Document Type : Research Paper
Authors
1 Professor of Ancient Culture and Languages, University of Tehran, Tehran, Iran;
2 Professor of Linguistics, Allameh Tabataba’I University, Tehran, Iran; Email:
3 PhD student in Ancient Culture and Languages, University of Tehran, Tehran, Iran
Abstract
Modal functions of the verb “residan” (to arrive) and the emergence of such modal characteristics are discussed from the perspective of grammaticalization in the present study. To achieve this goal, it was necessary to make a review on former studies on the subject of modality – more specifically, grammaticalization of modality – in Persian, followed by a description of theoretical approaches toward the concepts of modality and grammaticalization. The authors gathered data from different periods of Persian language to study the diachronic changes the verb “rasidan” has faced since the early stages of Old Persian to Middle Persian, New Persian and recent usages in Modern Persian. Analysis of data showed that in some specific contexts in New Persian, the verb “residan” was grammaticalized to represent dynamic, deserving, and permissive modality after undergoing changes such as metaphorical extension. On the other hand, in recent usages in Modern Persian, “residan” has survived, through a different path, as a means to represent dynamic modality.
Keywords
وجهیت[1] عبارت است از رویکرد و نگرش گوینده دربارۀ نحوۀ وقوع فعل. گوینده میتواند این نگرش را به صورتهای مختلف در جمله بیان کند؛ مثلاً از ابزار واژگانی بهره گیرد، وجه فعلی[2] به کار برد یا از افعال کمکی وجهی استفاده کند. در زبان فارسی، بیشتر مطالعات ناظر بر وجهیت، رویکردی سنتی داشتهاند و صرفاً وجه فعلی را مورد بررسی قرار دادهاند و از شیوههای دیگر بیان وجهیت غافل بودهاند. بررسی عناصر وجهی زبان فارسی از منظر زبانشناسی تاریخی هم مورد توجه برخی از پژوهشگران قرار گرفته، اما تنها به افعال و قیدهای وجهی مشخص و رایجی همچون «باید»، «شاید»، «خواستن»، «شدن» و «توانستن» محدود مانده است. در این مقاله سعی کردهایم تا روند شکلگیری فعل وجهی «رسیدن» را در گذر از فارسی باستان به فارسی نو، از منظر دستوریشدگی[3] تحلیل کنیم و بهاینترتیب، نشان دهیم که چطور فعل «رسیدن» با معنای واژگانی «به مقصد یا مکان مورد نظر خود واصل شدن» (انوری و همکاران، 1381)، پس از تحولات درزمانی، مانند توسیع معنایی و بسط استعاری، در بافتهایی خاص، کارکرد دستوری یافته و برای نشان دادن مفاهیم وجهی پویایی، سزاوار بودن و بیان اجازه به کار رفته است، چنانکه در نمونههای زیر میبینیم:
1) عاجز را نرسد که کشی کند (پویایی).
2) عبادت کس را نرسد و سزاوار نبود مگر خدای را تعالی (سزاوار بودن).
3) کس را نرسد که بر او اعتراض کند (بیان اجازه).
برای نیل به این هدف، نخست، مروری خواهیم داشت بر پیشینۀ تحقیق در خصوص وجه و وجهیت در زبان فارسی و بهویژه از مطالعاتی یاد خواهیم کرد که روند دستوریشدگی عناصر وجهی را در زبان فارسی مدنظر قرار دادهاند. سپس، مبانی نظری لازم برای پیگیری این تحقیق را در سه شاخۀ مختلف مرور خواهیم کرد: نخست، به مهمترین نظریههای رایج در مطالعات وجهیت میپردازیم، سپس مبانی نظری دستوریشدگی و تعاریف مطرح در این حوزه را ذکر خواهیم کرد و بعد از آن، مروری بر تحولات تاریخی زبان فارسی از فارسی باستان تا فارسی نو خواهیم داشت؛ بخش بعدی این مقاله به بیان مسأله و ارائۀ شواهد از فارسی باستان تا فارسی نو اختصاص خواهد داشت و پس از تحلیل مسأله از منظر دستوریشدگی، به نتیجهگیری خواهیم رسید.
2. پیشینۀ تحقیق
مفهوم وجهیت در زبان، اگرچه از دیرباز موضوع پژوهشها بوده است، همچنان نقاط تاریک و مبهمی در خود دارد که بخصوص در زبان فارسی میتواند کانون توجه و بحث قرار گیرد. پژوهشگران حوزۀ دستور زبان فارسی، از جمله فرشیدورد (1350)، شفائی (1363)، ناتل خانلری (1365) و ماهوتیان (1378) نگرشی سنتی به وجهیت در زبان فارسی داشتهاند و مطالعات خود را به وجوه فعلی و کارکردهای مفهومی مختلف آن محدود کردهاند. در دهههای بعد، پژوهشگرانی همچون اخلاقی (1386)، طالقانی (2008) و رحیمیان و عموزاده (1392) وجهیت را به مفهوم جدید آن، یعنی نگرش گوینده به کلام، در زبان فارسی بررسی و تحلیل کردهاند و در کنار وجوه فعلی، به افعال کمکی وجهی نیز توجه نشان دادهاند. ایلخانیپور (1391) وجهیت را در صفات فارسی پیگیری کرده است و عموزاده و رضایی (1391) و توانگر و عموزاده (2009) پژوهشهای خود را به بررسی وجهیت در ارتباط با زمان دستوری اختصاص دادهاند.
رویکرد درزمانی به وجهیت در آثار رحیمیان و همکاران (2015) و دستلان (1396) به چشم میخورد که خارج از چارچوب دستوریشدگی و محدود به بررسی ریشهشناختی افعال وجهی بوده است. البته پژوهشهایی با رویکرد درزمانی به وجهیت، با محوریت دستوریشدگی نیز انجام شده است؛ از این جمله، محمودی بختیاری (1387) ساختواژۀ سه فعل وجهی «بایستن»، «شدن» و «توانستن» را بررسی کرده و از آراء هاپر[4] و تروگات[5] (1993) برای این تحلیل بهره گرفته است. همایونفر (1392) در بخشی از رسالۀ خود، تأثیر فرایند دستوریشدگی در شکلگیری عناصر وجهی را مد نظر قرار داده است.
داوری (1394) به تکوین و تحول معانی وجهی «باید» بر اساس فرایند معینشدگی[6] پرداخته و روند دستوریشدن این فعل وجهی را بررسی کرده است. داوری و نغزگوی کهن (1395) به سیر تحول فعل «خواستن» از فعل واژگانی به فعل معین وجهی و سپس فعل معین با معنای دستوری زمان آینده در چارچوب دستوریشدگی پرداختهاند و نغزگوی کهن (1390) نیز در پژوهشی دیگر، دستوریشدگی افعال حرکتی را تحلیل کرده است و البته در میان افعال حرکتی مد نظر او، بحثی از فعل «رسیدن» به میان نیامده است.
3. چارچوب نظری
3ـ1. مفهوم وجه و وجهیت
بنا به تعریف پالمر[7] (1986)، که خود، تعریف لاینز[8] (1391: 259) را پذیرفته، وجهیت رویکرد گوینده است به گزاره. درواقع، وجهیت نظر و دیدگاه گوینده است؛ اطمینان یا عدم اطمینان گوینده از گفتة خویش، احساس لزوم یا آرزو و نیاز به رخدادن موضوع، توانایی و ظرفیت وقوع موضوع را میتوان از انواع وجهیت دانست.
