Document Type : Research Paper

Author

Ph.D. in Linguistics, Tehran University, Tehran, Iran

Abstract

In their article in Elm-e Zaban (Volume 7, Issue 11) titled “Acoustic Analysis of Glottal Stop Occurrence before Initial Vowels in Persian Words”, Navab Safavi et al report the findings of their research on the acoustic features of the glottal stop before the word-initial vowels in the Persian language and try to answer the question whether this sound is a phoneme or not. The research is based on the recorded pronunciation of some non-words with the CVCV syllable structure and also 30 Persian words with word-initial glottal stops (or “vowels” as the authors argue). The authors suggest that the criteria for the existence of the glottal stop consonant in the word group are not verified and conclude that a full glottal stop with the characteristics of a consonant does not exist before the word-initial vowels in the Persian language. It seems that this acoustic research suffers from weaknesses in terms of assumptions, critique of previous studies, methodology, conclusion, and references. The most serious weakness is the confusion between the realms of phonology and phonetics, and the lack of distinction between the status and characteristics of the two branches of linguistics. This reply takes up a number of phonological and methodological issues which challenge the main conclusions of the authors.

Keywords

۱. مقدمه

بررسی جایگاه بست چاکنایی در نظام آوایی زبان فارسی همواره با بحث و اختلاف‌نظر در میان محققان همراه بوده ‌است. بخشی از اختلافات به ماهیت کلی این آوا مربوط می‌شود که از نظر محل و نحوة تولید، ویژگی‌هایی چالش‌زا دارد و به‌آسانی در طبقه‌بندی‌های آوایی و واجی نمی‌گنجد. بخش دیگری از اختلافات، مربوط به ویژگی‌های خاص این آوا در زبان فارسی است. از یک سو، این واج در واژه‌های فارسی سره وجود نداشته و یک واج قرضی محسوب می‌شود. از طرف دیگر، نحوة توزیع آن در میان کلمات بسیط و مرکب فارسی، حذف آن در برخی بافت‌ها و کاربردش در التقای واکه‌ها باعث می‌شود نتوان به‌راحتی دربارة جایگاه واجی آن تصمیم‌گیری کرد.

 یکی از پژوهش‌هایی که به جنبه‌های صوت‌شناختیِ بست چاکنایی در زبان فارسی پرداخته، مقاله‌ای با عنوان «بررسی صوت‌شناختی رخداد انسدادی‌ چاکنایی پیش از واکۀ آغازین در واژگان زبان فارسی» به‌قلم زهرا نواب صفوی، محمدهادی فلاحی و محمدرضا فلاحتی قدیمی فومنی (از این پس «نگارندگان») است که در شمارة یازدهم نشریة علم زبان (بهار و تابستان ۱۳۹۹) منتشر شده ‌است. این مقاله، گزارشی از یک پژوهش آکوستیک راجع به ویژگی‌های بست چاکنایی در زبان فارسی است. در این پژوهش، تعدادی واژة فارسی و نیز تعدادی ناواژه توسط ۱۶ نفر خانمِ فارسی‌زبان (از اعضای انجمن دوبله و گویندگی فارس) تلفظ و ضبط شده و با استفاده از نرم‌افزار پرت مورد تحلیل قرار گرفته ‌است. مهم‌ترین نتیجه‌گیری تحقیق آن است که «معیارهای وجود همخوان انسدادی چاکنایی در گروه واژه تأیید نمی‌شوند» و «در نتیجه، همخوان انسدادی چاکنایی به‌عنوان واج مستقل، به شمار نمی‌آید.»

از آنجا که پژوهش مذکور، برپایة بررسی‌های صوت‌شناختی، به نتیجه‌گیری‌های مشخص راجع به وضعیت واجی بست چاکنایی پرداخته ‌است، نگارندة این سطور بر آن شد که به نقد و بررسی آن بپردازد، با این امید که با طرح چنین بحث‌هایی بتوان برخی از چارچوب‌های کلیِ پژوهش راجع به موقعیت این واج در زبان فارسی را روشن کرد. به نظر می‌رسد مقالة مذکور با اشکالاتی در پیش‌فرض‌ها، روش تحقیق، نتیجه‌گیری و منابع و ارجاعات مواجه است که در یادداشت حاضر به آنها اشاره می‌شود. مهم‌ترین نقطه‌ضعف مقاله، خلط میان آواشناسی و واج‌شناسی و سوءبرداشت از نقش مطالعات صوت‌شناختی در واج‌شناسی زبان فارسی است.

