Document Type : Review Article

Author

Ph.D., General Linguistics, University of Isfahan, Isfahan, Iran

Abstract

Fundamentals of Linguistic Typology by Vali Rezai and Fatemeh Bahrami is written based on the curriculum of the linguistic typology course for MA degree in linguistics, and aims at presenting basic concepts of this field to students and other interested audience. The book is organized in 10 chapters, which, apart from those devoted to the history, methodology, and applications of typology, have self- contained topics and content, so they can be read in any sequence. After mentioning the main topics introduced in each chapter the book and its advantages, this review sets out some of their deficiencies and shortcomings. These were discussed in several subtitles presented respectively as organization, inaccuracy in expression, inaccuracy in quotations, inappropriate examples, terminology, and less intelligible statements. In spite of aforementioned points, Fundamentals of Linguistic Typology can serve as a useful, informative introduction to this field.

Keywords

مقدمه

رده‌شناسی زبان‌شناختی یا به اختصار، رده‌شناسی زبان یکی از شاخه‌های مهم زبان‌شناسی جدید است که به مطالعه و طبقه‌بندی ویژگی‌های زبانی در زبان‌های جهان می‌پردازد و خصوصاً به سبب توجه آن به تنوع و تکثر این ویژگی‌ها نقش قابل توجهی نیز در زبان‌شناسی نظری داشته و لذا اکنون خود به رویکردی مستقل در مطالعات زبان‌شناختی بدل شده است.

در حوزة رده‌شناسی زبان، تاکنون کتاب‌های انگشت‌شماری به فارسی منتشر شده است که با صرف نظر از کتاب مختصر هورن[1] (1361) و برخی تک‌نگاری‌های گویش‌شناختی مانند مهمانچیان ساروی و میردهقان (1392) و پورهادی (1396)، مهمترین آنها عبارت‌اند از رده‌شناسی زبان‌های ایرانی نوشتة دکتر محمد دبیرمقدم (1392) و رده‌شناسی زبان نوشتة دکتر پرویز البرزی (1392). کتاب دبیرمقدم حاصل پژوهشی طولانی است که به بررسی تفصیلی ویژگی‌های رده‌شناختی تعدادی از زبان‌های ایرانی می‌پردازد و محتوای آن به لحاظ کمّی و کیفی فراتر از یک متن درسی است. کتاب البرزی نیز هرچند نسبتاً مقدماتی است، اما ظاهراً بیش از جنبة آموزشی، هدف انتقادی داشته و نویسندة آن می‌کوشد «رده‌بندی‌های مطرح در زبان‌ها را به چالش کشیده» و ثابت کند که «زبان‌ها با این رده‌بندی‌ها ناهماهنگند و به نوع ساختاری خاصی تعلق ندارند» (البرزی، 1۳۹۲: 1۴)[2].

در این میان، جای درس‌نامه‌ای که موضوعات اصلی این شاخه از زبان‌شناسی را به زبان ساده معرفی نماید کاملاً احساس می‌شد. اکنون جای خوش‌وقتی است که کتاب مبانی رده‌شناسی زبان که به نوشتة مؤلفان آن «بر اساس سرفصل درس رده‌شناسی زبان در دورة کارشناسی ارشد زبان‌شناسی» و با هدف «ارائة مفاهیم اساسی این حوزه به دانشجویان و علاقه‌مندان» (ص سیزده) تألیف گردیده است، در اختیار دانشجویان و مدرسان درس رده‌شناسی قرار گرفته است.

  1. معرفی بخش­های کتاب و محسنات آن

کتاب در ده فصل سامان یافته است که در زیر به اختصار به رئوس مطالب هر فصل اشاره می‌شود.

نخستین فصل کتاب به معرفی رده‌شناسی زبان و پیشینة آن می‌پردازد که از قرن نوزدهم با برادران شلگل، هومبولت و شلایخر آغاز می‌شود و در قرن بیستم به رده‌شناسی گرینبرگ می‌رسد. در این فصل خواننده با معیارهای رده‌بندی زبان‌ها در هر یک از مراحل تاریخی رده‌شناسی و نیز مفهوم جهانی‌ها و انواع آن آشنا می‌شود. در پایان فصل، مقایسة مختصری بین رده‌شناسی جدید به مثابة یک رویکرد زبان‌شناختی و رویکردهای ساختگرا و زایشی به میان آمده است.

 در فصل دوم، موضوع مهم روش‌شناسی در پژوهش‌های رده‌شناختی مطرح می‌شود. در ابتدا آنچه نویسندگان «فرض‌های اساسی در رده‌شناسی زبان» خوانده‌اند مطرح می‌شود که عبارت‌اند از مقایسه‌پذیری بین زبانی و اصل یکسان‌گرایی. پس از آن، نمونه‌برداری و انواع نمونه‌های زبانی معرفی شده و عوامل و پیامدهای سوگیری در انتخاب و گردآوری داده‌های زبانی مورد بحث قرار می‌گیرند. بخش بعد به طرح مسألة استقلال مورد و مهم‌ترین روش‌های مواجهه با آن در رده‌شناسی می‌پردازد. این فصل با معرفی و بررسی منابع گردآوری داده‌های زبانی برای مطالعات رده‌شناختی به پایان می‌رسد.

موضوع فصل سوم جهانی‌های زبان است که عبارت‌اند از الگوهای یافته شده در تعمیم‌های رده‌شناختی. نویسندگان پس از معرفی مفهوم رده‌های زبانی ممکن و ناممکن و جهانی‌های گرینبرگ، انواع آنها را برشمرده و نمونه‌هایی از جهانی‌های مطلق، غیرمطلق، تلویحی، غیرتلویحی، دوشرطی، واجی، صرفی، نحوی، معنایی، جغرافیایی و تاریخی را ذکر می‌کنند. در ادامه، بحث بسیار مهم تبیین در رده‌شناسی و اقسام درون‌زبانی و برون‌زبانی آن به میان می‌آید و در پایان، دو نوع الگوی غلبه[3] و هماهنگی[4] برای تبیین جهانی‌ها طرح و شرح می‌شوند.

عنوان فصل چهارم «رده‌شناسی ترتیب سازه‌ها» است و چنان‌که از نام آن برمی‌آید، به جهانی‌های ترتیب واژه و نظریه‌های مطرح در این باره می‌پردازد. در ابتدای این فصل‌، شش ترتیب ممکن برای سازه‌های اصلی جمله یعنی فاعل، مفعول و فعل معرفی و معیارهای تشخیص یا تعیینِ ترتیب اصلی سازه‌ها در هر زبان بیان شده است. آنگاه توزیع ترتیب سازه‌ها در جهانی‌های گرینبرگ و پس از آن دو نظریة مطرح در تبیین ترتیب سازه‌ها در زبانهای دنیا مورد بررسی قرار می‌گیرند که عبارت‌اند از نظریة اصل اساسی چینشِ لمان[5] (1978) و نظریة عملگر- عمل‌پذیر ونمان[6] (1974). بخش بعد به انگیزه‌های رقیب در تبیین رده‌شناختی اختصاص دارد و سپس، نظریه‌های پردازشی برای تببین ترتیب سازه‌ها تشریح می‌شوند. پایان‌بخش این فصل، بحثی دربارة ترتیب وندها در زبان و تبیین‌های رده‌شناختی مطرح شده دربارة آن است.

