Document Type : Research Paper

Authors

1 Master of Linguistics, Alzahra University (Urmia Campus), Tehran. Iran

2 Assistant Professor, Organization for Education Research and Planning, Tehran,Iran

Abstract

The purpose to do the present research is the identification of the type and the number of noun modifiers in Persian students’ texts (students (10-12) in grades four, five and six) in which the number 9 area of Tehran was selected in purposive sampling and also 6 schools were selected by cluster random sampling. Then, the corpus of texts written by students in grades four, five and six was collected in these schools. In total, 9 classes in grade 4, 10 and 9 ones in grade 5 and 6 respectively were involved in this research and there were 889 students. According to Morgan table, 300 texts were randomly selected in which 2203 noun phrases were analyzed according to Dependency Grammar. Based on the findings, students (10-12) have produced noun postmodifiers (6/62%) by far more than noun premodifiers (2/45%) which indicates that the production of postmodifiers is much easier for the students in these grades and they have produced the genitive modifiers in eighth position (4/03%), attributive adjectives in seventh position (1/39%), in particular, numeral and superlative adjectives in third position (1/22%) respectively more than other positions. While the index in the sixth position (0/01%) has had the lowest average percentage. Students in grade 6 have had the highest average (12/44%), showing the older the students become, the more complex noun phrases they produce. The findings of this research along with identifying the amount of  syntactic complexity of the children’s noun phrases shows the view of their language enhancement. 

Keywords

. مقدمه

در آغاز زبان‌آموزی، سخنگویان بومی نخست با واژه‌های زبان مواجه می‌شوند و به ‌تدریج آنها را فرامی‌گیرند و در ذهن خود ذخیره می‌کنند. اهل زبان در هر موقعیت با به‌کارگیری واژه‌های مناسب و پیوند دادن آنها بر پایۀ مشخصه‌های نحوی و روابط و ساخت‌های دستوری، جمله‌های مورد نیاز خود را تولید می‌کنند (مشکوة‌الدینی، ۱۳۹۱: ۷).

دانش واژگانی[1] فرد از واژه­ها از جنبه­های متفاوتی، از جمله جنبۀ روان‌شناختی زبان مورد بررسی قرار گرفته است. برای مثال، کارول[2] (2008: 105) بخشی از دانش فرد دربارة واژه‌ها را دانش نحوی می­داند که به واژه‌های دستة باز[3] (اسم، صفت، ...) و واژه‌های دستة بسته[4] (معرف­ها[5] در گروه اسمی، حروف ربط، حروف اضافه) تقسیم می‌شود. وی اظهار کرده است که سازماندهی این واژه‌ها در مغز انسان متفاوت است و به عنوان شاهدی بر این مدعا، از بیماری خاص با عنوان «نابهنجاری ‌نحوی[6]» یاد کرده است. بیمار در اثر این بیماری توانایی بیان واژه‌های دستة بسته را ندارد، این در حالی است که عملکرد وی در مورد واژه‌های دستة باز بسیار بهتر است.

ایچسون[7] (2003: 67) نیز طبقة واژه‌ها را به دو دستة عمدۀ واژه‌های محتوایی[8] (اسم، فعل و صفت) و واژه‌های نقشی[9] (متمّم‌هایی[10] مانند “that”) تقسیم‌بندی کرده که همراه با هم در سازه­های جمله به‌کار می‌روند و جمله را به صورت یک ساختار نحوی شکل می‌دهند.

بدیهی است که سخنگویان زبان برای اندیشیدن منظم و نیز ارتباط با یکدیگر، همواره از پیوند واژه‌های مناسب واحدهای بزرگ‌تر یکپارچه‌ای پدید می‌آورند که از آنها با عنوان گروه[11] یاد می‌شود. یکی از انواع گروه‌ها گروه اسمی است که متشکل از واژه‌های متنوعی تحت عنوان اسم و وابسته[12]‌های آن است (مشکوة‌الدینی، ۱۳۹۱: ۲۱).

درک واژه‌ها و ارتباط بین آنها مبنای درک متن و درک متقابل سخنگویان است. نجفی و همکاران (1392) فرایند خواندن را مشتمل بر بازشناسی دیداری[13] واژه، شناسایی و استخراج معنا در سطح عبارت یا جمله و انسجام[14] بین گزاره­های متن می­دانند. بر این اساس، مشکلات خوانندگان غیرماهر در سه سطح درک واژه، تحلیل نحوی جملات و ایجاد انسجام میان گزاره­های متن طبقه­بندی می‌شود. درک نحوی یکی از عوامل مهم در شناسایی معنا در سطح جمله است. تحقیقات نشان می‌دهند که خوانندگان غیرماهر، توانایی تشخیص ساختارهای نحوی متن را ندارند و به جای پردازش متن به صورت واحدهای معنادار، تمایل بیشتری به خواندن واژه‌به‌واژه دارند.

نبی‌فر (1394) نیز به نقل از پرفتی[15] (1985)، بر ضرورت پردازش گروه‌های نحوی، از جمله گروه‌های اسمی در سطح پردازش جمله تأکید کرده است. وی بنا بر پژوهش رو[16] و همکاران (2005: 867)، بیان داشته است که درک تعدادی از جملات برای کودکان مشکل‌تر از جملات دیگر است. از این میان، می‌توان به جمله‌های دارای بند موصولی[17] اشاره کرد که در نوشتار بیشتر ظاهر می‌شوند و در گفتار بسامد وقوع کمتری دارند.

مک‌نامارا[18] و همکاران (2014) علاوه بر دانش واژگانی و درک نحوی، شاخص‌های متعدد دیگری مانند انسجام ارجاعی[19]، تنوع واژگانی[20]، پیونددهنده‌ها[21]، مدل موقعیتی[22]، پیچیدگی نحوی[23]، اطلاعات کلمه[24] و ... را نیز بر انسجام و درک متن مؤثر می‌دانند. تعداد و نوع وابسته‌های هر گروه اسمیِ مؤثر بر درک متن زیرمجموعه‌ای از شاخص الگو و پیچیدگی نحوی جملات و گروه‌های تشکیل­دهندۀ آن به شمار می‌رود.

در مطالعۀ حاضر، محقق به تحلیل تعداد و نوع وابسته‌های گروه‌های اسمی تولیدشده در متون نوشتاری دانش‌آموزان ۱۰ تا ۱۲ ساله پرداخته و با بررسی پیکرة نوشتاری کودکان، در پی پاسخ به این سؤال است که گروه‌های اسمی آنها به ‌لحاظ تعداد و نوع وابسته‌ها چه وضعیتی دارند.

شناسایی پیچیدگی نحوی گروه‌های اسمی کودکان به نویسندگان کودک و مؤلفان کتاب‌های درسی کمک می‌کند تا متونی متناسب با درک آنها تهیه کنند. گراسر[25] و همکاران (2011) نشان می‌دهند که متن قابل درک برای خواننده باید حد مناسبی از ویژگی‌های زبانی، از جمله پیچیدگی­های نحوی را داشته باشد که این حد مناسب بستگی به ویژگی­های زبانی خواننده دارد.

 

  1. مبانی نظری

چارچوب نظری پژوهش حاضر دستور وابستگی[26] است. تحلیل در دستور وابستگی بر اساس شرح روابط میان هسته[27] و وابسته است. گروه‌های مستقل[28] بخش لاینفک دستور وابستگی هستند که بنا بر آن، هر گروه نحوی (گروه اسمی، گروه صفتی، گروه حرف‌اضافه‌ای و...) شامل یک و لزوماً یک هسته و صفر تا چند وابسته است. هسته تنها بر روابط میان وابسته‌ها با هم و با خودش نظارت دارد و تأثیر چندانی بر روابط درونی هر وابسته ندارد. از این ‌رو، هر گروه نحوی همچون کشوری است با یک حکومت یا دولت مرکزی و چند ایالت مستقل. فرض مهم آن است که هر گروه نحوی ـ چه جمله و چه گروه‌های کوچکتری همچون گروه اسمی و حرف‌اضافه‌ای و غیره ـ اساساً مشتمل است بر یک و فقط یک هسته، همراه با وابسته‌هایی که به انواع متمّم‌های اجباری[29]، متمّم‌های اختیاری[30]، افزوده‌های خاص[31] (افزوده‌های هسته) و افزوده‌های عام[32] (افزوده‌های کل گروه) تقسیم می‌شوند (طبیب‌زاده، 1391: 20ـ29).

همچنین از نظر علم رده‌شناسی و به نقل از رضایی و بهرامی (1394: 73ـ84)، وابسته‌ها طبق نظریه‌های متفاوت ترتیب متفاوتی دارند و رده‌شناسانی مثل لمان[33] (1978) و ونمان[34] (1974) به ترتیب اصل چینش[35] و نظریۀ عملگر ـ عمل‌پذیر[36] را مطرح کردند که کارآیی لازم را نداشتند. بعد‌ها، هاوکینز[37] (1983) درصدد رفع این کاستی‌ها اصولی، از جمله اصل سنگینی[38] و اصل تحرک[39] را عنوان کرد. طبق اصل سنگینی، وابسته‌های سنگین‌تر پس از اسم و وابسته‌های سبک‌تر پیش از اسم قرار می‌گیرند.