در صحبت از این مقوله لازم است که همواره به تمایز میان وجه و
وجهیت توجه کنیم. وجهیت مفهومی است انتزاعی که میتواند به شیوههای مختلف، عینی و نشاندار شود. یکی از این شیوهها که دستورنویسان تاریخی همواره آن را پیش چشم داشتهاند، «وجه» یا «وجه فعل»، یعنی بازنمود وجهیت در ساختمان فعل است. وجهیت در برخی زبانها در ساختواژۀ فعل بروز مییابد و در زبانهای دیگر، ممکن است ابزارهای دیگری را برای نمایش خود برگزیند؛ از جمله افعال وجهی، قیدها.
زبانشناسان با رویکردهای مختلف به مفهوم وجهیت، آن را به شکلهای متفاوت طبقهبندی کردهاند (De Haan, 2006). رایجترین طبقهبندی همان الگوی مطرح در منطق تکلیفی[9] است که از فون رایت[10] (1951) به بعد، مورد استفادۀ مراجع مهمی مثل لاینز (1977) و پالمر (1986) قرار گرفته است. در این الگو، وجهیت به انواع معرفتی (برداشتی)[11] و تکلیفی (درخواستی)[12] تقسیم میشود. وجهیت معرفتی نشانگر قضاوت گوینده است بهگونهای که گوینده حدس میزند، استنتاج میکند یا شواهد و منابعی برای کلامش ارائه میکند تا اطمینان یا عدم اطمینان خود را از گفتههایش نشان دهد. وجهیت تکلیفی هم مربوط به موقعیتی است که گوینده اجازهای را صادر میکند، الزام و اجباری وضع میکند، قولی میدهد یا تهدید میکند. معمولاً این دستهبندی با شاخۀ سومی تکمیل میشود که وجهیت توانمندی یا پویا[13] نام دارد و ناظر بر امکان و توانایی و تمایل است. پالمر (1986) از جمله زبانشناسانی است که این دستهبندی سهگانه را مد نظر قرار داده و با اینکه بعدها در این مورد تجدیدنظر کرده و اصلاحاتی بر آن وارد دانسته، پژوهش اولیۀ او در حوزۀ وجهیت برای خیل پژوهشهای بعدی، حتی تا زمان حاضر، الگو بوده است. پالمر در ویراست دوم کتابش، وجهیت را در دو دسته قابلبررسی دانسته است: نخست، وجهیت گزارهای[14]، یعنی قضاوت گوینده درخصوص ارزش صدق گزاره که خود، دو زیرگروه معرفتی و گواهنما[15] دارد؛ و دوم، وجهیت رخدادی[16] که حاکی از رویکرد گوینده به رخدادی بالقوه است که هنوز واقع نشده و دارای دو زیرگروه تکلیفی و پویاست (Palmer, 2001).
مروری بر تاریخچۀ مطالعات وجهیت نشان میدهد که این دستهبندی مورد پذیرش همۀ محققان نیست. گروهی، از جمله کوتس[17] (1983)، وجهیت را به دو دستۀ ریشهای[18] (شامل تکلیفی و پویا) و معرفتی قابلتقسیم دانستهاند و
گروهی دیگر، به پیروی از بایبی[19] و همکاران (1994)، با حفظ مفهوم متداول وجهیت معرفتی، سایر مفاهیم وجهی را تحت عناوین وجهیت پیرو[20]،
وجهیت عاملمحور[21] و وجهیت گویندهمحور[22] دستهبندی کردهاند. در نظر آنها، وجهیت پیرو به وجه افعالی اشاره دارد که در عبارتهای پیرو به کار میروند و نمونۀ بارز آن، وجه التزامی در جملات مرکب است. وجهیت عاملمحور به وجود شرایط درونی یا بیرونی برای عامل درخصوص تکمیل کنشی اشاره میکند که در گزارۀ اصلی قرار دارد؛ مثل اجبار[23]، نیاز[24]، توانایی[25] و آرزو[26]. وجهیت گویندهمحور هم به مواردی اشاره دارد که در آنها، گوینده شرایطی را فراهم میکند تا عامل جمله بتواند کاری را انجام دهد و به این طریق، تقاضا[27]، امر[28]، نهی[29]، تمنا[30]، هشدار[31] و اجازه[32] را دربرمیگیرد.
نظریهپردازانی هم هستند که پویایی را در زمرۀ وجهیت به حساب نمیآورند و البته موافقان و مخالفانی دارند (Nuyts, 2005 و De Haan, 2006).
ما در این پژوهش، وجهیت را مقولهای معنایی در نظر میگیریم که بیانگر نگرش ذهنی گوینده به کلام است و به شیوههای مختلف، از جمله در قالب افعال وجهی بروز عینی و دستوری مییابد. گوینده با بیان سخن، یا صرفاً قصد اطلاعرسانی و اِخبار دارد، و یا نظر و نگرش خاص خود درخصوص گزاره را هم بر آن تحمیل میکند؛ مثلاً اطمینان یا تردید خود را نشان میدهد یا قضاوت خود را درخصوص توانایی عامل ابراز میکند، یا ناراحتی، ترس، شادی و شگفتی خود را در کلام نشان میدهد. بنابراین، ما وجهیت را با الگوگیری از منطقیون، به دو شاخۀ اصلی خبر و غیرخبر تقسیم میکنیم (مظفر، 1384: 85) و وجهیت پویا را یکی از زیرمجموعههای بیشمار شاخۀ دوم در نظر میگیریم.
3ـ2. دستوریشدگی
بنا به تعریف هاپر و تروگات (2003: 1)، دستوریشدگی، از یک سو چارچوبی برای تحقیق است که با مطالعۀ تغییرات زبان، به این پرسشها پاسخ میدهد که چگونه اقلام و ساختارهای واژگانی[33]، در بافتهای زبانیِ خاص، کارکرد دستوری[34] مییابند یا اینکه چگونه اقلام دستوری کارکردهای دستوری جدیدتری پیدا میکنند و دستوریتر میشوند. از سوی دیگر، اصطلاح دستوریشدگی گاه به فرایندی اشاره دارد که در طی زمان رخ میدهد و مشتمل بر مراحلی است که طی آنها، برخی صورتهای زبانیِ در گذر زمان دستوری میشوند. یکی از رویکردهای عمده در بررسی دستوریشدگی، رویکرد درزمانی[35] و تاریخی است و هدف از آن، ردیابی منشأ صورتهای دستوری و مراحل مختلف تغییراتی است که پشت سر میگذارند.
در مطالعۀ دستوریشدگی، مسألۀ اصلی تمایز میان صورت واژگانی و صورت نقشی[36] است. صورتهای واژگانی برای توصیف چیزها، کنشها و ویژگیها به کار میروند و دارای محتوای مفهومی[37] هستند. در مقابلِ صورتهای واژگانی، صورتهای نقشی قرار دارند که محتوای مفهومی ندارند[38] و برای وصلکردن پارههای کلام به یکدیگر (حروف ربط) یا برای نشاندادن ارتباط صورتهای اسمی با هم (حروف اضافه)، یا نشاندادن معرفه و نکرهبودن آنها (مثل ضمایر و حروف تعریف) یا دور و نزدیک بودنشان (صفتهای اشاره) بهکار گرفته میشوند. وقتی صورت واژگانی ویژگیهای صورت نقشی به خود گیرد، اصطلاحاً «دستوری» شده است. تبدیل صورت واژگانی به صورت دستوری ناگهانی نیست، بلکه در فرایند دستوریشدگی، صورتهای زبانی دستخوش مجموعهای از تغییرات کوچک، نظیر معنیزدایی [39] و کاهش آوایی[40] میشوند و با از دستدادن ویژگیهای معنایی و واژگانی خود، بیشتر کارکردهای دستوری مییابند، تا حدی که ممکن است به واژهبست[41] و وند تبدیل شوند و یا حتی بهکلی حذف و ناپدید شوند. بر این اساس، هاپر و تروگات (2003:7) پیوستاری[42] برای دستوریشدگی
پیشنهاد کردهاند:
شکل (1):پیوستار دستوریشدگی |
صورتهای زبانی جایگاه مشخصی بر روی این پیوستار ندارند، بلکه میتوانند به هریک از نقطههای مشخصشده نزدیک یا دور باشند؛ درواقع، پیوستار فوق میتواند جایگاه صورتهای زبانی را نسبت به یکدیگر نشان دهد.
