Document Type : Research Paper
Author
Assistant Professor, Department of French Language and Literature, Allameh Tabataba’i University, Tehran;
Abstract
In Persian language, like any other language, there are some words derived from other languages. These words are usually called borrowed, imported or loan-words. Following various historical events, many words from Greek, Arabic, Turkish, French, English, Russian and other languages have found their ways into Persian over time. The French language has been the first scientific and educational European language in Iran. As a result, the words of this language hold a special place in Persian in terms of quantity and application. Some very common Persian words have been borrowed from French, and they have been so widespread that all Persian speakers from various social classes are daily and continuously using French words unaware of their origin. French language students, in the course their language learning, notice that some Persian words are in fact borrowed from French roots. Obviously, the loan-words are phonetically changed and coordinated with Persian phonetic system. There have been changes in semantics as well; for example, among many meanings in the language of the origin, only one has entered into Persian or the word meaning and application has changed. In the present study, we aim at investigating the changes in semantic and application of some French loan-words in Persian language.
Keywords
با گسترش روابط میان کشورهای جهان و پیشرفت وسایل ارتباطجمعی، وام گرفتن واژهها از زبانهای مختلف به امری عادی تبدیل شده است. در دنیای کنونی با پیشرفت علم و فناوری کمتر زبانی است که از زبانهای دیگر، بنا به نیاز و ضرورت، کلماتی وام نگیرد. این پدیده در زبان ما نیز صادق است. در زبان فارسی واژههای بسیاری وجود دارند که در طول تاریخ از زبانهای دیگر قرض گرفته شدهاند و کاربرد بسیار دارند. «در بررسی تاریخ هر زبانی واژهها نقش مهم و تعیینکننده دارد» (زمردیان، 1373: 7). بررسی تاریخی زبانها اینطور نشان میدهد که وامگیری همیشه برای رفع نیاز نبوده، بلکه گاهی واژهها به زبانی دیگر تحمیل شدهاند؛ به عبارت دیگر، در هر مقطع تاریخی، پذیرش واژههای بیگانه نشانۀ ارتباط بین دو زبان یا تسلط زبانی بر زبان دیگر است. آنتوان میه1 (1924: 24)، زبانشناس فرانسوی، در کتاب خود تحت عنوان زبانهای دنیا مینویسد:
«از میان زبانهای هندواروپایی، زبانهای ایرانی زودتر از بقیه متحول شدند. حدود دو هزار سال پیش، متکلمین زبانهای ایرانی به مرحلهای از تحول زبانی رسیده بودند که زبانهای رومی ده قرن بعد به آن دست یافتند. علت این بود که زبانهای ایرانی در پهنهای وسیع یعنی بین خلیج فارس و دریای مازندران، فلات پامیر و ناحیۀ شمال دریای سیاه، با قدیمیترین زبانهای تمدن بشری مواجه بودهاند؛ پس زبانهای ایرانی بیش از دیگر گروههای زبانهای هندواروپایی تحت تأثیر عوامل گوناگون و قدرتمند خارجی قرار گرفتهاند».
با مطالعۀ تاریخ زبان فارسی از قرن چهارم هجری قمری، یعنی پس از حملۀ اعراب و شکلگیری فارسی دری، شاهد افزایش واژههای عربی هستیم. در فارسی دری بسیاری از واژههای عربی جانشین معادل فارسی خود شدند، بهگونهای که واژههای فارسی کمکم به فراموشی سپرده شدند و مترادف عربی آنها متداول گشت. کلمات عربی چون از زبان قرآن هستند، همواره جایگاه ویژهای در زبان فارسی داشتهاند، البته پذیرش و استفاده از آنها بهطور متناوب کمرنگ و پررنگ شده است. در قرن هفتم هجری قمری، پس از حملۀ مغول، واژههای ترکی به فارسی راه یافتند؛ هنوز هم از این واژهها در زبان روزمره استفاده میکنیم، بیآنکه از منشأ آنها اطلاعی داشته باشیم.
از قرن هفدهم میلادی سیل مبلغان مذهبی و سیاحان فرانسوی سبب ایجاد روابط بین ایران و فرانسه شد و در قرن نوزدهم با شروع سفرها، تبادلات فرهنگی، استخدام استادان خارجی، بهویژه فرانسوی، ترجمه و چاپ کتب و اعزام دانشجو به اروپا، این روابط صورت جدیتری به خود گرفت که یکی از دستاوردهای آن، وامگیری واژهها از زبان فرانسه بود. دانشجویان اعزامی پس از بازگشت به ایران، دست به ترجمۀ کتب مختلف علمی میزدند؛ بهاینترتیب، واژههای گوناگون علمی و فنی و نظامی از فرانسه و انگلیسی وارد زبان فارسی شدند.
«از سوی دیگر در دوران پادشاهی فتحعلیشاه و جدا شدن قفقاز از ایران، روسیه تزاری با ایران همسایه شد و رفتوآمد میان دو سوی مرز برقرار گردید و محصولات و مصنوعات روسی به ایران سرازیر شد و الفاظش را با خود به همراه آورد نیز برخی اصطلاحات نظامی روسی در ایران رایج شد» (زمردیان، 1373: 9).
سرانجام طی چند دهۀ اخیر با پیشرفت روزافزون علوم و فنون و توسعۀ زبان انگلیسی، شاهد نفوذ بیسابقۀ واژههای انگلیسی در سایر زبانها هستیم. در این پژوهش، وامواژههای فرانسه را در زبان فارسی دستهبندی و تحلیل میکنیم و در پی آن هستیم که بدانیم این واژهها چرا، چگونه و توسط چه کسانی وارد زبان فارسی شدهاند. همچنین، بر آنیم تا علت تغییرات معنایی و کاربردی برخی از این وامواژهها را بیابیم و معنا و کاربرد جدید آنها را در زبان فارسی مشخص کنیم.
