Document Type : Research Paper
Author
Persian Language Center of Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran
Abstract
According to Krashen’s Natural Order Hypothesis (1982), the grammatical structures of second languages are acquired in a pre-determined natural order. Previous research studies have corroborated the stages during acquisition of some grammatical structures of second languages. In an attempt to explore the acquisition order of Persian voices by speakers of other languages, the researcher designed 15 pairs of paraphrases and distributed them among the participants at different linguistic levels. The participants were asked to select sample sentences they had learned and used first regardless of the order present in their textbooks. The data were analyzed in terms of those obtained by examining Persian-acquiring children. Analysis of data showed that like Persian-acquiring children, almost all speakers of other languages acquire active voice structure first in order.
Keywords
مقدمه
یکی از یافتههای جذاب نیم قرن اخیر در حوزۀ روانشناسی زبان، فراگیری ساختارهای دستوری زبانها بر اساس ترتیبِ قابل پیشبینی است که جرقۀ فکری آن توسط چامسکی[1] (1959) زده شد. انتقادات او به کتابی از اسکینر[2] (1957) شماری از پژوهشگران را برانگیخت تا به تحقیقاتی در زمینۀ فراگیری زبان اول بپردازند. نتایج پژوهشهای انجامشده در دهههای شصت و هفتاد قرن بیستم میلادی نشان داد که کودکان با عبور از مراحل و استفاده از ساختارهای مشابهی زبان را فرا میگیرند و حتی در این راه دچار اشتباهات یکسانی میشوند. همچنین مطالعه بر روی ظهور نخستین ساختارهای زبانی نشان داد که کودکان این ساختارها را با ترتیب خاصی میآموزند (به نقل از Mitchell & Myles, 2004).
این یافتهها توجه پژوهشگران را در حوزۀ یادگیری زبان دوم به خود جلب نمود. مشاهدات حاصل از تحلیل خطاهای زبانآموزان در دهههای شصت تا نود قرن بیستم میلادی نشان داد که زبان اول زبانآموزان تأثیر چندانی بر روند یادگیری زبان دوم ندارد (به نقل از Mitchell & Myles, 2004; Behjat & Sadighi, 2011; Lightbown & Spada, 2006). در این میان، کراشن[3] (1982) پنج فرضیه برای یادگیری زبان دوم ارائه داد که یکی از آنها فرضیۀ ترتیب طبیعی[4] نام دارد. کراشن با ارائۀ این فرضیه مدعی شد که فراگیری ساختارهای زبان دوم نیز به مانند زبان اول، با ترتیبی مشخص و طی مراحل ویژهای انجام میشود.
علاوه بر مطالعات انجامگرفته در خصوص روند فراگیری زبان فارسی به عنوان زبان اول توسط محققانی چون بافتهدمنه (1388)، پورسنایی (1382)، رشتچی[5] (1999)، و صحرایی (1387)، جاودانی (1393) نیز ترتیب فراگیری زمانها و نمودهای دستوری زبان فارسی توسط غیرفارسیزبانان را بررسی کرده است. جهت نیز در کنار زمان و نمود از جمله همگانیترین ساختارهای دستوری هر زبان به شمار میآید. لذا پژوهش حاضر با بررسی ترتیب فراگیری این مقولۀ مهم نحوی، در راستای تکمیل آخرین پژوهش یادشده انجام شده است. نگارنده بر این باور است که
پژوهشهایی از این دست میتوانند به امر آموزش زبان فارسی به غیرفارسیزبانان کمک شایانی کنند. این مقاله قصد دارد تا ترتیب فراگیری جهتهای زبان فارسی توسط غیرفارسیزبانان و تفاوت آن در میان زنان، مردان و کودکان فارسیآموز را بررسی نماید.
2. پیشینۀ پژوهش
بنا بر پژوهشهای گوناگون، ترتیب ویژهای در یادگیری تکواژهای دستوری، ساخت جملات منفی، ساخت جملات پرسشی، مشخصگرهای ملکیت، عبارات موصولی، ارجاع به زمان گذشته و غیره در زبان انگلیسی مشاهده شده است. برکو[6] (1958) در خلال پژوهشهای خود به وجود نظم خاصی در یادگیری تکواژهای زبان انگلیسی پی برد و اعلام نمود که یادگیری تکواژهای سوم شخص مفرد و مالکیت، بهتر و زودتر از یادگیری تکواژ جمع بوده است. او در زمینۀ زمانهای زبان انگلیسی نیز به این نتیجه دست یافت که بیشترین تسلط زبانآموزان به زمان حال استمراری است. همچنین، بهترین عملکرد زبانآموزان در یادگیری تکواژها به آن دسته از تکواژها برمیگردد که قاعدهمندترین صورت را دارند و از تنوع کمتری برخوردارند. یافتۀ دیگر او آن بود که تفاوتی میان جنسیت زبانآموزان در زمینۀ ترتیب یادگیری ساختارهای زبان انگلیسی دیده نمیشود (به نقل از Behjat & Sadighi, 2011).
