Document Type : Research Paper

Authors

1 Ph.D. Student in General Linguistics, University of Sistan and Baluchistan, Zahedan, Iran

2 Professor of General Linguistics, University of Sistan and Baluchistan, Zahedan, Iran

3 Assistant Professor of Iranian Languages, University of Sistan and Baluchistan, Zahedan, Iran

4 Associate Professor of General Linguistics, Ferdowsi University of Mashhad, Mashhad, Iran

Abstract

Based on linguistic typology approach and after analyzing the case-marking and agreement systems in (North and South) Bashāgardi according to Comrie (1978) and precise evaluation of findings according to the new theory of Zwart and Lindenbergh (2021), the present study aims to achieve a deeper explanation for those two systems’ function as well as the general alignment pattern of this dialect. In this regard, the research data has been gathered by interviewing ten native speakers, and then has been analyzed. According to the first findings, (North and South) Bashāgardi case-marking and agreement in non-past tense belong identically to the dominant and major pattern of (complete) accusative pattern, and in the past obey the dominant and shifting pattern of split-ergative or (complete) ergative pattern. Explanation of findings reveals that (North and South) Bashāgardi’s general alignment system uses the reverse and identical patterns in non-past and past tenses, respectively. Moreover, conditioned by the two categories of transitivity and tense, as the mirrors of inter-domain interrelations, these two language varieties exploit identical recessive and shifting alignment patterns in those two tenses as well, for which the appropriate explanations has been presented. 

Keywords

  1. مقدمه

بَشاگَردی (بَشْکَردی) از گویش­های ایرانی غربیِ جنوبی و با بیشترین رواج در شهرستان بَشاگَرد است. این گروه/خانوادۀ گویشیِ در معرض خطر، سه زیرشاخۀ شمالی، جنوبی و گونه­های خارج از جغرافیای بشاگرد را دربرمی­گیرد که با وجود اختلافات واژگانی و آوایی، مشخصه­های بنیادین نحوی، ساختواژی و واجیِ یکسان دارند (Skjærvø, 1988).

برپایۀ تحلیل داده­های تجربی گسترده، رهیافت رده­شناسی زبان می­کوشد تا از رهگذر تعیین دامنۀ تنوعات بینازبانیِ ممکن در کاربرد الگوهای ساختاری گوناگون، به همگانی­های زبان بشری دست یابد و «الگوی انطباق/تراز»[1] از مهم­ترینِ آن الگوها و در کانون مطالعات رده­شناختی کنونی است (Song, 2018). بنیان «رده­شناسی انطباق»[2] بر تعیین و تبیین نقش/رابطۀ دستوریِ سه موضوعِ بنیادینِ اسمی (کنشگر/فاعل فعل متعدی (A)، مفعولِ مستقیمِ فعل متعدی (O/P)، و فاعل فعل لازم (S)) با گزارۀ فعلی استوار است (Bickel and Nichols, 2008؛ Tallerman, 2015).[3] برای تعیین این نقش­ها و بازنمایی/رمزگذاریِ/صورت­بندیِ متمایزِ این موضوع­ها، زبان­های دنیا از الگوهای گوناگونِ ساختواژی، نحوی یا هر دو بهره می­گیرند (Creissels, 2008: 4; Tallerman, 2015: 189) که تفاوت­های بینازبانی آشکار دارند (Croft, 2003: 143). به­بیان دقیق­تر، فرایند واژـ­نحویِ انطباق چهار سازوکار حالت­نمایی (گروه اسمی)[4]، مطابقه (فعلی)[5] (=مطابقت[6]، نمایه­سازی[7])، آرایش واژگانی، و کاربرد حروف­اضافه را دربرمی­گیرد که براساس بازنماییِ روابط S/A/O در زبان­های مختلف، الگوهای گوناگون انطباق را تعیین و تبیین می­کنند (Ghomeshi, 2018).

نخستین­بار دیکْسون[8] (1968)، کامری[9] (1973)، و پلانْک[10] (1979) به­ترتیب، اصطلاحات «الگو»، «نظام»، و «انطباق» را برای بازنمایی «ساختار موضوعیِ» جمله­ها، یعنی شیوۀ رمزگذاریِ روابط دستوریِ S/A/O به­کار گرفته­اند. بنابراین، پیدایش نظریِ این اصطلاحات، ریشه در مطالعۀ مفاهیم ساختار موضوعی و نقش­های دستوری دارد. در آغازِ معرفیِ مفهومِ انطباق در دهۀ 1970، پژوهش­های این حوزه بر تفاوت­های رده­های انطباقیِ «فاعلی-مفعولی»،[11] «فاعلی-کُنایی»،[12] و «کُنایی-مطلق»[13] از دیدگاه رده­شناسیِ انطباقِ کلاسیک متمرکز بوده ­است که پنج ردۀ اصلی را برای الگوهای انطباقِ بینازبانی تعیین می­کند (جدول 1). کامری (1978) این رده­بندی پنج­گانه را برای نظام­های حالت­نمایی و تنها براساس پارامتر حالت­نماییِ تصریفی پیشنهاد نموده و دیکسون (1979) بنیان تعیین انطباق را از حالت­نمایی تصریفی به اضافه­نمایی، مطابقۀ فعلی و آرایش واژگانی گسترش داده است.

جدول 1. رده­های پنج­گانۀ انطباق در رده­شناسی کلاسیک (کامری، 1978)

ردیف

نام رده

خصوصیات رمزگذاری

الگوی بازنمایی

1

خنثی[14]

سه موضوع/نقشِ نحوی، رمزگذاری یکسان دارند

S=O=A

2

(فاعلی-)مفعولی

رمزگذاری O متفاوت با S و A است

S=A¹O

3

کُنایی(-مطلق)

رمزگذاری A متفاوت با S و O است

S=O¹A

4

سه­بخشی[15]

سه موضوع/نقشِ نحوی، رمزگذاری متمایز دارند

S¹O¹A

5

غیرفاعلی دوگانه[16]

رمزگذاری S متفاوت با A و O است

S¹O=A

نظامِ حالت­نمایی، تنوعاتِ ساختواژیِ موضوع­ها/نقش­های دستوریِ S/A/O را براساس نوعِ رابطۀ نحوی­ـ­معناییِ آنها با هسته­هایشان (فعل/اسم/ضمیر/حرف­اضافه) تعیین می­کند که اغلب با تکواژهای وابستۀ حالت­نما بازنمایی می­گردند (Blake, 2004؛ Primus, 2011). در­واقع، الگوهای حالت­نمایی براساس (نا)همسانیِ حالت­نماییِ S/A/O تعیین می­گردند (Bickel and Nichols, 2008) و تنها وجه تمایز آنها، شیوۀ بازنمایی انطباقِ S/A/O و (نا)همسانیِ حالت­نماهای آنهاست (Tallerman, 2015: 196).

نظام مطابقه نیز ناظر بر ارجاع متقابلِ فعل و یکی از موضوع­های S/A/O است که
به­صورت ساختواژی و معمولاً با یک پسوند مطابقه­نمای برخوردار از شخص، شمار و جنسِ متناظر با آن موضوع، روی فعل بازنمایی می­گردد. پس، الگوی مطابقه رفتار (نا)همسانِ سه موضوع مزبور در تواناییِ انگیزشِ ساختواژیِ مطابقه روی فعل را بازنمایی می­کند و معیار دیگری در تعیین الگوی انطباق در زبان­هاست (Siewierska, 2003).

پیداست حالت­نمایی و مطابقه دو سازوکار ساختواژیِ بسیار همبسته در بازنماییِ الگوی انطباق، و دارای کارکرد تقریباً یکسان در صورت­بندیِ ساختواژیِ نقش­های دستوری S/A/O هستند (دبیرمقدم، 1392: 527). در تأیید این یگانگی کارکردی، کامری (1978: 338) حالت­نمایی با حالت­نماها و به­کمک مطابقۀ فعلی را جلوه­های متفاوت از فرایند یکسانِ حالت­نمایی ساختواژی می­داند. بنابراین، نظام مطابقه نیز همان پنج الگوی کلیِ بینازبانیِ ممکن برای نظام حالت­نمایی (جدول 1) را دارد و هرکدام از آنها، می­تواند معیار تعیین الگوی دیگری باشد. البته، به­کارگیریِ الگوهای واژـ­ نحویِ یکسان، لزوماً به­معنای بهره­گیریِ دو زبان از الگوهای انطباق یکسان نیست. زیرا روابط دستوری در همۀ زبان­ها تجلی یکسان ندارد و حتی، زبان واحد می­تواند برای رمزگذاری موضوع­های یکسان در دو نظام دستوریِ مختلف، الگوهای انطباق متفاوتی را به­کار گیرد (Palmer, 1994). با­این­حال، زبان­ها معمولاً سه رابطۀ دستوریِ S/A/O را در نظام­های دوشقی بازنمایی صوری می­کنند و بازنماییِ نظام­مند و متمایزِ هر سه یا هیچ­کدام از آنها، در کمتر زبان­هایی مشاهده می­شود (Farrell, 2005: 44-45).

امروزه پنج ردۀ کلاسیک در نظام­های بازنمایی S/A/O (جدول 1) را الگوها/رده­های اصلیِ انطباق می­نامند. زیرا در هر رده، شیوۀ بازنماییِ موضوعِ S بر موضوع­های A/O منطبق/تراز می­گردد (Creissels, 2008: 4-6). به­علاوه، هر زبان همواره از یک الگوی انطباقِ غالب بهره می­گیرد، ولی در بافت­های دستوری خاص، زبان­ها دچار تناوب/تغییر در الگوی انطباق می­شوند، و به­صورت همزمان، از دو ردۀ انطباقی متفاوت استفاده می­کنند (Comrie, 1978؛ Palmer, 1994). با کنکاش در الگوهای اصلی انطباق، پژوهشگران سه الگوی انطباقِ تناوبی یا «نظام گسسته»[17] را شناسایی کرده­اند که می­توانند همزمان در زبانس یافت شوند:

  • ردۀ آمیخته/سیّال/معناشناختی/پویا[18]: بینابینِ رده­های مفعولی و کُنایی است که به­دلیل ملاحظات معناشناختی، S گاه یکسان با A (Sa=A≠O)، و گاه یکسان با O (So=O≠A) بازنمایی می­شود (Farrell, 2005: 45)؛
  • ردۀ کُناییِ گسسته[19]: به­دلیل یکی یا آمیخته­ای از شروطِ «ماهیت معنایی فعل»، «ماهیت معناییِ موضوع­ها»، «زمان/نمود دستوری، وجه»، و «نوع دستوری بند»، رمزگذاریِ A متناوب می­شود (Dixon, 1994)؛
  • ردۀ لازمِ گسسته[20]: در شرایط دستوری یکسان، افعال لازم به دو یا چند رده با خصوصیات انطباقی متفاوت تقسیم می­شوند.