2. پیشینۀ تحقیق
بسیاری از زبانآموزان زبان فرانسه از همان ابتدای فراگیری، خود را با سیلی از کلماتی مواجه میبینند که از زبان فرانسه به فارسی راه یافتهاند. بسیاری از این زبانآموزان فهرستی از یافتههای خود فراهم ساختهاند و بعضاً آنها را، مثلاً در اینترنت، منتشر کردهاند، اما تحقیقات علمی انجامگرفته در این زمینه به شرح زیر است: فرهنگ واژههای اروپایی در فارسی تألیف دکتر مهشید مشیری (1371)، فرهنگ واژههای دخیل اروپایی در فارسی (همراه با ریشۀ هر واژه) تألیف دکتر رضا زمردیان (1373) و فرهنگ واژههای اروپایی در زبان فارسیتألیف ناهید شهیدی (1376). کتاب دیگری نیز در زمینۀ واژههای فرانسوی در زبان فارسی وجود دارد با عنوان بومیسازی وامواژههای فرانسه در زبان فارسی بر اساس نظریۀ بهینگی که مؤلف آن محمد سلیمیراد (1391) است. این کتاب به تغییرات آوایی واژههای فرانسوی در فارسی میپردازد. همچنین، در این زمینه پایاننامههایی نوشته شده است که از جملۀ آنها میتوان به پدیدههای قرضی از زبانهای غرب در زبان فارسی بر اساس اصول زبانشناسی، پایاننامۀ کارشناسیارشد زبانشناسی رضا نیلیپور (1346) در دانشگاه تهران اشاره کرد. محمدعلی ترابی (1356) نیز پایاننامۀ کارشناسیارشد خود را تحت عنوان پژوهشی در واژههای فرانسه از زبان فارسی با تحلیلی از دیدگاه جامعهشناسی در دانشگاه تهران ارائه کرده است.
3. تاریخچۀ زبان فرانسه در ایران
تاریخچۀ روابط ایران و فرانسه و در ادامه، ورود واژهها از زبان فرانسه به فارسی به دورۀ صفویه برمیگردد؛ «یعنی زمانی که رابطۀ ایران و اروپا از زمان شاهعباس اول (996- 1032 ق) آغاز شد و در دورۀ جانشینان او ادامه پیدا کرد» (زمردیان، 1373: 8). البته پیش از صفویه نیز مکاتباتی بین ایرانیان و فرانسویان انجام گرفته بود، اما روابط دو کشور بهطور جدی از دورۀ شاهعباس صفوی آغاز شد. در این باب، داود نوابی (1388: 20) مینویسد:
«در این هنگام کشیشی فرانسوی به نام پر ژوست (Père Juste) وارد ایران شد و به حضور شاه رسید و از ابهت پادشاه فرانسه برای او تعریف کرد بهطوریکه شاه تمایل پیدا کرد تا با همتای فرانسوی خود روابطی برقرار کند، لذا نامهای برای هانری چهارم پادشاه فرانسه نوشت و به کشیش سپرد اما از سرنوشت نامه اطلاعی در دست نیست چون موقعیکه کشیش به کشورش برگشت هانری چهارم به قتل رسیده بود».
«غیر از مبلغان مذهبی، سفرا، ایلچیان و جواهر فروشان و محققان» نیز به ایران رفتوآمد داشتند (زمردیان، 1373: 8)؛ پس شروع تبادل بین دو زبان به دورۀ صفویه برمیگردد.
در دورۀ قاجار، روابط بین دو کشور ایران و فرانسه صورت جدیتری به خود گرفت. عباسمیرزا، ولیعهد فتحعلیشاه که مردی دوراندیش بود و دغدغۀ فرهنگی داشت، درصدد برآمد تا از لحاظ فرهنگی تغییراتی در دربار ایجاد کند؛ پس، معلمان اروپایی را برای تعلیم درباریان به کار گرفت و سپس، عدهای را برای تحصیل به اروپا اعزام کرد. ازجمله کارهای مهم او تأسیس اولین چاپخانه در تبریز بود. دانشجویان پس از بازگشت به ایران، به درخواست عباسمیرزا کتب تاریخی اروپایی را به فارسی برمیگرداندند؛ هدف عباسمیرزا از این کار این بود که درباریان با اطلاع از سرنوشت دربارهای اروپایی، رفتار دیگری پیشه کنند (نوابی، 1388: 35). عباسمیرزا قبل از رسیدن به پادشاهی درگذشت، اما اقدامات او راه را برای تأسیس مدرسۀ دارالفنون هموار کرد. در دارالفنون نیز زبان فرانسه زبان اصلی و رایج بود و کتابهای علمی بسیاری از این زبان به فارسی ترجمه شد و دانشجویان بسیاری نیز از این مدرسه عازم فرانسه شدند. این دانشجویان پس از بازگشت، مشغول به تدریس در دارالفنون شدند و پس از تأسیس دانشگاه تهران در سال 1313، جزء اولین استادان دانشگاه در ایران بودند. پس، نسل اول مترجمان و استادان دانشگاه در ایران اکثراً فرانسهزبان بودهاند و در تألیفات و ترجمههایشان از واژههای فرانسه استفاده میکردند. در واقع وامواژههای مختلف علمی، فنی، هنری، سیاسی، اجتماعی و حقوقی ابتدا وارد زبان طبقۀ تحصیلکردۀ ایرانی شدند، سپس با توسعۀ مدارس، پیدایش دانشگاه و افزایش جمعیت باسواد به کل جامعه سرایت کردند و رفتهرفته در زبان فارسی رواج یافتند. البته به یاری فرهنگستان اول، برای بسیاری از واژههای بیگانه معادلگزینی شد؛ بااینحال، با مطالعۀ کتب و نشریات آن دوره درمییابیم که کاربرد واژهها و اصطلاحات فرانسه در نثر نویسندگان و مترجمان آن زمان امری عادی بوده است.
4. چرا واژهها وام گرفته میشوند؟
همان طور که دیدیم، پدیدۀ وامگیری واژهها از زمانهای قدیم متداول بوده است. این پدیده همواره طرفداران و منتقدانی داشته و دارد: «ورود واژههایی از یک زبان به زبان دیگر امر تازهای نیست، دادوستد زبانی از قدیم بوده، از این پس نیز خواهد بود و در حقیقت بدهبستان کالایی و فرهنگی چنین مبادلهای به همراه یا در پی دارد» (سمیعی، 1375: 1). واژهها بهطور مداوم ساخته و متحول میشوند، آنگاه سفر خود را از زبانی به زبان دیگر آغاز میکنند و به غنای واژگانی آن زبان میافزایند (خلادی، 2012: 71). عدهای نظر موافقی به حضور و استفادۀ واژههای خارجی در زبان خود ندارند، اما به نظر زبانشناسان، تا جایی که به دستور زبان آسیبی وارد نیاید، استفاده از واژههای بیگانه مانعی ندارد. به گفتۀ آنتوان میه (1982: 250)، «حوزۀ وامگیری فقط محدود به کلمات است و به دستور زبان آسیبی نمیزند». احمد سمیعی (1375: 2) مینویسد:
«درست است که عناصر قاموسی بیگانه، بخصوص اگر با الگوی ساختاری واژگان زبان فارسی مغایرت نداشته باشد، به زبان ما لطمهای نمیزند، ولی اگر این عناصر فراوان باشند و ما حتی مجال پیدا نکنیم که آنها را به هیئت مأنوس درآوریم، به همراه خود الگوها و عناصر دستوری بیگانه را وارد زبان ما میسازند».
