Document Type : Research Paper
Authors
1 PhD Student in General Linguistics, Bushehr Branch, Islamic Azad University, Bushehr, Iran
2 Assistant Professor of Linguistics, Marvdasht Branch, Islamic Azad University, Marvdasht, Iran
3 Assistant Professor of Linguistics, Payam Noor University,Tehran, Iran
4 Assistant Professor of English Language Teaching, Bushehr Branch, Islamic Azad University, Bushehr, Iran;
Abstract
One of the main concepts in cognitive linguistics is that each unit of language has a semantic network. In this approach, morpheme, categories, and syntactic constructs all have a symbolic unit. In this sense, enclitics also have their own meanings that add meaning to the base of the host. As a result, the derivative is formed. An extension like the lexical categories provides a category that classifies all its meanings around a central meaning. /-ku/ is one of the most widely used enclitics in the Tangestan dialect which is connected to different bases with the category of nouns, adjectives, and infinities. The present article, in the context of cognitive semantics, explores the various concepts of the "-ku:" as an enclitic. The main objectives of this research are to show that the various meanings of the "-ku:" suffixes are not randomized and present its semantic network. The findings of this study revealed that the "-ku:" enclitic has a coherent network in which the various meanings of this enclitic extend around a prototypical meaning (i.e., definite meaning) in the form of a radial structure.
Keywords
. مقدمه
دستورنویسانی چون فرشیدورد (1373) و گیوی (1397)، اسمها را به دو دستة معرفه و نکره تقسیمکردهاند. گیوی (1397) در تعریف معرفه آورده است: «لفظی که بر مفهوم مشخصی دلالت دارد معرفه و در غیر اینصورت، نکره است». زبانها و گویشها برای نشاندادن معرفه از فرایندها و علائم مختلفی بهره میجویند. کریمی دوستان و تجلی (1395) بر این باورند که در زبان فارسی نوشتاری معیار، اسم معرفه فاقد نشانه است و آن چیزی که گاهی بهعنوان نشانة شناختگی در بافتهای ویژهای در زبان فارسی معیار و حتی فارسی محاورهای به کار گرفته میشود، الزامی نبوده، بلکه به صورت اختیاری به کار برده میشود. زبان انگلیسی برای نشان دادن معرفگی، از حرف تعریف «the» استفاده میکند. حرف مزبور به ابتدای اسم افزوده میشود و اسم را معرفه میکند. در زبان آلمانی، حروف تعریف «der»، «die» و «des» به ترتیب، برای نشاندادن اسم مذکر، مونث و خنثی بهکارگرفته میشوند. گویش تنگستانی نیز با بهکارگیری پیبست /ku/ معرفگی را به نمایش میگذارد. این پیبست که با تظاهرهای متفاوتی در گویشهای دیگر از جمله، گویش اردکانی/ /=eku، گویش کرمانی /=u/، گویش لری بویراحمدی /=ku/ و /=u/ ، گویش لری بالاگریوه /=ke/، گویش بهبهانی/=æku/، گویش شوشتری /=kæ/ و ... به کار میرود، در گویش تنگستانی نیز یکی از پیبستهای پربسامدی است که با افزودهشدن به کلمات، مفاهیم مختلفی را که سرآمد آن، مفهوم معرفگی است، به پایة خود منتقل میکند (زندهبودی، 1383). حسینی و یزدانشناس (1396) به نقل از (حاجیانی، 1387 : 21) گویش تنگستانی را یکی از گویشهای ایرانی دستة غربی، گروه گویشهای جنوب غرب و شاخة گویشهای ناحیة فارس معرفی میکنند. گویشهای استان بوشهر به لحاظ برخی شباهتهای دستوری و واژگانی، به دو دستة شمالی و جنوبی تقسیم میشوند و گویش تنگستانی در دستة گویشهای جنوبی قرار میگیرد (حاجیانی، 1387: 21). بنابراین، این مقاله بنا دارد به بررسی ساختار درونی معنایی پیبست/ku/ بهعنوان مقولة شعاعی با استفاده از دیدگاه شناختی و به طور خاص، در چارچوب معنیشناسی واژگانی و نظریة سرنمونی[1] بپردازد. این پژوهش در پی پاسخ به این سؤال است که در چارچوب شناختی، پیبست مزبور دارای چه ساختار معنایی است و از میان مفاهیم مختلف آن، کدامیک سرنمون[2]، و کدامیک حاشیهای[3] هستند. برای نیل به این هدف، ابتدا در بخش پیشینة مطالعات، به محققان و پژوهشگرانی اشاره میشود که در این زمینه تحقیقاتی داشتهاند و سپس، در بخش مبانی نظری به اختصار توضیحاتی دربارة مقولة شعاعی و سرنمون داده میشود. نگارندگان با اتخاذ روش کیفی ـ توصیفی و با استفاده از مبانی نظری شناختی و به طور خاص، مقولة شعاعی که چارچوب نظری پژوهش حاضر را شکل میدهد، به دنبال یافتن پاسخ لازم به پرسش تحقیق هستند.
- پیشینة مطالعات
یکی از مفاهیم مورد توجه در رویکرد شناختی، مقولة شعاعی است. در این نظریه، مقولات مختلف موجود در هر مجموعه دارای ساختار شعاعی و عضویت مدرج هستند، مرز مشخصی برای مجموعهها وجود ندارد و اعضاء بر روی پیوستار قرار دارند؛ به این صورت که یکی از اعضای مجموعه که دارای ویژگیهای شاخص آن دسته است، در مرکز دایره قرار میگیرد و اعضای دیگر، بسته به میزان برخورداری از آن ویژگیهای خاص، به مرکز نزدیک و یا از آن دور میشوند. محققان بسیاری به بررسی ساختار شعاعی عناصر زبانی در زبان فارسی معیار و زبانهای دیگر پرداختهاند، ولی شوربختانه، پژوهشی در این زمینه در گویش تنگستانی یافت نشده است، بجز پژوهشهای اندکی در زمینة حرف تعریف معرفه که در این پژوهش مورد توجه بوده است. دربارة برخی از گویشهای ایرانی و خارجی پژوهشهایی انجام شده که شباهتها و تفاوتهایی با حرف تعریف معرفه در گویش تنگستانی دارند و در این پژوهش از آنها استفاده شده است. بنابراین، در این بخش، در دو قسمت مجزا، ابتدا به پژوهشهایی که در زمینة حرف تعریف معرفه انجام گرفته، سخن به میان میآید و سپس، در قسمت دوم به پژوهشهایی که در زمینة مقولة شعاعی در برخی از عناصر زبانی در گویشهای دیگر انجام گرفته است، اشاره میشود.