با کشف این الگوهای تناوبی، ناکارآمدیِ رده­شناسی کلاسیک در تحلیل دقیق الگوهای انطباق بیشتر نمایان شد که نظام انطباق را صرفاً محدود به یک رده می­داند (Deal, 2016). بنابراین، رده­شناسان با تمرکز بر شیوۀ عملکرد و دامنۀ تنوعاتِ الگوهای انطباقِ تناوبی، نظریۀ انطباق کلاسیک را بازنگری کردند. در مفهوم نوین خود، الگوی انطباق، اصطلاحی پوششی و ناظر بر شیوۀ رمزگذاریِ راهبردهای حالت­نمایی، مطابقه، آرایش واژگانی، کاربرد حروف­اضافه و بازنمایی الگوی انطباق نیز، تابعی از بازنمایی این چهار راهبرد است که برای هدفِ واحد به­کار می­روند (Bardagil and Lindenbergh, 2018). براساسِ بررسی نقادانۀ دیدگاه­های رده­شناختیِ پیشین و کارآمدتر از دیگران، زوارْت و لینْدِن­بِرگ[21] (2021) نظریۀ بازنگری­شدۀ «انطباق تمامیت»[22] را برپایۀ کامری (1978) ارائه کرده­اند (جدول 2).

 

جدول 2. رده­های هفده­گانۀ انطباق در رده­شناسی نوین (زوارْت و لینْدِن­بِرگ، 2021)

ردۀ کلی

روابط شرکت­کننده در فرایند

بازنمایی

ردۀ انطباق

کامل

ST/SI/O

ST=SI=O

یکسان (خنثی)

ST=SI≠O

مفعولی

ST≠SI=O

کُنایی

ST=O≠SI

لازم

ST≠SI≠O

سه­بخشی

ناقص

تنها ST/SI

ST=SI

فاعلی

ST>SI

فاعلیِ متعدی

ST<SI

فاعلیِ لازم

تنها SI/O

SI=O

مطلق

SI>O

مطلقِ لازم[23]

SI<O

مطلقِ متعدی[24]

تنها ST/O

ST=O

متعدی

ST>O

متعدیِ فاعلی

ST<O

متعدیِ مفعولی[25]

تنها ST

 

کُناییِ محدود[26]

تنها SI

 

لازمِ محدود[27]

تنها O

 

مفعولی

این نظریه برپایۀ دو سؤال/پارامتر اصلی استوار است: نخست اینکه آیا فرایند دستوری بر همۀ موضوع­های فاعل لازم (SI)، فاعل متعدی (ST)، و مفعول (O) اِعمال می­شود یا بر زیرمجموعه­ای از آنها؛ و دوم اینکه در صورت مثبت­بودن پاسخ سوال نخست، آیا آن فرایند روی SI، ST، و O تحقق عینیِ یکسان می­یابد یا متفاوت. سؤال نخست با تمرکز بر مفهوم «تمامیت»، راهبردهای بازنماییِ الگوهای حالت­نمایی و مطابقه را به دو دستۀ کلیِ «کامل»[28] (پاسخ مثبت) و «ناقص»[29] (پاسخ منفی) تقسیم می­کند. سؤال دوم نیز سه رابطۀ = «یکسان»، ≠ «متفاوت»، و < «نشانداریِ ساختواژیِ بیشتر» را در تحقق عینی فرایندهای دستوری تعیین می­کند. با تجمیع دو پارامتر و به­طور­کلی، این نظریه هفده الگوی انطباقِ ممکنِ بینازبانی را فرارو می­نهد: پنج الگوی انطباق کلاسیک (راهبردهای کامل)، و دوازده الگوی تناوبی (راهبردهای ناقص). بنابراین، نظریۀ نوین رده­شناسیِ انطباق با اتخاذ رویکرد فازی و پیشنهاد هفده راهبرد برای بازنمایی الگوی انطباق بینازبانی، از کفایت تبیینی کاملاً برتری نسبت به نظریۀ کلاسیک و پنج­امکانیِ کامری (1978) در تبیین همۀ الگوهای انطباقی ممکن برخوردار است.

با هدف پرکردن یک خلأ پژوهشیِ اساسی در گویشِ کمتر مطالعه­شدۀ بَشاگَردی، این جستار می­کوشد با تحلیل الگوهای حالت­نمایی و مطابقه در بَشاگَردیِ شمالی (NB) و بَشاگَردیِ جنوبی (SB) براساس نظریۀ رده­شناختیِ کلاسیک کامری (1978) و سپس، ارزیابیِ یافته­ها براساس دیدگاه نوینِ زوارْت و لینْدِن­بِرگ (2021) با عنوان «رده­شناسی انطباق تمامیت»[30]، به تبیین رده­شناختی جامع و عمیقی از عملکرد الگوی کلی انطباق در این گویش دست یابد. بنابراین، هدف اساسی این کاوش، پاسخ­ علمی به این پرسش­هاست: 1ـ نظام­های واژـ نحویِ حالت­نمایی و مطابقۀ بَشاگَردی کدام ویژگی­های رده­شناختی را نشان می­دهند؛ 2ـ در سطح ساختواژه­ـ ­نحو، الگوی کلیِ رده­شناسیِ انطباق در بَشاگَردی کدام است؟

  1. پیشینه پژوهش

گِرشِویچ[31] نخستین پژوهش­های بَشاگَردی را در دهۀ 1960 به دنیای مطالعات زبان­شناختی عرضه نمود. با این حال، شمار و گسترۀ مطالعات بَشاگَردی هنوز غنای چندانی ندارد و جای بررسی­های رده­شناختی در آنها خالی است. بنابراین، تنها پژوهش­هایی مرور می­گردد که به هدف مطالعۀ حاضر نزدیک­اند. صدیقی­نژاد (1389) بدون ارائۀ هرگونه تحلیل رده­شناختی برای نظام­های حالت­نمایی و مطابقه، حالت­های فاعلی، مفعولی و کُنایی را برای اسم در بَشاگَردیِ جنوبی برشمرده و با فارسی مقایسه می­کند. صدیقی­نژاد و همکاران (1394) نیز امکانات دستگاه­های ضمایر و حالت در بَشاگَردیِ جنوبی را فارغ از رویکرد رده­شناختی، توصیفِ همزمانی می­نمایند.

براساس این پیشینۀ فقیر، تاکنون هیچ پژوهش رده­شناختی دربارۀ الگوهای حالت­نمایی و مطابقۀ بَشاگَردی صورت نگرفته­است، و پژوهش حاضر علاوه بر تعیین برخی از گرایش­های رده­شناختی بنیادین در این گروه گویشی، بستر مناسبی را برای پیشبرد مطالعاتِ رده­شناختیِ زبان­ها و گویش­های ایرانی فراهم می­سازد.

  1. روش

با تلفیق روش­های کتابخانه­ای و میدانی، نخست همۀ منابع در دسترسِ مربوط به رده­شناسی الگوی انطباق زبانی به­دقت گزینش، مطالعه، و یادداشت­برداری شده، و در راستای اهداف پژوهش، یکصدوهشتادوپنج جمله و ساختار هدفمند براساس مبانی نظریِ آن منابع، انتخاب گردیده­ است. سپس با حضور در جامعۀ زبانی هدف، داده­های پژوهش از هفت گویشور مرد و سه گویشور زنِ بومیِ بی­سواد و ساکن دائم در روستاهای اَشْکان و ایرَر (بَشاگَردیِ شمالی) و گِرَهْوِن و دِرَنْگ­مَدو (بَشاگَردیِ جنوبی) گردآوری شده­ است. در پایان و پس از آوانویسی داده­ها، ساختارهای هدفمند به­شیوۀ توصیفی­ـ­تحلیلی و براساس نظریه­های مورد استناد، به­دقت تحلیل گردیده و بنا به ضرورت، از شم زبانیِ یکی از نگارندگان و بازبینی با گویشوران باسواد نیز استفاده شده ­است.

  1. یافته‌ها

برای تحلیل رده­شناختی الگوی انطباق در بَشاگَردی بر پایۀ تحلیل نظام­های حالت­نمایی و مطابقه، نخست بایستی نظام ضمایر شخصیِ آن معرفی گردد که تمایزات ساختواژی در نقش­های متفاوت دستوری را آشکارتر بازنمایی نموده، و ابزار کارآمدی در تعیین سازوکارهای حالت­نمایی و مطابقۀ این گویش را به­ دست می­دهند.

4ـ1. نظام ضمایر شخصی در بَشاگَردی

بَشاگَردی از دو دسته ضمایر شخصیِ آزاد و وابسته، و شش صورتِ ساختواژی متمایز در هر دسته برای دو امکان شمار و سه امکان شخص، بهره می­گیرد، گرچه هر دسته توزیع و رفتار واژـ­نحویِ خاص خود را دارد.

ضمایر آزاد که با صورتِ ساختواژیِ ثابت، همواره جایگزینِ موضوع­های S/A/O
می­شوند، کارکرد موضوعی (موضوع­نمایی) دارند و در ساختارهای بی­نشان، القاکنندۀ خوانش تقابلی/ تأکیدی در سطح کلام­اند (جدول 3).

جدول 3. ضمایر شخصی آزاد در بَشاگَردی

بَشاگردی جنوبی

بَشاگردی شمالی

 

جمع

مفرد

جمع

مفرد

شمار

شخص

yama(h)

me(n)

mo(n)

اول شخص

šoma(h)

to(y)

šomā

to

دوم شخص

oyan ~ owan

o(yok)

āwon

ā[32]

سوم شخص

ضمایر وابستۀ بَشاگَردی، «پسوندهای مطابقه»[33] و «واژه­بست­های ضمیری»[34] را دربرمی‌گیرد که ویژگی­های واژـ­نحوی متمایز دارند. پسوندهای مطابقه با میزبان­گزینیِ کاملاً محدود، همواره تنها به­صورت پسوندی و بلافصل، به ستاک (غیر)گذشتۀ افعال لازم و متعدی می­پیوندند. آنها همان پسوندهای مطابقۀ فاعلی و مفعولی­اند که در ساختارهای بی­نشان، ضمن القای خوانش غیرتقابلی/غیرتأکیدی، مشخصه­های مطابقتِ شخص، شمار و حالت موضوع­های S/A/O را از طریق راهبرد شناسه­افزایی روی ستاک فعل، رمزگذاری نموده و کارکرد مطابقه­نماییِ مستقیم دارند (جدول 4).

