Document Type : Research Paper

Authors

M.A. Student of Lexicology and Terminology, Academy of Persian Language and Literature, Tehran, Iran

Abstract

Conceptual metaphor is defined as the understanding of one conceptual domain in terms of another. This phenomenon is not purely lexical but is examined through the mapping of one domain onto another. In discourse, new metaphors can emerge from conventional mappings, stabilizing both the source and target domains. Functional linguistics views text as a semantic and pragmatic unit, introducing tools to measure formal coherence. They also see coherence as a process in which topics and events are logically and culturally connected within discourse. On the other hand, cognitive linguistics defines semantic coherence as “related to the compatibility of [textual] semantic relations”. This research addresses two key questions: 1) To what extent does cognitive metaphor impact the semantic coherence of a specialized text? 2) What is the relationship between semantic and formal coherence according to cognitive and functional linguistic analyses? Various discourse analysis methods were employed in this study. A corpus of 640 instances of conceptual metaphors from Art History textbooks was collected and analyzed using coherence tools. The research shows that the semantic coherence resulting from conceptual metaphors is reflected in the structure of the text. Furthermore, it explores the relationship between semantic and formal coherence from both cognitive and functional perspectives.

Keywords

Main Subjects

  1. 1. مقدمه

عوامل و ابزارهای مختلفی در ساختمند شدن[1] متن نقش دارند. از جملة آنها می‌توان به انسجام معنایی و صوری[2] اشاره کرد که به مخاطب در درک بهتر متن کمک می‌کنند و به‌نوعی چارچوب اساسی متن محسوب می‌شوند. علاوه‌بر ابزارهای صوری که زبان­شناسان نقشگرا بر آن‌ها تأکید می‌کنند، زبان­شناسان شناختی به نقش استعارة مفهومی در انسجام معنایی متن توجه کرده‌اند. آنها معتقدند استعاره‌های مفهومی با نگاشت‌[3]های مختلف و حوزه‌های مبدأ[4] مشترک نقش مؤثری در متنیت[5] دارند.

در حدود چهار دهۀ پیش، چارچوبی نظری شکل گرفت که زبان را بخش اساسی شناخت[6] می‌داند. این مکتب به نگاهِ نمادین به زبان متعهد است. پیشگامان این مکتب دانش زبان را متکی بر تجربه می‌دانند و این دانش را از طریق بررسی رابطة میان زبان و فرایندهای شناختی ذهن مطالعه می­کنند (هموند[7]، ۱۴۰۰: ۲۷).

زبان‌شناسان شناختی بر این باورند که «وقتی مفهومی بر حسب حوزۀ مفهومی دیگری درک می‌شود، با استعارة مفهومی روبه‌رو هستیم. این فهم با مشاهدۀ یک مجموعه تناظر منظم[8]، یا نگاشت بین دو حوزه حاصل می‌شود» (کووچش[9]، ۱۳۹۸: ۴۹۶). استعارة مفهومی را می‌توان به‌صورت مفهوم «الف» به‌مثابه مفهوم «ب» درک کرد. به‌این‌ترتیب، مفهوم «الف» حوزة مبدأ استعاره و مفهوم «ب» حوزة مقصد استعاره نامیده می‌شود. لیکاف و جانسون[10] (1980: 89-91) مفهوم استلزام استعاری[11] را انتقال یک ویژگی از حوزة مبدأ به حوزة مقصد با استفاده از ابزارهای منطقی می‌دانند. استلزام را می‌توان مبنای تحلیل معنایی دانست.

از سوی دیگر، لیکاف و جانسون (1980: 94) در اهمیت همپوشی استلزام‌ها بر این باور هستند که «این همپوشیِ استلزام‌های میان دو استعاره است که انسجام‌های معنایی بین آنها را مشخص می‌کند و پیوندی را میان موضوعات مطرح‌شده در بحث و محتوای بحث به‌ وجود می‌آورد. این همان مسئله‌ای است که به استعاره‌ها اجازه می‌دهد که علی‌رغم یکدست‌نبودن در تمامی جوانب، با هم هماهنگ باشند؛ یعنی تصویر واحدی وجود ندارد که کاملاً با هر دو استعاره مطابقت داشته باشد.

زبان­شناسان شناختی سه نوع مفهوم‌سازی استعاری را معرفی می‌کنند. استعارة مفهومی هستی‌شناختی[12] حوزة هدف را برحسب یک مفهوم عینی، مانند شئ و ظرف به‌صورت عام (بدون مشخص‌کردن نوع شئ یا ظرف) و همچنین شخص، مفهوم‌‌سازی می‌کند (کووچش، ۱۳۹۸: ۵۰۱). استعارة ساختاری[13]، مفهوم حوزة هدف را برحسب یک مفهوم ساختارمند مفهوم‌‌سازی می‌کند (کووچش، ۱۳۹۸: ۵۰۲). منظور از استعاره‌های جهتی[14] آن است که برخی جهت‌های فضایی پایة انسان، مثل بالا ـ پایین[15]، داخل ـ خارج[16] و مرکز ـ پیرامون[17] به مفهوم‌سازی مجموعه‌ای از مفاهیم حوزة هدف کمک می‌کنند (کووچش، ۱۳۹۸: ۵۰۱). از سوی دیگر، می‌توان میان استعاره‌های منسجم[18] و استعاره‌های هماهنگ[19] تفاوت قائل شد. استعاره‌هایی که در متن با هم جور هستند، استعاره‌های منسجم و آنهایی که با هم سازگارند، استعاره‌های هماهنگ هستند.

نگاشت یکی از مفاهیم مهم در استعارة مفهومی است که عبارت است از مجموعة تناظرهای منظم میان حوزة مبدأ و حوزة هدف که در آن عناصر مفهومی سازندة [مفهوم] «ب» با عناصر مفهومی سازندة [مفهوم] «الف» متناظرند (کووچش، ۱۳۹۸: ۲۶). نگاشت‌ها تعامل حوزه‌های مفهومی مختلف با یکدیگر را به وجود می‌آورند. این ارتباط نقش مهمی در انسجام معنایی متن بازی می‌کند و از آنجا که استعاره‌های موازیِ[20] یک متن اهمیت زیادی در انسجام معنایی آن دارند، بررسی ارتباط نگاشت‌های استعاره‌های مفهومی متن نیز مهم خواهد بود (Yin, 2013: 1123).

لازم به یادآوری است که تمرکز پژوهش حاضر بر انسجام معنایی متن بوده که از منظر زبان‌شناسی شناختی مربوط به سازگاری ارتباط‌های معنایی [متن] است (Crystal, 2008: 85). از سوی دیگر، رویکرد نقشگرا مفهوم انسجام صوری را «توضیح پیوند عملکردی یا هویتی بخشی از زبان گفتاری یا نوشتاری»  (Cruse, 2006: 26-27)فرض می‌کند. انسجام صوری، مجموعه­ای از امکانات زبانی است که هر زبانی آن را برای اتصال قسمتی از متن به قسمت دیگر دارد )هلیدی[21]، ۱۴۰۰: ۱۲۸( و بنابر ارتباط معناشناختی، دو عضو هر پیوند یا گرة انسجامی از طریق ارتباط معنایی با یکدیگر پیوند می‌خورند )هلیدی، ۱۴۰۰: (177.

لیکاف و جانسون (۱۹۸۰) نیز، دربارة توانایی یک ساختار معنایی یا مفهومی ـ استعاره ـ در همراه‌کردن نویسندگان و مخاطبان متن برای پیروی از یک روند مشخص، توضیح می‌دهند که «استعاره‌ها استلزام‌هایی دارند که به‌واسطة آن استلزام‌ها آشکار یا برجسته می‌شوند و به جنبه‌های خاصی از تجربیات ما انسجام می‌بخشند [...] ممکن است استعاره‌ها واقعیت‌ها را ـ به‌ویژه واقعیت‌های اجتماعی ـ را برایمان خلق کنند. بنابراین، استعاره می‌تواند برای کنش‌های بعدی ما نوعی راهنما به حساب آید. چنین کنش‌هایی به‌یقین با این استعاره تناسب خواهند داشت. در عوض، این کنش نیز قدرت استعاره را برای منسجم‌ساختن تجربة ما افزایش می‌دهد. از این منظر، استعاره‌ها می‌توانند پیش‌گویانی باشند که خود را تحقق می‌بخشند (Lakoff, & Johnson, 1980: 156).