برخی مخالفان وامگیری معتقدند: «هنگامیکه زبان وامدهنده از لحاظ اقتصادی و جمعیتی نسبت به زبان وامگیرنده قدرتمندتر باشد، وامگیری واژهها بهنوعی تهدیدآمیز به نظر میرسد» (EOLE، 2003: 3).
علل متفاوتی برای وامگیری واژهها وجود دارد؛ برای نمونه، گاهی برای نامیدن گیاه یا میوهای جدید و غیربومی، در یک زبان واژهای وجود ندارد؛ مثلاً، میوۀ «کیوی» تا اوایل دهۀ 60 شمسی در ایران وجود نداشت، پس ما برای نامیدن آن، اسم فارسی نداشتیم و برای رفع نیاز، واژۀ انگلیسی «کیوی» را وام گرفتیم. زبانهای فرانسه، آلمانی، اسپانیایی و ایتالیایی نیز واژۀ «kiwi» را قرض گرفتهاند.
یکی دیگر از علتهای وامگیری، پیروی از پدیدۀ مد است. کلود هاژژ2 (2006: 42)، زبانشناس فرانسوی، عقیده دارد:«استفاده از واژههای انگلیسی همیشه تلاش برای غنی کردن زبانهای اروپایی و آسیای جنوب شرقی نیست، بلکه یکی از دلایل وامگیری واژههای انگلیسی درواقع نوعی تمایل و تظاهر به برتری و خودنمایی است». در جامعۀ امروز بیشازپیش شاهد این رفتار هستیم. مشیری (1371: ده) در این زمینه مینویسد: «در برخی موارد واژهای بیگانه، متأسفانه به علت تنبلی یا سهلانگاری، بیاطلاعی یا بیمایگی، فضل فروشی یا خودنمایی سخنگویان و حقیر شمردن یا حقیر انگاشتن زبان خودی، به زبان راه مییابد».
علت دیگر وامگیری واژهها، رعایت ادب و نزاکت است: «گاهی واژههای بیگانه برای احتراز از بار منفی و قبح واژههای بومی تابو، وارد زبان میشوند (همانجا).
در برخی موارد، علت وامگیری از زبانی دیگر، برتری فرهنگی و اقتصادی زبان وامدهنده است؛ ازجمله میتوان به زبان عربی در قرون وسطی، زبان ایتالیایی قرن شانزدهم، زبان فرانسۀ قرن هجدهم و زبان انگلیسی قرن بیستم اشاره کرد (EOLE، 2003: 3).
یکی دیگر از علل وامگیری واژهها این است که یک زبان در مقطعی از تاریخ و در زمینه و رشتهای خاص، برتر و پیشرفتهتر بوده است؛ برای مثال، واژههای هنری و ادبی اکثراً از زبان فرانسه، واژههای مربوط به موسیقی از زبان ایتالیایی و واژههای تخصصی انفورماتیک و اتومکانیک از انگلیسی وام گرفته شدهاند. در این زمینه، آنتوان میه (1982: 250) میگوید: «کلمات یا عباراتی که از زبانی دیگر قرض میگیریم یا به زبان خود ترجمه میکنیم، سبب میشوند که واژههای تخصصی مربوط به یک گروه شغلی، با گروههای مشابه در زبانهای دیگر شباهت زیادی داشته باشد؛ همان طور که واژههای نظامی تقریباً در سراسر اروپا مشابهاند». میه (همان) اضافه میکند که واژههای علمی و فنی نیز همین وضعیت را دارند و چون علوم بینالمللی هستند واژههای علمی و فنی ساختۀ دانشمندان، در بین دانشمندان زبانهای دیگر نیز رواج مییابد.
5. وامواژههای فرانسه در زبان
این بخش از 5 قسمت تشکیل شده است که عبارتاند از:
ـ واژههای فرانسوی که در زبان فارسی معنی خود را حفظ کردهاند.
ـ واژههایی که در زبان فرانسه چند معنی دارند، اما یک یا دو معنی آنها وارد زبان فارسی شده است.
ـ واژههای فرانسوی که معنی فارسی آنها با معنی و مفهوم اصلیشان مغایر است.
ـ واژههایی که با افزایش و کاهش یک هجا یا حذف و اضافۀ یک کلمه، از/به واژه فرانسوی ساخته شدهاند.
ـ واژههای مرکبی که از یک واژۀ فرانسوی و واژهای دیگر ساخته شدهاند.
5-1. واژههای فرانسوی که در زبان فارسی معنی خود را حفظ کردهاند
همان طور که پیشتر اشاره شد، کلمات بسیاری وجود دارند که از زبان فرانسه به فارسی راه یافتهاند و نهادینه شدهاند. یکی از دلایلی که واژههای بیگانه در زبانی نهادینه میشوند، این است که مدت زیادی از ورود و استفادۀ آنها در زبان مقصد میگذرد. «بدیهی است که سرعت ورود مفاهیم جدید در هر زبان باید با سرعت واژهسازی و برابریابی هماهنگ باشد» (مشیری، 1371: ده). پس، اگر بین ورود واژۀ بیگانه و واژهگزینی وقفه افتد، واژۀ جدید یا معادل ساختهوپرداختۀ فرهنگستان بهراحتی نمیتواند جای واژۀ وارداتی را بگیرد؛ بهطوریکه در زبان فارسی واژۀ «خودرو» عملاً نتوانسته است جایگزین «ماشین» شود.
«در فارسی تعداد واژههای فرانسوی بهمراتب بیشتر از زبانهای دیگر اروپایی است» (زمردیان، 1373: 10)؛ در فرهنگستان اول برای بسیاری از این واژهها معادل فارسی انتخاب شد، «مثلاً برای ”فاکولته“ واژۀ ”دانشکده“ و برای ”اونیورسیته“ واژۀ ”دانشگاه“ را در نظر گرفتند» (همانجا). اما با پیشرفت علوم و فناوری در ابتدای قرن بیستم، سیل واژههای اروپایی در زمینههای مختلف علمی و فنی به زبان فارسی سرازیر شد و سرعت واژهسازی را دچار اشکال کرد، بهطوریکه تعداد زیادی از واژههای بیگانه مستقیماً وارد زبان فارسی شدند. بسیاری از واژهها پس از ورود به زبان فارسی، معنی و مفهوم اولیۀ خود را حفظ کردند: مثلاً کلمۀ «آسانسور» واژهای فرانسه است که از ابتدای ورود این وسیله در ایران مورد استفاده قرار گرفته است. هرچند مترادف «آسانبر» برای حمل انسان و «بالابر» برای حمل بار، به تصویب فرهنگستان رسیده است، اما به نظر میرسد که واژۀ «بالابر» پذیرش بهتری در مقایسه با «آسانبر» داشته است. واژۀ «آسانسور» بهحدی در فارسی جا باز کرده که بهراحتی قابلجایگزینی نیست. اینطور به نظر میرسد که واژۀ «آسانسور» نزد عامه تعبیر خاص خود را نیز دارد: از نظر عدهای، «آسانسور» وسیلهای است که سرخوردن و پایین آمدن را آسان میکند! همچنین، گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان فارسی برای واژۀ «آباژور» کلمۀ «نورتاب» را انتخاب کرده است، اما این کلمه نتوانسته در زبان فارسی جایی باز کند، حالآنکه جایگزین کلمۀ «آبونه»، یعنی واژۀ «مشترک»، در سالهای اخیر بهخوبی توانسته در زبان فارسی رواج یابد و مشتقات آن نیز مانند واژۀ «آبونمان»، جای خود را به «اشتراک» داده است.
