Document Type : Research Paper

Authors

1 PhD student in Linguistics, Bu-Ali Sina University, Hamadan, Iran

2 Professor of Linguistics, Bu-Ali Sina University , Hamedan, Iran

Abstract

A resumptive pronoun is a pronoun appearing in a relative clause, which restates the antecedent. The use of resumptive pronouns in relative clauses appears to be governed by structural complexity in grammar and usage. Hawkins’s (2004) Efficiency and complexity in grammars predicts a parallel effect in usage: when the grammar permits the option of either resumptive pronoun or gap, resumptive pronouns should be used more often as structural complexity increases. By the results of four experiments including processing assessment, production task, an acceptability judgement task and listening experiment, the relation of relative clauses’ weight and the presence of a resumptive pronoun with an objective antecedent or lack of it is verified. The hypothesis was that with the increase of grammatical weight of relative clause, the need for a resumptive pronoun will be more. Finally, the results of four experiments are analyzed by SPSS software. The results which were based on the hypothesis, were not meaningful. It means that the presence or absence of resumptive pronoun in different grammatical weights does not make a meaningful difference. It means Persian speakers use lots of resumptive pronouns without attention to grammatical weights of relative clause.

Keywords

  1. مقدمه

یکی از انواع بندهای وابسته بند موصولی است که وابستۀ اسمی است و نقش توصیفگر دارد و درون گروه اسمی قرار می‌گیرد (Givon, 2001:176). بند موصولی دارای سه بخش است که در مثال (1) دیده می‌شود (Kroeger, 2005: 203):

  • مردی [که در اتوبوس دیدی] قصاب بود.

این سه بخش شامل هستۀ بند موصولی (مردی)، بند توصیفگر (در اتوبوس دیدی) و نشانۀ موصول (که) است. بند موصولی توصیفگر را به هستۀ بند موصولی متصل می‌کند. بند توصیفگر کامل نیست و به مفعولی نیاز دارد که درون آن قرار ندارد. این مفعول همان هستۀ بند موصولی است که قبل از آن قرار گرفته است. پس، این هسته دارای دو نقش هم‌زمان است: در بند پایه نقش فاعل و در بند موصولی نقش مفعول دارد. در زبان فارسی، اسمی که هستۀ بند موصولی است می‌تواند از درون بند موصولی حذف شود (از راهکار شکاف[1] استفاده کند) یا به ضمیری تقلیل یابد که به ضمیر تکراری[2] معروف است. پس، زبان فارسی از دو راهکار شکاف و ضمیر تکراری در موصولی‌سازی استفاده می‌کند. یکی از تفاوت‌های بندهای موصولی، در زبان‌های مختلف، نحوۀ ارجاع به هستۀ بند موصولی در درون بند موصولی است. مثلاً در انگلیسی، ضمیری درون بند موصولی وجود ندارد که هم‌مرجع با هستۀ بند موصولی باشد و به آن اشاره کند، چراکه در این زبان، ضمیر موصولی وجود دارد، مانند which، who، whom و that؛ ازاین‌رو، ضمیر تکراری به کار نمی‌رود (مثال 1):

  • The boy whom I saw in the park is Sara’s brother.

اما در زبان فارسی، ضمیر تکراری می‌تواند در درون بند موصولی استفاده شود و با هستۀ بند موصولی هم‌مرجع باشد. این نوع ضمایر را ضمایر تکراری می‌نامند (مثال )2:

  • الف: مردی که من شیر را به او دادم کارمند بود.

ب: مردی که من شیر را بهش دادم کارمند بود.

«او» در (2 الف) ضمیر تکراری آزاد است، ولی «‌ـ‌ش» در (2 ب) پی‌بست است (راسخ مهند، 1387).

دبیرمقدم (1384: 43)، با ارائۀ مثال‌هایی، نشان می‌دهد که زبان فارسی چه زمانی از ضمیر تکراری در ساخت‌های موصولی استفاده می‌کند و چه زمانی از راهکار شکاف:

  • نسرین مردی را که [ф / *او علی را به مینا نشان داد] می‌شناسد.
  • نسرین مردی را که [علی (او را) به مینا نشان داد] می‌شناسد.
  • نسرین مردی را که [علی مینا را *ф/ به او نشان داد] می‌شناسد.

براین‌اساس، در موصولی‌سازی از جایگاه فاعل (در جملۀ 3)، ضمیر تکراری به کار نمی‌رود، اما اگر موصولی‌سازی از جایگاه مفعول صریح بند موصولی باشد و با هستۀ بند موصولی هم‌مرجع باشد (جمله 4)، کاربرد ضمیر تکراری اختیاری است و در سایر موارد که ضمیر تکراری فاعل یا مفعول صریح بند موصولی نیست، کاربرد آن اجباری است؛ در جملۀ (5)، ضمیر تکراری مفعول غیرصریح بند موصولی و اجباری است و نبود آن باعث غیردستوری شدن جمله می‌شود.

از نظر کینن و کامری[3] (1977)، اگر ضمیر تکراری در بند موصولی در زبان‌ها کاربرد داشته باشد، بسته به نقش هستۀ بند موصولی، حضور ضمیر تکراری قابل‌پیش‌بینی است. این اصل، تحت عنوان سلسه‌مراتب دسترسی، به این معنی است که اگر زبانی، برای هر مرتبه، از ضمایر تکراری استفاده کند، در مورد مرتبه‌های پایین‌تر نیز از ضمیر تکراری استفاده خواهد کرد. این سلسه‌مراتب این‌گونه است:

سلسه‌مراتب دسترسی گروه اسمی (Keenan & Comrie, 1977):

فاعل > مفعول صریح > مفعول غیرصریح > حالت اضافی

طبق این سلسه‌مراتب، مثلاً اگر در زبانی، هستۀ بند موصولی مفعول صریح باشد و ضمیر تکراری برای آن به کار رود، برای بندهای موصولی که هستۀ آنها مفعول غیرصریح و یا ساخت اضافی باشد نیز ضمیر تکراری به کار می‌رود.