دالی و برت[7] (1974) پس از بررسی دو گروه از زبانآموزان در شهرهای نیویورک و کالیفرنیا به این نتیجه رسیدند که یادگیری برخی از تکواژهای زبان انگلیسی برای زبانآموزان، مشکلتر است. همچنین، آنها به این نکته دست یافتند که زبانآموزان با زبانهای اول متفاوت، تکواژهای انگلیسی را با ترتیب یکسانی میآموزند (به نقل از Behjat & Sadighi, 2011).
ود[8] (1976) دو پرسش را دربارۀ ترتیب یادگیری عناصر زبانی مطرح نمود: 1) آیا یادگیری زبان دوم طی مراحل خاصی صورت میپذیرد؟ 2) آیا ترتیب این مراحل برای یادگیری زبان اول و دوم یکسان است؟ او پس از مطالعات خود به این نتیجه دست یافت که پاسخ پرسش اول، مثبت و پاسخ پرسش دوم، منفی است (به نقل از Behjat & Sadighi, 2011).
هچ[9] (1983) پس از انجام پژوهشهای خود خاطرنشان کرد که یادگیری تکواژهای وابسته بسیار دشوارتر از تکواژهای آزاد است. او همچنین یادآور شد تکواژهایی که دارای ساختار واجی پایدار هستند با سهولت بیشتری نسبت به سایر تکواژهای فاقد این مشخصه آموخته میشوند. بنابر پژوهشهای او، زبانآموزان تکواژهایی را که نقش معنایی دارند، زودتر از تکواژهایی که صرفاً جنبۀ دستوری دارند، میآموزند.
بین و گرگن[10] (1990) پس از محاسبۀ درصد تسلط زبانآموزان بر یازده تکواژ زبان انگلیسی نتیجه گرفتند که یک مشخصۀ جهانی در پیشرفت ترتیبی تکواژها دخیل است. تکواژهای استمراری، افعال ربطی و کمکی، جمع، سوم شخص مفرد، گذشتۀ باقاعده و مالکیت از جمله مواردی هستند که در پژوهش بین و گرگن بررسی شدهاند. بهجت و صدیقی (2011) در پژوهشی به بررسی یادگیری تکواژهای دستوری زبان انگلیسی توسط زبانآموزان ایرانی پرداختند. آنان پس از گردآوری دادهها از سه گروه زبانآموز، به شیوۀ قضاوت دستوری و سنجش میزان تسلط زبانآموزان به این تکواژها، نتیجهگیری کردند که زبانآموزان ایرانی تکواژهای دستوری زبان انگلیسی را مطابق با الگویی یکسان میآموزند. مطابق این الگو، ترتیب طبیعی یادگیری تکواژهای دستوری زبان انگلیسی به این شرح است: فعل ربطی «be»، فعل کمکی «be»، نمود استمراری، زمان گذشته، تکواژ جمع «s» و تکواژ سوم شخص مفرد.
بنا بر گفتۀ لایتباون و اسپادا[11] (2006)، در بعضی از پژوهشها بررسی شده است که زبانآموزان در آموختن زبان انگلیسی به عنوان زبان دوم، به چه ترتیب تکواژهای دستوری را یاد میگیرند. این زبانآموزان دارای ردههای سنی و زبانهای اول گوناگون بودهاند. نتایج بهدستآمده نشاندهندۀ ترتیبی بود که اگرچه همپوشانی مطلقی با ترتیب فراگیری این تکواژها در زبان اول نداشت، اما در میان یادگیرندگانی که زبان اولشان متفاوت بود، همسان مینمود. برای نمونه، بیشتر مطالعات نشان داد که تسلط زبانآموزان بر تکواژ جمعساز نسبت به تکواژ مالکیت و همچنین تسلط آنان بر تکواژ «-ing» در مقایسه با تکواژ گذشتهساز، بهمراتب بیشتر است.
وایت[12] (1998) در پژوهشی یادگیری مشخصگرهای ملکیت زبان انگلیسی توسط فرانسویزبانان را مورد مطالعه قرار داد. او درمجموع به هشت مرحله دستیافت که این مراحل را میتوان در چهار مرحلۀ اصلی تجمیع نمود. انگلیسیآموزان در نخستین گام، هیچگونه استفادهای از «his» و «her» نکردند. در این مرحله، تکواژ معرفهساز یا ضمیر ملکی «your» برای تمامی اشخاص، جنسیتها و شمارها استفاده گردید. «his» و «her»، برای نخستین بار در مرحلۀ دوم بروز یافتند. تفکیک قائل شدن میان «his» و «her» در مرحلۀ سوم رخ داد و در مرحلۀ چهارم بود که
زبانآموزان در تمامی بافتها از جمله جنسیت طبیعی و اعضای بدن بهدرستی از «his» و «her» استفاده نمودند.
