977) مفعول عمدتاً بی­جان، غیرمشخص و نکره است و مفعول­نمایی برای نشان­دار کردن مفعول­هایی است که این الگو را نقض کرده باشند. مفعول­نمایی با رویکرد نقشی غالب، مبنی‌بر اینکه مقولات خاص­تر نسبت به مقولات عام­تر بیشتر نشاندار می­شوند، منطبق است. بر این اساس، مفعول‌نمایی ماهیتاً تصویرگونه است؛ به این صورت که استفاده از نشانه­های صوری برای بازنمایی مفعول بیانگر وضعیت خاص و غیرمعمول و نشانداری نقشی آن است. در تحلیلی تقریباً مشابه، آیسن[20] (2003) نیز بر روی دو عامل تصویرگونگی و اقتصاد در مفعول­نمایی تأکید دارد. به عقیده وی، بین مفعول‌نمایی و ویژگی­هایی از قبیل جانداری، انسان بودن، معرفگی، مشخص بودن و ارجاعی­بودن ارتباط دیده می­شود. وی دو اصل نقشی را در مفعول­نمایی دخیل می­داند: اصل نخست، تصویرگونگی بین نشاندارکردن نقشی و صوری مفعول است و اصل دوم، اقتصاد است که به فشار برای اجتناب از کاربرد نشانه­های اضافی[21] اشاره دارد.

بر این اساس می­توان گفت که در رویکرد نخست مفعول­نما (نشانه) بیانگر ویژگی­های خاص معنایی یا کاربردی موضوع مرتبط است، درحالی که در رویکرد دوم استفاده از نشانه بیانگر رابطه یک موضوع با موضوع دیگر است. دی هوپ و ناراسیم هان[22] (2005) ادعا می­کنند حالت­نماییِ کاملاً تمایزی در زبان­های دنیا کمیاب است. در اکثر زبان­های دنیا حالت­نمایی (مخصوصاً حالت­نمایی نقش­های غیرمستقیم) بیانگر ابعادی از محتوای عبارات است. همان‌گونه که ذکر شد، در رویکرد بازنمایی دلیل حالت­نمایی وجود برخی خصوصیات منحصر به مفعول است. در ارتباط با رویکرد بازنمایی، ناس[23] (2006; 2007) بر عامل گذرایی[24] در مفعول­نمایی تأکید می­کند؛ به این صورت که یک بند گذرا دارای دو موضوع است که از لحاظ معنایی از هم متمایز هستند. برداشت او از تمایز شامل چندین عامل است، اما به نظر او عاملی که بر مفعول­نمایی در زبان­ها بسیار مؤثر است عامل تأثیر­پذیری[25] است، یعنی اینکه تغییر وضعیت مفعول تا چه میزان متأثر از رویداد فعلی است. بر این اساس، مفعول طبیعی به مفعولی گفته می­شود که شدیداً متأثر از رویداد فعلی است. این مفعول به‌وسیله نشانه­های دستوری مشخص می­شود (مفعول­نمایی) و بدینگونه از مفعول غیرطبیعی[26] ـ یا مفعولی که کمتر متأثر از رویداد فعل بوده است و در نتیجه معمولاً فاقد نشانه دستوری است ـ متمایز می­شود. در زمینۀ ارتباط موجود بین مفعول­نمایی و عامل تأثیرپذیری نظرات همگن نیستند. چتینوغلو و بات[27] (2008) موافق نقش عامل تأثیرپذیری بر مفعول­نمایی هستند، اما دی هوپ مخالف آن است. دی هوپ (2008) نشان می­دهد در زبان چینی در بسیاری از جملات مفعول تأثیرپذیر نیست، لیکن نشانه دستوری مفعولی گرفته است. برخی نیز عقیده دارند که نهایتاً، هر دو رویکرد فوق منتهی به نتایج مشابهی می­شوند (de Swart, 2006; 2007). دی سوارت روی بازیابی[28] به‌عنوان عامل اثرگذار روی مفعول­نمایی تأکید دارد. اگر گوینده بخواهد روی ویژگی معرفگی مفعول تأکید کند، همراه آن نشانه مفعولی را به کار می­برد و اگر نخواهد روی این ویژگی متمرکز باشد، مفعول بدون نشانه ظاهر می­گردد. لذا، تصمیمات و پیش­فرض­های گوینده در مورد نقش­های دستوری در بازنمایی زبانی آنها مؤثر است. تأثیر عامل تشخیص­پذیری کلامی مصداق فاعل و مفعول بر روی نحوه صورت­بندی زبانی آنها نیز توجه بسیاری را به خود جلب نموده است (Dalrimple & Nikolaeva, 2010).

راسخ­مهند و نقشبندی (1392) حالت­نمایی افتراقی را در گویش هورامی مورد بررسی قرار داده­اند. آنها با معرفی قدرت موضوع­های فعلی نشان می­دهند که در گویش هورامی موضوعات فعلی قوی و برجسته میزبان نشانه صرفی حالت­نما هستند. برداشت آنها از مفهوم قدرت موضوعات فعلی برگرفته از دیدگاه دی هوپ و ناراسیم­هان (2005; 2008) است که دو معیار برای تعیین میزان قدرت موضوعات فعلی پیشنهاد می­کند. این دو معیار عبارتند از برجستگی کلامی موضوعات و نزدیکی موضوعات به سرنمون. در یک مطالعه دیگر، راسخ­مهند (1389) تحلیل آیسن (2003) در ارتباط با حرف نشانه را و حساس­بودن آن به جانداری و معرفگی را به چالش می­کشد. او برخلاف آیسن عقیده دارد که را در فارسی طبقه خاصی از مفعول­ها را همراهی نمی­کند. به‌عقیده راسخ­مهند، جانداری نقشی در حضور را ندارد و افزون بر این، این نشانه با مواردی از غیرمفعول­ها هم به کار می­رود. در یک مطالعه مشابه، این‌بار راسخ­مهند و ایزدی­فر (1390) در ارتباط با دو عامل جانداری و معرفگی در زبان مازندرانی به نتایج متفاوتی می­رسند. در این پژوهش که بر اساس رویکرد آیسن (2003) و در چارچوب نظریه بهینگی انجام گرفته است، آنها نحوه دریافت نشانه مفعولی را در زبان مازندرانی در یک پیکره شامل 148 مفعول صریح بررسی نمودند. نتایج نشان داد که دو عامل معرفگی و جانداری در مفعول‌نمایی تأثیرگذار بوده­اند.

فتاحی و کرد زعفرانلو کامبوزیا (1392) عنصر زبانی (-ow) را در کردی کلهری مورد بررسی قرار داده­اند. در این پژوهش، آنها صرفاً روی فرایند حرکت این عنصر و جابه‌جایی آن با ضمیر مفعولی در نتیجۀ التقای واکه­ای متمرکز شده­اند. به‌عبارت دیگر، آنها از منظر واجی ـ صرفی حرکت عنصر (-ow) را بررسی نموده­اند. در این پژوهش، به نقش صرفی ـ نحوی عنصر موردنظر پرداخته نشده است. همچنین، آنها (-ow) را تکواژی اشتقاقی قلمداد کرده و معادل باز، دوباره و پس فارسی می­دانند. با توجه به نقش نحوی این عنصر زبانی، در قسمت تحلیل داده‌ها خواهیم دید که این عنصر زبانی واژه­بست است و بیانگر نقش مفعولی و بر این اساس، قلمداد کردن این تکواژ به‌عنوان تکواژ اشتقاقی نمی­تواند مبتنی بر واقعیت باشد.  

کریمی و نجفی (1396) نیز برخی عبارات حرف‌اضافه­ای در کردی کلهری را بررسی نموده­اند. آنها معتقد هستند که حرف‌اضافه با پیوستن به فعل (فرایند الحاق) باعث می­شود مفعول حرف‌اضافه به‌عنوان یک موضوع غیرمستقیم به مفعول مستقیم تبدیل شود. در این پژوهش، آنها فرایندی که منجر به الحاق حرف‌اضافه به فعل شده است را توصیف نموده­اند که توصیف مذکور مورد قبول نویسندگان حاضر می­باشد. در این رابطه ذکر دو نکته لازم است. نخست، کریمی و نجفی برای عنصر یادشده نقشی (مانند مفعول­نمایی) قائل نشده‌اند، اگرچه آنها عقیده دارند که این عنصر دستوری­شده باید دارای نقش مشخصی باشد. به نظر نویسندگان حاضر، در این ساخت و بعد از الحاق حرف‌اضافه و تبدیل­شدن موضوع غیرمستقیم به مفعول صریح، عنصر الحاقی با مفعول صریح از لحاظ معنایی در ارتباط است و آن­را بازنمایی می­نماید. نکته دیگر آنکه کریمی و نجفی ارتباط این عنصر الحاقی به عنصر مشابهی که با برخی افعال متعدی دیگر ظاهر می­شود را مورد بحث قرار نداده­اند.

بر اساس آنچه تاکنون گفته شد، هدف از پژوهش حاضر بررسی و توصیف (-ow) در کردی جنوبی است. این عنصر زبانی دارای توزیع و کاربردهای بسیار متنوعی است. در واقع، این عنصر عمدتاً با افعال متعدی ظاهر می­شود، ولی گاهی با افعال لازم نیز به­کار می­رود. گاهی بعد از پی­بست مفعولی ظاهر می­شود و گاهی نیز قبل از آن. همچنین، در مواردی نیز کلاً از حالت پسوند خارج ­شده و به­صورت پیش­بست تظاهر پیدا می­کند. این عنصر از لحاظ معنایی دارای معنای مشخص­ بوده و از لحاظ شمار و جنس با مفعول جمله مطابقه می­نماید، ولی از لحاظ صوری همیشه دارای یک صورت واحد است (-ow). این عنصر با بسیاری از افعال ساده و مرکب تظاهر پیدا می­کند، در عین حال با دسته­ای دیگر از افعال ساده و مرکب تظاهر پیدا نمی­کند. هم می­تواند به مفعول معرفه ارجاع دهد و هم به مفعول نکره. کاربرد این عنصر به عوامل کلامی، عامل معرفگی و جانداری حساس نیست. همه این موضوعات در قسمت تحلیل داده­ها مورد بررسی بیشتر قرار خواهند گرفت. از لحاظ روش‌شناختی، این پژوهش توصیفی‌ ـ تحلیلی است. جهت گردآوری داده­ها، عمدتاً از روش میدانی، مصاحبه و سؤالات هدفمند استفاده شده است تا داده­های مناسب جمع­آوری شوند. علاوه بر این، نویسندگان حاضر هر دو گویشور بومی کردی جنوبی هستند و این موضوع کمک نموده است تا ظرایف و پیچیدگی‌های کاربردی عنصر (-ow) به‌دقت مورد بررسی قرار گیرد. گاهی جهت اطمینان از کاربرد و معنای عنصر مورد بحث با چندین نفر از گویشوران کردی جنوبی از مناطق مختلف گفتگو شده تا نهایتاً تصمیم مناسب اتخاذ گردد. در حدود بیست نفر در فرایند جمع‌آوری جملات مورد نظر به نویسندگان حاضر کمک نموده­اند. علت تعداد نسبتاً زیاد افراد مصاحبه­شونده فراوانی کاربرد (-ow) است. تقریباً در تمامی گونه­های کردی جنوبی عنصر زبانی (-ow) کاربرد گسترده‌ای دارد. همچنین، جهت تحلیل داده­ها به منابع موثق و مهم مراجعه شده است تا تحلیلی جامع و واقعی از این عنصر پرکاربرد ارائه شود.

  1. تحلیل داده­های کردی جنوبی

در بخش‌های بعدی از این پژوهش به بررسی داده‌های کردی جنوبی با تمرکز بر پی‌بست (-ow) خواهیم پرداخت.

2ـ1. بررسی ارتباط پی­بست (-ow) با مفعول صریح در افعال متعدی ساده

در افعال متعدی بعد از نشانه زمان و نشانه مطابقه (شناسه) با فاعل اجباری جمله، ضمیر مفعولی پی­بستی و پی­بست (-ow) نیز به­صورت اختیاری در ساختمان فعل ظاهر می­شوند. بنابراین، برای هر فعل متعدی، پنج حالت زیر قابل‌تصور است:

(1)

  1. æsb-æ bæs-əm   اسب را می­بندم.

    horse-Def  fasten-1P.Sl

 

  1. æsb-æ bæs-əm-ow اسب را می­بندم (آن ­را).

    horse-Def  fasten-1P.Sl-Clitic

 

  1. æsb-æ bæs-əm-e                      اسب را می­بندمش.

    horse-Def  fasten-1P.Sl-3P.Sl(Obj)[29]

 

  1. æsb-æ bæs-əm-e-ow             اسب را می­بندمش (آن ­را).     

   horse-Def  fasten-1P.Sl-3P.Sl(Obj)-Clitic

 

  1. æsb-æ bæs-əm-ow-e اسب را می­بندمش (آن­ را[30]).  

   horse-Def  fasten-1P.Sl-Clitic-3P.Sl(Obj)

در جمله (1 a) هیچ‌کدام از پی­بست­ها حضور ندارند. پسوند فاعلی (-əm) با فاعل محذوف از لحاظ شخص و شمار مطابقت می­کند. در جمله (1 b) پی­بست (-ow)[31] با مفعول جمله در ارتباط است و باعث مضاعف­سازی و برجستگی کلامی مفعول شده است. در جمله (1 c) علاوه‌بر پسوند مطابقه فاعلی، شاهد حضور پی­بست ضمیری مفعولی نیز هستیم. در این جمله پسوند (-əm) به‌عنوان نشانه مطابقه، با فاعل جمله منطبق است. همچنین، ضمیر پی‌بستی مفعولی سوم شخص (-e) نیز با مفعول جمله منطبق است. در جمله (1 d) علاوه‌بر ضمیر مفعولی، شاهد حضور پی­بست (-ow) نیز هستیم. در این جمله، این واژه­بست از منظر معنایی (به معنی آن را) با مفعول جمله در ارتباط است و سبب برجسته­شدن نقش مفعول (اسب) شده است. در مواردی، ترتیب این عنصر زبانی با پی­بست مطابقه مفعولی عوض می­شود (جمله 1 e). در جمله (1 e) پی­بست (-ow) به قبل از ضمیر پی­بستی منتقل شده است. هر دو شق (1 d) و (1 e) به‌صورت فراوان مورد استفاده گویشوران کردی جنوبی قرار می­گیرند. به نظر نویسندگان حاضر، جمله (1 d) که در آن پی­بست (-ow) بعد از پی­بست مفعولی و در مرحله آخر به فعل اضافه شده است، صورت اصلی این ساخت است. همان‌طور که مشاهده می­شود، در این مورد شاهد رخداد التقای واکه­ها هستیم و احتمالاً همین دلیل می­تواند باعث جابه‌جایی این­دو پی­بست باشد. نکته­ای که در مورد جملات (1 d) و (1 e) باید گفته شود این است که در این دو جمله مفعول صریح یک بار به‌وسیله ضمیر متصل مفعولی مورد ارجاع قرار می­گیرد و یکبار دیگر به‌وسیله پی­بست (-ow). به نظر می­رسد که این نحوه بازنمایی مضاعف مفعول پدیده­ای نادر باشد که نیاز به بررسی­های بیشتری دارد.

در کردی جنوبی پی­بست (-ow) با افعال متعدی زیادی اجازه همنشینی پیدا می­کند. در ادامه، برخی از افعالی که اجازه می­دهند (-ow) به آنها بپیوندد، ارائه می­شوند و برای هرکدام یک مثال ذکر می­گردد.

