Document Type : Research Paper
Authors
1 PhD in Linguistics, Allameh Tabataba'i University, Tehran, Iran
2 Professor of Linguistics, Allameh Tabataba'i University, Tehran, Iran
Abstract
In the present study, the subject of “passive voice in Persian language” has been analyzed and studied in a minimalist approach Bowers (2010; 2018). This approach is one of the latest adjustments made in the framework of the minimalist program, in which the shortcomings of the previous theories have been eliminated and the most important achievement is to provide the universal order of merge; An arrangement that, according to Bowers, can be used to organize the merge process in different languages. In this article, with reference to the linguistic data extracted from “the corpus of syntactic dependency of Persian language”, while showing how this universal order of merge works; we will examine a part of the corpus with the label “passive sentences”. Also, by using Bowers’ latest theoretical framework, which is also effective in Persian, we analyze the active constructions that are present in the corpus as a passive sentence. Determining the syntactic position of noun phrases according to their distinct semantic roles, the position of by-phrase in passive sentences, examining the floating quantifier category and differentiating in the way of merging of predicate sentences and passive sentences in Persian are the results of this research in the framework of the minimalist program.
Introduction
In the present study, the subject of “passive voice in the Persian language” has been analyzed and studied with a minimalist approach Bowers (2010; 2018). This approach is one of the latest adjustments made in the framework of the minimalist program, in which the shortcomings of the previous theories have been eliminated and the most important achievement is to provide the universal order of merge; an arrangement that, according to Bowers, can be used to organize the merge process in different languages. Among the questions we would like to answer are the following questions: 1. based on Persian language data and relying on the theoretical framework of the Minimalist Program, apart from active voice, is passive voice available in today’s Persian language? 2. Does the process of syntactic merging of the passive construction in Persian (if such a structure is observed) follow ‘the universal order of merge’ proposed by Bowers? 3. What is the distinction between passive and middle constructions in Persian?
Literature Review
In many researches about passive voice, it has been acknowledged that this construction may not exist in some languages, while in some other languages, more than one type of passive construction is observed. The studies conducted on the Persian language are also indicative of this fact. Moein (1974), Sadeghi and Arjang (1978) do not believe in the existence of such a structure in the Persian language. Their justification is based on the fact that although the indefinite article existed in ancient Persian and was a common construction, it disappeared in the Middle Persian period in the form of a lexical process. After that, with the writing of an article by Dabir Moghaddam (1985) entitled 'Passive in the Persian Language', the construction of passive in this language was more considered. In this article, which is actually a criticism of certain opinions, the course of the historical evolution of the passive construction is described and it is suggested that in the ancient and middle ages, the nonmorphological form existed in formal and informal forms, but with the passage from the middle period to the modern classical period due to Historical transformations that have led to the change of the language from inflectional to analytical type, morphological passive is no longer observed, but passive is very widely used in the form of past participle or adjective and the auxiliary verb ‘to be’.
Methodology
In this article, with reference to the linguistic data extracted from the “Persian Syntactic Dependency Corpus”, while showing how this universal order of merge works, we will examine a part of the corpus with the label “passive sentences”. Also, by using Bowers’ latest theoretical framework, which is also effective in Persian, we analyze the active constructions that are present in the corpus as a passive sentence. Determining the syntactic position of noun phrases according to their distinct semantic roles, the position of by-phrase in passive sentences, examining the floating quantifier category and differentiating in the way of merging of predicate sentences and passive sentences in Persian are the results of this research in the framework of the minimalist program.
Results
Based on the later approach of Bowers (2010; 2018), we analyzed the sentences with a passive tag in the “Persian Syntactic Dependency Corpus”. There were some mistakes in the corpus that were described in the article. What is known as a passive sentence according to Bowers’ minimalist approach has special characteristics, only one of which is the presence of an auxiliary verb in the sentence. Among the mentioned usages of the verb “to become” in the Persian language, only the use of this verb as an auxiliary verb in personal and impersonal constructions can be accepted with the tag of passive in the corpus.
In the present article, after describing the background of the studies conducted on the passive voice in the Persian language, we discussed the theoretical foundations of the minimalist program in the investigation of voice. Then we showed that what has been introduced as the minimalistic approach of Collins (2005) to solve how to form the passive construction, basically demonstrates the weakness and inability of this approach in analyzing some constructions
Conclusion
Determining the syntactic position of noun phrases according to their distinct semantic roles, determining the position of by-phrases in passive sentences, examining the category of floating quantifiers and creating a distinction in the way of merging middle sentences and passive sentences in the Persian language are possible based on Bowers' minimalistic approach.
Keywords
- مقدمه
ساخت مجهول[1] از دیرباز یکی از پرسشبرانگیزترین مسائل در حوزۀ زبانشناسی بوده است. در دستور زایشی سنتی چامسکی[2] (1957; 1965)، ساخت مجهول بهعنوان یک گشتار[3] تمامعیار در نظر گرفته میشد، زیرا این ساخت نتیجۀ عملکرد یک فرایند واژی ـ نحوی[4] بر روی جملۀ درونداد (بدون تغییر در محتوای گزارهای آن) است. طی فرایند مجهولسازی[5] مفعول زیرساختی به جایگاه فاعل ارتقاء[6] مییابد. آنچه دربارۀ ساخت مجهول متمایز است، تنزل جایگاه فاعل در قالب عبارت کنادی[7] یا حذف آن از جمله و نیز، تغییر در صورت صرفی فعل است.
از نخستین نظریههای شکلگرفته در چارچوب دستور زایشی (Chomsky, 1965; 1981) و دستور رابطهای[8] (Perlmutter & Postal, 1977; Perlmutter, 1978) تا آثار نحوی متأخر در چارچوب برنامۀ کمینهگرا[9] (Collins, 2005; Bowers, 2010; 2018)، هریک به نوعی به بحث و بررسی مسألۀ مجهول پرداختهاند. هدف اغلب مطالعات زبانشناختی متمرکز بر ساخت مجهول، توصیف گشتارها یا حرکتهای[10] موجود در شکلگیری این ساخت و یا رسیدن به قواعد جهانی[11] بوده است. همچنین، کینان و درایر[12] (1985) بخشی از مطالعات ردهشناختی زبان را با هدف یافتن عوامل بینازبانی برای تبیین چگونگی شکلگیری ساخت مجهول در زبانهای گوناگون انجام دادهاند. ازاینرو، همواره مجال پرسش و ارائۀ پاسخ در زمینۀ مجهولسازی فراهم است. در مورد زبان فارسی نیز، میتوان گفت که اختلافنظرهای موجود میان زبانشناسان ایرانی در خصوص ساخت مجهول و همچنین، پیدایش رویکردهای نظری نوین نسبت به چنین ساختی در نسخههای متأخر برنامۀ کمینهگرا انگیزهای مناسب برای انجام پژوهش حاضر به شمار میرود.
