Document Type : Research Paper
Authors
1 MA student of General Linguistics, Science and Research Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran;
2 Associate Professor of Linguistics, Tarbiat Modares University, Tehran, Iran,
3 Assistant Professor of Linguistics, Tarbiat Modares University, Tehran, Iran;
Abstract
Polysemy, being among the conceptual relationships that is important and frequent in Persian, is very close to cognitive concepts. In FrameNet, which is an on-line project in the field of English vocabulary at the University of Berkeley based on frame semantics theory of Fillmore in 1997, each word is related to a frame and relations between words indirectly derive from direct relationship with the frames. This is what can lead to polysemy. In FrameNet, which is considered a huge development in the formation of cognitive semantics, linguistic concepts are seen as related forms in a semantic network and representation of these frames in lexical units. In this descriptive-analytic study, some Persian verbs which are extracted from the dictionary of Anvari (1381) and have the meaning of becoming-aware, are selected in order to find all the semantic frames related to the various meanings of these lexical units on the one hand, and to define the relations between these seemingly different formats and their derivation from the main frame (Prototype) on the other hand. In so doing, the mechanisms of polysemy words in Persian FrameNet are explained.
Keywords
در شبکۀ قالبی (فریمنت)، معنی واژهها عمدتاً بهواسطۀ قالبهایی که آنها را فرامیخوانند، درک میشوند. در این میان با واحدهای واژگانی روبهرو میشویم که امکان قرارگیری در چند قالب معنایی را دارند و به عبارتی چندمعنا هستند. در این پژوهش، تعدادی از افعال فارسی را که یکی از معانی تمام آنها آگاهی- یافتن است و آنها را به روش کتابخانهای از فرهنگ هشت جلدی سخن انوری (1381) استخراج کردهایم، مورد بررسی قرار میدهیم تا ببینیم آیا میان این معانی مختلف رابطهای وجود دارد یا خیر. اگر جواب مثبت است، چگونه میتوان این ارتباط را در شبکۀ قالبی زبان فارسی و مشخصاً در قالب معنایی
آگاهی- یافتن[1] تبیین نمود. پژوهشهایی از این دست میتوانند گامی باشند در جهت تسریع فرایند راهاندازی شبکۀ قالبی در زبان فارسی که شبکۀ واژگانی جامع و منسجمی است.
2. پیشینۀ تحقیق
فیاضی (1388) در رسالۀ دکتری خود به بررسی پدیدۀ چندمعنایی در زبان فارسی از منظر معنیشناسی شناختی در مفهوم عام و نظریۀ قالب فیلمور به طور خاص، پرداخته است. وی در پژوهش خود به نقش استعاره بهعنوان یکی از اصلیترین فرایندهای ساختی شناختی تأکید کرده و پیدایش معانی تازه را در واژگان، پدیدهای کاملاً منظم میداند. به اعتقاد وی، استفادۀ استعاری سخنگویان فارسی از افعال حسی برای بیان وضعیتهای ذهنی خود، از پیوندی نظاممند میان قالبهای حوزۀ دریافت فیزیکی و حوزۀ ادراک ذهنی مایه میگیرد. فیاضی ازسویدیگر، کاربردهای مجازی افعال حسی را موجب انباشت معانی استعاری این گونه افعال، صرفاً بر معنای صریحشان دانسته و این پدیده را منجر به چندمعنا شدن آنها میداند. وی سپس قالبهای معنایی فیلمور را بررسی کرده و امکان پر شدن جاهای خالی موجود در هر قالب معنایی با معنا بُنهای بالقوه را از عوامل مهم چندمعناشدن واژهها برشمرده است. به اعتقاد وی، در نتیجۀ استفادۀ مکرّر از کاربردهای بافت وابستۀ صورت زبانی، آن واژه در معانی متفاوت خود پذیرفتگی عام و کاربرد وسیع مییابد و میتواند چندمعنا تلقی شود، چه در غیر این صورت تمام واحدهای زبانی را میتوان چندمعنا به شمار آورد.
افراشی و صامت (1393) در مقالهای چندمعنایی نظاممند فعل حسی «شنیدن» را با رویکردی شناختی، مورد بررسی قرار دادهاند. آنها چندمعنایی نظاممند را در نگرش شناختی، در تقابل با چندمعنایی در نگرش ساختگرا دانستهاند و معتقدند ازآنجاکه در نگرش ساختگرا، چندمعنایی واژهها در بافتهای مختلف و در همنشینی با دیگر واژهها مشخص میگردد، در این نگرش، چندمعنایی امری اتفاقی تلقی میشود و تحلیل این رابطۀ مفهومی با نگرش شناختی، کارآمدتر مینماید. سپس آنها با استفاده از الگوی تیلر[2](1995: 108) به ترسیم شبکۀ معنایی فعل «شنیدن» و تبیین نحوۀ شکلگیری معانی مختلف این فعل و چگونگی ارتباط این معانی با یکدیگر پرداختهاند و اصل شباهت خانوادگی را که مبتنی بر زنجیرههای معنی است، از عوامل مهم در شکلگیری و ارتباط این معانی میدانند. نهایتاً، تحلیلهای چندمعنایی نظاممند را از یک سو وابسته به درک مفهوم جسممداری و انگیزش مفهومی، و ازسویدیگر وابسته به درک نقش فرهنگها میدانند.
کریمیدوستان و روحی بایگی (1395) چندمعنایی فعل سبک «زدن» را از دیدگاه شناختی مورد بررسی قرار دادهاند. آنها ابتدا طرحوارۀ سرنمونی، یعنی طرحوارۀ مربوط به اولین معنای فعل «زدن» را ترسیم کردهاند و برای سایر معانی این فعل، طرحوارههای دیگری درنظر گرفتهاند و همگی آنها را منشعب از طرحوارۀ سرنمونی میدانند. آنها با تحلیل دادهها به این نتیجه میرسند که سازوکارهای شناختی مانند مقولهبندی، استعارۀ مفهومی و طرحوارههای تصویری، در چندمعنایی فعل زدن در قالب مقولهای شعاعی نقش اساسی دارند. آنها سپس، معنای سرنمونی فعل «زدن» را در افعال مرکب ساختهشده با این فعل بررسی کرده و تغییر معنایی این فعل را براساس بسط استعاری، برجستهسازی عنصر یا عناصری از طرحوارۀ سرنمونی این فعل و نیز تبدیل این طرحواره، قابل تبیین دانستهاند و فاصلهگرفتن تدریجی فعل «زدن» از معنای سرنمونی خود و حرکت از حوزۀ عینی به سمت حوزههای انتزاعیتر را عامل تبدیل این فعل به فعلی چندمعنا برشمردهاند. آنها درادامه به اهمیت شعاعی بودن این مقولۀ زبانی در بررسی باهمآیی افعال سبک با عناصر پیشفعلی مختلف اشاره کرده و چندمعنایی گستردۀ افعال سبکی مثل «زدن» را در ترکیب با عناصر پیشفعلی گوناگون، ناشی از بافت و عناصر همنشین تلقی کرده و به یکی از معانی فعل «زدن» در فرهنگ سخن اشاره میکنند که از «اعمال آسیب» مشتق شده و بهعنوان نمونه، «نیشزدن» را ذکر کردهاند و دلیل باهمآیی را وجود عناصر معناییای میدانند که در معنای سرنمون فعل «زدن» وجود داشته است و عناصر پیشفعلی را نیز حاوی این مؤلفههای معنایی میدانند و نهایتاً، نتیجه میگیرند که معانی گوناگون و متنوع این فعل، در باهمآیی آن با عناصر غیرفعلی در فعل مرکب نقش داشته و این باهمآیی، تصادفی نیست.