2ـ1. پیشینة مطالعات در زمینة حرف تعریف معرفه
کریمیدوستان و تجلی (1395) در بررسی «حرف تعریف معرفه در گویش اردکان فارس در چارچوب کمینهگرا» نشانة معرفگی در این گویش را /=(e)ku/ معرفی میکنند که بعد از اسم و یا گروه اسمی قرار میگیرد؛ مانند /ketâb=eku/ (آن کتاب)، /xuna=ku/ (آن خانه). در این گویش از نشانة معرفگی/ =u/ نیز استفاده میشود که تنها به صفت اضافه میگردد. بهلحاظ اینکه این پژوهش در چارچوب کمینهگرا انجام گرفته است، اشارهای به معانی مختلفی که ممکن است این دو تکواژ به عنصر پایة خود منتقل کنند، نشده است. تمایز دیگر آن در گویش تنگستانی، حرف تعریف /(o)ku =/ بوده و حال آنکه در گویش اردکانی/=(e)ku/ است. شباهت آنها در این است که در هر دو گویش /=u/ به عنوان حرف تعریف معرفه به کار میرود که به صفات متصل میشود.
شریفیمقدم (1391) در «بررسی وند /-u/ در گونة زبانی کرمانی» یکی از کارکردهای این وند را، معرفهساز بودن آن در این گویش میداند. این وند با پیوستن به عناصر قاموسی بسیاری، مجموعهای متنوع از مفاهیم مختلف چون تصغیر، صمیمیت (تحبیب)، تحقیر، فراوانی، دارندگی، تشبیه، توصیف و معرفگی را پدید میآورد. برخی از مفاهیم ذکرشدة این پیبست در گویش کرمانی مانند تصغیر، صمیمیت (تحبیب)، تحقیر و معرفگی در کاربرد این پیبست در گویش تنگستانی نیز دیده میشود، اما در این پژوهش روشن نشده است که در گویش کرمانی، کدامیک از معانی گفتهشده، معنای اصلی و کدام یک حاشیهای است. علاوه بر آن، این پیبست در گویش کرمانی به کلمات دستوری گوناگون از جمله اسم، صفت، قید اضافه میشود و حال آنکه در گویش تنگستانی، این وند فقط به اسامی خاص و صفات متصل میشود.
رضایی و خیرخواه (1394) در پژوهشی با عنوان «ردهشناسی ترتیب واژه در گویش لری بویراحمدی» اشارهای کوتاه به حروف تعریف معرفه در این گویش کردهاند. آنان تکواژهای /=ku/ و /=u/ را بهعنوان تکواژهای معرفهساز در این گویش معرفی کردهاند. همچنین ترکیبی از صفتهای اشاره [u:] (آن) و [I] (این) به همراه پسوندهای تکیهدار [-vo] ، [-yo] و [-ho] را روشی دیگر برای معرفه کردن جملات ذکر میکنند. در این پژوهش اشارهای به معانی که ممکن است تکواژهای معرفهساز مذکور به پایة خود منتقل کنند، نشدهاست. تکواژهای معرفهساز /=ku/ و /=u/ در گویش لری بویراحمدی عیناً در گویش تنگستانی نیز به کار میروند و با هم شباهت دارند، ولی تکواژ معرفهساز /=oku/ که در گویش تنگستانی وجود دارد، در گویش لری بویراحمدی دیده نمیشود.
حامدیشیروان و همکاران (1395) حرف تعریف معرفه در گویش بهبهانی را /=æku/ معرفی میکنند، مانند:ketab=æku (کتاب)،mærd=æku (مرد).
آنان حرف تعریف معرفه در گویش شوشتری را /=kæ/ ذکر میکنند که بعد از اسم میآید، مانند: Mir=kæ (مرد)، xune=kæ (خانه).
حروف تعریف معرفه در گویشهای گفتهشده تشابهی با حروف تعریف معرفه در گویش تنگستانی نداشته و به انواع کلمات اضافه میشوند، حال آنکه در گویش تنگستانی، در محیطهای آوایی مختلف، با واجگونههای متفاوتی به پایه متصل میشوند.
موسوی (1397) حرف تعریف معرفه در گویش لری بالاگریوه را /=ke/ میداند. این تکواژ به اسم، صفت، قید و ... میپیوندد و به شخص یا شیئی اشاره دارد که گوینده و شنونده دانش مشترکی از آن دارند. این تکواژ زمانی که به ضمیر ملکی متصل میشود، به /=kæ/ تبدیل میشود. این بدان معناست که حرف تعریف معرفه /=ke/ در این گویش دارای تکواژگونة دیگری به صورت /=kæ/ است. نکتة قابلتمایز این تکواژ در مقایسه با تکواژ معرفهساز در گویش تنگستانی، این است که به تمامی کلمات با مقولة واژگانی متفاوت متصل میشود، حال آنکه در گویش تنگستانی اگر کلمات اسم خاص یا صفات باشند، حرف تعریف معرفهساز /=u/ به آنها متصل میشود.
2ـ2. پیشینة مطالعات در زمینة مقولة شعاعی
گلفام و یوسفیراد (1387) در مقالهای نشان دادهاند که در رویکرد شناختی برای معانی متفاوت یک عنصر چندمعنا مثل حروف اضافه، شبکة شباهت خانوادگی در نظر گرفته میشود؛ به این صورت که برخی معانی اصلی و مرکزی فرض میشوند و برخی دیگر جانبی و به واسطة مکانیسمهای شناختی به معنای اصلی مرتبط میگردند.
راسخ مهند (1389) در پژوهشی با عنوان «بررسی معانی حروف اضافه مکانی فرهنگ سخن بر اساس معنیشناسی شناختی» ضمن معرفی برخی از اصول بنیادی زبانشناسی شناختی، چون استعاره، مجاز، معنای دایرةالمعارفی، مقولهبندی، نظریة سرنمون، فضاهای ذهنی، آمیزۀ مفهومی و ...، به بررسی چند حرف اضافه از جمله «توی»، «از»، «روی» از منظر معناشناسی شناختی میپردازد. او با برشمردن معانی متفاوت هر یک از حروف اضافه مذکور، این معانی را حاصل مقولة شعاعی میداند که یکی از این معانی را سرنمون و معانی دیگر را به عنوان معانی حاشیهای قلمداد میکند.
زاهدی و زیارتی (1390) به بررسی شناختی شبکة معنایی حرف اضافه «از» پرداختهاند. آنان ملاکهای تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) را برای تعیین مفهوم سرنمون (اولین معنای متبادرشده به ذهن، مفهوم دارای بیشترین بسامد و ...) را برای این حرف اضافه مورد استفاده قرار داده و به این نتیجه رسیدهاند که این الگو از کارآمدی لازم برای تعیین سرنمون حرف اضافه «از» برخوردار است.
«بررسی شبکة معنایی پسوند مکانساز ـگاه با رویکرد شناختی» نیز توسط رضائی و رفیعی (1391) انجام شده است. آنان در این پژوهش به معانی مختلفی برای پسوند «ـگاه» اشاره میکنند و معنای «محل انجام دادن عمل خاص» با توجه به بسامد بالا و ملاحظات کاربرد شناختی را بهعنوان معنای سرنمونی معرفی میکنند.
