Document Type : Research Paper

Authors

1 PhD in General Linguistics, Kermanshah Branch, Islamic Azad University, Kermanshah, Iran

2 Assist. Prof. in Linguistics, Dept. of English Language and Linguistics, University of Kurdistan, Sanandaj, Iran.

Abstract

As the conceptual system of the human mind, based on which human thought and action is formed, is metaphorical in its essence and rooted in the conceptual system of language, metaphor is considered as a salient category in linguistic studies. The present study investigates the embodiment pattern of conceptual metaphors in the congenital blind in comparison with their vision counterparts from cognitive semantics perspective based on Lakoff and Johnson’s (1980) conceptual metaphors. The present quantitative-qualitative study was comparatively done between two groups of blind people and their counterparts. A total of 48 male and female blind men and women with graduate and postgraduate education aged 18- 28 years were evaluated. The participants were asked to describe the 30 selected words based on Bitley and Peggy’s (1991) procedures. In so doing, the study initially investigated image schemas as the source domain in metaphorical mappings and then conceptual metaphors used by the participants. Results show that the blinds, due to lack of vision, use more lexical descriptions and far more image schemas than their counterparts. Moreover, postgraduate female blinds were reported as the most users of image schemas.

Keywords

  1. 1. مقدمه

زبان­شناسی شناختی[1] رویکردی است که به زبان به‌­عنوان وسیله­ای برای کشف ساختار نظام شناختی انسان می‌نگرد. این رویکرد در سه دهۀ اخیر در زبان‌شناسی مورد توجه روزافزون قرار گرفته است و زبان را نمودی از نظام تصوری ذهن می‌داند. زبان‌شناسان شناختی معتقدند استعاره[2] پدیده‌ای شناختی است و آنچه در زبان ظاهر می‌شود، تنها نمود این پدیدۀ شناختی است. از منظر زبان‌شناسان شناختی، استعاره به هرگونه فهم و بیان تصورات انتزاعی[3] در قالب تصورات ملموس‌تر اطلاق می‌شود (Green, 2006 & Evans). در این راستا، معنی‌شناسی شناختی نیز با مفهوم‌سازی[4] و ساختار مفهومی سرکار دارد؛ یعنی برای معنی­شناسان شناختی، مطالعۀ معنای زبانی به‌خودی‌خود هدف نیست، بلکه هدف، استفاده از آن در درکِ ماهیت نظام مفهومی ذهن انسان است. ازاین‌رو، معنی‌شناسی شناختی و رویکردهای شناختی با استفاده از زبان به نحوۀ درک ما از نظام مفهومی می‌پردازد و رویکردهای شناختی به دستور با استفاده از بررسی نظام مفهومی ما، به بررسی نحوۀ کاربرد زبان می‌پردازند (راسخ­مهند، 1393: ­43). روشن و همکاران (1392) از رابطۀ بین ساختار مفهومی با تجربۀ حسی جهان خارج به‌عنوان یکی از دل‌مشغولی­های عمدۀ­ معنی­شناسان شناختی نام‌ برده‌اند. همچنین به باور جانسون[5] (1987) بر اساس نظریۀ شناخت بدن‌مند[6]، ساختار مفهومی از تجربۀ­ انسان مشتق می‌شود و نهایتاً، آنچه ماهیت سازمان مفهومی را معنادار می­کند، تجربه‌ای است که با آن همراه است. در کتاب بدن در ذهن[7]، جانسون مبنای جسمانی معنا، تصور و منطقِ معنا را برحسب ساخت­های طرح‌واره‌های ذهنی[8] بررسی کرده است. این طرح­واره­ها برخاسته از تجارب حسی و در مراحل آغازین رشد انسان شکل می­گیرند. به باور کووچش[9] (2000) بشر برای توصیف احساسات خود نیز ناگریز به استفاده از استعاره‌های مفهومی است. بررسی این استعاره‌های عاطفی دری به‌ سوی شناخت فرهنگی زبان‌ها می‌گشاید. بسیاری از استعاره‌های عاطفی همگانی هستند­، اما بعضی از این استعاره‌ها نیز فرهنگ­­ـ­ویژه و زبان­ـ­ویژه هستند. در نظریۀ طرح‌واره‌های ذهنی مفاهیم خاصی وجود دارند که ذاتاً طرح‌واره‌ای ـ تصوری هستند. بعدها این دیدگاه در نظریۀ استعاره مفهومی تکوین یافته است. لیکاف و جانسون (1980) این بحث را مطرح کرده­اند که طرح‌واره ذهنی را می‌توان به‌ مثابۀ قلمروهای مبدأ در نگاشت‌های استعاری در نظر گرفت. آن‌ها دلیل این ادعای خود را این‌گونه بیان کرده­اند که طرح‌واره‌های ذهنی ساختارهای دانشی هستند و مستقیماً از تجربۀ بدن­مند و پیش مفهومی تکوین می‌یابند. این ساختارها در سطح مفهومی معنادار هستند، زیرا منشأ آن‌ها تجربه‌های بدن­مند بشری است و این تجربه‌ها به‌نوبۀ خود دارای معنا هستند و پیامد مهم اعمال نظریۀ طرح‌واره تصوری بر نظریۀ استعارۀ مفهومی این است که تفکر انتزاعی­ای که به‌وسیلۀ استعاره بیان می‌شود، دارای پایه‌های طرح‌واره‌ای ذهنی است. پس، باید گفت ازآنجاکه نظریۀ استعارۀ مفهومی مفاهیم انتزاعی را بیان می‌کند، دست‌کم تا حدودی، ریشه در طرح‌واره‌های ذهنی دارد (روشن و همکاران، 1395:­ 129ـ130).

