Document Type : Review Article

Author

PhD Candidate in Linguistics, Tarbiat Modarres University, Tehran;

Abstract

The dialect of Ardakan is one of the Persian dialects in Yazd province in Iran, which attracts every linguist’s attention as a result of its abundance of compound verbs. The present study is aimed at analyzing different kinds of compound verbs in this dialect in terms of structure. The study sought to answer the following questions: Can the compound verbs be analyzed in the dialect according to Dabir-Moghaddam’s (1374) categorization? What kinds of compounds are more prevalent in the dialect? Is there any other classification in the structure which can be added to those proposed by Dabir-Moghaddam? It was found that Dabir-Moghddam’s classification of compound verbs can be applied to the data gathered in the present study. Also, it was observed that there were some other classifications in the dialect which can be added to those proposed by Dabir-Moghaddam.

Keywords

. مقدمه

تعریفی که دبیرمقدم (1374: 150) از فعل مرکب ارائه می‌دهد، افعالی را شامل می‌شود که ساختمان واژی بسیط ندارند و از پیوند سازه‌ای غیرفعلی ـ همچون اسم، صفت، اسم مفعول، گروه حرف‌اضافه‌ای و قید ـ و یک سازۀ فعلی تشکیل شده‌اند.

در این مقاله، تحلیلی که دبیرمقدم از افعال مرکب ارائه داده مبنای تحلیل داده‌ها قرار گرفته است. این دیدگاه، بیشتر، ساختمان فعل مرکب را بررسی می‌کند؛ بنابراین، شاید بتوان این دیدگاه را بیشتر ساخت‌واژی دانست تا نحوی. این افعال بر اساس دو گروه انضمام و ترکیب مورد تحلیل قرار گرفته‌اند. انضمام در نتیجۀ منضم شدن فعل با مفعول صریح شکل می‌گیرد. او معتقد است که حاصل، فعل مرکب لازم است. ساختار مقالۀ حاضر به این صورت است که بخش دوم به مرور تحقیقات پیشین، بخش سوم به روش گردآوری داده‌ها و بخش چهارم به تحلیل داده‌ها اختصاص یافته و در بخش پنجم نیز یافته‌های پژوهش ارائه شده است. این پژوهش می‌کوشد تا به پرسش‌های زیر پاسخ دهد:

1ـ آیا می‌توان در این گویش، افعال مرکب را بر اساس دسته‌بندی مقالۀ فعل مرکب دبیرمقدم (همان) تحلیل کرد؟

2ـ در این گویش، در ساخت فعل مرکب، چه نوع ترکیب‌هایی بیشتر دیده می‌شود؟

3ـ علاوه بر دسته‌بندی‌های ارائه‌شده توسط دبیرمقدم، آیا دسته‌بندی دیگری نیز در این گویش دیده می‌شود؟

2. پیشینة پژوهش

بر اساس تعاریف و دسته‌بندی‌های متعدد که در خصوص افعال مرکب در زبان فارسی ارائه ‌شده، نتایجِ گاه متناقضی از تعداد این افعال در زبان فارسی به دست آمده است. همچنین، این آثار از حوزه‌های مختلف زبان‌شناسی، مانند صرف و نحو، به فعل مرکب نگاه کرده‌اند. در بین آثار ایرانیان، می‌توان به خیامپور (1352: 62)،  عماد افشار (1372: 126ـ128)، نوبهار (1372: 159ـ162)، خانلری (1352: 8ـ176)، لمبتون (Lambton, 1984: 84-93)، وحیدیان کامیار (1356)، صادقی (1372)، دبیرمقدم (1376؛ 1384)، محمد و کریمی (Mohammad and Karimi, 1992)، کریمی (Karimi, 1998; 2005)، زاهدی(1380) و کریمی دوستان (Karimi-Doostan, 2005) اشاره کرد که از آن میان، پنج مورد اول در حیطۀ دستور سنتی هستند. همچنین، بررسی‌هایی نیز درخصوص مقالات نوشته‌شده صورت گرفته است که از آن جمله، می‌توان به «بررسی دیدگاه باطنی در مورد فعل ساده و فعل مرکب در زبان فارسی» نوشتۀ مجید دادفر و حمیدرضا سلمانی (1390) و نقدی بر مقالۀ «فعل مرکب در زبان فارسی» از دبیر مقدم نوشتۀ پرویز البرزی ورکی (1377) نام برد.

محمدابراهیمی (1382) دیدگاه متفاوت‌تری بر اساس نظریۀ مبتنی بر گفتمان هاپری و تامپسون (Hoppery and Thompson, 1980) دارد و معتقد است همیشه نمی‌توان حاصل انضمام مفعول صریح با فعل مرکب را فعل مرکب انضمامی دانست. حاصل تنها زمانی مصداقی از فعل مرکب انضمامی به شمار می‌آید که گروه اسمی‌ای که به فعل منضم می‌شود اسم جنس باشد و گوینده و شنونده آن را غیرارجاعی در نظر بگیرند.