کربلائی صادق و گلفام (1391) به بررسی پسوندهای صفت ساز فاعلی
« ـ نده»،«ـان»، «ـگار»، «ـگر» «ـکار»، «ـا»، «ـار» از منظر مقولهبندی، حوزهای و مفهومسازی پرداختهاند. نتایج بررسیهای آنان نشان داد که پسوندهای صفت فاعلی بهلحاظ مقولهبندی بر سه گونه هستند که عبارتاند از: پسوندهای صفتساز باریشه فعلی، پیبستهای صفتساز اسمی و پیبستهای صفتساز صفتی، که در این میان پیبستهای برگرفته از ریشه فعلی زایایی و کاربرد بیشتری در زبان فارسی دارند و به عنوان سرنمون قلمداد میشوند.
حیدری (1392) به بررسی شناختی 30 پیشوند و 40 پیبست میپردازد که نتایج این پژوهش نشان داده است: 1ـ میتوان با استفاده از مقولهبندی در نظریة شناختی، وندها را براساس نوع مقولهای که میسازند تقسیم کرد؛ 2ـ میتوان برای وندهای زبان فارسی حوزههای پایهای در نظر گرفت؛ 3ـ با توجه به نوع برداشتی که از مفهوم وندها میشود، میتوان آنها را به صورت تقابل دوتایی برای مفاهیم برداشتشده از هر وند تعریف کرد.
مقدم کیا و شفیعی (1392) در پژوهشی تحت عنوان «بررسی ساختواژی و معناشناختی پی بست کوچکساز «چه» در زبان فارسی» در تحلیل معنی وند کوچکساز «چه» در زبان فارسی بیان میدارد: معنای اصلی پیبست «چه» همان معنایی است که ژورافسکی[4] به «نوع کوچک» یاد میکند که پرکاربردترین معنای آن است و معانی دیگری چون «شباهت»، «نسبت»، «تحقیر» را دارد که معانی حاشیهای آن قلمداد میشود که به صورت ساختار شعاعی پیرامون معنای اصلی قرار گرفته، با آن در ارتباط است.
راسخمهند و رنجبرضرابی (1392) شبکة معنایی حروف اضافه «در» و «سر» را مورد بررسی قرار داده، با تکیه بر بحثهای زبانشناسی شناختی و در زمینة چگونگی درک حوزة انتزاعی، به بررسی رابطة زمان و مکان در دستور فارسی پرداختهاند. آنان پس از استخراج معانی مختلف حروف اضافة فوق الذکر از فرهنگ سخن، با استفاده از معیارهای تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003)، معنای اولیه و معانی متفاوت هر حرف اضافه را معین و در نهایت شبکة معنایی آن را رسم کردهاند.
مختاری و رضائی (1392) به بررسی شناختی شبکة معنایی حرف اضافة «با» در زبان فارسی پرداختهاند و به این نتیجه رسیدهاند که معانی مختلف حرف اضافة «با» در بافتهای گوناگون این حرف اضافه تصادفی نبوده، این معانی دارای شبکة معنایی منسجمی هستند و این حرف اضافه در آن مفاهیم گوناگون در قالب سه خوشة معنایی مختلف یعنی خوشة «توافقی»، «تقابلی» و «وضعیتی»، حول محور یک معنای سرنمونی که همان مجاورت و همراهی است، در قالب ساختار شعاعی قرار گرفته است.
نجفیان و همکاران (1394) در پژوهش دیگری با عنوان «صرف کاربردشناختی پیبستهای نسبت در زبان فارسی» به پیبستهای نسبتساز در زبان فارسی اشاره میکنند. آنان وندهایی چون «ی، ینه، گان، گانه، انه، ئیه/ یه» را پیبستهای نسبت معرفی کرده و معتقدند با اتصال این پیبستها به واژه، غیر از مفاهیم هستهای «منسوب به» و «مربوط به» در بعضی کلمات، مفاهیم حاشیهای از قبیل دارندگی، شباهت، امکان، الزام، منشأ، جهت، غایت، مرتبه، شیوه، محدود، کمیت، واسطه و غیره نیز برداشت میشود.
افراشی و کوشکی (1395) در پژوهشی با عنوان: تحلیل معناشناسی شناختی پیشوند «پیش» در زبان فارسی پرداختهاند. آنان ابتدا معانی این پیشوند را از منظر شناختی مورد بررسی قرار دادهاند و سپس، با ترسیم شبکة شعاعی، دو خوشة معنایی مرکزی این وند را مشخص نموده و معانی دیگری را که از این دو خوشة مرکزی منتج شدهاند، معرفی کردهاند.
نیلیپور و همکاران (1395) در پژوهشی تحت عنوان «کاربست نظریه پیشنمونه و شبکة شعاعی در معناشناسی شناختی تقوا در قرآن»، اظهار میدارند که هر واژه دارای یک حالت مرکزی یا پیشنمونهای است، اما واژه میتواند در سیاقهای مختلف، توسعة معنایی پیدا کند و این توسعة معنایی در شبکة معنایی صورت میگیرد. ازآنجاکه واژة «تقوا» با ورود در فرهنگ دینی و قرآنی دچار تغییر و توسعة معنایی گردیده است، با استفاده از این نظریه میتوان تغییرات معنایی آن را در قرآن تحلیل کرد و با استفاده از نظریة مقوله شعاعی، به مفهومسازی دقیق آیات مرتبط با آن، دست یافت.
دهقان (1396) در پژوهشی تحت عنوان «بررسی معنایی حروف اضافه/læ/ ،/wæ/ ، /wægærd/ در زبان کُردی بر اساس رویکرد شناختی» به این نتیجه رسیده است که معنای سرنمون /læ/ «از» است و در شبکة معنایی آن هیجده معنای متمایز و پنج خوشة معنایی وجود دارد. همچنین، معنای سرنمونی /wæ/ «از» است و در شبکة معنایی آن بیست معنای مجزا وجود دارد. معنای سرنمون /wægærd/ «با» است و در شبکه معنایی آن یازده معنای متمایز و سه خوشه معنایی وجود دارد. همچنین، معنای سرنمون /wæpi/ «به» است و در شبکة معنایی آن پنج معنای متمایز و دو خوشة معنایی وجود دارد.
پانترو ثورنبرگ[5] (2001)، به بررسی معانی مختلف پسوند «er-» در زبان انگلیسی پرداختهاند. آنان یکی از معانی پسوند مذکور (فاعلی) را که در بسیاری از ترکیبات ظاهر میشود، بهعنوان معنای سرنمون و معانی دیگر آن را معانی حاشیهای قلمداد کردهاند.
