Document Type : Research Paper
Authors
1 PhD Student in Russian Language Education, University of Tehran, Tehran, Iran
2 Assistant Professor, Department of Russian Language, University of Tehran, Tehran, Iran
Abstract
The translation of literary works and texts as one of the most difficult and controversial types of translation has always been the subject of discussion and study of linguists in the world. So that in most of the books related to translation theory, translation of literature and its features have been translated separately. For this reason, the present paper tries to examine the existing approaches to authenticity and improve translation of literature by examining the views of a number of translation theories. Then, using the proposed methods and methods proposed by the specialists, translation of one of the works of Russian literature in Persian is studied to exactly determine and show how to use translation theories in translation of literature and literary works.
Keywords
مقدمه
آثار ادبی هر ملت گنجینهای است از مظاهر هنری آنها که در تحریک اندیشه و احساس انسانها، قدرتی نافذ و پایدار ایجاد میکند. آثار ادبی ذوق و احساس را جلا و دقت خاصی میبخشند و در تربیت نفس و خردمندی و باروری ذهن نقشی مؤثر دارند. ادبیات یکی از گونههای هنر است و کلمات مصالح و موادی هستند که شاعر و نویسنده، با بهرهگیری از عواطف و تخیلات خویش، آنها را به کار گرفته و اثری ادبی پدید میآورد. در آثار ادبی، نویسنده و شاعر میکوشد اندیشهها و عواطف هنری خویش را در قالب مناسبترین و زیباترین جملات و عبارات بیان کند. این آثار همان گفتهها و نوشتههایی هستند که مردم در طول تاریخ، آنها را شایستۀ نگهداری میدانند و از خواندن و شنیدنشان لذت میبرند. زبان و ادبیات جلوهگاه اندیشه، آرمان، فرهنگ، تجارب و روحیات یک جامعه است.
در عصر ما، که مرزبندی میان ملتها یکی از شاخصههای آن است، نیاز به ترجمه ابعادی هردم گستردهتر مییابد، زیرا تنها از خلال ترجمه است که میتوان اندیشههای برونمرزی را دریافت و ارتباطی مؤثر با دیگر فرهنگها برقرار ساخت؛ بهطوریکه نهضت ترجمه موفق شده است دستاوردهای فرهنگی ملتها را از گزند فراموشی همیشگی و نابودی نگاه دارد، یا گاهی یک ترجمه توانسته تأثیری بسزا در شکلیابی فلسفه، ادبیات و دانش دیگر ملتها داشته باشد. بهعنوان نمونه، میتوان به ترجمۀ آثار فیلسوفان یونان باستان در قرن سوم هجری به زبان عربی اشاره کرد که این آثار را از تاریکخانۀ قرون وسطی، سالم گذرانید و همراه با دانشهای جهان اسلام و مشرقزمین، به اروپای قرن دوازدهم و سیزدهم باز پس داد و زمینهساز عصر نوزایی شد (حدادی، 1375: 12-13).
انسانها، درگذر زمان، از زبان برای انتقال پیامها، عواطف و اندیشههای خویش بهره جستهاند و از ادبیات، که زبان برتر است، بهعنوان ابزاری در انتقال بهتر، بایستهتر و مؤثرتر اندیشۀ خود استفاده کردهاند. ادبیات در تلطیف احساسات، پرورش ذوق و ماندگارکردن ارزشها و اندیشهها، سهمی بزرگ و عمده بر دوش داشته است. به همین دلیل، هر اندیشهای که در قالب مناسب خویش ریخته شود پایا و مانا خواهد بود. ادبیات مکتوبشدۀ فرهنگ است، فرهنگی که در جان و ذهن و روح انسانهاست. حال، این ادبیات ممکن است در تجلی اولش، صورت شفاهی داشته باشد یا کتبی.
دکتر عبدالحسین زرینکوب (1374) در تعریف ادبیات مینویسد: بهطورکلی، ادبیات آنگونه سخنانی است که از حد سخنان عادی برتر و والاتر بوده و مردم آن سخنان را درخور ضبط و نقل دانستهاند و از شنیدن آنها دگرگون شدهاند و احساس غم و شادی یا لذت و الم کردهاند. پس واضح است که یکی از ویژگیهای مهمی که هر اثر باید داشته باشد تا در جملۀ آثار ادبی به حساب آید پایندگی و ماندگاری آن اثر در طول زمان است. بهطورکلی، اگر کسی که قصد دارد به آفرینش ادبی بپردازد به هدف ادبیات، که همان بیان احساسات و عواطف درونی انسان است، ناظر باشد، بهطورحتم اثری که خلق میکند دارای ویژگی پایندگی (هرچند که پایندگی آثار بزرگ ادبی را نداشته باشد) خواهد بود؛ زیرا عواطف بشری امری است که دستخوش تغییر در طول زمان نمیشود و همواره ثابت است؛ بهعنوانمثال، مفهوم عشق در تمام دورهها وجود داشته و همواره ستایش شده است. اگر به دو ویژگی دیگر آثار ادبی، یعنی گستردگی و مقبولیت نیز بنگریم، کسی میتواند اثری ادبی خلق کند که این سه ویژگی، یعنی پایندگی، گستردگی و مقبولیت، را داشته باشد. حال، میتوانیم علت شباهت آثار بزرگ ادبی جهان را ـ باوجود تفاوت در زمان، مکان و زبان آنهاـ دریابیم؛ زیرا عامل بهوجودآورندۀ همۀ آنها همان بیان درونیات و بهعبارتدیگر، آفرینش ادبی بوده است.
- بحثوبررسی
گفتیم که زبان و ادبیات تجلی اندیشه، فرهنگ و روحیات یک جامعه و هر آن چیزی است که در ظاهر آن ناپیداست؛ از این منظر، آثار ادبی بهترین منابع برای آشنایی عمیق و مفصل با یک جامعه و مردم آن هستند. علاقه به آشنایی با مردم نژادهای گوناگون و اهالی کشورهای مختلف همواره در بین انسانها بوده است و همچنان وجود دارد. این تمایلات تنها به آشنایی محدود نمیشوند، بلکه انگیزۀ اصلی آن برقراری ارتباط و تعامل است، چیزی که بیش از هر چیز، وابسته به شناخت متقابل است؛ اما اختلافات زبانی کشورهای مختلف بزرگترین مانع در استفاده از منابع معتبری همچون آثار ادبی برای دستیابی به این شناخت است. اینجاست که نقش مترجم برجسته میشود. درواقع، ترجمه، از نخستین روزهای پیدایش خود، همچون پلی بین ملتهای مختلف بوده که وجود آن موجب تسهیل روابط بینالمللی و تمایل روزافزون ملتها به ایجاد تعامل شده است.