سلسله‌مراتب سنگینی سازه‌ها:

(1)                   صفت اشاره، اعداد <  صفت <  مضاف‌الیه < بند موصولی

با وجود این، از آنجایی که زبان‌های بسیاری ناقض این اصل بودند، هاوکینز اصل تحرک را مطرح کرد که بیانگر آن است که وابسته‌های اشاره‌ای، شمار و صفت به دلیل سبک بودن نسبت به مضاف‌الیه و بند موصولی تحرک بیشتری دارند و به همین دلیل، آسان‌تر می‌توانند تغییر جایگاه دهند. در نهایت، آنها اظهار می­کنند که مقالۀ درایر[40] (1992) تاکنون جامع‌ترین بررسی تجربی در مورد همبستگی ترتیب سازه‌هاست. درایر نشان داده که برخلاف آنکه بند موصولی و صفت هر دو وابستة اسم هستند، بندهای موصولی با مفعول هم‌الگو هستند و به عنوان وابسته در یک سمت فعل قرار می‌گیرند. این در ‌حالی است ‌که رفتار صفت این چنین نیست و علت آن است که بند موصولی دارای ساخت گروهی است، ولی صفت ساخت غیرگروهی دارد.

مفهوم تحرک هاوکینز (1983) حاکی از آن است که در بعضی از زبان‌ها ترتیب رخداد برخی وابسته‌ها نسبت به هسته­های خود متغیرتر و بی­ثبات­تر از ترتیب رخداد وابسته‌های دیگر آن هسته است. از این ‌رو، احتمال آن می‌رود که این وابسته‌ها حرکت کنند و در نتیجه، ترتیب هماهنگ به ترتیبی ناهماهنگ تغییر کند. از میان وابسته‌های مربوط به اسم، دیده می‌شود که ترتیب رخداد صفت اشاره، اعداد و صفت از مضاف­الیه و بند موصولی متغیرتر و بی­ثبات­تر است (به نقل از دبیرمقدم، 1392: 33).

  1. پیشینۀ پژوهش

در مورد وابسته­های پیشین و پسین در گروه اسمی زبان فارسی افراد زیادی اظهارنظر
کرده­اند که در ادامه به نمونه­های آن خواهیم پرداخت:

طبیب‌زاده (1391) نشان می‌دهد که هر گروه اسمی الزاماً متشکل از یک هستۀ اسمی است همراه با صفر تا چند وابسته که یا متمّم هستند یا افزوده. او اسم­ها را به دو دستة گزاره­ای[41] و غیرگزاره­ای[42] تقسیم کرده است و وابسته‌های اسم را بر اساس نوع هسته به دو دسته تقسیم‌بندی کرده است. به این ترتیب، اسم­های با هستة گزاره­­ای (مصدرها، اسم مصدرها و حاصل مصدرها) هم وابسته‌های متمّمی (در ساخت ظرفیت[43] اسم قرار دارند) می‌گیرند (شامل متمّم‌های اجباری و اختیاری که خود بر سه نوع اضافی، حرف‌اضافه­ای و بندی) و هم وابسته‌های افزوده، اما اسم­های با هستة غیرگزاره­ای فقط افزوده می‌گیرند. افزوده به عناصری اطلاق می‌شود که تأثیری در ظرفیت اسم ندارند و اهل زبان بسته به بافت و به اقتضای موقعیت، برای توصیف بهتر و دقیق‌تر اسم از آنها استفاده می‌کنند. افزوده­ها به روش‌های گوناگونی اسم را توصیف می­کنند. برای مثال، اسم را معرفه یا نکره می­کنند؛ آن را سؤالی می‌کنند؛ یا تعداد آن را به‌نوعی مشخص یا محدود می­سازند. افزوده‌های اسم به دو دستة کلی پیشین (عام) و پسین (خاص) تقسیم می‌شوند. افزوده‌های (وابسته‌های) پیشین اسم به افزود­ه­هایی اطلاق می‌شوند که پیش از اسم قرار می‌گیرند. وابسته‌های پسین اسم به وابسته‌هایی اطلاق می‌شوند که پس از اسم قرار می‌گیرند و با توجه به هسته، به دو دستة متمّم (که در بالا ذکر شدند) یا افزودۀ خاص تقسیم می‌شوند. افزوده‌های عام در وابسته‌های پیشین، شامل پنج موقعیت اول تا پنجم و افزوده‌های خاص در وابسته‌های پسین، یعنی موقعیت‌های ششم تا یازدهم، با توجه به اجزای آنها در هر موقعیت عبارت‌اند از: موقعیت اول (سورها[44])، موقعیت دوم (صفت اشاره، صفت تعجبی، صفت پرسشی، واژۀ اشارۀ مبهم (واژه‌هایی مانند فلان و بهمان)، صفت اشارة مبهم و صفت تأکیدی)، موقعیت سوم (اعداد ترتیبی و اصلی، صفت مبهم، عدد مبهم اصلی، صفت پرسشی مبهم، صفت عددی مبهم و صفت عالی)، موقعیت چهارم (ممیّزها[45])، موقعیت پنجم (وابستة شاخص و صفت بیانی پیشین) در وابسته‌های پیشین و موقعیت ششم (شاخص)، موقعیت هفتم (صفت بیانی)، موقعیت هشتم (وابستة اضافی)، موقعیت نهم (بدل)، موقعیت دهم (وابستة حرف‌اضافه‌ای) و موقعیت یازدهم (عبارت‌بندی) در وابسته‌های پسین.

باطنی (1348: 146ـ161) اظهار می­کند که در گروه اسمی وجود هسته اجباری است، ولی وجود وابسته‌های پیشرو [پیشین] و پی­رو [پسین] اختیاری است. ملاک تشخیص این سه عنصر (وابستۀ پیشرو، هسته و وابستۀ پی­رو) از یکدیگر «اضافه» است. جایگاه پیشین «1» توسط عناصری مانند اسم و صفت پر می‌شود. مواردی مثل «سفیدرود، نخست‌وزیر، دخترخانم و ...» از این دسته هستند. جایگاه پیشین «2» مربوط به صفات عالی و اعداد وصفی است. جایگاه سوم نیز توسط اعداد پر می‌شود. عناصری مانند «این، آن، همین، همان، هر، کدام، چه» جایگاه چهارم را اشغال می­کنند. همچنین، باطنی پنج وابستة پی­رو یا به­ اختصار «ر»  را تحت عناوین «ر1» تا «ر5»، در این دسته طبقه­بندی می­کند. اما جالب این است که وابستة «ر1» را در اولین جایگاه پس از هسته قرار می‌دهد و آن را اسمی می­داند که به عناصر دیگر اجازه نمی­دهد تا نزدیکتر به هسته واقع شوند. پیوستگی آن عنصر با هسته به حدی است که معمولاً با آن تشکیل یک واحد معنایی می‌دهد و کسرة اضافة بین آن دو حذف و تکیه در تک­واژة حاصل به هجای آخر وابستة «ر1» منتقل می‌شود. با وجود این، از آنجا که فرایند اخیر عمومیت ندارد، باطنی آن را جزو هسته قلمداد نکرده است. مثلاً، وی موارد ذکرشده در گروه‌های اسمی زیر را نمونه‌ای از این نوع وابسته تلقی کرده است: «رئیس جمهور، بوف کور، خیر مقدم، تاریخ مشروطیت، کباب برگ و ...».

مشکوة‌الدینی (1391: 144ـ170) معتقد است که در نخستین جایگاهِ پیش از اسم وابستة صفت پیشین، در دومین جایگاه، یکی از وابسته‌های حرف عدد و ممیّز، عدد ترتیبی، صفت برترین و یا صفت‌های «تنها» و «یگانه» و در سومین جایگاهِ پیش از اسم یکی از وابسته‌های حرف اشاره، حرف پرسشی، حرف تعجب، حرف نامشخص، یا حرف کمّی ظاهر می‌گردد. همچنین، وی در مورد وابسته‌های پسین اظهار کرده است که در نخستین جایگاهِ پس از اسمِ همراه با نشانة اضافۀ صفتی یا کسرۀ اضافۀ «ـِ» گروه صفتی، در دومین جایگاه، گروه اسمی، در سومین جایگاه، وابستة بدل به صورت گروه اسمی و یا گروه صفتی، در چهارمین جایگاه، وابستة حرف‌اضافه‌ای به ‌صورت گروه حرف‌اضافه‌ای و درنهایت، در پنجمین و آخرین جایگاهِ پس از آن، بند موصولی ظاهر می‌شود.