با توجه به اینکه انسان با استفاده از طرح‌واره‌ها به‌صورت ذهنی دانش خود از جهان را سازمان می‌دهد، ازاین­رو، حواس انسان نقش بسزایی در درک مفاهیم عینی که برای اندیشیدن دربارۀ موضوعات انتزاعی به‌کاربرده می­شود، دارد و در بین این حواس، حس بینایی مهم­ترین حس برای درک ما از جهان خارج است. در این میان با مسألۀ «نابینایی» نیز روبه­رو هستیم. حال، ازآنجا که طیف گسترده­ای از مفاهیم شناختی با استفاده از بینائی در انسان شکل می­گیرند، فقدان حسن بینایی و اهمیت طرح‌واره‌های ذهنی در استعاره‌های مفهومی و درک معنا در نابینایان بسیار پرسش­برانگیز است، زیرا آنان تجربۀ بینائی ندارند. ازاین‌رو، در این پژوهش با بررسی توصیفات کلامی آزمودنی‌ها و مقایسۀ آنها با گروه منتخب به نتایج قابل‌توجهی در استفاده از انواع طرح‌واره‌های ذهنی و استعاره‌های مفهومی در نابینایان نسبت به همتایان بینایشان دست‌ یافتیم، به‌طوری ‌که این گروه از افراد علی­رغم فقدان مهم­ترین حسشان، از طرح‌واره‌های ذهنی و استعاره­های مفهومی بیشتری استفاده می­کنند و این شاهدی بر ساختار مفهومی بدن­مند است؛ یعنی این بدن‌مندی سبب شده تا افراد نابینا به دلیل فقدان حس بینایی از گفتار بیشتری برای رساندن مفاهیم ذهنی­شان استفاده کنند و این نکته گواهی بر قلمرو مبدأ و بنیان استعاره‌های مفهومی یا همان طرح‌واره‌های ذهنی است. از طرف دیگر، در عصر حاضر تلاش­های بسیاری به ‌منظور دگرگون­کردن روش­های آموزشی نابینایان انجام شده ­است. ازجملۀ این تلاش­ها پژوهش نیلسن[10] (2000)، محقق آمریکایی، دربارۀ یادگیری فعال[11] نابینایان است. او بر این باور است که روش­های گذشته که تنها به یادگیری و هدایت کودکان از طریق گرفتن دستانشان انجام می­شده و یا تنها بر گوش­کردن تکیه داشته است، در موارد بسیاری با شکست مواجه شده و نه‌تنها باعث رشد و ترقی کودک نشده، بلکه در مواردی نیز مانع رشد و عاملی برای تأخیر رشد نیز بوده ­است. رویکرد نیلسن فلسفۀ یادگیری فعال است که بیان می­کند اگر به کودک فرصتی برای اکتشاف و آزمایش داده شود، او می­تواند مهارت­های اساسی را یاد بگیرد. اگرچه بینایی تنها حسی نیست که آدمی را به لذت­بردن از زندگی و زیبایی قادر می­سازد، اما به نظر می­رسد که نقص بینایی، بیش از سایر اشکال ناتوانی، سخت و طاقت­فرسا باشد. به‌هرحال، نابینایی با ظاهر ساده و قابل آشکارش زمینه­ای پیچیده و تأثیری گسترده بر اجرای سایر اعمال، رفتارها و به‌طور کلی زندگی فرد نابینا دارد. معلولیت بینایی همانند معلولیت شنوایی ضایعاتی را از نابینایی کامل تا محدودیت­های غیرقابل اصلاح به وجود می­آورد. در تعریف اختلال­های بینایی از واژه­هایی مانند معیوب بینایی[12]، معلول بینایی[13]، نابینا[14]، کم­بینا[15] و کم‌توان در بینایی[16] استفاده می­شود. متأسفانه واژه­های نابینا و نابینایی بی‌محابا به ‌کار رفته و تعاریف بسیاری برای آن‌ها وجود دارد. ازاین‌رو، انجمن آمریکا پیشنهاد می­کند که واژه­های نابینا و نابینایی به افرادی اختصاص یابد که به‌طور کامل فاقد دید هستند و واژه­های معیوب بینایی، کم­بینا یا دید کم برای افرادی به کار ­رود که دارای مقداری باقیماندۀ بینایی مفید ـ ­هرچند بسیار اندک ـ هستند (نامنی و همکاران، 1395: ­13). لوونفلد[17] (1987) دربارۀ رابطۀ بین حس بینایی و رفتار اظهار می­دارد که طفل نابینای به دنیا آمده نمی­تواند مفاهیم بصری را در ذهنش شکل دهد، به‌ناچار باید از راه­های شنوایی و بساوایی فراگیرد. درحالی­که کودکی که بعد از تولد بینایی خود را از دست می­دهد، به­هرحال تصوراتی از بینایی ممکن است داشته باشد. این پژوهش درصدد بررسی تأثیر بینایی به‌عنوان یکی از حواس پنج‌گانه در شکل‌گیری طرح‌واره‌های ذهنی و نظریۀ بدن‌مندی مطرح‌شده از سوی جانسون (1987) است؛ به عبارتی به دنبال پاسخی برای این پرسش است که افراد نابینای مادرزاد برای درک مفاهیم انتزاعی زندگی‌شان به چه میزان از طرح‌واره‌های ذهنی و بالطبع از استعاره‌های مفهومی استفاده می­کنند. همچنین کودکان در هرلحظه مشغول یادگیری هستند و هر چه محیط پیرامون کودک ازنظر آموزشی غنی­تر باشد، کودک بهتر می­تواند بیاموزد و با توجه به این واقعیت که یادگیری کودکان ابتدا از طریق حواس پنج­گانه صورت می­گیرد، به عبارتی کودکان بسیاری از اطلاعات را از طریق حواس دریافت می­کنند، بنابراین دریافت­های حسی در آموزش و یادگیری اولیه از اهمیت خاصی برخوردارند. آنچه کودک می­بیند، می­شنود، لمس می­کند، می­بوید و می­چشد همۀ تجربیات یادگیری را برای او فراهم می­آورد. حال اگر کودکی از یکی از این حواس محروم باشد، چه اتفاقی می­افتد؟ غیاب این حس چه تأثیری در درک او از محیط پیرامون و همچنین آموزش او دارد؟ چه تغییراتی در سیستم آموزش او باید گنجانده شود و فقدان این حس چگونه باید جبران شود؟ بنابراین ضروری است که تفاوت­های فردی کودکان در نظر گرفته شود تا کمبود حس بینایی آنان در شناخت محیط پیرامون جبران شود. ازاین‌رو، طرح‌واره‌های ذهنی به دلیل اهمیتی که در درک مفاهیم انتزاعی انسان دارد، مقوله­ای مهم در مطالعات زبانی است و با توجه به این‌که طرح‌واره‌های ذهنی و استعاره‌های مفهومی از مهم­ترین مباحث در معنی­شناسی ­شناختی محسوب می­شوند و در مورد چگونگی عملکرد آنان در افراد نابینا پژوهش­های زیادی صورت نگرفته است، لزوم انجام این پژوهش را دوچندان می­نمود.

پژوهش حاضر شامل شش بخش است. بخش اول مقدمه است؛ بخش دوم به پیشینۀ پژوهش پرداخته است؛ بخش سوم به روش­شناسی پژوهش اشاره دارد و بخش چهارم به استعاره‌های مفهومی مطرح‌شده از سوی لیکاف و جانسون (1980) اختصاص دارد. بخش پنجم به تحلیل و بررسی داده­های دو گروه منتخب از افراد بینا و نابینا خواهد پرداخت و در بخش ششم نتیجه­گیری پژوهش بیان می­شود.

 

  1. پیشینۀ پژوهش

در این بخش به مطالعات زبان­شناختی پژوهشگران در ارتباط با رویکرد شناختی خواهیم پرداخت تا مشخص گردد که موضوع و محدودۀ این دسته از مطالعات چه بوده و به چه نکاتی در این زمینه توجه شده است. به همین منظور، در ذیل ابتدا به پژوهش­های انجام‌شده در داخل و پس‌ازآن پژوهش­هایی را که در خارج از ایران انجام‌گرفته است، مرور خواهیم کرد. همچنین، در حوزة عملکرد نابینایان باید گفت که پیشینۀ مطالعات در قلمروی نابینایی، نشان می­دهد که مردمان کشورهای فرانسه، انگلستان، آمریکا، ژاپن، مصر و هندوستان در پایه­گذاری، توسعه و تحول روند تحقیقات مربوط به نابینایی پیشگام بوده­اند. اولین مقاله دربارۀ نابینایی در سال 1783 توسط حکیمی نابینا به نام لاک[18] در انگلستان نوشته شد که در دائرةالمعارف بریتانیا به چاپ رسیده است. همچنین چاهان[19] (1992) خاطرنشان کرد که از سال 1960 به بعد دانشجویان دورۀ دکتری بیش‌ازپیش به تحقیق دربارۀ نابینایی علا­قمند شدند و مقالات اولیه اغلب به­ترتیب دربارۀ عملکرد هوش، تحرک و جهت­یابی و جنبه­های اجتماعی رفتار نابینایان نگارش گردید. کریمی و همکاران (1392) در مقاله‌ای با عنوان «استعاره­های مفهومی در دیوان شمس بر مبنای کنش حسی خوردن» به بررسی استعاره­های مفهومی بر مبنای نظریة شناختی پرداخته و نتیجه گرفته­اند که مولانا برای نشان­دادن جهان عرفانی خود از مفاهیم استعاری، بیشترین بهره را گرفته است و «خوردن» از پرکاربردترین واژه‌هایی است که در دیوان شمس برای نمایاندن ساخت‌های مادی و روحانی استفاده‌شده و واژه‌های دیگری از خانوادة آن، در بازتاب این معانی به شاعر یاری رسانده است. روشن و همکاران (1392) در پژوهشی مبنای طرح­واره­ای استعاره­های موجود در پیکره ضرب‌المثل‌های شرق گیلان را بر مبنای مدل طرح­واره­ای ایوانز و گرین در چارچوب معنی‌شناسی شناختی مورد بررسی قرار داده‌اند و نتایج پژوهش آن‌ها حاکی از وجود انواع طرح‌واره‌های مشخص‌شده از سوی ایوانز و گرین در ضرب­المثل­های شرق گیلان است. صادقی (1392) به بررسی روند رشدی درک استعاره در کودکان فارسی پرداخته و یافته‌های وی حاکی از آن است که درک استعاره در کودکان روند فزاینده رشدی دارد؛ یعنی با افزایش سن و رشد شناختی، قدرت درک و تفسیر کودکان از مفاهیم استعاری به‌صورت منظم افزایش می‌یابد. طالبی و همکاران (1395) در مقاله‌ای تحت عنوان «بررسی استعارۀ خشم در زبان نابینایان مطلق مادرزاد در مقایسه با همتاهای بینایشان» به بررسی استعاره‌های مفهومی پرداخته­اند و نتایج این پژوهش بر اساس آموزه‌های شناختی، حاکی از آن است که این استعاره‌ها نقش مهمی در نظام شناختی بشر دارند و استعاره شناختی، چارچوبی برای اندیشه است و صرفاً موضوعی زبانی نیست، بلکه موضوعی است مرتبط با اندیشه و خرد. لیکاف و جانسون (1980) چارچوب نظریۀ جدید خود را دربارۀ استعاره‌های مفهومی برای نخستین بار در کتابشان با عنوان استعاره‌هایی که باور داریم به‌ تفصیل بیان کردند و معتقدند که ما جهان را از راه تجربه می‌شناسیم و شیوۀ طبقه‌بندی جهان برای بیان مفاهیم انتزاعی به کمک زبان و به شیوۀ استعاره است. همچنین بر این اعتقادند که استعاره‌ها نه‌تنها نوعی بی‌قاعدگی و تخطی از ویژگی‌های زبان به‌حساب نمی‌آیند، بلکه برعکس دارای مختصاتی کاملاً منسجم و نظام‌مندند. به نظر آنها، زبان استعاری بر پایۀ ‌یک نظام فکری استعاری استوار است و نیز استعاره‌های مفهومی در ماهیت ارتباط ما با جهان واقعی قرار دارند، یعنی بنیانی تجربی دارند. همچنین جانسون و لیکاف (2002) معتقدند که معنا نه ‌فقط از ساختارهای درونی موجود زنده و داده­های بیرونی شکل می­گیرد، بلکه به‌واسطۀ الگوهای تکرارشونده­ای از برخورد و تعامل میان موجود زنده و محیط اطراف او ساخته می­شود.

