Document Type : Research Paper
Author
Assistant professor at linguistics, inscriptions and cultural legacy texts Institute, Tehran. Iran
Abstract
There is a great deal of research in the field of lexical polynomials today.The present study also deals with the polynomial approach of verb (dinmeh) in cognitive approach to poetry in poetry (Achi Machi Sleep), by Shivan Foomani. This research can be the initiator of some studies that we can study dialects not only with phonetic and syntactic science but also with semantic knowledge. The statistical population of the present study is the most widely used verb in visual poetry in the poetry of Shivan Foomani Because in this poem, all kinds of verbs of seeing and its semantic variety are well mentioned. The important issue in this study is that How highlighting insemantic components of verb can create multiple meanings. There are three semantic components of the verb, the subject, and the comprehension. All three of these elements are equally involved in the semantic structure of the verb in constructing a syllable but as we move away from the meaning of the syllogism, this verb has changed and we have been highlighted in one or two elements. The research method is descriptive-analytical. The survey shows that this verb, in addition to the concept of seeing expressions of concepts: imagining, dreaming, imagining, assuming, forgetting, praying, cursing, hearing, eating, smelling, understanding, understanding, understanding, precision, sharing, receiving, witnessing, being It is facing, facing, experiencing and visualizing.
Keywords
- مقدمه
رویکرد تازهای که از درون زبانشناسی شناختی زاده شد، معنیشناسی شناختی بود. گاردنفورز[3] (1999) تفاوت اساسی میان این دو رویکرد (معنیشناسی واقعگرا و معنیشناسی شناختی) را در چگونگی نگرش آنها به موجودیت معنای واژهها میداند. او متعقد است در رویکرد واقعگرایانه، معنای عبارت چیزی موجود در جهان خارج است، ولی در معنیشناسی شناختی معنای عبارات توسط موجودیتهای ذهنی تعیین میشود. رویکرد اصلی در معنیشناسی شناختی این است که معانی عبارات، ذهنی هستند و در واقع، معنیشناسی یعنی یافتن نگاشتها میان عبارات زبانی. ساختهای شناختی در معنیشناسی شناختی، به عنوان بخشی از ساخت مفهومی تلقی میشود و نه به عنوان نهادی مستقل.
لیکاف و جانسون (1980) و کووچش (2010) اساس ادراک حجمی را بدن انسان میدانند و بدن و حواس انسان را مبدأ شناخت پدیدههای محیطی و ادراک او مینامند. در زبانشناسی شناختی، استعاره روشی در نظر گرفته میشود که بهوسیلة آن حوزهای ذهنی[4] بر اساس اصطلاحات و مفاهیم حوزههای دیگر به تصویر کشیده میشود و مفهومسازی میگردد؛ یعنی بهاختصار میتوان گفت استعاره عبارت است از تطابق بیناحوزهای[5] در نظام مفهومی[6] و «عبارت زبانی (واژه، گروه یا جمله) تحقق رو ساختی[7] این تطابق بیناحوزهای میباشد» (Lakoff, 1992: 1).
با مطالعۀ معانی متعدد یک واژه میتوان به تفاوت معنایی آن در بافتهای مختلف پی برد و یا حتی چندین مدخل متفاوت معنایی برای آن در نظر گرفت. این پژوهش سعی دارد با در نظر گرفتن ساختار چندمعنایی در دیدگاه شناختی، معانی متعدد یک فعل واحد را در شعر(اچی مچی خواب) شیون فومنی مورد بررسی قرار دهد. از آنجا که فعل دینمه (میبینم) در این شعر به صورت ردیف آمده است، در تمامی مصرعهای زوج این شعر به صورت یکسان مشاهده میشود، اما در هر بیت معنای متفاوتی دارد که در این مقاله، بررسی شده است. این فعل هم دارای معنای اولیة «میبینم» و هم دارای چندین معنای حاشیهای است. در نهایت میتوان گفت کاربرد استعاری این فعلِ دیداری منجر به چندمعنایی در شعر مورد بررسی شده است. به عبارتی واحدهای زبانی، پس از همنشینی با یکدیگر تحت تأثیر افزایش یا کاهش معنایی تغییراتی در معنای اولیة واژة (دینمه) به وجود میآورند و ما در هر بیت از این شعر، با چندمعنایی این واحد زبانی مواجه میشویم. در برخی موارد نیز، ما در این شعر شاهد انتقال افعال دیداری به قلمروهای انتزاعی میباشیم. به این معنا که در بررسیهای شناختی، نمونههای بسیاری از افعال حس بینایی یا دیداری مشاهده میشود که بیانگر انتزاعیات ذهنی است.
- پیشینة پژوهش
وایبرگ[8](1984) در مقالة خود با نام فعلهای حسی در چارچوب ردهشناختی، به بررسی و مطالعة فعلهای حسی در زبانهای انگلیسی، ترکی، هندی، فارسی و ژاپنی میپردازد. در این راستا سه مؤلفة کلی برای حواس پنجگانه معرفی میکند و در چارچوب آنها، بررسی و تحلیل فعلهای حسی را شکل میدهد. وی الگویی از چندمعنایی با در نظرگرفتن نقش حواس ارائه میکند.
سویستر[9] (1990) بررسیهایی را بر روی افعال دیداری انجام میدهد که از نظر او رایجترین قلمروهای مقصد برای افعال دیداری دانش، عقل و بینایی ذهنی است. وی مثالهایی از زبانهای انگلیسی، یونانی، لاتین و ایرلندی میآورد و نشان میدهد که انتقال افعال دیداری به قلمروهای انتزاعی تنها محدود به زبان انگلیسی نمیشود، بلکه به اکثر زبانها نیز مربوط میشود. به گفتة او، خوردن به عنوان قلمرو مبدأ و فهمیدن به عنوان قلمرو مقصد، اگرچه با هم شباهت ندارند، ولی بر روی هم منطبق شده و به هم مربوط میشوند. او این ارتباط را در زبانهای دیگر نیز ارائه میکند. این همبستگی نمیتواند الگوهای مشاهدهشدة چندمعنا و متغیر معنا را توضیح دهد؛ به همین دلیل برای توضیح آنها نگاشت و بازنمایی، کاملتر و پیچیدهتر از همبستگی است (Sweetser, 1990: 28).
اسگوسترم[10] (1998) در پژوهشی دربارة استعاره و چندمعنایی واژگان دیداری، این واژگان را بر اساس چهارمقولة ادراک بصری، ویژگیهای درککننده، ویژگیهای
درکشونده و علت ادراک در زبان سوئدی بررسی کرده است. وی مطرح میسازد که کاربرد چندمعنایی و استعاری واژگان دیداری در زبان سوئدی نه تنها مربوط به افعال، بلکه مربوط به اسامی و صفات نیز میشود. در اصل ارتباط بین قلمرو دیداری و قلمرو شناختی کاملاً مستقیم است؛ مثلاً کلمة نور در استعاره به معنای دانش است و ادراککنندة نور
بیانکنندة درک و عدم درک نور به معنای عدم درک است. این کلمه مربوط به حوزة دیداری است، اگرچه جزء افعال دیداری نیست.
نچیبوا[11] (2006) به بررسی استعارههای مفهومی از دیدن تا فهمیدن در زبان انگلیسی پرداخته است. وی در این پژوهش بعد از بررسی فعل دیدن، بیان کرده است این فعل دارای نه معنای اصلی است: دریافت چشمی؛ در نظرگرفتن، قضاوتکردن؛ تجربهکردن، طیکردن؛ یافتن، محققکردن؛ مطمئنشدن، دقتکردن؛ ملاقاتکردن، دیدارکردن؛ همراهشدن؛ گرفتن، ارسالکردن. این پژوهش به این نتیجه دست یافته که بین حوزة انتزاعی (مقصد) و حوزة عینی و ملموس (مبدأ) ارتباط مستقیمی وجود دارد و حوزة انتزاعی مقصد بر اساس حوزة عینی مبدأ درک میشود.