در جدول زیر چند نمونه از وامواژههای فرانسه مشاهده میشود که فارسیزبانان آنها را در معنای اصلی و اولیۀ خود به کار میبرند:
واژۀ فرانسه |
آوانگاری فرانسه |
وامواژۀ فارسی |
appartement |
[apartəmᾶ] |
آپارتمان |
banque |
[bᾶk] |
بانک |
cinéma |
[sinema] |
سینما |
crème |
[krɛm] |
کرم |
fantaisie |
[fᾶtezi] |
فانتزی |
lampe |
[lᾶp] |
لامپ |
manteaux |
[mᾶto] |
مانتو |
patio |
[pasjo] |
پاسیو |
radio |
[Radijo] |
رادیو |
soupe |
[sup] |
سوپ |
théâtre |
[teɑtR] |
تئاتر |
vitrine |
[vitRin] |
ویترین |
همان طور که میبینیم، این واژهها در همان معنی اولیۀ خود، با اندکی تغییر آوایی، وارد زبان فارسی شدهاند و واژهگزینی برای هر یک از آنها موفقیتآمیز نبوده است.
5-2. واژههایی که در زبان فرانسه چند معنیدارند، اما یک یا دو معنی آنها وارد زبان فارسی شده است
در هر زبان، اکثر واژهها دارای چند معنی هستند. به هنگام وامگیری واژهها، معمولاً یک یا دو معنی آن به زبان مقصد وارد میشوند. میه (1982: 254) عقیده دارد که «گروههای خاص»3 واژهها را برای کاربرد درونگروهی و استفاده در حوزهای خاص، از زبانی دیگر وام میگیرند؛ «با دیدن هر کلمه درمییابیم کدام گروه مثلاً نظامیان، بازرگانان یا کشیشان آن را قرض گرفتهاند». به همین دلیل، در میان وامواژههای فرانسه کلماتی هستند که از معانی متعدد آنها، تنها یک یا دو مورد توسط «گروههای خاص»، بنا به نیازشان، قرض گرفته شدهاند و فارسیزبانان با بقیۀ معانی آن کلمۀ فرانسه بیگانهاند. مثالهای زیر این گفته را روشن مینماید:
Acide
اسید: 1. مزۀ ترش؛ 2. اسید (ماده شیمیایی)؛ 3. ناخوشایند، ناراحتکننده
در زبان فارسی، «اسید» واژهای علمی است که در مورد ترکیبات شیمیایی اسیدی به کار میرود، مانند اسیدسولفوریک، و در برابر وامواژۀ فرانسۀ «باز: base» قرار میگیرد. اما در خصوص مزهها، در فارسی واژۀ «ترش» کاربرد گستردهای دارد. معنی سوم اسید یعنی «ناخوشایند» در زبان فارسی مفهومی ندارد. به نظر میرسد که واژۀ اسید از طریق شیمیدانان و ترجمۀ کتب شیمی به فارسی راه یافته است و در فارسی امروز نیز همواره در علم شیمی کاربرد دارد.
Atelier
آتلیه: 1. کارگاه هنرمند (نقاش، عکاس، پیکرتراش)؛ 2. کارگاه صنعتگر؛ 3. کار گروهی (کارگاه ترجمه، کارگاه کامپیوتر، کارگاه نقاشی)
در زبان فارسی، آتلیه معمولاً به استودیوی عکاسی یا به محل کار هنرمندان نقاش و پیکرتراش گفته میشود و درواقع، محلی است که هنرمند در آن کار هنری انجام میدهد. در این زبان محل کار صنعتگر «کارگاه» نام دارد. همچنین، برای مشخص کردن کار گروهی که در آن، تعامل بین معلم و شاگرد وجود دارد نیز از واژۀ «کارگاه» استفاده میکنند؛ یعنی محلی که استاد کاری را به دانشجویان خود میآموزد. میتوان گفت «گروه خاص» که میه از آن نام میبرد، «گروه هنرمندان» اعم از نقاش و عکاس بودهاند که واژۀ «آتلیه» را برای استفادۀ درونگروهی خود، از زبان فرانسه وام گرفتهاند.
Dépôt
دپو: 1. چیزی را در محل امن گذاشتن، مانند گذاشتن چک به حساب بانکی؛ 2. گارانتی، پوشش؛ 3. انبار؛ 4. ذرات معلق در آب، جرم، رسوب؛ 5. پارکینگ اتوبوس، تراموا؛ 6. بازداشتگاه
در فرهنگ فارسی سخن، واژۀ «دپو» به معنی انبار اجناس و غلات و مخزن آمده است (انوری، 1385: 993). معنی دیگر «دپو» در فارسی، پارکینگ اتوبوسهای شرکت واحد اتوبوسرانی است. پیشتر، «دپوی شرق» و «دپوی غرب» در تهران محل پارک شبانۀ اتوبوسهای شرکت واحد بودند؛ با انتقال این پارکینگها به خارج از فضای شهری در سالهای اخیر، استفاده از این واژه محدود و کمکم به دست فراموشی سپرده میشود. واژۀ «دپو» در مقطعی خاص، بههمراه واژههای «اتوبوس: autobus»، «مینیبوس: minibus»، «اتوکار (اتوبوس بینشهری): autocar»، «دولوکس: de luxe» و واژههای مربوط به صنعت اتوبوسسازی و تجارت اتوبوسرانی وارد زبان ما شده است.
