Document Type : Research Paper

Authors

1 Assistance Professor, Linguistics Department, Vali-e-Asr University of Rafsanjan, Rafsanjan, Iran

2 Associate Professor, Linguistics Department, Ferdowsi University of Mashhad, Mashhad, Iran

Abstract

Functional Discourse Grammar presented by Hengveld and Mackenzei (2008) as one of the newest Functional Grammar. This theory is mainly based on Dick’s Functional Grammar (1970s). According to Dick, every perfect Grammar should have Pragmatic, Psychological and Typological adequacy. FDG considers a top-down procedures for making speech for the sake of psychological adequacy. For acquiring Pragmatic adequacy, Speech act is considered as the basic element of studying in this approach. Furthermore, In FDG, language is studied in four separated levels in a top-down manner. The order of levels reveals the governing notion of functional and pragmatic units on formal and syntactic ones. Furthermore, FDG introduces a new approach for constituent order which has 84 positions in contrast to Greenberg (1963) 6 positions theory. In this paper, the general principles of FDG and different steps for making speech act is presented by giving Persian examples. Alongside this presentation, some typological behavior of Persian based on FDG and analyzing some Persian grammatical and discoursal phenomenon are discussed. 

Keywords

  1. مقدمه

نخستین جرقۀ «د.گ.ن»[1] تحت عنوان نمونۀ اصلاح‌شده‌ای از دستور نقش‌گرای[2] دایک[3] (1987) در نهمین کنفرانس دستور نقش‌گرا (2000) از جانب کیس هنگولد[4] زده شد. اضافه‌شدن اصطلاح «گفتمان» نشان می‌داد که هنگولد به تأثیر ویژگی‌های گفتمانی بر صورت‌های زبانی توجه ویژه کرده است. از جنبۀ کفایت کاربردشناختی، گرچه دایک به اهمیت مطالعۀ گفتمان اشاره کرده بود، اما تمرکز اصلی وی بر تحلیل ساخت درونی جملات بود. «د.گ.ن» کنش‌گفتمان[5] را، به‌عنوان واحد اصلی مطالعة زبان، جایگزین جمله کرد. هنگولد و مکنزی[6] (2008: 24) عقیده دارند واحد اساسی گفتمان بند نیست، چراکه موارد زیادی را می‌توان یافت که سازه‌هایی بزرگ‌تر یا کوچک‌تر از بند نقش کاملی در برقراری ارتباط دارند. «د.گ.ن» به‌منظور دستیابی به کفایت روان‌شناختی سازماندهی بالابه‌پایین را برای بررسی زبان در نظر گرفت. براین‌اساس، تولید واحدهای زبانی از نیت ارتباطی آغاز و به رمزگذاری دستوری و واجی اطلاعات ختم می‌شود، درحالی‌که اکثر نظریه‌های دستوری واژگان[7] را نقطۀ آغاز تولید در نظر می‌گیرند. «د.گ.ن » با تردید در جهان‌شمول‌بودن اصطلاحات «فاعل»، «مفعول» و «فعل»، سه اصطلاح «کنشگر»، «کنش‌پذیر» و «محمول» را جایگزین آنها کرد تا از این طریق و با ارائۀ قالب‌های صرفی‌نحوی جدید، 84 الگو برای ترتیب سازه‌ها در دسترس باشد. در این پژوهش، قصد داریم تا انگارۀ اصلی و همچنین مراحل تولید ‌‌کنش‌گفتمان در «د.گ.ن» را شرح دهیم و به برخی ویژگی‌های رده‌شناختی فارسی براساس این دستور اشاره کنیم[8]. ازآنجایی‌که تولید ‌‌کنش‌گفتمان براساس اصول این دستور در چهار سطح و طی مراحلی صورت می‌پذیرد، سعی شده در هر سطح و هر مرحله، به کارایی‌های این دستور در تبیین برخی ویژگی‌های فارسی اشاره شود.

  1. مبانی نظری

در این بخش مطالبی دربارۀ اصول اساسی «د.گ.ن» ارائه خواهد شد تا بتوان در بخش‌های بعدی، ویژگی‌های زبان فارسی را براساس این نظریه مورد سنجش قرار داد. «د.گ.ن»، برای دستیابی به کفایت روان‌شناختی، نظریۀ تعامل کلامی را مدنظر قرار داده است.

2ـ1. انگارۀ «نظریۀ تعامل کلامی»

«د.گ.ن» بخش دستوری[9] نظریۀ تعامل کلامی[10] است که با سه بخش مفهومی[11]، بافتی[12] و برون‌دادی[13] در ارتباط است. براین‌اساس، «د.گ.ن» از الگوی تولید طبیعی گفتار لیولت[14] پیروی می‌کند. براساس نظریۀ لیولت (1989)، تولید گفتار سه بخش اصلی مفهوم‌ساز[15]، سازنده[16] و تولیدکننده[17] را شامل می‌شود. درواقع، بخش‌های مفهومی، دستوری و تولیدی نظریۀ تعامل کلامی، به‌ترتیب، نوعی الگوبرداری از سه بخش اصلی مفهوم‌ساز، سازنده و تولیدکننده در نظریۀ لیولت است. هنگولد و مکنزی بخش بافتی را نیز به سه بخش نظریۀ لیولت اضافه کرده‌اند تا میزان توجه به عوامل نقشی زبان افزایش یابد و ماهیت دستوری‌بودن «د.گ.ن» را نشان دهند.

بخش مفهومی نیروی محرکی است که پیش از بخش دستوری قرار دارد؛ به‌عبارت‌دیگر، برای تولید هر واحد زبانی نیاز به نیت ارتباطی است. این نیت ارتباطی، به‌عنوان بازنمودی ذهنی (و ماهیتی غیرزبانی)، همان نیروی محرک برای تولید واحدهای زبانی است که در بخش مفهومی شکل می‌گیرد. یکی از نقش‌های بخش مفهومی در رابطه با کنش‌گفتارهای غیرمستقیم و پدیدۀ استلزام معنایی مشخص می‌شود (Hengeveld & Mackenzie, 2008). به‌عنوان‌مثال، جملۀ «اینجا هوا خیلی سرد است» می‌تواند واکنش‌هایی از قبیل جملات زیر را در پی داشته باشد:

1) الف) بله، هوا خیلی سرد است.

ب) الان بخاری را روشن می‌کنم.

پ) پس داخل ماشین منتظرم.

بنابراین، با توجه به این مثال که نمونه‌ای از ‌کنش‌گفتمان غیرمستقیم است، می‌توان نتیجه گرفت که در پاسخ‌های (ب) و (پ)، گوینده بدون استفاده از ابزارهای زبانی انتظار دارد که مخاطب قصد و نیت ارتباطی را درک کند.

بخش بافتی حاوی اطلاعاتی درمورد موقعیت رخداد هر واحد زبانی و همچنین روابط اجتماعی میان شرکت‌کنندگان[18] آن است (Hengeveld & Mackenzie, 2008). با توجه به اینکه «د.گ.ن» زبان را ابزار برقراری ارتباط می‌داند، طبیعی است که بافت زبانی نیز مدنظر قرار گیرد؛ بنابراین، جنبه‌های مرتبط با بافت ارتباطی که به‌نوعی عامل ارتباط بین بخش دستوری و حافظه هستند در این بخش قرار دارند. بخش بافتی تحت تأثیر سطوح چهارگانۀ «د.گ.ن» قرار دارد و در مقابل، بر عملیات‌های صورت‌بندی و رمزگذاری تأثیر می‌گذارد.

بخش برون‌دادی، درون‌داد خود را از سازوکار عملیات‌های صورت‌بندی و رمزگذاری دریافت می‌کند. برون‌داد بخش دستوری در این بخش تحت عمل فرایند تولید[19] قرار می‌گیرد و اطلاعات دستوری را، به فراخور نیاز، به سه شکل آکوستیک، نوشتاری و یا علامت، به‌ترتیب، در گونه‌های گفتاری، نوشتاری و زبان اشاره تبدیل می‌کند.

 

 

 

شکل 1. انگارۀ «د.گ.ن» در انگارۀ نظریۀ تعامل کلامی

 

 (Hengeveld & Mackenzie, 2008).