شابانووا[12] (2012) در مقالهای به مطالعة تداخل منظورشناختی در افعال دیداری زبان انگلیسی پرداخته است. وی بیان میکند که هر فعل، ساختار معنایی شناختی خاص خود را دارد. از نظر او افعال دیداری متعدد در ساختهای متفاوت مشاهده میشوند و هر کدام دارای معانی استعاری خاص خود هستند که البته در برخی موارد دارای همپوشانی حوزههای معنایی نیز میشوند.
در زبان فارسی نیز، شریفی (1388) در مقالهای به بررسی ارتباط فرایند چندمعنایی فعل سادة افتادن زبان فارسی با عوامل شناختی میپردازد. وی در این پژوهش، چندمعنایی فعل سادة افتادن را بر اساس مفاهیمی چون مقولهبندی، معنای اولیه، طرحوارههای تصوری و مقولههای شعاعی بررسی میکند.
چنانچه قابل مشاهده است مطالعات معناشناختی در چند دهة اخیر سبب مطالعات گستردهای در زمینة چندمعناییها و بررسیهای استعاری افعال در زبانهای مختلف بالاخص انگلیسی شده است. به همین سبب لزوم بررسی افعال زبان فارسی و گویشهای آن بیش از پیش احساس میشود و به عبارتی بررسیهای گستردهتر در این زمینه بر غنای مطالعات شناختی خواهد افزود.
- روش
رویکرد معناشناسی که با مطالعات شناختی شکل گرفته است، دارای بخشهای متعددی است از جمله مقولهبندی، طرحوارههای تصویری و نظریة جدید استعاره. در این مختصر سعی شده است مقدماتی از این چارچوب ارائه شود.
ایوانز و گرین (2006) چهاراصل را بهعنوان اصل کلی معناشناسی شناختی برمیشمارند.
الفـ ساختار مفهومی بدنمند است: به این اصل فرضیة شناخت تجسمی نیز میگویند. مفاهیمی که در ذهن آدمی به وجود میآید، از تعامل انسان با محیط شکل میگیرد. از این رو، بدن انسان در این فرایند مفهومی که به تولید معنا منجر میشود، نقش انکارناپذیر دارد.
بـ ساختار معنایی ساختاری مفهومی است: زبان به مفاهیمی که در ذهن گوینده هستند ارجاع میدهد نه به اشیائی در جهان خارج. در این شیوة تفکر ساختار معنایی برابر است با ساختار مفهومی. از این رو، معانی قراردادی با مفاهیم زبانی یا واژگانی همراهاند و بیان میشوند؛ البته نه بهطور مطلق و کامل.
جـ بازنمائی معنا دایرةالمعارفی است: در نظریههای پیشین کلمات را بستههای معنایی روشن میدانستند؛ یعنی مانند آنچه در فرهنگها وجود دارد، اما در رویکرد شناختی، به تمام گنجینههای دانشی که یک کلمه میتواند داشته باشد، اعم از صریح، ضمنی، بافتی، مجازی و استعاری، توجه نشان داده میشود.
دـ ساختن معنا یعنی مفهومسازی: این زبان نیست که معنا را رمزگذاری میکند، بلکه مفهوم است. مفهومسازی به فرایند پویایی گفته میشود که درآن، واحدهای زبانی در خدمت عملیات مفهومی و دانش پسزمینهای قرار میگیرند.
هر واژهای علاوه بر معنای اولیه تعدادی معنای ثانویه یا حاشیهای دارد. معنای اولیه همان معنایی است که واضع به هنگام وضع لفظ در نظر داشته است (Lakoff & Johnson, 1980: 143). به این اعتبار، معنای اولیه ارتباط مستقیم دال و مدلول است و به عبارتی مستقیمترین ارتباط میان این دو است. در افعال مورد بررسی جملاتی مانند «صدای او را شنیدم» و «گوش شنوا نداری»، به ترتیب فعل شنیدن در معنای اولیه و ثانویه به کار رفته است. تایلر و ایوانز (2003) مجموعه ای از معیارها را برای تشخیص معنای اولیة ارائه میدهند:
1ـ اولین معنی تاییدشده: به این معنی که با در نظر گرفتن ماهیت ثابت و پایدار مفهومسازی روابط مکانی در زبان، معنایی به عنوان معنی اولیه در نظر گرفته میشود که به لحاظ تاریخی نیز اولین معنا است.
2ـ غلبه و چیرگی در شبکة معنایی: منظور چیرگی منحصر به فردی است که در بسیاری از معانی متفاوت موجود است.
جانسون (1987) در کتاب بدن در ذهن، استدلال میکند که تجربههای بدنمند درون نظام مفهومی، طرحوارههای تصوری را به وجود میآورند. طرحوارههای تصوری، از تجربیات دریافتی و حسی نشأت میگیرند که نتیجة تعامل ما با جهان و محیط اطرافمان هستند. برای مثال، ما بهصورت عمودی راه میرویم و از آنجا که در این وضعیت، سر ما در بالای بدن قرار دارد و پاها در پایین و همچنین، به خاطر اینکه نیروی جاذبة زمین اجسام را بهطرف خود میکشد، محور عمودی بدن ما به لحاظ عملکردی، نامتقارن است؛ یعنی بخشهای ابتدایی وانتهایی قسمتهای بدن باهم متفاوتاند. معناشناسان شناختی میگویند که نامتقارنبودن محور عمودی بدن به دلیل تعامل با محیط اطرافمان برای ما معنادار است. قابل ذکر است در تحلیل چندمعنایی فعل دیدن در این گویش نیز نمیتوان تأثیر تجربیات حسی و جسمانی را در ساخت نظام معنایی این فعل بدنمند نادیده گرفت. به عبارتی ترکیبی از تجربیات حسی و بدنمند و همنشینی معنایی، قادر خواهد بود تا توصیف کاملتری از چندمعنایی این فعل به دست دهد. در ساختار طرحوارهای این فعل، سه عنصر معنایی وجود دارد: مشاهدهگر که همان شخص یا چیزی است که مشاهده میکند؛ موضوع مشاهده، یعنی آنچه مشاهدهگر به آن نگاه میکند؛ درک و دریافت ذهنی یا تأثیری که مشاهده بر ذهن مشاهدهگر میگذارد.
چندمعنایی هنگامی رخ میدهد که یک عنصر واژگانی دارای سلسله معانی متفاوت باشد (Crystal, 1996). چندمعنایی فرایندی زبانی است که به وسیلة آن واژهای چندین معنای مختلف مییابد. این پدیده در زبانشناسی شناختی قابل توصیف است و زبانشناسان شناختی آن را پدیدهای تصادفی نمیدانند. صفوی (1391) معتقد است واحدهای زبان، پس از همنشینی با یکدیگر تحت تأثیر افزایش یا کاهش معنایی قرار میگیرند و تغییراتی در معنای اولیة آنها روی میدهد که به تدریج به چندمعنایی واحدهای زبانی میانجامد. برای مثال: باید خیلی بدوی تا معناشناس بشوی. اگرچه معنای اولیة دویدن حرکت سریع پاها برای انتقال از نقطهای به نقطة دیگر است، ولی در جملة بالا، دویدن به معنای تلاش کردن است. بنابراین، دویدن چندمعنا است.