Héroïne
هروئین: 1. زن قهرمان؛ 2. شخصیت اصلی (زن) در کتاب یا نقش اول فیلم؛ 3. هروئین (مادۀ مخدر)
در فرهنگ فرانسۀ روبر4 (2012: 1231)، معانی اول و دوم در یک مدخل و معنی سوم در مدخلی جداگانه آمدهاند. در زبان فارسی، واژۀ هروئین از علم شیمی وام گرفته شده و تنها در خصوص مادۀ مخدر کاربرد دارد؛ به همین دلیل، این کلمه در فارسی دارای بار معنایی منفی است، دو معنی دیگر با بار معنایی مثبت برای فارسیزبانان نامأنوس هستند و درواقع، معنی مثبت «قهرمان» و منفی «مادۀ مخدر» در این واژه همخوانی ندارد.
Minéral
مینرال: 1. مادۀ معدنی؛ 2. عناصری مانند آهن، روی، کلسیم، منیزیم و... که بههمراه ویتامینها به صورت قرص و کپسول در داروخانهها به فروش میرسد.
در زبان فارسی، معنی دوم واژۀ مینرال پذیرفته شده است، بهطوریکه در صنایع دارویی و داروسازی، از اصطلاح «ویتامین و مینرال» استفاده میکنند که در سالهای اخیر، از طریق فارماکولوژی به فارسی راه یافته است. در علم شیمی بهجای واژۀ مینرال، اصطلاح «معدنی» از قدیم کاربرد داشته است، مانند «مواد معدنی» یا «شیمی معدنی».
Papillon
پاپیون: 1. پروانه؛ 2. گره پاپیون (برای یقۀ پیراهن مردانه و روبان)؛ 3. شنای پروانه
در زبان فارسی، واژۀ «پاپیون» نوار زینتی به شکل پروانه است که مردان به یقۀ پیراهن و زنان برای تزیین لباس یا مو از آن استفاده میکنند. از کاربرد این واژه در مد، طراحی و خیاطی، به نظر میرسد که واژۀ پاپیون از طریق مجلات تخصصی مد و لباس فرانسوی به زبان فارسی راه یافته باشد. برای نامیدن حشره و رشتۀ شنا، از اسم فارسی «پروانه» استفاده میشود.
Passage
پاساژ: 1. عبور، گذر (از محلی به محل دیگر یا از مرحلهای به مرحلۀ دیگر)؛ 2. راه، محل عبور؛ 3. تغییر؛ 4. گالری؛ 5. عبوری، گذرا، گذر موقت؛ 6. در رنگ نهادن پارچه و پوست؛ 7. قطعه (موسیقی، کتاب مقدس).
کلمۀ پاساژ در زبان فارسی به محلی گفته میشود که لزوماً محل عبور نیست، بلکه بیشتر جنبۀ تجاری دارد، مانند مراکز خرید. ابتدا این کلمه برای نامیدن مراکز خرید (به صورت کوچه یا راهرویی سرپوشیده) بین دو خیابان موازی کاربرد داشت، اما در فارسی واژۀ «پاساژ» رفتهرفته مترادف «مرکز خرید» شد. در معنی فارسی نیازی نیست که «پاساژ» به صورت گذرگاه بین دو خیابان موازی باشد، بلکه گاهی ممکن است فقط یک ورودی و خروجی داشته باشد و درواقع، بیشتر به جنبۀ تجاری این مکان توجه میشود. در فارسی، کلمۀ پاساژ معانی دیگری در نقاشی و موسیقی یافته است: پاساژ در نقاشی، رنگ رابط میان دو رنگ است و در موسیقی، بخشی از یک قطعۀ موسیقی است که دو قسمت مهم قطعه را به هم پیوند میدهد. معانی فوق در جمع هنرمندان به کار برده میشود.
Punaise
پونز: 1. ساس (حشره)؛ 2. پونز
در فارسی معنی دوم، یعنی نوعی میخ کوچک برای زدن اجسام سبک (مانند کاغذ) به دیوار، کاربرد دارد. ساس حشرهای است که بدنش ضخامت نداشته و از لحاظ اندازه، شباهت به سر گِرد و مسطح پونز دارد. دلیل دیگر برای این نامگذاری این است که ساس برای مکیدن خون، نیش خود را در بدن طعمه فرومیبرد؛ همان طور که برای آویختن کاغذ، پونز را در دیوار فرومیبریم.
Rôle
رل: 1. نقش (تئاتر و سینما)؛ 2. سهم، وظیفۀ فرد در جامعه؛ 3. مأموریت
«رل» در فارسی در معنی «نقش» هنرپیشه در سینما و تئاتر به کار میرود. این واژه از طریق واژههای تخصصی سینما و تئاتر به فارسی راه یافته است. همچنین، در زبان فارسی، واژۀ همآوای «رل» (رول) را بهعنوان واحد محصولاتی مانند کاغذ برای دستگاه چاپ، کاغذدیواری یا حولۀ کاغذی که بهشکل استوانه روانۀ بازار میشوند، به کار میبرند. «رول» به معنی لولۀ کاغذ، از واژۀ انگلیسی «roll» گرفته شده است. در فرهنگ فارسی سخن (انوری، 1385: 1147)، رول در معنی اخیر با معنی فرانسۀ آن، یعنی «نقش»، در یک مدخل جای گرفته و در مدخل «رول»، به واژۀ «رل» ارجاع داده شده است. معادل «roll» در زبان فرانسه «rouleau» است. «رول» در معنی دوم توسط گروههای خاصی به فارسی راه یافته که در صنعت چاپ و تولید کاغذ، کاغذدیواری و کفپوش فعالیت داشتهاند.
Sac
ساک: 1. کیسه؛ 2. کیسۀ خرید در فروشگاه؛ 3. کیفدستی زنانه؛ 4. ساک سفر؛ 5. مدارک مربوط به دادرسی
در فارسی، کاربرد واژۀ ساک محدود به ساک مسافرتی یا کیفی بزرگ میشود که جنس آن معمولاً از چرم یا برزنت است. معنی دیگر ساک در زبان فارسی کیسه است، مانند کیسهخواب (sac de couchage)، کیسهبوکس (sac de sable) و کیسۀ زباله (sac poubelle). در فارسی، برای نامیدن کیسۀ خرید در فروشگاهها، یعنی معادل فرانسۀ «sac plastique»، از کلماتی مانند «نایلکس»، «مشمع» یا «پلاستیک» که اشاره به جنس کیسه دارد، استفاده میشود و برای «sac à main» از واژۀ کیف یا کیفدستی استفاده میکنند.
Virage
ویراژ: 1. خط عوض کردن ناگهانی اتومبیل؛ 2. پیچ جاده؛ 3. {معنی مجازی} تغییر کلی مواضع سیاسی فرد، تغییر رفتار، تغییر خلقوخو؛ 4. در شیمی به معنی تغییر رنگ است (تغییر رنگ کاغذ تورنسل)
در زبان فارسی فقط معنی اول «ویراژ»، یعنی تغییر ناگهانی مسیر اتومبیل و حرکات مارپیچ به چپ و راست، کاربرد دارد و به صورت فعل «ویراژ دادن» مورد استفاده قرار میگیرد.
