Document Type : Research Paper
Authors
1 Allameh Tabataba'i University ,Tehran . Iran
2 Department of Linguistics, Faculty of Persian Literature and Foreign Languages, Allameh Tabatab'i University, Tehran, Iran
3 Associate professor of Allameh Tabataba'i University ,Tehran . Iran
Abstract
This article accounts for the acoustic grounds of the diachronic lenition of Old Persian /k/ to [ʧ] and [z] in certain verbal (present tense) and nonverbal forms and to [x] in the past tense of the same verbs, in /V__ [a, e]/ and /V__[t]/ contexts respectively. In order to replicate the phonetic context of these diachronic changes within the framework of laboratory phonology, present day Persian forms containing the same phonetic contexts were uttered twice by two male speakers of Persian and recorded and analyzed using the Praat software (version 5363). The results of the acoustic analysis of the recorded samples and Independent-Samples t-test indicated that [k] shows a high degree of fronting within the context of the stressed vowels [á, é]. At the same time, aspiration in intervocalic position motivates the spirantization/affrication of this consonant. Intervocalic fronted [c] and [ʧ] are acoustically similar to each other as well as to [ʃ] and [s]. The consonants [c] and [x] have certain common acoustic characteristics when they appear before [t]. Therefore, [c] is prone to be weakened and interpreted as a fricative/affricate in such contexts.
Keywords
- مقدمه
همخوانها در جایگاه میان دو واکه و در پایان هجا پیش از همخوان آغازة هجای بعد، وضعیت ناپایداری دارند و غالباً دستخوش تغییراتی میشوند (Honeybone, 2008). این تغییرات که از آنها با عنوان نرمشدگی[1] یا تضعیف[2] یادمیشود، دگرگونیهایی هستند که طی آن عنصری ویژگیهای همخوانی خود را ازدستمیدهد و بیشازپیش، به واکهها شبیه میشود (Trask, 2000: 90; Ashby & Maidment, 2005: 141). سایشیشدگی[3] همخوان /k/ پیش از همخوانی دیگر و نیز در بافت میانواکهای در گذر از ایرانی باستان به فارسی امروز، نمونة بارز همین نوع تغییرات است. مصداق چنین تغییراتی در تناوب[4]ریشة فعلی در صورتهای گذشته و حال گروهی از فعلهای زبان فارسی، مانند افروخت ~ افروز؛ سوخت ~ سوز؛ ریخت ~ ریز و نظایر آن یافتمیشود. سیر تحول این گونه صورتها در تاریخ زبان فارسی و تغییرات آوایی صورتگرفته را میتوان در نمونۀ شمارة (1) دید (ابوالقاسمی، 1373: 29ـ30)[5]:
(1)
ایرانی باستان |
*abi-√rauk ( <raux)-ta |
*abi-√rauk (> rauč)-a |
|
↓ |
↓ |
فارسی میانه |
abrōx-t |
abrōz |
|
↓ |
↓ |
فارسی امروز |
afrux-t افروخت |
afruz افروز |
تغییر آوایی |
k→x/ـــــ + t |
k→ č/Vــــ +V č→z/Vــــ+V |
مجاورت تکواژهای /-ta/ و /-a/ در ایرانی باستان، با همخوان /k/ در جایگاه پایانی ریشههای فعلی، منجر به تضعیف این همخوان شده است، اما بهدلیل متفاوت بودن بافت تضعیف (بافت پیشهمخوانی در برابر بافت میانواکهای)، نتیجة این فرایند متفاوت بوده و به تناوب میان صورتهای گذشته و حال در فعلهایی از این دست در فارسی امروز منجرشدهاست. سایشیشدگی همخوان /k/ محدود به بافت تکواژ /ta-/ نیست. در واقع، یکی از مشخصههایی که زبان ایرانی اولیه[6] را از زبان هندی اولیه[7] متمایز میساخته، ظهور همخوان سایشی بیواک /x/ در جایگاه پیش از همخوان (Testen, 1997: 572) و بعضاً پیش از واکه در زبان ایرانی است. مجموعه مثالهای (2) این تغییر را نشانمیدهند (حسندوست، ۱۳۹۳: ذیل مدخلها):
(2)
هندواروپایی |
ایرانی باستان |
فارسی امروز |
|
*√kšīrá- |
√xšīrá |
šir |
شیر (نوشیدنی) |
*√ksei̭-ti̭- |
√xša(>a:)ja-θja- |
šɑh |
شاه |
*√u̯ōku̯-s- |
√wāxš- |
vaxš |
وخش (گفتن) |
*√k̂uk-lo- |
√suxra- |
sorx |
سرخ |
*√tuk-men- |
√tux-man- |
toxm |
تخم |
*√leuk-s-no- |
√rauxš-na- |
ro:šan |
روشن |
*√ku̯sep- |
√xšap- |
šab |
شب |
اینگونه مثالها نشانمیدهند که در ایرانی باستان، توالی /kC/ هندواروپایی[8] با توالی /xC/ جایگزینشدهاست. در چنین خوشههایی، هنگامی که C همخوان /š/ بودهاست، /x/ در دورة بعد حذفشدهاست، اما در مجاورت دیگر همخوانها و از جمله در مجاورت تکواژ گذشتهساز /-t/ باقیماندهاست. این ویژگی زبان فارسی مشابه به زبان انگلیسی است. قانون سایشیشدگی ژرمنی[9] منجر به سایشیشدن /k/ به [x] قبل از همخوانهای لثوی تکواژ گذشتهساز /-t, -d/ در ستاک برخی از فعلهای زبان انگلیسی باستان شدهاست. سپس، از اواخر دورة انگلیسی میانه [x] در آنها حذفشدهاست و تناوبهای امروزی [bɔ:t]~ buy/bought [baɪ]و[tɔ:t] ~[ti:ʧ] teach/taught شکلگرفتهاند(Anderwald, 2009: 4-6 & 199) .
در صورتهای حال فعلهای فارسی، همخوان /k/ بین دو واکه، قبل از واکة پیشین قرارداشته است و در این بافت نهتنها شیوۀ تولید آن، بلکه جایگاه تولید و وضعیت حنجره نیز تغییر کرده و به بافت واکهای شبیهتر شدهاست. بهبیان دیگر، انسدادی نرمکامی /k/ طی دو فرایند نرمشدگی نرمکامی[10] (Zigis et al., 2008; Recasense, 2011) و پیشینشدگی (Calabrese, 1965: 301) به انسایشی پسلثوی [č] تغییر یافته و این همخوان اخیر نیز با پشت سر گذاشتن همین دو فرایند، در نهایت به سایشی لثوی [z] تبدیلشدهاست (.(k > č > z تغییر در جایگاه نخستین تولید همخوانهای بدنهای، غالباً با سایشیشدگی آنها همراه است و در نتیجه، این همخوانها به شکل آوایی انسایشی ظاهرمیشوند (Krämer & Urek, 2015). پیشینشدگی همخوانهای نرمکامی نیز معمولاً در بافت واکههای پیشین /i, e/و غلت/j/ دیدهمیشود (Chen, 1973; Bhat, 1978; Hall, 2000) و در این فرایند جایگاه واکه نسبت به ارتفاع آن نقش مهمتری دارد (Bhat, 1978; Kochetov, 2011). نمونههای پیشینشدگی و انسایشیشدگی /k/ به [č] در تاریخ زبان فارسی فراواناند (حسندوست، ۱۳۹۳: ذیل مدخلها):
(3)
هندواروپایی |
ایرانی باستان |
فارسی امروز |
|
*√ker- |
√ča:raka- |
čɑre |
چاره |
*√(s)kṷer- |
√čarman- |
čarm |
چرم |
*√ku̯ek̂-s- |
√čašman- |
čašm |
چشم |
*√kenɡo- |
√čanɡa- |
čanɡ |
چنگ |
*√ku̯etuer- |
√čaθwar- |
čahɑr |
چهار |
حتی در فارسی امروز نیز در تلفظ واژههایی مانند پوک و پوچ، کرک و کرچ، کمچه و چمچه، کلباسه و چلپاسه (فرهنگ دهخدا، ۱۳۷۷: ذیل مدخل واژهها) میان این دو همخوان تناوب دیدهمیشود. تناوب میان [k] و [č] در اکثر این واژهها و در مثالهای (۳) به جایگاه آغازین واژه محدود است و هرگاه همخوان /k/ در بافت بین دو آوای رسا قرار گرفته، در تحول زبان فارسی به [ǰ] یا [z] تغییریافتهاست (حسندوست، ۱۳۹۳: ذیل مدخلها):
(4)
هندواروپایی |
ایرانی باستان |
فارسی امروز |
|
*√keit-lo- |
ana-√čiθ-ra- |
anǰir |
انجیر |
*√penku̯- |
√panč-a- |
panǰ |
پنج |
*√ueku̯- |
ā-√vāč-a- |
آواز |
|
*√tak- |
ham-√tāč-aka- |
andɑze |
اندازه |
*√leuk- |
√rauča- |
ruz |
روز |
*ṷi-√leiku̯- |
wi-√raiča- |
ɡoriz |
گریز |
زبان بلوچی که بسیاری از ویژگیهای آوایی/واجی ایرانی باستان را حفظکردهاست نیز، صورتهایی با آوای [č] دارد که در زبان فارسی [z] تلفظمیشوند، مانند واژههای /rōčan, rōč, ɡičin/ که در فارسی امروز بهترتیب، [rōzan] روزن، [ruz] روز و [ɡozin] گزین تلفظمیشوند. تبدیل [č] به [z] باید از مسیر [ǰ] یا [s] عبورکردهباشد. در وضعیت نخست، آوای [č] بهدلیل واقعشدن در بافت میانواکهای، نخست به همتای واکدار خود یعنی [ǰ] و بعد به [z] بدلشدهاست؛ یعنی واکدارشدگی پیش از تغییر جایگاه تولید صورتگرفتهاست. نمونههایی از ایرانی باستان مانند [wī-či-nau]، [raǰ] و [bōǰ] که در فارسی امروز بهترتیب به [ɡozin/veǰin] گزین/ وجین، [raz] رنگ و [bɑz] باز تبدیلشدهاند، نمایندة این حالت هستند (Korn, 2005: 84-85). از سوی دیگر، آوای [č] در تبدیل به [z] میتواند از مسیر [s] عبورکردهباشد، یعنی ابتدا تغییر جایگاه تولید و سپس، واکدارشدگی اتفاق افتادهباشد که نمونههایی از این روند تاریخی در زبان فارسی دیدهنمیشود.