۲. بررسی و تحلیل اشکالات مقاله

2ـ1. خلط آواشناسی و واج‌شناسی

مهم‌ترین اشکال مقالة مذکور آن است که در آن ویژگی‌های آواشناختی یک آوای زبانی با جایگاه آن آوا در نظام آوایی زبان خلط شده ‌است و در جای‌جای مقاله، شاهد تذبذب میان حوزه‌های آواشناسی و واج‌شناسی هستیم. این اشتباه از همان آغازِ مقاله به چشم می‌خورد. مثلاً براساس آنچه در چکیده آمده، مقالة مذکور «می‌کوشد ماهیت صوت‌شناختی انسدادی چاکنایی را پیش از واکۀ آغازین در زبان فارسی، مشخص سازد و به این‌ پرسش پاسخ دهد که آیا این آوا در آن جایگاه نقش همخوان دارد یا ویژگی واکۀ آغازین در زبان فارسی است.» این در حالی است که اصولاً تعیین «نقش» یا جایگاهِ یک آوا در زبان فارسی که مسئله‌ای واج‌شناختی است، صرفاً با بررسی «ماهیت صوت‌شناختی» آن امکان‌پذیر نیست.

نگارندگان اشاره می‌کنند که بر اساس نتایج پژوهش، «انسدادِ کاملی که ویژگی‌های صوت‌شناختی یک همخوان را داشته باشد، پیش از واکه‌های آغازین در واژگان زبان فارسی وجود ندارد.» صرف‌نظر از این تناقض که «ویژگی صوت‌شناختی» امری فیزیکی است و اصولاً نمی‌تواند در «واژگان» که امری انتزاعی است، وجود داشته باشد، می‌دانیم که واج‌ها در سطوح انتزاعی بررسی زبان مطرح می‌شوند و حتی ممکن است بدون نمودِ آوایی باشند. پس حتی اگر در بررسی‌های آواشناختی ببینیم که یک عنصر زبانی در برخی موقعیت‌ها دارای هیچ‌گونه نمودِ آوایی نیست، باز هم به این معنا نخواهد بود که در بازنمایی واجی وجود ندارد. همان‌طور که ادوارد ساپیر[1] در مقالة «واقعیت روان‌شناختی واج‌ها» (۱۹۳۳) در اولین بررسی‌های واج‌شناختی در قرن بیستم تأکید می‌کند، واج‌ها در وهلة اول دارای «واقعیت روان‌شناختی» هستند و ممکن است در زنجیرة گفتار وجود نداشته باشند (Kenstowicz, 1994: 4). از طرف دیگر، ویژگی‌های تولیدی و صوتی یک آوا لزوماً تعیین‌کنندة نقش واجی آن نیست، هر چند ممکن است میان آنها نسبتی وجود داشته باشد. به‌عنوان یک نمونة ساده، می‌توان به غلت‌ها اشاره کرد که از نظر آوایی، شبیه واکه‌ها هستند، اما در واج‌شناسی، نقش همخوان دارند.

لذا برای تعیین اینکه آوای خاصی در بازنمایی واجی وجود دارد یا خیر و خصوصاً بررسی بست چاکنایی در زبان فارسی که اختلاف‌نظر راجع به آن بیش از نیم قرن قدمت دارد، نیازمند شواهدی گسترده از پژوهش‌های مربوط به تولید و ادراک بست چاکنایی گرفته تا بررسی نسبت این آوا با آواهای دیگر، زبان‌آموزی کودک، روان‌شناسی زبان و حتی وزن شعر هستیم. البته مطالعات آکوستیک نیز می‌تواند شاهدی برای تعیین جایگاه بست چاکنایی باشد، اما به‌هیچ‌وجه نمی‌توان از آن به‌عنوان تنها استدلال یا استدلالِ اصلی در این بحث استفاده کرد. در مقالة مذکور می‌بینیم که حتی بررسی تحقیقات پیشین نیز عمدتاً مربوط به زبان‌هایی مثل هلندی و انگلیسی است که بست چاکنایی در آنها واج نیست.

