Document Type : Review Article
Author
PhD Candidate in Linguistics, Tarbiat Modarres University, Tehran;
Abstract
The dialect of Ardakan is one of the Persian dialects in Yazd province in Iran, which attracts every linguist’s attention as a result of its abundance of compound verbs. The present study is aimed at analyzing different kinds of compound verbs in this dialect in terms of structure. The study sought to answer the following questions: Can the compound verbs be analyzed in the dialect according to Dabir-Moghaddam’s (1374) categorization? What kinds of compounds are more prevalent in the dialect? Is there any other classification in the structure which can be added to those proposed by Dabir-Moghaddam? It was found that Dabir-Moghddam’s classification of compound verbs can be applied to the data gathered in the present study. Also, it was observed that there were some other classifications in the dialect which can be added to those proposed by Dabir-Moghaddam.
Keywords
. مقدمه
تعریفی که دبیرمقدم (1374: 150) از فعل مرکب ارائه میدهد، افعالی را شامل میشود که ساختمان واژی بسیط ندارند و از پیوند سازهای غیرفعلی ـ همچون اسم، صفت، اسم مفعول، گروه حرفاضافهای و قید ـ و یک سازۀ فعلی تشکیل شدهاند.
در این مقاله، تحلیلی که دبیرمقدم از افعال مرکب ارائه داده مبنای تحلیل دادهها قرار گرفته است. این دیدگاه، بیشتر، ساختمان فعل مرکب را بررسی میکند؛ بنابراین، شاید بتوان این دیدگاه را بیشتر ساختواژی دانست تا نحوی. این افعال بر اساس دو گروه انضمام و ترکیب مورد تحلیل قرار گرفتهاند. انضمام در نتیجۀ منضم شدن فعل با مفعول صریح شکل میگیرد. او معتقد است که حاصل، فعل مرکب لازم است. ساختار مقالۀ حاضر به این صورت است که بخش دوم به مرور تحقیقات پیشین، بخش سوم به روش گردآوری دادهها و بخش چهارم به تحلیل دادهها اختصاص یافته و در بخش پنجم نیز یافتههای پژوهش ارائه شده است. این پژوهش میکوشد تا به پرسشهای زیر پاسخ دهد:
1ـ آیا میتوان در این گویش، افعال مرکب را بر اساس دستهبندی مقالۀ فعل مرکب دبیرمقدم (همان) تحلیل کرد؟
2ـ در این گویش، در ساخت فعل مرکب، چه نوع ترکیبهایی بیشتر دیده میشود؟
3ـ علاوه بر دستهبندیهای ارائهشده توسط دبیرمقدم، آیا دستهبندی دیگری نیز در این گویش دیده میشود؟
2. پیشینة پژوهش
بر اساس تعاریف و دستهبندیهای متعدد که در خصوص افعال مرکب در زبان فارسی ارائه شده، نتایجِ گاه متناقضی از تعداد این افعال در زبان فارسی به دست آمده است. همچنین، این آثار از حوزههای مختلف زبانشناسی، مانند صرف و نحو، به فعل مرکب نگاه کردهاند. در بین آثار ایرانیان، میتوان به خیامپور (1352: 62)، عماد افشار (1372: 126ـ128)، نوبهار (1372: 159ـ162)، خانلری (1352: 8ـ176)، لمبتون (Lambton, 1984: 84-93)، وحیدیان کامیار (1356)، صادقی (1372)، دبیرمقدم (1376؛ 1384)، محمد و کریمی (Mohammad and Karimi, 1992)، کریمی (Karimi, 1998; 2005)، زاهدی(1380) و کریمی دوستان (Karimi-Doostan, 2005) اشاره کرد که از آن میان، پنج مورد اول در حیطۀ دستور سنتی هستند. همچنین، بررسیهایی نیز درخصوص مقالات نوشتهشده صورت گرفته است که از آن جمله، میتوان به «بررسی دیدگاه باطنی در مورد فعل ساده و فعل مرکب در زبان فارسی» نوشتۀ مجید دادفر و حمیدرضا سلمانی (1390) و نقدی بر مقالۀ «فعل مرکب در زبان فارسی» از دبیر مقدم نوشتۀ پرویز البرزی ورکی (1377) نام برد.
محمدابراهیمی (1382) دیدگاه متفاوتتری بر اساس نظریۀ مبتنی بر گفتمان هاپری و تامپسون (Hoppery and Thompson, 1980) دارد و معتقد است همیشه نمیتوان حاصل انضمام مفعول صریح با فعل مرکب را فعل مرکب انضمامی دانست. حاصل تنها زمانی مصداقی از فعل مرکب انضمامی به شمار میآید که گروه اسمیای که به فعل منضم میشود اسم جنس باشد و گوینده و شنونده آن را غیرارجاعی در نظر بگیرند.
