Document Type : Research Paper
Author
Associate Professor, Department of Linguistics, Allameh Tabataba’i University, Tehran;
Abstract
In western linguistics, ‘juncture’ is a technical term in phonetics which has its roots in American structuralism. Besides phonetics, the term is especially important in the areas of speech perception in psycholinguistics, text to speech conversion, and speech recognition in computational linguistics. In Persian phonetics and phonology, the equivalent chosen for the term ‘juncture’ has led to the misconception that it is equal to ‘pause’. This article is a review of some influential works in western linguistics, with the purpose of determining the exact meaning of the term ‘juncture’ and the phonetic features that are discussed under the title of juncture. It is argued that the chosen equivalent in Persian is not appropriate, as it implies the meaning of ‘pause’ and this is not the intended meaning of juncture in western linguistics. Showing a number of phonetic features that mark the boundaries of grammatical units in Persian, the equivalent of ‘boundary’ is suggested as a replacement.
Keywords
juncture در زبان انگلیسی به معنای محل اتصال و تلاقی دو چیز و در واجشناسی زایشی معیار، در مفهوم مرزِ1 واحدهای دستوری به کار میرود. این مرزها از این نظر در واجشناسی اهمیت دارند که قاعدههای واجی در بسیاری موارد به آنها حساساند و برای مثال، در مرز تکواژها، واژهها و دیگر واحدهای دستوری عمل میکنند. اصطلاح juncture در معنای ویژگیهای آواییِ مرز واحدهای دستوری که اهل زبان را قادر به تشخیص و تفکیک آن واحدها از هم میکند نیز به کار رفته است. برای مثال، کریستال2 (1992: 201) juncture را یکی از ویژگیهای نظام آوایی زبانها تعریف کرده است که مرز واحدهای دستوری را مشخص میکند و به صورت سکوت3، زیروبمی4، تکیه5، کشش6 یا انواع گوناگونی از مشخصههای آوایی بروز مییابد. مروری بر منابع زبانشناسی غربی مشخص میکند که اصطلاح juncture در معنای مرزهای دستوری، نشانههای این مرزها در واجنویسی و جنبههای آوایی مرزهای دستوری به کار رفته است (آرونوف7، 1992: 261).
در منابع زبانشناسی فارسی، در برابر juncture از معادل «درنگ» در معنای سکوت و مکث8 استفاده شده؛ چنانکه باطنی (1348 [1364]: 28) گفته است: «یکی از دیگر خصوصیات ممیز که زبان ممکن است از آن استفاده کند درنگ یا سکوت کوتاه است» و در صفحۀ قبل، در برابر درنگ، اصطلاح juncture را آورده است. وحیدیان کامیار (1379: 205-208) نیز درنگ را معادل juncture و در همین مفهوم به کار برده و استدلال کرده است که چون در زبان فارسی هیچ دو واحد دستوریای وجود ندارد که تنها بر اساس درنگ (یا مکث) از یکدیگر متمایز شوند، درنگ در فارسی، نقش ممیز معنا ایفا نمیکند. در اینجا یک پرسش مطرح میشود و آن اینکه چرا میان مفهوم این اصطلاح در فارسی و انگلیسی تفاوت وجود دارد و به عبارت دیگر، منشاء این تفاوت چیست. پاسخ به این پرسش، مروری جامع بر منابع زبانشناسی غربی و ایرانی را طلب میکند. هدف آن است که نشان دهیم این ویژگی در زبان فارسی مانند هر زبان دیگری معتبر است و درنهایت، برخی از همبستههای9 آوایی آن را در فارسی مشخص کنیم.
2. juncture چیست؟
بسیاری از فرایندهای واجی در مرز واحدهای دستوری روی میدهند و بر این اساس، میتوانند نشانهای برای شنوندگان زبان باشند برای تقطیع زنجیرۀ بههمپیوستۀ آواها به واحدهای صرفیـنحوی معنادار. سابقۀ این مبحث در زبانشناسی نوین به تروبتسکوی10 (1939) بازمیگردد. وی برای نخستین بار به ویژگیهای واجی در مرز واحدهای صرفیـنحوی تحت عنوان Grenzsignale (نشانههای مرزبندی)11 اشاره کرد. این مفهوم سابقهای کهن دارد و برای مثال، سندهی12 در سنت دستور زبان سانسکریت فرایندی است که در مرز تکواژها رخ میدهد. تروبتسکوی (1939) در کتاب اصول واجشناسی بخشی با عنوان «نظریۀ عناصر مرزنما»13 دارد (همان: 273-297) که در آن، به نقش مرزنمایی آواها14 اشاره شده است. از نظر او، آواها در زبان دو نقش ممیز معنا و مرزنمایی دارند. برای مثال، در برخی از زبانها، در جایگاه آغازین یا پایانی تقابلهایی15 را میتوان دید که در جایگاههای دیگر خنثی16 شدهاند. در این شرایط، عضو نشاندارِ17 تقابل علاوه بر نقش ممیز معنا، نقش مرزنمایی نیز دارد، زیرا تنها در ابتدا یا انتهای یک واحد معنایی ظاهر میشود. علاوهبراین، در کنار مرزنماهایی که نقش واجی دارند، از مرزنماهای فاقد نقش واجی نیز بهره گرفته میشود. برای مثال، درصورتیکه بافت وقوع واجگونههای یک واج، جایگاه آغازین یا پایانی یک واحد دستوری باشد، آن واجگونه تنها نقش مرزنمایی دارد و طبیعتاً نقش ممیز ندارد (همان: 276). تکیه در زبانهای دارای تکیۀ ثابت18 نیز نقش مرزنمایی دارد. در برخی از این زبانها (مانند فنلاندی، چک، مجاری و مغولی) نخستین هجای واژه و در برخی دیگر (مانند ارمنی و اکثریت زبانهای ترکی) آخرین هجای واژه تکیه میگیرد. ازآنجاکه تکیه در واژههای دارای تعداد هجای یکسان، روی یک هجای واحد قرار میگیرد، در این زبانها ممیز معنا نیست، اما به دلیل اینکه جایگاه وقوع آن ثابت است، میتواند ابتدا یا انتهای واحدهای دستوری را مشخص کند (همان: 277). تروبتسکوی مرزنماها را به دو دستۀ نشانههای تکی19 و نشانههای گروهی20 تقسیم میکند. نشانههای تکی واجها یا واجگونههایی هستند که در مرز واژه یا تکواژ ظاهر میشوند. از سوی دیگر، نشانههای گروهی ترکیبی از واحدهای واجی یا واجگونهای هستند که در مرز بین تکواژها یا واژهها دیده میشوند و بر این اساس، نقش مرزنمایی دارند. برای مثال، در برخی از زبانها توالی روان21 + همخوان تنها در جایگاه میانی و توالی انسدادی+ همخوان تنها در مرز بین دو واژه دیده میشود. بر این اساس، توالی دوم نقش مرزنمایی دارد. هماهنگی واکهای22 نیز نقش مرزنمایی دارد، زیرا در زبانهای دارای این ویژگی، واکهها در هر واژه بهلحاظ مشخصههای خاصی با هم هماهنگ هستند و هر جا که الگوی هماهنگی قطع شود، مرز واژهها مشخص میگردد (همان: 280-289). از نظر تروبتسکوی (1939: 242) «همۀ زبانها برای نشان دادن حضور یا عدم حضور مرز بین جملات، واژهها یا تکواژها در جای خاصی در زنجیرۀ بههمپیوستۀ آواها از ابزار واجی خاصی استفاده میکنند. این نشانههای مرزنما را میتوان به چراغهای راهنمایی در خیابانها تشبیه کرد» (شیر23، 2011: 39). نشانههای مرزنما در دیدگاه تروبتسکوی جنبۀ واجی نداشتند و فقط در سیگنال آوایی در سمت راست یا چپ واحدهای معنادار ظاهر میشدند (همان: 40).