تیلور (1995) معتقد است که چندمعنایی عبارت است از تداعی دو یا چند معنی که همة آنها با شکل زبانی واحدی در ارتباطاند. وی معتقد است اگر کاربردهای متفاوت یک واحد واژگانی برای توضیح خود نیاز به ارجاع به دو حوزة متفاوت یا دو مجموعه حوزة متفاوت داشته باشد، این ملاک خوبی است مبنی بر اینکه واحد واژگانی مورد نظر چندمعنا است.
به اعتقاد لیچ (1969)، برجستهسازی به دو شکل امکانپذیر است: نخست آنکه نسبت به قواعد حاکم بر زبان خودکار انحراف صورت پذیرد؛ دوم آنکه قواعدی بر قواعد حاکم بر زبان خودکار افزوده شود. اگر زبان خودکار را زبان روزمره و زبانی که به اعتقاد صفوی (1380: 3) جنبة اطلاعی داشته و فارغ از کاربرد های شعری و ادبی است، بدانیم، با مشکلی مواجه میشویم و آن کاربرد چندمعناییها در گفتار روزمره و زبان خودکار است که نه انحرافی از زبان خودکار دارد و نه قواعدی بر زبان خودکار افزوده است، بلکه نوعی دیگر از برجستهسازی است که در زبان خودکار نیز با آن مواجهایم. به عنوان مثال، وقتی فعل (میبینم) در جملهای در زبان خودکار به معنای متوجه میشوم، به کار میرود، به این معنا است که در ساختار طرحوارهای این فعل که سه عنصر مشاهدهگر، موضوع مشاهده و درک و دریافت ذهنی وجود دارد، برجستهسازی معنایی در قسمت دریافت ذهنی صورت گرفته است. در این ساختار نه انحراف بر قواعد خودکار اتفاق افتاده و نه قاعدهای بر قواعد حاکم افزوده شده است. بلکه برجستهسازی یک یا دو عنصر معنایی فعل سبب شده است که آن فعل از سرنمون خود فاصله گرفته و معنای دیگری را منتقل کند. در این صورت با نوع دیگری از برجستهسازی معنایی مواجه میشویم که در زبان روزمره نیز به کار میرود و سبب پیدایش چندمعنایی است.
در دیدگاه شناختی، جایگاه دقیق و واقعی استعاره در زبان نیست، بلکه ما به طریقی یک حوزة ذهنی را (با استفاده از استعاره) بر مبنای حوزة دیگر مفهومسازی میکنیم (Lakoff, 1931). در واقع، استعاره پدیدهای شناختی است، زیرا انسان مجموعهای از پدیدهها را با توجه به مجموعة دیگری از پدیدهها درک میکند (Lee, 2001). در زبانشناسی شناختی، برخلاف دیدگاه سنتی، این امکان وجود دارد که استعاره را خود انگیخته بدانیم، یعنی اصطلاحات استعاری بهصورت خودکار و براساس قوانین زایا تولید میشوند و در عین حال، با یک یا چند الگو در نظام مفهومی انطباق دارند (Evans & Green, 2008). از آنجا که استعاره پدیدهای شناختی است و درچارچوب ذهن انسان اتفاق میافتد، هم در زبان خودکار و هم در زبان شعر با آن مواجه میشویم. چنانکه قابل مشاهده است، فعل دیداری «دینمه» در این شعر، به صورت استعارههای مفهومی گوناگون به کار رفته است. در این پژوهش قلمرو مبدأ دیدن و قلمروهای مقصد فهمیدن، حسرتداشتن، چشم انتظاربودن، توقعداشتن، جستجوکردن، پاییدن، شکداشتن، چشم انتظاربودن، شاهدبودن، رو به رو شدن، مواجهشدن، تجربهکردن، قسمتشدن، نصیبشدن، فهمیدن، درککردن، متوجهشدن، دقتکردن، شنیدن، تصورکردن، خوابدیدن، خیالکردن و فرضکردن بر روی هم منطبق شده و به هم مربوط میشوند.
- یافتهها
در فرهنگ روز سخن (انوری، 1383) بیست معنای ضمنی برای مصدر دیدن مشاهده میشود که تعدادی از این معانی در ساختار فعل مرکب این فعل مشاهده می شود، مانند خوابدیدن، تدارکدیدن، رنجدیدن و برخی نیز در ساختارهای متفاوت جمله، معانی استعاری و ضمنی خود را دارد، مانند: دیدن در معنای فهمیدن ( عیب کار را دید) و یا معنای گذراندن (این دوره را دیده است) و غیره. معنای اولیه (سرنمون) فعل دید عبارت است از واکنش فیزیولوژیکی چشم در برابر نور ( لغتنامة دهخدا) و در تعریف انوری (1383) دیدن به معنای دریافتن و تشخیصدادن چیزی و چگونگی آن با استفاده از چشمها و حس بینایی است. این معنا را معنای اولیة این فعل در نظر میگیریم، زیرا طبق تعریف تایلر و ایوانز (2003)، زودتر از باقی معانی به ذهن متبادر میشود و علاوه برآن، اگر این فعل به تنهایی به کار رود، این معانی تنها معنایی است که با خود به همراه دارد.
با مطالعة 33 بیت این شعر مشاهده میشود که 34 بار فعل «دینمه» به معنای «میبینم» به عنوان ردیف پس از قافیههای گوناگون به کار رفته است. در این پژوهش، کاربردهای متفاوت این فعل و تصویرسازیهای گوناگون این ابیات مورد بررسی قرار گرفته و پس از طبقهبندی معانی گوناگون، 9 معنای متفاوت از این فعل استخراج شده است.
مصدر دیدن در معنای سرنمونی، دارای سه مؤلفة معنایی یا پیشفعلی مشاهدهگر، موضوع مشاهدهشده و درک و دریافت ذهنی آن است. به عبارتی، کسی چیزی را مشاهده میکند و تصویری از آن موضوع در ذهن مشاهدهگر نقش میبندد و موضوع مشاهدهشده توسط مشاهدهگر درک میشود. در ساخت سرنمونی چنانکه مشاهده خواهد شد، هر سة این عناصر به یک اندازه در ساختار معنایی فعل دخیلاند، اما هرچه از معنای سرنمونی فاصله میگیریم، عناصر پیشفعلی این فعل دچار تغییر شده و در یک یا دو مؤلفة معنایی، شاهد برجستهسازی هستیم و عنصر پیشفعلیِ دیگر کمرنگتر از باقی عناصر در ساخت معنایی فعل دخیل است. به عبارت دیگر، سهم هر کدام از عناصر معنایی فعل در ساخت سرنمونی به یک اندازه است، اما در معانی استعاری که از بسط مفهومی فعل دینمه حاصل میشود، ما با تناوب سهم مؤلفههای معنایی مواجه هستیم که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد. برای روشنترشدن بحث، سعی شده نموداری با طیف رنگی استفاده شود تا تقسیم مؤلفههای معنایی نمود دیداری داشته باشد و بهتر بتوان آن را نمایش داد. البته استفاده از نمودار، نشانگر کار آماری در این پزوهش نیست، بلکه فقط برای توصیف هرچه بهتر دخالت مؤلفههای معنایی در ساختار فعل از این شیوه استفاده شده است.