تحلیل زاهدی (1380) نیز بر اساس کمینهگرایی اشتقاقی باورز (Bowers, 1993) استوار است و از تحلیلهای حاصل چنین استنباط میشود که در زبان فارسی، بر اساس دو فرایند ساخت موضوعی و اشباع موضوعی، فعل مرکب ساخته میشود.
شاید خانلری (1366: 169) را بتوان از اولین افرادی به حساب آورد که عبارات فعلی را دستهبندی کرد. خانلری (1372: 48) به هنگام تعریف عبارات فعلی، فعل مرکب را افعالی میداند که ترکیب دو کلمۀ مستقل هستند؛ به این صورت که کلمۀ اول اسم یا صفتی است که تغییر نمیپذیرد؛ یعنی صرف نمیشود. کلمۀ دوم فعلی است که صرف میشود و همکرد خوانده میشود.
«او این افعال را گونهای از کلمات میداند که مجموع آنها معنای واحدی را میسازند که معادل با مفهوم فعل ساده یا مرکب است. وی ساختمان افعال را به پنج دستۀ ساده، پیشوندی، مرکب، عبارات فعلی و فعلهای ناگذر تقسیم کرد».
مشکوهالدینی (1370: 139) نیز علاوه بر قائل شدن به سه نوع فعل ساده، پیشونددار و مرکب، عناصر سازندۀ فعل مرکب در زبان فارسی را پایه و عنصر فعلی میداند و ملاک تشخیص فعل مرکب از ترکیب نحوی «گروه اسمی + فعل متعدی» را اینگونه بیان میکند که اگر در ترکیب نحوی، گروه اسمی را از فعل حذف کنیم، فعل باز هم همان معنای اصلی را دارد؛ اما در فعل مرکب، با جدا شدن پایه از فعل، عنصر فعلی دیگر آن معنی را که در فعل مرکب دارد، از دست میدهد.
فرشیدورد (1348: 129) فعل مرکب را اینگونه تعریف میکند:
فعل بسیط به آن میگوییم که مصدرش از یک کلمه ساخته شده باشد (اگرچه هر مصدری، مطابق تعریف اشتقاق، مشتق است)، مانند آمدن، شنیدن، دویدن، و فعل مرکب آن را میدانیم که مصدرش با صفت یا قید یا اسم یا کلمهای دیگر ترکیب شده باشد، مانند پاک کردن، دیر آمدن، غذا خوردن.
طبیبزاده (1373) در مقالۀ «طبقهبندی و ضبط افعال اصطلاحی فارسی»، که در دو بخش ارائه شده، به بررسی افعال اصطلاحی میپردازد. در بخش اول آن، بر این سه شاخص و بهویژه بر شاخص دوم که خانلری ارائه داده است، تأکید میکند. همچنین، این مقاله به جایگاه این اصطلاحات در میان عناصر واژگانی زبان فارسی میپردازد و نیز طبقهبندی ساختاری آنها و وجوه تمایز آنها با دیگر فعلهای سبک را مدنظر قرار میدهد.
3. روش گردآوری دادهها
روش گردآوری دادهها در این مقاله میدانی بود؛ به این ترتیب که پژوهشگر در میان گویشوران حاضر میشد و با آنها دربارۀ مسائل مختلف صحبت میکرد. با توجه به وفور فعل مرکب در این گویش، انواع این افعال استخراج شد. بهعلاوه، خود پژوهشگر نیز از گویشوران است و دادههای خود را به این موارد اضافه کرد. درمجموع، حدود 190 نمونه جمعآوری شد و بر اساس ساختار اجزاء تشکیلدهنده مورد تحلیل قرار گرفت. این دادهها شامل انواع فعل مرکب، افعال پیشوندی و اصطلاحی است.
4. تحلیل دادهها
ملاک دستهبندی دادهها در زبان فارسی تحلیلهایی است که دبیرمقدم (1374: 167ـ180) ارائه داده است. در این پژوهش، دادهها را بر اساس فرایندی که در تشکیل این افعال وجود داشت، به دو نوع ترکیب و انضمام دستهبندی کردیم.
4ـ1. ترکیب
4ـ1ـ1. صفت و فعل سبک
فعلهای سبک دخیل در این نوع ترکیب عمدتاً سه نوع هستند.
