Document Type : Research Paper
Author
Abstract
Aban Yasht is the research on the 5th Yasht of Avesta which is carried out by Dr. Changiz Mowla’i and is published in 1392 (Persian calendar). The 5th Yasht pays tribute to Anahita, the Zoroastrian deity of the waters. In this article, the various parts of the book are introduced, and a short description of the author’s line of action is presented. Afterwards, ten major topics discussed in the book are scrutinized. To compile such a book, the author of Aban Yasht has referred to and quoted from many books and articles written in English, French and German. The points raised in this article are as follows: phoneme, grapheme, the concept of root, statement of the problem, the copula “is”, the pronoun “ya-”, translations, syntactic issues, compounding or compound, and the tone of writing. Some of the points raised in this article are of considerable importance not only in this book but also in most of the research studies on the Iranian ancient languages.
Keywords
«آبانیشت» پژوهش و تحقیق دکتر چنگیز مولایی است که در سال 1392 در مجموعة «ایران باستان» از انتشارات دایرةالمعارف بزرگ اسلامی چاپ شده و موضوع آن شرح و بررسی آبانیشت است. آبانیشت نام سرود پنجم از یشتهای اوستاست که به ستایش آناهیتا، ایزدبانوی آبها و نعمت و فراوانی در معتقدات ایرانیان باستان اختصاص دارد. این سرود با 133 بند، در شمار مفصلترین یشتها به شمار میرود و از نظر زبانی و درونمایه، در شمار چند یشت کهن اوستاست. مضمون آبانیشت توصیف و ستایش آناهیتا و درخواست یاری از اوست. در این سرود، از شاهان اساطیری و پهلوانان داستانهای کهن ایرانیان که با انگیزههای متفاوت آناهیتا را ستودهاند و از لطف او برخوردار شدهاند یا از لطف او بینصیب ماندهاند، سخن رفتهاست.
کتاب «آبانیشت» با پیشگفتاری آغاز میشود که محقق در آن، اهمیت این یشت و لزوم پرداختن به آن و شیوة کار خود را بیان کرده است (مولایی، 1392: 1ـ6) و پس از آن، مقدمهای دربارة محتوا و ساختار آبانیشت تدوین کرده (همان: 9ـ14) و به معرفی دستنویسهای آبانیشت (همان: 14ـ20) و ترجمههای پیشین آن (همان: 20ـ21) پرداخته است. در ادامه، محقق بهتفصیل، نام و صفات این ایزدبانو را شرح داده، به بررسی ریشهشناختی آنها پرداخته و نکاتی دربارة اهمیت این ایزد بانو در اساطیر ایرانی و نقش و کارکرد آن بیان کرده است (همان: 21ـ38).
بخش اصلی کتاب به متن، ترجمه و یادداشتها اختصاص دارد. هر بند از متن اوستایی واجنویسی شده و در زیر هر بند، ترجمة آن به فارسی ذکر شده است (همان: 39ـ 148). یادداشتهای مفصل کتاب دربارة حالت برخی اسمها و صفات، برخی نکات دستوری، معانی واژهها و مسائل ریشهشناختی، اسطورهای و فرهنگی است و البته در بررسی موارد مذکور، به نظرات محققان و ایرانشناسانی که به مطالعة «آبانیشت» پرداختهاند، استناد شده است (همان: 149ـ 318). پس از یادداشتها، منابع ذکر شده و در پایان کتاب، برای نام متون و نیز واژههایی که در متن کتاب ذکر شدهاند، نمایههایی تنظیم شده است.
مولایی در این پژوهش، کتابها و مقالات بسیاری را که به نکات مختلف آبانیشت پرداختهاند، مطالعه و مطالب آنها را در پژوهش خویش ذکر کرده است و در مواردی که بین نظرات محققان، اختلافی وجود داشته، یکی از نظرات را برگزیده و نتیجهگیری کرده است. این کتب و مقالات به زبانهای انگلیسی، فرانسه و آلمانی بودهاند و پیداست که محقق برای تدوین چنین اثری وقت بسیاری صرف کرده است تا بتواند حاصل مطالعات انجامگرفته دربارة آبانیشت را در قالب چنین اثری ارائه دهد.
در این مقاله، برخی نکات این کتاب شرح و نقد میشود. غالب این نکات تنها دربارة کتاب «آبانیشت» صادق نیست، بلکه پیشنهادهایی است که در کار بررسی زبانهای کهن ایرانی لازم به نظر میرسد و بهتر است به آنها توجه بیشتری شود.
1. واج یا نویسه
در مقدمة کتاب (مولایی، 1392: 23) هنگام بحث از ریشة واژة anāhitā-، دربارة صورت مکتوب، شیوة قرائت و وجه اشتقاق واژة ynt’γ’’ به معنی «آلودن» که در دو متن سغدی بودایی آمده، بحث شده و نظر مکنزی1 نقل شده است: «مکنزی ... آن را فعل مضارع سوم شخص مفرد از مادة مضارع ynt’γ’’ «آلودن» ... دانسته است. بر اساس این وجه اشتقاق، واج t در واژة مورد بحث را باید کتابتی بهجای tt تلقی کرد». در وجه اشتقاق و ریشهشناسی واژه و نظر مکنزی سخنی نیست، بلکه بحث در این است که مولایی (1392: 23) دربارة صورت مکتوب واژه سخن گفته، اما اصطلاح «واج» را به کار برده است: «واج t ... را باید کتابتی بهجای tt تلقی کرد». واج2 به اعتبار آواهایی است که در هر زبان نقش بر عهده دارند، نه به اعتبار صورت مکتوب یا خط؛ پس در اینجا بهجای «واج» باید اصطلاح «نویسه»3 را به کار برد. منظور مولایی این است که در صورت مکتوب کلمة ynt’γ’’، بهجای دو نویسة t که باید یکی بهعنوان همخوان پایانی ماده و دیگری بهعنوان شناسة سوم شخص مفرد نوشته شود، یک نویسة t به کار رفته است. این فرایند در بررسی نظامهای نوشتاری و خط، haplography نامیده شده است (بوسمن4، 2006: 500) و در خط سغدی بسیار رایج است؛ اکثر مادههایی که در زبان سغدی به واج d یا t ختم شدهاند، صیغة سوم شخص مفرد آنها در خط سغدی با یک نویسة t نشان داده شده است. در جایی دیگر نیز مولایی بهجای اصطلاح نویسه، واج به کار برده و بعد از اصطلاح واج، نویسهای از نویسههای خط اوستایی را نشان داده است: «واجهای S ()، } () و C (š) از جمله واجهایی هستند که در دستنویسها در آغاز و وسط کلمه مکرراً بهجای هم استعمال شدهاند...» (مولایی، 1392: 4). واجها در دستنویسها بهجای دیگری به کار نمیروند، بلکه نویسهها هستند که ممکن است در دستنویسها بهجای یکدیگر به کار روند. دو نویسة نخست، واجگونههای5 نویسة سوم (š) را نشان میدهند و به همین دلیل، بارتلمه6 این سه نویسه را با š نشان داده است. نویسندگان متون اوستایی نیز قادر به تشخیص این واجگونهها نبودهاند و به همین دلیل، نویسههای مخصوص هر یک را بهجای دیگری به کار بردهاند.