هاکینز[4] (2004؛ 1999) تبیین نقشی از حضور ضمایر تکراری در بندهای موصولی ارائه می‌دهد. از نظر او، وظیفۀ شنونده تعیین نقش هستۀ بند موصولی درون بند موصولی است. از دیدگاه گوینده، نیاوردن ضمیر تکراری خوب است، چون طبق اصل اقتصاد زبانی است، اما توجه شنونده متفاوت است. اگر ضمیر تکراری در بند موصولی به کار رود، اصل تصویرگونگی[5] بهتر رعایت شده است، که بر اساس آن، هر واحد معنایی باید دارای مابازای ساختاری باشد (Keenan, 1987) و به‌این‌ترتیب، درک آن واحد معنایی آسان‌تر خواهد بود. اگر ضمیر تکراری در بند موصولی به کار نرفته باشد، یافتن مرجع سخت‌تر است و هر‌قدر فاصلۀ میان هستۀ بند موصولی و محل سازۀ هم‌مرجع با آن در بند موصولی بیشتر باشد، این سختی بیشتر خواهد شد (راسخ مهند، 1387). مثلاً اگر در زبان فارسی، توالی کلمات جمله را «فاعل + مفعول صریح + مفعول غیرصریح + فعل» بدانیم، فاصلۀ میان هستۀ بند موصولی و فاعل کمتر از فاصلۀ آن با مفعول صریح و مفعول غیرصریح است. به‌این‌ترتیب، پیش‌بینی می‌شود که مثلاً اگر در فارسی، ضمیر هم‌مرجع با هستۀ بند موصولی فاعل باشد، احتمالاً نیازی به آوردن ضمیر تکراری، به‌جای فاعل، در بند موصولی نیست، به این دلیل که فاصلۀ آن کم است و امکان تعیین نقش آن برای شنونده سخت نیست؛ اما اگر ضمیر متناظر با هستۀ بند موصولی مفعول غیرصریح باشد، حضور ضمیر تکراری بیشتر مورد نیاز است، به این دلیل که فاصلۀ هسته و ضمیر مرتبط با آن بیشتر است (راسخ مهند، 1387).

 هدف این پژوهش بررسی رابطۀ بین وزن دستوری بند موصولی و ضمیر تکراری «ـ‌ش» در بندهای موصولی است، زمانی که هستۀ متناظر با ضمیر تکراری مفعول صریح است. آیا وزن دستوری به‌عنوان یکی از عوامل نقشی می‌تواند باعث گوناگونی و یا ارجحیت یک ساخت مشخص در زبان شود؟ به‌عنوان‌مثال در جملۀ «داوود شیشۀ جدیدی رو که برای پنجرۀ آشپزخونه خریده بودش دیروز با بی‌احتیاطی دوباره شکوند»، ضمیر تکراری «‌ـ‌ش» در بند موصولی وجود دارد که متناظر با هستۀ بند موصولی، یعنی مفعول صریح «شیشۀ جدید»، است.

چهار آزمایش تحلیل سطح خوانش، آزمایش قضاوت دستوری، آزمایش تولیدی عملکردمحور و آزمایش شنیداری در پژوهش پیش رو صورت گرفته است:

در آزمایش بررسی سطح خوانش، به دنبال این هستیم که آیا حضور و یا عدم حضور ضمیر تکراری منجر به خوانش متفاوت جملات در سطوح وزنی سبک، متوسط و سنگین می‌شود و در بندهای موصولی سنگین‌تر، حضور ضمیر تکراری خوانش بهتر و سریع‌تری نسبت به جملات بدون ضمیر تکراری حاصل می‌آورد.

در آزمایش قضاوت دستوری نیز جملات موردآزمایش، در سه سطح وزنی، با حضور ضمیر تکراری و بدون ضمیر تکراری، مورد قضاوت قرار گرفتند. فرض بر این است که با افزایش وزن دستوری بند موصولی، جملات با ضمیر تکراری نمرۀ بهتری را کسب کنند، چراکه با افزایش فاصله میان هستۀ بند موصولی (مفعول صریح در پژوهش پیش رو) و جایگاه استفاده از ضمیر تکراری، حضور این ضمیر می‌تواند در بازیابی هسته کمک‌کننده باشد؛ بنابراین، به‌طورکلی، از نتیجۀ آزمون قضاوت دستوری هم تأثیر حضور ضمیر تکراری و عدم حضور آن در دریافت نمرۀ قابل‌قبول در سطوح مختلف وزنی روشن خواهد شد و هم رابطۀ بین وزن دستوری بند موصولی و حضور ضمیر تکراری مشخص خواهد گشت.

در آزمایش تولیدی، با ارائۀ سازه‌های جملات موردنظر در سه سطح وزنی متفاوت، از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا موضوع جملات را به‌صورت محاوره بیان کنند تا میزان استفاده از ضمیر تکراری در سطوح مختلف وزنی بند موصولی مورد بررسی قرار گیرد. به این ترتیب، اثر تعاملی وزن دستوری و استفاده از ضمیر تکراری از نتیجۀ این آزمون نیز روشن خواهد شد. فرض بر این بود که در جملات با بند موصولی متوسط و سنگین، میزان استفاده از ضمیر تکراری، به‌طور معناداری، بیشتر از استفاده از ضمیر تکراری در جملات با بند موصولی سبک باشد.

در آزمایش شنیداری، شرکت‌کنندگان، پس از شنیدن جملات با ضمیر تکراری و بدون ضمیر تکراری، به درجۀ کیفی جملات نمره دادند. فرض بر این است که با افزایش وزن دستوری بند موصولی، جملات با ضمیر تکراری نمرۀ بهتری را کسب کنند، چرا که با افزایش فاصله میان هستۀ بند موصولی (مفعول صریح در پژوهش پیش رو) و جایگاه استفاده از ضمیر تکراری، حضور این ضمیر می‌تواند در بازیابی هسته کمک‌کننده باشد؛ بنابراین، به‌طورکلی، از نتیجۀ آزمون قضاوت دستوری هم تأثیر حضور ضمیر تکراری و عدم حضور آن در دریافت نمرۀ قابل‌قبول در سطوح مختلف وزنی روشن خواهد شد و هم رابطۀ بین وزن دستوری بند موصولی و حضور ضمیر تکراری مشخص خواهد گشت.

در بخش 2، روش پژوهش هر یک از آزمایش‌ها شرح داده شده و نتایج حاصل از آنها نیز در زیربخش آنها ارائه شده است. بخش 3 به نتیجه‌گیری اختصاص دارد.

  1. روش پژوهش

این پژوهش که مبتنی بر رویکردی تجربی است، سعی دارد شواهدی آزمایشی برای اثر تعاملی وزن دستوری بند موصولی و حضور ضمیر تکراری «‌ـ‌ش» در درون بند موصولی ارائه دهد. به همین منظور، چهار آزمایش سنجش سطح خوانش، قضاوت دستوری، آزمایش تولیدی عملکردمحور و آزمایش شنیداری انجام شده است. جملات آزمایش، به انتخاب پژوهشگر، از جراید، مطبوعات و پیکره‌های گفتاری و خبری استخراج شدند.

