Document Type : Research Paper
Author
PhD., Linguistics, University of Allameh Tabatabai, Tehran, Iran
Abstract
Ezafe has been studied for a long time by Iranian as well as non-Iranian linguists from different angles – from its morphological status – as a linker, clitic or phrasal affix- to its function – as a case-assigner, phonological linker or head marker inside NPs. This paper focuses on the status of Ezafe morpheme –e from all aspects of status, position in NPs and its function altogether chasing the goal of integrating all reliable ideas on it in one research. It shows Ezafe morpheme is an enclitic enters in the syntax of the phrase which links the head noun to its post-nominal modifiers such as adjective phrases, possessive NPs and nominal prepositional phrases. It attaches to the nominal heads as well as to the intermediate projections. The base-generated position of the head noun in Persian NPs is final but since there is a powerful tendency in prepositional languages for nominal heads to occupy the initial position of their projection, it moves to its surface position to the head of DP. Ezafe enclitic enters into the derivation of the noun phrase as a marker of this movement. This head-to-head movement happens in a cyclic manner, the nominal head uses the head position of all intermediate projections as the middle landing sites leaving a trace or a copy (according to the copy theory of movement, both in minimalist approach) behind, a copy which has sui generis morphological realization.
Keywords
- مقدمه
سه پرسش اساسی در برخورد با کسرۀ اضافه در فارسی، نیازمند پاسخی قانعکننده و جامع است: اوّل ماهیّت آن چیست، دوم در چه جایگاه (جایگاههایی) ظاهر میشود و سوم چه نقشی برعهده دارد. مقاله حاضر در راستای تأمین دو هدف اصلی تنظیم شدهاست: نخست، مروری بر مجموع برجستهترین آراء زبانشناسان در خصوص کسرۀ اضافه در فارسی تا در نهایت بتوان به جمعبندی در خصوص ماهیّت آن دست یافت و دوم، ارائه استدلالهایی در راستای تأیید نظر خود مبنی بر نشاندارشدن هسته حرکتکرده با کسرۀ اضافه. در اینجا تلاش میشود از همه جوانب به کسرۀ اضافه نگریسته شود و دلایلی در جهت تأیید نظر مبنی بر هستهنما[1] بودن این عنصر، به دست داده شود و این کار در چارچوب نظری کمینهگرایی چامسکی (1995) صورت میگیرد. ساختار مقاله به این ترتیب تنظیم شده است: به دنبال مقدمه، بخش دو با عنوان مروری بر برجستهترین آراء مطرح در خصوص کسرۀ اضافه آغاز میشود که قمشی[2] (1997)، لارسن[3] و یاماکیدو[4] (2008)، سمولیان[5] (2007) و کهنموییپور[6] (2006 و 2016) را شامل میشود. سپس، در بخش سه به طور خاص روی نظرات مطرح در سمولیان (2007) متمرکز میشویم تا نشان دهیم استدلالهای مطرح در راستای وند تصریفی بودن کسرۀ اضافه از قوّت چندانی برخوردار نیست و نمیتواند به طور قطع واژهبست بودن آن را رد کند و از این گذشته، ارائه تحلیل صرفی نمیتواند از عهدة پاسخگویی به پرسش مربوط به نقش آن در ساخت نحوی گروه اسمی برآید. از این طریق، لزوم حفظ ماهیّتی نحوی (و نه صرفی) برای کسرۀ اضافه نشان داده میشود. در بخش چهار که جمعبندی و نتیجهگیری را شامل میشود، خواهیم دید حتی اگر در مورد ماهیّت کسرۀ اضافه به نظر محکمی دست یابیم، هنوز دو پرسش اساسی باقی میماند که نیازمند پاسخ است. در این بخش، کسرۀ اضافه از زوایای سهگانة فوق بررسی میشود و سپس، با تمرکز بر هستهنما بودن این عنصر، نشان داده میشود هستة گروه اسمی که گرایش غالبی به اشغال جایگاه آغازین گروه دارد، از جایگاه زیرساختی خود در پایان گروه اسمی، به جایگاه روساختی، یعنی لبة راست گروه (نظر به خط فارسی) حرکت میکند و با کسرۀ اضافه، نشاندار میگردد. هر کجا عوامل نحوی مختلف مانع از حرکت هسته به جایگاه آغازین شود ـ برای مثال حضور وابسته پیشین ـ کسرۀ اضافه ظاهر نمیشود. این گرایش در همگانی شمارة دو گرینبرگ[7] به اینگونه صورتبندی شده است که در زبانهای دارای پیشاضافه، مضافالیه تقریباً همیشه پس از مضاف (و صفت پس از موصوف ـ جهانی شماره پنج گرینبرگ ـ) قرار میگیرد و زبان فارسی، زبان پیشاضافهای[8] غالب است (دبیرمقدم،1392). این گرایش پرقدرت موجبات حرکت هستة اسمی را فراهم میسازد.
- پیشینه پژوهش
قمشی (1997) تحلیلی واجی از کسرۀ اضافه به دست میدهد و بدون این که کسرۀ اضافه را عنصری ساختواژی بداند، آن را پیوند به شمار میآورد و با قائل شدن به این اصل که هیچیک از هستههای حاضر در درون گروه اسمی زبان فارسی امکان فرافکنی به سطح بیشینه را ندارند، قاعدهای آوایی در سطح صورت آوایی[9] تعریف میکند که سبب درج کسرۀ اضافه میشود تا نشان دهد آنچه در ادامه میآید، متعلق به حوزة گروه اسمی است یا به بیان غیرفنّی، شنونده متوجه شود که هنوز گروه اسمی به پایان نرسیده است.
پایه اصلی تحلیل قمشی (1997) بر این اصل استوار است که نه هستة اسمی و نه هیچ یک از وابستههای آن به لحاظ نحوی، امکان فرافکنی و تشکیل گروه را ندارند و آنچه در ساخت گروه اسمی میبینیم، تنها مجموعهای از هستههای به هم افزودهشده هستند. حال این سؤال پیش میآید که به طور کلی، گروههای اسمی فارسی چگونه تشکیل میشوند؟ پاسخ وی این است که هستهای که مجوّز تشکیل گروه نحوی را میدهد، هستة حرف تعریف است. گروه اسمی در فارسی فاقد جایگاه مشخصگر و متمم است، امّا میتواند توسط هستهای با توانایی فرافکنی، گزینش شود و آن هسته گروه اسمی را تشکیل میدهد.
شکل 1: ساختمان گروه اسمی در زبان فارسی (Ghomeshi, 1997: 762-No. 61)
وی به دنبال ارائه تحلیل فوق از ساختمان گروه اسمی در زبان فارسی، به سراغ دلیل ورود کسرۀ اضافه در این ساخت میرود و آن را نه متعلق به حوزه صرف و نه نحو میداند، بلکه در صورت آوایی، قاعدهای با نام قاعدة درج کسرۀ اضافه[10]، بر هر هسته دارای مشخصة اسمی یا همان [+N] عمل میکند تا نشان دهد آن هسته دارای ویژگی عدم فرافکنی است و هر آنچه به دنبال آن میآید نیز، هستهای با همین ویژگی است که در درون همان فرافکن بیشینه قرار دارد (Ghomeshi, 1997: 778): کسرۀ اضافه را بر هستة دارای مشخصه [+N] درج کن، وقتی به دنبال آن عنصر آشکار غیروندی درون فرافکن بیشینة واحد بیاید.
بر فراز هستة اسمی، هستة حرف تعریف وجود دارد که مجوّز تشکیل گروه اسمی را به اسم میدهد. در مواردی که گروه اسمی مالک در ساخت حضور دارد، از آنجایی که در فرافکن بیشینه بودنِ آن جای تردید وجود ندارد، نمیتواند تحت تسلط هستة اسمی باشد و در جایگاه خواهر سطح بارِ حرف تعریف (همان مشخصگر گروه حرف تعریف) قرار دارد. دو نوع هستة حرف تعریف در فارسی وجود دارد؛ یکی هستة حرف تعریف تهی است که معرفه است و توان حالتدهی دارد و دیگری نکره که حالت نمیدهد.
نظریة عدم قابلیت فرافکنی هستة اسمی در زبانهای نظیر فارسی و برخی دیگر از زبانهای ایرانی در یک مقطع زمانی، طرفداران زیادی داشت، امّا مثالهای نقض محکمی برای آن ارائه شد که به عمر آن پایان داد. اوّلین مورد مشکلساز برای این تحلیل، گروههای حرفاضافهای است که در غالب موارد، متمم حرفاضافه نیز حضور دارد. قمشی (1997: 783) اینطور تحلیل میکند که گرچه متممی به همراه هستة حرفاضافه وجود دارد، امّا این متمم، گروه اسمی نیست و اسم است و از آنجا که این گروههای حرفاضافهای هرگز نمیتوانند درون خود گروه ملکی داشته باشند، فرافکن بیشینه نیستند و تنها توالی دو هستة حرفاضافه و اسمند. همچنین، مواردی مانند «با عجله» و «قبل از ظهر» را در ساختهایی مانند «بحث با عجلة حسن»گروه حرفاضافه نمیگیرد و آنها را اسم مرکب برمیشمارد.
مشکل به اینجا ختم نمیشود. موارد متعددی را میتوان یافت که بر سر گروه بودن وابستههای اسم، جای تردید وجود ندارد و سمولیان (2006 و 2007) و کهنموییپور (2006) به بسیاری از این موارد اشاره میکنند، مثالهایی نظیر «مردم نگران وضعیت تحریمهای تهران» که نشان میدهد گروه صفتی حاضر درون گروه اسمی که تنها هسته نیست و میتواند تشکیل فرافکن بیشینه بدهد، کم نیستند. اگر بخواهیم وابستههای از نوع بند موصولی را نیز وارد بحث کنیم، قضیه از این نیز روشنتر میشود.
یکی دیگر از مسائلی که در بررسی کسرۀ اضافه در فارسی، همواره مشکلبرانگیز است، تعامل خاص آن با یای نکره است. نظرات در خصوص این عنصر نیز از پژوهشی به پژوهش دیگر متفاوت است و خارج از حوزة بحث این پژوهش است.