2. ریشة *āhi-
محققان واژة anāhitā- را «پاک، نیالوده، بیآلایش» معنی کردهاند و آن را شامل دو جزء دانستهاند: an- پیشوند نفی و āhita- به معنی «ناپاک، آلوده» (مولایی، 1392: 23). در اوستا، اسم مؤنث āhitī- به معنی «آلایش، آلودگی» نیز به کار رفته است. مولایی نظر محققان مختلف را دربارة این واژه نقل کرده است؛ بر اساس مطالب نقلشده، هیچیک از محققان دربارة ریشة این واژه مطلبی ننوشتهاند. خلاصهای از نظرات محققان مختلف که در «آبانیشت» نقل شده، چنین است: بارتلمه āhita- را صفت مفعولی دانسته و صورت هندواروپایی آن را *āxsǝto- یا *āxsito- بازسازی کرده است؛ او معتقد است که این واژه در فارسی میانه به صورت āhōg و در فارسی به صورت «آهو» به معنی «عیب» باقی مانده است (همان). گرشویچ7 مادة مضارع فعل ynt’γ’’ در زبان سغدی را yn-’γ’’ بهمعنی «آلودن» دانسته است و صورت ایرانی باستان آن را به صورت *āhin(ā)- بازسازی کرده و معتقد است āhita- در اوستایی و yn-’γ’’ در زبان سغدی از یک ریشهاند (همان). برخی محققان āhitā- را با واژة asita- در سنسکریت به معنی «سیاهرنگ، خاکستریرنگ» مقایسه کردهاند. اوتینگر8 معتقد است asita- در سنسکریت صفتی است که با پسوند -ta از گونة هندوایرانی *asi- ساخته شده است و از طریق مقایسة آن با واژهای در زبان یونانی به معنی «گل، لجنِ (رودخانه)»، نتیجه گرفته است که هر دو واژه باید از اصل هندواروپایی *h2-ṇsi- مشتق شده باشند (همان: 24). مایرهوفر9 و اوتینگر معتقدند که a در گونة هندوایرانی *asita- از طریق گردش واکه کشیده شده است و asita- به āhita- بدل شده است (همان). مولایی بر اساس این نظرات نوشته است که asita-در هندی وāhita-در اوستاییهمریشهاند، اما از نظر ساختار با یکدیگر همانند نیستند. به اعتقاد مولایی(همان)، کشیدگی a یا به تعبیر وی، تقویت مصوت a در āhita- به منظوری خاص اتفاق افتاده است. مولایی (همان: 25) نوشته است: «احتمالاً ایرانیان از طریق تقویت مصوت a لفظ *ahi- (هندوایرانی *asi- «سیاه، کدر، تیره»، هندواروپایی *h2-ṇsi-) را به یک ریشة فعلی در معنی «آلودن، ناپاک کردن»، شاید در اصل «تیره و کدر کردن» تبدیل کرده و با افزودن -ta- از آن صفت مفعولی ساختهاند». او این ریشه را به صورت *āhi- بازسازی کرده و معتقد است که āhita- در زبان اوستایی و yn-’γ’’ در زبان سغدی از این ریشه مشتق شدهاند (همان). دربارة ریشهای که مولایی پیشنهاد کرده است، چند نکته قابلتأمل به نظر میرسد. نخستین نکته در مباحث ریشهشناختی توجه به مفهوم ریشه است. مفهومی که امروزه ریشه نامیده میشود و در زبانهای هندواروپایی اساس ساخت واژه بوده، در آثار دستورنویسان هندی از جمله پانینی نیز مورد توجه بوده است (روبینز، 1387 [1370]: 316)، اما نظریة ریشه در زبانهای هندواروپایی در قرنهای هجدهم و نوزدهم مطرح و در اوایل قرن بیستم با تفصیل بیشتری بررسی شد. ریشه ساختی انتزاعی است که در ذهن اهل زبان وجود داشته است و پایهای بوده که تحت فرایندهای وندافزایی به واژههای ملفوظ بدل میشده است. ریشه در توانش زبانی یا دانش ناخودآگاه سخنگویان بوده است و مفهومی نبوده که اهل زبان آگاهانه آن را بسازند و به کار برند. بهاینترتیب، این سخن که «احتمالاً ایرانیان از طریق تقویت مصوت a لفظ *ahi- ... را به یک ریشة فعلی ... تبدیل کرده و با افزودن -ta- از آن صفت مفعولی ساختهاند» (مولایی، 1392: 25) فرضی باطل است. نکتة دیگر ساخت ریشه است. بنونیست10 (1935: 147ـ 173) ده مؤلفه برای ریشه مطرح کرده است؛ نخستین مؤلفه این است که ریشه یک هجاست و ساخت این هجا در زبانهای هندواروپایی همیشه CeC است. ریشهای که مولایی به صورت *āhi- بازسازی کرده، این ویژگی را ندارد و فاقد اعتبار است. نکتة سوم که باید یادآوری شود آن است که آنچه مولایی را برانگیخته تا چنین ریشهای را بازسازی کند، کوتاهی واکة /a/ در واژة سنسکریت asita- و کشیدگی آن در واژة اوستایی āhita- است. جکسن11 (1892:§ 16، 17، 18) یادآوری کرده است که واکههای /a/ و /ā/ در زبان اوستایی همیشه با /a/ و /ā/ در زبان سنسکریت منطبق نیستند؛ به عبارتی، واژههایی که در زبان اوستایی واکة /a/ دارند، ممکن است در زبان سنسکریت واکة /ā/ داشته باشند یا بالعکس. جکسن (همان: § 17، 18) دلیل این مسئله را چهار عامل دانسته است: 1ـ جابجایی تکیه، 2ـ بیدقتی یا نقص در کتابت اوستا، 3ـ ویژگیهای گویشی، 4ـ گردش واکه؛ او در این خصوص مثالهایی نیز ذکر کرده است:
سنسکریت |
اوستا |
|
yataras |
yatārō |
یکی از دو |
atharvā |
āθrava |
روحانی |
dvāram |
dvarəm |
در |
urvarānām |
urvaranąm |
گیاهان |
در اوستا یک واژه ممکن است هم با /a/ و هم با /ā/ به کار رفته باشد (همان: § 18، یادداشت 1):
سنسکریت |
اوستایی |
|
|
samas |
hāmō / hamō |
همان |
|
āyu- |
āyu- / ayu- |
سن |
|
sutaşţam |
hutāštəm / hutaštəm |
نیکساخته |
|
ـــــ |
uštānəm / uštanəm |
نیروی حیات |
3. بیان مسئله و ضرورت تحقیق
مولایی در صفحة نخست پیشگفتار نوشته است: «دانشمندان غربی که به بررسی این یشت اقبال نموده و رسالاتی دربارة آن نوشتهاند، در پژوهش خود غالباً یکی از مسائل اساسی مربوط به این یشت را در نظر داشته و از پرداختن به مقولات دیگر که خارج از حوزة تحقیق آنان بوده است، پرهیختهاند؛ به همین لحاظ، تکفل پژوهشی جامع در باب تصحیح و پیرایش متن این سرود بلند اوستایی و شرح و گزارش آن با مراجعة دائم به تحقیقات و تتبعات دانشمندان و متخصصان فقهاللغة ایرانی و بهرهگیری از دستاوردهای علمی علمای ادیان و مذاهب و پژوهشگران تاریخ و جغرافیا و فرهنگ و اساطیر ایران، کاملاً ضرورت داشت. گزارش حاضر که با عنوان «آبانیشت» به پیشگاه ارباب فضل ... تقدیم میشود، کوششی، البته بهقدر وسع و توان نگارنده، در تحقق این امر مهم است»؛ بنابراین، چنین به نظر میرسد که در کتاب «آبانیشت» این نکات بررسی شده است:
1) تصحیح و پیرایش متن آبانیشت؛
2) مسائل مربوط به فقهاللغة ایرانی؛
3) نکاتی مربوط به حوزة ادیان و مذاهب یا دینپژوهی؛
4) نکات تاریخی و جغرافیایی؛
5) مسائل فرهنگ و اساطیر ایران.
