Document Type : Research Paper

Authors

1 PhD student in Linguistics, Science and Research Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran;

2 Associate Professor of Linguistics, Department of English Language and Linguistics, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran,

Abstract

The present study addressed the perception of English vowel contrasts /i-I/ and /u-U/ by Persian speakers in light of the theoretical assumptions underlying the Perceptual Assimilation Model. The lexical pair (feet-fit) and (fool-full) illustrating the contrasts /i-I/ and /u-U/ were extracted from a natural English spoken corpus, and then duration, first and second formant frequencies were resynthesized. Persian native speakers completed a discrimination task on the non-native vowel contrast. Results suggested that responses are sensitive to variation in duration, and this sensitivity holds irrespective of whether the subjects are familiar with the English language or not. In contrast, variation in the first and second formant frequencies (as acoustic manifestation of vowel quality) failed to produce significant changes in the responses. Moreover, discrimination was not any better for the combinatory stimuli (duration + vowel quality) than the single stimuli duration. In sum, discrimination was consistent with the Perceptual Assimilation Model, showing that assimilation of the two vowel contrasts /i-I/ and /u-U/ with the Persian sound system is a two-category assimilation (TC) for which discrimination is highly accurate.

Keywords

یافته­های آزمایش­های ادراکی در حوزة روانشناسی زبان[1] ثابت کرده است که انطباق ساخت­های واجی، شامل عناصر زنجیری[2]، نوایی[3]، الگوهای واج­آرایی[4]، ساخت هجایی[5] و ...، در زبان غیربومی (زبان مبدأ) با واج­شناسی زبان بومی (زبان مقصد) تابع الگوها و محدودیت­های ادراکی است. روانشناسان زبان معتقدند که انطباق واجی تا حد زیادی وابسته به الگوهای آواشناختی زبان بومی در حوزة درک شنیداری گفتار است به این معنا که عوامل صوتی- درکی در زبان بومی تا حد زیادی بر شیوة تولید و درک شنیداری اصوات زبان غیربومی تأثیر می­گذارد.

انطباق عناصر و ساخت­های واجی غیربومی در چارچوب این رویکرد ادراکی، نوعی تغییر واجی در زبان بومی شنونده است که با حداقل تغییرات آوایی در فضای آکوستیکی گفتار همراه است (Peperkamp & Dupoux, 2003; Peperkamp, 2005). این تغییرات آوایی کمینه در چارچوب انگارة همگونی ادراکی[6] (پام)[7] (Best, 1994) تبیین شده­ است. از نظر بست (1994) نظام درک شنیداری گفتار شامل رمزگذارندة آوایی است که واحدهای آوایی غیربومی را به نزدیک­ترین مقولة آوایی ممکن در نظام آوایی زبان بومی می­نگارد. بر این اساس، تفاوت­های بین زبانی در انطباق واحدها یا ساخت­های واجی، ناشی از تفاوت­های آوایی جزئی بین زبان­ها در پیاده­سازی آوایی آنهاست.

 در این پژوهش به بررسی شیوة پردازش ادراکی جفت واکه­های انگلیسی /i-I/ و /u-U/ توسط گویشوران فارسی می­پردازیم. این پژوهش در چارچوب انگارة همگونی ادراکی بِست و بر اساس روش­شناسی آواشناسی شنیداری انجام می­شود. سؤال اصلی پژوهش آن است که آیا انگارة همگونی ادراکی تبیین کارآمدی از الگوی انطباق واجی تقابل­های واکه­ای /i-I/ و /u-U/ با نظام واکه­ای زبان فارسی به دست می­دهد. مقاله در چند بخش تهیه شده است: ابتدا انگارة همگونی ادراکی بست را معرفی می­کنیم. سپس، پیشینة مطالعات درک شنیداری تقابل­های آوایی را در چارچوب انگارة همگونی ادراکی بررسی خواهیم کرد. بعد از آن، روش­شناسی پژوهش شامل داده­ها، شرکت­کنندگان و شیوۀ انجام پژوهش تبیین می­شود. در ادامه، نتایج آزمایش­های درکی را گزارش خواهیم کرد. سپس، با توجه به نتایج به­دست­آمده، به سؤال پژوهش پاسخ خواهیم داد.  

2. انگارة همگونی ادراکی بست

در چارچوب انگارة همگونی ادراکی بست (1994)، درک‌ پیام زبانی‌ از رهگذر پردازش‌ شنیداری‌ الگوهای‌ صوتی در حوزة شنوایی‌ و نگاشت‌ الگوهای‌ صوتی‌ بر مشخصه‌ها یا واحدهای‌ آوایی‌ ناپیوسته‌ صورت‌ می‌گیرد. بر اساس‌ این‌ انگاره، الگوهای‌ صوتی هر واج‌ یا مشخصة واجی‌ به‌­صورت ‌الگوهای‌ آوایی‌ مرجع‌ در بازنمایی‌ آوایی‌ آن‌ ذخیره‌ می‌شود و درک‌ آن‌ واج‌ یا مشخصة‌ واجی‌ از طریق انطباق‌ الگوهای‌ صوتی درون‌داد با الگوهای‌ آوایی‌ مرجع‌ در بازنمایی‌ آوایی‌ آن‌ واحد واجی‌ صورت‌ می‌گیرد. شنونده‌ امواج ‌صوتی‌ حاصل‌ از فعالیت‌ دستگاه‌ گفتار را به‌ نوعی‌ بازنمود ادراکی‌ که‌ دربرگیرنده‌ مجموعه‌ای ‌از پارامترهای‌ آوایی‌ ناپیوسته‌ (دو ارزشی‌) است،‌ می­نگارد و سپس‌ پیام‌ زبانی‌ را از رهگذر انطباق‌ بین‌ بازنمود ادراکی‌ و الگوهای‌ واجی‌‌ درک‌ می‌کند. مشخصه‌های‌ واجی‌ به­­عنوان‌ واحدهای‌ بنیادین‌ درک‌ واج‌­شناختی‌ درنظر گرفته‌ می‌شوند. فرض‌ بر این‌ است‌ که‌ این‌ مشخصه‌ها جهانی‌ بوده‌ و در بازنمایی‌ آوایی‌ هر یک‌ از آنها مجموعه‌ای‌ از الگوهای‌ صوتی مشخص‌ ذخیره‌ شده‌اند. یکی از فرضیات مهم این انگاره آن است که در بازنمایی‌ آوایی‌ مشخصه‌های‌ واجی‌، برخی مشخصه­های تولیدی- صوتی وجود دارند که‌ معنای کلمات را تغییر می­دهند (Nearey, 1997:3-10). این الگوها و پارامترهای‌ تولیدی- ­صوتی‌ با الگوهای‌ شنیداری‌ کاملاً مشخص و پایدار در حوزة شنوایی‌ شنونده،‌ همراه‌ هستند؛ به‌­طوری که‌ تغییر ارزش‌ این‌ پارامترها منجر به‌ بروز تغییرات‌ فاحش در حوزة‌ شنوایی ‌شنونده‌ نمی‌شود، اما با عبور از مرز این‌ نواحی‌ تولیدی ـ صوتی‌ در دستگاه‌ گفتار، تغییرات‌ عمده‌ای‌ در حوزة‌ صوت‌شناختی‌ و شنیداری‌ پدید می‌آید. ازاین‌­رو، می‌توان‌ گفت‌ که‌ بین‌ پارامترهای‌ تولیدی- صوتی و الگوهای‌ شنیداری، رابطة‌ ذرّه‌ای[8]‌ وجود دارد و وجود این‌ نوع‌ رابطه‌ عامل‌ اصلی ‌شکل‌گیری‌ الگوهای آوایی‌ است‌ که‌ باعث ‌ایجاد تقابل‌­های زبانی‌ می­شود (Stevens, 1989: 3-47). اهمیت این نواحی‌ پایدار تولیدی- صوتی به اندازه­ای است که گوینده‌ بسیاری از آواها را بدون‌ رسیدن‌ به ‌هدف‌ تولیدی‌ آنها‌ و تنها با تقریبی‌ از آن‌ هدف‌ تولید می‌کند، بدون‌ آنکه‌ تغییر عمده‌ای‌ در حوزة شنوایی شنونده به‌ وجود آید، اما به‌ محض‌ آن‌ که‌ از نواحی‌‌ مربوطه‌ خارج‌ می­شود،‌ کمترین‌ تغییر در پارامترهای‌ تولیدی‌ سبب به‌­وجودآمدن‌ تغییرات‌ عمده‌ای‌ در حوزة‌ شنیداری‌ می‌گردد (Stevens, 1989:3-47؛Kennedy, 1989: 135-137).