2ـ2. انگارۀ «د.گ.ن»

انگارۀ اصلی «د.گ.ن» از سه قسمت عملیات‌ها، مواد اولیه[20] و سطوح تحلیل تشکیل شده است. عملیات‌ها شبیه جعبه‌سیاهی هستند که اطلاع چندانی از ساخت درونی آنها نداریم، بلکه تنها درون‌دادی را دریافت و برون‌داد خاصی را تولید می‌کنند. بخش دستوری دارای دو نوع عملیات صورت‌بندی و رمزگذاری است. مواد اولیه نیز سنگ بنای ساخت ‌کنش‌گفتمان‌ها محسوب می‌شوند (Hengeveld & Mackenzie, 2008):

  1. مواد ساختاری: این مواد شامل قاب‌ها[21] و قالب‌ها[22] می‌شوند که ترکیب احتمالی عناصر در هر سطحی را نشان می‌دهند.
  2. مواد عنصری: این مواد عناصر زبانی هر سطحی را نشان می‌دهند. در عملیات صورت‌بندی، این عناصر شامل واژگان ذهنی می‌شوند که دربرگیرندۀ تمام عناصر معناداری است که گویندگان زبان، به‌منظور ارتباط موفق با یکدیگر، در ذهن دارند.
  3. عملگرها[23]: عملگرها اطلاعات دستوری هر سطحی (و همچنین لایه‌های هر سطحی) را نمایش می‌دهند. در مرحلۀ عملیات صورت‌بندی، عملگرهای کاربردی و معنایی وجود دارند.

«د.گ.ن» دارای چهار سطح مجزا اما مرتبط در تحلیل‌های زبانی است. هر لایه یک هستۀ اجباری و سه عامل اختیاری، یعنی نقش، عملگر و توصیفگر، دارد. نقش واحدها در هر لایه نحوۀ ارتباط هر واحد با واحدهای موجود در آن لایه را تعیین می‌کند؛ توصیفگرها عناصر واژگانی (همچون صفات و قیدها) و عملگرها عناصر دستوری و واجی (همچون وندها، شناسه‌ها، تکیه، کشش و ...) هستند که توضیحاتی تکمیلی دربارۀ عناصر اصلی لایه‌ها بیان می‌کنند. براین‌اساس، می‌توان فرمول زیر را برای معرفی هر لایه در نظر گرفت که طبق آن،  متغیرها،   عملگرها،   یک یا چند توصیفگر و  نقش واحدهای زبانی را نشان می‌‌دهند (Hengeveld & Mackenzie, 2008):

( π V1 : [ Head (V1)]:[ Ʃ/σ(V1)] )

2ـ2ـ1. سطح بینافردی[24]

این سطح با تمام جنبه‌های ساخت واحدهای زبانی که در تعامل بین گوینده و مخاطب نقش دارند در ارتباط است. واحد اصلی مطالعه در این سطح یک اقدام گفتاری[25] است که از یک یا چند ‌کنش‌گفتمان تشکیل شده است. هر ‌کنش‌گفتمان بر مبنای کارانجام[26] خاص خودش معرفی می‌شود. هر قاب کارانجام از گوینده، مخاطب و محتوای ارتباطی تشکیل شده است. هر محتوای ارتباطی نیز می‌تواند شامل دو نوع زیرکنش اسنادی[27] و ارجاعی[28] باشد. دستور نقش‌گرا فاقد چنین زیرکنش‌هایی بود و به همین دلیل، نمی‌توانست میان ماهیت معنایی و نقش‌های کاربردی ارجاعات و اسنادات تفاوتی قائل شود. در مثال زیر، «د.گ.ن» قادر است نگاشت متفاوتی برای واژۀ «راننده» در این دو مثال ارائه دهد:

2) الف) من با راننده صحبت کردم.] (R1)) راننده (R1: [

       ب) همسایۀ ما راننده است.] (T1)) راننده (T1: [

شکل 2. ساخت سلسله‌مراتبی سطح بینافردی

 

2ـ2ـ2. سطح بازنمودی[29]

 سطح بازنمودی با جنبه‌های معنایی واحدهای زبانی سروکار دارد. معنی‌شناسی در «د.گ.ن» محدود به شیوه‌هایی است که زبان را با دنیای واقعی یا تصوری که از جانب آن توصیف می‌شود مرتبط می‌کند؛ به عبارت ساده‌تر، در سطح بازنمودی، اطلاعات لازم دربارۀ ماهیت‌های واقعی یا تصوری که برای برقراری تعامل موفق موردنیاز است وجود دارد. در این سطح، گفتار از طریق توصیف ماهیت‌ها، همان گونه که در دنیای واقعی و غیرزبانی رخ می‌دهد، بررسی می‌شود. بالاترین لایۀ این سطح محتوای گزاره‌ای[30] است که می‌توان به آن ارزش صدق[31] اعطا کرد. هر محتوای گزاره‌ای از یک یا چند اپیزود[32] تشکیل شده است؛ اپیزود نیز مجموعۀ منسجمی از وضعیت‌های امر[33] است. لایۀ وضعیت‌های امر نیز از یک ویژگی[34]، یک یا چند شخص[35] و در صورت نیاز، اصطلاحات نشان‌دهندۀ مکان و زمان تشکیل شده است (Hengeveld & Mackenzie, 2008):

شکل 3. ساخت سلسله‌مراتبی سطح بازنمودی

 

2ـ2ـ3. سطح صرفی نحوی

در «د.گ.ن» توالی نحوی زبان بر پایۀ معنا و کاربرد زبانی تعیین می‌شود؛ بااین‌حال، برخی حقایق نحوی ممکن است از جانب اصول مستقل و غیرمرتبط با مفاهیم معنایی و کاربردی تعیین شوند (Keizer, 2015)؛ بنابراین، برخلاف دستور نقش‌گرا که ساخت صرفی‌نحوی را برون‌داد دستور در نظر می‌گرفت، «د.گ.ن»  سطحی مستقل به نام سطح صرفی‌نحوی در بخش دستوری معرفی می‌کند. با معرفی چنین سطح مستقلی در «د.گ.ن»، لزومی ندارد که حتماً سازه‌های معنایی در سطح بازنمودی، به‌طور مستقیم، در جایگاه نحوی نگاشت شوند، چراکه این دو سطح، علی‌رغم ارتباط با هم، سطوحی مستقل محسوب می‌شوند. قالب‌های این سطح، درواقع، الگوی اساسی برای ترتیب قرارگیری واژگان در هر لایۀ زبان را نشان می‌دهند (Hengeveld & Mackenzie, 2008).

 

 

شکل 4. ساخت سلسله‌مراتبی سطح صرفی‌نحوی

 

2ـ2ـ4. سطح واجی

قالب‌های واجی اطلاعات واجی را که از سطوح بالاتر می‌آیند، در قالب‌های منسجمی، سازماندهی می‌کنند. در بالاترین لایۀ این سطح، گفته[36] قرار دارد که از یک یا چند گروه زیروبمی[37] تشکیل شده است. این گروه‌های زیروبمی نیز از یک یا چند گروه واجی[38] تشکیل شده‌اند. به اعتقاد هنگولد و مکنزی (2008: 428)، هر گروه واجی نیز از یک یا چند کلمۀ واجی[39] تشکیل شده است که می‌توان آنها را نیز به واحدهای کوچک‌ترِ گام‌ها[40] و هجا[41] تجزیه کرد.

 

 

شکل 5. ساخت سلسله‌مراتبی سطح واجی

 

  1. یافته‌ها

در «د.گ.ن»، هر ‌کنش‌گفتمان که باعث برقراری تعامل می‌شود می‌تواند معادل واژه، گروه و یا بند محسوب شود. برای تولید هر ‌کنش‌گفتمان، در «د.گ.ن» دو نوع عملیات دخیل هستند؛ این دو عملیات از مواد اولیه استفاده می‌کنند تا ‌کنش‌گفتمان، طی فرایند سلسله‌مراتبی بالابه‌پایین، در چهار سطح زبانی تولید شود. نوع ‌کنش‌گفتمان‌ها تعیین خواهد کرد که کدام‌یک از چهار سطح زبانی در تولید آن نقش دارند: از بین چهار سطح زبانی برای تولید هر ‌کنش‌گفتمان، تنها سازه‌های سطوح بینافردی و واجی ضروری هستند؛ به‌عبارت‌دیگر، امکان دارد در روند تولید برخی ‌کنش‌گفتمان‌ها، اطلاعات سطح بینافردی، بدون انتقال به سطح بازنمودی یا صرفی‌نحوی (و یا هر دو)، مستقیماً به بخش واجی منتقل شود[42]. به‌منظور بررسی رفتار رده‌شناختی فارسی، براساس اصول جهانی «د.گ.ن»، سعی شده است تا در هر مرحله، مثال‌هایی از این زبان ارائه شود.