همانگونه که مولایی نوشته است، دانشمندان غربی هرکدام یکی از مسائل اساسی این یشت را در نظر داشتهاند و از پرداختن به مقولات دیگر پرهیز کردهاند، اما در کتاب آبانیشت تمامی حوزههای مذکور بررسی شده است. به نظر میرسد در انجام تحقیق، بررسی یک جنبه از جنبههای گوناگون متنی کهن علمیتر باشد، زیرا اساساً علم جزءنگر است نه کلنگر، و در روش علمی نباید از صفت گزینشی بودن علم غافل شد. علاوهبراین، آنچه مولایی در صفحة نخست پیشگفتار دربارة مسئله و ضرورت انجام تحقیق نوشته، نوعی نقض غرض و نادیده انگاشتن اهمیت تحقیق خویش است، زیرا این شیوة بیان مسئله و ضرورت انجام تحقیق چنین به خواننده القاء میکند که در این کتاب تنها نظرات محققان دیگر گردآوری شده است. باید کوشید تحقیق در زبانهای کهن ایرانی مسئلهمحور باشد. در هر کار تحقیقی باید بیان شود که در این تحقیق با چه مسئلهای روبرو هستیم و کدام مجهولات قرار است معلوم شوند.
مهمترین ضرورت برای بررسی متون کهن، فراهم آوردن پیکرهای است از دادههای تاریخی و در این مورد خاص، دادههای زبان اوستایی؛ به عبارتی دیگر، چنین آثاری باید واژهنامهای توصیفی شامل واژههای بهکاررفته در متن، حالت، نقش آنها و اطلاعات ریشهشناختی فراهم کند تا محققانی که در هر یک از مسائل صرفی، نحوی، ریشهشناختی، معنیشناختی یا واجشناختی زبانهای ایرانی پژوهش میکنند، بتوانند از این پیکره استفاده کنند. محقق «آبانیشت» برخی واژهها را که از منظر ریشهشناختی و گاه اساطیری، مذهبی یا فرهنگی، نکتهای دربرداشته، در ترجمه مشخص کرده و در یادداشتها توضیحاتی دربارة آنها ارائه کرده است (مولایی، 1392: 149ـ318)، اما این کتاب فاقد واژهنامهای توصیفی است که حالت، نقش، ساخت، تحولات آوایی و معنای سایر واژهها را نشان دهد. هر محقق زبانهای کهن ایرانی، هراندازه هم در زبان اوستایی تبحر داشته باشد، برای مطالعة متن به واژهنامه نیازمند است. محققانِ نامدارِ این حوزه نیز برای هر یک از متون اوستایی که شرح کردهاند، واژهنامهای توصیفی یا غیرتوصیفی تدارک دیدهاند، ازجمله زامیادیشت، ترجمه و گزارش هومباخ و ایخاپوریا12 (1998) و دیگر زامیادیشت، ترجمه و گزارش هینتسه13 (1994).
4. پیبست
در نظام نوشتاری اوستایی برای مشخص کردن مرز هر واژه، بعد از آن نقطه نوشته شده است. بر همین اساس، در واجنویسی متون اوستایی ـ نه در این کتاب، که در همة آثار دیگر ـ واژهها را جدا از هم واجنویسی کردهاند؛ ازجمله در بند نخست آبانیشت که مولایی چنین واجنویسی کرده است:
hīm |
mē |
yazaēša |
او را |
من |
بستای |
mē صورت پیبستی14 ضمیر اول شخص مفرد در حالت اضافی/ برایی15 است و hīm ضمیر پیبستی سوم شخص مفرد در حالت مفعولی16 (جکسن، 1892: §§ 386، 395). صورت پیبستی یعنی اینکه این دو ضمیر از نظر آوایی مستقل نیستند و تکیه نمیگیرند و به واژهای دیگر متصل میشوند و در اینجا میزبان17 آنها yazaēša است؛ بنابراین، باید پارة مذکور چنین واجنویسی یا به تعبیر محقق آبانیشت، آوانویسی شود:
yazaēša=mē=hīm
پارة نخست بند پنجم آبانیشت به نقل از این کتاب چنین است:
vījasaiti ... |
apaγžārō |
āpō |
aēuuaήhå |
mē |
aήhåsca |
گسترده میشود |
شاخابه |
آب |
یک |
من |
این |
مولایی (1392: 156) خود در یادداشت نخست بند پنجم نوشته که mē «ضمیر اول شخص متصل» است، اما در واجنویسی، mē را متصل به واژة پیش ننوشته است. اگر mē ضمیر متصل است، پس در واجنویسی هم باید متصل نوشته شود. این مسئله دربارة بسیاری از بندهای دیگر نیز صادق است، ازجمله بندهای 5، 18، 22، 26 و ... . انتظار میرود در کتابی که محقق آن در پیشگفتار نوشته است: «متن را با اعمال تصحیحات لازم به شیوهای علمی آوانویسی کردم ...» (مولایی، 1392: 4)، این نکته رعایت شود.