فیلمور (1982) شرط چندمعناشدن یک واحد واژگانی را، متناسب بودن آنها با دو قالب شناختی مختلف دانسته است و قالب را مجموعه مفاهیمی میداند که با هم مرتبط بوده و برای درک هرکدام از آنها باید به معنای کل ساختار دربرگیرندۀ آنها دست یافت.
لیکاف و جانسون (2003) چندمعنایی را براساس استعارۀ مفهومی[3] تشریح میکنند. آنها گسترۀ واژگانی کلمات را علاوهبر معنای تحت اللفظی آنها در حوزههای عینی[4]، شامل معانی مرتبطِ قاعدهمند در حوزههای انتزاعی[5] نیز میدانند. آنها برای نمونه به کلمات up، down، rise، fall، high، low، hit bottom و ... اشاره و بیان میکنند که این لغات علاوهبر اینکه به حالت عمودی اشاره دارند، بیانگر کمیت نیز هستند. بنابراین، استعارۀ مفهومی More Is Up دلیل استفاده از کلمۀ rise را هم برای افزایش ارتفاع و هم برای افزایش مقدار، توضیح میدهد. استعارۀ مفهومی، قاعدهمندبودن چندمعنایی را تفسیر میکند و به همین ترتیب، چندمعنایی قاعدهمند، شواهدی از وجود استعاره را فراهم مینماید.
لانگاکر[6] (2008) معتقد است واحد واژگانی را که با هر بسامدی[7] به کار رود، میتوان چندمعنا نامید. چنین واژهای دارای معانی متعدد مرتبط به هم است که از میان این معانی، بعضی از آنها نسبت به بقیه مرکزیتر (نزدیکتر به سرنمون)، و برخی دیگر طرحوارههایی هستند که با پیچیدگی بیشتری با بقیه ارتباط پیدا میکنند. برخی از مفاهیم از طریق مقولهبندی روابط[8] به شکل یک شبکه در میآیند. لانگاکر با انکار ادعای راهل[9] (1989) و هافمن[10] (1997) مبنی بر تکمعنابودن واحدهای واژگانی و دلالت یک معنای انتزاعی بر تمام کاربردهای آنها و بیان این مطلب که صرفاً یک معنای انتزاعی، قادر به بررسی موشکافانۀ طیف حقیقی مفاهیم واحد واژگانی و توصیف ارزش معنایی پایهای آن نخواهد بود، واحد واژگانی را که معانی متعدد مرتبط با هم داشته باشد، میتوان در یک شبکۀ چندمعنا قرارداد.
3. مبانی نظری
3ـ1. معنیشناسی شناختی[11]
نخستین بار از سوی لیکاف[12] در سال 1987 مطرح شد. بر اساس این نگرش، دانش زبانی مستقل از اندیشیدن و شناخت نیست. این دیدگاه نقطۀ مقابل آرای فیلسوفانی چون فودور[13] و زبانشناسانی چون چامسکی[14] است. این گروه از زبانشناسان رفتار زبانی را بخشی از استعدادهای شناختی انسان میدانند؛ استعدادهایی که برای آدمی امکان استدلال و تحلیل را فراهم میآورند. بنابراین، شاید بتوان مدعی شد که هستۀ اصلی آنچه این دسته از زبانشناسان به آن معتقدند، در این عبارت نهفته است که «دانش زبانی بخشی از شناخت عام آدمی است» (صفوی، 1392: 364).
3ـ2. معنیشناسی قالببنیاد[15]
برنامهای تحقیقاتی در معنیشناسی تجربی و چارچوبی توصیفی برای ارائۀ نتایج چنین مطالعهای است. این رویکرد، روشی ویژه برای جستجوی معنی واژهها، تعیین اصول مربوط به خلق واژهها و عبارتهای جدید، افزودن معانی جدید به واژهها و نیز گردآوری معانی اجزای تشکیل دهندۀ متن برای درک معنای کلی آن، فراهم میآورد (fillmore, 1982: 111).
3ـ3. شبکۀ قالبی[16] (فریمنت)
پروژهای برخط[17] در حیطۀ واژگان زبان، بر پایۀ معنیشناسی قالببنیاد فیلمور است. این پروژه به ترسیم طیفی از ویژگیهای نحوی و معنایی کلمات با هدف قابل فهمتربودن معنای آنها میپردازد (پایگاه رسمی شبکۀ قالبی[18]).
3ـ3ـ1. قالب[19]
نوعی دانش پسزمینه[20] درمورد مفهوم است که برای درک معنای واژه مورد نیاز است. قالب با معنی متفاوت است، اما ارتباط تنگاتنگی با مفهوم پیشزمینه[21] دارد. قالب دارای دو بعد مفهومی و فرهنگی بوده و منشأ بروز آن، تجربیات هر فرد از جهان خارج است (Lee, 2001: 8-11).
قالب آگاهیـیافتن[22]: واژههای موجود در این قالب، با یک شناختگر[23] (آگاهشونده) که تعدادی پدیده[24] یا موضوع[25] را به مدل جهان خارج میافزاید، رابطه دارند. واژههای قالب آگاهیـیافتن، اشیایی از دنیای بیرون را به هویتهایی نسبت میدهند و بدون این که ضرورتاً اطلاعاتی درمورد محتوای عقاید یا دانش شناختگر بدهند، حکایت از آگاهی درمورد آن هویتها دارند. بهعلاوه، این قالب متوارث از قالب ادراکی[26] است، چراکه موجودات اغلب از طریق درک اشیاء اطراف خود، از آنها آگاه میشوند (پایگاه رسمی شبکۀ قالبی[27]).
روابط قالب به قالب[28]: هر رابطۀ قالبی در شبکۀ قالبی (فریمنت)، رابطهای جهتدار بین دو قالب است. یکی از این قالبها (مستقلتر) میتواند قالب اصلی یا قالب شامل باشد و دیگری را نیز زیرقالب یا قالب زیرشمول مینامیم (Ruppenhofer & others, 2016: 79) که در شبکۀ قالبی (فریمنت)، اولی قالب والد[29] و دومی قالب فرزند[30] نامیده میشوند.
چندمعنایی[31]: در این رابطۀ مفهومی، یک شبکۀ معنایی[32] برای یک واحد واژگانی وجود دارد که در برگیرندۀ مفاهیم متعدد، اما مرتبط با هم است (Evans & Green, 2006: 332).
استعاره[33]: به معنای درک و تجربۀ یک پدیده بر اساس پدیدهای دیگر است (Lakoff & Johnson, 2003: 5). برای تمام استعارهها میتوان یک حوزۀ مبدأ که عینیتر و ملموستر است و یک حوزۀ مقصد که انتزاعیتر است، مشخص کرد (Lee, 2001: 6).