در فرایند زبان­آموزی، شنوندة بومی مهارت بالایی در شناسایی مشخصه­های تولیدی- صوتی پایدارِ زبان خود به دست می­آورد؛ یعنی مشخصه­هایی را که منجر به ایجاد تقابل­های واجی می­شود، کشف و از آنها برای درک واحدهای واجی و درنتیجه، پیام زبانی استفاده می­کند. از سوی دیگر، وی پارامترهایی را که ارزش تقابل دهندگی ندارند، نیز شناسایی و از فرایند درک و بازشناسی پیام زبانی خارج می­سازد. این پارامترها، همان مشخصه­های حشو و قابل­پیش­بینی دستور واجی زبان شنونده هستند. بر این اساس، شکل­گیری مقولات (و تقابل­های) واجی حاصل نوعی فرایند یادگیری شنیداری است که طی آن شنونده مشخصه­های تولیدی- صوتی پایدار در فضای آوایی زبان خود را کشف و برای ایجاد تقابل­های واجی در واجشناسی آن زبان به­کار می­گیرد. به­علاوه، طی این فرایند شنیداری یاد می­گیرد که نسبت به برخی پارامترهای تولیدی- صوتی که تأثیری در ایجاد تقابل واجی بین آواها ندارند، بی­تفاوت باشد. اگر یک تقابل واجی غیربومی (L2) با تقابل واجی در زبان بومی شنونده همگون باشد، یعنی با آن شباهت صوتی بیشنه داشته باشد، در آن صورت انتظار می­رود شنونده بتواند به راحتی آن را تشیص دهد. برعکس، اگر تقابل واجی غیربومی با هیچ تقابلی در زبان بومی شنونده همگون نباشد، در آن صورت تشخیص آن برای شنونده دشوار است، زیرا دستگاه شنوایی شنونده نسبت به چنین تقابلی حساسیت زیادی نشان نمی دهد؛ زیرا شنونده یاد گرفته است به مشخصه­های آوایی غیرتمایزدهنده توجهی نشان ندهد.    

بر اساس انگارة همگونی ادراکی تشخیص تقابل­های واجی L2 به میزان همگونی این تقابل­ها با تقابل­های واجی L1 بستگی دارد (Tyler et al., 2014). مشخصه­های آوایی مقولة واجی غیربومی (X) ممکن است با مشخصه­های آوایی مقولة واجی متناظر با آن در زبان L1 (Y) مطابقت کامل داشته باشد، در آن صورت می­گوییم X مابه­ازایی مناسب برای Y است، اما اگر همگونی بین مشخصه­های آوایی X با Y ناقص باشد، یعنی X با Y در برخی مشخصه­ها هماهنگ و در برخی دیگر ناهماهنگ باشد، در این حالت می­گوییم X مابه­ازایی متوسط تا ضعیف برای Y است (بسته به میزان همگونی مشخصه­ها). در هر دو صورت X در نظام واجی زبان بومی شنونده، مقوله­بندی یا طبقه­بندی
می­شود. در مقابل، اگر ویژگی­های آوایی X با ویژگی­های هیچ عنصری در واجشناسی L1 مطابقت نداشته باشد، یعنی X هیچ­گونه مابه­ازایی در نظام واجی L1 نداشته باشد، در آن صورت  X در واجشناسی L1 بدون مقوله یا طبقه باقی می­ماند، زیرا با مشخصه­های آوایی این زبان قابل همگونی نیست.

بر این اساس، شنوندة غیربومی،­ تقابل­های واجیِ دومقوله­ایِ L2 (مثل تقابل b/p یا i/I) را به­ صورت­های مختلف پردازش می­کند. تشخیص تقابل­های غیربومی زمانی به مطلوب­ترین وضعیت ممکن می­رسد که هر دو مقولة آواییِ مربوط به تقابل موردنظر در زبان L1 وجود داشته باشد؛ یعنی دو مقولة تقابل واجیِ در L2 به دو مقولة مستقل در L1 نگاشته شود. به این نوع همگونی، همگونی دومقوله­ای (TC[9]) گفته می­شود. اگر به ازای دو مقولة تقابل واجی در زبان دوم، فقط یک مقوله در زبان L1 وجود داشته باشد، هر دو مقولة L2 به صورت یک مقولة آوایی در L1 شنیده می­شوند. حال ممکن است این دو مقوله مابه­ازاهایی مناسب یا نامناسب برای تنها مقولة موجود در L1 تشخیص داده شوند (همگونی تک­مقوله­ای (SC[10])) یا یکی از مقولات، گزینه­ای نامناسب و مقولة دیگر گزینه­ای مناسب برای مقولة آوایی زبان مادری تشخیص داده شود (همگونی
تک­مقوله­ای با کیفیت تشخیص متفاوت ([11]CG)) (Best, 1994). به­طور کلی، تشخیص تقابل­های آوایی غیربومی در همگونی نوع دوم و سوم، یعنی همگونی تک مقوله­ای و همگونی تک­مقوله­ای با کیفیت تشخیص متفاوت، نسبت به همگونی دومقوله­ای دقت کمتری دارد. تشخیص تقابل­هایی که شامل یک آوای
مقوله­بندی­نشده (آواهایی که هیچ مابه­ازایی در L1ندارند و به صورت هیچ یک از آواهای L1تشخیص داده نمی­شوند) و یک آوای مقوله­بندی­شده هستند (همگونی مقوله­بندی­نشده ـ مقوله­بندی شدة (UC[12]))، معمولاً دقت قابل­ملاحظه­ای دارد. به بیان دیگر، اگر شنونده با تقابلی از زبان L2 مواجه شود که یکی از مقولاتِ مربوط به این تقابل در زبان L1مابه­ازای آوایی داشته باشد و مقولة دیگردر
واج­شناسی L1 مقوله­بندی­نشده باشد، می­تواند به­راحتی این دو مقوله را در سطح درک شنیداری گفتار از یکدیگر متمایز کند. تشخیص تقابل­هایی که شامل دو آوای مقوله­بندی­نشده هستند (همگونی مقوله­بندی­نشده - مقوله­بندی نشده
­­(UU [13])) برای شنوندگان L1 می­تواند آسان یا دشوار باشد، بسته به آن که این دو مقوله تا چه اندازه به یکدیگر شبیهند و نیز تا چه اندازه با مقولات واجی L1 شباهت آوایی دارند.

فرضیات و پیش­بینی­های مطرح­شده دربارة شیوة تشخیص تقابل­های آوایی L2 در چارچوب انگارة پام، هر تقابلی را اعم از تقابل همخوانی و واکه­ای شامل می­شود، اما شواهد تجربی ارائه­شده در تأیید این فرضیات، اغلب مربوط به
تقابل­های همخوانی است. باید توجه داشت که درک واکه­ها، برخلاف همخوان­ها، چندان مقوله­ای نیست. زیرا مرز صوتی بین واکه­ها نسبت به همخوان­ها باریکتر است و تشخیص­های درون مقوله­ای در واکه­ها نسبت به همخوان­ها سطح اطمینان بالاتری دارد. به همین دلیل است که برخی واجشناسان ادعا می­کنند که احتمال وقوع همگونی تک­مقوله­ای SC در واکه­ها بسیار ضعیف است و سطح اطمینان پاسخ­های تشخیص محرک­های واکه­ای در همگونی­های CG، TC، UC و UU ممکن است تا حدی تحت­تأثیر غیرمقوله­ای بودن درک شنیداری واکه­ها واقع شود.