4ـ1. سرنمونی یا معنای اصلی
در این ساخت شاعر به دیدن و مشاهدة موضوعی اشاره دارد و هر سه مولفة معنایی به یک میزان در این ساخت دخیلاند. نخستین معنای فعل دیدن که در این دسته افعال وجود دارد، عبارت است از مشاهدة پدیدهای توسط چشمها و دریافت ذهنی آن پدیده توسط مغز. این معنا چنانکه گفته شد، با تعریف انوری (1383) نیز یکسان است. این معنا به عنوان معنای سرنمونی و اصلی پژوهش حاضر لحاظ گردیده است. در این ساخت مشاهدهگر، موضوع و عمل درک به یک اندازه در ساخت طرحواره نقش دارند. به عبارتی، هیچکدام درصد بیشتری از عمل دیدن را به خود اختصاص ندادهاند. شاید بتوان ساختار فعل سرنمون را اینگونه توصیف کرد: فعلی که تمام عناصر پیشفعلی آن به یک اندازه در ساخت معنایی دخیل باشد و برجستهسازی معنایی بر آن تأثیر نگذاشته باشد. برای روشنتر شدن بحث میتوان از این طیف رنگی کمک گرفت:
نمونههای این ساخت در ابیات زیر قابل مشاهده است:
1) گرمه خوابم .... دو خوانه مرا مسافرخانه چی
ویریزم چفه عرق می رختخواباَ دینمه[13]
/g{rme xab{m du x{n{ m{r{ mosafer x{n{tSi/
/Viriz{m tSafé ?{r{q mi r{xtexab{ din{m{/
هر سه مولفة مشاهدهکننده (من)، موضوع مشاهده شده (چفه عرق) و عمل دیدن به یک اندازه در ساخت مفهومی دخیلاند.
2) من کی ماشین نارمه موتورچینَه وراگیرم
فورانید گشتِ جاده شکار گوراباَ دینمه[14]
مشاهدهکننده (من)، موضوع مشاهدهشده (شکار گوراباَ) و عمل دیدن، هر سه به یک اندازه در ساخت مفهومی دخیلاند.
4ـ2. تصورکردن، خوابدیدن، خیالکردن، فرضکردن و از خاطرگذشتن
فعل دینمه در برخی از ابیات در معنای تصورکردن، خوابدیدن، خیالکردن، فرضکردن و از خاطرگذشتن به کار رفته است. وقتی چیزی دیده میشود، در واقع تصویری از آن شکل در ذهن نقش میبندد. ذهن انسان دارای این توانایی است که میتواند آن پدیده را در مواقعی که دیده نمیشود نیز، تصور کند. حتی در مواردی انسان قادر است آنچه تا به حال ندیده را نیز مجسم و تصور کند. بسیاری از پدیدههای انتزاعی به همین صورت قابل توصیف میشوند. در این ساختار نقش بیننده و عمل دیدن پررنگتر از خود شیء یا موضوع است. به عبارتی مشاهدهگر وجود دارد، در ذهن هم تصوراتی موجود است، اما شیء یا مورد مشاهده در زمان تصور، وجود خارجی نداشته است و مشاهدهگر ناچار به خیال و تصور شده است. به عبارت دیگر برجستهسازی در دو عنصر معنایی بیننده و تصور ذهنی وجود دارد و موضوع مشاهده شده، وجود ندارد.
3) رو به طیران کی خوسم گیلانِ خواباَ دینمه
فوچینم می چوما او کوگا عذاباَ دینمه[15]
/ ru be teyran ke xos{m gilan{ xab{ din{m{/
/ fotSin{m mi tSuma ?o koga ?{zab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من)، موضوع مشاهدهشده (گیلانِ خواباَ) و عمل دیدن وجود ندارد؛ زیرا در خواب و رؤیا است. دومولفة مشاهدهکننده و موضوع مشاهدهشده به یک اندازه در ساخت مفهومی دخیلاند، اما عمل دیدن وجود ندارد.
مشاهدهکننده (من)، موضوع مشاهدهشده (او کوگا عذاباَ) و عمل دیدن وجود ندارد؛ زیرا در خواب و رؤیا است. دو مولفة مشاهدهکننده و موضوع مشاهدهشده به یک اندازه در ساخت مفهومی دخیلاند، اما عمل دیدن وجود ندارد.
4) دمبدم شیطاناَ لانت کونمه خودایا گم
اَکه پس می نازنین احمدگوراباَ دینمه؟[16]
/ d{m be d{m Seytane l{n{t kun{m{ xodaye g{m/
/ ?{ke p{s mi nazenin ?amad gurabe din{m{/
مشاهدهکننده (من)، موضوع مشاهدهشده (می نازنین احمدگوراباَ) و عمل دیدن وجود ندارد؛ زیرا در خواب و رؤیا است. دو مولفة مشاهدهکننده و موضوع مشاهدهشده به یک اندازه در ساخت مفهومی دخیلاند، اما عمل دیدن وجود ندارد.
5) فردایی بپائیسم پا کُرسی جور تلارِه سر
دسه دسه بچرا دشتگی گاباَ دینمه[17]
/ f{rda?i bepa?is{m pa korsi jor telare ser/
d{se d{se be tSera d{Stegi gab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من)، موضوع مشاهدهشده (دشتگی گاباَ) و عمل دیدن وجود ندارد؛ زیرا در خواب و رؤیا است. دو مولفة مشاهدهکننده و موضوع مشاهدهشده به یک اندازه در ساخت مفهومی دخیلاند، اما عمل دیدن وجود ندارد.
6) بارِجیر چارودارِ پیش کره مهتاب بشوپس
ماسوله قاطرانِ دهن اَلاباَ دینمه[18]
/ barejir tSarodare piS ker{ m{tabe boSu p{s/
/ masule qaterane d@{n?{lab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من)، موضوع مشاهدهشده (ماسوله قاطرانِ دهن اَلاباَ) و عمل دیدن وجود ندارد؛ زیرا در خواب و رؤیا است. دو مولفة مشاهدهکننده و موضوع مشاهدهشده به یک اندازه در ساخت مفهومی دخیلاند، اما عمل دیدن وجود ندارد.
7) گردانم می فانوساَ شب قلاکولِ صحرایی
اونه کاهو باغ من کاپیش و راباَ دینمه[19]
/gerdan{m mi fanus{ Sab qelakule s{rai
/ ?un{ kau baqe men kapiS vorab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من)، موضوع مشاهدهشده (کاپیش و راباَ) و عمل دیدن وجود ندارد؛ زیرا در خواب و رؤیا است. دو مولفة مشاهدهکننده و موضوع مشاهدهشده به یک اندازه در ساخت مفهومی دخیلاند، اما عمل دیدن وجود ندارد.
8) من کی باور نکونم عومر اگه بفا بداشت
فومنِ آغوزکله آشِخ توراباَ دینمه[20]
/ m{n ki baver n{kun{m ?omr ?{ge b{fa bedaSt/
/ fum{ne ?{quz k{le ?{Sex torabe din{m{/
مشاهدهکننده (من)، موضوع مشاهدهشده (آشِخ توراباَ) و عمل دیدن وجود ندارد؛ زیرا در خواب و رؤیا است. دو مولفة مشاهدهکننده و موضوع مشاهدهشده به یک اندازه در ساخت مفهومی دخیلاند، اما عمل دیدن وجود ندارد.
9) شیونی من کی شبان شکر خودا گوشنه خوسم
پس چی واستی گیلانِ اَچه مَچی خواباَ دینمه؟[21]
/Siv{ni m{n ki S{ban Sokre xoda guSne xos{m/
/ p{s tSi vasti gilane ?{tSi m{tSi xab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من)، موضوع مشاهدهشده (گیلان) و عمل دیدن وجود ندارد؛ زیرا در خواب و رؤیا است. دو مولفة مشاهدهکننده و موضوع مشاهدهشده به یک اندازه در ساخت مفهومی دخیلاند، اما عمل دیدن وجود ندارد.