گویشوران یک زبان برای بیان مقصود خود از راهکارها و امکانات زبانی مختلفی کمک میگیرند و گاه بیان یک منظور از طریق چند راهکار متفاوت امکانپذیر است. این مسأله که بیانگر اصل لایهبندی[43] است نشان میدهد در لایهها و سطوح مختلفی میتوان به بازنمایی یک مفهوم پرداخت و این، خود، میتواند نشانهای برای وقوع دستوریشدگی باشد (Hopper, 1991)؛ مثلاً ممکن است زبانی که برای نشان دادن وجهیتی خاص معمولاً از وجه فعلی بهره میبرده، بهتدریج، برای بیان این مفهوم از امکان دیگری هم استفاده کند و برخی افعال واژگانی را در بافتهای محدود و خاص، برای نمایش وجهیت بهکار برد. این تغییر میتواند نقطۀ آغاز حرکت فعل در مسیر دستوریشدگی تلقی شود.
وقتی صورتی واژگانی در معرض دستوریشدگی قرار میگیرد، ممکن است تا مدتها، کارکرد واژگانی خود را حفظ کند و همزمان، دو نقش دستوری و واژگانی را در بافتهای مختلف برعهده داشته باشد. بهاینترتیب، صورت زبانی در مرحلۀ واگرایی[44] در دو شاخۀ جدا از هم (دستوری و واژگانی)، به حیات خود ادامه میدهد (Hopper, 1991)؛ مثلاً ممکن است در زبانی، برخی افعال در برخی بافتها به شکل واژگانی و در بافتهای دیگر به صورت کمکی به کار رود.
از میان راهکارهای مختلفی که زبان برای بیان مفهوم دستوری مشخصی برمیگزیند، ممکن است بهتدریج یک شیوه از دیگر شیوهها بسامد وقوع بیشتری بیابد، دیگر روشها را پس بزند و برای بیان مفهوم دستوری مورد نظر عمومیت پیدا کند. اینجاست که با خاصشدگی[45] صورت زبانی مواجهیم. درواقع، طی فرایند دستوریشدگی، کاربرد صورت زبانی مشخصی، بهتدریج برای بیان مفهوم دستوری الزامی[46] میشود (Hopper, 1991 و Lehmann, 2002). در مثال ما، زبان ممکن است تنها استفاده از فعلهای کمکی را برای بیان وجهیت انتخاب کند و کاربرد وجه فعلی، بهتدریج از زبان کنار گذاشته شود.
صورت زبانیای که دستوری میشود، معمولاً از ویژگیهای قبلی خود بهعنوان صورت واژگانی فاصله نمیگیرد و برخی مؤلفههای معنایی آن را در خود نگه میدارد. ثباتِ[47] این ویژگیها در صورتِ دستوریشده، گاه حتی در آخرین مراحل دستوریشدگی نیز به چشم میخورد (Hopper, 1991).
ادامۀ راه دستوریشدگی از مسیر مقولهزدایی[48] میگذرد. تغییر مقوله، مثلاً از فعل به قید، که بر اثر بازتحلیل[49] رخ میدهد، از جمله بارزترین تغییراتی است که صورتهای زبانی ممکن است در فرایند دستوریشدگی با آن مواجه شوند (Hopper, 1991؛ Heine, 2003 و Hopper and Traugott, 2003).
در دستوریشدگی، دو عامل بازتحلیل و قیاس[50] نقش اساسی دارند. بازتحلیل حاصل استنتاج و حدس اهل زبان است؛ به این معنا که صورت زبانی، در ذهن شنونده، مطابق با قاعدهای جلوه میکند که در اصل به ساخت آن ارتباطی ندارد؛ برای مثال، همۀ ریشهشناسیهای عامیانه حاصل نوعی بازتحلیلاند. بهاینترتیب، بازتحلیل موجب میشود ساختارهای جدید جایگزین ساختارهای قدیمی شوند. این ساختارهای جدید از طریق قیاس تعمیم مییابند و با افزایش بسامد کاربردشان به قاعده بدل میشوند (Hopper and Traugott, 2003: 64-65).
کاربردهای مجازی و استعاری نیز در دستوریشدگی صورتهای زبانی اثرگذارند. استعاره[51] بر مبنای قیاس و روابط نمادین عمل میکند، به این معنا که جهان غیرعینی دستور را با جهان عینیتر واژهها مقایسه میکند و از طریق استنساخ یا نگاشتِ[52] این دو، صورتهای واژگانی را برای بیان مفاهیم دستوری به کار میگیرد. البته بایبی و همکاران (1994: 25) یادآوری میکنند که در تعیین استعاره بهعنوان فرایند مؤثر در تغییر، باید بسیار محتاط عمل کرد؛ چراکه در بسیاری از مواردِ دستوریشدگی، آنچه تعبیر به استعاره میشود، چیزی جز تعمیم معنیشناختی و ازدسترفتن ویژگیهای بخصوصِ معنایی نیست.
همنشینی و مجاورت صورتهای زبانی خاص در کنار یکدیگر نیز، در صورتی که مکرر اتفاق بیفتد، میتواند موجب دستوریشدگی شود. پژوهشگرانی از جمله بایبی (2015)، هاینه و همکاران (1991) و تروگات و کنیش[53] (1991) نشان دادهاند که مجاورت و همنشینی صورتی زبانی در بافت خاصی میتواند بار معنایی ثانویه بر آن بیفزاید و پس از آن، استنتاج و بازتعبیر مبتنی بر بافت موجب میشود که این صورت زبانی در بافتهای دیگر نیز مجازاً بهکاررود و به قاعده بدل شود.
در این پژوهش، اصول و سازوکارهای دستوریشدگی را بهعنوان ابزاری برای مطالعۀ تحولات تاریخی زبان فارسی در حوزۀ وجهیت به کار خواهیم گرفت، اما پیش از آن، لازم است مروری بر مهمترین آثار نظری در حوزۀ وجهیت داشته باشیم و تصویر روشنی از این مفهوم و زیرمجموعههای آن ترسیم کنیم.
3ـ3. تحولات تاریخی زبان فارسی
خوشبختانه از هر سه دورۀ حیات زبان فارسی آثار مکتوبی بر جای مانده است که قضاوت درخصوص تحولات تاریخی و ویژگیهای آن را آسانتر میسازد. زبان فارسی دورۀ نو (از قرن سوم هجری به بعد) دنبالۀ فارسی میانۀ زرتشتی (زبان رسمی دورۀ ساسانیان) است که خود، دنبالۀ فارسی باستان (زبان کتیبههای هخامنشی) در نظر گرفته میشود (ابوالقاسمی، 1389).
در زبان فارسی باستان، وجهیت بیشتر در ساختمان فعل بازنمایی میشد و افعال کمکی وجهی هنوز شکل نگرفته بودند. با رسیدن به دورۀ میانه و ازبینرفتن بخش عمدۀ نظام تصریفی زبان، مفاهیم وجهی علاوه بر ساختمان فعل، از طریق افعال وجهی هم بازنمایی شدند و در فارسی نو، کاربرد افعال وجهی بهعنوان ابزاری برای بیان مفاهیم وجهی بسامد بیشتری پیدا کرد. ازآنجاکه تنها فعل «رسیدن» موضوع این پژوهش است، در بحث از تحولات تاریخی زبان فارسی، بررسی خود را محدود به حوزۀ این فعل کمکی میکنیم، اما باید این نکتۀ مهم را همواره در نظر داشت که مفاهیم وجهی در هر زبانی میتوانند از طریق افعال واژگانی، صفتها و قیدهای وجهی، کاربردهای خاص نمود[54]، زمان دستوری[55] و... نیز بازنمایی شوند.