در مقالۀ حاضر قصدداریم در قالب واجشناسی آزمایشگاهی[11] (Ohala, 1984; Pierrhumbert et al., 1996; Tams, 2018) پایههای صوتشناختی[12] تغییر همخوان /k/ به [x] و [z] را در ریشة افعال فارسی بیابیم. در واجشناسی آزمایشگاهی میتوان با فراهمکردن بافت تغییرات آوایی درزمانی در محیط آزمایشگاه، پایههای آوایی این تغییرات را دید و تشخیصداد. آزمایش در این مفهوم، پیش از این، در آثار ایسپر[13] (1925) و هدن[14] (1938) نیز موردتوجه قرارگرفتهبود، اما واردشدن آن در انگارة واجشناسی تاریخی اوهالا[15] (1984)، توصیف روشنتری از ابعاد آن بهدستدادهاست:
شکل ۱. انگارة واجشناسی تاریخی (Ohala, 1984: 335)
کشف تغییرات آوایی |
توضیح آنها |
نحوة انتقال آنها خاستگاه آنها
توضیح غیرفیزیکی برای تغییرات غیرطبیعی |
توضیح فیزیکی برای تغییرات طبیعی |
از فردی به فرد دیگر |
از واژهای به واژة دیگر |
ارجاع به وقایع شنیداری |
ارجاع به وقایع تولیدی |
ارجاع به وقایع دستوری، فرهنگی، اجتماعی |
نخستین گام در این انگاره، کشف تغییرات آوایی و دستهبندی آنهاست. سپس، نوبت به توضیح چگونگی این تغییرات میرسد؛ این که خاستگاه آنها چیست و چگونه در گذر زمان منتقلشدهاند. بخشی از تغییرات آوایی، مانند تصحیحهای افراطی[16]، تلفظهای متنوع سبکی، تعمیمهای قیاسی[17] الگوهای دستوری و نظایر آنها، بهطور غیرطبیعی رخمیدهند و به یک زبان و یا به مقطع خاصی از زمان تعلقدارند. این تغییرات در قلمروی احتمالات و عوامل غیرقابلپیشبینی میگنجند، اما بخش دیگری از تغییرات آوایی پایۀ فیزیکی دارند. تغییرات آوایی طبیعی در زبانهای بیشماری قابلمشاهدهاند که ممکن است بهلحاظ ردهشناختی، زمانی و جغرافیایی از هم فاصله داشتهباشند. این تغییرات با محدودیت[18]های جهانی در نظام تولید و ادراک گفتار مشترک میان انسانها مرتبط هستند و برای توصیف آنها به شواهدی از نحوة تولید و ادراک نیاز است. چنین عواملی قابلاحیا و بررسی در محیطهای آزمایشگاهی هستند (Ohala, 1984; 1989) و واجشناسی آزمایشگاهی راهکارهای لازم برای دستیابی به شواهد آنها را فراهمکردهاست. هدف اصلی واجشناسی آزمایشگاهی کمکردن فاصلة میان آواشناسی و واجشناسی و پیوند روشهای نظری مطالعة گفتار با روشهای تجربی است تا بتواند تمام جنبههای مؤثر در تولید، درک و اکتساب زبان را پوششدهد. اگر زبان پدیدهای طبیعی و نظامی شناختی است، باید در خلال رویدادهای دنیای فیزیکی و در ارتباط با تواناییهای خاص نوع بشر و نیز در ارتباط با تعامل انداموارهها با محیط اطراف توصیفشود (Pierrhumbert et al., 1996: 1-8). گشودهشدن پنجرة این فرایند علمی بهسوی واجشناسی تاریخی، نقطة عطفی در مطالعة تغییرات درزمانی آواها و واجها بودهاست (Ohala, 1989).
۲. پیشینة مطالعات
مشاهدۀ تغییرات آوایی مشابه در زبانهای خویشاوند و غیرخویشاوند بدین معناست که این تغییرات بهدلایل آوایی، اعم از تولیدی، فیزیکی یا ادراکی صورتمیپذیرند. در تغییر تاریخی /k/ به [x] در بافت همخوان /t/، فرایند سایشیشدگی و در تغییر /k/ به [z] در بافت میانواکهای، فرایندهای انسایشیشدگی، واکدارشدگی و تغییر جایگاه تولید رخدادهاند.
انسدادیهای بیواک دمیده نسبت به انسدادیهای بیواک نادمیده گرایش بیشتری به سایشیشدن دارند، زیرا مرحلة بست آنها بهنسبت کوتاهتر است. همچنین، مشخصة [چاکنای گسترده[19]] در تولید انسدادیهای دمیده نمایندۀ همان وضعیتی است که در تولید آواهای سایشی مشاهدهمیشود. هر دو همخوان در توالی /kt/ بیواکاند، اما بیشترین میزان بازبودن حنجره در پایان اولین همخوان رخمیدهد و بهتدریج، از میزان بازبودن آن تا رسیدن به نقطة انسداد برای همخوان بعدی، کاستهمیشود. به این دلیل که در تولید [k] چاکنای بازتر از زمان تولید [t] است، /k/ به آوایی سایشی تعبیر و در نهایت تبدیلمیشود(Iverson & Salmons, 1995) .
اوهالا (1983) رهش انسایشیشدة[20] انسدادیهای بیواک را قبل از واکههای پیشین افراشته، فرایندی طبیعی میداند. مجرای دهان در تولید واکههای افراشته نسبت به واکههای افتادهتر، بستهتر است و طبیعی است که عبور سریع جریان هوا از این مجرای کمعرض با سایش همراه باشد. کیتینگ و راهیلی[21] (1993) با کمک پرتونگاری اشعۀ ایکس، به شباهت تولیدی و صوتشناختی انسدادی نرمکامی با آوای انسایشی در بافت واکههای پیشین پیبردهاند. قلة اصلی در طیف بسامدی[22]رهش همخوانها، نمایندۀ بازخوانی هوا در تولید آنها در مجرای دهان است و ارزش بسامدی[23] آن به واکة بعد وابسته است. آواهای نرمکامی پیش از واکههای پیشینتر، بدنـة بازخوانی محدودتر و قلة بسامدی بالاتری دارند. گوین[24] (1998) و چنگ[25] و همکاران (2001)، برخلاف کالابریس[26] (1965) و لی[27] (2000: 423-425)، معتقدند تبدیل [k] به [ʧ] قبل از واکهها و غلتهای پیشین با شباهت طیف بسامدی رهش انسدادی نرمکامی با نوفة سایش آوای انسایشی لثوی ـ کامی در این بافت در ارتباط است، بهطوریکه قلة بسامدی هر دو آوا بالاتر از قلة بسامدی انسدادیهای نرمکامی در سایر بافتها و حدود ۲۵۰۰ـ۳۵۰۰ هرتز است. این شباهت صوتشناختی به سوءادراک شنونده منجرمیگردد. یافتههای چنگ و همکاران (2001) نشان میدهد که تبدیل یکسویة [ki] به [ʧi] در خانوادههای زبانی اسلاوی[28]، هندوایرانی و بانتو[29] به همین دلیل است. به باور آنها، شنونده ممکن است توالی [ki] را به [ti] یا [ʧi] تعبیرکند، زیرا در طیفنگاشت[30] انفجار [k] (در مجاورت [i])، قلهای با بسامد میانی متراکم دیدهمیشود که طیفنگاشت [t] فاقد آن است. این مشخصة ممیز میتواند به حدی در گفتار تضعیفشود که شنونده [k] را به [t] تعبیرکند. تغییر [ki] به [ʧi] نیز بهدلیل ترکیب با نوفة دمش[31] همخوان نرمکامی است، زیرا همخوانهای نرمکامی بهویژه پیش از واکة i//، زمان آغاز واک (زاو)[32] طولانی دارند. بنابراین، نوفة دمش پس از انفجار [kʰi]، بهعنوان [ʃ] در [ʧ] تعبیرمیشود. گواه این امر این است که این سوءتعبیر در مورد همتای واکدار همخوان نرمکامی کمتر اتفاقمیافتد و تبدیل [ɡi] به [ʤi] بسامد وقوع کمتری دارد، زیرا تولید همخوان [ɡ] فاقد دمش بعد از انفجار است.
بتمن[33] (2007: 203 & 213-214) کامیشدگی همخوان نرمکامی /k/ پیش از واکهها را به میزان همپوشانی ژستهای تولیدی همخوان و واکه بهلحاظ زمانی، نسبتدادهاست. به اعتقاد او، در کامیشدگی کامل[34] (تبدیل /k/ به [ʧ]) نسبت به کامیشدگی ثانویه[35] (تبدیل /k/ به [kʲ])، آمیزش ژستهای تولیدی میان همخوان و واکة بعد (در این مورد، ژستهای زبانی)، از زمانی زودتر آغازمیشود. یعنی در تبدیل به [ʧ]، تولید واکه (آغازة واکه[36]) قبل از رهش، در میانة گیرش [k] آغازمیشود و در تبدیل به [kʲ]، شروع واکه همزمان با رهش همخوان است. زیگیس[37] و همکاران 2008)) نیز با بررسی ویژگیهای صوتشناختی زاو، قلة طیفنگاشتی انفجار، گذر سازهای[38] و شدت رهش انفجار در توالی /kV/ به این نتیجه رسیدهاند که دمیدگی همخوان نرمکامی [kh] در زبان آلمانی عامل اصلی ادراک آن بهصورت [ʧ] قبل از آواهای [i, ɛ, j] است، اما نرمشدگی گونة نادمیدة آن که در سایر زبانها نهتنها در بافت آواهای پیشین، بلکه قبل از واکههای افتاده و مرکزی و نیز در جایگاه پایان واژه رخمیدهد، به شدت رهش انفجار [c] تولیدشده در میانة مسیر تغییر و محدودة بسامد سازهای در آن شرایط جایگاهی و بافتی خاص مربوط است. رکاسنس و اسپینوزا[39] (2003) و رکاسنس (2011) نیز معتقدند تبدیل [k] به [ʧ] در زبانهای رومیایی[40] از مسیر تولید [c] عبورمیکند که جایگاه تولید آن بسته به سبک گویشور، بافت واکهای، جایگاه همخوان در واژه و نیز ویژگیهای نوایی متفاوت است. تولید [c] با افزایش میزان تماس زبان با پیشکام و همپوشانی زمانی و مکانی ژستهای تولیدی و تقویت آنها همراه است، اما شدت انفجار رهش این واجگونة کامی یا رهش سایشی طولانیتر آن قبل از/i, e, j/ و حتی قبل از واکة /a/ و یا در پایان واژه قبل از هر واکهای دیگر، منجر به ادراک آن بهصورت [ʧ] میشود که ممکن است در ادامة مسیر، به گونههای سایشی[ç] ، [ʃ] یا [s] ساده شود. واکههای افتاده امکان تماس وسیعتر بخش میانی بدنة زبان با کام را در تولید [c] فراهممیآورند. در نتیجه، دیرش نسبتاً طولانی انفجار آن و نیز گذر سازهای طولانی آن در طی فاصلة قابلتوجه بدنة زبان برای رسیدن به واکة افتاده، باعث ادراک آن به آوایی انسایشی میشود. بیواک بودن همخوان انسدادی اولیه توجیه دیگری برای بالابودن حجم و سطح فشار جریان هوا در مرحلة رهش آن است. بههمیندلیل، در زبانهای دنیا، انسایشیشدگی انسدادیهای واکدار نسبت به همتای بیواک آنها، بسامد وقوع کمتری دارد. رکاسنس (2011) همچنین به این نکته اشارهکردهاست که جایگاه تکیه بر کامیشدن و تضعیف /k/ مؤثر است. این آوای انسدادی در جایگاههای تکیهبر جایگاه تولید پیشینتر، سطح تماس وسیعتر و انفجار شدیدتری دارد (بهویژه در تولید آوای انسدادی کامی [c] در مجاورت واکة /a/). در نتیجه، امکان انسایشیشدگی آن در این جایگاه بیشتر است. سایشیشدگی آوای انسایشی نیز با تغییر در ویژگیهای صوتشناختی آن همراه است. از مهمترین این تغییرات میتوان به کاهش دیرش بست و شیب دامنة سایش[41] و در مقابل، افزایش دیرش سایش و زمان رسیدن به میزان بیشینة آن[42] اشارهکرد (Repp et al., 1978; Dorman et al., 1980).