ترجمۀ ادبی[1] یکی از اصلیترین انواع ترجمه است. درمجموع، میتوان اینطور گفت که ترجمۀ ادبی همان اهدافی را دنبال میکند که دیگر انواع ترجمه با آن روبهرو هستند و درواقع، باید با کمکگرفتن از ابزارهای زبان مقصد، تمامی مطالب عنوانشده در زبان مبدأ را بازآفرینی کرد.
برای تعمق بیشتر در انواع ترجمه و مراحل شکلگیری و ترویج آنها، نگاه کوتاهی خواهیم داشت به پیشینۀ ترجمه؛ در مراحل اولیۀ شکلگیری ترجمه، دو گرایش اصلی در آن وجود داشت. اولین گرایش، بیش از همه، در ترجمۀ متون مذهبی و در وهلۀ اول، در ترجمۀ انجیل موردتوجه بود. برای مترجمان چنین متونی، متن اصلی «کلام خدا» بود و به همین دلیل، هر کلمه، ترتیب کلمات و حتی حروف جداگانه و علائم نگارشی مقدس بودند و نوعی معنای خاص را انتقال میدادند و باید تاحدامکان، تحتاللفظیتر در ترجمه بازتولید میشدند. درحقیقت، در چنین فرایندی، اغلب هنجارهای زبان ترجمه (مقصد) دستخوش تغییر قرار میگرفت و گاهی ترجمه غیرشفاف و نامفهوم میشد، اما این موضوع هیچکس را آزرده نمیساخت، نه خود مترجمان و نه خوانندگانی را که انتظار داشتند متن مذهبی برای هرکسی قابلدرک نباشد و بسیاری از مطالب آن رمزگونه بیان شود.
اگر در ترجمۀ متون مذهبی، گرایش به بیشترین حد لفظگرایی سلطهگری میکرد، در دیگر انواع ترجمه، چه شفاهی و چه کتبی، اغلب، نزدیکی به متن اصلی موردتوجه بود و پدیدآورندگان اینگونه ترجمهها، آزادانه، به متن مبدأ رجوع میکردند و بسیار دچار اشتباه و انحراف میشدند. چنین ترجمۀ آزادی گاه از کمبود تخصص مترجم ناشی میشد؛ گاهی نیز مترجم احترام لازم را برای متن مبدأ قائل نبود و یا خوانندگان تقاضایی برای ترجمهای باکیفیت نداشتند.
تقابل ترجمۀ تحتاللفظی[2] و آزاد[3] تا مدتها بعد ادامه داشت تا جایی که دیگر ویژگیهای متن انتخاب نوع ترجمه را معین نمیکرد، بلکه رویۀ کلی مترجم، درک او از هدف و مفهوم کارش نوع ترجمۀ آزاد و یا تحتاللفظی را مشخص میکرد. تفاوت این رویهها، بهطور خاص، در ترجمۀ ادبی ظهور میکرد. در این متون، طرفداران ترجمۀ تحتاللفظی متقاعد شده بودند که تنها این نوع از ترجمه است که میتواند به متن اصلی وفادار باشد، زیرا هدف ترجمه هم به حداکثر کپیبرداری از متن مبدأ خلاصه میشود. مخالفان آنان، با این عقیده که ترجمۀ تحتاللفظی بههیچوجه نمیتواند وفادار باشد، با آنان مقابله کردند، زیرا این نوع از ترجمه هرگز نمیتواند مهمترین نکتۀ یک اثر ادبی، یعنی همان ارزشهای ادبی، را انتقال دهد و نکتۀ مهمتر اینکه نمیتواند متن باارزشی در زبان مقصد تولید کند. تعدادی از مترجمان، برای ایجاد چنین تأثیرات زیباییشناختی در متن ترجمهشده، تغییراتی در آن ایجاد میکردند و حتی برخی از آنان اظهار میداشتند که مترجم میتواند هرگونه مطلب «مندرآوردی» را به متن اضافه کند، درصورتیکه در روح متن اصلی نفوذ کرده و به نویسندۀ آن تبدیل شده باشد و نیز به همین منوال، میتواند هر قسمتی را از متن اصلی حذف کند؛ چنانکه در قرن 19 میلادی، مترجم معروف روس، ایرینارخ ودنسکی[4]، این حق را برای مترجمان قائل شده بود (Комиссаров, 2011: 88-89).
پس از آن، در قرن بیستم، مطالعات ترجمه شکوفایی خاصی پیدا کرد، بهطوریکه بسیاری از زبانشناسها و نیز مترجمان، بهطور ویژه، کتابهایی درخصوص نظریۀ ترجمه و موضوعات مربوط به آن تألیف کردند. ماری اسنلـهورنبای[5]، ترجمهپژوه ساکن وین، در کتاب خود با عنوان مطالعات ترجمه، رویکردی همگرایانه[6] که در سال 1988 چاپ شد، دلایل اهمیت بررسی نظریۀ ترجمه را مفیدبودن آن در کنار تمرین در ارائۀ برنامهای کارآمد برای آمادهسازی مترجمان آینده و نیز برای رشد و ارتقای سطح نقد ترجمه برمیشمارد (Комиссаров, 2011: 199).
بهاینترتیب، لازم میبینیم برای بررسی بهتر ترجمۀ ادبی، تعدادی از نظریههای ترجمه و کتابهای مربوط به آن را معرفی کنیم. بهعنوان نمونه، میتوان به کتاب «هنر ترجمه»[7] نوشتۀ سووری[8] اشاره کرد (Комиссаров, 2011: 182). این زبانشناس انگلیسی سعی کرده در این کتاب، سطح وسیعی از مشکلات ترجمه را بررسی کند و با معرفی چهار نوع ترجمه، تمایز در سطح دقت و ویژگیهای موضوع در حال ترجمه را انعکاس دهد. وی با تأکید بر اینکه همیشه ماهیت ترجمه منجر به انتخاب یکی از انواع آن میشود، اشاره میکند که مترجم در هنگام انتخاب هر یک از چهار روش پیشنهادی، باید بهنوبت به سه سؤال پاسخ دهد:
1ـ مؤلف چه گفته است؟
2ـ چه چیزی را میخواست با این نوشته بیان کند؟
3ـ این موضوع را چطور بیان کرده است؟
بهاینترتیب، سووری، علاوه بر محتوا و فرم متن اصلی، مقولهای را نیز که امروزه با نام مقصود ارتباطی نویسنده شناخته میشود، بهعنوان موضوع ترجمه، مجزا و مشخص میکند (Комиссаров, 2011: 182).