در یادگیری جملات منفی، یادگیرندگان زبان دوم مسیر مشابهی با فراگیرندگان زبان اول میپیمایند؛ هرچند در خلال هرکدام از مراحل، تفاوتهایی میان زبانآموزانی که زبان اولشان متفاوت است، دیده میشود (Lightbown & Spada, 2006). ود (1987) و شومن[13] (1979) هریک با بررسی و مشاهدة انگلیسیآموزان آلمانیزبان و اسپانیاییزبان، به نتایجی دست یافتند. زبانآموزان در مجموع، طی چهار مرحله، یادگیری درست جملات منفی را در زبان انگلیسی آموختند. در مرحلۀ نخست، زبانآموزان کاربرد عناصر منفیساز «no» یا «not» را پیش از فعل یا اسم فرا گرفتند و بیشتر آنان واژۀ «no» را در این مرحله به کار گرفتند. در مرحلۀ دوم، «don’t» را به جای «no» و «not» و بدون توجه به شخص، شمار، یا زمان جمله و حتی پیش از افعالی چون «can» و «should» به کار بردند. در مرحلۀ بعد، زبانآموزان از «not» پس از افعال کمکی استفاده کردند. در این مرحله، بهکارگیری نادرست «don’t» همچنان ادامه یافت. در آخرین مرحله «do» با توجه به زمان، شخص و شمار مورد نظر نشاندار گردید و بیشتر جملات تولیدی، مطابق استانداردهای زبان دوم تولید شد، هرچند برخی از زبانآموزان افزون بر فعل کمکی، فعل اصلی جمله را نیز نشاندار کردند.
بر پایۀ سلسلهمراتب بهدستآمده برای یادگیری عبارات موصولی در زبان انگلیسی، زبانآموزان در ابتدا عبارات موصولی مربوط به اسامی در جایگاههای فاعل و مفعول مستقیم و پس از آن عبارتهای موصولی مربوط به مفعول غیرمستقیم و مفعول حرف اضافه و در مراحل پایانی، عبارات موصولی در بافتهای ملکی و مفعول قیاسی را میآموزند (Doughty, 1991).
میسل[14] (1987) پیشرفت توانایی را در استفاده از زبان به منظور شناسایی رخدادها در زمان مشاهده نمود. پژوهش او نشان داد زبانآموزانی که زبان اول مختلفی دارند، ارجاع به رخدادهای زمان گذشته را مطابق الگویی مشابه میآموزند. بر اساس یافتههای این پژوهش، زبانآموزانی که دانش زبانی محدود دارند، تنها با توالی رخدادها یا اشاره به زمان یا مکان نشان میدهند که رخداد در گذشته اتفاق افتاده است. بعدها آنان برای نشاندادن زمان گذشته تکواژ دستوری به فعل میافزایند، اگرچه امکان دارد که در زبان مقصد، این تکواژ برای ارجاع به گذشته به کار نرود. پس از آن که زبانآموزان شروع به استفاده از تکواژ گذشتهساز در افعال با قاعده میکنند، این امکان وجود دارد که به تعمیم افراطی آن بپردازند یا از ساختارهای نادرست برای ارجاع به گذشته استفاده نمایند.
جاودانی (1393) دربارة اینکه غیرفارسیزبانان زمانها و نمودهای دستوری زبان فارسی را به چه ترتیب فرا میگیرند، پژوهشی انجام داده و از دو روش واکاوی پاسخهای درست و تعدد گزینشها، فارغ از درستی و نادرستیشان، استفاده نموده است که هر یک به حصول الگوی میانگین متفاوتی منجر شده است. تنها وجه اشتراک الگوها این است که آینده و تامـ ناقص، بهترتیب آخرین زمان و نمود دستوریاند که زبانآموزان آنها را فراگرفتهاند.
رشتچی (1999) به بررسی فرایند فراگیری ساختارهای دستوری زبان فارسی توسط یک کودک فارسیآموز پرداخته است. در پژوهش او، نخستین واژۀ
بزرگسالگونۀ کودکِ فارسیآموز در سن دوازده ماهگی شنیده شد: /mede/ [/bede/=] «بده». واژۀ /piS:/ که این کودک برای ارجاع به گربه و سایر حیوانات استفاده میکرد و در بازۀ دوازده تا هجده ماهگی به /piSe/ تغییر یافت. واج /e/ پسوندی تصریفی است که به اسم /piS/ پیوسته است و نقش کوتاهشدۀ فعل /ast/ (است) را ایفا میکند. در هفده ماهگی، جملاتی نظیر /ni:ni:jA:jA:tade/ [/ni:ni: xA:bi:de/] (نینی خوابیده) یا /meme bA:bA: jate/ [/mA:mA: bA:bA: rafte/] (ماما بابا رفتهاند) به ثبت رسیدهاند. در میانۀ 22 ماهگی نیز فعل /bA:zi: mi:konam/ «بازی میکنم» تولید شد.
صحرائی (1392) نیز با استناد به تولیدات زبانی کودک خود، که در رسالۀ دکتری وی (1387) انعکاس یافته است، نحو اولیۀ کودک فارسیزبان را دارای سبک فعلی میداند. نخستین پاره گفتارهای تولیدشدۀ این کودک، افعال امری هستند که زمان حال، نمود دستوری نامعین و جهت معلوم دارند.