 انسجام در زبان‌شناسی، فرایندی‌ است که در آن موضوعات  و رویدادها در یک گفتمان منطقی و فرهنگ‌وابسته تجمیع می‌شوند (Strauss & Feiz, 2013: 146). در مقالۀ حاضر سعی شده است انسجام معنایی یک متن تخصصی از طریق بررسی انواع استعاره‌های مفهومی و رابطة بین آنها نشان داده شود. همچنین، تلاش می‌شود با بررسی استعاره‌های متن و مقایسة آنها با تحلیلِ انسجام صوری، روشن شود که آیا انسجام معنایی حاصل از استعارة مفهومی، در ساختار متن نیز خود را نشان می‌دهد یا خیر.

۲. پیشینة پژوهش

زبان‌شناسی شناختی از دهۀ ۱۹۷۰ میلادی در آمریکا پا گرفته است. زبان­شناسان شناختی با مطرح کردن تعهد شناختی[22] و تعهد تعمیم[23] سعی در تحلیل زبان دارند و با بررسی سه حوزة زبان که عبارت‌اند از مقوله‌بندی[24]، چندمعنایی[25] و استعاره توضیح می‌دهند که «چگونه مؤلفه‌های به‌ظاهر متمایز زبان ویژگی‌های سازمانی بنیادی مشترکی دارند» (اونز و گرین[26]، ۱۳۹۹: ۴۳). آنان باتوجه‌به تعهد تعمیم، حوزه‌های مختلف زبان (نحو، معنی‌شناسی، آواشناسی و ساختواژه) را هم‌ارز یکدیگر بررسی می‌کنند. تعهد شناختی نیز، بیانگر آن است که مطالعة زبان باید در تعامل با سایر قوای شناختی صورت پذیرد.

 لیکاف و جانسون  با انتشار کتاب استعاره‌هایی که باور داریم[27] در ۱۹۸۰ میلادی،‌ نظریة استعارة مفهومی را مطرح کردند. نظریة آنان جسمانیت[28] را یکی از ارکان استعارة مفهومی درنظرمی‌گیرد.گیررتس[29] )۱۳۹۳: ۴17ـ۴22) معتقد است استعارة مفهومی را نمی‌توان صرفاً پدیده‌ای واژگانی دانست، بلکه باید آن را مفهومی زیربنایی فرض کرد که به‌نوعی اندیشة بشر را شکل می‌دهد. از دیگر ارکان نظریة استعارة مفهومی تحلیل نگاشت‌های استعاری است. نگاشت نوعی پیوند میان جنبه‌های قلمرو حوزة مبدأ و حوزة مقصد است و کمک می‌کند مفهوم حوزة مقصد برحسب مفهوم حوزة‌ مبدأ مفهوم‌سازی شود.

از دیگر رویکردهای نزدیک به زبان‌شناسی شناختی، می‌توان از رویکرد نقشگرا نام برد. «هر دو رویکرد زبان‌شناسی شناختی و زبان‌شناسی نقشگرا سعی می‌کنند ویژگی‌های زبان را بر اساس کاربرد زبان و نظام شناختی انسان توصیف و تبیین کنند» (راسخ‌مهند، ۱۳۹۹: ۹۹).  ازاین‌رو، پژوهش حاضر سعی ‌دارد با بررسی تأثیر استعارة مفهومی بر انسجام معنایی که در رویکرد شناختی مطرح شده است و مقایسة آن با ابزارهای انسجام مطرح‌شده در رویکرد نقشگرایی، بر ارتباط دو مفهوم انسجام معنایی و انسجام صوری نور بیافکند.

از مباحث مهم در زبان‌شناسی کاربردی تحلیل گفتمان[30] است. زبان‌شناسان نقشگرا در دهة ۶۰  میلادی نظرات مختلفی دربارة این مبحث مطرح کردند که از آن جمله، می‌توان به بحث هلیدی و حسن[31] دربارة متنیت اشاره کرد. یکی از مهمترین مؤلفه‌هایی که در متنیت متن نقش دارد انسجام معنایی است. زبان­شناسان شناختی انسجام معنایی را به سازگاری ارتباط‌های معنایی متن مرتبط می‌دانند (Cruse, 2006: 26-27). از سوی دیگر، پیروان نقشگرایی، انسجام صوری را مفهومی «برای توضیح پیوند عملکردی یا هویت‌بخشی زبان گفتاری یا نوشتاری (متن یا گفتمان)» تلقی می‌کنند .(Crystal, 2008: 85)

در سال‌های اخیر، زبان­شناسان مختلفی دربارة استعاره و گفتمان پژوهش کرده‌اند. از جملة آن افراد می‌توان به کوچش (2009)، استین (2009) و اشتراوس و فیض (2013) اشاره کرد. کوچش (2009: 447) دربارة استعاره‌های فرهنگ­بنیاد و گفتمان بحث کرده است. وی همچنین، مباحثی را دربارة ایستایی[32] و خلاق‌بودن استعاره‌ها و نسبت آنها در گفتمان مطرح می‌کند. علاوه‌براین، وی توضیح داده است که در گفتمان، استعاره‌های جدید می‌توانند از نگاشت‌های متعارف و تثبیت‌شدة هر دو حوزة مبدأ و هدف پدید آیند. از جمله کارهای استین (2009) در این زمینه، می‌توان به طبقه‌بندی زبانی از استعاره‌های موردبررسی در تحلیل گفتمان اشاره کرد. اشتراوس و فیض[33] (2013) نیز، بخشی از کتاب خود را به توضیح دربارة نقش استعاره در گفتمان اختصاص داده‌اند و توضیح می‌دهند که انسجام معنایی در زبان‌شناسی شناختی، فرایندی‌ است که در آن موضوعات و رویدادها در یک گفتمان منطقی و فرهنگ‌وابسته جمع می‌شوند.

در سال‌های اخیر در ایران نیز، مطالعاتی دربارة استعاره و انسجام متن صورت گرفته است که از میان آنها می‌توان به پژوهش‌های افراشی و همکاران (1394) به‌ویژه مقالة استعاره‌های مفهومی در زبان فارسی و همچنین، پژوهش‌ حجازی و همکاران (۱۳۹۹) دربارة انسجام میان استعاره‌های مفهومی قرآن کریم اشاره کرد. در میان پژوهش‌های صورت‌گرفته، کمتر پژوهشی به بررسی متون درسی از این منظر پرداخته است. پژوهش حاضر تلاشی است در جهت بررسی استعاره‌های مفهومی و تأثیر آنها بر گفتمان متون تخصصی تاریخ هنر.

۳. روش

داده‌های پژوهش حاضر پیکره ‌ای متشکل از۶۴۰ استعاره مفهومی بودند که با مطالعۀ کتاب‌های تاریخ هنر ایران و تاریخ هنر جهان مقطع هنرستان جمع‌آوری و بررسی شده­اند. رویکرد پژوهش حاضر در بررسی تأثیر استعارة مفهومی بر انسجام معنایی متن کتاب‌های تاریخ هنر، پیکره‌مدار[34] بوده است. جدول (1) بخشی از پیکره را به نمایش گذاشته است.

 تفاوت دو رویکرد پیکره‌مدار و پیکره‌بنیاد[35] در این است که در رویکرد پیکره‌بنیاد محقق پژوهش را با اصولی ازپیش‌تعیین‌شده آغاز می‌کند و شواهدی برای تأیید نظریات خود جمع‌آوری می‌کند. این در حالی است که در رویکرد پیکره‌مدار، پژوهشگر بدون هیچ پیش­فرضی داده‌های پیکره‌ را مطالعه می‌کند تا قوانین و اصول جدید را در خلال پژوهش خود نشان دهد (Deignan, 2005: 89).

جدول 1. نمونه‌ای از پیکرۀ پژوهش

عبارت استعاری

عمومی / اختصاصی

حوزة مبدأ

حوزة مقصد

نام نگاشت

نوع

کتاب و شمارة صفحه

ظهور و پیدایش اسلام دگرگونی ژرفی در زندگی سیاسی، اقتصادی و مذهبی داشت.