بنابراین، طبق نظر سووری، میتوان گفت تمام ترجمهها، جدا از نوع و مقصود متن اصلی، باید در برابر نظر مترجم، از یک دید مورد بررسی قرار گیرند و سپس، با توجه به پاسخ سؤالات مطرحشده، بیشترین همخوانی با متن مبدأ در متن مقصد ایجاد شود، کاری که در ترجمۀ ادبی بسیار دشوار به نظر میرسد، اما میتوان با یافتن تشابه یک اثر با آثار ادبی در زبان مقصد، الگویی برای نحوۀ پیادهسازی تمام اجزای کلام مؤلف پیدا کرد.
اولین اثر زبانشناسی در خصوص مشکلات ترجمه را نیز یک زبانشناس انگلیسی، به نام کتفورد[9] به تحریر درآورد. میتوان گفت کتاب وی با نام «نظریۀ زبانشناسی ترجمه»[10]، که نقش قابلتوجهی در شکلگیری نظریۀ مدرن ترجمه ایفا کرده، مظهر و مجموعۀ کاملی است از عقاید ترجمهای انگلیسیها در قرن بیستم. این کتاب اولین تلاش انگلیسیها در عرصۀ ترجمهشناسی برای ایجاد یک نظریۀ کامل و همهجانبه و بر اساس تصورات مشخصی از زبان و گفتار است. او نیز در کتاب خود، انواع احتمالی ترجمه را بررسی کرده است. او از سویی بین ترجمۀ کامل و جزئی و از سوی دیگر بین ترجمۀ همهجانبه و محدود تمایز قائل شده است. به عقیدۀ وی، در ترجمۀ کامل، کل متن مبدأ ترجمه میشود، اما در ترجمۀ جزئی، فقط بخشی از متن مبدأ به متن ترجمه منتقل میگردد، زیرا یا غیرقابلترجمه است و یا اینکه برای بخشیدن «رنگ و بوی محلی» به متن مقصد، قسمتی از متن اصلی ترجمه نمیشود. ترجمۀ همهجانبه عنوانی است که وی برای ترجمههای عادی به کار برده است، بهطوری که متن مبدأ در تمام سطوح زبانی ترجمه میشود و برخلاف آن، ترجمۀ محدود بهمعنای برگردان متن تنها در یکی از سطوح زبانی است، برای مثال، در سطح واجشناختی، نگارشی، گرامری و یا واژگانی (Комиссаров, 2011: 189).
کتفورد انواع مختلف متن را از هم جدا نساخته و فقط تعدادی از روشهای ترجمه را، بهطور عمومی، برای همۀ متون بررسی کرده است؛ به علاوه، با توجه به اینکه متون ادبی ویژگیهای خاصی دارند و در ترجمۀ این آثار، تمام جزئیات و نگرشهای خاص نویسنده و نیز متن اصلی و ترتیب کلمات، همچنین سبک نویسنده و نحوۀ انتخاب واژگان در آن باید بهطور کامل موردتوجه قرار گیرد، میتوان این نتیجه را به دست آورد که هیچکدام از انواع ذکرشده توسط کتفورد نمیتواند بهتنهایی و بهطور خاص، برای ترجمۀ متون ادبی، مورداستفاده قرار گیرد و برای رسیدن به متنی ادبی در زبان مقصد و نیز حفظ ارزشهای ترجمۀ ادبی، لازم است تلفیقی از ترجمۀ کامل و همهجانبه را به کار بست.
پیتر نیومارک[11] نامی است که برای بسیاری از ترجمهپژوهان آشناست، کسی که برخلاف بسیاری از همکاران خود که ترجمه را از منظر زبانشناسی بررسی میکنند، نگاهی تجربی به آن داشته و بر اساس تجربیات شخصی از ترجمه و تدریس ترجمه، به تألیف و بررسی نظریۀ آن پرداخته است. به عقیدۀ وی، تمام نظریات ترجمه باید از تجربه و تمرین ترجمه به دست آیند و حتماً همراه با مثالهایی از متن مبدأ و برگردانش به متن مقصد باشند. به گفتۀ وی، چنین نظریهای ارتباط بین اندیشه، معنا و زبان، جنبههای همهجانبه، فرهنگی و منحصربهفرد زبان و رفتار کلامی و ویژگیهای فرهنگهای مختلف و نیز مشکلات تداخل متون و غیره را اصلاح میسازد.
نیومارک نیز همانند دیگر پیشتازان عرصۀ نظریۀ ترجمه، انواعی از ترجمه را دستهبندی میکند. او دو روش کلی برای ترجمه در نظر گرفته است: ترجمۀ ارتباطی و ترجمۀ معنایی. هدف ترجمۀ ارتباطی این است که بیشترین تأثیر را بر خوانندۀ ترجمه داشته باشد، درست همانند تأثیری که خوانندگان اثر اصلی درک میکنند. در ترجمۀ معنایی، تلاش میشود تا معنای دقیق درونمتنی اثر، با درنظرداشتن محدودیتهای معنایی و دستوری زبان مقصد، منتقل شود. ترجمۀ ارتباطی تمام هدفش بر خواننده متمرکز شده است تا برای او برگردان ساده و واضحی از متن مبدأ در شکل عادی فراهم آورد. در مقابل، ترجمۀ معنایی در چارچوب فرهنگ مبدأ متوقف میشود؛ این ترجمه بسیار پیچیدهتر و جزئیتر است و تلاش میکند تا همۀ آشفتگیهای افکار و همة ویژگیهای سبک نویسنده را منتقل کند. ترجمۀ ارتباطی با انتقال اطلاعات در ارتباط است و ترجمۀ معنایی با انعکاس جریان فکری نویسنده ارتباط دارد، به این صورت که نوع اول گفتههای نویسندۀ متن را بازآفرینی میکند و نوع دوم ترجمه طرز تفکر نویسنده را نیز انعکاس میدهد. به عقیدۀ نیومارک، اگرچه ترجمۀ ارتباطی شایعتر است، اما ترجمۀ معنایی باارزشتر به نظر میرسد. توصیف و ارزیابی دو روش اصلی ترجمه مهمترین خدمت نیومارک در حوزۀ نظریۀ ترجمه بوده است (Комиссаров, 2011: 191).