(2)

  1. Ču-æ bər-im-(e-ow/-ow-e)     چوب را بریدمش (آن ­را).

  stick-Def   cut-past-1P.Sl (-3P.Sl-clitic/ -clitic-3P.Sl)

  1. Ču-æ šəkan-əm(-e-ow/ -ow-e)    چوب را شکستمش (آن ­را).

   carpet-Def   break-past-1P.Sl (-3P.Sl-clitic/ -clitic-3P.Sl)

  1. qali-æ xəs-əm(-e-ow/-ow-e)        قالی را پهنش کردم (آن ­را).

   carpet-Def   fall-past-1P.Sl (-3P.Sl-clitic/ -clitic-3P.Sl)

  1. agər-æ koš-t-əm-(e-ow/-ow-e)           آتش را خاموشش کردم (آن ­را)

   fire-Def   kill-past-1P.Sl (-3P.Sl-clitic/ -clitic-3P.Sl)

  1. züy-æ dər-im-(e-ow/-ow-e)                    زمین را کندمش (آن ­را).

   soil-Def   tear-past-1P.Sl (-3P.Sl-clitic/ -clitic-3P.Sl)

  1. kəlil-æ šar-d-əm-(e-ow/-ow-e)        کلید را قایمش کردم (آن ­را).

  key-Def   hide-past-1P.Sl (-3P.Sl-clitic/ -clitic-3P.Sl)

  1. mašin-æ Čækan-əm-(e-ow/-ow-e)               ماشین را داغونش کردم (آن ­را).

   car-Def   wear out-past-1P.Sl (-3P.Sl-clitic/ -clitic-3P.Sl)

در تمام این مثال­ها شاهد استفاده از پی­بست (-ow) و ضمیر مفعولی پی­بستی همراه با افعال مختلف هستیم. قرار گرفتن این دو عنصر زبانی در داخل پرانتز به‌معنای اختیاری بودن آنهاست. در داخل پرانتز نیز دو شق وجود دارد: حالتی که قرار گرفتن پی­بست (-ow) بعد از ضمیر مفعولی منجر به التقای واکه­ای می­گردد و حالتی که جهت اجتناب از التقای واکه­ای شاهد قلب این دو تکواژ هستیم. هرکدام از دو پی­بست درون پرانتز می­توانند به‌تنهایی نیز همراه فعل ظاهر شوند (مجموعه مثال­های 1). این تنوعات به همین­جا منتهی نمی­شوند؛ در برخی گونه­های کردی جنوبی دو پی­بست مورد بحث با هم به­صورت پیش­بست تظاهر پیدا می­کنند.

(3)

  1. dær-æ  (e-ow-)bər-i-m                                     درخت را (آن ­را)  بریدم.    tree- Def  (3P.Sl.Obj-Clitic-)cut-Past-1P.Sl
  2. dær-æ    (ow-)bər-i-m(-e)   درخت را (آن ­را) بریدمش.                         three- Def  (Clitic-)cut-Past-1P.Sl(-3P.Sl.Obj)
  3. mašin-æ (e-ow-) Čækan-əm ماشین را (آن­ را) داغون کردم.                   car- Def  (3P.Sl.Obj-Clitic-) break-Past-1P.Sl
  4. mašin-æ (ow-)Čækan-əm-(e) ماشین را (آن­ را) داغونش کردم.             car- Def  (Clitic-)break-Past-1P.Sl(-3P.Sl.Obj)

در مثال­های (3 a) و (3 c)، هم پی­بست (-ow) و هم ضمیر پی­بستی مفعولی هردو به قبل از پایه فعلی منتقل شده­اند. در مثال­های (3 b) و (3 d) فقط (-ow) به‌صورت پیش­بست تظاهر نموده است و ضمیر مفعولی بعد از پسوند فاعلی به‌صورت پی­بست جایگاه خود را حفظ نموده است. البته باید اذعان نمود که تظاهر (-ow) به‌صورت پیش­بستی در کردی جنوبی حالت غالب نیست و کم‌و‌بیش در لهجه­های مختلف کردی جنوبی یافت می­شود. به‌طور خاص، این صورت در کردی ملکشاهی در استان ایلام کاربرد بیشتری دارد، هرچند که در گویش‌های دیگر کردی جنوبی نیز یافت می­شود. شاید بتوان عامل تماس زبانی را علت تسری این صورت به دیگر گویش­ها ذکر نمود. اختیاری و انعطاف­پذیر بودن ضمیر مفعولی پی­بستی و پی­بست (-ow) می­تواند منجر به گوناگونی­های ساختاری فراوانی برای گویشوران این زبان شود که می­توان موارد رخداد آن را در نمونه­های ارائه‌شده مشاهده نمود. این انعطاف­پذیری در رفتار دو عنصر پیشایندشده می­تواند به‌عنوان استدلال دیگری مطرح شود که اثبات می­کند این عناصر نمی­توانند وند (تصریفی) باشند، زیرا برخلاف واژه‌بست­ها، جایگاه وندها و نوع پایه آنها مشخص و انعطاف­ناپذیر است.

2ـ2. بررسی ارتباط پی­بست (-ow) با مفعول صریح در افعال متعدی مرکب

تاکنون وضعیت، جایگاه و تنوعات ناشی از حذف یا جابه‌جایی پی­بست (-ow) را در افعال ساده مورد بررسی قرار دادیم. مثال‌های (4) حضور پی­بست را در برخی از افعال مرکب نشان می­دهند. پی­بست (-ow) هم می­تواند بر روی جزء غیرفعلی مرکب ظاهر شود و هم می­تواند بعد از شناسة فاعلی بر روی جزء فعلی قرار بگیرد. همانند افعال ساده، نحوة قرارگرفتن پی‌بست (-ow) و ضمیر مفعولی پی­بستی به پنج صورت مختلف منجر می­شود:

(4)

  1. sᵻf-æ/ᵻ pus gər-d-əm سیب را/ سیبی پوست گرفتم.                       apple-Def/ Indef   peel   take-Past-1P.Sl
  2. sᵻf-æ/ᵻ pus-ow gər-d-əm سیب را/ سیبی پوست (­آن را) گرفتم. 

                apple-Def/ Indef   peel-clitic   take-Past-1P.Sl

  1. sᵻf-æ pus-e gər-d-əm  سیب را پوستش گرفتم.                             apple-Def/   peel-3P.Sl(Obj)  take-Past-1P.Sl
  2. sᵻf-æ pus-e-ow gər-d-əm سیب را پوستش (­آن را) گرفتم.          apple-Def peel-3P.Sl(Obj)-Clitic  take-Past-1P.Sl
  3. sᵻf-æ pus-e gər-d-əm-ow سیب را پوستش گرفتم (آن­را).
    apple-Def peel-3P.Sl(Obj)   take-Past-1P.Sl-Clitic

در دو جمله نخست، مفعول هم می­تواند معرفه باشد و هم نکره. در جمله (4 b) پی­بست
(-ow) هم می­تواند به مفعول معرفه ارجاع دهد و هم نکره. بنابراین، معرفگی/ نکرگی نقشی در کاربرد این عنصر زبانی ندارد. در جملات (4 c)، (4 d) و (4 e) چون شاهد حضور ضمیر پی­بستی مفعولی هستیم و این عناصر لزوماً به مفعول مبتدایی و معرفه ارجاع می­دهند (Dalrimple & Nikolaeva, 2010؛ گوهری، 1392)، لذا در هر سه جمله مفعول به‌صورت معرفه نمود پیدا کرده است. در جمله (4 d) هم پی­بست مفعولی و هم پی­بست (-ow) بر روی جزء غیرفعلی فعل مرکب تظاهر پیدا می­کنند. در همین جمله پسوند فاعلی بر روی همکرد فعلی ظاهر شده است. در جمله (4 e)، جهت اجتناب از التقای واکه­ای، پی­بست (-ow) بعد از پسوند فاعلی بر روی جزء فعلی تظاهر پیدا کرده است. این انتقال نمی­تواند ناقض آن اصول صرفی باشد که بر اساس آن‌ها واژه‌بست­ها در لایه­های آخر و دور از هسته قرار می‌گیرند. متغیر بودن جایگاه عنصر زبانی (-ow) که می­تواند دلیلی برای اطلاق نام پی­بست به این عنصر مورد بحث باشد، در اینجا نیز مشاهده می­شود. در کردی جنوبی، بسیاری از افعال مرکب متعدی می­توانند پی­بست (-ow) را همراه خود داشته باشند. برخی از این افعال (با حضور توأمان ضمایر پی­بستی مفعولی و پی­بست (-ow)) در مثال (5) ارائه شده­اند.

(5)

  1. kətaw-æ kəl(-e-ow) kər-d-ø      کتاب را پسش (آن ­را) فرستاد.

                book-Def   send(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl

  1. mašin-æ dərəs(-e-ow) kər-d-əm ماشین را درستش (آن­ را) کردم.      car-Def   fix(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl
  2. mašin-æ xas(-e-ow) kər-d-əm ماشین را خوبش (آن­ را) کردم. book-Def   fix(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl
  3. kəlil-æ həšar(-e-ow) kər-d-əm کلید را قایمش (آن ­را) کردم.     key-Def   hide(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl
  4. kətaw-æ naw(-e-ow) da-m کتاب را بازش (آن­ را) کردم. book-Def   open(-3P.Sl.Obj-Clitic) give-Past-1P.Sl
  5. miz-æ ras(-e-ow) kər-d-əm میز را راستش (آن ­را) کردم.               table-Def   straight(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl
  6. qæza-gæ dax/særd/gærm/serx (-e-ow) kər-d-əmfood-Def warm/cold/fry(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl

غذا را را گرم/سرد/سرخش  (آن­را) کردم.

  1. mał-æ tæmiz/pak/qæšæng(-e-ow) kər-d-əm

                 book-Def   send(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl

خونه را تمیزش (آن­را) کردم.                     

  1. piaz-æ tuk(-e-ow) gər-d-əm پیاز را پوستش (آن­را) گرفتم. onion-Def   peel(-3P.Sl.Obj-Clitic) take-Past-1P.Sl
  2. ləbæs-æ jær (-e-ow) da-m لباس را فشارش (آن­را) دادم. clothe-Def   press(-3P.Sl.Obj-Clitic) give-Past-1P.Sl
  3. dig-æ sær/ban (-e-ow) da-mدر/رو قابلمه را بازش (آن­را) کردم.        pot-Def   open(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl
  4. dær-æ waz-(e-ow) kər-d-əmدر را بازش (آن­را) کردم.     door-Def   open(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl
  5. wærk-æ sær-(e-ow) bər-i-m بره را سرش (آن ­را) بریدیم.           lamb-Def   slaughter(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl

در اینجا هم برای هرکدام از جملات فوق پنج صورت امکان دارد. در همه این مثال­ها ضمیر مفعولی پی­بستی بر روی جزء غیرفعلی نمود پیدا کرده است و پی­بست (-ow) هم یا بعد از ضمیر مفعولی بر روی جزء غیرفعلی قرار می­گیرد ـ که منجر به التقای واکه­ای می­شود ـ یا اینکه بعد از پسوند مطابقه فاعلی بر روی جزء فعلی فعل مرکب تظاهر پیدا می­کند. قرار گرفتن پی­بست (-ow) و ضمیر مفعولی پی­بستی در داخل پرانتز به‌معنای اختیاری­بودن آنها است؛ به این صورت که هر دو با هم یا یکی از این دو می­توانند غایب باشند. در برخی افعال مرکب شاهد برخی محدودیت­ها هستیم. برای نمونه، در مثال­های (5 l) و (5 m) نمی­توان پی‌بست (-ow) را به آخر جزء فعلی منتقل نمود.

2ـ3. بررسی تأثیر بافت زبانی بر کاربرد پی­بست (-ow)

کاربرد پی­بست (-ow) گاهی قابل‌پیش­بینی نیست. همان‌گونه که خواهیم دید، این عنصر در بسیاری از افعال به­کار نمی­رود و در برخی از افعال هم متأثر از نوع مفعول جمله است. در جملات ذکرشده در مثال (6) یک فعل مشابه با دو مفعول متفاوت به نتایج متفاوتی منتهی شده است.

(6)

  1. a. kawr-æ bæs-i-m-e-ow بره را بستمش (آن­ را).                               

        lamb-Def fasten-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic 

  1. dær-a bæs-a/i-m-e-*owدر را بستمش (آن­ را).                                         

       door-Def close-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic 

 

  1. a. Ču-æ šekən-əm-e-ow هیزم را شکستمش (آن­ را).                             

        wood-Def cut-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic 

  1. šišæ-(g)æ šekan-əm-e-*owشیشه را شکستمش (آن ­را).                          
               glass-Def break-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic

 

  1. a. æsbaw-eyl-æ rəšan-əm-an-ow (yak)وسایل را به هم ریختمشون (آنها­ را).

          thing-Pl-Def spread-Past-1P.Sl-3P.Pl-Clitic 

  1. aw-æ rəšan-əm-e-*ow آب را ریختمش (آن ­را).                     

            water-Def pour-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic

 

  1. a. chał-æ dər-i-m-e-ow گودال را کندمش (آن ­را).                  

           hole-Def ditch-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic 

  1. lebæs-æ dər-i-m-e-*ow لباس را پاره­اش کردم (آن ­را).                              

           clothe-Def tear-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic 

از میان مثال‌های (6)، در مثال (1-a) استفاده از پی­بست (-ow) مجاز است، ولی در (1-b) غیرممکن است، این در حالی است که فعل هردو جمله یکسان است و فقط مفعول جملات با هم تفاوت دارد. در بقیه مثال­ها نیز وضعیت به همین ترتیب است. تغییر مفعول جمله باعث شده است که کاربرد پی‌بست (-ow) منجر به نادستوری شدن جملات گردد. نکته مهم اینکه، بدون توجه به بافت و بدون در نظر گرفتن سایر ارکان جمله نمی­توان گفت که آیا فعلی اجازه همنشینی پی‌بست (-ow) را می­دهد یا خیر. بررسی دقیق خصوصیات معنایی و تأثیر عوامل کلامی بر روی کاربرد این عنصر زبانی در کردی جنوبی می­تواند موضوع پژوهشی برای مطالعات آتی باشد. هرچند که در همین پژوهش که عمدتاً حالت توصیفی دارد، برخی استدلال­ها و تبیین­ها در مورد نحوه کاربرد دقیق این عنصر پرکاربرد ارائه می‌شوند. برای مثال، در ارتباط با مثال‌های (6) می­توان گفت که افعال جملات (a) و (b) یکسان نیستند، بلکه صرفاً تشابه آوایی دارند (هم­آوا[32] هستند) و به همین خاطر رفتار متفاوتی دارند. در جملات ذکرشده در مثال (7) نمونه­های بیشتری از افعال هم­آوا ارائه شده­اند. این جملات به صورتی هستند که معنی فعل تنها در بافت زبانی و با توجه به نوع مفعول مشخص می­گردد.

(7)  

  1.  
  2. æli bər-d-əm-e-owعلی را بردمش (او­ را).                                    æli        defeat-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic
  3. Lækæ-eyl-(g)æ     bər-d-əm-an-ow               

                   stein-Pl-Def       clean-Past-1P.Sl-3P.Pl-Clitic

                                                لکه­ها را پاک­شون کردم (آنها را).  

  1. kətaw-æ           bər-d-əm-e-owکتاب را برگرداندمش (آن­را).       
  2.     kətaw-Def      return-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic

 

 

  1.  
  2. dæs-əm gər-d-əm-e-ow دستم را جاش انداختم (آن ­را).             hand-1P.Poss   take-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic
  3. mašin-æ-e gər-d-əm-(e)-owبه ماشینش رسیدم (آن ­را).                car-Def-3P.Poss   get-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic

در دو مجموعه جملات ذکرشده در مثال (7)، با مشاهده معادل­های انگلیسی (-ow) و همچنین ترجمه­های فارسی و بافت زبانی متوجه می­شویم که کدام معنی فعل مدنظر است. در این مجموعه جملات، برخلاف مجموعه جملات (6)، حضور پی­بست (-ow) منجر به نادستوری­شدن هیچ‌کدام از جملات نشده است. نکته قابل‌بحث تغییر شمار مفعول است که در مثال (1-b) رخ داده است. در این مثال به‌جای ضمیر سوم شخص مفرد مفعولی (-e) شاهد به کارگیری ضمیر مفعولی سوم شخص جمع (-an) هستیم. نکته مهم ثابت ماندن شکل پی­بست (-ow) در این مثال است که در ادامه به این موضوع بیشتر پرداخته می­شود. همچنین، مشاهده می­شود در جمله (1-a) معنی پی­بست (-ow) (او را) ترجمه شده است، اما در تمامی جملاتی که تاکنون ارائه شده‌اند معادل فارسی این پی‌بست به­صورت ثابت (آن ­را) قرار داده شده است. بنابراین، مشخص می­شود که با توجه به شخص و همچنین شمار مفعول، این عنصر زبانی ثابت دارای معانی مختلفی است. در ادامه، ابتدا به موضوع شمار و سپس شخص پرداخته می­شود.