در خصوص تفاوت یادگیری زبان دوم میان زنان و مردان نیز پژوهشهای متعددی انجام شده است. یسپرسن[15] (1922) در نتیجۀ پژوهش خود دربارة خواندن متون به این مهم دست یافت که زنان نهتنها قابلیت تندخوانی بیشتری دارند، بلکه در به یاد نگاه داشتن مفاهیم خواندهشده موفقتر عمل میکنند. آیسنشتاین[16] (1982) نیز مقولۀ تشخیص گویش را بررسی کرد و به این نتیجه رسید که زنان در زمینۀ تشخیص اعتبار[17] گونهها توانایی بیشتری دارند. همچنین، مطالعات فرهادی[18] (1982) روی سنجش عملکرد زنان و مردان در آزمون درک شنیداری حاکی از برتری زنان بود. اما اسپرلینگ و ایلیین[19] (1985) در پژوهش خود دربارة تأثیر متغیرهای زبانآموزان بر کنش زبانی میان یادگیرندگان انگلیسی به عنوان زبان دوم، تفاوتی بین زنان و مردان مشاهده نکردند (به نقل از؛ Valizadeh, 1999).
ولیزاده (1999) تأثیر جنسیت بر تلفظ انگلیسیآموزان را بررسی نمود. او در پایان به این نتیجه رسید که رابطهای میان جنسیت افراد و پیشرفت تلفظی آنان وجود ندارد. یزدانپناه (1386) نیز در پژوهشی به بررسی تأثیر جنسیت، سطح تسلط زبانی و مدت اقامت بر تولید کنشهای گفتاری فارسیآموزان غیرفارسیزبان پرداخته است. او تولیدات زبانی 131 زبانآموز بزرگسال زن و مرد را در سطوح مقدماتی، میانی و پیشرفته که دستکم سه ماه در ایران اقامت داشتهاند، مورد مطالعه قرار داد و دریافت که زبانآموزان زن در تولید کنشهای گفتاری پیشنهاد و رد پیشنهاد عملکرد بهتری دارند.
3. چهارچوب نظری و پیشینة پژوهش
بنا بر پژوهشهای گوناگون، ترتیب ویژهای در یادگیری تکواژهای دستوری، ساخت جملات منفی، ساخت جملات پرسشی، مشخصگرهای ملکیت، عبارات موصولی، ارجاع به زمان گذشته و غیره در زبان انگلیسی مشاهده شده است. برکو[20] (1958) در خلال پژوهشهای خود به وجود نظم خاصی در یادگیری تکواژهای زبان انگلیسی پی برد و اعلام نمود که یادگیری تکواژهای سوم شخص مفرد و مالکیت، بهتر و زودتر از یادگیری تکواژ جمع بوده است. او در زمینۀ زمانهای زبان انگلیسی نیز به این نتیجه دست یافت که بیشترین تسلط زبانآموزان به زمان حال استمراری است. همچنین، بهترین عملکرد زبانآموزان در یادگیری تکواژها به آن دسته از تکواژها برمیگردد که قاعدهمندترین صورت را دارند و از تنوع کمتری برخوردارند. یافتۀ دیگر او آن بود که تفاوتی میان جنسیت زبانآموزان در زمینۀ ترتیب یادگیری ساختارهای زبان انگلیسی دیده نمیشود (به نقل از Behjat & Sadighi, 2011).
دالی و برت[21] (1974) پس از بررسی دو گروه از زبانآموزان در شهرهای نیویورک و کالیفرنیا به این نتیجه رسیدند که یادگیری برخی از تکواژهای زبان انگلیسی برای زبانآموزان، مشکلتر است. همچنین، آنها به این نکته دست یافتند که زبانآموزان با زبانهای اول متفاوت، تکواژهای انگلیسی را با ترتیب یکسانی میآموزند (به نقل از Behjat & Sadighi, 2011).
ود[22] (1976) دو پرسش را دربارۀ ترتیب یادگیری عناصر زبانی مطرح نمود: 1) آیا یادگیری زبان دوم طی مراحل خاصی صورت میپذیرد؟ 2) آیا ترتیب این مراحل برای یادگیری زبان اول و دوم یکسان است؟ او پس از مطالعات خود به این نتیجه دست یافت که پاسخ پرسش اول، مثبت و پاسخ پرسش دوم، منفی است (به نقل از Behjat & Sadighi, 2011).
هچ[23] (1983) پس از انجام پژوهشهای خود خاطرنشان کرد که یادگیری تکواژهای وابسته بسیار دشوارتر از تکواژهای آزاد است. او همچنین یادآور شد تکواژهایی که دارای ساختار واجی پایدار هستند با سهولت بیشتری نسبت به سایر تکواژهای فاقد این مشخصه آموخته میشوند. بنابر پژوهشهای او، زبانآموزان تکواژهایی را که نقش معنایی دارند، زودتر از تکواژهایی که صرفاً جنبۀ دستوری دارند، میآموزند.