تحلیل زاهدی (1380) نیز بر اساس کمینه‌گرایی اشتقاقی باورز (Bowers, 1993) استوار است و از تحلیل‌های حاصل چنین استنباط می‌شود که در زبان فارسی، بر اساس دو فرایند ساخت موضوعی و اشباع موضوعی، فعل مرکب ساخته می‌شود.

شاید خانلری (1366: 169) را بتوان از اولین افرادی به حساب آورد که عبارات فعلی را دسته‌بندی کرد. خانلری (1372: 48) به هنگام تعریف عبارات فعلی،  فعل مرکب را افعالی می‌داند که ترکیب دو کلمۀ مستقل هستند؛ به این صورت که کلمۀ اول اسم یا صفتی است که تغییر نمی‌پذیرد؛ یعنی صرف نمی‌شود. کلمۀ دوم فعلی است که صرف می‌شود و همکرد خوانده می­شود.

«او این افعال را گونه‌ای از کلمات می‌داند که مجموع آن‌ها معنای واحدی را می‌سازند که معادل با مفهوم فعل ساده یا مرکب است. وی ساختمان افعال را به پنج دستۀ ساده، پیشوندی، مرکب، عبارات فعلی و فعل‌های ناگذر تقسیم کرد».

مشکوه‌الدینی (1370: 139) نیز علاوه بر قائل شدن به سه نوع فعل ساده، پیشونددار و مرکب، عناصر سازندۀ فعل مرکب در زبان فارسی را پایه و عنصر فعلی می‌داند و ملاک تشخیص فعل مرکب از ترکیب نحوی «گروه اسمی + فعل متعدی» را این‌گونه بیان می‌کند که اگر در ترکیب نحوی، گروه اسمی را از فعل حذف کنیم، فعل باز هم همان معنای اصلی را دارد؛ اما در فعل مرکب، با جدا شدن پایه از فعل، عنصر فعلی دیگر آن معنی را که در فعل مرکب دارد، از دست می‌دهد.

فرشیدورد (1348: 129) فعل مرکب را این‌گونه تعریف می‌کند:

فعل بسیط به آن می‌گوییم که مصدرش از یک کلمه ساخته شده باشد (اگرچه هر مصدری، مطابق تعریف اشتقاق، مشتق است)، مانند آمدن، شنیدن، دویدن، و فعل مرکب آن را می‌دانیم که مصدرش با صفت یا قید یا اسم یا کلمه‌ای دیگر ترکیب شده باشد، مانند پاک کردن، دیر آمدن، غذا خوردن.

طبیب‌زاده (1373) در مقالۀ «طبقه‌بندی و ضبط افعال اصطلاحی فارسی»، که در دو بخش ارائه شده، به بررسی افعال اصطلاحی می‌پردازد. در بخش اول آن، بر این سه شاخص و به‌ویژه بر شاخص دوم که خانلری ارائه داده است، تأکید می‌کند. همچنین، این مقاله به جایگاه این اصطلاحات در میان عناصر واژگانی زبان فارسی می‌پردازد و نیز طبقه‌بندی ساختاری آن‌ها و وجوه تمایز آن‌ها با دیگر فعل‌های سبک را مدنظر قرار می‌دهد.

3. روش گردآوری داده‌ها

روش گردآوری داده‌ها در این مقاله میدانی بود؛ به‌ این ‌ترتیب که پژوهشگر در میان گویشوران حاضر می‌شد و با آن‌ها دربارۀ مسائل مختلف صحبت می‌کرد. با توجه به وفور فعل مرکب در این گویش، انواع این افعال استخراج ‌شد. به‌علاوه، خود پژوهشگر نیز از گویشوران است و داده‌های خود را به این موارد اضافه کرد. درمجموع، حدود 190 نمونه جمع‌آوری شد و بر اساس ساختار اجزاء تشکیل‌دهنده مورد تحلیل قرار گرفت. این داده‌ها شامل انواع فعل مرکب، افعال پیشوندی و اصطلاحی است.

4. تحلیل داده‌ها

ملاک دسته‌بندی داده‌ها در زبان فارسی تحلیل‌هایی است که دبیرمقدم (1374: 167ـ180) ارائه داده است. در این پژوهش، داده‌ها را بر اساس فرایندی که در تشکیل این افعال وجود داشت، به دو نوع ترکیب و انضمام دسته‌بندی کردیم.

1. ترکیب

4ـ1ـ1. صفت و فعل سبک

فعل‌های سبک دخیل در این نوع ترکیب عمدتاً سه نوع هستند.

  • فعل سبک ایستایی «بودن»:

جدول 1: فعل سبک ایستایی

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

pærvɑ: budæn

حوصله داشتن

2.

delneʃin budæn

به دل نشستن

3.

del jon budæn

باسلیقه بودن

4.

hengæme budæn

شلوغ بودن

5.

bænæ budæn

قصد داشتن

6.

bitæxɑ: budæn

بی‌فایده بودن

  • فعل سبک ناگذر/ آغازی «شدن»:

جدول 2: فعل سبک ناگذر/ آغازی

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

hæl ʃodæn

هضم شدن

2.