سمائی (1381) معتقد است که ﮔﺮﻭﻩ ﺍﺳﻤﻲ مهم­ترین ﺳﺎﺯﻩ ﺩﺭ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﺭﺍﻳﺎﻧﻪﺍﻱ ﺯﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﺍﺳﺖ و این ﮔﺮﻭﻩ از ﻳﻚ ﻫﺴﺘﻪ ﻭ ﺗﻌﺪﺍﺩﻱ ﻭﺍﺑﺴتۀ ﭘﻴﺸﻴﻦ ﻭ ﭘﺴﻴﻦ تشکیل می‌شود. ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﻫﺎی پیشین ﻋﺒﺎﺭﺗﻨﺪ ﺍﺯ: ﺻﻔﺖ ﺍﺷﺎﺭﻩ، ﻋﺪﺩ، ﻣﻤﻴّﺰ، ﺻﻔﺖ ﻋﺎﻟﻲ، ﺷﺎﺧﺺ، ﺻﻔﺖ ﭘﺮﺳﺸﻲ، ﺻﻔﺖ ﻣﺒﻬﻢ، ﺻﻔﺖ ﺗﻌﺠﺒﻲ و ﻳﻚ ﻧﻜﺮﻩ. وی همچنین اظهار کرده است که ﻭﺍﺑﺴﺘﻪﻫﺎﻱ ﭘﺴﻴﻦ ﻋﺒﺎﺭﺗﻨﺪ ﺍﺯ: ﺻﻔﺖ ﺑﻴﺎﻧﻲ، «ـ ی» ﻧﻜﺮﻩ، ﻣﻀﺎﻑﺍﻟﻴﻪ، ﺑﺪﻝ، ﮔﺮﻭﻩ ﺣﺮﻑ‌ﺍﺿﺎﻓﻪ‌ای و جملة ﺭﺑﻄﻲ. نکتة قابل توجه از نظر ایشان این است که ﺻﻔﺖ بیانی ﻣﻌﻤﻮلا ًﺑﺎ ﻛﺴﺮۀ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺳﻢ ﻣﻲآید، ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ، ﻛﺴﺮۀ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻣﻲ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻣﻼﻙ ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﻫﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. همچنین، وابسته‌های ﭘﺴﻴﻦ، ﺑرﺧﻼﻑ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ‌ﻫﺎﻱ ﭘﻴﺸﻴﻦ، ﻣﺤﺪﻭﺩﻳﺘﻬﺎﻱ ﻫﻤﻨﺸﻴﻨﻲ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﻲﺗﻮﺍﻥ ﻫﺮ ﺷﺶ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻫﺴﺘﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ.

بیبر[46] و همکاران (1999: 589, 606) به بررسی نوع وابسته‌های به کار برده‌شده در گونة نوشتاری زبان انگلیسی پرداختند و به این نتیجه رسیدند که در میان وابسته‌های پیشین، صفت‌های وصفی در مقایسه با صفت‌های توصیفی ساده کاربرد اندکی دارند. در میان وابسته‌های پسین نیز وابسته‌های حرف‌اضافه­ای بسیار پرکاربردتر از بقیة موارد هستند و نصف دیگر وابسته‌های به­کار رفته در روزنامه­ها، متعلق به وابستۀ جملة ربطی هستند که در مقایسه با آنها، وابسته‌های پیچیده­تر ازجمله گروه‌های اسمی عطفی[47] و عبارت­های  ed­دار کاربرد نسبتاً کمتری داشته­اند.

بیبر و گری[48] (2011) در مطالعه­ای تاریخی در زمینۀ تغییرات دستوری گروه اسمی در اثر کاربرد زبان نوشتاری، به این نتیجه رسیدند که کاربرد اسم به عنوان وابستة پیشین در مدت چهار قرن گذشته بسیار محدود بوده است. این در ‌حالی است ‌که از قرون نوزدهم و بیستم به بعد به وضوح تنوع فزون­تری بر کاربرد آن مشاهده می‌شود. این تحقیق با استفاده از پیکرۀ نوشتاری دانشگاهی انجام شده است.

گوردون[49] و همکاران (2004) تأثیرات نوع گروه اسمی در پیچیدگی جمله را با بررسی زمان خواندن در چندین پروژه مطالعه کردند و به این نتیجه رسیدند که گروه‌های دربردارندۀ اسم­های عام از منظر بازنمایی با گروه‌های اسمی دارای اسم­های خاص و یا ضمایر رفتاری تفاوت دارند، به گونه­ای که این تفاوت در بازنمایی گروه‌های اسمی در حافظه، در دشواری پردازش جملات پیچیدۀ نحوی سهم دارد.

پارکینسون و موس­گریو[50] (2014) در پژوهش خود کاربرد گروه‌های اسمی در متون نوشتاری دانشگاهی دو گروه از آزمودنی‌ها را مورد بررسی قرار دادند. گروه اول در حال آماده‌سازی برای دورۀ تحصیلات تکمیلی بودند و گروه دوم، درحال تحصیل در آن دوره بودند. نتایج این بررسی نشان داد که گروهی که در حال آماده‌سازی برای دورۀ تحصیلات تکمیلی بودند بیشتر از صفت‌های وصفی پیشین استفاده می‌کنند که یادگیری و کاربرد آنها آسان­تر است. این در ‌حالی است ‌که گروهی که در دورۀ تحصیلات تکمیلی تحصیل می‌کنند بیشتر صفت‌های پیچیدۀ پسین را به کار می‌برند.

افشار (1395) در مقاله‌ای با عنوان «ساختار سه لایه‌ای گروه تعریف در زبان فارسی»، سه لایۀ متفاوت تعبیری[51]، توصیفی[52] و نقش‌‌های معنایی[53] را در گروه تعریف مورد بررسی قرار داد. داده‌های حاصل از تحقیق او نشان می‌دهند که گروه تعریف نیز همانند گروه فعلی از سه لایۀ متفاوت فوق‌الذکر تشکیل شده است. این لایه‌ها در زبان فارسی نیز همسو با سایر زبان‌ها وجود دارند و در هر لایه، عناصر مختلفی متناسب با آن حوزه قرار می‌گیرند. بدین ترتیب که در لایۀ تعبیریِ گروه تعریف، مشخصات مربوط به تعبیر گروه اسمی، از جمله معرفه یا نکره بودن گروه اسمی مشخص می‌شوند. در لایۀ دوم یا لایۀ توصیفی گروه‌های نقشی مختلف، مانند گروه صفتی و یا گروه شمار[54] قرار دارند که نقش توصیف گروه اسمی را بر عهده دارند. در لایۀ واژگانی نیز نقش‌های معنایی مناسب به موضوع‌ها اعطاء می‌شوند. 

اومالی[55] (2013) در مقالۀ خود با عنوان پیچیدگی­های دستوری گروه‌های اسمی موجود در متن‌های مطالعات اجتماعی سطح دانشگاهی و سطح بزرگسالان به این نتیجه رسید که جمله­وارۀ عطفی[56]، به­ عنوان وابستة پسین، در متن‌های دانشگاهی بار اطلاعاتی زیادی را به­ همراه دارد که دانشجو باید آن را درک کند. از آنجا که این اطلاعات در میان پرانتز قرار می‌گیرند، معمولاً دانشجویان آنها را حذف کرده و در نتیجه، سرنخ­های بافتی بسیار مهمی را برای درک متن از دست می­دهند. همچنین، در هر دو دسته از متون مورد بررسی، 74 درصد از گروه‌های اسمی تنها یک وابستة پیشین داشتند، ولی دلیل سختی متون دانشگاهی تعداد وابسته‌های پیشین نبود، بلکه نوع وابستة پیشین بود.

چنان که ملاحظه شد، در بخش پیشینۀ پژوهش نظرات زبان‌شناسان دربارۀ وابسته‌های پیشین و پسین اسم در گروه اسمی بیان شد. مطالعات پیشین اغلب بر روی بزرگسالان انجام شده‌اند، اما در پژوهش حاضر با توجه به اهمیت رابطۀ گروه اسمی و درک، به مطالعۀ گروه اسمی در کودکان 10 تا 12 ساله پرداخته شد تا اطلاعاتی در زمینۀ پیچیدگی ساخت گروه اسمی آنها به دست آید.

  1. روش پژوهش

روش پژوهش حاضر غیرآزمایشی[57] و پیمایشی[58] است و جامعۀ مورد مطالعۀ آن، دانش‌آموزان پایه‌های چهارم، پنجم و ششم ابتدایی دبستان‎های شهر تهران است. از جامعة مورد مطالعه، منطقۀ نه تهران بر مبنای نمونه‎گیری هدفمند انتخاب شد. این منطقه به­ واسطۀ گستردگی، پراکندگی اقتصادی و فرهنگی و داشتن مناطق برخوردار، نیمه‌برخوردار و محروم نمونۀ مناسبی از شهر تهران قلمداد می‌شود. در این منطقه، شش مدرسه به‌ طور تصادفی خوشه­ای[59] انتخاب شدند. سپس، پیکرة نوشتاری کودکان پایه‌های چهارم، پنجم و ششم این مدارس گردآوری شد. در مجموع، نه کلاس چهارم، ده کلاس پنجم و نه کلاس ششم در این پژوهش شرکت داشتند و مجموع دانش‌آموزان 889  نفر بود. از این مجموع، بر اساس جدول مورگان[60] (یکی از پرکاربردترین ابزارها برای تعیین حجم نمونه در تحقیقات میدانی)۳0۰ دانش‌آموز انتخاب شدند و متون نوشتاری آنها بررسی شد.

در ادامه، گروه‌های اسمی مورد نظر این تحقیق بر اساس طبقه­بندی وابسته­ها در دستور وابستگی طبیب­زاده (1391) استخراج شدند. این دسته­بندی بیشترین تطابق را با گروه­های اسمی به ­کار رفته در نوشتار دانش­آموزان داشت، یعنی گروه‌های اسمی با هستة اسم­های غیرگزاره­ای که حداقل دارای یکی­ از 11 موقعیت (وابسته‌های پیشین، شامل پنج موقعیت اول تا پنجم و وابسته‌های پسین یعنی موقعیت ششم تا یازدهم) بودند از داخل متن نوشتار استخراج و به صورت دستی شمارش شدند. در مجموع، 2203 گروه اسمی به دست آمد. تمرکز این تحقیق بر نوع و تعداد وابسته‌ها است.