فصل پنجم کتاب به رده‌شناسیِ نظام‌های حالت و مطابقه اختصاص یافته است. در این فصل ابتدا سه شیوة نشان‌گذاریِ روابط دستوری در بند یعنی ترتیب سازه‌ها، حالت‌نمایی و مطابقه و سپس نظام‌های پنج‌گانة حالت‌نمایی در زبان‌های دنیا معرفی شده‌اند که عبارت‌اند از نظام خنثی، فاعلی ـ مفعولی، کُنایی ـ مطلق، سه‌بخشی و دوبخشی. در بخش بعد به این نکتة مهم اشاره می‌شود که بین دو نظام فاعلی ـ مفعولی و کُنایی ـ مطلق، مرز قاطعی وجود ندارد و بسیاری از زبان‌ها درجاتی از هر دو نظام را در صرف و نحو خود نشان می‌دهند. بخش پایانی این فصل نیز به تبیین بسامد وقوع هر یک از نظام­های پنج‌گانة مذکور در زبان‌های دنیا بر اساس دو اصل مشاهده‌پذیری نسبی و اقتصاد نسبی می‌پردازد.

در فصل ششم، موضوع نشان‌داری رده‌شناختی و دو انگیزة عمدة آن یعنی اقتصاد و تصویرگونگی مورد بحث قرار می‌گیرد. خواننده ابتدا با مفهوم کلی نشان‌داری و نشان‌داری رده‌شناختی آشنا می‌شود. سپس، معیارهای نشان‌داری شامل معیار ساختاری و توانش رفتاری معرفی می‌گردند. آنگاه اصل اقتصاد و مفهوم تصویرگونگی در مقام دو الگوی نامتقارن و در عین حال، دو انگیزة رقیب در تبیین رده‌شناختی مورد بررسی قرار می‌گیرند. سومین الگوی عدم تقارن، بسامد است که در بخش بعد‌ تشریح شده است. در ادامه، به انگارة روان‌شناختی بایبی در تبیین اثر بسامد و همچنین تبیین کرافت از اقتصاد و تصویرگونگی بر اساس پردازش اشاره می‌شود. تصویرگونگی نموداری نیز مبحث پایانی این فصل است.

فصل هفتم کتاب به سلسله‌مراتب رده‌شناختی می‌پردازد که عبارت است از مجموعة مرتبی از جهانی‌های تلویحی که تالیِ هر یک از جهانی‌ها شرط مقدمِ جهانیِ بعدی است. خواننده در این فصل با انواع سلسله‌مراتب دستوری شامل سلسله‌مراتب جانداری، شخص، معرفگی و جانداری گسترده آشنا می‌شود و سپس، بحثی در تبیین سلسله‌مراتب اخیرالذکر می‌آید. بخش بعد به معرفی دو مفهوم نقشة معنایی و فضای مفهومی می‌پردازد و فرضیة پیوستگی نقشة معنایی را مطرح می‌کند.

عنوان فصل هشتم کتاب، «سرنمون‌ها و تعامل الگوهای رده‌شناختی» است. در ابتدا، امکان تعامل دستوری بین مقولات مفهومی مطرح و در ادامه، رابطة این تعامل با مفهوم سرنمون بررسی شده است. سپس، سرنمون‌های رده‌شناختی و شواهد وجود آن و نیز مفهوم سرنمون مکمل معرفی می‌شوند. سه بخش بعدی این فصل به تعامل بین مقولات مفهومی به ترتیب در حالت‌نشانی مفعول، نمایه‌سازی مفعول و گذرایی می‌پردازد.

در فصل نهم، سه مقولة دستوری بسیار مهم یعنی زمان، نمود و وجه و رابطة این سه با هم مورد بحث قرار می‌گیرد. پس از معرفی زمان دستوری و انواع آن یعنی زمان‌های مطلق و نسبی، ابزارهای بیان زمان دستوری بیان می‌شوند. در بخش بعد با نمود و انواع آن یعنی نمود دستوری و واژگانی آشنا می‌شویم و سپس مقوله‌های وجه و وجهیت، انواع و ارتباط بین آنها مورد بررسی قرار می‌گیرد. پایان‌بخش این فصل، بحثی دربارة تعامل بین سه مقولة زمان، نمود و وجه است.

فصل دهم و پایانی کتاب به کاربردهای رده‌شناسی اختصاص دارد. خواننده در این فصل با کاربردهای رده‌شناسی در سایر حوزه‌های زبان‌شناسی از جمله مطالعات تاریخی ـ تطبیقی، تماس زبانی، فراگیری زبان اول و یادگیری زبان دوم آشنا می‌شود.

با صرف نظر از فصل‌های 1، 2 و 10 که به ترتیب به پیشینه، روش‌شناسی و کاربردهای رده‌شناسی اختصاص دارد، سایر فصول این کتاب دارای استقلال موضوعی بوده و تقریباً با هر ترتیبی قابل مطالعه است. فهرست جداول، شکل‌ها، نمودارها و علائم اختصاری در ابتدای کتاب، دو واژه‌نامة انگلیسی ـ فارسی و فارسی ـ انگلیسی و همچنین، نمایة موضوعی، نمایة نویسندگان و نمایة زبان‌ها و شاخه‌های زبانی در انتهای کتاب، استفاده از این اثر را برای خوانندگان آسان‌تر می‌سازد. اغلاط حروف‌نگاشتی و چاپی کتاب بسیار اندک است. نثر کتاب نیز ساده و بدون پیچیدگی است و مطالب آن به آسانی قابل فهم است.

نویسندگان از منابع فراوانی در زمینة مباحث کتاب بهره برده‌اند که طیف وسیعی را از آثار کلاسیک زبان‌شناسی تا پژوهش‌های قرن بیست و یکم دربرمی‌گیرد و لذا راهنمای بسیار خوبی برای مطالعه و تحقیق در حوزة رده‌شناسی است. در پایان هر فصل نیز منابع متعددی برای مطالعة بیشتر معرفی شده است که خوانندة علاقه‌مند می‌تواند با رجوع به آنها به عمق دانش خود دربارة مباحث آن فصل بیفزاید. پس از مرور اجمالی فصول کتاب، در بخش‌های بعد به ذکر برخی کاستی‌های موجود در آن می‌پردازیم.