چیزماروف[6] (2012)، شبکة معنایی، معنای سرنمون و حاشیهای پیشوند فعلی «pre-»، «nad-» و «por-» را در زبان بلغاری از منظر زبانشناسی شناختی مورد توجه قرار داده است. شبکة معنایی پیشوندهای مذکور نشان میدهد، هر کدام بهعنوان معنای سرنمون، یک معنای مرکزی دارند و معانی متفاوت دیگر آنها معانی حاشیهای محسوب میشود.
هماوند[7] (2008) در پژوهشی تحت عنوان «تغییرات واژی در اسمسازی» به بررسی پسوندهای اسمساز در زبان انگلیسی از منظر دستور شناختی پرداخته است. او در بررسی شناختی دو پسوند /-ce/ و /-ment/ بیان میدارد که بهلحاظ مقولهبندی، دو پسوند /-ce/ و /-ment/ اسمساز بوده و هر دو به حوزة معنایی «عمل» و «نتیجة عمل» تعلق دارند. با این وجود، این دو پسوند در مفهومسازی با هم تفاوتهایی دارند و سخنگویان با انتخاب هر یک از آنها مفهوم خاصی از حوزة معنایی گفتهشده بازنمایی میکنند.
3. مبانی نظری
سرنمون و مقولة شعاعی از موضوعات مطرح در زبانشناسی شناختی است که معنیشناسی را نه تنها با حوزههای شناختی، بلکه با فرایند «مقولهبندی» مرتبط میداند (Hilferty, 2001: 13). یکی از اختلافات میان زبانشناسان شناختگرا و کسانی که دیدگاه سنتی مقولهبندی را قبول دارند، بحث ماهیت دقیق مقولههای معنایی است. بر طبق دیدگاه سنتی هر مقوله مانند ظرفی است که اعضایی که میخواهند درون این ظرف قرار گیرند، باید دارای برخی معیارها و ویژگیها باشند و اگر عضوی شرایط لازم و کافی را نداشته باشد، درون آن طبقه قرار نمیگیرد. درواقع، ورود به طبقهای در این دیدگاه درجهپذیر نیست و عضو یا در طبقه جای دارد یا ندارد (Hilferty, 2001:14)، اما دیدگاه شناختی، با داشتن شرایط لازم و کافی برای عضوشدن درون یک مقوله مخالف است. روش[8] (Rosch, 1977) شباهتهای خانوادگی را بهعنوان معیاری برای عضوشدن در مقولهای مطرح میکند. ویتگنشتاین[9] (Wittgenstein, 1958) نیز با طرح شباهتهای خانوادگی به مسألة مقولهبندی میپردازد. او گفته است که با نگاهکردن به عکس خانوادگی میتـوان دید که برخی دارای بینی هم شکل هستند، اما برخی چشمهای شبیه بـه هـم و برخـی دیگر چانة شبیه به هم دارند، اما نمیتوان انتظار داشت همة افراد خـانواده کـاملاً شـبیه به هم باشند. پس شرط واردشدن به مقوله، همسانی کامل نیست و نمـیتـوان انتظـار داشت همة موارد کاملاً ویژگـیهـای مـشترک داشـته باشـند. محققان گوناگونی از جمله گیراتس[10] (2006)، لی[11] (2002)، بروگمان[12] (1987) و تایلر و ایوانز (2003) به بررسی ساختار شعاعی پرداخته و معیارهایی برای تشخیص عضو سرنمون معرفی کردهاند که به جهت جامع بودن معیارهای تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003)، که میتواند برای تمامی عناصر زبانی کاربرد داشته باشد. این پژوهش، آنها را مبنای تحلیل دادههای خود قرار داده است. هماوند (Hemavand, 2008: 5) به نقل از تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) مجموعهای از معیارها برای عضو سرنمون معرفی میکند که این معیارها عبارت است از: معنیای که بلافاصله در ذهن متبادر میشود؛ معنیای که به آسانی فرا گرفته میشود؛ معنیای که بر دیگر معانی واژه در شبکة معنایی غلبه دارد؛ معنایی که در ساختمان عناصر واژگانی ترکیبی بیشتر رخ میدهد؛ معنایی که دیگر معانی از آن بسط داده میشود؛ نخستین معنای واژه از سابقة تاریخی و سرانجام، دستة تقابلی یا جفت متقابل که تکواژ مورد نظر در آن شرکت میکند.
4. روش تحقیق
تحقیق حاضر، تحقیقی کیفی ـ توصیفی بوده، روش گردآوری اطلاعات، کتابخانهای و میدانی است. دادههای این پژوهش از گویش تنگستانی است که توسط مردم شهرستان تنگستان، یکی از شهرستانهای جنوبی استان بوشهر صحبت میشود. این جستار حاصل گفتوگو با افراد سالخوردة روستای جمالی یکی از روستاهای توابع شهرستان تنگستان است که در پنچ کیلومتری شمال مرکز شهرستان تنگستان و پنجاه کیلومتری شمال شرقی مرکز استان بوشهر قرار دارد. یکی از دلایلی که این روستا برای مطالعه و بررسی پیبست معرفهساز /ku/ انتخاب شد، ویژگیهای خاص این روستا است. از ویژگیهای حائز اهمیت آن این است که مردم آن گویش تنگستانی را بهخوبی صحبت میکنند و رسانههای گروهی چون صدا و سیما، نتوانستهاند تأثیر بسزایی در تغییر گویش آنان داشته باشد. برای جمعآوری دادهها، نخست مؤلفان از گویشوران خواستند تا واژههای از قبل تعیینشده را به صورت جداگانه و در چارچوب جملهای تلفظ کنند و یا اینکه رویدادی از زندگی خودشان را بیان نمایند. با وجود اینکه یکی از مؤلفان این مقاله خود گویشور تنگستانی است، تلفظ واژهها و معانی بهکاررفته، بارها در جمع گویشوران سالخوردة روستای جمالی مطرح و بررسی شده تا اصالت و درستی آنان آشکار شود. با اطلاع آنان، صداهای آنها ضبط شد و پس از آن، با واجنویسی صداهای ضبطشده، پیبست مورد نظر با معانی مختلف اراده شده، استخراج گردید. در پایان، با تحلیل دادههای جمعآوریشده، شبکة معنایی این پیبست مشخص شد و از میان معانی مختلف این پیبست، با استفاده از نظریة مقوله شعاعی و معیارهای تایلر و ایوانز (2003)، معنای سرنمون و معانی حاشیهای آن معرفی گردید.
5. شبکة معنایی /=ku/ در گویش تنگستانی
یکی از واژهبستها[13] در گویش تنگستانی، تکواژ /=ku/ است که به شکل تکواژگونههای مختلفی چون /=oku/ و /=u/ در واژههای مشتق ظاهر میشود و از پیبستهای پربسامد در این گویش است که در صحبتهای گویشوران بسیار به کار میرود و در معرفهسازی شرکت میکند، مانند /ʝɑ=y=ku/[14] (آن مکان)، /do:t=oku/ (آن دختر)، /hesen=u/ (آن فردی که اسمش حسن است). بررسیهای زبانشناسی نشان میدهد واژهبستها به دو صورت، یعنی پیشبست[15] و پیبست[16] ظاهر میشوند. هرچند واژهبستها در گویش تنگستانی همگی به صورت پیبست میآیند (باباسالاری و همکاران، 1398).