بین و گرگن[24] (1990) پس از محاسبۀ درصد تسلط زبانآموزان بر یازده تکواژ زبان انگلیسی نتیجه گرفتند که یک مشخصۀ جهانی در پیشرفت ترتیبی تکواژها دخیل است. تکواژهای استمراری، افعال ربطی و کمکی، جمع، سوم شخص مفرد، گذشتۀ باقاعده و مالکیت از جمله مواردی هستند که در پژوهش بین و گرگن بررسی شدهاند. بهجت و صدیقی (2011) در پژوهشی به بررسی یادگیری تکواژهای دستوری زبان انگلیسی توسط زبانآموزان ایرانی پرداختند. آنان پس از گردآوری دادهها از سه گروه زبانآموز، به شیوۀ قضاوت دستوری و سنجش میزان تسلط
زبانآموزان به این تکواژها، نتیجهگیری کردند که زبانآموزان ایرانی تکواژهای دستوری زبان انگلیسی را مطابق با الگویی یکسان میآموزند. مطابق این الگو، ترتیب طبیعی یادگیری تکواژهای دستوری زبان انگلیسی به این شرح است: فعل ربطی «be»، فعل کمکی «be»، نمود استمراری، زمان گذشته، تکواژ جمع «s» و تکواژ سوم شخص مفرد.
بنا بر گفتۀ لایتباون و اسپادا[25] (2006)، در بعضی از پژوهشها بررسی شده است که زبانآموزان در آموختن زبان انگلیسی بهعنوان زبان دوم، به چه ترتیب تکواژهای دستوری را یاد میگیرند. این زبانآموزان دارای ردههای سنی و زبانهای اول گوناگون بودهاند. نتایج بهدستآمده نشاندهندۀ ترتیبی بود که اگرچه همپوشانی مطلقی با ترتیب فراگیری این تکواژها در زبان اول نداشت، اما در میان یادگیرندگانی که زبان اولشان متفاوت بود، همسان مینمود. برای نمونه، بیشتر مطالعات نشان داد که تسلط زبانآموزان بر تکواژ جمعساز نسبت به تکواژ مالکیت، و همچنین تسلط آنان بر تکواژ «-ing» در مقایسه با تکواژ گذشتهساز، بهمراتب بیشتر است.
وایت[26] (1998) در پژوهشی یادگیری مشخصگرهای ملکیت زبان انگلیسی توسط فرانسویزبانان را مورد مطالعه قرار داد. او درمجموع به هشت مرحله دستیافت که این مراحل را میتوان در چهار مرحلۀ اصلی تجمیع نمود. انگلیسیآموزان در نخستین گام، هیچگونه استفادهای از «his» و «her» نکردند. در این مرحله، تکواژ معرفهساز یا ضمیر ملکی «your» برای تمامی اشخاص، جنسیتها و شمارها استفاده گردید. «his» و «her»، برای نخستین بار در مرحلۀ دوم بروز یافتند. تفکیک قائل شدن میان «his» و «her» در مرحلۀ سوم رخ داد و در مرحلۀ چهارم بود که
زبانآموزان در تمامی بافتها از جمله جنسیت طبیعی و اعضای بدن بهدرستی از «his» و «her» استفاده نمودند.
در یادگیری جملات منفی، یادگیرندگان زبان دوم مسیر مشابهی با فراگیرندگان زبان اول میپیمایند، هرچند در خلال هرکدام از مراحل، تفاوتهایی میان
زبانآموزانی که زبان اولشان متفاوت است، دیده میشود (Lightbown & Spada, 2006). ود (1987) و شومن[27] (1979) هریک با بررسی و مشاهدة انگلیسیآموزان آلمانیزبان و اسپانیاییزبان به نتایجی دست یافتند. زبانآموزان در مجموع، طی چهار مرحله، یادگیری درست جملات منفی را در زبان انگلیسی آموختند. در مرحلۀ نخست، زبانآموزان کاربرد عناصر منفیساز «no» یا «not» را پیش از فعل یا اسم فرا گرفتند و بیشتر آنان واژۀ «no» را در این مرحله به کار گرفتند. در مرحلۀ دوم، «don’t» را به جای «no» و «not» و بدون توجه به شخص، شمار، یا زمان جمله و حتی پیش از افعالی چون «can» و «should» به کار بردند. در مرحلۀ بعد،
زبانآموزان از «not» پس از افعال کمکی استفاده کردند. در این مرحله، بهکارگیری نادرست «don’t» همچنان ادامه یافت. در آخرین مرحله «do» با توجه به زمان، شخص و شمار مورد نظر نشاندار گردید و بیشتر جملات تولیدی، مطابق استانداردهای زبان دوم تولید شد، هرچند برخی از زبانآموزان افزون بر فعل کمکی، فعل اصلی جمله را نیز نشاندار کردند.
بر پایۀ سلسلهمراتب بهدستآمده برای یادگیری عبارات موصولی در زبان انگلیسی، زبانآموزان در ابتدا عبارات موصولی مربوط به اسامی در جایگاههای فاعل و مفعول مستقیم و پس از آن عبارتهای موصولی مربوط به مفعول غیرمستقیم و مفعول حرف اضافه و در مراحل پایانی، عبارات موصولی در بافتهای ملکی و مفعول قیاسی را میآموزند (Doughty, 1991).