 

  1. روش­شناسی پژوهش

درمجموع 30 واژه بر اساس راهبردهای شناختی ریسی بیتی و پگی[20] (1991) انتخاب شدند که فهرست کلمات داده‌شده به آزمودنی‌ها به‌ قرار زیر است: پرنده، ماهی، اژدها، خواننده، مشت­زن، زن، درخت، هرم، تندیس (مجسمه)، نان، سرما، گرما، باد، گل­و­لای، روشنایی، تلفن، نمک، وزنه، مداد، شانه، جشنواره، عبادت، تشییع‌جنازه، عروسی، عاقل، صبر، بزرگ‌سال، سلامتی، زندگی و دروغ. با مراجعه به مراکز آموزشی نابینایان ازجمله مؤسسۀ خیریه عصای سفید، فرهنگسرای بهمن و مرکز کارآفرینی نابینایان در شهر تهران از آزمودنی­های نابینا خواسته شد تا واژه­های مذکور را توصیف کنند و به همین شکل با مراجعه به دانشگاه جامع علمی­ـ­کاربردی «کاراد»، از دانشجویان ترم آخر مقطع کارشناسی و دو کتابخانه در منطقۀ چهار تهران به‌عنوان گروه گواه خواسته شد به همان روال 30 واژه را توصیف کنند. در گام بعدی با استناد به مصاحبه­های شفاهی انجام‌شده، طرح‌واره‌های ذهنی افراد مورد آزمون از دیدگاه جانسون (1987) مورد ارزیابی قرار گرفت. پس از آن، استعاره‌های مفهومی از دیدگاه لیکاف و جانسون (1980) مورد ارزیابی قرار گرفت. در این بررسی هر گویشور زبان فارسی تهرانی که تسلط بر زبان داشته و یا گویشور یک­زبانة فارس تهرانی که حداقل 10 سال در تهران اقامت داشته است، به‌عنوان گویشور مطلوب انتخاب ‌شده تا تأثیر متغیر دوزبانگی خنثی شود. در این پژوهش، 48 نفر از فارسی­زبانان در دو گروه 24 نفرۀ بینا و نابینای مطلق مادرزاد با تحصیلات دیپلم و لیسانس زن و مرد در سنین 18ـ24 انتخاب و از آن‌ها خواسته شد به‌صورت انفرادی 30 واژۀ مذکور را به‌صورت شفاهی توصیف کنند. شایان‌ذکر است که همۀ آزمودنی­های یک­زبانه و فاقد معلولیت ذهنی و جسمی بوده و همچنین ساکن شهر تهران بوده­اند.

 

  1. پاره‌ای از مفاهیم علمی

شایسته است که قبل از تبیین داده­ها نگاه اجمالی به برخی از تعاریف و مباحث نظری در خصوص بحث دیدگاه شناختی، معنی­شناسی شناختی، طرح‌واره‌ها و استعاره­ها از دیدگاه لیکاف و جانسون (1980) که پژوهش فوق بر آن اصول استوار است و همچنین مفاهیم بینایی و نابینایی داشته باشیم.

شایان‌ ذکر است که سه نگرش غالب در زبان­شناسی امروز نگرش صورت­گرا، نقش­گرا و شناختی است. در زبان­شناسی شناختی همچون زبان­شناسی صورت­گرا و زبان­شناسی نقش­گرا، ما با یک نظریۀ واحد مواجه نیستیم، بلکه با تنوعی از رویکردهایی که در بنیان وجوه اشتراک دارند، روبه­رو هستیم. اگر بتوان اکثر نظریه‌ها و مکاتب زبان­شناسی را به جزیره‌ای تشبیه کرد که حوزه و مرز مشخصی دارند، زبان­شناسی شناختی به‌مثابۀ مجمع‌الجزایری است که شامل چندین جزیره کوچک است. این جزایر کوچک نظریات مختلفی هستند که به‌نوعی به هم مربوط‌اند (دبیر­مقدم، ­1383: ­64ـ66). زبان‌شناسی شناختی چارچوبی انعطاف‌پذیر است، اما نظریۀ واحدی نیست. در زبان­شناسی شناختی، زبان اساساً به‌عنوان نظامی از مقولات در نظر گرفته می­شود و ساختار صوری زبان نه به‌عنوان پدیده­ای مستقل، بلکه در مقام نمودی از نظام مفهومی عام[21]، اصول مقوله­بندی، سازوکار پردازش و تأثیرات تجربی و محیطی موردبررسی قرار می­گیرد
(Geeraerts, ­1995). معنی‌شناسی شناختی که در دهۀ 1970 آغاز شد، واکنشی بود به معنی‌شناسی صدق و کذب که در زبان­شناسی صورت‌گرا مطرح بود. «آن‌ها معنی را رابطه‌ای میان واژه‌ها و جهان خارج می‌دانستند و نظام شناختی را از نظام زبانی کنار می‌گذاشتند» (Sweetser, 1990: 4). حال‌آنکه از دیدگاه تالمی[22] (2000: 4) معنی‌شناسی شناختی بررسی محتوای مفهومی و سازمان‌بندی آن در زبان است. در معنی‌شناسی شناختی، ساختار مفهومی بدن­مند است، استعاره و مجاز از بنیادی‌ترین مباحث آن هستند، ساختار معنایی همان ساختار مفهومی است، درک و بررسی معنی، دائرة‌المعارفی است و در آخر، فرآیند ساختنِ معنی همان مفهوم‌سازی است (راسخ­مهند، ­1393:­ 38ـ42).

طرح‌واره یک مفهوم بنیادی است که برای آن تعاریف و تقسیم­بندی متفاوتی از سوی معنا­شناسان ارائه گردیده است، اما آنچه بین تمامی آن‌ها مشترک است این است که شکلی از ساختارهای مفهومی یا الگوهای ذهنی است که ریشه در تجربۀ فیزیکی ما در جهان خارج و تعاملات ما با دنیای واقعی دارد. به‌ عبارت ‌دیگر، ساختاری انتزاعی، ذهنی و مفهومی است که مبتنی بر تجربه­ی عینی­ـ­­فیزیکی است. طرح‌واره­ها به‌خودی‌خود انتزاعی هستند، اما اساس آن تعاملات فیزیکی انسان با جهان خارج است. مفهوم طرح‌وارۀ ذهنی از مفاهیم اساسی در زبان­شناسی شناختی است. جانسون که خود واضع این اصطلاح است، آن را به‌صورت زیر توصیف می­کند: الگوی پویای پربسامد از تعاملات ادراکی و حرکتی که به تجربۀ ما انسجام می­بخشد (Johnson, 1987: 14). سپس وی تعریف خود را از طرح‌واره‌های ذهنی به‌صورت زیر بسط می­دهد:

حرکات بدنی انسان، کنترل اشیاء و تعاملات ادراکی، متضمن الگوهای پربسامدی است که بدون آن‌ها تجربۀ ما آشفته و غیرقابل درک است. جانسون این الگوها را طرح‌واره‌های ذهنی می­نامد، چراکه آن‌ها عمدتاً به‌مثابۀ ساختارهای انتزاعی تصورات عمل می­کنند (Johnson,1987 به نقل از Taylor, 2002: 520).