پیبست/=ku/ با توجه به محدودیتهای آوایی و مقولة دستوری، به صورت تکواژگونههایی چون =ku//، /=oku/ و /=u/ظاهر میشود؛ به این صورت که اگر پایه به صامت ختم شود، پیبست به صورت /=oku/ ظاهر میشود، مانند /gol=oku/ (آن گل)، /zemin=oku/ (آن زمین) و /zen=oku/ (آن زن). اگر پایه به مصوت مختوم شود، پیبست به صورت /=ku/ نمایان میشود؛ مانند /ǰumey=ku/ (آن لباس)، /xuney=ku/ (آن خانه) و /hevâ=ku/ (آن هوا). همچنین، اگر پیبست مزبور به اسامی خاص و صفات افزوده شود، به صورت /=u/ ظاهر میشود، مانند /hesen=u/ (حسن)، /γol=u/ (غلام)، /’el=u/ (علی)، /derâz=u/ و /pæhn=u/ (پهن) (باباسالاری و همکاران، 1398). در ادامه به بررسی ساختار معنایی این پیبست با رویکرد مقولة شعاعی و عضو سرنمون، به جنبههای مختلف آن میپردازیم.
5ـ1. معنای سرنمونی ku
با توجه به دادههای جمعآوریشده، از پیبست مزبور با پایه، میتوان دریافت که پیبست =ku// با واجگونههای آن به پایهای با مقولههای «اسم»، «صفت»، «قید» و «مصدر» افزوده میشود و غالباً مفهوم «معرفگی» را به پایه اضافه میکند، برای مثال واژههایی چون/gol=oku/ (آن گل)، /zemin=oku/ (آن زمین)، /ku:nâr=oku/ (آن درخت سدر)، /m:o=ku/ (آن درخت نخل)، /ҫepel=u/ (آن شیء کثیف)، /zešt=u/ (آن شیء نازیبا)، /šow=ku/ (آن شب)، /hesen=u/ («حسن» نام شخصی در حالت تصغیر)، /ol=uγ/ (غلام در حالت تصغیر)، /zene=ku/ (آن زن، در حالت تصغیر)، /beҫey=ku/ (آن طفل، در حالت تحبیب و ترحم)، همگی به نحوی مفهوم «معرفگی» را به ذهن تداعی میکنند، زیرا به رغم اینکه معنا در برخی از واژههای فوق، از معنای اصلی آن که همانا اشاره به مصداق مفهوم پایه است، فاصله گرفته، اما همچنان میتوان رگههایی از معنای مصداق مفهوم پایه را یافت. از آنجا که در دو سوم واژهها از میان هفتاد واژة دارای پیبست مذکور، مفهوم «معرفگی» مشاهده میشود، میتوان چنین برداشت کرد که این مفهوم سرنمون باشد، زیرا به تعبیر تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) بسامد بالای وقوع، گرچه به تنهایی نمیتواند دلیل سرنمونبودن باشد، اما نشانة اصلی سرنمونبودن است. از طرفی تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) در معیار 4 خود، این حالت را یکی از معیارهای عضو سرنمون معرفی کردهاند. نشانة دیگری که میتوان در چنین برداشتی به ما کمک کند، تسلط و تفوق مفهوم ذکرشده بر دیگر معانی از پیبست مذکور است که تایلر و ایوانز (Tyler & Evans, 2003:38) در معیار 3 به آن اشاره کردهاند، زیرا بهروشنی میتوان مشاهده کرد که در تمامی معانی مختلف پیبست مذکور، رگههایی از معنای معرفگی در آنها دیده میشود؛ به عبارتی، معنای معرفگی بر دیگر معانی تفوق و استیلا دارد. عامل دیگری که ما را به این حقیقت نزدیکتر میکند که مفهوم «معرفگی» سرنمون است، این است که مؤلفان با کلمات از پیش تعیینشده که دارای پیبست /=ku/ و تکواژگونههای آن بودهاند، از گویشوران پرسیدهاند که چه چیزی به ذهنشان تداعی میشود که گویشوران بلافاصله در اظهار نظر خود به مفهوم مشخصی از مصداق پایه اشاره کردهاند؛ همچنانکه تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) در معیار 1 خود، این فرآیند ذهنی را بهعنوان یکی از معیارهای مفهوم سرنمون معرفی کردهاند. نشانهای دیگر که بر سرنمونی معنای «معرفگی» دلالت دارد، این است که در میان معانی مختلف پیبست مذکور، معنای «معرفگی» را میتوان بهعنوان معنای اصلی در نظر گرفت و معانی دیگر به سبب بسط معنایی از معنی اصلی مشتق شوند. بهعنوان نمونه واژة /beҫey=ku/ در عین حال که اشاره به مصداق مفهوم پایه دارد، معنای کودکی را میرساند که لازم است به او ترحم کرد و دوست داشت. این مفهوم به واسطة بسط معنایی در بافت زبانی خاص به وجود میآید. تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) در معیار 5 خود، این فرآیند ذهنی را نیز از ملاکهای دیگر معنای سرنمون دانستهاند. بنابراین، نشانههایی چون بسامد بالای وقوع پیبست /=ku/ در کلمات مشتق ذیل معنای «معرفگی»، اولین مفهوم تداعیشده به ذهن گویشوران، تسلط و تفوق مفهوم «معرفگی» در تمامی معانی مختلف پیبست مذکور، معنایی که دیگر معانی از آن بسط داده شود، از جمله شواهدی است که میتوان ادعا کرد که مفهوم «معرفگی» سرنمون است. با این وجود، در ادامة بررسیها به کلماتی برخورد کردیم که مفاهیم دیگری به غیر از «معرفگی» از آنها استنباط میشود که در زیر به برخی از این کلمات اشاره میگردد.