میسل[28] (1987) پیشرفت توانایی را در استفاده از زبان به منظور شناسایی رخدادها در زمان مشاهده نمود. پژوهش او نشان داد زبانآموزانی که زبان اول مختلفی دارند، ارجاع به رخدادهای زمان گذشته را مطابق الگویی مشابه میآموزند. بر اساس یافتههای این پژوهش، زبانآموزانی که دانش زبانی محدود دارند، تنها با توالی رخدادها یا اشاره به زمان یا مکان نشان میدهند که رخداد در گذشته اتفاق افتاده است. بعدها آنان برای نشاندادن زمان گذشته تکواژ دستوری به فعل میافزایند، اگرچه امکان دارد که در زبان مقصد، این تکواژ برای ارجاع به گذشته به کار نرود. پس از آن که زبانآموزان شروع به استفاده از تکواژ گذشتهساز در افعال با قاعده میکنند، این امکان وجود دارد که به تعمیم افراطی آن بپردازند یا از ساختارهای نادرست برای ارجاع به گذشته استفاده نمایند.
جاودانی (1393) دربارة اینکه غیرفارسیزبانان زمانها و نمودهای دستوری زبان فارسی را به چه ترتیب فرا میگیرند، پژوهشی انجام داده و از دو روش واکاوی پاسخهای درست و تعدد گزینشها، فارغ از درستی و نادرستیشان، استفاده نموده است که هر یک به حصول الگوی میانگین متفاوتی منجر شده است. تنها وجه اشتراک الگوها این است که آینده و تامـ ناقص، بهترتیب آخرین زمان و نمود دستوریاند که
زبانآموزان آنها را فراگرفتهاند.
رشتچی (1999) به بررسی فرایند فراگیری ساختارهای دستوری زبان فارسی توسط یک کودک فارسیآموز پرداخته است. در پژوهش او، نخستین واژۀ
بزرگسالگونۀ کودکِ فارسیآموز در سن دوازده ماهگی شنیده شد: /mede/ [/bede/=] «بده». واژۀ /piS:/ که این کودک برای ارجاع به گربه و سایر حیوانات استفاده میکرد و در بازۀ دوازده تا هجده ماهگی به /piSe/ تغییر یافت. واج /e/ پسوندی تصریفی است که به اسم /piS/ پیوسته است و نقش کوتاهشدۀ فعل /ast/ (است) را ایفا میکند. در هفده ماهگی، جملاتی نظیر /ni:ni:jA:jA:tade/ [/ni:ni: xA:bi:de/] (نینی خوابیده) یا /meme bA:bA: jate/ [/mA:mA: bA:bA: rafte/] (ماما بابا رفتهاند) به ثبت رسیدهاند. در میانۀ 22 ماهگی نیز فعل /bA:zi: mi:konam/ «بازی میکنم» تولید شد.
صحرائی (1392) نیز با استناد به تولیدات زبانی کودک خود، که در رسالۀ دکتری وی (1387) انعکاس یافته است، نحو اولیۀ کودک فارسیزبان را دارای سبک فعلی میداند. نخستین پاره گفتارهای تولیدشدۀ این کودک، افعال امری هستند که زمان حال، نمود دستوری نامعین و جهت معلوم دارند.
در خصوص تفاوت یادگیری زبان دوم میان زنان و مردان نیز پژوهشهای متعددی انجام شده است. یسپرسن[29] (1922) در نتیجۀ پژوهش خود دربارة خواندن متون به این مهم دست یافت که زنان نهتنها قابلیت تندخوانی بیشتری دارند، بلکه در به یاد نگاه داشتن مفاهیم خواندهشده موفقتر عمل میکنند. آیسنشتاین[30] (1982) نیز مقولۀ تشخیص گویش را بررسی کرد و به این نتیجه رسید که زنان در زمینۀ تشخیص اعتبار[31] گونهها توانایی بیشتری دارند. همچنین، مطالعات فرهادی[32] (1982) روی سنجش عملکرد زنان و مردان در آزمون درک شنیداری حاکی از برتری زنان بود. اما اسپرلینگ و ایلیین[33] (1985) در پژوهش خود دربارة تأثیر متغیرهای زبانآموزان بر کنش زبانی میان یادگیرندگان انگلیسی بهعنوان زبان دوم، تفاوتی بین زنان و مردان مشاهده نکردند (به نقل از Valizadeh, 1999).
ولیزاده (1999) تأثیر جنسیت بر تلفظ انگلیسیآموزان را بررسی نمود. او در پایان به این نتیجه رسید که رابطهای میان جنسیت افراد و پیشرفت تلفظی آنان وجود ندارد. یزدانپناه (1386) نیز در پژوهشی به بررسی تأثیر جنسیت، سطح تسلط زبانی و مدت اقامت بر تولید کنشهای گفتاری فارسیآموزان غیرفارسیزبان پرداخته است. او تولیدات زبانی 131 زبانآموز بزرگسال زن و مرد را در سطوح مقدماتی، میانی و پیشرفته که دستکم سه ماه در ایران اقامت داشتهاند، مورد مطالعه قرار داد و دریافت که زبانآموزان زن در تولید کنشهای گفتاری پیشنهاد و رد پیشنهاد عملکرد بهتری دارند.