- فعل سبک ایستایی «بودن»:
جدول 1: فعل سبک ایستایی
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
pærvɑ: budæn |
حوصله داشتن |
2. |
delneʃin budæn |
به دل نشستن |
3. |
del jon budæn |
باسلیقه بودن |
4. |
hengæme budæn |
شلوغ بودن |
5. |
bænæ budæn |
قصد داشتن |
6. |
bitæxɑ: budæn |
بیفایده بودن |
- فعل سبک ناگذر/ آغازی «شدن»:
جدول 2: فعل سبک ناگذر/ آغازی
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
hæl ʃodæn |
هضم شدن |
2. |
ʔebræt ʃodæn |
عبرت شدن |
3. |
bænd ʃodæn |
تاب آوردن |
4. |
pæs ʃodæn |
حل شدن، شکافته شدن |
- فعل سبک سببیساز:
جدول 3: فعل سبک سببیساز
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
bi dæmɑ:ɣ keddæn |
باعث ضایع شدن کسی شدن |
2. |
kælle keddæn |
باعث ضایع شدن کسی شدن |
3. |
tu sæxɑ:r keddæn |
باعث توسریخور شدن کسی شدن |
4. |
hamxodde keddæn |
باعث نامرتب شدن چیزی شدن |
5. |
ʔuqæt talxi keddæn |
باعث تلخکامی کسی شدن |
6. |
dʒelow keddæn |
باعث پیشرفت کسی شدن |
7. |
bær keddæn |
کسی را بلند کردن |
4ـ1ـ2. اسم و فعل
1) فعل سبک «کردن»
جدول 4: فعل سبک «کردن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
pæs keddæn |
شکافتن |
2. |
dow keddæn |
دویدن |
3. |
londʒ keddæn |
لبۀ چیزی بیرون آمدن |
4. |
ræqɑ:si keddæn |
رقصیدن |
5. |
row keddæn |
شروع کردن |
6. |
teley keddæn |
نسیه گرفتن |
7. |
jowni keddæn |
سلیقه به خرج دادن |
8. |
særsæri keddæn |
سر تکان دادن |
9. |
sær keddæn |
تاب آوردن |
10. |
ʃosse keddæn |
شستن |
11. |
xow keddæn |
نوزاد را خواب کردن |
12. |
poxte keddæn |
پختن |
13. |
hokm keddæn |
دستور دادن |
14. |
xɑ:r keddæn |
خوار و ذلیل کردن |
15. |
dud keddæn |
تولید دود کردن |
16. |
pɑ: keddæn |
هر چیزی را که از پا بپوشند، مثل شلوار |
17. |
Kæle keddæn |
کسی را در جمع خیت کردن |
18. |
næmɑ:z keddæn |
نماز خواندن |
19. |
xæʃi keddæn |
خوبی کردن، چیزی را زیبا کردن |
20. |
henæxte keddæn |
حاضر کردن |
21. |
ziyæti keddæn |
اضافه آوردن |
22. |
tʃæʃgir keddæn |
چیزی را زیر نظر گرفتن |
23. |
Sæfil keddæn |
معطل کردن |
24. |
del keddæn |
جرئت کردن |
25. |
tow keddæn |
تب کردن |
26. |
neʃest keddæn |
فرونشستن زمین |
27. |
sowdey keddæn |
بدهبستان کردن در ازدواج |
28. |
hæbɑ:keddæn |
به هوا فرستادن |
29. |
hæmbær keddæn |
به هم زدن |
30. |
yægbæri keddæn |
کج کردن |
31. |
ʔeyb keddæn |
خراب شدن |
32. |
nɑ:z keddæn |
ناز کردن |
33. |
tu keddæn |
تو زدن |
34. |
ru keddæn |
پارچه یا پتو روی خود کشیدن |
35. |
bær keddæn |
بلند کردن |
36. |
bænd keddæn |
تحمل کردن، آویختن |
37. |
dʒol keddæn |
پارچه خریدن |
38. |
dʒɑ:keddæn |
در جایی محبوس کردن، جا انداختن در شکستگی |
39. |
mæney keddæn |
منع کردن |
40. |
bel keddæn |
رها کردن |
41. |
bær keddæn |
پوشیدن، چیزی را حفظ کردن |
42. |
telæb keddæn |
طلبیدن |
43. |
nis keddæn |
کشتن (تحقیرآمیز) |
44. |
tey keddæn |
شرط کردن |
45. |
dʒuʃ keddæn |
ترسیدن |
46. |
ʔemɑ:l keddæn |
معطل کردن |
47. |
poʃti keddæn |
از کسی طرفداری کردن |
48. |
bærdɑ:ʃt keddæn |
کسی را تحویل گرفتن |
49. |
ʃæssy keddæn |
با انگشت شصت، پوست پستۀ تر را جدا کردن |
بعضی دیگر از افعال دارای بیش از دو قسمت هستند.