مجاز[34]: استفاده از یک پدیده برای اشاره و ارجاع به پدیدۀ دیگر که با آن مرتبط است را گویند. به این معنی که در مجاز، با داشتن عملکردی ارجاعی، از یک پدیده برای ارجاع به پدیدۀ دیگر استفاده شده و پدیدۀ اول، نمایندۀ پدیدۀ دوم میشود (Lakoff & Johnson, 2003: 35-36).
مقولات شعاعی[35]: این مقولات، در تحلیلهای زبان شناختی جایگاهی بنیادین دارند و چگونگی ارتباط میان حوزههای مفهومی را در ذهن گویشوران زبان نشان میدهند. حوزههای مفهومی، پیرامون معنی مرکزی که همان نمونۀ اعلا است، سازمان مییابند. با قائل شدن به مفهوم شعاعیبودن مقولات زبانی، چگونگی ارتباط بین مفاهیم ویژه در ذهن گویشوران یک زبان خاص مشخص میشود (Lee, 2001: 53-54).
نمونۀ اعلا[36] (سرنمون): بازنمودی ذهنی و تا حدودی انتزاعی است که شامل ویژگیهایی میشود که یک مقوله را به نحو مطلوب نشان میدهد. در واقع نمونۀ اعلا، طرحوارهای از مهمترین و مرکزیترین ویژگیهای اعضای یک مقوله است (راسخ مهند، 1393: 90) دیروِن[37] و ورسپور[38] (2004: 3) به سه روش برای تعیین مرکزیترین و برجستهترین مفهوم از میان مفاهیم متعدد، قائل هستند:
1) ابتدا باید ببینیم که هنگام شنیدن یک واژۀ خاص، چه مفهومی فوراً و زودتر از سایر اعضای آن مقوله، به ذهن سخنگوی زبان متبادر میشود.
2) دوم اینکه به لحاظ آماری کدام مفهوم از فراوانی بیشتری برخوردار است.
3) نهایتاً اینکه کدام مفهوم از ظرفیت بالاتری برخوردار است، یعنی مفاهیم دیگر را بهتر توجیه میکند.
4. روششناسی
تحقیق حاضر، پژوهشی توصیفی ـ تحلیلی است. برای گردآوری دادهها، ابتدا افعالی را که به نوعی معنای «آگاهی یافتن» را به ذهن متبادر میکردند، به روش کتابخانهای از فرهنگ هشت جلدی سخن انوری (1381) استخراج کردهایم و دریافتهایم که برخی از این افعال دارای معانی متعدد بوده و «آگاهی یافتن» تنها یکی از معانی است که از آنها ایفاد میشود. درواقع، با تعدادی از افعال چندمعنا روبهرو شدیم که لازم دانستیم به بررسی آنها بخصوص دررابطه با شبکۀ قالبی (فریمنت)، بپردازیم. این واحدهای واژگانی را براساس رویکرد معنیشناسی قالببنیاد که از رویکردهای مطرح در حوزۀ شناختی محسوب میشود و با استفاده از سازوکارهای مطرح در معنیشناسی شناختی از جمله استعاره، مجاز و مقولات شعاعی، مورد بررسی قرار خواهیم داد تا الگوی حاکم بر تولید و درک آنها مشخص گردد. با دقت در معانی ارائهشده در فرهنگ بزرگ سخن، ابتدا معنی نمونۀ اعلای افعال چندمعنا را با استفاده از معیارهای سهگانۀ دیروِن و ورسپور (2004) تعیین میکنیم و سپس با بررسی سایر معانی فعل مربوطه، میکوشیم تا ارتباط میان قالبها و نحوۀ اشتقاق این قالبهای معنایی را از قالب معنایی نمونۀ اعلا (قالب اصلی) تبیین نماییم.
5. تجزیه و تحلیل دادهها
5ـ1. چندمعنایی فعل «احاطه پیدا کردن»
در فرهنگ سخن، برای واژۀ «احاطه» دو معنی ذکر شده است که عبارتاند از: دور چیزی را فراگرفتن و تسلط و چیرگی بر چیزی. براین اساس، دو قالب معنایی برای آن در نظر میگیریم:
قالب معنایی 1 (نمونۀ اعلا): محاصرهکردن[39]:
تعریف: عنصر نما، زمینه (مکان) را فرا میگیرد.
عناصر قالبی برجسته: نما/ زمینه
معنی 1. دور چیزی را فراگرفتن؛ محاصره کردن: زورقچیان از هر طرف کشتی را احاطه کردند.
قالب معنایی 2. آگاهیـیافتن:
معنی 2. آن را بهطور کامل فهمیدن: او بر علوم زمانه احاطه پیدا کرده بود.
در قالب معنایی اول، محاصرهکننده (نما)، زمینهای را که معمولاً مکان است، در محاصرۀ خود قرار میدهد. همین اتفاق در قالب معنایی 2 هم بهوقوع میپیوندد، با این تفاوت که در این قالب، زمینه یا آنچه که تحت محاصره درآمده، انتزاعی است. نکتۀ قابل ذکر آنکه، وقتی فعل احاطهکردن در معنای اول اتفاق میافتد، محاصره کننده، تسلط کامل بر محاصره شونده مییابد و تمام جوانب آنرا، تحت سیطرۀ خود درمیآورد. در احاطه پیدا کردن به معنای «آگاه شدن» نیز همین اتفاق رخ میدهد. یعنی شناختگر، بر تمام جنبههای مسأله یا موضوع، واقف میشود؛ لذا نگاشتی از محیطشدنِ نما (حوزۀ مبداء) به زمینه (حوزۀ مقصد) صورت میگیرد و درنتیجه، موضوع درک میشود و بنابراین، میتوانیم به ارتباط این دو قالب معنایی از طریق سه نگاشت استعاری «بهطور کامل فهمیدن،
احاطهکردن است»، «ذهن، نما است» و «موضوع، زمینه است» پیببریم. بهعلاوه، در شبکۀ قالبی (فریمنت) انگلیسی، قالب معنایی آگاهیـیافتن در حالت کلی متوارث از قالب ادراکی[40] است و در این معنا بهلحاظ شناختی، با قالب پوشاندن[41] هم رابطه دارد، چراکه این نوع ادراک، درنتیجۀ فراگرفتن و پوشاندهشدن مسأله توسط ذهن شناختگر حاصل میشود. باتوجه به توضیحات ارائهشده، اگر بخواهیم بسط قالب آگاهیـیافتن از قالب محاصرهکردن، توارث آن از قالب ادراکی و ارتباط میان این قالب، با قالب پوشاندن را مشترکاً در یک قاب نمایش دهیم، به شکل مقابل میرسیم:
شکل (1): اشتقاق قالب آگاهیـ یافتن از قالب محاصرهکردن، توارث از قالب ادراکی و ارتباط با قالب پوشاندن در فعل احاطه پیداکردن
جدول (1): ارتباط میان قالبهای معنایی فعل «احاطهپیدا کردن»/ قالب اصلی: محاصرهکردن
قالب معنایی |
اشتقاق یافته از |
واسطۀ اشتقاق |
متوارث از |
واسطۀ توارث |
آگاهیـیافتن |
قالب اصلی |
استعاره، مجاز به علاقۀ مشابهت و مطابقت عناصر قالبی برجسته |
قالب ادراکی |
قالب پوشاندن |
شکل (2): شبکه شعاعی واحد واژگانی احاطه پیداکردن
5ـ2. چندمعنایی فعل جاافتادن
برای این فعل در فرهنگ بزرگ سخن (انوری، 1381) هفت معنی ذکر شده است. با بررسی معانی مذکور، به سه قالب معنایی زیر برای این فعل دست یافتیم:
قالب معنایی 1 (نمونۀ اعلا): قرارـگرفتنـدرـوضعیتـموردـنظر[42]:
تعریف: کنشگر[43]، کنشپذیر[44] را در مقصد تعیین شده (هدف) قرار میدهد، و کنشپذیر تا زمان ورودش به مقصد، تحت کنترل کنشگر قرار دارد.