موضوع نشانههای آوایی واحدهای دستوری در ساختگرایی24 به یکی از موضوعات چالشبرانگیز تبدیل شد. در ساختگرایی، روال کشفِ25 ساخت زبانی از پایین به بالا بود؛ یعنی واجشناسی پیش از صرف و نحو قرار داشت و بر این اساس، واجشناسی به اطلاعات سطوح بالاتر صرفی و نحوی دسترسی نداشت. سطوح زبانی مستقل از یکدیگر بودند و بر استقلال سطوح نیز بسیار تأکید میشد. ساختگرایان امریکایی در تحلیلهای واجی مشاهده میکردند که در برخی موارد، بافت واجگونههای یک واج در صرف یا نحو قرار دارد. آنان این اطلاعات صرفیـنحوی را جهت حفظ استقلال سطوح، به سطح واجی منتقل کردند و آن را juncture نامیدند. به عبارت دیگر، در ساختگرایی امریکایی، juncture به یک واج تبدیل شد (همان: 43-45). آرونوف (1980: 30) درخصوص واج juncture26 میگوید: «برای یک توصیفگرا، اگر مرزی دارای پیامدهای واجی باشد، باید بهعنوان یک عنصر در سطح واجی مطرح شود و به عبارت دیگر باید یک واج تلقی شود» (شیر، 2011: 45).
مبحث juncture بهعنوان یک واج در منابع متعدد و با استناد به مثالهای گوناگون از زبان انگلیسی که بهنوعی جفت کمینه27 محسوب میشوند، مطرح شده است. برای مثال، جونز28 (1973 [1931]: 155-157) در مقالهای با عنوان «واژه بهعنوان یک عنصر آوایی29» در بحث ویژگیهای آوایی مرز واژهها30، مثالهایی مانند «an aim و a name»، «its nose و it snows»، «over each و overreach»، «just able و chess table»، «up late و a plate»، «eaten ought و eat naught»، «make ill و may kill»، «might rain و my train» و «why choose و white shoes» را ذکر میکند که در آنها تفاوت بین اعضای هر جفت، در juncture یا محل مرز واحدهای دستوری است و از طریق جایگاه وقوع تکیه، شدت صوت31، زنشیشدگی32، دمش، واکداری33 و واکرفتگی34، کشش، هجایی35 بودن همخوان پایانی، انسایشیشدگی36 یا ترکیبی از این ویژگیها قابلتشخیص است. بلاچ و تراگر37 (1942: 35) نیز به مثالهای زیر برای این پدیده اشاره کردند: «... a name از همان توالی همخوانها و واکهها در an aim تشکیل شده است: [ənɛjm]، اما تفاوت میان دو عبارت در ویژگیهای مرز میان [n] و واکۀ پس از آن است؛ تفاوت مشابهی میان I laid و I’ll aid [ajlɛjd]، see the meat و see them eat [sɪjðɛmɪjt] و why choose و white shoes [ʍajtšʊz] تمایز میگذارد». تراگر و اسمیت38 (1957: 38) مثال night rate را با nitrate که واجها و الگوی تکیۀ واحدی دارند، مقایسه و استدلال کردند که باید ویژگیای وجود داشتهباشد که این دو واژه و مثالهای مشابه را از یکدیگر متمایز کند. این ویژگی چیزی نیست جز شیوۀ به اتمام رساندن [t] و انتقال به [r] که در اصطلاح، آن را مرز بازِ درونی39 نامیدند و با نشانۀ + مشخص کردند.
هاکت40 (1958: 54-55) نیز در فصلی از کتاب خود، به سه مثال night rate، nitrate و Nye trait با واجنویسی واحد /… nájtrèjt/ اشاره کرده است. نکتۀ شایان توجه در این مثالها این است که گویشوران زبان قادر به تشخیص و تفکیک آنها از یکدیگر هستند و باید چیزی وجود داشتهباشد که بتوان بر اساس آن، آنها را از یکدیگر بازشناخت. به نظر او، هر تفاوتی که بهلحاظ آوایی میان این سه مثال وجود داشتهباشد، بخشی از نظام واجی زبان است و باید در تحلیل و واجنویسی مدنظر قرار گیرد. از نظر هاکت، گویشور زبان انگلیسی از دو نوع گذر41 بین واکهها و همخوانهای متوالی استفاده میکند؛ یک گذر دقیق و واضح42 که برای مثال میان t و r در night rate وجود دارد و یک گذر نادقیق و مبهم43 که میان t و r در nitrate مشاهده میشود. وی گذر دقیق را juncture مینامد و آن را یک واج تلقی میکند که با نشانۀ + در واجنویسی مشخص میشود.