  1. نظم و ترتیب مطالب

سازمان‌دهی مطالب هر کتاب دست کم در دو سطح قابل بررسی است: سازمان‌دهی موضوعات بین فصول مختلف کتاب و چینش مواد و مطالب در هر فصل. همان طور که در مقدمه اشاره شد، به جز دو فصل ابتدایی و پایانی این کتاب، سایر فصول ترتیب معینی را ایجاب نمی‌کنند و لذا در سطح نخست مشکل خاصی به چشم نمی‌خورد. در سطح دوم، در موارد انگشت‌شماری، مطالب یک فصل پیوستگی لازم را ندارند. اینک چند نمونه:

بخش 7.6 با عنوان «انگارة روان‌شناختی بایبی» با این جمله شروع می‌شود که «بایبی (1985) یک انگارة روان‌شناختی برای تبیین الگوهای رده‌شناختی ارائه داده است» (ص142)، اما شرح این انگاره، بدون هیچ توجیهی، به دو صفحة بعد موکول می‌شود.

 مطالب بخش 8.6 با عنوان «پردازش زیربنای اقتصاد و تصویرگونگی» که حجم آن کمتر از یک صفحه است، قاعدتاً باید در بخش 5.6 با عنوان «اقتصاد و تصویرگونگی» درج می‌شد و دلیل جداافتادگی این دو بخش روشن نیست.

در ص189 به بعد، ارتباط دو بخش 6.8 (حالت‌نشانی مفعول) و 7.8 (نمایه‌سازی مفعول) با موضوع فصل 8 یعنی سرنمون‌ها بیان نشده است.

در ص222 آمده است: «اکنون زمان آن است که این مفهوم [نمود] به صورت دقیق و مشخص بیان شود تا خوانندگان در رجوع به بخش قبل بهتر تعامل میان زمان و نمود را دریابند»، اما قاعدتاً معرفی هر مفهومی باید پیش از هر مطلب دیگری دربارة آن بیاید.

در فصل 5 از الگوی هماهنگی[7] یاد شده و در فصول بعد نیز از این دو مفهوم استفاده شده است، در حالی که هیچ تعریفی از مفهوم هماهنگی ارائه نشده است.

  1. سهو یا کم‌دقتی در بیان مفاهیم

نگارش متون درسی اقتضا می‌کند که مطالب نظری با حداکثر دقت ممکن بیان شوند تا خواننده در فهم صحیح مطلب دچار اشتباه یا گمراهی نشود. کتاب حاضر هرچند از این حیث امتیاز قابل قبولی می‌گیرد، لیکن در مواضعی دچار کم‌دقتی در شرح مفاهیم و نکات رده‌شناختی می‌گردد. نمونه‌های زیر از آن جمله‌ است:

در ص60 و 61 پس از اشاره به مفهوم غلبه می‌خوانیم: «در جدول چهارخانه‌ای همواره وجود یک ویژگی، ‌بدون اعمال محدودیت و بدون وابستگی به ویژگیِ دیگری در زبان وجود دارد و بنا به همین دلیل گزینة غالب محسوب می‌گردد». سپس برای توضیح مطلب به جدول ۱ زیر (برگرفته از جدول ۴.۳ در متن کتاب) اشاره می‌شود که نحوة تعامل ویژگی‌های شمار و جنس دستوری در ضمایر را نشان می‌دهد[8]:

شکل ۱. نحوة تعامل ویژگی‌های شمار و جنس دستوری در ضمایر

 

PL. F=M

PL. F/M

SG. F/M

P

P

SG. F=M

P

û

طبق توضیح فوق در چنین جدولی دو الگوی غالب (PL.PRN.F=M و SG.PRN.F/M) و دو الگوی مغلوب (PL.PRN.F/M و SG.PRN.F=M) وجود دارد، در حالی که نویسندگان تنها به یک الگوی غالب (ضمیر جمع فاقد تمایز جنس) و یک الگوی مغلوب (ضمیر جمع دارای تمایز جنس دستوری) اشاره کرده‌اند.

در همین صفحه و در توضیح غالب بودن ضمیر جمعِ فاقد تمایز جنس آمده است: «زیرا خواه ضمیر مفرد دارای تمایز جنس باشد، خواه نباشد، ضمیر جمعِ فاقد تمایز جنس همواره وجود دارد». با همین استدلال و با مشاهدة جدول فوق، ضمیر مفرد دارای تمایز جنس (SG.F/M) نیز باید همواره وجود داشته باشد، در حالی که قطعاً چنین نیست و زبان فارسی نمونة بارزی از نقض این حکم است. پس دقیق‌تر آن است که بگوییم در جهانی‌های تلویحی الگو(ها)ی غالب لزوماً همواره وجود ندارند،‌ بلکه فارغ از وضعیت ویژگی دیگری در زبان، می‌توانند وجود داشته باشند، یا به عبارت دیگر وجودشان وابسته به وجود ویژگی دیگری نیست.

همین اشتباه در صفحة 61 در مورد الگوهای مغلوب نیز تکرار شده است، جایی که می‌نویسند: «طبیعتاً ساختی که در جدول چهارخانه‌ای تنها یک بار امکان وقوع دارد، رابطة مغلوب را نشان خواهد داد. به این ترتیب ضمیرِ جمعِ دارای تمایز جنسِ‌دستوری، ساخت مغلوب است». این در حالی است که بر اساس جدول و توضیحات فوق، ضمیر مفرد دارای تمایز جنس دستوری نیز الگوی مغلوب محسوب می‌شود.

در بیان عدم تقارن صیغگان افعال فارسی می‌خوانیم: «در اینجا صورت فعل سوم‌شخص به دلیل داشتن ویژگی‌های خاص فاقد شناسة آشکار است» (ص125)، اما هیچ اشاره‌ای به این ویژگی‌های خاص نشده است.

دربارة جملة «گربه دارد گوشت می‌خورد» آمده است: «در جملة... رخداد تمام شده نیست و به صورت جزئی صورت گرفته است» (ص196) (واژة صحیح: ناقص).

در صفحه 224، از نمود استمراری، نمود تکریری و نمود عادتی یاد شده، ولی تفاوت بین دو نمود تکریری و عادتی بیان نشده است.

  1. کم‌دقتی در نقل قول یا ذکر منابع

چنان که گفتیم، کثرت منابع مورد استفاده و ارجاعات متعدد به آنها از محسنات این کتاب است. در عین حال همین تعدّد ارجاعات سبب شده است که گاهی دقت کافی در ذکر منابع یا نقل مطالب صورت نگیرد. در مواردی نیز نقل قول‌ها از نثر تألیفی فاصله گرفته و یا از وضوح کافی برخوردار نیستند. در این بخش به ذکر برخی از این موارد می‌پردازیم.

در صفحه 2، در اشاره به خطابة معروف ویلیام جونز آمده است: «جونز (1786) با پرداختن به رابطة خویشاوندی زبان‌های سانسکریت، لاتین، یونانی، فارسی و اوستایی، نوعی مطالعات تطبیقی و تاریخی در زبان‌شناسی را بنیان نهاد که بیش از یک قرن ادامه یافت و از طریق علم‌ فقه‌اللغه به دنبال بازسازی زبان هندواروپایی مادر بود». این در حالی است که جونز در خطابة خود هیچ اشاره‌ای به زبان اوستایی نکرده است. ضمناً فاعل فعل «بود» به‌روشنی مشخص نیست.

