Document Type : Research Paper
Author
PhD Student, Department of Linguistics, Tarbiat Modarres University, Tehran;
Abstract
The present study aims at exploring head position in Persian syntactic phrases within the Optimality Theory framework. Making use of syntactic alignment constraints proposed by Grimshaw (2002), which is alternatively notated in this paper as Align-Left/Right(X, XP) (McCarthy, 2008), the study seeks to arrive at a consistent ranking of the relevant constraints being active in Persian with respect to the relative position of heads and complements within phrases. Bearing in mind the non-uniformity of head position across Persian syntactic phrases, it is concluded that the general constraint Align-Left (X, XP) is highly active and determinant in most of the syntactic structures in the language; also, the exceptions of head-finality, i.e. verb phrases and the direct object case marker ‘rā’, are accounted for by more specific, higher-ranked constraints of opposite value. These higher-ranked constraints are Align-Right(V, VP) and Align-Right(K, KP) respectively.
Keywords
نظریۀ دستور جهانی1 چامسکی2 متشکل از مجموعهای از اصول همگانی مشترک در همۀ زبانهای بشری همراه با تعدادی پارامتر است که ابعاد خاصی از تفاوتهای ممکن بینِزبانی را تعریف میکنند. یکی از جنبههای مهم این تفاوتهای زبانی، مسئلۀ جایگاه هسته نسبت به متمم آن در درون گروههای نحوی است. پارامتری که این تنوع زبانی را پوشش میدهد، پارامتر جایگاه هسته3 نامیده میشود. بر اساس این پارامتر، زبانها در دو طبقۀ کلی هستهآغازین4 و هستهپایانی5 قرار میگیرند. زبانهایی مانند انگلیسی را که در آن، هستۀ گروه قبل از متمم آن میآید، زبانهای هستهآغازین میخوانند، درحالیکه زبانهایی مانند ترکی یا ژاپنی که در آنها هسته بعد از متمم خود واقع میشود، بهعنوان زبانهای هستهپایانی شناخته میشوند (پول6، 2011: 83).
ایدۀ کلی مطرحشده در اینجا حاکی از وجود گرایشی قوی در میان زبانهاست به اینکه هستهها نسبت به متممهای خود در جایگاه ثابتی قرار گیرند و ضمناً، این ترتیب در همۀ گروههای نحوی یک زبان یکسان باشد (تالرمن7، 2011: 120). برای مثال، در زبان انگلیسی هسته پیش از متمم خود قرار میگیرد و این ترتیب به طور ثابت در همۀ گروههای نحوی این زبان یکسان است، اما زبان فارسی در این زمینه رفتاری متفاوت دارد. اگرچه در زبان فارسی، جایگاه نسبی هستهها و متممهای آنها در درون یک گروه نحوی خاص (برای مثال، گروه فعلی) ثابت است، اما این ترتیب در تمام ساختهای نحوی این زبان یکپارچه نیست. به عنوان مثال، گروههای فعلی در فارسی هستهپایانیاند، درحالیکه گروههای حرف اضافه در این زبان هستهآغازین هستند (دبیرمقدم، 1392: 40).
مقالۀ حاضر، پارامتر جایگاه هسته در زبان فارسی را در چارچوب نظریۀ بهینگی مورد بررسی قرار داده است و با استفاده از محدودیتهای همترازی8 نحویِ پیشنهادی گریمشاو9 (2002) در رابطه با جایگاه هسته، سعی بر این دارد که مرتبهبندی منسجمی از محدودیتهای مرتبطی ارائه کند که در زبان فارسی در این زمینه فعال و تعیینکننده هستند.
2. مرور پیشینه
زبان فارسی معیار بهطور غالب، زبانی فعلپایانی10 است؛ به عبارت دیگر، ترتیب سازهای بینشان در این زبان فاعلـمفعولـفعل (SOV) است؛ البته در زبان محاوره معمولاً در این ترتیب سازهای بنیادی، بهویژه در مورد توالی مفعول و فعل، تغییراتی رخ میدهد. این تغییرات به این معناست که ترتیب واژهها در زبان فارسی به طور کلی انعطافپذیرتر از زبانهایی مانند انگلیسی است، اما بههرحال، گونۀ معیار و رسمی زبان فارسی از الگوی فاعلـمفعولـفعل (SOV) برخوردار است.