2ـ4. تأثیر شخص و شمار مفعول بر صورت پی­بست (-ow)

تقریباً در تمام مثال­های فوق مفعول مفرد و سوم شخص بوده است و در همه این جملات این عنصر زبانی به­صورت ثابت به شکل (-ow) تظاهر پیدا کرده است. علّت این مسأله سهولت و اجتناب از پیچیدگی­ بود. در جملات ذکرشده در مثال (8) مفعول جمع است.

(8)

  1. Ču-eyl-æ bər-im-an-ow   چوب­ها را بریدمشون (آنها را).

   wood-Plural-Def  cut-past-1P.Sl-3P.Pl-clitic

  1. Ču-eyl-æ šekən-əm-an-ow چوب­ها را شکستمشون (آنها را).

     wood-Plural-Def   break-past-1P.Sl-3P.Pl-clitic

  1. qali-eyl-æ xes-əm-an-ow             قالی­ها را پهنشون کردم (آنها را).

   carpet-Plural-Def   fall-past-1P.Sl-3P.Pl-clitic

  1. kelil-eyl-æ šar-d-əm-an-ow کلیدها را قایمشون کردم (آنها را).   

    key-Plural-Def   hide-past-1P.Sl (-3P.Sl-clitic/ -clitic-3P.Sl)

دو نکته در ارتباط با جملات ذکرشده در مثال (8) درخور توجه هستند. نخست، پی­بست
(-ow) دارای صورتی ثابت است و شمار مفعول تأثیری در صورت آن ندارد، هرچند که معادل­های انگلیسی و ترجمه­های فارسی نشان می­دهند که (-ow) در اینجا به­صورت جمع ترجمه شده است. نکته مهم‌تر اینکه، در اینجا توالی ضمیر مفعولی و پی­بست (-ow) منجر به التقای واکه­ای نمی­شود، زیرا که ضمیر مفعولی سوم شخص جمع در کردی کلهری
(-an) است که به همخوان خیشومی ختم شده است و همین موضوع مانع از التقای واکه­ها شده است. بنابراین، پیش­بینی می­شود که شق جابه‌جایی این دو در اینجا لزومی نداشته باشد. بررسی میدانی و رجوع به گویشوران بومی تا حدود زیادی این موضوع را تأیید می­کند، هرچند که در برخی مناطق، حالت جابه‌جا‌شده نیز مشاهده می­شود. جملات ذکرشده در مثال (9) اگرچه تا حدودی کم­بسامد هستند، لیکن در کلام برخی گویشوران مشاهده می­شوند. این دو جمله شق جابه‌جا­شده جملات (8 a) و (8 b) هستند:

(9)

  1. Ču-eyl-æ bər-im-ow-(y)an چوب­ها را بریدمشون (آنها را).

   wood-Plural-Def cut-Past-1P.Sl-clitic-3P.Pl

  1. Ču-eyl-æ šekən-əm-ow-(y)an چوب­ها را شکستمشون (آنها را).

   wood-Plural-Def   break-Past-1P.Sl-clitic -3P.Pl

چنانکه گفته شد، این صورت بسیار کم­بسامد است. همخوان میانجی (y) برای سهولت تلفظ بین واج نیمه­واکه (w) و واکه (a) درج شده است. شاید بتوان قیاس با سوم شخص مفرد را دلیل تشکیل چنین صورت­هایی دانست. برای درک بهتر موضوع، شش صورت کامل شخص و شمار با فعل برد (bərd) به معنای بردن (شکست دادن) در مثال (10) صرف شده‌اند.

(10)

  1. bər-d-id-æm-ow       

           win-Past-2P.Sl-1P.Sl (obj)-clitic

                                                                                                            بردی(م) مرا  

  1. bər -d -əm -æd -ow

           win-Past-1P.Sl-2P.Sl (obj)-clitic

                                                                                                            بردمت تو را.

  1. bər-d-ø-e- ow

           win-Past-3P.Sl-3P.Sl (obj)-clitic

                                                                                                          بردش اورا.

  1. bər-d-in-æman-ow

           win-Past-2P.Pl-1P.Pl (obj)-clitic

                                                                                                    بردید(مان) ما را.   

  1. bər-d-im-ædan-ow

            win-Past-1P.Pl-2P.Pl (obj)-clitic

                                                                                                  بردیم تان شما را.

  1. bər-d-ən-an-ow

           win-Past-3P.Pl-3P.Pl (obj)-clitic

                                                                                                 بردن(د)شان آنها را.

بررسی صورت­های صرف­شده فوق نشان می­دهد که پی­بست (-ow) در همه جملات بعد از تمام ارکان فعل مانند ستاک، نشانه زمان، نشانه مطابقه فاعلی و ضمیر مفعولی پی­بستی نمود پیدا کرده است. نکته دیگر اینکه، در تمام صورت­ها پی­بست (-ow) دارای صورت ثابت است. به‌عبارت دیگر، شخص و شمار مفعول نقشی در صورت­بندی این عنصر زبانی ندارد، اگرچه در صورت­های مختلف دارای معنی متفاوت است (ترجمه­های فارسی معانی مختلف (-ow) را نشان می­دهند). همچنین، معلوم می­شود که فقط در سوم شخص مفرد شاهد التقای واکه­ای و بنابراین، جابه‌جایی احتمالی ضمیر مفعولی و مفعول­نما هستیم. چنانکه گفته شد، حالت جابه‌جا­شده پی­بست (-ow) و ضمایر مفعولی پی­بستی ـ که گاهی در بقیه صورت­ها به‌غیر از سوم شخص مفرد مشاهده می­شود ـ ناشی از قیاس و تماس زبانی است. قبلاً گفته شد که در سوم شخص جمع به‌ندرت شاهد این جابه‌جایی هستیم. به نظر نویسندگان حاضر که خود گویشور بومی کردی جنوبی هستند، گاهی در دوم شخص مفرد و دوم شخص جمع نیز ممکن است جابه‌جایی پی­بست (-ow) و ضمیر مفعولی پی­بستی رخ دهد.

 (11)

  1. bər-d-əm-ow- æd

           win-Past-1P.Sl-Clitic-2P.Sl (Obj)

                                                                            بردمت تورا.

  1. bər-d-im-ow-ædan

            win-Past-1P.Pl-Clitic-2P.Pl (Obj)

بردیم­تون شما را.

برخی افراد مصاحبه­شونده دو جمله مثال (11) را که شق جابه‌جا­شده (10 a) و (10 b) هستند ممکن و مصطلح می­دانند، هرچند که التقای واکه­ای هم رخ نداده است، اما جای پی­بست (-ow) با ضمیر مفعولی پی­بستی عوض شده است. حتی در مواردی بقیه جملات (10) هم گاهی به­صورت جابه‌جاشده توسط گویشوران تولید می­شوند. همان‌طور که قبلا هم اشاره شد، شاید بتوان قیاس با سوم شخص مفرد را دلیل این جابه‌جایی دانست. تا آنجا که به شمّ زبانی نویسندگان حاضر مربوط می­شود، دو شق اصلی و جابه‌جا­شده از لحاظ کاربردی و کلامی با هم تفاوتی ندارند. پژوهش­های آتی می­توانند این موضوع را به­صورت دقیق و با لحاظ کردن عوامل مختلف مورد کندوکاو قرار بدهند.

 

2ـ5. بررسی عدم همنشینی پی­بست (-ow) با برخی افعال

اگرچه پی­بست (-ow) در کردی جنوبی بسامد بالایی دارد و تا اینجا نمونه­هایی هم از افعال ساده و هم افعال مرکب را برشمردیم که ارتباط این عنصر با مفعول آنها را مجاز می‌دانند، با این وجود این عنصر با افعال بسیار دیگری امکان همنشینی ندارد. در مجموعه جملات (12) تعدادی از این افعال (ساده و مرکب) ارائه شده­اند:

(12)

  1. ashšał-æ səzan-əm-e-*ow

    rubbish-Def burn-1P.SL-3P.Sl-Clitic

    آشغال را سوزوندمش (*آن ­را).    

  1. ow kor-æ nas-əm-e-*ow

    that boy-Def know-1P.SL-3P.Sl-Clitic

    آن پسر را میشناسمش (*او را).       

  1. Ču- æ Čəqan-əm-e-*ow

    wood-Def stand-1P.SL-3P.Sl-Clitic

چوب را چکوندمش (فرو بردن) (*آن ­را).    

  1. ləbæs-æ šur-d-əm-e-*ow

    clothe-Def wash-1P.SL-3P.Sl-Clitic

لباس را شستمش (*آن­ را).   

  1. Češt-eyl-æ šiwan-əm-an-*ow

    things-Def turn-1P.SL-3P.Sl-Clitic

وسایل را به هم ریختم­شون (*آنها را).   

  1. ow kor-æ šiwan-əm-e-*ow

    that boy-Def confuse-1P.SL-3P.Sl-Clitic

   آن پسر را گیجش کردم (*او را).   

  1. xa-(g)æ kołan-əm-e-*ow

    egg-Def boil-1P.SL-3P.Sl-Clitic

تخم مرغ را جوشاندمش (*آن ­را).   

  1. lebæs-æ æle-t/ælgər-t-əm-*ow

     clothe-Def take-1P.SL-Clitic

لباس را برداشتم (*آن ­را).    

  1. šišæ šekən-əm-*ow

    glass-Def break-1P.SL-Clitic

    شیشه را شکستم(*آن ­را).   

  1. Züy-æ kał-im-*ow

   land-Def plant-1P.SL-Clitic

زمین را شخم زدم (*آن­را).   

  1. kətaw-æ nüsa-m/xwæn-im-e-*ow

    book-Def write-1P.SL-3P.Sl-Clitic

کتاب را نوشتمش (*آن ­را).    

افعال مرکب

  1. gušt-æ kæwaw-e-*ow kərdəm

    meat-Def roast -3P.Sl-Clitic do-Past-1P.SL

گوشت را کبابش کردم (*آن­ را).   

  1. Čay-a dæm-e-*ow kərdəm

   tea-Def make-Clitic do-Past-1P.SL

    چای را دمش کردم (*آن­ را).    

  1. kətaw-æ hez-e-*ow da-m

     book-Def lift-Clitic do-Past-1P.SL

کتاب را برداشتمش (*آن ­را).    

در هیچ‌کدام از جملات (12) شاهد همنشینی پی­بست (-ow) با فعل نیستیم (به همین دلیل حضور (-ow) با ستاره (*) مشخص شده است). از آنجا که ضمیر مفعولی پی­بستی اختیاری است، این عنصر در مثال­های (12 h)، (12 i) و (12 j) حذف شده است. پژوهش حاضر بیشتر رویکردی توصیفی نسبت به عنصر (-ow) اتخاذ نموده است. به ‌بیان دیگر، در این پژوهش، اولاً، این عنصر بسیار پرکاربرد نام­گذاری شد و مشخص گردید که نسبت به ساخت­اطلاع حساس نیست؛ به این صورت که می­تواند هم به مفعول معرفه و هم به مفعول نکره ارجاع دهد. همچنین، التقای واکه­ای در سوم شخص تشخیص داده شد و آن را عامل جابه‌جایی این عنصر با ضمایر مفعولی قلمداد نمودیم و بدین‌گونه برخی تنوعات توجیه شدند. همچنین، عامل قیاس را در پدیدآمدن برخی دیگر از تنوعات دخیل دانستیم. با این‌ حال، به نظر می­رسد که بسیاری از سؤالات پیرامون این عنصر بحث‌برانگیز هنوز باقی مانده‌اند. برای مثال، چرا مجموعه افعال (12) اجازه همنشینی عنصر مورد بحث (-ow) را نمی­دهند. یا اینکه آیا بین صورت اصلی و شق جابه‌جا‌شده تفاوت کاربردی و کلامی وجود دارد. تحلیل دقیق و یافتن پاسخ این مسائل می­تواند موضوع پژوهش­های آتی باشد. پیشنهاد می­شود محققان روی نقش­های مختلف این عنصر پرکاربرد و ناشناخته پژوهش­های مفصل‌تری انجام دهند.

2ـ6. ارتباط پی­بست (-ow) با مفعول حرف‌اضافه

تاکنون مثال­ها و بحث­های ارائه­شده مؤید این مهم بوده­اند که عنصر زبانی (-ow) به‌نوعی با مفعول (صریح) جمله در ارتباط است و لذا می­توان آن را واژه­بست نقش­نما (مفعول­نما) قلمداد کرد. با این حال، نمونه­هایی یافت می­شوند (هم در فعل لازم و هم متعدی) که این عنصر زبانی می­تواند با مفعول حرف‌اضافه نیز درارتباط باشد. برخلاف مفعول صریح که پی‌بست (-ow) مرتبط با آن بر روی فعل ظاهر می­شود، در نمونه­های (13) پی­بست (-ow) بر روی مفعول حرف‌اضافه ظاهر شده است.

(13)

  1. namæ wæ post-ow læ Teran-ow kəl kər-d-əm.

letter-Def with post-clitic from Tehran- clitic send-do-Past.1P.Sl

نامه را با پست از تهران فرستادم.

  1. læ mædræse-eg-ow wæ mašin-eg-ow ha-t-i.

               from school-Indef-clitic with car-indef-clitic come-Past-2P.Sl

از مدرسه­ای با ماشینی آمدی.

  1. wæ dæm-ow kæf-t-əm

                with face-clitic fall-Past-1P.Sl

با صورت (به زمین) افتادم.

  1. mašin-æ læ/wæ kenar-dær-æ-ow ræd-e-ow kər-d-əm.

               car-Def from/to side-door-Def-clitic cross-3P.Sl-clitic do-Past.1P.Sl

ماشین را از کنار در ردش کردم.

  1. læ ban-dær-æ-ow ha-t-əm

                from above- door-Def-clitic come-Past-1P.Sl

از (طرف) بالا آمدم.

  1. læ zhᵻr-pol-æ-ow Čᵻg-m

                from undər-bridge-Def-clitic go-Past-1P.Sl

از (طرف) پایین رفتم.

در جمله (13 a) post و Tehran مفعول حرف‌اضافه و معرفه هستند و در جمله (13 b) mædræse و mašin مفعول حرف‌اضافه و نکره هستند. همچنین، در جمله (13 c) dæm (صورت) مفعول حرف‌اضافه است. مشاهده می­شود که در این سه جمله پی­بست (-ow) بر روی مفعول حرف‌اضافه ظاهر شده است. در جمله (13 d) شاهد دوبار تکرار عنصر زبانی
(-ow) هستیم: یکبار بعد از مفعول حرف‌اضافه مرکب (dær) و یکبار بعد از جزء غیرفعلی فعل مرکب که به مفعول مستقیم ارجاع می­دهد. در مثال‌های (13 e) و (13 f) به‌ترتیب dær و pol نیز مفعول حروف‌اضافه هستند که پی­بست (-ow) را دریافت نموده­اند. در همه این نمونه­ها شاهد هستیم که (-ow) علاوه‌بر مفعول مستقیم، می­تواند همراه با مفعول غیرمستقیم نیز تظاهر پیدا کند، با این تفاوت که در اینجا پی­بست (-ow) بر روی خود مفعول (نه فعل) ظاهر می­شود.