لارسن و یاماکیدو (2008) در کنار معرفی ساخت اضافه در زبان فارسی، به پیروی از سمیعیان[11] (1994) که از کسرۀ اضافه در مقام اعطاءکنندۀ حالت به عناصر اسمی حاضر در گروه اسمی فارسی یاد میکنند، در چارچوب نظریة گروه حرف تعریف[12] این نظر را مطرح میکنند که همة وابستههای پسین اسم، نوعی متمم هستند و از این میان آن دسته که دارای مشخصه [+N] ـ شامل گروه اسمی اضافه یا ملکی، گروه صفتی و گروههای حرفاضافهای اسمی ـ نیازمند حالتند و از آنجا که نمیتوانند در جایگاه زیرساختی خود از هستة حرف تعریف، حالت بگیرند، ناچار به حرکت هستند و ظهور کسرۀ اضافه برای اعطاء حالت به این وابستههاست. در ساخت گروه اسمی فارسی، دو دسته عنصر به همراه اسم حاضرند. دستة نخست که به نام وابستههای پیشین اسم[13] خوانده میشوند، شامل عناصری مانند صفات اشاری (آن، این)، صفات شمارشی، صفات عالی و کمیتنماها یا سورها[14] (همه، هر، بعضی و مانند آن) میشود. سایر وابستهها از نوع پسین[15] هستند که تمامی گروههای اسمی اضافی و ملکی، گروههای صفتی، گروههای حرفاضافهای، بندهای موصولی و بندهای موصولی کاهشیافته[16] را دربرمیگیرد. کسرۀ اضافه تنها پیش از وابستههای پسین اسم ظاهر میشود که تمامی موارد مذکور به استثناء گروههای حرفاضافهای با هستة حرف اضافه واقعی و بندهای موصولی را شامل میشود (Larson &Yamakido, 2008: 45). هستة تمامی وابستههای پسین اسم که سبب ظهور کسرۀ اضافه میشوند ـ هستههای اسمی، صفتی و گروه حرفاضافهای اسمی ـ با یکدیگر در یک مشخصه مشترکند و آن مشخصه [+N] است. وجود این مشخصه، نیاز آن به حالت را توجیه میکند. تا به اینجا تحلیل لارسن و یاماکیدو (2008) با سمیعیان (1994) همسوست، امّا آنان این سوال را مطرح میکنند که چرا وابسته باید به حالت نیاز داشته باشد و در پاسخ آن، با استناد به نظریة گروه حرف تعریف، اینطور پاسخ میدهند که گروه حرف تعریف همانند گروه فعلی، حاصل فرافکنی هستهای دارای ساختار موضوعی[17] است. به بیانی دیگر، به تعبیر باروایز[18] و کوپر[19] (1981) و کینان[20] و استاوی[21] (1994) این هستة حرف تعریف است که روابط نحوی میان عناصر حاضر در ساخت را تعریف میکند و به آنها نقش معنایی میدهد.
با تحلیل موازی هستة فعلی از هستة حرف تعریف مبنی بر ایجاد محدودیتهای گزینشی از جانب این هسته بر روی وابستههایش و نیز داشتن دامنة معنایی[22]، میتوان برای گروه حرف تعریف، ساختار تتایی تعریف کرد. سلسلهمراتب نقشهای معنایی برای هستة حرف تعریف به موازات هستة فعلی از این قرار است(Larson & Yamakido, 2008: 50-No.15):
(1) D: θSCOPE > θRESTRICT> θNOBLIQUE
V: θAGENT > θTHEME> θGOAL> θOBLIQUE
هستة حرف تعریف نیز همانند فعل میتواند ظرفیتهای مختلف ساختار لایهای[23] هستهای و پوستهای داشته باشد. در این تحلیل، دیگر افزوده[24] بودن برای برخی از وابستهها در گروه اسمی پذیرفته نیست و هر عنصری که به همراه هستة حرف تعریف در این ساخت شرکت میکند، نوعی متمم برای اسم است و یکی از نقشهای معنایی آن را میگیرد. در این میان برخی از نقشهای معنایی، اصلی و اجباری و برخی دیگر اختیاریاند (مانند صفتها) نزدیکترین وابسته به هسته همیشه پیش از سایر متممها با هسته ادغام میشود. در این منظر، تمامی وابستههای هسته در جایگاه بعد از آن قرار دارند و حتی اگر در زبانی مانند انگلیسی میبینیم که صفات، وابستههای پیشین اسم هستند، در جایگاه روساختی خود ظاهر شدهاند در حالی که در زیرساخت در جایگاه بعد از اسم قرار دارند. همه متممهای هستة حرف تعریف مادامی که دارای مشخصة [+N] باشند، به حالت نیاز دارند و متممهایی نظیر گروههای حرفاضافهای واقعی و بندهای موصولی که فاقد این مشخصه هستند، نیازی به حالت ندارند و کسرۀ اضافه نیز قبل از این وابستهها ظاهر نمیشود. هر کسرۀ اضافه در ساخت گروه حرف تعریف، وظیفة بازبینی (یا اعطاء) حالت عنصر دارای مشخصة [+N] خود را دارد و مادامی که عنصر بعدی دارای این مشخصه باشد، کسرۀ اضافه در گروه تکرار میشود (Larson & Yamakido, 2008: 61-No.32):
(2) In ketâb-e sæbz-e jâleb
DEF book-EZ green-EZ interesting
The interesting green book
[DP Pro [D´ in [DP ketab [D´ t [DP [XP e sabz] [D´ t [XP e jaleb]]]]]]]
نگارندگان در پایان به این نکته اشاره میکنند که میتوان از تحلیل مبتنی بر ساختار پوستهای و هستهای برای گروه حرف تعریف و اعطای حالت به وابستهها برای ساختهای دیگری از زبانهای دیگر، نظیر ساختهای چندمعرفه[25] در یونانی جدید و یا تصریف خاص ژاپنی در گروههای اسمی آن استفاده کرد. به علاوه لارسن و یاماکیدو (2006) با بررسی دادههایی از زازاکی، از تکرار کسرۀ اضافه در وابستههای اسم، تحت عنوان حالتدهی دوگانه[26] یاد میکنند. در نظر گرفتن ویژگیهایی همانند فعل در مقام یک هستة واژگانی که بیشترین محتوای معنایی و گزارهای جمله را با خود حمل میکند، برای هستهای نقشی همانند حرف تعریف که همانطور که از نام آن پیداست، نقشی است و محتوای غنی واژگانی ندارد، از دیدگاه نگارنده پذیرفته نیست.
کهنموییپور (2006) همسو با کهنموییپور (2000) ضمن به دست دادن تحلیلی نحوی از کسرۀ اضافه و برقراری رابطهای میان آن و ترتیب بینشان واژگانی، آن را نشانة نوعی مطابقه معرفی میکند که باید میان اسم و برخی از وابستههای آن برقرار شود و چنانچه آن وابسته در موقعیتی نباشد که رابطة مشخصگر ـ هسته[27] میان آن دو برقرار باشد، ناچار باید حرکت نحوی صورت گیرد و ظهور کسرۀ اضافه، ناشی از همین حرکت سازههاست. وی استدلال خود را بر پایه ردّ حالتدهی کسرۀ اضافه اقامه میکند و معتقد است چنانچه تمامی موارد رخداد کسرۀ اضافه را در نظر بگیریم، قبول نقش اعطاء حالت برای آن، خود به خود منتفی میشود. وی برای اثبات ادعای خود مبنی بر رخداد حرکت وابستهها در درون گروه اسمی، از کلمههای مرکّب فارسی نظیر «گلاب، کتابخانه، بزرگمرد» و نیز بسیاری از گروههای اسمی مانند «مادربزرگ، آبپرتقال، سیبزمینی» کمک میگیرد که توالی وابسته + اسم دارند و میگوید چون این ترتیب در گروه اسمی، به هم میریزد، کسرۀ اضافه ظاهر میشود و حضور کسرۀ اضافه، خود به معنی رخداد حرکت است (Kahnenouyipour, 2006: 3).