Visite
ویزیت: 1. ملاقات؛ 2. بازدید؛ 3. بازرسی؛ 4. معاینۀ پزشکی
در زبان فارسی، واژۀ ویزیت برای «معاینۀ پزشکی» به کار میرود و از حوزۀ پزشکی به زبان ما وارد شده است. واژۀ مرکب «حق ویزیت» به هزینۀ معاینۀ پزشکی گفته میشود که ساختهوپرداختۀ فارسیزبانان است و فرانسویان برای آن، اصطلاح «honoraires» را به کار میبرند. در گذشته، «کارت ویزیت» نیز کاربرد داشت، اما امروزه مورد استفاده و نام آن تغییر کرده و جای خود را به «کارت» داده است. سابق بر این، برای دیدن نمایشگاه یا موزه هم از واژۀ «ویزیت» استفاده میشد که امروزه واژههای «بازدید» یا «دیدار» جایگزین آن شدهاند.
5-3. واژههای فرانسوی که معنی فارسی آنها با معنی و مفهوم اصلیشان مغایر است
گاه پس از وامگیری، واژه در زبان مقصد تحول معنایی مییابد؛ یعنی معنی اصلی کلمه دستخوش تغییر میشود. بهاینترتیب، بعضی واژههای فرانسوی در فارسی کاربردی غیر از معنی اصلی خود دارند. این واژهها در زبان ما معنی اولیۀ خود را کموبیش از دست دادهاند و مفهوم دیگری یافتهاند. در این زمینه، میه (1982: 255) در کتاب خود، زبانشناسی تاریخی و زبانشناسی عمومی، مینویسد:
«اگر زبان عامه برای نامیدن یک مفهوم خاص، واژهای را از زبان ”گروهی خاص“ قرض کند، معنی آن واژه در زبان عامۀ مردم و زبان آن گروه یکسان خواهد بود. اما اگر واژهای از زبان ”گروهی خاص“ به زبان عامۀ مردم رخنه کند و بهطور متداول از آن استفاده نمایند، قطعاً تغییرات معنایی به دنبال خواهند داشت».
میه (همان) ادامه میدهد: «یک واژه در بین افراد یک ”گروه خاص“ معنایی مشخص و دقیق دارد اما اگر واژه از این گروه خارج شود، بلافاصله معنی و مفهوم صحیح خود را از دست میدهد و در آن ابهام پدید میآید». مثالهای زیر منظور میه را مشخص میکنند:
boutique
معنی فرانسه: 1. مغازه، دکان؛ 2. محل کار؛ 3. جعبهای دارای سوراخ که ماهیگیران ماهیهای زنده را در آن میگذارند و در آب میاندازند.
در زبان فارسی، «بوتیک»، مغازهای نهچندان بزرگ است که در آن کفش و لباسهای خارجی شیک، تک و معمولاً گران فروخته میشود. «بوتیک» ایرانی در محلههایی خاص قرار دارد و معمولاً جایی است که مشتریان مخصوص به خود را دارد. به نظر میرسد که برای بسیاری از مردم، «بوتیک» در مقایسه با «فروشگاه» و «بازار»، مکانی شیکتر و گرانتر را تداعی میکند که خریدار آن، قدرت خرید بیشتری دارد، درحالیکه در زبان فرانسه هر مغازهای بوتیک است: مثلاً، نانوایی، قصابی و خواروبارفروشی همه در اصل بوتیک هستند.
écharpe
معنی فرانسه: 1 شالگردن؛ 2. نوار پهنی که شهرداران و نمایندگان فرانسه از شانۀ راست به سمت چپ کمر گره میزنند؛ 3. نواری که با آن دست گچگرفته به گردن آویزان میشود.
در فارسی، کلمۀ «اشارپ» به پوششی زنانه و سهگوش گفته میشود که در فصل سرما نوع پشمی آن و در مجالس نوع ابریشمین آن را روی دوش میاندازند. امروزه این واژه کمتر استفاده میشود و جای خود را به شال یا شال سهگوش داده است.
impasse
معنی فرانسه: 1. کوچۀ بنبست؛ 2. موقعیتی که نتیجۀ مطلوبی ندارد؛ 3. (در امور مالی) ورشکستگی
در فارسی، کلمۀ «امپاس» به موقعیتی گفته میشود که چارهای جز پذیرش آن نداریمی ای. گاه این کلمه به معنی «رودربایستی» مطرح میشود؛ به طور کلی، «امپاس» شرایطی است که از آن گریزی نیست و ما را مجبور به انجام کاری میکند، هرچند که تمایلی به انجام آن نداشته باشیم. این واژه بسامد وقوع کمتری در میان نسل جوان دارد، هرچند کاربرد آن بهکلی مطرود نشده است.
maison
معنی فرانسه: 1. خانه؛ 2. خانواده؛ 3. شرکت تجاری
در زبان فارسی، «مزون» محلی است که در آن، طراحی و دوخت لباسهای شیک و گران صورت میگیرد.
olivier
معنی فرانسه: 1. درخت زیتون؛ 2. چوب درخت زیتون
در زبان فارسی، «الیویه» یا سالاد «الویه» غذایی است سرد که از مخلوط تکههای سیبزمینی، مرغ، خیارشور، نخودفرنگی، روغنزیتون و مایونز درست میشود. انتخاب این اسم در فارسی احتمالاً به علت استفادۀ فراوان از روغنزیتون در سالاد و تزیین آن با زیتون سبز و سیاه است. در فرانسه این غذا «سالاد روس» نام دارد.
plaque
معنی فرانسه: 1. ورقه، صفحه؛ 2. خوراکی تخت، مانند شکلات یا کره؛ 3. ورقهای سخت برای محافظت، درپوش؛ 4. صفحۀ اجاق برقی؛ 5. الکترودهای باطری اتومبیل؛ 6. تابلوی مطب پزشکان، تابلوی خیابان؛ 7. صفحههای زمین که حرکت آنها باعث زمینلرزه میشود.
در فارسی، کلمۀ «پلاک» برای شمارۀ خانه و اتومبیل به کار میرود. پلاک همچنین نواری پلاستیکی است که در بیمارستانها برای شناسایی نوزاد و بیمار به مچ دست او بسته میشود و نیز نوعی دستبند طلا یا نقره که نام صاحبش را روی آن مینویسند. در ارتش، پلاک قطعهای فلزی است که مشخصات سرباز روی آن حک شده و برای شناسایی به گردن میاندازد. در فارسی برای شکلات از «تخته» (تا چندی پیش تابلت) و برای کره از «قالب» استفاده میکنند. برای صفحۀ اجاق برقی در فارسی، با توجه به شکل ظاهری آن، واژۀ «المنت» کاربرد دارد.
terreur
معنی فرانسه: 1. ترس، وحشت؛ 2. ترس عمومی در جامعه؛ 3. شخص یا فردی که ایجاد وحشت میکند.