باتوجهبه ماهیت موضوع تحقیق و اهداف آن، طرح تحقیق از نوع توصیفی ـ تحلیلی است. در این مقاله که مبتنی بر بررسی نظری دادههای زبان فارسی مستخرج از «پیکرة وابستگی نحوی زبان فارسی» خواهد بود، به کمک نمودارهای درختی موجود در برنامۀ کمینهگرا به توصیف و تحلیل جهت مجهول فعل در زبان فارسی امروز پرداخته میشود.
- پیشینۀ پژوهش
در بسیاری از پژوهشها پیرامون جهت مجهول اذعان شده که ممکن است این ساخت در بعضی از زبانها وجود نداشته باشد، درحالیکه در برخی دیگر از زبانها بیش از یک نوع ساخت مجهول مشاهده میشود. معین[13] (1974) و صادقی و ارژنگ (1358) قائل به وجود چنین ساختی در زبان فارسی نیستند. توجیه آنان این اساس است که اگرچه در فارسی باستان مجهول وجود داشته و ساخت رایجی بوده است، اما این ساخت در دورۀ فارسی میانه و در قالب یک فرایند واژگانی از میان رفته است.
با نگارش مقالۀ دبیرمقدم (1364) با عنوان مجهول در زبان فارسی، ساخت مجهول در این زبان بیشتر مورد توجه قرارگرفت. در این مقاله که در واقع نقدی به آرای معین (1974) است، سیر تحوّل تاریخی ساخت مجهول توصیف شده و مطرح شده است که در دورههای باستان و میانه، مجهول بهصورت صرفی[14] و غیرصرفی[15] وجود داشته است. با گذر از دورۀ میانه به دورۀ نوین کلاسیک و بهدلیل تغییر زبان از ردۀ تصریفی[16] به تحلیلی[17]، مجهول صرفی دیگر مشاهده نمیشود، اما مجهول غیرصرفی بهصورت صفت مفعولی یا صفت همراه با فعل کمکیِ[18] «شدن» بسیار پرکاربرد است. این فعل کمکی بهتدریج از دورۀ فارسی نوین کلاسیک نقش دیگری را اتخاذ نموده، زیرا تا پیش از آن تنها یک فعل لازم حرکتی بوده و پس از این دوره، تنها بهعنوان فعل کمکی مجهولساز به کار رفته و نقش پیشین خود را از دست داده است. با پذیرش این گزاره که جملات مجهول در فارسی میتوانند عبارت کنادی داشته باشند، بهدلیل شباهت صوری میان برخی از جملات مجهول بدون عبارت کنادی و بعضی از جملات ناگذرا که دارای فعل «شدن» هستند، ابهامی ایجاد شده که همین ابهام موجب نادرستی دیدگاه معین (1974) گشته است. بهعلاوه، ساخت مجهول در زبان فارسی با همگانیهای مطرحشده توسط پرمیوتر و پستال[19] (1978) انطباق دارد. این همگانیها عبارتاند از: الف) مفعول صریح در جملۀ معلوم[20] بهصورت فاعل در جملۀ مجهول ظاهر میشود؛ ب) فاعلِ جملۀ معلوم در جملۀ مجهول عنصری نقشباخته[21] است و پ) جملۀ مجهول در روساخت یک جملۀ لازم است.
با پذیرش وجود چنین ساختی در زبان فارسی، هریک از زبانشناسان ایرانی با رویکرد ویژهای به بررسی این ساخت پرداختهاند. برای مثال، رضایی (1389) میکوشد تا با بهکارگیری رویکردی تازه، یعنی نظریۀ دستوری نقش و ارجاع[22] (VanValin, 2005)، وجود مجهول در زبان فارسی را اثبات کند و انواعی را برای آن برشمرد. این نظریه صورتبندی منحصربهفردی در مورد ساخت مجهول دارد و آن را بر اساس انتخاب موضوع نحوی ترجیحی[23] تبیین مینماید. در واقع، آنچه در این رویکرد اهمیت دارد حضور و یا غیبت اثرگذار[24] بهعنوان نهاد است. با درنظرداشتن این مبانی، رضایی معتقد است که دو نوع ساخت مجهول در زبان فارسی وجود دارند: ساخت مجهول «اسم مفعول + شدن» که همان مجهول اصلی است و نوع دیگری از مجهول که با استفاده از فعل سوم شخص جمع و بدون ذکر فاعل ساخته میشود که «مجهول غیرشخصی»[25] نامیده میشود. مهمترین نتیجهگیری رضایی این است که تغییر گذرایی را نمیتوان از نظر نحوی مجهول تلقی کرد. البته، بدیهی است که تغییر گذرایی در زبان میتواند نقش معنایی مجهول را بیان نماید، اما چون تغییر گذرایی یک فرایند واژگانی و ساخت مجهول یک فرایند نحوی است، ازاینرو تغییر گذرایی را مجهول نحوی تلقی نمیکنیم. بنابراین، مجهولسازی یک فرایند نحوی است که باعث کاهش ظرفیت نحوی[26] میشود، درحالیکه تغییر گذرایی به ظرفیت معنایی افعال مربوط میشود. در واقع، از آنجاکه دستور نقش و ارجاع همزمان یک نظریۀ ساختگرا[27] و نقشگرا[28] است، هم به نقش و معنا توجه دارد و هم به ساختار صوری.
