Document Type : Research Paper

Author

Assistant Professor of Linguistics, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran:

Abstract

The issue of noun’s I’rāb has been discussed as case in linguistic theories, and its different patterns and markers have been investigated in the languages of the world. The present study aimed at investigating the systematic patterns of case-marking and their grammatical behavior in Classical and Standard Arabic based on linguistic theories within a typological perspective. Relying on structural and formal criteria (considering the final form of the words), two general patterns in Arabic case-marking are distinguished: a) nouns lacking a number suffix (i.e. single nouns and broken-plurals) make a three-way distinction of case (nominative vs. accusative vs. genitive); and b) nouns having a number suffix (i.e. duals, masculine sound-plurals, and feminine plurals) make a two-way distinction (nominative vs. oblique). The present study seeks to show dominant as well as exceptional patterns in a theory-oriented approach, and at some points, criticizes the Arabic traditional grammars for their analyses, presenting some questions for further analysis in future.

Keywords

«حالت اسم» اصطلاحی است که در نظریه­های زبان­شناسی برای توصیف تغییرات صورت اسم در ارتباط با نقش دستوری آن به­کار می­رود. به بیان دیگر، در بعضی زبان‌ها اسم با توجه به نقش دستوری­اش در جمله، نشانه­های خاصی دریافت می‌کند یا تمامی صورت اسم (معمولاً ضمیر)، متناسب با نقش دستوری­اش تغییر می‌کند. در منابع زبان‌شناسی در ایران، «حالت» اصطلاح جاافتاده­ای برای این مفهوم است و بر سر کاربرد آن اتفاق نظر وجود دارد. در دستورهای زبان عربی معمولاً اصطلاح «حالة» به­معنای «معرب یا مبنی بودن» (قابلیت پذیرش اعراب رفع/نصب/جرّ یا عدم­قابلیت پذیرش آن و تغییرناپذیربودنِ آوای پایانی کلمه) به­کار می‌رود و درواقع، کاربردی عام­تر از مفهوم مورد بحث دارد (نک. الدیباجى، 1377: 259-260؛ الراجحى، 1434ق: 40-41). اصطلاح زبان­شناختی «حالت» دقیقاً با اصطلاح «إعراب» در کتب نحو عربی منطبق است: «اعراب، نشانه­ای است که در پایان کلمه قرار می‌گیرد و جایگاهش را در جمله معین می‌کند؛ یعنی نقش آن را در جمله معین می‌کند» (الراجحى، 1434ق: 42).

مقالۀ حاضر حوزۀ بررسی خود را به اسم‌ها در زبان عربی محدود کرده و اظهارنظری درمورد اعراب فعل نکرده­است (و نوعاً نیز حالت، پدیده­ای است که در مورد اسم مطرح است، نه فعل). از سوی دیگر، حالت ضمایر نیز در عربی قابل بررسی است، ولی به دلیل پیچیدگی­هایی که این بحث به همراه دارد، در این پژوهش از حوزۀ بررسی کنار گذاشته شده ­است. همچنین، این مقاله وارد بحث «عامل اِعراب» (اعطاکنندۀ حالت در نظریۀ چامسکی) نشده­ است. درخصوص حالت اسم نیز رویکرد روش‌شناختی مقاله، این است که به پیروی از رده­شناسان زبان که به مقایسه و طبقه­بندی شباهت‌ها و تفاوت­های زبان‌ها بر اساس داده­های واقعی و گردآوری­شده می‌پردازند، مفهوم «حالت» را فقط به مواردی اطلاق کرده که تظاهر عینی و صوری دارد، یعنی نشانه­ای صوری برای آن ظاهر شده ­است و از ورود به تعاریف انتزاعی حالت که در رویکرد چامسکی و پیروانش معمول است، پرهیز کرده­است. به بیان دقیق­تر، این مقاله صرفاً با تکیه بر شواهد صوری و ساختاری تدوین شده ‌است و از هرگونه انتزاع­گرایی و بازسازی ساختاری و معنایی خودداری شده و در دسته­بندی‌ها منحصراً به نشانه­های آشکار حالت توجه شده­ است. همچنین، لابه­لای تحلیل­های ارائه­شده در متن مقاله، انتزاع­گرایی­های بعضاً موجود در کتب دستورزبان عربی نیز مورد انتقاد قرار گرفته ­است.

گونه­ای از زبان عربی که در منابع صرف­ونحو مدنظر قرار گرفته، ترکیبی از عربی قدیم و عربی فصیح است. عربی قدیم که در منابع زبان‌شناسی، عربی کلاسیک نیز نامیده می‌شود، گونه­ای است که در قرآن و متون شعر و نثر قدیم دیده می‌شود و عربی فصیح که در اصطلاح جامعه­شناسی زبان، عربی معیار (استاندارد) نام دارد، گونه­ای است که در موقعیت­های رسمی (رسانه، آموزش و...) استفاده می‌شود. این دو گونه از لحاظ قواعد صرفی و نحوی (خصوصاً بحث حالت اسم) تفاوت چندانی ندارند و در مقالۀ حاضر نیز در چهارچوب صرف­ونحو عربی، همین دو گونه مدنظر بوده ­است. بررسی سرنوشت نظام حالت در مسیر تحول عربی قدیم به گونه­های گفتاری امروز (لهجه­های محلی) مجال مستقلی می‌طلبد.

مخاطب این مقاله خواننده­ای آشنا با مباحث و اصطلاحات صرف­ونحو عربی درنظر گرفته شده‌است و به همین دلیل معمولاً از ارائۀ تعریف و مثال برای اصطلاحات رایج در منابع مذکور خودداری شده و مثال­های موجود نیز به فارسی ترجمه نشده­اند. درمجموع، مقالۀ حاضر تلاشی است برای ارائۀ تصویری کلی از یکی از ویژگی­های دستوریِ زبان عربی در چهارچوب تعاریف و دسته­بندی­های عمومی که در نظریه­های زبان­شناسی برای توصیف و تحلیل رفتارهای زبان­های جهان شکل گرفته­اند. درواقع، تعاریف و اصطلاحاتی که در این مقاله ارائه شده، عمدتاً در نظریه­های مختلف زبان­شناسی (ازجمله نظریۀ زایشی چامسکی،
رده­شناسی زبان، و نظریه­های ساختواژی) و نیز دستورهای سنتی غربی، مشترک و مورد اتفاق­نظر است. درعین­حال، مقاله می‌کوشد ضمن دسته­بندی مجدد بحث «اعراب» در عربی، نشان دهد که چنین رفتارهایی در دیگر زبان‌ها هم کم­وبیش دیده می‌شود و بررسی ویژگی­های هر زبان با توجه به ویژگی­های مشابه در سایر زبان­های بشری منجر به شکل­گیری تحلیل­های دقیق­تر و درک عمیق­تری از مسائلِ مورد بحث خواهد شد. به بیان فنی­تر، حاصل مباحث مقاله، معرفی رده­ای است که زبان عربی از لحاظ نظام حالت اسم (الگوهای منظمِ حاکم بر حالت اسم) به آن تعلق دارد. در هریک از ویژگی­های اصلی و فرعیِ این رده، زبان عربی با زبان­های دیگری (گاه خویشاوند و گاه غیرخویشاوند) هم­رده است و در مقاله بعضاً از این زبان­های هم­ردۀ عربی نام برده شده و به وجوه اشتراک آن­ها با عربی اشاره شده‌است. همچنین، در مواردی که الگوهای حالت­نمایی موازی (رقیب) در
بخش­هایی از زبان عربی دیده می­شود، اشاراتی به دلایل تاریخی این تعدد الگو شده‌است و نگارنده صرفاً به طرح مسأله بسنده کرده‌است.

2. پدیدۀ حالت­نمایی در زبان­های جهان

حالت یا «حالت­نمایی»[1] به­کارگیری منظم و قاعده­مندِ نشانه­هایی خاص برای نشان­دادن رابطۀ بین عناصر وابسته و هسته‌هایشان در سطح گروه[2] یا جمله است. شواهد چنین پدیده­ای را به حداقل سه دستۀ عمده می­توان تقسیم کرد: 1) در سطح گروه اسمی، رابطۀ بین مضاف­الیه (به­عنوان وابسته) با مضاف (به­عنوان هسته)؛ 2) در سطح گروه حرف­اضافه، رابطۀ بین متمم اسمی (به­عنوان وابسته) با حرف­اضافه (به­عنوان هسته)؛ و 3) در سطح جمله، رابطۀ بین فاعل و مفعول­های مستقیم و غیرمستقیم (به­عنوان وابسته) با فعل (به­عنوان هسته). به بیان ساده­تر، حالت را می­توان «رابطۀ میان هسته و وابسته» تعریف کرد و نشانۀ حالت اصولاً برروی وابسته ظاهر می­شود تا وجود رابطه بین این عنصر با هستۀ خودش را نشان دهد. درواقع، زبان­هایی که در آن­ها نشانه­هایی برای بیان این رابطه وجود دارد، زبان‌های دارای حالت نامیده می­شوند. در چنین زبان­هایی، حالت به یک مقولۀ دستوری تبدیل شده ‌است؛ به این معنا که دستور آن زبان برای بیان حالت، نشانه‌ای دستوری درنظر گرفته ‌است. نمونه­گیری‌های آماری در پژوهش­های نوعاً رده­شناختی نشان می­دهد که در بیشترِ زبان­های جهان، مقولۀ حالت به‌صورت محدود یا گسترده وجود دارد. مثلاً در پژوهش درایر[3] (2013) از 1031 زبانِ مورد بررسی، 652 زبان (%2/63) و در پژوهش ایگه­سن[4] (2013) از 261 زبانِ مورد بررسی، 161 زبان (%7/61) دارای حالت بودند. زبان­های فاقد مقولۀ دستوری‌شدۀ حالت از سازوکارهای دیگری مانند مطابقۀ فعل با فاعل (و/یا مفعول) و نیز توالی ثابت کلمات (وجود ترتیب ثابت برای فاعل و مفعول‌های جمله) استفاده می­کنند.