 

 

جدول 4. پسوندهای مطابقۀ فاعلی و مفعولی در بَشاگَردی

بَشاگَردی جنوبی

بَشاگَردی شمالی

 

جمع

مفرد

جمع

مفرد

 

گذشته

غیرگذشته

گذشته

غیرگذشته

گذشته

غیرگذشته

گذشته

غیرگذشته

 

-om

-om ~ -am

-in

-in

-in

-(i)n

-om

-om ~ -am

اول شخص

-āhn(te)

-ahn(te) ~

-āhn(te)

-u

-e

-ie

-ie

-i

-i ~ -y

دوم شخص

-ehn(t)

-ehn(t)

-e(t)

-en(d)

-en(d) ~

-an(d)

-e(t) ~ -u

سوم شخص

واژه­بست­های ضمیریِ بَشاگَردی با ویژگیِ میزبان­گزینیِ آزاد، از دو کارکرد متمایز در ساختارهای بی­نشان برخوردارند: در کارکرد معنایی و غالب، آنها واژه­بست موضوعی­اند[35] (Spencer and Luís, 2012: 24)؛ زیرا جایگزینِ غیرتقابلی برای موضوع­های مفعول مستقیم، مفعول غیرمستقیم، و مالک می­شوند. آن­گونه که موضوعِ O را به­صورت واژه­بست مفعولی، پس از پسوندهای مطابقۀ فاعلی روی ستاک فعل غیرگذشتۀ متعدی بازنماییِ غیرتقابلی می­کنند. همچنین، با میزبان­گزینیِ حرف­اضافه و اسم، به­ترتیب موضوع­های مفعول غیرمستقیم و مالک را به­ترتیب به­صورت واژه­بست مفعولی و واژه­بست مِلکی بازنماییِ غیرتقابلی می­کنند. در کارکرد نحوی و مغلوب، این عناصر واژه­بست مطابقه­اند[36] (Spencer and Luís, 2012: 50)؛ زیرا در ساختارهای گذشتۀ متعدی، مشخصه­های مطابقتِ شخص، شمار و حالت دستوریِ متناظر با A را به­کمک راهبرد «مضاعف­سازی واژه­بست»[37] روی میزبان­های نحوی گوناگون رمزگذاری می­کنند و کارکرد مطابقه­نماییِ غیرمستقیم دارند. از آنجا که این عناصر در کارکردهای دوگانۀ خود، به­طور یکسان به موضوع­های غیرفاعلی ارجاع می­دهند (ن.ک. 4ـ2ـ2ـ2)، پژوهش حاضر آنها را «واژه­بست­های غیرفاعلی»[38] می­داند (جدول 5).

جدول 5. واژه­بست­های غیرفاعلی در بَشاگَردی

بَشاگَردی جنوبی

بَشاگَردی شمالی

 

جمع

مفرد

جمع

مفرد

 

شمار

شخص

=(a)n

=(o)m

=mo(n)

=(o)m

اول شخص

=(o)x

=(e)t

=to(n)

=(e)t

دوم شخص

=(e)š

=(e)h

=šo(n)

=i

سوم شخص

4ـ2ـ نظام­های حالت­نمایی و مطابقۀ بَشاگَردی

به­دلیل فقر ساختواژی، گرایش غالبِ بَشاگَردی در ساختارهای بی­نشان، عدم بازنماییِ تمایزاتِ حالت­نماییِ ساختواژی روی موضوع­های اسمی کامل و ضمایر شخصی آزاد در جایگاه­های دستوریِ S/A/O است؛ یعنی تمایزات حالت­نماییِ آشکارِ آن موضوع­ها خنثی شده ­است و تغییرِ نقش دستوری، سبب انگیزش تکواژهای حالت­نمای متمایز روی آنها نمی­گردد. با­ این ­حال، در برخی ساختارهای مغلوب بَشاگَردی، ردی از حالت­نمایی ساختواژیِ آشکار برای O برجای مانده ­است و در ساختارهای دارای ضمایر وابسته نیز تمایزات حالت­نمایی، تحقق واژـ­ نحوی تقریباً آشکار دارد. همچنین، متأثر از ویژگی «گذرایی فعل»[39]، نظام مطابقۀ بَشاگَردی در ساختارهای بی­نشان، ماهیت دوگانۀ (غیر)مستقیم دارد. افعال(غیر)گذشتۀ لازم و افعال غیرگذشتۀ متعدی، به­کمک راهبرد شناسه­افزایی (انگیزشِ پسوند مطابقه)، با فاعل ساختاری (S/A) مطابقۀ مستقیم می­کنند. در­برابر، افعال گذشتۀ متعدیِ به­کمک راهبرد مضاعف­سازی واژه­بست (افزودن واژه­بست مطابقه) با کنشگرِ A مطابقۀ غیرمستقیم دارند. البته در هیچ زمانی،[40] امکان به­کارگیری راهبرد مضاعف­سازی واژه­بست توسط مفعول (غیر)مستقیم وجود ندارد. بنابراین، الگوی مطابقۀ بَشاگَردی در زمان غیرگذشته، (فاعلی­ـ) مفعولی، و در زمان گذشته، کُنایی(ـ­مطلق) است. در­ واقع، ماهیت دوگانۀ نظام مطابقه در بَشاگَردی، معیارِ تعیین­کنندۀ نظام حالت­نماییِ این گویش است و همبستگیِ سازوکارهایِ مطابقه و حالت­نمایی را آشکارا بازتاب می­دهد. البت،ه به­منظور تحلیل رده­شناختیِ نظام­مندترِ حالت­نمایی و مطابقه، باید همۀ ساختارهای زبانی ممکن در بَشاگَردی را به­دقت تحلیل نمود. این راهبرد ضمن فراهم­ساختنِ تعمیم نظریِ لازم برای تحلیل داده­ها، بنیان یافته­ها را برپایۀ تحلیل طیف گسترده­تری از ساختارهای ممکنِ زبانی می­گذارد که از بدیهیاتِ رویکرد رده­شناسی زبان است.

4ـ2ـ1. نظام­های حالت­نمایی و مطابقۀ بَشاگَردی در زمان غیرگذشته

4ـ2ـ1ـ1. حالت­نمایی

  • (NB) a. /hasan alān           a-y-e/

«حسن الان می­آید.»

  1. /hasan sabāh a-forueš-e=šo/

«حسن فردا می­فروشدشان.»

  1. /bāša, mon (ey)         hasan        a-šuer-om/

«باشد، من حسن را تنبیه می­کنم (تحت­الفظی: می­شویم.»

  1. /āxer-i bāwā ey           hasan        a-koš-e/

«آخرش، بابا حسن را می­کُشد.»

 (SB) e. /koterk-an          i-vaxt           a-m-p-ehn/

«بچه­ها الان نمی­آیند.»

  1. /koterk-an a-zan-ehn=ox/

«بچه­ها می­زنندتان.»

  1. /men (ba) koterk-an    a-m-bin-in/

«من بچه­ها را نمی­بینم.»

  1. /men ba koterk-an        hawār-e    xo     a-bar-in/

«من بچه­ها را با خودم می­بَرم.»

موضوع­های hasan و koterk-an در نقش­های دستوریِ S (a,e1) و A (b,f1)، فاقد تمایزات حالت­نماییِ ساختواژیِ آشکارند. در برابر آن، در نقش دستوریِ O، آنها به­صورت اختیاری (c,g1) یا اجباری (d,h1)، حالت دستوریِ خود را با پذیرفتن پیش­اضافۀ مفعول­نما (ey/ba)، آشکارا بازنمایی می­کنند.[41] بنابراین، نظام حالت­نمایی بَشاگَردی در زمان غیرگذشته، از ردۀ (فاعلی­ـ) مفعولی (رده­شناسی کلاسیک) یا الگوی (کاملِ) مفعولی
(رده­شناسی نوین) پیروی می­کند که براساس آن، موضوع­های فاعلیِ S و A حالت مستقیم/فاعلی/بی­نشان، و در تقابل با آنها، موضوعِ O حالت غیرمستقیم/مفعولی/نشاندار دارد. با ­این ­حال، ارزیابیِ این یافته برپایۀ توزیع و رفتار ضمایر وابسته نیز بایسته است
(نمونه­های 2).

  • (NB) a. /to a-xwas-i(a-xwar-i=šo)/

«تو می­خوابی(می­خوریشان)؟»

 (SB) b. /men       a-n-ray-n(a-m-bin-in=ox)/

«من نمی­روم (نمی­بینمتان).»

ضمایر وابسته تنها در صورتی کارکرد مطابقه­ای دارند که بتوانند در ساختارِ واحد، با موضوع هم­مرجعِ خود همایند شوند (Spencer and Luís, 2012: 136). بنابراین، ضمایر وابستۀ -i (a2) و -(i)n (b2) که به­ترتیب با موضوع­های هم­مرجعِ to و men (فاعل­های ساختاری) همایند شده­اند و با آنها در تنوع آزادند، کارکرد مطابقه­ای دارند و به­ طور مشخص، پسوندهای مطابقۀ فاعلی­اند. در برابر آن، ضمایر وابستۀ =šo (a2) و =ox (b2) که فاقد موضوع­های هم­مرجعِ همایند (موضوع­های مفعولی) در ساختار واحد، و با آنها در توزیع تکمیلی­اند، کارکرد موضوعی دارند و به­طور مشخص، واژه­بست مفعولی­اند. بدان معنا که برخلاف موضوع O، موضوع­های فاعلیِ S و A در شواهد 2، به ­طور یکسان سبب انگیزشِ پسوندهای مطابقۀ فاعلیِ همانند روی فعل ساختار می­گردند. بنابراین، به ­لحاظ نظری، موضوع­های S و A و پسوندهای مطابقۀ هم­مرجعِ آنها حالت یکسانِ فاعلی، ولی موضوع­های O و واژه­بست­های هم­مرجعِ آنها، حالت مفعولی دارند. در­نتیجه، تحلیل رفتار ضمایر وابسته نیز الگوی غالب «(کاملِ) مفعولی» را برای نظام حالت­نماییِ غیرگذشتۀ بَشاگَردی تعیین و تأیید می­کند. آن­گونه که موضوع­های فاعلی (S/A) با انگیزش پسوندهای مطابقۀ فاعلی یکسان روی فعل ساختار (a, b, e, f1؛ a, b2)، حالت یکسانِ فاعلی/مستقیم دارند، ولی موضوع O با پذیرش پیش­اضافۀ حالت­نما (ey/ba) (c, d, g, h1)، یا عدم نشاندارسازی فعلِ ساختار (c, d, g, h1)، حالت مفعولی/غیرفاعلی دارد (نمودار 1).[42]

 

 

نمودار 1. الگوی حالت­نماییِ بَشاگَردی (غیرگذشته)

فاعل لازم (S)

 

فعل

فاعل متعدی (A)

مفعول (O)

فعل

حالت­نمایی فاعلی

حالت­نمایی مفعولی

 

4ـ2ـ1ـ2. مطابقه

  • (NB) a. /mo n-ā-y-ā-m                                       ā-tie/

«من آنجا نمی­آیم.»

  1. /mon ey hasan        a-bar-om               kel       xwa/

«من حسن را با خودم می­بَرم.»

  1. /mo xwa a-šuer-om=i/

«من خودم می­شویمش.»

(SB) d. /men        a-m-p-in                ba        o-ha/

«من به آنجا نمی­آیم.»

  1. /me ba hasan     bun      xoy      a-bar-in/

«من حسن را با خودم می­بَرم.»