ع[36]

عکس

این آثار [مجسمه و تندیس]

اسلام تصویر عکاسی است.

ساختاری

تاریخ هنر ایران ـ ص ۷۰

دین اسلام صاحب اندیشه و شعار مبارزه با زورگویان بود.

ع

جاندار

دین

دین جاندار است.

هستی شناختی

تاریخ هنر ایران ـ ص ۷۰

روش‌های ساخت جدید ... توانست آثار ویژه‌ای را در معماری اسلامی پدید آورد.

خ[37]

انسان

روش‌های جدید

روش‌های ساخت جدید انسان هستند.

هستی شناختی

تاریخ هنر ایران ـ ص ۷۱

نظام معماری ساسانی مستقیماً ریشه در سنت ساسانی داشته است.

خ

گیاه

نظام معماری

نظام معمار گیاه است.

ساختاری

تاریخ هنر ایران ـ ص ۷۱

[آجر] می‌توانست هرگونه بنایی را با هر قابلیتی پدید آورد که همین زمینه‌ساز فرصت‌های مناسبی... شد.

خ

انسان

آجر

آجر انسان است.

هستی شناختی

تاریخ هنر ایران ـ ص ۷۲

چشم‌انداز هنر ایرانی در آنها به‌خوبی دیده می‌شود.

خ

آینه

اثر هنری

آنها [آثار هنری] آیینه هستند.

ساختاری

تاریخ هنر ایران ـ ص ۷۳

سفالگری بیانگر کهن‌ترین و فراگیرترین هنر ایرانی ... بود.

خ

انسان

سفالگری

سفالگری انسان است.

ساختاری

تاریخ هنر ایران ـ ص ۷۳

[تحول تزیین سفالگری] ریشه در شکل‌گیری هنر خوشنویسی و جایگاه آن در فن کتابت و نگارش ... دارد.

خ

گیاه

تحول سفالگری

تحول سفالگری گیاه است.

ساختاری

تاریخ هنر ایران ـ ص ۷۳

هنر خوشنویسی تأثیر عمیق ... بر طراحان این دوره داشت و توانست جلوه‌گر همۀ هنرهای زمان خود شود.

خ

انسان

هنر

هنر انسان است.

هستی شناختی

تاریخ هنر ایران ـ ص ۷۴

[هنر خوشنویسی] از بناها گرفته تا اشیاء کاربردی را دربرگیرد.

خ

انسان

هنر

هنر انسان است.

هستی شناختی

تاریخ هنر ایران ـ ص ۷۴

این هنرها ... میراث‌دار سنت‌های کهن... است.

خ

انسان

هنر

هنر انسان است.

هستی شناختی

تاریخ هنر ایران ـ ص ۷۸

این هنرها... توانست پیوندی بین گذشته و عصر خود ایجاد نماید.

خ

انسان

هنر

هنر انسان است.

هستی شناختی

تاریخ هنر ایران ـ ص ۷۸

خوشنویسی ... رونق و شکوه فراوانی یافت.

خ

بازار

خوشنویسی

خوشنویسی بازار است.

ساختاری

تاریخ هنر ایران ـ ص ۸۲

[این پارچه‌ها] میراث‌دار هنر و سنت ساسانی است.

خ

انسان

پارچه

پارچه انسان است.

هستی شناختی

تاریخ هنر ایران ـ ص ۸۳

شرایط به گونه‌ای دیگر رقم خورد.

ع

ریاضیات

شرایط

شرایط ریاضیات است.

ساختاری

تاریخ هنر ایران ـ ص ۸۷

تزیینات بنا با پوشش کاشی، گچ‌کاری رنگی و مقرنس‌کاری است.

خ

انسان

بنا

هنر ساختمان است.

هستی شناختی

تاریخ هنر ایران ـ ص ۸۸

میراث هنری دیگری که در این دوره به حد شکوفایی خود می‌رسد نگارگری است.

خ

گیاه

میراث هنری

میراث هنری گیاه است.

ساختاری

تاریخ هنر ایران ـ ص ۸۹

تحریم نگارگری شکسته شد.

ع

شئ

تحریم

تحریم شئ (قابل‌شکستن)‌ است.

هستی شناختی

تاریخ هنر ایران ـ ص ۸۹

اساس هنر هندو بر چه پایه‌ای استوار است؟

خ

ساختمان

هنر

هنر (هند) ساختمان است.

ساختاری

تاریخ هنر جهان ـ ص ۶۰

هزارۀ هفتم پیش از میلاد

ع

---

---

---

جهتی

تاریخ هنر جهان ـ ص ۶۲

وارد مرحلۀ شهرنشینی شدند.

ع

ظرف

شهرنشینی

مرحلة شهرنشینی ظرف است.

هستی شناختی

تاریخ هنر جهان ـ ص ۶۲

سلسله‌های ... در تعالی هنرهای چین سهم مهم‌تری دارند.

ع

انسان

سلسله‌ها

سلسله‌ها انسان هستند.

هستی شناختی

تاریخ هنر جهان ـ ص ۶۲

بافت پارچه‌های ابریشمی و ساخت ظروف چینی به اوج خود رسید.

خ

---

---

---

جهتی

تاریخ هنر جهان ـ ص ۶۲

ارتباط مسلمانان با چین شروع شد.

ع

سفر

ارتباط

ارتباط سفر است.

ساختاری

تاریخ هنر جهان ـ ص ۶۲

دورۀ سونگ نقاشی به اوج خود رسید.

خ

---

---

---

جهتی

تاریخ هنر جهان ـ ص ۶۲

سیر هنر چین

خ

سفر

هنر

هنر سفر است.

ساختاری

تاریخ هنر جهان ـ ص ۶۲

شکل نقش یک واژه را ایفا می‌کند.

ع

انسان بازیگر

شکل

شکل، انسانِ بازیگر است.

هستی شناختی

تاریخ هنر جهان ـ ص ۶۳

این دو هنر از بسیاری جنبه‌ها با یکدیگر پیوند داشتند.

خ

گیاه

هنر

هنر گیاه است.

ساختاری

تاریخ هنر جهان ـ ص ۶۳

پژوهش حاضر برای مطالعه و تدوین پیکرة موردنیاز خود بدون هیچ‌گونه پیش‌فرضی به بررسی تأثیر انواع استعاره‌های مفهومی متن تخصصی تاریخ هنر پرداخته است. همچنین، لازم به ذکر است که پژوهشگران نسبت به نگاشت‌ها و حوزه‌های مبدأ جهت‌گیری نداشتند. به‌منظور بررسی دقیق پرسش پژوهش، لازم بود داده‌هایی مطالعه شوند که کمترین تأثیر را از زبان‌های دیگر پذیرفته، مخاطبان نسبتاً فراگیری داشته و تا حدامکان، متن آنها کمترین بازنمایی از سبک فردی نویسنده را داشته باشند. دو کتاب تاریخ هنر ایران و تاریخ هنر جهان (مقطع متوسطة دوم)‌، تألیف جمعی از مؤلفین حوزة تخصصی تاریخ هنر هستند که مخاطب آنها دانش‌آموزان سراسر کشورند. علّل انتخاب این دو کتاب علاوه‌بر تألیف تخصصی آنها این بود که از زبان دیگری ترجمه نشده‌اند و همچنین، مخاطبان فراگیر دارند.

در پژوهش‌های متعددی که در سال‌های اخیر بر روی کتاب‌های درسی انجام شده، در بیشتر موارد، به کتاب‌های درسی مقاطع دبستان و متوسطة اول پرداخته شده است. در اندک پژوهش‌هایی که بر مقطع متوسطة دوم تمرکز داشته‌اند نیز، پژوهشگران بیشتر کتاب‌های مرتبط به رشته‌های نظری را بررسی کرده‌اند. این دو کتاب از منابع مشترک تمام رشته‌های فنی‌وحرفه‌ای است و دربردارندة نکات ظریف و جزئیاتی در مورد تاریخ هنر از ابتدای پیدایش تا دورة معاصر است. در برخی موارد داده‌ها در پیوند با فلسفة هنر است و معمولاً رویکرد معلم‌ها و طراحان سؤال در سنجش دانش‌آموزان کاملاً مفهومی است و نه حفظی.