درمجموع، حالت­نمایی، یک مقولۀ دستوریِ متعلق به اسم یا به تعبیر دقیق­تر، متعلق به کل گروه اسمی (شامل اسم و وابسته‌های پیشین و پسین­اش) است و به ضمیر (به­عنوان جانشین اسم) نیز تعلق می­گیرد. همچنین، حالت می­تواند از طریق مطابقه[5] به حروف تعریف و صفت‌ها نیز تسری یابد (Blake, 2004: 7). درواقع، نشانۀ حالت می­تواند همراه اسم بیاید، یا با حرف تعریف یا صفت هم تکرار شود و یا فقط با حرف تعریف بیان شود (و دیگر همراه اسم نیاید). درعین­حال، جایگاه و نحوۀ ظهور نشانۀ حالت در گروه اسمی در هر زبانی از الگویی ثابت پیروی می­کند (برای شواهد این الگوها در زبان­های جهان، نک. Tallerman, 2015: 132-141).

معمول­ترین نشانۀ حالت در زبان­های جهان، با فاصلۀ آماریِ بسیار زیاد، پسوند است. در پژوهش درایر (2013) از 652 زبانِ دارای حالت، 452 زبان از پسوند و فقط 38 زبان از پیشوند استفاده می­کردند (دومین ابزار معمولِ زبان­ها برای حالت، واژه­بست[6] است: 147 زبان در پژوهش درایر). همچنین، در بعضی زبان­ها نمی­توان پسوند حالت را از اسم تفکیک کرد و کل صورت کلمه بیانگر حالت نیز است (Blake, 2004: 2-3). چنین وضعیتی گاهی در ضمایر مشاهده می­شود. درمجموع، حالت­نمایی ضمایر پیچیدگی‌های بیشتری دارد و در بعضی زبان­ها نشانه‌های حالت فقط همراه ضمایر می­آیند (Butt, 2006: 112-118).

2ـ1. انواع حالت

در این بخش، پرکاربردترین حالت‌ها در زبان­های جهان (فاعلی[7]، مفعولی[8]، مضاف­الیهی[9]، و بهره­ور/برایی[10]) و تعداد اعضای نظام‌های حالت و سلسله‌مراتبِ حاکم بر شکل­گیری آن­ها معرفی می­شود. در بعضی نظریه­ها (ازجمله نظریۀ چامسکی) در یک دسته­بندی کلی، حالت­های فاعلی و مفعولی را حالت ساختاری[11] یا دستوری می­نامند و حالت­های مضاف­الیهی و بهره­ور/برایی را حالت ذاتی[12] یا معنایی (Baker, 2015؛ Butt, 2006). دستۀ اول تحت رابطۀ ساختاری میان اعطاء‌کنندۀ حالت (هسته) و دریافت­کنندۀ حالت (وابسته) تعریف می­شود؛ دستۀ دوم تحت رابطۀ معنایی میان آن­ها. این دسته­بندی در مقالۀ حاضر پیگیری نشده‌است.

نخستین حالتِ پرکاربرد، فاعلی است. این حالت به اسم‌هایی تعلق می­گیرد که در جایگاه فاعل/نهاد جمله قرار دارند و محمولِ آن جمله، خبری را در مورد آن­ها بیان می­کند (برای تعریف «محمول»، نک. بخش 4ـ1ـ1ـ2 از مقالۀ حاضر). همچنین اسم‌هایی که خودشان نقش محمول را در جمله ایفا می­کنند و خبری را به فاعل/نهاد نسبت می­دهند، حالت فاعلی می­گیرند (Blake, 2004: 5). حالت فاعلی در زبان­های جهان معمولاً نشانه‌ای ندارد: غیاب نشانۀ حالت (نشانۀ صفر در تقابل با حالت‌های دارای نشانه) بیانگر حالت فاعلی است. دومین حالتِ پرکاربرد، حالت مفعولیاست که به مفعول مستقیم و غیرمستقیم و در بعضی زبان­ها متمم حرف‌اضافه اختصاص دارد. در بعضی زبان­ها قیدهای بیانگر فاصله، دیرِش (مدت­زمان وقوع فعل) و رفتار (نحوۀ وقوع فعل) نیز حالت مفعولی می­گیرند (Kittilä and Malchukov, 2008: 553). سومین حالت پرکاربرد، حالت مضاف‌الیهی است که متعلق به اسم‌های وابسته به اسم‌های دیگر است و نمونۀ اصلی آن، مالک در یک گروه اسمیِ بیانگر مالکیت است (اسمِ تحت تملک، همان مضاف است). در بعضی زبان­ها متمم حرف‌اضافه نیز حالت مضاف‌الیهی می­گیرد (Lander, 2008: 589). حالت بهره­ور/برایی (چهارمین حالت پرکاربرد) نیز عمدتاً به مفعول غیرمستقیم تعلق دارد (Blake, 2004: 143-144). این حالت‌ها
سلسله­مراتبی را تشکیل می­دهند که صورت ساده­سازی­شدۀ آن (برحسب نیاز مباحث مقالۀ حاضر) در (1) آمده‌ است (برای صورت کامل آن، نک. Blake, 2004: 156):

(1)     فاعلی > مفعولی > مضاف‌الیهی > بهره­ور > سایر حالت‌ها

سلسله­مراتب فوق به این معناست که در هر زبانی وجود هریک از حالت‌ها مستلزم وجود حالت‌های بالاتر (در سلسله‌مراتب) در همان زبان است. مثلاً اگر در زبانی حالت بهره­ور وجود داشته باشد، الزاماً حالت‌های بالاتر (فاعلی، مفعولی و مضاف‌الیهی) نیز در آن زبان وجود دارد.

اصولاً تعداد نشانه‌های حالت در هر زبان، مبنای شمارش حالت‌های موجود در آن زبان قرار می­گیرد (با احتساب نشانۀ صفر برای حالت فاعلی). زبان­های دارای حالت، حداقل دو حالت دارند: حالت فاعلی و حالت غیرفاعلی[13]. در چنین
زبان­هایی حالت غیرفاعلی، تمام رابطه‌های دستوری غیر از فاعل (شامل مفعول مستقیم و غیرمستقیم، متمم حرف‌اضافه و...) را پوشش می­دهد. زبان­های دارای دو یا سه حالت را می­توان دارای نظام حالت کوچک/محدود نامید؛ زبان­های دارای چهار یا پنج حالت، نظام حالت متوسط دارند؛ زبان­های دارای شش یا هفت حالت دارای نظام حالت گسترده هستند؛ و زبان­های دارای هشت یا نه حالت، و زبان­های دارای ده حالت یا بیشتر، به­ترتیب، نظام حالت بسیار گسترده و نظام حالت فوق­العاده گسترده دارند (Velupillai, 2012: 176-177؛ برای مشاهدۀ فراوانی آماری و توزیع جغرافیاییِ این نظام‌ها در یک نمونه­گیری، نک. Iggesen, 2013).

3. پیشینۀ بحث در صرف‌ونحو عربی

در دستورهای زبان عربی (صرف‌ونحو) بحث حالت اسم در بخش نحو تحت عنوان «اِعراب اسم» مطرح شده ‌است. سابقۀ طرح این بحث در زبان عربی به نخستین دستور مکتوب عربی که به دست ما رسیده ‌است، یعنی الکتاب سیبویه (قرن دوم هجری) بازمی­گردد. وی در توضیح پدیدۀ حالت­نمایی از اصطلاح «عمل» استفاده کرده و معتقد است که افعال، بعضی حروف و بعضی اسم‌ها «عامل» هستند و بر «معمولِ» خود تأثیر می­گذارند. این تأثیرگذاری به­صورت نشانه‌هایی در انتهای معمول ظاهر می­شود که سیبویه این نشانه‌ها را «حرف­الإعراب» نامیده و شامل رفع، نصب و جر است (سیبویه، 1410ق: 9-14). ازسوی دیگر، بحث عمل و حروف اعراب به همین صورت درمورد فعل نیز مطرح شده‌است (شامل رفع، نصب و جزم) که خارج از چهارچوب مقالۀ حاضر قرار می­گیرد.