ظهور آوای [ʧ] و امکان تبدیل آن به [s] در جایگاه تکیهبر در زبانهای رومیایی مشابه پیشبینی ما در مورد زبان فارسی است، با این تفاوت که واکدار بودن برونداد نهایی فرایند تضعیف در آن زبانها، بهدلیل اشتقاق آن از همخوان انسدادی واکدار [ɡ] اولیه است، درحالیکه فرضیة ما برای واکدار شدن آوای سایشی مشتق از [k] در ساخت فعلهای زبان فارسی، قرارگیری و واکدارشدگی آن در بافت میانواکهای و در جایگاه تکیهبر است. افزونبراین، در فارسی امروزی نیز همخوانهای انسدادی بیواک، از جمله /k/، در تمام بافتها به درجات مختلف دمیدهاند (حقشناس، ۱۳۷۶: ۱۱۰؛ ثمره، ۱۳۷۸: ۲۶ و ۳۸ـ۴۸) و تنها در بافت آواهای سایشی بیواک، از میزان دمیدگی آنها کاستهمیشود (بیجنخان، ۱۳۷۴: ۹۳؛ مدرسی قوامی، ۱۳۸۶؛ صادقی، ۱۳۸۶). برای اطمینان از صحت پیشبینیها و سنجش فرضیههای خود در مورد زبان فارسی، بررسی آزمایشگاهی دادههای این زبان و سرنخهای صوتشناختی تغییرات رخداده در آنها لازم است. در دو بخش بعد، به نحوة گردآوری و اندازهگیری دادهها و تحلیل صوتشناختی آنها میپردازیم.
۳. روش پژوهش
بهمنظور مقایسة ویژگیهای همخوان انسدادی بدنهای با خصوصیات آواهای انسایشی و سایشی، صورتهایی از زبان فارسی معیار امروز انتخابشدند که در آنها، همخوانهای مذکور در بافتی مشابه با بافت موجود در فعلهای ایرانی باستان قراردارند؛ در هجای تکیهبر، در بافت /V__aC/ و ./V__t/همچنین، برای مقایسة ویژگیهای همخوان انسدادی بدنهای بیواک، این همخوانها قبل از واکههای پیشین /e, a/ در هجای فاقد تکیه و نیز پیش از واکههای پسین /o, ɑ/ مورد توجه قرارگرفتند. واکة سازندة ستاک حال در این دسته از فعلهای ایرانی باستان، واکة /a/ بودهاست که با قرارگیری در پایان ریشه، ستاک فعلی میساختهاست، اما در زبان فارسی معیار امروز، این واکه تنها در پایان دو واژة «وَ» /va/ و «نه» /na/ قرار دارد و در دادههای مورد بررسی ما، واکة /a/ در هجای بسته واقعشدهاست. همچنین، در ریشۀ هندواروپایی برخی از واژههای ایرانی باستان (مثال ۳)، همخوان انسدادی بدنهای بیواک پیش از واکة /e/ ظاهرشدهاست. این امکان وجوددارد که انسایشیشدگی این همخوان پیش از تبدیل /e/ به /a/ رخدادهباشد. انتخاب بافت /V__e/ بهمنظور بررسی این امکان صورتگرفتهاست. صورتهای موردبررسی این پژوهش در جدول (1) فهرست شدهاند:
جدول ۱. دادههای مورد بررسی پژوهش
/___C/ |
|
/___a/, /___ɑ/ |
|
/___e/, /___o/ |
|||
پاکتر باختر |
/pɑc.taɹ/
/bɑχ.taɹ |
|
پکر کچل |
/pa.cáɹ/
/ca.ʧál/ |
|
واکه پاچه |
/vɑ.cé/
/pɑ.ʧé/ |
مسکن مشکل |
/mas.can/
/moʃ.cel/ |
|
عسل بشر |
/Ɂa.sál/
/ba.ʃáɹ/ |
|
ماسه لاشه |
/mɑ.sé/
/lɑ.ʃé/ |
|
|
|
نکره کسبه حشره |
/na.ca.ɹé/
/ca.sa.bé/
/ha.ʃa.ɹé/ |
|
باکری ناصری کاشفی |
/bɑ.ce.ɹí/
/nɑ.se.ɹí/
/kɑ.ʃe.fí/ |
|
|
|
عطسهام (گرفت) پرت شم |
/Ɂat.sam/
/paɹt.ʃam/
|
|
عطسه پرت شه راکن |
/Ɂat.sé/
/paɹt.ʃe/
/ɹɑ.kón/ |
|
|
|
مکان |
/ma.kɑ́n/ |
|
|
واژههای جدول (1) در اختیار دو گویشور مرد زبان فارسی معیار قرار گرفتند و از آنها خواسته شد تا هر یک از آنها را دو بار بخوانند؛ یکبار در جملة حامل «کلمة ... را بخوانید» و بار دیگر، خارج از آن. خوانشها مستقیماً توسط نرمافزار پرت[43] نسخة 63/3/5 ((Boersma &Weenink, 2011 ضبطشد و طیفنگاشت و موج صوتی[44] ثبتشدة آنها موردبررسی قرارگرفت. پس از محاسبة میانگین پارامترهای صوتشناختی موردنظر (پیوست ۱)، معناداری/ عدممعناداری اختلاف میانگین آنها با استفاده از آزمون تی نمونههای مستقل[45] با نرمافزار اسپیاساس[46] (2016) نسخة ۲۴ تعیینشد. مطابق این آزمون، اگر ۰۵/۰ p≤ باشد، اختلاف میانگین دو نمونه بهلحاظ آماری معنادار است (پیوست ۲). جزئیات تحلیلهای صوتشناختی در بخش بعد آمدهاست.
۴. یافتهها
در بخشهای (1) و (2)، پیشینتر بودن جایگاه تولید همخوان انسدادی، افزایش میزان دمش و شدت انفجار رهش بهعنوان شواهد آوایی تضعیف همخوان انسدادی به گونة انسایشی آن در بافت قبل از واکههای پیشین معرفیشدند که این شواهد بهویژه در جایگاه تکیهبر واژه خودنماییمیکنند. همچنین، دریافتیم کاهش دیرش بست و شیب دامنة سایش و در مقابل، افزایش دیرش سایش و زمان رسیدن به میزان بیشینة آن از سرنخهای صوتشناختی سایشیشدگی آواهای انسدادی یا انسایشی هستند. در این بخش، به بررسی این شواهد در دادههای گردآوریشده میپردازیم.
۴ـ۱. پیشینشدگی در بافت واکههای پیشین
اولین تغییر در مسیر تضعیف همخوان انسدادی /k/ به [ʧ] و سپس به [z]، پیشینشدن جایگاه تولید آن است. در فارسی امروز، آوای نرمکامی [k] پیش از واکههای پسین، واجگونة همخوان انسدادی بدنهای کامی /c/ است (ثمره، ۱۳۷۸: ۴۱؛ کرد زعفرانلو کامبوزیا: ۱۳۹۲: ۱۸۰؛ اشرفزاده و نوربخش: ۱۳۹۳؛ عظیمی، ۱۳۹۴: ۱۰۵). بنابراین، انتظار داریم در بافت پیش از واکههای /a, e/ با گونة پیشین این همخوان مواجهشویم. مرکز تجمع انرژی در انفجار رهش[47] همخوان، یکی از سرنخهای صوتشناختی جایگاه تولید همخوانهای انسدادی است(Reetz & Jongman, 2009: 192-193) . برای بهدستآوردن مرکز تجمع انرژی در نرمافزار پرت، پس از انتخاب محدودة موردنظر (در اینجا، قطعة انفجار رهش)، نخست قطعة بسامدی[48] آن را از مسیر Spectrum (Edit Window) > View Spectral Slice استخراجمیکنیم. سپس، از مسیر Spectral Slice (Object Window) > Query > Get Center of Gravity بسامد مرکز تجمع انرژی را در طیف بسامدی قطعة رهش همخوان بهدستمیآوریم (Styler, 2017: 26 & 30).
میانگین بهدستآمده از اندازهگیریها نشانمیدهد که مرکز تجمع انرژی در طیف بسامدی قطعة رهش همخوان انسدادی در هجاهای تکیهبر و پیش از واکههای /e, a/ بسامد بالاتری دارد تا در هجاهای فاقد تکیه و یا پیش از واکههای/o, ɑ/ ، اما این برتری فقط بهلحاظ جایگاه واکه و نه از نظر تکیهبر بودن آن معنادار است. مرکز تجمع انرژی در نوفة سایش [ʧ] پیش از واکههای/é/ و /á/، از میزان آن در قطعة رهش [c] در همان بافتها بیشتر است و این تفاوت در بافت واکة /a/ معنادار است. طبق مشاهدات بیجنخان (۱۳۹۲: ۳۲0ـ۳۲2)، انسایشیهای زبان فارسی دو مرکز تجمع انرژی در بسامدهای ۲۷۰۰ـ۳۲۰۰ و ۴۳۰۰ـ۵۰۰۰ هرتز دارند. یافتههای ما در مورد همخوان [ʧ] نشانمیدهد که بسامد مرکز اول تجمع انرژی این آوا در بافت واکههای پیشین، به مرکز تجمع انرژی در قطعة رهش آوای[c] نزدیک است، گرچه بهطورکلی، بسامد مرکز تجمع انرژی در همخوانهای انسدادی پیشینتر، بالاتر است: [tʃ] > [c] > [k] (پیوست ۱).
میانگین شدت انرژی رهش همخوان انسدادی نیز پس از بهدستآوردن قطعة بسامدی آن (روش بالا)، از مسیر زیر تعیینمیشود (Styler, 2017: 25):
Spectral Slice (Object Window) > Sound > To Sound > To Intensity > Query > Get mean…
میانگین شدت انرژی در رهش همخوان، در هجاهای تکیهبر [cé] و [cá] بهطور غیرمعنادار، بیش از مقدار آن در همتاهای بیتکیة آنهاست. میانگین این پارامتر در گونههای پسین همخوان انسدادی بیشتر از گونههای پیشین آن است، اما این تفاوت تنها در مقایسة [cá]/[kɑ́] معنادار است. شدت نوفة سایش [ʧ] نیز پیش از واکههای[é] و [á] تفاوت معناداری با میزان آن در قطعة رهش [c] در همان بافتها دارد و از آن بیشتر است. البته این تفاوت در بافت [á] بارزتر است. بنابراین، قطعة رهش انسدادیهای پیشین مرکز تجمع انرژی بالاتر، اما شدت پایینتری (بهویژه در مجاورت [á]) نسبت به گونههای پسین آنها دارد و در این تفاوتها، جایگاه واکه نسبت به تکیهبر بودن آن، نقش مهمتری دارد. نوفة [ʧ] نیز از لحاظ این دو پارامتر، در بافت [é] شباهت بیشتری با [c] دارد تا در مجاورت [á]. شکل (2) بسامد تمرکز انرژی و شدت آن را در طیف بسامدی قطعة رهش [c] و [k] و نیز در نوفة[tʃ] نشانمیدهد:
شکل ۲: طیف بسامدی قطعة رهش [c] (خط نازک) و [k] (خط ضخیم) و نوفة[tʃ] (خطچین) در بافت میانواکهای پیش از واکة [á]
همانطور که در شکل ۲ مشخص است، شدت و مرکز تجمع انرژی در قطعة رهش [c] بالاتر از مقادیر آنها در رهش [k] و پایینتر از میزان آنها در نوفة [tʃ] است، اما قلة اول [tʃ] بسامد و شدتی نزدیک به بسامد و شدت مرکز تجمع آن در رهش [c]دارد.