براین‌اساس، هر دو منبع برای دانش‌آموزان و همچنین، متقاضیان ورود به دانشگاه از منابع چالش‌برانگیز به شمار می‌آیند.

پس از مطالعة کتاب‌های تاریخ هنر، در گام اول، جمله‌های دارای استعاره‌های مفهومی انتخاب شدند. سپس، حوزه‌های مبدأ و مقصد استعاره‌ها مشخص شدند و در گام بعدی، نوع استعاره‌های هر یک از جملات و کلان‌استعاره[38]‌ها تعیین شدند. همچنین، نوع ارتباط استعاره‌ها نسبت به حوزة تخصصی هنر برچسب‌گذاری شدند .در ادامه، به بررسی کلان‌استعاره‌ها و خرداستعاره[39]‌ها پرداخته‌ شد و ارتباط استلزام‌ها و نگاشت‌های کلان‌استعاره‌ها و خرداستعاره‌ها با یکدیگر بررسی شد.

در نهایت، پیکره‌ای شامل بازنمودهای زبانی استعاره‌های موجود در متن، انواع استعاره‌ها، کلان‌استعاره‌ها و حوزه‌های مبدأ و مقصد استعاره‌ها ایجاد شد. همچنین، باتوجه‌به آنکه تمرکز پژوهش بر متنی تخصصی است، عبارت‌های استعاری باتوجه‌به ارتباطشان با حوزة هنر برچسب‌گذاری شدند. علت آن بود که به این صورت می‌توان در تحلیل متن، بین استعاره‌هایی که برای توضیح مطالب تخصصی به کار می‌روند و استعاره‌هایی که مستقیماً به حوزة تاریخ هنر مربوط نمی‌شوند و استعاره‌های خودکارشده‌ای که برای انسجام صوری متن به‌کار رفته‌اند، تمایز قائل شد.

برای بررسی تأثیر استعاره بر انسجام معنایی متن کتاب‌های تاریخ هنر، برای نمونه، استعاره‌های مربوط به هنر، اثر هنری، سبک هنری، فعالیت هنری و تجربة هنری بررسی شدند. حوزه‌های مبدأ پربسامد انسان، حیوان و گیاه انتخاب شدند تا باتوجه‌به نگاشت‌های مشترک کلان‌استعاره‌ها، تأثیر آنها بر انسجام معنایی متن بررسی شود.

استعاره‌های به‌کاررفته در متن کتاب‌های تاریخ هنر، گاه استعاره‌هایی هستند که نویسندگان کتاب با هدف جلب‌توجه مخاطب به‌کار برده‌اند و گاه استعاره‌هایی هستند که مشخصاً دربارة هنر بوده و نویسنده‌ها از حوزه‌های مبدأ مرتبط با هنر، برای توضیح هنر، آثار هنری، دوره‌ها و سبک‌های هنری استفاده کرده‌اند. در پژوهش حاضر، گروه دوم استعاره‌ها از اهمیت بیشتری برخوردار بودند، زیرا هدف پژوهش بررسی متنی تخصصی بوده است. به‌این‌ترتیب، باتوجه‌به استعاره‌های مربوط به هنر، ساختاری سلسله­مراتبی شامل کلان‌استعاره، استعاره‌های سطوح بالا، استعاره‌های سطوح پایین و بازنمودهای زبانی برای هر یک از آنها درنظرگرفته شد. از میان کلان‌استعاره‌های به‌دست‌آمده، دو کلان‌استعارة هنر ذی­حیات است و اثر هنری ذی­حیات است انتخاب شدند، چراکه عنصر اصلی و تکرارشوندة حوزة تاریخ هنر بودند. پیوست (1) ساختار سلسله­مراتبی این دو کلان‌استعاره و همچنین، تعداد بازنمودهای زبانی موجود در پیکره را نیز به نمایش می‌گذارد. علاوه‌براین، برای بررسی انسجام معنایی متن لازم بود به ارتباط سایر استعاره‌ها با استعاره‌های مربوط به تاریخ هنر نیز توجه شود. تمرکز بر پراکندگی انواع استعاره‌ها در فصل‌ها و بخش‌های مختلف کتاب‌های تاریخ هنر نیز، موردتوجه پژوهش مذکور بوده است.

۴ . یافته‌ها

داده‌های پیکره اصول و دسته‌بندی‌های مختلفی در جهت مطالعة انسجام معنایی متن کتاب‌های تاریخ هنر در اختیار ما گذاشته‌اند. پیکره شامل هر سه نوع استعاره‌های هستی‌شناختی، ساختاری و جهتی با بسامد‌های به‌ترتیب ۴۶%، ۴۵%  و ۹% است. از سوی دیگر، می‌توان سطوح مختلفی از استعاره‌های مفهومی را در پیکره مشاهده کرد که ساختاری سلسله‌مراتبی را به تصویر می‌کشند. این ساختار سلسله‌مراتبی شامل استعاره‌های سطوح بالا و سطوح میانی و بازنمودهای زبانی آنها است. استعاره‌های مفهومی در سطح کلان‌تر یک کلان‌استعاره را پدید می‌آورند که باعث انسجام معنایی تمام متن می‌شود.

لیکاف و جانسون (1980) به تمایز میان استعاره­های منسجم و هماهنگ اشاره می­کنند. استعاره­های منسجم آن مواردی هستند که در متن با هم جور در می­آیند و استعاره­های هماهنگ استعاره‌های سازگار با یکدیگرند. آنها معتقدند رابطة میان استعاره‌ها بیش از هماهنگی، دربردارندة انسجام معنایی است (Lakoff & Johnson, 1980: 44). آنها همچنین توضیح می‌دهند که «دو استعاره با هم هماهنگ و یکپارچه‌اند، اگر شیوه‌ای وجود داشته باشد که بتواند هر دو هدف موردنظر را صرفاً به کمک یک مفهوم مشخص محقق سازد. در مقابل، زمانی که هر دو هدف به شکل نسبی تحقق می‌یابند، شاهد وقوع انسجام هستیم» (Lakoff & Johnson, 1980: 95).

مثال‌های (1) و (2) به‌عنوان نمونه در اینجا ذکر می‌شوند:

(1) در فاصلة سدة هفتم تا سیزدهم میلادی، هنر هند در خدمت مذهب هندو بود ... مهم‌ترین دستاورد هنر هندو در این دوره در قالب تندیس‌های فلزی شیوا و قدیسان معروف او نمایان شد ... در سدة پانزدهم میلادی، هنر این سرزمین در مسیر تازه‌ای قرار گرفت. مجسمه‌‌سازی و معماری شمال هند از تحول بازماند و در عوض، هنر نقاشی جانی تازه گرفت (ریاضی، ۱۴۰۱: ۵۹).

در مثال (۱)،‌ بازنمودهای زبانی متفاوتی از استعارۀ مفهومی هنر انسان است دیده می‌شود. این بازنمودها استعاره‌های سطح پایین‌تر هنر برده است با بازنمود زبانی هنر هند در خدمت مذهب هندو بود، هنر تلاشگر است با بازنمود زبانی مهم‌ترین دستاورد هنر هندو در این دوره... ، هنر پویاست با باز نمود زبانی هنر این سرزمین در مسیر تازه‌ای قرار گرفت و هنر صاحب روح است با باز نمود زبانی هنر نقاشی جانی تازه گرفت، را به ذهن متبادر می‌کند. حوزة مقصد مشترک این عبارت‌ها انسان است و با وجود اینکه هر یک از آنها به ویژگی‌های متفاوتی از انسان اشاره می‌کنند، نقش مؤثری در انسجام این بند دارند. این مثال، نمونه‌ای از عبارت‌هایی در متن موردبررسی است که علاوه‌بر استعاره‌های منسجم، شامل استعاره‌های هماهنگ و سازگار نیز هستند.

از طرف دیگر، می‌توان این بحث را در میان استعاره‌های سطوح بالاتر نیز بررسی کرد.