نگارندگان (1399: ۱۹۹) نتیجة پژوهش‌های مربوط به بست چاکنایی را در زبان فارسی به دو دیدگاه به شرح زیر تقسیم می‌کنند: «گروهی که معتقدند یک همخوان انسدادی چاکنایی، پیش از واکه در ابتدای واژه‌های فارسی قرار می‌گیرد» و «گروهی که معتقدند انسدادِ چاکنایی پیش از واکۀ آغازین، از ویژگی واکه‌های آغازین است و نه یک واج مستقل.» با توجه به این دسته‌بندی کاملاً روشن است که نگارندگان به ویژگی‌های آوایی توجه داشته‌اند. از سوی دیگر، صورت‌بندی دیدگاه‌ها به این شکل، تصویر صحیحی از اختلاف‌نظرها به دست نمی‌دهد. تا آنجا که نگارندة این سطور اطلاع دارد، همة پژوهشگران، وجودِ بست چاکنایی پیش از واکه در ابتدای واژه‌های فارسی (خصوصاً در ابتدای پاره‌گفتار) را می‌پذیرند، و تنها در واج بودنِ آن اختلاف نظر دارند.  به‌عبارت دیگر، دیدگاه اول شامل همة پژوهشگران می‌شود. از طرف دیگر، کسانی که بست چاکنایی را در ابتدای واژه‌های فارسی واج نمی‌دانند، لزوماً آن را به‌صورت «ویژگیِ واکة آغازین» تعریف نکرده‌اند. حتی سپنتا (۱۳۵۲: ۶۴) که معتقد است «این بست جزو خاصیت مصوت‌های آغازی زبان فارسی» است، باز هم در جای‌جای مقالة خود تصریح می‌کند که یک «بست چاکنایی» در ابتدای این مصوت‌ها وجود دارد.

نگارندگان (1399: ۲۲5-۲۲4) در بخش دیگری از مقاله، باز هم بر همین تقسیم‌بندی دیدگاه‌ها با ارجاع به پژوهشگرانی که در هر دسته قرار می‌گیرند، تأکید می‌کنند. اینجا می‌بینیم که اولاً پژوهش‌های ذکرشده ترکیبی از پژوهش‌های آوایی و واجی هستند و ثانیاً پژوهشگرانی که با یکدیگر اختلاف نظر اساسی دارند، در یک دسته قرار گرفته‌اند. به هر حال، به نظر می‌رسد تقسیم‌بندی مناسب دیدگاه‌ها در این مورد به این ترتیب خواهد بود: (۱) پژوهشگرانی که بست چاکنایی را در ابتدای تمامِ واژه‌های فارسی واج می‌دانند (ثمره، ۱۳۷۸؛ Windfuhr, 1979)؛ (۲) پژوهشگرانی که بست چاکنایی را در ابتدای واژه‌های فارسی سره (غیرقرضی) واج نمی‌دانند (کرد زعفرانلو کامبوزیا، ۱۳۸۱؛ Bijankhan, 2008)؛ و (۳) پژوهشگرانی که بست چاکنایی را در ابتدای هیچ‌کدام از واژه‌های فارسی اعم از قرضی و سره واج نمی‌دانند (سپنتا، ۱۳۵۲؛ Jahani, 2005).

نگارندگان، واکه‌های آغازین در زبان فارسی را با استفاده از مفهوم چاکنایی‌شدگی و به‌صورت «واکه‌های چاکنایی‌شده» توصیف می‌کنند و به این ترتیب، اعتقاد دارند که بست چاکنایی در ابتدای این واکه‌ها را نمی‌توان «همخوان» نامید. نگارندگان (1399: ۲۰۱) اشاره می‌کنند که «چاکنایی‌شدگی ویژگی‌ای است که طی تولید دومین به آوا اضافه می‌شود». ذکر چند نکته دربارة این مفهوم و برداشتی که نگارندگان از آن داشته‌اند، ضروری است که در ادامه به آنها اشاره می‌شود.