انوشه (1394) در چارچوب برنامۀ کمینهگرا و بر پایۀ تمایزی که اِموندز[29] (2006) میان پسوند اسم مفعول[30] در مجهولهای فعلی[31] و صفتی[32] قائل شده، معتقد است که آنچه در زبان فارسی مجهول تلقی شده، محمول مرکب نامفعولی[33] یا بهعبارتی مجهول صفتی است که در آن اسم مفعول (با مقولۀ دستوری صفت) جزء غیرفعلی محمول و «شدن» هستۀ گروه فعلی کوچک است. بنابراین، پسوند اسم مفعول در این ساختها در هر دو سطح صورت منطقی[34] و آوایی[35] حضور دارد. طبق این تحلیل که بر پایۀ حرکت فعل در زبان فارسی استوار است، فعل دستوری «بودن» نقش و جایگاه دوگانهای در اشتقاقهای نحوی دارد و هم بهعنوان فعل کمکی (در نمود کامل[36] (و هم در مقام فعل ربطی )در جملات اسنادی( ظاهر میشود. این در حالی است که فعل «شدن» فاقد چنین کارکرد دوگانهای است و لاجرم، این زبان فرافکنی بیشینۀ مجهول [37]ندارد. اسم مفعول نیز، بهدلیل حضور پسوند /-e/ در صورت منطقی، تعبیر صفتی مییابد.
پژوهش دیگری که بر روی ساخت مجهول در زبان فارسی در چارچوب نظری برنامۀ کمینهگرا صورتگرفته است، مقالۀ کریمی و عثمانی (1395) است. در این مقاله، با اتخاذ رویکرد مطرحشده توسط کالینز[38] (2005)، موسوم به رویکرد گذر پنهانی[39]، به بررسی دادههای زبان فارسی پرداخته شده است. رویکرد گذر پنهانی از آن جهت در نظریهپردازی مورد توجه قرار گرفته است که همسو با فرضیۀ اعطای نقش تتای یکسان[40] میتواند تبیینی شفاف از اشتقاق ساخت مجهول به دست دهد. دستاورد رویکرد گذر پنهانی در تبیین ساخت مجهول، قائلشدن به جایگاه یکسان نحوی موضوع بیرونی در هر دو ساخت معلوم و مجهول است.
شریفیپور شیرازی (1397) با بهکارگیری چارچوب نظری پادتقارنِ پویا[41] (Moro, 2000)، در مقالۀ خود عنوان میکند که آنچه به ساخت مجهول معروف است، فرآوردۀ جانبی گرهی نقشی[42]، با عنوان گره جهت[43] با مشخصۀ [مجهول] است. گره جهت، یک گروه کنادی را بهعنوان متمم[44] خود انتخاب کرده و مشخصۀ [فاقد تصریفِ] گروه فعلی سبک[45] را بهصورت مجهول، ارزشدار میکند. در صورتیکه این گره با یکی از فعلهای «شدن»، «گشتن»، «آمدن» و «رفتن» پُر شده باشد، فعل بهصورت اسم مفعول بازنمود مییابد. بر این مبنا، فعل «شدن» نمیتواند عامل مؤثری در شکلگیری یا عدمشکلگیری جملههای مجهول به شمار آید، بلکه این فعل، صرفاً یک نمود آوایی است برای گرهی نقشی با مشخصۀ [مجهول]. همچنین، وی با تکیه بر فرضیۀ اعطای نقش تتای یکسان، معتقد است که حضور کنشگر در جملههای مجهول از آنجا ناشی میشود که یک گروه حرفتعریف در جایگاه مشخصگرِ[46] گروه فعلیِ سبک[47] و پیش از ادغام[48] آن گروه فعلی، با گروه کنادی ادغام شده است.
- مبانی نظری
ردفورد[49] (2016: 255) در چارچوب برنامة کمینهگرا با ذکر چهار ویژگی بارز، افعال مجهول را از معادل معلوم آنها متمایز میسازد. نخست اینکه، جملات مجهول بهطورکلی نیازمند فعل کمکی هستند. دوم اینکه، فعل اصلی در جملات مجهول بهصورت مجهول[50] ظاهر میشود که در انگلیسی همآوا[51] با صورت کامل[52] فعل است. نکته سوم اینکه، جملات مجهول ممکن است شامل عبارت کنادی باشند که در آن متمم حرفاضافه همان نقش معنایی فاعل در جملۀ معلوم را ایفا میکند. تمایز چهارم این است که عبارتی که نقش متمم در جملۀ معلوم را دارد، در ساخت مجهول بهعنوان فاعل ظاهر میشود. در اینجا، چون تمرکز بحث بر روی حرکت موضوع[53] قرار دارد، میبایست به حرکت موضوعِ فاعل در جملات مجهول توجه ویژهای داشت.
فاعل در ساخت مجهول ابتدا بهعنوان متمم معناییِ[54] فعل اصلی ادغام میشود و بنابراین، نقش تتا[55]یی را دریافت میکند که فعل مربوطه به متممهایش اعطا میکند. در نتیجه، فاعل در جملۀ مجهول از جایگاه متمم فعل به جایگاه مشخصگر زمان حرکت میکند. این مجهولسازی که در آن گروه اسمی از جایگاه نقش معنایی متمم به جایگاه ساختاری فاعل حرکت میکند، نمونهای از فرایند حرکت موضوع است. فاعل جملۀ معلوم و متمم فعل مجهول نقش معنایی یکسان دارند. ردفورد (2016: 258) معتقد است که محدودیتهای کاربردشناختی[56] در انتخاب موضوعهای مجاز برای یک محمول به ویژگیهای معنایی آن محمول و نقش معنایی موضوع بستگی دارند. بنابراین، دو عبارتی که نقش معنایی یکسانی که متعلق به یک محمول مشترک است را ایفا میکنند، تحتتأثیر محدودیتهای کاربردشناختی یکسان در انتخاب موضوع قرار میگیرند. ازآنجاکه فاعلهای مجهول ماهیتاً متممِ فعل هستند، نقش تتای آنها نیز مانند نقش تتای متمم فعلِ معلوم خواهد بود. بنابراین، منطقی است اگر بگوییم ساخت موضوعی بهصورت مشابه در ساخت نحوی نگاشته[57] میشود و همین امر موجب شکلگیری فرضیۀ یکسانی اعطای نقش تتا خواهد بود. از این فرضیه چنین برمیآید که اگر فاعلهای مجهول نقش تتای یکسانی با مفعولهای معلوم دارند، آنگاه فاعلهای مجهول ریشه در همان جایگاه متمم فعل، یعنی مفعول جمله معلوم دارند.