  1. /men xoy a-bar-in=eh/

«من خودم می­بَرمش.»

در شواهد 3، موضوع­های mo(n) و me(n) در نقش­های دستوریِ S (a, d3) و A (b, c, e, f3)، به­کمک راهبرد شناسه­افزایی؛ یعنی افزودن پسوندهای مطابقۀ فاعلیِ یکسان
(-(o)m و -in)، با فعل ساختار مطابقۀ مستقیم نموده­اند. در برابر آن، موضوع hasan در نقش دستوریِ O (b, e3)، توانایی انگیزشِ مطابقۀ مستقیمِ پسوندی روی فعل ساختار را ندارد و بدون مطابقه است. در­ واقع، از شواهد بی­نشانِ 1، 2 و 3 پیداست در بَشاگَردی، آرایش غالب برای پیوستنِ ضمایر وابسته به انتهای ستاک افعال غیرگذشتۀ متعدی، به­صورت «واژه­بست مفعولی­ـ­پسوند مطابقۀ فاعلی» است (ن.ک. b, f1؛ a, b2؛ c, f3). در­نتیجه، واژه­بست مفعولی هرگز نمی­تواند به­صورت بلافصل به ستاک فعل غیرگذشتۀ متعدی بپیوندد و با آن مطابقه کند؛ زیرا پسوندهای مطابقۀ فاعلی امکان حرکت و جداشدن از میزبانِ فعلیِ خود را ندارند. بنابراین و براساس عدم تواناییِ O در انگیزش مطابقۀ مستقیم، در تقابل با انگیزش مطابقۀ مستقیم توسط S و A، نظام مطابقۀ غیرگذشتۀ بَشاگَردی تابع ردۀ غالب «(فاعلی­ـ)مفعولی» (رده­شناسی کلاسیک) یا الگوی غالب «(کامل) مفعولی» (رده­شناسی نوین) است.

همچنین، الگوی مغلوب و متفاوتی از حالت­نمایی و مطابقه نیز در زمان غیرگذشتۀ بَشاگَردی رواج دارد که بررسی آن، بایستۀ این جستار رده­شناختی است (شواهد 4). در­حقیقت، این الگوی مغلوب، محدود به ساختارهای دارای افعالِ «خواستن»، «داشتن»، «بودن»، و «خوش/بد/زور) آمدن» است.[43] به­بیان روشن­تر، «خواستن» در نقش فعل کمکی/وجهی (a, b4) و اصلی (c, d4)، «داشتن» در نقش فعل اصلی (c, d4) و همکردی (e, f4)، و «بودن» تنها در نقش فعل همکردی و به­معنای «داشتن» (g, h4) در این ساختارهای مغلوب کاربرد دارند.

  • (NB) a. /(to) t=a-wā            be-re-y/

«(تو) می­خواهی بروی؟»

(SB) b. /(koterk-an)     š=a-vā             ra-ehn/

«(بچه­ها) می­خواهند بروند.»

(NB) c. /(mo)                māšin=om      a-wā(ha)/

«(من) ماشین می­خواهم (دارم).»

(SB) d. /(owan)             ǰarr=eš            a-vā(heš)/

«(آنها) پیراهن می­­خواهند(دارند).»

(NB) e. /(koterk-on)     xeylie              kār=šo          ha/

«(بچه­ها) خیلی کار دارند.»

(SB) f. /(me)                  xayloy            kār=om        heš/

«(من) خیلی کار دارم.»

(NB) g. /(to)                  ey        ke-w-on=et              duest-i/

«(تو) چه کسانی را دوست داری؟»

(SB) h. /(to)                   ba        ki-y-an=et                dust-e/

«(تو) چه کسانی را دوست داری؟»

(NB) i. /(mon)               ey        ye-w-on=om            bad            a-y-ā/

«(من) از این­ها بدم می­آید.»

(SB) j /(men)                 a          i-y-an=om                xwaš          a-p-i/

«(من) از این­ها خوشم می­آید.»

در شواهد مغلوبِ 4، حالت­نماییِ موضوع­های اختیاریِ S و A بازنماییِ آشکار ندارد و برای دستیابی به خوانشی نظری از حالت­های آنها، بایستی از شیوۀ بازنماییِ فرایند موازی و همزادِ مطابقه بهره­گرفت. در این ساختارهای مغلوب، مطابقه به­طور غیرمستقیم و با سازوکار مضاعف­سازیِ واژه­بست (پیش­بست­های[44] t= و š=، و پی­بست­های[45] =om، =eš، =šo، و =et) روی سازه­های گوناگون ساختاری (فعل کمکی (a, b4)، مفعول مستقیم (c, d4)، جزء غیرفعلی (e, f4)، پرسشواژه (g, h4)، و مفعول غیرمستقیم (i, j4)) صورت­بندی شده ­است. این خصوصیت از مشخصه­های بارز نظام مطابقۀ «کُنایی گسسته»[46] در زبان­های ایرانی است و براساس آن، مطابقۀ فعل غیرگذشته (لازم/متعدی) با فاعل (A/S)، غیرمستقیم و به­کمک واژه­بست مطابقه/غیرفاعلی صورت می­گیرد. بنابراین، از آنجا که در ساختارهای مغلوب 4، سازه­های مختلف دستوری می­توانند این واژه­بست­های مطابقه را میزبانی کنند، رده­شناسی کلاسیک ردۀ حاکم بر نظام­های حالت­نمایی و مطابقه­نماییِ آنها را «کُناییِ گسسته» و فاعل ساختاریِ آنها را دارای حالت کُنایی/غیرفاعلی و مطابقۀ غیرمستقیم می­داند (ن.ک. 4ـ2ـ2ـ2). برای تحلیل دقیق­تر مسأله، امکان مطابقۀ فعل با O نیز در این ساختارهای نشاندار تحلیل می­گردد (شواهد 5).

  • (NB) a. /(mon ey            pul-on)                      a-wāt-end=om/

«(من پول­ها را) می­خواهم­شان.»

  1. /(mon ey pul-on)      m=a-wāt-en/

«(من پول­ها را) می­خواهم­شان.»

  1. /māšin-ak hanu hast-ø-i-y=et/

«ماشینه رو هنوز داری؟»

  1. /māšin-ak=et hanu             hast-ø-i/

«ماشینه رو هنوز داری؟»

 (SB) e. /(men     by           pūl-an)         a-vāh-ent=om/

«(من پول­ها را) می­خواهم­شان.»

  1. /(men ba pūl-an)         m=a-vāh-en/

«(من پول­ها را) می­خواهم­شان.»

  1. /māšin-ak dayin heš-ø-=et/

«ماشینه رو هنوز داری؟»

  1. /māšin-ak=et dayin  heš-ø/

«ماشینه رو هنوز داری؟»

در شواهد نشاندارِ 5، آرایش پذیرفته برای پیوستن ضمایر وابسته به ستاک افعال غیرگذشتۀ متعدی، چینشِ مغلوبِ «واژه­بست مطابقه­ـ­پسوند مفعولی»؛ یعنی آرایش غالبِ آنها در پیوستن به ستاک افعال گذشتۀ متعدی است (ن.ک. 4ـ2ـ2ـ2). در نتیجه، O با راهبرد شناسه­افزایی (افزودن پسوند مطابقۀ مفعولی روی ستاک فعل) (-en(d)، -ø، -en(t))، با آن مطابقۀ مستقیم می­کند، همان راهبردی که S برای بازنمایی مطابقه در ساختارهای غیرگذشتۀ لازم به­کار می­گیرد (ن.ک. a, e1؛ a, b2؛ a, d3). بر اساس مطابقه­نمایی در این ساختارها، S و O به­طور یکسان به­کمک راهبرد شناسه­افزایی با فعل ساختار مطابقۀ مستقیم می­کنند و حالت یکسانِ مطلق/فاعلی دارند. در برابر آن، A به­کمک راهبرد مضاعف­سازی واژه­بست (پیش­بست­های t=، š=، m=، و پی­بست­های =om، =eš، =šo، =et)، با فعل ساختار مطابقۀ غیرمستقیم می­کند و حالت کُنایی/غیرفاعلی دارد. این یافته از منظر رده­شناسی کلاسیک، نظام کُنایی­ـ­مطلق، و به ­طور مشخص، نظام کُناییِ گسسته، را به­عنوان ردۀ حاکم بر حالت­نمایی و مطابقه­نماییِ این ساختارهای مغلوب تعیین می­کند. رده­شناسی نوین نیز براساس شرکت سه موضوع SI، ST وO در فرایند مطابقه­نمایی، و تحقق عینیِ یکسانِ این فرایند روی SI و O، در تقابل با تحققِ متفاوتِ آن روی ST، الگوی «(کامل) کُنایی» را برای الگوهای حالت­نمایی و مطابقه­نمایی در این ساختارهای مغلوب تعیین می­کند (ن.ک. 4ـ2ـ2ـ2).

به­نظر می­رسد علت اصلی کاربرد این الگوی مغلوب تناوبی را بایستی در منشأ پیدایش ساختار کُناییِ گسسته در زبان­های ایرانی جستجو کرد.[47] با­ این ­همه، نگارندگان معتقدند که ساختار مغلوبِ کُناییِ گسسته، از زمان گذشته به زمان غیرگذشتۀ بَشاگَردی راه یافته ­است، و خصوصیتی عَرَضی و نشاندار، و نه ذاتی و بی­نشان، برای این زمان محسوب می­شود (ن.ک. 2ـ2ـ4). البته، فرایند انتقال این الگو به زمان غیرگذشته، از این حیث به­صورت ناقص انجام شده­است که اولاً به همۀ ساختارهای غیرگذشتۀ متعدی قابل تعمیم نیست و کاربرد آن تنها به چند صورت فعلیِ متعدی محدود است؛ دیگر آنکه حتی در همین تعداد اندک از ساختارهای دارای این الگو، مؤلفۀ معنایی و بنیادینِ ساختار کُنایی گسسته؛ یعنی مشروط­بودن آن به مشخصۀ معنایی گذرایی فعل، حفظ نشده ­است و کاربرد آن در ساختارهای دارای افعال لازمِ «خوش­آمدن»، و ... نیز مشاهده می­گردد. در برابر آن، فرایند انتقال این ساختار به زمان غیرگذشته، از این لحاظ به ­صورت کامل انجام شده­ است که در این ساختارهای غیرگذشتۀ مغلوب، هر سه مؤلفۀ نحوی بنیادینِ ساختار کُناییِ گسسته؛ یعنی «مطابقۀ غیرمستقیم فاعل ساختاری (S/A) با فعل (مضاعف­سازی واژه­بست)»، «مطابقۀ مستقیمِ O با فعل (شناسه­افزایی)»، و «کاربرد صورت سوم شخص مفردِ فعل» منتقل شده­اند.