4ـ3. دعا و نفرین
سومین مورد مشاهدهشدة فعل دیدن، در ساخت و ترکیب افعال دعایی و نفرین است. در اینجا فعل دیدن به معنای شاهدبودن و دیدن در آینده به کار رفته است. در این افعال، مشاهدهگر وجود دارد، اما عمل دیدن را موکول به زمانی دیگر میکند و موضوع قابل مشاهده نیز در حال حاضر وجود ندارد، اما به هر حال موضوعی مورد نظر گوینده است. در اینجا نقش مشاهدهگر بیشتر از موضوع است، اما عمل مشاهده صورت نگرفته است. دیدن به صورت تصورکردن موضوع قابل مشاهده است و عمل دیدن نیز احتمالاً در آینده اتفاق خواهد افتاد. به عبارت دیگر، برجستهسازی معنایی بر معنای فعل تأثیر گذاشته و مشاهدهگر نقش پررنگتری از موضوع مشاهده پیداکرده و موضوع مشاهده نیز در ساختار معنایی مشاهده میشود، اما عمل مشاهده صورت نگرفته است.
10) می زنای بخواب اَیه مراگه اَ غریبه جا
کله پیش آخرئی روز تی مرگه خواباَ دینمه [22]
/mi z{ne bexab{ye m{re ge ?{ qaribe ja/
/ k{le piS ?{xer ?i ruz ti m{rge xab{ din{m{/
مشاهدهکننده(من) سهم بسیاری در این ساخت دارد، موضوع مشاهدهشده (تی مرگه خواباَ) در حال حاضر وجود ندارد، ولی دربارة آن صحبت میشود و عمل دیدن نیز وجود ندارد؛ زیرا در ساخت نفرین است. مؤلفة مشاهدهکننده بیش از موضوع مشاهدهشده در ساخت فعل دخیل است، اما عمل دیدن وجود ندارد.
11) نیشته یی می قبر سر کراَ میره آرده یاری
مورده شور خانه تی او دس آسیاباَ دینمه [23]
/ niSte?i mi q{bre s{r kera mire ?{rdeyari/
/ mord{Sur xan{ ti ?u d{s ?asiyab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من) سهم بسیاری در این ساخت دارد، موضوع مشاهدهشده (دس آسیاباَ) در حال حاضر وجود ندارد، ولی دربارة آن صحبت میشود و عمل دیدن نیز وجود ندارد؛ زیرا در ساخت نفرین است. مؤلفة مشاهدهکننده بیش از موضوع مشاهدهشده در ساخت فعل دخیل است، اما عمل دیدن وجود ندارد.
12) پاگوشا سونت کونی هفت شب و گازه فورشان
آخ ئی واردِه دیهاتِ عروسی داباَ دینمه؟[24]
/paguSa son{t koni h{f S{bo gaz{ foruSan/
/ ?ax ?i varde dihate ?{rusi dab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من) سهم بسیاری در این ساخت دارد، موضوع مشاهدهشده (عروسی داباَ) در حال حاضر وجود ندارد، ولی دربارة آن صحبت میشود و عمل دیدن نیز وجود ندارد؛ زیرا در ساخت دعایی و حسرت است. مؤلفة مشاهدهکننده بیش از موضوع مشاهدهشده در ساخت فعل دخیل است، اما عمل دیدن وجود ندارد.
4ـ4. شنیدن
فعل دیدن در معنای شنیدن به کار میرود. در این مورد قلمرو مبدأ دیدن و قلمرو مقصد شنیدن اگرچه با هم شباهت ندارند، ولی بر روی هم منطبق شده و به جای هم به کار میروند. این نوع انتقال به نظام بزرگتری تعلق دارد که استعارة ذهن به مثابة بدن نامیده میشود. این استعاره حاکی از آن است که ذهن نیز مانند بدن از طریق همبستگی بین تجارب بیرونی و حالتهای شناختی هیجانی درونی برانگیخته میشود (Sweetser, 1990: 28). در اینجا عمل شنیدن به جای دیدن به کار رفته است. به عبارتی شاعر میتواند با شنیدن صدایی تصویر آن را در ذهن مجسم کند. دراین مفهوم موضوع وجود دارد، نقش بستن در ذهن و تصور نیز وجود دارد، اما مشاهدهکننده از گوشها به جای چشمها استفاده کرده است. در اینجا فعل از معنای سرنمونی خود فاصله میگیرد و با جانشینی شنیدن به جای دیدن، عنصر پیش ساختی فعل دچار تغییر میشود. در اینجا مشاهدهگر و شنونده یکی است یا به عبارتی فاعل وجود دارد، موضوع نیز مشاهده میشود، اما عمل شنیدن به جای عمل دیدن به کار رفته است.
13) اَمی همساده چاکود عمارتِ سه مرتبه
مردمِ خانه ولی من تی قوراباَ دینمه[25]
/?{mi h{msad{ tSakud emar{te se m{rt{be/
/m{rdome xane v{li m{n ti qorab{ din{m{/
مشاهده کننده (من) سهم بسیاری در این ساخت دارد. موضوع مشاهدهشده «تی قوراباَ» (دروغهای تو) است که شنیده میشود. عمل دیدن وجود ندارد و به جای آن شنیدن به کار رفته است. مؤلفة مشاهدهکننده و موضوع مشاهدهشده در ساخت این فعل بیش از عمل دیدن دخیل است.
14) تی کولا پَشم ناره خنده دآره تی مشتگی
کرتاکرت هچین تی او کفشِ بخواباَ دینمه[26]
/ ti kula p{Sm n{re x{nde dare ti m{Stegi/
/k{rte k{rt h{tSin ti ?u k{fSe bexab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من) سهم بسیاری در این ساخت دارد. موضوع مشاهدهشده «کرتاکرت» (صدای کفش خوابیدة او) است که شنیده میشود. عمل دیدن وجود ندارد و به جای آن شنیدن به کار رفته است. مؤلفة مشاهدهکننده و موضوع مشاهدهشده در ساخت این فعل بیش از عمل دیدن دخیل است.
15) دانمه مورام بزه سگه سرم نی وان بینه
هچینی سنگان سر تی چاقو ساباَ دینمه[27]
/ dan{m{ muram beze s{ge s{r{m ni van bine/
/ hatSini s{ngane s{r ti tSaqu sab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من) سهم بسیاری در این ساخت دارد. موضوع مشاهدهشده «چاقو ساباَ» (صدای ساییدن چاقویت روی سنگها) است که شنیده میشود. عمل دیدن وجود ندارد و به آن جای شنیدن به کار رفته است.
16) همه خو مردِ مرا گول گیدی گول ئیشتاویدی
من تی او نمکیار بساب بساباَ دینمه[28]
/ h{me xu m{rde m{re gol gidi gol ?iSn{?idi/
/m{n ti ?u n{m{kyare besab besab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من)، موضوع مشاهدهشده «نمکیار بساب بساباَ» (وسیلة ساییدن نمک و سبزی و ... همه با مرد خود گل میگویند و میشنوند، ولی من صدای نمکیار را میشنوم) و عمل دیدن وجود ندارد. به جای دیدن از شنیدن استفاده میشود. سه مؤلفه به یک اندازه در ساخت مفهومی دخیل نیستند. عمل دیدن وجود ندارد و به آن جای شنیدن به کار رفته است.
17) روزی صدبار نیشینم عیزرائیلهِ نامه فادم
فان درم رایا اَکه اونه جواباَ دینمه[29]
/ ruzi s{dbar niSin{m ?izrail{ name f{d{m/
/ fander{m raya ?{ke ?une j{vab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من) و موضوع مشاهدهشده «جواباَ» (من جواب عزراییل را بشنوم) است و به جای دیدن از شنیدن استفاده شده است. سه مؤلفه به یک اندازه در ساخت مفهومی دخیل نیستند. عمل دیدن وجود ندارد و به جای آن شنیدن به کار رفته است.