ʔebræt ʃodæn

عبرت شدن

3.

bænd ʃodæn

تاب آوردن

4.

pæs ʃodæn

حل شدن، شکافته شدن

  • فعل سبک سببی‌ساز:

جدول 3: فعل سبک سببی‌ساز

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

bi dæmɑ:ɣ keddæn

باعث ضایع شدن کسی شدن

2.

kælle keddæn

باعث ضایع شدن کسی شدن

3.

tu sæxɑ:r keddæn

باعث توسری‌خور شدن کسی شدن

4.

hamxodde keddæn

باعث نامرتب شدن چیزی شدن

5.

ʔuqæt talxi keddæn

باعث تلخ‌کامی کسی شدن

6.

dʒelow keddæn

باعث پیشرفت کسی شدن

7.

bær keddæn

کسی را بلند کردن

4ـ1ـ2. اسم و فعل

 1) فعل سبک «کردن»

جدول 4: فعل سبک «کردن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

pæs keddæn

شکافتن

2.

dow keddæn

دویدن

3.

londʒ keddæn

لبۀ چیزی بیرون آمدن

4.

ræqɑ:si keddæn

رقصیدن

5.

row keddæn

شروع کردن

6.

teley keddæn

نسیه گرفتن

7.

jowni keddæn

سلیقه به خرج دادن

8.

særsæri keddæn

سر تکان دادن

9.

sær keddæn

تاب آوردن

10.

ʃosse keddæn

شستن

11.

xow keddæn

نوزاد را خواب کردن

12.

poxte keddæn

پختن

13.

hokm keddæn

دستور دادن

14.

xɑ:r keddæn

خوار و ذلیل کردن

15.

dud keddæn

تولید دود کردن

16.

pɑ: keddæn

هر چیزی را که از پا بپوشند، مثل شلوار

17.

Kæle keddæn

کسی را در جمع خیت کردن

18.

næmɑ:z keddæn

نماز خواندن

19.

xæʃi keddæn

خوبی کردن، چیزی را زیبا کردن

20.

henæxte keddæn

حاضر کردن

21.

ziyæti keddæn

اضافه آوردن

22.

tʃæʃgir keddæn

چیزی را زیر نظر گرفتن

23.

Sæfil keddæn

معطل کردن

24.

del keddæn

جرئت کردن

25.

tow keddæn

تب کردن

26.

neʃest keddæn

فرونشستن زمین

27.

sowdey keddæn

بده‌بستان کردن در ازدواج

28.

hæbɑ:keddæn

به هوا فرستادن

29.

hæmbær keddæn

به هم زدن

30.

yægbæri keddæn

کج کردن

31.

ʔeyb keddæn

خراب شدن

32.

nɑ:z keddæn

ناز کردن

33.

tu keddæn

تو زدن

34.

ru keddæn

پارچه یا پتو روی خود کشیدن

35.

bær keddæn

بلند کردن

36.

bænd keddæn

تحمل کردن، آویختن

37.

dʒol keddæn

پارچه خریدن

38.

dʒɑ:keddæn

در جایی محبوس کردن، جا انداختن در شکستگی

39.

mæney keddæn

منع کردن

40.

bel keddæn

رها کردن

41.

bær keddæn

پوشیدن، چیزی را حفظ کردن

42.

telæb keddæn

طلبیدن

43.

nis keddæn

کشتن (تحقیرآمیز)

44.

tey keddæn

شرط کردن

45.

dʒuʃ keddæn

ترسیدن

46.

ʔemɑ:l keddæn

معطل کردن

47.

poʃti keddæn

از کسی طرفداری کردن

48.

bærdɑ:ʃt keddæn

کسی را تحویل گرفتن

49.

ʃæssy keddæn

با انگشت شصت، پوست پستۀ تر را جدا کردن

بعضی دیگر از افعال دارای بیش از دو قسمت هستند.

جدول 5: افعال حاصل از فعل سبک «کردن» بیش از دو قسمت

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

gæl hæm dær keddæn

خراب کردن

2.

dæʔvɑ: sɑ:f keddæn

دعوا را فیصله دادن

3.

puk jæm keddæn

پستۀ پوک را از مغزدار جدا کردن

4.

xod rɑ:keddæn

خود را محبوب کردن

5.

dæro tu keddæn

رفت‌وآمد کردن

6.

pæsbærun keddæn

پشت‌ورو کردن

7.

te keddæn

از درخت چیدن

8.

peidæ keddæn

پیدا کردن

2) «زدن»

جدول 6: فعل سبک «زدن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

xɑ:k zædæn

بر روی خاک کشیدن

2.

niʃ zædæn

اوقات‌تلخی کردن

3.

mɑ:t zædæn

مات و مبهوت شدن

4.

hæm zædæn

یکدیگر را کتک زدن

5.

del zædæn

تندتند نفس زدن

6.

mek zædæn

مکیدن

7.

bær zædæn

بالا زدن

8.

dʒɑ:r zædæn

اعلام کردن

9.

dær zædæn

کم آوردن چیزی، دچار کمبود چیزی شدن

10.

niʃ zædæn

با کسی تندی کردن

11.

oqqæs zæddæ

استفراغ کردن

12.

howl zædæn

دچار هیجان شدن

13.

nɑ:le zædæn

ناله کردن

3) «دادن»

جدول 7: فعل سبک «دادن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

bel dɑ:dæn

ول کردن چیزی

2.

monɑ:r dɑ:dæn

فحش دادن

3.

bɑ:læ dɑ:dæn

چیزی را بلند خواندن برای اینکه کسی بنویسد، املا گفتن

4.

pæs dɑ:dæn

برگرداندن، خارج شدن ماده‌ای از یک چیز

5.