نتیجه آنکه نظام مطابقۀ بَشاگَردی در زمان غیرگذشته، تابع الگوی غالبِ «(کاملِ) مفعولی»؛ یعنی مطابقۀ مستقیم S و A با فعل ساختار (راهبرد شناسه­افزایی)، و عدم شرکت O در فرایندِ مطابقه و بازنمایی صفر (بدون مطابقه)،  است. (نمودار 2). البته، الگوی حالت­نمایی و مطابقۀ تناوبیِ «(کاملِ) کُنایی» نیز در این زمان کاربرد مغلوب دارد.

نمودار 2. الگوی مطابقۀ بَشاگَردی (غیرگذشته)

فاعل لازم   (S)

 

فعل

فاعل متعدی (A)

مفعول (O)

فعل

مطابقۀ مستقیم

بدون مطابقه

 

در مقام تعمیم، از آنجا که نظام­های حالت­نمایی و مطابقۀ بَشاگَردی در زمان غیرگذشته به ­طور یکسان از الگوی غالب (کاملِ) مفعولی بهره می­گیرند، الگوی «وارونه/متقاطع»، بر کلیتِ نظام انطباقِ این گویش در زمان غیرگذشته حاکم است (نمودار 3).

نمودار 3. الگوی انطباق نظام­های حالت­نمایی و مطابقۀ بَشاگَردی (غیرگذشته)

 

انطباق غیرمستقیم

 

 

حالت­نمایی

   فاعل لازم (S)

    انطباق مستقیم

فعل

    فاعل متعدی (A)

مفعول (O)

فعل

 

 

 

 

مطابقه­نمایی  

 

فاعل لازم (S)

 

فعل

 فاعل متعدی (A)

مفعول (O)

فعل

 

نمودار 3 وارونگیِ انطباق در بازنماییِ نظام­های حالت­نمایی و مطابقه را در زمان غیرگذشتۀ بَشاگَردی نشان می­دهد. به­بیان روشن­تر، در ساختارهای غیرگذشتۀ بَشاگَردی، فرایندها/نظام­های حالت­نمایی و مطابقه، نقش دستوریِ موضوع­های معناییِ S/A/O را نسبت به گزارۀ فعلی به­ صورت تقابل دوشقیِ انطباق وارونۀ «مستقیم-غیرمستقیم» رمزگذاری/متمایز می­کنند؛ یعنی مطابقۀ S/A با راهبرد مستقیمِ شناسه­افزایی روی فعلِ ساختار، و حالت­نماییِ O نیز مستقیماً با پیش­اضافه­های حالت­نما (ey/ba) بازنمایی می­گردد. بنابراین، الگوی کلیِ انطباق مستقیم دارند. در برابر آن، حالت­نماییِ S/A به­کمک فرایند مطابقه و غیرمستقیم، و مطابقۀ O نیز با عدم حضور در مطابقه و غیرمستقیم رمزگذاری می­شود. بنابراین، الگوی کلیِ انطباق غیرمستقیم دارند.

4ـ2ـ2. نظام­های حالت­نمایی و مطابقۀ بَشاگَردی در زمان گذشته

برخلاف زمان غیرگذشته، بَشاگَردی در زمان گذشتۀ خود، تمایز بیشتری را در شیوۀ بازنمایی S/A/O نشان می­دهد که پیچیدگی و ظرافت تحلیل نظام­های حالت­نمایی و مطابقه در این زمان را دوچندان می­کند.

4ـ2ـ2ـ1. حالت­نمایی

  • (NB) a. /hasan      kow-ø                 gowda/

«حسن پایین افتاد.»

  1. /hasan (ey) mieš-on=i        a-došt/

«حسن (داشت) گوسفندان را می­دوشید.»

  1. /to (ey) hasan=et          na-di/

«تو حسن را ندیدی؟»

  1. /to=t na-di-ø/

«تو ندیدی­اش؟»

 (SB) e. /pah-an     yux-ehn/

«گوسفندان آمدند.»

  1. /pah-an nun-an=eš a-ǰüt/

«گوسفندان (داشتند) نان­ها را می­خوردند.»

  1. /yama (ba) pah-an=an        bert/

«ما گوسفندان را بردیم.»

  1. /yama bert-ehn=an/

«ما بردیمشان.»

  1. /i gwari-y-a ba     xoy=om    goč,  na     ba     to(y)/

«این پیراهن را برای خودم گرفتم، نه برای تو.»

hasan و pah-an در نقش­های دستوریِ S (a, e6) و A (b, f6)، تمایزات حالت­نمایی خود را رمزگذاری ساختواژی ننموده­اند، ولی در جایگاه دستوری O و با پذیرش پیش­اضافه­های ey (b, c6) و ba (g6)، یا تکواژ حالت­نمایِ -a (i6)، حالت مفعولیِ خود را آشکارا بازنمایی و متمایز از آنها کرده­اند. با ­وجود­ این و با پذیرش ارتباط نظریِ تنگانگ و همبستگیِ فرایندهای حالت­نمایی و مطابقه، آشکار می­شود در این شواهد، الگوی حالت­نماییِ S و A نیز از یکدیگر متمایز است. در ساختارهای گذشتۀ لازمِ a, e6، S با راهبرد شناسه­افزایی (انگیزش پسوندهای مطابقۀ فاعلیِ -ø و -ehn) با فعل ساختار مطابقۀ مستقیم نموده ­است، ولی در ساختارهای گذشتۀ متعدیِ b, c, d, f, g, h6، A به­کمک سازوکار مضاعف­سازی ِواژه­بست (=i، =(e)t، و =eš، =an، و =om) با فعل ساختار مطابقۀ غیرمستقیم دارد و فعلِ ساختار، همواره به­صورت بنیادینِ سوم شخصِ مفرد تظاهر می­یابد. بنابراین و به ­لحاظ نظری، S در بندهای گذشتۀ لازم بَشاگَردی، حالت­نماییِ فاعلی/مستقیم/بی­نشان، و A در بندهای گذشتۀ متعدی بَشاگَردی، حالت غیرفاعلی/غیرمستقیم/نشاندار دارد (ن.ک. 4ـ2ـ2ـ2). همچنین، O با پذیرفتن حالت­نمای ساختواژی آشکار، حالت مفعولی دارد. این تحلیل، الگوی «(کاملِ) سه­بخشی» (رده­شناسی کلاسیک/نوین) را برای حالت­نمایی در ساختارهای گذشتۀ 5، و حالت فاعلی، غیرفاعلی، و مفعولی به­ترتیب برای S، A، و O تعیین می­کنند.

با این ­همه، ارزیابی دقیق­تر شواهد 6 نگارندگان را به بازنگری در این تحلیل ناگزیر می­سازد. در ساختارهای متعدی d, h6، O به­صورت ضمیر وابستۀ مفعولی (-ø/-ehn) در ساختار مشارکت دارد. در واقع، O در شواهد d, h6، و S در ساختارهای لازمِ a, e6، با انگیزش شناسه­های یکسان (-ø/-ehn) با فعل ساختار مطابقۀ مستقیم دارند. بنابراین، در تقابل با A آنها حالت دستوریِ یکسان دارند. این شیوۀ حالت­نمایی، ردۀ «کُنایی(-مطلق)»
(رده­شناسی کلاسیک) یا الگوی «(کاملِ) کُنایی» (رده­شناسی نوین) را برای حالت­نماییِ بَشاگَردی در زمان گذشته تعیین می­کند که براساس آن، S و O حالت مطلق/فاعلی، و A حالت کُنایی/غیرفاعلی دارد.

این یافته آشکارا در تضاد با تحلیل اولیۀ نگارندگان قرار می­گیرد که بر اساس آن نظام حالت­نمایی در ساختارهای گذشتۀ بَشاگَردی (شواهد 6) را تابع الگوی «(کاملِ) سه­بخشی» می­دانند. به­باور نگارندگان، از میان این دو، الگوی «کُناییِ گسسته» تبیین نظریِ بسیار
قوی­تری نسبت به الگوی «(کاملِ) سه­بخشی» دارد و سبب می­گردد که به­عنوان الگوی غالب بر نظام حالت­نمایی در زمان گذشتۀ بَشاگَردی تعیین گردد. نخست آنکه به ­لحاظ نظری، گرایش غالب در رده­شناسی کلاسیک به این است که حالت O بر حالت یکی از
موضوع­های S/A منطبق گردد. دیگر آنکه چون S به­کمک شناسه­افزایی با فعل ساختارِ گذشتۀ لازم (a, e6) مطابقۀ مستقیم می­کند، پسوندهای مطابقۀ فاعلیِ متناظر با آن نیز به ­لحاظ نظری، حالت فاعلی مرجع خود را دارند. به ­علاوه، چون در بَشاگَردی، پسوندهای مطابقۀ فاعلی و مفعولی (جدول 4) صورت ساختواژیِ دقیقاً یکسان دارند، می­توان گفت که برخلاف کارکرد معنایی متفاوت، هر دو دستۀ آنها حالت دستوریِ یکسانِ مطلق/فاعلی را دارند؛ یعنی یکسانیِ حالتِ دستوریِ مرجع­های آنها، سبب یکسانیِ تظاهر ساختواژیِ این پسوندهای مطابقه شده­است.

نتیجۀ کلی بحث آن است که متأثر از ماهیتِ دوگانۀ فرایند مطابقه در زمان گذشته، نظام حالت­نماییِ بَشاگَردی در این زمان نیز الگوهای متناوبی دارد. (کاملِ) کُنایی، الگوی غالب و حاکم بر حالت­نماییِ بَشاگَردی در زمان گذشته است (نمودار 4). با این تبیین که S و O با نشاندارسازی فعل به­کمک راهبرد شناسه­افزایی و مطابقۀ مستقیم با فعل ساختار، حالت یکسانِ مطلق/فاعلی/بی­نشان دارند، ولی A با بهره­گیری از راهبرد مضاعف­سازیِ واژه­بست و مطابقۀ غیرمستقیم با فعل ساختار، حالت کُنایی/غیرفاعلی/نشاندار دارد (ن.ک.4ـ2ـ2ـ2). از دیدگاه رده­شناسی نوین نیز، هر سه موضوع SI، ST و O در فرایند حالت­نمایی شرکت دارند، ولی این فرایند در SI و O، و در تقابل با A، تحقق عینیِ یکسان دارد. همچنین، کاربرد الگوی مغلوب «(کاملِ) سه­بخشی» نیز در نظام حالت­نماییِ گذشتۀ بَشاگَردی قابل طرح است.

نمودار 4. الگوی حالت­نمایی بَشاگَردی (گذشته)

 

فاعل لازم (S)

        حالت­نمایی مطلق

فعل

 

 

 

فاعل متعدی (A)

مفعول (O)

فعل

                 حالت­نمایی کُنایی

 

 

 

4ـ2ـ2ـ2. مطابقه

  • (NB) a. /koterk-on goǰā        rowt-e-h-en/

«بچه­ها کجا رفته­اند؟»

  1. /koterk-on dahr-on=šon a-šošt/

«بچه­ها (داشتند) ظرف­ها را می­شسنند.»