4ـ5. خوردن
فعل دیدن در معنای خوردن به کار میرود. در این مورد قلمرو مبدأ دیدن و قلمرو مقصد خوردن اگرچه با هم شباهت ندارند، ولی بر روی هم منطبق شده و به جای هم به کار میروند. این نیز نوع دیگری استعارة ذهن به مثابة بدن است. در اینجا عمل خوردن به جای دیدن به کار رفته است. دراین مفهوم، موضوع وجود دارد، نقشبستن در ذهن و تصور نیز وجود دارد، اما مشاهدهکننده از دهان به جای چشمها استفاده کرده است. در اینجا فعل از معنای سرنمونی خود فاصله میگیرد و با جانشینی خوردن به جای دیدن عنصر پیشساختی فعل دچار تغییر میشود. در اینجا مشاهدهگر و خورنده یکی است یا به عبارتی فاعل وجود دارد، موضوع نیز مشاهده میشود، اما عمل خوردن به جای عمل دیدن به کار رفته است.
18) ئی شکم تا بخورم اَساَ تراَ نواستنه
فومنِ حلوا کوچیل می دیله باباَ دینمه؟[30]
/?i Sek{m ta boxor{m ?{sa tete n{v{st{ne/
/ fum{ne h{lva kutSil mi dil{ bab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من) سهم بسیاری در این ساخت دارد و موضوع «فومنِ حلوا کوچیل» (حلوای کنجدی فومن که باب دل من است را بخورم) است. موضوع نیز مشاهده میشود اما عمل خوردن به جای عمل دیدن به کار رفته است و در واقع عمل دیدن وجود ندارد.
19) یانی به ... کتل بنم خورشیدی قاوه خانه پیش؟
شیخالی تاوستانِ ورفه دوشاباَ دینمه؟[31]
/yani be k{tel ben{m xorSidi q{ve xane piS/
/Seyxali tavesane v{rfe duSab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من) سهم بسیاری در این ساخت دارد و موضوع «ورفه دوشاباَ» (برف و شیرة حاج علی را بخورم) است. موضوع نیز مشاهده می شود، اما عمل خوردن به جای عمل دیدن به کار رفته است و در واقع، عمل دیدن وجود ندارد.
20) یانی به ... زاکی هوا دبه می کلّه ئی تا روز؟
فومنِ سه شنبانه آلبالو آباَ دینمه؟[32]
/yani be zaki h{va d{be mi k{le ?ita ruz?/
/ fum{ne seS{nbane ?albalu ?ab{ din{m{/
5ـ5. بوییدن
فعل دیدن به صورت بوییدن به کار میرود. در این مورد، قلمرو مبدأ دیدن و قلمرو مقصد بوییدن اگرچه با هم شباهت ندارند، ولی بر روی هم منطبق شده و به جای هم به کار میروند. این نیز نوع دیگری استعارة ذهن به مثابة بدن است. در اینجا عمل بوییدن به جای دیدن به کار رفته است. دراین مفهوم موضوع وجود دارد. نقش بستن در ذهن و تصور نیز وجود دارد، اما مشاهدهکننده از بینی به جای چشمها استفاده کرده است. در اینجا فعل از معنای سرنمونی خود فاصله میگیرد و با جانشینی بوییدن به جای دیدن عنصر پیشساختی فعل دچار تغییر میشود. در اینجا مشاهدهگر و بوینده یکی است یا به عبارتی فاعل وجود دارد، موضوع نیز مشاهده می شود، اما عمل بوییدن به جای عمل دیدن به کار رفته است و در واقع عمل دیدن وجود ندارد.
21) طیرانِ خوشکه ناناَ چیلیک زنم درجک پوشت
خیابان کلوخ کلوخ دود کباباَ دینمه[33]
/teyrane xoSke nan{ tSilik z{n{m d{rj{k{ poSt/
/xiyaban kolux kolux dude kebab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من) سهم بسیاری در این ساخت دارد و موضوع مشاهدهشده «دود کباباَ» (بوی کباب شنیده میشود) است. عمل دیدن وجود ندارد و به جای آن بوییدن به کار رفته است.
22) می چوقا چلکه چلانه دودٍکه بویا دهه
تی گولاب شیشه ولی مکّه گولاباَ دینمه[34]
/ mitSuqa tSelke tSelane dudeke bu ya dehe/
/ ti gulab SiSe v{li make gulab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من) سهم بسیاری در این ساخت دارد و موضوع مشاهدهشده «گولاباَ» (بوی گلاب شنیده میشود) است. عمل دیدن وجود ندارد و به آن جای بوییدن به کار رفته است.
4ـ6. فهمیدن، درک کردن، متوجه شدن، دقت کردن
در معنای فهمیدن، درککردن، متوجهشدن، دقتکردن، در اینجا فعل بدنمند «دید» در معانی استعاری فهمیدن و متوجه شدن به کار میرود که علاوه بر بیان مفاهیم انتزاعی نشان دهندة دانش، عقل و بینایی ذهنی است. همانطور که سویستر (1990) معتقد است، رایجترین قلمروهای مقصد برای افعال دیداری دانش، عقل و بینایی ذهنی است در اینجا نیز دیدن در معنای فهمیدن و درک کردن مشاهده میشود. عناصر معنایی فعل، عنصر مشاهده کننده و موضوع مشاهده کمرنگتر از درک موضوع مشاهده شده است. به عبارتی نقش بستن در ذهن و درک کردن موضوع، برجستهتر از موضوع و مشاهده کننده است و برجسته سازی در عنصر سوم پیش فعلی اتفاق افتاده است.
23) من کرا سیلی مرا می دیمه کا سُرخادرم
در عوض بجوش بآموک تی زرده آباَ دینمه[35]
/ m{n kera sili mera mi dime ka sorxaderom/
/ d{r ?{vaz bejuS bamok ti z{rde ?ab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من) سهم بسیاری در این ساخت دارد. موضوع مشاهدهشده «تی زرده آباَ» (صفرای به جوش آمدة تو را میبینم) در واقع به معنای این است که میفهمم تو عصبانی هستی. پس عمل دیدن صورت نگرفته و به آن جای آن فهمیدن به کار رفته است.
24) ئی تا روز خانه تکانی ئی تاروز تی گوشورا
ذله یم بسکی همش تی توندِ تاباَ دینمه[36]
/?ita ruz xan{ tekani ?ita ruz ti goSur{/
/zeleyom baski h{m{S ti tondetab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من) سهم بسیاری در این ساخت دارد. موضوع مشاهدهشده «تی توندِ تاباَ» (تلاش تو را میبینم) است. در واقع، به معنای این است که میفهمم تو نا آرامی و در تلاشی. پس عمل دیدن صورت نگرفته و به آن جای آن فهمیدن به کار رفته است.
25) اوناگم آخر زنای خوابم مرا دس نکشی؟
می ماده بهم خوره تو لا کیتابا دینمه[37]
/?un{g{m ?ax{r z{n{y xab{m m{re d{s n{keSi/
/ mi made beh{mxore to laketab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من)، موضوع مشاهدهشده (تو لا کیتابا) و عمل دیدن وجود ندارد. مشاهدهکننده (من) سهم بسیاری در این ساخت دارد، موضوع مشاهدهشده (تو بیسواد یا لا کتابی) است و در واقع، به معنای این است که میفهمم تو بیسوادی یا همتراز من نیستی. پس عمل دیدن صورت نگرفته و به آن جای آن فهمیدن به کار رفته است.