طبق نظر هنگولد و مکنزی (2008: 14)، عناصر واژگانی که در ساخت یک ‌کنش‌گفتمان شرکت دارند در دو دسته قرار می‌گیرند: دستۀ اول شامل هسته‌ها می‌شود که به‌نوعی معادل محمول و موضوع‌ها هستند. دستۀ دوم تحت عنوان توصیفگر[43] شناخته می‌شود که معادل ادات[44] سازندۀ یک ‌کنش‌گفتمان است. توصیفگرها وظیفۀ فراهم‌کردن اطلاعات واژگانی تکمیلی در مورد برخی دیگر از عناصر هر لایه را دارند و وجه مشترک دو سطح بینافردی و بازنمودی محسوب می‌شوند؛ به عبارتی، هرکدام از لایه‌های سطوح بینافردی و بازنمودی، به‌طورقطع، یک هسته دارند و ممکن است یک یا چند توصیفگر نیز داشته باشند.

 عناصر دستوری که در تولید یک ‌کنش‌گفتمان نقش دارند نیز در دو دستۀ عملگرها و نقش‌ها قرار می‌گیرند. هرکدام از عناصر واژگانی ممکن است بر مبنای نیت ارتباطی گوینده دارای نقش‌هایی در سطوح مختلف نیز باشند. در سطح بینافردی، نقش‌های کاربردی و بلاغی[45] در تعیین شکل و ترتیب عناصر در سطح صرفی‌نحوی مهم هستند.

3ـ1. مراحل تولید ‌کنش‌گفتمان

در دو سطح اول، عملیات صورت‌بندی تمام عناصر معناداری را که فرد برای برقراری یک ارتباط کامل در حافظۀ واژگانی دارد وارد قاب‌های مناسب می‌کند؛ در چنین شرایطی، قابل‌تصور است که در پایان این مرحله، طرح اصلی ‌کنش‌گفتمان با قرارگیری تمامی تکواژهای واژگانی شکل گرفته است. پس از آن، عملیات رمزگذاری صورت‌های زبانی را در قالب‌های مناسب صرفی‌نحوی نگاشت می‌کند. در سطح صرفی‌نحوی، تنها تکواژهای دستوری و در سطح واجی، عناصر واژگانی مکسر از جانب عملیات رمزگذاری وارد کار می‌شوند. چنین ترتیبی نشان می‌دهد که «د.گ.ن» به دنبال ساخت صورت زبانی بر پایة نقش است. عملیات رمزگذاری، در مرحلۀ اول رمزگذاری، محدود به سطح صرفی‌نحوی است که طی آن، سه فرایند تعیین ترتیب سازه‌ای عناصر، درج عناصر ساختگی[46] و مطابقه انجام می‌پذیرند. در نهایت، شکل واجی ‌کنش‌گفتمان در آخرین سطح تعیین می‌شود.

3ـ1ـ1. مرحلۀ اول: عملیات صورت‌بندی

تصور کنید فردی قصد دارد خبر تصادفی را اعلام کند:

3) الف)  علی امروز در جادۀ مشهد‌ـ‌تهران تصادف کرد.

ب) امروز در جادۀ تهران‌ـ‌مشهد تصادفی شده است؛ امیدوارم برای علی اتفاقی نیفتاده باشد.

پ) شنیدم علی در جادۀ تهران‌ـ‌مشهد تصادف کرده است.

هر سه فرایند فوق بخشی از نیت ارتباطی گوینده محسوب می‌شوند که به شیوه‌های مختلف بیان شده‌اند. این‌گونه اطلاعات زبانی که نیت گوینده را نشان می‌دهند در بخش مفهومی ذخیره شده‌اند، اما تمام اطلاعات مفهومی در ساخت بخش مفهومی دخالت ندارند.

سطح بینافردی، سطحی راهبردی[47] است چراکه آنچه در این سطح تولید می‌شود دارای محتوای پیامی نیست، بلکه توالی کنش‌هایی است که گوینده برای تولید گفتار[48] به کار می‌برد (Keizer, 2015: 44). البته نیت ارتباطی گوینده برای برقراری ارتباط در بخش غیرزبانیِ مفهومی شکل می‌گیرد و سپس، در سطح بینافردی، شکل زبانی به خود می‌گیرد. برای درک بهتر تمایز کارکرد این دو بخش، نحوۀ خطاب قراردادن در فارسی را در نظر بگیرید:

4) الف) خطاب قراردادن مدیرگروه

            ب) خطاب قراردادن دوست صمیمی   

راهبرد مورد استفادۀ گوینده در دو موقعیت که در بخش مفهومی شکل می‌گیرد متفاوت خواهد بود؛ یعنی تصویری که مخاطب برای خطاب قراردادن هرکدام از افراد فوق در ذهن دارد متفاوت است، اما وقتی این راهبردها به بخش زبانی می‌رسند، سخنگویان فارسی، در سطح بینافردی، مجبورند از دو ضمیر «تو» و «شما» برای این شرایط استفاده کنند؛ در موقعیت اول، ضمیر «شما» و در موقعیت دوم، ضمیر «تو» به کار گرفته می‌شود؛ بنابراین، در بخش مفهومی، با توجه به نبودِ محدودیت، می‌توان برای هر موقعیتی، راهبرد خاصی انتخاب کرد، اما زمانی که بیان آن راهبرد به‌صورت کلامی مدنظر باشد، با محدودیت‌های زبانی مواجه خواهیم شد.

برون‌داد این سطح، در ادامۀ عملیات صورت‌بندی، وارد سطح بازنمودی می‌شود تا محتوای معنایی خود را دریافت کند. این سطح با جنبه‌هایی از معنا سروکار دارد که می‌توان آنها را بدون درنظرگرفتن نیت ارتباطی گوینده توصیف کرد؛ ازاین‌رو، اطلاعات این سطح به‌نوعی تکمیل‌کنندۀ اطلاعات سطح بازنمودی محسوب می‌شوند. براین‌اساس، در این مرحله، بازنمود کاربردی و معنایی ‌کنش‌گفتمان به‌عنوان برون‌داد عملیات صورت‌بندی مهیا می‌شود. وجه اشتراک این دو سطح عبارت است از تقسیم‌بندی عناصر تولیدشده به دو دستۀ اصلی/ غیراصلی[49]. اهمیت تمایز قائل‌شدن میان این دو دسته از عناصر، به‌هنگام آغازبه‌کار عملیات رمزگذاری، نمایان می‌شود. نقش‌هایی که در این دو سطح به واحدهای زبانی اعطا می‌شوند نیز نقش مهمی در درک کاربردی و معنایی ‌کنش‌گفتمان‌ها دارند.

3ـ1ـ1ـ1. نقش‌های سطح بینافردی

در سطح بینافردی، دو نوع نقش (بلاغی و کاربردی) در تعیین شکل و ترتیب عناصر در سطح صرفی‌نحوی اهمیت بالایی دارند. در لایۀ ‌کنش‌گفتمان که دومین لایۀ این سطح محسوب می‌شود، در شرایط ویژه، نقش‌های بلاغی به برخی ‌کنش‌گفتمان‌ها تخصیص می‌یابد.

هنگولد و مکنزی (2008: 53) در تعریف نوع اول نقش‌های سطح بینافردی (بلاغی) بیان کرده‌اند که هرگاه دو کنش‌گفتمان در کنار هم قرار گیرند، دو نوع رابطه میان آنها برقرار خواهد شد؛ در حالت اول، هر دو کنش‌گفتمان دارای نقش ارتباطی یکسان هستند و درنتیجه، از آن تحت عنوان رابطۀ تعادل[50] یاد شده است؛ مثال زیر را در نظر بگیرید:

5)  الف) چه خبر از بازی‌های دیروز؟   

ب) استقلال برد اما پرسپولیس مساوی کرد.

(M: A1]: -استقلال برد-A) ( A2: - پرسپولیس مساوی کرد-A)M[)

در مثال (5ب)، دو کنش‌گفتمان -استقلال برد- و - پرسپولیس مساوی کرد- نسبت به یکدیگر یکسان عمل می‌کنند و درنتیجه، نقش تأویلی به هیچ‌کدام از ‌کنش‌گفتمان‌ها داده نمی‌شود.