در زبان فارسی، ترور بیشتر به معنی سوءقصد به یک شخص و کشتن اوست که معمولاً به صورت فعل کاربرد دارد، مانند ترور شدن با ترور کردن.
5-4. واژههایی که با افزایش و کاهش یک هجا یا حذف و اضافۀ یک کلمه از/به واژه فرانسوی ساخته شدهاند
در میان واژههایی که از زبان فرانسه به فارسی راه یافتهاند، با واژههایی روبرو میشویم که از لحاظ معنی با واژۀ فرانسه برابرند، اما در فارسی قسمتی از آن واژه تغییر یافته، مثلاً یک هجا به آن اضافه یا از آن کم شده است. علت کوتاه شدن و حذف یک هجا میتواند «کمکوشی» باشد. زبانشناسان کمکوشی را «ناشی از قانون کلی صرف کمترین انرژی در گفتار میدانند که علت درون زبانی دگرگونیهای زبان محسوب میشود» (باقری، 1375: 20). همچنین، ممکن است یک هجا از واژهای حذف و بهجای آن، یک واژۀ فارسی جایگزین شده باشد. به مثالهای زیر توجه کنید:
adaptateur
در فارسی آداپتور: آداپتور نوعی ترانس کوچک خانگی است که برای وسایل الکترونیکی مورد استفاده قرار میگیرد و جریان برق را برای آن وسیله «آداپته» یا مناسب آن دستگاه میکند. در فارسی، این ترانس «آداپتور» نامیده میشود، درحالیکه واژۀ فرانسۀ آن «آداپتاتور» است. البته این احتمال وجود دارد که واژه از معادل انگلیسی «adapter» قرض گرفته شده باشد، اما بههرحال از ریشۀ لاتین «adaptare» مشتق شده است. پس، واژۀ انگلیسی هم منشأ لاتین دارد. در اینجا مشاهده میشود که در فارسی، یک هجا از کلمۀ فرانسه کم شده است؛ علت آن میتواند بهسادگی تمایل فارسیزبانان برای کوتاه و ساده کردن کلمات باشد و چون حذف یک هجا از کلمۀ فرانسه، کلمه را از لحاظ دستوری دچار اشکال نمیکند، پس این تغییر بهراحتی پذیرفته شده است.
bombardement
در فارسی بمباران: واژه فرانسۀ «بمباردمان» به معنی ریختن بمب در یک محل است که معمولاً هوایی و با هواپیما صورت میگیرد. در زبان فارسی، کلمه «بمباران» همان معنی را دارد. از کلمۀ «بمباردمان» فرانسه، «بمب» به فارسی راه یافته و با واژۀ فارسی «باران» ترکیب شده است. علت آن، شباهت ریزش بمب در بمبارانهای هوایی به بارش باران است. دلیل دیگر این تغییر، سهولت در تلفظ «بمباران» نسبت به «بمباردمان» است که در واقع، انرژی کمتری طلب میکند.
cafétéria
در فارسی «کافه» یا «تریا»: واژۀ «کافهتریا» در اصل اسپانیایی و به معنی محل فروش قهوه است. در زبان فرانسه، به بوفۀ ادارات، دانشگاهها، بیمارستانها و فروشگاهها کافهتریا گفته میشود که در آن معمولاً نوشیدنی و انواع غذاهای سبک سرد و گرم به صورت سلفسرویس ارائه میشود. کلمۀ فرانسۀ «کافه» قبل از «کافهتریا» وارد زبان فارسی شد؛ برای مثال، میتوان به «کافه نادری» تهران اشاره کرد که بیش از 90 سال قدمت دارد. امروزه اصطلاح انگلیسی «کافیشاپ» جایگزین «کافه» شده است، اما در فارسی، به علت کمکوشی، واژۀ «کافهتریا» در دهۀ 40 و 50 شمسی به «تریا» تقلیل یافت. «تریا» به محلی برای دور هم جمع شدن جوانان متجدد برای خوردن غذاهای فوری، شنیدن موسیقی و صحبت گفته میشد. موارد کاربرد این واژه در فارسی نشان میدهد که «تریا» نسبت به «کافه» مکانی جدیدتر بوده و دکوری مدرنتر متناسب با دهۀ 60 و 70 میلادی داشته است.
masseur
در فارسی ماساژور: کلمۀ فرانسه «ماسور» به معنی «ماساژ دهنده»، از فعل «masser» به معنی ماساژ دادن مشتق شده است. در فارسی، واژۀ «ماساژ» معادل «massage» فرانسه است، اما فارسیزبانان با افزودن یک هجا، واژۀ «ماساژور» را برای ماساژدهنده به کار میبرند که در واقع، تلفظ راحتتری برای آنهاست و همچنین به واژۀ ماساژ شباهت بیشتری دارد.
portion
در فارسی پُرس: کلمۀ «پُرس» در زبان فارسی به مقدار معینی از غذا گفته میشود که در یک وعده سرو میکنند. این کلمه از «portion» فرانسه گرفته شده که همین معنا را در آن زبان دارد. به نظر میرسد کلمۀ «پرس» برای کمکوشی و سهولت در تلفظ، جایگزین واژه فرانسوی شده است.
5-5. واژههای مرکبی که از یک واژۀ فرانسه و واژهای دیگر ساخته شدهاند
این امکان وجود دارد که واژههای وامگرفتهشده از زبان فرانسه با واژههای فارسی یا وامواژههایی از زبانهای دیگر ترکیب شوند و کلمات مرکبی به وجود آورند. این کلمات مرکب در فرانسه یا زبان دیگر معنایی ندارند و فقط در فارسی معنا و مفهوم مشخص یافتهاند. با وجود این تغییرات، این نوع کلمات همواره جزء وامواژهها دستهبندی میشوند.
پستخانه
از اسم فرانسۀ «پست» و اسم فارسی «خانه» ساخته شده و به ادارۀ پست، یعنی به محل انجام عملیات پستی، گفته میشود.
سنجاق کراوات
این کلمۀ مرکب از کنار هم قرار گرفتن دو اسم ترکی «سنجاق» و فرانسۀ «کراوات» ساخته شده است.