در این بخش، نگاهی کوتاه و گذرا به برخی مطالعات و دیدگاههای اخیر دربارۀ ترتیب واژهها در زبان فارسی و بهطور خاص، جایگاه هسته در درون گروههای نحوی خواهیم داشت.
معینزاده (1384) در مقالهای دربارۀ جایگاه هسته در زبان فارسی بیان میکند که اگرچه بیشتر گروههای نحوی در زبان فارسی در تحلیلهای نحوی، هستهآغازین تلقی میشوند، بااینحال اکثر دستوریان بر پایۀ ترتیب سازهها در جملات فارسی که ساختار فاعلـمفعولـفعل (SOV) به خود میگیرند، این زبان را به عنوان زبانی هستهپایانی در نظر گرفتهاند. معینزاده در مقالۀ خود، با توجه به اینکه اکثر گروههای بیشینه در زبان فارسی هستهآغازین هستند، سعی بر بازتحلیل این زبان بهعنوان زبانی هستهآغازین داشته است و بر اساس شواهد گوناگونی همچون تولید بندهای متممی (CPs) پس از فعل متعدی، جایگاه واژهبستها11 و جایگاه قید نسبت به هستۀ گروه فعلی و متمم آن، چنین استدلال میکند که مفروض پنداشتن ترتیب سازهای فاعلـفعلـمفعول (SVO) در زیرساخت این زبان، میتواند تحلیل بهتری ارائه کند.
دهداری12 (2007) در مطالعهای درخصوص ردهشناسی ترتیب واژهها در زبان فارسی بیان میکند که هستهـدوشقی13 دانستن زبان فارسی میتواند جایگزینی برای طبقهبندی مطلق آن بهعنوان زبانی هستهآغازین یا هستهپایانی به شمار آید. او 18 نوع رابطۀ هستهـوابسته را بررسی و سپس چنین نتیجهگیری میکند که همۀ رابطههای هستهپایانی شامل افعال اصلی و یا افعال کمکی به عنوان هسته هستند. دهداری بر اساس مقولههای ساختاری، تحلیلی هستهـدوشقی از زبان فارسی ارائه و شواهدی را مطرح میکند که نشان میدهند VP و ساختهای محمولی پایینتر، هستهپایانی هستند، درحالیکه ساختهای بالاتر از آن، هستهآغازیناند.
در مقالهای دیگر دربارۀ جایگاه هسته در زبان فارسی، رضائی (1390) سه دیدگاه رایج در این زمینه، یعنی هستهآغازین، هستهپایانی و یا هستهـدوشقی دانستن زبان فارسی را مورد بررسی قرار داده، نقاط قوت و ضعف هر یک را برمیشمارد. رضائی این گونه استدلال میکند که بررسی شواهد درزمانی در چارچوب ردهشناسی زبان نشان میدهد که هستهآغازین دانستن زبان فارسی در مقایسه با دو دیدگاه دیگر، تحلیلی قابلقبولتر و ملموستر است. او آشفتگی ظاهری موجود در زبان فارسی درخصوص جایگاه هسته در گروههای مختلف را به چرخهای از تغییرات پیوسته اما بسیار طولانیمدتِ درزمانی نسبت میدهد که در جهت تبدیلشدن به زبانی کاملاً هستهآغازین عمل میکند.