در همۀ منابع بالا، juncture به یک مرز دستوری اشاره میکند که میتواند نقش ممیز معنا داشتهباشد. بر همین اساس، juncture که طبق اصل استقلال سطوح44، نمیتوانست یک واحد صرفیـنحوی باشد، یک واج در واجشناسی تلقی شده است، ولی در اینکه این اصطلاح به یک مرز دستوری اشاره میکند، شکی نیست؛ حتی اگر این مرز، بهعنوان یک واج، به سطح واجی منتقل شدهباشد. یکی از موضوعات بحثبرانگیز در ساختگرایی این بود که اگر juncture یک واج است، واجگونههای آن چه هستند. مولتن45 (1947) به این نکته در زبان آلمانی اشاره کرده است که در توالیهای واجی یکسان، بود یا نبود دمش و همخوان انسدادی چاکنایی در زنجیرۀ گفتار به درک دو ساخت نحوی متفاوت منجر میشود. رویکرد ساختگرایی به زبان حکم میکرد که برای ویژگیهایی مانند دمش و انسدادی چاکنایی در زبان آلمانی، نقش واجی قائل شوند، زیرا بروز آنها در برخی از بافتها منجر به درک ساخت نحوی و معنایی متفاوت میشد. مولتن (1947) برای جلوگیری از تبدیل شدن این ویژگیها به واج و افزایش تعداد واجها در زبان، با استناد به این امر که این ویژگیها معمولاً در مجاورت مکث مشاهده میشوند، مکث را یک واج زنجیری با نام open juncture معرفی و آن را با نشانۀ + مشخص کرد. وی دربارۀ واجگونههای آن میگوید: «این واج در آغاز یا پایان یک پارهگفتار به شکل مکثی کوتاه ظاهر میشود که با صفر در گوناگونی آزاد46 است» (شیر، 2011: 47).
در اینجا لازم است به این نکته اشاره شود که ساختگرایان به انواع juncture قائل بودند. در یک تقسیمبندی اولیه، juncture را به دو نوع باز47 (بین واژهها) و بسته48 (در درون واژه) تقسیم میکردند که اولی با نشانۀ +49 مشخص میشد و دیگری نشانهای در واجنویسی نداشت. نوعِ باز، خود، دو نوع درونی50 و بیرونی51 داشت. نوع درونی مرزی بود میان دو واژه که قبل یا بعد از آن مکث وجود نداشت؛ در مقابل، مرز میان دو واژه که در یک یا دو سوی آن مکث وجود داشت، مرز بازِ بیرونی تلقی میشد. اگر واژهای در ابتدا یا انتهای یک پارهگفتار واقع میشد، مرز میان آن واژه با واژۀ قبل یا بعد را نیز مرز بازِ بیرونی تلقی میکردند (کریستال، 2008: 258-259؛ اسکاندرا و برلی52، 2011: 62). ساختگرایان در تحلیل الگوهای زیروبمیِ واحدهای دستوری بزرگتر از واژه نیز انواع دیگری از juncture را معرفی کردند (کریستال، همانجا). آنان مرز میان واحدهای بزرگتر از واژه را بسته به نوع تغییرات زیروبمی، به مرز افتان53، مرز خیزان54 و مرز ثابت55 تقسیم کردند. مرز افتان که به آن، مرز کاهشی56 یا مرز پایانی57 نیز میگفتند، عبارت بود از کاهش زیروبمی پیش از سکوت پایان پارهگفتار. این نوع مرز در آوانویسی با نشانههای #58یا ↘ مشخص میشد. در برابر مرز افتان، مرز خیزان یا افزایش زیروبمی پیش از سکوت پایان پارهگفتار وجود داشت. این نوع مرز را با نشانههای ‖59 یا ↗ مشخص میکردند. ثابت ماندن زیروبمی در طول پارهگفتار را مرز آوایی ثابت مینامیدند و آن را با نشانههای |60 یا → مشخص میکردند؛ بنابراین، میبینیم که juncture تنها هنگامیکه بین دو واژه واقع شود، میتواند به صورت بالقوه با مکث همراه باشد و در جایگاههای دیگر، با ویژگیهای آوایی دیگری همراه است. به عبارت دیگر، juncture با مکث برابر نیست.
دیگر پژوهشگران دربارۀ juncture و واجگونهها نظرهای دیگری داشتند؛ برای مثال، هریس61 (1951) juncture را یک واج صفر62 معرفی میکند؛ یعنی واجی که هیچ ویژگی آوایی ندارد و تنها نقش آن این است که بافت وقوع واجگونههای دیگر واجها باشد. هاکت (1955: 171) با این رویکرد مخالفت میکند و بر این باور است که واجی که واجگونههای قابلتشخیص داشتهباشد، گزینۀ بهتری است، هرچند که ممکن است واجگونههای آن بسیار متنوع و متعدد باشند (شیر، 2011: 56).
پژوهشهایی هم بهطور مستقل درخصوص ویژگیهای صوتشناختی مرزهای دستوری انجام شدهبود که از مهمترین آنها میتوان به کارهای لهیسته63 (1960؛ 1961؛ 1964) در این زمینه اشاره کرد. وی (1964: 196-197) از چاکناییشدگی64، وقوع واک نفسی65، درج همخوان انسدادی چاکنایی، تغییر در الگوی خیشومیشدگی66 و تغییر در الگوهای زبرزنجیری67 بسامد پایه68، دیرش69 و شدت بهعنوان همبستههای آوایی juncture نام برده است. او از این پژوهشها چنین نتیجه میگیرد که زبانها را میتوان بر اساس نوع نشانههای مرزنما، به دو گروه کلی تقسیم کرد: زبانهایی که در آنها نشانههای مرزنما عمدتاً زنجیری هستند و زبانهایی که نشانههای مرزنمای زبرزنجیری دارند.