(2) نمایش نیز، ریشه در آیین‌ها، جشن‌ها، اساطیر و گونه‌های ادبی دارد. مراسم تشریفاتی در دورۀ ساسانی دلالت بر وجود نمایش‌های متفاوتی دارد که همراه با اجرای سرودهای مذهبی اجرا می‌شده است. آثار بسیاری از این دوره در قالب نمایش‌های سنتی تا عصر حاضر برجای مانده است که از این میان، می‌توان به آیین‌های ستایش، قوالی، سوگ سیاوش، آتش‌افروزی و خرده‌نمایش‌ها اشاره کرد. همچنین، ادبیات ساسانی درکنار آثار دینی و مذهبی رشد کرد. بسیاری از ساختارهای ادبی ساسانی با وجود اوضاع اجتماعی و آسیب‌های دوران همچنان به یادگار مانده است. از نمونه‌های شاخص می‌توان به اوستا و یادگار زریران اشاره کرد که گویای افکار فلسفی، دینی و شیوۀ نگرش مردمان در این عهدند (تسلیمی و همکاران، ۱۴۰۱: ۶۶).

در مثال (2) سه عبارت استعاری دیده می‌شود:

استعارة ساختاری هنر (نمایش) گیاه است با بازنمود زبانی نمایش نیز ریشه در آیین‌ها، جشن‌ها، اساطیر و گونه‌های ادبی دارد، استعارة هستی‌شناختی ادبیات جاندار است با بازنمود زبانی ادبیات ساسانی در کنار آثار دینی و مذهبی رشد کرد و استعارة هستی‌شناختی کتاب (اوستا و یادگار زریران) انسان است با بازنمود زبانی [اوستا و یادگار زریران] گویای افکار فلسفی، دینی و شیوة نگرش مردمان در این عهدند.

همچنین، باتوجه‌به تمایز مفهوم گیاه از یک سو و جاندار شامل انسان و حیوان از سوی دیگر، به‌ویژه از منظر زیستی، تلاش شد نموداری رسم شود که گیاه را از جانداران (صاحب روح) متمایز کند. به‌همین‌منظور، در ساختار سلسله‌مراتبی نمایش‌داده‌شده در نمودارهای (2) و (3)، برای نشان‌دادن تمایز مفهومی طبقة مربوط به گیاه از حیوانات و انسان، گیاه ذیل طبقة نخست نمودار، ذی‌حیات و حیوان و انسان ذیل طبقة میانی جاندار یا ذی‌روح واقع شده است.

 

نمودار 1. ساختار سلسله­مراتبی استعاره‌های مثال (1)

 

هر سه استعارة یادشده، زیرمجموعة استعارة هنر ذی­حیات است هستند. به‌این‌ترتیب، می‌توان ساختاری سلسله­مراتبی به تصویر کشید که در آن کلان‌استعارة هنر ذی­حیات است، شامل استعارة مفهومی هنر جاندار است و در سطح بعدی، شامل استعاره‌های مفهومی هنر انسان است، هنر حیوان است و هنر گیاه است می‌شود. این سه استعاره که هرکدام متعلق به یکی از استعاره‌های سطح‌های میانی هستند و درظاهر با یکدیگر هماهنگ نیستند و سازگاری ندارند، در متن با هم جور در می‌آیند و در کنار سایر واژه‌ها و عبارت‌های به‌کاررفته منجر به انسجام معنایی متن می‌شوند. نمودار (1) نشان‌دهندة ساختار سلسله­مراتبی استعاره‌های به‌کاررفته در مثال (2) است.

از منظری دیگر، زبان­شناسان شناختی استعارة مفهومی را الگویی شناختی دارای استلزام‌های خاص خود می‌دانند. استلزام‌های استعاره زمینه‌ای را تشکیل می‌دهند که ایده‌های منسجم و مفاهیم فرعی باتوجه‌به آن سازماندهی شوند. می‌توان چهار نوع استلزام را در سطح گفتمان بررسی کرد؛ استلزام درون‌استعاری[40]، استلزام بین‌استعاری[41]، استلزام موازی[42] و استلزام سلسله­مراتبی[43] (Yin, 2013: 1120). پژوهش حاضر بر استلزام‌های سلسله­مراتبی متمرکز است و تلاش دارد ساختار سلسله­مراتبی استعاره‌ها و نقش آنها بر انسجام معنایی را به تصویر بکشد.

مثال (۳) که در ادامه آمده است، نشان می‌دهد که چگونه یک کلان‌استعاره به انسجام معنایی متن کمک می‌کند. کلماتی که نویسنده برای بیان منظور خود به‌کار می‌برد، استلزام‌های حوزة مبدأ هستند که بر روی حوزة هدف نگاشت می‌شوند و استلزام‌های جدید به آنها اضافه می‌شود. بنابراین، می‌توان گفت که جملات حاوی این کلمات به‌طور متناظر به انسجام معنایی متن کمک می‌کنند ((Yin, 2013: 112.

نمودار ۲. ساختار سلسله­مراتبی استعاره‌های مثال (2)

 

 

(۳) اساس هنر مینیمال، خلاصه­گرایی در فرم و تأکید بر محتوا در نقاشی و تندیس‌سازی است و پیش از آنکه به احساسات شخصی و بیان آنها علاقه­مند باشد، سعی دارد از قوانین فیزیک، ریاضی، طراحی صنعتی، استعاره و نشانه در خلق آثار استفاده کند (ریاضی، ۱۴۰۱: ۱۳۶).

مثال (3) را می‌توان به سه عبارت تقسیم کرد که هرکدام دارای یک استعارة مفهومی هستند. الف) عبارت اساس هنر مینیمال، خلاصه‌گرایی در فرم و تأکید بر محتوا در نقاشی و تندیس‌سازی است، استعارة ساختاری هنر ساختمان است است. ب. عبارت‌های [هنر مینیمال] پیش از آنکه به احساسات شخصی و بیان آنها علاقمند باشد و ج. [هنر مینیمال] سعی دارد از قوانین فیزیک، ریاضی، طراحی صنعتی، استعاره و نشانه در خلق آثار استفاده کند که هر دو استعاره‌های هستی­شناختی هنر انسان است هستند.

حوزة مبدأ ساختمان شامل استلزام‌هایی مانند دارای پی و بدنه‌بودن و ساختاربندی‌داشتن است که به حوزة هنر نگاشت می‌شوند. همچنین، استلزام‌های حوزة مبدأ استعارة هنر انسان است نیز، که عبارت‌اند از احساسات‌داشتن، بیانگربودن و سعی و تلاش‌کردن، بر حوزة مقصد، یعنی هنر، نگاشت شده‌اند. نویسنده‌های متن با بهره­گیری از استعارة هستی‌شناختی دیگری با بازنمود زبانی خلق آثار [هنری] سعی کردند با نگاشت استلزام خلق‌کردن به حوزة مقصد هنر به انسجام معنایی بیشتر متن کمک کنند.

در برخی گفتمان‌ها، نوعی بیان استعاری وجود دارد که استلزام‌های آنها زمینة مشترکی برای ایجاد انسجام معنایی ایجاد می‌کند. به‌عبارت‌دیگر، در متن یک استعارة مفهومی مرکزی وجود ندارد، بلکه چند استعارة مفهومی در کنار هم به انسجام معنایی متن کمک می‌کنند. این استعاره‌های مفهومی متفاوت، معمولاً یک استلزام استعاری مشترک یا استلزام‌های شبیه به یکدیگر دارند که باعث می‌شود گفتمان به طریق منسجمی توسعه یابد. می‌توان دو حالت برای متونی از این دست برشمرد. نخست آنکه، یک استعارۀ مفهومی مرکزی در متن وجود داشته باشد که استعاره‌های مفهومی فرعی از آن منشعب شوند. دیگر آنکه، چندین استعارة مفهومی موازی در کنار هم و به‌صورت موازی در انسجام معنایی متن نقش داشته باشند.

برای مثال، در متن تاریخ هنر ایران و جهان، از استعارة مرکزی هنر جاندار است، دو استعارة مفهومی هنر انسان/ حیوان است و هنر گیاه است منشعب می‌شود که بازنمودهای زبانی متفاوتی در متن دارند، اما در اهداف با یکدیگر همپوشی دارند و در کنار هم منجر به توسعة انسجام معنایی متن می‌شوند (Lakoff & Johnson, 1980: 96).