با این توضیحات، میتوان چنین برداشت کرد که ترجمۀ ادبی، ازلحاظ میزان تأثیرگذاری بر خواننده و ایجاد فضای حاکم بر متن مبدأ، میتواند نوعی از ترجمۀ ارتباطی باشد، اما ازلحاظ انتقال ویژگیهای سبک نویسنده و جریان فکری او، شباهت بسیار زیادی به ترجمۀ معنایی دارد. اگر نخواهیم بهطور مستقیم ترجمۀ ادبی را تلفیقی از هر دو مدل پیشنهادی نیومارک برشماریم، باید بگوییم که ارتباط نزدیکتر و تنگاتنگی با ترجمۀ معنایی دارد؛ ارزشهای ادبی یک اثر، از طریق ترجمۀ معنایی، انتقال مییابند و نه ترجمل ارتباطی، موضوعی که در ترجمۀ متون ادبی، از اهمیت بسیاری برخوردار است.
کامیساروف (1990: 95)، ترجمهپژوه روس، در کتاب نظریۀ ترجمۀ خود، در این زمینه مینویسد: «آثار ادبی از تمامی دیگر آثار گفتاری متمایز هستند، زیرا در هرکدام از آن آثار، یکی از نقشهای ارتباطی دارای تسلط بیشتری است و در آثار ادبی، نقش هنریـزیباییشناختی و یا شعری این وظیفه را ایفا میکند. هدف اصلی هر اثری از این نوع در رسیدن به تأثیر هنری مشخص و ایجاد تمثال هنری خلاصه میشود. چنین جریان زیباییشناختی گفتار ادبی را از دیگر فعالیتهای ارتباطات کلامی، که مفهوم اطلاعرسانی حرف اول را در آنها میزند، متمایز میکند».
بهاینترتیب، ویژگیهای ترجمۀ ادبی و مشکلات موجود در آن، در وهلۀ اول، توسط ویژگیهای متن ادبی و تمایزات بسیار مهم آن از دیگر متون تعیین میشود، بهطوریکه ماری اسنلـهورنبای معتقد است برای مطالعۀ ترجمه، لازم است متون ادبی «از بالا به پایین» در چندین سطح تحلیل شوند، بدینصورت که ابتدا وضعیت متن در فرهنگ و شرایط مبدأ و ساختار کلی متن مورد بررسی قرار میگیرد و سپس، با شروع از عنوان متن، نقش قسمتها و واحدهای مجزای آن و شبکۀ ارتباطی میان آنها تعیین میشود. پس از آن، تحلیل زبانی عینیتری انجام میشود: «کلمات کلیدی» پرتکرار، «زمینههای واژگانی» ایجادشده یا سیستم چهرهها، تناسب میان اقسام کلام و نیز ویژگیهای نحوی مشخص میشود. به نظر وی، چنین ارزیابی از متن امکان آشکارسازی ویژگیهای متن ادبی را، که تصویری سیستماتیک و متناوب از جهان واقعی میسازد، فراهم میکند (Комиссаров, 2011: 197).
اینجاست که مسئلۀ ترجمۀ صحیح این متون معنا و مفهوم واقعی خود را مییابد، زیرا دانستهایم که متن ادبی دارای دشواریها و اقتضائات خاص خود است که برای ترجمۀ صحیح آن به زبان مقصد (و به گفتۀ بزرگان علم ترجمه، ترجمۀ ادبی از متن ادبی و نه فقط ترجمۀ متون ادبی) ضروری است این ویژگیها و دشواریها، بهطور صحیح، به آن زبان انتقال یابند. لازمۀ چنین ترجمهای دانش مترجم از ادبیات است؛ به این معنی که مترجمی که قصد ترجمۀ متون ادبی را دارد، در وهلۀ اول، باید از ادبیات زبان مبدأ و آرایهها و ویژگیهای آن اطلاع کامل داشته باشد و در کنار آن، از ادبیات زبان مقصد هم اطلاعات کافی و مشابه آن را کسب کند. درواقع، باید گفت که مترجم متون ادبی باید بتواند به خلق اثری ادبی در زبان مقصد دست یابد، زیرا در غیر این صورت، ترجمۀ او تنها به انتقال اطلاعات و وقایع موجود در متن مبدأ خلاصه میشود و همانطور که اشاره شد، ترجمۀ ادبی حاصل نمیشود.
نکتۀ دیگری که در ترجمۀ آثار ادبی باید به آن توجه داشت، سبک و سیاق نویسنده است. اسنلـهورنبای، در کتاب خود با نام «مطالعات ترجمه، رویکردی همگرایانه»، توجه ویژهای به مسئلۀ سبک متن ادبی دارد. به عقیدۀ وی، نظریۀ سبکشناسی واقعی در ترجمه هنوز شکل نگرفته است و صحبتهای مربوط به سبک، عموماً، محدود به روشهای سبکی میشوند. مطالعه و بررسی چنین نظریهای دربارۀ سبک باید براساس تعدادی از نظریات زبانشناسی مدرن، خصوصاً نظریات ارائهشده در تألیفات هالیدی[12]، پایهگذاری شود. وی اضافه میکند: تحلیل سبکی متن از نحو آغاز میشود (ساختار و طول جمله، نحوۀ سازماندهی اطلاعات، یعنی تمرکز و تکیه، ساختار و بسامد گروههای اسمی و فعلی که همان سبک اسمی یا فعلی است)؛ سپس، در سطح معنا و واژگان، ویژگیهای معنایی کلمات، واژهسازی و روشهای سبکی تا تجانس آوایی[13] و همصدایی[14] بررسی میشوند (Комиссаров, 2011: 198).
لازم است یادآور شویم که ارزیابی سبکی تفاوت انواع متون را نیز منعکس میکند: از قراردادی بودن و «شفافیت» متون علمیـفنی و استاندارد اطلاعاتی تا «عدم شفافیت» متون منحصربهفرد هر مؤلف. هر نویسندهای سبک مخصوص به خود را دارد و حتی در بعضی موارد، نویسنده سبکهای مختلفی را در آثار متفاوت خود ارائه میدهد. سبک نویسنده، درواقع، بیان خاص وی و برداشتهای ویژۀ او از وقایع و نحوۀ بیان آنها و به عبارتی دیگر، حال و هوای نویسنده در هنگام نگارش متن است. یک مترجم موفق، قبل از شروع ترجمۀ اثر، با مطالعۀ موردی دربارۀ آن اثر و شخصیت نویسنده و همچنین مطالعۀ چندین مورد از نقدهای نگاشتهشده دربارۀ اثر منتخب، و نیز توضیحات احتمالی خود نویسنده درخصوص آن، از سبک نویسنده و روحیات وی در آن اثر آگاهی مییابد. سپس، ضروری است با پژوهش در زبان مقصد، سبکی مشابه سبک خاص نویسنده در آن اثر را بیابد و با توجه به ویژگیهای آن سبک در زبان مقصد، ترجمه را آغاز کند. برای نمونه، اگر نثر مسجعی را ترجمه میکند، لازم است ابتدا آثار انتشاریافته از نثر مسجع را در زبانهای مبدأ و مقصد به حد کافی مطالعه کند. این کار باعث میشود لطایف و روح نثر مسجع را درک کند و بتواند آن را از زبان مبدأ پیاده و به زبان مقصد بازسازی کند. درواقع، میتوان گفت که سبک نویسنده تنها سبک مختص به او و نشاندهندۀ روحیات او نیست، بلکه او نمایندهای از یک ملت است و روحیات او در اصل حاکی از روحیات و فضای حاکم بر جامعه است.