در رابطه با نابینایی نیز دو تعریف وجود دارد: نابینای قانونی و نابینای آموزشی. طبق تعریف انجمن نابینایان آمریکا (1998) فردی نابینای قانونی نامیده می­شود که تیزی دیداری وی در چشم برتر و پس از حداکثر ترمیم  (بر مبنای اندازه­گیری با تابلوی اسنلن) یا کمتر بوده، میدان دید وی به‌شدت محدود باشد و زاویۀ میان دید وی در بزرگ­ترین قطر از 20 درجه[23] بیشتر نباشد و در تعاریف آموزش از نابینایی، در درجه اول بر توانایی دانش­آموز در استفاده از بینایی به‌عنوان راهی برای یادگیری تأکید می‌کند. کودکانی که قادر به استفاده از بینایی نیستند و بر حواسی، مانند شنوایی و لامسه تکیه می­کنند، به‌عنوان نابینای آموزشی[24] توصیف می‌شوند (نامنی و همکاران، ­1395: 15ـ16).

 

4­ـ1. استعاره در دیدگاه کلاسیک و نوین (شناختی)

4ـ1­ـ1. نظریه کلاسیک استعاره

ارسطو نخستین کسی است که در شعرشناسی[25] و فن بیان[26]، به تبعیت از اصل قیاس، استعاره را نیز گونه­ای از مقایسه ضمنی به شمار می­آورد که گاه از نظریۀ قیاس[27] با عنوان نظریۀ تشبیه[28] نیز یاد می­شود، طبق این نظریه: استعاره دو پدیده را با یکدیگر مقایسه می­کند که یکی از آنها به‌وسیلة واژه یا عبارتی که در معنی صریح به ‌کار رفته، بیان می­شود و دیگری از طریق واژه یا عبارتی که به‌صورت استعاری به‌ کار رفته است (فیاضی و دیگران، ­1388). به اعتقاد ارسطو، استعاره نوعی مقایسۀ تلویحی[29] استوار بر اصل قیاس است. به باور وی استعاره لازم و بایسته نیست و درواقع، کاربردش اساساً امری تزئینی است. «ارسطو در بوطیقا [فن شعر] (فصل­های 21 و 25) و ریطوریقا [فن خطابه] (کتاب سوم) بیشتر از هر جا مفصل به مقولۀ استعاره می­پردازد. در تعریف کلی، استعاره عبارت است از استعمال نام چیزی برای چیز دیگر و بر این اساس، چهار نوع [از جنس به نوع، از نوع به جنس، از نوع به نوع و بر اساس تمثیل] برمی‌شمارد» (هاوکس[30]، 1380: 19).

کتاب معانی القرآن­ ابوذکریا یحیی بن زیاد کوفی ملقب به فراء (متوفی 207 ه ق)، نخستین پژوهشی است که در این زمینه در اختیار ماست. در این کتاب به نمونه­هایی از استعاره در قرآن اشاره‌شده است. وی استعاره را نامیدن چیزی به‌جز با نام اصلی­اش معرفی می­کند و همین تعریف است که جاحظ (متوفی 225 ه. ق) نیز الگوی کار خود قرار می­دهد. به نظر می­رسد دقیق­ترین پژوهش در زمینه‌ی استعاره را بتوان به عبدالقاهر جرجانی (متوفی 474 ه. ق) نسبت داد. وی در اسرارالبلاغه به این نکته اشاره دارد که در ساخت استعاره، نام اصلی شیء از آن جدا می­شود و نام دومی جایگزین آن می­گردد. به اعتقاد وی، در برقراری پیوند استعاره، رعایت شباهت ظاهری و ارتباط عقلی مهم است و استعاره برحسب همین تشابه پدید می­آید (صفوی، 1382).

لیکاف در مقاله‌ای با عنوان «نظریۀ معاصر استعاره» فرضیه اساسی در شکل‌گیری دیدگاه کلاسیک استعاره را تقسیم زبان به حقیقی و مجازی یا ادبی و روزمره دانست که بر طبق آن، آنچه حقیقی است، استعاری نیست. بدین­ترتیب، او مجموعه‌ای از فرضیات کلاسیک در باب استعاره را ارائه می‌کند که به‌ زعم وی موجب تغییر نادرست از استعاره شده است. این فرضیات عبارت‌اند از:

ـ زبان متعارف روزمره، به‌طورکلی حقیقی است و استعاری نیست؛

ـ همه‌چیز را می‌توان با زبان حقیقی و بدون استعاره درک کرد؛

ـ تنها زبان حقیقی می‌تواند محتمل صدق و کذب باشد؛

ـ تمام تعاریف ارائه‌شده در فرهنگ لغت یک‌ زبان حقیقی‌اند و استعاری نیستند (Lakoff, 1993: 187).

در دیدگاه کلاسیک، استعاره موضوعی زینتی و مربوط به بخش غیرعادی زبان است که در آن‌یک یا چند کلمه خارج از معنای معمول خود و برای بیان معنایی مشابه به کار می‌رود. در دیدگاه کلاسیک، استعاره از زبان «تفکیک­پذیر» است: صناعتی که می‌توان برای حصول تأثیرات ویژه و ازپیش­اندیشیده، وارد زبان کرد (هاوکس، 1380: 135). در این خصوص، زبان­شناسان زایشی نیز به استعاره به‌عنوان یک ساخت انحرافی و نابهنجار در مقایسه با زبان معمولی می‌نگرند و معتقدند که استعاره را نمی‌توان به‌صورت عقلانی و نظام‌مند موردمطالعه قرارداد (Yu, 1988).

برخلاف آراء کلاسیک در باب استعاره، نظریه‌های رمانتیک، اغلب استعاره را به‌عنوان پدیده‌ای شناختی مطرح می‌کنند نه زبانی. بنابراین، هر آنچه در زبان ظاهر می‌شود، به‌واقع نمودی از استعاره است. در ادامه، به رویکرد معاصر استعاره پرداخته خواهد شد که بیشتر مبتنی بر آراء معنی­شناسان شناختی است.

 

4ـ1ـ2. استعاره در زبان‌شناسی شناختی

معنی­شناسان شناختی در مطالعات خود نقش عمده­ای برای استعاره قائل شده­اند و آن را ابزار مناسبی برای تشخیص چگونگی اندیشیدن و رفتارهای زبان می­دانند. به ‌این ‌ترتیب، می­توان مدعی شد که میان دو نگرش کلاسیک و رمانتیک به استعاره، این دسته از معنی­شناسان پیرو نگرش رمانتیک بوده و به‌نوعی به بسط این نگرش دست‌زده‌اند. به اعتقاد آنان، استعاره پدیده­ای لاینفک از زبان روزمره است. به اعتقاد این دسته از معنی­شناسان، کاربردهایی استعاری می­توانند ما را به این نتیجه برسانند که انگار این دسته از استعاره­ها مبتنی بر تجربیات جسمانی ما هستند. آنچه قرار است به‌نوعی «خوب» باشد، بالاست و آنچه «بد» است، در پائین است. مسلماً با توجه به نمونه­های بالا دیگر نمی‌توان مدعی شد که استعاره صرفاً نوعی صنعت ادبی است (صفوی، 1382).

لیکاف و جانسون (1980) در کتاب استعاره­هایی که باور داریم، دریچة جدیدی به ‌سوی مطالعات استعاره گشودند. به باور آنان، نظام مفهومی ذهن بشر که اندیشه و عمل انسان بر آن استوار است، در ذات خود ماهیتی استعاری دارد. به اعتقاد آنها، استعاره تنها موجب افزایش وضوح و نیز درک بهتر اندیشه­های ما نیستند، بلکه حتی در مرحلۀ عملی نیز ساختار ادراک­ها و دریافت­های ما از جهان خارج را شکل می­دهند و نظام مفهومی هرروزۀ ما که بر اساس آن فکر و عمل می­کنیم، ماهیتی اساساً مبتنی بر استعاره دارند. مبنای نظریۀ لیکاف و جانسون بر دو فرض بنا شده است: نخست اینکه استعاره تنها مربوط به زبان ادبی نیست و به‌نوعی در کاربرد روزمره زبان ساری و جاری است و دوم آنکه استعاره ریشه در نظام مفهومی زبان دارد و درواقع، پدیده­ای زبانی نیست. رویکرد لیکاف و جانسون به استعاره، «نظریۀ معاصر استعاره»[31] نامیده می­شود (فیاضی و همکاران، 1388).