در پانویس صفحات 3 و 4 معادل فرنگی دسته‌بندی برادران شلگل[9] و هومبولت[10] (زبان‌های وندی و زبان‌های تصریفی) به انگلیسی ذکر شده و لذا موهمِ این معنا است که آثار آنان به این زبان نوشته شده است، در حالی که به آلمانی است. درواقع منبع نقل این مطلب، انگلیسی بوده که بدان تصریح نشده است.

در زیربخش مربوط به هومبولت (صص3ـ4) مطلبی نسبتاً‌ طولانی و بدون علامت نقل قول با هومبولت (1836, 1825) شروع و به (هورن، ‌1966: 39) ختم می‌شود. بدین ترتیب، مشخص نیست که چه مقدار از مطلب متعلق به هورن است. به طریق مشابه در صفحه 15 مطلبی با گرین‌برگ (1963، 1966) آغاز شده و با (سورن، 1388: 361) پایان می‌یابد.

در صفحة 19 مطلبی از گرینبرگ[11] (1989) به نقل از دبیرمقدم (1392) و در صفحة 20 مطلب دیگری از همان اثر گرینبرگ به طور مستقیم نقل شده است که بهتر بود یکسان‌سازی شود.

در صفحه‌های 60 و 61 مطالبی که دربارة غلبه و هماهنگی اشتباهاً از گرینبرگ (Greenberg, 1966a) نقل شده است، مربوط به اثر دیگری از گرینبرگ (Greenberg, 1966b) است،‌ در حالی که نام اثر اخیر در کتاب‌نامه ذکر نشده است.[12]

در صفحه‌های 66 و 67 منبع مثال‌های ذکر شده (از شش زبان مختلف) برای انواع شش‌گانة ترتیب سازه مشخص نیست.

در صفحة 73 از «مقالة معروف» گرینبرگ بدون اشاره به عنوان یا سال انتشار آن یاد شده است که می‌توانست برای مطالعة علاقه‌مندان سودمند باشد.

در صفحة 74 نظریة اصل اساسی چینش به لمان (1978) منسوب شده است، در حالی که لمان ویراستار این اثر و نویسندة یکی از مقالات مندرج در آن است و لذا باید علاوه بر عنوان کتاب، عنوان مقالة ایشان نیز در کتاب‌نامه ذکر می‌شد.

در ص119 در تعریف مشاهده‌پذیری نسبی (رابطه‌ای) منقول از گردتس[13] (1990) چنین آمده است: «رابطة گروه اسمی باید از طریق ابزار صرفی ـ نحوی[14] قابل بازیابی باشد»، در حالی که ترجمة صحیحِ‌ اصل جمله چیزی شبیه به این است: «رابطة [دستوری] هر نام‌واره[15] باید از طریقی صرفی ـ نحوی قابل شناسایی باشد». همچنین در تعریف اقتصاد نسبی (رابطه‌ای) به نقل از همان نویسنده از عبارت «ارجح آن است که...» استفاده شده است که بار تجویزی دارد، در حالی که سخن گردتس کاملاً بیان توصیفی دارد.

 در ص135 راهکار کمیت اصل همکاری گرایس از لوینسون[16] (1983) ‌نقل شده است که بهتر بود به اصل آن یعنی اثر کلاسیک گرایس[17] (1967) ارجاع می‌شد.

در ص138 در بیان انواع روابط واژگانی آمده است: «هم‌نامی در مطالعات سنتی تشابه نامیده شده است»، اما نه معادل فرنگی «تشابه» و نه منبعی برای اطلاع از کاربرد این واژه در «مطالعات سنتی» ذکر نشده است.

در ص143 پس از نقل مطلبی از بایبی[18] (1985) آمده است: «آنچه را بایبی بیان می‌کند بسیار پیشتر در زبان‌شناسی تاریخی تحت عنوان قانون واتکینز مطرح شده است». این در حالی است که خود بایبی قبل از بیان این مطلب، صریحاً به اثر واتکینز[19] (1962) اشاره کرده است.

در ص146 در معرفی یکی از انواع تصویرگونگی آمده است: «این نوع تصویرگونگی را هایمن (1983) تصویرگونگی نموداری نامیده است». گذشته از سهو پیش آمده در مشخصات منبع (Haiman, 1980) باید گفت هیمن این اصطلاح را وضع نکرده، بلکه از پیرس (Peirce, 1932: 2.247, 277-82) که واضع این مفهوم بوده نقل کرده است.

جهانی تلویحی ناظر به فاصلة زبانی به نقل از کرافت[20] (2003: 205) این گونه بیان شده است: «اگر زبانی دارای دو ساخت تقریباً مترادف باشد که از نظر ساختاری فاصلة زبانی متفاوتی دارند، به همان میزان از نظر معنایی در فاصلة مفهومی متفاوتی خواهند بود» (ص 149). ترجمة وفادار‌تر به سخن کرافت چنین است: «...که از حیث فاصلة زبانی تفاوت ساختاری دارند، [این دو ساخت] از حیث فاصلة مفهومی (و از جهات دیگر) نیز به همان نحو تفاوت معنایی خواهند داشت».

در صص149ـ150 مطلب و جدول مربوط به فاصلة زبانی به هایمن ارجاع شده است که منبع صحیح آن هایمن (Haiman, 1985) است. ضمناً داده‌های نقل شده از همین منبع دربارة زبان‌های وارگمی[21] و کپله[22] در جدول مذکور دقیقاً مطابق با اصل نیست.

در ص168 منبع مثال‌های سلسله‌مراتب جان‌داری ذکر نشده است.

در ص176 فرضیة پیوستگی نقشة معنایی اشتباهاً از کوربت[23] (2001: 96) نقل شده است که منبع صحیح آن کرافت (2001: 96) است.

در ص182 در بخش «تعامل ارزش‌ها» سلسله‌مراتب جایگاه تولید همخوان‌ها ذکر شده است که نمونه‌ای از تعامل مقولات است نه ارزش‌ها. ضمناً ترتیب چینش همة این سلسله‌مراتب در ترجمه به فارسی (به دلیل جهت نوشتن از راست به چپ) معکوس شده و لذا کاملاً ‌گمراه‌کننده است. همین اشتباه در مورد سلسله‌مراتب جان‌داری گسترده در ص183 نیز تکرار شده است.

در ص186 به اثری از گیون ارجاع شده که مشخصات آن در فهرست منابع نیامده است.

در فصل 8 منابع اصلی و کلاسیک نظریة سرنمون یعنی رُش[24] (1978) و لیکاف[25] (1987) معرفی شده‌اند، اما در پایان همین فصل،‌ خواننده برای کسب «اطلاعات بیشتر» در مورد پیدایش مفهوم سرنمون به فصل پنجم راسخ‌مهند (1390) ارجاع می‌شود که اثری بسیار مختصر و مقدماتی است.