4ـ2. انسایشیشدگی در بافت واکههای پیشین
تغییر دیگری که در جریان تضعیف همخوان انسدادی بدنهای بیواک رخدادهاست، تغییر در شیوة تولید آن است. این بخش را به مقایسة پارامترهای صوتشناختی مربوط به شیوة تولید آواهای انسدادی و انسایشی اختصاصمیدهیم. طیفنگاشتهای همخوانهای انسدادی و انسایشی بهطور مشابه، شامل وقفة انسداد و نوفة پس از رهش آنهاست. تفاوت میان این دو طیفنگاشت این است که رهش همخوان انسدادی ناگهانی و کوتاه است، درحالیکه رهش همخوان انسایشی تدریجی و طولانی است. افزونبراین، قطعة پس از بست در همخوان انسدادی بیواک، علاوه بر رهش انفجار، شامل نوفة دمش است (Catford, 2001: 56؛ مدرسی قوامی، ۱۳۹۰: ۱۴۰ و ۱۴۷). در دادههای ما، میانگین دیرش بست آوای انسدادی پیش از واکههای پسین بهطور غیرمعنادار بیشتر از مقدار آن قبل از واکههای پیشین است. افزونبراین، مرحلة بست [c] در هجاهای تکیهبر و نیز در مقایسه با مرحلة بست [ʧ] طولانیتر است، اما این تفاوتها نیز معنادار نیستند. نکتة دیگر این است که مقادیر دیرش بست [c] و [ʧ] در بافت [á] به یکدیگر نزدیکترند تا در بافت [é]. بدینترتیب، در دادههای ما، میانگین دیرش بست [c] و [ʧ] در هجاهای تکیهبر پیش از واکههای پیشین تفاوت معناداری با یکدیگر ندارند.
دیرش رهش آواهای انسدادی در بافت واکههای پیشین و نیز در هجاهای تکیهبر، طولانیتر از مقدار آن در بافت همتاهای پسین و بیتکیه است و این تفاوتها تنها در حالت دوم معنادار هستند. همچنین، رهش آواهای انسدادی، بسیار کوتاهتر از دیرش نوفة آوای انسایشی است، اما مجموع آن با نوفة دمش را میتوان با نوفة آوای انسایشی مقایسه نمود. در تحلیلها، مجموع رهش و دمش همخوان انسدادی را ʼنوفهʻ نامیدهایم که به قطعة پس از بست این همخوان اشاره دارد و در واقع، معادل زاو است. دیرش نوفة [c] در بافت هر دو واکة پیشین در هجای تکیهبر، طولانیتر است تا در هجای بیتکیه و این تفاوت بهلحاظ آماری، بهویژه در بافت واکة [a]، معنادار است. تفاوت دیرش نوفة [c] در مقایسه با دیرش نوفة [k] معنادار نیست، اگرچه میانگین آن در حالت اول بیشتر است. دیرش نوفة [ʧ] در بافت واکههای پیشین نیز طولانیتر از دیرش آن در آوای [c] است (مطابق نظر نوربخش، ۱۳۸۸: ۱۵۹ـ۱۶۱)، اما این اختلاف نیز معنادار نیست، بهویژه در بافت واکة [a]. بهطورکلی، آنچه برای دیرش نوفه بیان شد، برای مقادیر زاو نیز صادق است. تنها راه پیبردن به تفاوتهای مقادیر زاو در همخوانهای انسدادی، توجه به میزان دمش آنهاست. مطابق جدولهای پیوست، تفاوت معنادار مقدار زاو در هجاهای تکیهبر، بهدلیل طولانیتر بودن دمش همخوان انسدادی در آن هجاهاست. دمش همخوانهای انسدادی در بافت واکههای پیشین نیز تا حد معناداری بالاتر از میزان آن در بافت واکههای پسین است. چو و لدیفوگد[49] (۱۹۹۹: ۲۱1ـ۲۱3) معتقدند جایگاه و وسعت سطح گرفتگی همخوان و نیز سرعت حرکت اندامهای گفتار در مقادیر زاو دخیل هستند. جایگاه تولید پسینتر [k] و حرکت کندتر بدنة زبان در ایجاد اختلاف فشار چاکنایی لازم برای واکسازی، دلیل بیشتر بودن زاو آن نسبت به همخوانهای لثوی و لبی است. این میزان برای [c]، بهعلت سطح گرفتگی وسیعتر، بیشتر از [k] است. نکتة قابلتوجه دیگر تأثیر تکیه بر افزایش میزان زاو و دمش در دادههای موردبررسی ماست. ثمره (۱۳۷۸: ۲۶ و ۳۸ـ۴۸)، صادقی (۱۳۸۶) و نوربخش (۱۳۸۸: ۱۴۲) نیز میزان دمیدگی و زاو انسدادیهای بیواک زبان فارسی را در هجای تکیهبر بیشتر از هجای بیتکیه دانستهاند.
نوفة انسایشیها علاوه بر اطلاعات مربوط به زمان آغاز واک، ویژگیهای صوتشناختی دیگری نیز دارد که آن را از یکسو با آواهای انسدادی و از سوی دیگر با آواهای سایشی قابلمقایسه میسازد. محدودة بسامدی (بسامد آغازی و پایانی) نوفه، مرکز تجمع انرژی و شدت آن در کنار دیرش و شیب افزایش دامنة نوفه از جملة این ویژگیها هستند. در این مبحث، به بررسی این مؤلفهها در همخوانهای انسایشی و انسدادی میپردازیم و مقایسة آنها با آواهای سایشی در بافت میانواکهای را به بخش بعد موکولمیکنیم. نوفة انسایشیها و انسدادیهای پیشین نسبت به انسدادیهای پسین متراکمتر است و آغاز آن نیز در بسامدهای بالاتری مشاهدهمیشود. شکل (3) این تفاوت را نشانمیدهد:
شکل ۳. شکل موجی و طیفنگاشت نوفة [c]، [k] و [ʧ]
|
|
اختلاف میانگین بسامد آغاز نوفة [c] در بافت هر دو واکة پیشین، نسبت به مقدار آن در [k] در بافت هر دو واکة پسین بسیار معنادار است، اما نسبت به [ʧ] اینگونه نیست. تکیهبربودن هجا نیز تنها در بافت واکة [a] باعث اختلاف معنادار شدهاست. بسامد پایان نوفة [c] در بافت [e] در هجای تکیهبر و در مقایسه با آوای [ʧ] کمتر و در مقایسه با [k] در بافت [ó] بیشتر است، اما هیچیک از این تفاوتها معنادار نیستند. این مقدار برای [c] در هجای تکیهبر و نیز در مقایسه با [k] در بافت [ɑ́] بیشتر و در مقایسه با [ʧ] کمتر است، اما این بار این تفاوتها معنادار هستند. بدینترتیب، تأثیر تکیه در افزایش بسامد آغاز و پایان نوفة [c]، تنها در بافت [a] مشهود است و آوای [ʧ] تنها بهلحاظ بسامد پایان نوفه در همان بافت، با آوای [c] متفاوت است. شکل (4) طیف بسامدی نوفة [c]، [k] و [ʧ] را در بافت واکههای [é] و [á] نشانمیدهد:
شکل ۴. طیف بسامدی نوفة [c] (خط نازک)، [ʧ] (خط ضخیم) و [k] (خطچین) پیش از واکههای [é, ó] (شکل راست) و [á, ɑ́] (شکل چپ)
|
مقایسة طیفهای بسامدی در شکل ۴ نشانمیدهد که بسامد آغاز نوفة [c] و [ʧ] در بافت هر دو واکة پیشین به هم نزدیکاند، اما با مقدار آن در [k] در بافت هر دو واکة پسین، اختلافدارد. بسامد پایان نوفة [c]، [ʧ] و [k] نیز در بافت واکههای میانی به یکدیگر شبیهاست.
پیش از این، در بخش ۴ـ۱ مرکز تجمع انرژی و شدت نوفة آوای انسایشی را با مقادیر آنها در قطعة رهش همخوان انسدادی مقایسهکردیم. در اینجا، به مقایسة آنها با مقادیر مربوط به کل نوفة همخوان انسدادی (قطعة پس از وقفة انسداد) میپردازیم. مرکز تجمع انرژی نوفة [c] نسبت به میزان آن در نوفة [ʧ] در بافت هر دو واکة [a] و [e]، به مقدار معناداری کمتر و نسبت به میزان آن در [k] در بافت هر دو واکة [ɑ] و [o] بهطرز معناداری بیشتر است. تکیهبر بودن هجا تأثیر معناداری بر افزایش بسامد مرکز تجمع انرژی نوفة [c] در بافت هیچیک از واکههای [a] و [e] ندارد، اگرچه میزان این بسامد بهطورکلی در هجای تکیهبر [cá] بیشتر است. شدت نوفة [c] نسبت به میزان آن در نوفة [ʧ] در بافت هر دو واکة پیشین کمتر (بهویژه در بافت [a]) و نسبت به میزان آن در [k]، در مجاورت هر دو واکة پسین (بهویژه در بافت [ɑ])، بیشتر است، اما این تفاوتها معنادار نیستند؛ درست برعکس آنچه در هجاهای تکیهبر مشاهدهمیشود. با توجه به یافتههای فوق، بسامد مرکز تجمع انرژی در نوفة آواهای [c] و [ʧ] متفاوت است (در [ʧ] بالاتر است)، اما میزان شدت آنها در این آواها به یکدیگر نزدیک است و در این رابطه، تکیه مؤثر است.