26) ترسمه صفیانی بم اَجورکی شب خواب میان
تی مانستان آدم کلّه خراباَ دینمه[38]
/ters{m{ sefyani bem ?{jur ki S{b xabe miyon/
/ti manest{n ?{deme k{le xerab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من)، موضوع مشاهدهشده (آدم کلّه خراباَ) و عمل دیدن وجود ندارد. مشاهدهکننده (من) سهم بسیاری در این ساخت دارد، موضوع مشاهدهشده به معنای این است که میفهمم تو دیوانهای یا کله خرابی. پس عمل دیدن صورت نگرفته و به آن جای آن فهمیدن به کار رفته است.
4ـ7. قسمت شدن، نصیب شدن
قسمتشدن، نصیبشدن در اینجا نیز مانند فعل دعایی که در 4ـ3 مشاهده شد، نقش مشاهدهگر بیشتر از دو نقش دیگر در طرحوارة دیدن است. دیدن به صورت تصورکردن موضوع قابل مشاهده است و عمل دیدن نیز به صورت دیدن نتیجه و مشاهده از دور است.
27) رقایب روزهِ ره شم چارباغ قبرستانی پوشت
نان و حلوا تُخس کونم اونه صواباَ دینمه[39]
/reqayeb ruze re S{m tSarbaqe q{brestani puSt/
/ nano halva toqs kon{m ?une savabe din{m{/
مشاهدهکننده (من) سهم بسیاری در این ساخت دارد. موضوع مشاهدهشده «صواباَ» (صواب خیرات نان و حلوا) در حال حاضر وجود ندارد، ولی دربارة آن صحبت میشود. عمل دیدن نیز وجود ندارد و منظور از دیدن نصیب یا قسمتشدن در آینده است.
28) من کی باور نکونم عومر اگه بفا بداشت
فومنِ آغوزکله آشِخ توراباَ دینمه[40]
/ m{n ki baver n{kun{m ?omr ?{ge b{fa bedaSt/
/ fum{ne ?{quz k{le ?{Sex torabe din{m{/
مشاهدهکننده (من) سهم بسیاری در این ساخت دارد، موضوع مشاهدهشده «آشِخ توراباَ» (ممکن است آشیخ تراب را ببینم) است و عمل دیدن نیز وجود ندارد و منظور از دیدن نصیب یا قسمت شدن در آینده است.
28) وختی شید هوا خوشیِ شهرِبجار حصیرشورا
ماسی و مارُخ و مُمتاز و رُباباَ دینمه[41]
/ v{qti Sid h{va xuSi S{re bejar h{sir Sura/
/masi o marox o momtaz o robab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من) سهم بسیاری در این ساخت دارد. موضوع مشاهدهشده «ماسی و مارُخ و مُمتاز و رُباباَ» (ممکن است معصومه و ماهرخ و مُمتاز و ربابه را ببینم) است و عمل دیدن نیز وجود ندارد و منظور از دیدن نصیب یا قسمت شدن در آینده است.
4ـ8. شاهدبودن، رو به روشدن، مواجهشدن، تجربهکردن
در اینجا نقش مشاهدهگر بیشتر از دو نقش دیگر در طرحوارة دیدن است، اما از سایر افعال به سرنمون نزدیکتر است؛ زیرا نقش موضوع و درک نیز چندان کمرنگ نیست. دیدن به صورت شاهد بودن و ناظر بودن مطرح است و موضوع قابل مشاهده و عمل دیدن کمرنگتر از نمونة سرنمون است.
29) درازه روزاَ دری صحرا مرا محل ننی
ج تووبیشتر می کنار تی عکسه قاباَ دینمه[42]
/deraz{ ruza deri s{ra m{re m{{l n{ni/
/je to biSt{r mi kenar ti ?{kse qab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من)، موضوع مشاهدهشده «عکسه قاباَ» (قاب عکس) است؛ یعنی به جای خودت بیشتر با قاب عکست رو به رو میشوم یا مشاهده میکنم. عمل دیدن وجود دارد، به عبارتی سه مؤلفه در ساخت مفهومی دخیلاند، ولی مشاهدهکننده نقش پررنگتری از دو مشخصة دیگر دارد.
30) دمبتو ابرِ مانستان می دیلاَ گریه دره
دمبدم می پاجیری روبار آباَ دینمه[43]
/d{mbetu ?{bre manest{n mi dil{ gerye d{re/
/ d{mbed{m mi pa jiri rubare ?ab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من)، موضوع مشاهدهشده «روبار آباَ» است؛ به این معنا که زیر پایم شاهد رودخانهای از اشکهایم هستم. عمل دیدن وجود دارد. به عبارتی، سه مؤلفه در ساخت مفهومی دخیلاند، ولی مشاهدهکننده نقش پررنگتری از دو مشخصة دیگر دارد.
31) بشویی کاغذ فاگیفتی نکودی بارواکونی
تا بگم بازار منم تی چله چاباَ دینمه[44]
/boSo?i kaqaz fa gifti nokudi barvakuni
ta beg{m bazar m{n{m ti tS{le tSab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من) و موضوع مشاهدهشده «تی چله چاباَ» است؛ به این معنا که در بازار کار نکردی تا من هم شاهد چاپیدنت در بازار باشم. عمل دیدن وجود دارد. به عبارتی، سه مؤلفه در ساخت مفهومی دخیلاند، ولی مشاهدهکننده نقش پررنگتری از دو مشخصة دیگر دارد.
4ـ9. مجسم کردن
در اینجا نقش مشاهدهگر و درک او از موضوع بیشتر از نقش موضوع مورد مشاهده است. چنانچه در مثال مشاهده میشود، دیدن به صورت مجسم کردن است. موضوع قابلمشاهدهای وجود ندارد و فقط موضوع برای مشاهدهگر قابل تصور است و در ذهن او نقش بسته است. . به عبارتی مشاهدهگر وجود دارد، در ذهن هم تصوراتی موجود است، اما شیء یا مورد مشاهده در زمان تصور، وجود خارجی نداشته است و مشاهدهگر مجسم کرده است. به عبارت دیگر، برجسته سازی در دو عنصر معنایی بیننده و تصور ذهنی وجود دارد و موضوع مشاهدهشده وجود ندارد.
32) می دیلاَ غوصه کونه هچین ئی تا سمان پلان
وختی کی سولاخ سولاخ می پاجوراباَ دینمه[45]
/ mi dil{ qus{ kune h{tSin ?ita semanpela/
/vaxti ki sulax sulax mi pa jurab{ din{m{/
مشاهدهکننده (من) و موضوع مشاهدهشده «جوراباَ» است؛ به این معنا که دلم مثله آبکش قرص میشود، وقتی جورابهای سوراخ سوراخ تو را مجسم میکنم. عمل دیدن وجود ندارد و به جای آن مشاهدهگر مجسم میکند. سه مؤلفه در ساخت مفهومی دخیلاند، ولی مشاهدهکننده نقش پررنگتری از دو مشخصة دیگر دارد.
- بحث و نتیجهگیری
به منظوردستیابی به عوالم شناختی دیگر گونههای زبانی و گویشها سعی شد، به عنوان نمونه برخی تحلیلهای شناختی بر روی یک شعر از گویش فومنی انجام پذیرد تا آغازگر
بررسیهایی از این دست باشد که گویشها و لهجهها را نه تنها از بعد آواشناختی و نحوی که از بعد معنایی و شناختی نیز مورد بررسی قرار دهیم.