وی همچنین به این نکته اشاره میکند که اگر ارتباطی میان ترتیب سازهها و ظهور یا عدم ظهور کسرۀ اضافه وجود نداشته باشد، پس نباید شاهد عدم تظاهر آن در مورد وابستههای پیشین اسم همچون صفات عالی باشیم، چرا که نمیتوان تعریف معناداری از تفاوت رابطة میان اسم با صفت عالی (که پیش از اسم و بدون کسرۀ اضافه میآید) با صفت تفضیلی (که به دنبال اسم میآید و باعث ظهور کسرۀ اضافه میشود) به دست داد. به علاوه وی برخلاف لارسن و یاماکیدو (2008) که میگویند ترتیب زیرساختی برای وابستههای صفتی، بعد از اسم است و در زبانهایی مانند انگلیسی که صفت قبل از اسم میآید، حرکت رخ داده است، معتقد است جایگاه زیرساختی صفت و سایر وابستههای اسم، جایگاه پیش از آن است تا رابطة مطابقه میان آنها با اسم بتواند در رابطه مشخصگرـهسته برقرار شود و چنانچه وابستهای بخواهد به بعد از اسم برود، ناچار کسرۀ اضافه وارد ساخت میشود تا رابطة مطابقه را بازبینی کند و این اصل در مورد تمام وابستههای اسم صرفنظر از این که دارای مشخصة [+N] باشد یا نباشد، صدق میکند و نمونهای از گروههای حرفاضافهای واقعی که سبب ظهور کسرۀ اضافه روی اسم میشود را به عنوان شاهدی برای این نظر بیان میکند (Kahnenouyipour, 2006: 6-No.8):
(3) Ali-ye Karimi, bâzikon-*( e ) [bâ češmân-e bâz]-e
Ali-EZ K. player-EZ with eyes-EZ open-EZ
tim-e …
team-EZ
وی همینطور مثالی از بند موصولی کاهشیافته ذکر میکند که با کسرۀ اضافه همراه میشود[28]:
(4) Aks-e [čâp = šode dær ruznâme]
Picture-EZ published in newspaper
این نظر را که جایگاه پس از هستة اسمی برای وابستههای اسمی جایگاه روساختی است، میتوان به سه طریق تحلیل کرد که یکی از این تحلیلها در کهنموییپور (2000) با عنوان حرکت هسته به هسته به کار گرفته شده است. طبق این تحلیل، فرافکنی نقشی با نام فرافکن وابسته[29] بر فراز گروه اسمی وجود دارد که دارای مشخصة پرقدرت [Mod] است و باعث میشود هستة اسمی که دارای همین مشخصه است و کسرۀ اضافه تظاهر ساختواژی آن است، به هستة فرافکن مزبور حرکت کند و به آن افزوده شود تا بازبینی میان این دو مشخصه صورت پذیرد. در کهنموییپور (2006) رویکرد دیگری با نام حرکت چرخشی[30] اتخاذ شده است که بر اساس آن، میان اسم و وابستههای آن، فرافکنهای نقشی با هستههای تهی قرار دارند که سازهها به طور چرخشی به مشخصگر این فرافکنها حرکت میکنند و نقطه قوّت این رویکرد در این است که میتوان نشان داد وابستههای هستة اسمی، تنها هسته نیستند و میتوانند فرافکن بیشینه نیز باشند؛ چراکه عدم امکان فرافکنی وابستههای اسمی قطعاً رد شده است (Kahnemouyipour, 2006: 8-No.12):
(5) sâlon-e [por æz jamiyæt]-e sinemâ
hall-EZ full of crowd-EZ cinema
وی در ادامه به جای تمرکز بر مواردی که کسرۀ اضافه قبل از وابسته ظاهر میشود، مواردی را بررسی میکند که کسرۀ اضافه ظاهر نمیشود و به جای گشتن به دنبال دلیل برای درج کسرۀ اضافه، عواملی را که مانع از این درج میشود، میسنجد و این پرسش را مطرح میکند که باید دلیل را در جایگاه این وابستهها جستجو کرد یا در ماهیّت آنها و در پاسخ، اهمیت را بر ماهیّت آنها قرار میدهد؛ چرا که پیشین یا پسین بودن وابسته نسبت به هستة اسمی به تنهایی به معنی درج یا فقدان کسرۀ اضافه نیست. کهنموییپور (2016) در تأیید نظریة حرکت چرخشی خود، ضمن ارائه دادههای متنوعتر از فارسی و نیز از دیگر زبانهای ایرانی نظیر اورامی[31]، کرمانجی، زازاکی و ساختهایی شبهاضافه از زبان رومانیایی[32] در کنار زبانهای دارای کسرۀ معکوس مانند گیلکی و مازندرانی، ضمن اشاره به تفاوتهای رفتاری آنها این نکته را مطرح میکند که این قبیل تنوّع در رفتارهای زبانی، بسیار رایج است و این امکان وجود دارد که هر عنصری در زبان، نقش متفاوت از همان عنصر با ریشة مشترک در زبانی دیگر یافته باشد. در نتیجه، لازم است برای هر زبان بر اساس دادههای همان زبان در جستوجوی پاسخ برآمد. وی بر وجود رابطهای مستقیم میان ترتیب اسم با وابستههایش و حضور یا عدم حضور کسرۀ اضافه در گروه اسمی تأکید میکند و جایگاه زیرساختی پایانی برای اسم در نظر میگیرد و با قائلشدن به حرکت گروهی، کل گروه اسمی را به فرافکنی پایین گروه حرف تعریف به نام گروه مطابقه[33] حرکت میدهد که هستة آن با کسرۀ اضافه پر میشود و در مورد صفات عالی و شمارشی، بحث کسرۀ اضافه محذوف[34] را به میان میکشد (Kahnemouyipour, 2016: 14). وی مینویسد گروه اسمی در پایان گروه حرف تعریف فارسی، اشتقاق در پایه مییابد و تمام گروههای صفتی در جایگاهی بالاتر از آن قرار دارند. صفت شمارشی و اشاری هم در جایگاه بالاتر هستند. یک فرافکن میانه به نام گروه مطابقه، مجوّز حرکت گروه اسمی از نوع حرکت چرخشی چینکوئه[35] (2010) را فراهم میسازد. کسرۀ اضافه نیز به عنوان تظاهر آشکار این حرکت وارد ساخت میشود. وی همین حرکت امّا از نوع پنهان[36] آن را برای گروه حرف تعریف انگلیسی نیز پیشنهاد میدهد. ماهیّتی که کهنموییپور برای کسرۀ اضافه تعریف میکند، به تعبیر دیکن[37] (2006) پیوند است (Kahnemouyipour, 2016: 12).
سمولیان (2007) تحلیلی صرفی از کسرۀ اضافه به دست میدهد و از این طریق نشان میدهد که در نظرگرفتن نقش نحوی نظیر اعطاء حالت یا نقش آوایی با مشکل مواجه میشود. او این عنصر وند تصریفی از نوع وند گروهی میداند که به تمام هستهها و سطوح میانی درون گروه اسمی متصل میشود تا نشان دهد باید منتظر یک وابسته یا متمم گروه اسمی بمانیم. سمولیان علاوه بر تحلیلی یکدست از این عنصر و نقش آن در ساختار گروه اسمی زبان فارسی، این نظر را بدست میدهد که کسرۀ اضافه، حاصل دستوریشدگی و بازتحلیل[38] ضمیر موصول/ اشاره فارسی است. وی به پیروی از میلر[39] (1992) تحلیلی صرفی برای وند گروهی به دست میدهد؛ در حالیکه واژهبستها عناصر نحوی محسوب میشوند که انگیزههای نحوی (یا حداقل پساواژگانی[40]) دارند. وی وند گروهی را از واژهبست متفاوت میداند و از میان دو معیار میلر (1992) یکی را در راستای تأیید نظر خود به کار میگیرد که در ادامه، این استدلالها و دلایل عدم پذیرش آنها در پژوهش حاضر ذکر میشود.
سمولیان (2007) یکی از کاملترین دستهبندیها از انواع وابستههایی که میتوانند به همراه هستة اسمی در ساخت گروه اسمی فارسی شرکت کنند، به دست میدهد: وابستههای پیشین اسم: صفات اشاری[41]، کمیتنماها[42]، اعداد و صفات عالی که هیچکدام با کسرۀ اضافه همراه نمیشوند؛ در مقابل وابستههای پسین: اسمهای شاخص، گروههای صفتی و گروههای حرف اضافهای، بندهای موصولی و بندهای موصولی کاهشیافته که همه با کسرۀ اضافه ظاهر نمیشوند و برخی در مجاورت هسته میآیند، بدون این که نیازی به کسرۀ اضافه باشد و گروههای حرفاضافهای واقعی از این دستهاند (Samvelian, 2007: 608). به علاوه، کسرۀ اضافه تنها خاص گروه اسمی نیست. گروههای صفتی و گروههای حرفاضافهای اسمی نیز با کسرۀ اضافه ظاهر میشوند و نکته قابل ذکر دیگر این که کسرۀ اضافه تنها به هسته متصل نمیشود و میتوان در تمامی سطوح میانی فرافکن (و نه سطح بیشینه) آن را مشاهده کرد.
وی برای استدلال، معیارهای صرفی، نوایی و توزیعی به دست میدهد تا موقعیت کسرۀ اضافه به مثابه وند تصریفی را تثبیت کند. در این میان با برشمردن تفاوتهایی نظیر این که برخی وندهای تصریفی به ریشه نزدیکترند، وندهای تصریفی را به دو دسته سطح گروه و سطح کلمه تقسیم میکند و این تقسیمبندی این امکان را فراهم میکند که به جز ریشه بتوان آن را به سطح بار (هر سطحی درون فرافکن بیشینه) اضافه کرد. وی پسوند e معرفهساز[43] در فارسی محاورهای و وند جمعساز را با این دلایل که تنها به ریشه متصل میشوند، اجازه نمیدهند وند تصریفی دیگری بین آنها و ریشه بیاید، تکیه اصلی کلمه را بر خود حمل میکنند و قابل حذف به قرینه نیستند، وندهای تصریفی سطح کلمه و کسرۀ اضافه، ضمایر مقیّد شخصی و یای نکره را وندهای تصریفی سطح گروه در فارسی معرفی میکند. وی در خصوص مواردی نظیر «دخترکوچولوها» یا « کلاهسبزها» که در ظاهر وند جمع به افزوده هستة اسمی متصل شده است، این نظر را دارد که از آنجایی که کسرۀ اضافه نیز درج نشده است، نوعی ترکیب هستند و نحو به ساختمان درونی آنها دسترسی ندارد و وند به مثابه یک ریشه با آن برخورد میکند (Samvelian, 2007: 618).
قبل از نقد نظر سمولیان، ذکر این نکته لازم است یادآوری شود که مقاله مزبور در چارچوب نظری دستور ساخت گروهی هستهـ بنیان[44] تنظیم شده است و برپایههای نظری آن تردیدی وارد نیست. در خصوص بخش مربوط به قائلشدن به وضعیت وند تصریفی بودن کسرۀ اضافه در مقابل قائلشدن به وضعیت واژهبستی برای آن، در دو مقاله شقاقی (1392) به تفصیل بحث و ایرادات وارد بر آن برشمرده شده است. وی با این استدلالها که گزینش میزبان کسرۀ اضافه آزادتر از وند تصریفی است و گوینده میتواند آن را یا به هسته یا وابسته متصل کند (ویژگی تابعیت دوگانه که منحصر به واژهبست است)، آن را واژهبست جایگاه دوم میداند و نه وند تصریفی (شقاقی، 1392الف: 27). در مقالة دوم شقاقی (1392) نیز این نظر مطرح شده است که کسرۀ اضافه نقشی در واژهسازی و ساختمان واژه ندارد و نمیتوان آن را همچون وند تصریفی بخشی از ساختمان واژه به شمار آورد. گرچه به اعتقاد نگارنده وند تصریفی نیز نقشی در ساختار درونی واژه ندارد، امّا در اینجا دلایل خود برای ردّ نظر سمولیان (2007) برمیشمارد.