  1. - /šomā=ton ey                     koterk-on na-di/

 - /na,                              na=mon-dist-en/

«-شما بچه­ها را ندیدید؟»

«-نه، ندیدیم­شان.»

(SB) d. /pah-an         yut-ehn     o    tavent-ehn/

«گوسفندان آمدند و خوابیدند.»

  1. /paha-an yāp-an=eš xūx/

« گوسفندان آب­ها را خوردند.»

  1. - /pah-an=ox bahā kex/

 - /na,                     yuzint-ehn=an/

«-گوسفندان را فروختید؟»

«-نه، کُشتیم­شان.»

در این ساختارها، موضوع­های اسمیِ koterk-on و pah-an در نقش­های دستوریِ S (a, d7) و O (c, f7)، به­کمک شناسه­افزایی (انگیزش پسوندهای مطابقۀ یکسانِ (-en/-ehn)، با فعل ساختار مطابقۀ مستقیم نموده­اند. در­برابر، در نقش دستوریِ A (b, e7) آنها فرایند مطابقه با فعل ساختار را غیرمستقیم و به­کمک راهبرد مضاعف­سازی واژه­بست (=šon/=eš) روی مفعول مستقیم (dahr-on/yāp-an)، انجام داده­اند. بنابراین، ردۀ «کُنایی(-مطلق)» (رده­شناسی کلاسیک) یا الگوی «(کاملِ) کُنایی» (رده­شناسی نوین) بر نظام مطابقه­نماییِ بَشاگَردی در زمان گذشته حاکم است که براساس آن، S/A مطابقۀ مستقیم، و در تقابل با آنها، A مطابقۀ غیرمستقیم با فعل این ساختار دارند. البته، در رده­شناسی کلاسیک مطابقه­نماییِ متمایزِ A در تقابل با S و O در این ساختارها  ناشی از مقولۀ زمان دستوری و مشخصۀ معنایی گذرایی فعل است که سبب می­شود ردۀ «کُنایی گسسته» بر نظام مطابقه­نماییِ بَشاگَردی در زمان گذشته حاکم شود.

باید دانست «کُنایی­بودگیِ کامل»[48] به­ندرت در زبان­های دنیا یافت می­شود و اغلب
زبان­های کُنایی، درجاتی از کُنایی­بودگی را نشان می­دهند. بَشاگَردی نیز از الگوی کُناییِ گسسته یا نیمه­کُنایی، و نه کُنایی کامل، برخوردار است؛ زیرا اولاً الگوی کُنایی در همۀ نظام­های دستوری آن گسترش نیافته­است و ثانیاً نظام­های کُناییِ آن، در همۀ زمان­ها و نمودها از الگوی کُنایی پیروی نمی­کنند. در واقع، الگوی کُنایی تنها بر نظام­های حالت­نمایی و مطابقۀ بَشاگَردی، آن هم فقط در ساختارهای گذشتۀ متعدی حاکم است.[49] رویکرد زایشی در پاسخ به اینکه چرا مطابقه در این ساختارها به­کمک مضاعف­سازی واژه­بست، و نه شناسه­افزایی، صورت می­گیرد، وجود ارتباط تنگاتنگ معنایی میان فعل متعدی و A را سبب اعطای حالت ذاتی/غیرفاعلی/واژگانی، و متمایز از حالت فاعلیِ S، توسط فعل متعدی به A می­داند (کریمی، 1391: 14). بنابراین، رابطۀ معناییِ ویژۀ میان فعل گذشتۀ متعدی و A در ساختارهای گذشتۀ متعدی (b,e7)، سبب اعطای حالت ذاتیِ کُنایی به A می­گردد که به ­صورت مضاعف­سازیِ واژه­بستِ مطابقۀ متناظر با آن، تظاهر ساختواژی می­یابد.

با پذیرش فرض نظریِ اعطای حالت، در فرایند مطابقۀ بَشاگَردی، علاوه بر مشخصه­های شخص و شمار، مشخصۀ حالت S و A نیز به­ترتیب در پسوندهای مطابقه و واژه­بست­های مطابقه بازنمایی می­یابد. در ­نتیجه، S و O دارای مطابقۀ مستقیم و حالت فاعلی/مطلق، ولی A دارای مطابقۀ غیرمستقیم و حالت غیرفاعلی/کُنایی است. بنابراین، ماهیت دوگانۀ فرایند مطابقه در ساختارهای گذشتۀ بَشاگَردی، تعیین­کنندۀ الگوی حالت­نماییِ این گویش در زمان گذشته­است.

نکتۀ بنیادین دیگر، چرایی بهره­گیری دستور زبان بَشاگَردی از الگوی کُناییِ گسسته در زمان گذشته است. برخی پژوهشگران، علت کاربرد این الگو در زبان­های ایرانی را نتیجۀ تعامل و تأثیر مقوله­های گذرایی فعل، زمان دستوری، و نمودِ کامل می­دانند (Haig, 2008) که شاید بتوان آن را به بَشاگَردی نیز تعمیم داد. با ­این ­حال، چون در بَشاگَردی ساختارهای (غیر)گذشتۀ دارای نمود ناقص نیز آشکارا تابع الگوی کُنایی­اند، تأثیر مقولۀ نمود دستوری در بهره­گیری این گویش از الگوی مذکور، قویاً مردود است.[50] ساختارهای غیرگذشتۀ a, b, c, d4 و a, b, e, f5، و ساختارهای گذشتۀ b, f6 و b7 نمود ناقص دارند، ولی فرایند مطابقه را، مطابق الگوی کُناییِ گسسته، با سازوکار مضاعف­سازی واژه­بست بازنمایی می­کنند. بنابراین، به­نظر می­رسد بروز تناوب در الگوی مطابقۀ بَشاگَردی در زمان گذشته، به­ترتیب و تنها مشروط به مشخصۀ معناییِ گذراییِ فعل و مقولۀ زمان دستوری است،[51] هرچند برای افزودن به جامعیت نظری تحلیل، می­توان آن را صرفاً مشروط به گذرایی فعل دانست. با این استدلال که همۀ گسست­های موجود در کُنایی­بودگیِ بینازبانی، متأثر از مجموعه­خصوصیات سلسله­مراتبی است که روی­هم­رفته، خصوصیت گذرایی را می­سازند و در سلسله­مراتب خصوصیت زمان دستوری، زمان گذشته (با گذراییِ بالا و بازنماییِ کُنایی) در بالای پیوستار، و زمان حال (با گذراییِ پایین و بازنماییِ مفعولی) در پایین آن جای می­گیرد (Givón, 1984: 153). همچنین، در نمایش خصوصیات سلسله­مراتبیِ تشکیل­دهندۀ گذرایی، ساخت­های دارای نمود کامل، «وجه محقق»[52] و ماهیت معناییِ برتر/مساویِ A نسبت به O (با گذرایی بالا و بازنماییِ کُنایی) در بالای پیوستار، و ساخت­های دارای نمود ناقص، «وجه نامحقق»،[53] و ماهیت معناییِ برترِ O نسبت به A (با گذرایی پایین و بازنماییِ مفعولی) در پایین آن جای می­گیرند (Hopper and Thompson, 1980). به­ علاوه، عوامل برانگیزندۀ الگوی کُناییِ گسسته (زمان دستوری، نمود دستوری، و وجه)، فقط مقید به خصوصیت گذرایی­اند و ساخت­های دارای زمان گذشته، نمود کامل و وجه اخباری در بالای پیوستارِ گذرایی و ساخت­های دارای زمان حال، نمود ناقص و وجه التزامی در پایین آن می­گنجند (Mulder, 1994: 148-152). بنابراین، براساس روابط سلسله­مراتبی این صاحبنظران، کاربرد الگوی تناوبیِ کُناییِ گسسته در نظام­های حالت­نمایی و مطابقۀ بَشاگَردی نیز فقط متأثر از خصوصیت گذرایی فعل در مفهوم گستردۀ خود است که ویژگی زمان دستوری را نیز دربرمی­گیرد.

دیگر مشخصۀ بارز الگوی کُناییِ گسسته در بَشاگَردی، آن است که براساس عوامل گفتمانی، واژه­بست مطابقه می­تواند آزادانه و به­صورت شناور، سازه­های گوناگون جمله را میزبان­گزینی کند (شواهد 8).

 

  • (NB) a. /mā=mo xarāw     na-kerd-ar-en/

«ما خرابشان نکرده­ بودیم.»

  1. /mā xarāw=mo na-kerd-ar-en/

«ما خرابشان نکرده­ بودیم.»

  1. /mā xarāw na=mo-kerd-ar-en/

«ما خرابشان نکرده­ بودیم.»

  1. /mā wor=mo na-geft-e-h-en/

«ما بَرِشان نداشته­ایم.»                    

  1. /ey yewon=mon bad                         n-ā-yah/

«از اینها بدمان نمی­آمد.»

  1. /kay=mon seyl kerd-e-h-en/

«کی نگاهشان کرده­ایم؟»

  1. /mā bey če                            sorr-ok=mon         ke/

«(آخر) ما چرا گریه کردیم؟»

در این ساختارها از بَشاگَردیِ شمالی، واژه­بست مطابقۀ =mo(n)، سازه­های فاعل ساختاری (a8)، جزء غیرفعلی (b, g8)، نشانۀ نفی (c8)، پیشوند فعلی (d8)، مفعول غیرمستقیم (e8)، و پرسشواژه (f8) را به­عنوان میزبان برگزیده­است. البته در بی­نشان­ترین کاربرد خود، واژه­بست­های مطابقۀ بَشاگَردی، مفعول مستقیم (و سپس جزء غیرفعلی/پیشوند فعلی) را به­عنوان میزبان برمی­گزینند، و دیگر میزبان­گزینی­ها، متأثر از عوامل گفتمانی نظیر برجسته­سازی و تأکید گوینده بر خوانش تقابلیِ ساختار است. بنابراین، واژه­بست­های مطابقۀ بَشاگَردی، واژه­بست جایگاه دوم، تابع قانون واکرناگل، و واژه­بستِ جمله­اند؛ زیرا گسترۀ نحویِ (حرکتِ) آنها جمله، و نه گروه یا واژه، است.

دیگر آنکه، واژه­بست­های مطابقۀ بَشاگَردی اغلب به­صورت پی­بستی به میزبان می­پیوندند و تنها کاربرد پیش­بستی آنها، محدود به فعل «خواستن» در کاربرد وجهی (a, b4) یا اصلیِ آن (b, f5) است. با­ این ­حال، در هر دو کاربرد پی­بستی و پیش­بستی، تنها یک سازه نقش میزبان نحوی و میزبان عروضیِ آنها را ایفا می­کند؛ چون نپذیرفتن تکیۀ اصلی، به­عنوان رفتار رده­شناختی این عناصر، مانع می­شود که خود تکیۀ اصلی را بپذیرند.