جدول 5: افعال حاصل از فعل سبک «کردن» بیش از دو قسمت
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
gæl hæm dær keddæn |
خراب کردن |
2. |
dæʔvɑ: sɑ:f keddæn |
دعوا را فیصله دادن |
3. |
puk jæm keddæn |
پستۀ پوک را از مغزدار جدا کردن |
4. |
xod rɑ:keddæn |
خود را محبوب کردن |
5. |
dæro tu keddæn |
رفتوآمد کردن |
6. |
pæsbærun keddæn |
پشتورو کردن |
7. |
te keddæn |
از درخت چیدن |
8. |
peidæ keddæn |
پیدا کردن |
2) «زدن»
جدول 6: فعل سبک «زدن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
xɑ:k zædæn |
بر روی خاک کشیدن |
2. |
niʃ zædæn |
اوقاتتلخی کردن |
3. |
mɑ:t zædæn |
مات و مبهوت شدن |
4. |
hæm zædæn |
یکدیگر را کتک زدن |
5. |
del zædæn |
تندتند نفس زدن |
6. |
mek zædæn |
مکیدن |
7. |
bær zædæn |
بالا زدن |
8. |
dʒɑ:r zædæn |
اعلام کردن |
9. |
dær zædæn |
کم آوردن چیزی، دچار کمبود چیزی شدن |
10. |
niʃ zædæn |
با کسی تندی کردن |
11. |
oqqæs zæddæ |
استفراغ کردن |
12. |
howl zædæn |
دچار هیجان شدن |
13. |
nɑ:le zædæn |
ناله کردن |
3) «دادن»
جدول 7: فعل سبک «دادن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
bel dɑ:dæn |
ول کردن چیزی |
2. |
monɑ:r dɑ:dæn |
فحش دادن |
3. |
bɑ:læ dɑ:dæn |
چیزی را بلند خواندن برای اینکه کسی بنویسد، املا گفتن |
4. |
pæs dɑ:dæn |
برگرداندن، خارج شدن مادهای از یک چیز |
5. |
ʔɑ:dæt dɑ:dæn |
عادت دادن |
6. |
dɑ:ʃt dɑ:dæn |
عمر کردن (انسان یا شیء) |
7. |
foru dɑ:dæn |
به پایین دادن |
4) «گرفتن»
جدول 8: فعل سبک «گرفتن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
xod gereftæn |
چیزی را به خود چسباندن |
2. |
ʔæzzɑ:gereftæn |
عزا گرفتن |
3. |
porse gereftæn |
ختم گرفتن |
4. |
seræx gereftæn |
سراغ کسی گرفتن |
5) «کشیدن»
جدول 9: فعل سبک «کشیدن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
pæs kæʃidæn |
به عقب کشیدن |
2. |
xɑ:k kæʃidæn |
به دنبال خود روی زمین کشیدن |
3. |
bær kæʃidæn |
از جا درآوردن |
4. |
ʔentequm kæʃidæn |
انتقام گرفتن |
5. |
ʔɑ:rz kæʃidæn |
آرزو داشتن |
6. |
piʃ kæʃidæn |
به جلو کشیدن |
7. |
bær kæʃidæn |
آویختن |
8. |
xod kæʃidæn |
مکیدن |
9. |
ʃɑ:x ʃune kæʃidæn |
دعوا کردن |
6) «داشتن»
جدول 10: فعل سبک «داشتن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
telæb dɑ:ʃtæn |
بستانکار بودن |
2. |
bæbe dɑ:ʃtæn |
وسواس چیزی کسی را گرفتن |
3. |
howl dɑ:ʃtæn |
دچار هیجان شدن |
4. |
dɑ:d dɑ:ʃtæn |
دائماً به دنبال یک چیز خاص بودن |
5. |
sowdæ dɑ:ʃtæn |
وسواس داشتن |
6. |
bæhæme dɑ:ʃtæn |
از چیزی واهمه داشتن |
7. |
gæf dɑ:ʃtæn |
بلا بودن |
8. |
rɑ:zi dɑ:ʃtæn |
راضی به چیزی شدن |
9. |
soʔun dɑ:ʃtæn |
درد داشتن |
10. |
pɑ:dɑ:ʃtæn |
مدیریت کردن صحنه |
11. |
tære bære del bærdɑ:ʃtæn |
نگران چیزی بودن |
7) «خودن»
جدول 11: فعل سبک «خودن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
dɑ:ɣ xoddæn |
داغ دیدن |
2. |
hæm xoddæn |
به هم خوردن، جابهجا شدن |
3. |
xod xoddæn |
خودخوری کردن |
4. |
dizo del xoddæn |
حرصوجوش زدن |
5. |
dɑ:ɣ xoddæn |
داغ دیدن |
6. |
hæm xoddæn |
به هم خوردن، جابهجا شدن |
7. |
xod xoddæn |
خودخوری کردن |
8. |
dizo del xoddæn |
حرصوجوش زدن |
در یک مورد نیز فعل مرکب از تکرار دو فعل حاصل شده که آن هم فعل مرکب خودن و کشیدن است که درمجموع به معنی سختی کشیدن به کار میرود. علاوه بر دستهبندیهای ارائهشده توسط دبیرمقدم، فعلهای مرکب حاصل از فعل سبک دیگری نیز در این گویش وجود دارد. این افعال عبارتاند از: گفتن، آمدن، آوردن، رفتن، دویدن، بدن، انداختن، افتیدن، شستن، دادن، هشتن، بریدن و خریدن. نمونههایی از آنها در زیر آمده است.