به­ منظور جلوگیری از گسترده شدن تحقیق و تمرکز بر بیشترین و پرکاربردترین نوع گروه‌های اسمی به­کار رفته (گروه‌های اسمی با هستة غیرگزاره­ای)، ­از بررسی گروه‌های اسمی با هستة اسم­ گزاره­ای که دارای انواع متمّم هستند، اجتناب شد. همچنین، بر اساس چهارچوب نظری دستور صورت‌گرای[61] وابستگی، بررسی هسته­هایی که منحصراً وابسته به بافت بودند، مثلاً گروه‌های اسمی با هستة ممیّز، شاخص یا ضمیر هم نادیده گرفته شدند.

در ادامه، وابسته‌های پیشین، شامل پنج موقعیت اول تا پنجم و وابسته‌های پسین، یعنی موقعیت‌های ششم تا یازدهم، با توجه به اجزای آنها و تعداد واژه‌های تشکیل­دهندة هر موقعیت بررسی شدند. موقعیت‌ها عبارت‌اند از: موقعیت اول (سورها)، موقعیت دوم (صفت اشاره، صفت تعجبی، صفت پرسشی، واژۀ اشاره مبهم، صفت اشارة مبهم و صفت تأکیدی)، موقعیت سوم (اعداد ترتیبی و اصلی، صفت مبهم، عدد مبهم اصلی، صفت پرسشی مبهم، صفت عددی مبهم و صفت عالی)، موقعیت چهارم (ممیّزها)، موقعیت پنجم (وابستة شاخص و صفت بیانی پیشین) در وابسته‌های پیشین و موقعیت ششم (شاخص)، موقعیت هفتم (صفت بیانی)، موقعیت هشتم (وابستة اضافی)، موقعیت نهم (بدل)، موقعیت دهم (وابستة حرف اضافه) و موقعیت یازدهم (عبارت‌بندی) در وابسته‌های پسین.

 منظور از واژه‌های تشکیل‌دهنده در هر موقعیت که در این تحقیق از آنها با عنوان «عنصر[62]» یاد می‌شود، عبارت است از شمارش تعداد واژه‌های وابسته‌های گروهی از جمله سورها در موقعیت اول، گروه‌های صفت بیانی در موقعیت هفتم، گروه­ اسمی (وابستة اضافی) در موقعیت هشتم، (بدل) موقعیت نهم  و گروه حرف‌اضافه‌ای در موقعیت دهم (با وابستة اسمی). در موقعیت دهم از شمارش هسته که تلویحاً حرف اضافه است، اجتناب شده است. در موقعیت یازدهم (عبارت‌بندی)، به ‌دلیل روابط درونی پیچیده از شمارش تعداد واژه‌ها خودداری شد. بنابراین، در پژوهش حاضر کل وابستة بندی موقعیت یازدهم یک عنصر به ­شمار آمده است.

علاوه بر این، در دیگر موقعیت‌ها، برای شمارش تعداد واژه‌ها (عناصر)، وابسته‌هایی شمارش گردیدند که چند مورد از آنها در یک موقعیت بدون محدودیت همنشینی[63] وجود داشتند، برای مثال شاخص­ها و صفت‌های عالی. از سوی دیگر، تعداد کل واژه‌های متن‌های نوشتاری هر دانش‌آموز به ­صورت جداگانه شمارش گردید.

 در نهایت، تمام این داده‌ها در محیط اکسل[64] وارد و محاسبات و تجزیه‌ و تحلیل لازم، در محیط SPSS  نسخۀ 16 انجام گردید. نتایج به­دست‌آمده از آزمون کلموگروف اسمیرنف[65] جهت بررسی بهنجار بودن[66] متغیرهای پژوهش (موقعیت‌های یازده‌گانه) بررسی شدند. طبق نتایج این آزمون، بهنجار بودن متغیرهای پژوهش (موقعیت های یازده‌گانه) رد شد و این مسأله بیانگر آن بود که بایستی از آزمون‌های غیرپارامتریک[67] استفاده شود. لازم به ذکر است که به علت تعداد زیاد جدول‌ها از قید کردن آنها در مقاله خودداری شده است. در گام بعدی، از آزمون غیرپارامتریک آنالیز واریانس کروسکال والیس[68] جهت مقایسۀ کاربرد وابسته‌های گروه اسمی در دانش‌‌آموزان هر سه پایه استفاده شد. لازم به ذکر است که سطح معنی‌داری[69] در این پژوهش 05/0 است.

  1. یافته­های پژوهش

در این بخش، نسبت درصد وابسته‌های گروه‌های اسمی در موقعیت‌های یازده‌گانه با توجه به طول نوشتار ارائه می‌شوند. تعداد گروه‌های اسمی به­کاربرده­شده توسط دانش‌آموزان در متن‌های نوشتاری با توجه به انتخابی بودن طول نوشتار متفاوت است. لذا، به نظر می‌رسد تعدیل بر اساس طول متن (تقسیم بر تعداد واژه‌ها)، نتایج واقع‌بینانه‌تری در بررسی وابسته‌های گروه‌های اسمی به دست خواهد داد. در نتیجه، تعداد عناصر مشاهده‌شده در موقعیت‌ها، به طول نوشتار (تعداد کلمه‌های نوشتار) تقسیم و جهت وضوح بیشتر، در عدد 100 ضرب شد. نظر به اهمیت این بخش در بررسی­ها، از آزمون­های آماری مناسب نیز استفاده گردید.

جدول 1. موقعیت‌های یازده‌گانه با توجه به طول نوشتار توسط دانش‌آموزان به تفکیک پایه تحصیلی

 

پایه

چهارم

پنجم

ششم

جمع

 

نسبت درصدها به کل نوشتار

میانگین

تعداد

انحراف معیار

میانگین

تعداد

انحراف معیار

میانگین

تعداد

انحراف معیار

میانگین

تعداد

انحراف معیار

وابسته‌های پیشین

موقعیت اول

۰٫۴۶

۱۰۰

۰٫۸۹

۰٫۴۸

۱۰۰

۰٫۸۶

۰٫۵۵

۱۰۰

۱٫۰۱

۰٫۵

۳۰۰

۰٫۹۲

موقعیت دوم

۰٫۵۲

۱۰۰

۰٫۷۸

۰٫۳۲

۱۰۰

۰٫۵

۰٫۷۹

۱۰۰

۰٫۸۷

۰٫۵۴

۳۰۰

۰٫۷۶

موقعیت سوم

۱٫۱

۱۰۰

۱٫۰۳

۱٫۱۲

۱۰۰

۱٫۲

۱٫۴۴

۱۰۰

۱٫۴

۱٫۲۲

۳۰۰

۱٫۲۳

موقعیت چهارم

۰٫۰۷

۱۰۰

۰٫۲۲

۰٫۰۸

۱۰۰

۰٫۳۱

۰٫۰۸

۱۰۰

۰٫۲۸

۰٫۰۷

۳۰۰

۰٫۲۷

موقعیت پنجم

۰٫۰۷

۱۰۰

۰٫۴۱

۰٫۲۱

۱۰۰

۰٫۴۷

۰٫۰۸

۱۰۰

۰٫۳۲

۰٫۱۲

۳۰۰

۰٫۴۱

وابسته‌های پیشین

۲٫۲۱

۱۰۰

۱٫۷۶

۲٫۲۱

۱۰۰

۱٫۸۵

۲٫۹۳

۱۰۰

۲٫۰۶

۲٫۴۵

۳۰۰

۱٫۹۲

وابسته‌های پسین

موقعیت ششم

۰٫۰۱

۱۰۰

۰٫۰۶

۰٫۰۱

۱۰۰

۰٫۰۷

۰٫۰۲

۱۰۰

۰٫۱۴

۰٫۰۱

۳۰۰

۰٫۱

موقعیت هفتم

۱٫۰۳

۱۰۰

۱٫۱۲

۱٫۰۱

۱۰۰

۱٫۲

۲٫۱۴

۱۰۰

۲٫۵۷

۱٫۳۹

۳۰۰

۱٫۸۳

موقعیت هشتم

۳٫۲۳

۱۰۰

۲٫۴۴

۳٫۱۹

۱۰۰

۱٫۹۵

۵٫۶۸

۱۰۰

۳٫۷۶

۴٫۰۳

۳۰۰

۳٫۰۴

موقعیت نهم

۰٫۱۱

۱۰۰

۰٫۳۷

۰٫۲۳

۱۰۰

۰٫۶

۰٫۲۵

۱۰۰

۰٫۷۶

۰٫۲

۳۰۰

۰٫۶

موقعیت دهم

۰٫۰۹

۱۰۰

۰٫۳۲

۰٫۳۳

۱۰۰

۰٫۷۶

۰٫۵۱

۱۰۰

۱٫۱۸

۰٫۳۱

۳۰۰

۰٫۸۵

موقعیت یازدهم

۰٫۴۸

۱۰۰

۰٫۶۲

۰٫۶۳

۱۰۰

۰٫۸۲

۰٫۹۱

۱۰۰

۰٫۹۱

۰٫۶۷

۳۰۰

۰٫۸۱

وابسته‌های پسین

۴٫۹۴

۱۰۰

۲٫۷۷

۵٫۴

۱۰۰

۲٫۷

۹٫۵۱

۱۰۰

۶٫۰۲

۶٫۶۲

۳۰۰

۴٫۶

یازده موقعیت

۷٫۱۵

۱۰۰

۳٫۲۹

۷٫۶۱

۱۰۰

۳٫۴۷

۱۲٫۴۴

۱۰۰

۶٫۶

۹٫۰۷

۳۰۰

۵٫۲۷

 

جدول (1) نشان می‌دهد که دانش‌آموزان ۱۰ تا ۱۲ ساله در نوشتار خود وابسته‌های پسین (موقعیت‌های ششم تا یازدهم) را با میانگین۶۲/۶ درصد، بیشتر از وابسته‌های پیشین (موقعیت‌های اول تا پنجم) با میانگین ۴۵/۲ درصد به کاربرده­اند.