3. پیشینة پژوهش

در پیشینة مطالعات درک شنیداری تقابل­های همخوانی در چارچوب انگارة پام، انواع مختلف همگونی ادراکی از SC تا CG و از TC تا UU مورد بررسی پژوهشگران قرار گرفته است. در این مطالعات هم محرک­های طبیعی بِست و هله[14] (2010) و هم محرک­های مصنوعی یا بازسازی شدة بُن و بِست[15] (2012)  مورد استفاده قرار گرفته­اند. یافته­های این مطالعات اغلب با پیش­بینی­های انگارة همگونی ادارکی مطابقت دارند. حتی شواهدی نیز در تأیید پیش­بینی­های پام از خوشه­های همخوانی L2 ارائه شده است. پیشینة مطالعات مربوط به همگونی ادراکی تقابل­های واکه­ای اندک است. با توجه به آن که موضوع پژوهش حاضر مربوط به درک تقابل­های واکه­ای است، این مطالعات را در اینجا مفصل­تر بررسی می­کنیم.

پولکا و بن[16] (1996) شیوة پردازش ادراکی دو تقابل واکه­ای را در زبان آلمانی، به طور مشخص /u/-/y/ و /ʊ/-/ʏ/، توسط سخنوران تک­زبانة بومی­زبان انگلیسی بررسی کردند. آنها یافته­های آزمایش­های درکی خود را در چارچوب انگارة پام اینگونه تفسیر کردند که همگونی /u/-/y/ با نظام واکه­ای زبان انگلیسی از نوع  CG و همگونی /ʊ/-/ʏ/ با این نظام واکه­ای از نوع UC است. درصد تشخیص­های صحیح به محرک­های /u/-/y/ حدود 98–100% (یعنی در سطح عالی) و محرک­های /ʊ/-/ʏ/ حدود 87% (یعنی در سطح بسیار خوب) بود. سطح اطمینان بسیار بالای پاسخ­ها (98–100%) برای همگونی CG (در رابطه با تقابل واکه­ای /u/-/y/) در این پژوهش در حقیقت نشان داد که بین واکه­ها و همخوان­ها، ازنظر سطوح اطمینان پاسخ­های تشخیص در طبقات مختلف همگونی ادراکی، تفاوت وجود دارد؛ زیرا در حالی که درصد پاسخ­های صحیح تشخیص به محرک­های همخوانیِ مربوط به طبقه CG در مطالعات گوناگون مطابق با پیش­بینی­های انگاره پام بین 70 تا 90% (نسبتاً خوب تا بسیار خوب) به دست آمده بود، در این پژوهش مشخص گردید که همگونی ادراکی CG در واکه­ها می­تواند سطح اطمینان بسیار بالاتری داشته باشد.

در پژوهش دیگری لوی[17] (2009a) به بررسی شیوة درک 8 تقابل واکه­ای زبان فرانسه توسط انگلیسی زبانان بومی پرداخت. نتایج این پژوهش نشان داد که عملکرد شنوندگان انگلیسی در تشخیص تقابل­هایی که در آنها دو واکة فرانسوی به صورت دو واکة مستقل انگلیسی درک می­شوند (همگونی TC) بهتر از تقابل­هایی است که دو واکة فرانسوی به صورت یک واکه یکسان شنیده می­شوند (همگونی­های SC یا CG). نتایج این پژوهش همچنین نشان داد که برخی واکه­های فرانسوی بسته به بافت همخوانی، به واکه­های متفاوتی در نظام واجی زبان انگلیسی نگاشته می­شوند.

تایلر و همکاران (2014) در یک مطالعة جامع به بررسی انواع همگونی ادراکی در تشخیص تقابل­های واکه­ای غیربومی پرداختند. در این تحقیق، شش تقابل آوایی از زبان­های نروژی، تایلندی و فرانسه به­عنوان محرک­های آوایی هدف، اتنخاب شدند. فرض بر آن بود که این تقابل­ها طیف وسیعی از انواع همگونی ادرکی شامل SC، CG، TC، UC و UU را شامل می­شود. در این پژوهش آزمایشگاهی، از تعدادی شنوندة انگلیسی (لهجة آمریکایی) بومی که با زبان­ها و تقابل­های آوایی مورد نظر ناآشنا بودند، خواسته شد به محرک­ها گوش داده و شباهت یا تفاوت آنها را به یکدیگر تعیین کنند؛ یعنی تشخیص دهند که آیا آنها را یکسان یا متفاوت می­شنوند. محرک­ها شامل دو تقابل واجی در نروژی، یکی به صورت /ki/-/ky/ (واکة غیرگرد در مقابل واکة افراشتة پیشین گرد) و دیگری به صورت /ki/-/kʉ/ (واکة افراشتة پیشین غیرگرد در مقابل واکة بستة مرکزی گرد)، تقابل واکه­ای در زبان تایلندی، به صورت /bɯ/-/bɤ/ (واکة افراشتة پسین غیرگرد در مقابل واکة نیمه­افراشتة پسین غیرگرد) و سه تقابل واکه­ای در زبان فرانسه، یکی به صورت /bo/-/bõ/ (واکة نیمه­افراشتة پسین گرد دهانی در مقابل واکة نیمه­افراشتة پسین گرد خیشومی)، دومی به صورت /dø/-/dœ/ (واکة نیمه­افراشتة پیشین گرد در مقابل واکة افتادة پیشین گرد) و آخری به صورت /sy/-/sø/ ( (واکة افراشتة پیشین گرد در مقابل واکة نیمه­افراشتة پیشین گرد). تایلر و همکاران فرض کردند که هر یک از این تقابل­های واجی ناظر بر یکی از انواع الگوهای همگونی­ اداراکی به صورت SC، CG، TC، UC و UU است. نتایج آزمون­های تشخیص با پیش­بینی­های انگارة پام هماهنگ بود. این نتایج نشان داد درصد پاسخ­های صحیح تشخیص برای تقابل­های واکه­ای که به صورت TC و UC با نظام واجی زبان انگلیسی همگون می­شوند، از تقابل­های نوع CG بالاتر است. همینطور درصد پاسخ­های صحیح برای همگونی CG از SC بالاتر است. بنابراین این نتایج سلسله­مراتب پیشنهادی انگارة پام مبنی بر SC CG > < TC و UC را تأیید کرد. یافته­های این پژوهش همچنین نشان داد که انواع همگونی­های اداراکی نوع TC، CG، SC، UU و UC در تقابل­های واکه­ای غیربومی مشاهده می­شود، اما نوع همگونی ادراکی ممکن است به صورت یک عامل بینافردی بین افراد مختلف متفاوت باشد.