سنتی که سیبویه هزارودویست سال پیش پایه­گذاری کرد، در قرن‌های بعد نیز تداوم یافت. دستورهای زبان عربی که محصول این سنت دیرپای هستند، درمجموع، توصیف‌های خوب و کارآمدی برای الگوهای اعراب و نشانه‌های آن و رفتارهای استثنایی اسم‌ها به­شمار می­روند. بااین­حال، دست­کم سه نکتۀ انتقادی را می­توان درمورد این منابع دستوری مطرح کرد: 1) این دستورها تنها به توصیف رفتارهای زبانی پرداخته‌اند و نوعاً وارد بحث علت­یابی برای این رفتارها نشده‌اند؛ 2) توصیف‌های مذکور، رفتارهای زبان عربی را مستقلاً درنظر می­گیرند و برقراری رابطه بین ویژگی‌های زبان عربی و ویژگی‌های مرتبط در سایر زبان­ها و بحث شباهت‌ها و تفاوت‌های موجود بین زبان­های مختلف جهان را به­هیچ­وجه مدنظر ندارند؛ 3) مفاهیم و مباحثی که پایه­گذاران نحو عربی، مانند سیبویه ارائه کرده‌اند، کم­وبیش در صرف­ونحوهای امروزی نیز مطرح است و در طول قرن‌ها شاهد کمترین تغییرات بوده‌است تا آنجا­که بعضاً (هرچند شاید اغراق­آمیز) ادعا شده ‌است که «کل سنت زبان­شناسی در عربی، چیزی جز انبوهی از شرح و تفسیر بر الکتاب سیبویه نیست» (ورستیگ، 1391: 51).

4. حالت‌نمایی در زبان عربی

براساس مباحث بخش (2-1) و سلسله­مراتب (1)، دو الگوی حالت‌نمایی را
می­توان در نظام حالت زبان عربی مشاهده کرد: یک نظام سه­عضوی (شامل حالت‌های فاعلی، مفعولی و مضاف‌الیهی) و یک نظام دوعضوی (شامل حالت‌های فاعلی و غیرفاعلی). این دو نظام به­ترتیب در بخش‌های (4ـ1) و (4ـ2) معرفی خواهندشد.

4ـ1. نظام سه­عضوی

در عربی، اسم‌های مفرد و اسم‌های جمع مکسر در چهارچوب یک نظامِ دارای سه حالتِ متمایز در جمله حضور می­یابند. این سه حالت متمایز که هرکدام نشانۀ خاص خود را دارند، عبارت­اند از: حالت فاعلی با نشانۀ [-u] (بخش4ـ1ـ1)، حالت مفعولی با نشانۀ [-æ] (بخش4ـ1ـ2) و حالت مضاف‌الیهی با نشانۀ [-i] (بخش4ـ1ـ3). وجه اشتراک دو گروه مذکور (مفرد و جمع مکسر) این است که هیچ­کدام پسوندِ شمار (نشان­دهندۀ تعداد) ندارند و آخرین آوای کلمه متعلق به خود اسم است. درواقع، در این دو دسته اسم، پسوند حالت که یک واکه/مصوت است، مستقیماً به آخرین آوای اسم که یک همخوان/صامت است، متصل
می­گردد. البته، طبقه‌ای از اسم‌ها در عربی وجود دارد که «غیرمنصرف» نامیده می­شود و رفتاری استثنایی درقبال نشانه‌های حالت و نکره دارد. در بخش (4ـ1ـ3) ویژگی‌های این اسم‌ها معرفی خواهدشد. همچنین، طبقۀ کوچکی از اسم­ها به نام «اسماء خمسه» (شامل أب، أخ، ذو، ...) اگر اسم یا ضمیری را به­عنوان مضاف­الیه بگیرند، نشانۀ حالتشان به­صورت واکۀ کشیده ظاهر می­شود (واکۀ کوتاه «اِشباع می‌گردد»): [-u:] برای حالت فاعلی، [-æ:] برای حالت مفعولی، و [-i:] برای حالت مضاف‌الیهی.

4ـ1ـ1. حالت فاعلی

در ردۀ زبان­های فاعلی ـ مفعولی (که نشانه­گذاری و ویژگی‌های صرفی و نحویِ فاعلِ فعل‌های لازم و متعدی در تقابل با مفعول قرار می­گیرد)[14] معمولاً حالت فاعلی نشانه‌ای ندارد و غیاب نشانه، در تقابل با حضور نشانۀ حالت مفعولی قرار دارد. بااین­حال، در طیف محدودی از زبان­های این رده، حالت فاعلی نیز دارای نشانه است: در بعضی از این زبان­ها حالت مفعولی، نشانه‌ای ندارد، و در بعضی حالت فاعلی و مفعولی هر دو دارای نشانه‌اند (برای مطالعۀ ویژگی‌های زبان­های دارای حالت فاعلیِ نشانه­دار، نک. König, 2008). زبان عربی جزء زبان‏هایی است که حالت فاعلی و مفعولی هر دو دارای نشانه هستند: پسوندهای [-u] و [-æ] به­ترتیب، نشانۀ حالت فاعلی و مفعولی­اند. در دستور‌های عربی، اسم‌های دارای حالت فاعلی «مرفوع» نامیده می­شوند. بخش‌های زیر، تلاشی برای طبقه­بندی مرفوعات است، به­گونه‌ای که هم تمامی نمونه‌های آن را شامل شود و هم نگاه تعمیم­گرایانۀ نظریه‌های زبان­شناسی لحاظ گردد.

4ـ1ـ1ـ1. فاعل (در مفهوم وسیع)

اولین دسته‌ای که در این بخش باید مطرح کرد، «فاعل» در اصطلاح دستورهای زبان عربی است: اسمی که به آن اسناد داده می­شود و پس از فعل تامِّ معلوم می­آید (الشرتونى، 1429ق، ج4: 41؛ الدیباجى، 1377: 351). صرف­نظر از بحث ضمایر (که خارج از قلمرو مقالۀ حاضر است) و فاعل‌های تقدیری (که در بخش 5 به آن­ها خواهیم پرداخت)، فاعل‌های مفرد و جمع مکسر همواره پسوند حالت فاعلی می­گیرند و اگر اسم نکره باشد، پسوند نکرۀ [-n] پس از پسوند حالت می­آید. همچنین برخی اسم‌های مشتق از فعل (شامل مصدر، اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبّهه و اسم تفضیل) می­توانند فاعل بگیرند (الدیباجى، 1377: 504-508).

دومین دسته از اسم‌های دارای حالت فاعلی، «نائب فاعل» است. این اسم‌ها نیز پس از فعل می­آیند و در محل دریافتِ اِسناد[15] واقع­اند. تنها تفاوتی که با دستۀ اول دارند، نوع مشارکت­شان در انجام فعل است: فاعل فعل معلوم، انجام­دهندۀ عمل یا دارندۀ ویژگی­ای است، ولی نائب فاعل در فعل مجهول، پذیرندۀ عمل است. دستورهای مدوّنِ بسیاری از زبان­ها (ازجمله فارسی و انگلیسی) از این تفاوت معنایی صرف­نظر کرده­اند و با تکیه بر شباهت ساختاری و نقشی، هردو دستۀ فوق را فاعل نامیده‌اند.

دستۀ سوم، «مبتدا» است که همچنان در محل اسناد است، ولی جایگاه ساختاری­اش در ابتدای جمله است. این اسم‌ها نیز در بسیاری از دستورزبان­ها فاعل نامیده می­شوند.

(2) العلمُ مفیدٌ. / العلمُ یُرقّى الأممَ.   (الشرتونى، 1429ق، ج4: 59 و70).

سه دستۀ دیگر از اسم‌ها را نیز دراینجا باید نام برد که همچنان به آن­ها اسناد ­می‌شود و حالت فاعلی دارند: اسم افعال ناقصه (کان، لیس، صار، ...)، اسم افعال مقاربه (کاد، عسی، جعل، أخذ، ...) و اسم حروف شبیه لیس (الحروف العامله عمل لیس: إن، ما، لا، لات). دستۀ اول و دوم، شبیه فاعل (دراصطلاح دستورهای عربی) عمل می‌کنند و دستۀ سوم، شبیه مبتدا. پیشینۀ قراردادن فاعل، مبتدا و اسم افعال ناقصه در یک دستۀ واحد، به­گفتۀ خرمی (1393: 99) به ابداعات ابراهیم مصطفی در کتاب إحیاءالنحو (1937) بازمی­گردد. وی این سه نوع اسم را همراه اسم حروف مشبهه بالفعل (از منصوبات) در یک باب واحد به نام «موضوع» قرار داده ­بود.