4. روش پژوهش
4 ـ1. شرکتکنندگان
45 تن از دانشجویان این نگارنده در مرکز آموزش زبان فارسی دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره) در پژوهش حاضر مشارکت نمودند که 27 نفر از آنان زن و 18 نفرشان مرد بودهاند. در میان شرکتکنندگان، 33 چینی، 10 سوری و 2 عراقی حضور داشتهاند که زبان مادری همۀ چینیها چینی و زبان مادری کلیۀ دانشجویان سوری و عراقی عربی بوده است. همچنین، 33 نفر از زبانآموزان، در ردۀ سنی 18 تا 22 سال، هفت نفر در ردۀ سنی 23 تا 27 سال و 4 نفر نیز در ردۀ سنی 28 تا 30 سال بودهاند. در این میان، 1 نفر هم ردۀ سنی خود را اعلام نکرده است.
مرکز زبان فارسی دانشگاه امام خمینی (ره) دارای دو دورۀ عمومی و تکمیلی است که هرکدام از آنها در خلال یک نیمسال تحصیلی فشرده به طول میانجامد. 8 نفر از فارسیآموزان چینی شرکتکننده در این پژوهش، جزو یکی از گروههای تکمیلی بودهاند و 37 نفر دیگر در سه کلاس مجزای عمومی شرکت کردهاند. درصد پراکندگی پرسششوندگان بر اساس متغیرهای گوناگون در نمودار شمارۀ 1 مشخص شده است.
نمودار (1): درصد پراکندگی پرسششوندگان بر اساس متغیرهای گوناگون
4-2. ابزارهای پژوهش
برای گردآوری دادهها که حدود سه ماه پس از آغاز نیمسال تحصیلی صورت پذیرفت، از روش خوداظهاری استفاده شده است. بدین منظور، یک پرسشنامۀ حاوی پانزده جفت جملۀ هممعنا در اختیار فارسیآموزان قرار گرفته است. جملههای نخست هر شماره ساختار معلوم و جملههای دوم ساختار مجهول داشتهاند. از
شرکتکنندگان خواسته شده است تا ظرف یک هفته و بدون توجه به ترتیب دروسِ کتابهای آموزشی خود، دگرگفتهایی را که زودتر یاد میگیرند و مشابه آنها را بهکار میبرند، مشخص کنند.
در جملات پرسشنامه از زمانها، نمودهای دستوری و وجههای گوناگون و بعضاً از گونۀ گفتاری و ساختارهای پرسشی و منفی استفاده شد تا میزان پایایی آزمون افزایش یابد، زیرا امکان دارد برخی زبانآموزان مثلاً بر زمانها، نمودها و وجوه خاصی تسلط بیشتری داشته باشند. فقط از زمان آینده تنها یک جفت جمله ارائه شد و از نمود دستوری تامـ ناقص، و وجه امری در طراحی پرسشنامه استفاده نگردید، چون براساس دو روشِ بررسی دادهها در پژوهش جاودانی (1393)، میزان تسلطیافتگی فارسیآموزان مقدماتی به زمان آینده پایینتر از دو زمان گذشته و حال است و درواقع، آینده در ردۀ آخر ترتیب فراگیری زمانهای زبان فارسی توسط
غیرفارسیزبانان جای دارد. همچنین، در پژوهش جاودانی (1393)، تامـ ناقص پایینترین میزان تسلطیافتگی نمودهای دستوری زبان فارسی را در هر دو روش اتخاذشده و در هر سه گروه مقدماتی، میانی و پیشرفته به خود اختصاص داده است. از وجه امری نیز به این دلیل استفاده نشد که وجههای جملات معلوم امری و معادل مجهول آنها با یکدیگر تفاوت دارند و این امر ممکن بود به عنوان یک عامل مزاحم در پاسخگویی دخیل گردد و از میزان روایی آزمون بکاهد.
5. تحلیل دادهها
از مجموع 45 پاسخدهنده، 42 نفر جملات حاوی جهت معلوم را بیش از سایر جملات برگزیدند و سه نفر از آنان هیچ یک از جملات مجهول را انتخاب نکردند. سه نفر از فارسیآموزان نیز غالباً جملات دارای جهت مجهول را انتخاب کرده بودند. این سه نفر ملیت و زبان چینی داشتند و یکی از آنان مرد بود. هر سه فرد مذکور، عضو گروههای عمومی بودند و در ردۀ سنی 18 تا 22 سال قرار داشتند.