مسئله مهم دیگر در ارائۀ ترجمهای ادبی توجه به فرهنگ است. میدانیم که در دوران مدرن، با رشد صنایع فرهنگی و تحولات جدید جهانی، حوزۀ فرهنگ هم دچار دگرگونی شده و فرهنگهای مختلف به سمت همگونی پیش میروند. در اینجا، اصل روابط فرهنگی بر محوریت صنایع فرهنگی استوار است که جزء مهم آن کتاب است. صنعتی که همیشه و همهجا در دسترس قرار دارد و مهمترین وسیلۀ ارسال پیام به شمار میرود. در این میان، ترجمه نقش بسیار مهمی ایفا میکند. آثار ادبی نمایانگر فرهنگ یک ملت هستند و عناصر فرهنگی یک کشور را میتوان در ادبیات آن جستجو کرد؛ بنابراین، ترجمۀ ادبی نقش مهمتری را نسبت به دیگر انواع ترجمه ایفا میکند. ویژگیهای فرهنگی هر ملت، در ترکیب با زبان آن، به شکل خاصی بیان میشوند که مترجم تیزهوش باید توانایی تشخیص آنها و انتقال درستشان را داشته باشد تا خوانندۀ ترجمه تصور درستی از ملت توصیفشده در اثر بیابد و بدون اشارۀ مستقیم به عناصر فرهنگی، از خلال جملات و انتخاب واژهها، با فرهنگ آن ملت آشنایی پیدا کند.
ماری اسنلـهورنبای، در همین زمینه، نقش پررنگی برای تفاوت فرهنگها در ترجمه قائل است، مسئلهای که مترجم را وادار میسازد علاوه بر دوزبانهبودن، «دوفرهنگه» نیز باشد. به نظر او، ویژگیهای فرهنگ عبارتاند از تخریب هنجارهای زبانی، که در متون ادبی امری عادی است، و استعاری بودن آنها، که امکان استفاده از تواناییهای بالقوۀ زبان را فراهم میکند؛ از همینرو، او دو اصطلاح جدید را بهعنوان ویژگیهای انتقال فرهنگی در هنگام ترجمه پیشنهاد کرده است: سنجش و چشمانداز. سنجش به معنای تعیین جهتگیری زبانی متن ازطریق انتخاب واژگان، روشهای سبکی و ساختارهای نحوی است. در ترجمه، بهتر است که سنجش متن مبدأ حفظ شود؛ البته موزونی فراوان متن ادبی، ارتباطات و تسلسلهای آن با متون دیگر و واحدهای زبانی این کار را بسیار دشوار میسازد. چشمانداز متن همان دیدگاههای گوینده، نویسنده یا خواننده است که براساس فرهنگ آنان، ارتباطشان با واقعۀ وصفشده و مکان و زمان ایجاد متن تعیین میشود. مترجم باید این نکته را در نظر بگیرد که در هنگام ترجمه، چشمانداز بهطور همیشگی تغییر مییابد (Комиссаров, 2011: 196).
بااینحال، در ترجمۀ بسیاری از آثار ادبی، نواقص فراوانی مشاهده میشود. برخی از این نواقص مربوط به درک مترجم و برخی دیگر مربوط به قدرت وی در انتقال دانستههایش است. مشکل اول با آشنایی بیشتر وی با زبان مبدأ قابلحل است و مسئلۀ دوم نیازمند اطلاعات کافی مترجم از زبان مقصد است. با اینکه بیشتر این اشتباهها در آثار ترجمهشده از زبان میانجی مشاهده میشوند، اما کم نیستند آثاری که مستقیماً و بدونواسطه ترجمهشدهاند، اما در آنها مشکلات اساسی فراوانی دیده میشود که حتی در بعضی موارد، موجب تخریب اثر و کاستن از ارزش آن شده است.
مترجم متن ادبی باید توانایی درک و انتقال صنایع ادبی، سبک، اصطلاحات خاص، اشاره به وقایع فرهنگی خاص کشور زبان مبدأ، نگاه نویسنده به هریک از قهرمانان و نوع گفتار آنان، بازی نویسنده با کلمات و... را داشته باشد و همین امر بر دشواری ترجمـة ادبـی مـیافزایـد. تکرارها، طنزهای نهفته در دل واژهها، نامهای گویا و لهجهها که در پس خود معرف شخصیت قهرماناند را نباید از یاد برد. همگی این موارد، در آثار ادبی روسی، نمودی آشکار دارند؛ بـرای نمونه، قهرمانان داستانهای چخوف، اغلب، نامهایی بـسیار گویـا دارنـد کـه بازتـاب روشـنی از شخصیت قهرمان به شمار میروند. مترجم آشنا به زبـان و ذهنیـت روسـی مـیتوانـد بـا یـک پانوشت، ذهن خواننده را بهسوی برداشتهای مـستندتر از اثـر هدایت کند (محمدی، 1391: 5).