همانگونه که در این بررسی مشاهده شد، فعل دیداری دینمه در گویش فومنی چندمعنا است و دارای معانی متعدد استعاری است که نمونههایی از این تنوع معنایی در شعر مورد بررسی مشاهده شد. این فعل علاوه بر معنای اولیه یا سرنمون، دارای معانی متعدد حاشیهای است که در ساخت تصاویر استعاری شعر دخیلاند. چنانکه قابل مشاهده است، فعل دیداری دینمه در این شعر به صورت استعارههای مفهومی گوناگونی به کار رفته است و تصاویر زیبایی را شاعر به این وسیله آفریده است. در این پژوهش قلمرو مبدأ دیدن و قلمروهای مقصد تصورکردن، خوابدیدن، خیالکردن، فرضکردن، خاطرگذشتن، دعا و نفرین، شنیدن، خوردن، بوییدن، فهمیدن، درککردن، متوجهشدن، دقتکردن، قسمتشدن، نصیبشدن، شاهدبودن، رو به روشدن، مواجهشدن، تجربهکردن و مجسمکردن، بر روی هم منطبق شده و به هم مربوط میشوند. به عبارتی، مفاهیم مختلف مورد نظر شاعرکه غالباً مفاهیمی انتزاعی و گاه وصف ناپذیر است، توسط این فعل بیان شده است.
مهمترین نتیجة بحث آن است که برجستهسازی عناصر معنایی این فعل، در ساخت هم معناییها و عبارات استعاری دخیلاند. در این بررسی با نوع دیگری از برجستهسازی معنایی مواجه شدیم که در زبان روزمره نیز به کار میرود و سبب پیدایش چندمعنایی است. برای فعل دینمه سه عنصر پیشفعلی و معنایی در نظر گرفته شد که عبارت است از مشاهدهگر، موضوع مشاهده و درک و دریافت ذهنی. به عبارتی در فعل دید سه مؤلفة معنایی وجود دارد: شخصی که میبیند، موضوعی که مشاهده میشود و تأثیری که این مشاهده بر ذهن مشاهدهگر میگذارد یا همان درک از مشاهده. در ساخت سرنمونی هر سة این عناصر به یک اندازه در ساختار معنایی فعل دخیلاند، اما هرچه از معنای سرنمونی فاصله میگیریم عناصر پیشفعلی این فعل دچار تغییر شده و در یک یا دو عنصر شاهد برجستهسازی هستیم و عناصر معنایی دیگر کمرنگتر در ساخت معنایی دخالت دارند. همین موضوع به چندمعنایی فعل مورد بررسی منجر شده است. به عبارتی در معانی استعاری فعل دینمه در این گویش، ما با تناوب سهم مؤلفههای معنایی مواجه هستیم، که این تناوب سبب چندمعنایی گسترده شده است.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. Johnson & Lakoff
[2]. Metaphors we live by
[3]. P. Garden Fors
[4]. mental domain
[5]. cross- domain mapping
[6]. conceptual system
[7]. surface realization
[8]. Weinrich
[9]. Sweetser
[10]. Sgostrom
[11]. nechybova
[12]. shabanova
[13]. در خواب گرم هستم که مسافرخانه چی صدایم میکند. بر میخیزم رختخوابم غرق در عرق است.
[14]. من که ماشین ندارم؛ برترک موتورچیها سوار میشوم. آنها میرانند در جادة گشتآبادی، شکارگوراب را میبینم.
[15]. رو به تهران که میخوابم، خواب گیلان را میبینم. چشمم را میبندم و گرفتاری آن سامان را میبینم.
[16]. هر دم به شیطان لعنت میفرستم و به خود میگویم پس چه وقت احمدگوراب آبادی نازنینم را خواهم دید؟
[17]. فردا هم در هال چوبی خانه برصندلی چوبی میایستم و چراکردن گاوهای دشت را تماشا میکنم.
[18] .در شبهای مهتابی جلوتر از چارودار ... بخار نفس قاطران ماسوله را نگاه میکنم.
[20] .باشم من که باور نمیکنم، اگر عمر وفائی داشت به آبادی (آغورکلهی) فومن نزد آقاشیخ ترا خواهم رفت.
[21]. شیون من که شکر خدا شبها گرسنه میخوابم. پس چگونه است که (در تهران) خواب آشفتة گیلان را میبینم؟
[22]. همسرم را در شهر غربت خواب می بینم که بمن میگوید آخر روزی خواب مرگت را کنار آتش خواهم دید.
[23]. نشستهای و برای سر قبرم برنج آرد میکنی. در خانة مردهشوی آسیاب دستی ترا می بینم. دلم از غصه مثل آبکشی میشود.
[24] .مراسمی چون دعوت از عروس و داماد و شب هفت بچه و مراسم بیرون آمدن دندان بچه و ختنه آه می شود. دوباره آداب عروسی روستائیان را ببینم ... ؟
[25] .گوید همسایه ما آپارتمان سه طبقه ساخته در عوض در خانة مردم من شاهد دروغ تو هستم.
[26]. کلاهت پشم ندارد و مشتگیات خندهدار است، تنها صدای سُرخوردن کفشِ پشت خواباندهات را میبینم.
[28] همه با شوهر خود گل می گویند و گُل می شنوند من فقط سائیدن (گردوی) ترا می بینم.
[29] روزی صدبار می نشینم و برای عزرائیل نامه می نویسم چشم انتظارم چه وقت جوابش بدستم می رسد.
[30]. بی آنکه اکنون هوس کرده باشی ... یک شکم سیر از حلوای کُنجدی فومن که باب دل من است، بخورم؟
[31]. آیا میشود در قهوهخانة خورشیدی بر صندلی کوچک چوبی تابستان برف و دوشابِ (معجون برف و شیره میوه جنگلی) شیخ علی را میل کنم؟
- 1. یعنی میشود هوای کودکی، روزی به سرم بزند و من در سهشنبه بازار فومن آب آلبالو بخورم؟
- در پشت پنجره، نان خشک تهران را سق میزنم (میخورم)، در حالی که دودهای کباب را استشمام میکنم.
[34]. لباس پشمی روستائی من چرکین است و بوی دود می دهد، امّا بوی خوش در گلاب پاش تو است که گلاب مکّه دارد.
[35] من با سیلی صورتم را سرخ نگاه می دارم امّا در عوض تو صفرایت بجوش می آید.
[36] یک روز خانه تکانی داری و یک روز شستن کثافت خسته ام از بسکه تلاش ترا می بینم.
[37] به او می گویم آخر ای زن در خواب هم مرا راحت نمیگذاری؟ دلم بهم می خورد وقتی تو لا کتاب را می بینم.
[38]. میترسم دیوانه شوم اینطور که شبها در خوابم مثل تو آدم کلّه خراب را میبینم.
[39]. در روزی که برای مردگان خیرات خواهند داد، به قبرستان چهارباغ (واقع در فومن) خواهم رفت و نان و حلوا قسمت خواهم کرد تا صوابی دیده باشم.
[41]. در روزهای آفتابی وقتی برای شُستن حصیر به شهرِ بجار محلة فومن میروند. من معصومه، ماهرخ، ممتاز و رباب را خواهم دید؟
[42]. در طول روز در حیاط خانهای و بهمن نگاهی نداری. بیشتر از تو در کنارم قاب عکست را میبینم.
[43]. دلم چونان ابرگرفته هوای گریه دارد و هر دم زیرپایم رودخانة اشکهایم را میبینم.
[44] .رفتی و درس خواندی و نگفتی چیز بفروشی تا من هم شاهد بده بستانت در بازار باشم.
[45]. دلم از غصه مثل آبکشی میشود، وقتی که جوراب پای خود را سوراخ سوراخ میبینم.
استناد به این مقاله: شجاع رضوی، سعیده. (1400). تحلیل شناختی فعلی چندمعنا در شعر شیون فومنی. علم زبان، 8 (14)، 327-359. Doi: 10.22054/ls.2021.49207.1299
Language Science is licensed under a Creative Commons Attribution-Noncommercial 4.0 International License.