5. است
مولایی (1392: 5) در پیشگفتار نوشته است: «گاهی برای شیوایی ترجمه و مفهوم شدن آن، مجبور شدهام کلماتی به متن اضافه کنم، این قبیل کلمات را در درون [ ] قرار دادهام».
«است» در ترجمهها در قلاب نوشته شده است و بنا بر آنچه در پیشگفتار آمده، در متن اوستایی فعل «است» و صیغگان دیگر آن وجود نداشته و «برای شیوایی ترجمه و مفهوم شدن آن» افزوده شده است:
paitišmarǝmna. |
narǝm |
vazǝmna |
vāša |
ahmya |
خواهان |
مردی |
روان |
گردونه |
در آن |
روان در آن گردونه، خواهان مردی [نریمان است] (بند 11؛ مولایی، 1392: 52).
bǝrǝzaṇta |
spaēta … |
vaštāra |
čaɵβārō |
yeήhe |
بلند |
سپید |
اسب |
چهار |
[آن] که |
|
ţbaēšå. |
ţbišuuatąm |
vīspanąm |
tauruuaiiaṇta |
|
کینههای |
کینهوران |
همة |
چیرهشونده |
[آن] که چهار اسب سفید ... بلندش، چیرهشونده [اند] بر کینههای همة کینهوران ... (همان: 54)
āiiaptǝm. |
dāɵriš |
zaoɵrō.barāi … |
haδa |
arǝduuī sūra anāhita |
آیفت (پاداش) |
دهنده |
نثار کنندة زوهر |
همواره |
اردویسور اناهید (آناهیتا) |
اردوی سور اناهید، [آن که] همواره به کسی که زوهر نثار میکند، ... دهندة آیفت [است] (بند 39، ص 73).
«است» در ترجمة این جملات رابطة نهاد و مسند را برقرار کرده و به همین دلیل، «فعل ربطی»18 نامیده شده است. در منطق نیز «است» بر رابطة موضوع19 و محمول20 دلالت میکند و آن دو را به هم پیوند میدهد؛ بههمینسبب، آن را «رابطه» مینامند و جزء ادات21 محسوب میکنند (خوانساری، 1389: 207). ادات نیز در تعریف اهل منطق لفظی است که بهخودیخود و بهتنهائی معنی مستقلی ندارد (همان: 79)؛ به همین سبب، «است» تهی از معناست و بر معنی خاصی دلالت نمیکند. در زبانهای تصریفی مانند اوستایی و فارسی باستان، رابطة بین نهاد و مسند یا موضوع و محمول از طریق مطابقة آنها در حالت، جنس و شمار نشان داده شده است. در پی تحولات زبان و از میان رفتن حالت و جنس، رابطة نهاد و مسند از طریق فعل ربطی «است» نشان داده شده است؛ بنابراین، در ترجمة جملات نقلشده نباید «است» در قلاب قرار گیرد. با توجه به این نکته، سطر نخست کتیبة داریوش در نقش رجب (a) باید چنین ترجمه شود:
auramzadā. |
vazarka |
baga |
اهرمزد |
بزرگ |
خدا |
خدای بزرگ اهرمزد است (کتیبة DNa، سطر اول).
«است» در این جمله رابطة «خدای بزرگ» و «اهرمزد» را نشان میدهد و در زبان فارسی باستان هم این رابطه را مطابقت نهاد (baga vazarka) و مسند (auramzdā) در حالت، جنس و شمار برقرار کرده است. در این جمله، نهاد و مسند هر دو در حالت فاعلی مفرد مذکرند؛ بنابراین، «است» یا رابطه در این جمله وجود دارد، ولی به طریقی دیگر. کنت22 (1961: 137، 138) هم در ترجمة این جمله، «is» را در قلاب قرار نداده است.
6. ضمیر ya-
مولایی (1392: 155، 169) این ضمیر را «ضمیر ربطی»23 نامیده و صورتهای تصریفی آن را گاهی درون قلاب و گاهی بدون قلاب ترجمه کرده است. چنانکه اشاره شد، او در پیشگفتار نوشته است: «گاهی برای شیوایی ترجمه و مفهوم شدن آن، مجبور شدهام کلماتی به متن اضافه کنم، این قبیل کلمات را درون [ ] قرار دادهام» (مولایی، 1392: 5)؛ بنابراین، وقتی ترجمة این ضمیر در قلاب نوشته شده، یعنی در متن وجود ندارد و مترجم «برای شیوایی ترجمه» آن را به متن افزوده است و وقتی ترجمة این ضمیر در قلاب نوشته نشده است، یعنی در متن وجود دارد:
|
yaoždaδāiti, |
xšudrå |
aršnąm |
vīspanąm |
yā |
|
پاک میکند |
نطفه |
مردان |
همه |
[آن] که |
yaoždaδāiti. |
garəβąn |
ząθāi |
hāirišnąm |
vīspanąm |
yā |
پاک میکند |
زهدان |
برای زایش |
زنان |
همة |
[آن] که |
[آن] که نطفة همة مردان را پاکیزه میکند، [آن] که زهدان همة زنان را پاکیزه میکند، مر زایش را (همان: 43).
fratačaiti. |
amauuaiti |
yā |
فرا میرود |
نیرومند |
آن |
آن نیرومند فرا میرود (همان: 44).
و در بند 96، پارة فوق چنین ترجمه شده است:
«[او] که نیرومند [است] پیش میتازد» (همان: 120).
apaγžāranąm. |
hazaηrəm |
vairiianąm, |
hazaηrəm |
yeήhe |
شاخابه |
هزار |
مدخل |
هزار |
که آن را |
که آن را (= دریای فراخکرد را) هزار مدخل، هزار شاخابه [است] (بند 4؛ همان: 45).
uzbaire. |
hizuuārəna |
ahurō mazdå |
yō |
azəm |
yąm |
به وجود آوردم |
با حرکت زبان |
اهورا مزدا |
که |
من |
او را |
او را من که اهورامزدا [هستم] با حرکت زبان (= با سخن) به وجود آوردم (بند 6؛ همان: 47).
vazaite. |
vāšəm |
paouruuō |
yō |
میراند |
گردونهاش را |
پیشتر |
[آن] که |
[آن] که پیشتر [از دیگران] گردونهاش را میراند (بند 11؛ همان: 53).
ya- در زبان اوستایی (hya- و tya- در فارسی باستان)، سه کارکرد داشته است: 1ـ ضمیر موصولی،2ـ حرف تعریف، 3ـ ضمیر اشاره. در برخی از پارهها ya- ضمیر موصولی نیست، بلکه ضمیر اشاره است و جانشین اسم یا گروه اسمی شده است. ya- در دورههای کهنتر زبان نیز این نقش را بر عهده داشته است (ویتنی24، [1889] 1964: § 508؛ کنت، 1944: 1ـ4)؛ بنابراین، در پارههایی که ya- ضمیر اشاره است، نیازی نیست ترجمة آن را در قلاب قرار داد، زیرا این ضمیر خود در متن وجود دارد و نیازی نیست مترجم برای قابلفهم شدن ترجمه، آن را به متن بیفزاید؛ هرچند مولایی گاه ترجمة آن را در قلاب ذکر کرده است و گاهی بدون قلاب.