دبیرمقدم (1392) در بحث و تحلیلی مفصل دربارۀ ترتیب واژههای زبان فارسی که متکی بر اطلاعات و آمارهای ردهشناختی است، این گونه نتیجهگیری میکند که بهلحاظ مؤلفههای ردهشناختی، زبان فارسی زبانی آمیخته و غیریکدست است؛ یعنی برخی از مؤلفههای زبانهای فعلپایانی و برخی (بیشتر) مؤلفههای زبانهای فعلمیانی14 را دارد. بر این اساس، پارامتر جایگاه هسته (هستهآغازین در برابر هستهپایانی) مطرح در زبانشناسی زایشی، نمیتواند تبیینکنندۀ رفتار زبان فارسی در این رابطه باشد (همان: 128). در ادامه، دبیرمقدم (همان: 142) بیان میکند که فارسی از لحاظ مؤلفههای ردهشناختی نحوی، زبانی با گرایش غالب بهسوی زبانهای دارای ترتیب فاعلـفعلـمفعول (SVO) است؛ او همچنین این فرضیه را مطرح میسازد که زبان فارسی در مرحلۀ تغییر رده قرار دارد.
با در نظر داشتن این عدم یکنواختی رفتار زبان فارسی درخصوص جایگاه هسته در گروههای نحوی، مقالۀ حاضر میکوشد با استفاده از محدودیتهای همترازی نحوی مرتبط، به مرتبهبندیای از این محدودیتها به زبان نظریۀ بهینگی دست یابد؛ مرتبهبندیای که میتواند این تغییرات جایگاه هسته را در مقولههای مختلف نحوی در این زبان توضیح دهد.
3. چارچوب نظری
در این مقاله، پارامتر جایگاه هسته در زبان فارسی در چارچوب نظریۀ بهینگی15 مورد بررسی قرار میگیرد.16 نظریۀ بهینگی نخستین بار در دهۀ 1990 توسط پرینس و اسمولنسکی17 (1993/2004)18 معرفی شد و پس از آن، توسط مککارتی19 (2002، 2008) بسط و گسترش یافت. این مدل زبانی بر پایۀ این باور اساسی استوار است که بروندادهای خوشساخت یک زبان از تعامل میان محدودیتهایی که با یکدیگر در رقابت هستند، حاصل میشوند. بر اساس این دیدگاه، دستور جهانی متشکل از مجموعهای از محدودیتهای خوشساختی است که دستور زبانهای منفرد از آن ساخته میشوند (پرینس و اسمولنسکی، 1993/2004: 2). به طور کلی، دو نوع محدودیت در نظریۀ بهینگی وجود دارد: گروه اول محدودیتهای نشانداری20 هستند که ساختهای برونداد را بهخودیِخود ارزیابی میکنند و گروه دوم که محدودیتهای پایایی21 نام دارند، مسئول حفظ بازنمایی عناصر زیرساختی در برونداد هستند. عملکرد محدودیتها به این گونه است که گزینههایی22 را که آنها را نقض میکنند، با علامت تخطی (*) مشخص میسازند؛ تعریف هر محدودیت نیز نشان میدهد که تعداد این علامتهای تخطی که به یک گزینۀ خاص اختصاص مییابند، چگونه تعیین میشود (مککارتی، 2008: 13).
در نظریۀ بهینگی فرض بر این است که محدودیتها جهانی هستند و همۀ محدودیتها در همۀ زبانها وجود دارند. طبق این نظریه، دستور جهانی شامل حوزهای به نام CON است که تمام مجموعهمحدودیتها را دربرمیگیرد. به گفتۀ مککارتی (همان: 15)، این فرضیهها به دنبال فرضیۀ کلیتری قرار میگیرند مبنی بر اینکه مرتبهبندی محدودیتها تنها تفاوت نظاممند میان زبانهاست. یک زبان خاص از مرتبهبندیای از محدودیتهای موجود در دستور جهانی تشکیل شده است که تعارض محدودیتها را به نفع محدودیت رتبهبالاتر حلوفصل میکند (پرینس و اسمولنسکی، 1993/2004: 7).