(۴) ایرانی‌ها نقش اول را در شکوفایی هنر اسلامی به عهده گرفتند و انواع هنرهای ایرانی در مصر، ترکیه و خاورمیانه، هند و آسیای مرکزی مورد اقتباس قرار گرفت ... هنر اسلامی پدیده‌ای است که از بطن اسلام متولد شده و تنها با درک دیانت اسلام قابل‌شناخت است. هنر اسلامی هنری مذهبی و در خدمت نیازهای جامعه است و چشمگیرترین جلوة آن هماهنگی اجزای سازنده آن در جزء و کل است (ریاضی، ۱۴۰۱: ۸۴ـ۸۵).

در مثال (4)، حداقل سه استعارة مفهومی با حوزة مبدأ هنر وجود دارد که به‌ترتیب هنر گیاه است (استعارة ساختاری)، هنر جاندار است (استعارة هستی‌شناختی) و هنر انسان است (استعارة هستی‌شناختی) هستند. نویسنده‌های متن، هنر را به‌مثابة پدیده‌ای که از بطن مادر متولد می‌شود و به­سان گیاهی دارای رشد و شکوفایی است و همچنین، خدمتگزار جامعه است، توضیح داده‌اند. همة نگاشت‌های استعاره‌های به‌کاررفته در مثال (4) در خدمت کلان‌استعارة هنر ذی­حیات است هستند. به‌عبارت‌دیگر، از این کلان‌استعارة مفهومی، استعاره‌های مفهومی فرعی منشعب شده‌اند که دارای استلزام‌هایی شبیه به یکدیگرند که در برخی جنبه‌ها با هم همپوشی دارند و در ارتباط‌اند.

عبارت ایرانی‌ها نقش اول را در شکوفایی هنر اسلامی به عهده گرفتند در مثال (4)، نمونه‌ای از استعاره‌ای است که اگرچه مستقیماً به حوزة هنر مربوط نمی‌شود، اما استلزام‌های نگاشت آن با کلان‌استعارة هنر ذی­حیات است همپوشی دارد. نویسندگان کتاب تاریخ هنر، چند سطر پیش از مثال (۴)، عبارت استعاری اسلام از میان اعرابی بدوی برخاسته بود و همچنین، پس از عبارت‌های مثال اشاره‌شده، عبارت استعاری هنر اسلامی با تمام قلمرو وسیع خود پیوسته با روح اسلام سازگاری داشته [است] را به‌کار برده‌اند. در هر سه عبارت استعاری موردبحث، نویسندگان حوزة مبدأ جاندار را درنظر داشته‌اند. عبارت‌های یادشده بازنمود زبانی استعاره‌های دین جاندار است، ملت بازیگر است و دین انسان است هستند. این استعاره‌ها در کنار استعاره‌های پیشتر ذکرشدۀ مربوط به حوزة هنر، به انسجام ذهنی مخاطب برای درک بهتر متن کمک می‌کنند.

از طرف دیگر، بررسی متن کتاب‌های تاریخ هنر نشان می‌دهد که کلان استعارة هنر ذی­حیات است در کنار کلان‌استعاره‌های دیگری که از آنها نیز، استعاره‌های مفهومی فرعی منشعب شده‌‌اند (مانند اثر هنری ذی­حیات است) منجر به توسعة انسجام معنایی متن می‌شوند. استلزام‌های مرتبط به هر یک از استعاره‌های فرعی، الیاف تاروپود کلان‌استعاره‌ها را می‌سازند و کمک می‌کنند مخاطب با متنی منسجم روبه­رو شود.

باتوجه‌به آنچه پیش­تر گفته شد، ساختار سلسله­مراتبی استعاره­های مربوط به هنر با سایر استعاره مرتبط است و مانند قطعات جورچین، به شکل­گیری یک تصویر کلی از مفهوم تاریخ هنر کمک می­کند و سبب انسجام صوری متن نیز می­شود. برای نمونه، می‌توان به کلان‌استعارة سبک هنری ذی­حیات است اشاره کرد. همچنین، در رابطه با مفهوم سبک هنری، استعاره‌های سطوح بالای مختلفی مانند، سبک هنری جاندار است، سبک هنری انسان است و سبک هنری گیاه است با بازنمودهای زبانی مختلفی در متن وجود دارند.

از سوی دیگر، می‌توان به مقوله‌‌بندی واژه‌های به‌کاررفته نیز توجه داشت. مقوله‌های مختلف فعلی و غیرفعلی در درک استعاری ما از یک جمله نقش دارند. در مثال (4)، واژه‌هایی که به استعارة مفهومی هنر انسان است منجر می‌شوند را می‌توان به دو دستة فعل و غیرفعل تقسیم کرد. واژه‌های هر مقوله به‌صورت شبکه‌ای درهم‌تنیده به یکدیگر متصل می‌شوند و نشان می‌دهند چگونه فعل‌ها و دیگر صورت‌های واژگانی (اسم‌ها و صفت‌ها) در به‌هم‌تنیدن استعاره‌های یک متن نقش دارند. فعل‌های به‌کاررفته در بخشی از این مثال عبارت‌اند از متولدشدن، درک‌کردن، قابل‌شناخت‌بودن، مذهبی‌بودن، درخدمت‌بودن و چشمگیر‌بودن. مقوله‌های غیرفعلی این مثال نیز، بطن، دیانت، هنر اسلامی، جامعه، اجزاء سازنده و جزءوکل هستند.

مثال‌های دیگری از پیکره را نیز، می‌توان به همین صورت تحلیل کرد. چنانکه مثال‌های (۵) و (۶) دارای کلان‌استعارة سبک هنری ذی­حیات است هستند و استعاره‌های سطوح میانی هنر انسان است و هنر گیاه است را شامل می‌شوند.

(5) هر سبک یا دورة هنری متولد می‌شود، زندگی می‌کند و سپس، از پویایی باز می‌ماند و جای خود را به سبک دورۀ بعد می‌دهد (ریاضی، ۱۴۰۱: ۲).

(6) در دوره چینگ، سبک دورۀ مینگ رو به شکوفایی نهاد (ریاضی، ۱۴۰۱: ۶۴).

نمودار (3) که بر اساس مثال‌های (5) و (6) رسم شده‌ است، ساختار سلسله­مراتبی کلان‌استعارة سبک هنری ذی­حیات است را همراه با بازنمودهای زبانی آن نشان می‌دهد. چنانکه مشاهده می‌شود، نگاشت‌های این کلان‌استعاره با نگاشت‌های کلان‌استعاره‌های هنر ذی­حیات است و اثر هنری ذی­حیات است مرتبط هستند و همچنین، عناصر تشکیل‌دهندة بازنمودهای زبانی این استعاره‌ها نیز، با یکدیگر روابط معنایی دارند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمودار 3. ساختار سلسله­مراتبی کلان استعارة سبک هنری ذی­حیات است

 

چنانکه لیکاف و جانسون (1980) توضیح داده‌اند هر استعاره به کمک یکی از جنبه‌های مفهوم برای مخاطب قابل‌درک می‌شود و دلیل آنکه ما برای فهم یک متن منسجم به چند استعاره نیاز داریم آن است که هیچ استعاره‌ای به‌تنهایی نمی‌تواند تمام جنبه‌های حوزة مبدأ را به‌طور همزمان پوشش دهد. به‌همین‌دلیل، نویسندگان متن تاریخ هنر از کلان‌استعاره‌های مختلفی که استلزام‌های آنها با یکدیگر هم­پوشانی دارند، استفاده کرده‌اند تا بتوانند تمام ویژگی‌های مفاهیم حوزة مبدأ را درنظر داشته باشند. «به‌عبارت‌دیگر، نویسندگان متن تمایل دارند باتوجه‌به جنبه‌های مختلف موقعیت ارتباطی فرایند‌های استعاری، انسجام [معنایی] را افزایش دهند» (Musolff & Zinken, 2009: 18).