در پارة زیر از بند 98، yim ضمیر اشاره در حالت مفعولی است؛ ترجمة مولایی چنین است:
barəsmō-zasta. |
hištəņta |
mazdaiiasna |
aiβitō |
yim |
برسمبهدست |
ایستادند |
مزدیسنان |
پیرامون |
که |
که پیرامون [او] مزدیسنان برسمبهدست ایستادند (مولایی، 1392: 121).
yim با حرف اضافة aiβitō همراه است که عامل حالت مفعولی است (بارتلمه، 1904: 90)؛ بنابراین، اولاً، نیازی به افزودن «که» در آغاز جمله نیست، زیرا قبل از آن اسمی نیامده که این جمله در توصیف یا توضیح آن اسم باشد؛ ثانیاً، «او» نباید در قلاب نوشته شود: اطراف او مزداپرستان برسمبهدست ایستادهاند.
در پارة زیر، yeήhe یک بار در آغاز جمله «[آن] که» ترجمه شده و بار دیگر به صورت ضمیر پیبستی «ـَـش» به صفت «بلند» افزوده شده است:
bǝrǝzaṇta |
spaēta |
vaštāra |
čaɵβārō |
yeήhe |
بلند |
سپید |
اسب |
چهار |
[آن] که |
|
ţbaēšå. |
ţbišuuatąm |
vīspanąm |
tauruuaiiaṇta |
|
کینههای |
کینهوران |
همة |
چیرهشونده |
[آن] که چهار اسب سفید ... بلندش، چیرهشونده[اند] بر کینههای همة کینهوران ... (بند 13؛ مولایی، 1392: 54).
yeήhe باید به صورت ضمیر پیبستی (ـَـش) ترجمه شود: چهار اسب سفید ... بلندش، پیروزشوندهاند ... .
پارة زیر از بند ششم آبانیشت، چنین ترجمه شده است:
uzbaire. |
ahurō mazdå ... |
yō |
azəm |
yąm |
به وجود آوردم |
اهورا مزدا |
که |
من |
او را |
او را من که اهورا مزدا [هستم] ... به وجود آوردم (همان: 47).
yąm در اینجا ضمیر اشاره است و بدون قلاب نوشته شده است، اما yō حرف تعریف است که بین azəm و ahurō mazdå آمده است (کنت، 1944: 3؛ بنونیست، 1971: 187ـ189). میتوان این جمله را چنین ترجمه کرد: او را منِ اهرمزد ... آفریدم.
7. ترجمهها
یکی از ضرورتهای انجام تحقیقاتی مانند «آبانیشت» ارائة ترجمهای به فارسی امروزی است تا استفاده از این متون و ترجمة آنها برای سایر محققانی که با اهداف گوناگون از این آثار استفاده میکنند، اما توانایی اندکی در خواندن، درک و ترجمة آنها دارند، بهآسانی ممکن باشد. مولایی در صفحة پنجم پیشگفتار دربارة شیوة ترجمة متن اوستایی نوشته است: «به هنگام ترجمة متن، قدمت و کهنگی زبان و ساختار آبانیشت، همواره در مد نظر بود. مگر میشود، زبان فاخر فردوسی و نثر استوار بیهقی را کنار گذاشت و متنی به قدمت آبانیشت را به فارسی امروزی ترجمه کرد؟ با این همه کوشیدهام تا ترجمه برای همگان قابلفهم باشد، به همین جهت از آوردن کلمات نادر و الفاظ مهجور و بویژه از پریشانی و پا درهوا بودن عبارات فارسی به بهانة وفاداری به ساختار نحوی متن اوستایی کاملاً پرهیخته و در مواردی که گمان کردهام واژهای نامأنوس مینماید و نثر اندکی سنگین است، در درون () توضیح دادهام». به نظر میرسد که مولایی سعی کرده است آبانیشت را به «زبان فاخر فردوسی و نثر استوار بیهقی» ترجمه کند. نمونههایی از ترجمة آبانیشت ذکر میشود:
بند 1: [که] شایستة ستایش [است] مر جهان مادی را، [که] شایستة پرستش [است] مر جهان مادی را (مولایی، 1392: 42).
بند 3: هر یک از این مدخلها و هر یک از شاخابهها، چهل روز سواری [است] مر سوارکار خوباسب را (همان: 43).
بند 5: که هست چنان بزرگ که همة این آبهایی که بر زمین فرا میروند (= جاری میشوند) (همان: 46).
بند 7: آنگاه فرا شد ای زردشت، اردوی سور اناهید از دادار مزدا ... (همان: 48).
بند 15: به آن اندازه، آبهای روان جاری میشوند که همة این آبهایی که بر روی زمین فرا میتازند. [او (= اردویسور اناهید)] که نیرومند [است] فرا میتازد (همان: 55).
بند 41: برای او قربانی کرد افراسیاب نابکار تورانی، در هنگ [خویش] بر این زمین، صد اسب نر، هزار گاو، ده هزار گوسفند (همان: 74).
بند 53: او را پرستید، طوسِ تهمِ ارتشتار، [خمیده] بر یال اسبها (همان: 84).
بیشک ترجمة متنی چون آبانیشت یا هر متن دیگری از زبانهای کهن ایرانی به زبان فارسی امروز بسیار دشوار است، اما نمیتوان این متون را به سبک رایج در دوران فردوسی و بیهقی ترجمه کرد. اساساً امکانپذیر نیست به زبان فردوسی و بیهقی، یعنی زبان هزار سال پیش سخن گفت یا نوشت. اگر هم امکانپذیر باشد، گفتن و نوشتن به زبان هزار سال پیش چه سودی دارد و در پی چه هدفی است؟! آیا هدف از ترجمة متون اوستایی خلق اثری است با تقلید از سبک نویسندگان و شاعران پیشین و ارائة ترجمه به گونهای که مترجم برای روشن کردن هر لغت و عبارت، معنی آن را در پرانتز شرح دهد؟! امروزه به زبان هزار سال پیش نه سخن گفته میشود و نه متنی نوشته میشود. در زبان فارسی امروز «مر ... را» کاربردی ندارد و بهجای آن، حرف اضافة «برای» به کار برده میشود؛ «فرا رفتن»، «فرا شدن»، «فرا تاختن»، «هنگ»، «ارتشتار» و «تهم» هیچیک دیگر کاربردی ندارد و از دایرة واژگان زبان کنار رفتهاند و بهجای آنها واژههای دیگری به کار میرود. باید برای فارسیزبان امروز ترجمه کرد، نه برای سخنگویان هزار سال پیش که درغیراینصورت، تحولات زبان از سوی متخصصان بررسیهای تاریخی زبان نادیده گرفته میشود. لازم است محققان زبانهای باستانی بار دیگر ضرورتها و اهداف ترجمة متونی را که به زبانهای کهن نوشته شدهاند، بررسی و تعریف کنند.