4ـ1ـ1ـ2. خبر (محمول)

در منطق، کلمه یا گروهی از کلمات که نقش اسناددهی (نسبت دادن) را برعهده دارند و خبری را درمورد کسی یا چیزی بیان می‌کنند، محمول نامیده می‌شود. براساس این تعریف، افعال در جملات مختلف، محمول هستند. همچنین اسم و صفت می‌توانند نقش محمول را ایفا کنند (خبری را درمورد کسی یا چیزی بیان کنند) و حالت بگیرند. در عربی، این محمول‌ها ازلحاظ حالت‌نمایی به دو گروه تقسیم می‌شوند: 1) خبر در جملۀ اسمیه، خبر حروف مشبّهه بالفعل (إنّ، أنّ، لکنّ، ...) و خبر لای نفی جنس، حالت فاعلی می‌گیرند؛ 2) خبر افعال ناقصه و خبر حروف شبیه لیس حالت مفعولی می‌گیرند. درمجموع، تفکیک و تمایزگذاری بین انواع مختلف محمول اسمی ازلحاظ نشانۀ حالت، بحثی است که در بعضی زبان­ها (ازجمله روسی و فنلاندی) بررسی شده‌است (Wetzer, 1996; Roy, 2013) و در عربی نیز علل دستوری و منشأ تاریخی این تفکیک نیازمند بررسی بیشتر در مطالعات آتی ضمن توجه به رفتارهای مشابه در زبان­های جهان است. درواقع، پرسشی که قابل طرح است، این است که علت این رفتار دوگانۀ زبان با محمول­های غیرفعلی چیست؟ آیا خبرهای گروه (2)، رفتاری شبیه مفعولٌ­به در پیش گرفته­اند؟ در بخش (4ـ1ـ2ـ3) مجدداً به این سؤال بازخواهیم­ گشت. درهرحال، جملات (3) نمونه‌هایی از محمول اسمی و صفتی در حالت فاعلی­اند و جملات (4) نمونه­هایی از همین نوع محمول­ها در حالت مفعولی:

(3) العفافُ زینةُ الفقرِ. / إنسانُ خیرٌ مِن بهیمةِ. (الشرتونى، 1429ق، ج4: 62 و 61).

(4) کونوا حجارةً أو حدیداً. / أصبحتْ النتیجةُ حسنةً  (الدیباجى، 1377: 323 و 326).

4ـ1ـ1ـ3. منادای مفرد

در عربی اگر منادا «به­تنهایی یا همراه حرف ندا» بیاید (منادای مفرد)، حالت فاعلی می‌گیرد و اگر وابستۀ اسمی (مضاف‌الیه یا «فاعل یا مفعولِ متعلق به اسم») یا وابستۀ گروه حرف‌اضافه (جارّومجرور) بگیرد، حالت مفعولی خواهد داشت. جملات (5) و (6) به­ترتیب، نمونه­هایی از منادا در حالت فاعلی و مفعولی­اند:

(5) یا رجالُ (الشرتونى، 1429ق، ج4: 206).

(6) یا جمیلاً فعلُهُ. / یا تلمیذاً فی المدرسةِ (الشرتونى، 1429ق، ج4: 207 و 206).

همچنین اگر منادای مفرد، مصداق عام داشته باشد، یعنی به قصد خطاب به فرد مشخصی گفته نشده­ باشد (منادای نکرۀ غیرمقصوده)، حالت مفعولی خواهد گرفت:

(7) یا غافلاً تَنَبَّهْ (الدیباجى، 1377: 323 و326).

در دستورهای زبان عربی برای توضیح این تنوع ساختاری، حالت مفعولی را اصل گرفته­اند و حالت فاعلی را فرع. دستورنویسان معتقدند که منادای منصوب، اعراب ظاهری دارد و منادای دارای ضمّه اعراب محلی دارد، یعنی مبنی بر ضّم است در محل نصب (الشرتونى، 1429ق، ج4: 205-210؛ الدیباجى، 1377: 415-421؛ الراجحى، 1434ق: 288-297؛ ضیف، 1387: 178؛ ماهیار، 1382: 137). استدلال فوق اصولاً بر این فرض استوار است که منادا درواقع، مفعولِ یک فعل نداییِ محذوف (همانند اُنادى، أدعو، أطلب) است و به ­همین دلیل، همواره منصوب است.

با این­حال، ظاهراً قرینه‌ای صوری برای تأیید چنین ادعایی وجود ندارد. واقعیت زبانی، این است که در حالت­نماییِ منادا تنوع ساختاری وجود دارد و انکار این واقعیت زبانی با توسل به انتزاع­گرایی و تلاش برای معرفی الگوی واحد (به قیمت نادیده­گرفتن رفتار ظاهریِ زبان) موجّه به­نظر نمی­رسد. از سوی دیگر، یک استدلال در تضعیف دیدگاه دستوریان عربی درخصوص منادا می‌تواند این باشد که مناداهای مضموم، قبل از ورود به ساخت ندا لزوماً نشانۀ ضمه در انتهای خود ندارند. بنابراین، بافت نحوی ندا این نشانه را به آن­ها افزوده ‌است. درواقع، تعریف عمومی «بناء» در دستورهای عربی این است که آخر کلمه نشانۀ واحدی داشته باشد که تحت‏تأثیر عوامل اعراب تغییر نکند (الدیباجى، 1377: 263). به بیان دیگر، منادای مفتوح و مضموم، هردو، در ساخت نحوی­شان نشانۀ حالت دریافت می­کنند و ترجیح­دادنِ یکی از این دو نشانۀ حالت بر دیگری، وجهی ندارد و قاعدتاً باید دلایل این دوگانگی الگوی حالت منادا را در سیر تحول تاریخی زبان عربی جستجو کرد[16].

4ـ1ـ2. حالت مفعولی

در بخش (4ـ1ـ1) گفته ­شد که عربی در ردۀ زبان­های دارای حالت فاعلیِ
نشانه­دار قرار دارد[17]. پیامد این ویژگی رده­شناختی، این است که در چنین
زبان­هایی حالت مفعولی، گسترده­ترین نقش‌ها را در نظام حالت‌نمایی دارد. درواقع، طیف گستردۀ نقش‌های حالت مفعولی در زبان عربی، حاصل ردۀ این زبان به­عنوان یک زبانِ دارای حالت فاعلیِ نشانه­دار است و درعین‌حال، حالت مفعولی در عربی، گسترده­ترین کاربرد را در بین آن دسته از زبان­های سامی (زبان­های هم­خانوادۀ عربی) که از پسوند [-æ] استفاده می­کنند، دارد (Hasselbach, 2013: 275, 292). در بخش‌هایی که در پی می‌آید، اسم‌های دارای حالت مفعولی (منصوبات) در سه گروهِ کلی دسته­بندی­شده‌اند.

4ـ1ـ2ـ1. مفعول مستقیم و غیرمستقیم

منابع زبان­شناسی، مفعول مستقیم را چنین تعریف می­کنند: اسمی که مستقیماً تحت‏تأثیر کنشِ فعل قرار می‌گیرد (Richards & Schmidt, 2010: 405). دراصطلاح دستورهای عربی، این تعریف تقریباً بر «مفعولٌ­به» در افعالی که فقط یک مفعول می‌گیرند، منطبق است: آنچه عملِ فاعل بر آن واقع می‌شود (الشرتونى، 1429ق، ج4: 142). اصلی­ترین نقش حالت مفعولی در زبان­های جهان، نشانه­گذاریِ همین اسم است (Kittilä & Malchukov, 2008: 549). در زبان عربی، علاوه بر فعل متعدی، عناصری چون مصدر، اسم فاعل و صفت مبالغه هم می‌توانند مفعول مستقیم بگیرند (الشرتونى، 1429ق، ج4: 165-170 و 177-181؛ الراجحى، 1434ق: 206-207).

از سوی دیگر، بر اساس منابع زبان­شناسی، مفعول غیرمستقیم را می‌توان اسمی که دریافت­کنندۀ مفعول مستقیم است یا از کنش فعل بهره می­بَرَد، تعریف کرد (Richards and Schmidt, 2010: 405). این تعریف بر یکی از مفعول‌ها در افعال دومفعولیِ عربی صدق می‌کند:

(8) منح الأستاذُ التلمیذَ جائزةً (الدیباجى، 1377: 370).

دستورهای عربی، اسم‌هایی شبیه «التلمیذ» در مثال فوق را نیز مفعولٌ­به دانسته‌اند و دسته­بندی جداگانه‌ای برای آن ارائه نکرده‌اند، ولی در توضیح چنین شواهدی، استفاده از واژه‌های «آنچه اعطاشده» (المعطَی) و «آن­که به او اعطاشده» (المعطَی‌له) دیده می‌شود (الدیباجى، 1377: 370) که نوعی اشاره به تفاوت معنایی مفعول‌ها در افعال دومفعولی است. درواقع، برخلاف بعضی زبان­ها (ازجمله فارسی و برخی موارد در انگلیسی) که مفعول غیرمستقیم را با حرف‌اضافه نشان می‌دهند، در عربی، هردو مفعول، نشانۀ واحدی دارند و معنا و ترتیب ظهورشان پس از فعل (بر اساس الگوهای مختلف زبان) ملاک تشخیص آن­هاست[18]. همچنین در عربی، علاوه بر فعل، دست­کم اسم فاعل نیز می‌تواند مفعول غیرمستقیم بگیرد:

(9) السخىُّ کاسٍ الفقیرَ ثوباً (الشرتونى، 1429ق، ج4: 168).