4. تحلیل و بحث
در پژوهشهای انجامشده در حوزۀ وجهیت در زبان فارسی، ابزار دستوری بیان وجهیت پویا را به فعل «توانستن/ توان» محدود دانستهاند (اخلاقی، 1386؛ رحیمیان و عموزاده، 1392). از سوی دیگر، بایبی و همکاران (1994: 190-1) در پژوهش خود که مبتنی بر دادهای زبانی از زبانهای مختلف و متعدد است، نشان دادهاند که ابزارهای زبانی مورد استفاده برای بیان وجهیت پویا از منشأهای گوناگون سرچشمه میگیرند و دستوری میشوند، و یکی از این سرچشمهها را افعال پویای[56] کرانمند[57] برشمردهاند؛ افعالی مانند «رسیدن» که تغییر در امور را نشان میدهند و ذاتاً دارای نقطۀ پایانی هستند.
در این پژوهش نشان خواهیم داد که فعل کمکی «رسیدن» را میتوان بهعنوان یک امکان زبان فارسی برای بازنمایی وجهیت شناسایی کرد.
4ـ1. فارسی باستان
در فارسی باستان، مادۀ آغازی «rasa-» (از ریشۀ √ar به معنی حرکتکردن)، در بافتهای گوناگون بهکار رفته و بر مفهوم «رسیدن» دلالت داشته است (Kent, 1953: 169):
4) kašciy naiy adaršnauš cišciy ϑastanaiy pariy gaumātam tyam magum yātā adam arasam.
کسی جرئت گفتن چیزی دربارۀ گئومات مغ را نداشت، تا آنکه من رسیدم (DBI, 54؛ Kent, 1953: 117, 120).
5) ... aϑagam BUyā avārasam.
... در زمین به سنگ رسیدم (DSf, 24؛ Kent, 1953: 142, 144).
6) yaϑā pārsam parārasa…
هنگامی که به پارس رسید... (DBIII, 34؛ Kent, 1953: 125, 127).
بنا بر شواهد فوق، در فارسی باستان، «رسیدن» فعلی واژگانی و بیانگر رسیدن به مقصد با مکانی مشخص است. عمل رسیدن معمولاً توسط عامل جاندار صورت میگیرد. البته، حوزۀ معنایی فعل با پیشوند ni- گستردهتر میشود و با بسط استعاری (از طریق استعارۀ مکنیه)، بر رسیدنِ عامل غیرجاندار به مقصدی دلالت دارد که الزاماً جا و مکان نیست؛ در مثال زیر میبینیم که پیشوند ni- جهت بالا به پایین را به عمل رسیدن اضافه کرده است و حالت مفعولی viϑam مقصد را بهخوبی مشخص میکند، اما حرف اضافۀ abiyنیز برای تصریح بر جهتداربودنِ عملِ رسیدن بهکار رفته است:
7) hyā duvaištam šiyātiš axšatā hauv ciyaurā nirasātiy abiy imām viϑam.
...آنگاه، این شادی ناگسستنی، به طور مداوم، بهوسیلۀ اهورا به این خاندان فرو خواهد رسید (DPe, 24؛ Kent, 1953: 136).
در ادامه خواهیم دید که این کاربرد فعل «رسیدن» در دورههای بعد گستردهتر میشود و زمینۀ کاربرد وجهی آن را فراهم میسازد.
4ـ2. فارسی میانه
در فارسی میانه، حوزۀ معنایی «رسیدن» گستردهتر میشود. از یک سو، معنای اصلی را حفظ میکند و برای بیانِ به مقصد رسیدنِ عامل جاندار بهکارمیرود:
8) … ō ān gyāg rasēd kū murdag <ī> nēw pidar wēnēd.
به آن جایی رسد که مردۀ پدر شجاع[ش] را ببیند (یادگار زریران، بند 83؛ Jamasp-Asana, 1897/1913: 11).
تنها نمونۀ برجایمانده از فارسی باستان (مثال 7)، برای همنشینی «رسیدن» با عامل غیرجاندار، این جمله است:
9) māh ī day ī wihēzagīg rōz ī ādur ān zamestān pad wēš sardīh ō ērānwēz rasēd.
و ماه دیِ بهیزگی، روز آذر، آن زمستان با بیشترین سردی به ایرانویج رسد (بندهش، فصل 25، بند 13؛ Pakzad, 2005: 288؛ بهار، 1395: 106).
گاه الزام ذکر مکانی خاص بهعنوان مقصد، از بین میرود و فعل «رسیدن» با متممهایی همنشین میشود که غالباً بر مفاهیمی انتزاعی، غیر از مکان، دلالت دارند؛ بدین ترتیب، بافتهایی مانند نمونۀ زیر، معنای ضمنی «توفیقیافتن» یا «بهره و قسمتیافتن» را به ذهن متبادر میسازند:
10) māh frawardīn rōz ī hordād hušēdar ī zarduxštān ō wēnišn ud ham-pursagīh ī ohrmazd xwadāy rasēd.
ماه فروردین، روز خرداد، هوشیدر از نسل زرتشت به بینش و همپرسگی (= ملاقات و همصحبتی) اوهرمزد خدای رسد (ماه فروردین روز خرداد، بند 30؛Jamasp-Asana, 1897/1913: 105).
11) čē rāy ka aǰgahān ud dušāgāh ud wad mard ast ī ka ō burzišn ud nēkīh ī wuzurg rasēd...?
چرا مرد کاهلِ ناآگاهِ بد به احترام و نیکی بزرگ رسد...؟ (مینوی خرد، پرسش 50، بند 2؛ Anklesaria, 1913: 139؛ تفضلی، 1385: 61).
البته، این کاربرد محدود به مفاهیم مثبت و خوب نیست، بلکه مفاهیم منفی را هم دربرمیگیرد:
12) kāmag abar ān čiš ma barēd kē-tān tan ō puhl ud ruwān ō pādifrāh rasēd.
چیزی را طلب نکنید که تنتان به کیفر و روانتان به پادافره رسد (اندرز پوریوتکیشان، بند 57؛ Jamasp-Asana, 1897/1913: 50).
13) šāyendag ka ō a-šāyendagīh rasēd ud pādyāwand ka ō a-pādyāwandīh rasēd, ummēdwār ka ō an-ummēdīh rasēd.
شایستهای که به ناشایستگی رسد و قدرتمند که به بیقدرتی (=ضعف) رسد و امیدوار که به ناامیدی رسد (یادگار بزرگمهر، بند 158؛ Jamasp-Asana, 1897/1913: 96).
در متون مختلف فارسی میانه، rasīdan با برخی از متممهای انتزاعی، مثل پادشاهی، فریاد و فرجام با تکرار بیشتری همنشین میشود:
14) ... ō mahist kār ud pādixšāyīh rasēd.
به بزرگترین کار و پادشاهی رسد (یادگار بزرگمهر، بند 2؛ Jamasp-Asana, 1897/1913: 85).
15) ān dōst nē pad dōst abāyēd dāštan kē andar saxtīh ō frayād nē rasēd.
آن دوست را که در سختی به فریاد نرسد، نباید دوست پنداشت (قطعه، بند 9؛ Jamasp-Asana, 1897/1913: 79).