در ترجمة برخی جملات علاوه بر استفاده از واژههای کهن، از ترتیب واژههای متن اوستایی پیروی شده و همین مسئله درک مطالب را قدری برای خواننده دشوار کرده است:
بند 55: آنگاه این آیفت را به او داد، اردوی سور اناهید، [آن که] همواره به کسی که زوهر نثار میکند، به پارسا، به ستاینده، به خواهنده، دهندة آیفت [است] (مولایی، 1392: 86؛ تکرار شده در صفحات 58، 61، 64، 68، 73، 79، 83، و ...).
بند 53: او را پرستید، طوسِ تهمِ ارتشتار، [خمیده] بر یال اسبها، خواهان زور برای اسبها، تندرستی برای خویشتن... (همان: 84).
میتوان با قرار دادن سازههای جمله مطابق با نحو فارسی نوشتاری امروز، ترجمهای روانتر و قابلفهمتر ارائه کرد و افزون بر آن، کاربرد بیدلیل نشانههای سجاوندی را هم کاهش داد:
ـ آنگاه آناهیتا به او این پاداش را داد؛ او که همواره به نثار کنندة زوهر، به پارسا، به ستاینده و خواهنده پاداش میدهد.
ـ طوس دلیر جنگجو بر یالهای اسب او را پرستید؛ برای اسبان نیرو و برای تن سلامتی طلب کرد ... .
8. مسائل نحوی
یکی از نکاتی که در بخش یادداشتها مغفول مانده و از نظر بررسیهای زبانشناختی، مهمترین مسألة آبانیشت یا هر متن اوستایی است، مسائل نحوی است. اگرچه محقق آبانیشت دربارة حالت برخی واژهها توضیحاتی ارائه کرده و با توجه به دستنوشتههای متعدد و نظر اوستاشناسان، ضبط واژهای را به صورتی دیگر برگزیده یا تصحیح کرده است تا مشکل تمایز و تشخیص حالتها حل شود یا کمتر شود، اما مسائل نحوی آبانیشت محدود به این نکات نیست. در ادامه، به چند نمونه از مسائل نحوی که مورد توجه محقق قرار نگرفته است، اشاره میشود.
پارهای از بند پنجم و ترجمة آن به نقل از «آبانیشت» چنین است:
vījasaiti ... |
apaγžārō |
āpō |
aēuuaήhå |
aήhåsca=mē |
گسترده میشود |
شاخابه |
آب |
یک |
من ـ این |
hapta |
yāiš |
karšuuąn |
aoi |
vīspāiš |
هفت |
(حرف تعریف) |
کشور |
بر |
همه |
از این یک آب من، شاخابهای گسترده میشود، بر همة هفت کشور (مولایی، 1392: 46).
در یادداشتهای این بند (همان: 156) چنین آمده است: «واژة mēرا با توجه به ترجمة پهلوی آباننیایش ... ضمیر اول شخص متصل در حالت اضافی مفرد گرفتم. به عقیدة رایخلت ... واژة مذکور در این بند ethical dative است و ترجمة آن ضرورتی ندارد». رایشلت25 (1911: 101) در همان صفحه از کتاب که مولایی هم به آن ارجاع داده و سخن فوق را نقل کرده است، به کتاب دیگر خود ارجاع داده و در آنجا مفهوم ethical dative را شرح داده و مثالهایی دیگری نیز ذکر کرده است. بهتر آن بود که مولایی هم این مفهوم را در کتاب خود که بهطور تخصصی به طرح مسائل زبان اوستایی اختصاص دارد، شرح میداد. نکتة دیگر آن است که استناد به ترجمة پهلوی یا زند برای ترجمة متن اوستایی چندان اعتباری ندارد، زیرا متن زند لفظ به لفظ متن اوستایی را به فارسی میانه ترجمه کرده است و چندان توجهی به نحو زبان اوستایی نداشته است. افزون بر این، در ترجمهای که مولایی ارائه کرده، مفهوم عبارت «از این یک آب من» چندان روشن نیست.
مولایی پارة آغازین بند نخست را چنین ترجمه کرده است:
yazaēša=mē=hīm |
او را ـ من ـ بستای |
بستای برای من او را (ص 42).
این ترجمه چندان روشن نیست. به گفتة رایشلت (1911: 101)، mē در این پاره نیز ethical dative است. مولایی این نکته را در یادداشتهای این بند یادآوری نکرده و به طور کلی، کاربرد ضمیر پیبستی را در حالت اضافی/ برایی همراهبا فعل میانه26، بدون شرح و توضیح رها کرده است. نمونهای دیگر از این کاربرد پارهای از بند 96 است:
frazgaite |
hača |
yahāmţ=mē |
فرومیریزد |
از |
من ـ آنجا |
از آنجا از بهر من فرومیریزد (مولایی، 1392: 120).
در یادداشتهای بند 96 نیز توضیحی دراینباره ارائه نشده است.
پارهای از بند 33 آبانیشت و ترجمة مولایی چنین است (همان: 67):
āθβiiānōiš |
puθrō |
vīsō |
yazata |
tąm |
آتبین |
پسر |
خاندان |
قربانی کرد |
او |
برای او قربانی کرد، پسر خاندان آثویه (= آتبین).
در یادداشت سوم بند 33، او به طرح نظرات دیگر محققان دربارة vīsō puθrōبه معنی «پسرِ خاندان» پرداخته است (همان: 193ـ194). بر اساس یادداشتهای مولایی، برخی محققان این دو واژه را در بند 33 آبانیشت، واژة مرکب دانستهاند (vīsō.puθrō) و معتقدند که wispuhr در فارسی میانه به معنی «شاهزاده»، بازماندة آن است. مولایی (همان: 194) به پیروی از بارتلمه و ولف27، این واژه را مرکب ندانسته و در ادامه نوشته است: «استبعادی ندارد که دو واژة مستقل vīsō puθrō که از لحاظ نحوی مضاف و مضافالیه هستند، بعدها به دنبال توسعة آوایی زبان بدل به یک واژة مرکب شده باشد». دو نکته دربارة این توضیحات مطرح است: نخست آنکه vīsō از لحاظ نحوی میتواند مضافالیه باشد، اما puθrō از لحاظ نحوی نمیتواند مضاف باشد، زیرا مضاف نقش نیست. puθrō فاعل yazata است و vīsō مضافالیه آن است. نکتة دیگر مفهوم «توسعة آوایی زبان» است؛ در زبانشناسی تاریخی چنین اصطلاحی تاکنون به کار برده نشده است و معلوم نیست مولایی چه فرایندی را در نظر داشته است؛ او معادل انگلیسی این اصطلاح را نیز ذکر نکرده است تا خوانندگان این فرایند را آسانتر درک کنند.