کالینز (2005) در چارچوب برنامۀ کمینهگرا با تمرکز بر فرضیۀ یکسانی اعطای نقش تتا به بررسی ساختهای مجهول در زبان انگلیسی پرداخته است. وی در این خصوص به طرح مباحثی دربارۀ جایگاه عبارت کنادی در جملات مجهول زبان انگلیسی اهتمام میورزد. مطابق با رویکرد کمینهگرای وی، چنانچه بخواهیم نمودار جملۀ مجهول “the book was written by John” را رسم کنیم، خواهیم داشت:
نمودار 1. نمودار جملۀ مجهول “The book was written by John”
در نمودار (1)، جایگاه عبارت کنادی مطابق با رویکرد کمینهگرای کالینز (2005) ترسیم شده است. این عبارت که در قالب یک گروه حرفاضافهای بیان میشود، در جایگاه مشخصگر گروه فعلی سبک جایگذاری میشود. مشکلی که در این نمودار دیده میشود، ایجاد ترتیب کلام نشاندار M[58]the book was by John written است. همچنین، آنگونه که در نمودار مشاهده میشود، عبارت کنادی در بخش بالای نمودار اشتقاق یافته است. راهکار کالینز در اینگونه موارد افزودن یک گره جدید به نمودار با عنوان گروه جهت[59] خواهد بود. با افزودهشدن این گره نحوی، حرکت کل گروه وجه وصفی[60] به مشخصگر این گروه امکانپذیر خواهد شد. چنین حرکتی در قالب نمودار (2) قابلنمایش است:
نمودار 2. حرکت کل گروه وجه وصفی
بر اساس آنچه در نمودار (2) مشاهده میشود، با افزودهشدن دو گره جهت و وجه وصفی به نمودارهای کالینز، کل گروه وجه وصفی میتواند به یکباره به جایگاه مشخصگر گروه جهت حرکت کند. در حرکت بعدی، گروه حرف تعریف “the book” به جایگاه مشخصگر گروه تصریف رفته و در آنجا حالت فاعلی این گروه بازبینی[61] میشود. همانطور که در نمودار (1) نشان داده شده است، با حرکت کل سازۀ وجه وصفی به جایگاه مشخصگر گروه جهت، هم مفعول و هم متمم به سمت چپ عبارت کنادی منتقل خواهند شد. مطمئناً با ارائۀ چنین راهکاری، جایگاه عبارت کنادی در انتهای جمله تثبیت شده و ترتیب کلام بینشان خواهد بود. باوجوداین، پیامد چنین رویکردی ایجاد جملاتی نادستوری مانند مثال (1) خواهد بود:
1) *The argument was summed by the coach up.
برای حل چنین مشکلی میتوان گفت که افعال حرف اضافهای همچون “sum up” عناصری واژگانی هستند، اما چنین رویکردی نیز موجب ممانعت از شکلگیری مثال (2) خواهد شد. حال آنکه این ساخت کاملاً دستوری و ساختی رایج در انگلیسی است:
2) The coach summed the argument up.
مسألۀ دیگر ابقای یک حرف اضافه در سمت راست عبارت کنادی در ساختهای شبهمجهول است (مثال (3)):
3) *John was spoken by Mary to.
از منظر بوورز (2010)، گرچه رویکرد کالینز نسبت به ارائۀ دو گروه وجه وصفی و گروه جهت در طرح نمودارهای درختی نوآوری محسوب میشود، اما انتقاداتی که پیشتر مطرح شد نشانۀ ضعف این رویکرد در توجیه برخی از ساختها در زبان انگلیسی است. به منظور حلوفصل نقاط ضعف موجود در رویکرد کالینز (2005)، بوورز به طرح مباحثی تازه در خصوص ساخت مجهول میپردازد. تمایزی که میان آرای بوورز (2002; 2010) میتوان قائل شد، استفاده از گره جهت بهجای گره گذرایی[62] در طرح نمودارهای درختی است. چنانکه پیشتر ذکر شد، بوورز گره جهت را نوآوریای از سوی کالینز میداند و خود نیز در تحلیلهای تازهاش از آن بهره میگیرد. در کتاب بوورز (2018)، گره جهت مجدداً به گره جهت گذرا[63] تغییر نام میدهد، اما این تغییر صرفاً در نام گره بوده و بوررز متذکر میشود که تمایزی در ویژگیهای نحوی آن وجود ندارد. آنچه دستاورد رویکرد نوین بوورز در تحلیل ساختهای زبانی محسوب میشود، توجه ویژۀ او به نقش معنایی گروههای اسمی در جمله است. میتوان گفت که همچنان مقولۀ اِسناد[64] در مرکز توجه بوورز قرار دارد و دو نکتة کلیدی مطرح است که پرداختن به آنها ضروری به نظر میرسد. نخست اینکه، کل ساخت موضوعی از منظر بوورز از طریق ادغام هستههای نقشی ساخته میشود و همه گروهها دارای موضوعی خاص در مشخصگرشان هستند. دوم اینکه، ترتیب ادغام موضوعی به شکل جهانی ثابت است. مطابق با چنین رویکردی، کنشگرها پایینتر از موضوعها ادغام میشوند. در این راستا، بوورز به طرح مفهومی با عنوان ترتیب جهانی ادغام[65] میپردازد. موضوعهای اصلی شامل کنشگر، موضوع، اثرپذیر و نیز، موضوعهای ثانویه، همچون ابزار[66]ها و توصیفگرها از چنین ترتیبی در ادغام پیروی میکنند:
کنشگر ˃ ابزار ˃ بهرهور[67] ˃ هدف[68] ˃ مبدأ[69] ˃ موضوع
بوورز معتقد است که با بهکارگیری ترتیب مطرحشده برای ادغام و نیز باتوجهبه نقشهای معنایی، در چارچوب هر زبانی فارغ از ترتیب اجزای کلام، میتوان به تحلیل ساختهای زبانی پرداخت. شاهد این ادعا تحلیل جملات مجهول و تعیین جایگاه عبارت کنادی در رسم نمودارهای درختی است. ازآنجاکه پیشتر اثبات شد که رویکرد کالینز در شیوۀ ادغام ساخت مجهول نقاط ضعفی دارد، بوورز سعی داشته که به رفع این کاستیها بپردازد. مسألۀ تمایز جایگاه کنشگر در جملات معلوم متعدی و کنشگر در قالب عبارت کنادی در جملات مجهول همواره بحثبرانگیز بوده است. همانطور که در نمودارهای کالینز (2005) مشهود است، هر دوی این سازهها در بالای نمودار ادغام میشوند، اما از دیدگاه کمینهگرایی بوورز، جایگاه کنشگر در نمودار درختی جملات معلوم، بالاتر از عبارت کنادی در جملات مجهول است. بدینترتیب، بوورز ساخت جملۀ “there were three books read by John” را بهصورت زیر تحلیل میکند:
4) [TP there be+Past [PrP [VoiP three books [Voi read+EN] [ThP Th [AgP by John Ag ]]]]].