2ـ1. آزمایش سنجش سطح خوانش

یکی از آزمایش‌های انجام‌شده، آزمایش سنجش زمان خوانش جملات بود. در این آزمایش، دو مجموعۀ A و B، 24 جملۀ مشترک با بندهای موصولی در سه سطح وزنی (سبک، متوسط، سنگین) داشتند که تنها تفاوت جفت جملات، کاربرد ضمیر تکراری «‌ـ‌ش» بود. به‌عبارت‌دیگر، در مجموعۀ A ، 8 جمله با بند موصولی سبک، 8 جمله با بند موصولی متوسط و 8 جمله با بند موصولی سنگین استفاده شد که به‌صورت پراکنده، برخی جملات ضمیر تکراری «‌ـ‌ش» در بند موصولی خود داشتند. جملاتی که در مجموعۀ A ضمیر تکراری داشتند، در گروه B، بدون ضمیر تکراری بودند و از طرف دیگر، جملاتی که ضمیر تکراری نداشتند، در گروه B، دارای ضمیر تکراری «ـ‌ش» بودند. هدف این بود که با مقایسۀ دو مجموعه، تفاوت زمان خوانش جملات با ضمیر تکراری و جملات بدون ضمیر تکراری در بندهای موصولی در سطوح مختلف وزنی مشخص گردد. اینکه آیا در بندهای موصولی سنگین‌تر و در واقع، با افزایش فاصلۀ بین هستۀ بند موصولی (مفعول صریح در پژوهش پیش رو) و جایگاه کاربرد ضمیر تکراری، حضور ضمیر تکراری باعث خوانش سریع‌تر جمله و کاهش زمان خوانش می‌شود یا خیر. این آزمایش به ما کمک کرد تا به مقایسۀ زمان خوانش جملاتی با سطوح مختلف وزنی بپردازیم که در یک مجموعه با ضمیر تکراری استفاده شده بود و در مجموعۀ دیگر بدون ضمیر بود؛ فرض بر این بود که هرچه فاصلۀ بین هستۀ بند موصولی و جایگاه ضمیر تکراری بیشتر باشد، حضور ضمیر تکراری در یافتن مرجع بیشتر کمک‌کننده است و درنتیجه، زمان خوانش جملات با ضمیر تکراری، نسبت‌به جملات بدون ضمیر تکراری، کمتر خواهد بود. در جدول‌های (1) و (2)، نمونه‌ای از جملات از دو مجموعۀ A و B آورده شده است:

جدول 1. نمونۀ جملات دارای بند موصولی، در سه سطح، وزنی با حضور ضمیر تکراری و بدون آن در مجموعۀ A

سبک

4واژه‌ای

ضمیر تکراری «ش»

معلم مداد مشکی بدون اسم رو که روی میز بودش به شاگرد بی‌نظم کلاسش، علی، داد.

متوسط

9واژه‌ای

بدون ضمیر تکراری

مادربزرگم دسته‌های عینک ته‌استکانیش رو که با سیم مفتولی و نخ کاموا بسته بود گوشۀ اتاق گذاشت و رفت.

سنگین

15واژه‌ای

ضمیر تکراری «ش»

یه مهندس طراح ساختمونی رو که تازه قراره ساخته بشه می‌تونه از دو روش تحلیلی و استاتیکی طوری کنش که تو زلزلۀ شدید نریزه.

جدول 2. نمونه جملات دارای بند موصولی در سه سطح وزنی با حضور ضمیر تکراری و بدون آن در مجموعۀ B

سبک

4واژه‌ای

بدون ضمیر تکراری

معلم مداد مشکی بدون اسم رو که روی میز بود به شاگرد بی‌نظم کلاسش، علی، داد.

متوسط

9واژه‌ای

ضمیر تکراری «ش»

مادربزرگم دسته‌های عینک ته‌استکانیش رو که با سیم مفتولی و نخ کاموا بسته بودشون گوشۀ اتاق گذاشت و رفت.

سنگین

15واژه‌ای

بدون ضمیر تکراری

یه مهندس طراح ساختمونی رو که تازه قراره ساخته بشه می‌تونه از دو روش تحلیلی و استاتیکی طوری کنه که تو زلزلۀ شدید نریزه.

هر یک از این دو مجموعه برای 40 نفر فارسی‌زبان دارای تحصیلات دانشگاهی، در سنین 20 تا 40 سال، ارائه شد.20 نفر از شرکت‌کنندگان زن و 20 نفر مرد بودند. پس از هر جمله در محیط نرم‌افزار، یک پرسش درک مطلب «بلی/ خیر» برای اطمینان از خواندن جمله توسط شرکت‌کنندگان قرار گرفت که به طور میانگین، به 80 درصد سؤال‌ها پاسخ درست داده شد. این آزمایش، با نرم‌افزار «Opensesame»، که برای طراحی آزمایش‌های روان‌شناسی و علوم شناختی کاربرد دارد، طراحی و روی لپ‌تاپ پژوهشگر اجرا شد. در پایان، برای تحلیل داده‌ها، از نرم‌افزار آماری «SPSS» استفاده شد.

2ـ1ـ1. تحلیل داده‌های آزمایش زمان خوانش جملات

میانگین و انحراف‌معیار زمان خوانش جملات توسط شرکت‌کنندگان، بر حسب وزن دستوری بند موصولی و حضور ضمیر تکراری در بند و یا نبود آن، در جدول (3) گزارش شده است.

جدول 3. میانگین و انحراف‌معیار زمان خوانش جملات، با توجه به وزن دستوری بند موصولی با ضمیر تکراری و بدون ضمیر تکراری

 

با ضمیر تکراری

بدون ضمیر تکراری

کل

 

میانگین

انحراف‌معیار

میانگین

انحراف‌معیار

میانگین

انحراف‌معیار

سبک

10271

6284

9834

5843

10052

6062

متوسط

13057

7283

11972

5812

12514

6601

سنگین

14321

7056

13683

6678

14002

6866

کل

12549

7079

11829

6311

12189

6712

با توجه به جدول (3)، میانگین زمان خوانش کل جمله‌هایی که در آنها، ضمیر تکراری به کار رفته بود 12549 میلی‌ثانیه است، درحالی‌که میانگین زمان خوانش جمله‌هایی که بدون ضمیر تکراری بودند 11829 میلی‌ثانیه است. همچنین، نمودارهای (1) و (2) میانگین زمان خوانش جملات دارای بند موصولی در سه سطح وزن دستوری با حضور ضمیر تکراری و بدون آن را نشان می‌دهند.

 

 

 

نمودار 1. میانگین زمان خوانش جملات دارای بند موصولی با سطوح وزنی مختلف با حضور ضمیر تکراری و بدون ضمیر

 

نمودار 2. میانگین زمان خوانش جملات دارای بند موصولی با سطوح وزنی مختلف با حضور ضمیر تکراری و بدون ضمیر

 

با مقایسۀ هر سه سطح وزنی بند موصولی (سبک، متوسط و سنگین) با ضمیر تکراری و بدون ضمیر تکراری، طبق داده‌های به‌دست‌آمده، زمان خوانش جملات با ضمیر تکراری بیشتر از زمان خوانش جملات بدون ضمیر تکراری بود.

برای بررسی معناداری این اختلاف زمانی بین خوانش جملات در هر سه سطح وزنی با ضمیر تکراری و بدون آن، ابتدا «نرمال‌بودن»[6] داده‌ها با آزمون‌های «Kolomogoron-Smirnov» و «Shapiro-wilk» بررسی شدند. طبق این آزمون‌ها، 0=sig به دست آمد و این نشان داد که توزیع داده‌ها نرمال نیست (اگر sig بیشتر از 05/0 باشد، می‌توان داده‌ها را با اطمینان بالایی نرمال فرض کرد). با توجه به نرمال نبودن توزیع داده‌ها و به‌منظور مقایسۀ بین دو متغیر، برای سنجش معناداری، از آزمون «Mann Whitney U» (nonparametric tests) استفاده شد. به‌عبارت‌دیگر، برای اینکه ببینیم اختلاف بین زمان خوانش جملات سبک با ضمایر تکراری و جملات سبک بدون ضمیر تکراری معنادار بوده یا نه، طبق آزمون گفته‌شده عمل کردیم. طبق جدول (4)، مقدار sig برابر است با 468/0 (اگر این مقدار کمتر از 05/0 باشد، معناداری را نشان می‌دهد). ازاین‌رو، اختلاف زمان خوانش بین دو گروه مدنظر، در سطح وزنی سبک، معنادار نبوده است و در واقع، بودن یا نبودن ضمیر تکراری، در سطح وزنی سبک، چندان تأثیری معناداری بر خوانش جمله ندارد.