تبیین ویژگی­های صوتی واکه­های انگلیسی در انجام پژوهش حاضر اهمیت فراوانی دارد. به همین دلیل، یافته­های یکی از جامعترین آثار پژوهشی در این زمینه را به طور مفصل بررسی می­کنیم. هیلن­برند و همکاران[18] (1995) ویژگی­های صوتی ـ درکیدوازده واکة /i, I, E, Q, A, , U, u, Ã, Î, e, o/ انگلیسی لهجه آمریکایی را بررسی کردند. نتایج به دست آمده نشان داد که فاصلة صوتی واکه­ها در فضای واکه­ای برای تمامی واکه­ها به غیر از جفت واکة /Q/-/E/ تقریباً یکسان است. یافته­های این پژوهش دربارة فاصلة صوتی جفت واکه­های /I/-/i/ و /U/-/u/ نشان داد که مقادیر هر دو فرکانسF1 و F2 بین واکه­ها، در این تقابل­های واکه­ای با یکدیگر تفاوت معنادار دارد. بنابراین کیفیت واکه /i/ نسبت به /I/ و /u/ نسبت به /U/ متفاوت است. به­علاوه، این نتایج نشان داد که دیرش /i/ به طور معناداری از /I/ و دیرش /u/ به طور معناداری از /U/ بیشتر است. گرچه هدف اصلی پژوهش هیلن­برند و همکاران (1995) بررسی الگوی طیف فرکانسی ناحیة ایستان واکه­های زبان انگلیسی بود، اما آنها الگوی تغییرات طیفی واکه­ها را نیز در گذر آغازه و پایانه، در تحقیق خود بررسی کردند. هیلن­برند و همکاران برای به­دست­آوردن تغییرات فرکانسی واکه­ها، دو ناحیة مختلف در طول دیرش واکه، یکی ناحیة زمانی منطبق بر بیست درصد آغازی واکه و دیگری ناحیة زمانی منطبق بر 20 درصد پایانی واکه را اندازه­گیری کردند. تمامی واکه­ها تغییرات قابل­ملاحظه­ای را از نظر هر دو پارامتر فرکانسی F1-F0 و F3-F2 نشان دادند. به­علاوه، جهت­گیری تغییرات فرکانسی واکه­ها به­گونه­ای بود که باعث افزایش تقابل کیفی آن­ها با یکدیگر در فضای واکه­ای می­شد.

هیلن­برند و همکاران (1995) در مرحلة بعد، واکه­های انگلیسی را به
روش­های مختلف بازسازی و به شنوندگان ارائه کردند. واکه­های بازسازی شده به دو دستة کلی تقسیم شدند. یک دسته واکه­هایی که در آن­ها واکه­ها به شکل ناگهانی و غیرممتد به شرکت­کنندگان ارائه شد و دستة دیگر، واکه­هایی که همراه با دیرش کامل و به­شکل ممتد برای شرکت­کنندگان پخش ­شدند. هر یک از واکه­های غیرممتد و ممتد بر اساس شیوة بازسازی طیف فرکانسی واکه­ها به سه دسته تقسیم ­شدند. یکی آن­هایی که فرکانس­های F1، F2 و F3 آنها از مرکز واکه، یعنی ناحیة ایستان واکه، استخراج شده بود و دستة دیگر، واکه­هایی که فرکانس­های F1، F2 و F3 آنها از دو ناحیة ابتدایی (بیست درصد آغازی) و انتهایی (بیست درصد پایانی) واکه استخراج شده بود و دستة سوم، واکه­هایی که فرکانس­های F1، F2 و F3 آنها از هر سه ناحیة زمانی مختلف استخراج شده بود. نتایج آزمون­های شناسایی نشان داد که اغلب واکه­ها از جمله جفت واکه‌های
/I/-/i/ و /U/-/u/ از طریق مقادیر فرکانس­های F1، F2 و F3 از یکدیگر متمایز می­شوند. این نتایج همچنین نشان داد دیرش واکه تأثیر مهمی بر نحوة شناسایی واکه­ها دارد و به­طور کلی باعث افزایش درصد پاسخ­های شناسایی واکه­ها می­شود. از سوی دیگر، نتایج به­دست­آمده نشان داد که درصد پاسخ­های شناسایی صحیح در محرک­های دونمونه­ای که از دو مقطع زمانی فرکانس­ها استخراج شده­اند و
سه­نمونه­ای که از سه مقطع زمانی فرکانس­ها استخراج شده­اند، نسبت به
محرک­های تک­نمونه­ای به­طور معناداری بیشتر است.

صادقی و بیگدلی (1397) با بررسی تطبیقی فضای واکه­ای زبان انگلیسی و زبان فارسی، فواصل صوتی بین واکه­ها در نظام آوایی دو زبان را تعیین و
یافته­های حاصل را به صورت گزاره­هایی ناظر بر میزان شباهت صوتی واکه­ها عرضه کرده­اند. یافته­های این پژوهش نشان داد که واکه­های افراشتۀ /i/ و /u/ در زبان فارسی بیشترین شباهت صوتی را به واکه­های /i/ و /u/ انگلیسی دارند؛ واکة­ /e/ فارسی نزدیک­ترین معادل صوتی به واکه­های /E/ و /I/ انگلیسی است؛ /u و o/ فارسی نزدیک­ترین گزینة صوتی به واکة /U/ انگلیسی است؛ واکة /a/ فارسی حداکثر شباهت صوتی را به واکة /Q/ انگلیسی دارد؛ واکة /A/ فارسی به واکه­های /Ã/ و /A/ انگلیسی بیشترین شباهت صوتی را دارد و سرانجام، واکه­های /o/ و /A/ فارسی با واکة // انگلیسی تقریباً به یک اندازه تناظر صوتی دارند. به­طور کلی یافته­های صادقی و بیگدلی (1397) نشان داد که انطباق واجی واکه­های زبان انگلیسی با واکه­های زبان فارسی تابع فاصلة آکوستیکی ـ ادراکی بین واکه­های دو زبان است.

 بیگدلی و صادقی (زیر چاپ) در پژوهش دیگری انطباق واجی واکه­های انگلیسی با فضای واکه­ای زبان فارسی را با انجام دو مرحله آزمایش ادراکی در چارچوب دیدگاه همگونی ادراکی بررسی کرده­اند. در این پژوهش، به پیروی از دیدگاه همگونی ادراکی فرض شده است که انطباق واجی واکه­های انگلیسی با فارسی تابع نوعی همگونی ادراکی است که بر اساس آن هر واکة انگلیسی­ به واکه­ای در زبان فارسی نگاشته می­شود که با آن حداقل فاصلة صوتی را داشته باشد. در این پژوهش، واکه­های انگلیسی به عنوان محرک­های هدف شنیداری، هم به صورت مجزا و هم درون هجاهای حامل، انتخاب و چگونگی انطباق آنها با واکه­های معادل احتمالی­شان در زبان فارسی، در تعدای آزمون شناسایی مشخص گردید. نتایج این آزمون­ها نشان داد که شنوندگان هر واکة انگلیسی را به­صورت واکه­ای در زبان فارسی می­شنوند که بیشترین شباهت صوتی ممکن را با آن دارد. این نتایج به­طور مشخص نشان داد که واکه­های /i/ و /u/ انگلیسی به­ترتیب،
به­صورت واکه­های /i/ و /u/ فارسی و واکه­های /I/ و /U/ انگلیسی به­ترتیب،
به­صورت واکه­های /e/ و /o/ فارسی درک می­شوند.

4. روش­شناسی

روش­شناسی پژوهش حاضر مبتنی بر رویکرد واج­شناسی آزمایشگاهی است. در این پژوهش، شیوة پردازش درکی دو تقابل واکه­ای زبان انگلیسی، یعنی /I-i/ و /ʊ-u/ را توسط سخنوران بومی زبان فارسی با انجام آزمون­های تشخیص، بررسی خواهیم کرد. در آزمون­های تشخیص، شنونده باید تفاوت بین دو محرک آوایی را تأیید کند. به عبارت دیگر، شنونده باید در خصوص شبیه­بودن یا متفاوت­بودن یک محرک آوایی با محرک آوایی دیگر قضاوت کند. به این ­صورت که دو محرک به شنونده با فاصلة اندک پخش می­شود و از وی خواسته می­شود که اگر آنها را یکسان درک می­کند گزینة همان[19] و اگر متفاوت درک می­کند گزینة متفاوت[20] را انتخاب کند. در این پژوهش دو مرحله آزمون تشخیص در شرایط آزمایشگاهی در یک اتاق آرام به دور از نوفه و صداهای مزاحم انجام شد که در ذیل به نحوة اجرای آزمون­ها می­پردازیم.