بوورز (2010) در راستای نظریات ابتدایی چامسکی معتقد است که نهتنها عبارت کنادی در جملۀ مجهول خود موضوع است، بلکه این موضوع دقیقاً از همان جایگاهی میآید که فاعل جملۀ معلوم متناظرش از آنجا اشتقاق مییابد؛ این جایگاه مشخصگر گروه کنشگر[70] است. تمایز میان فاعل جملۀ معلوم و کنشگر در جملات مجهول در این است که فاعل جملۀ معلوم یک گروه حرف تعریف دارای حالت ساختاری است که ذیل رابطۀ مطابقه ارزشگذاری میشود، درحالیکه کنشگر جملۀ مجهول در قالب گروه حرفاضافهای با هستۀ حرفاضافه ظاهر میشود. با پذیرش رویکرد بوورز (2010) پیرامون جایگاه عبارت کنادی و رابطۀ آن با فاعل جملۀ معلوم، پرسشی در خصوص تبیین چگونگی انتقال نقش تتا به این دو موضوع مطرح میگردد. پاسخ بوورز این است که همانگونه که این دو سازه در جایگاه نحوی یکسانی اشتقاق مییابند، نقش تتای آنها نیز یکسان خواهند بود. کالینز (2005) نیز، به تمایز میان گروه حرفتعریف فاعل در جملۀ معلوم و گروه حرفتعریف در عبارت کنادی در جملۀ مجهول قائل نیست[71]. وی جایگاه هر دوی این گروهها را در مشخصگر گروه فعلی سبک میداند. در نظریۀ معیارِ ساختِ موضوعی نیز چنین مفروض است که عبارت کنادی در جملات مجهول ریشه در جایگاه مشخصگر فعل سبک دارد. بوورز (2010) با ردّ این رویکرد عنوان میکند که جایگاه اولیۀ هر دو سازه در پایین نمودار است، با این تفاوت که عبارت کنادی بهدلیل داشتن حالت در پایین نمودار ابقا میشود، اما کنشگر در جملۀ معلوم به گره اسناد رفته و از آنجا به گرۀ زمان میرود و فاعل جمله میشود.
بوورز (2010) در فصل دوم کتاب خود بهتفصیل جملات مجهول را به بحث و بررسی میگذارد. این بخش که مبنای چارچوب نظری پژوهش حاضر است، قسمت عمدۀ آرای بوورز در خصوص جهت معلوم و مجهول فعل را بازنمایی میکند. تعدیلهای کمینهگرای بوورز در آثار جدید او به اوج خود رسیده است و توجه همزمان وی به صورت و نقش کاملاً مشهود است. در بخش تحلیل دادهها مشاهده میشود که چگونه رویکرد کمینهگرای بوورز در تحلیل ساختهای مجهول زبان فارسی راهگشا خواهد بود.
- تحلیل دادهها
در این بخش به تحلیل و بررسی دادههایی از زبان فارسی مطابق با رویکرد نظری بوورز (2010) خواهیم پرداخت.
4ـ1. تحلیل جملات مجهول فارسی در رویکرد بوورز
مطابق با رویکرد بوورز، یکی از انواع ساختهای متعدی، ساخت مجهول است. در این چارچوب سه ویژگی اصلی برای داشتن ژرفساخت متعدی مفروض است:
الف) وجود موضوع بیرونی مستتر[72]
ب) وقوع حرکت کوتاه مفعول
ج) برخورداری از ساخت معادل؛ به این معنا که با ساخت دیگری ژرفساخت مشترک داشته باشد.
در این رویکرد، ساختهای متعدی گروهی با نام گروه گذرایی یا گروه جهت دارند. هستۀ گروه گذرایی میتواند شامل مشخصههای فی[73]، از جمله حالت، شخص، شمار و جنس باشد که در زبان فارسی حالت از جملة این مشخصهها نیست. در ساختهای معلوم، هستۀ گروه گذرایی شامل مشخصههای فی است، اما در جملات مجهول این هسته فاقد این مشخصهها است و جایگاه آن توسط تکواژ مجهولساز (در فارسی /-e/) اشغال میشود و در نتیجه، امکان اعطای حالت مفعولی از بین خواهد رفت. بنابراین، مفعول میبایست نخست به جایگاه مشخصگر گذرایی، از آنجا به جایگاه مشخصگر اسناد و سپس، به مشخصگر گروه زمان حرکت کند تا حالت فاعلی را از هستۀ زمان دریافت کند و همچنین، مشخصۀ گستردگی هستۀ اسناد[74] احراز شود. چنانچه مشخصههای فی حضور داشته باشند، حالت مفعولی توسط مفعول دریافت میشود و دیگر نیازی به حرکت مفعول به جایگاه فاعلی نخواهد بود و در نتیجه، جمله جهت معلوم خواهد داشت. آنچه در جملات مجهول مشهود است حضور سه عنصر فعل کمکی (در فارسی فعل «شدن»)، پسوند مجهولساز (در فارسی /-e/) و ظاهرشدن کنشگر در قالب یک عبارت کنادی است. بر اساس رویکرد کمینهگرای بوورز، ساخت مجهول مثال (5) در زبان فارسی به شکل نمودار (3) ترسیم میشود:
5) بزرگترین کیک جهان توسط مشهدیها پخته شد.