 

4­.2­. استعارۀ مفهومی از دیدگاه لیکاف و جانسون (1980)

پژوهش حاضر بر اساس استعاره‌های مفهومی موردنظر لیکاف و جانسون (1980) در زبان­شناسی شناختی انجام‌ گرفته و در کتاب استعاره­هایی که باور داریم، توسط آن‌ها معرفی شده است. آن‌ها بر این اعتقادند استعاره در زندگی روزمره و نه‌تنها در زبان که در اندیشه و عمل ما جاری و ساری است. نظام مفهومی معمول ما که در چارچوب آن می‌اندیشیم و عمل می‌کنیم، ماهیتی اساساً استعاری دارد. مفاهیم حاکم بر اندیشۀ ما تنها منحصر به خرد نیستند. این مفاهیم عملکردهای هر روزۀ ما تا معمولی‌ترین جزئیات را نیز کنترل و هدایت می‌کنند. مفاهیم ما ساختار آنچه را که درک می‌کنیم شکل می‌دهد و چگونگی حرکت ما در جهان و رابطه‌مان با دیگران را تعیین می‌کنند؛ بنابراین، نظام مفهومی ما نقشی اساسی در تعیین واقعیت‌های روزمره دارد. از این ‌رو، جوهر و اساس استعاره، درک­کردن و تجربه­کردن چیزی بر اساس چیز دیگر است. استعاره، منحصر به زبان، یعنی واژه نیست و بالعکس، بخش اعظم فرایندهای فکری انسان استعاری است و در نظام مفهومی فرد حضور دارند و بسیار نظام‌مند هستند و این نظام‌مندی امکان درک بعدی یک مفهوم در چارچوب مفهومی دیگر را به‌صورت نسبی و نه مطلق فراهم می‌آورد. لیکاف و جانسون (1980) از سه نوع استعارة مفهومی نام می­برند: استعارۀ ساختاری که در آن ‌مفهومی به شکل استعاری در چارچوب مفهوم دیگری سازمان می‌یابد؛ استعاره‌های جهت­مند که نظام کاملی از مفاهیم را با توجه به نظام کامل دیگری سازمان‌دهی می‌نماید؛ و استعاره‌های هستی شناختی که در آنها شیء فیزیکی شخص پنداشته شده است و این شخص­انگاری به ما اجازه می‌دهد که گسترة وسیعی از تجربه‌های مرتبط با پدیده‌های غیرانسانی را در چارچوب انگیزه‌ها، مشخصه‌ها و فعالیت‌های انسانی درک کنیم.

  1. بررسی بدن‌مندی طرح‌واره‌های ذهنی در افراد بینا و نابینا

5-1. ارزیابی کمی واژه­های توصیفی دو گروه منتخب

در ابتدا قبل از بررسی میزان کاربرد طرح‌واره‌های ذهنی بین آزمودنی­ها نکتة قابل‌ تأمل تعداد واژه­های کاربردی بین دو گروه منتخب است، به‌طوری ‌که افراد نابینا به لحاظ کمی از توصیفات واژگانی بیشتری نسب به همتایان بینای خود استفاده می­کنند. از این ‌رو، می­توان استنتاج کرد که فقدان حس بینایی باعث سخنوری بیشتر در آنها شده و برای ابراز هر آنچه در ذهن دارند و یا از آنها پرسش می‌شود، توضیحات بیشتری ارائه می­کنند.

 

جدول (1): فراوانی واژه­های توصیفی دو گروه منتخب

گروه

بینا

درصد

نابینا

درصد

زن- دیپلم

2300

93/24%

4765

61/22%

زن- لیسانس

2559

74/27%

5530

24/26%

مرد- دیپلم

2048

20/22%

5156

47/24%

مرد- لیسانس

2317

11/25%

5619

66/26%

جمع کل

9224

44/30%

21070

55/69%

 

 

 

نمودار (1): واژه­های توصیفی دو گروه منتخب

 

5­ـ2. بررسی کمی طرح‌واره‌های ذهنی درگروه منتخب بینا و نابینا

همان‌طور که در جدول زیر آمده است، افراد نابینا به میزان قابل‌توجهی نسبت به گروه منتخب همتای بینای خود از طرح‌واره‌های ذهنی استفاده می­کنند. به‌طوری‌ که آزمودنی­های نابینا، به‌طور کلی و صرف‌نظر از نوع آنها از طرح‌واره‌های ذهنی بیشتری نسبت به گروه گواه استفاده می­کنند. نابینایان زن لیسانس بیشترین میزان کاربرد طرح‌واره‌های ذهنی را دارند و پس ‌از آن، به‌ترتیب نابینایان مرد لیسانس، نابینایان مرد دیپلم، نابینایان زن دیپلم، بینای زن لیسانس، بینای زن دیپلم، بینای مرد دیپلم و در آخر، بینایان مرد لیسانس از این طرح­واره­ها استفاده می­کنند.

 

جدول (2): طرح‌واره‌های ذهنی در گروه منتخب بینا و نابینا

نابینا- زن- لیسانس

870

76/18%

بینا- زن- لیسانس

412

88/8%

نابینا- مرد- لیسانس

787

97/16%

بینا- زن- دیپلم

410

84/8%

نابینا-مرد- دیپلم

748

13/16%

بینا- مرد- دیپلم

366

89/7%

نابینا- زن- دیپلم

698

05/15%

بینا- مرد- لیسانس

346

46/7%

جمع کل

3103

91/66%

جمع کل

1534

08/33%

 

 

 

نمودار (2): میزان کاربرد طرح‌واره‌های ذهنی در گروه منتخب بینا و نابینا

 

5­ـ3. بررسی کمی استعاره‌های مفهومی درگروه منتخب بینا و نابینا

همان‌طور ­که در جدول زیر نشان داده شده است، افراد نابینا به میزان قابل‌توجهی نسبت به گروه منتخب همتای بینای خود از استعاره‌های مفهومی استفاده می­کنند. نابینایان زن لیسانس بیشترین میزان کاربرد استعاره‌های مفهومی را دارند و پس‌ از آن، به­ترتیب نابینایان مرد لیسانس، نابینایان مرد دیپلم، نابینایان زن دیپلم، زنان بینای دیپلم و لیسانس، مردان بینای دیپلم و در آخر، بینایان مرد لیسانس از این استعاره‌ها استفاده می­کنند.

 

جدول (3): استعاره‌های مفهومی در گروه منتخب بینا و نابینا

آزمودنی­ها

فراوانی

فراوانی بر اساس  متغیر جنسیت

فراوانی کل

نابینا

زن- نابینا- دیپلم

343 (23.70%)

731 (50.51%)

1447(70%)

زن- نابینا- لیسانس

388 (26.81%)

مرد- نابینا- دیپلم

349 (24.11%)

716 (49.48%)

مرد- نابینا- لیسانس

367 (25.36%)

بینا

زن- بینا- دیپلم

158 (25.48%)

350 (46.45%)

620 (30%)

زن- بینا- لیسانس

192 (30.96%)

مرد- بینا- دیپلم

138 (22.25%)

270 (43.54%)

مرد- بینا- لیسانس

132 (21.29%)

 

5­ـ4. بررسی مقایسه‌ای طرح‌واره‌های ذهنی و استعاره‌های مفهومی درگروه منتخب بینا و نابینا

همان‌طور ­که در جدول زیر نیز نشان داده شده است، شاهد آن هستیم که ترتیبِ استفاده از طرح‌واره‌های ذهنی و استعاره‌های مفهومی در همۀ گروه‌ها یکسان است و دقیقاً به همان ترتیب، یعنی افراد نابینای زن لیسانس، نابینای مرد لیسانس، نابینای مرد دیپلم، نابینای زن دیپلم، بینای زن لیسانس، بینای زن دیپلم، بینای مرد دیپلم و درنهایت، بینای مرد لیسانس از طرح‌واره‌های ذهنی و استعاره‌های مفهومی استفاده کرده­اند که گواهی بر قلمروهای مبدأ در نگاشت‌های استعاری مطرح‌شده از سوی لیکاف و جانسون است.