اختلاف زمان خوانش بین جملات با بند موصولی متوسط با ضمایر تکراری و جملات با بند موصولی متوسط بدون ضمیر تکراری نیز معنادار نبوده است. مقدار sig برابر است با 258/0.

اختلاف زمان خوانش بین جملات با بند موصولی سنگین با ضمایر تکراری و جملات با بند موصولی سنگین بدون ضمیر تکراری نیز معنادار نبوده است. مقدار sig برابر است با 406/0.

جدول 4. معناداری داده‌های آزمایش خوانش جملات در سه سطح وزنی بند موصولی

نوع آزمایش

Mann Whitney U

اختلاف زمان خوانش بند موصولی سبک با ضمیر تکراری و بدون آن

SIG = 0/468

اختلاف زمان خوانش بند موصولی متوسط با ضمیر تکراری و بدون آن

SIG = 0/258

اختلاف زمان خوانش بند موصولی سنگین با ضمیر تکراری و بدون آن

SIG = 0/406

اگرچه اختلاف زمانی بین جملات با ضمیر و بدون ضمیر تکراری، در هر سه سطح وزنی، معنادار نبود، اما شاید بتوان برای این اختلاف کم، تبیین نقشی نشان‌داری را قائل شویم. تبیین نقشی خارج از حوزۀ دستور قرار دارد؛ یعنی خود، بخشی از دستور زبان نیست. نقش‌گرایان یکی از مهم‌ترین تبیین‌های نقشی را نشان‌داری می‌دانند. مهم‌ترین پیش‌بینی این نظریه برای صرف این است که فقط در عنصر بی‌نشان یک مقوله می‌تواند صفر باشد؛ یعنی نشانۀ صرفی نداشته باشد (Bybee, 2011: 131).

 حضور ضمایر تکراری «‌ـ‌ش» در بند موصولی منجر به نشان‎دارشدن ساختاری فعل بند موصولی و به‌نوعی غیرعادی‌بودن آن می‌شود. به‌عبارت‌دیگر، حضور ضمایر تکراری در جملاتی که به‌صورت مکتوب درمی‌آیند، از نظر خواننده، به‌نوعی غیرمعمول به نظر می‌رسد، چراکه استفاده از ضمایر تکراری بیشتر جنبۀ گفتاری دارد و در محاورۀ غیررسمی توسط فارسی‌زبانان استفاده می‌شود. در جملات نوشتاری، خواننده انتظار رسمی‌بودن جملۀ فارسی را دارد و زمانی که جملات با ضمایر تکراری را می‌خواند، جمله از حالت دستوری و رسمی خود خارج می‌شود و به‌نوعی نشان‌دار می‌شود. همین مسئله می‌تواند باعث کندشدن سرعت خواندن شود و متعاقباً زمان خوانش بیشتری را خواهد داشت.

2ـ2. آزمون قضاوت دستوری

در این آزمون، 20 شرکت‌کنندة دیگر، بین سنین 20 تا 40 سال، می‌بایست به جمله‌هایی که در آزمون اول (سنجش خوانش) استفاده شد، از بین 1 تا 4 (بسیار خوب، خوب، بد و بسیار بد) نمره می‌دادند. روش آزمایش به این‌گونه بود که در مرحلۀ اول، مجموعۀ A به شرکت‌کنندگان برای نمره‌دهی داده می‌شد. در مرحلۀ دوم، با فاصلۀ زمانی حدود 20 دقیقه، همین شرکت‌کنندگان به مجموعۀ B نمره می‌دادند. هدف این آزمون این بود که پی ببریم جملاتی که ضمیر تکراری دارند نمرۀ بهتری توسط شرکت‌کنندگان دریافت می‌کنند یا جملات بدون ضمیر تکراری. فرض بر این بود که حضور ضمیر تکراری، در جملاتی که بند موصولی در آنها وزن دستوری متوسط و سنگین دارد، به‌مراتب، برای یافتن هستۀ بند موصولی کمک‌کننده خواهد بود و درنتیجه، این جملات، به‌مراتب، نمرۀ بهتری نسبت به جملات متناظرشان که ضمیر تکراری ندارند، دریافت می‌کنند.

ازآنجایی‌که جملات موردنظر (در سه سطح وزنی و با حضور ضمیر تکراری و بدون آن) به‌صورت درهم و کاملاً طبیعی طراحی شدند، هیچ‌کدام از شرکت‌کنندگان متوجه حضور ضمیر تکراری و یا نبود آن در دو مجموعۀ A و B نشدند و به‌عبارت‌دیگر، به وجه تمایز جملات، یعنی حضور یا عدم حضور ضمیر تکراری، پی نبردند. داده‌های مربوط، در نهایت، به مرحلۀ تحلیل آماری رسیدند.

2ـ2ـ1. تحلیل داده‌های حاصل از قضاوت دستوری

جدول (5) بسامد هر یک از نمره‌هایی را که به جمله‌های آزمون داده شد نشان می‌دهد.

جدول 5. بسامد نمره‌های داده‌شده به هرکدام از شش نوع جمله

نوع جمله

 

 

 

وضعیت

بند موصولی کوتاه با ضمیر تکراری

بند موصولی کوتاه بدون ضمیر تکراری

بند موصولی متوسط با ضمیر تکراری

بند موصولی متوسط بدون ضمیر تکراری

بند موصولی سنگین با ضمیر تکراری

بند موصولی سنگین بدون ضمیر تکراری

بسیارخوب

34

39

32

33

36

47

خوب

63

70

50

50

77

80

بد

51

42

65

60

39

31

بسیار بد

13

7

13

15

7

1

مجموع

160

158

160

158

160

159

برای اینکه از اهمیت آماری اختلاف بین این بسامدها آگاه شویم، نمره‌ها را به دو دستۀ قابل‌قبول (نمره‌های بسیار خوب، خوب) و غیرقابل‌قبول (نمره‌های بد، بسیار بد) تقسیم کردیم. سپس، مشخص شد که چند درصد از جملات با ضمیر تکراری و چند درصد از جملات بدون ضمیر تکراری، در هر سه سطح وزنی، نمرۀ قابل‌قبول دریافت کرده‌اند. مقایسۀ درصدهای به‌دست‌آمده برای هر سطح وزنی، در نمودار (3) نمایش داده شده است.