16) wahrām rōz bun ī xān ud mān abgan tā zūd pad frazām rasēd.
در بهرام روز خانومان را بن افکن (=ساختن خانه را آغاز کن)، تا زود به فرجام رسد (اندرز انوشهروان آذرباد مارسپندان، بند 138؛ Jamasp-Asana, 1897/1913: 70).
در ادامه خواهیم دید که چنین کاربردهایی، در برخی موارد، زمینهساز حضور فعل «رسیدن» در عبارتهای فعلی و افعال مرکب، مثل «فریادرسیدن»، «به فرجامرسیدن»، «به پادشاهیرسیدن» و... در دورههای بعد میشوند.
همنشینشدن «رسیدن» با برخی متممهای انتزاعی، از جمله مصدر یا اسم مصدر، از عواملی است که در دورۀ میانه و سپس در فارسی نو، به بازتحلیل این فعل بهعنوان فعل سبک[58] یا همکرد کمک میکند. شواهد زیر نمونههایی هستند که نقش «رسیدن» را در ساخت فعل بهخوبی نشان میدهند:
17) abar gōspand andar ram ]ī[ ačārīhā ō kuštan rasēd.
دربارۀ دام در رمه که از سر ناچاری به کشتن رسد (دینکرد 8، فصل 22، بند 16؛ Madan, 1911: 727؛ فارسانی، 1397: 116).
18) … tāwān ō tōzišn ōh rasēd.
... تاوان نیز به پرداخت رسد (= تاوان نیز باید پرداخت شود) (مادیان هزاردادستان، فصل 72، بند 5؛ حاجیپور، 1397: 115).
از همین دوره، فعل رسیدن با عامل غیرجاندار و با متمم شخصی به کار میرود و مقدمۀ بازتحلیل معنایی جدیدی را فراهم میکند؛ بهطوری که رسیدنِ چیزی به کسی معنایی معادل «نصیبشدن» پیدا میکند:
19)…ān anšahrīg pad abarmānd ō abārīg frazandān rasēd…
... آن برده بهعنوان ارث به دیگر فرزندان خواهد رسید... (مادیان هزاردادستان، فصل 94، بند 8؛ حاجیپور، 1397: 194).
بهتدریج، عامل «رسیدن» حوزههای انتزاعی را هم دربرمیگیرد و
بهاینترتیب، لیاقت، استحقاق یا ظرفیت پذیرش را بهطور ضمنی، به متمم نسبت میدهد:
20)… dēwān xwāhrag nē rasēd.
... به دیوان آسانی نرسد (بندهش، فصل 1، بند 38؛ Pakzad, 2005: 17؛ بهار 1395: 35).
21) … dahišn ī wahman ud ardwahišt ud šahrewar kū ēdōn ō man rasēnēd.
... چهکسی بخشش بهمن و اردیبهشت و شهریور را چنین به من رساند؟ (بندهش، فصل 4، بند 14؛ Pakzad, 2005: 60؛ بهار، 1395: 52).
باید توجه کرد که رسیدن در این معنی، تنها با مفاهیم خوب و مثبت به کار نمیرود، بلکه استحقاق و ظرفیت برای پذیرش مفاهیم منفی مثل بدنامی، کیفر و... را نیز نشان میدهد:
22) spazgīh ma kun, kū-t dusrawīh ud druwandīh awiš nē rasēd.
افترا مزن تا بدنامی و بدکاری به تو نرسد (مینوی خرد، پرسش 1، بند 8 و 9؛ Anklesaria, 1913: 10؛ تفضلی، 1385: 20).
23) …u-šān pad ān rāh puhl rasēd.
... و در آن راه به آنان کیفر رسد (دینکرد 8، فصل 19، بند 63؛ Madan, 1911: 712؛ فارسانی، 1397: 93).
«رسیدن» با پیشوندهای «abar»، «frāz»، «abāz»، «andar» و «ul» هم به کار رفته و گاهی با عامل بیجان یا با متممی غیر از مکان نیز همنشین شده است[59]:
24) abar artēštār ī atōšag kē pad rawišn abar wāstar ud ǰōrdāy ud gōspand frāz rasēnd…
دربارۀ نظامی[های] بیتوشه که در حرکت، بر علوفه و غله و گوسپند فراز رسند... (دینکرد 8، فصل 21، بند 6؛ Madan, 1911: 723؛ فارسانی، 1397: 110).
لازم است به دو نکتۀ دیگر دربارة فعل رسیدن در فارسی میانه اشاره کنیم: نخست آنکه، بنا بر شواهد متنی، فعل «رسیدن» در فارسی میانه گاه با حرف اضافۀ «pad» (مثال 16)، گاه با حرف اضافۀ «ō» (مثال 19، 21 و...) و گاه با حرف اضافۀ پسایند «awiš» (مثال 22) بهکار رفته است. کاربردهای بدون حرف اضافه هم، بهویژه وقتی متمم ضمیر متصل باشد، دیده میشود (مثال 20 و 23).
نکتۀ دوم مربوط به تغییر جایگاه فعل «رسیدن» و تقدم آن است که در موارد معدودی به چشم میخورد. چنانکه رضایی باغبیدی (1390) اشاره کرده است، نمونهای از این کاربرد را در پشت یک سکۀ عربساسانی، به خط پهلوی، میتوان دید که عبارت عربی «العزّه لله» را ترجمه میکند:
25) rasēd ō yazad pērōzīh.
رسد به ایزد پیروزی.
رضایی باغبیدی (1390)، با نقل از علیاشرف صادقی، بیان میکند که عبارت «rasēdō» به معنای «شایسته بودن» است و آن را مشابه ساخت زیر در دینکرد نهم میداند:
26) rasēd ō ōhrmazd yazišn [ud] šnāyišn.
رسد به اهرمزد یزِش [و] ستایش (دینکرد 9؛ Madan, 1911: 877؛ به نقل از رضایی باغبیدی، 1390).
درواقع، در چنین جملاتی، مفهوم «نصیبشدن» و «تحت مالکیتدرآوردن» معنای ضمنی «ظرفیت پذیرش چیزی را داشتن» و درنتیجه، «مستحق» و «سزاواربودن» را به ذهن متبادر میکند.
4ـ3. فارسی نو
در فارسی نو «رسیدن» با حفظ معنای واژگانی خود، یعنی رسیدن کسی به جایی، در شاخههای متعدد به حیات خود ادامه میدهد؛ به این صورت که بهتنهایی یا با پیشوند به کار میرود، یا در عبارتهای فعلی و افعال مرکب شرکت میکند. با توجه به تحولاتی که از دورۀ میانه آغاز شده بود، حوزۀ معنایی رسیدن گستردهتر میشود و معانی ضمنی مختلفی میگیرد، چنانکه دهخدا (1377: 12063-12069) معانی متعددی همچون فرارسیدن وقت و فرصت، موفق شدن، تمام شدن، لایق و سزاوار بودن و... را ذیل مدخل «رسیدن» ذکر میکند. این تحولات، چنانکه دیدیم، حاصل بسط استعاری و گسترش معنای اصلی این فعل در گذشت زمان است. بهعلاوه، کاربرد این فعل با پیشوند هم، معمولاً به تغییر و توسیع معنایی منجر میشود. در ادامه نمونههایی از این کاربردها را مرور خواهیم کرد.
در فارسی دری، «رسیدن» همچنان در کاربرد اصلی خود، یعنی با معنای واژگانی رسیدن کسی به جایی، با بسامد فراوان، بهکار رفته است:
27) چون رسول علی به شام رسید ... (بلعمی، 1373/ 2: 640).