از نظر اسکاندرا و برلی (2011: 60-61)، juncture در زبان به چهار شکل نمود مییابد: نخست، بهشکل مکث که علیرغم باور عمومی، بهندرت در گفتار دیده میشود؛ دوم، در قالب محدودیتهای واجآرایی70 در سطح واجی؛ سوم، بهشکل ویژگیهای زبرزنجیریِ بلندی، زیروبمی و دیرش در سطح آوایی؛ و درنهایت، در قالب فرایندهای آوایی قاعدهمندی که در مرز واحدهای دستوری روی میدهند، مانند واکرفتگی. این نمود آخر، یعنی واجگونههای یک واج که با یکدیگر در توزیع تکمیلی71 هستند، از دیگر موارد در تشخیص مرز واحدهای دستوری نقش مهمتری دارند. اسکاندرا و برلی (همان: 62) درنهایت به این نکته اشاره کردهاند که گاهی این اصطلاح نه به معنای نشانههای آوایی مرزهای دستوری، بلکه در معنای گذر میان آنها به کار رفته است. بر این اساس، برخی پیوند72 در زبانهایی مانند زبان فرانسه را نیز از مصادیق juncture دانستهاند.
در یک جمعبندی کلی، میتوان گفت که juncture اصطلاحی بود در ساختگرایی برای اشاره به مرز واحدهای دستوری که به دلیل نقشی که در تفکیک واحدهای زنجیری مشابه داشت و به دلیل تأکید بر استقلال سطوح زبانی در واجشناسی بهعنوان یک واج مطرح شد. دربارۀ ماهیت این واج، توافق نظری وجود نداشت. برخی آن را صرفاً یک مرز میدانستند که بافت وقوع واجگونههای دیگر واجها را فراهم میکرد؛ برخی هم مکث بالقوه در مرز دو واژه را نوعی juncture تلقی کردند که میتوانست به صورت مکث یا نبود آن، تظاهر آوایی پیدا کند و برخی دیگر، از انواع ویژگیهای زنجیری و زبرزنجیری مشاهدهشده در مرز واحدهای دستوری بهعنوان واجگونههای آن نام بردند. فصل مشترک همۀ این دیدگاهها این بود که juncture یک مرز دستوری است که در واجشناسی نقش دارد.
مبحث juncture در انگارۀ آوایی زبان انگلیسی73 جنبۀ دیگری پیدا کرد. از نظر چامسکی و هله74 (1968)، زنجیرۀ پایانی نحو از دو نوع واحد، یعنی واحدهای زنجیری75 و مرزها76 یا junctures تشکیل میشد؛ یعنی juncture در زنجیرۀ پایانی نحو مشخص میشد. نقش جزء واجی تعبیر برونداد جزء نحوی بود و قاعدههای واجی تنها به قلابگذاری روساختی واژهها (تکواژهای سازندۀ آنها) همراه با نشانههای مرزی (+، #، =، ## و غیره) دسترسی داشتند. مشخصههای مرزی، همانند مشخصههای واحدهای زنجیری، در نظریۀ جهانی زبان وجود داشتند، اما همبستۀ آوایی جهانی نداشتند، بهجز مرز واژه که میتوانست به صورت اختیاری به صورت مکث بروز پیدا کند (همان: 364).
مبحث تعامل واجشناسی و صرفـنحو در زبانشناسی همچنان در رویکردهای مختلف واجشناسی از اهمیت ویژهای برخوردار است. برای مطالعهای جامع در این زمینه، میتوان به شیر (2011) مراجعه کرد.
3. پیشینۀ مطالعات در زبان فارسی
از نخستین محققان ایرانی که به بحث juncture پرداختهاند، میتوان به یارمحمدی (1964) و اختیار (1346) اشاره کرد. یارمحمدی در بررسی مقابلهای زبان انگلیسی و فارسی، از اصطلاح «درنگ» در برابر juncture استفاده کرده است. اختیار (1346: 122-123) در برابر juncture معادل «فاصله و مکث» را به کار برده و در تعریف آن گفته است: «عاملی [را] که هجاها را به هم میپیوندد و از ترکیب آنها کلمه، عبارات و بالأخره جمله فراهم میآید «فاصله یا مکث» میخوانیم». فاصله و مکث میتواند میان هجاها، کلمات، عبارات و جملات ظاهر میشود و اگر جای آن تغییر کند، در هجابندی کلمه تغییر پدید میآید و درنتیجه، معنی کلمه کاملاً عوض میشود. او از زبان انگلیسی مثالهایی مانند ice cream در برابر I scream را میآورد و میگوید تنها عامل و محل فاصله و مکث این عبارات را از هم متفاوت میسازد. اختیار بر این باور است که میتوان نمونههایی از این دست را در هر زبانی، ازجمله در زبان فارسی، یافت.
دیگر محققان نیز مانند یارمحمدی در برابر اصطلاح juncture، از معادل «درنگ» استفاده کردهاند، اما به غیر از یک اثر (حقشناس، 1356)، همگی آن را در مفهوم مکث و سکوت بین واحدهای دستوری که ممیز معناست، به کار بردهاند. ازجمله، نگهت سعیدی (1392[1347]) در توصیف دری افغانستان و در بحث واجشناسی این زبان، به پیروی از زبانشناسان غربی، واحدهای صوتی (فونیمها) را به دو گروه عمدۀ مُقطّع و عروضی تقسیم کرده است. منظور وی از واحدهای مقطع همان واحدهای زنجیری همخوان و واکه است. واحدهای عروضی شامل فشار کلمه (تکیه)، آهنگ، توقف و وصل میشوند (نگهت سعیدی، همان: 37). از نظر وی، «فشار کلمه، توقف و وصول (یا فصل و وصل) هنگامیکه سبب تغییر معنای کلمه شوند و آهنگ زمانیکه سبب تغییر معنای جمله شود، ازجمله فونیمهای عروضی است. درغیراینصورت، آهنگ و توقف مربوط به جمله و عبارت است و در مبحث نحو مطالعه میشود» (همانجا: پانویس). به نظر او، توقف اگر بین دو کلمه واقع شود، هر کلمه معنای اصلی خود را در جمله دارد، مانند «خدا داد» که به معنای «خداوند اعطا کرد» است. وصل به معنای نبود توقف میان دو کلمه است77 که از آنها یک کلمۀ مرکب با معنای جدید میسازد، مانند «خداداد» (نام خاص مردان). نگهت سعیدی (همان: 46) «از مطبخ ما در طلب» را در برابر «از مطبخ مادر طلب» مثال میزند که در آنها توقف میان «ما» و «در» در مثال اول و وصل آنها در مثال دوم، ممیز معناست. میبینیم که مثالهایی که نگهت سعیدی از توقف و وصل آورده، مشابه مثالهایی است که از juncture در منابع انگلیسی آمده، ولی مفهوم مکث (توقف) و نبود مکث (وصل) را از آن استنباط کرده است، زیرا وی در کنار توقف و وصل، از فشار کلمه (تکیه) و آهنگ نیز در متمایز کردن زنجیرههای آوایی مشابه، صحبت به میان آورده است؛ حالآنکه juncture مرز واحدهای دستوری است و همۀ این ویژگیها میتوانند در این مرزها ظاهر شوند.