عناصر قالبی برجسته: کنشگر/ کنشپذیر/ سبب[45]/ مقصد
معنی 1. فراموش شدن کلمه، جمله یا عبارتی هنگام خواندن یا نوشتن؛ از قلم افتان: معلم گفت: بچهها یک عبارت جاافتاد. دوباره بنویسید. معنی 2. به حالت کاملاً پخته و به شکل مطلوب و دلخواه درآمدن چیزی مانند غذا یا ترشی: ترشی لیته و ترشی گردو هنوز درست هم جانیفتاده بود./ معنی 3. در جای خود یا محل موردنظر قرارگرفتن چیزی: اگر دیدی قطعهای جا نمیافتد، بینداز کنار و یکی دیگر، معطل نشو، هی دست دست نکن. / معنی 4. برگشتن استخوان یا عضو جابهجا شدۀ بدن به محل اصلی خود: با تلاش دکتر، استخوان دستش جاافتاد. /معنی 5. مستقرشدن در جایی و سازگاری پیدا کردن با وضع آنجا: تا آدم بخواهد جا بیفتد و با محل آشنا بشود، مثل اجل معلق بالاسر آدم سبز میشوند که، یالا باید جمع کنید. / معنی 7. معمول یا تثبیت شدن چیزی مانند رسم، سنت، قانون و یا پذیرفتهشدن و بهصورت عادتدرآمدن امری: شیوهای که به کار میبرند، جاافتاده، دیگر هرکس میداند که چه کار باید بکند.
قرارگیری معانی مذکور در قالب معنایی 1، همگی اشاره بر به وجودآمدن وضعی مطلوب وایدهآل برای پدیدۀ موردنظر دارد. دررابطه با معنی 7 نیز، «رسم و رسوم جاافتاده» حکایت از موضوعی دارد که کاملاً در ظرف پذیرش جامعه و در جایی که باید، قرار گرفته است.
قالب معنایی 2. آگاهیـ یافتن:
معنی 6. مفهومشدن: حالا دیگر توضیحات او کاملاً برایم جاافتاده بود.
جاافتادن در قالب نمونۀ اعلا، حکایت از قرارگیری پدیده (مثلاً یک قطعه)، در جایی (ظرفی) که باید، دارد. ازسویدیگر، در جملهای مانند «مطلب برایم جاافتاد»، گویا مطلب در ظرفِ ذهن قرار گرفته است که اشاره به حاصلشدن آگاهی و فهم درسطحی مطلوب، دررابطه با مطلب موردنظر دارد. بر همین اساس است که صفت «جاافتاده» را معمولاً برای فردی بهکار میبریم که علاوه بر داشتن سن نسبتاً بالا، به لحاظ عقلی و ادراکی، به حد مطلوبی از کمال رسیده و در وضعیت ایده آلی از آگاهی قرار دارد، اما تفاوت دو قالب معنایی 1 و 2، در جنس پدیدهای است که در جای خودش قرار میگیرد و مفهوم میشود؛ چراکه قالب معنایی اول، اغلب در رابطه با پدیدههای ملموس و عینی بهکار میرود، اما قالب معنایی 2، صرفاً برای پدیدههای انتزاعی، مانند حرف، مطلب، منظور و غیره استفاده میشود. بنابراین، با نگاشتهای استعاری ازقبیل «آگاهی یافتن، جاافتادن است»، «مطلب، شیء است» و «ذهن، ظرف است» روبهرو هستیم که در آنها مطلب به شیء ملموس تشبیه میشود و ذهن (مغز) به ظرف. همچنین، کاربرد فعل «جاافتادن» بهجای «آگاهییافتن» دالّ بر مجاز به علاقۀ مشابهت بهدلیل مطابقت عناصر قالبی برجستۀ آنهاست. بهعلاوه، در جاافتادن مطلب، به لحاظ شناختی، گویی عملی انتقالی صورت پذیرفته و اطلاعاتی که قبلاً در وضعیت و کیفیت ایده آلی نبودهاند، اینک با فرایندی مثل توضیحات یک آموزگار، استدلال شناختگر و ... به وضعی مطلوب در مغز شناختگر، نقل مکان کردهاند. بنابراین، قالب آگاهی- یافتن را که در حالت کلی متوارث از قالب ادراکی است، میتوان در این معنی، با قالب عملـانتقالی[46]، دارای رابطۀ قالببهقالب دانست. چراکه در قالب معنایی عمل- انتقالی که قالبی انتزاعی است، یک کنشرو، تحتتأثیر سبب یا کنشگر، دچار رویداد یا تغییری میشود؛ یعنی، همان رخدادی که آگاهی یافتن در این معنا، به ذهن القا میکند. نمودار روبرو، این توضیحات را به تصویر میکشد:
شکل (3): اشتقاق قالب آگاهیـ یافتن از قالب قرار_گرفتن_در_وضعیت_مورد_نظر، توارث از قالب ادراکی و ارتباط با قالب عملـانتقالی در فعل جاافتادن
قالب معنایی 3. ازـ قلمـ افتادن:
معنی 1. فراموش شدن کلمه، جمله یا عبارتی هنگام خواندن یا نوشتن؛ از قلم افتادن: معلم گفت، بچهها یک عبارت جاافتاد. دوباره بنویسید.
این قالب معنایی را، به لحاظ مفهومی میتوان متضاد قالب معنایی اصلی، بهشمار آورد. چراکه قالب معنایی 1، نشان از قرارگیری پدیده درایدهآلترین حالت خود را دارد؛ در حالیکه قالب معنایی 3، در مواقعی به کار میرود که پدیدهای از قلم افتاده، فراموش شده و نهایتاً در جایی که باید، قرار نگرفته است، مانند جملۀ «این کلمه جاافتاد [=جانیفتاد= در وضعیت موردنظر قرار نگرفت]. با توجه به این توضیحات، میتوان رابطۀ میان این دو قالب معنایی را، از نوع مجاز به علاقۀ تضاد، بهشمار آورد.