حال، با توجه به موارد مطرحشده، به بررسی یکی از آثار ادبی ترجمهشده از زبان روسی به زبان فارسی میپردازیم که با توجه به ترجمۀ مستقیم اثر از زبان روسی و عدم دخالت زبان میانجی، وجود چنین اشکالها و نواقصی در ترجمه به دور از انتظار است. این اثر ادبی، با عنوان جزیرۀ سرخ، یک نمایشنامه از آثار بولگاکف[15]، نویسندۀ روس، است. در ابتدا، لازم است آشنایی مختصری با این نمایشنامه و نویسندۀ آن پیدا کنیم:
بولگاکف نمایش جزیرۀ سرخ را در قالب زندگی مردمی خیالی، به شکلی هنرمندانه و خلاق، به نگارش درآورده، قالبی برگرفته از سنت روزنامهنگاری قرن نوزدهم فرانسه که حتی در زمان بولگاکف کمی کهنه به نظر میرسیده و بازماندۀ سنت فرانسوی فِلِتون (مقاله فکاهی تنقیدی) در آغاز قرن نوزدهم بوده است. در قرن نوزدهم، روزنامههای پرتیراژ صفحهای اضافی، بهعنوان ضمیمه، در روزنامه به خواننده ارائه میدادند و در این صفحه، خارج از زبان و قواعد روزنامهنگاری، با زبان روزمره با مخاطب سخن میگفتند. بعدها، این صفحۀ اضافی، با خط برش، بهعنوان پاورقی به خواننده عرضه شد و پس از مدتی، بین خوانندگان جا باز کرد و موجب تفرج خاطر، هواداری خواننده و استمرار او در خواندن روزنامه شد. این ستون نوشتاری یا پاورقی، در مطبوعات فرانسه، پدیدهای برای دموکراتیزه کردن مطبوعات تلقی میشد که در آن، تعلق خاصی به سبک نگارش یا نوع نوشته، اعم از شعر، داستان، چیستان یا حتی پارههای طنزآمیز احساس نمیشد. بولگاکف نمایشنامة خود را به این ژانر روزنامهنگاری نزدیک کرد و در فضای انقلابزدة شوروی دهة 20، برای مردم عادی، نوعی سرگرمی ادبیـ فرهنگی ایجاد کرد. هدف وی ارتقای سطح زیباییشناسی اثر نمایشی، چه در شکل نوشتاری و چه در شکل اجرایی آن نبود. شاید بتوان گفت بولگاکف برآیند طنز فرانسوی نشئتگرفته از دوران طولانی انقلاب فرانسه را، در ژانر سادة نگارش فِلِتون، نوشتاری ساده و همهفهم برای مردم عادی یافت و آن را در تجربیات نمایشنامهنویسی خود به کار بست. اصولاً فِلِتون را با دو مؤلفه میتوان شناخت: یکی شکل داستان غیرواقعی (با ارائۀ تصویری مشخص) و دیگری شکل تحلیلی (تعمیم مشخص موقعیت).
این اثر جزء آثار دراماتیک و فانتزی نویسنده در اواسط دهة 20 میلادی است. آلکساندر سولژنیتسین[16]، یکی از معروفترین ادیبان روسیه، دربارۀ این نمایشنامه چنین میگوید: «جزیرۀ سرخ جزء آثار درخشان بولگاکف در دوران خاص سیاسی زمان خود بود. عنوان فرعی نمایشنامه و نیز فهرست درهموبرهم شخصیتهای آن واقعاً خندهآور است. این اثر، درواقع، تئاتری دوگانه است؛ یعنی تئاتر در تئاتر و بیان روح واقعی زندگی تئاتری؛ هر درامنویسی بهسادگی نمیتواند چنین اثری خلق کند و تنها فردی که بهطور ذاتی دوستدار تئاتر باشد این توانایی را خواهد داشت، درست مثل خود بولگاکف».
- تحلیل دادهها
حال که بهطور مختصر، با فضای موجود در اثر آشنا شدیم، میتوانیم بررسی ترجمۀ آن را آغاز کنیم؛ البته به دلیل مجال اندک این مقاله برای بررسی تمام اثر، تنها 30 صفحۀ ابتدایی ترجمه موردتوجه قرار گرفته و از میان اشکالهای موجود در این صفحات، تعدادی که برجستهتر و دارای اهمیت بیشتری بودهاند مطرح میشوند. علاوه بر جملات کوتاه یا عبارتهایی که در خلال اثر بدون ترجمه رهاشدهاند، میتوان جملات ترجمهشده را از طریق چند دستهبندی نقد کرد:
3ـ1. جملاتی که ترجمه نشدهاند
1)... Где-то слышна приятная и очень ритмическая музыка и глухие ненатуральные голоса (идет репетиция бала) Метелкин висит в небе на путаных веревках и поет:
ترجمه: از جایی نغمههای دلانگیز و ریتمیک که از دستگاهی پخش میشود به گوش میرسد (گویا تمرین باله در جریان است). متلکین از سقف با انبوهی از طناب آویزان است و آواز میخواند: (سپهران، 1393: 13)
2)... «любила я, страдала я,а он, подлец, сгубил меня..." День.
ترجمه: «عاشق شدم من، و... ولی رذل بود... منو نابودم کرد...» روز. (سپهران، 1393: 13).
3) …… посредине ее стоит вулкан, сделанный из горы, и изрыгает дым.
ترجمه: در وسط این صحنه کوه آتشفشانی دیده میشود که از آن دود خارج میشود. (سپهران، 1393: 24)
3ـ2. جملههایی که درست ترجمه نشدهاند
جملات کوتاه در زبان روسی گاه معانی خاصی دارند که تنها با توجه به موقعیت و شرایط بهکارگیری آنان و نیز پیشینۀ داستان، میتوان مقصود صحیح آنها را درک کرد. در مکالمات این نمایشنامه، تعداد زیادی از اینگونه جملات به چشم میخورد، اما در بسیاری از موارد، ترجمۀ کاملی از آنان ارائه نشده یا خود مترجم در درکشان دچار اشتباه شده است. در ادامه، به نمونههایی از این موارد اشاره میکنیم:
3ـ2ـ1. جملههایی که ازلحاظ معنا و مفهوم دچار اشکال کلی هستند
4) ...а в театр он почему-то священным долгом считает ходить даром.
جملۀ بالا به این صورت ترجمه شده است:
... همین که وارد تئاتر میشن، انگار خیریه باز کردیم، انتظار دارن مجانی باشه (سپهران، 1393: 14).
اما ترجمۀ صحیح و دقیق آن بهاینترتیب است:
... اما معلوم نیست چرا او رایگان به تئاتر رفتن را وظیفهای مقدس میداند.
همانطور که در نقد این نمایشنامه توسط سولژنیتسین بیان شد، در بسیاری از جملات زبان روسی و نیز توصیف فضا و موقعیت رویداد، میتوان شکل طنزگونه و خندهدار بیان را مشاهده کرد که بهطورحتم، برای بولگاکف اهمیت بسیار داشته است. او در تلاش بود تا در نمایشنامه عجیببودن همهچیز را در نظر خواننده بیاورد؛ لازم است که این نکته بهصورت صحیح در زبان مقصد منتقل شود تا خوانندۀ ترجمه هم همان تأثیر و برداشت را از متن ترجمهشده دریافت کند (توجه به مرز بسیار حساس بین ترجمۀ ارتباطی و ترجمۀ معنایی در نظریۀ نیومارک).
5) Геннадий. Ах, бандиты! Ладио, я им скажу (Телефон звенит. Не снимая трубки.) Никомуконтрамарок не даем. (Телефон умолкает.) Ступай. Метелкин. Слушаю. (Уходит.)