هرگاه دو ‌کنش‌گفتمان با هم رابطۀ وابستگی[51] داشته باشند، یک ‌کنش‌گفتمان اصلی و دیگری کنش‌گفتمان فرعی محسوب می‌شود. «د.گ.ن» پنج نوع نقش بلاغی جهانی انگیزشی[52]، محوریت[53]، تصحیح[54]، مغایرت[55] و توضیح حاشیه‌ای[56] را برای ‌کنش‌گفتمان‌های فرعی سازندۀ یک اقدام گفتاری در نظر می‌گیرد. مثال زیر را در نظر بگیرید:

6) دقت کنید، زیرا ممکن است در امتحان سؤال‌های انحرافی زیادی باشد.

(M1: [ (AI: -دقت کنید- (AI)) (AJ: -ممکن است در امتحان سؤال‌های انحرافی زیادی باشد- (AJ))Motiv] (M1))

 

در این مثال، راهبرد انتخابی گوینده، در سطح بینافردی، هشداردادن به مخاطب است. وی برای این کار، دو ‌کنش‌گفتمان را در قالب یک اقدام گفتاری به کار برده است؛ ‌کنش‌گفتمان اصلی کارانجام امری و ‌کنش‌گفتمان فرعی کارانجام خبری دارد.

نقش‌های بلاغی در تعیین ترتیب ‌کنش‌گفتمان‌ها و همچنین در شیوۀ بیان رابطۀ آنها نقش دارند. برای نمونه، در مثال (6)،  ترتیب ارائۀ کنش‌گفتمان‌ها و نقش بلاغی آن در تعیین حرف ربط دخیل است. ترتیب ارائۀ بالا باعث می‌شود تا در سطح صرفی‌نحوی، حرف ربط «زیرا» برای ارتباط این دو سطح به کار گرفته شود، درحالی‌که اگر ترتیب ارائۀ آنها جابه‌جا شود، باید از حرف ربطی همچون «بنابراین» استفاده کرد:

7)  الف) ممکن است در امتحان سؤال‌های انحرافی زیادی باشد بنابراین دقت کنید.

          *ب) ممکن است در امتحان سؤال‌های انحرافی زیادی باشد زیرا دقت کنید.

مثال‌های زیر چند اقدام گفتاری را نشان می‌دهد که از دو ‌کنش‌گفتمان تشکیل شده‌اند و در تمام آنها، ‌کنش‌گفتمان فرعی یکی از سه نقش بلاغی دیگر دستور گفتمانی‌نقشی را پذیرفته است.

 

8) امتحان سخت بود اگرچه من به همۀ سؤال‌ها پاسخ دادم (مغایرت).

9) ماشینم را (محوریت)، من با قیمت خیلی خوبی فروختمش.

10) می‌توانی جدیدترین خبر رو برام بفرستی، (.. منظورم اینه) یعنی بخونی (تصحیح).

نقش بلاغی میان دو کنش‌گفتمان در مثال (11) نیز حالتی را نشان می‌دهد که اطلاعات پس‌زمینه‌ای دربارۀ یکی از ماهیت‌های موردبحث در کنش‌گفتمان اصلی، از جانب ‌کنش‌گفتمان فرعی، فراهم شده است[57].

11) حافظ که بزرگ‌ترین غزل‌سرای تاریخ ایران است در شیراز متولد شد.

]:M(A1: -حافظ متولد شیراز است-A) (:A2 بزرگترین غزل­سرای ایران-A)توضیح حاشیه ایM[).

 

بررسی رده‌شناختی فارسی نشان می‌دهد که در این زبان، از میان لایه‌های سطح بینافردی، نقش‌های دو لایۀ ‌کنش‌گفتمان (لایۀ دوم) و محتوای ارتباطی (لایۀ سوم) اهمیت بالاتری دارند. لایۀ ‌کنش‌گفتمان در فارسی پنج نوع نقش‌های بلاغی جهانی و در لایۀ محتوای ارتباطی سه نوع نقش کاربردی جهانی را براساس ارتباط عناصر هر لایه با یکدیگر می‌پذیرند.

دومین نوع از نقش‌های سطح بینافردی (کاربردی) در لایۀ محتوای ارتباطی به عناصر این لایه یعنی زیرکنش‌های ارجاعی و اسنادی تخصیص می‌یابد. این نقش‌های کاربردی به‌منظور اطمینان از تأثیرگذاری راهبرد انتخابی گوینده بر وضعیت ذهنی مخاطب، در تعامل ارتباطی به کار گرفته می‌شوند. سه نقش کاربردی «د.گ.ن» که در تعیین ترتیب سازه‌ای نقش دارند عبارت‌اند از:

  1. تأکید: زیرکنش‌هایی که اطلاعات جدیدی را برای پرکردن خلأ اطلاعاتی و یا اصلاح اطلاعات نادرست مخاطب فراهم کنند دارای چنین نقشی هستند.
  2. مبتدا: زیرکنش‌هایی که نحوۀ ارتباط محتوای ارتباطی با بخش مفهومی را نشان می‌دهند دارای چنین نقشی هستند.
  3. تقابل: زیرکنش‌هایی که در تناقض با سایر زیرکنش‌ها و اطلاعات بافتی باشند دارای چنین نقشی هستند.

در «د.گ.ن» یک سازه می‌تواند بیش از یک نقش کاربردی داشته باشد و از این نظر، محدودیتی وجود ندارد. براساس هنگولد و مکنزی (2008: 90)، نقش‌های کاربردی تنها به واحدهایی داده می‌شود که ویژگی خاصی داشته باشند. آنها چهار حالت زیر را از مواردی می‌دانند که یک سازه می‌تواند نقش کاربردی بپذیرد[58]:

  1. سازه‌های نوایی ویژه (تکیه روی سازۀ تأکیدی)
  2. ساخت‌های تأکیدی ویژه (ساخت اسنادی‌شده و شبه‌اسنادی‌شده).
  3. جایگاه نشان‌دار در توالی سازه‌های بند (قرارگرفتن مفعول فارسی در جایگاه اولیه یا پس‌فعلی)
  4. وجود برخی نشانه‌های تأکیدی صوری («که» تأکیدی در فارسی)

درحالی‌که نقش‌های بلاغی در لایۀ اقدام گفتاری سطح بینافردی در تعیین ترتیب ‌کنش‌گفتمان‌ها (بندها در سطح ساختاری) تأثیرگذار بودند، نقش‌های کاربردی در لایۀ محتوای ارتباطی این سطح در تعیین ترتیب توالی زیرکنش‌ها (سازه‌های درونی بند) تأثیرگذارند. براساس ویژگی‌های رده‌شناختی فارسی، نقش‌های کاربردی تأکید، مبتدا و تقابل برای تعیین ترتیب سازه‌ای بند فارسی مهم محسوب می‌شوند.

3ـ1ـ1ـ2. نقش‌های سطح بازنمودی

 در سطح بازنمودی نیز نقش‌های معنایی در لایۀ وضعیت‌های امر به ماهیت‌های زبانی اعطا می‌شود. «د.گ.ن»، از مجموع نقش‌های معنایی که در نظریات قبلی ارائه شده بود، چهار نقش عامل، محمول، مکان و زمان را به ماهیت‌های زبانی تخصیص می‌دهد. عملگرهای این سطح نیز زمان هر کنش‌گفتمان و همچنین شمار و شخص شرکت‌کنندگان در تعامل ارتباطی را نشان می‌دهند.

براساس نوع وضعیت‌های امر، شرکت‌کنندگان نقش‌های متفاوتی بازی می‌کنند. نقش‌های معنایی برای نشان‌دادن نقش هر شرکت‌کننده در وضعیت‌های امر به کار گرفته می‌شوند. در این دستور، سه نقش معنایی زیر در نظر گرفته می‌شوند (Hengeveld & Mackenzie, 2008):

  1. اثرگذار: (شامل عامل و نیرو): شرکت‌کننده‌ای که نقش فعالی در وضعیت‌های امر دارد.
  2. اثرپذیر (شامل کنش‌رو، تجربه‌گر و کنش‌پذیر): شرکت‌کننده‌ای که نقش منفعلی دارد.
  3. جایگاهی (شامل بهره‌پذیر، مبدأ، هدف و غیره): موقعیت رخداد وضعیت‌های امر.

3ـ1ـ2. مرحلۀ دوم: عملیات رمزگذاری صرفی‌نحوی

عناصر حاصل از عملیات صورت‌بندی، به‌ترتیب، در دو مرحله نگاشت می‌شوند؛ در مرحلۀ اول، تمام عناصر سلسله‌مراتبی[59] و در مرحلۀ دوم، عناصر هم‌پیکری[60] روی سطح صرفی‌نحوی نگاشت می‌شوند.