در ص231 در شرح انواع افعال از حیث نمود واژگانی آمده است: «سعید (2009: 119) ویژگی پویایی افعال کنشی را با [مثال] زیر توضیح می‌دهد» و این مثال نقل شده است:

  • [28] Robert grew very quickly.

این در حالی است که فعل grew کنشی نیست و سعید[26] (2009) هم هیچ اشاره‌ای به کنشی بودن آن نکرده است. گفتنی است مأخذ مطلب سعید، وندلر[27] (1967) است که در دسته‌بندی او از انواع موقعیت‌ها[28]، کنش یا فعالیت[29] به فرایندهای ناکران‌مند[30] مانند دویدن،‌ قدم زدن و شنا کردن اطلاق می‌شود.

در ص236 به اثری از تیمبرلیک[31] ارجاع شده که مشخصات آن در فهرست منابع نیامده است.

  1. مثال‌ها

هر کتاب درسی بنا به موضوع و هدف آموزشی خود طبعاً حاوی مثال‌های فراوان است و کتاب مورد بحث نیز از این قاعده مستثنی نیست. اما در انتخاب یا طراحی مثال برای کتاب درسی ملاحظاتی چند در کار است. اول اینکه هر مطلب دشوار یا غامضی باید با ذکر مثال همراه گردد تا از غموض و ابهام به در آید. دیگر آنکه هر مثال باید دقیقاً و فقط نکتة مشخصی را بیان کند که مستقیماً مورد بحث است و نه نکتة ضمنی دیگری را، زیرا در غیر این صورت ممکن است خواننده در یافتن نکتة اصلی سردرگم ‌شود. علاوه بر این، ملاحظات عام در کتاب‌های زبان‌شناسی نکتة دیگری نیز حائز اهمیت است و آن زبان مثال‌ها است. موضوع رده‌شناسی بنا به ماهیت خود اشاره و استشهاد به زبان‌های متعدد را ایجاب می‌کند و لذا نمی‌توان توقع داشت همة مثال‌ها از زبان فارسی انتخاب شوند، اما از آنجا که کتاب مورد نظر برای مخاطب ایرانی تألیف شده است، انتظار می‌رود برای تقریب به ذهن و همراهی بیشتر خواننده با مطلب، هر جا که ممکن است، مثال‌هایی از زبان‌های ایرانی آورده شود که در برخی موارد به این نکته توجه کافی نشده است. با این ملاحظات، نکات زیر قابل ذکر است:

در ص 28، بهتر بود این مطلب که «در... زبان فارسی ساخت ملکی با استفاده از حروف اضافه،‌ صفات ملکی و ضمایر ملکی بیان می‌شود»، با مثال بیان می‌شد تا کنجکاوی خواننده بی‌پاسخ نماند.

در ص 40، نوشته‌اند «بسیاری از توصیف‌های زبانی بر اساس نظریات صورت‌گرایی مانند دستور زایشی انجام شده‌اند و برای مطالعات رده‌شناختی چندان قابل استفاده نیستند». خوب بود علت این قابل استفاده نبودن به صورت مصداقی برای خواننده روشن می‌شد.

در ص 48، «جهانی (25): «اگر مفعول ضمیری پس از فعل قرار گیرد، مفعول اسمی نیز بعد از فعل واقع می‌شود» برای روشن‌تر شدن، مثال می‌طلبد.

در ص 66 و 67، در مبحث ترتیب سازه‌‌ها برای هر یک از ترتیب‌های شش‌گانة فاعل،‌ مفعول و فعل، نمونه‌ای از شش زبان مختلف آورده‌ و سپس به درستی اشاره کرده‌اند که «تقریباً همة زبان‌ها بیش از یک ترتیب در مورد فاعل،‌ مفعول و فعل دارند». در تأیید این مطلب، گفتنی است که در زبان فارسی هر شش ترتیب سازه‌‌ها وجود دارد که نکتة مهم و قابل ذکری دربارة این زبان است، اما نویسندگان تنها به سه ترتیب از این شش ترتیب ممکن در فارسی اشاره کرده‌اند. سه ترتیبِ ذکر نشده با ذکر یک نمونه برای هر یک عبارت‌اند از:

  • مشق‌هاشُ نوشته دخترم (OVS).
  • کُشته ما رُ این بچه (VOS).
  • ما رُ گرفته این پسره (OVS).

در ص68 این مطلب که «در بسیاری از زبان‌ها دو یا بیش از دو ترتیب سازه وجود دارد و از نظر کلامی و کاربردشناختی نیز نمی‌توان تعیین کرد که کدام یک اصلی است» کنجکاوی خواننده را برای اطلاع از این زبان‌ها برمی‌انگیزد و لذا دست‌کم ذکر یک نمونه در این باره مفید می‌بود.

در صفحة 99 برای استفاده از پس‌اضافه، از زبان ژاپنی مثالی آورده شده است و این در حالی است که در صفحة ‌52، به پس‌اضافه بودن زبان‌های گیلکی و مازندرانی اشاره شده و لذا بهتر بود مثال از همین زبان‌ها ذکر می‌شد. در همین صفحه از زبان‌های هسته‌نشان یاد شده که در آنها «فعل به تنهایی می‌تواند نقش جملة کاملی را برعهده بگیرد»، اما هیچ اشاره‌ای به زبان فارسی نمی‌شود که نمونة بارز چنین زبان‌هایی است.

در ص226، نویسندگان در بیان کارکردهای مختلف پیشوند «می» در فارسی معتقدند این پیشوند در جملة زیر بر نمود تکریری دلالت دارد:

  • [(20) ج.] هر نکته را ده بار برایش توضیح می‌دادم ولی نمی‌فهمید.

اما توضیح نداده‌اند که آیا این تکریر به قید «ده بار» ارتباطی دارد یا نه. اگر تکریر، ناشی از این قید باشد، بدون پیشوند «می» نیز آن را خواهیم داشت،‌ مانند:

  • هر نکته را ده بار برایش توضیح ‌دادم ولی نمی‌فهمید.

یا حتی

  • هر نکته را ده بار برایش توضیح ‌دادم ولی نفهمید.

اما اگر، چنان که نویسندگان نوشته‌اند، دلالت بر این نمود ناشی از پیشوند «می» باشد، آنگاه قاعدتاً جملة زیر (بدون قید حاکی از دفعات مکرر) نیز باید مفهوم تکرار را برساند و در این صورت بهتر بود برای پیشگیری از اشتباه خواننده چنین جمله‌ای ذکر می‌شد:

  • هر نکته را یک بار برایش توضیح می‌دادم و می‌فهمید.

همچنین در بحث نمود دستوری آمده است: «فعل کمکی داشتن برای بیان نمود ناقص در هر دو زمان گذشته و حال به کار می‌رود. اما زمان گذشته، علاوه بر این ابزار حاشیه‌ای، از پیشوند صرفی "می" نیز در بیان نمود استمراری بهره می‌برد که تمایز معنایی ظریفی ایجاد می‌نماید. مثا‌ل‌های زیر نشان‌دهندة این وضعیت هستند:

  • [(25)] الف. (هنوز) دارم درس می‌خوانم.