جملۀ «Не снимая трубки» در عبارت (5) بهصورت «گوشی را بر میدارد» برگردان شده است (سپهران، 1393: 16)، درحالیکه ترجمۀ صحیح آن «بدون اینکه گوشی را بردارد» است.
6) Телефон умолкает.
جملۀ (6) هم بهصورت «تلفن دوباره زنگ میزند» ترجمه شده است (سپهران، 1393: 16)، اما شکل صحیح آن «تلفن ساکت میشود» خواهد بود.
مثال دیگری از این نوع نارساییها در ترجمۀ جملۀ کوتاه زیر مشاهده میشود:
7) Метелкин. (вбегая). Чего изволите?
دواندوان وارد میشود (سپهران، 1393: 21).
در این عبارت، ترجمۀ جملۀ اصلی بهطور کامل حذف شده است.
ترجمۀ صحیح: (درحالیکه دواندوان وارد میشود، میپرسد). چه میفرمایید؟
8) Овладевая ролью
جملۀ بالا بهصورت «نمایشنامه را بهسرعت میگیرد» ترجمه شده (سپهران، 1393: 23)، درصورتیکه معنای صحیح این فعل «فراگرفتن» است و جمله به این شکل باید ترجمه شود: «همینطور که نقش را یاد میگرفت».
همانطور که در توضیحات اسنلـهورنبای دربارۀ سبک متن ادبی بیان شد، از نظر وی، تحلیل سبکی متن از نحو آغاز میشود و ساختار جمله اولین موردی است که وی دراینخصوص به آن اشاره میکند؛ بنابراین، ترجمۀ صحیح مسائل نحوی زبان مبدأ در زبان مقصد تأثیر بسزایی در انتقال سبک نوشتار مؤلف اصلی خواهد داشت.
9) Геннадий. Ну, что квакаешь, как попугай? Делай доклад.
جملۀ «Делай доклад»، در عبارت (9)، بهصورت «درست حرف بزن» ترجمه شده است (سپهران، 1393: 13)، درحالیکه ترجمۀ صحیح آن «گزارش بده» است.
بهعنوان مثالی دیگر، میتوان به ترجمۀ جملۀ زیر اشاره کرد که کاملاً نادرست است:
10) Геннадий. Сейчас отвалю. Червонцев пятьдесят, как этому гусю уже отвалил!.. Возьмешь, вырежешь...
فعلاً ولش کن، پول تو جیبمون نیومده میپره. بگیر ببرش... (سپهران، 1393: 15)
ترجمۀ صحیح: الان میدم. تازه پنجاهتا دهروبلی به این غاز دادم!... بگیر، نابودش کن...
همانطور که از مقایسۀ ترجمهها پیداست، افعال «отвалить» و «вырезать» کاملاً اشتباه به فارسی برگردانده شدهاند و همچنین، مترجم قسمتهایی از جملۀ مبدأ را اصلاً ترجمه نکرده و یا کاملاً اشتباه درک کرده است.
نمونۀ دیگری از اشتباه در درک فعل در ترجمۀ عبارت زیر مشهود است:
11) Метелкин. Горами хоть завались. Полный сарай.
یکعالمه مونده. کل انبار (سپهران، 1393: 22).
ترجمۀ صحیح: کوه که خیلی زیاده. تمام انبار پرشده از کوه.
تفاوت در ترجمۀ پیشنهادی و ترجمۀ ارائهشده در کتاب حاکی از آن است که قسمتهایی از جملات این عبارت و حتی معنای کلمات بهکاررفته در آن درست درک نشدهاند.
در ادامۀ عبارت بالا، مترجم در جملۀ زیر نیز دچار سوءبرداشت شده است:
12) Геннадий. Ну, так вот что: вели бутафору, чтобы он гору, которая похуже, в вулкан превратил.
خوب پس ما داریم چهکار میکنیم. کوههایی رو میاری که بیشتر بشه شبیه آتشفشانشون کرد (سپهران، 1393: 22).
ترجمۀ صحیح: خب پس ببین؛ به طراح صحنه دستور بده کوهی که از همه بدتر هست رو به آتشفشان تبدیل کنه.
نمونههای دیگری از بیتوجهی به ترکیب کلمات در جمله و در نظر نگرفتن معنای برخی از کلمات را میتوان در عبارتهای زیر مشاهده کرد:
13) Геннадий. Ох уж эти мне аллегории! Смотрите! Не любит Савва аллегории до смерти! Знаю я, говорит, эти аллегории! Снаружи аллегория, а внутри такой меньшевизм, что хоть топор повес
همین استعارهت من رو کشته. خوب توجه کن! ساوا تا سرحد مرگ از استعاره بدش میاد! این استعارهها رو بریز بیرون، عوضش تو این فضای خالیشده یک تبر آویزونکن (سپهران، 1393: 21).
ترجمۀ صحیح: وای باز این استعارهها رو تحویل من میدی! توجه کنید؛ ساوا در حد مرگ از استعاره بدش میاد. من میدونم این استعارهها چی میگن! از بیرون استعارهست، اما درواقع منشویسم غیرقابلتحمل و خفقانآور.
3ـ2ـ2. جملههایی که ازلحاظ نحوی درست درک نشدهاند
عمدۀ اشکالات این جملات ناشی از نداشتن درک درستی از شخص، شمار، حالت و نقش دستوری هر کلمه در جمله است که بعضاً با اشتباهات معنایی نیز توأم شدهاند.
14) Метелкин. Он весь дырявый, Геннадий Панфилыч. Намедни спустили, а сквозь него рабочих на колосниках видать...
... همین چند وقت پیش رفتم پایین، دیدم از میونش کارگرهای صحنه دیده میشن... (سپهران، 1393: 14).
شکل صحیح ترجمه به این ترتیب است:
... همین چند وقت پیش پایین آوردنش، که از بین سوراخهاش میشد کارگرهای روی صحنه رو دید... (منظور پایینآوردن پردۀ نمایش است).
15) Метелкин. Выдал я им жабы на "Горе от ума", а они вместо тряпок ими грим стирают.
ولی من یقههای اونها رو توی «بیچاره آن کس که گرفتار عقل شد» دیدم، اونها رو که همراه دستمالهای گریم میشورن (سپهران، 1393: 16).
ترجمۀ صحیح: من یقهها رو توی نمایش «امان از عقل» بهشون دادم، ولی اونا گریمشون رو، بهجای دستمال، با یقههاشون پاک میکنن.
در جملۀ (15)، علاوه بر ترجمۀ نادرست جمله، عنوان نمایشنامۀ معروف گریبایدف[17] نیز درست ترجمه نشده است.