در بین کل موقعیت‌ها، ترتیب کاربرد موقعیت‌ها از بیشترین به کمترین برحسب درصد عبارت است از: موقعیت هشتم (۳/۴ درصد)، موقعیت هفتم (۳۹/۱ درصد)، موقعیت سوم (۲۲/۱ درصد)، موقعیت یازدهم (۶۷/۰ درصد)، موقعیت دوم (۵۴/۰ درصد)، موقعیت اول (۵/۰ درصد)، موقعیت دهم (۳۱/۰ درصد)، موقعیت نهم (۲/۰ درصد)، موقعیت پنجم (۱۲/۰ درصد)، موقعیت چهارم (۷/۰ درصد) و موقعیت ششم (۱/۰ درصد).

میانگین کاربرد هر ۱۱ موقعیت با توجه به طول نوشتار دانش‌آموزان به تفکیک پایه عبارت است از: پایة چهارم (۱۵/۷ درصد)، پایة پنجم (۶۱/۷ درصد) و پایة ششم (۴۴/۱۲ درصد). به ­عبارتی دیگر، به طور کلی، کاربرد هر ۱۱ موقعیت نسبت به طول نوشتار دارای میانگین ۷/۹ درصد است.

علاوه بر این، در میان وابسته‌های پیشین در هر سه پایه، به ­ترتیب، موقعیت سوم (اعداد ترتیبی و اصلی، صفت مبهم، عدد مبهم اصلی، صفت پرسشی مبهم، صفت عددی مبهم و صفت عالی) با میانگین کل ۲۲/۱ درصد، موقعیت دوم (صفت اشاره، صفت تعجبی، صفت پرسشی، واژۀ اشارة مبهم، صفت اشارة مبهم و صفت تأکیدی) با میانگین ۵۴/۰ درصد و موقعیت اول (سورها) با میانگین ۵/۰ درصد در صدر هستند. این در‌ حالی است ‌که کاربرد موقعیت پنجم (وابستة شاخص و صفت بیانی پیشین) با میانگین ۱۲/۰ درصد و موقعیت چهارم (ممیّزها) با میانگین ۷/۰ درصد در پایین­ترین سطح قرار دارد.

 به‌ طور کلی، در میان وابسته‌های پسین در هر سه پایه، موقعیت هشتم (وابستة اضافی) با میانگین ۳/۴ درصد، موقعیت هفتم (صفت بیانی) با میانگین ۳۹/۱ درصد و موقعیت یازدهم (عبارت‌بندی) با میانگین کل ۶۷/۰ درصد به ­ترتیب درجایگاه‌های­ نخست تا سوم قرار دارند. البته چنانکه

قبلاً ذکر شد، موقعیت‌های هشتم و هفتم جزو پرکاربردترین‌ها در بین کل موقعیت‌ها هستند. در ادامه، در بین وابسته‌های پسین، موقعیت دهم با میانگین ۳۱/۰ درصد و موقعیت نهم با میانگین ۲/۰ درصد در رده‌های بعدی قرار گرفته­اند. وابستة شاخص در موقعیت ششم با اختلاف زیاد و با میانگین ۱/۰ درصد، کمترین درصد میانگین را در بین وابسته‌های پسین دارد.

میانگین کاربرد موقعیت‌های پیشین در پایة چهارم به ­ترتیب از بیشترین به کمترین عبارت‌اند از: موقعیت سوم (۱/۱ درصد)، موقعیت دوم (۵۲/۰ درصد)، موقعیت اول (۴۶/۰ درصد) و موقعیت چهارم و پنجم هر دو (۷/۰ درصد).

میانگین کاربرد موقعیت‌های پیشین در پایة پنجم، به ­ترتیب از بیشترین به کمترین عبارت‌اند از: موقعیت سوم (۱۲/۱ درصد)، موقعیت اول (۴۸/۰ درصد)، موقعیت دوم (۳۲/۰ درصد)، موقعیت پنجم (۲۱/۰ درصد) و موقعیت چهارم (۸/۰ درصد).

میانگین کاربرد موقعیت‌های پیشین در پایة ششم به­ ترتیب از بیشترین به کمترین عبارت‌اند از: موقعیت سوم (۴۴/۱ درصد)، موقعیت دوم (۷۹/۰ درصد)، موقعیت اول (۵۵/۰ درصد) و موقعیت‌های چهارم و پنجم هر دو (۸/۰ درصد).

جدول (1) نشان می­دهد که از میان وابسته‌های پیشین به تفکیک پایه، پایه‌های چهارم و پنجم موقعیت اول را با اختلافی اندک (به­ ترتیب با میانگین‌های ۴۶/۰ و ۴۸/۰ درصد) به کار برده­اند، اما پایة ششم با میانگین ۵۵/۰ درصد از آنها پیشی گرفته است. در موقعیت دوم، پایة پنجم با میانگین ۳۲/۰ درصد پایین­تر از دیگر پایه­ها (چهارم با میانگین ۵۲/۰ درصد و ششم با میانگین ۷۲/۰ درصد) قرار گرفته و این بار نیز پایة ششم بیشترین کاربرد را داشته است.

در موقعیت سوم، به عنوان پرکاربردترین موقعیت در بین وابسته‌های پیشین، همانند موقعیت اول اختلاف پایه‌های چهارم و پنجم (به ترتیب ۱/۱ درصد و ۱۲/۱ درصد) ناچیز می‌نماید. این در ‌حالی است ‌که تفاوت میانگین این دو پایه نسبت به پایۀ ششم با میانگین ۴۴/۱ درصد محسوس­تر است. در موقعیت چهارم، تفاوت هر سه پایه ناچیز است. در مقابل، آخرین موقعیت وابسته‌های پیشین، یعنی موقعیت پنجم توسط پایة پنجم با میانگین ۲۱/۰ درصد، به­ مراتب بیشتر از پایة چهارم (7/0 درصد) و پایة ششم (8/0 درصد) به­ کار رفته است.

میانگین کاربرد موقعیت‌های پسین در پایة چهارم به ­ترتیب از بیشترین به کمترین عبارت‌اند از: موقعیت هشتم (۲۳/۳ درصد)، موقعیت هفتم (۳/۱ درصد)، موقعیت یازدهم (۴۸/۰ درصد)، موقعیت نهم (۱۱/۰ درصد)، موقعیت دهم (۹/۰ درصد) و موقعیت ششم (۱/۰ درصد).

میانگین کاربرد موقعیت‌های پسین در پایة پنجم به ­ترتیب از بیشترین به کمترین عبارت‌اند از: موقعیت هشتم (۱۹/۳ درصد)، موقعیت هفتم (۱/۱ درصد)، موقعیت یازدهم (۶۳/۰ درصد)، موقعیت دهم (۳۳/۰ درصد)، موقعیت نهم (۲۳/۰ درصد) و موقعیت ششم (۱/۰ درصد).

میانگین کاربرد موقعیت‌های پسین در پایة ششم به ­ترتیب از بیشترین به کمترین عبارت‌اند از: موقعیت هشتم (۶۸/۵ درصد)، موقعیت هفتم (۱۴/۲ درصد)، موقعیت یازدهم (۹۱/۰ درصد)، موقعیت دهم (۵۱/۰ درصد)، موقعیت نهم (۲۵/۰ درصد) و موقعیت ششم (۲/۰ درصد).

در بررسی وابسته‌های پسین به ­ترتیب موقعیت‌ها به تفکیک پایه، آنچه جدول (1) نشان می‌دهد از این قرار است که کاربرد موقعیت ششم (شاخص) در هر سه پایه کمترین بوده؛ نه تنها در بین وابسته‌های پسین، بلکه در بین کل وابسته‌ها. به عبارتی، پایه‌های چهارم و پنجم هر دو تنها ۱/۰ درصد و پایة ششم ۲/۰ درصد این موقعیت را به ­کار برده­اند. موقعیت هفتم (صفت بیانی) ـ که دومین موقعیت پرکاربرد در بین کل موقعیت‌ها است ـ در پایة ششم دارای میانگین ۱۴/۲ درصد است که بسیار بیشتر از میانگین پایة چهارم (۳/۱ درصد) و میانگین پایة پنجم (۱/۱) است، اما اختلاف میانگین پایه‌های چهارم و پنجم در کاربرد این موقعیت بسیار ناچیز می‌نماید.