در سمولیان (2007) سه عنصر کسرۀ اضافه، ضمایر مقیّد شخصی و نشانه معرفه در گونه محاورهای زبان فارسی، به عنوان وند تصریفی سطح گروه معرفی و این ادعا بر اساس معیارهای زوئیکی[45] و پولوم[46] (1983) و کلونس[47] (1985) سنجیده شده است. در اینجا به پیروی از شقاقی (1376) با در نظر گرفتن صورت متصل فعل «بودن» در زبان فارسی به همراه صورت متصل «هم» و صورت متصل «ها» تأکیدی در فارسی در مقام واژهبست ساده که بر سر واژهبستبودن آنها کمتر تردید وجود دارد، این نظر را مطرح میکنیم که حتی با اذعان به ماهیّت نسبیبودن تمامی معیارهای تمیز وند تصریفی از واژهبست، باز هم کفه واژهبست بودن کسرۀ اضافه در مقابل وند تصریفی سطح گروه بودن آن سنگینتر است. نگارنده از وجود انواع واژهبست و حضور وند گروهی در مرز میان وندهای تصریفی و واژهبستها و نیز اختلاف نظر زبانشناسان در باب معیارهای تعریفشده برای واژهبست و وند گروهی آگاه است. از این رو ضمن بررسی وضعیت کسرۀ اضافه به لحاظ ماهیت ساختواژی، از آن میگذرد و عمده تمرکز خود را بر چرایی وقوع و نقش آن قرار میدهد و اگر تأکیدی بر وضعیت واژهبستی برای کسرۀ اضافه دارد، تنها از این روست که نشان دهد این عنصر، نحوی است و با مقاصد نحوی وارد ساخت گروه اسمی در فارسی میشود.
یکی از معیارهای زوئیکی و پولوم (1983) در تمیز وند از واژهبست، درجة گزینش میزبان است. از آنجا که این درجة گزینش در مورد وندها بسیار بالاتر از واژهبستهاست، سمولیان (2007) با اشاره به این مطلب که کسرۀ اضافه به هستة حرفاضافه و هستة فعلی نمیچسبد، پس مانند وند تصریفی است، به این نکته اشاره میکند که صورت متصل فعل «بودن» هم جز به اسم و صفت به پایه دیگری متصل نمیشود. در نتیجه، درجة گزینش میزبان آن به مراتب بالاتر از کسرۀ اضافه است. به باور نگارنده همین که کسرۀ اضافه هم به اسم و هم به صفت و هم به پارهای از کمیتنماها و حروف اضافه متصل میشود، به معنی آزادی نسبی در گزینش پایه است. معیار بعدی در مورد خلاء اتفاقی در صیغگان تصریفی است. سمولیان (2007) با نشان دادن خلاء اتفاقی بالا در مورد ضمایر مقیّد شخصی در ساختهایی نادستوری مانند «*بدونش»، بر وندبودن آن تأکید میکند، اما در عین حال اذعان میکند که در مورد کسرۀ اضافه این وضعیت مشاهده نمیشود (Samvelian, 2007: 626). ظهور ویژگیهای واجیـ صرفی غیرقابل پیشبینی در وندافزایی تصریفی، یکی دیگر از معیارهای به کار رفته در مقاله مورد بحث است. وی با اشاره به مواردی مانند «پایش، *بایش، گربهاش، بهش» بر وندبودن ضمایر مقید شخصی، تأکید میکند؛ واقعیتی که در مورد کسرۀ اضافه صدق نمیکند و اگر ضمایر مقید شخصی را از جرگة واژهبستها خارج کند، موفقیتی در خصوص کسرۀ اضافه به همراه ندارد، چراکه وقوع کسرۀ اضافه با تنوعهای واجی غیرقابل پیشبینی همراه نیست. گو اینکه رجوع به پیشینه تاریخی هر کلمه در مورد مثالهای مربوط به ضمایر مقید نیز میتواند تاحد زیادی دلیل تفاوتهای صوری را توضیح دهد که مورد بحث مقاله حاضر نیست.
تا بدینجا معیارهای زوئیکی و پولوم (1983) نتوانسته است برای نتیجهگیری سمولیان (2007) مثمرثمر واقع شود. از این رو، به معیارهای میلر (1992) استناد میکند و دو معیار حذف هجای مشابه[48] و معیار همپایگی[49] را به کمک میگیرد. بر اساس معیار نخست، دو وندی که به لحاظ آوایی یکسان هستند و یا شباهت آوایی به یکدیگر دارند، نمیتوانند به دنبال یکدیگر به صورت پایه متصل شوند و سمولیان (2007) عدم باهمآیی وند جمع و وند مالکیت در انگلیسی را شاهدی بر صحت این معیار معرفی میکند. او نمونههای فارسی آن را عدم باهمآیی کسرۀ اضافه و یای نکره ذکر میکند (Samvelian, 2007: 628). از آنجا که برای عدم باهمآیی این دو عنصر دلایل دیگری نیز میتوان به دست داد[50]، باید گفت این معیار در مورد واژهبستها هم صدق میکند و نمیتوان آن را به عنوان ملاکی برای تمیز وند تصریفی از واژهبست به دست داد. برای مثال در نظام فعل، همواره وند تصریفی ماضیساز و شناسهها[51] به دنبال هم میآیند. همینطور در ساختی مانند بهترینها، دو وند تصریفی صفت عالیساز و نشانه جمع به دنبال هم به صورت پایه متصل شدهاند. ترکیبی مانند «پسرمم» را به معنی «پسر من هم»، میتوان در محاوره به کار برد، اما « دکترمم » در معنی « دکتر هم هستم» کاربرد ندارد. علت بیش از آن که در معیار مزبور نهفته باشد، به اجتناب گوینده از بروز ابهام معنایی مربوط میشود یا قواعد واجی زبان را میتوان در این میان دخیل دانست. همانطور که دادههای فارسی نشان میدهد، قابلیت تجمع واژهبستها به دنبال یکدیگر و عدم این امکان برای وندهای تصریفی در فارسی به صورت یک اصل عمل نمیکند و برای هر دو مثال نقض وجود دارد. از جمله ساختهایی مانند بچههایی، کتابهایی و بسیاری دیگر نظیر آن در فارسی کاملاً خوشساخت هستند. در حالیکه اگر طبق تحلیل سمولیان (2007) هر دو نشانه جمع و یای نکره را وند تصریفی بگیریم، اصل مزبور بار دیگر نقض میشود.
بدساختی مواردی مانند «قهرمانِ راندهشده از میهنشِ این رمان» برای سمولیان دلیلی بر این است که معیار حذف هجای مشابه، صرفاً به وندهای دارای شباهت آوایی محدود نمیشود و کلاً مانع از باهمآیی دو وند تصریفی میشود. شقاقی (1392 الف) نیز در خصوص این مثالها معتقد است دلیل بدساختی به ساختار گروه اسمی و وابستة حرفاضافهای مربوط میشود، به طوریکه به نظر میرسد این وابسته صفت است که راه را بر گروه حرفاضافهای بسته است و هر عنصر دیگری هم همین مانع را به وجود میآورد و موجب بدساختی گروه اسمی میشود (شقاقی، 1392 الف: 19).
سمولیان (2007) معیار همپایگی که یکی دیگر از معیارهای میلر (1992) را که برای جدایی وند گروهی از واژهبست است، به این دلیل که آن را تکجهتی[52] میخواند، در کار خود ملاک عمل قرار نمیدهد. بر اساس این معیار، از آنجا که واژهبست بر کل سازة همپایهشدة خود تسلط معنایی دارد، لزومی به تکرار آن در هر یک از سازههای همپایهشده نیست، امّا در مورد وند تصریفی این امکان وجود ندارد. چرا که وند تصریفی نمیتواند بر کل ساخت همپایه تسلط معنایی داشته باشد. برای مثال عبارت کتابها و قلمها با عبارت کتاب و قلمها هممعنی نیست (Samvelian, 2007: 630-No.55):
(6) [kolah-e sefid (*-e) va lebas-e zard]-e Maryam.
سمولیان به عنوان آخرین استدلال، بحث دستوریشدگی کسرۀ اضافه را به میان میکشد و اینطور نتیجه میگیرد که این عنصر در اثر رخداد فرایند دستوریشدگیـ بازتحلیل در فارسی معاصر به وند تصریفی تبدیل شده است، امّا دلیل محکمی به دست نمیدهد که چرا معتقد است این مسیر دستوریشدگی در خصوص کسرۀ اضافه کامل شده است و آن را از وضعیت واژهبست خارج کرده است. مطالعات مستقلی در خصوص دستوریشدگی این عنصر لازم است تا تأیید محکمی بر آن بگذارد و به آسانی نمیتوان چنین ادعایی را پذیرفت.
- یافتهها
3ـ1. سه پرسش اساسی در مورد کسرۀ اضافه
همانطور که در مقدمه اشاره شد، بحث بر سر چیستی و ماهیّت کسرۀ اضافه تنها یکی از سه پرسش اساسی است که باید بتوان به پاسخی مستدل برای آنها دست یافت. چه این عنصر وند تصریفی سطح گروه باشد و چه واژهبست و یا تنها پیوندی با هویت واجی باشد و در سطح صورت آوایی وارد اشتقاق شود، باید بتوان تعریف منظم و منسجمی از شرایط حضور آن و نیز نقشی که بر عهده دارد، به دست داد. ضمن مروری بر پاسخهایی که تاکنون به این پرسشها داده شده است، نقاط ضعف و قوّت یا به عبارتی دلایل امکان ردّ یا قبول آنها را برمیشماریم به این امید که راه برای رسیدن به پاسخ نهایی روشنتر و کوتاهتر از قبل شود.
3ـ2. ماهیّت کسرة اضافه
تحلیلهایی را که تاکنون در خصوص کسرۀ اضافه صورت گرفته است، در دو دسته اصلی، یعنی تحلیلهای نحوی و تحلیلهای صرفی در بخشهای پیشین مرور کردیم. در اینجا جمعبندی از تمام نظرات در مورد ماهیّت کسرۀ اضافه را به دست میدهیم.