دستورهای زبان عربی از امکان وجود سه مفعولٌ­به برای فعل‌هایی چون «أرَی» و «أعلم» هم سخن گفته‌اند (الشرتونى، 1429ق، ج4: 154-156؛ الدیباجى، 1377: 381-383؛ الراجحى، 1434ق: 220-223؛ ضیف، 1387: 152؛ ماهیار، 1382: 117) و اغلب، اصل مفعول دوم و سوم را مبتدا و خبر دانسته‌اند. پیگیری این بحث در حیطۀ مقالۀ حاضر نیست، ولی اصولاً مقولۀ دستوری مفعول سوم در زبان­ها مطرح نشده ‌است و شاید بتوان گزینه‌هایی چون «حال» (قید روش)[19] را برای تحلیل شواهد مورد بحث در عربی درنظر گرفت.

4ـ1ـ2ـ2. قیدها

در عربی، قیدهای روش (حال)، بعضی قیدهای زمان و مکان و مقدار (مفعولٌ‌فیه)، قیدهای بیانگر قصد و نیت و سبب (مفعولٌ‌له)، قیدهای دارای معنای هنگامِ/ دُوْرِ/ میانِ (مفعولٌ‌معه) و عناصر تأکیدی یا بیانگر دفعات یا نحوۀ انجام عمل (مفعول مطلق) نیز حالت مفعولی می‌گیرند. این طیف از گروه‌های اسمی در دستورهای زبان عربی «قید» نامیده نمی­شوند، بلکه در طبقۀ «مفاعیل» قرار می‌گیرند. وجه اشتراک این عناصر با مفعول مستقیم و غیرمستقیم در این نام­گذاری قاعدتاً حالت مفعولی (نشانۀ نصب) و نیز وابستگی آن­ها به فعل (هرچند ضعیف­تر از مفعول مستقیم و غیرمستقیم) بوده ‌است، وگرنه شباهت معناییِ چندانی بین این عناصر و مفعولٌ‌به وجود ندارد، چراکه این عناصر در انجام فعل مشارکت ندارند (نه ازطریق تأثیرپذیری و نه ازطریق دریافت‌کنندگی). درواقع قیدها صرفاً اطلاعات بیشتری درمورد انجام فعل می‌دهند و حضورشان نیز اجباری نیست و به‌راحتی قابل­حذف­اند. آذرنوش (1367) نیز عناصر مورد بحث در این بخش را «قید» دانسته و به بررسی ویژگی­های آن­ها در زبان عربی پرداخته‌است.

همچنان­که در بخش (2ـ1) اشاره شد، استفاده از نشانۀ حالت مفعولی برای قیدها، در دستورزبان­های دیگری هم گزارش شده‌است. مثلاً در زبان­های آلمانی، کره‌ای و لاتین (Butt, 2006: 7)، زبان­های اسلاوی و ایسلندی (Maling, 2008: 75-76)، فنلاندی (Kittilä and Malchukov, 2008: 553)، یونانی باستان (Blake, 2004: 29-30) و فارسی باستان (چنگیزی، 1397: 64-65)، بعضی انواع قید، حالت مفعولی می‌گیرند؛ یعنی نشانۀ واحدی برای مفعول‌ها و این قیدها وجود دارد. از سوی دیگر، مقولۀ مفعول مطلق نیز که در اصطلاح دستورنویسان غربی و زبان­شناسان «مفعول همزاد/هم­ریشه»[20] نامیده می‌شود، در زبان­های متعددی (ازجمله انگلیسی) دیده می‌شود (برای معرفی این ساخت در انگلیسی، نک. Quirk et al, 1985: 750). در بعضی زبان­ها عنصر مورد بحث، نشانۀ حالت دریافت می‌کند و این نشانه در بعضی از آن­ها ازجمله عربی، فنلاندی، لاتین و کره‌ای (Maling, 2008: 76) و نیز فارسی باستان، اوستایی و هندی باستان [=سنسکریت] (مولائی، 1381: 97-99)، حالت مفعولی را نشان می‌دهد. مفعول مطلق عربی اصولاً ظاهری شبیه مفعولٌ‌به دارد، ولی تحت عمل فعل قرار نمی­گیرد و حضوری اختیاری در جمله دارد. این رفتار و نیز نقش تأکیدی یا توصیف نحوۀ انجام فعل (با وابستۀ مضاف‌الیهی یا صفتی‌اش) مبنای قرارگرفتن آن در بخش حاضر، یعنی درکنار قیدها است.

4ـ1ـ2ـ3. سایر منصوبات

نخستین مبحثی که در این بخش می‌توان مطرح کرد، رفتار اسم‌هایی است که در نقش خبر افعال ناقصه و خبر حروف شبیه لیس به­کار می‌روند. این اسم‌ها حالت مفعولی می‌گیرند. همانگونه ­که در بخش (4ـ1ـ1ـ2) اشاره شد، از دید نگارنده، علت منصوب شدن خبر در این موارد، نیازمند بررسی بیشتر در مطالعات آتی است و نمی­توان به سادگی، فعل ناقصه را عامل رفع مبتدا و نصب خبر دانست. تحلیل زیر که از عکاشه (1390) نقل شده‌است، شاید بتواند نقطۀ شروعی برای بررسی بیشتر باشد:

«از دیدگاه من «افعال» مذکور در بطن فرایند اسناد هستند و بخش اصلی مسند را تشکیل می‌دهند. برای مثال در جملۀ «کان نضالٌ طبیباً» ... مسندالیه، واژه «نضال» و مسند واژه‌های «کان طبیباً» است، بدین معنا که در این جمله ما «نضال» را به «طبیب‌بودن در گذشته» نسبت داده‌ایم... شاید شبیه­دانستن وضعیت جملات حاوی افعال ناقصه که اسناد در آن­ها به صورت بریده­بریده ظاهر می‌شود، به گروه‌های فعلیِ قیدی[21] (که برای مثال از فعل و مفعولٌ‌به تشکیل می‌شوند) صحیح باشد... : ضرب اللاعبُ الکُرةَ.» (ص175-177).

از دید نگارنده، تحلیل عکاشه تقریباً به این معناست که «طبیباً» را در مثال فوق می­توان متمم فعل ربطی «کان» دانست و جایگاهی شبیه مفعولٌ­به (که متمم فعل است) برای آن درنظر گرفت و با این استدلال، منصوب­شدنش را توجیه کرد. تحلیل دیگری هم که مطرح شده، ولی به­دلیل ماهیت تاریخی و تطبیقی بحث درحوزۀ تحولات زبان­های سامی، نگارنده نمی­تواند اظهارنظری درمورد آن داشته باشد، تحلیل هاسل­باخ (2013: 311-313) است. وی معتقد است صورت بی­نشان اسم (صورتی که در بیشترین نقش­های نحوی به­کار می­رود) در زبان­های سامی قبلاً پسوند [-æ] می­گرفته و به‌همین دلیل، محمول‌های اسمی (ازجمله خبر اسمی) قبلاً همگی همین پسوند را داشته­اند. درواقع، به اعتقاد هاسل­باخ، منصوب­شدن خبر افعال ناقصه بازماندۀ رفتار تاریخیِ زبان­های سامی است.

دومین دسته از اسم‌ها که در این بخش قابل بحث است، اسم حروف مشبّهه بالفعل (إنَّ، أنَّ، لکنَّ، ...) است. دستورهای زبان عربی به این توضیح بسنده کرده‌اند که در این حروف، معنای فعل وجود دارد و بر سر مبتدا و خبر درمی‌آیند و مبتدا را به‌عنوان اسم خود منصوب می‌کنند و خبر خود را مرفوع (الشرتونى، 1429ق، ج4: 108؛ الدیباجى، 1377: 337). در اینجا نیز این سؤال قابل طرح است که چرا اسم‌های این حروف، منصوب می‌شوند؟ درواقع، حالت این اسم‌ها نه شبیه مبتداهای عادی است و نه شبیه فاعل در الگوی جملات فعلیه و این حروف، مانند حروف جرّ هم عمل نمی­کنند که متمم بگیرند، چراکه به اذعان دستوریان عربی، این حروف بر سر کل جمله درمی‌آیند، نه بر سر مبتدا. از دید نگارنده، توجیه نظری این مسأله نیز به­سادگی امکان­پذیر نیست و محتاج بررسی بیشتری است (برای مطالعۀ فرضیه‌هایی که در آثار غربی درخصوص «إنَّ» و خواهرانش ارائه­شده، نک.‌ Hasselbach, 2013: 301-311).

درمقابل، درمورد اسم «لا»ی نفی جنس و مستثنا احتمالاً بتوان عاملیت حروف «لا» و «إلا» در حالت مفعولی اسم را مدنظر قرار داد، زیرا این حروف با اسمِ پس از خود، یک واحدِ نحوی می‌سازند:

(10) لا رجلَ فى الدار./   قام القومُ إلا زیدا (الشرتونى، 1429ق، ج4: 284 و118).