در موقعیت هشتم (وابستة اضافی)، یک بار دیگر این ششمی­ها بودند که با میانگین ۶۸/۵ درصد در کاربرد این موقعیت در بالای جدول قرار گرفته­اند. این اختلاف نسبت به پایة چهارم با میانگین ۲۳/۳ درصد و پایة پنجم با میانگین ۱۹/۳ درصد بسیار چشمگیر است. همانند تمام موقعیت‌های پسین که تا به اینجا مورد تحلیل قرار گرفته­اند، در موقعیت نهم (بدل) نیز پایة ششم با میانگین ۲۵/۰ درصد در صدر است و بعد از آن، پایة پنجم با میانگین ۲۳/۰ قرار دارد. با وجود این، در مورد پایة چهارم (با میانگین ۱۱/۰ درصد) باید گفت که میانگین آن به ‌مراتب کمتر از دیگر پایه­ها بوده است.

موقعیت دهم (وابستة حرف‌اضافه) در پایة ششم با میانگین ۵۱/۰ درصد با اندک اختلافی بالاتر از پایة پنجم با میانگین ۳۳/۰ درصد قرار گرفته است. در حالی که پایة چهارم با میانگین ۹/۰ درصد نسبت به دیگر پایه­ها اختلاف چشمگیری را نشان می‌دهد. لذا، همانند موقعیت نهم (بدل) اینطور می­نماید که تولید این موقعیت برای چهارمی­ها مشکل است. در موقعیت یازدهم میانگین به ترتیب از بیشترین به کمترین عبارت است از: پایة ششم با ۹۱/۰ درصد، پایة پنجم با ۶۳/۰ درصد و پایة چهارم با ۴۸/۰ درصد. اینطور به نظر می­رسد که فرایند تولید در بیشتر موارد با بالا رفتن پایة تحصیلی افزایش می­یابد.

 

   جدول (2) آزمون غیر پارامتریک آنالیز واریانس کروسکال والیس جهت مقایسه کاربرد وابسته‌های گروه اسمی در دانش‌آموزان سه پایه

آزمون‌های غیر پارامتریک

آزمون کروسکال والیس

رتبه‌ها

 

آزمون آماره‌ها

 

پایه

تعداد

میانگین رتبه

 

مقدار خی دو[70]

درجه آزادی[71]

سطح معنی‌داری

نسبت درصد موقعیت اول

به­ کل واژه‌های نوشتار

چهارم

۱۰۰

۱۴۷٫۹۴

 

۰٫۲۱۳

۲

۰٫۸۹۹

پنجم

۱۰۰

۱۵۱٫۰۴

 

 

 

 

ششم

۱۰۰

۱۵۲٫۵۲

 

 

 

 

کل

۳۰۰

 

 

 

 

 

نسبت درصد موقعیت دوم

به­ کل واژه‌های نوشتار

چهارم

۱۰۰

۱۴۶٫۸۲

 

۱۷٫۶۶۷

۲

۰

پنجم

۱۰۰

۱۲۸٫۹۴

 

 

 

 

ششم

۱۰۰

۱۷۵٫۷۵

 

 

 

 

کل

۳۰۰

 

 

 

 

 

نسبت درصد موقعیت سوم

 به ­کل واژه‌های نوشتار

چهارم

۱۰۰

۱۴۴٫۵۸

 

۴٫۶۲

۲

۰٫۰۹۹

پنجم

۱۰۰

۱۴۱٫۴۴

 

 

 

 

ششم

۱۰۰

۱۶۵٫۴۹

 

 

 

 

کل

۳۰۰

 

 

 

 

 

نسبت درصد موقعیت چهارم

به­ کل واژه‌های نوشتار

چهارم

۱۰۰

۱۵۱٫۷۱

 

۰٫۱۵۸

۲

۰٫۹۲۴

پنجم

۱۰۰

۱۵۰٫۵

 

 

 

 

ششم

۱۰۰

۱۴۹٫۲۹

 

 

 

 

کل

۳۰۰

 

 

 

 

 

نسبت درصد موقعیت پنجم

به­ کل واژه‌های نوشتار

چهارم

۱۰۰

۱۴۲٫۴۳

 

۱۲٫۳۴

۲

۰٫۰۰۲

پنجم

۱۰۰

۱۶۳٫۵۲

 

 

 

 

ششم

۱۰۰

۱۴۵٫۵۵

 

 

 

 

کل

۳۰۰

 

 

 

 

 

نسبت درصد وابسته‌های پیشین به ­کل واژه‌های نوشتار

چهارم

۱۰۰

۱۳۸٫۳۵

 

۱۰٫۷۶۵

۲

۰٫۰۰۵

پنجم

۱۰۰

۱۳۹٫۴۴

 

 

 

 

ششم

۱۰۰

۱۷۳٫۷۲

 

 

 

 

کل

۳۰۰

 

 

 

 

 

نسبت درصد موقعیت ششم

به­ کل واژه‌های نوشتار

چهارم

۱۰۰

۱۴۹٫۹۹

 

۰٫۵۲۵

۲

۰٫۷۶۹

پنجم

۱۰۰

۱۵۰

       

ششم

۱۰۰

۱۵۱٫۵۲

       

کل

۳۰۰

         

نسبت درصد موقعیت هفتم

به­ کل واژه‌های نوشتار

چهارم

۱۰۰

۱۳۷٫۱۱

 

۱۷٫۳۹۸

۲

۰

پنجم

۱۰۰

۱۳۴٫۸۳

       

ششم

۱۰۰

۱۷۹٫۵۷

       

کل

۳۰۰

         

نسبت درصد موقعیت هشتم

به ­کل واژه‌های نوشتار

چهارم

۱۰۰

۱۲۸٫۶۱

 

۳۱٫۹۱

۲

۰

پنجم

۱۰۰

۱۳۲٫۴۵

       

ششم

۱۰۰

۱۹۰٫۴۵

       

کل

۳۰۰

         

نسبت درصد موقعیت نهم

به ­کل واژه‌های نوشتار

چهارم

۱۰۰

۱۴۴٫۹۹

 

۱٫۷۲۴

۲

۰٫۴۲۲

پنجم

۱۰۰

۱۵۲٫۱۱

       

ششم

۱۰۰

۱۵۴٫۴

       

کل

۳۰۰

         

نسبت درصد در موقعیت دهم

به ­کل واژه‌های نوشتار

چهارم

۱۰۰

۱۳۲٫۵

 

۱۳٫۵۹۹

۲

۰٫۰۰۱

پنجم

۱۰۰

۱۵۷٫۶۶

       

ششم

۱۰۰

۱۶۱٫۳۵

       

کل

۳۰۰

         

نسبت درصد موقعیت یازدهم

به ­کل واژه‌های نوشتار

چهارم

۱۰۰

۱۳۱٫۷۴

 

۱۴٫۴۸

۲

۰٫۰۰۱

پنجم

۱۰۰

۱۴۴٫۶۸

       

ششم

۱۰۰

۱۷۵٫۰۹

       

کل

۳۰۰

         

نسبت درصد وابسته‌های پسین

به ­کل واژه‌های نوشتار

چهارم

۱۰۰

۱۱۶٫۷۹

 

۵۲٫۶۱۳

۲

۰

پنجم

۱۰۰

۱۳۳٫۷۸

       

ششم

۱۰۰

۲۰۰٫۹۳

       

کل

۳۰۰

         

نسبت درصد ۱۱ موقعیت

به ­کل واژه‌های نوشتار

چهارم

۱۰۰

۱۱۷٫۶۹

 

۵۷٫۸۹۵

۲

۰

پنجم

۱۰۰

۱۲۹٫۸۹

       

ششم

۱۰۰

۲۰۳٫۹۳

       

کل

۳۰۰

         

 

بر اساس نتایج آزمون کروسکال والیس در جدول (2)، کاربرد وابسته‌های گروه اسمی در دانش‌آموزان پایه‌های چهارم، پنجم و ششم در موقعیت‌های اول، سوم، چهارم، ششم و نهم مشابه است و اختلاف معنی‌داری بین آنها مشاهده نمی‌شود (05/0 < ارزش پی). در سایر موقعیت‌ها (دوم و پنجم در وابسته‌های پیشین و هفتم، هشتم، دهم و یازدهم در وابسته‌های پسین)، کاربرد وابسته‌های گروه اسمی در دانش‌آموزان پایه‌های مختلف تفاوت معنی‌داری را نشان می‌دهد (05/0 > ارزش پی). با توجه به اطلاعات جدول (2)، می‌توان اظهار نمود که دانش‌آموزان پایۀ ششم از وابسته‌های گروه اسمی بیشتری نسبت به دانش‌آموزان پایه‌های چهارم و پنجم استفاده می‌کنند.