ب. (هنوز) داشتم درس می‌خواندم.

ج. (هنوز) درس می‌خواندم که ... » (ص 228).

در خصوص مطلب فوق باید گفت اگر پیشوند «می» تمایز معنایی ظریفی ایجاد کند، این تمایز را باید بتوان با مقایسة دو جمله که یکی واجد و دیگری فاقد این پیشوند باشد دریافت، در حالی که پیشوند «می» در هر سه مثال فوق آمده است. به نظر می‌رسد تمایز مورد نظر مؤلفان (که خوب بود برای خواننده بیان می‌شد)، بین جمله‌های ب و ج باشد و روشن است که این تمایز ناشی از حضور فعل داشتم است، نه پیشوند می که در هر دو جمله وجود دارد.

در ص 164 آمده است: «در حالی که ضمایر همواره معرفه‌اند، اسم‌های خاص بسته به بافت گفتمان می‌توانند معرفه یا در موارد نادری، نکرة مشخص تلقی شوند و اسم‌های عام نیز عموماً نکرة نامشخص هستند». بهتر بود مفهوم و معادل انگلیسیِ نکرة (نا)مشخص[32] بیان و مثالی نیز برای آن ذکر می‌شد.

در ص 229، این نکته که «زبان فارسی... گاه حتی میان دو نمود ناقص و کامل تقریباً هیچ تفاوتی از نظر صرف فعل، قائل نیست» مطلبی نیست که دانشجو بتواند به آسانی و بدون ذکر مثال، درک یا از آن عبور کند.

در ص241 در بیان عدم انطباق نوع جمله و وجه می‌خوانیم: «در مثال (42) نوع جمله و وجه آن، هر دو التزامی‌اند، اما در مثال (43) صورت جمله، شرطی و وجه آن، التزامی است (خط زیر عبارات از نگارندة ‌این سطور):

  • [42] کاش به مهمانی بروم.
  • [43] اگر مهمانی برگزار می‌شد، بهتر بود».

این در حالی است که «التزامی» یکی از انواع جمله نیست و مقولة وجه نیز به فعل تعلق دارد نه به جمله.

  1. معادل‌گزینی

یکی از دشواری‌های نگارش علمی به زبان فارسی تقریباً‌ در هر رشته‌ای، معادل‌گزینی برای مفاهیم و اصطلاحات فرنگی است. در این زمینه ذکر یکی دو نکته خالی از فایده نیست. نخست آنکه تا وقتی معادل رایجی برای یک مفهوم در فارسی وجود دارد، بهتر است برای پیشگیری از تشتّت اصطلاحات در جامعة علمی، از معادل‌سازی خودداری کنیم. دیگر آن‌ که یکی از موازین واژه‌گزینی برای اصطلاحات علمی، چیزی است که کافی (1374) «ضابطة تناظر یک به یک» ‌نامیده است و می‌گوید: «در یک حوزة معنایی باید حتی‌الامکان بین مفاهیم و واژه‌ها تناظر یک به یک باشد، یعنی هر مفهوم یک واژة نظیر داشته باشد و هر واژه تنها دالّ یک مفهوم باشد». رعایت این نکتة مهم باعث دوری از ابهام و خلط و التباس بین مفاهیم می‌گردد. خوشبختانه نویسندگان کتاب، در اغلب موارد به این موازین پای‌بند بوده‌‌اند، اما در جاهایی نیز از نکات یاد شده عدول کرده‌اند:

در ص 14، واژة «نامحدود» در مقابل unrestricted غلط نیست، ولی اینجا بهتر است به جای آن «نامقید» بگوییم و «نامحدود» را برای unlimited حفظ کنیم.

واژة «تصادفی» که در مقابل arbitrary آمده است (ص17)، معادل جافتادة random است و لذا بهتر است به جای آن واژة «دلبخواهی» را به کار بریم.

در ص 109، در مقابل واژة aorist‌ بهتر بود به جای «گذشته» از معادل دیگری مانند «گذشتة نامعین» استفاده می‌شد تا تمایز آن از واژة past‌ معلوم باشد.

در ص 119، واژة relational‌ به معنی «رابطه‌ای» است،‌ نه «نسبی» که معادل relative‌ است‌ و مفهومی کاملاً ‌متفاوت دارد.

در صفحه 8 معادل locative را سهواً «مفعول ازی» آورده‌اند که «دری» صحیح است.

در صفحه 26 به جای uniformitarianism واژة یکسان‌گرایی آمده است که «یکسان‌انگاری» مناسب‌تر است، زیرا این مفهوم به یک فرض اشاره دارد نه یک «گرایش». دقیقاً به همین دلیل‌، در صفحه 47 به جای «احتمال‌گرایانه» در مقابل probabilistic بهتر است «احتمالی» یا «احتمالاتی» بیاید.

 در ص 30، عبارت convenient sample‌ را به «نمونة مناسب» برگردانده‌اند که معادل مناسبی نیست، زیراconvenient  در اینجا به معنی سهل‌الوصول و آسان‌یاب است،‌ گواینکه ممکن است چنین نمونه‌ای از هر جهت «مناسب» نیز نباشد.

در ص 39، عبارت observer’s paradox‌ را به «تناقض مشاهده‌گر» برگردانده‌اند، در حالی که معادل صحیحِ paradox‌ در اینجا «متناقض‌نما» است.

در ص 44، به جای dual‌ «دوگانه» آمده، در حالی که اصطلاح دستوری جاافتادة آن «مثنّی» است.

 در ص50 به جای دوگانة منطقی و مشهورِ مقدم/تالی، «پیش‌شرط/نتیجه» و به جای اصطلاح جاافتادة صفت بیانی، «صفت توضیحی» آمده است.

هر دو واژة «عروضی» (ص53) و «نوایی» (ص63) معادلِ واژة prosodic ولی در دو بافت موضوعی مختلف هستند. طبعاً در این کتاب فقط «نوایی» صحیح است، زیرا «عروضی» مربوط به وزن شعر است که خارج از موضوع است.

هر دو واژة «معنایی» و «معنی‌شناختی»، معادلِ semantic هستند، ‌اما با دو معنی و کاربرد متفاوت: «معنایی» صفت منسوب به «معنی» است  و «معنی‌شناختی» منسوب به «معنی‌شناسی». بنابراین در صفحه 54 «نقش معنایی» صحیح‌تر از «نقش معناشناختی» است.

در ص 113، «ناموجود» در مقابل unattested نادرست است، زیرا این واژه به معنای «ثبت نشده» یا «مشاهده نشده» است. در همین صفحه از زبان «روشن» از زبان‌های ایرانی نام برده شده که ضبط صحیح آن «روشانی» (منسوب به ناحیة روشان در تاجیکستان کنونی) است. 