جدول (4): بررسی مقایسه‌ای طرح‌واره‌های ذهنی و استعاره‌های مفهومی در گروه منتخب بینا و نابینا

آزمودنی­ها

طرح‌واره‌های ذهنی

استعاره‌های مفهومی

فراوانی

درصد فراوانی

فراوانی

درصد فراوانی

نابینا- زن- لیسانس

870

76/18%

388

(26.81%)

نابینا-مرد- لیسانس

787

97/16%

367

(25.36%)

نابینا- مرد- دیپلم

748

13/16%

349

(24.11%)

نابینا- زن- دیپلم

698

05/15%

343

(23.70%)

بینا- زن- لیسانس

412

88/8%

192

(30.96%)

بینا- زن- دیپلم

410

84/8%

158

(25.48%)

بینا- مرد- دیپلم

366

89/7%

138

(22.25%)

بینا- مرد- لیسانس

346

46/7%

132

(21.29%)

 

5ـ5. مقایسۀ گروه­ها از نظر میزان استفاده از استعاره

5ـ5ـ1. مقایسۀ دو گروه بینا و نابینا در حالت کلیپ براساس آزمون من­ـ ­ویتنی[32]

خروجی آزمون من­ ـ ویتنی به‌صورت جدول و نمودار (5) است.

با توجه به سطح معنی‌داری که تقریباً صفر هست (sig.=000)، نتیجه در سطح خطای یک درصد به ‌شدت معنی‌دار است، یعنی دو گروه بینا و نابینا ازنظر میزان کاربرد استعاره تفاوت معنی‌داری دارند. با توجه به جدول خروجی Ranks که میانگین رتبه‌ای گروه 2 (نابینا) بیشتر از گروه 1(بینا) است درنتیجه میزان استفاده از استعاره در بین نابینایان بیشتر از افراد بینا است.

 

 

 

جدول (5): آزمون من ­ـ­ ­ویتنی

رتبه­ها

 

گروه

تعداد

میانگین رتبه­

مجموع رتبه­ها

داده­ها

1

30

16.77

503

2

30

44.23

1327

مجموع

 

60

 

 

 

 

 

 

آزمون­های آماری a

داده­ها

 

 

 

38.000

 

 

Mann-Whitney U

503.000

 

 

Wilcoxon W

-6.094

 

 

Z

.000

 

 

Asymp. Sig. (2-tailed)

 

 

a. Grouping Variable: group

 

             

 

5ـ5ـ1ـ1. مقایسۀ دو گروه زنان بینا و زنان نابینا

با توجه به قسمت قبلی که داده­ها نرمال نبودند، بنابراین نیازی به آزمون نرمال­بودن نیست و از روش­های ناپارامتری من­ـ­ویتنی یا کروسکال­ـ ­والیس برای مقایسه گروه­ها استفاده خواهیم کرد.

با توجه به سطح معنی‌داری، دو گروه زنان بینا و زنان نابینا از نظر کاربرد استعاره باهم تفاوت زیادی  دارند. طبق خروجی آزمون من­ـ ویتنی، زنان نابینا بیشتر از زنان بینا از استعاره استفاده می­­کنند. چون نتیجۀ آزمون به‌شدت معنی‌دار است. بنابراین، می­توان گفت هر سطحی از خطا معنی‌دار است و نیازی به گفتن درصد خطا نیست.

 

 

جدول (6): آزمون من ـ ویتنی

رتبه­ها

 

گروه

تعداد

میانگین رتبه

مجموع رتبه­ها

داده­ها

1

30

17.83

535

2

30

43.17

1295

مجموع

 

60

 

 

 

 

آزمون­های آماری a

داده­ها

 

 

70.000

 

Mann-Whitney U

535.000

 

Wilcoxon W

-5.628

 

Z

.000

 

Asymp. Sig. (2-tailed)

 

a. Grouping Variable: group

 

             

 

5ـ5ـ1ـ2. مقایسۀ دو گروه مردان بینا و مردان نابینا

 

جدول (7): آزمون من ـ ویتنی

رتبه­ها

 

گروه

تعداد

میانگین رتبه­

مجموع رتبه­ها

داده­ها

1

30

16.63

499

2

30

44.37

1331

مجموع

 

60

 

 

 

 

آزمون­های آماری a

داده­ها

 

 

34.000

 

Mann-Whitney U

499.000

 

Wilcoxon W

-6.159

 

Z

.000

 

Asymp. Sig. (2-tailed)

 

a. Grouping Variable: group

 

             

طبق خروجی، مردان نابینا بیشتر از مردان بینا از استعاره استفاده می­کنند و با توجه به‌شدت معنی‌داری تفاوت زیادی باهم دارند.

 

5ـ5ـ1ـ3. مقایسۀ دو گروه دیپلم و لیسانس در حالت کلی

                                 

                                              جدول(8): آزمون من ـ ویتنی

رتبه­ها

 

گروه

تعداد

میانگین رتبه­ها

مجموع رتبه­ها

داده­ها

1

30

27.92

837.50

2

30

33.08

992.50

مجموع

 

60

 

 

 

 

آزمون­های آماری ­a

داده­ها

 

 

372.500

 

Mann-Whitney U

837.500

 

Wilcoxon W

-1.147

 

Z

.251

 

Asymp. Sig. (2-tailed)

 

a. Grouping Variable: group

 

             

 

با توجه به سطح معنی‌داری در سطح خطای 5­% دو گروه تفاوتی با هم ندارند؛ به عبارتی دو گروه دیپلم و لیسانس مثل هم از استعاره استفاده می­کنند. شایان ذکر است که با توجه به اینکه دو گروه دیپلم و لیسانس در حالت کلی باهم تفاوت ندارند، بنابراین، در حالت­های جزئی مانند دیپلم ـ مرد و  لیسانس ـ مرد، دیپلم ـ بینا و لیسانس ـ بینا و غیره نیز تفاوتی نخواهند داشت و نیازی به آزمون نیست.

 

5ـ5ـ1ـ4. مقایسۀ دو گروه زن و مرد در حالت کلی

جدول (9): آزمون من-ویتنی

رتبه­ها

 

گروه

تعداد

میانگین رتبه­ها

مجموع رتبه­ها

داده­ها

1

30

33.28

998.50

2

30

27.72

831.50

Total

 

60

 

 

 

 

آزمون­های آماری a

داده­ها

 

 

366.500

 

Mann-Whitney U

831.500

 

Wilcoxon W

-1.236

 

Z

.216

 

Asymp. Sig. (2-tailed)

 

a. Grouping Variable: group

 

             

 

با توجه به سطح معنی‌داری در خروجی، دو گروه تفاوتی از نظر کاربرد استعاره با هم ندارند. چون در حالت کلی باهم تفاوت ندارند، در حالت­های جزئی نیز تفاوتی نخواهند داشت.

 

5ـ5ـ1ـ5. مقایسۀ گروه­های 8 گانه

مقایسۀ گروه­های 8 گانه: 1. بینا ـ­ مرد ـ لیسانس، 2. بیناـ مرد ـ دیپلم، 3. بیناـ زن ـ لیسانس، 4. بینا ـ زن ـ دیپلم، 5. نابینا ـ مردـ لیسانس، 6. نابیناـ مرد ـ دیپلم، 7. نابیناـ زن ـ لیسانس و 8. نابینا ـ زن ـ دیپلم.

 

الف. آزمون کروسکال ـ والیس[33]

این آزمون ناپارامتری برای مقایسۀ میانگین گروه­های با تعداد بیشتر از دو به­کار می­رود.

با توجه به سطح معنی‌داری، نتیجۀ آزمون به‌شدت معنی‌دار است، یعنی بین گروه­ها تفاوت زیادی وجود دارد، اما دقیقاً نمی­دانیم در بین کدام گروه­ها تفاوت وجود دارد و با استفاده از آزمون مقایسه­ای شفه[34] این را مشخص خواهیم کرد.

 

جدول (10): آزمون کروسکال ـ والیس

رتبه­ها

گروه

 

تعداد

میانگین رتبه­ها

داده­ها

 

1

30

53.92

2

30

61

3

30

90.52

4

30

72.78

5

30

172.47

6

30

170.70

7

30

181.82

8

30

160.80

کل

 

240

 

 

 

آزمون­های آماری a,b

داده­ها

 

 

136.141

 

Chi-Square

7

 

df

.000

 

Asymp. Sig.

 

a. Kruskal Wallis Test

 

           

ب. آزمون مقایسه­ای شفه

جدول (11): مقایسه­های چندگانه

Multiple Comparisons

داده­ها

شفه

 

 

 

 

 

(I) group

(J) group

Mean Difference (I-J)

Std. Error

Sig.