قبل از ارائۀ آمار مربوط به بیشترین و کمترین انتخابهای جهت مجهول، باید به این نکته اشاره نمود که از بعضی افعال مانند گذشتۀ ساده و حال اخباری به خاطر نقشهای زبانی بیشتر، چند جفت جمله در پرسشنامه وجود داشت. بیشترین انتخابهای جهت مجهول به افعال گذشتۀ مستمر با 30 پاسخ و حال مستمر با 27 پاسخ اختصاص یافت. این بدان معناست که به ترتیب تنها 15 و 18 نفر از پاسخدهندگان گزینۀ معلوم افعال یادشده را انتخاب نمودند. پس از آن به ترتیب، گذشتۀ نقلی (16 پاسخ)، گذشتههای التزامی و بعید (هرکدام 12 پاسخ) و حال التزامی (5، 6، 12 و 16 پاسخ و میانگین 75/9 پاسخ) در ردههای بعدی بیشترین انتخابهای جهت مجهول قرار گرفتند. فعلهای حال اخباری با 2 و 3 پاسخ (میانگین 5/2 پاسخ)، گذشتۀ ساده با 4 و 10 پاسخ (میانگین 7 پاسخ)، آینده با 8 پاسخ و بالأخره گذشتۀ استمراری با 9 پاسخ، افعالی بودند که کمتر انتخاب شدند.
در نمودار 2، درصد پراکندگی برآیند پاسخها بر اساس متغیرهای جنسیت، زبان مادری و ردۀ سنی ارائه شده است. در نمودار 3، درصد پراکندگی کل پاسخها بر اساس نام سنتی افعال زبان فارسی قابل مشاهده است.
نمودار (2): درصد پراکندگی برآیند پاسخها بر اساس متغیرهای جنسیت، زبان مادری و ردۀ سنی
نمودار (3): درصد پراکندگی کل پاسخها بر اساس نام سنتی افعال زبان فارسی
6. نتیجهگیری
اغلب آزمایششوندگان، یعنی بیش از 93 درصد آنان، مجموعاً ساختار معلوم را به عنوان نخستین جهت یادگرفته شده و بهکار رفته در بروندادهای زبانی خود انتخاب کردند. در مجموع، فارسیآموزان زمان آینده را بیشتر از سایر زمانهای دستوری با جهت معلوم فرامیگیرند. فراگیری زمان حال به واسطۀ جهت معلوم نیز ملموستر از زمان گذشته است.
این وضعیت در میان نمودهای دستوری زبان فارسی نیز جز در یک مورد برقرار است. واکاوی دادهها نشان از آن دارد که فراگیری نمود دستوری ناقص مستمر به وسیلۀ جهت مجهول تسهیل میگردد. لازم به ذکر است که زمانهای گذشته و حال شامل این نمود هستند. نمود دستوری تام که منحصر به زمان گذشته است با فاصلۀ بسیار زیادی از نمود ناقص مستمر در رتبۀ دوم قرار میگیرد. ردۀ سوم هم به نمود دستوری نامعین اختصاص دارد که منحصراً در وجه التزامی زمان حال به چشم میخورد. نمود دستوری کامل نیز که زمان آینده و نوع سادۀ زمان گذشته را شامل میشود، در مکان بعدی جای میگیرد. نمود دستوری ناقص غیرمستمر برخلاف نمود همخانوادۀ خود، کمترین میزان تسلطیافتگی نوآموزان زبان فارسی را بر جهت مجهول داراست؛ این نمود در زمانهای گذشته و حال نیز حضور دارد.
بنابراین، میتوان ادعا کرد زنان و مردان غیرفارسیزبان جز در نمود دستوری ناقص مستمر، ابتدا جهت معلوم و سپس جهت مجهول را یاد میگیرند و در تولیدات زبانی خود بهکار میبندند. گفتنی است اولین تولیدات کودکان فارسیآموز هم که در قسمت مرور پیشینهها اشاره شد، دارای جهت معلوم است. بر این اساس، پیشنهاد میگردد که در تهیه و تدوین مواد و کتب آموزش زبان فارسی به غیرفارسیزبانان از جهت مجهول برای تدریس افعال گذشتۀ مستمر و حال مستمر (نمود دستوری ناقص مستمر) و از جهت معلوم برای تدریس سایر افعال استفاده شود.
نمودار شمارة 4، نمایانگر درصد پراکندگی کل پاسخها بر اساس زمانهای زبان فارسی است و نمودار 5 به منظور نمایش درصد پراکندگی کل پاسخها بر اساس نمودهای دستوری زبان فارسی ترسیم شده است.
نمودار (4): درصد پراکندگی کل پاسخها بر اساس زمانهای زبان فارسی
نمودار (5): درصد پراکندگی کل پاسخها بر اساس نمودهای دستوری زبان فارسی
[1]. Chomsky
[2]. Skinner
[3]. Krashen
[4]. Natural Order Hypothesis
[5]. Rashtchi
[6]. Berko
[7]. Dulay & Burt
[8]. Wode
[9]. Hatch
[10]. Bean & Gergen
[11]. Lightbown & Spada
[12]. White
[13]. Schumann
[14]. Meisel
[15]. Jespersen
[16]. Eisenstein
[17]. prestige
[18]. Farhady
[19]. Spurling & Ilyin
[20]. Berko
[21]. Dulay & Burt
[22]. Wode
[23]. Hatch
[24]. Bean & Gergen
[25]. Lightbown & Spada
[26]. White
[27]. Schumann
[28]. Meisel
[29]. Jespersen
[30]. Eisenstein
[31]. prestige
[32]. Farhady
[33]. Spurling & Ilyin