3ـ2ـ1. کسرۀ اضافه در مقام حرفاضافه
این نظر در نعمتزاده (1372) آمده است و سمیعیان (1983) آن را با استدلالهایی نظیر نیاز به استقلال واجی برای حروف اضافه که کسرۀ اضافه فاقد آن است، تفاوت رفتار نحوی گروههای حرفاضافهای با زنجیرة اسم و کسرۀ اضافه و عنصر بعد از آن ردّ کرده است. حرفاضافه تنها متمم از نوع گروه اسمی میگیرد، امّا به دنبال کسرۀ اضافه طیف وسیعتری از عناصر میآید و فرض حرفاضافه بودن کسرة اضافه، قواعد ساخت سازهای را پیچیده میکند که با اصل اقتصاد در دستور زبان همسو نیست. به علاوه، توالی کسرۀ اضافه و عنصر بعد از آن را نمیتوان با گروه حرفاضافهای همپایه کرد و به زنجیرهای خوشساخت دست یافت:
(7) *نامة سورنا و برای سورنا
حتی اگر تلاش کنیم در این راستا برای کسرۀ اضافه، هویت پساضافة مقید هم در نظر بگیریم، لازم است سایر عناصر حاضر درون گروه حرفاضافهای همگی قبل از آن بیایند. در حالی که اینطور نیست و پساضافهای که در پایان گروه خود نیاید، تمامی قواعد و واصول تعریف پساضافه را نیز برهم میزند.
3ـ2ـ2. کسرۀ اضافه در مقام حرف ربط
به موجب این فرض، کسرۀ اضافه مانند « و » عطف یا «یا» است . عناصر دارای مشخصة [+N] را با یکدیگر همپایه میکند (درزی، 1384: 91). یکی از روشنترین دلایل برای ردّ این فرضیه، امکان تغییر ترتیب سازهها در ساختهای همپایه و عدم امکان این جابهجایی در ساختهای اضافه است. شاید ساخت « کیفِ چرم» و «چرمِ کیف» هیچیک بدساخت نباشد، امّا قطعاً معنی حفظ نشده است. بهعلاوه، برخلاف ساختهای همپایة چندپایه که میتوان حرفربط را حدف کرد و ویرگول را جایگزین آن کرد، در حوزة اضافه این امکان وجود ندارد. در مواردی در ساختهای وصفی بعد از صفت اوّل میتوان کسرۀ اضافه را از پیش از صفات دیگر حذف و ویرگول یا مکث را جایگزین آن کرد، امّا این امر تنها در همین نوع وابسته اسمی آن هم نه در مورد اوّلین صفت، امکانپذیر است و نمیتوان به عنوان اصل بدان استناد کرد:
(8) کتاب وزین، جامع و بیبدیلِ سیبویه
(9) *اتاق زیرشیروانی، شلوغِ خونة مادربزرگ
به علاوه، دو سازهای که از طریق حرف ربط به یکدیگر متصل میشوند، دارای مقولة یکسان با یکدیگرند. در حالیکه میان دو عنصری که با کسرۀ اضافه به یکدیگر مرتبط میشوند، رابطة هستهـ وابسته وجود دارد. حتی مقولههای یکسانی نیز ندارند و این امر، نقض شرط اصلی همپایگی است.
3ـ2ـ3. کسرۀ اضافه در مقام پیوند
از بانیان این نظر، قمشی (2010) و غنیآبادی[53] (2010) هستند که کسرۀ اضافه را پیوند آوایی میدانند که حریم سازه را نشان میدهد و قاعدهای واجی سبب درج آن میشود. در خصوص قمشی (1997) به تفصیل گفتیم که او دلایل نحوی همچون عدم امکان تشکیل فرافکن توسط هستة اسمی برای نظر خود به دست میدهد، اما به عنوان عنصر واجی، دلیل یا دلایل واجی که نیاز به آن را فراهم میسازد، برنمیشمارد. در نگاهی گذرا به این تحلیل حداقل از منظر نگارنده، علل واجی درج این واکة خاص (واکة کوتاه نیمهافراشته پیشین) و عدم پیروی آن از ظهور واجگونههای مختلف بر اساس هر بافت آوایی، تبیینپذیر به نظر نمیرسد؛ بماند که با سیر تاریخی شکلگیری این عنصر نیز سازگار نیست. شاید این نظر مطرح شود که کسرۀ اضافه دارای واجگونه است (صورت – e زمانی که صورت پایه به همخوان ختم میشود و –je زمانی که آوای پایانی آن، واکه است). از نظر نگارنده، در این موارد شاهد درج همخوان میانجی به دلیل محدودیت خاص آوایی زبان فارسی هستیم که منحصر به کسرۀ اضافه نیست و در تمامی بافتها عمل میکند و مانع از کنار هم قرارگرفتن دو واکه میشود و نمیتوان آن را واجگونه کسرۀ اضافه به شمار آورد.
در رویکردی متفاوت از قمشی (1997) میتوان به دبیرمقدم (1392) اشاره کرد که از کسرۀ اضافه فارسی با نام پیونده[54] در مفهوم وسیله یا ابزار پیوند برای نمایاندن هسته یا وابسته (دو مورد کسرۀ اضافه، هسته) یاد میکند که در ساختی که متشکل از یک هستة اسمی و وابسته گروهی (یعنی یک گروه اسمی یا گروه صفتی) است، به هسته میپیوندد: « کتاب ارزشمند». ترکیب اسم با وابسته صفتیاش، تشکیل هستة اسمی میدهد و پذیرای وابستة دیگری میشود: ]کتاب ارزشمند [ زبانشناسی. در این صورت نیز هسته با پیونده نشانهگذاری شده است. وی همچنین از پیش اضافههای «روی، زیر، کنارِ، بالای، پهلوی، بوسیله، براساسِ، دراثرِ، باوجود» به عنوان صورت دستوریشدۀ اسم یاد میکند که درست همان بخش مضاف در ساخت اضافه هستند که تبدیل به پیشاضافه دستوری شدهاند. نظر انتخابی در پژوهش حاضر نیز در راستای همین نظر است، مبنی بر این که کسرۀ اضافه به کار نشاندارکردن هسته میآید (دبیرمقدم، 1392: 25). در ادامه بیشتر بدان خواهیم پرداخت.
3ـ2ـ4. کسرۀ اضافه در مقام ضمیر موصولی
همانطور که اشاره شد، کسرۀ اضافه در دورههای پیشین زبان فارسی، ضمیر موصولی بوده است. نظری در این خصوص مطرح شده است که هنوز هم همان ضمیر موصولی است و صفتی که بعد از اسم میآید، بندی با فعل ربطی محذوف است (De Lazero & Geraee, 2014). یکی از استدلالها در این میان، اشاره به رفتار نحوی صفت در فارسی دارد؛ صفتهایی که در مقاله مزبور با نام صفات وجهی از آن نام برده شده است (صفتهای دارای ریشة فعلی)، بر روی اسم محدودیتهای گزینشی اعمال میکنند. بنابراین، میتوان ساختار موضوعی، معنایی و نحوی معادل فعل برای آنها در نظر گرفت و هر یک را به مثابة بندی با فعل ربطی محذوف قلمداد کرد. به این ترتیب، شباهت ساختی میان جمله «پیروزی تیم احتمالی بود» با گروه «پیروزی احتمالی» وجود دارد و جایگاه فاعل آن با ضمیر فاعلی انتزاعی[55] پر است (De Lazero & Geraee, 2014: 77).
یک ایراد وارد بر این تحلیل این است که حتی در صورت تأیید، تنها برای یکی از انواع وابستههایی که به دنبال گروه اسمی (صفتها) با کسرۀ اضافه همراه میشوند، قابل استفاده است. برای مثال نمیتوان آن را به وابستههای گروه اسمی تعمیم داد. در ساخت «در باغ» نمیتوان به بندی مانند « دری که باغ است » و یا در مورد «پسر نوح»، «پسری که نوح است» قائل شد و اگر بخواهیم آن را معادل بندی مانند « دری که متعلق به باغ است» یا « پسری که فرزند نوح است»، در نظر بگیریم، برای حذف عنصری که دلالت بر رابطة مالکیت دارد، باید تدبیری اندیشیده شود.
3ـ2ـ5. کسرۀ اضافه در مقام وند گروهی
در خصوص این نظر به تفصیل گفتیم که قائل شدن به موقعیت واژهبستی برای کسرۀ اضافه این معنا را دربردارد که انگیزههای نحوی در ظهور آن در ساخت گروه اسمی دخیل است و باید به دنبال تحلیل نحوی برای آن برآمد. به علاوه اثبات وند یا واژهبست بودن کسرۀ اضافه به تنهایی، علت ورود آن به ساخت گروه اسمی و یا نقش آن را روشن نمیکند.
3ـ2ـ6. محل وقوع کسرۀ اضافه
اگر کتابهای دستور سنتّی فارسی را ورق بزنیم میخوانیم که کسرۀ اضافه در زبان فارسی دو کلمه پشت سر هم را به هم پیوند میدهد. حال اگر این دو کلمه با اضافهکردن علامت «تر» معنا نداشته باشند، یک ترکیب اضافی هستند که در ترکیب اضافی، کلمه اول مضاف و کلمه دوم مضافٌالیه نامیده میشود. در اضافههای ملکی، مضاف جنس قابل خرید و فروش و مضافٌالیه انسان است: «باغ حسن». وقتی مضاف به مضافٌالیه تعلق دارد، اضافة اختصاصی است: ««چشم حسن». اگر مضافٌالیه، جنس مضاف را بیان کند، اضافه بیانی است. به این اضافه، اضافة جنسی هم میگویند: «انگشتر عقیق». اگر مضاف عام و مضافٌالیه خاص باشد، اضافة توضیحی است: «دریای خزر» و مضاف اسم فرزند و مضافٌالیه اسم پدر یا مادر است، اضافه بنوّت. به آن اضافة پدر و فرزندی و مادر فرزندی هم میگویند: «موسی عمران». اضافة تأکیدی آن است که دو اسم کاملاً یکسان تکرار میشود که مضاف همان مضافالیه است: «خویشتن خویش». در اضافة تشبیهی، بین مضاف و مضافالیه یک ویژگی مشترک وجود دارد: «لب لعل» (بین هردو یک ویژگی مشترک به نام قرمزی است). اضافة استعاری و اقترانی آن است که ترکیبی که مضاف در معنای اصلی خودش نباشد یا استعاری باشد یا اقترانی که با اضافهکردن کلمات (به نیت/به جهت/به نشانة) بین مضاف و مضافالیه از هم متمایز میشوند که اگر معنا داشت، اضافة اقترانی است و اگر معنا نداشت، اضافة استعاری است. استعاری: «پای هوس»، اقترانی: «پای بطلان» (بر عنوان حق گذاشت)[56].