هر چند برخی منابع، چاکنایی‌شدگی را تحت‌عنوان «تولید ثانویه»[2] مطرح کرده‌اند، اما چنین توصیفی، خصوصاً در پژوهشی که به تعیین جایگاه واجی بست چاکنایی می‌پردازد، از چند جهت محل اشکال است. اول اینکه «چاکنایی‌شدگی» یکی از چهار فرایند رایج تولید ثانویه (لبی‌شدگی، کامی‌شدگی، نرمکامی‌شدگی و حلقی‌شدگی) نیست. این اصطلاح چنان‌که گرلک[3] (۲۰۱۳: ۵) تأکید می‌کند، تعریف مشخصی ندارد و در بافت‌های گوناگونی به کار می‌رود. پژوهش خود گرلک هم بر بررسی آوایی بست چاکنایی از نظر تولید و درک با استفاده از گویشوران زبان انگلیسی متمرکز است. لدفوگد و جانسون[4] (2011) در کتاب خود که یکی از منابع اصلی آواشناسی است، هیچ اشاره‌ای به چاکنایی‌شدگی نکرده‌اند. دوم اینکه، بسیاری از منابعی که به چاکنایی‌شدگی اشاره کرده‌اند، آن را به‌معنای اضافه شدن بست چاکنایی بعد یا قبل از آوای اصلی به کار برده‌اند. در این صورت، تولید بست چاکنایی بر خلاف فرایندهای تولید ثانویه اصولاً همزمان با آوای اصلی صورت نمی‌گیرد و مشمولِ آن تعریف نخواهد بود. سوم اینکه، اگر تولید ثانویه، بنا به تعریف، عبارت باشد از حرکت اندامِ تولیدِ گفتار، با میزانِ بستِ ضعیف‌تر نسبت به آوای اصلی، پس چاکنایی‌شدگی که افزودنِ نوعی بست کامل یا ناقص است، نمی‌تواند تولید ثانویة بسیاری از آواها خصوصاً واکه‌ها باشد و در مواردی که بست چاکنایی همزمان با همخوان‌های انسدادی تولید شود، باید آن را نوعی تولید دوگانه[5] و نه ثانویه به شمار آورد.

به این ترتیب، باید تأکید کرد که «چاکنایی‌شدگی» نوعی مفهوم اعتباری است و آواشناسان و واج‌شناسان، برحسب پژوهش خاصی که انجام می‌دهند، می‌توانند آن را به‌شکل متفاوتی تعریف کنند. بنابراین، استفاده از این اصطلاح برای بحث راجع به جایگاه بست چاکنایی در ابتدای واژه‌های فارسی مناسب به نظر نمی‌رسد. به تعبیر دیگر، با توجه به نکاتی که گفته شد، آنچه را نگارندگان در پژوهش خود مورد توصیف و بررسی قرار داده‌اند، در آواشناسی می‌توان به دو صورتِ «تسلسلِ بست چاکنایی و واکه» یا «واکة چاکنایی‌شده» توصیف کرد، اما در نظام آوایی یا واج‌شناسی زبان فارسی، تنها یکی از این دو توصیف را می‌توان ارائه داد که این امر تنها با بررسی نسبتی که آواها با یکدیگر دارند، امکان‌پذیر خواهد بود.

از سوی دیگر، «چاکنایی‌شدگی» بنا به تعریفی که خود نگارندگان (1399: ۲۲۹) به دست می‌دهند «اضافه کردنِ یک انسداد ناقص یا کامل به فرایند تولیدِ آوایی است که این ویژگی را در تولید نخستین خود ندارد». بر اساس این تعریف، حتی اگر پژوهشِ آکوستیکِ نگارندگان به این نتیجه می‌رسید که انسداد کامل پیش از واکه‌ها وجود دارد، باز هم با «چاکنایی‌شدگی» مواجه بودیم. پس نهایتاً آنچه می‌تواند نتیجة مشخصی دربارة جایگاه واجی بست چاکنایی به دست دهد، شواهدی غیر از داده‌های پژوهش مذکور است.

خلط میان آواشناسی و واج‌شناسی به شکلی دیگر در پژوهش جهانی[6] (2005) با عنوان «بست چاکنایی: در فارسی گفتاری نو واج است یا خیر؟» که مورد ارجاع نگارندگان نیز قرار گرفته‌است، وجود دارد. هر چند با توجه به پرسشی که در عنوانِ این مقاله مطرح شده، انتظار می‌رود مقاله مشخصاً به‌نفع واج‌شماری بست چاکنایی یا علیه آن استدلال کرده باشد، اما تقریباً هیچ استدلالی در سراسر این مقاله وجود ندارد و نویسنده صرفاً به توصیفِ آواشناختیِ وقوع بست چاکنایی در گفتارِ فارسی‌زبانان پرداخته ‌است. او همچنین ساخت هجایی زبان فارسی را به‌صورت V(C(C)) مشخص کرده ‌است، اما چنان‌که در بخش پایانیِ یادداشت حاضر توضیح می‌دهیم، حتی در صورتی که بست چاکنایی را در آغاز واژه‌ها واج به‌شمار نیاوریم، باز هم باید ساخت هجایی زبان فارسی را به‌صورت CV(C)(C) یعنی همراه با آغازة اجباری نشان دهیم.