دیرش و شیب افزایش دامنة نوفه دو سرنخ صوتشناختی دیگر در تمایز نحوة تولید همخوانهای انسایشی از همتاهای سایشی آنها هستند (Dorman et al., 1980)، اما به این دلیل که یافتههای ما تا کنون شباهتهایی را میان سایر ویژگیهای همخوانهای انسایشی و انسدادی نشاندادهاند، این دو سرنخ را نیز در مقایسة آنها مورد توجه قرارمیدهیم. دیرش افزایش دامنة نوفه مدت زمانی است که طی آن شدت نوفه به بیشینة خود میرسد. اگرچه میانگین این دیرش در آوای [ʧ] بیشتر از مقادیر آن در آوای [c] است، اما این تفاوت معنادار نیست، بهویژه در بافت واکة [a]. همچنین، طولانیتربودن مدت این دیرش در آوای [c] نسبت به آوای [k] و در هجاهای تکیهبر نسبت به هجاهای بیتکیه بیمعناست. منظور از شیب افزایش دامنه، سرعت رسیدن دامنة نوسان نوفه به بیشترین مقدار آن است. این مقدار از تقسیم مقدار بیشینة شدت نوفه بر مدتزمان رسیدن آن به این مقدار بیشینه بهدستمیآید و واحد اندازهگیری آن پاسکال/ثانیه[50] است (بیجنخان، ۱۳۹۲: ۳۱۳). طبق یافتههای ما، جایگاه واکه و تکیهبربودن هجا تأثیر معناداری بر مقدار شیب افزایش دامنه ندارد، گرچه میزان آن برای [c] در هجای بیتکیة [ce] اندکی بیشتر از آن در همتای تکیهبر آن است. شیب افزایش دامنة نوفة [c] نسبت به میزان آن در [ʧ] بهویژه در بافت [e] اندکی بیشتر است، اما این برتری معنادار نیست. بدینترتیب، مقادیر دیرش و شیب افزایش دامنة [c] و [ʧ] به یکدیگر نزدیکاند. شکل (5) شیوة محاسبة این دو پارامتر را نشانمیدهد:
شکل ۵. شیوة محاسبة دیرش و شیب افزایش دامنه در انسایشی بیواک [ʧ] در زنجیرة /caʧal/
همانطور که در بخش ۴ـ۱ به آن اشارهشد، به گفتة بیجنخان (۱۳۹۲: ۳۲۰ـ۳۲۲)، دومین مرکز تجمع انرژی انسایشیهای زبان فارسی قلهای در بسامدهای ۴۳۰۰ـ۵۰۰۰ هرتز دارد. این مرکز تجمع را بهاختصار قلة دوم مینامیم و مقادیر آن را در نوفة آواهای انسدادی نیز بررسیمیکنیم (ر.ک. شکلهای (2) و (8)). بسامد قلة دوم نوفة [c] با تفاوت غیرمعنادار، بهویژه در بافت [á]، از میزان آن در نوفة [ʧ] پایینتر است. بسامد این قلة [c] همچنین در هجای تکیهبر (بهخصوص در مجاورت [á])، بالاتر از هجای بیتکیه و نیز بالاتر از مقدار آن در نوفة [k] (بهخصوص در مجاورت [ó]) است، اما این تفاوتها معنادار نیستند. شدت این قله نیز در نوفة [ʧ]، بالاتر از میزان آن در قلة [c] است و این تفاوت در مجاورت [á] معنادار است (۰۴/۰[ʧá]: p= [cá]/) و تنها در یک مورد از تکرارها، شدت این دو به یکدیگر نزدیک شدهاست. قلة دوم [c] در هجای تکیهبر [cá] شدت بالاتر و در هجای تکیهبر [cé]، شدت پایینتری نسبت به همتاهای بیتکیة خود دارد. این تفاوت در حالت دوم فاقد معناست. همچنین، میزان این شدت پیش از واکههای پیشین بیشتر است و این تفاوت در مقایسة[kɑ́] [cá]/ بهطور جزئی معنادار است. از مجموع یافتههای این بخش نتیجهمیگیریم که اکثر پارامترهای صوتشناختی نوفة [c] در بافت میانواکهای، بهویژه در هجاهای تکیهبر، به مقادیر آنها در [ʧ] نزدیکاند و تفاوت معنادار میان این دو آوا مربوط به بالاتربودن بسامد پایانی و بیشتر بودن مرکز تجمع انرژی و شدت قلة دوم نوفة [ʧ] در مجاورت [a] است.
بیجنخان (۱۳۹۲: ۳۲۰) با مقایسة آواهای سایشی و انسایشی در بافت بیناواکهای، فرضیهای مطرحکردهاست که لازم است در اینجا مورد توجه قرارگیرد. به گفتة وی، انسایشیهای زبان فارسی دو قلة انرژی با بسامدی مشابه بسامد سایشیهای همتای خود یعنی [ʃ, ʒ] دارند، اما انرژی قلة دوم آنها (۴۳۰۰ـ۵۰۰۰ هرتز) قدری بیشتر از انرژی همین قله در آواهای سایشی مذکور است. در نتیجه، جایگاه تولید انسایشیها ممکن است پیشینتر از سایشیها و به جایگاه تولید [s] و [z] نزدیکتر باشد. منظور بیجنخان باید تولید آواهای انسایشی [ts] و [dz] باشد که ممکن است با تضعیف بخش انسداد، به [s] و [z] تبدیل شوند. صادقی (۱۳۵۷: ۱۲۴ـ۱۲۵) در مقابل، به این نکته اشارهکردهاست که تلفظ واجهای /tš/ <چ> و /dž/ <ج> فارسی امروز در فارسی باستان بهترتیب، بهصورت [ts] و [dz] بودهاست که هنوز در مناطقی از اصفهان و خلیج فارس متداول است، اما بهسرعت در حال ناپدیدشدن است. در ادامه، برای آزمودن این فرضیهها، ویژگیهای نوفة [c] و [ʧ] را با نوفة [s] و [ʃ] مقایسهمیکنیم. زنجیرههای [t.se]، [t.sa]، [t.ʃe]و [t.ʃa] توالی انسداد ـ نوفه را برای مقایسه با همین توالی در آواهای انسدادی و انسایشی فراهممیکنند. با توجه به میانگینها میتواندریافت که نوفة [c]پیش از هر دو واکة پیشین در مقایسه با نوفههای [s] و [ʃ] در بافتهای [t.se]، [t.sa]، [t.ʃe] و [t.ʃa] دیرش کمتری دارد، اما این تفاوت در بافتهای [t.se] و [t.sa] معنادار نیست، بهویژه در بافت [e]. اختلاف دیرش نوفة [ʧ] با[s] پس از [t] فاقد معناست، بهویژه در بافت [e]، اما در مقایسه با [ʃ] پس از [t] معنادار است، بهویژه در بافت [a]. پس، دیرش نوفة [c] و بهویژه [ʧ] در مجاورت هر دو واکه، بهمیزان آن در نوفة [s] در توالیهای [t.se] و [t.sa] نزدیک است.
معناداری تفاوت میانگین آغاز نوفة [c] در بافت هر دو واکه، نسبت به [ʃ] کمتر است تا در مقایسه با [s] و این اختلاف در رابطة[cá]/ [t.ʃa] فاقد معناست. بسامد آغاز نوفة [s] و [ʃ] در بافت پس از [t] بیشتر از مقدار آن در نوفة [ʧ] است و این تفاوت تنها در مقایسه با [ʃ] در توالی[t.ʃa] فاقد معناست. نوفة [c] و [ʧ] در بسامدهایی پایینتر از بسامد نوفة [s] و [ʃ] پایان مییابد و این تفاوت در موارد[t.sa] [cá]/،[t.ʃa] [cá]/ و[t.se] [ʧé]/ معنادار است. نتیجه این که بسامد آغاز و پایان نوفة [c] و [ʧ]به مقدار آن در [ʃ] نزدیکتر است تا در [s].
مرکز تجمع انرژی نوفة [c] در بافت هر دو واکه، بسامدی کمتر از میزان آن در آواهای سایشی دارد و این اختلاف در تمامی موارد، معنادار است. البته میزان این معناداری در مقایسه با [ʃ] اندکی کمتر است تا در مقایسه با [s]. بسامد مرکز تجمع انرژی نوفة [ʧ] از میزان آن در آواهای سایشی در توالیهای [t.se]، [t.sa] و [t.ʃe] کمتر و از مقدار آن نسبت به [ʃ] در توالی [t.ʃa] بیشتر است، اما این تفاوت [ʧ]فقط در مقایسة [ʧé]/[t.se] معنادار است. میتوانگفت که مرکز تجمع انرژی نوفة [ʧ] گرایش بیشتری به سمت [ʃ] دارد، برای مثال در مقایسة [ʧá]/[t.sa] با[t.ʃa] [ʧá]/. اختلاف میانگین شدت نوفة [c] و [ʧ] با میزان آن در آواهای سایشی معنادار نیست، گرچه میزان این اختلاف به مقدار آن در [ʃ] در توالی [t.ʃe] نزدیکتر است تا به مقدار آن در [s] در زنجیرة [t.se]. شدت نوفة [c] و [ʧ] قبل از [á] نیز تفاوت معناداری با مقدار آن در [ʃ] و [s] ندارد، اما این بار به مقدار آن در [s] در توالی [t.sa] نزدیکتر است.
دیرش افزایش دامنة نوفه در آواهای انسدادی و انسایشی کوتاهتر از دیرش آن در آواهای سایشی است، اما این تفاوت در مقایسههای [t.se] [ʧé]/، [t.sa] /[ʧá]،[t.ʃa] / [ʧá] و[t.se] [cé]/ معنادار نیست. کمترین میزان معناداری در سایر موارد نیز مربوط به[t.sa] [cá]/ است. بدینترتیب، آواهای [c] و [ʧ] بیشترین شباهت را با [s] بهلحاظ دیرش افزایش دامنة نوفه در بافت پس از [t] دارند.
اختلاف میانگین شیب دامنة نوفة [c] پیش از [e] با مقدار آن در هر دو آوای سایشی، همواره معنادار است، اما این معناداری در مقایسه با [ʃ] در بافت [t.ʃe] کمتر است. این اختلاف در بافت [á] معنادار نیست، بهویژه در مقایسه با [ʃ] در رابطة[t.ʃa] [cá]/. بالاتربودن شیب نوفة [ʧ] نسبت به آواهای سایشی معنادار نیست، بهخصوص پیش از واکة [é].
دریافتیم که نوفة [c] در بسامدهایی نزدیک بسامد قلة دوم نوفة [ʧ] نیز تمرکز انرژی دارد، اما با شدتی کمتر از آن. در اینجا، بسامد قلة دوم تمرکز انرژی و شدت [c] و [ʧ] را با مقادیر آنها در آواهای سایشی در توالیهای [t.sV] و[t.ʃV] مقایسهمیکنیم. قلة دوم[c] بهطور غیرمعنادار، در بسامدهایی پایینتر از آن در [s] و [ʃ] متمرکز است. بسامد این قله در [ʧ] نیز تفاوت معناداری با مقدار آن در آواهای سایشی و بهویژه در [s] در توالیهای مذکور ندارد. بدینترتیب، بسامد قلة دوم آواهای[c] و [ʧ] بهمیزان آن در [s] در بافت پس از [t] نزدیکتر است تا به مقدار آن در [ʃ] در همان جایگاه.