علاوه بر مجموعهمحدودیتهای جهانی، نظریۀ بهینگی از دو بخش اصلی تشکیل شده است: مولد23 (GEN) و ارزیاب24 (EVAL). مولد مجموعهای از گزینهها را از یک درونداد خاص تولید میکند و این مجموعهگزینهها به بخش دیگر، یعنی ارزیاب، فرستاده میشود. گزینهها برای اینکه برونداد بهینۀ یک درونداد خاص باشند، با هم رقابت میکنند و کار ارزیاب، پیدا کردن این برونداد بهینه است. این ارزیابی بهوسیلۀ اعمال یک سلسلهمراتب محدودیت زبانویژه به مجموعهگزینهها انجام میشود.
این فرایند کلی در نمودار زیر نشان داده شده است (مککارتی، 2008: 19):
(1) /درونداد/ ← مولد ← {گزینه1، گزینه2، ...} ← ارزیاب ← [برونداد]
اگرچه نمودار فوق در واقع یک بازنمایی واجی را به تصویر میکشد، اما همین فرایند دربارۀ ساختهای نحوی نیز صادق است. مککارتی معتقد است که مجموعهمحدودیتهای (CONs) مجزایی در واجشناسی و نحو وجود دارد که در برخی ویژگیهای صوری، همپوشانی دارند (همان: 15).
تعامل محدودیتها در نظریۀ بهینگی بر پایۀ نوعی رابطۀ غلبگی و اولویت مرتبهبندی قرار دارد که میان محدودیتها حاکم است. محدودیتها در نظریۀ بهینگی تخطیپذیر هستند و حتی بروندادهای بهینه نیز برخی محدودیتها را نقض میکنند. بااینحال، این تخطیها تنها برای جلوگیری از نقض محدودیتهای رتبهبالاتر رخ میدهند و باید در کمترین حد باقی بمانند (پرینس و اسمولنسکی، 1993/2004: 32). بر این اساس، میتوان گفت که برونداد بهینه گزینهای با کمترین میزان تخطی از محدودیتهای رتبهبالاتر است؛ یا به قول پرینس و اسمولنسکی (همان: 6)، گزینهای است که به بهترین شکل ممکن، نظام محدودیتها را اقناع میسازد.
مرتبهبندی محدودیتها معمولاً در یک تابلو25 مانند شکل زیر نمایش داده میشود. در ستون اول سمت چپ، گزینهها قرار گرفتهاند که با توجه به عملکردشان در قبال محدودیتها با یکدیگر مقایسه میشوند. در ردیف اول بالای تابلو، محدودیتها، به ترتیب غلبگی خود، از سمت چپ به راست چیده میشوند و ردیفهای بعدی، گزینههای گوناگونی را دربرمیگیرند. یکی از آنها برونداد بهینه است که معمولاً با علامت اشارۀ دست (☞) نشان دادهمیشود. تخطی صورتگرفته توسط هر گزینه در ارتباط با هر یک از محدودیتها، با درج ستارههایی (*) در ستون مربوط نمایش داده میشود. همچنین، تخطیای که به خارج شدن یک گزینه از دور رقابت منجر شود، با علامت تعجب (!) همراه است.
تابلوی 1) نمونۀ تابلوی مرتبهبندی محدودیتها
|
Constraint 1 |
Constraint 2 |
☞ Candidate 1 |
|
* |
Candidate 2 |
* |
|
4. بررسی و تحلیل
در این مقاله، از محدودیتهای همترازی نحوی گریمشاو که هسته را در کنارۀ سمت چپ یا راست یک گروه نحوی تراز میکند، برای تبیین وضعیت جایگاه هسته در زبان فارسی استفاده میشود. برای مثال، گریمشاو (2002) محدودیت همترازی چپهستگی/ HeadLeft را این گونه تعریف میکند:
(2) HeadLeft: هر هستهای در کنارۀ سمت چپ گروه بیشینۀ خود قرار میگیرد؛ یا بهطور دقیقتر: Align(X-zero, Left, XP, Left)
به همین ترتیب، گریمشاو محدودیتهای دیگری را نیز یکبهیک، برای چگونگیِ (چپ یا راست) قرار گرفتن مشخصگر و متمم در گروههای نحوی، معرفی میکند. به زبان محدودیتهای همترازی موجود در ادبیات نظریۀ بهینگی، محدودیت چپهستگی (HeadLeft) گریمشاو را میتوان به صورت زیر نیز بازنویسی و تعریف کرد (مککارتی، 2008: 183):
(3) Align-Left(head(XP), XP): بهازای هر سازهای که میان هستۀ یک گروه و کنارۀ سمت چپ آن گروه قرار گیرد، یک علامت تخطی (جریمه) تعلق خواهد گرفت.