ʔɑ:dæt dɑ:dæn

عادت دادن

6.

dɑ:ʃt dɑ:dæn

عمر کردن (انسان یا شی‌ء)

7.

foru dɑ:dæn

به پایین دادن

4) «گرفتن»

جدول 8: فعل سبک «گرفتن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

xod gereftæn

چیزی را به خود چسباندن

2.

ʔæzzɑ:gereftæn

عزا گرفتن

3.

porse gereftæn

ختم گرفتن

4.

seræx gereftæn

سراغ کسی گرفتن

5) «کشیدن»

جدول 9: فعل سبک «کشیدن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

pæs kæʃidæn

به عقب کشیدن

2.

xɑ:k kæʃidæn

به دنبال خود روی زمین کشیدن

3.

bær kæʃidæn

از جا درآوردن

4.

ʔentequm kæʃidæn

انتقام گرفتن

5.

ʔɑ:rz kæʃidæn

آرزو داشتن

6.

piʃ kæʃidæn

به جلو کشیدن

7.

bær kæʃidæn

آویختن

8.

xod kæʃidæn

مکیدن

9.

ʃɑ:x ʃune kæʃidæn

دعوا کردن

6) «داشتن»

جدول 10: فعل سبک «داشتن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

telæb dɑ:ʃtæn

بستانکار بودن

2.

bæbe dɑ:ʃtæn

وسواس چیزی کسی را گرفتن

3.

howl dɑ:ʃtæn

دچار هیجان شدن

4.

dɑ:d dɑ:ʃtæn

دائماً به دنبال یک چیز خاص بودن

5.

sowdæ dɑ:ʃtæn

وسواس داشتن

6.

bæhæme dɑ:ʃtæn

از چیزی واهمه داشتن

7.

gæf dɑ:ʃtæn

بلا بودن

8.

rɑ:zi dɑ:ʃtæn

راضی به چیزی شدن

9.

soʔun dɑ:ʃtæn

درد داشتن

10.

pɑ:dɑ:ʃtæn

مدیریت کردن صحنه

11.

tære bære del bærdɑ:ʃtæn

نگران چیزی بودن

7) «خودن»

جدول 11: فعل سبک «خودن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

dɑ:ɣ xoddæn

داغ دیدن

2.

hæm xoddæn

به هم خوردن، جابه‌جا شدن

3.

xod xoddæn

خودخوری کردن

4.

dizo del xoddæn

حرص‌وجوش زدن

5.

dɑ:ɣ xoddæn

داغ دیدن

6.

hæm xoddæn

به هم خوردن، جابه‌جا شدن

7.

xod xoddæn

خودخوری کردن

8.

dizo del xoddæn

حرص‌وجوش زدن

در یک مورد نیز فعل مرکب از تکرار دو فعل حاصل شده که آن هم فعل مرکب خودن و کشیدن است که درمجموع به معنی سختی کشیدن به کار می‌رود. علاوه بر دسته‌بندی‌های ارائه‌شده توسط دبیرمقدم، فعل‌های مرکب حاصل از فعل سبک دیگری نیز در این گویش وجود دارد. این افعال عبارت‌اند از: گفتن، آمدن، آوردن، رفتن، دویدن، بدن، انداختن، افتیدن، شستن، دادن، هشتن، بریدن و خریدن. نمونه‌هایی از آن‌ها در زیر آمده است.

8) «گفتن»

جدول 12: فعل سبک «گفتن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

pæs goftæn

دوباره گفتن

2.

sær goftæn

جایی حرف کسی را نقل‌قول کردن

3.

qælæti goftæn

اشتباه گفتن

9) «آمدن»

جدول 13: فعل سبک «آمدن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

dær umædæn

بیرون آمدن (انسان، گیاه)

2.

dʒuʃ umædæn

عصبانی شدن

3.

howl umædæn

دلتنگ شدن

4.

kænd umædæn

کنده شدن

5.

mæn ʔumædæn

فردی را به‌خاطر چیزی سرزنش کردن

6.

ziyaat umadan

اضافه آمدن

7.

piʃ umædæn

جلو آمدن

10) «آوردن»

جدول 14: فعل سبک «آوردن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

pæs ʔowdæn

برگرداندن

2.

ziyaat uddan

اضافه آمدن

3.

piʃ ʔowdæn

جلو آوردن

4.