در پایان باید گفت همان‌طور که خود نگارندگان (1399: ۱۹۹) به‌درستی تذکر می‌دهند، بست چاکنایی دارای ویژگی‌های آوایی ناپایدار و وضعیتی متغیر و بی‌ثبات است. پژوهش‌های مختلف نشان می‌دهد در گفتار گویشورانِ زبان‌های مختلف، عموماً با بست‌های چاکنایی ناقص روبرو هستیم و حتی لدفوگد و مدیسون[7] (1996: 75) معتقدند بست چاکناییِ حقیقی تنها در آواهای مشدد، مثلاً در عربی، رخ می‌دهد. بنابراین، دستاورد اصلیِ تحقیق که همان کامل‌نبودن بست چاکنایی در ابتدای واژه‌های فارسی باشد، به‌هیچ‌وجه دور از انتظار نیست و لذا نمی‌توان از آن نتیجة مشخصی راجع به جایگاه واجی بست چاکنایی گرفت.

2ـ2. اشکالات روش‌شناختی

نگارندگان (1399: ۲۱۲) پژوهش خود را از جمله «تحقیقات کاربردی» می‌دانند و تحقیق کاربردی را به نقل از فرهادی (۱۳۸۱) چنین تعریف می‌کنند: «پژوهش کاربردی تلاش می‌کند که از نتایج تحقیقات محض، در جهت به‌کاربستن آن‌ها در دنیای حقیقی علم، استفاده کند».

ابتدا لازم به ذکر است که کلمة «علم» به تعریف مذکور اضافه شده و در منبع اصلی وجود ندارد. عبارتِ «دنیای حقیقی علم» هم در چنین بافتی بی‌معناست. گویا نگارندگان گمان کرده‌اند اگر داده‌ها را به‌صورت میدانی به دست آوریم، با «تحقیق کاربردی» سروکار داریم، اما روشن است که این تحقیق به‌هیچ‌وجه کاربردی نیست، زیرا تحقیق در صورتی کاربردی محسوب می‌شود که در آن، از علم نظری برای حل یک مشکل یا رسیدن به هدفی عملی استفاده کنیم. مثلاً استفاده از دانشِ نظریِ زبان‌شناسی در گفتاردرمانی یا آموزش زبان‌های خارجی می‌تواند نمونه‌ای از تحقیق کاربردی باشد. اگر در آینده از نتایج این پژوهشِ آکوستیک برای ارتقای نرم‌افزارهای پردازش زبان فارسی استفاده شود و گزارش چگونگیِ این استفاده در مقاله‌ای ارائه گردد، آن مقاله را می‌توان گزارشِ تحقیقی کاربردی دانست.

پژوهش مذکور شامل دو نوع داده است: (الف) تلفظ شش ناواژة دوهجایی با ساخت CVCV که در آنها، همخوان اول، سایشی چاکنایی و همخوان دوم، بست چاکنایی است و هر دو هجای آنها به‌طور مجزا مورد بررسی قرار گرفته ‌است؛ (ب) تلفظ سی واژة فارسی با ساخت‌های هجایی مختلف که (به‌زعم نگارندگان) با واکه آغاز می‌شوند و هجای اول آنها بررسی شده‌ است.