در دو مثال آخر (13 e و 13 f)، اگر مفعول حرف‌اضافه به‌قرینه حذف شود، پی­بست
(-ow) بر روی حرف‌اضافه نمود پیدا می­کند (la zher-ow, la ban-ow). بر این اساس و با حذف مفعول غیرمستقیم، این‌گونه به نظر می‌رسد که پی­بست (-ow) در جملات لازم به کار رفته است.

2ـ7. کاربرد پی­بست (-ow) در جملات لازم

پیچیدگی­های کاربرد این عنصر زبانی به همین‌جا ختم نمی­شوند. در برخی موارد دیگر، ظاهراً (-ow) در جملات لازمِ فاقد مفعول غیرمستقیم (مقصد فعل حرکتی) هم به­کار می‌رود. جملات ذکرشده در مثال (14) مؤید این موضوع هستند:

(14)

  1. ha-t-əm-ow naw

    come-Past-1P.Sl-Applicative[33] inside

آمدم داخل.

  1. Či-m-ow deyšt

    go-Past-1P.Sl- Applicative outside

بیرون رفتم.  

  1. kæf-t-əm-ow šun-e

   fall-Past-1P.Sl- Applicative follow-3P.Sl (Poss)

افتادم دنبالش.              

  1. gər-d/t-əm-ow kuł

   take-Past-1P.Sl- Applicative back

کولم کرد.   

  1. Češte kæf-t-ow deyšt

   something-Past-1P.Sl- Applicative outside

 چیزی بیرون افتاد. 

  1. kæf-t-əm-ow xwar

   fall-Past-1P.Sl- Applicative undər

افتادم پایین.              

افعال فوق لازم و فاقد مفعول مستقیم یا مفعول حرف‌اضافه هستند. از این لحاظ، کاربرد پی‌بست (-ow) متفاوت از مثال­هایی است که تاکنون ارائه‌شده‌اند. همان‌گونه که اشاره شد، بررسی همه مسائل مربوط به این عنصر زبانی در جستار حاضر نمی­گنجد، لیکن در ارتباط با مثال­های فوق می­توان عوامل تاریخی، ادغام، الحاق[34]، هم­آوایی و حذف برخی عناصر را در تشکیل این ساخت دخیل دانست. به‌ عبارت دیگر، عنصر (-ow) در مثال­های فوق حاصل الحاق حرف‌اضافه (wa) در فعل (لازم) است و اساساً متفاوت از عنصر مورد بحث ما در این پژوهش است. در واقع، این دو عنصر زبانی صرفاً هم­آوا هستند. به نظر نویسندگان حاضر، جملات فوق در اصل ساختاری مانند مجموعه جملات (15) دارند.

(15)

  1. ha-t-əm wæ eyræ

    come-Past-1P.Sl  to here

آمدم (به) اینجا.    

  1. Či-m wæ owræ

    go-Past-1P.Sl to there

رفتم (به) آنجا.   

  1. kæf-t-əm wæ šun-e

   fall-Past-1P.Sl   to follow-3P.Sl (Poss)

افتادم (به) دنبالش.  

  1. gər-d-æm wæ kuł

   take-Past-1P.Sl  to back

گرفتم (به) کول. (کولم کرد)   

  1. Češt-e kæf-t wæ deyšt

   something-Past-1P.Sl  to outside

 چیزی افتاد (به) بیرون. 

  1. kæf-t-əm wæ xwar

  fall-Past-1P.Sl   to undər

   افتادم (به) پایین.  

هم مجموعه جملات (14) و هم  مجموعه جملات (15) با فراوانی زیاد مورد استفاده گویشوران هستند (اگرچه ترجمه­های فارسی در (15) به­نظر مصطلح نمی­آیند). در کردی جنوبی، در اصل مجموعه جملات (15) دارای حرف‌اضافه و مفعول حرف‌اضافه هستند. حرف‌اضافه (wa) در فعل ادغام (الحاق) شده و از لحاظ صوری شبیه (هم­آوا) به پی­بست
(-ow) شده است. در مورد برخی افعال پرکاربرد، مانند (15 a) و (15 b)، بعد از الحاق حرف‌اضافه در فعل، قید مکان (اینجا و آنجا) نیز به قرینه کلامی حذف­شده و صرفاً صورت‌های فعلی جدید که حرف‌اضافه به آنها ملحق شده باقی می­مانند. کریمی و نجفی (1396) از این موضوع تحت‌عنوان الحاق در کردی کلهری یاد می­کنند. بنابراین، (-ow) در مثال‌های فوق ماهیتاً از عنصر زبانی مورد بحث ما متفاوت است و لذا با تأکید پژوهش حاضر بر نقش مفعول­نمایی پی­بست (-ow) در تناقض نیست.

2ـ8. ارتباط پی­بست (-ow) با فاعل جمله

نهایتاً، در مثال‌های (16) عنصر (-ow) ظاهراً با فاعل جمله مرتبط است.

(16)

  1. dar-a(gæ) chæft-ow bü-æ

         tree-def      tilt-clitic   become-is

درخت کج شده است.

  1. æli zærd/chax/lær-ow bü-æ

          ali yellow/fat/thin-clitic   become-is

علی زرد/چاق/لاغر شده است.

در این جملات که دارای فعل شدن هستند، فاعل دستوری در اصل مفعول منطقی است. در مثال (16 a) چیزی شبیه باد یا هر نیروی دیگری (فاعل) می­تواند باعث کج شدن درخت (مفعول) شود. در مثال (16 b) نیز عواملی مانند بیماری (فاعل) می­توانند باعث زرد/ چاق/ لاغر شدن æli (مفعول) شوند.

 (17)

  1. wa dar-a(gæ) chæft-ow kərd

             wind tree-def  tilt-clitic    do-3psl

باد درخت را کج کرد. 

  1. bimari æli zard/chax/lar-ow kərd

             illness ali yellow/fat/thin      do-3psl

بیماری علی را زرد/چاق/لاغر کرد.

در جمله (17 a) عنصر زبانی (-ow) با مفعول منطقی و در جمله (17 b) با مفعول دستوری (و منطقی) جمله در ارتباط است و عملاً این عنصر به مفعول ارجاع می­دهد. میزبان (-ow) در این جملات صفت (جزء غیرفعلی فعل مرکب) است. این نتایج نیز می­توانند این نظر را که عنصر (-ow) نوعی حالت­نمای مفعولی است تقویت کنند.

  1. بحث و نتیجه­گیری

نقش­های دستوری به­وسیله ابزارهای زبانی متنوعی بازنمایی می­شوند. با توجه به رده زبان، زبان­های مختلف از ابزارهایی مانند نحو، حالت­نما، مطابقه، نواخت، تعدیلات درون­واژه­ای و .... یا ترکیبی از این ابزارها بهره می­گیرند تا این روابط بنیادین را بازنمایی نمایند. در این پژوهش عنصر زبانی (-ow) را نوعی مفعول­نما قلمداد کردیم که از لحاظ صوری ثابت بوده، ولی از لحاظ معنایی با مفعول از منظر شخص و شمار مطابقه دارد. برخلاف انتظار، این مفعول­نما روی مفعول تظاهر پیدا نمی­کند و همانند ضمایر مفعولی پی­بستی بر روی فعل جمله نمود پیدا می­کند. بر این اساس، این پی­بست نقش­نما را مفعول­نمای پی­بستی نام‌گذاری نمودیم. دلایل زیادی را می­توان مطرح کرد که بر اساس آنها این عنصر نمی­تواند وند (تصریفی یا اشتقاقی) باشد. از جمله اینکه این عنصر مقوله درونداد را تغییر نمی­دهد؛ در حاشیه فعل قرار می­گیرد (آخرین عنصر گروه فعلی)؛ دارای جایگاه ثابتی نیست (گاهی روی فعل، گاهی روی جزء غیرفعلی و گاهی هم حتی به­صورت پیش­بستی قبل از فعل قرار می‌گیرد) و از لحاظ معنایی دارای معنای مشخصی است که همواره به مفعول ارجاع می­دهد. چنانکه در مقدمه بحث شد، دو دلیل برای حالت­نمایی ذکر شد. در کردی جنوبی از توالی کلمات و مطابقه مفعولی (گوهری، شرفخانی و عزیزی‌فر، 1398) بهره گرفته می­شود تا مفعول بازنمایی گردد. یافته­های این پژوهش نشان می­دهند که علاوه‌بر این دو ابزار، نوع خاصی از مفعول‌نمایی (پی­بستی) با استفاده از (-ow) در کردی جنوبی صورت می­پذیرد که تاکنون مورد بررسی جدی قرار نگرفته است. بر اساس شواهد ارائه­شده در پژوهش حاضر، مفعول به­صورت کامل از فاعل متمایز است، لذا رویکرد متمایز آیسن (2003) و کامری (1977) در مورد استفاده از مفعول­نمای مورد بحث نمی­تواند درست باشد. به نظر می­رسد که استفاده از مفعول­نمای پی­بستی (-ow) در کردی جنوبی به‌نحوی مرتبط با خصوصیات فعل و رابطه آن با مفعول باشد. چنانکه مشاهده شد، عوامل معنایی مانند جانداری نیز به استفاده از این عنصر بی­ارتباط هستند. لذا، رویکرد بازنمایی یا نمایه­ای (de Hoop & Narasimhan, 2005) مبنی بر اینکه استفاده از حالت­نما متأثر از خصوصیات منحصر‌به‌فرد فعل و مفعول است، منطقی­تر به نظر می­رسد. همچنین، نتایج پژوهش حاکی از آن است که عامل تشخیص­پذیری و برانگیختگی کلامی (Dalrimple & Nikolaeva, 2010) نمی‌تواند استفاده از مفعول­نمای پی­بستی (-ow) را توجیه نماید، زیرا این عنصر هم با مفعول معرفه و هم با مفعول نکره به­کار می­رود. پژوهش حاضر عمدتاً نگاهی توصیفی در راستای معرفی این عنصر زبانی اتخاذ نمود و مطالعات آتی می­توانند برروی خصوصیات دقیق معنایی، کلامی و کاربردی مفعول­نمای پی­بستی (-ow) متمرکز شده و دلایل همنشینی/ عدم همنشینی عنصر مورد بحث را با برخی افعال (یا مفعول­ها) مورد بررسی دقیق قرار دهند.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

سپاسگزاری

از کلیه افرادی که در گردآوری داده­ها باحوصله به تمامی سؤالات پاسخ دادند تشکر می‌نمایم. از دوست خوبم جناب دکتر عزیزی­فر به‌خاطر خواندن نسخه اولیه و گزارش ایرادات هم تشکر می­نمایم.

 

[1]. overt case-marking

[2]. Tongo

[3]. Gurrgoni

[4]. Berber

[5]. Prasuni

[6]. Maba

[7]. Shilluk

[8]. Nandi

[9]. tone

[10]. mutation

[11]. Stem changes

[12]. Nias

[13]. Dunn, J. A.

[14]. Chukchi

[15]. Discriminatory/ distinguishing

[16]. Coding/indexing

[17]. منظور از نشاندار در اینجا این است که فاعل یا مفعول دارای نشانه دستوری (grammatical case-marking) بیانگر نقش آنهاست.

[18]. case marker

[19]. Comrie, B.

[20]. Aissen, J.

[21]. excessive marking

[22]. de Hoop, H., & Narasimhan, B.

[23]. Næss, A.

[24]. transitivity

[25]. affectedness

[26]. non-prototypical

[27]. Cetinoğlu, Ö., & Butt, M.

[28]. recoverability

[29]. تقریباً در تمام مثال های مورد استناد، برای اجتناب از پیچیدگی مطالب و سردرگمی مخاطب، فاعل جملات به­صورت اول شخص مفرد و مفعول جملات به‌صورت سوم شخص مفرد ارائه شده­اند. البته در بخش (2ـ4)، مثال­هایی با شخص و شمار متفاوت جهت روشن شدن موضوع ارائه شده است.

[30].  در این مثال و برخی مثال­های بعدی جایگاه مفعول­نما قبل از ضمیر مفعولی است، ولی به‌خاطر سهولت در ترجمه و همانند مثال قبلی، مفعول‌نما بعد از ضمیر مفعولی آورده شده است. نکته دیگر اینکه، عبارت داخل پرانتز جهت کمک به خواننده برای فهم موضوع ارائه شده است.

[31]. در پژوهش حاضر (-ow) را مفعول­نمای پی­بستی نامیدیم. علت آن است که اولاً، برخلاف حالت­نما­ها که به اسم می­پیوندند، این عنصر زبانی همراه با فعل و بعد از ستاک به کار می­رود. از آنجا که این عنصر بعد از پسوند زمان و پسوندهای نشانه مطابقه به کار می­رود و جایگاه آن درون ساختمان فعلی متغیر است، لذا می­تواند پی­بست باشد. همچنین، این عنصر زبانی برخلاف وندهای تصریفی، دارای محتوای معنایی است که این هم از خصوصیات واژه‌بست است. علاوه براین، (-ow) نمی­تواند نشانه مطابقه باشد، زیرا یک صورت ثابت دارد که متأثر از شخص و شمار مفعول نیست. افزون بر این، کردی جنوبی دارای دسته­ای از ضمایر مفعولی است که با مفعول از نظر شخص و شمار مطابقه می­کنند و نشانه (پی­بست) مطابقه مفعولی قلمداد می­شوند (دبیرمقدم، 1392؛ گوهری، شرفخانی و عزیزی‌فر، 1398).

[32]. homophone

[33].  الحاقی

[34]. application, applicative

دو دلیل برای حالت­نمایی نقش­های دستوری ارائه شده است. دلیل نخست تمایز بین موضوع­هاست (تمایزی[15]) و دلیل دوم حالت­نمایی و بیان ویژگی­های خاص مفعول است (نمایه­ای/ بازنمایی[16]). حالت­نمایی تمایزی بیانگر رابطه بین دو موضوع است تا خصوصیت هرکدام از موضوعات. به همین خاطر، در بسیاری از زبان­ها فاعل لازم فاقد حالت­نما است، زیرا که مسأله تمایز با مفعول مطرح نیست. در افعال متعدی نیز یکی از موضوع­ها معمولاً فاقد نشانه دستوری است و این موضوع معمولاً فاعل است. در این رویکرد هدف اصلی از صورت­بندی نقش­های دستوری تمایز فاعل از مفعول است. از این­دو، معمولاً مفعول نشان‌دار[17] (دارای نشانه) می­شود، خصوصاً آن مفعولی که ویژگی­هایی از قبیل جاندار بودن، مشخص­بودن و معرفه­بودن دارد. این خصوصیات معمولاً متعلق به فاعل هستند. چنانچه مفعولی این خصوصیات را داشته باشد، به‌احتمال زیاد نشانه مفعولی (حالت­نما[18]) خواهد داشت (Comrie, 1977; Silverstein, 1986). به گفته کامری[19] (1977) مفعول عمدتاً بی­جان، غیرمشخص و نکره است و مفعول­نمایی برای نشان­دار کردن مفعول­هایی است که این الگو را نقض کرده باشند. مفعول­نمایی با رویکرد نقشی غالب، مبنی‌بر اینکه مقولات خاص­تر نسبت به مقولات عام­تر بیشتر نشاندار می­شوند، منطبق است. بر این اساس، مفعول‌نمایی ماهیتاً تصویرگونه است؛ به این صورت که استفاده از نشانه­های صوری برای بازنمایی مفعول بیانگر وضعیت خاص و غیرمعمول و نشانداری نقشی آن است. در تحلیلی تقریباً مشابه، آیسن[20] (2003) نیز بر روی دو عامل تصویرگونگی و اقتصاد در مفعول­نمایی تأکید دارد. به عقیده وی، بین مفعول‌نمایی و ویژگی­هایی از قبیل جانداری، انسان بودن، معرفگی، مشخص بودن و ارجاعی­بودن ارتباط دیده می­شود. وی دو اصل نقشی را در مفعول­نمایی دخیل می­داند: اصل نخست، تصویرگونگی بین نشاندارکردن نقشی و صوری مفعول است و اصل دوم، اقتصاد است که به فشار برای اجتناب از کاربرد نشانه­های اضافی[21] اشاره دارد.