آخرین مشخصۀ بنیادین ساختار کُناییِ گسسته در بَشاگَردی، آن است که فعل ساختار در حالت بی­نشان، به­صورت بنیادینِ سوم شخصِ مفرد تظاهر می­یابد (ن.ک. c, d, e, f, 4 g, h, i, j ؛ b, c, f, g, i6؛ b, e7؛ e, g8). این رویداد به­دلیل حرکت واژه­بست غیرفاعلی از جایگاه زیرساختی خود در گروه فعلی، و پیوستن به سازۀ جایگاه واکرناگل در روساخت جمله به­منظور بازنمایی مطابقۀ غیرمستقیم است. در تنها شق ممکنِ دیگر، پسوند مطابقۀ مفعولیِ سوم شخص جمع نیز می­تواند در صورت فعلی ظاهر شود (ن.ک. b, f5؛ a,b,c,d,f8).

با این همه و برخلاف گرایش­های غالب و مشخصه­های بنیادین یادشده، الگوی کُناییِ گسسته در ساختارهای لازمِ i, j4، e, g8، و e, g9 نیز به­کار رفته ­است. در ساختارهای e8 و e9 با افعال مرکبِ لازمِ «بد/خوش­آمدن»، تنها گروه حرف­اضافه­ایِ ey yewon و جزء غیرفعلیِ xoš، ولی نه نشانۀ نفی، توانایی میزبانی واژه­بست مطابقه را دارند. دلیل روشن آنکه فعل لازمِ «آمدن» تنها قابلیت میزبانیِ پسوند مطابقۀ فاعلیِ متناظر با S، و نه واژه­بست مطابقۀ متناظر با A را دارد. در برابر آن، در ساختارهای g8 و g9 با افعال مرکبِ لازم «گریه­کردن» و «دویدن» (تحت­الفظی: میدان کردن)، همۀ سازه­های بالقوه می­توانند واژه­بست را میزبانی کنند که به­نظر می­رسد علت را باید در ویژگی­های معنایی فعل همکردیِ «کردن» جستجو کرد. این فعل همکردی در کاربرد بسیط خود، یک فعل متعدی است و مشخصۀ متعدی­بودن آن در افعال مرکب لازم نیز حفظ می­شود (دبیرمقدم، 1392: 462). در تأیید این استدلال، نگارندگان نیز معتقدند در بَشاگَردی، افعال بسیطِ «کردن»، «زدن»، «دادن»، «دیدن» و «خوردن» از نوع متعدی و دوظرفیتی­اند، ولی در فرایند تبدیل آنها به همکردِ افعال مرکب لازم، متأثر از فرایند نحوی­ـ­معنایی و ظرفیت­کاهِ «انضمام»،[54] O به صورت­های فعلی منضم می­گردد و یک فعل مرکب لازمِ تک­ظرفیتی را می­سازند. در نتیجه، ساختارهای دارای این دسته از افعال مرکبِ لازم، امکان پذیرفتن O به­صورت گروه اسمی/ضمیر وابسته را ندارند.

همۀ توضیحات پیرامون شواهد 8، دربارۀ واژه­بست­های مطابقۀ بَشاگَردیِ جنوبی نیز عیناً صادق است، جز آنکه در این گونه، نشانۀ نفی (c9) و پیشوند فعلی (d9) نمی­توانند آنها را میزبانی کنند.

  • (SB) a. /men=om arāw na-kex-at-ehn/

«من خرابشان نکرده­ بودم.»

  1. /šoma xarāw=ox na-kex-at-ehn/

«شما خرابشان نکرده­ بودید؟»

  1. */šomah xarāw na=ox-kex-at-ehn/[55]

«شما خرابشان نکرده ­بودید؟»

  1. */šoma yar=ox na-goč-ehn/

«شما بَرِشان نداشتید؟»

  1. /a iyan=ox xwaš ne-yut/

«از اینها خوشتان نیامد؟»

  1. /kay=ox sayl kex-at-ehn/

«(شما) کی نگاهشان کرده­ بودید؟»

  1. /šomah ba či   maydān=ox   kert/

«شما چرا دویدید؟»

این یافته نشانگر کاهش­یافتنِ امکاناتِ میزبانیِ گروه فعلی برای واژه­بست­های مطابقه در بَشاگَردیِ جنوبی است. به­ بیان دیگر، با آنکه گسترۀ نحوی واژه­بست­های مطابقه در برخی زبان­های ایرانی، محدود به گروه فعلی است (دبیرمقدم، 1392)، گرایش بَشاگَردیِ شمالی و جنوبی به رفع این محدودیت و گسترش گسترۀ نحوی آنها به سطح جمله است. با این همه، این عناصر در گزینش فاعل ساختاری به­عنوان میزبان، دچار محدودیت هستند و گزینشی عمل می­کنند. بدان معنا که در بَشاگَردی، تنها ضمایر آزاد فاعلیِ اول شخص مفرد (a9) و جمع (a8)، و دوم شخص مفرد (d6) و جمع (c7) می­توانند واژه­بست­های مطابقه را میزبانی کنند، و دیگر فاعل­های ساختاری (ضمایر آزاد سوم شخص مفرد/جمع، و همۀ گروه­های اسمیِ کامل)، قابلیت میزبانی آنها را ندارند. بنابراین، سلسله­مراتب کُناییِ گسسته در بَشاگَردی (شمالی و جنوبی)، به­صورت نمودار 5 است.

نمودار 5. سلسله­مراتب کُناییِ گسسته در بَشاگَردی

ضمایر اول شخص

ضمایر دوم شخص

ضمایر سوم شخص

اسم­های خاص

اسم­های عام

انسان

جاندار

 بی­جان

 

نتیجۀ این زیربخش آنکه، متأثر از خصوصیت گذرایی فعل، نظام مطابقۀ بَشاگَردی در زمان گذشته، ماهیت دوگانۀ مستقیم­ـ­غیرمستقیم دارد. بدان معنا که در ساختارهای گذشتۀ لازم با الگوی مفعولی، ارجاع به S با نشاندارسازی فعل به­کمک راهبرد شناسه­افزایی و مطابقۀ مستقیم صورت می­گیرد، حال آنکه در ساختارهای گذشتۀ متعدی با الگوی کُنایی، ارجاع به A به­کمک راهبرد مضاعف­سازی واژه­بست و مطابقۀ غیرمستقیم انجام می­شود. همچنین، ارجاع به O در ساختارهای گذشتۀ متعدی، با نشاندارسازی فعل به­کمک راهبرد شناسه­افزایی و مطابقۀ مستقیم صورت می­گیرد. بنابراین، رده­شناسی کلاسیک ردۀ «کُناییِ گسسته»، و رده­شناسی نوین نیز الگوی «(کاملِ) کُنایی» را حاکم بر نظام مطابقۀ بَشاگَردی در زمان گذشته می­داند (نمودار 6). از منظر رویکرد رده­شناسی نوین، در ساختارهای گذشتۀ بَشاگَردی (شمالی و جنوبی)، هر سه موضوع SI، ST و O در فرایند دستوریِ مطابقه شرکت دارند، ولی این فرایند روی SI و O، در تقابل با ST، تحقق عینیِ یکسان می­یابد.

نمودار 6. الگوی مطابقۀ بَشاگَردی (گذشته)

فاعل لازم (S)

       مطابقۀ مستقیم

فعل

 

 

 

فاعل متعدی (A)

مفعول (O)

فعل

                   مطابقۀ غیرمستقیم

 

 

 

 

 

در مقام تعمیم، چون نظام­های حالت­نمایی و مطابقۀ بَشاگَردی (شمالی و جنوبی) در زمان گذشته به ­طور یکسان تابع الگوی (کاملِ) کُنایی­اند، کلیتِ نظام انطباقِ این گویش در زمان گذشته تابع الگوی «همسان» است (نمودار 7).

نمودار 7. الگوی انطباق نظام­های حالت­نمایی و مطابقۀ بَشاگَردی (گذشته)

حالت­نمایی و مطابقه­نمایی  

فاعل لازم (S)

 انطباق مستقیم

فعل

 

 

 

فاعل متعدی (A)

    مفعول (O)

فعل

 

انطباق غیرمستقیم

 

 

نمودار 7 انطباق «همسان» در بازنماییِ نظام­های حالت­نمایی و مطابقه را در زمان گذشتۀ بَشاگَردی نشان می­دهد. بدان معنا که در ساختارهای گذشتۀ بَشاگَردی، نظام­های حالت­نمایی و مطابقه، نقش دستوریِ موضوع­های معناییِ S، A، و O را نسبت به گزارۀ فعلی، به­ طور کاملاً یکسان رمزگذاری و متمایز می­کنند. آن­گونه که فرایندهای حالت­نمایی و مطابقه برای S و O به ­صورت مستقیم و با راهبرد شناسه­افزایی روی فعل رمزگذاری می­گردد، ولی فرایندهای حالت­نمایی و مطابقه برای A، به­ صورت غیرمستقیم و با راهبرد مضاعف­سازی واژه­بست روی سازه­های گوناگون ساختار بازنمایی می­یابد.

  1. بحث و نتیجه‌گیری

براساس یافته­های پژوهش، الگوی حالت­نماییِ بَشاگَردی (شمالی و جنوبی) در زمان­های گذشته و غیرگذشته، تابعی از الگوی مطابقه­نمایی در این گویش است و بازنماییِ مستقل ندارد. بنابراین، بَشاگَردی به ­طور یکسان، الگوی غالب «(کاملِ) مفعولی» را در نظام­های حالت­نمایی و مطابقۀ غیرگذشتۀ خود دستوری کرده ­است که بیانگر الگوی کلی «انطباقِ وارونۀ مستقیم­ـ­غیرمستقیم» در این زمان است. در زمان گذشته، نظام­های مزبور متأثر از ماهیت دوگانۀ فرایند مطابقه، به ­طور یکسان از الگوی غالب «(کاملِ) کُنایی» پیروی می­کنند که تبعیت آنها از الگوی کلی انطباق «همسان» را نشان می­دهد. به­ طور کلی، تناوب در الگوی انطباق در این زمان­ها، متأثر از مؤلفۀ گذرایی فعل است که الگوی مطابقه (و حالت­نمایی) را تعیین می­کند. همچنین، ناشی از خصوصیت گذرایی فعل، این دو گونۀ زبانی در زمان غیرگذشتۀ خود، به­ طور یکسان از الگوی تناوبیِ «(کاملِ) کُنایی» برای بازنمایی نظام­های حالت­نمایی و مطابقه، و در زمان گذشته نیز به ­طور یکسان، از الگوی تناوبیِ «(کاملِ) سه­بخشی» در بازنمایی نظام حالت­نماییِ بهره می­گیرند. در­مقابل، نظام مطابقۀ گذشتۀ بَشاگَردی فاقد تناوب در الگوی بازنمایی، و تنها با الگوی ثابتِ «(کاملِ) کُنایی» بازنمایی می­شود. دیگر آنکه، براساس رویکرد رده­شناسی نوینِ «انطباق تمامیت»، همۀ راهبردهای مورد استفادۀ بَشاگَردی برای بازنماییِ الگوهای حالت­نمایی و مطابقه در زمان­های غیرگذشته/گذشته، در دستۀ «راهبردهای کامل» جای می­گیرند؛ زیرا هر سه رابطۀ دستوریِ SI، ST و O در فرایندهای حالت­نمایی و مطابقه شرکت دارند، هرچند شیوۀ انطباق این روابط در آن زمان­ها، متفاوت است.