همانطور که در نمودار (3) قابل مشاهده است، بوورز در آخرین تعدیلهایی که در رسم نمودارهای درختی مطرح کرده، بر حضور گرههایی نحوی تأکید دارد که پیشتر از آنها سخن گفته نمیشد. بدینترتیب، موضوعهای معنایی یک فعل (کنشگر، موضوع و ...) با افزودن یک گره نحوی، در نمودار قابلنمایش خواهند بود. این گرهها به شکل گره کنشگر، گره موضوع[75] و اثرپذیر[76] (باتوجهبه فعل جمله) در ساخت حضور مییابند. در نمودار (3) گروه حرفاضافهای «توسط مشهدیها» (دارای نقش معنایی کنشگر) ذیل گره کنشگر و گروه حرف تعریف «بزرگترین کیک جهان» (دارای نقش معنایی موضوع) ذیل گره موضوع ادغام میشوند. بنابراین، انتقادات مطرحشده به رویکرد کالینز (2005)، در خصوص جایگاه عبارت کنادی در ساخت مجهول، با طرح گرههای جدید توسط بوورز (2010) بهراحتی حلوفصل میشوند.
نمودار 3. نمودار جملۀ مجهول «بزرگترین کیک جهان توسط مشهدیها پخته شد»
در زبان فارسی نقش معنایی کنشگر در جملات مجهول از طریق چند حرفاضافۀ مختلف به جمله افزوده میشود. مثالهای زیر نمونههایی از این حروف اضافه را نشان میدهند:
6) نمایشگاه فوق توسط نَشنال تِراست انگلستان ترتیب داده شده است.
7) طرح پیشنهادی ما از سوی وزیرمختار روسیه و شخص اعلیحضرت پذیرفته شد.
8) تراکتور جادهرو که با بخار حرکت میکرد بهوسیلۀ چارلز دیتز ساخته شد.
9) او فرزند اسلام بود و در آغوش اسلام پرورش یافته بود و در برآمدن و بالیدن نهال اسلام، که به دست پیامبر اکرم (ص) کاشته شده بود، رنجهای بسیار کشیده و خونها نثار کرده بود.
10) نامهای از طرف دانشجویان به رئیس دانشکده نوشته شد.
همانطور که مشاهده میشود، در ساخت مجهول حرفاضافه در گروه حرفاضافهای به اشکال مختلفی ظاهر میشود. مسألۀ مهم در خصوص تمامی این حروف اضافه این است که گروه حرف تعریفِ پس از آنها نقش معنایی کنشگر دارد و این دقیقاً همان نقش معنایی است که در جملۀ معلوم متناظر آنها نیز مشاهده میشود. مطابق با فرضیۀ یکسانی اعطای نقش تتا که همواره در نظریههای گوناگون در چارچوب برنامۀ کمینهگرا مورد استناد بوده است، ازآنجا که هم فاعل جملۀ معلوم و هم عبارت کنادی در جملۀ مجهول دارای نقش معنایی کنشگر هستند، پس این گروهها میبایست دارای جایگاه موضوعی یکسانی[77] نیز باشند. این جایگاه در رویکرد متأخر بوورز (2010) در هر دو ساخت معلوم و مجهول، مشخصگر گروه کنشگر است. در حقیقت، جایگاه نحوی هر دو سازه در پایین نمودار است؛ با این تفاوت که عبارت کنادی بهدلیل داشتن حالت در پایین نمودار ابقا میشود، اما کنشگر در جملۀ معلوم به گره اسناد و سپس، به گره زمان میرود و فاعل جمله میشود. در رویکرد بوورز (2002)، جایگاه پسوند مجهولساز ذیل گره هستۀ گذرایی تعیین شده است. پس از تغییر نام گره گذرایی به گره جهت[78] در رویکرد بوورز (2010)، این پسوند در هستۀ جهت قرار میگیرد. بنابراین، اگرچه کالینز حضور گره مستقلی با عنوان گروه وجه وصفی (با هستۀ پسوند مجهولساز) را ضروری دانسته است، اما مطابق با رویکرد بوورز، حضور چنین گرهای در جملات مجهول لازم نیست.
4ـ1ـ1. مقولة سور شناور در جملات مجهول
اصطلاح سور شناور[79] به سورهایی اشاره دارد که از عبارتی که در آن قرار داشته، جدا شدهاند. برای مثال، در جملة (11) سور «همه» از گروه اسمی «سهام شرکت» جدا شده و میتوان گفت که شناور است.
11) سهام شرکت همه به افراد سرشناس فروخته شد.
بوورز (2010) سور شناور را یک مقولة نقشی تلقی میکند و آن را با عنوان گروه کل[80] مطرح میسازد. وی این عنوان را بر مبنای مفهوم تأثیر حداکثری[81] و یا کلیت القاشده توسط عنصر سور برگزیده است. ترتیب ادغام در مورد سورهای شناور اینگونه است که این عناصر در نمودار جایگاهی پس از گروه موضوع (و اثرپذیر) و پیش از گروه جهت اشغال میکنند. چنین ترتیبی باتوجهبه جهت ادغام از پایین به بالا در نمودارهای کمینهگرایی تعیین شده است و باتوجهبه آن، مثال (11) بهصورت نمودار (4) نمایش داده میشود. آنچنان که مشهود است، در این نمودار مطابق با ترتیب جهانی ادغام، جایگاه مقولة سور شناور «همه» پیش از گروه جهت و پس از گروه موضوع و گروه اثرپذیر است. مشخصگر گروه موضوع بهمنظور بازبینی حالت فاعلی به جایگاه مشخصگر گروه زمان میرود و پس از آن برای ایجاد رابطة مطابقه به جایگاه مشخصگر گروه مطابقه حرکت میکند.
نمودار 4. نمایش جایگاه سور در نمودار درختی
4ـ1ـ2. تمایز جملة اسنادی و جملة مجهول
فعل «شدن» در زبان فارسی میتواند بهعنوان یک فعل ربطی در جملات اسنادی حضور داشته باشد، اما چنین کاربردی از این فعل بهمعنای مجهولبودن ساخت نیست. مثال (12) نمونهای از یک جملة اسنادی در زبان فارسی است و نمودار درختی این ساخت در رویکرد بوورز (2010) بهصورت نمودار (5) است. همانطور که مشهود است، در اینگونه جملات، برخلاف جملات مجهول، فعل «شدن» جایگاه یک فعل کمکی را ندارد. همچنین، در رسم نمودار به دو گروه اسناد نیاز است که گروه اسناد اول متمم گروه زمان است. در نمودار (5) گروه حرف تعریف «معلم آلمانی» دارای نقش معنایی موضوع است و از مشخصگر گروه اسناد دوم به مشخصگر گروه اسناد اولیه حرکت کرده و از آنجا به مشخصگر گروه زمان رفته و جایگاه فاعلی را اشغال میکند. مشخصگر گروه اسناد دوم جایگاه گروه حرف تعریف «مسلمان» (مسند) در جمله است. ساخت اسنادی مذکور، برخلاف یک ساخت مجهول، فاقد گروه جهت است.