و به همین نحو، محدودیت ارزش مقابل آن (راستهستگی/ HeadRight) را نیز میتوان اینچنین تعریف کرد:
(4) Align-Right(head(XP), XP): بهازای هر سازهای که میان هستۀ یک گروه و کنارۀ سمت راست آن گروه قرار گیرد، یک علامت تخطی (جریمه) تعلق خواهد گرفت.
محدودیتهای معرفیشده در (3) و (4) به منظور سهولت در بازنویسی، در تابلوهای ارزیابی و نیز در سراسر این مقاله (با کمی سادهنویسی) به صورت Align-Left(X, XP) و Align-Right(X, XP) نمایانده میشوند.
در ادامۀ این بخش، گروههای نحوی اصلی در زبان فارسی و وضعیت آنها در ارتباط با جهت هسته در آنها، هر یک به زبان نظریۀ بهینگی مورد بررسی قرار میگیرند، اما پیش از آن، لازم به ذکر است که اصطلاحات چپ و راست به کار گرفتهشده در عناوین و تعاریف محدودیتها (مانند تعاریف (3) و (4) در بالا) و در تابلوها، به گونۀ آوانگاریشدۀ (چپ به راست) مثالها اشاره دارد. بر این اساس، واژههای چپ و راست در عنوان محدودیتها و در تابلوها، بهترتیب، صرفاً مفاهیم جایگاه آغازین و پایانی را میرسانند.
در خصوص گروههای اسمی، اگرچه اسمها اغلب متممهایی اختیاری و نه الزامی، به خود میگیرند (تالرمن، 2011: 117؛ کارنی26، 2011: 170)، اما در زبان فارسی در مواردی که اسمها متمم دارند، هستۀ اسمی در ابتدای گروه قرار میگیرد؛ چنانکه در مثالهای زیر نمایان است:
(5) الفـ ساکنِ تهران [ NPساکنِ [ NPتهران]]
بـ کتابِ داستان [ NPکتابِ [ NPداستان]]
بنابراین، گروههای اسمی در زبان فارسی هستهآغازین تلقی میشوند و همان طور که در تابلوی بهینگی زیر قابلمشاهده است، محدودیت کلی Align-Left(X, XP) معرفیشده در بالا را اقناع میسازند.