جدول (2): ارتباط میان قالبهای معنایی فعل «جاافتادن»/ قالب اصلی: قرار گرفتن در وضعیت موردنظر
قالب معنایی |
اشتقاق یافته از |
واسطۀ اشتقاق |
متوارث از |
واسطۀ توارث |
آگاهیـیافتن |
قالب اصلی |
استعاره، مجاز به علاقۀ مشابهت و مطابقت عناصر قالبی برجسته |
قالب ادراکی |
قالب عملانتقال |
ازـقلمـافتادن |
قالب اصلی |
مجاز به علاقۀ تضاد |
|
|
شکل (4): شبکه شعاعی واحد واژگانی جاافتادن
5ـ3. چندمعنایی فعل «چشیدن»
برای این فعل در فرهنگ بزرگ سخن (انوری، 1381) سه معنی ذکر شده است. از میان این معانی، معنایی که ابتدا به ذهن گویشور فارسی زبان القا میشود، «زبان زدن به چیزی یا خوردن مقدار کمی از آن برای فهمیدن مزۀ آن» است. لذا، آن معنی بهعنوان معنی اولیه یا نمونۀ اعلای این فعل انتخاب میشود. برای یافتن شبکه معنایی مربوط به این فعل، معانی ارائه شده در فرهنگ بزرگ سخن را مورد بررسی قرار دادیم و به دو قالب معنایی به شرح ذیل دست یافتیم:
قالب معنایی 1 (نمونۀ اعلا). مزهـکردن[47]:
تعریف: در این قالب معنایی، کنشگر، غذا (خوردنی) را میچشد.
عناصر قالبی برجسته: کنشگر/ غذا
معنی 1. زبان زدن به چیزی یا خوردن مقدار کمی از آن برای فهمیدن مزۀ آن: پیرزن فنجانی چای برای من ریخت و من قدری از آن را چشیدم./ معنی 3. خوردن: در تمام عمر، لقمهای بدین گوارایی و طعامی چنین مطبوع نچشیده بودم.
این فعل، از افعال حسی است و ازآنجا که بخشی از ادراکات انسان، به واسطۀ وجود این حس حاصل میگردد، لذا آن را متوارث از قالب «ادراکی» میدانیم.
قالب معنایی 2. آگاهیـیافتن:
معنی 2. احساس کردن؛ درک کردن؛ آزمودن؛ تجربه کردن: طعم آسایش و راحت وطن و ملاقات احباب و خویشان را میچشید.
برای تبیین رابطه میان این دو قالب معنایی، ابتدا فعل «چشیدن» را از منظر حسی بودن این فعل بررسی میکنیم. میدانیم برای آنکه عمل چشیدن به وقوع بپیوندد، کنشگر باید پدیدۀ موردنظر (چشیدنی) را بر روی زبان خود قرار داده و آن را بچشد و درک مزۀ آن از راه دور امکانپذیر نیست. ازسویدیگر، فعل «چشیدن» در معنی «آگاهی یافتن» را نیز زمانی به کار میبریم که شناختگر، در نتیجۀ تماس نزدیک و پیوستن به موضوعی، آنرا با تمام وجود احساس و تجربه کرده باشد و در رابطه با آن موضوع، بهواسطۀ فرایندهای ذهنی (مغز) به سطح عمیقی از آگاهی رسیده باشد. بنابراین، ارتباط این دو قالب معنایی به لحاظ شناختی کاملاً مشخص بوده و سه استعارۀ مفهومی «آگاهی یافتن، چشیدن است»، «موضوع، غذا است» و «ذهن، زبان است» را میتوان برای آنها متصور شد. همچنین، کاربرد «چشیدن» بهجای «فهمیدن» مجاز به علاقۀ لازمیت و ملزومیت را تداعی میکند، چراکه چشیدن، لازمۀ فهمیدن مزۀ چیزی است. بهعلاوه در شبکۀ قالبی، تمام فعلهای حسی، مانند قالب آگاهیـیافتن، متوارث از قالب «ادراکی» هستند. ازسوی دیگر، با توضیحات ارائهشده، قالب آگاهیـیافتن در این تعریف، بهلحاظ شناختی با قالب اتصال، رابطۀ قالببهقالب دارد. لذا این روابط را به صورت روبرو میتوان نمایش داد:
شکل (5): توارث قالبهای مزهـکردن و آگاهیـیافتن از قالب ادراکی، اشتقاق قالب
آگاهیـیافتن از قالب مزهـکردن و ارتباط با قالب اتصال در فعل
جدول (3): ارتباط میان قالبهای معنایی فعل «چشیدن»/ قالب اصلی: مزه کردن
قالب معنایی |
اشتقاق یافته از |
واسطۀ اشتقاق |
متوارث از |
واسطۀ توارث |
آگاهیـیافتن |
قالب اصلی |
استعاره، مجاز به علاقۀ لازمیت و ملزومیت و مطابقت عناصر قالبی برجسته |
قالب ادراکی |
قالب اتصال |
شکل (6): شبکه شعاعی واحد واژگانی
5ـ4. چندمعنایی فعل «گفتن»
برای این فعل در فرهنگ بزرگ سخن (انوری، 1381) 19 معنی (با احتساب معانی قدیمی) درنظر گرفته شده است.
قالب معنایی 1 (نمونۀ اعلا). بیانـکردن:
تعریف: در این قالب معنایی، گوینده پیامی را که حاوی موضوعی است، تولید کرده و آن را از طریق مجرای ارتباطی به گیرندۀ پیام میرساند، و این پیامرسانی میتواند منجر به برقراری ارتباط شود.
عناصر قالبی برجسته: گوینده/ پیام/ مجرای ارتباطی/ گیرنده
معنی 1. چیزی را به زبان آوردن؛ بیان کردن: این نکته را از روی نومیدی نمیگویم./ معنی 2. چیزی را به قلم آوردن؛ نوشتن: عبداللهبنالمقفع در بیان سسلۀ مراتب حرص میگوید که.../ معنی 3. آواهای زبانی را با دستگاه گفتار ادا کردن: بگو «اَ» همانطور که از فرانسویها میشنوی./ معنی 4. ابراز کردن؛ آشکار کردن؛ فاش ساختن: خیالت از من راحت باشد، من به کسی نمیگویم./ معنی 6. نام نهادن؛ نام گذاشتن، نامیدن: این را میز میگویند، نه صندلی./ معنی 7. دربارۀ کسی حرف زدن: همسایهتان را میگویم، همان که دو تا دختر دانشجو دارد./ معنی 9. سرودن؛ بهنظم آوردن: مدتی شعر میگفت./ معنی 10. نظر دادن؛ اعتقاد و نظری درموردی داشتن: اینکه میگوییم امروز روزنامه و کتاب برای مردم حقیقتجو و وقتشناس حکم غذا را پیدا کرده، نباید اغراق شمرده شود./ معنی 12. سؤال کردن؛ پرسیدن: بغض بیخ گلوی مرا گرفت و گفتم: به چه جهت ساعت خود را باید به تو بدهم؟/ معنی 13. جواب دادن؛ پاسخ دادن: قیصر پرسید... محل این قراولها را هیچ تغییر ندادهاید؟ صاحب منصب گفت: هیچ تغییری در محل کشیک قراولها نداده است./ معنی 15. مطلبی را به آگاهی کسی یا کسانی رساندن؛ آگاهی دادن؛ اعلام کردن: دارند از بلندگو میگویند که همه در سالن جمع شوند./ معنی 17. متداول و مرسوم بودن: میگویند صبحانه نمیگویند ظهرانه.