12) معلم آلمانی مسلمان شد.
نمودار 5. نمونهای از نمودار درختی جمله اسنادی در زبان فارسی
4ـ2. بررسی پیکره
دادههای تحلیلشده در پژوهش حاضر، جملات مستخرج از «پیکرة وابستگی نحوی زبان فارسی» هستند. این پیکره نخستین پیکرۀ نحوی زبان فارسی و مشتمل بر حدود سیهزار جملۀ برچسبخورده است که اطلاعات نحوی و ساختواژی را بر مبنای دستور وابستگی تهیه و عرضه نمودهاند.
در این بخش، به بررسی قسمتی از این پیکره با برچسب «جملة مجهول»
خواهیم پرداخت که تعداد جملههای آن 4405 مورد عنوان شده است و با حذف جملات تکراری، نهایتاً 4286 جمله بررسی شدند. پس از بررسی این دادهها، مشخص گردید که از این تعداد، ۳۷۹۰ جملۀ مجهول شخصی، 310 جملۀ اسنادی با فعل ربطی «شدن»،
105 جملۀ سببی تحلیلی، 44 جمله دارای فعل وجهی «شدن» و 37 جمله در قالب ساخت مجهول غیرشخصی[82] هستند که همگی ذیل برچسب جملۀ مجهول گردآوری شدهاند.
در نتیجه، میتوان گفت که معیار جمعآوری دادههای مجهول صرفاً حضور فعل «شدن» در جملات بوده است، درحالیکه مطابق با رویکرد نحوی بوورز، در ساخت مجهول نیازمند عناصر پسوند مجهولساز و فعل کمکی هستیم و در زبان فارسی نیز، هرگاه فعل «شدن» در مقام یک فعل کمکی در کنار صفت مفعولی به کار رود، میتوانیم ساخت را مجهول بنامیم. چنین ترکیبی (فعل اصلی + پسوند مجهولساز + فعل کمکی «شدن»)
در جملات مجهول شخصی و غیرشخصی زبان فارسی مشاهده میشود (مثالهای (13) و (14)):
13) فیلم حساسیت ویژه در سال 1966 میلادی ساخته شد (ساخت مجهول شخصی).
14) شنیده شده [ب.م او یکبار فیلمش را بهطور کامل با حضور بازیگران محلی و آماتور اتود زده است] (ساخت مجهول غیرشخصی).
در سایر موارد، فعل «شدن» در جمله نشانۀ مجهولبودن ساخت نیست (مثالهای (15) تا (18)):
15) سلمان به کوفه شد (فعل «شدن» بهعنوان فعل اصلی).
16) هوا سرد شد[83] (فعل «شدن» بهعنوان فعل ربطی در ساخت اسنادی).
17) آنها حتی علایق خود را نمیدانند که بر اساس آن بشود برایشان کاریابی کرد (فعل «شدن» بهعنوان فعل وجهی).
18) بازیکنان وظایف خود را تا انتهای بازی بهخوبی انجام ندادند، آنها سهلانگاری کردند و همین باعث شد [ب.م که در دقایق پایانی شکست بخوری] (فعل«شدن» در ساخت سببی تحلیلی/دوجملهوارهای).
با استفاده از نمودارهای (6) و (7)، میتوان به الگوی توزیع هر یک از اقلام کاربرد فعل «شدن» در پیکرۀ مذکور دست یافت. چنانکه مشاهده میشود، بیشترین فراوانی مربوط به کاربرد فعل «شدن» بهعنوان فعل کمکی در ساخت مجهول شخصی و کمترین فراوانی مربوط به استفاده از این فعل در ساختهای مجهول غیرشخصی است.
استعمال فعل «شدن» در قالب یک فعل اصلی در گذشته رواج بیشتری داشته است؛ گرچه در برخی از گونههای ادبی و نیز، در بعضی از گویشهای ایرانی ممکن است هنوز به کار رود. باوجوداین، ازآنجا که در کل پیکره تنها یک مورد از این کاربرد مشاهده شد، این کاربرد در تحلیل آماری عنوان نشده است. بهکارگیری فعل «شدن» در قالب یک فعل معین مجهولساز حاصل فرایند زبانی معینشدگی[84] در فارسی است؛ این فرایند خود نوعی از پدیدۀ دستوریشدگی[85] و از عوامل تغییر و تطوّر در ساختهای زبانی است. رفتار این فعل با رفتار بسیاری از فعلها که موازی با کاربرد پیشین خود کارکرد تازهای پیدا کردهاند، متفاوت است. در واقع، این فعل نقش خود بهعنوان یک فعل اصلی را از دست داده است و همانگونه که پیشتر نیز ذکر شد، کاربرد اولیۀ آن بهعنوان فعل اصلی، تنها به متون ادبی محدود شده است.
امروزه فعل «شدن» صرفاً در قالب یک فعل ربطی و فعل وجهی، جزئی از
ساختهای سببی دوجملهوارهای یا همکرد افعال مرکب مجهول و یا یک فعل کمکی در ساخت مجهول غیرشخصی به کار میرود. نمودار (۶) فراوانی انواع فعل «شدن» در پیکرة وابستگی نحوی زبان فارسی و نمودار (۷) درصد فراوانی هر کاربرد را نمایش میدهد.