پارهای از بند 34 و ترجمة آن چنین است:
ažīm dahākəm |
aiβi.vaniiå |
bauuāni |
yaţ |
dazdi=mē… |
āiiaptəm |
auuaţ |
اژی دهاک / ضحاک |
چیره (پیروز) |
شوم |
که |
به من ـ بده |
آیفت (پاداش) |
این |
این آیفت را به من بده ... که چیره شوم بر اژی دهاک (همان: 68).
در یادداشت نخست این بند، «دربارة استعمال ریشة bav- با یک صفت فاعلی در مفهوم فعل تام» به دو کتاب رایشلت ارجاع داده شده است (1911: 103؛ 1909:§ 625). رایشلت (1909:§ 625) دربارة «نوع کنش»28 یا آنچه امروزه «نمود واژگانی»29 نامیده میشود، سخن گفته و سپس یادآوری کرده است که گاه ریشة bav- با صفت فعلی یا مصدر برای بیان نمود کامل/تام30 به کار رفته است. مولایی در این یادداشت دربارة نمود تام در زبان اوستایی و اینکه چرا ریشة bav- با صفت فعلی میتواند بر نمود تام دلالت کند، هیچ توضیحی ارائه نکرده است.
بند 65 و ترجمة آن چنین است:
nōiţ |
ās |
taţ |
mošu |
gəuruuaiiaţ |
bāzauua |
hā=hē |
نه |
بود |
آن |
زود |
گرفت |
بازوان |
ـَش ـ او |
ahuraδātąm ... |
ząm |
aoi |
θβaxšəmna |
frāiiataiiaţ |
yaţ |
darγəm |
اهوراآفریده |
زمین |
بر |
تلاشکنان |
رسانید |
که |
دیر |
او (اردویسور اناهید) بازوان (= بالهای) او را گرفت، زود بود آن، نه دیر، که تلاش کنان [او را] رسانید، بر زمین اهوراآفریده... (مولایی، 1392: 94).
مولایی (همان: 243ـ244) نظرات محققان را دربارة فعل frāiiataiiaţ نقل کرده و سپس نتیجه گرفته است که فاعل این فعل، hā در جملة نخستِ این پاره است: «تصور میکنم کلید حل این مشکل و تعیین فاعل واقعی فعل frāiiataiiaţ توجیه نحوی ضمیر ربطی yaţ، اوستای گاهانی hiiaţ «هنگامی که، چنانکه، در نتیجة آن» در این عبارت است که متأسفانه چندان مورد توجه دانشمندان قرار نگرفته است. این ضمیر ربطی در اوستا گاهی دو جملة همپایه را که فاعل واحدی دارند، به هم ربط میدهد، در این صورت، فاعل در جملة دوم یعنی پس از ضمیر ربطی yaţ به قرینة فاعل جملة نخست حذف میشود. مثالهای فراوانی از این دست در اوستا وجود دارد که برای نمونه به چند مورد اشاره میشود ...». پس از آن، مولایی به نقل چند جمله از اوستای گاهانی و جدید پرداخته که همگی برگرفته از بارتلمه (1904: 1253ـ1254) است و نتیجه گرفته که در این پاره از بند 65 آبانیشت نیز، yaţ همین نقش نحوی را بر عهده گرفته است (مولایی، 1392: 243ـ244). برای اثبات این نکته که فاعل frāiiataiiaţ ضمیر hā در آغاز جمله است، نیازی به بررسی نقش yaţ نیست. مولایی yaţ را ضمیر ربطی نامیده و البته منظورش از ضمیر ربطی، همان طور که از صفحات 155 و 169 برمیآید، relative pronoun است، اما yaţدر این بند ضمیر موصولی یا ضمیر ربطی نیست، بلکه در اینجا حرف ربط31 پیروساز است (بارتلمه، 1904: 1251، 1259) و در تمامی مثالهایی که مولایی نقل کرده است نیز همین کارکرد را دارد. yaţ در آغاز جملات پیروی میآمده که سبب، نتیجه یا زمان انجام کار را بیان میکرده است (رایشلت، 1909: §§ 754ـ758). در این پاره از بند 65 آبانیشت نیز همین کارکرد را دارد: «او بازوانش را گرفت، زود بود نه دیر، هنگامی که [او را] به زمین اهوراداده رسانید». مولایی (1392: 144) نوشته است: «این ضمیر ربطی در اوستا گاهی دو جملة همپایه را که فاعل واحدی دارند، به هم ربط میدهد»؛ اولاً yaţ حرف ربط پیروساز است، نه همپایهساز؛ ثانیاً فاعل جملة پایه و پیرو ممکن است یکی باشد یا نباشد و درهرحال این نکتهای نیست که برای یافتن فاعل جملة پیرو راهگشا باشد؛ چنانکه در بند چهارم آبانیشت، فاعل جملة پایه و پیرو یکسان نیست (بارتلمه،1904: 1254):
zraiiā |
karano |
vīspe |
yaozəņti |
دریا |
کرانه |
همه |
به جنبش میآیند |
Fratacaiti |
aoi |
yaţ=hīš |
vouru.kašaiia |
پیش میرود |
بهسوی |
آنها ـ هنگامیکه |
فراخکرد |
همة کرانههای دریای فراخکرد به جنبش میآیند ...، هنگامیکه بهسوی آنها پیش میتازد.
9. ترکیب یا مرکب
مولایی (1392) در غالب موارد برای اشاره به اسم و صفت مرکب، اصطلاح «ترکیب» 32 را به کار برده است؛ ازجمله در صفحة 194: «ترکیب vīsō.puθrō»، صفحات 224، 225: «ترکیب pouru.spaxšti-»، صفحۀ 247: «ترکیب aša.uuazdah-»، «ترکیب vīmītō.daņtan-». او گاه بهجای «ترکیب» اصطلاح «واژة مرکب» را به کار برده که صحیحتر است (ص 193). «ترکیب» نام یکی از فرایندهای واژهسازی است و حاصل این فرایند «واژة مرکب»33 است (بوسمن، 2006: 221ـ222).