در نگاهی گذرا به معانی واژههایی چون /hesen=u/ (حسن)، /ol=uγ/ (غلام)، /zene=ku/ (آن زن)، /mærd=oku/ (آن مَرده)، /beҫey=ku/ (آن بچه) و /sorx=u/ (نام یک نوع بیماری در گویش تنگستانی)، pik=u//[17] (نام یک نوع بیماری در گویش تنگستانی)، میتوان دریافت که گرچه رگههایی از مفهوم «معرفگی» در تمامی واژههای ذکرشده استنباط میشود، اما بر اساس شم زبانی مفهوم «معرفگی» از آنها اراده نشده است، زیرا در واژههای /hesen=u/ و /γol=u/ ، پی بست/=u/ به اسامی خاص که خود معرفه هستند، افزوده شدهاند؛ ممکن است استنباط شود که معنای معرفگی از واژههای فوق اراده شده است، از این جهت که مثلاً «حسن» یا «غلام» در میان شمار زیادی از افراد که نام «حسن» یا «غلام» دارند، با افزودن این پیبست از دیگر افراد متمایز شدهاند. این فرضیه مردود است، زیرا برای مخاطب قراردادن فردی که تنهاست و همچنین در حالت تصغیر، از پیبست فوق نیز استفاده میشود و دیگر اینکه واژههای مشتق /sorx=u/ و /pik=u/، بدون شک با افزودن پیبست به پایه، مفهوم «معرفگی» از آن اراده نشده است، بلکه حالت سرخبودن و توخالیبودن چیزی را نسبت میدهد، و معنای «نسبت» استنباط میشود. همچنین، با شنیدن واژههای مشتق چون /zenek=u/ و /beҫey=ku/ ، گویشوران مفاهیم دیگری به غیر از «معرفگی» را که همانا «تصغیر» و «تحبیب» است، برداشت میکنند.
ممکن است چنین استنباط شود که شاید ما با دو پیبست روبرو باشیم که عبارتاند از: 1- /=ku/ و تکواژگونة آن /=oku/ ؛ 2-/=u/ که پی بست /=u/ مصغرساز است. این فرضیه نیز مردود است، زیرا در گویشهای استان بوشهر از جمله در گویش تنگستانی، به هنگام اشاره به مفهوم خاص پایه، از پیبست /ku/ استفاده میشود. این پیبست به خاطر محدودیت آوایی و مقولة دستوری که در بالا به آن اشاره شد، به تکواژگونههایی چون /=oku/ و /=u/ تغییر مییابند. به طور کلی، هر یک از تکواژگونههای ذکرشده، به مفهوم مصداق پایه اشاره دارند که میتواند این مفهوم، در حالت «تصغیر»، «تحبیب»، «مناد» و «نسبت» بیان گردد.
برای حل این مشکل، دو راهکار وجود دارد: 1ـ به وجود معانی دیگری به غیر از معانی سرنمون قائل باشیم، همچنانکه در رویکردهای سنتی، لغات را دارای معانی مختلف و پراکنده و نامرتبط میپنداشتند؛ 2ـ با پذیرش همان معنای سرنمونی و در قالب چارچوب مقولة شعاعی که در مقدمه اشاره شد، در پی کشف رابطهای منطقی بین معنای سرنمونی و معانی دیگر واژهها باشیم. به اعتقاد مؤلفان، با توجه به وجود پارهای از مشکلات در راهکار اول از جمله دشوارشدن امر یادگیری برای زبانآموزان و نیاز آنان به حفظ فهرستی از کاربردهای مختلف یک عنصر زبانی خاص، دنبالکردن راهکار دوم، منطقی به نظر میرسد، زیرا شم زبانی به ما میگوید که در تمامی واژههای گفتهشده در بالا، رگههایی از معنای «معرفگی» وجود دارد و گویی همة آنها در پسزمینة خود، به مفهوم خاصی از مصداق پایه دلالت دارند و از طرفی، ارادة گویشور در تولید واژههای اخیر، موضوعاتی به غیر از مصداق پایه بوده و بر مفاهیم دیگری تأکید کرده است. تحلیل معانی مختلف واحدهای زبانی بر اساس مقوله شعاعی، این موضوع را تقویت میکند که هر واحد زبانی دارای معانی مختلفی است، که این معانی بصورت تصادفی نبوده، همچون نقاطی در شعاع دایره با معنای اصلی آن (معنای مرکزی) در ارتباط است. همانگونه که در مقولات شعاعی مطرح شد، مقولات دارای ساختار شعاعی و عضویت مدرج بوده، مرز مشخصی برای مجموعهها وجود ندارد و اعضاء بر روی یک پیوستار قرار دارند؛ به این صورت که یکی از اعضای مجموعه که دارای ویژگی شاخص آن دسته است، در مرکز دایره قرار میگیرد و بهعنوان عضو سرنمون مشخص میشود و اعضای دیگر که به آنها اعضای حاشیهای اطلاق میشود، بسته به میزان برخورداری از آن ویژگی خاص، به مرکز نزدیک و یا از آن دور میشوند. گویشور در ارتباط کلامی خود، بخش یا بخشهای خاصی از مقوله زبانی که از نظر او اهمیت دارد، انتخاب کرده و در رمزگذاری زبانی آن موقعیت بر آنها تأکید میکند و به دانش پیشزمینهای خود میفرستد و آن بخش یا بخشهایی که از نظر او از اهمیت کمتری برخوردار است، به دانش پسزمینهای انتقال میدهد و از رمزگذاری زبانی آن اجتناب میورزد. در بررسی شناختی پیبست /=ku/، گفته شد که پیبست مذکور با الحاق به پایه، به مصداق پایه اشاره میکند و دستورنویسان آن را «معرفه» نامیدهاند. مصداق پایه دارای ویژگیهای مختلفی است که گویشوران با بهکارگیری پیبست مزبور در بافتهای مختلف زبانی، آن ویژگیهایی را که میتواند «تصغیر»، «تحبیب»، «منادا» و «نسبت» باشد، برجستهسازی میکنند. با توجه به مطالب گفته شده، در ادامه به بررسی ساختار شعاعی و معانی حاشیهای /=ku/ و ارتباط آنها با معنی سرنمونی میپردازیم.
5ـ2. معانی حاشیهای
تحلیل دادهها نشان میدهد که پیبست /=ku/ و واجگونههای آن دارای معانی حاشیهای متعددی است که در ادامه به آنها اشاره میشود.
5ـ2ـ1. تصغیر
یکی از مفاهیم ارادهشده توسط گویشوران در بهکارگیری پیبست /=ku/، «تصغیر» است. گویشوران در بافت خاص زبانی، با بهکارگیری پیبست مزبور، یکی از ویژگیهای مصداق پایه را که همان «تصغیر» است، برجسته میسازند. مثالهای زیر دارای چنین ساختاری است:
1) /zene=ku dovâre hæm ‘eme/ (آن زنه دوباره آمد).
2) /hesen=u xeyli bi ‘edeven/ (حسن خیلی بی ادب است).
3) /’i derâz=u ‘æz kâreš heyâ nimiku/ (این قد بلنده از کارش خجالت نمی کشد).
4) /’i zešt=u do: te kæ:n/ (این فرد بد قیافه، دختر کیست؟).
همانگونه که مشاهده میشود، واژههای دارای پی بست/=ku/ و واجگونههای آن، در بافت خاصی مانند «تصغیر» به کار رفته و مفهوم «تصغیر» در آنها برجسته شده است. بهرغم اینکه در واژههای ذکرشده، رگههایی از مفهوم سرنمون که همان اشاره به مصداق پایه یا به تعبیری «معرفگی» وجود دارد، اما شم زبانی به ما میگوید که ارادة گویشور، صرفاً اشاره به مصداق پایه نبوده است، بلکه یکی از ویژگیهای آن را، که همان «تصغیر» یا «کمشمردن» است، مورد تأکید قرار داده و تا اندازهای از معنای سرنمون فاصله گرفته است.