نمودار 6. فراوانی انواع کاربرد فعل «شدن» در پیکرة وابستگی نحوی زبان فارسی
نمودار 7. درصد فراوانی انواع کاربردهای فعل «شدن» در پیکرة وابستگی نحوی زبان فارسی
- نتیجهگیری
در مقالۀ حاضر پس از شرح پیشینهای از مطالعات صورتگرفته پیرامون جهت مجهول در زبان فارسی، به طرح مبانی نظری برنامۀ کمینهگرا در بررسی جهت فعل پرداختیم. سپس، نشان دادیم که آنچه تحتعنوان رویکرد کمینهگرای کالینز (2005) برای حلوفصل چگونگی تشکیل ساخت مجهول معرفی شده، از اساس ایراداتی دارد که موجب ضعف و ناتوانی این رویکرد در تحلیل برخی از ساختهای زبانی میشود. ازاینرو، با تکیه بر رویکرد متأخر بوورز (2010; 2018)، جملات دارای برچسب مجهول در پیکرة وابستگی نحوی زبان فارسی را تجزیه و تحلیل کردیم. نتایج حاصل نشان میدهند که در این پیکره صرفاً بهعلت حضور فعل «شدن» در ساخت، برچسب مجهول به کل جمله اعطا شده است. باوجوداین، آنچه ذیل رویکرد کمینهگرای بوورز بهعنوان جملۀ مجهول شناخته میشود، ویژگیهایی دارد که تنها یکی از آنها حضور فعل کمکی در جمله است.
از میان کاربردهای ذکرشده برای فعل «شدن» در زبان فارسی، تنها کاربرد این فعل در مقام یک فعل معین در ساختهای مجهول شخصی و غیرشخصی را میتوان با برچسب مجهول در پیکره پذیرفت. از مجموع 4286 جمله، ۳۸۲۳ جمله (۹۰٪) این شرایط را دارند. فعل «شدن» در این ساختها میتواند مطابق با دیدگاه بوورز در جایگاه هستۀ گروه اسناد ادغام شود. به هر روی، همانطور که تحلیل جملات زبان فارسی نیز نشان داد، از دستاوردهای بارز این رویکرد حلوفصل جایگاه نحوی گروههای اسمی باتوجهبه نقشهای معنایی متمایز آنها، تعیین جایگاه عبارت کنادی در جملات مجهول، پرداختن به مقولۀ سور شناور و همچنین، ایجاد تمایز در شیوۀ ادغام جملات اسنادی و جملات مجهول است.
[1]. passive
[2]. Chomsky, N.
[3]. transformation
[4]. morphosyntactic
[5]. passivization
[6]. raise
[7]. by-phrase
[8]. Relational Grammar
[9]. Minimalist Program (MP)
[10]. movements
[11]. universal rules
[12]. Keenan, E., & Dryer, M. S.
[13]. Moyne, J.
[14]. morphological passive
[15]. non-morphological passive
[16]. inflectional
[17]. analytic
[18]. auxiliary
[19]. Perlmutter, D., & Postal, P.
[20]. active
[21]. chômeur
[22]. Role and Reference Grammar
[23]. privileged syntactic argument
[24]. affective
[25]. impersonal passive
[26]. syntactic valency
[27] . structural
[28]. functional
[29]. Emonds, J.
[30]. past participle suffix
[31]. verbal passive
[32]. adjectival passive
[33]. unaccusative complex predicate
[34]. logical form
[35]. phonetic form
[36]. perfect aspect
[37]. passive projection (Pass P)
[38]. Collins, C.
[39]. smuggling approach
[40]. Uniform Theta Assignment Hypothesis (UTAH)
[41]. Dynamic Antisymmetry Theory
[42]. functional node
[43]. voice node
[44]. complement
[45]. light verb
[46]. specifier
[47]. light
[48]. merge
[49]. Radford, A.
[50]. passive participle form
[51]. homophone
[52]. perfect participle form
[53]. argument movement (A-movement)
[54]. thematic complement
[55]. θ-role
[56]. pragmatic restrictions
[57]. mapped
[58]. M (marked)
[59]. voice phrase (VoiP)
[60]. participle phrase (PartP)
[61]. checking
[62]. transitive phrase (TrP)
[63]. transitive voice (Vtr)
[64]. predication
[65]. Universal Order of Merge (UOM)
[66]. instrument
[67]. benefactive
[68]. goal
[69]. source
[70]. Spec Age P (Agent Phrase)
[71]. این رویکرد نقطۀ مقابل دیدگاه دستور شناختی در خصوص ساخت مجهول است. انگارۀ دستور شناختی به گونۀ متفاوتی به تحلیل چنین ساختهایی میپردازد. شاهد این امر سخن لانگاکر (1982: 57) است که معتقد است «ساخت مجهول از ساختی معلوم مشتق نخواهد شد. هر تکواژی در این ساخت معنامند است و یه شکل فعال در ساخت معنایی شرکت دارد. همچنین، مفعول حرف اضافۀ by تنها مفعول این حرف اضافه است: تنزل مرتبهای برای آن وجود ندارد و در هیچ سطحی فاعل نبوده است».
[72]. understood external argument
[73]. Phi Features
[74]. Extended Projection Principle (EPP)
[75]. theme phrase (ThP)
[76]. affectee phrase (AffP)
[77]. same argument position
[78]. نام گره جهت مجدداً توسط بوورز (2018) به گره vtr تغییر یافت.
[79]. floating quantifier
[80]. totality phrase (TotP)
[81]. maximizing effect
[82]. در ساختهایی موسوم به ساخت مجهول غیرشخصی، فعل «شدن» بهعنوان یک فعل کمکی مجهولساز نقش ایفا میکند. در این جملات، فعل با ساختواژۀ مجهول (صفت مفعولی+شدن) ظاهر میشود، اما در جایگاه فاعلی این جملات مجهول، موضوعی که دارای نقش معنایی کنشپذیر/پذیرا باشد، دیده نمیشود. کاربرد این نوع از ساخت مجهول بسامد کمتری نسبت به مجهول شخصی دارد. برای مثال داریم: گفته شده که او بر اولین گردآوری و تألیفهای موسیقی کلیسای اولیه نظارت و مباشرت داشته است.
[83]. طبیبزاده (1385) در مقالۀ خود با عنوان ساختهای اسنادی و سببی در زبان فارسی متذکر میشود که اقلامی همچون «خوشحالشدن»، «زیباشدن»، «مهندسشدن»، «چاقشدن» و «سردشدن» در زبان فارسی در واژگان و یا فرهنگها بهعنوان مدخل فعلی ضبط نمیشوند، بلکه اینها در زنجیرۀ بسیار زایای «مسندالیه+ مسند+ فعل اسنادی» شرکت میکنند.
[84]. auxiliation
[85]. grammaticalization