توحیدی (1389 [1974]: 148) در بحث آهنگ و دیگر ویژگیهای وابسته به آن در زبان فارسی، از درنگ صحبتی به میان نیاورده است، اما در بخش آهنگ و نحو و در مبحث نواختداری78 و نواختبری79، به مثالهایی از زبان فارسی اشاره کرده است که در آنها میتوان با گزینش ترکیبی از نواختداری و نواختبری، میان برخی از ساختهای نحوی، مانند «ما، همه کار میکنیم» در برابر «ما همه، کار میکنیم»، تمایز قائل شد.
حقشناس (1356: 127-128) بر این باور است که درنگ از تغییر در ویژگیهای آوائی متفاوتی، مانند کشش، نادمیدگی، دمیدگی، واکرفتگی، واکداری و غیره، در مرز دو واحد آوایی بزرگتر از همخوان و واکه به دست میآید و حاصل ویژگی آوایی مشخصی نیست. وی توالی [manˊzurˊdâram] را مثال میآورد که اگر درنگ در آن، بین [n] و [z] قرار گیرد، جملۀ «من زور دارم»80 [man+ˊzurˊdâram] و اگر بین [r] و [d] واقع شود، جملۀ «منظور دارم» [manˊzur+ˊdâram] به دست میآید. در مورد اول، همخوان [n] و واکۀ پیش از آن اندکی کشیدهتر از مورد دوم ادا میشوند و در مقابل، در مورد دوم، واکۀ [u] و همخوان [r] بعد از آن در مقایسه با مورد اول کشیدهترند. در ضمن، این امکان نیز وجود دارد که [r] به صورت نیمهواکرفته نیز ادا شود. میتوان گفت که از نظر حقشناس، درنگ مرز میان واژههاست که از طریق ویژگیهای آوایی ذکرشده مشخص میشود.
وحیدیان کامیار (1379) بخش سوم کتاب خود با عنوان نوای گفتار در فارسی: تکیه، آهنگ، مکث را به بحث درنگ (مکث) اختصاص داده است. عنوان انگلیسی این بخش Pause است که بلافاصله در صفحۀ نخست این بخش، در مقابل اصطلاح «درنگ»، دو معادل انگلیسی pause و juncture آمده است. وحیدیان کامیار (همان: 205) از درنگ تعریفی ارائه نمیدهد، ولی به نظر میرسد که وی نیز مانند نگهت سعیدی، درنگ را در معنای مکث به کار برده است، زیرا از نظر وی، «... درنگ و قطع معمولاً به سبب بستواجهاست یا به ضرورت تنفس یا برای روشنتر ساختن معنی واژهها...». درنگ از نظر وحیدیان کامیار به انواعی به شرح زیر تقسیم میشود: درنگ ناشی از بستواجها، درنگ میان تکواژها، درنگ میان واژهها، درنگ میان دو واحد آهنگین و بعد از جملۀ کامل یا بزرگترین قسمت از یک جملۀ طولانی (همانجا). وحیدیان کامیار (همان: 207-209) به مثالهای نگهت سعیدی (1347 [1392]) اشاره میکند و میگوید که او:
«... درنگ میان دو تکواژ را با درنگ میان دو واژه اشتباه کرده است، زیرا درنگی که واج است ... در درون واژه است نه در میان واژهها. اصولاً هیچ واژهای در فارسی وجود ندارد که در درون تکواژهایش درنگی تمایزدهندۀ معنی باشد، یعنی تنها به سبب درنگ کردن میان دو تکواژ (بدون تغییر تکیه و آهنگ) معنی عوض شود... اشکال دیگر ... این است که در میان واژهها هم درنگ بالفعل وجود ندارد... و مثالهایی که وی آورده اختلاف معناییشان یا ناشی از تکیه و آهنگ است یا اصلاً اختلاف معنایی ندارند... جالب است که نویسنده [نگهت سعیدی] تفاوت تکیهای اینها را میداند اما عامل تمایزدهنده را درنگ میداند درصورتیکه درنگ وجود ندارد و اگر هم درنگ کنیم عامل تمایزدهندۀ معنی نیست ... بههرحال اعتقاد به وجود درنگ تمایزدهنده میان تکواژهای فارسی درست نیست و درنگ بالفعل در درون واژههای بسیط هم در هیچ زبانی وجود ندارد گرچه درنگ میسر است اما تمایزدهنده نیست».
نکات دیگری که وحیدیان کامیار دربارۀ درنگ میان واحدهای آهنگین و درنگ در خط و درنگ در تلفظ آورده است، مشخص میکند که منظور وی از درنگ، دقیقاً همان مکث است و تفاوتهای ناشی از تکیه و آهنگ را که میتوانند مرز میان واحدهای زبانی را مشخص کنند، بهعنوان نشانههای این مرزها در نظر نمیگیرد.