بر این اساس می­توان گفت که در رویکرد نخست مفعول­نما (نشانه) بیانگر ویژگی­های خاص معنایی یا کاربردی موضوع مرتبط است، درحالی که در رویکرد دوم استفاده از نشانه بیانگر رابطه یک موضوع با موضوع دیگر است. دی هوپ و ناراسیم هان[22] (2005) ادعا می­کنند حالت­نماییِ کاملاً تمایزی در زبان­های دنیا کمیاب است. در اکثر زبان­های دنیا حالت­نمایی (مخصوصاً حالت­نمایی نقش­های غیرمستقیم) بیانگر ابعادی از محتوای عبارات است. همان‌گونه که ذکر شد، در رویکرد بازنمایی دلیل حالت­نمایی وجود برخی خصوصیات منحصر به مفعول است. در ارتباط با رویکرد بازنمایی، ناس[23] (2006; 2007) بر عامل گذرایی[24] در مفعول­نمایی تأکید می­کند؛ به این صورت که یک بند گذرا دارای دو موضوع است که از لحاظ معنایی از هم متمایز هستند. برداشت او از تمایز شامل چندین عامل است، اما به نظر او عاملی که بر مفعول­نمایی در زبان­ها بسیار مؤثر است عامل تأثیر­پذیری[25] است، یعنی اینکه تغییر وضعیت مفعول تا چه میزان متأثر از رویداد فعلی است. بر این اساس، مفعول طبیعی به مفعولی گفته می­شود که شدیداً متأثر از رویداد فعلی است. این مفعول به‌وسیله نشانه­های دستوری مشخص می­شود (مفعول­نمایی) و بدینگونه از مفعول غیرطبیعی[26] ـ یا مفعولی که کمتر متأثر از رویداد فعل بوده است و در نتیجه معمولاً فاقد نشانه دستوری است ـ متمایز می­شود. در زمینۀ ارتباط موجود بین مفعول­نمایی و عامل تأثیرپذیری نظرات همگن نیستند. چتینوغلو و بات[27] (2008) موافق نقش عامل تأثیرپذیری بر مفعول­نمایی هستند، اما دی هوپ مخالف آن است. دی هوپ (2008) نشان می­دهد در زبان چینی در بسیاری از جملات مفعول تأثیرپذیر نیست، لیکن نشانه دستوری مفعولی گرفته است. برخی نیز عقیده دارند که نهایتاً، هر دو رویکرد فوق منتهی به نتایج مشابهی می­شوند (de Swart, 2006; 2007). دی سوارت روی بازیابی[28] به‌عنوان عامل اثرگذار روی مفعول­نمایی تأکید دارد. اگر گوینده بخواهد روی ویژگی معرفگی مفعول تأکید کند، همراه آن نشانه مفعولی را به کار می­برد و اگر نخواهد روی این ویژگی متمرکز باشد، مفعول بدون نشانه ظاهر می­گردد. لذا، تصمیمات و پیش­فرض­های گوینده در مورد نقش­های دستوری در بازنمایی زبانی آنها مؤثر است. تأثیر عامل تشخیص­پذیری کلامی مصداق فاعل و مفعول بر روی نحوه صورت­بندی زبانی آنها نیز توجه بسیاری را به خود جلب نموده است (Dalrimple & Nikolaeva, 2010).

راسخ­مهند و نقشبندی (1392) حالت­نمایی افتراقی را در گویش هورامی مورد بررسی قرار داده­اند. آنها با معرفی قدرت موضوع­های فعلی نشان می­دهند که در گویش هورامی موضوعات فعلی قوی و برجسته میزبان نشانه صرفی حالت­نما هستند. برداشت آنها از مفهوم قدرت موضوعات فعلی برگرفته از دیدگاه دی هوپ و ناراسیم­هان (2005; 2008) است که دو معیار برای تعیین میزان قدرت موضوعات فعلی پیشنهاد می­کند. این دو معیار عبارتند از برجستگی کلامی موضوعات و نزدیکی موضوعات به سرنمون. در یک مطالعه دیگر، راسخ­مهند (1389) تحلیل آیسن (2003) در ارتباط با حرف نشانه را و حساس­بودن آن به جانداری و معرفگی را به چالش می­کشد. او برخلاف آیسن عقیده دارد که را در فارسی طبقه خاصی از مفعول­ها را همراهی نمی­کند. به‌عقیده راسخ­مهند، جانداری نقشی در حضور را ندارد و افزون بر این، این نشانه با مواردی از غیرمفعول­ها هم به کار می­رود. در یک مطالعه مشابه، این‌بار راسخ­مهند و ایزدی­فر (1390) در ارتباط با دو عامل جانداری و معرفگی در زبان مازندرانی به نتایج متفاوتی می­رسند. در این پژوهش که بر اساس رویکرد آیسن (2003) و در چارچوب نظریه بهینگی انجام گرفته است، آنها نحوه دریافت نشانه مفعولی را در زبان مازندرانی در یک پیکره شامل 148 مفعول صریح بررسی نمودند. نتایج نشان داد که دو عامل معرفگی و جانداری در مفعول‌نمایی تأثیرگذار بوده­اند.

فتاحی و کرد زعفرانلو کامبوزیا (1392) عنصر زبانی (-ow) را در کردی کلهری مورد بررسی قرار داده­اند. در این پژوهش، آنها صرفاً روی فرایند حرکت این عنصر و جابه‌جایی آن با ضمیر مفعولی در نتیجۀ التقای واکه­ای متمرکز شده­اند. به‌عبارت دیگر، آنها از منظر واجی ـ صرفی حرکت عنصر (-ow) را بررسی نموده­اند. در این پژوهش، به نقش صرفی ـ نحوی عنصر موردنظر پرداخته نشده است. همچنین، آنها (-ow) را تکواژی اشتقاقی قلمداد کرده و معادل باز، دوباره و پس فارسی می­دانند. با توجه به نقش نحوی این عنصر زبانی، در قسمت تحلیل داده‌ها خواهیم دید که این عنصر زبانی واژه­بست است و بیانگر نقش مفعولی و بر این اساس، قلمداد کردن این تکواژ به‌عنوان تکواژ اشتقاقی نمی­تواند مبتنی بر واقعیت باشد.  

کریمی و نجفی (1396) نیز برخی عبارات حرف‌اضافه­ای در کردی کلهری را بررسی نموده­اند. آنها معتقد هستند که حرف‌اضافه با پیوستن به فعل (فرایند الحاق) باعث می­شود مفعول حرف‌اضافه به‌عنوان یک موضوع غیرمستقیم به مفعول مستقیم تبدیل شود. در این پژوهش، آنها فرایندی که منجر به الحاق حرف‌اضافه به فعل شده است را توصیف نموده­اند که توصیف مذکور مورد قبول نویسندگان حاضر می­باشد. در این رابطه ذکر دو نکته لازم است. نخست، کریمی و نجفی برای عنصر یادشده نقشی (مانند مفعول­نمایی) قائل نشده‌اند، اگرچه آنها عقیده دارند که این عنصر دستوری­شده باید دارای نقش مشخصی باشد. به نظر نویسندگان حاضر، در این ساخت و بعد از الحاق حرف‌اضافه و تبدیل­شدن موضوع غیرمستقیم به مفعول صریح، عنصر الحاقی با مفعول صریح از لحاظ معنایی در ارتباط است و آن­را بازنمایی می­نماید. نکته دیگر آنکه کریمی و نجفی ارتباط این عنصر الحاقی به عنصر مشابهی که با برخی افعال متعدی دیگر ظاهر می­شود را مورد بحث قرار نداده­اند.

بر اساس آنچه تاکنون گفته شد، هدف از پژوهش حاضر بررسی و توصیف (-ow) در کردی جنوبی است. این عنصر زبانی دارای توزیع و کاربردهای بسیار متنوعی است. در واقع، این عنصر عمدتاً با افعال متعدی ظاهر می­شود، ولی گاهی با افعال لازم نیز به­کار می­رود. گاهی بعد از پی­بست مفعولی ظاهر می­شود و گاهی نیز قبل از آن. همچنین، در مواردی نیز کلاً از حالت پسوند خارج ­شده و به­صورت پیش­بست تظاهر پیدا می­کند. این عنصر از لحاظ معنایی دارای معنای مشخص­ بوده و از لحاظ شمار و جنس با مفعول جمله مطابقه می­نماید، ولی از لحاظ صوری همیشه دارای یک صورت واحد است (-ow). این عنصر با بسیاری از افعال ساده و مرکب تظاهر پیدا می­کند، در عین حال با دسته­ای دیگر از افعال ساده و مرکب تظاهر پیدا نمی­کند. هم می­تواند به مفعول معرفه ارجاع دهد و هم به مفعول نکره. کاربرد این عنصر به عوامل کلامی، عامل معرفگی و جانداری حساس نیست. همه این موضوعات در قسمت تحلیل داده­ها مورد بررسی بیشتر قرار خواهند گرفت. از لحاظ روش‌شناختی، این پژوهش توصیفی‌ ـ تحلیلی است. جهت گردآوری داده­ها، عمدتاً از روش میدانی، مصاحبه و سؤالات هدفمند استفاده شده است تا داده­های مناسب جمع­آوری شوند. علاوه بر این، نویسندگان حاضر هر دو گویشور بومی کردی جنوبی هستند و این موضوع کمک نموده است تا ظرایف و پیچیدگی‌های کاربردی عنصر (-ow) به‌دقت مورد بررسی قرار گیرد. گاهی جهت اطمینان از کاربرد و معنای عنصر مورد بحث با چندین نفر از گویشوران کردی جنوبی از مناطق مختلف گفتگو شده تا نهایتاً تصمیم مناسب اتخاذ گردد. در حدود بیست نفر در فرایند جمع‌آوری جملات مورد نظر به نویسندگان حاضر کمک نموده­اند. علت تعداد نسبتاً زیاد افراد مصاحبه­شونده فراوانی کاربرد (-ow) است. تقریباً در تمامی گونه­های کردی جنوبی عنصر زبانی (-ow) کاربرد گسترده‌ای دارد. همچنین، جهت تحلیل داده­ها به منابع موثق و مهم مراجعه شده است تا تحلیلی جامع و واقعی از این عنصر پرکاربرد ارائه شود.

  1. تحلیل داده­های کردی جنوبی

در بخش‌های بعدی از این پژوهش به بررسی داده‌های کردی جنوبی با تمرکز بر پی‌بست (-ow) خواهیم پرداخت.

2ـ1. بررسی ارتباط پی­بست (-ow) با مفعول صریح در افعال متعدی ساده

در افعال متعدی بعد از نشانه زمان و نشانه مطابقه (شناسه) با فاعل اجباری جمله، ضمیر مفعولی پی­بستی و پی­بست (-ow) نیز به­صورت اختیاری در ساختمان فعل ظاهر می­شوند. بنابراین، برای هر فعل متعدی، پنج حالت زیر قابل‌تصور است:

(1)

  1. æsb-æ bæs-əm   اسب را می­بندم.

    horse-Def  fasten-1P.Sl

 

  1. æsb-æ bæs-əm-ow اسب را می­بندم (آن ­را).

    horse-Def  fasten-1P.Sl-Clitic

 

  1. æsb-æ bæs-əm-e                      اسب را می­بندمش.

    horse-Def  fasten-1P.Sl-3P.Sl(Obj)[29]

 

  1. æsb-æ bæs-əm-e-ow             اسب را می­بندمش (آن ­را).     

   horse-Def  fasten-1P.Sl-3P.Sl(Obj)-Clitic

 

  1. æsb-æ bæs-əm-ow-e اسب را می­بندمش (آن­ را[30]).  

   horse-Def  fasten-1P.Sl-Clitic-3P.Sl(Obj)

در جمله (1 a) هیچ‌کدام از پی­بست­ها حضور ندارند. پسوند فاعلی (-əm) با فاعل محذوف از لحاظ شخص و شمار مطابقت می­کند. در جمله (1 b) پی­بست (-ow)[31] با مفعول جمله در ارتباط است و باعث مضاعف­سازی و برجستگی کلامی مفعول شده است. در جمله (1 c) علاوه‌بر پسوند مطابقه فاعلی، شاهد حضور پی­بست ضمیری مفعولی نیز هستیم. در این جمله پسوند (-əm) به‌عنوان نشانه مطابقه، با فاعل جمله منطبق است. همچنین، ضمیر پی‌بستی مفعولی سوم شخص (-e) نیز با مفعول جمله منطبق است. در جمله (1 d) علاوه‌بر ضمیر مفعولی، شاهد حضور پی­بست (-ow) نیز هستیم. در این جمله، این واژه­بست از منظر معنایی (به معنی آن را) با مفعول جمله در ارتباط است و سبب برجسته­شدن نقش مفعول (اسب) شده است. در مواردی، ترتیب این عنصر زبانی با پی­بست مطابقه مفعولی عوض می­شود (جمله 1 e). در جمله (1 e) پی­بست (-ow) به قبل از ضمیر پی­بستی منتقل شده است. هر دو شق (1 d) و (1 e) به‌صورت فراوان مورد استفاده گویشوران کردی جنوبی قرار می­گیرند. به نظر نویسندگان حاضر، جمله (1 d) که در آن پی­بست (-ow) بعد از پی­بست مفعولی و در مرحله آخر به فعل اضافه شده است، صورت اصلی این ساخت است. همان‌طور که مشاهده می­شود، در این مورد شاهد رخداد التقای واکه­ها هستیم و احتمالاً همین دلیل می­تواند باعث جابه‌جایی این­دو پی­بست باشد. نکته­ای که در مورد جملات (1 d) و (1 e) باید گفته شود این است که در این دو جمله مفعول صریح یک بار به‌وسیله ضمیر متصل مفعولی مورد ارجاع قرار می­گیرد و یکبار دیگر به‌وسیله پی­بست (-ow). به نظر می­رسد که این نحوه بازنمایی مضاعف مفعول پدیده­ای نادر باشد که نیاز به بررسی­های بیشتری دارد.

در کردی جنوبی پی­بست (-ow) با افعال متعدی زیادی اجازه همنشینی پیدا می­کند. در ادامه، برخی از افعالی که اجازه می­دهند (-ow) به آنها بپیوندد، ارائه می­شوند و برای هرکدام یک مثال ذکر می­گردد.

(2)

  1. Ču-æ bər-im-(e-ow/-ow-e)     چوب را بریدمش (آن ­را).

  stick-Def   cut-past-1P.Sl (-3P.Sl-clitic/ -clitic-3P.Sl)

  1. Ču-æ šəkan-əm(-e-ow/ -ow-e)    چوب را شکستمش (آن ­را).

   carpet-Def   break-past-1P.Sl (-3P.Sl-clitic/ -clitic-3P.Sl)

  1. qali-æ xəs-əm(-e-ow/-ow-e)        قالی را پهنش کردم (آن ­را).

   carpet-Def   fall-past-1P.Sl (-3P.Sl-clitic/ -clitic-3P.Sl)

  1. agər-æ koš-t-əm-(e-ow/-ow-e)           آتش را خاموشش کردم (آن ­را)

   fire-Def   kill-past-1P.Sl (-3P.Sl-clitic/ -clitic-3P.Sl)

  1. züy-æ dər-im-(e-ow/-ow-e)                    زمین را کندمش (آن ­را).

   soil-Def   tear-past-1P.Sl (-3P.Sl-clitic/ -clitic-3P.Sl)

  1. kəlil-æ šar-d-əm-(e-ow/-ow-e)        کلید را قایمش کردم (آن ­را).

  key-Def   hide-past-1P.Sl (-3P.Sl-clitic/ -clitic-3P.Sl)

  1. mašin-æ Čækan-əm-(e-ow/-ow-e)               ماشین را داغونش کردم (آن ­را).

   car-Def   wear out-past-1P.Sl (-3P.Sl-clitic/ -clitic-3P.Sl)

در تمام این مثال­ها شاهد استفاده از پی­بست (-ow) و ضمیر مفعولی پی­بستی همراه با افعال مختلف هستیم. قرار گرفتن این دو عنصر زبانی در داخل پرانتز به‌معنای اختیاری بودن آنهاست. در داخل پرانتز نیز دو شق وجود دارد: حالتی که قرار گرفتن پی­بست (-ow) بعد از ضمیر مفعولی منجر به التقای واکه­ای می­گردد و حالتی که جهت اجتناب از التقای واکه­ای شاهد قلب این دو تکواژ هستیم. هرکدام از دو پی­بست درون پرانتز می­توانند به‌تنهایی نیز همراه فعل ظاهر شوند (مجموعه مثال­های 1). این تنوعات به همین­جا منتهی نمی­شوند؛ در برخی گونه­های کردی جنوبی دو پی­بست مورد بحث با هم به­صورت پیش­بست تظاهر پیدا می­کنند.