 

 

 

نمودار 3. درصدهای نمرۀ قابل قبول در سه سطح وزنی بند موصولی

 

نمودار بالا نشان می‌دهد که درصد دریافت نمرۀ قابل‌قبول، با اختلاف کمی، در هر سه سطح وزنی سبک، متوسط و سنگین، برای جملات بدون ضمیر تکراری بیشتر بوده است. برای محاسبۀ معناداری این اختلاف‌ها، ازآنجایی‌که داده‌ها از نوع رتبه‌ای غیرنرمال هستند، برای مقایسۀ دو متغیر، از آزمایش «Mann whitney U» استفاده کردیم.

برای جملات با بند موصولی سبک، طبق جدول (6)، مقدار sig برابر است با 072/0  (کوچک‌تر بودن مقدار sig از 05/0 معناداری را نشان می‌دهد). ازاین‌رو، در جملات سبک، حضور ضمیر تکراری تفاوت معناداری در میزان قابل‌قبول‌بودن جملات ایجاد نمی‌کند.

مقدار sig، برای جملات با بند موصولی متوسط با ضمیر تکراری و بدون ضمیر، برابر است با 908/0. در واقع، بین این دو جفت گروه جملات نیز حضور ضمیر تکراری تفاوت معناداری در میزان قابل‌قبول‌بودن جملات ایجاد نمی‌کند.

برای جملات با بند موصولی سنگین با ضمیر تکراری و بدون ضمیر، مقدار sig برابر است با 056/0. در واقع، تفاوت معناداری بین این دو جفت گروه جملات نیز وجود ندارد و حضور ضمیر تکراری، در این سطح وزنی، تفاوت معناداری ایجاد نمی‌کند.

جدول 6. معناداری داده‌های آزمایش قضاوت دستوری

نوع آزمایش

Mann Whitney U

بند موصولی سبک با ضمیر تکراری و بدون آن

SIG = 0/072

بند موصولی متوسط با ضمیر تکراری و بدون آن

SIG = 0/908

بند موصولی سنگین با ضمیر تکراری و بدون آن

SIG = 0/056

اکنون، در این آزمایش، می‌توانیم برای بررسی اثر تعاملی وزن دستوری و حضور ضمیر تکراری، بسامد نمره‌های قابل‌قبول برای جملات با ضمیر تکراری در هر سه سطح وزنی را با هم مقایسه کنیم (جدول 7). برای مقایسۀ این سه متغیر و در واقع، بررسی معناداری اختلاف بین نمرات قابل‌قبول برای هر سه سطح وزنی، از آزمون «kruskal-wallis» استفاده شد. مقدار sig به‌دست‌آمده برابر بود با 1=sig (مقدار sig کوچک‌تر از 05/0 با فرض بالایی معناداری را نشان می‌دهد).

جدول 7. بسامد نمرات قابل‌قبول در سه سطح وزنی بند موصولی

بسامد نمره قابل قبول

نمره

بسامد نمرۀ قابل‌قبول در جملات سبک

97

بسامد نمرۀ قابل‌قبول در جملات متوسط

82

بسامد نمرۀ قابل‌قبول در جملات سنگین

113

ازآنجایی‌که مقدار sig بیشتر از 05/0 بود، اثر تعاملی وزن دستوری و حضور ضمیر تکراری در دریافت بیشتر نمرۀ قابل‌قبول معنادار نبود. به‌عبارت‌دیگر، حضور ضمیر تکراری در بندهای موصولی متوسط و سنگین سبب نشد که با توجه به بازیابی سریع‌تر هستۀ بند موصولی توسط ضمیر تکراری، بسامد اینکه از شرکت‌کنندگان نمرۀ قابل‌قبول دریافت کنند، به‌طور قابل‌توجهی افزایش یابد؛ بنابراین، بین وزن دستوری بند موصولی و حضور ضمیر تکراری رابطۀ معناداری برقرار نشد.

در این آزمایش نیز برای اختلاف کم میان بسامد قابل‌قبول‌بودن جفت جملات با ضمیر تکراری و بدون آن، می‌توان تبیین نشان‌داری را مدنظر قرار داد. حضور ضمایر تکراری «‌ـ‌ش» در بند موصولی منجر به نشان‌دارشدن ساختاری فعل بند موصولی و به‌نوعی غیرعادی بودن آن می‌شود. به‌عبارت‌دیگر، حضور ضمایر تکراری در جملات زمانی که به‌صورت مکتوب در می‌آیند، از نظر خوانندۀ جمله، به‌نوعی غیرمعمول به نظر می‌رسد. ازآنجایی‌که جملات مکتوب برای خواننده جنبۀ رسمی پیدا می‌کند، حضور ضمیر تکراری می‌تواند آن را از حالت عادی خارج و به‌نوعی نشان‌دار کند. همین مسئله می‌تواند در گرفتن نمرۀ غیرقابل‌قبول برای جملات با ضمیر تکراری در بند موصولی تأثیر داشته باشد.

2ـ3. آزمون تولیدی عملکردمحور

این آزمون درواقع مرحلۀ سوم بعد از آزمون قضاوت دستوری را شکل می‌دهد. پس از پایان آزمون قضاوت دستوری، با فاصلۀ زمانی 30 دقیقه، همان شرکت‌کنندگانی که آزمون قضاوت دستوری را انجام داده بودند در این مرحله شرکت کردند. در این مرحله، به‌وسیلة نرم‌افزار پرده‌نگار[7]، سازه‌های اصلی جملاتی که شرکت‌کنندگان قضاوت دستوری کرده بودند، برای افراد، نمایش داده می‌شد. این سازه‌ها عبارت بودند از: فاعل جمله، مفعول صریح (هستۀ بند موصولی)، واژه‌های اصلی بند موصولی و فعل به‌صورت مصدر. شرکت‌کنندگان پس از خواندن سازه‌ها و فهمیدن موضوع کلی، به‌صورت محاوره، برای پژوهشگر قضیه را تعریف می‌کردند و صدای آنها ضبط می‌شد.

دلیل اینکه از شرکت‌کنندگان یکسانی برای این سه مرحله استفاده شد این بود که خواندن جملات، در دو مرحلۀ قبل (قضاوت دستوری)، باعث می‌شد که مفهوم کلی و نوع ساخت جملات، که دارای بند موصولی بودند، در ذهن شرکت‌کنندگان باقی بماند و در مرحلۀ تولیدی راحت‌تر بتوانند قضیۀ کلی را تعریف کنند. در غیر این صورت، استفاده از شرکت‌کنندگان جدید برای مرحلۀ تولیدی سبب می‌شد که افراد با دیدن تک‌کلمات متوجه قضیۀ کلی نشوند و یا زمان بسیار طولانی را برای ساختن یک داستان برای هر جمله نیاز داشته باشند و در نهایت جملاتی بسازند که اصلاً دارای بند موصولی نباشد. ازاین‌رو، در این سه مرحله، شرکت‌کنندگان واحدی برای بررسی میزان استفاده از ضمیر تکراری شرکت کردند.