قالب معنایی 2. ازـکسیـانجامـکاریـراـخواستن:
معنی 8. دعوت کردن: در مهمانی امشب ما را هم گفته اند./ معنی 14. از کسی انجام کاری را خواستن؛ دستور دادن: به مشهدی رجب علی گفتم کولش کرد آوردش تو ایوان.
در این قالب معنایی، گوینده پیامی را تولید میکند که در پی آن، درخواست، دستور، دعوت و چیزی مانند اینها را برای گیرندۀ پیام صادر میکند. ارتباط این قالب معنایی با قالب نمونۀ اعلا را میتوان از طریق قالب «درخواست» درنظر گرفت، چراکه حتی در دستور دادن هم، با یک بارعاطفی منفی، از گیرندۀ پیام، درخواست انجام کاری را داریم.
شکل (7): اشتقاق قالب ازـکسیـانجامـکاریـراخواستن از قالب بیانـکردن و ارتباط با قالب درخواست در فعل «گفتن»
قالب معنایی 3. آگاهی_یافتن:
معنی 11. پیبردن؛ فهمیدن: مردهای جوانی را دیده ام که دست عروسهاشان در دست، طواف میدادهاند. از روبندهای زیبا و ریز نقش و گلدار یا نقرهدوزی شدهشان میگویم که عروسند.
برای توضیح ارتباط میان این قالب با قالب نمونۀ اعلا، دیدیم که در قالب نمونۀ اعلا ، گوینده، از طریق مجرای ارتباطی، پیامی را برای گیرنده صادر میکند و به دنبال آن، ارتباطی رخ میدهد. این فرایند را به صورت زیر نمایش میدهیم:
(بیانـکردن) ← گوینده ← پیام ← گیرنده
در قالب معنایی 3 نیز، همین اتفاق به شکلی انتزاعی، و با تغییر جهت نسبت به شکل بالا، رخ میدهد:
(آگاهیـیافتن) → مغز → پیام → شناختگر
یعنی شناختگر، از طریق حواس ادراکی (مثل دیدن) که حکم مجرای ارتباطی را دارد، پیامی را برای مغز صادر کرده، مغز با پردازش این پیام، بیان میکند که آگاهی حاصل شده است. یعنی شناختگر، از روی پدیدههایی که حکم علت را دارند، به معلولی پی میبرد، و این ادراک، نشان از به ثمر رسیدن ارتباط (آگاهییافتن) دارد. درواقع، اگر بخواهیم میان دوقالب معنایی 1 و 3، معادلسازی کنیم، میتوانیم بگوییم در قالب معنایی 1، زبان یا نوشته پیام را بیان میکند و در قالب معنایی 3، مغز شناختگر پیامِ آگاهشدن را به شناختگر داده و شناختگر، این حصول آگاهی را بیان میکند؛ لذا از طریق نگاشتهای استعاری
«آگاهییافتن، گفتن است» و «ذهن گیرنده است»، میتوان به ارتباط میان دوقالب معنایی 1 و 3 پیبرد. بنابراین، وجود نقشهای معنایی (عناصر قالبی) مشابه در قالبهای معنایی، باعث میشوند که تفاوتهای موجود میان این قالبها، مانع درک روابط معنایی میان این مفاهیم نشود. شکل زیر، نمایندۀ توارث قالب آگاهیـیافتن از قالب ادراکی، و اشتقاق آن از قالب بیانـکردن است:
شکل (8): اشتقاق قالب آگاهیـیافتن از قالب بیانـکردن و توارث از قالب ادراکی
در فعل گفتن
قالب معنایی 4. پنداشتن:
معنی 5. گمان کردن؛ پنداشتن: گفتم لابد حالا میآیی ولی هیچ خبری از تو نشد.
در فعل «پنداشتن»، شناختگر با مراجعه به پسزمینههای ذهنی خود در رابطه با پدیده، از طریق پیشبینیهایی که انجام میدهد، رأیی را در رابطه با آن پدیده، در ذهن خود صادر نموده و در مراحل اولیه آگاهی درمورد پدیده قرار میگیرد. لذا، گرچه نمیتوان ارتباط روشنی میان این قالب با قالب نمونۀ اعلا یافت، اما میتوان آن را به واسطۀ قالب پیشبینی[48]، مستخرج از قالب معنایی آگاهیـیافتن دانست.
قالب معنایی 5. تهدیدـکردن:
معنی 16. نشان دادن ضرب شست به منظور ادب کردن کسی: آهان، با تو هستم این وقت روز کجا بودی؟ بایست تا بهت بگویم.
این قالب معنایی، زمانی به کار میرود که بیان کننده با لحنی تهدید آمیز، پیامی را به قصد ایجاد رعب و وحشت و هراساندن گیرنده، بیان کرده و میخواهد احساسات او را در جهت منفی، برانگیخته نماید. بنابراین، این قالب معنایی را میتوان به واسطۀ قالب «تحریک_ احساسات[49]»، اشتقاق یافته از قاب نمونۀ اعلا دانست.
شکل (9): اشتقاق قالب پنداشتن از قالب آگاهیـیافتن و ارتباط با قالب پیشبینی
در فعل گفتن
شکل (10): اشتقاق قالب تهدیدـکردن از قالب بیانـکردن و ارتباط با قالب
تحریکـاحساسات در فعل گفتن
جدول (4): ارتباط میان قالبهای معنایی فعل «گفتن»/ قالب اصلی: بیان کردن
قالب معنایی |
اشتقاق یافته از قالبِ |
واسطۀ اشتقاق |
از_کسی_انجام_کاری_را_خواستن |
اصلی |
قالب «درخواست» و مطابقت عناصر قالبی برجسته |
آگاهی_ یافتن |
اصلی |
استعاره و مطابقت عناصر قالبی برجسته |
پنداشتن |
آگاهی_یافتن |
قالب «پیشبینی» و مطابقت عناصر قالبی برجسته |
تهدید_کردن |
اصلی |
قالب «تحریک_ احساسات» و مطابقت عناصر قالبی برجسته |
شکل (11): شبکه شعاعی واحد واژگانی گفتن در فعل گفتن
5ـ5. چندمعنایی فعل «لمسکردن»
در فرهنگ بزرگ سخن (انوری، 1381) دو معنی برای این فعل ذکر شده است و ما نیز برای آن، دو قالب معنایی را به شرح ذیل، درنظر گرفتیم:
قالب معنایی 1 (نمونۀ اعلا). دستـمالیدنـبرـچیزی:
تعریف: در این قالب معنایی، لمسکننده از طریق عضو بدن، پدیدهای را لمس میکند.
عناصر قالبی برجسته: لمسکننده/ پدیده
معنی 1. مالیدن دست، پا یا بخشی از بدن بر چیزی: گل مریم، دست دراز کرد و دست او را لمس کرد.