در واژههای مشتق /zenek=u/، /hesen=u/ ، zeʃt=u// و /derâz=u/، آنچه که از معنای سرنمونی آنها انتظار میرود، این است که گویشور به افراد ذکرشده، همچون «آن زن»، «آن حسن»، «آن فرد با چهره زشت»، «آن فرد قد بلند» اشاره کند، اما همانگونه که پیداست، ارادة گویشور بر «تصغیر و کمشمردن»، از مفهوم مصداق پایه بوده است.
ممکن است که گفته شود شاید معنای «تصغیر» معنای سرنمون باشد. بنا به دلایل ذیل این فرضیه نیز مردود است: 1ـ از میان هفتاد واژة دارای پیبست /=ku/ و واجگونههای آن، که مورد بررسی قرار گرفتند، تعداد اندکی دارای معنای «تصغیر» بودند که این نکته معیار 4 تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) را در شناسایی عضو سرنمون نقض میکند؛ 2ـ در تحلیلی میدانی، گویشوران با شنیدن پیبست /=ku/ در کلمات، اولین معنایی که به ذهن آنان متبادر میشود، معنای «تصغیر» نیست. بنابراین، مطابق با معیار 1 تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003)، معنای «تصغیر» نمیتواند معنای سرنمون باشد؛ 3ـ بررسیهای زبانشناختی نشان میدهد که معنای «تصغیر» نمیتواند معنای اصلی واقع شده و معانی دیگر از آن بسط داده شود. ازاینرو، مطابق با معیار 5 تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003)، این خود دلیل دیگری است که نمیتوان «تصغیر» را معنای سرنمون دانست. بنابراین، با توجه به این مطالب، به نظر میرسد پیبست /=ku/تحت تأثیر بافت زبانی در تعامل با پایة خود، از معنای اصلی خود که همان «معرفگی» است، مطابق با معیار 5 تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003)، اندکی بسط و تغییر معنا داده و پس از کم رنگشدن معنای سرنمونی، معنای حاشیهای «تصغیر» را به خود گرفته است.
5ـ2ـ2. «تحبیب و ترحم»
در مثالهای زیر، واژههای /beҫey=ku/، /boҫil=oku/ و /ǰovun=oku/
آمده است:
5) /duš beҫey=ku ǰâ negere/ (دیشب آن بچه ناآرام بود).
6) /boҫil=oku ‘âzâr-š zete/ (آن جوجه به بیماری مبتلا شده).
7) /ǰovun=oku tu tesâdof mord/ (آن جوان در تصادف جانش را از دست داد).
واژههای /beҫey-ku/، /boҫil=oku/ و /ǰovun=oku/ در بافت زبانی خاصی با محتوای معنایی «ترحم و تحبیب» به کار رفته است. آنچه که از معنای سرنمونی کلمات ذکرشده انتظار میرود، این است که کلمات دارای معانی «آن بچه»، «آن جوجه» و «آن جوان» باشد. به تعبیری، به مصداق پایه که همان معرفگی است، اشاره کند. آنچه روشن است، این است که بر اساس شم زبانی ارادة گویشور صرفاً اشاره به مصداق پایه نیست، بلکه خواسته است یکی دیگر از ویژگیهای مصداق پایه را مورد تأکید قرار دهد. شنونده به محض شنیدن این کلمات از گویشور، مفهوم «تحبیب و ترحم» را از آنها استنباط میکند، ضمن اینکه نمیتوان این حقیقت را کتمان کرد که در واژههای گفتهشده، میتوان رگههایی از مفهوم معرفگی یعنی همان اشاره به مصداق پایه را یافت.
حال که ثابت شد پیبست /=ku/ دارای معنای دیگری غیر از معنای «معرفگی»، چون «ترحم و تحبیب» است، ممکن است استنباط شود که شاید معنای «ترحم و تحبیب» خود معنای سرنمونی باشد. با توجه به ملاکهای تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) بر معنای گفتهشده، این معنا نتوانست هیچیک از معیارهای فوق را کسب کند، زیرا معنای ذکرشده اولین معنای متبادرشده به ذهن گویشوران نبود. معنای ذکرشده در تعداد اندکی از واژههای مشتق مشاهده میشود و معنایی نیست که معانی دیگر از آن بسط یابد. بنابراین، گویشور با بهکارگیری پیبست /=ku/ در بافت زبانی خاصی، مفهوم «تحبیب و ترحم» را برجستهسازی میکند و این مفهوم در دانش پیشزمینهای او قرار میگیرد و معنای سرنمونی آن به پسزمینه انتقال مییابد. همچنین معنای پیبست مذکور در تعامل با پایة خود، اندکی تغییر یافته و با فاصلهگرفتن از معنای سرنمونی، معنای حاشیهای به خود میگیرد.
5ـ2ـ3. منادا
یکی دیگر از معانی استنباطشده از پیوند پیبست /=u/ (یکی از تکواژگونههای پی بست /=ku/) ، معنای منادا است که به پایة آن اضافه میشود. پیبست مذکور در بافت زبانی خاصی، با اتصال به برخی کلمات، معنای «منادا» را به پایة خود منتقل میکند که در مثال زیر به آن اشاره شده است:
8) /men=u, biyow, ku:meku:m ku/ (محمد! بیا اینجا، به من کمک کن).
دستورنویسان «ای»، «یا» و «ا» را حروف ندا در زبان فارسی میدانند و بسته به اینکه قبل یا بعد از اسم قرار گیرند، به دو دسته تقسیم میکنند:
1ـ حروفی که قبل از اسم میآیند و عبارتاند از: «ای» و «یا»؛ مانند «ای خدا! ما را کمک کن»، «یا حسین شهید!»؛
2ـ حرفی که بعد از اسم میآید یعنی «ا»؛ مانند «سعدیا! مرد نکونام نمیرد هرگز».
حرف ندا در گویش تنگستانی، /=u/ است و فقط یک حالت دارد که بعد از اسم میآید، مانند /ϒol=u:/ (ای غلام)، /men=u:/ (ای محمد) و /hosein=u:/ (ای حسین). شایان ذکر است گویشوران برای ارادة معنای «ندا» از وند مذکور، آن را کشیده تلفظ میکنند.