در حوزۀ بازشناسی گفتار81 نیز، به مرزهای آوایی دستور پرداخته شده است، اما در این آثار نیز درنگ در مفهوم مکث به کار رفته است. برای مثال، محمدی و بیجنخان (1380) با بهکارگیری جفت جملاتی مانند «من در مدرسه هم کاری داشتم» و «من در مدرسه همکاری داشتم» به نقش الگوی عروضی کلمه (محل وقوع تکیه و درنگ) در تقطیع گفتار و بازشناسی کلمه در گفتار کودکان اشاره کردهاند. صادقی (1391) از اصطلاح درنگ استفاده نکرده است، اما او نیز با بررسی صوتشناختی و شنیداری جفت جملاتی مانند «علی روزنامه نمیخونه» در مقابل «علی روز نامه نمیخونه»، به این نتیجه رسیده است که نشانههای نوایی فرکانس (بسامد) پایه، دیرش و وقفه (مکث) در این جفت جملهها، بهطور معنیداری با یکدیگر متفاوتاند و در این میان، بسامد پایه در مقایسه با نشانههای دیرشی، نقش مهمتری در ابهامزدایی در سطح درک گفتار دارد.
در کنار این آثار، برخی دیگر از منابع زبان فارسی هستند که مشخصاً تحت عنوان درنگ مبحثی را مطرح نکردهاند، اما آنجا که از ملاکهای آوایی تشخیص واژه صحبت به میان میآید، به ویژگیهای آوایی مرزهای دستوری اشاره کردهاند. برای مثال، میلانیان (1350: 71-73) در بحث معیارهای تشخیص واژه در زبان، به دو معیار آوایی تکیه و مکث اشاره کرده است. از نظر وی، هر واژه در زبان فارسی تنها یک تکیه دارد و میان دو واژه، یک مکث بالقوه میسر است؛ بنابراین، در بحث مقولۀ اسم و وابستههای آن، معمولاً پس از هر هجای تکیهبر، وقوع یک مکث بالقوه ممکن است. وی مکث را با نشانۀ + مشخص میکند و میگوید: «... هرچه در مقولۀ اسم با طرح + …+ بخواند یک واژه است...» (همانجا: 73). در اینجا نیز نشانۀ مرز دستوری تکواژ برای اشاره به مکث به کار رفته است.
بحث درنگ در منابع آواشناسی زبان فارسی، در دورۀ اوج ساختگرایی دیده میشود و در دورۀ واجشناسی زایشی و رویکردهای پس از آن، بهتبع آن رویکردها، به شکل نشانههای +، # و نظایر آن در قاعدهنویسی بروز یافته است؛ بنابراین، میبینیم که در بسیاری از آثار محققان زبان فارسی، در برابر اصطلاح juncture، «درنگ» در مفهوم مکث به کار رفته است. این در حالی است که میدانیم juncture در ساختگرایی، مرز واحدهای دستوری تکواژ، واژه و جمله است که میتواند با نشانههایی آوایی متعددی مانند تغییرات زیروبمی، دمش، واکرفتگی، افزایش دیرش واکه و نظایر آن، در بود یا نبود مکث در مرز واحدهای دستوری همراه باشد.
نقش واجی juncture که توالیهای زنجیری مشابه با ساخت دستوری متفاوت را از هم متمایز میکند، تنها یک جنبۀ آن است و جنبۀ دیگر آن نقش مرزنمایی آن است؛ یعنی همان طور که تروبتسکوی (1939) گفته بود، برخی از ویژگیهای آوایی در زبان نقش واجی دارند و برخی دیگر نقش مرزنمایی. این نقش در همۀ زبانها و ازجمله در زبان فارسی وجود دارد، چون هر مرز دستوری با ویژگیها و فرایندهای واجی خاص خود همراه است. این نقش مرزنمایی، امروز، در مباحث ادراک گفتار، تبدیل متن به گفتار و بازسازی گفتار از اهمیت ویژهای برخوردار است.
از نظر نگارندۀ این مقاله، «درنگ» معادل مناسبی برای juncture نیست، زیرا معنای وقفه و توقف را دارد و مفهوم مکث را به ذهن متبادر کرده است. با توجه به اینکه در منابع غربی، juncture معادل boundary به کار رفته است، به نظر میرسد که بهکارگیری معادل «مرز» بتواند از این سوءتعبیر بهوجودآمده جلوگیری کند.
این مقاله را با ذکر نمونههایی از مصادیق مرز در زبان فارسی به پایان میبریم.
4. ویژگیهای آوایی مرزهای دستوری در زبان فارسی
همان طور که دیدیم، از ویژگیهای آوایی متفاوتی مانند کشش، نادمیدگی، دمیدگی، واکرفتگی، واکداری، مکث، تکیه، آهنگ، محدودیتهای واجآرایی و غیره، بهعنوان نمونههایی از نشانههای آواییِ مرزهای دستوری صحبت به میان آمده است. بررسی صوتشناختی نمونههایی از زبان فارسی نیز اهمیت بسامد پایه، دیرش و مکث را در مشخص کردن مرزهای دستوری نشان داده است. بهعنوان نمونهای از ویژگیهای آواییِ مرزهای دستوری در زبان فارسی، میتوان مثالهای زیر را مورد توجه قرار داد. در جملههای (1) و (2) که ساخت نحوی متفاوت و طبعاً معنای متفاوت دارند، محل وقوع مرز، همان طور که بهکارگیری نشانۀ ویرگول در خط نشان میدهد، متفاوت است.
(1) اول، از همه اجازه بگیر! (پیش از هر چیز لازم است از همۀ افراد اجازه بگیری.)
(2) اول از همه، اجازه بگیر! (پیش از هر چیز لازم است اجازه بگیری.)