æmæl ʔowdæn

تولید کردن محصولات کشاورزی

5.

dær ʔowdæn

بیرون آوردن

6.

kɑ:r ʔowdæn (kɑ:r færmundæn)

به کار آوردن

همچنین این گویش از این فعل، قید هم ساخته است که برای مثال می‌توان به [dærowdde] به معنی «اخیراً» اشاره کرد.

11) «رفتن»

جدول 15: فعل سبک «رفتن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

dær ræftæn

بیرون رفتن

2.

tæxɑ:ræftæn

به درد خوردن

3.

pæs ræftæn

عقب رفتن، بازگشتن

4.

piʃ ræftæn

پیشرفت کردن، وخیم شدن

5.

hæbɑ: ræftæn

عصبانی شدن

6.

yæg dæssi ræftæn

سرسری گرفتن

12) «دویدن»

جدول 16: فعل سبک «دویدن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

piʃ dowidæn

کنایه از پررنگ یا پرنقش بودن طرحی

2.

sær dowundæn

دست‌به‌سر کردن

13) «بدن»

جدول 17: فعل سبک «بدن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

rɑ:m boddæn

بلد بودن

2.

pæs boddæn

برگرداندن چیزی

3.

ʔers boddæn

از کسی چیزی به ارث بردن

4.

piʃ boddæn

پیشرفت کردن

5.

row boddan

اداره کردن

14) «انداختن»

جدول 18: فعل سبک «انداختن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

kuf ʔendæxtæn

جا افتادن

2.

pæs ʔendæxtæn

عقب انداختن (تاریخ یا یک شیء)

3.

ru ʔendæxtæn

روی خود کشیدن

4.

hæm ʔendæxtæn

باعث دعوای دو نفر شدن

5.

sær ʔendæxtæn

شروع کردن (بافتنی)

6.

row ʔendæxtæn

بساط کردن

7.

bær ʔendæxtæn

براندازی کردن

15) «افتیدن»

جدول 19: فعل سبک «افتیدن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

sær ʔoftidæn

پس‌انداز کردن

2.

tʃæp ʔoftidæn

با کسی بد شدن

3.

xoʃk ʔoftidæn

خشک شدن

4.

læj oftidæn

با کسی لج کردن

5.

hæm ʔoftidæn

با هم دعوا کردن

6.

bær ʔoftidæn

از بین رفتن، قدیمی شدن

7.

kædʒ ʔoftidæn

با کسی بد شدن

8.

pæs ʔoftidæn

از پشت به زمین افتادن

9.

row ʔoftidæn

شروع به کاری کردن

10.

tu xod ʔoftidæn

غرق در خود بودن

11.

ru dʒæ ʔoftidæn

در بستر بیماری افتادن

16) «شستن»

جدول 20: فعل سبک «شستن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

dæs ʃossæn

دست کشیدن

17) «استاندن»

جدول 21: فعل سبک «استاندن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

teley ʔessundæn

نسیه گرفتن

2.

pæs ʔessundæn

پس گرفتن

18) «دادن»

جدول 22: فعل سبک «دادن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

tul dɑ:dæn

معطل کردن

2.

mæd dɑ:dæn

کشیدن

19) «هشتن»

جدول 23: فعل سبک «هشتن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

bæ heʃtæn

برداشتن، ازدواج کردن

2.

bɑ:ʔeʃtæn

باز گذاشتن، متوقف شدن

3.

kær heʃtæn

نصب کردن

4.

sær heʃtæn

روی اجاق گذاشتن

5.

sæt heʃtæn

درجای سرد گذاشتن

20) «بریدن»

جدول 24: فعل سبک «بریدن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

dæn boridæn

کنایه از غذا نخوردن

21) «خریدن»

جدول 25: فعل سبک «خریدن»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

xod xæridæn

حرفی را به خود گرفتن

2.

nɑ:z xæridæn

ناز کسی را خریدن

نتایج حاصل از تحلیل‌ها نشان می‌دهد که فعل سبک «کردن» بیشترین فعل مرکب و فعل «بریدن» کمترین میزان فعل مرکب را در این گویش می‌سازد.

4ـ1ـ3. گروه حرف‌اضافه‌ای و فعل

فعل‌های زیادی در این گویش با قید پیشوندی ساخته می‌شوند که این قیدها عبارت‌اند از: در، بر، رو، پس، پیش، سر، هم، جا، پی، خش. نمونه‌هایی از آن‌ها در ادامه آورده شده است:

1)                  «در»

جدول 26: فعل مرکب حاصل از قید پیشوندی «در»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

dær pɑ:ʃidæn

بیرون پاشیدن

2.

dærumæd goft

گفت

3.

dærʔumædæn

بیرون آمدن

4.

dærʔowddæn

بیرون آوردن

5.

dær dʒessæn

بیرون دویدن

6.

dær rextæn

بیرون ریختن

7.

dær xɑ:sæn

کم داشتن

8.

dær boddæn

بیرون بردن

9.

dær zædæn

کم آوردن

10.