  1. عناصر سلسله‌مراتبی: عناصر واژگانی دارای نقش‌های کاربردی، توصیفگرها و عملگرها.
  2. عناصر هم‌پیکره‌ای: هسته‌ها.

بخشی از قواعد عملیات رمزگذاری وظیفۀ تعیین ترتیب خطی اطلاعات سطوح بینافردی و بازنمودی را بر عهده دارند. به‌منظور ورود به بحث تعیین ترتیب سازه‌ای، اولویت قرارگیری عناصر واژگانی و دستوری برای ورود به قالب‌های صرفی‌نحوی از جانب عملیات رمزگذاری به ترتیب زیر ارائه می‌شود:

  1. عناصر واژگانی دارای نقش کاربردی.
  2. عملگرها به‌ترتیب لایۀ محدودکنندۀ خود.
  3. توصیفگرها به‌ترتیب لایۀ محدودکنندۀ خود.
  4. عناصر همپایگی (هسته‌ها براساس نقش معنایی به‌ترتیب محمول، کنشگر و کنش‌پذیر).

در فرایند نگاشت عناصر سلسله‌مراتبی، همواره عملگرها و توصیفگرهای سطح بینافردی نسبت‌به عملگرها و توصیفگرهای سطح بازنمودی در اولویت قرار دارند؛ این در حالی است که در مرحلۀ دوم، عناصر هم‌پیکری، به‌دلیل نبودِ ساخت سلسله‌مراتبی، طی فرایندی به نام «صف‌بندی[61]»، در واحدهای مناسب صرفی‌نحوی نگاشت می‌شوند. در بسیاری از نظریه‌ها، روابط دستوری میان عناصر جمله در سطح صرفی‌نحوی از طریق توالی کلمات، نظام مطابقه و نظام حالت‌دهی نشان داده می‌شوند؛ به‌عبارت‌دیگر، در چنین نظریه‌هایی، این فرایند محدود می‌شود به چگونگی تخصیص نقش‌های دستوری فاعلی و مفعولی به محمول‌های فعل، اما «د.گ.ن» به دنبال کفایت رده‌شناختی است و طبق ادعای هنگولد (2013: 22)، نقش‌های فاعلی و مفعولی پدیده‌های جهانی محسوب نمی‌شوند. به همین دلیل است که «د.گ.ن»، از لحاظ رده‌شناختی، سه نوع شیوۀ صف‌بندی بینافردی، بازنمودی و صرفی‌نحوی برای زبان‌های دنیا معرفی کرده است.

3ـ2. شیوه‌های جهانی صف‌بندی عناصر در «د.گ.ن»

 «د.گ.ن» سه شیوۀ جهانی (بینافردی، بازنمودی و صرفی‌نحوی) برای صف‌بندی عناصر از جانب عملیات رمزگذاری معرفی کرده است (Hengeveld & Mackenzie, 2008):

  1. کاربردشناختی: نقش‌های کاربردشناختی و سایر نقش‌های بینافردی عناصر زبانی تعیین‌کنندۀ ترتیب عناصر اصلی بند هستند.
  2. معناشناختی: عوامل معناشناختی، مثل نقش معنایی و جانداری، ترتیب قرارگیری عناصر ترتیبی را تعیین می‌کنند.
  3. صرفی‌نحوی: ترتیب قرارگیری عناصر اصلی تحت تأثیر نقش‌های نحوی، طبقۀ واژگانی هر سازه و همچنین سنگینی سازه تعیین می‌شود.

رایج‌ترین شیوۀ صف‌بندی یعنی صف‌بندی صرفی‌نحوی، در زبان‌هایی وجود دارد که در آنها رابطۀ مستقیمی بین ویژگی‌های کاربردی و معنایی با ویژگی‌های صوری واحدهای زبانی وجود ندارد. هنگولد و مکنزی (2008 :325)، با بهره‌گیری از مطالعات رده‌شناختی پیشین، بیان می‌کنند که شیوۀ صف‌بندی در زبان‌هایی که از روش صرفی‌نحوی استفاده می‌کنند، به دو صورت صف‌بندی فاعلی‌مفعولی و ارگتیومطلق صورت می‌گیرد؛ به عبارتی، در «د.گ.ن»، براساس نظام‌های حالت‌دهی که قبلاً عنوان شده بود، دو نوع شیوه برای صف‌بندی عناصر اصلی وجود دارد. صف‌بندی صرفی‌نحوی، برخلاف دو شیوۀ قبلی، نیت ارتباطی گوینده را نشان نمی‌دهد، بلکه این نوع صف‌بندی به‌وسیلة ویژگی‌های خودمختار سطح صرفی‌نحوی تعیین می‌شود و ممکن است تولید و درک گفتار را بدون داشتن هیچ‌گونه مفهوم کاربردی و معنایی تسهیل کند؛ بنابراین، در زبان‌هایی که از این شیوۀ صف‌بندی استفاده می‌کنند، شکل و جایگاه هر عنصر زبانی به دو ویژگی مهم، یعنی نقش‌های نحوی فاعلی و مفعولی و سنگینی و پیچیدگی سازه‌ها، حساس است.

زبان فارسی از کدام یک از این سه شیوه استفاده می‌کند؟ با درنظرگرفتن مثال‌های زیر می‌توان به پاسخ این سؤال رسید:

12)  الف) پسر علی کجا رفت؟ 

   ب) پسر علی (Topic) به مدرسه رفت.

13) الف) چه کسی از مدرسه اخراج شد؟

   ب) پسر علی (Focus) از مدرسه اخراج شد.

درحالی‌که در هر دو مثال بالا، گروه اسمی «پسر علی» دارای شکل و جایگاه یکسانی در جمله است، اما نقش‌های کاربردی‌ای که به آن اعطا شده متفاوت است.

14) الف) پسر علی (Actor) به مدرسه رفت.

   ب) پسر علی (Undergoer) از مدرسه اخراج شد.

در مثال 14 نیز، گروه اسمی «پسرعلی» دارای شکل و جایگاه یکسانی است؛ درحالی‌که این گروه اسمی در مثال (الف) نقش معنایی کنشگر و در مثال (ب) نقش معنایی کنش‌پذیر دارد؛ بنابراین، در فارسی، ویژگی‌های صرفی‌نحوی گروه اسمی «پسر علی» با نقش‌های معنایی و کاربردی آن در سطح بازنمودی ارتباطی ندارد. براین‌اساس، می‌توان پیش‌بینی کرد که فارسی از میان سه شیوۀ جهانی فوق برای صف‌بندی عناصر اصلی سطوح بینافردی و بازنمودی خود روی سطح صرفی‌نحوی از شیوۀ سوم بهره می‌گیرد. با توجه به اینکه در فارسی، فاعل افعال لازم و متعدی دارای حالت یکسانی هستند (بدون نشانۀ صوری) و مفعول افعال متعدی دارای حالت‌نمایی متفاوت (را) از آن دو است، می‌توان پیش‌بینی کرد که فارسی از میان دو شیوۀ صف‌بندی صرفی‌نحوی «د.گ.ن»، از شیوۀ صف‌بندی فاعلی‌مفعولی استفاده می‌کند. راسخ‌مهند (1384) به برخی شباهت‌های زبان فارسی با نظام حالت‌دهی ارگتیومطلق نیز اشاره کرده است، اما وی نیز شیوۀ صف‌بندی صرفی‌نحوی را شیوۀ اصلی این زبان می‌داند.

3ـ3. اصول جهانی صف‌بندی عناصر در «د.گ.ن»

در «د.گ.ن» نگاشت واحدهای بازنمودی و بینافردی روی واحدهای صرفی‌نحوی متأثر از سه اصل جهانی است که زبان‌ها از هر سه یا از تعدادی از آنها استفاده می‌کنند. هرگاه این اصول رعایت شوند، ساخت بی‌نشان جملات تولید می‌شود.

  1. اصل شمایل‌گونگی[62]: بین ترتیب واحدهای تولیدشده در سطوح بینافردی و بازنمودی با ترتیب بیان این واحدها در سطوح صرفی‌نحوی و واجی رابطۀ مستقیم وجود دارد.
  2. اصل تمامیت دامنه[63]: اطلاعاتی که در سطوح بینافردی و بازنمودی به یکدیگر متعلق‌اند، در سطح صرفی‌نحوی نیز در کنار هم خواهند بود.
  3. اصل ثبات نقشی[64]: واحدهایی که مشخصات بینافردی و بازنمودی ویژه‌ای دارند، براساس ارتباط با یکدیگر، معمولاً در جایگاه مشابهی قرار می‌گیرند.