ازآنجایی‌که مراحل آزمایش برای شرکت‌کنندگان توضیح داده نمی‌شد و از سه‌مرحله‌ای‌بودن آن بی‌اطلاع بودند، هیچ‌کدام از آنها سعی در حفظ جملات نداشتند و در عملکرد تولیدی، قضیه را کاملاً طبیعی و به‌صورت محاوره برای پژوهشگر تعریف می‌کردند.

2ـ3ـ1. تحلیل داده‌های حاصل از آزمون تولیدی عملکردمحور

پس از شمارش ضمایر تکراری در جملات تولید شده در هر سه سطح وزنی (سبک، متوسط و سنگین)، داده‌ها نشان دادند که اختلاف استفاده از این ضمیر در سه سطح وزنی کم بود. در سطح وزنی سبک، با 97/32 درصد مواجه بودیم؛ در واقع، حتی در سطح وزنی سبک، ضمیر تکراری، هم در بند موصولی و هم خارج از بند موصولی، برای ارجاع به هستۀ بند موصولی توسط سخنوران فارسی‌زبان استفاده شد. در جملات با سطح وزنی متوسط، 26/9 درصد ضمیر تکراری توسط شرکت‌کنندگان استفاده شد. در نهایت، برای جملات با سطح وزنی سنگین، 40/42 درصد ضمیر تکراری برای ارجاع به هستۀ بند موصولی، که در این پژوهش مفعول صریح بود، مورد استفاده قرار گرفت. این اختلاف‌ها در نمودار (4) نشان داده شده است.

نمودار 4. درصد استفاده از ضمیر تکراری در سه سطح وزنی بند موصولی

 

برای بررسی معناداری اختلاف میان استفاده از ضمیر تکراری در بندهای موصولی با سطوح مختلف وزنی، ازآنجایی‌که سه متغیر در این آزمایش وجود داشت، از آزمایش «kruskal-Wallis H» استفاده شد. مقدار sig برابر است با 130/0 (اگر مقدار sig کمتر از 05/0باشد، معناداری را نشان می‌دهد). ازاین‌رو، اختلاف میان استفاده از ضمیر تکراری در سطوح مختلف وزنی بند موصولی معنادار نبود. به‌عبارت‌دیگر، با افزایش وزن بند موصولی، میزان استفاده از ضمیر تکراری به‌طور معناداری افزایش پیدا نکرد و برای بندهای موصولی سبک نیز ضمیر تکراری توسط سخنوران فارسی‌زبان، به میزان قابل‌توجهی، استفاده شد؛ بنابراین، بین وزن دستوری و استفاده از ضمیر تکراری، رابطۀ تعاملی معناداری نمی‌توان قائل شد.

برای استفادۀ سخنوران فارسی‌زبان از ضمیر تکراری در بندهای موصولی کوتاه، می‌توان تبیین نقشی ارتباطی[8]را در نظر گرفت. این انگیزش ارتباطی نشانگر عملکرد انگیزش‌های اقتصاد زبانی و تصویرگونگی نیست؛ به‌عبارت‌دیگر، استفادۀ سخنوران فارسی‌زبان از ضمیر تکراری برای همۀ سطوح وزنی بند موصولی، مبنی بر اصل اقتصاد زبانی و تصویرگونگی زبان نیست؛ بلکه استفاده از این ضمایر تنها انگیزش ارتباطی دارد و امکان یک ارتباط بهتر را میسر می‌سازد (Croft, 2003: 228). این انگیزش کمک می‌کند تا سخنوران، برای روشن‌ترکردن مفاهیم و ساختارهای زبانی پیچیده، از ابزارها و راهکارهای دستوری مختلفی استفاده کنند. به همین ترتیب، سخنوران فارسی‌زبان، در محاوره، برای بازیابی هستۀ بند موصولی و ارجاع به آن، به‌کرات، فارغ از وزن دستوری بند موصولی، از ضمیر تکراری استفاده می‌کنند.

2ـ4. آزمون شنیداری

در این آزمون، پژوهشگر برای 20 شرکت‌کنندة دیگر بین سنین 20 تا 30 سال، جمله‌هایی را که در آزمون‌های قبلی استفاده شدند، به‌طور یکسان و شمرده، می‌خواند. شرکت‌کننده‌ها می‌بایست از بین 1 تا 4 (بسیار خوب، خوب، بد و بسیار بد) به جملات نمره می‌دادند. روش آزمایش به این‌گونه بود که در مرحلۀ اول، مجموعۀ A برای شرکت‌کنندگان برای نمره‌دهی خوانده شد. در مرحلۀ دوم، با فاصلۀ زمانی حدود 20 دقیقه، همین شرکت‌کنندگان، با شنیدن جملات مجموعۀ B، به آنها نمره می‌دادند. هدف این آزمون این بود که پی ببریم جملاتی که ضمیر تکراری دارند نمرۀ بهتری توسط شرکت‌کنندگان دریافت می‌کنند یا جملات بدون ضمیر تکراری. مانند آزمون قضاوت دستوری، فرض بر این بود که حضور ضمیر تکراری در جملاتی که بند موصولی در آنها وزن دستوری متوسط و سنگین دارد، به‌مراتب، برای یافتن هستۀ بند موصولی کمک‌کننده خواهد بود و درنتیجه، این جملات، به‌مراتب، نمرۀ بهتری نسبت به جملات متناظرشان که ضمیر تکراری ندارند، دریافت می‌کنند.

ازآنجایی‌که جملات موردنظر (در سه سطح وزنی و با حضور ضمیر تکراری و بدون آن) به‌صورت درهم و کاملاً طبیعی طراحی شدند، هیچ‌کدام از شرکت‌کنندگان متوجه حضور یا نبودِ ضمیر تکراری در دو مجموعۀ A و B نشدند و به‌عبارت‌دیگر، به وجه تمایز جملات، یعنی همان حضور ضمیر تکراری و یا نبود آن، پی نبردند. در نهایت، داده‌های مربوط به مرحلۀ تحلیل آماری رسید.

2ـ4ـ1. تحلیل داده‌های حاصل از آزمون شنیداری

جدول (8) بسامد هر یک از نمره‌هایی را که به جمله‌های آزمون داده شد نشان می‌دهد.

جدول 8. بسامد نمره‌های داده‌شده به هرکدام از شش نوع جمله

نوع جمله

 

 

 

وضعیت

بند موصولی کوتاه با ضمیر تکراری

بند موصولی کوتاه بدون ضمیر تکراری

بندموصولی متوسط با ضمیر تکراری

بند موصولی متوسط بدون ضمیر تکراری

بند موصولی سنگین با ضمیر تکراری

بند موصولی سنگین بدون ضمیر تکراری

بسیارخوب

58

55

41

38

48

45

خوب

61

64

57

56

46

48

بد

21

27

33

35

38

33

بسیار بد

20

14

28

31

26

32

مجموع

160

160

159

160

158

158

مانند روش تحلیل قضاوت دستوری، برای اینکه از اهمیت آماری اختلاف بین این بسامدها آگاه شویم، نمره‌ها را به دو دستۀ قابل‌قبول (نمره‌های بسیار خوب، خوب) و غیرقابل‌قبول (نمره‌های بد، بسیار بد) تقسیم کردیم. سپس، مشخص شد که چند درصد از جملات با ضمیر تکراری و چند درصد از جملات بدون ضمیر تکراری، در هر سه سطح وزنی، نمرۀ قابل‌قبول دریافت کرده‌اند. مقایسۀ درصد‌های به‌دست‌آمده برای هر سطح وزنی در نمودار (5) نمایش داده شده است.