تعارض منافع

تعارض منافع نداریم.

 

[1]. alignment pattern

[2]. alignment typology

[3]. نشانه­های S، A و O به­ترتیب یادآور اصطلاح نحویِ Subject «فاعل»، اصطلاح معناشناختیِ Agent «کنشگر»، و اصطلاح نحویِ Object «مفعول» هستند، ولی در این پژوهش، تنها برای نمایش رابطۀ دستوریِ این موضوع­ها با گزاره­های فعلی به­کار رفته­اند.

[4]. (NP) case-marking

[5]. (verbal) agreement

[6]. concord

[7]. indexation

[8]. Dixon, R. M. W.

[9]. Comrie, B.

[10]. Plank, F.

[11]. nominative-accusative

[12]. nominative-ergative

[13]. ergative-absolutive

[14]. neutral

[15]. tripartite

[16]. double-oblique

[17]. split systems

[18]. active/semantic/fluid/mixed

[19]. split-ergative

[20]. split-intransitive

[21]. Zwart & Lindenbergh.

[22]. completeness alignment typology

[23]. intransitive absolutive

[24]. transitive absolutive

[25]. objective transitive

[26]. narrow ergative

[27]. narrow intransitive

[28]. complete type

[29]. incomplete type

[30]. completeness alignment typology

[31]. Gershevitch, I.

[32]. در واج­نویسی داده­ها، از درج همخوان چاکنایی انسدادیِ /ʔ/ خودداری شده­است؛ زیرا ارزش واجی آن بر نگارندگان آشکار نیست.

[33]. verbal agreement suffixes

[34]. pronominal clitics

[35]. argument clitic

[36]. agreement clitic

[37]. double cliticization/clitic doubling

[38]. oblique clitics

[39]. transitivity

[40] . بازنماییِ زمان دستوری در بَشاگَردی، برپایۀ تقابل رده­شناختیِ دوشقیِ گذشته­ـ­غیرگذشته استوار است.

[41] . به­دلیل محدودیت­های گزینشی معنایی، این حالت­نماها تنها در ساختارهای غیرگذشتۀ دارای افعال متعدیِ «بردن»، «دیدن»، «زدن»، «کشتن»، «دوست­داشتن»، و «فرستادن» به­کار می­روند.

[42] . برخلاف رویکرد کلاسیک، رویکرد نوین، بازنماییِ صفر را به­منزلۀ عدم شرکت در فرایند، و نه از امکاناتِ بازنمایی رابطۀ دستوری می­داند.

[43] . دبیرمقدم (1392: 464) این افعال را تملُکی/وجهی، و به ­لحاظ معنایی، دارای مؤلفه­های معنایی [+تداوم] یا [+ایستایی] می­داند.

[44]. proclitic

[45]. enclitic

[46] . دیکسون (1994) عنوان «کُنایی-مفعولیِ گسسته» (split-ergative-accusative)/«مفعولیِ گسسته» (split-accusative)، و دبیرمقدم (1392) عنوانِ «نیمه­کُنایی» را برای این نظام مناسب­تر می­دانند.

[47] . کریمی (2012) منشأ پیدایش ساختار کُنایی در زبان­های ایرانی را بررسی نموده، و دبیرمقدم (1392: 217-197) نیز سه نظریۀ غالب پیرامون پیدایش ساخت کُناییِ گسسته در زبان­های ایرانی نو را به­تفصیل معرفی می­نماید.

[48]. full ergativity

[49] . کاربرد الگوی کُنایی در زبان­های ایرانی، یک راهبرد جایگزین برای جبران زوال نظام حالت­نمایی ساختواژی در آنهاست (Stilo, 2008).

[50]. در همۀ اعضای خانوادۀ بَشاگَردی و در همۀ زمان­ها، عنصر پیش­فعلیِ a- نشانگر نمود ناقص/استمراری است (صدیقی­نژاد، 1389: 172).

[51]. این تحلیل ارزش نسبی دارد و الگوی کُناییِ گسسته در ساختارهای لازم و در زمان غیرگذشته نیز به­کار می­رود (ن.ک. نمونه­های 4 و 5).

[52]. realis mood

[53]. irrealis mood

[54]. incorporation

[55] . ستاره نشانۀ غیردستوری­بودن ساختار است.

استناد به این مقاله: صدیقی‌نژاد، سپهر، آهنگر، عباسعلی، برجسته دلفروز، بهروز، شریفی، شهلا. (1400). رده‌شناسی حالت‌نمایی و مطابقه در بَشاگَردی. علم زبان، 8 (14)، 247-280.  Doi: 10.22054/ls.2021.51393.1321

 Language Science  is licensed under a Creative Commons Attribution-Noncommercial 4.0 International License.

Bardagil-Mas, B. & Lindenbergh, C. (2018). Realigning alignment: The completeness typology applied to case marking in Jê languages. Linguistics in the Netherlands, 35(1), 1-18. https://doi.org/10.1075/avt.00001.bar
Bickel, B. & Nichols, J. (2008). Case marking and alignment. In A. Malchukov & A. Spencer (Eds.), The Oxford Handbook of Case (pp. 304-321). Oxford University Press.
Bickel, B. (2011). Grammatical relations typology. In J. J. Song (Ed.), The Oxford Handbook of Language Typology (pp. 399-445). Oxford University Press.
Blake, B. J. (2004). Case (2nd ed.). Cambridge University Press.              
Comrie, B. (1973). The ergative: variations on a theme. Lingua, 32, 239-253.
Comrie, B. (1978). Ergativity. In W. P. Lehmann (Ed.), Syntactic Typology: Studies in the Phenomenology of Language, (pp. 329–394). University of Texas Press. https://www.amazon.com/Syntactic-Typology-Studies-Phenomenology-Language/dp/0292775458
Comrie, B. (1989). Language Universals and Linguistic Typology: Syntax and Morphology (2nd ed.). Blackwell.
Creissels, D. (2008). Direct and indirect explanations of typological regularities: the case of alignment variations. Folia Linguistica, 42(1), 1-38.  https://doi.org/10.1515/FLIN.2008.1
Croft, W. (2003). Typology and Universals (2nd ed.). Cambridge University Press.
Deal, A. R. (2017). Syntactic ergativity as case discrimination. In A. Kaplan, A. Kaplan, M. K. McCarvel and E. J. Rubin (Eds.) Proceedings of the 34th West Coast Conference on Formal Linguistics (pp. 141-150). Somerville, MA: Cascadilla Proceedings Project.
Dixon, R. M. W. (1968/1972). The Dyirbal Language of North Queensland. Cambridge University Press.
Dixon, R. M. W. (1979). Ergativity. Language 55(1), 59-138.
           https://doi.org/10.2307/412519
Dixon, R. M. W. (1994). Ergativity. Cambridge University Press.
Farrell, P. (2005). Grammatical Relations. Oxford University Press.
Ghomeshi, J. (2018). Other approaches to syntax. In A. Sedighi and P. Shabani-jadidi (Eds.), The Oxford Handbook of Persian Linguistics (pp. 205–230). Oxford University Press.
Givón, T. (1984). Syntax: An Introduction (Vol. I). John Benjamins.
Haig. G. L. J. (2008). Alignment Change in Iranian Languages; A Construction Grammar Approach. Mouton de Gruyter.
Hopper, P. & Thompson, S. (1980). Transitivity in grammar and discourse. Language, 56, 251-299. http://dx.doi.org/10.1353/lan.1980.0017
Karimi, Y. (2012). The evolution of ergativity in Iranian languages. Acta Linguistica Asiatica, 2(1), 23-44. https://doi.org/10.4312/ala.2.1.23-44
Lazard, G. (1998). Actancy.  Mouton de Gruyter.
Matthews, P. H. (2007). Syntactic Relations: A Critical Survey. Cambridge University Press.
Mulder, J. G. (1994). Ergativity in Coast Tsimshian (Sm’algyax). University of California Press.
Palmer, F. R. (1994). Grammatical Roles and Relations. Cambridge University Press.
Plank, F. (ed.). (1979). Ergativity; Towards a Theory of Grammatical Relations. Academic Press.
Primus, B. (2011). Case-marking typology. In J. J. Song (Ed.), The Oxford Handbook of Linguistic Typology (pp. 303-321). Oxford University Press. https://www.oxfordhandbooks.com/view/10.1093/oxfordhb/9780199281251.001.0001/oxfordhb-9780199281251-e-016
Siewierska, A. (2003). Person agreement and the determination of alignment. Transactions of the Philological Society, 101, 339-370.
Skjærvø, P. O. (1988). Baškardi. In E. Yarshater (Ed.), Encyclopedia Iranica, 3: 846-850.
Song, J. J. (2018). Linguistic Typology. Oxford University Press.
Spencer, A. and A. Luís. (2012). Clitics: An Introduction. Cambridge University Press.
Stilo, D. (2008). Case in Iranian: from reduction and loss to innovation and renewal. In A. Malchukov and A. Spencer (Eds.), The Oxford Handbook of Case (pp. 700-715). Oxford University Press. https://www.oxfordhandbooks.com/view/10.1093/oxfordhb/9780199206476.001.0001/oxfordhb-9780199206476-e-49#oxfordhb-9780199206476-div1-276
Tallerman, M. (2015). Understanding Syntax. Routledge.
Zwart, J-W., & Lindenbergh, C. (2021). Rethinking alignment typology. In A. Bárány, T. Biberauer, J. Douglas, & S. Vikner (Eds.), Syntactic Architecture and its Consequences: Inside Syntax (pp. 23-50). Language Science Press. https://doi.org/10.5281/zenodo.4680298
Dabir-moghaddam, M. (2013). Typology of Iranian Languages (2 Vols.). SAMT. [In Persian]
Karimi, Y. (2012). Agreement in Iranian languages ergative system: the competition of affixes and clitics. Journal of Researches in Linguistics, 4(7), 1-18. [In Persian]
Seddiqi-Nejad, B. (2010). A Descriptive Study of Bashakardi Morphology [Unpublished MA dissertation]. University of Sistan and Baluchestan. [In Persian]
Seddiqi-Nejad, S., Ahangar, A. A., & Rostami Abu-saeedi, A. A. (2015). An introduction to the pronoun and case systems in south Bashagardi. In M. Hosseini Ma’sum and Sh. Sharifi (Eds.), Proceedings of the Third Conference on Linguistics and Teaching of Persian Language (Vol. 7) (pp. 151-173). Ferdowsi University of Mashhad. [In Persian] https://search.ricest.ac.ir/dl/search/defaultta.aspx?DTC=36&DC=26247