«رسیدن» توسعاً در معانی دیگری هم در این دوره بهکار رفته است، از جمله به معنای «تمام شدن»:
28) اگر گردد دریا همه مداد، نبشتن سخنان خدای مرا، برسد دریا پیش از آنکه برسد سخنان خدای من (ترجمۀ تفسیر طبری، 1356/4: 939).
«رسیدن» در متون این دوره با پیشوندهای مختلف بهکار رفته است؛ مثلاً در نمونۀ زیر، اضافه شدن پیشوند «بر»، معنای تحقیق و بررسیکردن به فعل داده است:
29) عمر نیت کرد که به شام آید به تن خویش و بررسد از مذهب و سیرت معاویه ... (بلعمی، 1373/ 1: 478).
چنانکه در بخش قبل اشاره کردیم، «رسیدن» که از دورة میانه توسیع معنایی یافته است، در فارسی دری، در ساخت فعل مرکب و عبارت فعلی شرکت میکند:
30) و نه ایشان را کسی فریاد رسد یا یاری دهد (میبدی، 1371/ 1: 333).
31) اما آنکه بیمعانات طلب و مقاسات تعب... به پادشاهی رسد...، اگر از رسوم و حدود گذشتگان بگذرد...، خللها به مبانی ملک و دولت راه یابد (وراوینی، 1355/ 1: 49).
همنشینی فعل «رسیدن» با متمم غیرمکان که نخستین شاهد آن در دورۀ باستان مشاهده شده و کاربردش در دورۀ میانه گسترش یافته بود، در فارسی دری هم ادامه مییابد:
32) اگر چنانکه باژگونگی روزگار است کاهلی به درجتی رسد یا غافلی رتبتی یابد، بدان التفات ننماید (منشی، 1361: 41).
بههمینترتیب، «رسیدن» با عامل انتزاعی و متمم شخصی همنشین میشود:
33) هرگز ندانستند که چون مردم را مصیبتی رسد جامه سیاه باید کردن یا کبود ... (بلعمی، 1378، ج 1: 437).
34) همی ندانی که فرزندان شبانان را بر ملکان دراززبانی نرسد؟ (بلعمی، 1378، ج 1: 615).
باید به این نکته هم توجه کرد که در این دوره «رسیدن» با حرف اضافۀ «به» (مثالهای 32 و 27) یا با حرف اضافۀ پسآیند «را» (مثالهای 33 و 34) به کار میرود و در صورت همنشینی با ضمیر متصل، غالباً به حرف اضافه نیازی ندارد، مانند نمونۀ زیر از ویس و رامین:
35) برو زد بانگ و گفتا چه رسیدت / که هوش و گونه از تن برپریدت (گرگانی، 1377: 56).
آنچه در این پژوهش بیش از همه اهمیت دارد، کاربرد «رسیدن» بهعنوان فعلی است که نگرش گوینده به کلام را بیان میکند و میتواند این فعل را در زمرۀ افعال وجهی جای دهد. فعل مضارع «رسیدن» در صرف سوم شخص مفرد، چه بهصورت مثبت و چه بهصورت منفی، در بافتهای زبانی خاص، ظرفیت و توانایی را بازنمایی میکند. این تحول ناشی از بسط استعاری فعل «رسیدن» و کاهش مؤلفههای معنایی آن است به گونهای که الزام همنشینی با عامل جاندار و متمم مکان را از دست داده و با متمم شخصی و عامل غیرجاندار که بهتدریج انتزاعیتر شده، بهکار رفته است. انتزاعی شدن عاملی که با «رسد» همنشین میشود تا جایی ادامه یافته که مصدر فعل را هم شامل شده است:
36) رعیت را نرسد دست با لشکری برآوردن (بیهقی، 1384: 728).
37) ما را به نقل کار است و ما را نرسد کسی را بر کسی از ایشان فضل نهادن (عطار نیشابوری، 1391: 364).
38) چو در هوای تو داعی دم خلوص زند/ زلال را نرسد دعوی صفا کردن (کمالالدین اسمعیل اصفهانی، 1348: 391).
39) هر بامداد روی تو دیدن چو آفتاب / ما را رسد که بی تو ندیدیم روی خواب (اوحدی، 1340: 91).
40) دم از ممالک خوبی چو آفتاب زدن / تو را رسد که غلامان ماهرو داری (حافظ، 1380: 606).
41) زاهدان را نرسد غیبت رندان کردن / عیب باشد بر ما غیبت ایشان کردن (شاه نعمتالله ولی، 1380: 655).
42) که را رسد در فنا و بقا سخن گفتن؟ (جامی، 1370: 304).
مقدمشدن فعل «رسد» بر فاعل که از دورۀ میانه آغاز شد، شروع مرحلهای است که طی آن «رسیدن» بند متممی به خود پذیرفت؛ به عبارت دیگر، معنای واژگانی فعل رسیدن چنان تحلیل رفت که ماهیت فعلی آن همچون افعال کمکی «باید» و «شاید»، در بافتهایی خاص فراموش شد و به ابزاری برای بیان وجهیت تغییر یافت. بهاینترتیب، جمله به فعلی با معنای واژگانی قویتری نیاز پیدا کرد که در بند متممی ظاهر میشد:
43) هیچکس را نرسد که گناه دیگری برشمارد الا کسی که او معصوم بود و کس معصوم نیست (بلعمی، 1378/ 2: 835).
44) جوانان را نرسد که بر پیران پیشی جویند و بیحرمتی کنند (عنصرالمعالی، 1345: 58).
45) در کردار خداوند نظاره میکند، آنگاه بهجمله بداند کی او را نرسد که گوید من یا از من (محمد بن منور، 1381/ 1: 288).
46) جناب جبروت احدیت و درگاه عزت الهیت مقدس است و منزه از آنکه خلق بوی اذی رسانند یا خود کسی را رسد که اندیشه کند یا تواند (میبدی، 1371/ 8: 87).
47) در این زمانه چو فریادرس نمیبینم، مرا رسد که رسانم بر آسمان فریاد (ظهیر فاریابی، 1380: 59).
48) که را رسد که کند عیب دامن پاکت / که همچو قطره که بر برگ گل چکد پاکی (حافظ، 1380: 628).
چنانکه از شواهد متنی موجود برمیآید، «رسیدن» در سوم شخص مفرد مضارع، چه به صورت مثبت و چه به صورت منفی، برای ابراز مفهوم وجهی سزاوار بودن بهکار میرود و قضاوت و نگرش گوینده را مبنی بر مستحقبودن عامل نشان میدهد. همنشینشدن این فعل با واژههایی مثل «سزد» و یا «سزاوار» در نمونههای زیر، این برداشت را تقویت میکند:
49) او را رسد هرچه کند و سزد هرچه خواهد (میبدی، 1371/ 4: 418).
50) ... عبادت کس را نرسد و سزاوار نبود مگر خدای را تعالی (روضالجنان، 1376: 245).
کارکرد وجهی دیگری که میتوان برای «رسد» قائل شد، بازنمایی وجه پویا است. در نمونههایی مانند زیر، گوینده با بهکاربردن فعل «رسد» چه به صورت منفی و چه به صورت مثبت، نظر خود را درخصوص وجود توانایی و ظرفیت در عامل برای انجام کاری ابراز میکند. همنشینی «رسد» با واژههایی مثل «عاجز» و «تواند» این برداشت را تقویت میکند:
51) درک مردمان از دریافت آن عاجز مانده است و کس را نرسد که اندیشه کند که این چراست ... (بیهقی، 1384: 114).
52) تو عاجزی و عاجز را نرسد که کشی کند (میبدی، 1371/ 5: 556).
53) هرکس که دون من فرمان دهد، به امر من تواند داد و بی امر من نرسد او را بر کسی فرمان دادن (ابوالفتوح رازی، 1371/ 8: 221).