چند نکته راجع به داده‌ها می‌توان مطرح کرد. اولاً، آیا نباید ناواژه‌هایی که با بست چاکنایی آغاز می‌شوند نیز در داده‌های پژوهش گنجانده می‌شد تا از نظر تولیدی، ویژگی‌هایی شبیه واژه‌های فارسی مورد بررسی داشته باشند؟؛ ثانیاً، آیا نباید واژه‌هایی که با واکه آغاز می‌شوند، با واژه‌هایی که بست چاکنایی در میان یا پایان آنها وجود دارد نیز مقایسه می‌شدند (یعنی مواردی که در مورد واج‌بودن بست چاکنایی در آنها توافق نظر وجود دارد)؟. همچنین، واژه‌ها به‌صورت انفرادی و نه در بافت طبیعی زبان ضبط شده‌اند که نگارندگان (1399: ۲۳۱) از آن به‌عنوان «محدودیت پژوهش» یاد می‌کنند. نکتة دیگر آن است که تلفظ‌کنندگانِ واژه‌ها و ناواژه‌ها، همگی خانم و از اعضای فعال انجمن دوبله و گویندگی فارس بوده‌اند. حال پرسش اینجاست که اعضای این انجمن که ویژگی‌های خاصی از نظر گفتاری دارند و احتمالاً گفتار آنها دارای برجستگی‌های خاصی است، چگونه می‌توانند نمونة مناسبی برای نتیجه‌گیری‌های آوایی و واجی در زبان فارسی باشند؟

نگارندگان (1399: ۲۱۴) اشاره می‌کنند که واژه‌های برگرفته از فرهنگ معین، در مرحلۀ اول پژوهش، به سی نفر از افراد فارسی‌زبانِ بزرگسالِ باسواد داده شده تا واژه‌های متداول را استخراج کنند. با توجه به اینکه نگارندگان از دانشجویان و استادان زبان‌شناسی رایانه‌ای هستند و در شرایطی که با استفاده از پیکره‌ها به‌راحتی می‌توان واژه‌های رایج را به‌صورت موثق استخراج کرد، این پرسش مطرح می‌شود که چرا انتخاب واژه‌های رایج به افراد سپرده شده ‌است.

نگارندگان (1399: ۲۱۳) در قسمت روش پژوهش، این نکته را ذکر می‌کنند که برای بررسی آکوستیکِ انسدادی چاکنایی، «[...] لازم است ویژگی‌های آکوستیکی واکۀ پس از انسداد چاکنایی بررسی شود، زیرا انسداد چاکنایی ویژگی کمّی قابل اندازه‌گیری ندارد». معنای این جمله مشخص نیست و این شبهه را پیش می‌آورد که گویی بررسی آکوستیک بست چاکنایی با سایر آواها متفاوت است. این در حالی است که بست چاکنایی، همچون سایر آواها و خصوصاً آواهای انسدادی، دارای ویژگی‌های آکوستیک مشخص مثل سکوت و افت شدت انرژی و غیره است و بنابراین «ویژگی‌های کمّی قابل اندازه‌گیری» دارد (صادقی، ۱۳۸۹: ۵۲).

2ـ3. سایر اشکالات

نگارندگان در مقدمه آورده‌اند: «آواشناسی آکوستیک، اصوات گفتار و امواج صوتی حاصل از آن را ‌به‌وسیلۀ دستگاه‌های فیزیکی مورد بررسی قرار می‌دهد و ازآنجا که به هر نوع بررسی گفتار که به‌وسیلۀ ابزار و دستگاه‌های الکترونیکی، مکانیکی و رایانه‌ای انجام شود، آواشناسی آزمایشگاهی می‌گویند، پس این دو زیرشاخه در ارتباط تنگاتنگ قرار دارند.» این در حالی است که در این توضیحات، با دو «زیرشاخه» مواجه نیستیم. آواشناسی آکوستیک طبق این تعاریف، بخشی از آواشناسی آزمایشگاهی است و صحبت از ارتباط تنگاتنگ آن دو موضوعیتی ندارد.

همچنین به نظر می‌رسد نگارندگان (1399: ۲۱۲) در ارزیابی تحقیقات پیشین و جایگاه پژوهش خود، دچار نوعی بزرگ‌نمایی شده‌اند: «با وجود ابهامات و نظرات متفاوت بسیار دربارۀ بودن یا نبودنِ همخوان انسدادی چاکنایی در آغاز واژه‌های فارسی، تحلیل و پژوهش در این مورد، بیشتر به‌صورتِ شنیداری، شمارش‌های آماری، با دستگاه‌های ضبط صوتِ ساده و همراهِ با اعمال نظرات و قضاوت‌های شخصی بوده است و حتی در موارد اندکی که با نرم‌افزار انجام شده ‌است، به نتیجۀ قاطعی با این مضمون نرسیده‌اند.»