16) А вот сами увидите. Я тут наговорил – идеологическая, идеологическая, а ну как идеологическая?... Главное горе, что и просмотреть-то ведь некогда... )Разбирает тетради).
خودت میبینی. من حالا گفتم ایدئولوژیکه، ایدئولوژیکه، فقط کافیه پیس از هر نظر ایدئولوژیک نباشه! ... یک جوری نگاش میکنه که دیگه هیچوقت... (دفترچهها رو بررسی میکند) (سپهران، 1393: 19) .
ترجمۀ صحیح: ... مشکل (مسئلۀ) اصلی اینجاست که وقتی هم برای بررسی ندارم...
نمونههای (17) و (18) هم قابلبررسیاند:
17) Геннадий. Вот оно! Не пито, не едено, а уже расходы начинаются! Смотрите, господин автор! Какой-то доход от вашей пьесы будет, еще неизвестно, да и вообще будет ли он? Да-с... Вулкан! А-а... без вулкана обойтись нельзя?
خوب! از حالا نه آب، نه غذا، خرجمون شروع شد! آقایون نویسنده، توجه داشته باشین، چهقدر خرج نمایشنامه میشه، هنوز معلوم نیست، آیا بشه آیا نشه. بله. آتشفشان بیدار شده! بدون آتشفشانی هم کارمون راه نمیافته (سپهران، 1393: 22).
ترجمۀ صحیح: بفرما! بدون هیچ آب و غذایی، از همینالان هزینهها داره شروع میشه! ببینید آقای نویسنده! هنوز مشخص نیست نمایشنامۀ شما چقدر درآمد خواهد داشت، شاید هم اصلاً درآمدی نداشته باشد. بله جناب... آتشفشان؟ آخ... نمیشه بدون آتشفشان انجامش داد؟
18) Дымогацкий. С неба мягко спускается банан и садится на Дымогацкого.
از آسمان موزی خیلی آرام پایین میآید و دیموگاتسکی بر آن مینشیند (سپهران، 1393: 24).
ترجمۀ صحیح: از آسمان، یک موز بهآرامی پایین میآید و روی دیموگاتسکی قرار میگیرد.
در عبارت زیر، که بهعنوان آخرین نمونه از ترجمۀ نمایشنامۀ جزیرۀ سرخ مورد ارزیابی قرار میگیرد، بهآسانی میتوان تفاوت در معنا، موقعیت و نیز فضای ایجادشده در ترجمه و تأثیر آن بر مخاطب فارسیزبان را مشاهده کرد:
19) Дымогацкий. Ах! Геннадий. Легче, черти, автора задавили!
نقشۀ ساده مؤلف رو نگران میکنه! (سپهران، 1393: 24)
ترجمۀ صحیح: آخ! گنادی. آرومتر، لعنتیها نویسنده رو له کردن.
شاید بتوان تمام این اشتباهات در ترجمۀ افعال و نیز کلمات دشوار را به نخواندن صحیح متن مبدأ و عدم برقراری ارتباط با آن توسط مترجم نسبت داد. همانطور که سالها پیش، ترجمهپژوهان موفقیت در ترجمه را منوط به یافتن پاسخ سه سؤال قبل از نوشتن متن مقصد دانستهاند:
- مؤلف چه گفته است؟
- چه چیزی را میخواسته با این نوشته بیان کند؟
- این موضوع را چطور بیان کرده است؟
سؤالاتی که علیرغم ظاهر سادۀ خود، میتوانند شاخص مهمی برای صحت تکتک جملات یک ترجمه باشند.
- بحث و نتیجهگیری
با توجه به مثالهای بسیار محدود بررسیشده از یک اثر ادبی و مقایسۀ آن با گفتهها و نظریات بزرگان علم ترجمه، میتوان بهراحتی بسیاری از کاستیها و نواقص موجود در ترجمه را به عدم اطلاع مترجمان از نظریهها و پیشنیازهای یک ترجمۀ موفق نسبت داد. این مسئله شاید ریشه در این برداشت اشتباه رایج در جامعه داشته باشد که مهارتداشتن در زبان خارجی را بهمعنای توانایی ترجمۀ آثار ادبی میداند، تصور اشتباهی که گاه، ترجمه را بهمعنای برگردان سادۀ لغتبهلغت فرض میکند و بهاینترتیب، به کسانی که آگاهی بسیار اندکی از علم ترجمه دارند، شجاعت میبخشد که آثار بسیار فاخر و باارزش نویسندهای مشهور را ترجمه کنند؛ درصورتیکه اگر ترجمه با استفادۀ صحیح از نظریات و حاصل تلاش، تجربه و اندیشۀ سالیان متمادی ترجمهپژوهان موفق جهان صورت پذیرد، بسیار شیواتر و شیرینتر خواهد بود و یقیناً تأثیری مشابه زبان مبدأ در جامعۀ زبان مقصد ایجاد خواهد کرد. لازم است که این مسئله، در طول دورههای آموزش زبانهای خارجی، بهطور مکرر به زبانآموزان یادآوری شود و اساتید گروههای آموزشی زبانهای خارجی نیز برنامهریزی جامعی انجام دهند تا با توجه بیشتر به پیشنیازها و دانشهای زمینهای در حوزۀ کار ترجمه و گنجاندن آن در برنامۀ آموزش ترجمه، مترجمانی حاذق و زبده را روانۀ بازار کار ترجمه کنند.
تعارض منافع
تعارض منافع ندارم.
[1]. literary translation
[2]. literal translation
[3]. free translation
[4]. Vvedensky, I.
[5]. Snell-Hornby, M.
[6]. translation Studies. An Integrated Approach
[7]. the Art of Translation
[8]. Savory, T.
[9]. Catford, J.
[10]. a linguistic Theory of Translation
[11]. Newmark, P.
[12]. Halliday, M.
[13]. alliteration
[14]. assonance
[15]. Bulgakov, M.
[16]. Solzhenitsyn, A.
نگاه کنید به:
https://Rushist.com/index.php/literary-articles/4110-bulgakov-bagrovyj-ostrov-analiz-a-solzhenitsyna
[17]. Griboyedov, A.
استناد به این مقاله: اسدی سنگاچین، زینب، شیخی جولاندان، ناهید. (1400). ترجمۀ متون ادبی از نظریه تا عمل؛ بررسی ترجمهای از زبان روسی . علم زبان، 8 (13)، 283-304. Doi: 10.22054/ls.2021.56359.1399
Language Science is licensed under a Creative Commons Attribution-Noncommercial 4.0 International License.