این کارکرد وجهی، وقتی شرایطی بیرون از عامل توانایی یا ظرفیت انجام کاری را برای او فراهم کند، میتواند مفهوم وجهی اجازهدادن را هم دربربگیرد:
54) کوزهگر را رسد در حرفت خود که از بعضی کوزه گل کند و از بعضی کاسه. و کس را نرسد که اعتراض کند. سلطان را رسد که بعضی بندگان خود را ستوربانی دهد و بعضی را خزینهداری و بعضی را جانداری و کس را نرسد که بر او اعتراض کند (میبدی، 1371/ 8: 383).
شواهد این کاربرد، بهویژه، در متون فقهی و تفسیری به چشم میخورد که در شرایطی خاص، به فرد اجازۀ انجام کاری داده میشود:
55) زن را رسد که مطالبت وی کند (میبدی، 1371/1: 608).
56) زن را رسد که از قاضی خواهد تا وی را طلاق دهد (میبدی، 1371/1: 608).
چنین به نظر میرسد که بسامد کاربرد این فعل وجهی در آثار نوشتهشده بین قرنهای 6 تا 8 هجری، در اوج خود قرار داشته و پس از آن روی به افول نهاده است. از قرن 11 تا 13، برخی از شاعران از این فعل وجهی استفاده میکردهاند، برای مثال، فیض کاشانی (1354: 2) غزلی دارد که در 7 بیت آن، ساختِ «تو را رسد که...» بهکار رفته است. در اشعار صائب هم، گهگاه «رسد» با مصدر همنشین شده است:
57) کسی را رسد پا به دامن کشیدن/ که صد بار بر خویش گردیده باشد (صائب تبریزی، 1383/ 2: 1551).
بهعلاوه، صائب چند بار «میرسد» را نیز به این شیوه بهکار برده است:
58) کسی را میرسد با چرخ مینایی طرف گشتن/ که چون رطل گران بر سر کشد سنگ ملامت را (صائب تبریزی، 1383/ 1: 67).
در اشعار شاعران متأخرتر که نگاهی به اسلوب شعری قدما داشتهاند هم، این کاربرد به چشم میخورد. از جمله فروغی بسطامی این فعل را با مصدر مرخم همراه کرده که نشان از کهنهگرایی عامدانۀ او دارد؛ چراکه در کاربردهای قدیم، تا آنجا که به نظر نگارندگان رسیده، نمونهای از کاربرد «رسد» با مصدر مرخم در دست نیست:
59) هیچکس را نرسد دعوی آزادی کرد/ که همه بندۀ زرینکمراناند هنوز (فروغی بسطامی، 1336: 111).
بهار هم از این فعل وجهی در اشعار خود بهره برده است:
60) آزاده را رسد که بساید به ابر سر / آزادبن ازین رو تارک به ابر سود (بهار،1387: 506)
61) زاهد که دین فروشد و دنیا طلب کند / او را کجا رسد که کند عیب میفروش (بهار، 1387: 1041).
این کارکرد وجهی فعل «رسیدن» کمکم از رواج افتاد و امروزه جز در متون کهنهگرا دیده نمیشود، اما در فارسی امروز، کاربرد دیگری از این فعل بهعنوان ابزار وجهی رایج است. معنی «فرصت کردن» که دهخدا (1377) و نیز انوری و همکاران (1381) ذیل مدخل «رسیدن» نقل کردهاند، خود نوعی بیان وجهی است که نگرش گوینده را درخصوص پویایی و توانمندی عامل نشان میدهد و بهخوبی میتواند معادل «توانستن» بهکار رود. درجۀ دستوریشدگی فعل وجهی «رسیدن» در محاورۀ امروز، کمتر از کاربرد وجهی سابق آن است، صرف کامل دارد و برای تمام شخص و شمارها و در زمانها و وجههای دستوری مختلف صرف میشود:
62) مامان امروز نمیرسه براتون داستان بخونه.
63) اگه رسیده بودم همۀ مشقامو بنویسم الان داشتیم فیلم میدیدیم با هم.
64) حتماً مشکلی پیش اومده برات که نرسیدی انجامش بدی.
در کاربردهایی مانند نمونههای بالا، «رسیدن» حاصل گسترش حوزه و انتزاعیتر شدن متمم مکانی است تا جایی که بهجای مکان، با بند متممی همنشین میشود.
در بررسی تحولات «رسیدن» باید به این نکته هم توجه کرد که این فعل، با کاهش مؤلفهها و گسترش حوزۀ معنایی، در عبارتهای فعلی در فارسی نو حضور پررنگتری دارد. «به قتل رسیدن»، «به فروش رسیدن»، «به چاپ رسیدن»، «به هلاکت رسیدن» و «به نظر رسیدن» نمونههایی از کاربرد همکردی آن هستند.
4ـ4. تحلیل دستوریشدگی فعل «رسیدن»
تحولات تاریخی فعل «رسیدن» را، از آغاز تا تبدیل آن به فعل وجهی، میتوان با معیار اصول و سازوکارهای دستوریشدگی توضیح داد. کاهش مؤلفههای معنایی «رسیدن» موجب میشود که با بسط استعاری، شرط جاندار بودن عامل و مکان بودن متمم فعل از میان برود. درنتیجه، «رسیدن» میتواند با شخص، شیء یا مفاهیم انتزاعی بهعنوان عامل یا متمم همنشین شود تا جایی که مصدر فعلی و بند متممی را هم بهعنوان متمم مکانی و عامل بپذیرد.
این گسترش حوزهها و کاهش مؤلفههای معنایی مانع از ثبات و رسوب برخی ویژگیهای معنایی اولیه در کارکردهای جدید نمیشود. رسیدن چیزی به کسی بر معنای ضمنی سزاواربودن و استحقاقداشتن دلالت میکند و بدیهی است کسی که سزاوار امری باشد، ظرفیت پذیرش و توانایی کسب آن را دارد. از دادههای زبانی چنین برمیآید که مفهوم سزاوار بودن با مفهوم پویایی و توانمندی، حداقل در زبان فارسی، ارتباط مستقیمی دارد؛ چنانکه قید وجهی «شاید» که امروزه برای بیان احتمال به کار میرود، پیش از این، در فارسی دری و در فارسی میانه فعلی به معنای «سزاوار است» از ریشة xšay به معنای «قدرتداشتن» بوده و در کتیبههای فارسی باستان با پیشوند «pati» بهکار رفته است (Kent, 1953: 181). بنابراین، سیر تحول معنایی «رسیدن»، در یکی از شاخهها، از معنای واژگانی «وارد شدن به مکانی پس از طی مسیر» به «سزاواربودن» و سپس به مفهوم «پویایی و توانمندی» ترسیم میشود. چنانکه بایبی و همکاران (1994: 240) نیز نشان دادهاند، در غالب زبانها، از وجهیت پویا میتوان به امکان ریشهای و از آن، به مفهوم اجازه رسید. امکان ریشهای، بنا به تعریف، فراهمبودن شرایط بیرونی و درونی عامل است که به او امکان انجام عملی را میدهد؛ یعنی هم عامل توانایی انجام فعل را دارد و هم شرایط بیرونی، مثلاً قوانین اجتماعی امکان انجام کار را برای او فراهم میسازد (Bybee et al., 1994: 178).
در شاخۀ دیگر، رسیدن کسی به چیزی بر مفهوم موفقیت و نیل به هدف دلالت میکند که ارتباط معنایی روشنی با مفهوم پویایی دارد. کسی که به چیزی میرسد یا موفق به انجام کاری میشود، قطعاً از توانمندی و ظرفیت درونی لازم برای این کار برخوردار بوده است.