تابلوی 2) ارزیابی درونداد گروه اسمی «ساکن (هسته)، تهران (متمم)»
|
Align-Left(X, XP) |
☞ [NP sāken-e [NP Tehrān]] |
|
[NP [NP Tehrān] sāken-e] |
*! |
اگر ما، به موازات تعدیلهای اخیر در دستور زایشی (برنامۀ کمینهگرا) 27، گروههای اسمی مانند مثالهای زیر را که با ضمایر اشاره، پرسشواژهها و یا سورها آغاز میشوند، در واقع، گروه حرف تعریف28 (DP) در نظر بگیریم، باز هم این گروه نحوی نقشی در زبان فارسی هستهآغازین است:
(6) الفـ این کتاب [ DPاین [ NPکتاب]]
بـ کدام کتاب [ DPکدام [ NPکتاب]]
در رابطه با گروههای صفتی نیز که همانند اسمها بهندرت متمم الزامی میگیرند (تالرمن، 2011: 116)، زبان فارسی (مانند ساختهای معادل در زبان انگلیسی) هستهآغازین است؛ همان طور که در مثالهای زیر مشاهده میشود:
(7) الفـ خالی از معنا [ AdjPخالی [ PPاز معنا]]
بـ علاقهمند به موسیقی [ AdjPعلاقهمند [ PPبه موسیقی]]
تنها تفاوت میان ساختهایی مانند مثالهای فوق و معادل آنها در زبانی مانند انگلیسی این است که در حالی که در زبان انگلیسی، این ترتیب هستهـمتمم در گروههای صفتی، ثابت و غیرقابلتغییر است (و در نتیجه نادستوری بودن عبارتی مانند *[AP [PP of music] fond])، این توالی در فارسی انعطافپذیری بیشتری دارد و اگر این ترتیب را تغییر دهیم، ساخت حاصل همچنان قابلقبول است و تنها نسبت به ساخت معیار، نشاندار خواهد بود. دو گزینۀ در رقابت با یکدیگر (مثال «7. الف»)، در تابلوی زیر نسبت به محدودیت Align-Left(X, XP) مورد ارزیابی قرار میگیرند:
تابلوی3) ارزیابی درونداد گروه صفتی «خالی (هسته)، از معنا (متمم)»
|
Align-Left(X, XP) |
☞ [AdjP xāli [PP az ma’nā]] |
|
[AdjP [PP az ma’nā] xāli] |
*! |
اما در خصوص حروف اضافه، زبان فارسی، بهطور غالب، زبانی پیشاضافهای است که «را» تنها پساضافۀ آن به شمار میآید (دبیرمقدم، 1392: 97). در فارسی امروز، پساضافۀ «را»، در واقع، حالتنمای مفعول صریح است. در این مقاله، پیرو استدلال قمشی29 (1997)، گروه نحویای را که «را» هستۀ آن است، گروه حالت30 (KP) در نظر میگیریم و عبارت «گروه حرفِاضافهای» را به گروههای نحویای که هستۀ پیشاضافهای دارند، محدود میکنیم. در خصوص گروههای پیشاضافهای (PP)، همان طور که از نام آن پیداست، هسته در ابتدای گروه خود قرار میگیرد و به عبارت دیگر، زبان فارسی در این مقوله نیز هستهآغازین است؛ چنانکه در مثالهای زیر دیده میشود:
(8) الفـ رویِ دیوار [ PPرویِ [ NPدیوار]]
بـ برایِ تو [ PPبرایِ [ NPتو]]
بنابراین، گروههای پیشاضافهای زبان فارسی نیز از محدودیت کلی Align-Left(X, XP) تخطی نمیکنند؛ همان طور که در تابلوی زیر نمایان است:
تابلوی 4) تابلوی ارزیابی درونداد گروه پیشاضافهای «برای (هسته)، تو (متمم)»
|
Align-Left(X, XP) |
☞ [PP barāy-e [NP to]] |
|
[PP [NP to] barāy-e] |
*! |
تنها پساضافۀ زبان فارسی، یعنی حالتنمای «را» که ما آن را هستۀ گروه حالت (KP) در نظر گرفتهایم، در ادامه و پس از مرور گروههای فعلی، مورد بحث قرار خواهد گرفت.
گروههای فعلی زبان فارسی مقولهای را شکل میدهند که رفتار متفاوت این زبان را پدیدار میسازد. با توجه به اینکه فارسی زبانی با ترتیب سازهای بینشان فاعلـمفعولـفعل (SOV) است، در مقولۀ گروه فعلی، زبانی هستهپایانی محسوب میشود و هستۀ فعلی را در انتهای گروه فعلی قرار میدهد. مثال زیر را در نظر میگیریم:
(9) یک کتاب خریدم [ VP[ DPیک کتاب] خریدم]]
برای توضیح هستهپایانی بودنِ گروههای فعلی به زبان نظریۀ بهینگی، نیاز به تعریف محدودیت جدیدی است که بهطور خاص، این گرایش هستۀ گروههای فعلی را پوشش میدهد. این محدودیت ویژه در زیر معرفی شده است:
(10) Align-Right(V, VP): بهازای هر سازهای که میان هستۀ یک گروه فعلی و کنارۀ سمت راست آن گروه قرار گیرد، یک علامت تخطی (جریمه) تعلق خواهد گرفت.