شدت قلة دوم نوفة [s] در بافتهای [t.se] و [t.sa]، بهطور معنادار، از مقدار آن در نوفة [ʃ] در بافتهای [t.ʃe] و [t.ʃa] کمتر است. این امر باعثشدهاست که شدت قلة دوم نوفة [c] بهمیزان آن در نوفة [s] در توالیهای [t.se] و [t.sa] نزدیک شود و با مقدار آن در [ʃ] تفاوت معنادار بیابد. اختلاف شدت قلة دوم [ʧ] با [ʃ] در بافت [e]، معنادار و در بافت[a] فاقد معناست و این عدم معناداری در مقایسه با [s] کمتر است. در جمعبندی مطالب این بخش میتوانگفت که نوفة [ʧ] تنها بهلحاظ دیرش افزایش دامنه، بسامد قلة دوم و دیرش کل آن به آوای [s] در بافت [t.sV] نزدیک شدهاست، اما در سایر ویژگیها به آوای [ʃ] در همان بافت، شبیه است. شباهت [c] با [s] نیز نهتنها در سه پارامتر مذکور، بلکه بهلحاظ شدت نوفه، شیب دامنه و شدت قلة دوم نوفه، بهویژه در بافت [a] مشاهدهمیشود. همچنین در مواردی که اختلافها معنادار هستند، میزان معناداری در مقایسة هر دو آوا با [ʃ] در بافت پس از [t] کمتر است تا در مقایسه با [s] در همان بافت. شکل (6) طیف بسامدی نوفة [c] و [ʧ] را در مقایسه با نوفة [s] و [ʃ] پس از انسداد [t] نشانمیدهد:
شکل ۶. طیف بسامدی نوفة [c] (خط نازک)، [ʧ] (خط ضخیم) در مقایسه با نوفة [ʃ] (خطچین نازک) و [s] (خطچین ضخیم) در بافتهای [t._a] (شکل راست) و [t._e]؛
شکل ۶ نشان میدهد که شدت نوفة [s] پایینتر از مقدار آن در نوفة [ʃ] است. نوفة [c] بهلحاظ بیشتر پارامترها به نوفة [s] شباهت دارد، اما نوفة [ʧ] به نوفة [ʃ] شبیه است.
۴ـ۳. سایشیشدگی در بافت واکههای پیشین
همانطور که در مجموعه مثالهای (1) و (4) مشاهدهشد، تضعیف درزمانی همخوان [k] در بافت میانواکهای قبل از واکههای پیشین، پس از انسایشیشدگی تا مرحلة سایشیشدگی پیشرفتهاست. بر اساس یافتههای ما تا اینجا، این همخوان در زبان فارسی معیار امروز نیز در همان بافت و بهویژه در هجاهای تکیهبر، شباهتهای بسیاری با آوای انسایشی دارد. در بخش حاضر، امکان سایشیشدگی همزمانی آواهای انسایشی و انسدادی را در بافت مذکور میسنجیم.
به گفتة محمودزاده و بیجنخان (۱۳۸۹)، تقابل آوایی هخوانهای انسایشی و سایشی در بخش انسداد آنهاست که بهویژه در گفتار پیوسته، بهراحتی تضعیف میشود و ازبینمیرود، در نتیجه باید بخش نوفة آنها را مورد مقایسه قرارداد. بنابراین، در این بخش پارامترهای صوتشناختی مربوط به نوفة آنها را با همان پارامترها در آواهای سایشی[ʃ, s] در بافت واکههای پیشین مقایسهمیکنیم.
دیرش نوفة [c]پیش از هر دو واکة پیشین و در هر دو نوع هجای تکیهبر و بیتکیه، بهطور معنادار، کمتر از مقدار آن در آواهای سایشی، بهویژه [ʃ] در مجاورت همان واکههاست. نوفة [ʧ]نیز وضعیتی مشابه دارد؛ یعنی اختلاف دیرش آن با دیرش نوفة[s] و [ʃ] در تمام بافتها معنادار است. بسامد آغاز نوفة [c] قبل از [é] و [e]، بهطور میانگین، پایینتر از آن در آواهای سایشی است و این تفاوت در مقایسه با [ʃ] در بافتهای[ʃe] و[ʃé] فاقد معناست. در اختلافهای معنادار با [s]، میزان معناداری این اختلاف نسبت به هجای بیتکیه بیشتر است. اختلاف میانگین این بسامد برای [c] در بافت [á] و [a] با مقدار آن در [s] در همان بافتها معنادار است، اما در مقایسه با [ʃ] اینطور نیست. نوفة [ʧ] در مجاورت هر دو واکه از بسامدهای پایینتر از بسامد نوفة [s] و بالاتر از نوفة [ʃ] در همان بافت شروعمیشود و در حالت دوم، این اختلاف معنادار نیست. نتیجه این که بسامد آغاز نوفة [c] و [ʧ]به مقدار آن در [ʃ] نزدیکتر است تا در [s].
نوفة [c] در بسامدهای پایینتر از بسامد نوفة [s] و [ʃ]پایانمییابد، اما رفتار آن از این نظر، پیش از [é] و [e] متفاوت از زمانی است که قبل از [á] و [a] قرار دارد. در حالت اول، تفاوت بسامد پایانی آن تنها با بسامد پایانی نوفة [s] معنادار است و در حالت دوم، بهویژه در هجای بیتکیه، این معناداری در مقایسه با [ʃ] نیز مشهود است، گرچه میزان آن در مقایسه با [s] بسیار بیشتر است. نوفة [ʧ] نیز بهجز پیش از [a]، در مقایسه با [ʃá]، در سایر بافتها به بسامدهای پایینتری ختم میشود، اما معناداری این تفاوت تنها در موارد[ʧá]/ [sá] و [sé] [ʧé]/ مشاهدهمیشود. میتوان نتیجهگرفت که بسامد پایان نوفة [c] و [ʧ] نیز، مانند بسامد آغاز آن، به مقدار آن در [ʃ] نزدیکتر است تا به میزان آن در [s].
مرکز تجمع انرژی نوفة [c] در بافت هر دو واکه، در هر دو نوع هجا، در بسامدهای پایینتری نسبت به مقدار آن در هر دو آوای سایشی قراردارد، اما این تفاوت در موارد[ʃé] [cé]/،[sé] [cé]/، [ʃe] [ce]/ و ۱/۰[ʃa]: p= [ca]/ معنادار نیست. البته این عدم معناداری در مقایسه با [ʃ]، بهویژه در هجای بیتکیه، بیشتر است. این بدان معناست که مرکز تجمع انرژی نوفة [c] بهطورکلی، به مقدار آن در [ʃ] نزدیکتر است تا در [s]. مرکز تجمع انرژی نوفة [ʧ] در تمام بافتها از میزان آن در [s] کمتر است، اما از مقدار آن نسبت به [ʃ] بیشتر است، باوجوداین، هیچیک از این تفاوتها معنادار نیستند. میتوانگفت که مرکز تجمع انرژی نوفة [ʧ] در حدفاصل مرکز تجمع انرژی نوفههای [s] و [ʃ] قراردارد، اما با گرایش بیشتر به سمت [ʃ]، بهعنوان مثال در مقایسههای[sé] [ʧé]/ و[ʃá] [ʧá]/.
اختلاف میانگین شدت نوفة [c] و [ʧ] با میزان آن در [s] و [ʃ] معنادار نیست، اما به درجات مختلف، بهطوریکه میانگین شدت نوفة آنها قبل از هر دو واکه، به مقدار آن در [ʃ] در توالیهای [ʃé] و [ʃá] نزدیکتر است تا به مقدار آنها در [s] در توالیهای [sá] و [sé]. وضعیت شدت نوفة [c] در هجاهای بیتکیه، اندکی متفاوت است و اختلاف آن با شدت نوفة [s] فاقد معناست، اما در مقایسه با [ʃ] معنادار است. بنابراین، شدت نوفههای [c] و [ʧ] در هجاهای تکیهبر شباهت بیشتری با مقدار آن در آواهای سایشی دارد و گرایش آن مانند مرکز تجمع انرژی آنها بیشتر به سمت [ʃ] است.
دیرش افزایش دامنة نوفه در آواهای انسدادی و انسایشی کمتر از دیرش آن در آواهای سایشی بهویژه در [ʃ] است. این تفاوت تنها در مقایسة [se] [ce]/ فاقد معناست. کمترین میزان معناداری نیز در رابطة [sá] [ʧá]/ مشاهدهمیشود. شیب افزایش دامنة نوفة آنها نیز در تمام بافتها، نسبت به شیب نوفة آواهای سایشی، بهویژه [s] بیشتر است، اما این تفاوتها همیشه معنادار نیستند. اختلاف میانگین شیب نوفة [c] پیش از [é]، با مقدار آن در آواهای سایشی همواره معنادار است و میزان این معناداری در مقایسه با [ʃ] در بافت [ʃé] کمتر است. تفاوت میانگین شیب نوفة [c] پیش از واکة بیتکیة [e] نیز تنها در مقایسه با [s] بهطور جزئی معنادار است. اختلاف شیب نوفة [c] پیش از [á] و [a] معنادار نیست، بهویژه در مقایسه با [ʃ] در هجای تکیهبر و در مقایسه با [s] در هجای فاقد تکیه. بالاتربودن شیب نوفة [ʧ] نیز تنها در مقایسه با [s] بهمقدار جزئی معنادار است، بهخصوص پیش از واکة [é] و عدم معناداری آن نسبت به [ʃ] در بافت [ʃé] بارزتر است. با این توصیف، شیب افزایش دامنة نوفة [c] و [ʧ] بهطورکلی، به میزان آن در [ʃ] نزدیکتر است.
رپ و همکاران (1978) و درمن و همکاران (1980) عنوانکردهاند که کاهش دیرش بست و شیب دامنة سایش در مقابل افزایش دیرش سایش و زمان رسیدن به میزان بیشینة آن، مهمترین تغییرات صوتشناختی در تبدیل آواهای انسایشی به سایشی هستند. در میان دادههای ما، یک مورد از تکرار واژههای کچل و نکره یافتشد که آواهای [c] و [ʧ] در آنها، فاقد مرحلة بست بودند و تلفظی کاملاً سایشی داشتند[51]. شکل (7) طیفنگاشت این دو مورد را نشانمیدهد:
شکل ۷. شکل موجی و طیفنگاشت [ca.ʧál] و [na.ca.ɹé]
همانطور که در شکل 7 مشخص است، در طیفنگاشت و شکل موجی[c] و [ʧ] وقفة سکوت وجودندارد و در مقابل، نوفة سایش در تمام طول آنها برقرار است. دیرش صفر مرحلة بست و کاهش شیب دامنة نوفة [c] و [ʧ] (بهترتیب، ۱/۰ و ۰۴/۰ پاسکال/ثانیه) نسبت به میانگین آن در سایر موارد تلفظ آنها پیش از [a] و [á] (بهترتیب، ۸/۰ و ۲۷/۰ پاسکال/ثانیه) و در مقابل، افزایش دیرش نوفة آنها (۶۲/۷۳ و ۳۱/۸۱ هزارمثانیه) در مقایسه با میانگین این مقادیر در دیگر موارد این بافتها (۱۶/۳۶ و ۵۹/۶۱ هزارمثانیه) و در نهایت، دیرش بیشتر افزایش دامنة آنها (۴۳/۲۹ و ۱۵/۴۷ هزارمثانیه) نسبت به سایر موارد تلفظ آنها در همان بافتها (۹/۲۱ و ۶/۳۵ هزارمثانیه) (پیوست ۱) سایشیشدگی این آواها را در بافت میانواکهای (در اینجا، قبل از واکة پیشین) اثباتمیکند. بدینترتیب، اگرچه آواهای انسدادی و انسایشی در هجاهای تکیهبر شباهت بیشتری با آواهای سایشی دارند، سایشیشدگی آنها در هر دو نوع هجای بیتکیه و تکیهبر ممکن است.