ویژگی‌های فارسی حاکی از آن است که در این زبان، دو اصل شمایل‌گونگی و تمامیت دامنه در نگاشت واحدهای بینافردی و بازنمودی روی سطح صرفی‌نحوی نقش دارند. نمونه‌ای از شمایل‌گونگی را می‌توان در مثال (15) مشاهده کرد که دو ‌کنش‌گفتمان (در سطح بینافردی) با دو محتوای گزاره‌ای (در سطح بازنمودی) دقیقاً معادل دو بند (در سطح صرفی‌نحوی) است:

15)     

دانشجویان سخت تلاش کردند،

و امتحان را با موفقیت  پشت سر گذاشتند.

  :IL

A1

A2

:RL 

p1

p2

:MSL

CL1

CL2

نمونه‌ای از کاربرد اصل تمامیت دامنه در ‌کنش‌گفتمان فارسی در ساخت موصولی تحدیدی قابل‌مشاهده است. با توجه به اینکه در ساخت‌های موصولی تحدیدی فارسی، هسته و بند موصولی تشکیل یک واحد معنایی (یک شخص X1) می‌دهند، در سطح صرفی‌نحوی نیز واحد یکسانی (گروه اسمی Np) محسوب می‌شوند:

16)

دانشجویانی که سخت تلاش کردند،

امتحان را با موفقیت پشت سر گذاشتند.

:RL

X1

 

:MSL

Np1

 

به عبارتی، در این مثال، چون اسم «دانشجویان» با اطلاعات توصیفی داده‌شده دربارۀ آن، یعنی بند «که سخت تلاش کردند»، در سطح معنایی یک واحد مستقل محسوب می‌شوند، طبق اصل تمامیت دامنه، در سطح صرفی‌نحوی نیز در کنار هم قرار می‌گیرند و تشکیل یک گروه اسمی می‌دهد.

براساس نظر کیزر (2015: 160)، هرگاه سه اصل فوق به‌طور کامل اعمال شوند، رابطۀ مستقیمی میان ساخت و نقش برقرار می‌شود. مثال (17) نمونه‌ای از این حالت در زبان فارسی را نشان می‌دهد:

17)

علی

یک کیلو گوشت

خرید.

:IL

TO (R2)

FOC (R2)

(T)

:RL

A (x1)

U (x2)

(f)

:MSL

subj  (Np1)

obj  (Np2)

(Vp)

وجود چنین ساخت‌های شفافی درک گفتار و یادگیری زبان را ساده‌تر می‌کنند. بااین‌حال، عملاً هیچ زبانی وجود ندارد که تمام ساخت‌های آن کاملاً شفاف باشند، چراکه در آن صورت، لزوم وجود سه سطح مجزا برای تحلیل زبان زیر سؤال می‌رفت؛ بنابراین، طبیعی است که تطابق کامل بین سطوح بینافردی و بازنمودی با صرفی‌نحوی، به دلایل مختلفی، برهم بخورد. عدم رعایت هرکدام از این اصول باعث برهم‌خوردن توالی سازه‌های زبان خواهد شد.

ساخت‌های موصولی غیرتحدیدی فارسی نمونه‌ای از نقض اصل شمایل‌گونگی محسوب می‌شوند. طبق اصول «د.گ.ن»، بند موصولی غیرتحدیدی ‌کنش‌گفتمانی مستقل با نقش بلاغی توضیح حاشیه‌ای محسوب می‌شود که در کنار ‌کنش‌گفتمانی دیگر (بند اصلی در ساخت موصولی) قرار گرفته است؛ بنابراین، چنین ساخت‌هایی از دو ‌کنش‌گفتمان تشکیل شده‌اند که معادل این دو در سطح صرفی‌نحوی باعث تشکیل دو بند مجزا شده است، اما چون ترتیب ساخته‌شدن دو واحد زبانی در سطح بینافردی با ترتیب رمزگذاری آنها در سطح صرفی‌نحوی یکسان نیست، اصل شمایل‌گونگی نقض می‌شود:

 

 

18) حافظ که بزرگ‌ترین غزل‌سرای تاریخ ایران است در شیراز متولد شد.

: IL       (A1: -حافظ متولد شیراز است-A) (:A2 او بزرگ‌ترین غزل‌سرای تاریخ ایران است -A) توضیح حاشیه‌ای).

:ML    (Cl1: -حافظ - (:Cl2 -که بزرگ‌ترین غزل‌سرای تاریخ ایران است -)- در شیراز متولد شد-).

در این مثال، درحالی‌که ‌کنش‌گفتمان اصلی در سطح بینافردی (به‌عنوان کلیت) قبل از ‌کنش‌گفتمان فرعی بیان می‌شود، در سطح صرفی‌نحوی بند موصولی (معادل ‌کنش‌گفتمان فرعی) در بین بند اصلی (معادل ‌کنش‌گفتمان اصلی) درونه شده است.

مثال (19) نمونه‌ای از نقض اصل تمامیت دامنه در فارسی به دلایل نقشی و پردازشی است. در این مثال، اسم و بند توصیفگر با هم تشکیل یک واحد معنایی در سطح بازنمودی می‌دهند و طبق اصل تمامیت، انتظار می‌رود در سطح صرفی‌نحوی نیز کنار هم قرار گیرند؛ این در حالی است که به دلیل انتقال اطلاعات برجسته به انتهای جمله، این اصل نقض شده است:

19) کتابی به دوستم قرض دادم که از استادم هدیه گرفته بودم.

: RL       (x1: - کتابی که از استادم هدیه گرفته بودم-)

:ML     (Cl1: -کتابی به دوستم قرض دادم-) (:Cl2 -که از استادم هدیه گرفته بودم )

3ـ4. ترتیب سازه‌ای جهانی عناصر در «د.گ.ن»

فرایند ساخت ‌کنش‌گفتمان از طریق پرشدن جایگاه‌های مطلق[65] آغاز خواهد شد. براساس ماهیت رده‌شناختی این دستور، در ابتدا، چهار جایگاه مطلق درون قالب‌های[66] صرفی‌نحوی وجود دارد. این چهار جایگاه عبارت‌اند از جایگاه ابتدایی، جایگاه دومین، جایگاه میانۀ بند و جایگاه پایان بند. پس از آنکه جایگاه‌های مطلق پر شدند، نوبت به ایجاد و پرشدن جایگاه‌های نسبی می‌رسد تا قالب‌های صرفی‌نحوی تا حد دلخواه بزرگ‌تر شوند:

 

 

شکل 6.جایگاه‌های قالب صرفی‌نحوی

 

براساس این طرح، جایگاه آغازی و دومین به سمت راست، جایگاه پایانی به سمت چپ و جایگاه میانی به سمت چپ و راست از طریق اضافه‌شدن جایگاه‌های نسبی قابل‌گسترش‌اند. براساس هنگولد (2013: 23)، این نوع نگاه به ترتیب سازه‌ای باعث می‌شود تا بسیاری از محدودیت‌هایی که در توجیه ترتیب سازه‌ای زبان‌ها براساس رده‌شناسی سنتی گرینبرگ[67] (1963) وجود داشت از بین برود، چراکه طبق این روش، در مقابل 6 آرایش واژگانی جهانی که گرینبرگ معرفی کرده بود، 84 الگوی بالقوه برای زبان‌های دنیا معرفی خواهد شد. در نگاه‌های صورت‌گرا به زبان، با این شیوه، نیازی نیست که به عناصر خاص، از قبل، جایگاه ثابتی اختصاص داده شود و در نتیجه، هیچ عنصری در جایگاه مشخصی ثابت نخواهد بود. علاوه بر این، با تمایزگذاشتن میان جایگاه‌های مطلق و نسبی، جایگاه‌های اضافه تنها زمانی که ضرورت دارند تولید می‌شوند، و درعین‌حال این سازوکار هیچ محدودیتی برای تولید جایگاه‌های نسبی ندارد و دارای انعطاف بالایی است.

حال به بررسی رفتار فارسی براساس الگوی رده‌شناختی ترتیب سازه‌های «د.گ.ن» می‌پردازیم[68]. در ابتدای فرایند جاسازی عناصر صرفی‌نحوی طبق ترتیب سازه‌ای چهار جایگاه مطلق، به ترتیب زیر، برای ساخت بند قابل‌تصور است:

PI               PS           PM               PF

20) علی دیروز حسن را دید.