4ـ1. داده­ها و روش اجرای آزمون

برای انجام آزمون­های تشخیص، ابتدا به ازای چهار واکة انگلیسیِ /i/، /u/، /I/ و /U/ تعداد 120 کلمه (30 کلمه به ازای هر واکه) از پیکرة گفتاری آکسفورد بوکورمز[21] انتخاب  شده است. سپس، مقادیر فرکانس­های (F1 همبستة آکوستیکی سطح ارتفاع زبان) و (F2-F1 همبستة آکوستیکی پیشین ـ پسین­بودن)، در مرکز واکه­­ها اندازه­گیری شده است. تمامی اندازه­گیری­ها در نرم­افزار پِرت[22]، ویرایش 43/0/6 بورزما و ونیک (Borsema & Weenink, 2018)، روی طیف نگاشت با پهنای نوار متوسط انجام شده است. در تقطیع واکه­ها، قوی­ترین تناوب چاکنایی در آغاز و پایان F2 به­ترتیب آغاز و پایان واکه در نظر گرفته شده و دیرش واکه­ها محاسبه شده است.

در مرحله­ای دیگر، دو جفت کلمه feet-fit و fool-full، به­ترتیب شامل
تقابل­های واکه­ای /I-i/ و /ʊ-u/ که مقادیر دیرش و  فرکانس­های F1 و F2 آنها به مقادیر متوسط دیرش و متوسط فرکانس­های F1 و F2 که از سطح تمامی داده­ها به دست آمده است، نزدیکتر بود از سطح پیکرة گفتاری استخراج شده­اند. سپس، پارامترهای دیرش و  فرکانس­های F1 و F2 به شیوه­ای که در ذیل توضیح داده خواهد شد، بر روی جفت کلمات هدف (feet-fit و fool-full) بازسازی شده است.

بازسازی صوتی جفت کلمات به سه شیوه مختلف انجام شده است. در حالت اول، فقط مقادیر دیرش واکه­ها بازسازی شده است. در این حالت، پیوستارهایی طراحی و ساخته شده که طی آن مقادیر دیرش واکه­های /i/ و /u/ به­طور مجزا طی پنج گام، به­ترتیب به واکه­های /I/ و /U/  نزدیک شده­اند. در حالت دوم،  مقادیر فرکانس­های اول و دوم واکه­های /i/ و /u/ به­طور مجزا طی پنج گام، به­ترتیب به واکه­های /I/ و /U/ نزدیک شده­اند. با توجه به آن که توزیع فرکانس­های  F1 و F2 در فضای واکه­ای، مؤید کیفیت واکه است، این پیوستارها را پیوستار کیفیت واکه نامیدیم. در حالت سوم، پنج گام پیوستارهای دیرش با پنج گام پیوستارهای کیفیت واکه ترکیب شده­اند تا پیوستارهای ترکیبی آزمون­های تشخیص ساخته شوند. بنابراین، به طور خلاصه، سه نوع پیوستار صوتی متفاوت برای آزمون­های تشخیص در نظر گرفته شده است. این پیوستارها عبارتند از پیوستار دیرش، پیوستار کیفیت واکه و پیوستار ترکیبی (پیوستار دیرش + کیفیت واکه).

شکل (1) پیوستار اختلاف دیرش تقابل واکه­ای /I-i/ (سمت چپ) و /ʊ-u/ (سمت راست) را طی پنج گام متفاوت نشان می­دهد. پیوستار دیرش در آزمون تشخیص، برای تقابل واکه­ای /I-i/ با گام­های 12 میلی­ثانیه، برای تقابل واکه­ای /ʊ-u/ با گام­های 32 میلی­ثانیه، از هم متمایز شده­اند. به­این­ترتیب، برای تقابل واکه­ای /I-i/، مقادیر دیرش واکة /i/ طی 5 گام، در گام نخست 12 میلی­ثانیه، گام دوم 24 میلی­ثانیه، گام سوم 36 میلی­ثانیه، گام چهارم 48 میلی­ثانیه و در گام پنجم 60 میلی­ثانیه کاهش داده شده است تا مقادیر دیرش واکة /I/ نزدیک شود. برای تقابل واکه­ای /ʊ-u/ نیز، مقادیر دیرش واکة /u/  طی 5 گام 32 میلی ثانیه­ای از 254 میلی­ثانیه به 92 میلی­ثانیه کاهش داده شده است تا به متوسط مقادیر دیرش واکة /ʊ/ نزدیک شود.

 

شکل (1): پیوستار اختلاف دیرش واکه­ها برای تقابل واکه­ای /i-I/ (سمت چپ) و /ʊ-u/  (سمت راست)

 شکل­های (2) و (3) نحوة بازسازی گام­های پیوستار کیفیت واکه را به­ترتیب برای تقابل واکه­ای /I-i/ و /ʊ-u/ نشان می­دهند. چنانکه قبلاً گفته شد، گام­های پیوستار کیفیت واکه با تغییرات همزمان فرکانس­های F1 و  F2ساخته شده­اند. محرک­ها به گونه­ای ساخته شدند که واکه /i/ به­تدریج به /I/ و واکه /u/ به­تدریج به /ʊ/ نزدیک ­شوند. بر این اساس، برای تقابل واکه­ای /I-i/، در گام اول، مقدار 70 هرتز به فرکانس اول واکه /i/ اضافه و 30 هرتز از فرکانس دوم آن کم شده است. در گام­های دوم تا پنجم، به­ترتیب 140، 210، 280، 350 هرتز به فرکانس اول /i/ اضافه و مقادیر60، 90، 120 و 150 هرتز از فرکانس دوم آن کم شده است. برای ساخت محرک­های تقابل واکه­ای /ʊ-u/، فرکانس اول واکة /u/ طی پنج گام افزایشی 44 هرتزی از 364 هرتز به 451 هرتز، افزایش و فرکانس دوم این واکه طی پنج گام افزایشی 39 هرتزی از 757 هرتز به 867 هرتز، افزایش داده شده­اند. 

در مرحله­ای دیگر، گام­های پیوستار کیفیت واکه و دیرش برای تقابل­های واکه­ای /I-i/ و /ʊ-u/ با یکدیگر ترکیب و 5 محرک ترکیبی کیفیت واکه + دیرش به دست آمد. بر این اساس، گام اول تا پنجم در پیوستارهای ترکیبی /I-i/ و /ʊ-u/ برابر بود با ضرب تجمعی گام اول تا پنجم پیوستارهای دیرش با گام اول تا پنجم پیوستارهای کیفیت واکه. 

دو گروه آزمودنی در این پژوهش مورد آزمون قرار گرفته­اند. گروه اول شامل 15 مرد و زن تحصیلکرده، دانش­آموختة رشتة زبان انگلیسی بوده­اند و تا حدودی با آواشناسی آشنایی داشته­اند. تمامی شرکت­کنندگان این گروه، آزمون­های بسندگی زبان انگلیسی را با موفقیت پشت سرگذاشته بودند. گروه دوم شامل 15 مرد و زن تحصیلکرده بودند که بسیار اندک با زبان انگلیسی آشنایی داشته­اند و هیچ­کدام نیز با رشتة زبان­شناسی و به­طور مشخص آواشناسی آشنایی نداشته­اند. دامنة سنی شرکت­کنندگان بین 20 تا 38 سال بود. هیچ­کدام از شرکت­کنندگان از هدف تحقیق اطلاع نداشته­اند.