95% Confidence Interval

Lower Bound

Upper Bound

1

2

-.200

.888

1.000

-3.56

3.16

3

-2.000

.888

.651

-5.36

1.36

4

-.867

.888

.995

-4.23

2.50

5

-7.833*

.888

.000

-11.20

-4.47

6

-7.567*

.888

.000

-10.93

-4.20

7

-8.533*

.888

.000

-11.90

-5.17

8

-7.033*

.888

.000

-10.40

-3.67

2

1

.200

.888

1.000

-3.16

3.56

3

-1.800

.888

.766

-5.16

1.56

4

-.667

.888

.999

-4.03

2.70

5

-7.633*

.888

.000

-11.00

-4.27

6

-7.367*

.888

.000

-10.73

-4.00

7

-8.333*

.888

.000

-11.70

-4.97

8

-6.833*

.888

.000

-10.20

-3.47

3

1

2.000

.888

.651

-1.36

5.36

2

1.800

.888

.766

-1.56

5.16

4

1.133

.888

.977

-2.23

4.50

5

-5.833*

.888

.000

-9.20

-2.47

6

-5.567*

.888

.000

-8.93

-2.20

7

-6.533*

.888

.000

-9.90

-3.17

8

-5.033*

.888

.000

-8.40

-1.67

4

1

.867

.888

.995

-2.50

4.23

2

.667

.888

.999

-2.70

4.03

3

-1.133

.888

.977

-4.50

2.23

5

-6.967*

.888

.000

-10.33

-3.60

6

-6.700*

.888

.000

-10.06

-3.34

7

-7.667*

.888

.000

-11.03

-4.30

8

-6.167*

.888

.000

-9.53

-2.80

ادامه جدول (11)-

داده­ها

شفه

 

 

 

 

 

(I) group

(J) group

Mean Difference (I-J)

Std. Error

Sig.

95% Confidence Interval

5

1

7.833*

.888

.000

4.47

11.20

2

7.633*

.888

.000

4.27

11.00

3

5.833*

.888

.000

2.47

9.20

4

6.967*

.888

.000

3.60

10.33

6

.267

.888

1.000

-3.10

3.63

7

-.700

.888

.999

-4.06

2.66

8

.800

.888

.997

-2.56

4.16

6

1

7.567*

.888

.000

4.20

10.93

2

7.367*

.888

.000

4.00

10.73

3

5.567*

.888

.000

2.20

8.93

4

6.700*

.888

.000

3.34

10.06

5

-.267

.888

1.000

-3.63

3.10

7

-.967

.888

.991

-4.33

2.40

8

.533

.888

1.000

-2.83

3.90

7

1

8.533*

.888

.000

5.17

11.90

2

8.333*

.888

.000

4.97

11.70

3

6.533*

.888

.000

3.17

9.90

4

7.667*

.888

.000

4.30

11.03

5

.700

.888

.999

-2.66

4.06

6

.967

.888

.991

-2.40

4.33

8

1.500

.888

.897

-1.86

4.86

8

1

7.033*

.888

.000

3.67

10.40

2

6.833*

.888

.000

3.47

10.20

3

5.033*

.888

.000

1.67

8.40

4

6.167*

.888

.000

2.80

9.53

5

-.800

.888

.997

-4.16

2.56

6

-.533

.888

1.000

-3.90

2.83

7

-1.500

.888

.897

-4.86

1.86

*. The mean difference is significant at the 0.05 level.

 

                         

 

جدول (12): زیرمجموعه­های همگن

Homogeneous Subsets

داده­ها

شفه

 

 

گروه

تعداد

Subset for alpha = 0.05

1

2

1

30

4.40

 

2

30

4.60

 

4

30

5.27

 

3

30

6.40

 

8

30

 

11.43

6

30

 

11.97

5

30

 

12.23

7

30

 

12.93

Sig.

 

.651

.897

Means for groups in homogeneous subsets are displayed.

 

ج. تحلیل

تحلیل خروجی آزمون شفه دو جدول 11 و 12 است که تحلیل­های آن­ها به­صورت زیر است:

تحلیل جدول نخست شفه: در جدول 11، از سمت چپ ستون اول مربوط به گروه­ها و ستون چهارم مربوط به سطح معنی‌داری است. از سمت چپ ستون اول و سطر اول گروه 1 (مرد ـ لیسانس ـ بینا) با بقیه گروه­ها مقایسه می­شود و هرکدام که سطح معنی‌داری‌اش بیشتر از 5 درصد است، در سطح خطای 5 درصد تفاوت معنی‌داری با هم ندارند. طبق جدول مذکور گروه 1 با گروه­های 2، 3 و 4 تفاوت معنی‌داری ندارد، اما با گروه­های 5، 6، 7 و 8 (گروه­های  نابینا) تفاوت معنی‌داری دارد. بقیۀ سطرهای جدول هم مثل سطر اول تفسیر می­شوند؛ در سطر دوم گروه 2 با بقیه گروه­ها، در سطر سوم گروه 3 با بقیه گروه­ها و غیره مقایسه می­شوند.

به‌طور خلاصه، گروه­های 1، 2، 3 و 4 مثل هم و گروه­های 5، 6، 7 و 8 هم مثل هم هستند، یعنی گروه­های بینایان مثل هم و نابینایان هم مثل هم هستند. گروه­های بینایان با گروه­های نابینایان تفاوت معنی‌داری دارند.

تحلیل جدول دوم شفه: در جدول 12، گروه­ها را به دو زیرمجموعۀ جدا در دو ستون از سمت راست جدا کرده و میانگین میزان استفاده از استعاره را ثبت کرده است و برای هر ستون سطح معنی‌داری در نظر گرفته است که زیرمجموعه‌های 1، 2، 3 و 4، با هم و  زیرمجموعه­های 5، 6، 7 و 8 هم، با هم هیچ تفاوتی ندارند. به‌طور خلاصه، می­توان گفت: افراد نابینا بیشتر از افراد بینا از استعاره استفاده می­کنند.

 

5ـ6. بررسی ضریب همبستگی بین استفاده از استعاره و استفاده از طرح‌واره‌های ذهنی

در این بخش می­خواهیم بدانیم که آیا بین استفاده از استعاره و استفاده از طرح‌واره‌های ذهنی رابطه­ای وجود دارد؛ یعنی با افزایش یا کاهش یکی، دیگری چه روندی دارد. به همین منظور و برای تشخیص این امر از آزمون­ اسپیرمن[35] در نرم‌افزار SPSS  استفاده خواهیم کرد.

خروجی آزمون اسپیرمن به‌صورت زیر است:

 

جدول (13): همبستگی­های غیر پارامتری

Non-parametric Correlations

Correlations

 

 

استعاره

طرح­واره

 

Spearman's rho

استعاره

Correlation Coefficient

1.000

1.000**

Sig. (2-tailed)

.

.

N

8

8

طرح­واره

Correlation Coefficient

1.000**

1.000

Sig. (2-tailed)

.

.

N

8

8

**Correlation is significant at the 0.01 level (2-tailed).

 

 

             

 

خروجی آزمون نشان می­دهد که رابطۀ این دو متغیر به‌شدت معنی‌دار هست و می­توان گفت صد­در­صد رابطۀ مثبت دارند، چون اولاً سطح معنی‌داری صفر است (sig.=0) و ثانیاً ضریب همبستگی این دو متغیر نیز یک است (Correlation Coefficient=1). بنابراین، نتیجه می­گیریم: میزان استفادۀ افراد از طرح‌واره‌های ذهنی رابطۀ مستقیمی با میزان استفادۀ آن‌ها از استعاره دارد. به عبارتی با افزایش استفاده از طرح‌واره، استفاده از استعاره هم افزایش‌یافته و برعکس.

شایان ذکر است که ضریب همبستگی از منفی یک تا مثبت یک متغیر است. ضریب همبستگی مثبت نشان‌دهندۀ رابطۀ خطی مستقیم و ضریب همبستگی منفی نشان‌دهندۀ رابطۀ خطی عکس است، یعنی با افزایش یکی دیگری کاهش می­یابد. هرچقدر به یک نزدیک‌تر باشد، رابطه قوی‌تر می­شود. به عبارتی، می­توان گفت از نیم بیشتر، رابطه قوی و پایین‌تر از آن ضعیف است.