برای تعیین نحوۀ نگاشت این ‌کنش‌گفتمان از سطوح اول و دوم روی سطح صرفی‌نحوی، ابتدا عناصر غیراصلی در جایگاه موردنظر قرار می‌گیرند. در این مثال، دو عنصر غیراصلی دیده می‌شود که عبارت‌اند از: قید زمان (دیروز) و نقش‌نمای مفعولی (را). طبق قاعدۀ بالابه‌پایین «د.گ.ن»، نگاشت این عناصر زودتر از عناصر اصلی و طبق ترتیب خاصی صورت خواهد پذیرفت. نقش‌نمای مفعولی عملگر لایۀ زیرکنش ارجاعی در سطح بینافردی است و درنتیجه، در بالاترین جایگاه قرار دارد. با توجه به ترتیب سازه‌ای زبان فارسی، این عنصر در جایگاه میانی نگاشت می‌شود. پس از آن، قید زمان که توصیفگر لایۀ اپیزود است، به‌عنوان یک عنصر غیراصلی، در جایگاه مناسب نگاشت می‌شود. با توجه به آزادی قیود در زبان فارسی، هرکدام از جایگاه‌های ابتدایی، دومین، میانی و یا پایانی می‌توانند برای نگاشت این عنصر انتخاب شوند. با توجه به آنکه جملات بی‌نشان فارسی با فاعل آغاز می‌شوند و با توجه به تعبیر کیزر (2015: 201) مبنی بر نگاشت عناصر غیراصلی طبق روش مایل به مرکز[69]، می‌توان جایگاه دومین را برای قید زمان در این مثال در نظر گرفت. پس از این دو عنصر، نوبت به عناصر اصلی می‌رسد. طبق ادعای هنگولد (2013: 3)، ابتدا گزارۀ فعلی «دیدن» به شناسۀ فعلی در جایگاه پایانی متصل می‌شود؛ سپس فاعل «من»، طبق ترتیب سازه‌ای فارسی، در جایگاه ابتدایی قرار می‌گیرد و در نهایت، مفعول «حسن» به نقش‌نمای خودش در جایگاه میانی نگاشت می‌شود:

 

3ـ5. مطابقه در «د.گ.ن»

پس از آنکه تمام عناصر در جایگاه مناسب بند نگاشت شدند، نوبت به نظام مطابقه می‌رسد. طبق فرایند مطابقه، ویژگی‌های یکی از عناصر درون بند روی ویژگی‌های سایر عناصر بند نیز اعمال می‌شوند. طبق اصول «د.گ.ن»، دو نوع فرایند مطابقه وجود دارد:

3ـ5ـ1. مطابقۀ موضوعی

براساس نظام مطابقۀ موضوعی، موضوع‌های فعل، یعنی فاعل و مفعول، از جنبه‌های مختلفی با فعل مطابقه نشان می‌دهند. معمولاً وندهایی که در مطابقه به فعل اضافه می‌شوند نشان‌دهندۀ ویژگی‌هایی مانند شخص، شمار و جنس دستوری فاعل و مفعول یا هر دو هستند. در انگلیسی، به‌صورت محدود، گاهی فاعل با فعل مطابقه دارد، اما فارسی از مطابقه بیشتر استفاده می‌کند و وجود شناسه برای نشان‌دادن مطابقۀ فاعل و فعل در اکثر جملات فارسی نشان‌دهندۀ این امر است. البته بنا بر ادعای راسخ‌مهند (1384: 279)، فارسی گاهی مطابقه میان مفعول و فعل را نیز نشان می‌دهد.

در فارسی، وندهای پایانی افعال مطابقۀ شمار با فاعل را نشان می‌دهند. به‌عنوان‌مثال، در جملۀ زیر، شناسۀ «ـ‌م» نشان‌دهندۀ اول‌شخص مفرد است؛ در «د.گ.ن»، این شناسه به‌صورت زیر نگاشت می‌شود:

21) (:Cl1 ] (:Np1 (:Nw1 من)) (:Ap1 به دانشگاه) (:Vw1 رفتن. گذشته. اول شخص مفرد))[Cl

3ـ5ـ2. مطابقۀ عملگر

 براساس این مطابقه، وجود عملگر در یک لایه می‌تواند باعث فعال‌شدن عملگری در لایۀ پایین‌تر شود. نمونه‌ای از این نوع نظام مطابقه را می‌توان در مورد توالی زمان‌ها دانست:

22) وقتی علی به کرمان رفته بود، به دوستش گفته بود که قبلاً در این شهر دانشجو بوده است.

در این مثال، عملگر زمان در بند اصلی باعث شده تا این عملگر در بند پیرو نیز به کار گرفته شود. طبق اصول «د.گ.ن»، نشانۀ فعل گذشته در بند پیرو در این مثال ناشی از اطلاعات معنایی در سطح بازنمودی نیست، بلکه مکانیزم مطابقۀ عملگر زمان در سطح صرفی‌نحوی باعث تطابق زمانی بند اصلی و بند پیرو است. کیزر (2015: 181) عقیده دارد این مطابقه در زبان‌ها همواره رعایت نمی‌شود؛ نمونه‌ای از این ادعا در مثال زیر از فارسی قابل‌مشاهده است:

23) وقتی علی به تهران رفته بود، به دوستش گفته بود که به خارج از کشور خواهد رفت.

بنابراین، در فارسی هر دو نوع فرایند مطابقه وجود دارد.

3ـ6. شکل‌گیری نهایی ‌کنش‌گفتمان در عملیات واجی

در آخرین سطح بخش دستوری برون‌داد عملیات رمزگذاری صرفی‌نحوی وارد چرخۀ عملیات رمزگذاری واجی می‌شود. برون‌داد سطح واجی نیز به بخش تولیدی فرستاده می‌شود تا بازنمود نهایی به یکی از سه شکل آوایی، نوشتاری و یا اشاره تولید شود. اطلاعات این سطح، به‌همراه اطلاعات سطح بینافردی، تنها اطلاعات ضروری برای تولید هر نوع ‌کنش‌گفتمان محسوب می‌شوند. بااین‌حال، اطلاعات سطح واجی ممکن است نسبت به اطلاعاتی که از سطح بازنمودی فرستاده می‌شود نیز حساس باشد. نمونه‌ای از چنین حالتی را می‌توان در مورد ساخت‌های دارای ابهام فارسی مشاهده کرد:

24) پلیس به یک مرد و یک زن قدبلند که سوار قطار شدند شک دارد.  

عبارت مشخص‌شده در این مثال دو خوانش دارد؛ در سطح بازنمودی، این دو خوانش به‌راحتی از هم تمایز داده می‌شوند، چراکه در آنجا مشخص است که آیا عبارت وصفی «قدبلند» به‌عنوان توصیفگر هر دو اسم به کار رفته یا تنها اسم دوم را توصیف کرده است. در سطح صرفی‌نحوی، هر دو خوانش طبق یک بازنمود ارائه می‌شوند و تشخیص ابهام غیرممکن می‌شود؛ بنابراین، تنها در سطح واجی است که کاربرد زیروبمی ویژه مشخص می‌کند منظور دقیق این ‌کنش‌گفتمان چیست.

از طرف دیگر، ممکن است شکل واجی برخی عناصر تحت تأثیر سطح صرفی‌نحوی معین شود. درحالی‌که بسیاری از کلمات شکل نهایی واجی خود را در سطح صرفی‌نحوی می‌پذیرند، برخی کلمات بی‌قاعده و کلماتی که شکل نهایی آنها تحت تأثیر محیط آوایی تعیین می‌شود به بخش واجی منتقل می‌شوند.

همانند سطح صرفی‌نحوی، در این سطح نیز عملیات رمزگذاری تنها روی برون‌داد عملیات صورت‌بندی (در دو سطح بازنمودی و بینافردی) اعمال می‌شود؛ در نتیجه، در این سطح نیز هیچ‌گونه زایشی وجود ندارد. همان گونه که اشاره شد، سطح واجی به همراه سطح بینافردی تنها سطوح اجباری برای ساخت هر نوع واحد زبانی هستند؛ بنابراین، ارتباط سطح بینافردی با سطح واجی همواره برقرار است. در حالتی که یک واحد زبانی بیش از یک خوانش معنایی داشته باشد، ارتباط بین سطح بازنمودی با سطح واجی حائز اهمیت خواهد بود، چراکه تنها در سطح واجی است که عملگرهای این سطح (زیروبمی) می‌توانند ابهام معنایی را رفع کنند. علاوه بر این، برون‌داد سطح صرفی‌نحوی نیز در مواردی که دستور قادر به مشخص‌کردن شکل نهایی عناصر زبانی نیست می‌تواند وارد سطح واجی شود. نمونۀ بارز چنین حالتی در مورد شکل‌های مکمل و بی‌قاعده افعال، اسامی و صفات دیده می‌شود. علاوه بر این، عناصر زبانی که تحت تأثیر محیط واجی (همگونی، ناهمگونی، حذف، و غیره) تلفظ متفاوتی دریافت خواهند کرد نیز در سطح واجی، شکل نهایی خود را پس از اعمال عملیات رمزگذاری واجی دریافت می‌کنند.