نمودار 5. درصدهای نمرۀ قابل‌قبول برای سه سطح وزنی بند موصولی

 

نمودار بالا نشان می‌دهد که درصد دریافت نمرۀ قابل‌قبول، با اختلاف کمی، در دو سطح وزنی متوسط و سنگین، برای جملات با ضمیر تکراری بیشتر بوده است و در سطح وزنی سبک، درصد نمرۀ قابل‌قبول در دو حالت با ضمیر و بدون ضمیر یکسان بوده است. برای محاسبۀ معناداری این اختلاف‌ها، ازآنجایی‌که داده‌ها از نوع رتبه‌ای غیرنرمال هستند، برای مقایسۀ دو متغیر، از آزمایش «Mann whitney U» استفاده کردیم.

برای جملات با بند موصولی سبک، طبق جدول (9)، مقدار sig برابر است با 996/0 (کوچک‌تر بودن مقدار sig از 05/0 معناداری را نشان می‌دهد). ازاین‌رو، در جملات سبک، حضور ضمیر تکراری تفاوت معناداری در میزان قابل‌قبول‌بودن جملات ایجاد نمی‌کند.

مقدار sig برای جملات با بند موصولی متوسط با ضمیر تکراری و بدون ضمیر، برابر است با 596/0. در واقع، بین این دو جفت گروه جملات نیز حضور ضمیر تکراری تفاوت معناداری در میزان قابل‌قبول‌بودن جملات ایجاد نمی‌کند.

برای جملات با بند موصولی سنگین با ضمیر تکراری و بدون ضمیر، مقدار sig برابر است با 746/0. در واقع، تفاوت معناداری بین این دو جفت گروه جملات نیز وجود ندارد و حضور ضمیر تکراری، در این سطح وزنی، تفاوت معناداری ایجاد نمی‌کند.

جدول 9. معناداری داده‌های آزمایش شنیداری

نوع آزمایش

Mann Whitney U

بند موصولی سبک با ضمیر تکراری و بدون آن

SIG = 0/996

بند موصولی متوسط با ضمیر تکراری و بدون آن

SIG = 0/596

بند موصولی سنگین با ضمیر تکراری و بدون آن

SIG = 0/746

در این مرحله، برای بررسی اثر تعاملی وزن دستوری و حضور ضمیر تکراری، بسامد نمره‌های قابل‌قبول برای جملات با ضمیر تکراری، در هر سه سطح وزنی، با هم مقایسه شدند (جدول 10). برای مقایسۀ این سه متغیر و درواقع، بررسی معناداری اختلاف بین نمرات قابل‌قبول برای هر سه سطح وزنی، از آزمون «kruskal-wallis» استفاده شد. مقدار sig به‌دست‌آمده برابر بود با 406/0 (مقدار sig کوچک‌تر از 05/0 با فرض بالایی معناداری را نشان می‌دهد).

جدول 10. بسامد نمرات قابل‌قبول در سه سطح وزنی بند موصولی

بسامد نمرۀ قابل‌قبول

نمره

بسامد نمرۀ قابل‌قبول در جملات سبک

119

بسامد نمرۀ قابل‌قبول در جملات متوسط

98

بسامد نمرۀ قابل‌قبول در جملات سنگین

94

ازآنجایی‌که مقدار sig بیشتر از 05/0 بود، اثر تعاملی وزن دستوری و حضور ضمیر تکراری در ایجاد دریافت بیشتر نمرۀ قابل‌قبول معنادار نبود. به‌عبارت‌دیگر، حضور ضمیر تکراری در بندهای موصولی متوسط و سنگین سبب نشد که با توجه به بازیابی سریع‌تر هستۀ بند موصولی توسط ضمیر تکراری، بسامد اینکه از شرکت‌کنندگان نمرۀ قابل‌قبول دریافت کنند، به طور قابل‌توجهی افزایش یابد؛ بنابراین، بین وزن دستوری بند موصولی و حضور ضمیر تکراری رابطۀ معناداری برقرار نشد.

  1. نتیجه‌گیری

در این پژوهش، داده‌ها از دو جهت مورد مقایسه قرار گرفتند. در حالت اول، برای هر سه سطح وزنی سبک، متوسط و سنگین، جملات با ضمیر تکراری و بدون ضمیر تکراری با هم مقایسه شدند. در این نوع مقایسه، در آزمایش (1)، یعنی بررسی سطح خوانش، در هر سه سطح وزنی (سبک، متوسط و سنگین)، زمان خوانشِ جملاتی که ضمیر تکراری داشتند، با اختلاف کمی، بیشتر بود. بااین‌حال، این اختلاف کم بین جفت جملات با ضمیر تکراری و بدون آن، در هر سه سطح وزنی، معنادار نبود. انتظار می‌رفت که حضور ضمیر تکراری منجر به کاهش زمان خوانش شود، چراکه با افزایش فاصله میان هستۀ بند موصولی (مفعول صریح در این پژوهش) و جایگاه حضور ضمیر تکراری، این ضمیر می‌تواند در بازیابی سریع‌تر هستۀ بند مؤثر باشد. بااین‌حال، نتایج به‌دست‌آمده حاکی از آن بود که اختلاف معنی‌داری میان زمان خوانش جفت جملات با ضمیر تکراری و بدون آن، در سطوح مختلف وزنی بند موصولی، وجود ندارد.

در آزمایش (2)، قضاوت دستوری، درصد قابل‌قبول‌بودن جملات با ضمیر تکراری نسبت به جملات بدون ضمیر تکراری، در هر سه سطح وزنی، کمتر بود. این اختلاف کم میان درصد قبولی جملات با ضمیر تکراری و جملات بدون ضمیر تکراری، با انجام تست آماری، معنادار نبود. ازاین‌رو، با توجه به داده‌های این آزمایش، می‌توان نتیجه گرفت که حضور و یا نبودِ ضمیر تکراری، در سطوح مختلف وزنی بند موصولی، منجر به اختلاف قابل‌توجهی در دریافت نمرۀ بهتر نمی‌شود.