قراردادن معنای «منادا» درواژة /men=u/ در جملة فوق، بهعنوان معنای سرنمونی، اندکی ثقیل به نظر میرسد، زیرا گویشور با تولید این واژه، نخواسته است که صرفاً به شخصی اشاره کند که اسم او «محمد» است، بلکه شم زبانی به ما میگوید که گویشور ارادة دیگری از تولید واژة مذکور دارد و درحقیقت، مفهوم «صدازدن و خواندن کسی یا چیزی» را مورد تأکید قرار داده است. ممکن است این سوال مطرح شود که آیا معنای «منادا» میتواند به عنوان معنای «سرنمون» قرار گیرد؟. با توجه به اینکه این معنا نیز نتوانست هیچیک از معیارهای تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) را به خود جذب کند، پس نمیتواند معنای سرنمون قلمداد شود. بنابراین، با برجستهسازی مفهوم «منادا»، این مفهوم در دانش پیشزمینهای گویشور قرار گرفته، معنای سرنمونی کم رنگ شده و به دانش پسزمینهای آن انتقال یافته است. بنابراین، کاربرد پیبست مذکور در بافت زبانی خاصی، باعث بهوجود آمدن معنای حاشیهای دیگری برای آن پی بست گردیده است.
5ـ2ـ4. نسبت
واژه /sorx=u/ در گویش تنگستانی، نام بیماری است که غالباً کودکان و نوزادان به آن مبتلا میشوند. با توجه به اینکه، یکی از علائم این بیماری، سرخشدن بدن است و چهبسا، نامگرفتن این بیماری به /sorx=u/ متأثر از «نسبتدادن» حالت ذکرشده به آن باشد، قراردادن معنای واژه مذکور در قالب معنای سرنمونی، بعید به نظر میرسد، زیرا همانگونه که قبلاً اشاره شد، معنای سرنمونی اشاره به مفهوم خاصی است که در معنای پایه نهفته است، مانند /gol=oku/ (آن گل خاص) و /xuney=ku/ (آن خانة معین و مشخص)؛ به عبارت دیگر، معنای کل واژه، معادل اجزاء تشکیل دهندۀ آن است و اگر پیبست را از واژه جدا کنیم، پایه همچنان معنای اصلی خود را حفظ میکند، مانند «gol» (گل) و «xune» (خانه). حال آنکه اگر پیبست /=u/ را از واژه /sorx=u/ جدا کنیم، معنای پایه، دیگر نام بیماری نیست، زیرا «سرخ» به بیماری خاصی اشاره نمیکند. البته، رگههایی از معنای معرفگی در آن یافت میشود، زیرا حاصل پیوند پیبست /=u/ به پایه، واژهای است که برای گویشوران کاملاً معین و مشخص است. بنابراین، به نظر میرسد معنای واژه از معنای سرنمونی آن فاصله گرفته، دستخوش تغییرات اساسی شده و معنای حاشیهای به خود گرفته است. واژه /pik=u/ در گویش تنگستانی نیز دارای حالت و شرایط فوق الذکر است. این واژه نیز در قالب معنای سرنمونی ثقیل به نظر میرسد، زیرا همانگونه که پیشتر اشاره شد، معنای سرنمونی «معرفگی» به مفهوم خاصی دلالت میکند که در معنای پایه نهفته است، حال آنکه نام بیماری مورد اشاره، در معنای پایة واژه دیده نمیشود، زیرا اگر پیبست /=u/ را از واژه «pik» جدا کنیم، معنای پایه دیگر نام بیماری نیست، زیرا pik به بیماری خاصی اشاره نمیکند. همانگونه که قبلاً گفته شد، ازآنجاکه یکی از علائم بیماری مذکور، تاولهای بزرگی است که بر روی بدن بیمار ظاهر میشود و این تاولها گاهی خالی از چرک و توخالی است، به نظر میرسد نامگرفتن این بیماری به نام /pik=u/ متأثر از «نسبتدادن» حالت ذکرشده به آن بوده و آن را /pik=u/، یعنی «توخالی» نام نهادند. با توجه به اینکه معنای «نسبت» نیز نتوانست هیچ یک از معیارهای تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) را به عنوان معنای سرنمون به خود جلب کند، از این رو، معنای «نسبت» نمیتواند خود معنای سرنمون باشد. بنابراین، معنای واژه /pik=u/ همچون واژه /sorx=u/ از معنای سرنمونی آن فاصله گرفته و معنای حاشیهای «نسبت» به خود گرفته است.
6. نتیجهگیری
در این مقاله به بررسی ساختار درونی معنای پیبست /=ku/ و تکواژگونههای آن یعنی /=oku/ و /=u/ بهعنوان مقوله شعاعی با استفاده از دیدگاه شناختی، و به طور خاص در چارچوب معناشناسی شناختی و نظریة سرنمونی پرداخته شد و در پی پاسخ به این سؤال بود که در چارچوب شناختی، پیبست مزبور دارای چه ساختار معنایی است و از میان مفاهیم مختلف آن، کدامیک سرنمون و کدامیک حاشیهای هستند.
بررسیها نشان داد که وند /=ku/ و تکواژگونههای آن، همچون عناصر زبانی دیگر، دارای ساختار شعاعی است و معانی گوناگون آن تحت عنوان شبکة معنایی منسجمی قابل بررسی است. از بررسی 70 واژه با افزودن پیبست /=ku/ و گونههای آن، پنج معنا به دست آمد که این معانی عبارت بودند از: معرفگی، تصغیر، تحبیب، منادا و نسبت. با توجه به بسامد بالا و ملاحظات کاربردشناختی و نیز معیارهای تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003)، معنای «معرفگی» بهعنوان معنای سرنمونی این پیبست مشخص گردید. این معنای سرنمونی در مرکز شبکة معنایی /=ku/ قرار گرفته و معانی دیگر چون «تصغیر»، «منادا»، «تحبیب» و «نسبت» بهعنوان معانی حاشیهای، تعیین شدهاند. به علت اینکه در تمامی معانی حاشیهای، رگههایی از معنای معرفگی به چشم میخورد، این معانی چون ساختار شعاعی حولوحوش مرکز قرار میگیرند و از طرفی، این معانی حاشیهای، بسته به میزان برخورداری از ویژگی سرنمون، از مرکز دور و یا به آن نزدیک می شوند. با این توصیف، گویشور در یک ارتباط کلامی خود، بخش یا بخشهایی خاص را که از نظر او اهمیت دارد، مورد تأکید قرار میدهد. در مورد پیبست /=ku/، گویشوران مفاهیمی چون «تصغیر»، «تحبیب»، «منادا» و نسبت در بافتهای مختلف زبانی را مورد تأکید قرار داده و برجسته میکنند. در شکل1، شبکة معنایی پیبست /=ku/نمایش داده شده است:
|
شکل (1): شبکة معنایی پیبست معرفهساز /=ku/در گویش تنگستانی
[1]. protypical theory
[2]. prototype
[3]. peripher
[4]. Jurafsky
[7]. Hemavand
[12]. Brugman
[13]. clitics
[15]. proclitic
[16]. enclitic
[17] . نام یک بیماری است که افراد، مخصوصاً کودکان به آن مبتلا میشوند. تاولهای بزرگی بر روی بدن آنها نمایان میشود. این تاولها که گاهاً خالی از چرک و توخالی است، بدین جهت آن را /pik=u/ (= توخالی) نام نهادند.