 

شکل (2): پیوستار اختلاف مقادیر فرکانس­های F1 و F2 واکه­ها برای تقابل واکه­ای /i-I/

 

شکل (3): پیوستار اختلاف مقادیر فرکانس­های F1 و F2 واکه­ها رای تقابل واکه­ای /ʊ-u/

       محرک­ها یا گام­های بازسازی­شدة پیوستارهای دیرش، کیفیت واکه و دیرش + کیفیت واکه، به­طور مجزا با الگوی AB پشت سرهم (دو محرک با گام متفاوت بر روی پیوستارهای صوتی) با فاصلة 10 ثانیه (بین دو محرک) به­طور تصادفی برای شرکت­کنندگان پخش و از آنها خواسته شد که اگر محرک دوم را شبیه به محرک اول تشخیص می­دهند، گزینة همان و اگر متفاوت درک می­کنند گزینة متفاوت را انتخاب کنند. اجرای آزمون برای هر شنونده حدود 30 دقیقه به­طول انجامید. شرکت­کننده می­توانست در صورت نیاز محرک را دو یا سه بار بشنود.

مطابق با پیشینة مطالعات آزمایشگاهی دربارة الگوی انطباق واجی واکه­های انگلیسی با نظام واکه­ای زبان فارسی فرض کردیم که چون واکه­های انگلیسی /i/ و /I/، به­ترتیب به­صورت واکه­های /i/ و /e/ فارسی و واکه­های انگلیسی /u/ و /U/
به­ترتیب، به­صورت واکه­های /u/ و /o/ فارسی درک می­شوند. بنابراین، همگونی تقابل­های واکه­ای /I-i/ و /ʊ-u/ با نظام واکه­ای فارسی، تابع نوعی همگونی دومقوله­ای است که بر اساس آن هر دو مقولة جفت واکه­های انگلیسی /I-i/ و /ʊ-u/ برای فارسی­زبانان با سطح اطمینان بالایی قابل درک است.

5. یافته­های آماری

به ازای هر محرک، درصد پاسخ­های تشخیص به گام­های پیوستار آکوستیکی مربوطه، به­صورت دو گزینه «همان» و «متفاوت» محاسبه گردید و سپس متوسط پاسخ­های تشخیص شرکت­کننده­ها برای هر گزینه به­طور جداگانه به دست آمد. نتایج آزمون­های تشخیص در شکل­های (4 تا 6) نشان داده شده است. شکل­ها میزان پاسخ­های تشخیص به گام­های پیوستار اختلاف دیرش، اختلاف کیفیت واکه (F1 , F2) و ترکیب دیرش + کیفیت واکه را نشان می­دهند. در هر شکل، محور افقی گام­های پیوستار آکوستیکی و محور عمودی درصد پاسخ­های تشخیص به گام­های پیوستار آکوستیکی مربوطه را به صورت دو مقولة همان و متفاوت نشان می­دهد. در هر شکل، نتایج آزمون­ها برای دو گروه دانش آموختة زبان انگلیسی و افراد ناشنا با زبان انگلیسی به­طور مجزا نشان داده شده است.

 ابتدا نتایج پاسخ­های تشخیص به پیوستار دیرش را برای تقابل واکه­ای /I-i/ در شکل (4) در نظر می­گیریم. چنانکه مشاهده می­شود پاسخ­های تشخیص برای گام­های دوم تا پنجم سطح اطمینان بسیار بالایی دارند. زیرا توزیع پاسخ­ها برای منحنی «متفاوت»، به سطح اطمینان 100 درصد و برای منحنی «همان»، به سطح اطمینان صفر درصد نزدیک است. اختلاف درصد پاسخ­های تشخیص روی گام های دوم تا پنجم بین منحنی­های «همان» و «متفاوت» گویای این واقعیت است که شنوندگان محرک­هایی را که اختلاف دیرش آنها بین 24 میلی­ثانیه (گام دوم) تا 60 میلی­ثانیه (گام پنجم) باشد، به خوبی از یکدیگر متمایز می­کنند، اما توزیع پاسخ­ها بر روی گام اول برای هر دو گروه شرکت­کننده، از سطح اطمینان صددرصد و صفر درصد فاصلة نسبتاً زیادی دارد که نشان می­دهد شنوندگان در تشخیص گام اول پیوستار دیرش بر خلاف گام­های دوم تا پنجم با مشکل مواجه بوده­اند. این واقعیت نشان می­دهد که گام اول در پیوستار دیرش /I-i/ که ناظر بر اختلاف دیرش 12 میلی­ثانیه­ای بین محرک­های صوتی مربوطه است، گامی مبهم در پیوستار صوتی است که در آن توزیع پاسخ­های تشخیص، برتری قاطعی را به نفع هیچ­یک از دو مقولة «همان» یا «متفاوت» نشان نمی­دهد.

شکل (5) نتایج پاسخ­های تشخیص به پیوستار دیرش را برای تقابل واکه­ای /ʊ-u/ نشان می­دهد. همانطور که در شکل مشهود است، سطح اطمینان پاسخ­ها برای گام اول پیوستار آکوستیکی دیرش نسبت به دیگر گام پایین­تر است. برای شرکت­کنندگان ناآشنا با زبان انگلیسی، این گام یک ناحیة مبهم ادراکی است که در آن توزیع پاسخ­های شناسایی، برتری قاطعی را به نفع هیچ­یک از دو مقولة «متفاوت» یا «همان» نشان نمی­دهد، اما برای گروه آشنا با زبان انگلیسی، سطح اطمینان پاسخ­ها بالاتر است و شرکت­کنندگان این گروه، جفت محرک­های این گام را که با یکدیگر اختلاف 32 میلی­ثانیه­ای دارند، با سطح اطمینان مناسب 80 درصدی به صورت «متفاوت» تشخیص داده­اند. برای گام­های دوم تا پنجم پیوستار دیرش، که ناظر بر جفت محرک­هایی با اختلاف دیرش 64 تا 160 میلی­ثانیه­ای است، درصد پاسخ­های تشخیصِ «متفاوت» سطح اطمینان بسیار بالایی دارد. البته، سطح اطمینان پاسخ­ها برای گام دوم برای شرکت­کنندگان آشنا با زبان انگلیسی نسبت به گروه نآشنا با زبان انگلیسی بالاتر است) که نشان می­دهد شنوندگان هر اندازه اختلاف بیش از 64 میلی­ثانیه بین محرک­ها در پیوستار دیرش مربوط به تقابل واکه­ای /ʊ/-/u/ را به صورت "متفاوت" درک می­کنند. 

به­طور کلی نتایج مربوط به پیوستار دیرش در تقابل­های واکه­ای /I-i/ و /ʊ-u/ نشان می­دهد که شنوندگان فارسی­زبان به اختلاف دیرش محرک­ها برای تشخیص جفت واکه­های انگلیسی /I-i/ و /ʊ-u/ بسیار حساس هستند. هر دو پیوستار شامل مرز صوتی مشخص بر روی گام دوم است که تا قبل از آن، جفت محرک­­ها (گام اول) به صورت «همان» و بعد از آن (گام­های دوم تا پنجم) به صورت «متفاوت» تعبیر می­شوند. طبق نتایج تحقیق حاضر، ناحیه مرزیِ پیوستار دیرش برای تقابل واکه­ای /I-i/ ناحیه­ای است که در آن اختلاف دیرش محرک ها 24 میلی­ثانیه باشد. این ناحیة مرزی برای تقابل واکه­ای /ʊ-u/ ناحیه­ای است که در آن اختلاف دیرش محرک­ها 64 میلی­ثانیه باشد.   