dær tʃindæn

جنبۀ تازه‌ای از خود را رو کردن

2)                  «بر»

جدول 27: فعل مرکب حاصل از قید پیشوندی «بر»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

bær kæʃidæn

از جا درآوردن، آویختن

2.

bær zædæn

بالا زدن (آستین و شلوار)

3.

bære kæsi xɑ:bidæn

کنار کسی خوابیدن

4.

bære xod budæn

حوصلۀ کاری را داشتن

5.

bær xizidæn

بلند شدن

6.

bær keddæn

بلند کردن

7.

bær heʃtæn (bæʔeʃtæn)

ازدواج کردن، برداشتن چیزی

8.

bær dʒessæn

ناگهان پریدن

9.

bæxizidæn

بلند شدن، برخاستن

10.

bær keddæn

از حالت خوابیده بلند کردن، پوشیدن

11.

bær mɑ:lidæn

بالا زدن

12.

bær gæddundæn

استفراغ کردن

13.

bær pæridæn

ناگهان پریدن

3)                  «پس»

جدول 28: فعل مرکب حاصل از قید پیشوندی «پس»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

pæsʔowddæn

برگرداندن

2.

pæs ʔendɑ:xtæn

عقب انداختن (تاریخ)

3.

pæs feressidæn

دوباره بازگرداندن

4.

pæs dɑ:dæn

خارج شدن ماده‌ای از یک چیز

5.

pæs boddæn

برگرداندن

6.

pæskeddæn

شکافتن بافتنی

7.

pæs ʃodæn

از حالت خود خارج شدن، وارفتن

8.

pæs pæs ræftæn

عقب‌عقب رفتن

9.

pæs ræftæn

بازگشتن

10.

pæs ruftæn

با پنجۀ پا چاله کندن حیوانات

11.

pæs rextæn

دوباره در ظرف ریختن

12.

pæs gæddundæn

برخلاف عقربه ساعت گرداندن

13.

pæs ræftæn

عقب رفتن، بازگشتن

14.

pæs keddæn

شکافتن

15.

pæsʔoftidæn

از پشت به زمین افتادن، عقب افتادن تاریخ

16.

pæs kæʃidæn

به عقب کشیدن

17.

pæs gereftæn

پس گرفتن

18.

pæs neʃessæn

عقب نشستن

19.

pæsbærun keddæn

پشت‌ورو کردن

4)                  «پیش»

جدول 29: فعل سبک حاصل از قید پیشوندی «پیش»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

piʃʔumædæn

جلو آمدن

2.

piʃʔowddæn

جلو آوردن

3.

piʃboddæn

پیشرفت کردن

4.

piʃ kæʃidæn

به جلو کشیدن

5.

piʃ neʃessæn

جلو نشستن، دست پیش گرفتن

5)                  «سر»

جدول 30: فعل مرکب حاصل از قید پیشوندی «سر»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

sær ʃemoddæn

بی‌اهمیت به‌حساب آوردن

2.

sære kɑ:r keddæn

علم کردن دار قالی

3.

sær heʃtæn

روی اجاق گذاشتن

4.

særkeɑ:ddæn

تاب آوردن

5.

sær ræsundæn

به مقصد رساندن

6.

sæmær ræsundæn

به نتیجه رساندن

6)                  «هم»

جدول 31: فعل مرکب حاصل از قید پیشوندی «هم»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

hæm zædæn

یکدیگر را کتک زدن

2.

hæm ʃodæn

متحد شدن

3.

hæm xoddæn

به هم خوردن، جابه‌جا شدن

4.

hæmbær keddæn

به هم زدن

7)                  «جا»

جدول 32: فعل مرکب حاصل از قید پیشوندی «جا»

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

dʒɑ: ʔeʃtæn

جا گذاشتن

2.

dʒɑ:keddæn

در جایی انبار کردن، جا انداختن شکستگی

3.

dʒɑ:ʃodæn

جا شدن

4ـ1ـ5. اسم مفعول و فعل سبک مجهول‌ساز

جدول 33: اسم مفعول و فعل سبک مجهول‌ساز

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

bær kæʃide beysidæn

پایین لباس بالا بایستد، کیس افتادن جلو لباس

2.

sær gofte ʃodæn

حرفی را به نقل از کسی گفتن

3.

hæm zæde ʃodæn

به هم خوردن وضعیت

4.

telebide budæn

نشان‌کردۀ کسی بودن

5.

hæm xodde ʃodæn

به هم خوردن چیزی

6.

bæroftide keddæn

رسمی را منسوخ کردن

7.

dæs xodde keddæn

چیزی را دست‌خورده کردن

4ـ2. انضمام

این نوع انضمام، بر اساس سازه‌ای که به فعل منضم می‌شود، به دو گروه انضمام مفعول صریح و انضمام حرف‌اضافه تقسیم می‌شود.