براساس نظر کیزر (2015: 254)، عملیات رمزگذاری بین دو سطح صرفی‌نحوی و واجی مشترک است. بااین‌حال، برخی رمزگذاری‌ها تنها در یکی از این دو سطح اعمال می‌شوند؛ به‌عنوان‌مثال، رمزگذاری نقش‌های فاعلی و مفعولی تنها در سطح صرفی‌‌نحوی و از طریق تمایز در شکل و جایگاه عناصر تعیین می‌شود، درحالی‌که رمزگذاری نقش‌های کاربردی تأکید و تقابل و همچنین کنایه تنها در سطح واجی و از طریق تفاوت در زیروبمی (عناصر نوایی) مشخص می‌شود.

  1. نتیجه‌گیری

باید توجه کرد که سازمان‌دهی بالابه‌پایین الگوی «د.گ.ن» به این معنا نیست که تمام عناصر، در همان بالاترین سطح، وارد چرخۀ تولید می‌شوند و سپس مرحله‌به‌مرحله پایین می‌آیند تا بررسی و تجزیه‌وتحلیل شوند، بلکه همان گونه که در توضیح سطوح اشاره شد، هر سطح بخش خاصی از واحدهای زبانی را می‌سازد و وارد چرخۀ تولید می‌کند؛ به‌عبارت‌دیگر، در این دستور، نگاشت مستقیم و یک‌به‌یکی میان سطوح مختلف این دستور وجود ندارد. به‌عنوان‌مثال، سطح واجی برون‌داد خود را از حاصل کار سه سطح بالاتر دریافت می‌کند، اما لزومی ندارد که این برون‌داد حتماً حاصل فعالیت هر سه سطح بالاتر باشد. با توجه به ویژگی‌های این دستور، می‌توان تحلیل‌های پیچیدۀ زبانی، همچون عناصر ساختگی و همچنین علت برهم‌خوردن توالی بی‌نشان کلمات را بهتر تبیین کرد. برای روشن‌شدن موضوع، مثال فارسی زیر را در نظر بگیرید:

25) علی تمام کتب و جزوه‌های دینی را دیروز خواند ø

برای ساخت گفتار بالا، طبق الگوی «د.گ.ن»، هر چهار سطح دخیل هستند. براین‌اساس، واژۀ «علی» به‌عنوان یک واحد ارجاعی بدون محتوای توصیفی و «خواند» به‌عنوان واحد اسنادی در سطح بینافردی تولید می‌شوند. واژه‌های «جزوه»، «دینی» و «دیروز»، که همگی به ماهیتی در دنیای واقعی اشاره دارند، در سطح بازنمودی تولید می‌شوند. تکواژهای دستوری «و» و «را» و کمیت‌نمای «تمام» در سطح صرفی‌نحوی تولید می‌شوند و نشانۀ جمع «ها»، شکل مکسر «کتب» و شناسۀ تهی سوم‌شخص مفرد (ø) هم در سطح واجی تولید می‌شوند. «د.گ.ن» اعتقادی به وجود فرایند حرکت سازه در زبان‌ها ندارد و درنتیجه، این پدیده‌ها را از دیدگاه پایه‌زایشی مورد تحلیل قرار می‌دهد.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

a.             

ORCID

Hamed Mowlaei Kuhbanani

https://orcid.org/0000-0001-7980-8472

Ali Alizadeh

https://orcid.org/0000-0002-5941-457X

Shahla Sharifi

https://orcid.org/0000-0001-8662-6335

 

[1]. «د.گ.ن» کوتاه‌واژه­ای برای «دستور گفتمانی‌نقشی» است.

[2]. Functional Grammar

[3]. Dik, S. C.

[4]. Hengeveld, K.

[5]. discourse act

[6]. Mackenzie, L.

[7]. lexicon

[8]. معرفی کامل هر انگارۀ دستوری قطعاً در قالب یک مقاله امکان­پذیر نیست؛ بااین‌حال، سعی شده تا در این اثر، موارد اصلی و منحصربه‌فرد این دستور در قالب مثال هایی از زبان فارسی ارائه شود.

[9]. grammatical component

[10]. verbal interaction

[11]. conceptual component

[12]. contextual component

[13]. output component

[14]. Levelt, W.

[15]. conceptualizer

[16]. formulator

[17]. articulator

[18]. participants

[19]. articulation

[20]. primitives

[21]. frame

[22]. template

[23]. operators

[24]. interpersonal level

[25]. move

[26]. illocution

[27]. ascription

[28]. reference

[29]. representational level

[30]. propositional content

[31]. truth value

[32]. episode

[33]. state-of-affairs

[34]. property

[35]. individuals

[36]. utterance

[37]. intonational phrase

[38]. phonological phrase

[39]. phonological word

[40]. feet

[41]. syllable

[42]. این وضعیت در رابطه با  اصوات (interjections) به‌خوبی نمایان است، چراکه این نوع کاربرد زبان به‌طور مستقیم از سطح بینافردی، بدون داشتن محتوای معنایی و ساختار واژی‌نحوی، در سطح واجی نمود پیدا می­کنند.

[43]. modifier

[44]. adjunct

[45]. rhetorical

[46]. dummy

[47]. strategic

[48]. utterance

[49]. core & non-core

[50]. equillibrum

[51]. dependency

[52]. motivation

[53]. orientation

[54]. correction

[55]. concession

[56]. aside

[57]. ساخت­های موصولی و بدل نمونۀ بارز کاربرد چنین نقش­هایی محسوب می­شوند.

[58]. نمونه­هایی از هر کدام از این موارد، در پرانتز، براساس رفتار رده­شناختی فارسی ارائه شده­اند.

[59]. hierarchical

[60]. configurational

[61]. alignment

[62]. iconicity

[63]. domain integrity

[64]. functional stability

[65]. absolute

[66]. template

[67]. Greenberg, H.

[68]. یکی از بهترین کارایی­های «د.گ.ن» برای تحلیل ساخت­های فارسی در بحث ترتیب سازه­ای عناصر و همچنین تحلیل فرایندهایی همچون قلب نحوی و حرکات نحوی در این زبان است. نویسندگان مقاله‌ای با عنوان «ترتیب سازه­ای بند فارسی با تکیه بر دستور گفتمانی­نقشی» در مجلۀ زبان‌شناسی و گویش­های خراسانی دانشگاه فردوسی مشهد زیرچاپ دارند؛ از این­رو و با توجه به هدف مقالۀ حاضر، جزئیات این اصول ذکر نشده­اند.

[69]. centripetal

استناد به این مقاله: مولایی کوهبنانی، حامد، علی‌زاده، علی، شریفی، شهلا. (1400). جنبه‌هایی از دستور گفتمانی‌نقشی؛ شواهدی رده‌شناختی از زبان فارسی. علم زبان، ویژه‌نامه کرونا، سال 8، 301-329.  Doi: 10.22054/ls.2020.52944.1348

 Language Science  is licensed under a Creative Commons Attribution-Noncommercial 4.0 International License.

Dik, S. C. (1987). The theory of Functional Grammar. Part 1: The structure of the clause. Berlin and New York NY: Mouton de Gruyter.
Greenberg, H. (1963). Some universals of grammar with particular reference to the order of meaningful elements. In Universals of grammar, Joseph H. Greenberg (ed.), 73-113. (2nd ed. 1966).Cambridge, Mass.: MIT Press.
Hengeveld, K. (2013). A New approach to clausal constituent order. In Casebook in Functional Discourse Grammar.  Edited by J. L. Mackenzie Hella Olberts.
Hengeveld, K., & Mackenzie, L. (2008). Functional Discourse Grammar: A Typologically-Based Theory of Language Structure. Oxford: Oxford University Press.
Keizer, E. (2015). A Functional Discourse Grammar for English. 1st edition. Oxford Press.
Levelt, W. (1989). Speaking: From intention to articulation. Cambridge, MA: MIT Press.
Rasekhmahnd, M. (2005). Object-agreement marker in Persian. Proceeding of the 1st Linguistic Association Conference. Edited by M. Assi, 275-285. [in Persian].