از سوی دیگر، برای بررسی انسجام صوری متن، زبان­شناسان نقشگرا پنج ابزار انسجامی معرفی می‌کنند که عبارت‌اند از ارجاع[44]، حذف[45]، جایگزینی[46]، پیوند[47] و انسجام واژگانی[48] (Halliday & Hassan, 1976). ارجاع فرایندی است که به‌واسطةآن کلماتی که خود فاقد معنا هستند، مانند ضمیرها، برای یافتن معنی به کلمة دیگری در متن رجوع می‌کنند. ابزار انسجامی حذف نیز، گاهی به قرینة لفظی و گاه به قرینة معنوی برای پرهیز از تکرار در متن به‌کار می‌رود. منظور از جایگزینی آن است که عنصری زبانی جای عنصری دیگر که قبل از خودش آمده در متن می‌نشیند. پیوندها به‌عنوان چهارمین ابزار، عناصری زبانی ‌(مانند عبارت‌های انتقالی[49] و گفتمان‌نماها[50]) هستند که نویسنده یا گوینده به کار می‌برد تا فهم و تفسیر متن توسط خواننده را آسان‌تر سازد. انسجام واژگانی، آخرین ابزار انسجام صوری و فرایندی است که در آن کاربرد و تکرار واژه‌هایی که مربوط به یک حوزة معنایی هستند باعث اتصال بخش‌های مختلف یک متن به یکدیگر می‌شوند.

از آنجا که یکی از اهداف این پژوهش توجه به تحلیل متن با استفاده از ابزارهای انسجام صوری است، لازم است بخشی از متن با ابزارهای انسجامی نقشگرایان نیز بررسی شود. به‌همین‌منظور، در ادامه، مثال (2) با شمارۀ (7) تکرار شده است. در اینجا، این متن با پنج ابزار یادشده تحلیل شده و نتایج به­دست‌آمده با داده‌های پیشین مقایسه می‌شود.

لازم به ذکر است که در جمله‌های ذکرشده، زیر واژه‌هایی که در تحلیل ابزارهای نقشگرایان موردتوجه بوده خط کشیده شده است و همچنین، مفاهیمی که به‌عنوان روابط استعاری موجود در متن به شمار می‌آیند خاکستری شده‌اند.

(۷) نمایش نیز ریشه در آیین‌ها، جشن‌ها، اساطیر و گونه‌های ادبی دارد. مراسم تشریفاتی در دورة ساسانی دلالت بر وجود نمایش‌های متفاوتی دارد که همراه با اجرای سرودهای مذهبی اجرا می‌شده است. آثار بسیاری از این دوره در قالب نمایش‌های سنتی تا عصر حاضر برجای مانده است که از این میان، می‌توان به آیین‌های ستایش، قوالی، سوگ سیاوش، آتش‌افروزی و خرده‌نمایش‌ها اشاره کرد. همچنین، ادبیات ساسانی در کنار آثار دینی و مذهبی رشد کرد. بسیاری از ساختارهای ادبی ساسانی با وجود اوضاع اجتماعی و آسیب‌های دوران همچنان به یادگار مانده است. از نمونه‌های شاخص این امر، می‌توان به اوستا و یادگار زریران اشاره کرد که گویای افکار فلسفی، دینی و شیوة نگرش مردمان در این عهدند (تسلیمی و همکاران، ۱۴۰۱: ۶۶).

در مثال (7)، ضمیر اشارۀ این در مورد اول (این دوره)، به دورة ساسانی، در مورد دوم (این امر)، به ساختار‌های ادبی ساسانی و در مورد سوم (این عهد) که باز به دورة ساسانی باز می‌گردد، همراه با پسوند ـَند در فعل عهدند که مرجع آن اوستا و یادگار زریران است، نمونه‌ای از نخستین ابزارهای انسجامی مطرح‌شده در زبان‌شناسی نقشگرا هستند.

واژه‌‌ و ترکیب‌های نیز، از این میان، همچنین، از نمونه‌های و همچنان نمونه‌هایی از ابزار انسجامی گفتمان‌نما هستند که نویسندگان در انسجام صوری این قسمت از متن از آن بهره برده‌اند.

انسجام واژگانی، ابزار پنجم بررسی انسجام صوری در نزد زبان‌شناسان نقشگراست که در پژوهش حاضر از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. در مثال (7)، با دو دسته واژه‌ و اصطلاح روبه‌رو هستیم که هر یک نشان‌دهندة یک شبکة معنایی مرتبط با یکدیگر هستند. این دو دسته عبارت‌اند از:

الف) نمایش‌ها، آیین‌ها، جشن‌ها، اساطیر، مراسم، سرودهای مذهبی، نمایش‌های سنتی، آیین‌های ستایش، قوالی، [مراسم] سوگ سیاوش، [مراسم] آتش‌افروزی،‌ خرده نمایش‌ها؛

ب) گونه‌های ادبی، ادبیات ساسانی، آثار دینی و مذهبی، ساختارهای ادبی، اوستا و یادگار زریران، افکار فلسفی، [افکار] دینی، شیوة نگرش مردمان.

نویسندگان کتاب تاریخ هنر با در کنار هم قرار دادن این دو شبکة معنایی، باعث پیوستگی[51] بخش‌های مختلف متن شده‌اند.

از سوی دیگر، بررسی استعاره‌های این مثال و نمونه‌های دیگر و مقایسة آنها با تحلیل انسجام صوریِ رویکرد نقشگرایی نشان‌دهندة آن است که انسجام معناییِ حاصل از استعارة مفهومی، در ساختار متن نیز خود را نشان می‌دهد. چنانکه پیشتر به استعاره‌های مفهومی این عبارت اشاره شد،‌ مشاهده می‌شود که دو شبکة معنایی فوق به کمک استعاره‌های مفهومی ادبیات جاندار است، کتاب انسان است و هنر (نمایش) گیاه است باعث انسجام معنایی و صوری متن می‌شوند.

تحلیل داده‌های به‌دست‌آمده نشان می‌دهد که استعاره‌های مفهومی متن نه‌تنها باعث انسجام معنایی متن شده‌اند، بلکه به انسجام صوری و پیوستگی ساختاری متن نیز کمک کرده‌اند.ازاین‌رو، پژوهش حاضر می‌تواند زمینه‌ساز پژوهش‌ها و بررسی‌های آتی دربارة تأثیر استعارة مفهومی بر درک مفاهیم درسی و یادگیری دانش‌آموزان باشد.

باتوجه‌به بسامدهای به‌دست‌آمده از کاربرد انواع استعاره‌های مفهومی از منظر نقش آنها (استعاره‌های هستی‌شناختی، ساختاری و جهتی) و همچنین، ساختار سلسله‌مراتبی استعاره‌های مفهومی به‌دست‌آمده از عبارت‌های کتاب بررسی‌شده، پژوهش حاضر گامی است در جهت تعیین نقش استعارة مفهومی در انسجام متنی متون سایر حوزه‌های علمی و متن‌های زبان‌های دیگر. داده‌های به‌دست‌آمده از این مطالعه زبان‌ویژه هستند. چنانکه این داده‌ها با داده‌های به‌دست‌آمده از زبان‌های دیگر مقایسه و نتایج مشابه حاصل شود، می‌توان بر جنبه‌های همگانی تأثیر استعارة مفهومی بر انسجام و پیوستگی متن تأکید داشت.

۵. بحث و نتیجه‌گیری

باتوجه‌به جایگاه نظری استعارة مفهومی در زبان‌شناسی شناختی و اهمیت انسجام معنایی و صوری در تحلیل گفتمان، پژوهش حاضر با رویکردی پیکره‌مدار به بررسی تأثیر استعارة مفهومی بر انسجام معنایی در متون حوزة تاریخ هنر پرداخته است.

نتایج حاصل از این پژوهش نشان می‌دهند:

الف) نویسندگان برای توضیح مفاهیم تاریخ هنر در کتاب‌های دبیرستان، بیشترین بهره را از استعاره‌های هستی‌شناختی و ساختاری برده‌اند. استفادة مکرر از این استعاره‌ها با ایجاد زنجیره‌های ارجاعی در متن، اجزای مختلف آن را به هم پیوند می‌زند و در نتیجه، با ایجاد همگرایی در متن به خوانندگان کمک می‌کند تا مفاهیم پیچیده را با استفاده از مفاهیم ساده‌تر و آشناتر درک کنند.