4ـ2ـ1. انضمام مفعول صریح

مثال 1: او غذا را خورد.

a-         ʔu tʃizi rɑ: xod

b-        ʔu tʃizi xod

مثال 2: من غذایم را بپزم.

a-         mæn tʃizirɑ: bepæzæm

b-        mæn tʃizi bepæzæm

مثال 3: او کتاب را خواند.

a-         ʔu ketɑ:b rɑ: xund

b-        ʔu ketɑ:b xund

مثال 4: او خبرچینی می‌کند.

a-         ʔu gæf rɑ: sær mege

b-        ʔu gæf sær mege

مثال 5: ما لطف شما را نادیده نمی‌گیریم.

a-         mɑ:dære tʃæʃ rɑ: hæm næmellim

b-        mɑ:dære tʃæʃ hæm næmellim

مثال 6: او ثبت‌نام کرد.

a-         ʔu ʔesmæʃ rɑ: dæftær ked

b-        ʔu ʔesm dæftær ked

4ـ2ـ2. گروه حرف‌اضافه‌ای

مثال 1: او چیزی را به‌عنوان غذا خورد.

a-         ʔu tʃizi bɑ:ʃe noon xod

b-        ʔu tʃizi nunxɑ:re ked

مثال 2: او به روی خاک غلتید.

a-         ʔu ruʔe xɑ:k ɣæltid

b-        ʔu xɑ:k ɣæltid

مثال 3: من چیزی را در کاسه ریختم.

a-         mæntʃizi tu kɑ:se keddæm.

b-        mæntʃizi kɑ:se keddæm.

مثال 4: او گم شد.

a-         ʔu æz dʒæde dær ʔoftid

b-        ʔu dʒæde dær ʔoftid

مثال 5: ما اختیار کاری را به دست گرفتیم.

a-         mɑ: kɑ:ri be dæsse xodgereftim.

b-        mɑ:kɑ:ri dæsse xodgereftim.

مثال 6: او برای خودش دردسر درست کرد.

a-         ʔu kɑ:ri be dæsse xoddɑ:d

b-        ʔu kɑ:ri dæsse xoddɑ:d

در ادامه، علاوه بر دسته‌بندی‌های ارائه‌شده توسط دبیرمقدم، می‌توان دسته‌بندی دیگری هم ارائه داد که طبق آن، افعال بر اساس فرایند دوگان‌سازی ساخته شده‌اند. نمونۀ این افعال در زیر آورده شده است:

جدول 34: فعل مرکب حاصل از فرایند دوگان‌سازی

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

dʒutʃuʃ zædæn

حرص خوردن

2.

pæs pæs ræftæn

عقب‌عقب رفتن

3.

dizz o del xoddæn

حرص‌وجوش خوردن

شایان‌ذکر است که در این گویش، تعدادی از فعل‌هایی که امروزه معمولاً در فارسی معیار کاربرد ندارند هنوز هم استفاده می‌شوند و در تمامی زمان‌ها، نمودها و وجه‌ها کاربرد دارند. برای مثال، زمان گذشتۀ فعل «بیختن» عبارت است از: «بیزیدن» و وجه امر آن «بیز دادن» (برای مثال بیز بده به این معنی که کودک را در گهواره تکان بده) است.

جدول 35: فعل‌های قدیمی در گویش اردکانی

ردیف

فعل مرکب

معنی

1.

ruftæn

جارو کردن

2.

bixtæn

الک کردن

3.

ʔesundæn

گرفتن

4.

helidæn

اجازه دادن

5.

heʃtæn

گذاشتن

6.

dʒessæn

دویدن

7.

bæxiziddæn

بلند شدن

8.

sowun keddæn

درد داشتن در اندامی

9.

tɑ:rundæn

از خود راندن

10.

dæst pɑ:lundæn

با دست روی زمین کشیدن برای پیدا کردن چیزی

5. نتیجه‌گیری

نتایج تحلیل‌ها نشان می‌دهد که در پاسخ به سؤال اول پژوهش، یعنی اینکه آیا افعال مرکب در این گویش را می‌توان بر اساس دسته‌بندی فعل مرکب دبیرمقدم (1374) توجیه کرد، باید گفت که دسته‌بندی دبیرمقدم را می‌توان بر افعال مرکب گویش اردکانی نیز اعمال کرد. در پاسخ به پرسش دوم پژوهش، یعنی اینکه در ساخت فعل مرکب در این گویش چه نوع ترکیب‌هایی بیشتر دیده می‌شود، یافته‌ها نشان داد که در این گویش، افعال مرکب از نوع اسم و فعل تعداد بیشتری را به خود اختصاص داده‌اند. همچنین، در قسمت فعل‌های مرکب حاصل از اسم و فعل، علاوه بر فعل‌های سبک «کردن»، «زدن»، «دادن»، «گرفتن»، «کشیدن»، «داشتن» و «خوردن»، افعال مرکب با فعل‌های سبک «گفتن»، «آمدن»، «آوردن»، «رفتن»، «دویدن»، «بدن»، «انداختن»، «افتیدن»، «شستن»، «دادن»، «هشتن»، «بریدن» و «خریدن» نیز در این گویش وجود دارد که در بین آن‌ها، فعل مرکب حاصل از فعل سبک «کردن» بیشترین درصد را به خود اختصاص داده است. همچنین، فعل سبک «بریدن» کمترین تعداد فعل مرکب را در این گویش می‌سازد. یافته‌ها همچنین نشان داد که علاوه بر دسته‌بندی‌های ارائه‌شده توسط دبیرمقدم (1374)، دسته‌بندی دیگری نیز در این گویش وجود دارد که آن هم افعال مرکب حاصل از فرایند دوگان‌سازی است.