 

شکل (4): درصد پاسخ­های صحیح تشخیص به محرک­های پیوستار دیرش در
تقابل واکه­ای /i-I/

 

شکل (5): درصد پاسخ­های صحیح تشخیص به محرک­های پیوستار دیرش
در تقابل واکه­ای /U-u/

    شکل (6) نتایج پاسخ های تشخیص به پیوستار کیفیت واکه را برای تقابل واکه­ای /I-i/ نشان می­دهد. همان­طور که ملاحظه می­شود توزیع پاسخ­های تشخیص برای تغییرات فرکانس­های اول و دوم در گام­های اول تا پنجم پیوستار صوتی، کیفیت واکه تفاوت قابل­ملاحظه­ای ندارد. توزیع پاسخ­ها برای منحنی تشخیص «همان» به سطح اطمینان 100 درصد و برای منحنی تشخیص «متفاوت» به سطح اطمینان صفر درصد نزدیک هستند.[23] این نتایج نشان می­دهد شنوندگان به تغییرات فرکانس­های اول و دوم برای تشخیص جفت واکه­های /I-i/ واکنشی نشان نمی­دهند و بنابراین، قادر نیستند این جفت واکه­ها را بر اساس شاخصه­های کیفیت واکه از یکدیگر متمایز کنند.  

این نتایج برای پیوستار کیفیت واکه در تقابل واکه­ای /ʊ-u/ (شکل 7) نیز تکرار شده است. نتایج به­دست­آمده نشان می­دهد که شنوندگان تمامی جفت محرک­های /ʊ-u/ را در گام­های پنج­گانة پیوستار صوتی فرکانس­های F1 و F2، با سطح اطمینان بسیار بالایی به صورت «همان» تشخیص داده­اند که نشان می­دهد گوش آنها به تغییرات کیفیت واکه در تقابل واکه­ای /ʊ-u/ حساسیت چندانی نشان نمی­دهد.

به­طور خلاصه، نتایج این بخش نشان می­دهد تغییرات فرکانس­های اول و دوم جفت واکه­های انگلیسی /I-i/ و /ʊ-u/ بر قضاوت­های شنیداری شنوندگان فارسی­زبان تأثیرگذار نیست. بنابراین، شنوندگان قادر نیستند جفت واکه­های انگلیسی /I-i/ و /ʊ-u/ را بر اساس شاخصه­های صوتی کیفیت واکه، یعنی F1 و F2، صرف­نظر از اندازة تغییرات کیفیت واکه­ها و تغییرات فرکانسی سازه­های F1 و F2، از یکدیگر متمایز کنند.

 شکل­های (8) و (9) نتایج پاسخ­های تشخیص به پیوستار ترکیبی دیرش + کیفیت واکه را برای تقابل­های واکه­ای /I-i/ و /ʊ-u/ نشان می­دهد. چنانکه مشاهده می­شود، الگوی توزیع پاسخ­های تشخیص به گام­های پیوستار ترکیبی دیرش + کیفیت واکه برای هر دو نوع تقابل واکه­ای، بسیار شبیه به پیوستار مستقل دیرش است؛ در حالی که توزیع پاسخ­ها بر روی گام اول پیوستارهای ترکیبی دیرش + کیفیت واکه، سطح اطمینان نسبتاً پایینی دارند، پاسخ­ها بر روی گام­های دیگر این پیوستارها به سطح اطمینان صددرصد نزدیک هستند. به­این­ترتیب، شنوندگان جفت محرک­های صوتی /I-i/ و /ʊ-u/  را که از تغییرات همزمان دو پارامتر دیرش و کیفیت واکه ساخته شده­اند، زمانی از یکدیگر متفاوت درک می­کنند که بین آنها حداقل 24 میلی­ثانیه (برای /I-i/) یا 64 میلی­ثانیه (برای /ʊ-u/) اختلاف دیرشی وجود داشته باشد، صرف نظر از آن که محرک­ها با چه میزان فاصله­ای از نظر مقادیر کیفیت واکه (مقادیر فرکانس­های F1 و F2)، در فضای صوتی از یکدیگر متمایز شده باشند. شباهت الگوی توزیع پاسخ­ها به پیوستارهای ترکیبی دیرش + کیفیت واکه و پیوستارهای مستقل دیرش، اساساً مؤید این واقعیت است که افزودن محرک­های کیفیت واکه به گام­های پیوستار دیرش در تشخیص تقابل­های واکه­ای /I-i/ و /ʊ-u/ تأثیرگذار نیست و آنچه اساساً باعث تمایز درکی جفت واکه­ها در هر تقابل واکه می­شود، اختلاف مقادیر دیرش است.

چنانکه در شکل (9) مشاهده می­شود درصد پاسخ­های تشخیص شنوندگان در دو گروه اندکی متفاوت است. به­طوری­که سطح فراوانی پاسخ­های تشخیص به روی منحنی متفاوت در گروه شنوندگان آشنا به زبان انگلیسی، در گام­های اول و دوم حدود 75 درصد و از گام سوم تا پنجم حدود صددرصد است. از آنجا که تغییر کیفیت واکة /u/ به تنهایی تأثیری در میزان پاسخ­های تشخیص ندشته است، می­توان دیرش را پارامتری تأثیرگذار در ترکیب به شمار آورد، به­طوری ­که ترکیب دیرش با کیفیت واکه، اثر قابل­توجهی در میزان فراوانی پاسخ­های تشخیص دارد.

 

شکل (6): درصد صحیح پاسخ­های تشخیص به محرک­های پیوستار کیفیت واکه
در تقابل واکه­ای /I-i/

 

شکل (7): درصد صحیح پاسخ­های تشخیص به محرک­های پیوستار کیفیت واکه
در تقابل واکه­ای /u-U/

 

شکل (8): درصد پاسخ­های تشخیص به محرک­های پیوستار ترکیبی کیفیت واکه + دیرش واکه در تقابل واکه­ای /I-i/

 

شکل (9): درصد پاسخ­های تشخیص به محرک­های پیوستار ترکیبی کیفیت واکه + دیرش واکه در تقابل واکه­ای /U-u/      

همانطور که در پیوستار پایین شکل (9) ملاحظه می­شود، درصد پاسخ­های تشخیص روی منحنی متفاوت از گام اول به پنجم رو به افزایش است، به­طوری که در گام­های چهارم و پنجم سطح اطمینان نزدیک به صددرصد و در گام­ سوم حدود 90 درصد است. از آنجا که تغییر کیفیت واکه تأثیری در درک محرک­های ساخته شده نداشته است، می­توان نتیجه­­گیری کرد که میزان تشخیص تغییرات آوایی محرک­ها تا حد زیادی به دیرش واکه وابسته است.

6. نتیجه­گیری

در این مقاله نحوة پردازش درکی تقابل­های واکه­ای انگلیسی /i-I/ و/u-U/ را توسط گویشوران زبان فارسی با انجام آزمون­های تشخیص بررسی کردیم. با استناد به یافته­های آزمایش صوتی- درکی بیگدلی و صادقی (در دست چاپ)، در چارچوب انگارة همگونی ادراکی بست (1994) اینگونه فرض کردیم که همگونی تقابل­های واکه­ای /i-I/ و /u-U/ با نظام واکه­ای زبان فارسی از نوع همگونی دو مقوله­ای است که بر اساس آن واکه­های /i/ و /I/ در تقابل واکه­ای
/i-I/، به­ترتیب به­صورت /i/ و/e/ و واکه­های /u/ و /U/ در تقابل واکه­ای /u -U/، به­صورت /u/ و /o/ درک می­شوند. ازاین­رو، پیش­بینی کردیم که تفاوت­های صوتی بین /i/ و /I/ در تقابل واکه­ای /i-I/ و /u/ و /U/ در تقابل واکه­ای /u-U/، در زبان انگلیسی برای فارسی­زبانان با سطح اطمینان قابل قبولی درک می­شود. نتایج به­دست­آمده فرضیات پژوهش را تأیید کرد. نتایج نشان داد که شنوندگان فارسی­زبان قادرند محرک­های بازسازی شده /i-I/ و/u-U/ را با سطح اطمینان بالایی از یکدیگر متمایز درک کنند، اما پاسخ­های شنیداری شنوندگان به پیوستارهای صوتی دیرش و کیفیت واکه الگویی کاملاً متفاوت دارد. در حالی که تغییرات دیرش و کیفیت واکه الگوی توزیع پاسخ­های تشخیص را تا حد زیادی تحت­تأثیر قرار می­دهد، تغییرات کیفی واکه­ها به صورت تابعی از تغییرات فرکانس­هایF1  و F2، تفاوت­های قابل ملاحظه­ای را در منحنی توزیع پاسخ­های شنیداری ایجاد نکرده است. به­علاوه، الگوی توزیع پاسخ­ها به محرک­های ترکیبی دیرش + کیفیت واکه تا حد زیادی مشابه پیوستار دیرش است و هیچ­گونه پیشرفتی در جهت تقویت پاسخ­های تشخیص در اثر تجمیع پارامترهای صوتی حاصل نشده است.