در تابلوی زیر، این محدودیت جدید به محدودیت کلیای که در بالا داشتیم، افزوده شده و مرتبۀ آن نیز بالاتر قرار گرفته است تا برونداد بهینه را خروجی دهد:
تابلوی5) ارزیابی درونداد «خریدم (هسته)، یک کتاب (متمم)»
|
Align-R(V, VP) |
Align-L(X, XP) |
☞ [VP [DP yek ketāb] xaridam] |
|
* |
[VP xaridam [DP yek ketāb]] |
*! |
|
[VP [DP ketāb yek] xaridam] |
|
**! |
[VP xaridam [DP ketāb yek]] |
*! |
* |
البته همان طور که اشاره شد، این ترتیب بینشان زبان فارسی معیار است، اما در گونۀ غیررسمی و محاوره، افعال اغلب قبل از مفعول نیز میتوانند قرار گیرند و این گرایش زبان فارسی بهخوبی در تابلوی بالا منعکس شده است. در این تابلو، گزینۀ دوم [VP xaridam [DP yek ketāb]] که در زبان محاوره پذیرفتنی است، دارای تعداد علائم تخطی یکسان با برونداد بهینه است، اما تنها به این دلیل که از محدودیت رتبهبالاتری تخطی کرده، نهایتاً مغلوب برونداد بهینه شده است.
در اینجا، پساضافۀ «را» بهعنوان آخرین مقوله مورد بررسی قرار میگیرد که، همان طور که در بالا اشاره شد، ما آن را هستۀ گروه حالت (KP) به شمار میآوریم (قمشی، 1997)، زیرا این پساضافه حالتنمای مفعول صریح در زبان فارسی محسوب میشود. مثال زیر را در این مورد در نظر میگیریم:
(11) کتاب را خواندم [ VP[ KPکتاب را] خواندم]]
همان طور که نمایان است، پساضافۀ «را» در انتهای گروه خود، یعنی گروه حالت، قرار میگیرد؛ بنابراین، باید محدودیت جدید دیگری نیز معرفی شود تا رفتار خاص و متفاوت این گروه را (همانند گروه فعلی) پوشش دهد. این محدودیت این گونه تعریف میشود:
(12) Align-Right(K, KP): بهازای هر سازهای که میان هستۀ یک گروه حالت و کنارۀ سمت راست آن گروه قرار گیرد، یک علامت تخطی (جریمه) تعلق خواهد گرفت.
افزودن این محدودیت جدید به مجموعهمحدودیتهایی که تاکنون داشتهایم و قرار دادن آن در بالاترین مرتبه، تابلوی ارزیابی زیر را به ما خواهد داد:
تابلوی 6) ارزیابی درونداد «خواندم (هسته)، کتاب را (متمم)»
|
Align-R(K, KP) |
Align-R(V, VP) |
Align-L(X, XP) |
||
☞ [VP [KP ketāb rā] xāndam] |
|
|
** |
||
[VP xāndam [KP ketāb rā]] |
|
*! |
* |
||
[VP [KP rā ketāb] xāndam] |
*! |
|
* |
||
[VP xāndam [KP rā ketāb]] |
*! |
* |
|
||
در تابلوی بالا، اگرچه استدلال مستقیمی مبنی بر بالاتر قرار دادن محدودیت Align-Right(K, KP) نسبت به Align-Right(V, VP) وجود ندارد، اما دلیل بالاتر قرار گرفتن آن در مرتبهبندی محدودیتها این است که محدودیت Align-Right(K, KP) هرگز در زبان فارسی نقض نمیشود؛ یعنی پساضافۀ «را» همیشه به دنبال مفعولی میآید که آن را حالتنمایی میکند و هرگز قبل از آن قرار نمیگیرد. این در حالی است که محدودیت Align-Right(V, VP) بااینکه در زبان فارسی رسمی و معیار تخطیناپذیر است، اما، همان طور که اشاره شد، در گونۀ غیررسمی و محاورۀ این زبان گاهی نقض میشود؛ به عبارت دیگر، گزینۀ ردیف دوم در تابلوی (6)، یعنی [VP xāndam [KP ketāb rā]] را میتوان دومین برونداد بهینه قلمداد کرد که تنها در گونۀ غیررسمی زبان پذیرفتنی است.