8) «گفتن»
جدول 12: فعل سبک «گفتن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
pæs goftæn |
دوباره گفتن |
2. |
sær goftæn |
جایی حرف کسی را نقلقول کردن |
3. |
qælæti goftæn |
اشتباه گفتن |
9) «آمدن»
جدول 13: فعل سبک «آمدن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
dær umædæn |
بیرون آمدن (انسان، گیاه) |
2. |
dʒuʃ umædæn |
عصبانی شدن |
3. |
howl umædæn |
دلتنگ شدن |
4. |
kænd umædæn |
کنده شدن |
5. |
mæn ʔumædæn |
فردی را بهخاطر چیزی سرزنش کردن |
6. |
ziyaat umadan |
اضافه آمدن |
7. |
piʃ umædæn |
جلو آمدن |
10) «آوردن»
جدول 14: فعل سبک «آوردن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
pæs ʔowdæn |
برگرداندن |
2. |
ziyaat uddan |
اضافه آمدن |
3. |
piʃ ʔowdæn |
جلو آوردن |
4. |
æmæl ʔowdæn |
تولید کردن محصولات کشاورزی |
5. |
dær ʔowdæn |
بیرون آوردن |
6. |
kɑ:r ʔowdæn (kɑ:r færmundæn) |
به کار آوردن |
همچنین این گویش از این فعل، قید هم ساخته است که برای مثال میتوان به [dærowdde] به معنی «اخیراً» اشاره کرد.
11) «رفتن»
جدول 15: فعل سبک «رفتن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
dær ræftæn |
بیرون رفتن |
2. |
tæxɑ:ræftæn |
به درد خوردن |
3. |
pæs ræftæn |
عقب رفتن، بازگشتن |
4. |
piʃ ræftæn |
پیشرفت کردن، وخیم شدن |
5. |
hæbɑ: ræftæn |
عصبانی شدن |
6. |
yæg dæssi ræftæn |
سرسری گرفتن |
12) «دویدن»
جدول 16: فعل سبک «دویدن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
piʃ dowidæn |
کنایه از پررنگ یا پرنقش بودن طرحی |
2. |
sær dowundæn |
دستبهسر کردن |
13) «بدن»
جدول 17: فعل سبک «بدن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
rɑ:m boddæn |
بلد بودن |
2. |
pæs boddæn |
برگرداندن چیزی |
3. |
ʔers boddæn |
از کسی چیزی به ارث بردن |
4. |
piʃ boddæn |
پیشرفت کردن |
5. |
row boddan |
اداره کردن |
14) «انداختن»
جدول 18: فعل سبک «انداختن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
kuf ʔendæxtæn |
جا افتادن |
2. |
pæs ʔendæxtæn |
عقب انداختن (تاریخ یا یک شیء) |
3. |
ru ʔendæxtæn |
روی خود کشیدن |
4. |
hæm ʔendæxtæn |
باعث دعوای دو نفر شدن |
5. |
sær ʔendæxtæn |
شروع کردن (بافتنی) |
6. |
row ʔendæxtæn |
بساط کردن |
7. |
bær ʔendæxtæn |
براندازی کردن |
15) «افتیدن»
جدول 19: فعل سبک «افتیدن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
sær ʔoftidæn |
پسانداز کردن |
2. |
tʃæp ʔoftidæn |
با کسی بد شدن |
3. |
xoʃk ʔoftidæn |
خشک شدن |
4. |
læj oftidæn |
با کسی لج کردن |
5. |
hæm ʔoftidæn |
با هم دعوا کردن |
6. |
bær ʔoftidæn |
از بین رفتن، قدیمی شدن |
7. |
kædʒ ʔoftidæn |
با کسی بد شدن |
8. |
pæs ʔoftidæn |
از پشت به زمین افتادن |
9. |
row ʔoftidæn |
شروع به کاری کردن |
10. |
tu xod ʔoftidæn |
غرق در خود بودن |
11. |
ru dʒæ ʔoftidæn |
در بستر بیماری افتادن |
16) «شستن»
جدول 20: فعل سبک «شستن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
dæs ʃossæn |
دست کشیدن |
17) «استاندن»