(3)

  1. dær-æ  (e-ow-)bər-i-m                                     درخت را (آن ­را)  بریدم.    tree- Def  (3P.Sl.Obj-Clitic-)cut-Past-1P.Sl
  2. dær-æ    (ow-)bər-i-m(-e)   درخت را (آن ­را) بریدمش.                         three- Def  (Clitic-)cut-Past-1P.Sl(-3P.Sl.Obj)
  3. mašin-æ (e-ow-) Čækan-əm ماشین را (آن­ را) داغون کردم.                   car- Def  (3P.Sl.Obj-Clitic-) break-Past-1P.Sl
  4. mašin-æ (ow-)Čækan-əm-(e) ماشین را (آن­ را) داغونش کردم.             car- Def  (Clitic-)break-Past-1P.Sl(-3P.Sl.Obj)

در مثال­های (3 a) و (3 c)، هم پی­بست (-ow) و هم ضمیر پی­بستی مفعولی هردو به قبل از پایه فعلی منتقل شده­اند. در مثال­های (3 b) و (3 d) فقط (-ow) به‌صورت پیش­بست تظاهر نموده است و ضمیر مفعولی بعد از پسوند فاعلی به‌صورت پی­بست جایگاه خود را حفظ نموده است. البته باید اذعان نمود که تظاهر (-ow) به‌صورت پیش­بستی در کردی جنوبی حالت غالب نیست و کم‌و‌بیش در لهجه­های مختلف کردی جنوبی یافت می­شود. به‌طور خاص، این صورت در کردی ملکشاهی در استان ایلام کاربرد بیشتری دارد، هرچند که در گویش‌های دیگر کردی جنوبی نیز یافت می­شود. شاید بتوان عامل تماس زبانی را علت تسری این صورت به دیگر گویش­ها ذکر نمود. اختیاری و انعطاف­پذیر بودن ضمیر مفعولی پی­بستی و پی­بست (-ow) می­تواند منجر به گوناگونی­های ساختاری فراوانی برای گویشوران این زبان شود که می­توان موارد رخداد آن را در نمونه­های ارائه‌شده مشاهده نمود. این انعطاف­پذیری در رفتار دو عنصر پیشایندشده می­تواند به‌عنوان استدلال دیگری مطرح شود که اثبات می­کند این عناصر نمی­توانند وند (تصریفی) باشند، زیرا برخلاف واژه‌بست­ها، جایگاه وندها و نوع پایه آنها مشخص و انعطاف­ناپذیر است.

2ـ2. بررسی ارتباط پی­بست (-ow) با مفعول صریح در افعال متعدی مرکب

تاکنون وضعیت، جایگاه و تنوعات ناشی از حذف یا جابه‌جایی پی­بست (-ow) را در افعال ساده مورد بررسی قرار دادیم. مثال‌های (4) حضور پی­بست را در برخی از افعال مرکب نشان می­دهند. پی­بست (-ow) هم می­تواند بر روی جزء غیرفعلی مرکب ظاهر شود و هم می­تواند بعد از شناسة فاعلی بر روی جزء فعلی قرار بگیرد. همانند افعال ساده، نحوة قرارگرفتن پی‌بست (-ow) و ضمیر مفعولی پی­بستی به پنج صورت مختلف منجر می­شود:

(4)

  1. sᵻf-æ/ᵻ pus gər-d-əm سیب را/ سیبی پوست گرفتم.                       apple-Def/ Indef   peel   take-Past-1P.Sl
  2. sᵻf-æ/ᵻ pus-ow gər-d-əm سیب را/ سیبی پوست (­آن را) گرفتم. 

                apple-Def/ Indef   peel-clitic   take-Past-1P.Sl

  1. sᵻf-æ pus-e gər-d-əm  سیب را پوستش گرفتم.                             apple-Def/   peel-3P.Sl(Obj)  take-Past-1P.Sl
  2. sᵻf-æ pus-e-ow gər-d-əm سیب را پوستش (­آن را) گرفتم.          apple-Def peel-3P.Sl(Obj)-Clitic  take-Past-1P.Sl
  3. sᵻf-æ pus-e gər-d-əm-ow سیب را پوستش گرفتم (آن­را).
    apple-Def peel-3P.Sl(Obj)   take-Past-1P.Sl-Clitic

در دو جمله نخست، مفعول هم می­تواند معرفه باشد و هم نکره. در جمله (4 b) پی­بست
(-ow) هم می­تواند به مفعول معرفه ارجاع دهد و هم نکره. بنابراین، معرفگی/ نکرگی نقشی در کاربرد این عنصر زبانی ندارد. در جملات (4 c)، (4 d) و (4 e) چون شاهد حضور ضمیر پی­بستی مفعولی هستیم و این عناصر لزوماً به مفعول مبتدایی و معرفه ارجاع می­دهند (Dalrimple & Nikolaeva, 2010؛ گوهری، 1392)، لذا در هر سه جمله مفعول به‌صورت معرفه نمود پیدا کرده است. در جمله (4 d) هم پی­بست مفعولی و هم پی­بست (-ow) بر روی جزء غیرفعلی فعل مرکب تظاهر پیدا می­کنند. در همین جمله پسوند فاعلی بر روی همکرد فعلی ظاهر شده است. در جمله (4 e)، جهت اجتناب از التقای واکه­ای، پی­بست (-ow) بعد از پسوند فاعلی بر روی جزء فعلی تظاهر پیدا کرده است. این انتقال نمی­تواند ناقض آن اصول صرفی باشد که بر اساس آن‌ها واژه‌بست­ها در لایه­های آخر و دور از هسته قرار می‌گیرند. متغیر بودن جایگاه عنصر زبانی (-ow) که می­تواند دلیلی برای اطلاق نام پی­بست به این عنصر مورد بحث باشد، در اینجا نیز مشاهده می­شود. در کردی جنوبی، بسیاری از افعال مرکب متعدی می­توانند پی­بست (-ow) را همراه خود داشته باشند. برخی از این افعال (با حضور توأمان ضمایر پی­بستی مفعولی و پی­بست (-ow)) در مثال (5) ارائه شده­اند.

(5)

  1. kətaw-æ kəl(-e-ow) kər-d-ø      کتاب را پسش (آن ­را) فرستاد.

                book-Def   send(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl

  1. mašin-æ dərəs(-e-ow) kər-d-əm ماشین را درستش (آن­ را) کردم.      car-Def   fix(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl
  2. mašin-æ xas(-e-ow) kər-d-əm ماشین را خوبش (آن­ را) کردم. book-Def   fix(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl
  3. kəlil-æ həšar(-e-ow) kər-d-əm کلید را قایمش (آن ­را) کردم.     key-Def   hide(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl
  4. kətaw-æ naw(-e-ow) da-m کتاب را بازش (آن­ را) کردم. book-Def   open(-3P.Sl.Obj-Clitic) give-Past-1P.Sl
  5. miz-æ ras(-e-ow) kər-d-əm میز را راستش (آن ­را) کردم.               table-Def   straight(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl
  6. qæza-gæ dax/særd/gærm/serx (-e-ow) kər-d-əmfood-Def warm/cold/fry(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl

غذا را را گرم/سرد/سرخش  (آن­را) کردم.

  1. mał-æ tæmiz/pak/qæšæng(-e-ow) kər-d-əm

                 book-Def   send(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl

خونه را تمیزش (آن­را) کردم.                     

  1. piaz-æ tuk(-e-ow) gər-d-əm پیاز را پوستش (آن­را) گرفتم. onion-Def   peel(-3P.Sl.Obj-Clitic) take-Past-1P.Sl
  2. ləbæs-æ jær (-e-ow) da-m لباس را فشارش (آن­را) دادم. clothe-Def   press(-3P.Sl.Obj-Clitic) give-Past-1P.Sl
  3. dig-æ sær/ban (-e-ow) da-mدر/رو قابلمه را بازش (آن­را) کردم.        pot-Def   open(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl
  4. dær-æ waz-(e-ow) kər-d-əmدر را بازش (آن­را) کردم.     door-Def   open(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl
  5. wærk-æ sær-(e-ow) bər-i-m بره را سرش (آن ­را) بریدیم.           lamb-Def   slaughter(-3P.Sl.Obj-Clitic) do-Past-1P.Sl

در اینجا هم برای هرکدام از جملات فوق پنج صورت امکان دارد. در همه این مثال­ها ضمیر مفعولی پی­بستی بر روی جزء غیرفعلی نمود پیدا کرده است و پی­بست (-ow) هم یا بعد از ضمیر مفعولی بر روی جزء غیرفعلی قرار می­گیرد ـ که منجر به التقای واکه­ای می­شود ـ یا اینکه بعد از پسوند مطابقه فاعلی بر روی جزء فعلی فعل مرکب تظاهر پیدا می­کند. قرار گرفتن پی­بست (-ow) و ضمیر مفعولی پی­بستی در داخل پرانتز به‌معنای اختیاری­بودن آنها است؛ به این صورت که هر دو با هم یا یکی از این دو می­توانند غایب باشند. در برخی افعال مرکب شاهد برخی محدودیت­ها هستیم. برای نمونه، در مثال­های (5 l) و (5 m) نمی­توان پی‌بست (-ow) را به آخر جزء فعلی منتقل نمود.

2ـ3. بررسی تأثیر بافت زبانی بر کاربرد پی­بست (-ow)

کاربرد پی­بست (-ow) گاهی قابل‌پیش­بینی نیست. همان‌گونه که خواهیم دید، این عنصر در بسیاری از افعال به­کار نمی­رود و در برخی از افعال هم متأثر از نوع مفعول جمله است. در جملات ذکرشده در مثال (6) یک فعل مشابه با دو مفعول متفاوت به نتایج متفاوتی منتهی شده است.

(6)

  1. a. kawr-æ bæs-i-m-e-ow بره را بستمش (آن­ را).                               

        lamb-Def fasten-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic 

  1. dær-a bæs-a/i-m-e-*owدر را بستمش (آن­ را).                                         

       door-Def close-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic 

 

  1. a. Ču-æ šekən-əm-e-ow هیزم را شکستمش (آن­ را).                             

        wood-Def cut-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic 

  1. šišæ-(g)æ šekan-əm-e-*owشیشه را شکستمش (آن ­را).                          
               glass-Def break-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic

 

  1. a. æsbaw-eyl-æ rəšan-əm-an-ow (yak)وسایل را به هم ریختمشون (آنها­ را).

          thing-Pl-Def spread-Past-1P.Sl-3P.Pl-Clitic 

  1. aw-æ rəšan-əm-e-*ow آب را ریختمش (آن ­را).                     

            water-Def pour-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic

 

  1. a. chał-æ dər-i-m-e-ow گودال را کندمش (آن ­را).                  

           hole-Def ditch-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic 

  1. lebæs-æ dər-i-m-e-*ow لباس را پاره­اش کردم (آن ­را).                              

           clothe-Def tear-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic 

از میان مثال‌های (6)، در مثال (1-a) استفاده از پی­بست (-ow) مجاز است، ولی در (1-b) غیرممکن است، این در حالی است که فعل هردو جمله یکسان است و فقط مفعول جملات با هم تفاوت دارد. در بقیه مثال­ها نیز وضعیت به همین ترتیب است. تغییر مفعول جمله باعث شده است که کاربرد پی‌بست (-ow) منجر به نادستوری شدن جملات گردد. نکته مهم اینکه، بدون توجه به بافت و بدون در نظر گرفتن سایر ارکان جمله نمی­توان گفت که آیا فعلی اجازه همنشینی پی‌بست (-ow) را می­دهد یا خیر. بررسی دقیق خصوصیات معنایی و تأثیر عوامل کلامی بر روی کاربرد این عنصر زبانی در کردی جنوبی می­تواند موضوع پژوهشی برای مطالعات آتی باشد. هرچند که در همین پژوهش که عمدتاً حالت توصیفی دارد، برخی استدلال­ها و تبیین­ها در مورد نحوه کاربرد دقیق این عنصر پرکاربرد ارائه می‌شوند. برای مثال، در ارتباط با مثال‌های (6) می­توان گفت که افعال جملات (a) و (b) یکسان نیستند، بلکه صرفاً تشابه آوایی دارند (هم­آوا[32] هستند) و به همین خاطر رفتار متفاوتی دارند. در جملات ذکرشده در مثال (7) نمونه­های بیشتری از افعال هم­آوا ارائه شده­اند. این جملات به صورتی هستند که معنی فعل تنها در بافت زبانی و با توجه به نوع مفعول مشخص می­گردد.

(7)  

  1.  
  2. æli bər-d-əm-e-owعلی را بردمش (او­ را).                                    æli        defeat-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic
  3. Lækæ-eyl-(g)æ     bər-d-əm-an-ow               

                   stein-Pl-Def       clean-Past-1P.Sl-3P.Pl-Clitic

                                                لکه­ها را پاک­شون کردم (آنها را).  

  1. kətaw-æ           bər-d-əm-e-owکتاب را برگرداندمش (آن­را).       
  2.     kətaw-Def      return-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic

 

 

  1.  
  2. dæs-əm gər-d-əm-e-ow دستم را جاش انداختم (آن ­را).             hand-1P.Poss   take-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic
  3. mašin-æ-e gər-d-əm-(e)-owبه ماشینش رسیدم (آن ­را).                car-Def-3P.Poss   get-Past-1P.Sl-3P.Sl-Clitic

در دو مجموعه جملات ذکرشده در مثال (7)، با مشاهده معادل­های انگلیسی (-ow) و همچنین ترجمه­های فارسی و بافت زبانی متوجه می­شویم که کدام معنی فعل مدنظر است. در این مجموعه جملات، برخلاف مجموعه جملات (6)، حضور پی­بست (-ow) منجر به نادستوری­شدن هیچ‌کدام از جملات نشده است. نکته قابل‌بحث تغییر شمار مفعول است که در مثال (1-b) رخ داده است. در این مثال به‌جای ضمیر سوم شخص مفرد مفعولی (-e) شاهد به کارگیری ضمیر مفعولی سوم شخص جمع (-an) هستیم. نکته مهم ثابت ماندن شکل پی­بست (-ow) در این مثال است که در ادامه به این موضوع بیشتر پرداخته می­شود. همچنین، مشاهده می­شود در جمله (1-a) معنی پی­بست (-ow) (او را) ترجمه شده است، اما در تمامی جملاتی که تاکنون ارائه شده‌اند معادل فارسی این پی‌بست به­صورت ثابت (آن ­را) قرار داده شده است. بنابراین، مشخص می­شود که با توجه به شخص و همچنین شمار مفعول، این عنصر زبانی ثابت دارای معانی مختلفی است. در ادامه، ابتدا به موضوع شمار و سپس شخص پرداخته می­شود.

2ـ4. تأثیر شخص و شمار مفعول بر صورت پی­بست (-ow)

تقریباً در تمام مثال­های فوق مفعول مفرد و سوم شخص بوده است و در همه این جملات این عنصر زبانی به­صورت ثابت به شکل (-ow) تظاهر پیدا کرده است. علّت این مسأله سهولت و اجتناب از پیچیدگی­ بود. در جملات ذکرشده در مثال (8) مفعول جمع است.