البرزی ورکی، پرویز. (1377). «نقدی بر مقالۀ "فعل مرکب در زبان فارسی" از دکتر محمد دبیرمقدم». پژوهش ادبیات معاصر جهان. شمارۀ 5. 69ـ90.
باطنی، محمدرضا. (1381). توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی. تهران: امیرکبیر.
خانلری، پرویز. (1352). تاریخ زبان فارسی. تهران: انتشارات بنیاد و فرهنگ ایران.
خیامپور، عبدالرسول. (1352). دستور زبان فارسی. تبریز: انتشارات کتابفروشی تهران.
دادفر، مجید و حمیدرضا سلمانی. (1390). «بررسی دیدگاه باطنی در مورد فعل ساده و فعل مرکب در زبان فارسی». مطالعات زبانی بلاغی. سال دوم. شماره 4. 79ـ91.
دبیرمقدم، محمد. (1376). «فعل مرکب در زبان فارسی». مجلة زبان‌شناسی. سال 12. شمارة 1 و 2. 2ـ46.
ــــــــــــــــــــ . (1376). «فعل مرکب در زبان فارسی». مجلۀ زبان‌شناسی. سال 12. شمارة 1و 2. 1-46.
ــــــــــــــــــــ . (1384). «فعل مرکب در زبان فارسی». مجموعه‌مقالات پژوهش­های زبانشناختی فارسی. 149-199. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
زاهدی، کیوان. (۱۳۸۰). ساخت فعل مرکب در فارسی نوین نگرشی کمینه‌گرا. رسالۀ دکتری، به راهنمایی دکتر دبیرمقدم. دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس.
صادقی، علی‌اشرف. (1372). «دربارۀ فعل­های جعلی در زبان فارسی». مجموعه مقالات سمینار زبان فارسی و زبان علم. 236-246. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
طبیب‌زاده، امید. (1373). طبقه‌بندی و ضبط افعال اصطلاحی فارسی (1). قابل‌دسترسی در پیوند زیر:
https://www.academia.edu
ـــــــــــــــــــ . (1373). «طبقه‌بندی و ضبط افعال اصطلاحی فارسی». نشر دانش. (81). فروردین و اردیبهشت.
عمادافشار، حسین. (1372). دستور و ساختمان زبان فارسی. تهران: آگاه.
فرشیدورد، خسرو. (1348). دستور امروز. بنگاه مطبوعاتی صفی علیشاه.
محمد ابراهیمی زینب. (1382). بررسی ساخت‌های گروه فعلی در زبان فارسی نوشتاری معیار و مقایسۀ آن با زبان فارسی گفتاری معیار. رسالۀ دکتری. به راهنمایی دکتر علی‌محمد حق‌شناس. دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس.
محمدابراهیمی، زینب و فرقانی‌فرد، مرضیه. (1387). «فعل مرکب در فارسی گفتاری». فصلنامه نامه فرهنگستان. ش 40. 190ـ208.
مشکوه‌الدینی، مهدی. (1370). دستور زبان فارسی بر پایۀ نظریۀ گشتاری. مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی.
ناتل‌خانلری، پرویز. (1366). تاریخ زبان فارسی. تهران: نشر نو.
ـــــــــــــــــــــــ . (1372). دستور تاریخی زبان فارسی. تهران: توس.
نوبهار، مهرانگیز. (1372). دستور کاربردی زبان فارسی. تهران: انتشارات رهنما.
وحیدیان‌کامیار، تقی. (1356). «نقدی بر تاریخ زبان فارسی و نکاتی درباره فعل مرکب». پژوهش­نامۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه جندی‌شاپور. 1.
Bowers, J. (1993). »The syntax of predication«. Linguistic Inquiry. 24: 591-565.
Hoppery , J. and Pad, Thompson and Sandra A. (1980). »Transitivity in Grammar and Disconrse Language«. Language. 56. (2). 251-299.
Karimi, S. (1998). »Persian complex verb: Idiomatic and compositional«. Lexicology. 3. 273-318.
Karimi, S. (2005). Minimalist Approach to scrambling: Evidence from Persian. Berlin. New York: Mouton Publishers.
Karimi-Doostan, Gh. (2005). »Light verbs and structural case«. Lingua. 115. 1737-1756.
Lambton, Ann K. S. (1984). Persian Grammar. Cambridge: Cambridge University Press.
Mohammad, J. and Karimi, S. (1992). »Light verbs are taking over: Complex verbs in Persian«. Proceedings of the Western Conference on Linguistics. (WECOL). 195-212.