چنانکه در تابلوی (6) مشاهده میشود، مرتبهبندی کلی محدودیتها در این مجموعهمحدودیتهای همترازی نحوی به شکل زیر است:
(13) مرتبهبندی محدودیتهای همترازی نحوی در زبان فارسی:
Align-Right(K, KP) ≫ Align-Right(V, VP) ≫ Align-Left(X, XP)
همان طور که در بخش چارچوب نظری بیان شد، در نظریۀ بهینگی، فرض بر این است که همۀ محدودیتها در همۀ زبانها موجودند و تنها، مرتبهبندی آنها از زبانی به زبان دیگر متفاوت است. بر این اساس، در مورد مرتبهبندی محدودیتهای همترازی در (13) میتوان این گونه استدلال کرد که همۀ محدودیتهای دیگر از نوع محدودیتهای یادشده در (13) (برای مثال، محدودیت کلی Align-Right(X, XP))، در زبان فارسی وجود دارند، اما در مرتبهبندی محدودیتها به حدی در مرتبۀ پایین قرار میگیرند که در گزینش برونداد بهینه تأثیری نخواهند داشت. همچنین، میتوان گفت که بالاتر قرار گرفتن محدودیتهای خاص و جزئیتر نسبت به محدودیتهای کلیتر همنوع در نظریۀ بهینگی، بهنوعی، معادلی برای شرط جای دیگر31 کیپارسکی32 (در صرف و واجشناسی واژگانی33) به زبان نظریۀ بهینگی است. مرتبهبندی محدودیتها در (13) بیان میکند که پساضافۀ «را» و افعال در انتهای گروه خود جای میگیرند و در همۀ موارد دیگر، هسته در ابتدای گروه واقع میشود.
5. نتیجهگیری
به طور کلی، بررسی محدودیتهای همترازی مرتبط با جایگاه هسته در گروههای نحوی مختلف در زبان فارسی، نشان میدهد که گرایش کلی زبان فارسی بیشتر بهسوی هستهآغازین بودن است تا هستهپایانی بودن. این استدلال بر این اساس استوار است که محدودیت همترازی کلی ـکه در تحلیل ما مورد استفاده قرار گرفت و در خصوص بسیاری از گروههای نحوی بسیار فعال و تعیینکننده استـ محدودیت Align-Left(X, XP) است و نه محدودیت Align-Right(X, XP)؛ ضمناً محدودیتهای خاصتر Align-Right(V, VP) و Align-Right(K, KP) تنها برای پوشش دادن موارد استثنای زبان فارسی، یعنی گروه فعلی و گروه حالت (پساضافۀ «را»)، به این محدودیت کلی افزوده میشوند. این محدودیتهای خاصتر در مرتبهای بالاتر از محدودیت کلی Align-Left(X, XP) قرار میگیرند تا بتوانند در موارد استثنایی که مطرح شد، گزینۀ برونداد بهینه را بهدرستی تعیین کنند.
تحلیل بهینگی ارائهشده در این مقاله، همسو با فرضیۀ مطرحشده توسط دبیرمقدم و رضائی است که نشان میدهند زبان فارسی در مرحلۀ گذر ردهشناختی به سوی زبانهای هستهآغازین با ترتیب فاعلـفعلـمفعول (SVO) است و همچنین، این غیریکنواختی در رابطه با جایگاه هسته در گروههای نحوی، به مجموعهای از تغییرات درزمانی بسیار آهسته و طولانیمدت که در زبان فارسی در حال وقوع بوده است، مربوط میشود.