(8)

  1. Ču-eyl-æ bər-im-an-ow   چوب­ها را بریدمشون (آنها را).

   wood-Plural-Def  cut-past-1P.Sl-3P.Pl-clitic

  1. Ču-eyl-æ šekən-əm-an-ow چوب­ها را شکستمشون (آنها را).

     wood-Plural-Def   break-past-1P.Sl-3P.Pl-clitic

  1. qali-eyl-æ xes-əm-an-ow             قالی­ها را پهنشون کردم (آنها را).

   carpet-Plural-Def   fall-past-1P.Sl-3P.Pl-clitic

  1. kelil-eyl-æ šar-d-əm-an-ow کلیدها را قایمشون کردم (آنها را).   

    key-Plural-Def   hide-past-1P.Sl (-3P.Sl-clitic/ -clitic-3P.Sl)

دو نکته در ارتباط با جملات ذکرشده در مثال (8) درخور توجه هستند. نخست، پی­بست
(-ow) دارای صورتی ثابت است و شمار مفعول تأثیری در صورت آن ندارد، هرچند که معادل­های انگلیسی و ترجمه­های فارسی نشان می­دهند که (-ow) در اینجا به­صورت جمع ترجمه شده است. نکته مهم‌تر اینکه، در اینجا توالی ضمیر مفعولی و پی­بست (-ow) منجر به التقای واکه­ای نمی­شود، زیرا که ضمیر مفعولی سوم شخص جمع در کردی کلهری
(-an) است که به همخوان خیشومی ختم شده است و همین موضوع مانع از التقای واکه­ها شده است. بنابراین، پیش­بینی می­شود که شق جابه‌جایی این دو در اینجا لزومی نداشته باشد. بررسی میدانی و رجوع به گویشوران بومی تا حدود زیادی این موضوع را تأیید می­کند، هرچند که در برخی مناطق، حالت جابه‌جا‌شده نیز مشاهده می­شود. جملات ذکرشده در مثال (9) اگرچه تا حدودی کم­بسامد هستند، لیکن در کلام برخی گویشوران مشاهده می­شوند. این دو جمله شق جابه‌جا­شده جملات (8 a) و (8 b) هستند:

(9)

  1. Ču-eyl-æ bər-im-ow-(y)an چوب­ها را بریدمشون (آنها را).

   wood-Plural-Def cut-Past-1P.Sl-clitic-3P.Pl

  1. Ču-eyl-æ šekən-əm-ow-(y)an چوب­ها را شکستمشون (آنها را).

   wood-Plural-Def   break-Past-1P.Sl-clitic -3P.Pl

چنانکه گفته شد، این صورت بسیار کم­بسامد است. همخوان میانجی (y) برای سهولت تلفظ بین واج نیمه­واکه (w) و واکه (a) درج شده است. شاید بتوان قیاس با سوم شخص مفرد را دلیل تشکیل چنین صورت­هایی دانست. برای درک بهتر موضوع، شش صورت کامل شخص و شمار با فعل برد (bərd) به معنای بردن (شکست دادن) در مثال (10) صرف شده‌اند.

(10)

  1. bər-d-id-æm-ow       

           win-Past-2P.Sl-1P.Sl (obj)-clitic

                                                                                                            بردی(م) مرا  

  1. bər -d -əm -æd -ow

           win-Past-1P.Sl-2P.Sl (obj)-clitic

                                                                                                            بردمت تو را.

  1. bər-d-ø-e- ow

           win-Past-3P.Sl-3P.Sl (obj)-clitic

                                                                                                          بردش اورا.

  1. bər-d-in-æman-ow

           win-Past-2P.Pl-1P.Pl (obj)-clitic

                                                                                                    بردید(مان) ما را.   

  1. bər-d-im-ædan-ow

            win-Past-1P.Pl-2P.Pl (obj)-clitic

                                                                                                  بردیم تان شما را.

  1. bər-d-ən-an-ow

           win-Past-3P.Pl-3P.Pl (obj)-clitic

                                                                                                 بردن(د)شان آنها را.

بررسی صورت­های صرف­شده فوق نشان می­دهد که پی­بست (-ow) در همه جملات بعد از تمام ارکان فعل مانند ستاک، نشانه زمان، نشانه مطابقه فاعلی و ضمیر مفعولی پی­بستی نمود پیدا کرده است. نکته دیگر اینکه، در تمام صورت­ها پی­بست (-ow) دارای صورت ثابت است. به‌عبارت دیگر، شخص و شمار مفعول نقشی در صورت­بندی این عنصر زبانی ندارد، اگرچه در صورت­های مختلف دارای معنی متفاوت است (ترجمه­های فارسی معانی مختلف (-ow) را نشان می­دهند). همچنین، معلوم می­شود که فقط در سوم شخص مفرد شاهد التقای واکه­ای و بنابراین، جابه‌جایی احتمالی ضمیر مفعولی و مفعول­نما هستیم. چنانکه گفته شد، حالت جابه‌جا­شده پی­بست (-ow) و ضمایر مفعولی پی­بستی ـ که گاهی در بقیه صورت­ها به‌غیر از سوم شخص مفرد مشاهده می­شود ـ ناشی از قیاس و تماس زبانی است. قبلاً گفته شد که در سوم شخص جمع به‌ندرت شاهد این جابه‌جایی هستیم. به نظر نویسندگان حاضر که خود گویشور بومی کردی جنوبی هستند، گاهی در دوم شخص مفرد و دوم شخص جمع نیز ممکن است جابه‌جایی پی­بست (-ow) و ضمیر مفعولی پی­بستی رخ دهد.

 (11)

  1. bər-d-əm-ow- æd

           win-Past-1P.Sl-Clitic-2P.Sl (Obj)

                                                                            بردمت تورا.

  1. bər-d-im-ow-ædan

            win-Past-1P.Pl-Clitic-2P.Pl (Obj)

بردیم­تون شما را.

برخی افراد مصاحبه­شونده دو جمله مثال (11) را که شق جابه‌جا­شده (10 a) و (10 b) هستند ممکن و مصطلح می­دانند، هرچند که التقای واکه­ای هم رخ نداده است، اما جای پی­بست (-ow) با ضمیر مفعولی پی­بستی عوض شده است. حتی در مواردی بقیه جملات (10) هم گاهی به­صورت جابه‌جاشده توسط گویشوران تولید می­شوند. همان‌طور که قبلا هم اشاره شد، شاید بتوان قیاس با سوم شخص مفرد را دلیل این جابه‌جایی دانست. تا آنجا که به شمّ زبانی نویسندگان حاضر مربوط می­شود، دو شق اصلی و جابه‌جا­شده از لحاظ کاربردی و کلامی با هم تفاوتی ندارند. پژوهش­های آتی می­توانند این موضوع را به­صورت دقیق و با لحاظ کردن عوامل مختلف مورد کندوکاو قرار بدهند.

 

2ـ5. بررسی عدم همنشینی پی­بست (-ow) با برخی افعال

اگرچه پی­بست (-ow) در کردی جنوبی بسامد بالایی دارد و تا اینجا نمونه­هایی هم از افعال ساده و هم افعال مرکب را برشمردیم که ارتباط این عنصر با مفعول آنها را مجاز می‌دانند، با این وجود این عنصر با افعال بسیار دیگری امکان همنشینی ندارد. در مجموعه جملات (12) تعدادی از این افعال (ساده و مرکب) ارائه شده­اند:

(12)

  1. ashšał-æ səzan-əm-e-*ow

    rubbish-Def burn-1P.SL-3P.Sl-Clitic

    آشغال را سوزوندمش (*آن ­را).    

  1. ow kor-æ nas-əm-e-*ow

    that boy-Def know-1P.SL-3P.Sl-Clitic

    آن پسر را میشناسمش (*او را).       

  1. Ču- æ Čəqan-əm-e-*ow

    wood-Def stand-1P.SL-3P.Sl-Clitic

چوب را چکوندمش (فرو بردن) (*آن ­را).    

  1. ləbæs-æ šur-d-əm-e-*ow

    clothe-Def wash-1P.SL-3P.Sl-Clitic

لباس را شستمش (*آن­ را).   

  1. Češt-eyl-æ šiwan-əm-an-*ow

    things-Def turn-1P.SL-3P.Sl-Clitic

وسایل را به هم ریختم­شون (*آنها را).   

  1. ow kor-æ šiwan-əm-e-*ow

    that boy-Def confuse-1P.SL-3P.Sl-Clitic

   آن پسر را گیجش کردم (*او را).   

  1. xa-(g)æ kołan-əm-e-*ow

    egg-Def boil-1P.SL-3P.Sl-Clitic

تخم مرغ را جوشاندمش (*آن ­را).   

  1. lebæs-æ æle-t/ælgər-t-əm-*ow

     clothe-Def take-1P.SL-Clitic

لباس را برداشتم (*آن ­را).    

  1. šišæ šekən-əm-*ow

    glass-Def break-1P.SL-Clitic

    شیشه را شکستم(*آن ­را).   

  1. Züy-æ kał-im-*ow

   land-Def plant-1P.SL-Clitic

زمین را شخم زدم (*آن­را).   

  1. kətaw-æ nüsa-m/xwæn-im-e-*ow

    book-Def write-1P.SL-3P.Sl-Clitic

کتاب را نوشتمش (*آن ­را).    

افعال مرکب

  1. gušt-æ kæwaw-e-*ow kərdəm

    meat-Def roast -3P.Sl-Clitic do-Past-1P.SL

گوشت را کبابش کردم (*آن­ را).   

  1. Čay-a dæm-e-*ow kərdəm

   tea-Def make-Clitic do-Past-1P.SL

    چای را دمش کردم (*آن­ را).    

  1. kətaw-æ hez-e-*ow da-m

     book-Def lift-Clitic do-Past-1P.SL

کتاب را برداشتمش (*آن ­را).    

در هیچ‌کدام از جملات (12) شاهد همنشینی پی­بست (-ow) با فعل نیستیم (به همین دلیل حضور (-ow) با ستاره (*) مشخص شده است). از آنجا که ضمیر مفعولی پی­بستی اختیاری است، این عنصر در مثال­های (12 h)، (12 i) و (12 j) حذف شده است. پژوهش حاضر بیشتر رویکردی توصیفی نسبت به عنصر (-ow) اتخاذ نموده است. به ‌بیان دیگر، در این پژوهش، اولاً، این عنصر بسیار پرکاربرد نام­گذاری شد و مشخص گردید که نسبت به ساخت­اطلاع حساس نیست؛ به این صورت که می­تواند هم به مفعول معرفه و هم به مفعول نکره ارجاع دهد. همچنین، التقای واکه­ای در سوم شخص تشخیص داده شد و آن را عامل جابه‌جایی این عنصر با ضمایر مفعولی قلمداد نمودیم و بدین‌گونه برخی تنوعات توجیه شدند. همچنین، عامل قیاس را در پدیدآمدن برخی دیگر از تنوعات دخیل دانستیم. با این‌ حال، به نظر می­رسد که بسیاری از سؤالات پیرامون این عنصر بحث‌برانگیز هنوز باقی مانده‌اند. برای مثال، چرا مجموعه افعال (12) اجازه همنشینی عنصر مورد بحث (-ow) را نمی­دهند. یا اینکه آیا بین صورت اصلی و شق جابه‌جا‌شده تفاوت کاربردی و کلامی وجود دارد. تحلیل دقیق و یافتن پاسخ این مسائل می­تواند موضوع پژوهش­های آتی باشد. پیشنهاد می­شود محققان روی نقش­های مختلف این عنصر پرکاربرد و ناشناخته پژوهش­های مفصل‌تری انجام دهند.

2ـ6. ارتباط پی­بست (-ow) با مفعول حرف‌اضافه

تاکنون مثال­ها و بحث­های ارائه­شده مؤید این مهم بوده­اند که عنصر زبانی (-ow) به‌نوعی با مفعول (صریح) جمله در ارتباط است و لذا می­توان آن را واژه­بست نقش­نما (مفعول­نما) قلمداد کرد. با این حال، نمونه­هایی یافت می­شوند (هم در فعل لازم و هم متعدی) که این عنصر زبانی می­تواند با مفعول حرف‌اضافه نیز درارتباط باشد. برخلاف مفعول صریح که پی‌بست (-ow) مرتبط با آن بر روی فعل ظاهر می­شود، در نمونه­های (13) پی­بست (-ow) بر روی مفعول حرف‌اضافه ظاهر شده است.

(13)

  1. namæ wæ post-ow læ Teran-ow kəl kər-d-əm.

letter-Def with post-clitic from Tehran- clitic send-do-Past.1P.Sl

نامه را با پست از تهران فرستادم.

  1. læ mædræse-eg-ow wæ mašin-eg-ow ha-t-i.

               from school-Indef-clitic with car-indef-clitic come-Past-2P.Sl

از مدرسه­ای با ماشینی آمدی.

  1. wæ dæm-ow kæf-t-əm

                with face-clitic fall-Past-1P.Sl

با صورت (به زمین) افتادم.

  1. mašin-æ læ/wæ kenar-dær-æ-ow ræd-e-ow kər-d-əm.

               car-Def from/to side-door-Def-clitic cross-3P.Sl-clitic do-Past.1P.Sl

ماشین را از کنار در ردش کردم.

  1. læ ban-dær-æ-ow ha-t-əm

                from above- door-Def-clitic come-Past-1P.Sl

از (طرف) بالا آمدم.

  1. læ zhᵻr-pol-æ-ow Čᵻg-m

                from undər-bridge-Def-clitic go-Past-1P.Sl

از (طرف) پایین رفتم.

در جمله (13 a) post و Tehran مفعول حرف‌اضافه و معرفه هستند و در جمله (13 b) mædræse و mašin مفعول حرف‌اضافه و نکره هستند. همچنین، در جمله (13 c) dæm (صورت) مفعول حرف‌اضافه است. مشاهده می­شود که در این سه جمله پی­بست (-ow) بر روی مفعول حرف‌اضافه ظاهر شده است. در جمله (13 d) شاهد دوبار تکرار عنصر زبانی
(-ow) هستیم: یکبار بعد از مفعول حرف‌اضافه مرکب (dær) و یکبار بعد از جزء غیرفعلی فعل مرکب که به مفعول مستقیم ارجاع می­دهد. در مثال‌های (13 e) و (13 f) به‌ترتیب dær و pol نیز مفعول حروف‌اضافه هستند که پی­بست (-ow) را دریافت نموده­اند. در همه این نمونه­ها شاهد هستیم که (-ow) علاوه‌بر مفعول مستقیم، می­تواند همراه با مفعول غیرمستقیم نیز تظاهر پیدا کند، با این تفاوت که در اینجا پی­بست (-ow) بر روی خود مفعول (نه فعل) ظاهر می­شود.

در دو مثال آخر (13 e و 13 f)، اگر مفعول حرف‌اضافه به‌قرینه حذف شود، پی­بست
(-ow) بر روی حرف‌اضافه نمود پیدا می­کند (la zher-ow, la ban-ow). بر این اساس و با حذف مفعول غیرمستقیم، این‌گونه به نظر می‌رسد که پی­بست (-ow) در جملات لازم به کار رفته است.

2ـ7. کاربرد پی­بست (-ow) در جملات لازم

پیچیدگی­های کاربرد این عنصر زبانی به همین‌جا ختم نمی­شوند. در برخی موارد دیگر، ظاهراً (-ow) در جملات لازمِ فاقد مفعول غیرمستقیم (مقصد فعل حرکتی) هم به­کار می‌رود. جملات ذکرشده در مثال (14) مؤید این موضوع هستند:

(14)

  1. ha-t-əm-ow naw

    come-Past-1P.Sl-Applicative[33] inside

آمدم داخل.

  1. Či-m-ow deyšt

    go-Past-1P.Sl- Applicative outside

بیرون رفتم.  

  1. kæf-t-əm-ow šun-e

   fall-Past-1P.Sl- Applicative follow-3P.Sl (Poss)

افتادم دنبالش.              

  1. gər-d/t-əm-ow kuł

   take-Past-1P.Sl- Applicative back

کولم کرد.   