چگونه می‌توان بدون ارائة دلیل، در این باره که تحقیقات پیشین «همراه با اعمال نظرات و قضاوت‌های شخصی» است، اظهارنظر کرد و چرا باید تحقیقات قبلی دربارة چنین مسئلة بحث‌انگیزی به «نتیجة قاطعی» می‌رسیدند؟ همین جملات نشان می‌دهد نگارندگان به‌زعم خود به نتیجة قاطعی دربارة بست چاکنایی آغازین در زبان فارسی رسیده‌اند!

نگارندگان (1399: ۲۳۰) تأکید می‌کنند که با توجه به نتیجة پژوهش، الگوهای هجایی جدیدی یعنی V، VC، و VCC به فارسی اضافه می‌شود. این در حالی است که ساخت هجایی اصولاً در بازنمایی واجیِ انتزاعی مطرح نمی‌شود و حتی اگر به این نتیجه برسیم که برخی واژه‌های فارسی با واکه آغاز می‌شوند، ساخت هجایی زبان فارسی همچنان CV(C)(C) خواهد بود (بی‌جن‌خان، ۱۳۸۴: ۱۶۲؛ McCarthy, 2003: 2؛ Bijankhan, 2008: 7).

نگارندگان (1399: ۲۳۰) همچنین با اشاره به اینکه برخی پژوهشگران، افزودن ساختار هجایی جدید به زبان فارسی را برخلاف اصل اقتصاد زبانی می‌دانند، خاطرنشان می‌کنند که «این مسئله توجیه قابل‌قبولی نیست؛ زیرا زبان‌های دیگر از جمله انگلیسی و آلمانی ساختار هجایی به‌مراتب پیچیده‌تر از فارسی دارند». چنان‌که اشاره کردیم، در هر حال ساخت هجایی جدیدی به زبان فارسی اضافه نمی‌شود، اما روشن است که دربارة افزودن ساخت هجایی به زبان باید در قیاس با تحلیل‌های مشابه راجع به خود این زبان قضاوت شود، یعنی از میانِ دو تحلیل با شرایط مساوی که به واج‌شناسی زبان فارسی می‌پردازند، تحلیلی که ساخت‌های هجایی کمتری را برای فارسی در نظر می‌گیرد، بهینه‌تر خواهد بود. پس مقایسة تعداد هجاهای زبان فارسی با تعداد هجاهای زبان‌های دیگر در تعیین اقتصاد زبانی، بلاموضوع است.

در ارجاعات و منابعِ مقالة مذکور هم اشکالات بسیاری وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  • اساسی‌ترین نقطه ضعف ارجاعات آن است که هیچ‌کدام از آنها دارای شماره صفحه نیست و بنابراین برای مخاطب مشخص نشده که نکات مورد اشاره از کدام بخشِ منابع ذکرشده گرفته شده‌ است.
  • در متن مقاله چند ارجاع به ثمره (۱۳۷۶)، ثمره (۱۳۸۳) و بی‌جن‌خان (۱۳۷۴) وجود دارد که در منابع نیامده ‌است.
  • تاریخ انتشار مقالة اسلامی و بی‌جن‌خان، به‌اشتباه ۱۳۷۴ ذکر شده است، در حالی که این مقاله در سال ۱۳۸۹ در کتاب زبان فارسی و رایانه (انتشارات سمت) منتشر شده‌ است.
  • در بخش منابع، مشخصاتِ مقالة جهانی (۲۰۰۵) به‌طور کامل ذکر نشده و داده‌های کتاب‌شناختیِ کتابی که این مقاله در آن منتشر شده، ناقص است. شماره صفحاتِ این منبع نیز اشتباه است.
  • نام نویسندة یکی از مقالات انگلیسیِ مورد ارجاع که به ویژگی‌های بست چاکنایی در زبان انگلیسی می‌پردازد، در متن مقاله به‌صورت «فارس» آمده، در حالی که در فهرست منابع، نام نویسنده به‌صورت Sabri Fares, M. آمده و در متن هم باید نام خانوادگی او یعنی «صبری فارس» به‌طور کامل نوشته می‌شد؛ کما اینکه اعتبار مقاله‌ای راجع به بست چاکنایی در زبان انگلیسی که در مجله‌ای عراقی منتشر شده محل پرسش است و نگاهی گذرا به این مقاله نشان می‌دهد مطالب آن، در بهترین حالت، نسخه‌برداری از منابع دیگر است.
  • در مورد نویسندة منبعی دیگر با نام Andrea Hoa Pham هم اشتباه مشابهی رخ داده و نام او در منابع با نام میانی‌اش به‌جای نام خانوادگی آغاز شده ‌است.
  • در ارجاعات، گاهی از عبارت «و دیگران» استفاده شده و گاهی نام کامل نویسندگان آمده ‌است.
  • یکدستی در استفاده از حروف بزرگ و کوچک انگلیسی در پانوشت‌ها و نیز ارجاع به منابع دیده نمی‌شود. از طرف دیگر، گاهی فقط نام خانوادگی در پانوشت آمده و گاهی نام کوچک و نام خانوادگی.
  • املای کلماتی مثل Shaghni، Nunchahnutth، Marshall و Glottolization در فهرست منابع غلط است.