جدول 21: فعل سبک «استاندن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
teley ʔessundæn |
نسیه گرفتن |
2. |
pæs ʔessundæn |
پس گرفتن |
18) «دادن»
جدول 22: فعل سبک «دادن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
tul dɑ:dæn |
معطل کردن |
2. |
mæd dɑ:dæn |
کشیدن |
19) «هشتن»
جدول 23: فعل سبک «هشتن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
bæ heʃtæn |
برداشتن، ازدواج کردن |
2. |
bɑ:ʔeʃtæn |
باز گذاشتن، متوقف شدن |
3. |
kær heʃtæn |
نصب کردن |
4. |
sær heʃtæn |
روی اجاق گذاشتن |
5. |
sæt heʃtæn |
درجای سرد گذاشتن |
20) «بریدن»
جدول 24: فعل سبک «بریدن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
dæn boridæn |
کنایه از غذا نخوردن |
21) «خریدن»
جدول 25: فعل سبک «خریدن»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
xod xæridæn |
حرفی را به خود گرفتن |
2. |
nɑ:z xæridæn |
ناز کسی را خریدن |
نتایج حاصل از تحلیلها نشان میدهد که فعل سبک «کردن» بیشترین فعل مرکب و فعل «بریدن» کمترین میزان فعل مرکب را در این گویش میسازد.
4ـ1ـ3. گروه حرفاضافهای و فعل
فعلهای زیادی در این گویش با قید پیشوندی ساخته میشوند که این قیدها عبارتاند از: در، بر، رو، پس، پیش، سر، هم، جا، پی، خش. نمونههایی از آنها در ادامه آورده شده است:
1) «در»
جدول 26: فعل مرکب حاصل از قید پیشوندی «در» |
||
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
dær pɑ:ʃidæn |
بیرون پاشیدن |
2. |
dærumæd goft |
گفت |
3. |
dærʔumædæn |
بیرون آمدن |
4. |
dærʔowddæn |
بیرون آوردن |
5. |
dær dʒessæn |
بیرون دویدن |
6. |
dær rextæn |
بیرون ریختن |
7. |
dær xɑ:sæn |
کم داشتن |
8. |
dær boddæn |
بیرون بردن |
9. |
dær zædæn |
کم آوردن |
10. |
dær tʃindæn |
جنبۀ تازهای از خود را رو کردن |
2) «بر»
جدول 27: فعل مرکب حاصل از قید پیشوندی «بر»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
bær kæʃidæn |
از جا درآوردن، آویختن |
2. |
bær zædæn |
بالا زدن (آستین و شلوار) |
3. |
bære kæsi xɑ:bidæn |
کنار کسی خوابیدن |
4. |
bære xod budæn |
حوصلۀ کاری را داشتن |
5. |
bær xizidæn |
بلند شدن |
6. |
bær keddæn |
بلند کردن |
7. |
bær heʃtæn (bæʔeʃtæn) |
ازدواج کردن، برداشتن چیزی |
8. |
bær dʒessæn |
ناگهان پریدن |
9. |
bæxizidæn |
بلند شدن، برخاستن |
10. |
bær keddæn |
از حالت خوابیده بلند کردن، پوشیدن |
11. |
bær mɑ:lidæn |
بالا زدن |
12. |
bær gæddundæn |
استفراغ کردن |
13. |
bær pæridæn |
ناگهان پریدن |
3) «پس»
جدول 28: فعل مرکب حاصل از قید پیشوندی «پس»
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
pæsʔowddæn |
برگرداندن |
2. |
pæs ʔendɑ:xtæn |
عقب انداختن (تاریخ) |
3. |
pæs feressidæn |
دوباره بازگرداندن |
4. |
pæs dɑ:dæn |
خارج شدن مادهای از یک چیز |
5. |
pæs boddæn |
برگرداندن |
6. |
pæskeddæn |
شکافتن بافتنی |
7. |
pæs ʃodæn |
از حالت خود خارج شدن، وارفتن |
8. |
pæs pæs ræftæn |
عقبعقب رفتن |
9. |
pæs ræftæn |
بازگشتن |
10. |
pæs ruftæn |
با پنجۀ پا چاله کندن حیوانات |
11. |
pæs rextæn |
دوباره در ظرف ریختن |
12. |