کسرۀ اضافه به هستههای اسمی، حرفاضافهای (از نوع اسمی)، صفتی، کمیتنماهای جهانی، واحدهای شمارش متصل میشود و به دنبال آن انواع وابستههای اسمی، صفتی، گروه حرفاضافهای و بندهای موصولی کاهشیافته میآید.
در عمده مطالعات پیشین، شاهد نقص در تجمع کلیة موارد ظهور کسرۀ اضافه هستیم. برای مثال، در سمیعیان (1994) و لارسن و یاماکیدو (2008) این نظر مطرح است که کسرۀ اضافه پیش از وابستههای پیشین اسم و همینطور با گروههای حرفاضافهای دارای هستة حرفاضافة واقعی و یا وابسته از نوع بند موصولی نمیآید.
محل وقوع کسرۀ اضافه: پیش از وابستههای پسین اسمی، صفتی و گروه حرفاضافهای اسمی است:
(10) پنجرۀ اتاق/ کتاب تاریخ
(11) سبزِ یشمی / غولِ بی شاخ و دم
(12) زیرِ سایة درخت / میز کنار دیوار
این جمعبندی، برپایة جدا بودن ساختهایی از این دست از گروه اسمی است. اینها ساختی موازی گروه اسمی با نام ساختهای بخشنما[57] هستند که در آن صفت در نقش وابستة توصیفگر اسم عمل نمیکند:
(13) همة دختران من
(14) هر دو تایشان
(15) تمامِ شاگردان کلاس
(16) هر دوی آنها
انواع وابستههایی که میتوانند به دنبال هستة دارای کسرۀ اضافه بیایند، به ترتیب، گروه اسمی اضافه، ملکی، گروه صفتی، گروههای حرفاضافه اسمی و واقعی و بندهای موصولی کاهش یافته:
(17) کلاسِ درس
(18) لباسِ پرنیان
(19) تشکِ گرم و نرم
(20) پاککنِ زیرِ میزِ معلم
(21) پاهای به زنجیر کشیدهشده
(22) آن قضیة آشِ نخورده و دهانِ سوخته
کسرۀ اضافه تنها با این وابستههای پیشین نمیآید:
این، آن، هر، چند، صفات عالی، اعداد، اعداد ترتیبی.
در خصوص صفات عالی ذکر این نکته لازم است که بگوییم اگر اسم، جمع باشد، میتواند با کسرۀ اضافه همراه شود:
(23) بهترینِ دانشجویان دانشگاه علامه طباطبائی
طبق یک نظر، این ساختها نیز ساخت بخشنما هستند. در نتیجه، خارج از حوزة بحث گروه اسمی قرار میگیرند. در این ساختها، نشانة جمع اجباری است و در خوانش مفرد یا جمع آن، ابهام وجود دارد (Kahnemouyipour, 2016: 3). این که این ساختها خارج از حوزة گروه اسمی قرار میگیرند یا خیر و بررسی آراء مختلف مطرح در این زمینه خود موضوع پژوهشی مستقل است و در اینجا بدان پرداخته نمیشود.
کسرۀ اضافه هرگز پیش از بند موصولی نمیآید. در خصوص آنچه به نام بند موصولی کاهشیافته در فارسی مطرح است، میتوان ایراداتی از این دست وارد کرد: این سازهها را میتوان برچسب دیگری به غیر از بند موصولی زد. در اینجا با استناد به مثال سمولیان (2007) و همپایهسازی آن با صفت، نشان میدهیم برچسب گروه صفتی نیز میتواند برای آنها کاربرد داشته باشد؛ در این صورت با پذیرفتن آن به عنوان نوعی صفت، نمیتوان از این نوع وابسته به عنوان شاهدی برای وابستههای فاقد مشخصة [+N] استفاده کرد:
(24) این جوان [از سوئیس برگشته] و [غمگین]
با این وجود، میبینیم تنوع هستههایی که کسرۀ اضافه امکان اتصال به آن را دارد، زیاد است.
3ـ2ـ7. نقش کسرۀ اضافه در ساختار گروه اسمی در زبان فارسی
پس از بررسی مقولههای نحوی مختلف برای کسرۀ اضافه، نقشهای آن را برمیشماریم.
3ـ2ـ7ـ1. کسرۀ اضافه: اعطاء کنندۀ حالت
این نظر را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: گروهی که به کسرۀ اضافه به عنوان دهندۀ حالت ساختاری مینگرند که از جمله میتوان به سمیعیان (1994 و 1983) و لارسن و یاماکیدو (2008) اشاره کرد که با پذیرش صافی حالت اموندز[58] (2000) معتقدند هر عنصر اسمی با مشخصة [+N] به حالت نیاز دارد. دستة دیگر نیز حالتدهندگی ذاتی را به عنوان نقش کسرۀ اضافه معرفی میکنند، که در این میان میتوان به معظمی و درزی (1385) اشاره کرد. در آنچه تا بدینجا گفتیم، نشان دادیم نظریة حالتدهی کسرۀ اضافه، از مشکلات بنیادینی برخوردار است و تغییر از حالت ساختاری به حالت ذاتی از آن نمیکاهد. یکی از استدلالهایی که نظریة حالتدهی کسرۀ اضافه برپایه آن استوار است، شباهت نقش کسرۀ اضافه به حروف اضافه در ساخت بخشنما ـ که در بالا بدان اشاره کردیم ـ و توازی کسرۀ اضافه با حرفاضافه است که در این مثالها روشن میشود (معظمی و درزی،5:1385):
(25) همة بچهها / تمامِ بچهها / بعضی از بچهها / تعدادی از بچهها
به علاوه، در همین راستا در معظمی و درزی (1385) بحث اعطاء نقش معنایی توسط کسرۀ اضافه مطرح است که رابطة آن با حروف اضافه را بیش از پیش مؤکد میکند. در این تحلیل فرافکنی به نام گروه حالت[59] برفراز گروه اسمی یا گروه صفتی و هر گروه دیگری که کسرۀ اضافه در آن ظاهر میشود، تشکیل میشود و کسرۀ اضافه، هستة آن را پر میکند و عنصری که توسط هستة آن گروه باید نقش معنایی بگیرد و نیاز به بازبینی حالت ذاتی دارد، به جایگاه مشخصگر این فرافکن نقشی حرکت میکند.
شکل 2. چگونگی بازبینی حالت در گروه «پسرِخوب»(معظمی و درزی، 11:1385)
در حوزۀ اضافه، اسم با قرارگرفتن در جایگاه متمم گروه صفتی (یا عنصر توصیفگر دیگر خود) نقش معنایی مناسب را دریافت میکند. گروه اسمی پس از دریافت نقش معنایی از صفت به جایگاه مشخصگر گروه حالت حرکت میکند و در آنجا کسرۀ اضافه که در هستة آن قرار دارد، حالت آن را بازبینی یا ارزشگذاری میکند (معظمی و درزی، 11:1385). اینکه صفت چطور به اسم، نقش معنایی میدهد و چطور به یک صفت دیگر و تعدادی که محدودیتی برای آن نمیتوان قائل شد، نقش معنایی میدهد، یا اسم چطور از بینهایت صفت، بینهایت نقش معنایی میگیرد و تشکیل بینهایت گروه حالت بر فراز گروه اسمی که هریک، یکی از حالتهای اسم را بازبینی میکند، منطقی به نظر نمیرسد:
(26) پسرِ خوب / پسرِ خوب ِ باتربیت/ پسرِ خوبِ باتربیتِ پاکیزه/ پسرِخوِب باتربیتِ پاکیزه خوشاخلاق ...
یکی از جوانبی که میتوان در تعیین نقش کسرۀ اضافه در ساختار گروه اسمی زبان فارسی، مدّنظر قرار داد، از منظر ترتیب سازههاست. به این معنی که اگر نشان دهیم ترتیب چیدمان وابستههای هستة اسمی، ترتیبی ثابت و تابع محدودیتهای خاصی است، میتوان آن را به تأثیر کسرۀ اضافه نسبت داد. یکی از نخستین آراء در این زمینه سمیعیان (1983) است که معتقد است این ترتیب ثابت و محدودیت در توزیع، وجود دارد. سمولیان (2006) این نظر را رد میکند. سمیعیان (1983) با مثالی مانند « اتاقِ کوچیکِ زیرِ شیروانی علی » نشان میدهد هر نوع تغییر در این ترتیب، موجب بدساختی میشود (Samiian, 1983: 37). سمولیان (2006) با بررسی مثالی همچون « کتابِ تاریخِ سبزِ بیارزشِ مریم» و بعد جابهجایی آن به صورت «کتابِ تاریخِ بیارزشِ سبزِ مریم» به این نکته اشاره میکند که تنها سازهای که درون گروه اسمی، جایگاه ثابتی دارد، گروه اسمی مالک است (Samvelian, 2006: 6). از منظر نگارندة این پژوهش، اشتباه در مثال بالا تلقی سمولیان از گروه حرفاضافهای بودن «بیارزش» است، در حالی که «بیارزش» صفت است و جابهجایی صفت با صفت به منزله عدم وجود ترتیب ثابت اسم + اسم (بیان نسبت) شاخص + صفت + گروه حرفاضافهای + گروه اسمی مالک نمیشود. نگاهی به دادههای بیشتر در این خصوص میاندازیم:
هستة اسمی + صفت + بند موصولی کاهش یافته:
(27) صدایِ دلخراشِ کشیده شدنِ لاستیکِ ماشین روی آسفالت.