در نمونۀ فوق، «لا رجل» گروه اسمی است. «إلا زیداً» هم یک واحد نحوی را تشکیل می‌دهد (همانند جارّ و مجرور که با هم یک واحد نحوی یعنی گروه حرف‌اضافه می‌سازند) و مجموعاً نقش قیدی دارد و به­همین­دلیل، کلاً قابل حذف است. درهرحال، درمورد این دو دسته از اسم‌ها نیز علتِ گرفتنِ حالت مفعولی قابل بحث است و در این بحث قطعاً به ساخت «استثنای مُفرَّغ»، که اسمِ پس از «إلا» دیگر نقش قیدی ندارد و نقش اصلی خود را در جمله دارد و حالتِ متناسب با آن را می­گیرد، هم باید توجه کرد[22]. درعین­حال، در اینجا نیز همچون «منادای مفرد» (بخش4ـ1ـ1ـ3) بحث اعراب محلی، از دید نگارنده منتفی است و برای دسته­بندی انواع حالت صرفاً باید به نشانۀ صوری اسم توجه کرد (دستورنویسان عربی اسم لا را مبنی بر فتح در محلّ رفع مبتدا می‌دانند). همچنین اگر گزینه­های انتزاع­گرایانه­ای چون حضور فعل‌های فرضی و تقدیری را نپذیریم، علت نصب منادای مضاف و منادای نکرۀ غیرمقصوده و نیز اسم مخصوص (به­گفتۀ نحویون: مفعول‌به برای فعل محذوف «أخُصُّ») قابل بررسی است. نمونه‌ای از اختصاص در جمله (11) آمده ‌است:

(11) نحن معشرَ العلمِ نُصلحُ الأمّة (الشرتونى، 1429ق، ج4: 191).

آخرین دسته‌ای که در این بخش مطرح می‌شود، تمییز است. الشرتونى (1429ق، ج4: 259) تمییز را با حال مقایسه کرده و ضمن بیان تفاوت‌ها، وجوه اشتراک­شان را نکره‌بودن، «فضله»‌بودن (از ارکان اصلی جمله نبودن)، منصوب‌بودن و رفع ابهام (ارائۀ توضیح درمورد اسم قبلش) ذکر کرده ‌است. الدیباجى (1377: 441) نیز با مقایسۀ ضمنی (تصریح­نشده) بین تمییز و حال، تفاوت معنایی آن­ها را چنین بیان کرده‌است: «تمییز معنای «مِن» دارد، همچنان­که حال معنای «فى» دارد». بر این ­اساس، آیا می‌توان شکل­گیری نقش تمییز در عربی را به قیاس با نقش حال دانست و آن را نمونه‌ای از گسترش­یافتنِ کارکرد قیدیِ حالت مفعولی به­شمار آورد؟ پاسخ به این پرسش، نیازمند بررسی معناییِ بیشتر است.

4ـ1ـ3. حالت مضاف‌الیهی

همچنان­که در بخش (2ـ1) نیز اشاره شد، حالت مضاف‌الیهی، نشانه­گذاریِ اسم وابسته است تا رابطۀ آن را با هسته نشان دهد. در عربی، پسوند [-i] نشانۀ این حالت است و دو جایگاهِ ظهور دارد که در اصطلاح نحویون عربی «مجرورات» نامیده می‌شوند: مضاف‌الیه (بخش4ـ1ـ3ـ1) و متمم حرف‌اضافه (بخش4ـ1ـ3ـ2). تنها استثنایی که در این مبحث می‌توان مشاهده کرد، طبقۀ محدودی از انواع اسم است که در دستورهای عربی «غیرمنصرف» نامیده می‌شوند: این اسم‌ها در حالت مضاف‌الیهی هم نشانۀ [-æ] می‌گیرند. درواقع، اسم‌های غیرمنصرف نوعی محدودیت صوری دارند (که این محدودیت، نشانۀ نکره/تنوین را هم شامل می‌شود) (Ryding, 2005: 192). ولی همین اسم‌ها اگر پیشوند معرفۀ «ألـ» بگیرند یا اسم دیگری به آن­ها اضافه شود (مضاف واقع شوند)، محدودیت­شان رفع می‌شود و طبق الگوی عمومی حالت‌نمایی عمل می‌کنند و در حالت مضاف‌الیهی هم نشانۀ عادیِ آن را می‌گیرند.

4ـ1ـ3ـ1. مضاف‌الیه

صرف­نظر از نوع رابطۀ معنایی بین مضاف و مضاف‌الیه که می‌تواند مالکیت، نسبت، جنس، ظرف (زمان و مکان)، تشبیه و... باشد، ویژگی اصلی این رابطه، وابستگی مضاف‌الیه به مضاف است. در نظام حالت‌نمایی عربی، عنصر وابسته نشانۀ حالت مضاف‌الیهی می‌گیرد. تنها نکته‌ای که باید یادآور شد، این است که بعضی اسم‌ها مانند «عند، بَین، سِوی، مثل» دائم‌الاضافه­اند و این ویژگی، آن­ها را به حروف جرّ شبیه می‌کند. کلماتی از این دست، در دستور بعضی زبان­ها حرف‌اضافه محسوب می‌شوند.

4ـ1ـ3ـ2. متمم حرف‌اضافه

در دستورهای عربی، مبنای نام­گذاریِ این عناصر، حالتی است که روی وابستۀ اسمی آن­ها ظاهر می‌شود: آن­ها را حروف جرّ/جارّة می‌نامند و وابستۀ اسمی‌شان را مجرور. این حروف و مصادیق­شان با اصطلاح «حروف اضافه» در دستورزبان‌های غربی (و نیز منابع نظری زبان­شناسی) منطبق­اند. الدیباجى (1377: 488) نیز به این اصطلاح اشاره کرده: «حرف جرّ... حرف­الإضافة نیز نامیده می‌شود، زیرا معنای عامل‌های قبل از خودش را به اسم‌های بعد از خودش اضافه می‌کند»، ولی در منبع عربی دیگری چنین اشاره­ای مشاهده نشد. درهرحال، در بعضی زبان­ها متمم حرف‌اضافه نشانۀ حالت ندارد (مانند فارسی)، در بعضی زبان­ها نشانۀ حالت مفعولی، یعنی همان نشانۀ مفعول مستقیم را می‌گیرد (مانند ضمایر انگلیسی)، و در بعضی زبان­ها نشانه‌ای مستقل و متفاوت دارد (مانند حالت بهره­ور یا غیرفاعلی). در زبان­هایی که مانند عربی رفتار می‌کنند، متمم حرف‌اضافه به­منزلۀ اسمِ وابسته (وابسته به حرف‌اضافه) عمل می‌کند و نشانۀ مضاف‌الیه را (که وابستۀ مضاف است) دریافت می‌کند. چنین رفتاری در زبان­های سامی کاملاً شایع است (نک. Hasselbach, 2013: 264-266) و در خارج از این خانواده نیز نمونه­هایی از آن گزارش شده ‌است، ازجمله در زبان آغول در قفقاز (نک. Lander, 2008: 589).

4ـ2. نظام دوعضوی

در بخش (2ـ1) اشاره شد که در نظام‌های دوعضوی، حالت فاعلی در تقابل با حالت غیرفاعلی (شامل تمام رابطه‌های دستوری غیر از فاعل) قرار می‌گیرد. در زبان عربی، اسم‌های غیرمفرد که پسوندِ شمار می‌گیرند، از نظام حالت­نماییِ دوعضوی تبعیت می‌کنند. این اسم‌ها سه دسته‌اند: مثنی؛ جمع مذکر سالم؛ جمع مؤنث. جمع مکسر که با تغییر در آواهای پایۀ اسمی شکل می­گیرد، تابع همان نظام سه­عضوی است. بخش‌های (4ـ2ـ1) و (4ـ2ـ2) به­ترتیب، به بحث درخصوص حالت فاعلی و غیرفاعلی در سه دسته اسم مذکور می‌پردازند.