قالب معنایی 2. آگاهیـیافتن:
معنی 2. به طور کامل فهمیدن؛ درککردن: بدبختترین کودکان، آنهایی هستند که والدین آنها، آنها را در ناز و نعمت پرورش میدهند و نمیگذارند ... پستی و بلندی جهان را لمس کنند.
از آنجا که رخداد لمسکردن دررابطه با پدیدههای عینی و ملموس، تنها از فاصلۀ بسیار نزدیک و در نتیجۀ تماس مستقیم عضوی از بدن با آن شیء به وقوع میپیوندد، لذا بههمین قیاس، لمسکردن آنگاه که دررابطه با پدیدهای انتزاعی بهکار میرود، مبیّن آن است که شناختگر، درنتیجۀ رویارویی و تماس نزدیکی که با پدیده یا موضوعی داشته، آن را عمیقاً و با تمام وجود درک کرده است؛ گویی در اتصال با آن موضوع بوده و به درک عمیق از آن رسیده است. براین اساس، میتوان رابطۀ میان قالبهای معنایی 1 و 2 را که هر دو متوارث از قالب «ادراکی» هستند، بر اساس استعارههای «آگاهییافتن لمسکردن است»، «موضوعات، جسم قابللمس هستند» و «ذهن، لمسکننده است» تبیین نمود. علاوه بر استعاره، شاهد کاربرد فعل «لمسکردن» بهجای «آگاهی یافتن» هستیم، و ازآنجا که در آن، حوزۀ مبدأ «لمسکردن» میتواند حوزۀ مقصد «آگاهییافتن» را امکانپذیر کند و مُسبّب به فعلیت رسیدن آن شود، لذا میتوان میان این دو فعل، مجاز به علاقۀ سببیّت یا علت و معلولی قائل شد. بهعلاوه، براساس توضیحاتی که ارائه کردیم، آگاهیـیافتن در این تعریف، با قالب اتصال نیز درارتباط است.
شکل (12): توارث قالبهای دستـمالیدنـبرـچیزی و آگاهیـیافتن از قالب ادراکی و ارتباط با قالب اتصال در فعل لمسکردن
جدول (5): ارتباط عناصر قالبی قالبهای ادراکی، دستـمالیدنـبرـچیزی و آگاهیـیافتن
قالب |
عناصر قالبی برجسته |
مطابقت عناصر قالبی |
ادراکی |
درککننده/ پدیده |
درک کننده ~ لمس کننده ~ شناختگر
پدیده ~ پدیده ~ موضوع |
دست_مالیدن_بر_چیزی |
لمسکننده/ پدیده |
|
آگاهی_یافتن |
شناختگر/ موضوع |
ارتباط عناصر قالبی قالبهای ادراکی، اتصال و آگاهیـیافتن را در بخشهای قبل ذکر کردیم.
شکل (13): شبکة شعاعی واحد واژگانی لمسکردن
5ـ6. چندمعنایی فعل «وارد شدن»
برای این فعل در فرهنگ بزرگ سخن (انوری، 1381) 8 معنی ذکر شده است:
قالب معنایی 1 (نمونۀ اعلا): بهـدرونـجاییـآمدن:
تعریف: محرک به مقصد راه پیدا میکند.
عناصرقالبی برجسته: محرک/ مقصد
معنی 1. داخل شدن، به درون جایی آمدن: علما... به این عنوان که میخواهند از حرکت شاه جلوگیری کنند، وارد عمارت شدند./ معنی 2. آورده شدن چیزی به جایی، بویژه کالا از خارج به داخل کشور: مقدار زیادی برنج به مملکت وارد شد./ معنی 3. رسیدن کسی به جایی و اقامت کردن در آن جا؛ رسیدن: با اهنوتلپ وارد شدند و در خانهای منزل گرفتند./ معنی 8. فرود آمدن: ضربهای به دستم وارد شد.
علت قرارگیری این معانی در قالب معنایی نمونۀ اعلا، روشن است. وجه اشتراک تمام این معانی، این است که یک محرک ملموس، در یک مسیر ملموس حرکت کرده و نهایتاً وارد مقصد (زمینه) شده است. تمام این معانی، قابلیت القاکردن قالب معنایی اصلی را به ذهن گویشوران زبان دارند.
قالب معنایی 2. گفتهـشدن:
معنی 5. نسبت دادهشدن: همیشه این تهمت برایشان وارد شد که نظم اجتماع را بر هم میزنند./ معنی 6. گفتهشدن؛ نقلقولشدن: در این زمینه روایات زیادی وارد شده است./ معنی 7. گفتن مطلبی؛ دادن توضیحی: معروفیت او مرا بینیاز میکند که در این باب وارد شوم.
ارتباط بسیار نزدیکی را میتوان میان قالب معنایی 1 و 2 ملاحظه نمود. به این صورت که در معانی مربوط به قالب معنایی2، عمل «داخل جایی شدن» بهوقوع پیوسته، با این تفاوت که محرک پدیدهای انتزاعی است، مانند ناسزا، روایت، مطلب و ...) که وارد مقصدی انتزاعی (شخصیت فرد، حوزه و ...) شده است. این همان چیزی است که وقتی در دادگاه، فرد معترض به حکم قاضی اعتراض خود را بیان میکند، قاضی پاسخ میدهد «اعتراض، وارد نیست». منظور این است که شاکی اجازۀ بیان (ورود) کلام اعتراضآمیز را در مکانِ دادگاه ندارد. لذا ازآنجا که قالب گفتهـشدن اغلب دررابطه با «کلام» بهکار میرود و مقصد آن کلام، در حالت غیرملموس، یک حوزۀ انتزاعی است، رابطۀ دو قالب معنایی 1 و 2 را میتوان از طریق استعارۀ دوگانۀ «کلام، محرک ملموس است» و «حوزه مقصد است» تبیین نمود. همچنین، کاربرد «واردشدن» بهجای «گفتهشدن» در این بافت، به دلیل مشابهت شناختی این دو فعل با هم بوده که ما آن را تحتعنوان مجاز به علاقۀ مشابهت میشناسیم و این مشابهت را میان عناصر قالبی برجستۀ این دو قالب معنایی قائل هستیم.
قالب معنایی 3. آگاهیـیافتن:
معنی 4. آگاهی و تجربه بهدستآوردن: کمکم در کارش وارد شد و به مرحلۀ استادی رسید.
در این قالب معنایی، شناختگر درنتیجۀ ارتباط نزدیک و پیوستهای که طی مدت زمان نسبتاً زیادی، با موضوع یا حوزهای خاص دارد، تجربه و مهارتهای لازم را کسب کرده و از سطح آگاهی مناسبی در آن برخوردار میشود. حتی در حوزههای انتزاعی، مانند جملۀ «تو دیگه به رسم و رسوم ما واردی»، لازمۀ این که شخص نسبت به این رسم و رسوم، به آگاهیای از این نوع برسد، این است که در مجاورت و تماس طولانی مدت با قومی خاص بوده باشد. دررابطه با نحوۀ اشتقاق این معنی از قالب نمونۀ اعلا، میتوان شناختگر را به مثابة محرکی درنظر گرفت که از طریق ورود و اتصال به حوزهای خاص به مثابه مقصد، کسب آگاهی میکند. چنین چیزی را از جملات زیر نیز میتوان فهمید:
علی (محرک) وارد اتاق (مقصد) شد.