این بخش را با توضیح در مورد دو پارامتر دیگر بهپایانمیبریم. در دادههای ما، بهطورکلی، قلة دوم نوفة [ʃ] در بسامدهایی کموبیش پایینتر از بسامد آن در [s] قراردارد، اما این اختلاف معنادار نیست، بهویژه در مقایسة[ʃé] [sé]/. قلة دوم[c] در بسامدهایی پایینتر از آن در [s] متمرکز است و بیشترین نزدیکی با آن را در بافت [sé] دارد. میانگین این بسامد نسبت به میانگین آن در [ʃ] نیز کمتر است، ولی این تفاوت هم معنادار نیست. اختلاف بسامد این قله برای [c] در هجاهای بیتکیه تنها در بافت [e] فاقد معناست. قلة دوم [ʧ] در بسامدهایی بسیار نزدیک به بسامدهای آن در [ʃ] و [s] واقعشدهاست و تفاوت معناداری با آنها ندارد. میتوانگفت قلة دوم [ʧ] در بافت واکة [é] بیشترین نزدیکی را با میزان آن در [s] در توالی [sé] دارد و پیش از واکة [á] بیشترین شباهت را با [ʃ] در توالی [ʃá] داراست. در نتیجه، بسامد قلة آواهای انسدادی، انسایشی و سایشی مذکور کموبیش به یکدیگر نزدیک است، اما بر اساس اختلاف میانگین مجموع دادهها و فارغ از میزان معناداری آنها، میتوان ترتیب [c] > < [ʃ] [s] < [ʧ] را برای بسامد قلة دوم آنها قائل شد.
شدت قلة دوم نوفة [c]، اختلاف معناداری با میزان آن در [s] در توالیهای [sé] و [sá] دارد، بهخصوص در مورد دوم و به مقدار آن در [ʃ] در بافتهای [ʃé] و [ʃá] نزدیکتر است. اختلاف میانگین شدت این قلة [c] در هجاهای بیتکیه، در مقایسه با هر دو آوای سایشی، فقط در بافت [a] معنادار است. شدت دومین مرکز تجمع انرژی نوفة [ʧ] از میزان شدت آن در [s] کمتر و از مقدار آن در [ʃ] بیشتر است، اما این تفاوتها در بافت واکة [á] بارزترند و اختلاف میانگین [ʃ] /[ʧ] در این بافت معنادار است. بیشتربودن میزان این شدت در [ʧ] نسبت به [ʃ] در بافت میانواکهای (یافتة بیجنخان (۱۳۹۲: ۳۲۰)) را تأییدمیکند؛ به این معنی که [ʧ] در بافت میانواکهای پیش از واکههای پیشین ممکن است جایگاه تولید پیشینتری نسبت به [ʃ] داشته باشد. این وضعیت در مقایسه با زمانی که [ʃ] در بافت میانواکهای قرار ندارد، مشاهده نمیشود، زیرا در آن شرایط شدت قلة دوم نوفة [s] از مقدار آن در [ʃ] و [ʧ] کمتر است (بخش ۴ـ۲).
نتایج این بخش را میتوان اینگونه خلاصه نمود که [c] و [ʧ] در بافت میانواکهای، تنها از نظر دیرش نوفه با هر دو آوای [ʃ] و [s] در همان بافت و در هر دو نوع هجا تفاوت معنادار دارند. شدت قلة دوم [s] در این بافت و بهویژه در هجای تکیهبر، بیشتر از مقدار آن در [ʃ] و نزدیک به میزان آن در [ʧ] در بافت بیناواکهای و بهخصوص پیش از واکة [á] است (برخلاف آنچه در مقایسه با[t.ʃV] و [t.sV] دیدهمیشود) و این میتواند استدلالی برای پیشینتر بودن جایگاه تولید [ʧ] در این مورد باشد. نوفة [c] از این لحاظ با نوفة [ʧ] متفاوت است، زیرا شدت قلة دوم آن در هجای تکیهبر، به میزان آن در آوای [ʃ] شبیهتر است (مشابه آنچه در مقایسه با[t.ʃV] و [t.sV] دیدهمیشود). بهغیرازاینموارد، اکثر پارامترهای نوفة هر دو آوای [c] و [ʧ] در بافت میان دو واکه، بیشتر به مقادیر آنها در [ʃ] گرایش دارند تا در آوای [s]. شکل (8) مرکز تجمع انرژی و شدت آن را در طیف بسامدی نمونهای از همخوانهای انسدادی، انسایشی و سایشی در بافت میانواکهای نشانمیدهد:
شکل ۸. طیف بسامدی نوفة [c] (خط نازک)، [ʧ](خط ضخیم) [s] (خطچین نازک) و [ʃ] (خطچین ضخیم) در بافت میانواکهای، پیش از واکة [á]
بر اساس شکل ۸، بسامد قلة دوم آواهای [c]، [s]، [ʃ] و [ʧ] به یکدیگر نزدیک است، اما شدت انرژی این قله در آنها متفاوت است، بهطوریکه، پایینترین میزان آن در نوفة [c] و بالاترین مقدار آن در نوفة [s] مشاهدهمیشود. شدت قلة دوم [ʧ]بالاتر از میزان آن در [ʃ] و پایینتر از مقدار آن در [s]است و این نشانمیدهد جایگاه تولید [ʧ] پیشینتر و به جایگاه تولید [s] نزدیک شدهاست.
۴ـ۴. واکدارشدگی در بافت میانواکهای
همخوانها در بافت میانواکهای مستعد واکدارشدگی هستند و همانطور که در مثالهای (1) و (4) مشاهدهشد، این تغییر در صورتهای تاریخی زبان فارسی رخدادهاست. این تغییر در نمونههای همزمانی این پژوهش وقوعنیافتهاست، زیرا بررسی سرنخهای صوتشناختی آن شامل دیرش مرحلة بست، حضور بسامد پایه[52] در مرحلة بست در طیفنگاشت، دیرش واکة ماقبل همخوان و مقدار زاو (بیجنخان، ۱۳۹۲: ۲۱۵، ۲۹۰ و ۳۱۷) در موارد مشکوک به واکدارشدگی، تفاوت معناداری با سایر موارد نشان نمیدهند.
۴ـ۵. سایشیشدگی در بافت /V___. t/
آخرین تغییر آوایی که موردتوجه قرارمیدهیم، سایشیشدگی /k/ به [x] در پایان هجا، پیش از همخوان [t] در آغازة هجای بعد است. در فارسی امروز، همخوان انسدادی بدنهای بیواک در این بافت هم دمیده (حقشناس، ۱۳۷۶: ۱۱۰؛ ثمره، ۱۳۷۸: ۲۶ و ۳۸ـ۴۸) و هم پیشین (ثمره، ۱۳۷۸: ۴۱؛ کرد زعفرانلو کامبوزیا: ۱۳۹۲: ۱۸۰؛ اشرفزاده و نوربخش: ۱۳۹۳) است و در هجای بیتکیه قراردارد. تغییر آوایی مذکور این بار نیز با تغییر در شیوة تولید همخوان همراه است و در صورت وقوع آن، امکان مشاهدة ویژگیهای صوتشناختی آوایی سایشی مانند [x] در این بافت وجوددارد. برای بررسی این امکان، پارامترهای صوتشناختی [x] را با همان پارامترها در مورد [c] در مجاورت [t] مقایسهمیکنیم.
میانگین دیرش بست، رهش و دمش [c] پیش از [t] کوتاهتر از مقدار آنها در هجای بیتکیه در بافت میانواکهای /ɑ___e/ (بهترتیب، ۷۲/۴۵، ۲۵/۵ و ۱۵/۴۲ هزارمثانیه) در دادههای این پژوهش است. وضعیت [c] در آن بافت، مشابه وضعیت آن در دادههای این بخش است؛ قرارگیری در هجایی بیتکیه و پس از واکة پسین /ɑ/. دیرش کوتاه این پارامترها در واقع، به این دلیل است که [c] در ۲ مورد از ۴ تکرار توالی [ct] فاقد وقفة انسداد و انفجار ناشی از رهش آن است و تلفظی سایشیشده دارد.
میانگین دیرش دمش [c] در دو موردی که دارای مرحلة بست هستند، ۴۵/۵۴ هزارمثانیه است که از میانگین آن در مجاورت همخوانهای سایشی بیواک در زنجیرههای [mascan] و [moʃcel] )بهترتیب، ۸/۳۲ و ۱۶/۴۶ هزارمثانیه) بیشتر است. دیرش رهش [c] نیز در این موارد چندان قابلتوجه نیست، زیرا رهش همخوانهای انسدادی معمولاً در بافت /__V/ محسوستر است تا در بافت /__C/ (اشرفزاده و نوربخش، ۱۳۹۳). بنابراین، تنها ویژگیهای نوفة [c] (قطعة پس از بست و نوفة سایش در موارد سایشیشده) را مورد توجه قرارمیدهیم.
میانگین دیرش نوفة [c] در مجموع تکرارها، اختلاف معناداری با مقدار آن در [x] ندارد، اما تفاوت میانگین مرکز تجمع انرژی و شدت نوفة آن با آوای سایشی فوق معنادار است. با توجه به میانگین دادهها، مرتبهبندی دو آوای موردنظر بهلحاظ بسامد مرکز تجمع انرژی، به شکل [c] < [x] و از نظر شدت، برعکس آن است. بالاتربودن مرکز تجمع انرژی [c] بهدلیل پیشینتربودن جایگاه تولید آن نسبت به آوای دیگر است، اما در یکی از نمونههای سایشیشدة [c] بسامد مرکز تجمع انرژی و شدت نوفه به مقادیر میانگین آنها در [x] بسیار نزدیک است (بهترتیب، ۳۶/۱۹۵۲ هرتز و ۵۵/۲۸ دسیبل (شکل ۹)). گفتنی است بسامد مرکز تجمع انرژی [c] در این نمونه، از میانگین آن در بافت /ɑ___e/ کمتر است، چه در قطعة رهش همخوان (۵۶/۲۹۹۰ هرتز) و چه در نوفة آن (۴۳/۲۸۵۸ هرتز). این امر نشانمیدهد که جایگاه تولید [c] پیش از [t] ممکن است پسینتر باشد.