برای واژة isomorphism‌ در فارسی معادل‌های «هم‌شکلی»، «هم‌ریختی» و «یک‌ریختی» به کار رفته است، اما نویسندگان واژة تناظر (ص136) را به کار برده‌اند که بیشتر به جای correspondence به کار می‌رود.

در ص227 در مقابل periphrastic (غیر صرفی، غیر تصریفی) واژة «حاشیه‌ای» آمده است که معادل peripheral است. ‌

معادل انگلیسی برخی واژه‌ها در پانویس و واژه‌نامة پایانی نیامده است که از آن جمله‌اند: نظام سه‌بخشی (ص 111)، نظام دو‌بخشی (ص 112)، دوگانه‌نشانی (ص 120)، نشان‌گذاری (ص 126)، معیار ساختاری (ص 129)، معیار رفتاری (ص 130)، بسامد متنی (ص 139)، گواه‌نمایی (ص 180).

در پایان این بخش جا دارد از حسن انتخاب نویسندگان‌ برای واژة «تعمیم‌سازی» در مقابل generalization (ص 45) نیز یاد کنیم که غالباً به جای آن واژة «تعمیم» به کار می‌رود و همیشه درست نیست.

  1. عبارات و جملات نارسا یا نامأنوس

چنان که اشاره شد، نثر کتاب روی هم رفته ساده و روشن است، اما برخی عبارات یا جملات از دقت و وضوح کافی برخوردار نیستند و برخی نیز متأثر از ترجمه‌اند. در زیر به برخی از این موارد اشاره می‌شود.

ص 19: می‌توان هر تحلیل دستوری را بر اساس مقیاس پیوستاری از نظر میزان تعمیم‌بخشی مطرح نمود.

ص ۳۴: در نمونه‌برداری زبانی دو تناقض [صحیح: «دو شرط متناقض»] نهفته است.

ص 45: یک جهانی درواقع جهانی‌ای از توزیع بین زبانی است. بدین مفهوم که اگر یک رده بسیار نادر بوده و در مقابل، ردة دیگری بین زبان‌ها بسیار رایج باشد، این نحوة توزیع نابرابر باید از طریق ارائة یک جهانی لحاظ گردد،‌ گرچه هر دو رده در طبقة انواع موجود می‌گنجند.

ص 50: اگر برخی یا همة قیدها پس از صفت قرار گیرند، در این زبان صفت توضیحی هم پس از اسم و فعل هم قبل از مفعول اسمی در ترتیب غالب قرار می‌گیرد.

ص 145: در توضیح صورت کوش (کو + ش) و جملة بچه‌ها کوشن؟ آمده است: «سخنگویان زبان فارسی امروزی ضمیر متصل "ش" را در صیغة سوم شخص به عنوان جزئی از ساخت [کدام ساخت؟] تلقی کرده و آن را برای صیغه‌های دیگر نیز با شناسه‌های خاص خود به کاربرده‌اند». ضمناً نویسندگان با ذکر عبارت «صیغه‌های دیگر» از این نکته غفلت کرده‌اند که پدیدة مذکور برای خود صیغة سوم شخص مفرد نیز رخ داده است، چنان که امروز فارسی‌زبانان می‌گویند: «علی کوشش؟ (با تکیه روی هجای ku، یعنی علی کجاست؟)».

ص 182: برخی از ترکیبات ارزش‌ها از مقوله‌های متفاوت، منتج به صورت بی‌نشان‌تر یک کلمه یا ساخت دستوری می‌شود.

ص 183: در ارتباط با مقولة شمار از نظر رده‌شناختی، اول شخص بی‌نشان‌ترین است.

ص 185: در دیدگاه سنتی،‌ توانایی پرواز شرط لازم و نه شرط کافی برای پرنده بودن است. برخی پرندگان نمی‌توانند پرواز کنند... (صورت صحیح: نه شرط لازم و نه شرط کافی...).

ص 188: فعل‌های ایستا تأثیرپذیری چندانی بر مفعول خود ندارند (واژة صحیح: تأثیر).

ص 193: هاپر و تامپسون (1980) نشان داده‌اند که گذرایی باید به عنوان یک ویژگی سرنمونگی بند در نظر گرفته شود.

ص 221: نکتة جالب دیگر در مورد فارسی آن است که گرچه در ساخت آینده، فعل کمکی تصریفی [= تصریف شده] در کنار فعل اصلی غیرصرفی [= صرف نشده] قرار می‌گیرد....

ص 225: تنها کنش و رخدادهای گذشته را از نظر تام یا ناقص بودن، می‌توان ارزیابی کرد و طبق تعریف عموماً افعال زمان حال، ناقص تلقی می‌شوند.

ص 245: وجه مقوله‌بندی زمان در فعل را از جنبة هستی‌شناختی مورد توجه قرار می‌دهد و دربارة ارزش صدق گزاره‌ها از منظر گوینده در زمان قضاوت می‌کند.

ص 253: تماس زبانی در وهلة نخست بر تأثیر متقابلی که دو یا چند زبان بر هم می‌گذارند، توجه دارد و پیامدهای ناشی از این تماس را در الگوهای ساخت زبان‌ها بررسی و مطالعه می‌کند.

ص 255: زبان‌ها نسبت به تغییرات تماس زبانی مقاومت یکسانی ندارند.

ص 255: مقایسه و مطالعة مستدل باید بتواند این تفاوت‌ها را در قالب ارائة زیرطبقات همگن تبیین نماید.

ص 257: ...کودکان چگونه بر تقسیم‌بندی‌های مقولات مفهومی مختلف به عنوان درون‌دادهای زبانی نائل می‌شوند... .

ص 257: ... مجموعه الگوهای مشخصی در فراگیری این واژه‌ها توسط کودکان در بین زبان‌ها عمل می‌کنند.

ص 261: تماس زبانی... بر اساس مجموعه‌ای از سلسله‌مراتب رده‌شناختی صورت می‌پذیرد.

برخی عبارت‌های مبهم یا نارسا نیز از این قرارند:

«ترکیب سادة تکواژها» (ص3)، «ساختواژة کلمات»‌ (ص6)، «ویژگی‌های ساختواژی قرن نوزدهم» (ص7)، «درج واکه‌ای» [= درج واکه] (ص9)، «تغییرات همخوانی» [= تغییرات همخوان] (ص9)، «ترتیب واژه‌ای»  [= ترتیب واژه(ها)] (ص10)، «مطالعات تعمیم‌گرایی» (ص13)، «در این گذر» (ص45)، «مفعول ضمیری» [= ضمیر مفعولی] (ص48)، «بررسی بیشتر جهانی‌ها»  (ص73) (بررسی اغلب جهانی‌ها یا بررسی بیشتر دربارة جهانی‌ها؟).