در جملۀ (1)، مرز دستوری بین واژههای «اول» و «از» و در جملۀ (2) بین «همه» و «اجازه» قرار میگیرد؛ بنابراین، یک بار به تفاوت این دو جمله بین «اول» و «از» و یک بار هم به تفاوت آنها بین «همه» و «اجازه» دقت میکنیم. در شکل 1 موج صوتی82، طیفنگاشت83 و منحنی زیروبمی84 جملۀ (1) از یک گویشور مرد فارسیزبان مشاهده میشود. آوانویسی این نمونههای صوتی در زیر طیفنگاشت آمده است. علاوهبراین، آنجا که حداکثر تکیۀ زیروبمی85 در هر پارهگفتار مشاهده شده، نشانۀ H آمده است. در جملۀ (1)، بین دو واژۀ «اول» و «از» مکثی دیده نمیشود، اما همخوان انسدادی چاکنایی در ابتدای واژۀ «از» به صورت واک جیرجیری (بازداشته)86 قابلمشاهده است. علاوهبراین، با دقت در منحنی زیروبمی، مشخص میشود که «اول» خود یک واحد آهنگین87 با الگوی خیزان88 و برجستگی89 روی هجای آخر است. این هجای آخر دیرش قابلتوجهی دارد که نشاندهندۀ کشش پایان گروه90 است. بقیۀ جمله نیز یک واحد آهنگین دیگر را تشکیل میدهد که در آن، تکیۀ زیروبمی روی هجای آخر «همه» قرار گرفته است. واکرفتگی همخوان آخر جمله نیز در طیفنگاشت قابلمشاهده است که خود، بههمراه آهنگ افتان91 انتهای جمله، نشاندهندۀ مرز این واحد آهنگین با واحد آهنگین بعدی است. میبینیم که مرز دستوری با ویژگیهای آوایی متعددی همراه است، اما مکث در میان آنها مشاهده نمیشود.
شکل 1) موج صوتی، طیفنگاشت، منحنی زیروبمی، الگوی برجستگی آهنگین و آوانویسی جملۀ «اول، از همه اجازه بگیر!» (گویشور مرد)
شکل 2 موج صوتی، طیفنگاشت و منحنی زیروبمی جملۀ (2) را از همان گویشور مرد نشان میدهد. این جمله نیز از دو واحد آهنگین تشکیل شده است. واحد آهنگین اول، یعنی «اول از همه»، الگوی آهنگ خیزان دارد که از آخرین هجای واژۀ «اول» شروع میشود و تا پایان واژۀ «همه» ادامه مییابد. افت بسامدی منحنی آهنگ پس از «همه»، یکی از نشانههایی است که مشخص میکند واحد آهنگین بعدی، یعنی «اجازه بگیر»، شروع شده است. بین واکۀ [e] در «همه» [hame] و [e] در «اجازه» [eʤɑze] در بسامدهای بالای طیفنگاشت، ناحیهای سفیدرنگ مشاهده میشود که نشانۀ افت شدت و احتمالاً وجود همخوان انسدادی چاکنایی است. دیرش واکۀ [e] در «همه» نیز به نسبت آنچه در شکل 1 دیده میشود، بیشتر است؛ یعنی کشش پایان گروه در انتهای واحد آهنگین «اول از همه»، مشاهده میشود. واحد آهنگین دوم، «اجازه بگیر» است که با یک انسدادی چاکنایی هرچند خفیف آغاز میشود، تکیۀ زیروبمی آن روی نخستین هجای واژۀ «بگیر» است و با آهنگ افتان و واکرفتگی همخوان پایانی واژۀ «بگیر»، پایان مییابد. در این مورد نیز مکث بهعنوان یک ویژگی آوایی بین واحدهای دستوری مشاهده نمیشود.
بنابراین، میتوان گفت که در جملۀ (1)، منحنی آهنگ خیزان روی واژۀ «اول»، حضور همخوان انسدادی چاکنایی در ابتدای واژۀ «از» و افزایش دیرش هجای آخرِ واژۀ «اول»، به شنونده در تشخیص این امر که این جمله از دو بند «اول» و «از همه اجازه بگیر» تشکیل شده است، کمک میکند. در جملۀ (2)، افزایش زیروبمی از هجای دومِ واژۀ «اول» و ادامه یافتن آن تا انتهای «همه» و افت آن روی نخستین هجای واژۀ «اجازه»، حضور انسدادی چاکنایی بسیار خفیف در ابتدای واژۀ «اجازه» و افزایش دیرش آخرین هجای واژۀ «همه»، برای شنونده مشخص میکند که این جمله از دو بند «اول از همه» و «اجازه بگیر» تشکیل شده است.
شکل 2) موج صوتی، طیفنگاشت، منحنی زیروبمی، الگوی برجستگی آهنگین و آوانویسی جملۀ «اول از همه، اجازه بگیر!» (گویشور مرد)
5. خلاصه و نتیجهگیری
هر واحد دستوری ویژگیهای آوایی خاص خود را دارد و اهل زبان، در کنار عوامل دیگر، از این اطلاعات آوایی برای مشخص کردن و تشخیص دادن مرز واحدهای دستوری استفاده میکنند. زبان فارسی هم از این امر مستثنا نیست. مرزهای دستوری در فارسی، مانند هر زبان دیگری، با ویژگیهای آوایی متعددی همراه هستند. الگوهای تکیه، زیروبمی و آهنگ، کشش پایان گروه، همخوان انسدادی چاکنایی، همگونی، توزیع تکمیلی واجگونههای واجها، محدودیتهای واجآرایی و نظایر آن، در کنار دیگر نقشها، نقش مشخص کردن مرز واحدهای دستوری را بر عهده دارند. تکیۀ واژگانی نیز یکی دیگر از نشانههای مرزهای دستوری است، زیرا در اسم و صفت در جایگاه پایانی قرار میگیرد و پایان یک واژه و شروع یک واژۀ دیگر را مشخص میکند. خوشۀ دوهمخوانی پیش از همخوان نیز همینگونه است، زیرا حدفاصل بین دو تکواژ را تعیین میکند، بر این اساس که هر تکواژی در سطح واجی با یک هجا آغاز میشود و آن هجا نمیتواند بیش از یک همخوان در آغازه داشتهباشد. مکث نیز یکی از نشانههای مرز دستوری است، اما بهندرت در گفتار طبیعی و پیوسته مشاهده میشود. توجه به این ویژگیهای جالب و مهم در زبان که در روانشناسی زبان و زبانشناسی رایانشی از اهمیت ویژهای برخوردارند، در گام نخست، تعریف و معادلی دقیق را میطلبد. اطلاق عنوان «درنگ» به این ویژگیها حق مطلب را ادا نمیکند و بهجای آن، معادل «مرز» در مفهوم مرزهای دستوری و پیامدهای واجی و آوایی آنها پیشنهاد میشود. گام بعدی، بررسی دقیق و موشکافانۀ زبان فارسی برای مشخص کردن انواع ویژگیهای آوایی این مرزهای دستوری در این زبان است.