هستة اسمی + اسم شاخص + صفت + گروه حرفاضافهای + گروه اسمی مالک:
(28) بچهگربه کوچولوی زیرِ ماشینِ همسایه.
به نظر میرسد این ترتیب ثابت است و هر تغییری در آن موجبات بدساختی گروه اسمی را به همراه دارد.
3ـ2ـ7ـ2. کسرۀ اضافه: هستهنما
در تلاش برای تعریف نقش هستهنمایی برای کسرۀ اضافه، دو راه پیش رو داریم: یا باید میان تمامی انواع این هستهها مشخصة مشترکی پیدا کنیم و توان تعمیم خود را بالا ببریم و بگوییم کسرۀ اضافه تنها به هستهای اضافه میشود که دارای مشخصة [α] باشد، یا دیگر هستههایی نظیر فعل و حرفاضافه واقعی و حرف تعریف را که هرگز امکان وقوع کسرۀ اضافه بر روی آنها نیست، بر اساس مشخصة مشترکی طبقهبندی کنیم و این تعمیم را به دست دهیم که هر هسته دارای مشخصة [β] نمیتواند کسرۀ اضافه بگیرد. با این تحلیل تنها یک مشکل باقی میماند: حال که کسرۀ اضافه کار خود را در تعیین هسته انجام داده و این پیام را فرستاده است که آنچه به دنبال میآید، وابستة هسته است، باید بتوانیم نشان دهیم که چرا برخی وابستههای خاص بدون ظهور کسرۀ اضافه بر روی هسته، وارد ساخت میشوند. به علاوه اتصال کسرۀ اضافه به عنصری به جز هسته را نمیتوان در تحلیل نحوی از این عنصر توجیه کرد: تمامی کسرههای اضافه که در ساخت زیر مشاهده میشود، همه بر روی هسته هستند، امّا کسرۀ متصل به «بزرگ»، به سطح میانی متصل شده است و برای این تحلیل، مشکلساز است. این در مورد تمامی وابستههایی که پیش از گروه اسمی ملکی میآیند، صادق است.
(29) ماشینِ قراضة برادرِ بزرگِ سورنا
دادهها نشان میدهد از روی جایگاه وابستهها نمیتوان ظهور یا عدم ظهور کسرۀ اضافه را پیشبینی کرد و در نتیجه، باید مشخصهای یافت که بتواند وابستههای همراه با کسرۀ اضافه و غیر از آن را به دو گروه تقسیم کند و قدرت پیشبینی نظریه را بالا ببرد.
حال با بررسی تمامی جوانب امر بحث اصلی پژوهش حاضر را شروع میکنیم. همانطور که در مقدمه اشاره شد، تلاش در اینجا بر روی ارائه استدلالهایی جدید در جهت تأیید نظر دبیرمقدم (1392) است. اساس این نظر بر پایة این گرایش پرقدرت ردهشناختی زبانی در خصوص زبانهای پیشاضافه استوار است که هستة گروه اسمی، جایگاه آغازین گروه خود را پر کند (همگانیهای دو و پنج گرینبرگ، نقل از دبیرمقدم، 1392: 25ـ26)، امّا تفاوتی بنیادین نیز در اینجا با این نظر وجود دارد که وی به صراحت بیان میدارد ارتباطی میان ظهور این عنصر و ترتیب سازهها وجود ندارد. از منظر نگارنده، زبان فارسی صرفنظر از کسرة اضافه، هستهنمایی دیگری ندارد که بتوان آن را زبان هستهنمای غالب تلقی کرد. در نتیجه، ظهور این عنصر باید با فرایند نحوی خاصی (حرکت هسته در اینجا) همراه بوده باشد. اگر قائل به این شویم که هستة اسمی در فارسی در هنگام اشتقاق در جایگاه آغازین قرار ندارد (برخلاف گروه حرف تعریف که هستهـآغازی و دارای مشخصة [D] قوی است که موجبات حرکت هستة اسمی را فراهم میسازد) و ظهور آن در ابتدای گروه اسمی به معنی رخداد حرکت است، میتوان گفت کسرۀ اضافه در مقام یک عنصر ساختواژی وارد ساخت میشود تا ضمن نشاندارکردن هسته، مجوّز حضور وابستهها درون گروه اسمی را نیز صادر کند.
در حاشیه قبل از ورود به بحث مربوط به استدلالهای ارائهشده برای تأیید نظر مورد پذیرش، ذکر این نکته لازم است که نگارنده به پیروی از تالرمن[60] (2011: 134) معتقد است نمیتوان نظام مطابقة فعلی را به عنوان یکی دیگر از هستهنماییهای زبان فارسی به شمار آورد، چراکه نتایج حاصل از مطالعات ردهشناختی زبانها نشان داده است که حتی بسیاری زبانهای وابستهنمای[61] غالب در جهان، مطابقة فعلی (بهویژه مطابقه با فاعل) دارند، پس لازم است حساب آن را از هستهنمایی/وابستهنمایی جداکرد.
یکی از استدلالها در اینجا بر پایه شواهدی از زبان اردو استوار است که از دیگر شاخههای زبانهای ایرانی است و شباهتهای بسیاری در ساخت گروه اسمی خود با فارسی دارد. در این زبان، ساختهای اضافی به دو صورت ساخته میشود: یکی وقتی گروه اسمی اضافی هستهـ پایانی است که در این حالت، نشانة حالت اضافی به وابسته متصل میشود که به لحاظ مشخصههای جنس و شمار با هسته، مطابقه میکند (Butt & Bögel, 2010: 14):
(30) Pakiistan-ki hukuumat
Pakistan.M-GEN.F.Sg. government.NOM.F.Sg.
Pakistan’s government
ساخت مشابهی در این زبان وجود دارد که با کسرۀ اضافه همراه است با این تفاوت که گروه اسمی، هستهـآغازی میشود (Butt & Bögel, 2010: 30):
(31) hukuumat-e Pakiistan
government-Ezafe Pakistan
Pakistan’s government
میتوان بر پایه این دادهها گفت کسرۀ اضافه زمانی در ساخت گروه اسمی ظاهر میشود که هسته جایگاه آغازین گروه را پر میکند. در این منظر هم، مسألة حرکت مطرح است، امّا در نقطه مقابل رویکرد کهنموییپور (2006) قرار میگیرد که قائل به حرکت وابستهها درون گروه اسمی میشود و از سوی دیگر، مخالف با کهنموییپور (2016) است که قائل به حرکت گروهی از نوع گردشی[62] میشود. در اینجا این هسته است که به دلیل گرایش پرقدرت هستة اسمی برای پرکردن جایگاه آغازین گروه، حرکت میکند و این حرکت با ظهور کسرۀ اضافه برای نشاندار کردن هسته همراه است. بعلاوه لازم به ذکر است این عنصر تنها در صورت حرکت سازۀ دارای مشخصة [+N] ظاهر میشود و برای سایر انواع حرکت سازه کاربرد ندارد. این تعبیر نگارنده برخلاف نظر لارسن و یاماکیدو (2008) است که معتقدند ترتیب اسم و وابستههای آن در زبانی مثل انگلیسی، ترتیب پایه است و در زبانهایی که برعکس این ترتیب را دارند، حرکت رخ داده است. در اینجا، وضعیتی که برای کسرۀ اضافه مطرح میشود، واژهبستی است و بر سر واژهبست بودن عنصر میتوان هم ادلة
واجشناختی، همانند واحد واجی و تکیه به دست داد که در پژوهشهای بسیاری در این خصوص بحث شده است. دلایل نحوی و صرفی متعددی نیز برای این امر وجود دارد که در پژوهشهای بسیاری در فارسی، از جمله شقاقی (1392 الف و ب) بر اساس معیارهای متعددی از زوئیکی و پولوم (1983) گرفته تا میلر (1992) و کلونس (1985) بدان پرداخته شده است و در همین پژوهش هم بدان اشاره شد.
وقتی به دنبال تعاریف سنتّی از کسرۀ اضافه در زبان فارسی جستوجو کنیم، میبینیم با عنوان نقشنمای اضافه از آن نام برده میشود که نقش واژة پیش از خود را تعیین میکند؛ یعنی اینکه بودن آن پس از یک واژه به معنی این است که آن واژه نقش مضاف یا موصوف را دارد. همین جمله در ادبیات زبانشناسی نوین میشود نشانهای که هستة اسمی را معین میکند.
استدلال بعد، استدلال تاریخی است. اسم در زبانهای باستان ایرانی نظیر فارسی باستان و اوستایی دارای هشت حالت دستوری بوده است که برخلاف اردو چیزی از آن تا به فارسی معاصر نرسیده است. اگر در دادههای فارسی باستان، توالی هسته و وابسته در گروههای اسمی در مواردی که حالت اسمی نمود واژگانی داشته است، برعکس این توالی در فارسی امروز باشد، خود مؤیدی بر صحت نظر مطرح در اینجاست. ابوالقاسمی (1387) در خصوص صفت در فارسی باستان مینویسد صفت همانند اسم دارای هشت حالت دستوری است و به لحاظ جنس و شمار و حالت، با موصوف خود مطابقه میکند و میتواند پیش از موصوف یا پس از آن بیفاصله و یا بافاصله بیاید. در این مثال که از اوستایی است، موصوف پس از همه صفتهایش آمده است و همگی حالت مفعولی جمع مؤنث دارند (یشت 13، بند 49)[63] (ابوالقاسمی، 1387: 56ـ57):
(32) vaήuh-iš sūr-ā spant-ā
sacred-ACC,Fpl. pwerful.ACC.F.pl. good.ACC.F.pl.
fravašay- ō
farvahar.ACC.F.pl.