  1. Češte kæf-t-ow deyšt

   something-Past-1P.Sl- Applicative outside

 چیزی بیرون افتاد. 

  1. kæf-t-əm-ow xwar

   fall-Past-1P.Sl- Applicative undər

افتادم پایین.              

افعال فوق لازم و فاقد مفعول مستقیم یا مفعول حرف‌اضافه هستند. از این لحاظ، کاربرد پی‌بست (-ow) متفاوت از مثال­هایی است که تاکنون ارائه‌شده‌اند. همان‌گونه که اشاره شد، بررسی همه مسائل مربوط به این عنصر زبانی در جستار حاضر نمی­گنجد، لیکن در ارتباط با مثال­های فوق می­توان عوامل تاریخی، ادغام، الحاق[34]، هم­آوایی و حذف برخی عناصر را در تشکیل این ساخت دخیل دانست. به‌ عبارت دیگر، عنصر (-ow) در مثال­های فوق حاصل الحاق حرف‌اضافه (wa) در فعل (لازم) است و اساساً متفاوت از عنصر مورد بحث ما در این پژوهش است. در واقع، این دو عنصر زبانی صرفاً هم­آوا هستند. به نظر نویسندگان حاضر، جملات فوق در اصل ساختاری مانند مجموعه جملات (15) دارند.

(15)

  1. ha-t-əm wæ eyræ

    come-Past-1P.Sl  to here

آمدم (به) اینجا.    

  1. Či-m wæ owræ

    go-Past-1P.Sl to there

رفتم (به) آنجا.   

  1. kæf-t-əm wæ šun-e

   fall-Past-1P.Sl   to follow-3P.Sl (Poss)

افتادم (به) دنبالش.  

  1. gər-d-æm wæ kuł

   take-Past-1P.Sl  to back

گرفتم (به) کول. (کولم کرد)   

  1. Češt-e kæf-t wæ deyšt

   something-Past-1P.Sl  to outside

 چیزی افتاد (به) بیرون. 

  1. kæf-t-əm wæ xwar

  fall-Past-1P.Sl   to undər

   افتادم (به) پایین.  

هم مجموعه جملات (14) و هم  مجموعه جملات (15) با فراوانی زیاد مورد استفاده گویشوران هستند (اگرچه ترجمه­های فارسی در (15) به­نظر مصطلح نمی­آیند). در کردی جنوبی، در اصل مجموعه جملات (15) دارای حرف‌اضافه و مفعول حرف‌اضافه هستند. حرف‌اضافه (wa) در فعل ادغام (الحاق) شده و از لحاظ صوری شبیه (هم­آوا) به پی­بست
(-ow) شده است. در مورد برخی افعال پرکاربرد، مانند (15 a) و (15 b)، بعد از الحاق حرف‌اضافه در فعل، قید مکان (اینجا و آنجا) نیز به قرینه کلامی حذف­شده و صرفاً صورت‌های فعلی جدید که حرف‌اضافه به آنها ملحق شده باقی می­مانند. کریمی و نجفی (1396) از این موضوع تحت‌عنوان الحاق در کردی کلهری یاد می­کنند. بنابراین، (-ow) در مثال‌های فوق ماهیتاً از عنصر زبانی مورد بحث ما متفاوت است و لذا با تأکید پژوهش حاضر بر نقش مفعول­نمایی پی­بست (-ow) در تناقض نیست.

2ـ8. ارتباط پی­بست (-ow) با فاعل جمله

نهایتاً، در مثال‌های (16) عنصر (-ow) ظاهراً با فاعل جمله مرتبط است.

(16)

  1. dar-a(gæ) chæft-ow bü-æ

         tree-def      tilt-clitic   become-is

درخت کج شده است.

  1. æli zærd/chax/lær-ow bü-æ

          ali yellow/fat/thin-clitic   become-is

علی زرد/چاق/لاغر شده است.

در این جملات که دارای فعل شدن هستند، فاعل دستوری در اصل مفعول منطقی است. در مثال (16 a) چیزی شبیه باد یا هر نیروی دیگری (فاعل) می­تواند باعث کج شدن درخت (مفعول) شود. در مثال (16 b) نیز عواملی مانند بیماری (فاعل) می­توانند باعث زرد/ چاق/ لاغر شدن æli (مفعول) شوند.

 (17)

  1. wa dar-a(gæ) chæft-ow kərd

             wind tree-def  tilt-clitic    do-3psl

باد درخت را کج کرد. 

  1. bimari æli zard/chax/lar-ow kərd

             illness ali yellow/fat/thin      do-3psl

بیماری علی را زرد/چاق/لاغر کرد.

در جمله (17 a) عنصر زبانی (-ow) با مفعول منطقی و در جمله (17 b) با مفعول دستوری (و منطقی) جمله در ارتباط است و عملاً این عنصر به مفعول ارجاع می­دهد. میزبان (-ow) در این جملات صفت (جزء غیرفعلی فعل مرکب) است. این نتایج نیز می­توانند این نظر را که عنصر (-ow) نوعی حالت­نمای مفعولی است تقویت کنند.

  1. بحث و نتیجه­گیری

نقش­های دستوری به­وسیله ابزارهای زبانی متنوعی بازنمایی می­شوند. با توجه به رده زبان، زبان­های مختلف از ابزارهایی مانند نحو، حالت­نما، مطابقه، نواخت، تعدیلات درون­واژه­ای و .... یا ترکیبی از این ابزارها بهره می­گیرند تا این روابط بنیادین را بازنمایی نمایند. در این پژوهش عنصر زبانی (-ow) را نوعی مفعول­نما قلمداد کردیم که از لحاظ صوری ثابت بوده، ولی از لحاظ معنایی با مفعول از منظر شخص و شمار مطابقه دارد. برخلاف انتظار، این مفعول­نما روی مفعول تظاهر پیدا نمی­کند و همانند ضمایر مفعولی پی­بستی بر روی فعل جمله نمود پیدا می­کند. بر این اساس، این پی­بست نقش­نما را مفعول­نمای پی­بستی نام‌گذاری نمودیم. دلایل زیادی را می­توان مطرح کرد که بر اساس آنها این عنصر نمی­تواند وند (تصریفی یا اشتقاقی) باشد. از جمله اینکه این عنصر مقوله درونداد را تغییر نمی­دهد؛ در حاشیه فعل قرار می­گیرد (آخرین عنصر گروه فعلی)؛ دارای جایگاه ثابتی نیست (گاهی روی فعل، گاهی روی جزء غیرفعلی و گاهی هم حتی به­صورت پیش­بستی قبل از فعل قرار می‌گیرد) و از لحاظ معنایی دارای معنای مشخصی است که همواره به مفعول ارجاع می­دهد. چنانکه در مقدمه بحث شد، دو دلیل برای حالت­نمایی ذکر شد. در کردی جنوبی از توالی کلمات و مطابقه مفعولی (گوهری، شرفخانی و عزیزی‌فر، 1398) بهره گرفته می­شود تا مفعول بازنمایی گردد. یافته­های این پژوهش نشان می­دهند که علاوه‌بر این دو ابزار، نوع خاصی از مفعول‌نمایی (پی­بستی) با استفاده از (-ow) در کردی جنوبی صورت می­پذیرد که تاکنون مورد بررسی جدی قرار نگرفته است. بر اساس شواهد ارائه­شده در پژوهش حاضر، مفعول به­صورت کامل از فاعل متمایز است، لذا رویکرد متمایز آیسن (2003) و کامری (1977) در مورد استفاده از مفعول­نمای مورد بحث نمی­تواند درست باشد. به نظر می­رسد که استفاده از مفعول­نمای پی­بستی (-ow) در کردی جنوبی به‌نحوی مرتبط با خصوصیات فعل و رابطه آن با مفعول باشد. چنانکه مشاهده شد، عوامل معنایی مانند جانداری نیز به استفاده از این عنصر بی­ارتباط هستند. لذا، رویکرد بازنمایی یا نمایه­ای (de Hoop & Narasimhan, 2005) مبنی بر اینکه استفاده از حالت­نما متأثر از خصوصیات منحصر‌به‌فرد فعل و مفعول است، منطقی­تر به نظر می­رسد. همچنین، نتایج پژوهش حاکی از آن است که عامل تشخیص­پذیری و برانگیختگی کلامی (Dalrimple & Nikolaeva, 2010) نمی‌تواند استفاده از مفعول­نمای پی­بستی (-ow) را توجیه نماید، زیرا این عنصر هم با مفعول معرفه و هم با مفعول نکره به­کار می­رود. پژوهش حاضر عمدتاً نگاهی توصیفی در راستای معرفی این عنصر زبانی اتخاذ نمود و مطالعات آتی می­توانند برروی خصوصیات دقیق معنایی، کلامی و کاربردی مفعول­نمای پی­بستی (-ow) متمرکز شده و دلایل همنشینی/ عدم همنشینی عنصر مورد بحث را با برخی افعال (یا مفعول­ها) مورد بررسی دقیق قرار دهند.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

سپاسگزاری

از کلیه افرادی که در گردآوری داده­ها باحوصله به تمامی سؤالات پاسخ دادند تشکر می‌نمایم. از دوست خوبم جناب دکتر عزیزی­فر به‌خاطر خواندن نسخه اولیه و گزارش ایرادات هم تشکر می­نمایم.

ORCID

Forough Asadi

http://orcid.org/0000-0003-2220-6547

Habib Gowhari

http://orcid.org/0000-0003-4199-8818

 

[1]. overt case-marking

[2]. Tongo

[3]. Gurrgoni

[4]. Berber

[5]. Prasuni

[6]. Maba

[7]. Shilluk

[8]. Nandi

[9]. tone

[10]. mutation

[11]. Stem changes

[12]. Nias

[13]. Dunn, J. A.

[14]. Chukchi

[15]. Discriminatory/ distinguishing

[16]. Coding/indexing

[17]. منظور از نشاندار در اینجا این است که فاعل یا مفعول دارای نشانه دستوری (grammatical case-marking) بیانگر نقش آنهاست.

[18]. case marker

[19]. Comrie, B.

[20]. Aissen, J.

[21]. excessive marking

[22]. de Hoop, H., & Narasimhan, B.

[23]. Næss, A.

[24]. transitivity

[25]. affectedness

[26]. non-prototypical

[27]. Cetinoğlu, Ö., & Butt, M.

[28]. recoverability

[29]. تقریباً در تمام مثال های مورد استناد، برای اجتناب از پیچیدگی مطالب و سردرگمی مخاطب، فاعل جملات به­صورت اول شخص مفرد و مفعول جملات به‌صورت سوم شخص مفرد ارائه شده­اند. البته در بخش (2ـ4)، مثال­هایی با شخص و شمار متفاوت جهت روشن شدن موضوع ارائه شده است.

[30].  در این مثال و برخی مثال­های بعدی جایگاه مفعول­نما قبل از ضمیر مفعولی است، ولی به‌خاطر سهولت در ترجمه و همانند مثال قبلی، مفعول‌نما بعد از ضمیر مفعولی آورده شده است. نکته دیگر اینکه، عبارت داخل پرانتز جهت کمک به خواننده برای فهم موضوع ارائه شده است.

[31]. در پژوهش حاضر (-ow) را مفعول­نمای پی­بستی نامیدیم. علت آن است که اولاً، برخلاف حالت­نما­ها که به اسم می­پیوندند، این عنصر زبانی همراه با فعل و بعد از ستاک به کار می­رود. از آنجا که این عنصر بعد از پسوند زمان و پسوندهای نشانه مطابقه به کار می­رود و جایگاه آن درون ساختمان فعلی متغیر است، لذا می­تواند پی­بست باشد. همچنین، این عنصر زبانی برخلاف وندهای تصریفی، دارای محتوای معنایی است که این هم از خصوصیات واژه‌بست است. علاوه براین، (-ow) نمی­تواند نشانه مطابقه باشد، زیرا یک صورت ثابت دارد که متأثر از شخص و شمار مفعول نیست. افزون بر این، کردی جنوبی دارای دسته­ای از ضمایر مفعولی است که با مفعول از نظر شخص و شمار مطابقه می­کنند و نشانه (پی­بست) مطابقه مفعولی قلمداد می­شوند (دبیرمقدم، 1392؛ گوهری، شرفخانی و عزیزی‌فر، 1398).

[32]. homophone

[33].  الحاقی

[34]. application, applicative

Aissen, J. (2003). Differential object marking: Iconicity vs. economy. Natural Language and Linguistic Theory, 21(3), 435–483.
Cetinoğlu, Ö., & Butt, M. (2008). Turkish non-canonical objects. In M. Butt & T. H. King (Eds.), On-line Proceedings of the LFG2008 Conference (pp. 214-234). URL http://csli-publications. Stanford. edu/LFG/13/lfg08.html
Comrie, B. (1977). Subjects and direct objects in Uralic languages: A functional explanation of case-marking systems. ´Etudes Finno-Ougriennes, 12, 5–17
De Swart, P. (2006). Case markedness. In L. Kulikov, A. MalČukov & P. de Swart (Eds.), Case, Valency and Transitivity (pp. 249-267). Amsterdam: John Benjamins.
De Swart, P. (2007). Cross-Linguistic Variation in Object Marking. [Doctoral dissertation]. Radboud University Nijmegen
Dalrimple, M., & Nikolaeva. I. (2010). Objects and Information Structure. Cambridge University Press. https://doi.org/10.1017/CBO978051199373
de Hoop, H., & Narasimhan., B. (2008). Ergative case marking in Hindi. In H. de Hoop & P. de Swart (Eds.), Differential Subject Marking (pp. 63-78). Netherlands: Springer.
de Hoop, H., & Narasimhan, B. (2005). Differential case-marking in Hindi. In M. Amberber & H. de Hoop (Eds.), Competition and Variation in Natural Languages: The Case for Case (pp. 321-345). Oxford: Elsevier.
Dryer, M. S. (2013). Position of case affixes. In M. S. Dryer & M. Haspelmath, (Eds.), The World Atlas of Language Structure Online. https://wals.info/chapter/51
Dunn, J. A. (1995). A Reference Grammar for Coast Tsimshian Language. Ottawa: National Museum of Canada
Næss, A. (2006). Case semantics and the agent-patient opposition. In Kulikov, L. A. MalČukov & P. de Swart (Eds.), Case, Valency and Transitivity (pp. 309-327). Amsterdam: John Benjamins.
Næss, A. (2007). Prototypical Transitivity. Amsterdam: John Benjamins.
Silverstein, M. (1986). Hierarchy of Features and Ergativity: Features and Projections. Berlin, Boston: De Gruyter Mouton. 163-232.
Dabir-Moghaddam, M. (2013). Typology of Iranian Languages. Tehran: SAMT. [In Persian]
Fattahi, M., & Kurd-e Zafaranlu Kambuziya, A. (2014). The process of Morph-movement due to morpho-phonological reasons: The analysis of a case in Kalhori Kurdish. Journal of Language Research, 4 (2), 121-140. [In Persian]
Gowhari, H. (2013). On the implications of the theory of information structure for a translator. Language Related Research, 4(1), 203-224. [In Persian]
Gowhary, H., Sharafkhani, Z., & Azizifar, A. (2018). Agreement system in Ilami Kurdish. Research in Western Iranian Languages and Dialects, 7(24), 49-72. [In Persian]
Karimi, Y., & Najafi, E. (2017). Applicative construction: A description and theoretical implications. Journal of Researches in Linguistics, 9 (16), 99-120. (In Persian]
Rasekh-Mahand, M. (2010). Differential object marking; another look at Persian “Ra”. Journal of Linguistics & Khorasan Dialects, 2(2), 1-12. [In Persian]
Rasekh-Mahand, M., & Izadifar. R. (2012). Corpus-based study of differential object marking in Mâzandarâni. Language Related Research, 3(2), 1-16. [In Persian]
Rasekh-Mahand, M., & Naghshbandi. Z. (2013). Argument strength and differential case marking: Some evidence from Hawram. Research in Western Iranian Languages and Dialects, 1(1), 1- 20. [In Persian]