  1. بحث و نتیجه‌گیری

مسألۀ پژوهش حاضر شناسایی تعداد و نوع وابسته‌های گروه‌های اسمی تولیدشده در متون نوشتاری دانش‌آموزان ۱۰ تا ۱۲ ساله بود که با توجه به تحلیل یافته‌ها نتایج زیر به دست آمد:

  1. کاربرد هر 11 موقعیت نسبت به طول نوشتار در گروه­های اسمی استخراج‌شده از پیکرة دانش‌آموزان در کل دارای میانگین 07/9 درصد بوده است. همچنین، این میانگین کل به تفکیک پایه عبارت است از: پایة چهارم (15/7 درصد)، پایة پنجم (61/7 درصد) و پایة ششم (44/12 درصد). بنابراین، می­توان نتیجه گرفت که دانش‌آموزان پایة ششم نسبت به دانش‌آموزان پایه­های چهارم و پنجم از وابسته‌های گروه اسمی بیشتری استفاده کرده­اند.
  2. همچنین یافته­های این تحقیق نشان داده است که دانش‌آموزان 10 تا 12 ساله در نوشتار خود از وابسته‌های پسینِ موقعیت­های ششم تا یازدهم (با میانگین62/6 درصد) بیشتر از وابسته‌های پیشینِ موقعیت­های اول تا پنجم (با میانگین 45/2 درصد) استفاده کرده‌اند. این یافتة پژوهش حاضر، مبنی بر پربسامد بودن کاربرد وابسته‌های پسین در این ردة سنی نسبت به وابسته‌های پیشین، با یافته­های پژوهشگرانی ازجمله پارکینسون و موس­گریو (2014)، بیبر و گری (2010)، اومالی (2013) و بیبر و همکاران (1999) همسو است.

طبیب­زاده (1391: 211 و 250) در مورد وابسته‌های پیشین (افزوده­های عام) می‌نویسد که این وابسته­ها دارای محدودیت همنشینی هستند. تفاوت بسیار مهمی که بین وابسته‌های پیشین و وابسته‌های پسین (افزوده­های خاص) وجود دارد این است که وابسته‌های پسین اسم، خود یک گروه­ نحوی مستقل با روابط درونی خاص خود هستند. برای مثال، بعضی از آنها به صورت گروه اسمی، گروه حرف اضافه­ای، گروه صفتی یا بند ظاهر می­شوند. بنا بر این اظهارات و یافته­های حاضر، می­توان گفت که این قابلیتِ وابسته‌های پسین شرایط را برای تولید آسان­تر و بیشتر آنها نسبت به وابسته‌های پیشین فراهم آورده است.

  1. در بررسی وابسته‌های پیشین به­کار رفته در نوشتار دانش‌آموزان، به ­ترتیب موقعیت سوم (اعداد ترتیبی و اصلی، صفت مبهم، عدد مبهم اصلی، صفت پرسشی مبهم، صفت عددی مبهم و صفت عالی)، موقعیت دوم (صفت اشاره، صفت تعجبی، صفت پرسشی، واژۀ اشاره مبهم (واژه‌هایی مانند فلان و بهمان)، صفت اشارة مبهم و صفت تأکیدی) و موقعیت اول (سورها) دارای بیشترین میانگین کاربرد بوده­اند و در موقعیت دوم (54/0 درصد) این صفت اشاره (9/7 درصد) بود که توانست درصد قابل توجهی از این موقعیت را نسبت به دیگر اجزاء آن (صفت تعجبی، صفت پرسشی، کلمة اشارة مبهم، صفت اشارة مبهم وصفت تأکیدی) به خود اختصاص بدهد. افشار (1395) در لایة اول گروه حرف تعریف (لایة تعبیری) به وجود صفات اشاره و شرکت آنها در تعبیر معنایی اسم اشاره کرده است، زیرا این لایه جایگاه تعیین معرفه و نکره بودن است. بنابراین، این یافته که صفات اشاره در موقعیت دوم ـ بعد از اعداد ترتیبی و اصلی (موقعیت سوم) ـ بیشترین درصد کاربرد را دارند نشان از این ویژگی صفات اشاره در لایة تعبیری و تأثیر آن بر تولید گروه­های اسمی در این ردة سنی دارد. به­ عبارتی دیگر، می­توان گفت که دانش‌آموزان این ردة سنی از صفت اشاره برای بیان معرفگی در نوشتار خود بسیار بهره برده­اند و بعد از تولید اعداد ترتیبی و اصلی، تولید صفت اشاره برای آنها آسان­تر بوده است.

 در موقعیت سوم (22/1 درصد) نیز اعداد ترتیبی و اصلی (3/12 درصد) و صفت عالی (5/2 درصد) توانسته­اند نسبت به سایر بخش‌ها (صفت مبهم، عدد مبهم اصلی، صفت پرسشی مبهم، صفت عددی مبهم) کاربرد بیشتری داشته باشند. افشار (1395) در بررسی ساختار سه­لایه­ای گروه تعریف، در مورد لایة دوم (لایة میانی ـ توصیفی) اظهار کرده است که حضور گروه شمار (عدد) در بسیاری از زبان‌ها به اثبات رسیده است و در مورد زبان فارسی نیز در لایة میانی، فرافکنی[72] به نام «گروه شمار» وجود دارد که در هستة آن نشانۀ جمع (ها) و یا اعداد قرار می­گیرند. پس با توجه­ به یافته­های این تحقیق، بالاترین درصد در میان وابسته‌های پیشین به اعداد ترتیبی و اصلی در موقعیت دوم اختصاص دارد. از این رو، می­توان نتیجه گرفت که نقش گروه شمار در لایة میانی گروه حرف تعریف در تولید گروه­های اسمی این ردة سنی نقشی مهم دارد. به بیانی دیگر، دانش‌آموزان برای توصیف در بین وابسته‌های پیشین بیشترین بهره را از اعداد ترتیبی و اصلی برده­اند.

طبیب­زاده (1391: 218) در مورد سورها (موقعیت اول) که در جایگاه سوم در بین وابسته‌های پیشین قرار دارند، می­گوید که سورها به ­صورت گروهی با یک حرف اضافه به گروه اسمی پس از خود وابسته می­شوند و همچنین، می­توان آنها را با صفات اشاره به کار برد. بنابراین، بر اساس یافته­های این تحقیق می­توان گفت گروهی بودن سورها در داده­های استخراجی باعث شده است که آنها درصد میانگین قابل توجهی را به­ خود اختصاص بدهند (سورهای گروهی از قبیل «یکی از»، «دو تا از» که هر یک دارای سه عنصر هستند). این در حالی است که موقعیت پنجم (12/0 درصد) و موقعیت چهارم (07/0 درصد) کمترین بهره را از میانگین کل وابسته‌های پیشین (45/2 درصد) برده­اند.

در میان وابسته‌های پیشین به تفکیک پایه، در اکثر موقعیت­ها (اول، دوم و سوم) پایة ششم دارای بیشترین درصد میانگین است. در حالی ­که در موقعیت چهارم (ممیّزها) این تفاوت محسوس نبوده است و پایة پنجم تنها در موقعیت پنجم (شاخص و صفت بیانی پیشین) توانست از پایة ششم پیشی بگیرد. اومالی (2013) نشان داد که در هر دو دستۀ متن‌های مطالعات اجتماعی در سطح دانشگاهی و سطح بزرگسالان، 74 درصد گروه­های اسمی به‌کار رفته تنها دارای یک وابستة پیشین بودند، ولی آنچه  متن­های دانشگاهی را دشوار کرده بود نوع وابستة پیشین بود، نه تعداد وابسته‌های پیشین آنها. بنا بر یافته­های این تحقیق می­توان گفت که تولید موقعیت پنجم (شاخص و صفت بیانی پیشین) برای کودکان این ردة سنی از دیگر موقعیت­ها سخت­تر است و همچنین، در موقعیت دوم، به­جز «صفت اشاره» و در موقعیت سوم، به­جز «اعداد ترتیبی و اصلی و صفات عالی»، تولید و درک دیگر اجزای این موقعیت­ها برای دانش‌آموزان دشوار است.

بنا بر نتیجۀ تحقیق اومالی (2013)، نوع وابسته در تعیین پیچیدگی گروه اسمی، هم برای تولید و هم برای درک تعیین­کننده است. بنابراین، تولید وابسته‌های پربسامد در پیکرة مورد بررسی نشانگر آسان­تر بودن این وابسته­ها برای این کودکان است و می­توان نتیجه گرفت که تولید وابسته‌های شاخص و صفت بیانی پیشین در موقعیت پنجم برای دانش‌آموزان دشوار بوده است. طبیب­زاده (1391: 228) نیز در مورد آنها اظهار کرده است که تولید این صفت­ها در موقعیت پنجم معمولاً متعلق به سبک گفتار یا سبک ادبی و قدیمی است.

  1. در ادامه، این موقعیت یازدهم (عبارت‌بندی) با میانگین 76/0درصد است که توانسته جایگاه سوم را به خود اختصاص بدهد. نبی‌فر (۱۳۹۴: ۳۱ـ۴۷) بر مبنای پژوهش رو (2005: 867) اظهار کرده است که حضور بند موصولی در جملات، درک تعدادی از متون نوشتاری را برای کودکان دشوار کرده است. بنابراین، می­توان نتیجه گرفت که تولید و درک آنها نسبت به وابستة اضافی (موقعیت هشتم) و صفت­های بیانی (موقعیت هفتم) بسامد کمتری دارد.

در جایگاه بعدی، موقعیت دهم (وابستة حرف اضافه­ای) با میانگین 31/0 درصد و موقعیت نهم (بدل) با میانگین 2/0 درصد قرار گرفته­اند. نهایتاً، این موقعیت ششم (شاخص) با میانگین 01/0 درصد است که نه­ تنها در میان کل 11 موقعیت پایین­ترین درجه را داشت، بلکه در میان وابسته‌های پسین نیز در پایین‌ترین سطر جدول قرار گرفته است.