pæs gæddundæn |
برخلاف عقربه ساعت گرداندن |
13. |
pæs ræftæn |
عقب رفتن، بازگشتن |
14. |
pæs keddæn |
شکافتن |
15. |
pæsʔoftidæn |
از پشت به زمین افتادن، عقب افتادن تاریخ |
16. |
pæs kæʃidæn |
به عقب کشیدن |
17. |
pæs gereftæn |
پس گرفتن |
18. |
pæs neʃessæn |
عقب نشستن |
19. |
pæsbærun keddæn |
پشتورو کردن |
4) «پیش»
جدول 29: فعل سبک حاصل از قید پیشوندی «پیش» |
||
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
piʃʔumædæn |
جلو آمدن |
2. |
piʃʔowddæn |
جلو آوردن |
3. |
piʃboddæn |
پیشرفت کردن |
4. |
piʃ kæʃidæn |
به جلو کشیدن |
5. |
piʃ neʃessæn |
جلو نشستن، دست پیش گرفتن |
5) «سر»
جدول 30: فعل مرکب حاصل از قید پیشوندی «سر» |
||
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
sær ʃemoddæn |
بیاهمیت بهحساب آوردن |
2. |
sære kɑ:r keddæn |
علم کردن دار قالی |
3. |
sær heʃtæn |
روی اجاق گذاشتن |
4. |
særkeɑ:ddæn |
تاب آوردن |
5. |
sær ræsundæn |
به مقصد رساندن |
6. |
sæmær ræsundæn |
به نتیجه رساندن |
6) «هم»
جدول 31: فعل مرکب حاصل از قید پیشوندی «هم» |
||
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
hæm zædæn |
یکدیگر را کتک زدن |
2. |
hæm ʃodæn |
متحد شدن |
3. |
hæm xoddæn |
به هم خوردن، جابهجا شدن |
4. |
hæmbær keddæn |
به هم زدن |
7) «جا»
جدول 32: فعل مرکب حاصل از قید پیشوندی «جا» |
||
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
dʒɑ: ʔeʃtæn |
جا گذاشتن |
2. |
dʒɑ:keddæn |
در جایی انبار کردن، جا انداختن شکستگی |
3. |
dʒɑ:ʃodæn |
جا شدن |
4ـ1ـ5. اسم مفعول و فعل سبک مجهولساز
جدول 33: اسم مفعول و فعل سبک مجهولساز
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
bær kæʃide beysidæn |
پایین لباس بالا بایستد، کیس افتادن جلو لباس |
2. |
sær gofte ʃodæn |
حرفی را به نقل از کسی گفتن |
3. |
hæm zæde ʃodæn |
به هم خوردن وضعیت |
4. |
telebide budæn |
نشانکردۀ کسی بودن |
5. |
hæm xodde ʃodæn |
به هم خوردن چیزی |
6. |
bæroftide keddæn |
رسمی را منسوخ کردن |
7. |
dæs xodde keddæn |
چیزی را دستخورده کردن |
4ـ2. انضمام
این نوع انضمام، بر اساس سازهای که به فعل منضم میشود، به دو گروه انضمام مفعول صریح و انضمام حرفاضافه تقسیم میشود.
4ـ2ـ1. انضمام مفعول صریح
مثال 1: او غذا را خورد.
a- ʔu tʃizi rɑ: xod
b- ʔu tʃizi xod
مثال 2: من غذایم را بپزم.
a- mæn tʃizirɑ: bepæzæm
b- mæn tʃizi bepæzæm
مثال 3: او کتاب را خواند.
a- ʔu ketɑ:b rɑ: xund
b- ʔu ketɑ:b xund
مثال 4: او خبرچینی میکند.
a- ʔu gæf rɑ: sær mege
b- ʔu gæf sær mege
مثال 5: ما لطف شما را نادیده نمیگیریم.
a- mɑ:dære tʃæʃ rɑ: hæm næmellim
b- mɑ:dære tʃæʃ hæm næmellim
مثال 6: او ثبتنام کرد.
a- ʔu ʔesmæʃ rɑ: dæftær ked
b- ʔu ʔesm dæftær ked
4ـ2ـ2. گروه حرفاضافهای
مثال 1: او چیزی را بهعنوان غذا خورد.
a- ʔu tʃizi bɑ:ʃe noon xod
b- ʔu tʃizi nunxɑ:re ked
مثال 2: او به روی خاک غلتید.
a- ʔu ruʔe xɑ:k ɣæltid
b- ʔu xɑ:k ɣæltid
مثال 3: من چیزی را در کاسه ریختم.
a- mæntʃizi tu kɑ:se keddæm.
b- mæntʃizi kɑ:se keddæm.