در دورۀ میانه (برای مثال در پهلوی اشکانی ترفانی)، میبینیم در مواردی که صفت پیش از موصوف میآید، عنصری میان آن دو درج نمیشود، امّا اگر صفت پیش از موصوف نیاید، رابطه توصیفی میان اسم و صفت با یک عنصر ساختواژی خاص (čē-) همراه میشود (ابوالقاسمی، 1387: 62). میتوان اینطور نتیجه گرفت که گرچه هر دو ترتیب در ساختهای وصفی دوران باستان و میانه دیده شده است، امّا ترتیب صفتـ موصوف، ترتیب بینشان بوده است که به تدریج مهجور شده است و تا به فارسی امروز میرسیم، جای خود را تا حد زیادی به ساخت موازی خود میدهد. این در مورد تمامی صفات رخ نداده است و هنوز صفات اشاری، مبهم، شمارشی و عالی در فارسی معاصر، مقدم بر اسم میآیند.
در خصوص سیر تحول تاریخی کسرۀ اضافه همانطور که در بالا اشاره شد، ضمیر موصولی که واحدی نحوی بوده است، در ساختهایی که در آن فعل ربطی حذف شده، به صورت نشانه اضافه درآمده است و کاربرد آن به درون گروه اسمی محدود شده است. بر این اساس، ضمیر موصولی hya در ایرانی باستان به صورت /i/ در فارسی میانه در نقش موصول و نشانة اضافه به کار رفته است. این نشانه در فارسی دری به کسرۀ اضافه تبدیل شده است (استاجی و جهانگیری، 1385). در مطالعات دیگر نیز از این امر به عنوان استدلالی برای بخشیدن ماهیّت نحوی به کسرۀ اضافه استفاده شده است که ضمن پذیرش آن، تکرار نمیکنیم.
- نتیجهگیری
نظر مطرح در پژوهش حاضر در چارچوب کمینهگرایی چامسکی (1995) بر این پایه استوار است که وجود موانع ساختی مانند وابستههای پیشینی که جایگاه هستة حرف تعریف را پر میکنند، مانع از حرکت اسم تا آن جایگاه میشوند در نتیجه کسرۀ اضافه در وابستههای پیشین اسم ظاهر نمیشود. برای تأیید این نظر میتوان از ساختار نحوی ساختهای بخشنما کمک گرفت. در این ساختها، کسرۀ اضافه بر کمیتنما ظاهر میشود. اگر بتوان نشان داد که کمیتنما در جایگاهی بالاتر از هستة حرف تعریف یعنی در هستة گروه کمیتنما [64] قرار دارد و چون جایگاه هستة حرف تعریف با هستة اسمی ناملفوظ همنمایه با آن پر است، هستة اسمی نمیتواند به این جایگاه حرکت کند. این نظر، نیازمند بررسی بیشتر است و میتواند به عنوان موضوعی برای یک پژوهش مستقل درنظر گرفته شود.
استدلال بعدی از زاویة حرکت هسته به این ساختها مینگرد و تلاش میکند مشکل اتصال کسرۀ اضافه به سطوح میانی درون گروه اسمی را حل کند. با پذیرش نظریة مرحلهای بودن[65] حرکت در دستور زایشی و به طور اخص در برنامه کمینهگرایی کارنی[66] (2013) و اجر[67] (2003) میتوان اینطور مطرح کرد که اسم برای رسیدن به جایگاه آغازین گروه خود از گروههای صفتی و سایر وابستههای خود عبور میکند و در جایگاه هستة هر یک از این فرافکنها به عنوان جایگاه فرود میانی مینشیند و در هر چرخه از حرکت، کسرۀ اضافه به نشانة رخداد حرکت درج میشود. این نظر شباهتهایی با نظریه کپی حرکت[68] چامسکی (1995) دارد که میگوید سازۀ حرکتکرده، نسخهای از خود در جایگاه اصلیاش و کپیهایی در هر یک از جایگاههای فرود میانی به جای میگذارد، با این تفاوت که در این نظریه، کپی، فاقد تظاهر آوایی است و نشانهای از فرود سازه در جایگاههای میانی نیز باقی نمیماند. در حالی که در مورد حرکت در گروههای اسمی فارسی، جایگاه فرود با نشانة ساختواژی آشکار علامتگذاری میشود و چون این عنصر واژهبست است و فاقد استقلال آوایی است و نیاز به میزبان دارد، کسرۀ اضافه بر روی هسته آن گروه ظاهر میشود.
در برنامة کمینهگرایی، حرکت در درون گروه اسمی در موارد متعددی بر پایة دادههای زبانهای مختلف مطرح شده است. یکی از برجستهترین این نظرات در خصوص حرکت هستة اسمی به هستة نقشی[69] حرف تعریف است. بر اساس نظریة گروه حرف تعریف، هر گروه اسمی متمم هستة حرف تعریف است و بر فراز هر گروه اسمی، گروه حرف تعریف قرار دارد. طبق این نظر، آنگونه که اجر (2003) آن را تعریف میکند، وجود مشخصههای پرقدرت بر روی هستة حرف تعریف سبب حرکت اسم به آن جایگاه میشود و از زبان عبری جدید برای آن مثال میآورد که در آنها حرف تعریف امکان حضور ندارد و جایگاه آغازین گروه با هستة اسمی پر میشود و این قبیل دادهها را شاهدی بر حرکت هستة اسمی به جایگاه هستة حرف تعریف تعبیر میکند (Adger, 2003: 279). بنابراین، قائلشدن به حرکت هستة اسمی، چه به جایگاه هستة حرف تعریف در نظریة گروه حرف تعریف و چه طبق نظر مطرح در اینجا مبنی بر حرکت به لبة آغازین گروه اسمی، خالی از پیشینه نیست. تنها مورد منحصر به فرد آن، ظهور کسرۀ اضافه به مثابة تظاهر واژگانی این حرکت است که همین نکته نیز خود دلیلی بر خاص بودن این عنصر است؛ واقعیتی که سبب معرفی ساختی موسوم به ساخت اضافه[70] در زبانشناسی امروز جهان شده است و در هر پژوهش جهانی به هر زبانی که نوشته شود، شاهد کاربرد همین نام برای آن هستیم[71]. این عنصر تنها مخصوص حرکت هسته دارای مشخصة اسمی است و در سایر انواع حرکت سازه ظاهر نمیشود.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. head-marking
[2]. Ghomeshi
[3]. Larson
[4]. Yamakido
[5]. Samvelian
[6]. Kahnemuyipour
[7]. Greenberg
[8]. prepositional
[9]. Phonetic Form
[10]. Ezafe Insertion rule
[11] . Samiian
[12]. Determiner Phrase (DP)
[13]. Prenominal modifiers
[14]. quantifiers
[15]. Postnominal modifiers
[16]. Reduced relative clauses
[17]. thematic structure
[18]. Barwise
[19]. Kooper
[20]. Keenan
[21]. Stavi
[22]. scope
[23]. DP shell and Core layers
[24]. adjunct
[25]. polydefiniteness construction
[26]. double case-marking
[27]. Specifier-head relation
[28] . این مثال به همین صورت از منبع اصلی اقتباس شده است و از آنجایی که استفاده از علامت مساوی، معنای واژهبست بودن عنصر بعدی را دارد، انعکاس آن در اینجا تنها برای رعایت در امانت بوده و به معنی پذیرش واژهبست بودنِ «شده» از سوی نگارنده مقاله حاضر نیست.
[29]. Modifier Phrase (ModP)
[30]. Roll-up movement
[31]. Hwarami
[32]. Romanian
[33]. AgrP
[34]. missing Ezafe
[35]. Cinque
[36]. covert movement
[37]. Dikken
[38]. Reanalysis-grammaticalization
[39]. Miller
[40]. postlexical
[41]. demonstratives
.[42] کمیتنماهایی که کسرۀ اضافه میگیرند کم نیستند: عموم، فرد فرد، کلیة، جملة تمام، تمامی، بار دیگر در بخش تحلیل و بحث به این موضوع اشاره خواهد شد.
.[43] در خصوص ماهیت معرفهساز فارسی محاورهای بحثی گسترده وجود دارد که جهت اجتناب از دور شدن از بحث اصلی تنها به نقل از منبع مزبور کفایت شده است و به هیچ روی به معنی پذیرش یا رد آن از سوی نگارندۀ مقالة حاضر نیست.
[44]. Head-driven Phrase Structure Grammar (HPSG)
[45]. Zwicky
[46]. Pullum
[47]. Klavans
[48]. haplology
[49]. Coordination criterion
.[50] برای توضیح در خصوص علل عدم باهمآیی کسره اضافه و نشانه نکره در فارسی می توان به (Lazard,1966) و (Perry,2005) رجوع کرد.
.[51] گرچه سمولیان در این مقاله ذکری از شناسه در فارسی به میان نمیآورد اما در مقالة دیگری از آن با عنوان واژه بست نام برده است که بحث در خصوص دلایل عدم صحت این نظر از حوصله مقاله حاضر خارج است.
[52]. unidirectional
[53]. Ghaniabadi
[54]. linker
[55]. PRO
.[56] برگرفته از ویکیپدیای فارسی
[57]. partitive construction
[58]. Emonds
[59]. Kase Phrase (KP)
[60]. Tallerman
[61]. dependent-marking languages
[62]. Roll-up Phrasal Movement
.[63] خط دوم گلاسنویسی مثال از نگارنده است.
[64]. Quantifier Phrase (QP)
[65]. cyclicity
[66]. Carnie
[67]. Adger
[68]. copy theory of movement
[69]. functional head
[70]. Ezafe-construction
.[71] نمونهای نزدیک به ادعای مطرح در این پژوهش را در مورد ضمایر ابقایی (resumptive pronouns) میتوان یافت که بر اساس این نظر، ضمیر ابقایی که در برخی از بندهای موصولی زبان انگلیسی ظاهر میشود، همان رد حاصل از حرکت سازه است که تظاهر آوایی یافته است. برای مطالعه بیشتر در این خصوص میتوان به (McKee & McDaniel, 2001) رجوع کرد.
استناد به این مقاله: همایونفر، مژگان. (1400). کسرۀ اضافه: هستهنمای اسم در فارسی. علم زبان، 8 (14)، 53-87. Doi: 10.22054/ls.2017.20857.1072
Language Science is licensed under a Creative Commons Attribution-Noncommercial 4.0 International License.