بنا به اصل لایهبندی، «رسد» تنها یکی از راهکارهایی است که در کنار افعال واژگانی و کمکی و ابزارهای وجهی دیگر مثل «سزد»، «بوَد»، «توانستن» و... برای بیان مفاهیم وجهی پویا، سزاواری و اجازهای به کار گرفته میشود، اما بهنظر میرسد که بنا به اصل خاصشدگی، از میان گزینههای موجود در زبان، فعل «رسیدن» به دلیل ماهیت پویا و کرانمند خود، استعداد بیشتری برای پیشروی در مسیر دستوریشدگی دارد، چنانکه در فارسی دری، بهعنوان عنصر وجهی پربسامدی بهکار گرفته میشود. البته فعل «رسیدن» در هر یک از دورههای زبانی باستان، میانه و نو، در چند شاخۀ مختلف و واگرا به حیات خود ادامه میدهد و کارکردهای واژگانی، وجهی و همکردی خود را به موازات هم حفظ میکند.
تقدم فعل از مهمترین مراحل در فرایند دستوریشدگی است. فعل رسیدن، بهجای حضور در جایگاه پایانی جمله، هم بر متمم و هم بر فاعل مقدم میشود. این تغییر در چینش ارکان جمله، موجب بر هم خوردن ردۀ زبانی میشود که خود، در روند دستوریشدگی تأثیرگذار است (Hopper and Traugott, 2003: 60-1). درواقع، تقدم فعل منجر به مقولهزدایی و بازتحلیل آن بهعنوان فعل کمکی وجهی میشود. به عبارت دیگر، فعل «رسیدن» از یک مقولۀ اصلی، یعنی مجموعۀ افعال واژگانی، به یک مقولۀ فرعی، یعنی افعال کمکی، وارد میشود و برای پرشدن جای خالی فعل اصلی، در جایگاه پایانیِ جمله، بند متممی به کار میرود که از فعل واژگانی برخوردار است. این بازتحلیل با قیاس و تکرارِ الگو همراه و بدل به قاعده میشود. بهاینترتیب، الگوی «x را رسد/نرسد که y» بهعنوان قاعدهای رایج برای بیان وجهیت سزاواری، پویا و اجازهای عمل میکند. در این الگو، x عامل و عموماً جاندار است و y جملهای با فعل واژگانی است. در چنین ساختی، محدود شدن فعل «رسیدن» به صیغۀ سوم شخص مفرد مضارع و همراهشدن آن با y هایی که صرفاً مفهوم مثبت دارند، از نشانههای پیشروی فعل «رسیدن» در مسیر دستوریشدگی است؛ زیرا چنانکه در مثالها دیدیم، در فارسی میانه و در فارسی دری، «رسیدن» پیش از وجهی شدن، میتوانست هم از مفاهیم مثبت و هم از مفاهیم منفی بهعنوان جایگزینی برای عامل جاندارش استفاده کند.
کاربرد وجهی «رسیدن» در فارسی نو (مثالهای 62 تا 64) درجات ضعیفتری از دستوریشدگی را نشان میدهد. لایهبندی زبانی، این فعل را در کنار ابزارهای زبانی دیگری مثل «توانستن» بهعنوان یکی از امکانات زبانی برای بیان مفهوم وجهی پویا معرفی میکند و بهاینترتیب، «رسیدن» در فارسی امروز در شاخهای واگرا، بهعنوان فعل واژگانی، ابزار وجهی و همکرد به حیات خود ادامه میدهد. بااینحال، «رسیدن» همچنان ماهیت فعلی خود را حفظ کرده و از مقولهزدایی در امان مانده است. این فعل در کاربرد وجهی خود محدود به یک صورت صرفی خاص نیست و بنا به شخص، شمار و زمان دستوری صرف میشود. بنابراین، شاید بتوان کارکرد وجهی «رسیدن» را در فارسی امروز، صرفاً به بسط استعاری و توسیع معنایی نسبت داد که کمک میکند در بیان مقصد عمل «رسیدن»، بند متممی جایگزین یک مکان خاص شود.
5. نتیجهگیری
در این پژوهش، روند دستوریشدگی فعل «رسیدن» را در فارسی مورد مطالعه قرار دادیم و نشان دادیم که چگونه در بافتهای خاص، بر اثر بسط استعاری، عمل رسیدن به عاملی غیرجاندار نسبت داده میشود یا اینکه شخص یا عملی جایگزین مقصدِ مکانیِ «رسیدن» میشود. بهاینترتیب، گسترش حوزۀ معنایی «رسیدن» که نخستین نمونۀ آن در فارسی باستان قابلمشاهده است و کاهش مؤلفههای معنایی آن، مقدم شدن فعل بر فاعل، کاربرد بند متممی بهعنوان فاعل «رسیدن»، محدودشدن صورت صرفی به سوم شخص مفرد مضارع، همه از عواملی هستند که پیشرفت فعل واژگانی «رسیدن» در مسیر دستوریشدگی، مقولهزدایی و تبدیل آن به فعل کمکی وجهی را در پی دارند. بهاینترتیب، الگوی «x را رسد/ نرسد که y» بهعنوان قاعدهای رایج برای بیان وجهیت سزاواری، پویا و اجازهای در فارسی دری عمل میکند. در این الگو، x عامل و عموماً جاندار است و y جملهای با فعل واژگانی است. در فارسی امروز، از این کاربرد وجهی فعل «رسیدن» جز در متون کهنهگرا، نشانی باقی نمانده، اما «رسیدن» از شاخۀ دیگری، با درجۀ دستوریشدگی کمتری، برای بیان وجهیت پویا به کار گرفته شده است. در این کاربرد، فعل در تمام صیغهها صرف میشود و عامل عموماً جاندار است، اما تقدم فعل بر متمم و بهکارگیری بند متممی حاوی فعل واژگانی بهجای مکانی خاص برای بیان مقصد عمل «رسیدن»، موجب میشود این فعل در محاورات امروزی فارسیزبانان کارکرد وجهی پیدا کند.
[1]. modality
[2]. mood
[3]. grammaticalization
[4]. Hopper
[5]. Traugott
[6]. auxiliation
[7]. Palmer
[8]. Lyons
[9]. deontic logic
[10]. Von Wright
[11]. epistemic
[12]. deontic
[13]. dynamic
[14]. propositional modality
[15]. evidential
[16]. event modality
[17]. Coates
[18]. root
[19]. Bybee
[20]. subbordinating
[21]. agent-oriented
[22]. speaker-oriented
[23]. obligation
[24]. necessity
[25]. ability
[26]. desire
[27]. directive
[28]. imperative
[29]. prohibition
[30]. optative
[31]. admonition
[32]. permision
[33]. lexical
[34]. grammaticalized
[35]. diachronic
[36]. functional
[37]. content word
[38]. empty word
[39]. bleaching/desemanticization
[40]. phonetic reduction/ attrition
[41]. clitic
[42]. cline
[43]. layering
[44]. divergence
[45]. specialization
[46]. obligatory
[47]. persistence
[48]. decategorization
[49]. reanalysis
[50]. analogy
[51]. metaphor
[52]. mapping
[53]. König
[54]. aspect
[55]. tense
[56]. dynamic
[57]. telic
[58]. light verb
[59]. حضور پیشوند در کنار فعل، گاه تغییرات محسوسی در معنای آن رقم میزند، مانند نمونۀ زیر که در آن، «abar rasidan» به معنای آزمایش و بررسی به کار رفته است:
framūd kū jār-ē pad čiš ī ēn rēdag abar rasēd.
فرمان داد که: مدتی به چیزی که این غلام [گفته] بررسید (= آنچه او گفته امتحان کنید) (خسرو قبادان و ریدک، بند 105؛ Jamasp-Asana, 1897/1913: 35).