کرم روز
از ترکیب اسم فرانسۀ «کرم» و اسم فارسی «روز» ساخته شده است. این کلمۀ مرکب درواقع از معادل فرانسوی آن (crème du jour) گرتهبرداری شده است.
لامپ مهتابی
از ترکیب اسم فرانسۀ «لامپ» و صفت فارسی «مهتابی» ساخته شده است. به این نوع چراغ «لامپ فلئورسنت» نیز گفته میشود که از ترکیب واژه فرانسۀ «لامپ» و واژۀ انگلیسی «fluorescent» ساخته شده و معادل فرانسۀ آن “phosphorescent”است.
ماشین تایپ
این کلمه مرکب از ترکیب دو اسم فرانسۀ «ماشین» و انگلیسی «تایپ» ساخته شده است. این کلمۀ مرکب جایگزین «ماشین تحریر» شده که ترکیبی از واژۀ فرانسۀ «ماشین» و واژۀ عربی «تحریر» است. با کمرنگ شدن مقطعیِ کاربرد واژههای عربی در زبان فارسی، واژۀ «تایپ» جای «تحریر» را گرفته است.
مینیاب
از اسم فرانسۀ «مین: mine» و بن مضارع «یاب» در فارسی ساخته شده و این کلمۀ مرکب درواقع معادل «détecteur de mine» در زبان فرانسه است.
6. نتیجهگیری
با پژوهش در تاریخ زبانهای مختلف مشاهده میکنیم که وامگیری واژهها امری اجتنابناپذیر است و این پدیده در تمام زبانها دیده میشود. گسترش روابط سیاسی، فرهنگی، علمی، اقتصادی و اجتماعی، آغازی برای ورود واژههای بیگانه به زبانهای دیگر بوده است. پیشرفت وسایل ارتباطاتی سبب شده زبانها از یکدیگر بیشازپیش متأثر شوند؛ پس، وام گرفتن واژهها از زبانهای دیگر و کاربرد آنها در زبان مادری، نتیجۀ تقابل و رویارویی فرهنگی است که در دنیای امروز یا عصر ارتباطات، از آن گریزی نیست.
وامواژهها در زندگی روزمره مورد استفادۀ فارسیزبانان قرار میگیرند. مشخصاً معادلسازی برای همۀ آنها در زبان مقصد امکانپذیر نبوده است. فرهنگستان زبان فارسی کوششهای زیادی در زمینۀ واژهسازی انجام داده که بعضی موفق و بعضی ناموفق بودهاند. برخی واژههای خارجی در زبان فارسی جای خود را به گونهای باز کردهاند که تلاش برای تغییر آنها راه به جایی نبرده است. این مسئله دربارۀ واژههای دخیل در زبانهای دیگر نیز صادق است. واژههای قرضی ابتدا توسط فرهیختگان به زبان فارسی وارد شدهاند، اما با مطالعۀ تغییرات معنایی و کاربردی درمییابیم که تغییرات در واژهها همیشه آگاهانه نبوده و اکثر مواقع، در طول زمان، به دست افراد غیرمتخصص، یعنی پس از رواج واژه در بین عامۀ مردم، صورت گرفته است. زبانشناس فرانسوی، آنتوان میه(1982: 255)، عوامل زبانشناختی، تاریخی و اجتماعی را در تغییرات معنایی دخیل میداند. به عقیدۀ او، تغییرات معنایی بهویژه زمانی صورت میگیرد که واژهای از زبان «گروهی خاص» به زبان عامه وارد شود. پس، تغییرات معنایی و دور شدن از معنی اولیه، پس از ورود واژهها به زبان عامه صورت گرفته است و افرادی در آن دخیل بودهاند که با زبان فرانسه آشنایی نداشتند. در عصر حاضر، با رواج اینترنت و شبکههای اجتماعی که زبان خاص خود را دارند، نهتنها وامواژهها، بلکه واژههای فارسی نیز بهطور مداوم دستخوش تغییرات معنایی و کاربردی میشوند. شواهد نشان میدهند که این بار سرعت تحولات معنایی بیش از همیشه است.
انوری، حسن. (1385). فرهنگ فشردۀ سخن. 2 جلد. تهران: انتشارات سخن.
باقری، مهری. (1375). تاریخ زبان فارسی. تهران، قطره.
ترابی، محمدعلی. (1356). پژوهشی در واژههای فرانسه از زبان فارسی با تحلیلی از دیدگاه جامعهشناسی. پایاننامۀ کارشناسیارشد. دانشگاه تهران.
زمردیان، رضا. (1373). فرهنگ واژههای دخیل اروپایی در فارسی (همراه با ریشۀ هر واژه). مشهد: موسسۀ چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی.
سلیمیراد، محمد. (1391). بومیسازی وامواژههای فرانسه در زبان فارسی بر اساس نظریۀ بهینگی. اصفهان: جهاد دانشگاهی اصفهان.
سمیعی، احمد. (1375). «یادداشت سردبیر». نامه فرهنگستان. شمارۀ 5. 1ـ3.
شهیدی، ناهید. (1376). فرهنگ واژههای اروپایی در زبان فارسی. تهران: رهنما.
مشیری، مهشید. (1371). فرهنگ واژههای اروپایی در فارسی. تهران: البرز.
نوابی، داود. (1388). تاریخچۀ ترجمۀ فرانسه به فارسی در ایران از آغاز تاکنون. کرمان: دانشگاه شهید باهنر.
نیلیپور، رضا. (1346). پدیدههای قرضی از زبانهای غرب در زبان فارسی بر اساس اصول زبانشناسی، پایاننامۀ کارشناسیارشد زبانشناسی. دانشگاه تهران.
Deroy, Louis. (1980). L’emprunt linguistique. Paris: Société d’Édition.
Hagège, Claude. (2006). Combat pour le français, au nom de la diversité des langues et des cultures. Paris: Odile Jacob.
Khelladi, Sid Ahmed. (2012). "Processus d’intégration de l’emprunt lexical dans la presse algérienne d’expression française". Synergies Chili. n. 8. 71-81.
Meillet, Antoine. (1982). Linguistique historique et linguistique générale. Genève-Paris: Slatkine- Champion.
Meillet, Antoine, Marce Cohen. (1924). Les langues du monde. Paris: Librairie ancienne Édouard Champion.
"Quelle langue parlons-nous donc ?". (2003). EOLE, (Éducation et ouverture aux langues à l’école), Annexe documentaire 18. 1-3.
Robert, Paul. (2012). Le Petit Robert dictionnaire alphabétique et analogique de la langue française, Texte remanié et amplifié sous la direction de Josette Ray-Debove et Alain Rey, Paris: Le Robert.
پینوشت:
- Antoine Meillet
- Claude Hagège
- groupes spéciaux
- Robert