این نتایج نشان می­دهد که میزان اهمیت ادراکی پارامترهای صوتی دیرش کیفیت واکه در تشخیص تقابل­های واکه­ای /i-I/ و /u-U/ برای شنوندگان فارسی­زبان به یک اندازه نیست. آنچه اساساً بر درک شنیداری تقابل­های واکه­ای /i-I/ و /u-U/ و تشخیص صحیح آنها از یکدیگر تأثیر می­گذارد، دیرش است نه کیفیت واکه. این یافتة پژوهشی با یافته­های به­دست­آمده از گویشوران بومی زبان انگلیسی تفاوت دارد. چنانکه پیش از این گفتیم، کیفیت واکه همبستة درکی معتبری برای تشخیص تقابل­های واکه­ای /i-I/ و /u-U/ در زبان انگلیسی است (Hillenbrand, 1995) به این معنا که بومی­زبانان انگلیسی /i/ را از /I/ و /u/ را از /U/، صرفاً با تکیه بر اختلاف مقادیر پارامترهای فرکانسی F1 و F2 و مستقل از پارامتر دیرش متمایز می­کنند. بنابراین الگوی بومی درک شنیداری تقابل­های واکه­ای /i-u/ و/u-U/ با الگوی غیربومی درک شنیداری این تقابل­ها، آنگونه که برای فارسی­زبانان این آزمایش به دست آمد، متفاوت به نظر می­رسد. این تفاوت را می­توان تأثیر نظام واکه­ای زبان فارسی بر درک شنیداری واکه­های غیربومی نسبت داد. می­توان اینگونه استدلال کرد که چون فضای واکه­ای زبان انگلیسی از زبان فارسی متراکم­تر است (زبان انگلیسی 9 واکة ساده و فارسی 6 واکة ساده دارد) و فواصل صوتی بین واکه­ها به یکدیگر نزدیک­تر است، انگلیسی زبانان به تغییرات فرکانس­های  F1و  F2برای درک تقابل­های واکه­ای حساس­ترند. در مقابل، در زبان فارسی دیرش نقشی مهم در تمایز درکی جفت واکه­های کوتاه ـ بلند (مانند /i-e/، /u-o/ و /A-Q/ ) دارد که سبب می­شود میزان حساسیت شنوندگان به سرنخ­های صوتی فرکانسی کاهش یابد. انتقال این الگوی پردازش بومی به زبان انگلیسی موجب می­شود که شنوندگان برای پردازش درکی تقابل­های واکه­ای /i-I/ و /u-U/ تنها به نشانه­های دیرشی وابسته باشند؛ حال آنکه پردازش صحیح این جفت واکه­ها مستلزم استفاده همزمان از اطلاعات دیرشی و فرکانسی است.

از دیگر یافته­های این پژوهش آن است که میزان آشنایی با زبان انگلیسی بر الگوی پردازش ادراکی واکه­ها تأثیر قابل ملاحظه ندارد. شنوندگان فارسی­زبان صرف نظر از آشنایی با زبان انگلیسی تنها از نشانه­های دیرش برای پردازش ادراکی جفت واکه­های هدف آزمایش استفاده کردند و هیچ­گونه تمایلی در گروه آشنا با زبان انگلیسی، برای به کارگیری نشانه­های  فرکانسی در تشخیص واکه­ها از یکدیگر مشاهد نمی­شود. 



[1] . psycholinguistics

[2] . segments

[3] . prosodic

[4] . phonotactics

[5] . syllable structure

[6] . Perceptual Assimilation Model

[7] . PAM

[8] . quantal

[9] . two-category assimilation

[10] . single-category assimilation

[11]. category-goodness

[12] . uncategorized-categorized assimilation

[13]. uncategorized- uncategorized assimilation

[14]. Best & Halleh

[15]. Bohn & Best

[16]. Polka & Bohn

[17]. Levy

[18]. Hillenbrand et al.

[19]. same

[20]. different

[21] . Oxford Bookworms

[22] . Praat

[23] . نوسانات کوچک در پاسخ آزمودنی­ها معمولاً به اشتباهات افراد در انتخاب گزینة مورد نظر نسبت داده می­شود.

 صادقی، وحید و ندا بیگدلی. (1397)، «انطباق واجی واکه­های انگلیسی با فارسی در چارچوب انگارة شنیداری». پژوهش­­  های زبانشناسی. 10/1:  43ـ60.
بیگدلی، ندا و وحید صادقی (در دست چاپ)، «شواهد درکی برای انطباق واجی واکه­های انگلیسی با نظام واکه­ای زبان فارسی». زبان پژوهی. 12/34: 273ـ295.
Best, C. (1994). “The emergence of native-language phonological influences in infants: A Perceptual assimilation model”. In J. Goodman & H.Nusbaum (eds). The development of speech  perception: The transition from speech sounds to spoken words. Cambridge,   MA: MIT Press. 167-224.
Best, C. T. & P.A. Halle. (2010). “Perception of initial obstruent voicing is influenced by gestural organization”. Journal of Phonetics. 38: 109-126.
Bohn, O. S.  & C. T. Best. (2012).“Native-language phonetic and phonological influences on perception of American English approximants by Danish and German listener”. Journal of Phonetics. 40: 109-128.
Boersma, P. & D. Weenink. (2018). Praat: Doing phonetics by computer (Version 6.0.43) http://www.praat.org/. [Computer program].
Hillenbrand, J., L. Getty, M. Clark & K. Wheeler. (1995). “Acoustic characteristic of American English vowels”. The Journal of the Acoustical society of America. 97(5): 3099-3111.
Kennedy, M. S. (1989). “Feature Fitting: A comment on K.N. Stevens On the quantal nature of speech”. Journal of phonetics. 17: 135-143.
Levy, E,S. (2009 a). “On the assimilation-discrimination relationship in American English adults  French   vowel learning”. The Journal of the Acoustical society of America. 126: 2670-2682.  
Nearey, T.M (1997). Speech Perception as Pattern Recognition. Journal of Acoustic Society of America. 101: 3241-54                                      
Peperkamp, Sh. (2005). “A Psycholinguistic Theory of Loan word Adaptation”. Proceedings of the 30thAnnual meeting of the Berkeley Linguistic Society. 30(1): 341-352. 
Peperkamp, Sh . & E. Dupoux. (2003). “Reinterpreting loan word adoptions: the role of perception. Proceeding of the 15th International Congress of Phonetic Sciences. 367: 370-376.  
Polka, L. & O.-S. Bohn. (1996). “A cross-language comparison of vowel perception in English- learning  and  German-learning infants”. The Journal acousic Society of America. 100:577-592.                                  
Stevens, K. N. (1989). “On the Quantal Nature of Speech”. Journal of Phonetics. 17:3-47.
Tyler, M. D., C. T. Best, A. Faber & A.G. Levitt. (2014). “Perceptual Assimilation and Discrimination of Non- Native Vowel Contrast”. Phonetica. 71: 4-21.