4ـ2ـ1. حالت فاعلی

دیدگاهی که کتب نحوی عربی ارائه می‌کنند، این است که علامت اعراب رفع در صورت‌های مثنی و جمع مذکر سالم، به‌ترتیب، «الف» (ا) و «واو» (و) است و این مبحث را اعراب با حروف می‌نامند. ضیف (1387: 100) تصریح کرده‌است که «نِ» و «نَ» در این صورت‌ها «هر دو بدل از تنوین اسم مفرد است و از این جهت... به هنگام اضافه­شدن به کلمه‌ای دیگر، حذف می‌شود». ولی در این اظهارنظر، این واقعیت زبانی لحاظ نشده ‌است که در اسم‌های مثنی و جمع مذکر سالم، «نِ» و «نَ» در هردو صورتِ نکره و معرفه حضور دارند، درحالی­که تنوین فقط در صورت نکره ظاهر می‌شود و صورتی مانند «*الکتابٌ» خلاف قواعد دستورزبان است. از سوی دیگر، از منظر متفاوتی نیز می‌توان به بحث فوق نگریست: ادغام تکواژهای بیانگرِ مفاهیم دستوری، پدیده‌ای شایع در زبان­هاست و گاهی دو یا چند مفهوم دستوریِ مختلف می‌توانند با یک عنصر واحد بیان شوند. براین­اساس، حالت نیز می‌تواند با بعضی از دیگر ویژگی‌های اسم، مانند جنسیت، شمار و معرفه/نکره- تجمیع شود. نمونه‌های چنین ادغام‌هایی در زبان­های ژرمنی، اسلاوی، رومیایی (لاتینی) و یونانی باستان مشاهده می‌شود (Moravcsik, 2008: 243؛ Blake 2004: 18). در عربی نیز بحث ادغام تکواژ حالت و تکواژ شمار، درمورد صورت‌های مثنی و جمع مذکر سالم قابل طرح است. این دو صورت در حالت فاعلی، به­ترتیب، پسوند «-انِ» [-æ:ni] و «-ونَ» [-u:næ] می‌گیرند و این پسوندها همزمان، هر دو مفهومِ حالت (فاعلی) و شمار (مثنی/جمع) را بیان می‌کنند. این دیدگاه درمورد صورت‌های مثنی و جمع عربی در‌ هاسل‌باخ (2013: 111) و البلوشى[23] (2013: 42-43) هم مطرح شده‌است، ولی هر دوی آن­ها فقط «ا» و «و» را نشانۀ ادغامیِ حالت و شمار دانسته‌اند.

درمورد خاستگاه نشانۀ جمع مذکر سالم احتمالاً به­سادگی می­توان میان این نشانه و نشانۀ مفرد رابطه برقرار کرد و ادعا کرد که [-u:-] (به عنوان بخشی از -ونَ) جفتِ کشیدۀ [-u] (حالت­نمای فاعلی) است. چنین رابطه­ای بین نشانۀ مثنی و مفرد دیده نمی­شود، مگر آن­که [-æ:-] (به­عنوان بخشی از -انِ) را جفتِ کشیدۀ [-æ] (حالت­نمای مفعولی) بدانیم که قاعدتاً تأیید یا ردّ این فرضیه را باید به مطالعات تاریخی ـ تطبیقی سامی حواله داد.

در جمع مؤنث، نشانۀ حالت فاعلی، همان نشانۀ این حالت در نظام سه­عضوی است: [-u]. در اینجا باید به ماهیت نشانۀ جمع مؤنث توجه کرد که به صورت کشیدگیِ واکۀ پسوند مؤنث ظاهر می­شود. به بیان دیگر، واکۀ پسوند [-æt] که تکواژ جنس است، کشیده می­شود تا مفهوم جمع را به اسم بیفزاید. چنین
پدیده­ای در زبان­های قالبی[24] مانند سامی کاملاً معمول است. درنتیجه، « ـ ات» تکواژگونۀ ادغامی برای دو تکواژ مؤنث و جمع است و تکواژ حالت فاعلی در جایگاهی پس از این تکواژگونه قرار می­گیرد.

4ـ2ـ2. حالت غیرفاعلی

بحث بخش قبل درمورد نشانۀ حالت فاعلی درمورد حالت غیرفاعلی نیز صادق است: پسوندهای «-َینِ» [-æyni] و «-ینَ» [-i:næ] را می‌توان همزمان، نشانۀ حالت (غیرفاعلی) و شمار (به­ترتیب، مثنی و جمع) درنظر گرفت. این نشانه‌ها برای تمام مصادیقی که در اسم‌های مفرد، ذیل حالت­های مفعولی و مضاف‌الیهی قرار می‌گیرند، در حالت مثنی و جمع به­کار می‌رود. درواقع، در اسم‌های مثنی و جمع، حالت‌های مفعولی و مضاف‌الیهی ادغام شده‌اند و به صورت یک حالتِ عمومی‌تر که در دسته­بندی­های نظری «حالت غیرفاعلی» نامیده می­شود، ظاهر می‌شوند. نمونه‌های دیگری هم از عدم تقارن بین صورت‌های مفرد و غیرمفرد در حالت‌نمایی در زبان­های جهان گزارش شده ‌است. مثلاً در سنسکریت نیز همانند عربی، صورت‌های مثنی و جمع، تفکیک‌های کمتری دارند و بعضی حالت‌های مفرد با هم ادغام شده‌اند (Baerman, 2008: 219).

درمورد زبان عربی، بحثی که در اینجا قابل طرح است، ماهیت نشانه‌های غیرفاعلی است. البلوشى (2015) معتقد است که اسم­های غیرمفرد، فاقد نشانۀ مستقلی برای حالت مفعولی هستند و نشانۀ حالت مضاف‌الیهی (در صورت‌های مفرد) تعمیم یافته‌ است و برای حالت غیرفاعلی (در صورت‌های مثنی و جمع) نیز استفاده می‌شود. وی ضمن طرح این دیدگاه، مشخصاً به صورت‌های جمع مؤنث سالم استناد می‌کند و معتقد است همچنان­که در این صورت‌ها نشانۀ کسره (نشانۀ حالت مضاف‌الیهی) برای حالت مفعولی هم به­کار می‌رود، صورت‌های مثنی و جمع مذکر سالم نیز حالت مفعولیِ خود را با همان نشانه‌های حالت مضاف‌الیهی نشان می‌دهند.

در مورد صورت­های جمع مذکر سالم و جمع مؤنث، دیدگاه البلوشی را
به­راحتی می­توان پذیرفت. درواقع، واکۀ [-i:-] (به­عنوان بخشی از  ـ ینَ) را
می­توان جفتِ کشیدۀ [-i] (حالت­نمای مضاف­الیهی) درنظر گرفت که برای جمع مذکر سالم در حالت غیرفاعلی به­کار می­رود و برای جمع مؤنث در حالت غیرفاعلی نیز همان حالت­نمای مضاف­الیهی (در نظام سه‌عضوی) کاربرد دارد. در مقابل، ماهیت نشانۀ مثنی در حالت غیرفاعلی روشن نیست و اظهارنظر البلوشی نیز کمکی به تعیین ماهیت آن نکرده‌است.

5. اعراب محلی و تقدیری

الدیباجى (1377: 265) بحث اسم‌های مبنی را چنین آغاز کرده‌است: «در تعریف نحویون، اسم مبنی آن است که ازلحاظ وضع [(قرارداد اولیه)] یا معنی یا افتقار [(احتیاج به کلمات دیگر)] یا کاربرد، شبیه حرف است». الراجحى (1434ق: 64) نیز بحث شباهت اسم‌های مبنی به حرف را مطرح کرده و وجه این شباهت را ازلحاظ ساختمان (یک­حرفی یا دوحرفی‌بودنِ اسم‌های مبنی) یا ازلحاظ معنی (نداشتنِ معنای ذاتی) دانسته ‌است. از دید نگارنده، مقایسۀ اسم‌های مبنی با حروف که محلی از اعراب ندارند، می‌تواند این پیامد نظری را داشته باشد که لااقل برخی از اسم‌های مبنی (ضمایر متصل[25]، اسم‌های اشاره، اسم‌های موصول، اسم‌های استفهام و اسم‌های شرط) از دایرۀ اسم‌های تمام­عیار (دارای معنای مستقل و ارجاع مستقیم به شخص یا شیئی در جهان خارج) خارج شوند و جزء کلمات دستوری (کلماتِ فاقد معنا و دارای نقش دستوری) محسوب گردند. نتیجۀ این پیشنهاد این خواهد‌بود که کلمات مذکور از طبقۀ اسم خارج می­شوند و دیگر بحث اعراب (حالت نحوی اسم) در مورد آن­ها موضوعیت نخواهد داشت.

با این ­حال، براساس مباحث بخش (2) می­دانیم که بعضی از کلمات دستوری در بعضی زبان­ها می­توانند حالت دریافت کنند و پدیدۀ حالت صرفاً مختص اسم­های تمام­عیار نیست. درمورد زبان عربی، یک راه­حل، این است که هر طبقه­ای از کلمات را که در تعریف نظری «حالت» نمی­گنجد (یعنی تغییری در صورت اسم در ارتباط با نقش دستوری آن دیده نمی­شود) از دایرۀ شمول بحث حالت خارج کنیم. دراین­صورت، واکه‌هایی که در انتهای اسم‌های مبنی می­آید، می­تواند متعلق به خودِ پایۀ اسمی باشد و موجودیت مستقلی به­عنوان پسوند حالت نداشته ­باشد یا این­که در صورت استقلال، توجیه خاصی در مسیر تحولات تاریخیِ زبان­های سامی داشته ­باشد. این شق دوم به­ویژه درمورد اسم لای نفی جنس و منادای مفرد قابل طرح است که رفتار آن­ها در قبال نشانۀ حالت در بخش‌های پیشینِ مقاله به­تفصیل مورد بحث قرار گرفت. درهرحال، رویکرد نظری مقالۀ حاضر صرفاً نشانه‌های آشکاری را که همراه اسم می­آیند، درنظر می­گیرد و به مباحث انتزاعی درخصوص حالت اسم نمی­پردازد.