 

۳. نتیجه‌گیری

در مقالة حاضر، به بررسی اشکالاتِ پژوهشِ نواب صفوی و همکاران (۱۳۹۹) راجع به ویژگی‌های آکوستیکِ بست چاکنایی در زبان فارسی پرداختیم و نشان دادیم این پژوهش دچار نوعی سوءبرداشت راجع به نقش مطالعات آکوستیک در تعیین وضعیت واجی آواهاست و حتی اگر داده‌های پژوهش کاملاً موثق باشد، باز هم نمی‌توان نتیجة مشخصی راجع به نقش بست چاکنایی در زبان فارسی از آن گرفت. همچنین به اشکالات پژوهش مذکور از نظر انتخاب آزمودنی‌ها و داده‌های پژوهش اشاره کردیم و نقص داده‌ها نسبت به اهداف پژوهش را نشان دادیم. در نهایت، به بررسی برخی اشکالات فرعی پژوهش مذکور از جمله چگونگی ارجاعات و منابع پرداختیم.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم .

 

  1. Sapir, E.
  2. secondary articulation
  3. Garellek, M.
  4. Ladefoged, P., & Johnson, K.
  5. double articulation
  6. Jahani, C.
  7. Ladefoged, P., & Maddieson, I.
Bijankhan, M. (2018). Phonology. Oxford Handbooks Online, 1-45.
Jahani, C. (2005). The glottal plosive: A phoneme in spoken modern Persian or not?. In É.Á. Csató, B. Isaksson & C. Jahani (Eds.), Linguistic Convergence and Areal Diffusion: Case Studies from Iranian, Semitic and Turkic, 79-96. London & New York: RoutledgeCurzon.
Garellek, M. (2013). Production and perception of glottal stops [Doctoral Dissertation]. University of California.
Kenstowicz, M. (1994). Phonology in Generative Grammar. Cambridge: Blackwell.
Ladefoged, P. & I. Maddieson. (1996). The Sounds of the World's Languages. Oxford: Blackwell.
Ladefoged, P. & K. Johnson. (2011). A Course in Phonetics (6th ed.). Boston: Wadsworth.
McCarthy, J. (2008). Doing Optimality Theory. Massachusetts: Blackwell.
Windfuhr, G. L. (1979). Persian Grammar. NewYork: Mouton Publishers.
Bijankhan, M. (2005). Phonology. Tehran: SAMT. [In Persian]
Farhadi, H. (2002). Research Methodology in Applied Linguistics. Tehran: Rahnema. [In Persian]
Kord Zafernlu Kambuziya, A. (2002). Glottal stop in Persian. Journal of the Faculty of Literature of the University of Tehran, 164, 283-302. [In Persian]
Navab Safavi, Z., Fallahi, M., Ghadimi Fomani, M. (2020). Acoustic analysis of glottal stop occurrence before initial vowels in Persian words. Language Science, 7(11), 197-234. [In Persian]
Sadeghi, V. (2010). Phonetics and phonology of Persian glottal consonants. Journal of Researches in Linguistics, 1/2, 49-62. [In Persian]
Samareh, Y. (2000). Persian Phonetics. Tehran: IUP. [In Persian]
Sepanta, S. (1973). Glottal stop in Persian. Journal of the Faculty of Literature of the University of Isfahan, 9, 58-70. [In Persian]