 

 

  1. نتیجه­گیری

شواهد به‌دست‌آمده از بررسی مقابله­ای دو گروه آزمودنی­های نابینای مطلق و همتایان بینایشان با استفاده از طرح‌واره‌های ذهنی موردنظر جانسون (1987) و لیکاف و جانسون (1980) نشان داد که افراد نابینا، در مقایسه با همتایان بینا، تحت تأثیر فقدان حس بینایی به میزان 55/69%، از توصیفات کلامی بیشتری استفاده می­کنند. شایان‌ ذکر است که افراد لیسانس در هر دو گروهِ نابینای مرد و زن از تعداد واژه­های بیشتری نسبت به افراد دیپلم و به همین شکل در مقولۀ طرح‌واره‌های ذهنی نیز آزمودنی­های نابینا به میزان 91/66­ درصد، نسبت به همتایان بینای خود از طرح‌واره‌های مذکور استفاده کرده­اند. در این مقوله نیز افراد لیسانس به میزان بیشتری از طرح‌واره‌ها استفاده کرده­اند. از­این­رو، افراد نابینای زن لیسانس (76/18­%)، نابینای مرد لیسانس (97/16­%)، نابینای مرد دیپلم (13/16­%)، نابینای زن دیپلم (5/15­%)، بینای زن لیسانس (88/8­%)، بینای زن دیپلم (84/8­%)، بینای مرد دیپلم (89/7­%) و درنهایت، بینای مرد لیسانس (46/7­%) به ترتیب از طرح‌واره‌های ذهنی بیشتری استفاده کرده­اند.

در خصوصِ مقولۀ استعاره، آزمودنی­های نابینا به میزان (70%) و آزمودنی­های بینا به میزان (30%) از استعاره‌های مفهومی استفاده کرده­اند که به ترتیب افراد نابینای زن لیسانس (81/26%)، نابینای مرد لیسانس (36/25%)، نابینای مرد دیپلم (11/24%)، نابینای زن دیپلم (23.70%)، بینای زن لیسانس (96/30%)، بینای زن دیپلم (25.48%)، بینای مرد دیپلم (25/22%) و بینای مرد لیسانس (29/21%) به ترتیب از استعاره‌های مفهومی بیشتری استفاده کرده‌اند و ما شاهد توالی یکسان میزان کاربرد طرح‌واره‌های ذهنی و استعاره‌های مفهومی در همه گروه‌های آزمودنی­ها هستیم.

بررسی‌های انجام‌شده و یافته­ها، گواهی بر قلمروهای مبدأ در نگاشت‌های استعاری مطرح‌شده از سوی لیکاف و جانسون است و همان طرح‌واره‌های ذهنی است که مستقیماً از تجربۀ بدن‌مند تکوین می‌یابد. نکتۀ حائز اهمیت در پژوهش حاضر، فقدان بینایی و تأثیر آن در تجربۀ بدن‌مند افراد است که در ابتدا تصور می­شد افراد نابینا به علت فقدان حس بینایی به‌عنوان اصلی‌ترین و مهم‌ترین حس در تجربۀ فیزیکی، باید از طرح‌واره‌ها و استعاره‌های مفهومی کمتری استفاده کنند، درصورتی‌که بررسی‌های انجام‌شده نتیجۀ عکس را نشان داد. این بررسی‌ها حاکی از آن است که افراد نابینا به دلیل فقدان حس بینایی، برای جبران در ابتدا به لحاظ کمی از گفتار بیشتری برای رساندن مفاهیم ذهنی­شان استفاده می­کنند و به همان صورت، به لحاظ کمی از طرح‌واره‌های ذهنی بیشتر و در پی آن از استعاره‌های مفهومی بیشتری نسبت به همتایان بینای خود استفاده می­کنند و این گواه و تأییدی بر قلمرو مبدأ و بنیان استعاره‌های مفهومی است.

 

[1]. cognitive linguistics

[2]. metaphor

[3]. abstract

[4]. conceptualism

[5]. Johnson

[6]. embodied cognitive theory

[7]. body in mind

[8]. image schemata

[9]. Kövecses

[10]. L. Nielsen

[11]. active learning

[12]. visually impaired

[13]. visually handicapped

[14]. Blind

[15]. partially sighted

[16]. visually disabled

[17]. Lowenfeld

[18]. Luck

[19]. Chauhan

[20]. Ricci Bitti & Poggi

[21]. general conceptual organization

[22]. Talmy

[23]. زاویه دید بهنجار برابر با 180 درجه است.

[24]. educational blind

[25]. poetics

[26]. rhetoric

[27]. comparison theory

[28]. simile theory

[29]. implicit comparison

[30]. Hawkes

[31]. contemporary theory of metaphor

 

 

 

 

[32]. Mann-Whitney Test

[33]. Kruskal-Wallis Test

[34]. Scheffe

[35]. Spearman Test

منابع
دبیرمقدم، محمد. (1383). زبا­ن­شناسی نظری، پیدایش و تکوین دستور زایشی. تهران: سمت.
راسخ مهند، محمد. (1393). درآمدی بر زبان­شناسی شناختی: نظریه­ها و مفاهیم. تهران: سمت.
روشن، بلقیس و لیلا اردبیلی. (1392). مقدمه­ای بر معناشناسی. چاپ دوم. تهران: نشر علم.
روشن، بلقیس و لیلا اردبیلی. (1395). درآمدی بر معناشناسی شناختی. چاپ دوم. تهران: نشر علم.
صادقی، شهره. (1392). «ارزیابی رشد زبان استعاری در کودکان فارس زبان: بررسی مقایسه­ای». علم زبان1/1: 145 ـ 167.
صفوی، کوروش. (1382). «بحثی درباره طرح‌واره‌های تصویری از دیدگاه معنی‌شناسی شناختی». نامۀ فرهنگستان. 6/1: 65-68.
طالبی دستنایی، مهناز، حق­بین، فریده و آزیتا افراشی. (1395). «بررسی استعارۀ خشم در زبان نابینایان مطلق مادرزاد در مقایسه با همتای بینایشان». زبان پژوهی. 8/20: 85ـ98.
فیاضی، مریم­سادات و عالیه کرد زعفرانلو کامبوزیا. (1388). «خاستگاه استعاری افعال حسی چندمعنا در زبان فارسی از منظر معنی‌شناسی شناختی». ادب پژوهی. 2/6: 55-85.
کریمی، طاهره و ذوالفقار علامی مهماندوستی. (1392). «استعاره­های مفهومی در دیوان شمس بر مبنای کنش حسی خوردن». نقد ادبی. 6 (24): 143ـ168.
گلفام ارسلان و فاطمه یوسفی­راد. (1381). «زبان‌شناسی شناختی و استعاره». تازه­های علوم­شناختی. ۴/۳: 59ـ64.
نامنی، محمدرضا، حیات­روشنایی، افسانه و فریده ترابی میلانی. (1395). تحول روانی، آموزش و توانبخشی نابینایان. چاپ چهارم. تهران: سمت و مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی.
هاوکس، ترنس. (1380). استعاره. ترجمۀ فرزانه طاهری. تهران: نشر مرکز.
Chauhan. P. (1992). Blindness. New York: Academic press.
Evans, V., M. Green. (2006). An Introduction to Cognitive Linguistics. Edinburgh: University Press.
Geeraerts, D. (1995). Cognitive Linguistics: Handbook of Pragmatics. Amsterdam: J. Bengamin Pub. Co.
Johnson, M. (1987). The Body in the Mind. The Bodily Basis of Meaning, Imagination and Reason. Chicago: University Press.
Johnson, M. & G. Lakoff. (2002). “Why cognitive linguistics requires embodied realism?”. Cognitive Linguistics Journal. 13(3): 245-263.
Kövecses, Z. (2000). “The concept of anger: Universal or culture specific?”. Psychopathology. 33:­159-170.
Lakoff, G. & M. Johnson. (1980). Metaphor, We Live By. Chicago and London: University of Chicago Press.
Lakoff, G. (1993). “The contemporary theory of metaphor”. In D. Orthony (ed). Metaphor and Thought. Cambridge: University Press. 202-251.
Lowenfeld, B. (1987). Psychological Problems of Children with Severely Impaired Vision. Englewood: Prentice Hall.
Nielsen, L. (2000). “Active learning for students with visual and multiple impairments”. LID Active Learning Conference on Philosophy.
Ricci Bitti, P. E. & I. Poggi, (1991). “Symbolic nonverbal behavior: Talking through gestures”. In R. S. Felman and B. Rime (eds). Fundamentals of Nonverbal Behavior. Cambridge: University Press. 431-457.
Sweetser, E. (1990). From Etymology to Pragmatics: Metaphorical and Cultural Aspect of Semantic Structure (Cambridge studies in linguistics). Vol. 54. Cambridge, New York: Cambridge University Press.
Talmy, L. (2000). Toward a Cognitive Semantics. Vol. 1: Concept Structuring Systems. Cambridge: MIT Press.
Taylor, J. R. (2002). Cognitive Grammar. Oxford: University Press.
Yu, N. (1988). The Contemporary Theory of Metaphor: A Perspective from Chinese. Amsterdam: J. Benjamins Pub.Co.