اختیار، منصور. (1346). رفع مشکلات تلفظ انگلیسی. تهران: تهران مصور.
باطنی، محمدرضا. (1364 [1348]). توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی (بر بنیاد یک نظریۀ عمومی زبان). تهران: انتشارات امیرکبیر.
توحیدی، جلیل. (1389 [1974]). پژوهشی در صوتشناسی فارسی جدید. ترجمۀ ل. یارمحمدی و م. پرهیزگار. تهران: سمت.
حقشناس، علیمحمد. (1356). آواشناسی (فونتیک). تهران: انتشارات آگاه.
صادقی، وحید. (1391). «نقش نشانههای نوایی در ابهامزدایی از عبارات مبهم فارسی». پژوهشهای زبانی، سال چهارم، شمارۀ اول، 67-80.
محمدی، مینا و محمود بیجنخان. (1380). «بررسی فرایندهای شناختی کودکان فارسیزبان در بازشناسی کلمات گفتار». تازههای علوم شناختی، 10، 15-20.
میلانیان، هرمز. (1350). «کلمه و مرزهای آن در زبان و خط فارسی». مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، شماره 77، 69-84.
نگهت سعیدی، محمد نسیم. (1392 [1347]). دستور معاصر زبان دری. کابل: انتشارات امیری.
وحیدیان کامیار، تقی. (1379). نوای گفتار در فارسی: تکیه، آهنگ، مکث. مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد.
Aronoff, M. (1980). “The treatment of juncture in American linguistics”. M. Aronoff and M.L. Kean (Eds.). Juncture, 29-36. Saragota: Anna Libri.
_________. (1992). “Juncture and Boundary”. W. Bright (Ed.). International Encyclopedia of Linguistics, Vol. 2: 261-262.
Bloch, B. & G.L.Trager. (1942). Outline of Linguistic Analysis. Baltimore, Md.: Linguistic Society of America.
Chomsky, N. & M. Halle. (1968). The Sound Pattern of English. Cambridge: MIT Press.
Crystal, D. (1992). An Encyclopedic Dictionary of Language and Languages. Oxford: Blackwell Publishers.
________. (2008). A Dictionary of Linguistics and Phonetics (6th edition). Oxford: Blackwell Publishers.
Harris, Z. (1951). Methods in Structural Linguistics. Edition 1960 entitled Structural Linguistics. Chicago & London: University of Chicago Press.
Hockett, F. Ch. (1955). A Manual of Phonology. Balrimore: Waverly.
____________. (1958). A Course in Modern Linguistics. New York: Macmillan Company.
Jones, D. (1931/1973). “The word as a phonetic entity”. W.E. Jones & J. Laver (Eds.). Phonetics in Linguistics: A Book of Readings. London: Longman, 154-158.
Lehiste, I. (1960). “An acoustic-phonetic study of internal open juncture”, Suppl. To Phonetica, 5.
_______. (1961). “Acoustic studies of boundary signals”, Proceedings of IVth International Congress of Phonetic Sciences, Helsinki, pp. 178-187 (The Hague, 1962).
_______. (1964). “Juncture”, Proceedings of the Vth International Congress of Phonetic Sciences, Münster, pp. 172-200 (New York, 1965).
Moulton, W. (1947). “Juncture in Modern Standard German”, Language, 23: 212-226.
Scheer, T. (2011). A Guide to Morphosyntax-Phonology Interface Theories: How extra-phonological information is treated in phonology since Trubetzkoy’s Grenzsignal. Berlin: De Gruyter Mouton.
Skandera, P. & P. Burleigh. (2011). A Manual of English Phonetics and Phonology. EU: Narr Verlag.
Trager, G.L. & H. L. Smith. (1957). An Outline of English Structure. Washington: American Council of Learned Societies.
Trubetskoy, N. S. (1939). Grundzüge der Phonologie (Travaux du Cercle Linguistique de Prague, 7.) Prague. Translated as Principles of Phonology (by CAM Baltaxe). Berkeley: University of California Press, 1969.
Yarmohammadi, L. (1964). A Contrastive Study of Modern English and Modern Persian. Ph.D. Dissertation. Indiana University.
پینوشت:
- boundary
- D. Crystal
- silence
- pitch
- stress
- length
- M. Aronoff
- pause
- correlate
- N. Trubetstkoy
- demarcation signals
- Sandhi
- theory of delimitative elements
- delimitative function of sounds
- oppositions
- neutralized
- marked
- fixed accent
- individual signals
- group signals
- liquid
- vowel harmony
- T. Scheer
- Structuralism
- discovery procedure
- juncture phoneme
- minimal pair
- D. Jones
- The ‘word’ as a phonetic entity
- word-division
- intensity
- flapping
- voicing
- devoicing
- syllabic
- affrication
- B. Bloch & G.L. Trager
- H. L. Smith
- internal open juncture
- Ch. F. Hockett
- transition
- sharp transition
- muddy transition
- level independence principle
- W. Moulton
- free variation
- open juncture
- closed juncture
- plus juncture
- internal open juncture
- external open juncture
- B. Skandera & P. Burleigh
- falling juncture
- rising juncture
- sustained juncture
- fading juncture
- terminal juncture
- double-cross juncture
- double-bar juncture
- single-bar juncture
- Z. Harris
- zero phoneme
- I. Lehiste
- laryngealization
- breathy voice
- nasalization
- suprasegmental
- fundamental frequency
- duration
- phonotactic constraints
- complementary distribution
- liaison
- The Sound Pattern of English
- N. Chomsky & M. Halle
- segments
- boundaries
- البته از نظر نگهت سعیدی، تنها مکث باعث تفاوت بین مثالهای مطرحشده نمیشود و با توقف و وصل فشار اصلی و فرعی نیز تغییر میکند.
- tonality
- tonacity
- حقشناس نشانۀ + را در آوانویسی برای مشخص کردن درنگ به کار برده است.
- speech recognition
- waveform
- spectrogram
- pitch track
- pitch accent
- creaky voice
- intonational unit
- rising
- prominence
- phrase-final lengthening
- falling