  1. نتیجه‌گیری

دشواری‌های امر تألیف در رشته‌ای که در کشور ما هنوز در دوران جوانی خود به سر می‌برد، بر کسی پوشیده نیست. لذا نگارنده در این مقال تنها ‌کوشیده ‌است از نگاه (و بلکه در مقام) یک نوآموز رده‌شناسی، نکاتی را بیان نماید که رعایت آنها در تدوین و نگارش این متن درسی می‌توانست دانشجو را در استفادة بهتر از آن یاری کند. با وجود نکات یاد شده، کتاب مبانی رده‌شناسی زبان در مجموع برای ورود به این حوزه اثری سودمند و پرمطلب و بسیار آموزنده است. سعی نویسندگان در نگارش این اثر مشکور است و امید می‌رود ویراست بعدی آن هر چه پیراسته‌تر به دست مخاطبان علاقه‌مند برسد.

 

[1]. Kibbey, M. H.

[2] رسم‌الخط در نقل‌قول‌ها عیناً منطبق با منبع و در بدنة مقاله مطابق با دستور خط فارسی مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی است.

[3] dominance

[4] harmony

[5] Lehmann, W. P.

[6] Vennemann, T.

[7]. harmony

[8].  نشانه‌های اختصاری: PL.PRN (ضمیر جمع)، SG.PRN (ضمیر مفرد)، F (مؤنث)، M (مذکر)، / (دارای تمایز)، = (فاقد تمایز)

[9]. Schlegel

[10]. Humboldt, W. v.

[11]. Greenberg, J. H.

[12]. حروف a ‌ و b برای مشخص کردن این دو منبع در نوشتة پیش رو به مشخصات آنها افزوده شده و در متن کتاب نیست.

[13]. Gerdts, D.

[14]. morphosyntactic

[15]. nominal

[16]. Levinson, S. C.

[17]. Grice, H. P.

[18]. Bybee, J. L.

[19]. Watkins, C.

[20]. Croft, W.

[21]. Varrgamay

[22]. Kpelle

[23]. Corbett

[24]. Rosch, E

[25]. Lakoff, G.

[26]. Saeed, J. I.

[27].Vendler, Z.

[28]. situation types

[29]. activity

[30]. unbounded processes

[31]. Timberlake

[32] (non-)specific indefinite

 
‎Alborzi Verki, P. (2013). Language Typology. Tehran: Amirkabir. [In Persian]
Bybee, J. L. (1985). Morphology. Amsterdam: John Benjamins.
Croft, W. (2003). Typology and Universals. Cambridge University Press.
Dabir-Moghaddam, M. (2013). Typology of Iranian Languages (2 Vol.). Tehran: The Organization for Researching and Composing University Textbooks in Humanities (SAMT). [In Persian]
Gerdts, D. (1990). Relational visibility. In K. Dzwirek, P. Farrel and E. Mejias-Bikandi (eds.). Grammatical Relations: A Cross-Theoretical Perspective (pp. 199-214), Stanford: CA: CSLI.
Greenberg, J. H. (1963). Universals of Language. Cambridge, MA: MIT Press.
Greenberg, J. H. (1966a). Some universals of grammar with particular reference to the order of meaningful elements. In Joseph H. Greenberg (ed.), Universals of Language (pp. 73-113). Cambridge, Mass.: MIT Press.
Greenberg, J. H. (1966b). Language Universals, with Special Reference to Feature Hierarchies (Janua Linguarum, Series Minor, 59). The Hague: Mouton.
Greenberg, J. H. (1989). Two approaches to language Universals, In On Language: Selected Writings of Joseph Greenberg, K. Denning and S. Kemmer (ed.), California/Stanford: University Press.
Grice, H. P. (1975). Logic and conversation. In P. Cole and J. Morgan (eds.). Syntax and Semantics, vol.3, New York: Academic Press.
Haiman, J. (1980). The iconicity of grammar: isomorphism and motivation. Language 54:565-89.
Haiman, J. (1983). Iconic and economic motivation. Language, 59, 781-819.
Haiman, J. (1985). Natural Syntax. Cambridge: University Press.
Hopper, P. & Thompson, S. A. )1980(. Transitivity in grammar and discourse. Language, 56, 251-99.
Horne, K. M. (1982). Tabaghebandi-e-Zabanha [language typology], translated by A. Soheili. Tehran: Markaz-e-Nashr-e-Daneshgahi. [In Persian]
Humboldt, W. v. (1825). Über das Entstehen der grammatischen Formen, und ihren EinfluB auf die Ideeentwickiung. Abhandlungen der hist (phil. Klasse), (pp. 401-30). Berlin: Konigliche Akademie der Wissenschaften.
Humboldt, W. v. (1836). Über die verschiedenheit des menschlichen Sprachbaues und ihren Einfluss auf die Geistige Entwicklung des Menschengeschlechts. Berlin: Dümmler.
Berlin: Konigliche Akademie der Wissenschaften.
Jones, W. (1786). Third Anniversary Discourse to the Asiatic Society. Bengal: Asiatick Researches.
Kafi, A. (1995). Scientific principles of word-formation and terminology. Name-ye Farhangestan, 1(2), 49-67. [In Persian]
Lakoff, G. (1987). Women, Fire and Dangerous Things: What Categories Reveal about the Mind. Chicago: University Press.
Lehmann, W. P. (1978). Syntactic Typology: Studies in the Phenomenology of Language. Austin, TX: University of Texas Press.
Levinson, S. C. (1983). Pragmatics. Cambridge: University Press.
Mehmanchian Saravi, K. & Mirdehghan, M. (2013). A Study of Typological order of Declarative Sentences in Ateni Dialect of Saravi in an Optimality Framework. Tehran: Neda-ye-Karafarin. [In Persian]
Peirce, C. (1932). Collected Writings, 2: Elements of logic. Cambridge, MA: Harvard University Press.
Poorhadi, M. (2017). Typology of word order in Gilaki. Rasht: Farhang-e-Ilia. [In Persian]
Rama, P. (2011). The (Early) History of Linguistic Typology, In J. J. Song (ed.) (2011), Linguistic typology: morphology and syntax. The Oxford handbook of linguistic typology (pp. 29-38). Oxford University Press.
Rasekh-Mahand, M. (2011). An Introduction to Cognitive Linguistics: Theories and Concepts. Tehran: SAMT. [In Persian]
Rosch, E. (1978). Principles of categorization. In E. Rosch & B. B. Lloyd (eds.), Cognition and Categorization, (pp. 27-48). Hillsdale, NJ: Erlbaum.
Saeed, J. I. (2009). Semantics, 3rd ed., Hong Kong: Wiley-Blackwell.
Song, J. J. (2001). Linguistic typology: morphology and syntax. Harlow: Pearson.
Vendler, Z. (1967). Linguistics in Philosophy. Ithaca, NY: Cornell University Press.
Vennemann, T. (1974). ‘Topics, Subjects, and Word Order: From SXV to SVX via TVX’. In J. Anderson and C. Jones (eds.), Historical Linguistics (pp. 339-76). Amsterdam: North-Holland.
Watkins, C. (1962). Indo-European origins of the Celtic verb. Dublin: Dublin Institute for Advanced Studies.