10. لحن نوشتاری
تحقیق و پژوهش علمی لحن نوشتاری خاصی دارد که آن را از انواع دیگر نوشته متمایز میکند. محقق باید در نوشتة خود از پیشفرضهای ذهنی، پیشداوری و دخالت دادن تصورات خود بپرهیزد (حافظنیا، 1389: 24ـ25، 26). محقق آبانیشت در برخی موارد این نکته را رعایت نکرده و این موجب شده است از حوزة گفتمان علمی خارج شود و از واژهها و تعابیری استفاده کند که چندان زیبندة متن علمی نیست. مولایی (1392) در صفحة 228 نظر دارمستتر و اوتینگر را دربارة معنی و حالت دستوری واژهای ذکر کرده و سپس نوشته است: «این تعبیر اگرچه قابلتأمل به نظر میرسد، اما چنگی به دل نمیزند». او در صفحة 206 نوشته است: «تردیدی ندارم که در اینجا، بر سبیل مجاز ذکر ظرف و ارادة مظروف از dax´iiu- ”سرزمین“، مفهوم ”مردمان آن سرزمین، ساکنان آن“ اراده شده است». اگرچه نظر محقق درست است، اما «تردیدی ندارم» از لحن علمی نوشته کاسته است. مولایی (همان: 206) در ادامة همین مطلب، پس از ذکر نظر بارتلمه نوشته است: «من ضرورتی برای این ترجمه نمیبینم و تصور میکنم این دو واژه صفتِ ... هستند». جملات زیر نمونههای دیگری از لحن نوشتاری محقق آبانیشت است:
ـ «به عقیدة من رأی تیمه دربارة ترجمة ... به ”شاعر کشتیشکسته“ کاملاً صائب است» (همان: 232).
ـ «... لیکن به گمان من میتوان دو واژة همآوا به دو معنی مختلف در ایرانی باستان در نظر گرفت» (همان).
ـ «تصور میکنم کلید حل این مشکل ... در این عبارت است که متأسفانه مورد توجه دانشمندان قرار نگرفته است» (همان: 244).
ـ «به گمان من دربارة این واژه سه احتمال میتوان داد ...» (همان: 245) و پس از طرح احتمال اول، پذیرش آن را «قدری دشوار» دانسته است.
ـ «... من نخست قصد داشتم تا عبارت را ... در متن بیاورم و در بخش یادداشتها صرفاً به ذکر احتمالاتی ... بسنده کنم، اما تعمق و تأمل بیشتر در متن و نقد و بررسی دقیق آراء محققان، امکان دست یافتن به نتیجهای تقریباً رضایتبخش را فراهم ساخت» (همان: 288).
در نوشتة علمی محقق باید دلایل خود را در رد یا پذیرش مطلبی بیان کند و داوری را به خوانندگان بسپارد. از سوی دیگر، حدس، گمان، تصور و احتمال در بیان علمی جایی ندارد. هر مطلبی یا درست است یا نادرست و برای رد و اثبات آن دلیل لازم است. اگر هم نمیتوان خلأ و شکاف در دادهها را پر کرد، باید از تعبیر و تفسیر شخصی دوری کرد. تعابیر و تفاسیر شخصی گاه محقق را به حوزهای میکشاند که تخصص او نیست و بهناچار مباحثی مطرح میشود که از لحن علمی تحقیق میکاهد: مولایی در صفحة 284، دربارة واژة مرکب vīmītō.daņtan- بحث کرده و معنی آن را «دارای دندانهای تباهشده، از بین رفته» یا «دارای دندانهای نامرتب، کجدندان» نوشته است. محقق پس از نقل دیدگاه دیگران دربارة معنی این واژه، نوشته است: «در این صورت، مفهوم ترکیب میتواند ناظر بر عیب جسمی شخصی باشد که در اثر بیماری و شاید رشد بیش از اندازة هورمون، فکش برآمده و دندانهایش نامرتب و بدشکل شده باشد». کار محقق آبانیشت در اینجا پرداختن به معنی واژه و احتمالاً بررسی ریشهشناختی آن است، نه بررسی عوامل بروز و ظهور یک بیماری از دیدگاه پزشکی؛ ضمن آنکه هورمون بیش از اندازه رشد نمیکند، بلکه ترشح آن افزایش مییابد.
منابع
حافظنیا، محمدرضا (1389). مقدمهای بر روش تحقیق در علوم انسانی. چاپ هفدهم. تهران: سمت.
خوانساری، محمد (1389). منطق صوری. چاپ چهل و سوم. تهران: دیدار.
روبینز، آر. اچ. (1387 [1370]). تاریخ مختصر زبانشناسی. ترجمة علیمحمد حقشناس، چاپ هشتم. تهران: کتاب ماد.
Bartholomae, C., (1961) Altiranisches Wörterbuch. Strassburg: Verlag von Karl J. Trűbner.
Benveniste, E. (1935). Origines de la Formation des Noms en Indo-Européen. Paris: Adrien-Maisonneuvo.
Benveniste, E. (1971). “The Relative Clause, A Problem of General Syntax”. Problems in General Linguistics. Translated by M. E. Meek. Coral Gables: University of Miami Press.
Bussmann, H. (2006 [1996]). Routledge Dictionary of Language and Linguistics. Translated and edited by G. P. Trauth and K. Kazzazi. London and New York: Routledge.
Hintze, A. (1994). Der Zamyād-Yašt (Edition, Űbersetzung, Kommentar). Wiesbaden: Dr. Ludwig Reichert Verlag.
Humbach, H. and P. R. Ichaporia. (1998). Zamyād Yasht (Yasht 19 of the Younger Avesta Text, Translation, Commentary). Wiesbaden: Harrassowitz Verlag.
Jackson, A.V.W. (1892). An Avesta Grammar. Stuttgart: W. Kohlhammer.
Kent, R. (1944). “The Old Persian Relative and Article”. Language. Vol. 20. No. 1. pp. 1-10.
Kent. R. (1961). Old Persian. New Haven, Connecticut: American Oriental Society.
Reichelt, H. (1909). Awestisches Elementarbuch. Heidelberg: C. Winter.
Reichelt, H. (1909). Avesta Reader (Texts, Notes, Glossary and Index). Strassburg: Verlag von Karl J. Trűbner.
Whitney, W. D. )1964 [1889]( Sanskrit Grammar. London: Oxford University Press.
پینوشت:
- Mackenzie
- phoneme
- grapheme
- Bussmann
- allophone
- Bartholomae
- Gershevitch
- Oettinger
- Mayrhofer
- Benveniste
- Jackson
- Humbach and Ichaporia
- Hintze
- enclitic
- genitive/dative
- accusative
- host
- copula
- subject
- predicate
- particles
- Kent
- relative pronoun
- Whitney
- Reichelt
- middle
- Wolff
- aktionsart
- lexical aspect
- perfect
- conjunction
- composition / compounding
- compound