برای نتایج این دو آزمون، تبیین نشان‌داری را مطرح کردیم. حضور ضمایر تکراری «‌ـ‌ش» در بند موصولی منجر به نشان‎دارشدن ساختاری فعل بند موصولی و به‌نوعی، غیرعادی‌بودن آن می‌شود. به‌عبارت‌دیگر، حضور ضمایر تکراری در جملاتی که به‌صورت مکتوب درمی‌آیند، از نظر خواننده، به‌نوعی، غیرمعمول به نظر می‌رسد، چراکه استفاده از ضمایر تکراری بیشتر جنبۀ گفتاری دارد و در محاورۀ غیررسمی توسط فارسی‌زبانان استفاده می‌شود. در جملات نوشتاری، خواننده انتظار رسمی‌بودن جملۀ فارسی را دارد و زمانی که جملات با ضمایر تکراری را می‌خواند، جمله از حالت دستوری و رسمی خود خارج می‌شود و به‌نوعی نشان‌دار می‌شود. همین مسئله می‌تواند باعث کند شدن سرعت خواندن شود و متعاقباً زمان خوانش بیشتری را خواهد داشت و درنتیجه، می‌تواند در گرفتن نمرۀ غیرقابل‌قبول برای جملات با ضمیر تکراری در بند موصولی تأثیر داشته باشد.

اما در آزمایش (4)، آزمون شنیداری، در همین حالت مقایسه، درصد نمرۀ قابل‌قبول با اختلاف کمی، در جملات با ضمیر تکراری در سطوح وزنی متوسط و سنگین، نسبت به جملات بدون ضمیر بیشتر بوده است؛ اما در سطح وزنی سبک، این درصد در هر دو جفت جملات یکسان بوده است. نتیجۀ این آزمایش مطابق فرضیۀ پژوهش بوده است؛ یعنی حضور ضمیر تکراری در جملات متوسط و سنگین نسبت به جملات سبک، برای شنوندگان کمک‌کننده‌تر بوده و نمرۀ بهتری دریافت کرده است. بااین‌حال، این اختلاف کم، در تست آماری معناداری، معنادار نبوده است.

در حالت مقایسۀ دوم، برای بررسی اثر تعاملی وزن دستوری و حضور ضمیر تکراری، بسامد نمره‌های قابل‌قبول برای جملات با ضمیر تکراری در هر سه سطح وزنی را با هم مقایسه کردیم؛ یعنی در آزمون (2)، قضاوت دستوری، بسامد دریافت نمرۀ قابل‌قبول (113) در جملات سنگین با ضمیر نسبت به بسامد نمرۀ قابل‌قبول (97) در جملات سبک با ضمیر بیشتر بوده است. این نتیجه نیز طبق فرضیۀ پژوهش بوده؛ یعنی با افزایش وزن دستوری، به حضور ضمیر تکراری بیشتر نیاز احساس شده است، اما این اختلاف نیز در تست آماری معناداری، معنادار نبوده است.

در آزمایش (3)، آزمون تولیدی عملکردمحور، نیز میزان استفاده از ضمیر تکراری در سطح سنگین (40%) نسبت به سطح سبک (32%) بیشتر بوده است. یعنی مطابق فرضیۀ پژوهش، در جملات با وزن دستوری بیشتر، نیاز به ضمیر تکراری بیشتر خواهد بود. هرچند درصد استفاده از ضمیر تکراری در جملات سبک بیشتر از حضور آنها در جملات متوسط (26%) بود. این اختلاف‌ها نیز در تست آماری معناداری، معنادار نبودند. برای نتایج این آزمایش تبیین ارتباطی قائل شدیم؛ یعنی استفاده از این ضمایر، تنها، انگیزش ارتباطی دارد و امکان یک ارتباط بهتر را میسر می‌سازد. این انگیزش کمک می‌کند تا سخنگویان، برای روشن‌تر کردن مفاهیم و ساختارهای زبانی پیچیده، از ابزارها و راهکارهای دستوری مختلفی استفاده کنند. به همین ترتیب، سخنوران فارسی‌زبان، در محاوره، برای بازیابی هستۀ بند موصولی و ارجاع به آن، فارغ از هر نوع وزن دستوری بند موصولی، از ضمیر تکراری استفاده می‌کنند.

در آزمایش (4)، آزمون شنیداری، بسامد نمره‌های قابل‌قبول برای جملات با ضمیر تکراری، با افزایش وزن دستوری، بیشتر نشد. جملات طولانی‌تر با ضمیر تکراری و بدون ضمیر تکراری، پردازش سخت‌تری خواهند داشت و ازاین‌رو، کمتر از جملات سبک و متوسط نمرۀ قابل‌قبول دریافت کردند.

 آزمایش‌هایی که نتایج آنها تا حدی طبق فرضیۀ پژوهش بود، در تست‌های آماری معناداری SPSS، معنادار نبوده‌اند؛ یعنی حضور یا نبودِ ضمیر تکراری، در سطوح وزنی مختلف بند موصولی، تغییر معناداری ایجاد نمی‌کند. به‌علاوه، رابطۀ بین وزن دستوری و حضور ضمیر تکراری نیز معنادار نبود و سخنوران فارسی‌زبان، فارغ از هر نوع وزن دستوری، به میزان زیادی ضمیر تکراری استفاده می‌کنند.

منابع

تعارض منافع ندارم.

 

[1]. gap

[2]. resumptive pronoun

[3]. Keenan, E., & Comrie, B.

[4]. Hawkins, J. A.

[5]. iconicity

[6]. normality

[7]. powerpoint

[8]. communicative motivation

استناد به این مقاله: حسینقلیان، میترا، راسخ‌مهند، محمد. (1400). بررسی رابطۀ بین وزن دستوری بند موصولی و حضور و یا عدم حضور ضمیر تکراری. علم زبان، 8 (13)، 199- 223. Doi: 10.22054/ls.2020.49080.1297

 Language Science  is licensed under a Creative Commons Attribution-Noncommercial 4.0 International License.

دبیرمقدم، محمد. (1384). پژوهش‌های زبان‌شناختی فارسی، مجموعه مقالات، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
راسخ مهند، محمد (1387). ضمایر تکراری در زبان فارسی. مجلة دستور، ویژه‌نامه فرهنگستان، 4: 189-183.
Bybee, J. (2011). Markedness: iconicity, economy and frequency, In: J. Jung Song (ed.), Handbook of Language Typology. Oxford: Oxford UP: 131-147.
Croft, W. (2003). Typology and universals. 2nd ed. Cambridge: Cambridge UP.
Givon, T. (2001). Syntax: An Introduction, 2 vols. Amsterdam and Philadelphia: John Benjamins
Hawkins, J. A. (1999). Processing complexity and filler-gap dependencies across grammars. Language, 75(2), 244- 285.
Hawkins, J. A. (2004), Efficiency and complexity in Grammars, Oxford: Oxford University Press.
Keenan, E., & Comrie, B. (1977), Noun phrase accessibility and universal grammar. Linguistic Inquiry, 8(1), 63-89
Keenan, E. (1987), A semantic definition of indefinite NP, In: Reuland, E. And ter Meulen, A. (eds), The representation of (in)definite, Cambridge, Mass.: MIT press, 286-317.
Kroeger, R. P. (2005). Analyzing grammar, an introduction. Cambridge UP.
Dabir Moghadam, M. (2005). Studies of Persian linguistics, Selected Articles. Tehran: University Publication Center. [In Persian].
Rasekh Mahand, M. (2008). Resumptive pronouns in Persian, Dastur: Persian Language Academy, 4, 183-189. [In Persian].