طبیب­زاده (1391: 232ـ235 و 254) در مورد این سه وابستۀ پسین (موقعیت‌های ششم، هفتم و هشتم) اظهار کرده است که شاخص در موقعیت ششم فقط گاهی (به ویژه در فارسی گفتاری) بلافاصله پس از اسم می‌آید. به علاوه، در مورد موقعیت هفتم گفته است که هر اسمی می‌تواند تا چند گروه صفتی مستقل را به عنوان وابسته‌های پسین خود در موقعیت هفتم داشته باشد و هیچ‌کدام هسته یا وابستة دیگری نباشند، به صورتی که می‌توان جای این صفت‌ها را تغییر داد بی‌آنکه ساخت گروه اسمی به­ هم بخورد. بر این اساس، می­توان گفت که این قابلیت صفت بیانی در موقعیت هفتم باعث شده است که دانش‌آموزان در تولید آن آزادانه­تر عمل کنند. همچنین، در مورد موقعیت هشتم (وابستة اضافی) او گفته است که در این جایگاه یک گروه اسمیِ دارای عناصر متعدد می­تواند در مقام وابستة هسته (وابستة اضافی) قرار بگیرد. او اضافه کرده است که موقعیت هشتم خود یک گروه اسمی مستقل با روابط درونی خاص خود است. بنا بر این اظهارات، از آنجایی که ما در این تحقیق شاهد بودیم که موقعیت هشتم (وابستة اضافی) بیشترین کاربرد را در میان وابسته‌های اسمی داشته است، قرار گرفتن یک گروه اسمی در این جایگاه با عناصر متعدد این شرایط را برای این موقعیت ایجاد کرده است که در بیش از نیمی (51/0 درصد) از گروه­های اسمی استخراج‌شده به کار رفته باشد.

در بررسی وابسته‌های پسین به تفکیک پایه متوجه شدیم که در اکثر موارد، همانند وابسته‌های پیشین، این بار نیز پایة ششم دارای درصد میانگین­ بالاتری از وابسته­ها در طول نوشتار خود بوده‌اند. این تفاوت با دیگر پایه­ها (خصوصاً پایة چهارم) در موقعیت هشتم (وابستة اضافی)، موقعیت نهم (بدل) و موقعیت دهم (وابستة حرف اضافه­ای) بسیار چشمگیرتر می­نماید.

بیبر و گری (2011) با بررسی گونۀ نوشتاری رسمی خاطر نشان کرده­اند که آنچه باعث پیچیدگی یک متن می­شود، عبارت­های بندی نیستند، بلکه وابسته‌های گروهیِ به کار رفته در گروه­های اسمی هستند. این گفته می­تواند با این واقعیت تطبیق داشته باشد که کودکان از گروه حرف اضافه­ای و گروه اسمی در موقعیت نهم (بدل) و به عنوان وابستة پسین کمتر استفاده می‌کنند و تا حدی تولید موقعیت هشتم (وابستة اضافی) با تعداد عناصر بالا نیز برای پایة چهارم دشوارتر بوده است. بنابراین، نسبت به دیگر پایه­ها، درصد میانگین پایۀ چهارم بسیار کمتر است. بر این اساس، می‌توان ادعا کرد که با بالاتر رفتن سن دانش‌آموزان تعداد عناصر موقعیت­ها افزایش یافته است.

همچنین، در مورد گروه حرف اضافه­ای افشار (1395) می­نویسد که گروه حرف اضافه­ای به عنوان توصیف‌کنندة گروه اسمی، کاربرد بسیاری در بین کاربران زبان ندارد و کاربران تمایل دارند به­ جای چنین ساختی از ساخت­های دیگر چون بندهای موصولی یا صفت برای رساندن منظور خود استفاده کنند.

 

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

 

  1. word knowledge
  2. Carrol, D. W.
  3. open-class
  4. closed-class
  5. determiner
  6. agrammatism
  7. Aitchison, J.
  8. content words
  9. function words

[10]. complement

  1. phrase
  2. dependent
  3. visual recognition
  4. cohesion
  5. Perfetti, C. A.
  6. Roe, B.
  7. relative clause
  8. McNmara, D. S.
  9. referential cohesion
  10. lexical variation
  11. linker
  12. situational model
  13. syntactic complexity
  14. word information
  15. Graesser, A. C.
  16. Dependency Grammar
  17. head
  18. autonomous phrases
  19. 5. obligatory complement
  20. facultative / optional complement
  21. specific adjunct
  22. general adjunct
  23. Lehmann, W. P.
  24. Vennemann, T.
  25. principle of placement
  26. operator-operand theory
  27. Hawkins, J. A.
  28. heaviness
  29. 1 mobility principle
  30. Dryer, M. S.
  31. predicative
  32. nonpredicative
  33. valency
  34. quantifier
  35. classifier
  36. Biber, D.
  37. appositive

[48]. Gray, B.

  1. Gordon, P. C.
  2. Parkinson, J., & Musgrave, J.
  3. interpretive
  4. descriptive
  5. thematic function

6 .number phrase

  1. O’Malley, L.
  2. appositive clause
  3. non-experimental
  4. survey
  5. cluster random
  6. Morgan table
  7. formalist
  8. element
  9. collocational restriction

2 .Microsoft excel 2016

  1. Kolmogorov-Smirnov test

[66]. normalized

  1. non-parametric
  2. Kruskal-Wallis test
  3. significance level
  4. Chi-Square
  5. degree of freedom
  6. projection
Aitchison, J. (2003). Teach Yourself Linguistics. McGraw-Hill Companies.
Afshar, T. (2016). The three-domain structure of determiner phrase in Persian. Research in Linguistics, 1(14), 89-110.  [In Persian]
Bateni, M. R. (1969). Description of Persian Language Structure: Based on a General Theory of Language. Tehran: Amir Kabir. [In Persian]
Biber, D., Johansson, S., Leech, G., Conrad, S., & Finegan, E. (1999).  Longman Grammar of Spoken and Written English. London: Longman.
Biber, D., & Gray, B. (2011). Grammatical change in the noun phrase: The influence of written language use. English Language and Linguistics, 15(2), 223-250. Cambridge: Cambridge University Press. DOI:10.1017/S1360674311000025.
Carrol, D. W. (2008). Psychology of Language (5th ed.). US: Thomson Wadsworth.
Dabir Moghaddam, M. (2013). Typology of Iranian Languages (Vol. 1). Tehran: Samt. [In Persian]
Dryer, M. S. (1992). The Greenbergian Word Order Correlations. Language 68. 81-138.
Gordon, P. C., Hendrick, R., & Johnson, M. (2004). Effects of noun phrase type on sentence complexity. Journal of Memory and Language, 51(1), 97-114.
Graesser, A. C., McNmara, D. S., & Kulikowich, J. (2011). Coh-Metrix: Providing multilevel analyses of text characteristics. Educational Researches, 40, 223-234.
Hawkins, J. A. (1983). Word Order Universals. New York: Academic Press.
Lehmann, W. P. (Ed.) (1978). Syntactics Typology: Studies in the Phenomenology of Language. Austin: University of Texas Press.
Meshkatoddini, M. (2012). Persian Grammar, Vocabulary and Structural Links (Vol. 6). Tehran: Samt. [In Persian]
McNmara, D. S., Graesser, A. C, McCarthy, P. M., & Cai, Z. (2014). Automated Evaluation of Text and Discourse with Coh-Metrix. Cambridge: Cambridge University Press.
Nabifar, S. (2015). Linguistics and Reading. Tehran: The smell of paper. [In Persian]
Najafi Pazouki, M., Dazi, A., Dastijari, M., Saadati S. A., & Danai Tousi, M. (2013). Syntactic comprehension, working memory and text comprehension. Quarterly Journal of Educational Innovations, 12(45), 61-83. [In Persian]
O’Malley, L. (2013). Grammatical complexity of noun phrases found in GED and college-level social studies texts [Unpublished Master’s Thesis, Hamline University, St. Paul MN].
Parkinson, J., & Musgrave, J. (2014). Development of noun phrase complexity in the writing of English for academic purposes students. Science Direct, Elsevier, Journal of English for Academic Purposes, 14, 48-59.
Perfetti, C. A. (1985). Reading Ability. New York: Oxford University Press.
Rezaei, V., & Bahrami, F. (2014). Basics of Language Taxonomy. Tehran: Shahid Beheshti university. [In Persian]
Roe, B. S. S., & Burns, P. (2005). Teaching Reading in Today’s Elementary Schools. Boston: Houghton Mifflin Company.
Samai, S. M. (2002). Nominal group processing. Journal of Information Processing and Management, 39(1-2), 34-41. [In Persian]
Tabibzadeh, O. (2012). Persian Grammar: A Theory of Autonomous Phrases Based on Dependency Grammar. Tehran: Markaz. [In Persian]
Vennemann, T. (1974). Topics, subjects, and word order: SXV to SVX via TVX. In J. Anderson & Ch. Jones (Eds.), Proceedings of the first international congress of historical linguistics (pp. 339-376). Amsterdam: North-Holland.