مثال 4: او گم شد.
a- ʔu æz dʒæde dær ʔoftid
b- ʔu dʒæde dær ʔoftid
مثال 5: ما اختیار کاری را به دست گرفتیم.
a- mɑ: kɑ:ri be dæsse xodgereftim.
b- mɑ:kɑ:ri dæsse xodgereftim.
مثال 6: او برای خودش دردسر درست کرد.
a- ʔu kɑ:ri be dæsse xoddɑ:d
b- ʔu kɑ:ri dæsse xoddɑ:d
در ادامه، علاوه بر دستهبندیهای ارائهشده توسط دبیرمقدم، میتوان دستهبندی دیگری هم ارائه داد که طبق آن، افعال بر اساس فرایند دوگانسازی ساخته شدهاند. نمونۀ این افعال در زیر آورده شده است:
جدول 34: فعل مرکب حاصل از فرایند دوگانسازی
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
dʒutʃuʃ zædæn |
حرص خوردن |
2. |
pæs pæs ræftæn |
عقبعقب رفتن |
3. |
dizz o del xoddæn |
حرصوجوش خوردن |
شایانذکر است که در این گویش، تعدادی از فعلهایی که امروزه معمولاً در فارسی معیار کاربرد ندارند هنوز هم استفاده میشوند و در تمامی زمانها، نمودها و وجهها کاربرد دارند. برای مثال، زمان گذشتۀ فعل «بیختن» عبارت است از: «بیزیدن» و وجه امر آن «بیز دادن» (برای مثال بیز بده به این معنی که کودک را در گهواره تکان بده) است.
جدول 35: فعلهای قدیمی در گویش اردکانی |
||
ردیف |
فعل مرکب |
معنی |
1. |
ruftæn |
جارو کردن |
2. |
bixtæn |
الک کردن |
3. |
ʔesundæn |
گرفتن |
4. |
helidæn |
اجازه دادن |
5. |
heʃtæn |
گذاشتن |
6. |
dʒessæn |
دویدن |
7. |
bæxiziddæn |
بلند شدن |
8. |
sowun keddæn |
درد داشتن در اندامی |
9. |
tɑ:rundæn |
از خود راندن |
10. |
dæst pɑ:lundæn |
با دست روی زمین کشیدن برای پیدا کردن چیزی |
5. نتیجهگیری
نتایج تحلیلها نشان میدهد که در پاسخ به سؤال اول پژوهش، یعنی اینکه آیا افعال مرکب در این گویش را میتوان بر اساس دستهبندی فعل مرکب دبیرمقدم (1374) توجیه کرد، باید گفت که دستهبندی دبیرمقدم را میتوان بر افعال مرکب گویش اردکانی نیز اعمال کرد. در پاسخ به پرسش دوم پژوهش، یعنی اینکه در ساخت فعل مرکب در این گویش چه نوع ترکیبهایی بیشتر دیده میشود، یافتهها نشان داد که در این گویش، افعال مرکب از نوع اسم و فعل تعداد بیشتری را به خود اختصاص دادهاند. همچنین، در قسمت فعلهای مرکب حاصل از اسم و فعل، علاوه بر فعلهای سبک «کردن»، «زدن»، «دادن»، «گرفتن»، «کشیدن»، «داشتن» و «خوردن»، افعال مرکب با فعلهای سبک «گفتن»، «آمدن»، «آوردن»، «رفتن»، «دویدن»، «بدن»، «انداختن»، «افتیدن»، «شستن»، «دادن»، «هشتن»، «بریدن» و «خریدن» نیز در این گویش وجود دارد که در بین آنها، فعل مرکب حاصل از فعل سبک «کردن» بیشترین درصد را به خود اختصاص داده است. همچنین، فعل سبک «بریدن» کمترین تعداد فعل مرکب را در این گویش میسازد. یافتهها همچنین نشان داد که علاوه بر دستهبندیهای ارائهشده توسط دبیرمقدم (1374)، دستهبندی دیگری نیز در این گویش وجود دارد که آن هم افعال مرکب حاصل از فرایند دوگانسازی است.