لدیفوگد و مدیسن (1996: 176) به این نکته اشارهکردهاند که در طیف بسامدی [x] چند قله وجوددارد که اولین آنها در بسامدهای پایین طیف، در تعیین جایگاه این آوا نقش دارد، بهطوریکه با پسینتر شدن [x] از بسامد این قله کاستهمیشود. میانگین این قله در دادههای ما، که در آنها [x] پس از واکة پسین //ɑ قراردارد، برابر با ۵/۱۰۷۸هرتز است که با میزان گزارششدة آن (۱۱۱۷ هرتز) در پژوهش اسدی (۱۳۹۱) تقریباً برابر است. در دادههای این بخش، آوای [c] نیز در همان بافت قراردارد و در ۳ مورد از تکرارهای آن، قلههایی مشاهدهمیشوند که میانگین بسامد آنها تفاوت معناداری با میزان آنها در آوای [x] ندارد. البته شدت این قله در [c] بهطور معنادار کمتر از میزان آن در آوای دیگر است. شکل (9) طیف بسامدی گونة سایشیشدة [c] را در مقایسه با آوای [x] نشانمیدهد:
شکل ۹. طیف بسامدی [c] (خط ساده) و [x] (خطچین)
مطابق شکل ۹، مرکز تجمع انرژی نوفة [c] (۳۶/۱۹۵۲ هرتز) و شدت آن (۵۵/۲۸ دسیبل) به میانگین آنها در [x] نزدیک است. قلة اول [c] با بسامد ۳۳/۱۵۰۷ هرتز، به قلة [x] شباهت دارد، اما شدت این قله (۹/۱۰- دسیبل) از مقدار آن در [x] کمتر است.
میانگین دیرش افزایش دامنة نوفة [c] نیز به مقدار آن در [x] بسیار نزدیکتر است و تفاوت معناداری با آن ندارد. میانگین شیب افزایش دامنة نوفة [c] از مقدار آن در سایشی [x] کمتر است، ولی این اختلاف نیز فاقد معناست. بر اساس یافتههای این بخش، میانگین بسامد قله، دیرش نوفه و شیب افزایش دامنة آن به میزان آنها در [x] نزدیک است. معناداری اختلاف میانگین مرکز تجمع انرژی [c] و شدت نوفة آن نیز در مقایسه با [x] کم است. بدیهی است که مقادیر این پارامترها در موارد سایشیشده، شباهت بیشتری با مقدار آنها در آوای سایشی فوق دارد.
۵. خلاصه و نتیجهگیری
در پژوهش حاضر، در قالب واجشناسی تاریخی آزمایشگاهی به بررسی پایههای آوایی تغییرات همخوان [k] در گروهی از فعلهای زبان فارسی پرداختیم. در فارسی باستان، [k] همخوان پایانی ریشة این فعلها بودهاست که در بافت میانواکهای، پیش از واکة پیشین /a/ (در ساخت ستاک حال)، جایگاه پیشینتری داشته و در گذر زمان به آواهای پیشین انسایشی[ʧ] و سایشی [z] تغییریافتهاست، اما پیش از همخوان [t] (در ساخت گذشته) به آوای سایشی [x] تغییرکردهاست. برای پیبردن به چگونگی این تغییرات درزمانی در جایگاه و شیوة تولید [k]، ویژگیهای صوتشناختی آن در بافتهای /V__[e, a]/ و /V__t/ بررسی و با ویژگیهای صوتشناختی آواهای انسایشی و سایشی مذکور در همان بافتها مقایسهشد. یافتههای پژوهش حاضر نشانمیدهند که جایگاه تولید [c] بهویژه در بافت واکة پیشینتر [e]، به جایگاه تولید [ʧ] نزدیک شدهاست و تکیه نقش مؤثری بر میزان این نزدیکی دارد. طبق این یافتهها، [c] بهلحاظ ویژگیهای شیوة تولید نیز در بافت موردنظر به [ʧ] شبیه است، اما در گذر [ʧ] به آوایی سایشی، اکثر پارامترهای نوفة [ʧ] در جایگاه میان دو واکه، بیشتر به مقادیر آنها در [ʃ] گرایش دارند تا در آوای [s] و شباهت آن با [s] از نظر شدت قلة دوم نیز تنها در همین جایگاه است. این ویژگیها میتوانند استدلالی برای پیشینتربودن جایگاه تولید [ʧ] در بافت میانواکهای باشند. بنابراین، همخوان /ʧ/ در زبان فارسی معیار امروز ممکن است در بافت میانواکهای، بهصورت آوای [ts] ظاهر شود. بهنظرمیرسد آوای سایشی پایانی در ساخت فعلهای موردنظر ما، نتیجة تضعیف همین آوا بودهباشد که به اعتقاد صادقی (۱۳۵۷: ۱۲۴ـ۱۲۵)، در فارسی باستان، وجودداشتهاست. نکتة قابلتوجه دیگر در مورد تکیه است. دریافتیم که تکیه نقش مهمی در جایگاه تولید آوای انسدادی دارد. تأثیر تکیه بر شیوة تولید [c] و [ʧ] نیز مشهود است. بهطورکلی، شیوة تولید این آواها در هجاهای تکیهبر شباهت بیشتری با شیوة تولید آواهای انسایشی و سایشی دارد، اگرچه تولید سایشی [c] در هجای بیتکیه نیز ممکن است. بههمیندلیل، میتوان نتیجهگرفت که در تضعیف آواهای مذکور، دمیدهبودن و قرارگیری در بافت میانواکهای عوامل مهمتری هستند و تکیه نقش ثانویه دارد. با توجه به شباهتهای صوتشناختی مشاهدهشده، میتوان رابطة زیر را برای تغییرات ممکن آواهای فوق در بافت واکههای پیشین درنظرگرفت:
شکل ۱۰. رابطة شباهت میان آواهای انسدادی، انسایشی و سایشی در بافت میانواکهای
رابطۀ 10با اندکی تغییر، مشابه آن چیزی است که کاوار و هامن[53] (2003) برای زبان لهستانی ارائهکردهاند. در زبان فارسی نیز امکان تغییر آواهای تاجزبانی [t] و بدنهای [c] به آوای پسلثوی [ʧ] وجوددارد. تفاوتهای سبکی در تلفظ واژههای چپاندن[ʧapɑndan] ~ [tapɑndan]و معطل [moɁattal]~[maʧal] نمونههایی از حالت اول هستند و دادههای پژوهش حاضر، مصداقهایی از حالت دوم. کاهش چشمگیر مدتزمان بست [c]، نزدیکی آن به آوای [ʧ] بهلحاظ جایگاه و شیوة تولید، شباهت آن با [s] و [ʃ] و نیز سایشیشدن آن در برخی از تکرارها حاکی از آن هستند که [c] در مسیر تضعیف خود در این بافت، باید از وضعیتی انسایشی عبورکند. آنگاه آوای انسایشی حاصل میتواند با تضعیف بیشتر به آوایی سایشی تبدیلشود. آواهای انسدادی، انسایشی و سایشی بهدلیل قرارگیری در بافت میانواکهای مستعد واکدارشدگی هستند و این امکان برای آنها در هر مرحله فراهم است، گرچه این تغییر در صورتهای همزمانی این پژوهش مشاهدهنشدهاست. شرایط سایشیشدگی [c] علاوه بر بافت بیناواکهای، در جایگاه پایانی هجا پیش از همخوان [t] نیز فراهم است و نوفة [c] در این بافت بسیاری از ویژگیهای آوای [x] را داراست. گرچه [c] بهلحاظ جایگاه تولید هنوز با [x] فاصله دارد، اما میانگین مرکز تجمع انرژی آن در دو مورد مذکور پایینتر از مقدار آن در بافت /ɑ___e/ است؛ یعنی این امکان وجوددارد که جایگاه تولید [c] پیش از [t] پسینتر باشد. سایشیشدگی در بافت /t/ محدود به آوای [c] نیست و در واقع، سایر همخوانهای انسدادی و حتی انسایشی زبان فارسی از این نظر رفتار مشابهی دارند. برخی از نمونههای این تغییرات، مانند آنچه در فعلهای موردتوجه ما دیدهمیشود، از گذشتة این زبان و در قالب تناوبهای ساختاری بهجاماندهاند، مانند کوبیدن [kub]~[kuft]، تفتن [taft]~[tɑb] و بستن [band]~[bast] و برخی دیگر، مثل نقطه[noɢte] ~[noxte]، وقت [vaɢt]~[vaxt] (رضاآسا، ۱۳۹۵) و اجتماع[Ɂeʤ.te.ma(Ɂ)] ~[Ɂeʒ.te.ma(Ɂ)]~[Ɂeʧ.te.ma(Ɂ)]~ [Ɂeʃ.te.ma(Ɂ)] که به شکل تفاوتهای سبکی در فارسی امروز وجوددارند. تفاوت این صورتها و تناوبهایی مانند مثال (1) با نمونههای همزمانی مورد بررسی در این است که تغییرات رخداده در حالت اول، به سطح ادراک گویشور رسیدهاست، اما تغییرات مشاهدهشده در حالت دوم، هنوز در سطح ویژگیهای صوتشناختی هستند، بهطوریکه گویشور ممکن است واژههای «پکر» و «پاکتر» را «پچر» و «پاختر» نشنود. باوجوداین، بافت آوایی این کلمهها مشابه بافت آوایی موجود در فعلهای مورد پژوهش است و زمینة صوتشناختی تغییرات مشاهدهشده در ریشة آن فعلها در این واژهها نیز فراهم است. بنابراین، بعید نیست که با گذر زمان تغییرات آوایی از ساختهای فعلی به صورتهای غیرفعلی منتقلشوند و گویشوران بیشتری آن را درک و تولیدکنند. آنگاه، انتقال واژهبهواژه و فردبهفردی که مدنظر اوهالاست (شکل ۱)، صورتمیگیرد و آنچه امروز به شکل تنوع آوایی، واجگونهای و سبکی در زبان وجود دارد، به تغییرات آوایی (تاریخی) فردا منتهی خواهدشد. /k/ این مسیر را در گذشتة زبان فارسی طیکردهاست، اما در حال آن، هنوز در میانة راه است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. lenition
[2]. weakening
[3]. fricativization/spirantization
[4]. alternation
[5]. در آوانویسی دادههای هر منبع از نشانههای بهکاررفته در همان اثر استفاده شده است.
[6]. Early Iranian
[7]. Early Indic
[8]. Indo-European
[9]. Germanic Spirantization Law
[10]. velaric softening
[11]. Laboratory Phonology
[12]. acoustic
[13]. Esper, E. A.
[14]. Haden, E. F.
[15]. Ohala, J. J.
[16]. hypercorrection
[17]. analogical generalization
[18]. constraint
[19]. spread glottis
[20]. affricated release
[21]. Keating P., & Rahili, A.
[22]. spectrum
[23]. frequential value
[24]. Guion, S. G.
[25]. Chang, S. S.
[26]. Calabrese, A.
[27]. Lee, J. K.
[28]. Slavic
[29]. Bantu
[30]. spectrogram
[31]. aspiration noise
[32]. Voice Onset Time (VOT)
[33]. Bateman, N.
[34]. complete palatalization
[35]. secondary palatalization
[36]. vowel onset
[37]. Zigis, M.
[38]. formant transition
[39]. Recasens, D., & Espinosa, A.
[40]. Romance
[41]. amplitude rise slope
[42]. rise time
[43]. Praat
[44]. wave form
[45]. Independent-Samples T-Test
[46]. Statistical Package for the Social Sciences/ Statistical Product and Service Solutions (SPSS)
[47]. center of gravity
[48]. spectral slice
[49]. Cho, T., & Ladefoged, P.
[50]. Pascal/Second
۱. مقادیر مربوط به این موارد در جدولهای پیوست وارد نشدهاند.
[52]. fundamental frequency
[53]. Ćavar, M., & Hamman, S.