ب) از سوی دیگر، بررسی داده‌های پیکره منجر به دسته‌بندی استعاره‌های متن در سه سطح کلان‌استعاره،‌ استعاره‌های سطوح بالا و استعاره‌های سطوح میانی شد که این مسئله نشان‌دهندة ساختاری سلسله­مراتبی از استعاره‌های به‌کار رفته در متن است.

در متن بررسی‌شده، استعاره‌های مختلف، با حوزه‌های مبدأ و مقصد متفاوتی به‌کار رفته‌اند که کلان‌استعاره‌هایی هماهنگ با استلزام‌های مشترک پدید آورده‌اند. درهم‌تنیدن این ساختار سلسله­مراتبیِ استعاره‌ها باعث انسجام معنایی می‌شود.

پ) از سوی دیگر، این پژوهش نشان می‌دهد انسجام معناییِ حاصل از ساختار سلسله‌مراتبی استعاره‌های مفهومی، در ساختار متن نیز نمایان است. باتوجه‌به نمودارهای (1) تا (3) و همچنین، تحلیل متن با استفاده از ابزارهای انسجامی، مشخص شد که این ساختار سلسله‌مراتبی در بخش‌های مختلف متن باعث یکپارچگی و انسجام بیشتر آن می‌شود. علاوه‌بر انسجام معنایی، این ساختار به پیوستگی صوری متن نیز کمک می‌کند. بررسی متن با ابزارهای انسجامی هلیدی نیز این موضوع را تأیید می‌کند.

شواهد نشان می‌دهند که استعاره‌های مفهومی از طریق ایجاد زنجیره‌های ارجاعی و همگرایی بین بخش‌های مختلف متن، منجر به انسجام و پیوستگی می‌شوند. این زنجیره‌های ارجاعی به خوانندگان کمک می‌کنند تا مفاهیم متن را به شکل یکپارچه‌تری درک کنند. به‌عبارت‌دیگر، می‌توان گفت متنی که از منظر زبان‌شناسان شناختی به‌وسیلة ساختار سلسله‌مراتبی استعاره‌های مفهومی دارای انسجام مفهومی است، از منظر نقشگرایان نیز، دارای پیوستگی است.

تعارض منافع

تعارض منافع نداریم.

سپاسگزاری

بر خود لازم می­دانیم از استاد محترم جناب آقای دکتر محمدرضا رضوی، عضو هیئت‌علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، که سخاوتمندانه دانش و تخصص خود را در اختیار ما قرار دادند نهایت سپاسگزاری را داشته باشیم. راهنمایی­ها و بازخوردهای ایشان برای هموارشدن مسیر پژوهش بسیار به ما کمک کرد.

 

[1]. text structuring

[2]. درآثار زبان‌شناسی فارسی برای دو اصطلاح cohesion و coherence معادل‌های مختلفی از جمله انسجام و پیوستگی یا انسجام درونی و انسجام بیرونی به‌کار رفته است. همچنین، گاه این اصطلاح‌ها به­جای یکدیگر نیز به‌کار رفته‌اند. در پژوهش حاضر، برای پرهیز از ابهام، coherence را انسجام معنایی و cohesion را انسجام صوری درنظرگرفته‌ایم.

[3]. mapping

[4]. source domain

[5]. textuality

[6]. cognition

[7]. Hamawand, Z.

[8]. the systematic set of correspondences

[9]. Kövecses, Z.

[10]. Lakoff, G., & Johnson, M.

[11]. metaphorical entailment

[12]. ontological

[13]. structural

[14]. orientational

[15]. up-down

[16]. in-out

[17]. center-periphery

[18]. coherent

[19]. consistent

[20]. parallel

[21]. Halliday, M. A. K.

[22]. Cognitive Commitment

[23]. Generalization Commitment

[24]. categorization

[25]. polysemy

[26]. Evans, V., & Green, M.

[27]. Metaphors We Live By

[28]. embodiment

[29]. Geeraerts, D.

[30]. Discourse Analysis

[31]. Halliday, M. A. K., & Hasan, R.

[32]. stability

[33]. Strauss, S., & Feiz, P.

[34]. corpus-driven

[35]. corpus-based

[36]. عمومی

[37]. خصوصی

[38]. mega metaphor

[39]. micro metaphor

[40]. intra-metaphorical entailment

[41]. inter-metaphorical entailment

[42]. parallel entailment

[43]. hierarchical metaphorical entailment

[44]. reference

[45]. ellipsis

[46]. substitution

[47]. conjunction

[48]. lexical cohesion

[49]. transitivity

[50]. discourse marker

[51]. cohesion

 
References
Afrashi, A., Assi, S. M., & Jolai, K. (2015). Conceptual metaphors in Persian: A cognitive and corpus-based analysis. Zabanshenakht, 2(6), 39–61. [In Persian]
Cruse, A. (2006). A Glossary of Semantics and Pragmatics. Edinburgh: Edinburgh University Press. https://doi.org/10.1515/9780748626892
Crystal, D. (2008). A Dictionary of Linguistics and Phonetics (6th ed.). Oxford: Blackwell. http://dx.doi.org/10.1002/9781444302776
Deignan, A. (2005). Metaphor and Corpus Linguistics (Vol. 6). Amsterdam: John Benjamins Publishing Company. https://doi.org/10.1075/celcr.6
Evans, V., & Green, M. (2006). Cognitive Linguistics: An Introduction (2nd ed.) (J. Mirzabeigi, Trans.). Tehran: Agah. [In Persian]
Geeraerts, D. (2010). Theories of Lexical Semantics. (K. Safavi, Trans.) Tehran: Elmi. [In Persian]
Halliday, M. A. K., & Hasan, R. (1976). Cohesion in English. English Language Series, London: Longman.
Halliday, M. A. K., & Hasan, R. (1989). Language, Context, and Text: Aspects of Language in a Social-Semiotic Perspective (2nd ed.). (M. Monshizadeh, Trans.). Tehran: Elmi. [In Persian]
Hamawand, Z. (2021). New Schools of Linguistics (S. Elhami, Trans.). Tehran: Nashr-e Markaz. [In Persian]
Hejazi, S. S., Baharzadeh, P., & Afrashi, A. (2020). The process of coherence among conceptual metaphors in the Holy Quran. Quran and Hadith Studies, 14(1), 289–309. [In Persian]
Kövecses, Zoltán. (2002). Metaphor: A Practical Introduction (J. Mirzabeigi, Trans.). Tehran: Agah. [In Persian]
Kövecses, Z. (2009). Metaphor, culture, and discourse: The pressure of coherence. In A. Musolff & J. Zinken (Eds.), Metaphor and Discourse (pp. 11ـ24). Palgrave Macmillan UK.
Lakoff, G., & Johnson, M. (1980). Metaphors We Live By. Chicago: University of Chicago Press.
Musolff, A., & Zinken, J. (Eds.). (2009). Metaphor and Discourse. New York: Palgrave Macmillan UK. https://doi.org/10.1057/9780230594647
Rasekh Mahand, M. (2020). Schools of Linguistics. Tehran: Agah Publishing. [In Persian]
Riazi, M. R. (2022). The History of World Art. Tehran: Iranian Textbook Publishing Company. [In Persian]
Steen, G. (2009). Three kinds of metaphor in discourse: A linguistic taxonomy. In A. Musolff & J. Zinken (Eds.), Metaphor and Discourse (pp. 25ـ39). Palgrave Macmillan UK. https://doi.org/10.1057/9780230594647_3
Strauss, S., & Feiz, P. (2013). Discourse Analysis. New York: Routledge. https://doi.org/10.4324/9780203121559
Taslimi, N., Nikouei, M., & Manouchehri, M. (2022). The History of Iranian Art. Tehran: Iranian Textbook Publishing Company. [In Persian]
Yin, X. (2013). Metaphor and its textual functions. Journal of Language Teaching and Research, 4(5), 1117-1125. https://doi.org/10.4304/jltr.4.5.1117-1125