علی (شناختگر) در کار تراشکاری (موضوع) بسیار وارد شده است.
لذا رابطه میان این دو قالب معنایی را میتوان از طریق نگاشتهای استعاری «آگاهییافتن واردشدن است»، «شناختگر محرک است» و «موضوع مقصد است» تبیین نمود. بهعلاوه ازآنجاکه ورود پیدا کردن مستقیم یا غیرمستقیم به مکانی، میتواند منجر به آگاهشدن از مسائلی که در آن مکان درجریان است، بشود، لذا میتوان گفت حوزۀ مبدأ «واردشدن»، مسبّب حوزۀ مقصد
«آگاهییافتن» است و آنرا ممکن میسازد. با این توضیحات، میتوان میان این دو قالب معنایی، به مجاز مفهومی از نوع علاقۀ سببیّت قائل شد. بهعلاوه، اشتقاق قالب معنایی آگاهییافتن از قالب نمونۀ اعلا و نیز توارث آن از قالب «ادراکی» در این معنی را، میتوان ازطریق ارتباط با قالب «ارتباطـنزدیک» بهشکل زیر نشان داد:
شکل (14): اشتقاق قالب آگاهیـیافتن از قالب بهـدرونـجاییـآمدن، توارث از قالب ادراکی و ارتباط با قالب ارتباطـنزدیک در فعل واردشدن
جدول (6): ارتباط میان قالبهای معنایی فعل «واردشدن»/ قالب اصلی: به درون جایی آمدن
قالب معنایی |
اشتقاق یافته از قالبِ |
واسطۀ اشتقاق |
متوارث از |
واسطۀ توارث |
گفتهـشدن |
اصلی |
استعاره، مجاز به علاقۀ مشابهت و مطابقت عناصر قالبی برجسته |
|
|
آگاهیـیافتن |
اصلی |
استعاره، مجاز به علاقۀ سببیّت، قالب «ارتباط_عمیق» و مطابقت عناصر قالبی برجسته |
قالب ادراکی |
قالب ارتباط_نزدیک |
شکل (15): شبکه شعاعی واحد واژگانی واردشدن
6. بحث و نتیجهگیری
در این پژوهش چند مورد از افعال چندمعنای فارسی را که یکی از معانی تمام آنها آگاهی یافتن بود، تحلیل کردیم تا ببینیم که اگر میان معانی مختلف این افعال چندمعنا رابطهای وجود دارد، چگونه میتوان این ارتباط را در شبکۀ قالبی زبان فارسی و مشخصاً در قالب معنایی آگاهیـیافتن تبیین نمود تا به چگونگی ارتباط میان قالبهای معنایی مختلف این افعال و نیز نحوۀ بسط و اشتقاق معانی مختلف یک واحد واژگانی چندمعنا از معنی اصلی و سازوکارهای حاکم بر این فرایند، پی ببریم. ملاحظه کردیم که قرارگیری یک واحد واژگانی در قالبهای معنایی مختلف و درعینحال مرتبط به هم، منجر به ایجاد پدیده چندمعنایی در شبکۀ قالبی میشود. درواقع، هر کدام از معانی مختلف یک واژه چندمعنا در این شبکه، قابلیت قرارگیری در قالبهای معنایی دیگر را دارند و خود میتوانند معنای اولیه، برای چند مفهوم و قالب معنایی دیگر شوند. قالبهایی که به ظاهر هیچ ارتباط معنایی با هم ندارند و فاصلۀ معنایی زیادی میان آنها حاکم است، اما در سطحی از معنا (مانند مطابقتشناختی عناصر قالبی برجسته) به نوعی از یکسانی یا تشابه معنایی میرسند و ارتباط میان معانی و قالبهای مختلف و بهظاهر متفاوت این افعال چندمعنا که منجر به ایجاد روابط بسیار پیچیدهای در این شبکۀ واژگانی میشود، تنها از طریق راهکارهای مطرح در معنیشناسی شناختی قابل تبیین است. ملاحظه کردیم که محصول اثرگذاری استعاره و مجاز بر روی قالبهای معنایی، روابط قالببهقالبی است که میان معانی مختلف افعال چندمعنا وجود دارد و این ارتباط منجر به ترسیم شبکۀ شعاعی برای این مفاهیم مختلف شد. شبکهای که معنای روشن و اولیۀ فعل (نمونۀ اعلا) را در مرکزیت مجموعه قرار داده و مابقی مفاهیم (معانی حاشیهای) مرتبط به لحاظ شناختی را مانند شعاعهای یک دایره، حول این معنا جایگذاری میکند. البته در این پژوهش محدودیتهایی نیز وجود داشت. در بحث یافتن قالبهای معنایی مختلف افعال چندمعنا که نیاز به استفاده از قالبهای ارتباط دهنده داشتیم و به روابط قالببهقالب میرسیدیم، از آنجا که اولاً بسیاری از این روابط، دارای معانی استعاری هستند و صرفاً با پسزمینههای ذهنی و تجربیات گویشوران هر زبان خاص مطابقت دارند و انتظارِ معادلسازی میان دو زبان متفاوت، در رابطه با معانی ثانویه یا غیرحقیقی واژهها، منطقی نمینماید و ثانیاً این روابط در اکثر قالبهای شبکۀ قالبی انگلیسی (فریمنت) از جامعیت اندکی برخوردارند، بنابراین، یافتن قالبهای شناختیِ ارتباط دهنده، از دشواریهای پژوهش بود. لذا در طی این تحلیلها متوجه شدیم بیشترین تفاوتی که شبکههای واژگانی دو زبان میتوانند با هم داشته باشند، مربوط به بخش «روابط قالببهقالب» است. نکتۀ پایانی اینکه پژوهشهایی از این دست را میتوان از منظر طرحوارههای تصوری نیز مورد بحث و بررسی قرار داد.
[1] . Becoming-aware
[2]. Taylor
[3]. Conceptual metaphor
[4]. Concrete domain
[5]. Abstract domain
[6]. Langacker
[7]. Frecuency
[8]. Categorizing relationships
[9]. Ruhl
[10] . Huffman
[11] .cognitive semantics
[12]. Lakoff
[13]. Fodor
[14]. Chomsky
[15]. Frame Semantics
[16]. FrameNet
[17]. On-line
[19]. Frame
[20]. Background knowledge
[21]. Foregrounding
[22]. Becoming-aware
[23]. Cognizer
[24]. Phenomenon
[25]. Topic
[26]. Perception
[28]. frame-to-frame Relations
[29]. parent frame
[30]. child frame
[31] .polysemy
[32]. semantic network
[33]. metaphor
[34]. Metonymy
[35]. Radial categories
[36]. Prototype
[37] . Dirven
[38]. Verspoor
[39]. Surrounding
[40]. Perception
[41]. Filling
[42]. Placing
[43]. agent
[44]. theme
[45]. cause
[46]. transitive-action
[47]. tasting
[48]. predicting
[49]. stimulate-emotion