رویکرد فوق، همسو با پیشنهاد «کنارگذاشتن اعراب‌های تقدیری و محلی» است که نخستین­بار در آرای کسانی چون شوقی ضیف و ابراهیم مصطفی مطرح شد. این پیشنهاد به تصویب انجمن آسان­سازی نحو در وزارت معارف مصر نیز رسید و فرهنگستان زبان عربی مصر در کنگره‌اش در سال 1945 آن را تأیید کرد، هرچند در سال 1979 به ابقای بیان اعراب تقدیری و محلی در مفردات و جمله بدون بیان علت، رأی داد (ضیف، 1387: 3ـ4؛ 21ـ22؛ 100ـ101؛ خرمی، 1393: 92).

درخصوص اعراب تقدیری نیز زمینۀ آوایی برای ظهور نشانۀ حالت از بین رفته‌ است و درنتیجه، این اسم‌ها فاقد نشانۀ حالت یا براساس رویکرد نظری مقالۀ حاضر، فاقد حالت­اند. الراجحى (1434ق: 49ـ56) علت اعراب تقدیری در اسم‌های مقصور (مانند فتی و موسی) و منقوص (مانند قاضی) را «عدم صلاحیت حرف آخر کلمه برای تحمل نشانۀ اعراب» ذکر کرده و در اسم‌های مضاف به یاء متکلم، علت را «اقتضای وجود کسرۀ متناسب با یاء» دانسته ‌است.

6. نتیجه­گیری

در نظام حالت­نمایی عربی، اصلی­ترین عامل تعیین­کنندۀ تعداد حالت­ها و
نشانه­های آن­ها مقولۀ دستوری شمار است که در عربی، یک دستگاه سه­گانه را تشکیل می­دهد: مفرد، مثنی و جمع. به بیان دیگر، در عربی، تعداد و نشانه­های حالت­ اسم در شمار مفرد، مثنی و جمع متفاوت است. اسم­های فاقد پسوندِ شمار (اسم­های مفرد و جمع­های مکسر) سه حالت متمایز دارند: حالت فاعلی با نشانۀ [-u]، حالت مفعولی با نشانۀ [-æ] و حالت مضاف­الیهی با نشانۀ [-i]. استثنای اول برای این الگو، اسم­های غیرمنصرف است که در بعضی کاربردهایشان فقط دو حالت متمایز دارند: حالت فاعلی با نشانۀ [-u] و حالت غیرفاعلی با نشانۀ [-æ]. دومین استثنای این الگو نیز اسماء خمسه است که از همان نشانه­های حالت مفرد استفاده می­کنند، ولی نشانۀ حالت به­صورت واکۀ کشیده ظاهر می­شود. ازسوی دیگر، اسم­های دارای پسوند شمار (مثنی، جمع مذکر سالم و جمع مؤنث) همواره دو حالت متمایز دارند: حالت فاعلی و حالت غیرفاعلی که نشانه­های آن­ها در مقاله مورد بحث قرار گرفت.

درمجموع، زبان عربی چه با نظام سه­عضوی و چه با نظام دو­عضوی، در ردۀ زبان­های دارای نظام حالت کوچک/محدود قرار می­گیرد. پدیدۀ وجود انشقاق در نظام حالت زبان عربی بر مبنای مشخصۀ شمار و درنتیجه، وجود دو نظام فرعی مختلف برای حالت­نمایی نیز ویژگی رده­شناختی مهمی برای این زبان محسوب می­شود. ازسوی دیگر، زبان عربی یک زبانِ دارای نظام فاعلی ـ مفعولی با فاعل نشاندار و مفعول بی­نشان است که تأثیرات و رفتارهای این رده در بسیاری از جایگاه­ها و نقش­های دستوری اسم دیده می­شود. ابزار بیان اطلاعات حالت در عربی نیز همانند اغلبِ زبان­های دارای نظام حالت، پسوند است که انواع و الگوهای حاکم بر ظهور آن در مقاله نشان داده­ شد.

نگارنده مایل است بیش از هر چیز، این رویکرد زبان­شناختی را یادآوری کند که صرفاً توصیف قواعد دستوری کافی نیست و دستورنویسان باید تلاش کنند ارتباط قانع­کننده­ای بین قواعد دستوری مختلف برقرار کنند و علت شکل­گیری این قواعد را توضیح دهند. تنوعی که در الگوهای حالت­نمایی عربی مشاهده
می­شود، نیازمند تبیین­هایی بسیار فراتر از سنت صرف‌ونحو عربی است. پژوهش حاضر در برخی موارد، پیشنهادهایی را جهت توضیح رفتار زبان مطرح یا نقل کرده، و در برخی موارد به طرح سؤال در مورد علت شکل­گیری بعضی الگوها پرداخته و بررسی آن­ها را به مطالعات آینده واگذار کرده ‌است. درکل، عمده­ترین سؤال درمورد نظام حالت­نمایی عربی، این است که آیا نظام­های دوعضوی و سه‏عضوی، تقدم و تأخری تاریخی نسبت به یکدیگر دارند یا همواره به­صورت همزمان در زبان عربی وجود داشته­اند. به بیان دیگر، آیا در مقطعی از تاریخ زبان عربی، همۀ اسم­ها از تفکیک سه­حالتی پیروی می­کرده­اند و بعدها اسم­های مثنی و جمع، یکی از سه حالت را از دست داده­اند؟ یا این­که در مقطعی همۀ اسم­ها فقط دو حالت داشته­اند و بعدها حالت سوم در قلمرو اسم­های مفرد شکل گرفته‌است و آن حالت سوم کدام بوده‌است؟ پاسخ به این سؤالات را احتمالاً باید در مطالعات تاریخی ـ تطبیقی زبان­های سامی و همچنین در مقایسۀ نشانه­های حالت­نمایی اسم با نشانه­هایی که روی افعال عربی ظاهر می­شود، جستجو کرد و در این ­میان به پژوهش­هایی چون هاسل­باخ (2013) و البلوشى (2013, 2015) نیز می­توان توجه کرد و درعین­حال، ویژگی­های دستوریِ گونه­های امروزین عربی (لهجه­های محلی) را نیز مدنظر قرار داد.

 

 
آذرنوش، آذرتاش. (1367). «قید در دستورزبان عربی». مقالات و بررسی­ها. 45،46: 107-134.
چنگیزی، احسان. (1397). دستور زبان فارسی باستان. تهران: دانشگاه علامه طباطبائی.
خرمی، مهدی. (1393). «نقد و بررسی نحو سنتی و نحو جدید». ادب عربی. 6/ 2: 89-107.
دبیرمقدم، محمد. (1392). رده­شناسی زبان­های ایرانی. تهران: سمت.
الدیباجى، إبراهیم. (1377). الجدید فی الصرف­والنحو. تهران: سمت.
الراجحى، عبده علی. (1434ق). التطبیق النحوى. الطبعه الخامسه. عمان: دارالمسیره للنشر والتوزیع.
سیبویه، أبى­بشر عمرو. (1410ق). کتابُ سیبویه. الطبعه الثالثه. بیروت: مؤسسه الأعلمى للمطبوعات.
الشرتونى، رشید. (1429ق). مبادی العربیه. المجلد الرابع (قسم النحو). الطبعه الثامن والعشرون. قم: دارالعلم.
ضیف، شوقی. (1387). نحو جدید: دستور کاربردی زبان عربی. ترجمه مصطفی موسوی. تهران: سمت.
عکاشه، عمر یوسف. (1390). نحو غائب (توصیفی جدید از نحو زبان عربی). ترجمه عدنان طهماسبی و جواد اصغری. تهران: دانشگاه تهران.
مولائی، چنگیز. (1381). «مفعول مطلق در زبان فارسی (تحقیقی در حاشیه دستور تاریخی)». نشریۀ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز. 185: 95-102.
ماهیار، عباس. (1382). صرف‌ونحو عربی. چاپ ششم. تهران: سمت.
ورستیگ، کیس. (1391). تاریخ مطالعات زبان­شناسان مسلمان. ترجمه زهرا ابوالحسنی چیمه. تهران: سمت.
 
Al-Balushi, R. (2013). “Verbal and nominal case suffixes in Standard Arabic: A unified account”. Brill’s Annual of Afroasiatic Languages and Linguistics. 5: 35-82.
_______________. (2015). “The accusative case suffixes in Standard Arabic: where from?”. The International Journal of Arabic Linguistics (IJAL). 1(1): 28-66.
Baerman, M. (2008). “Case syncretism”. In: Malchukov, A. and A. Spencer (eds). The Oxford Handbook of Case. Oxford: University Press. 219-230.
Baker, M. C. (2015). Case: Its Principles and Its Parameters. Cambridge: Cambridge University Press.
Blake, B. (2004). Case. Cambridge: University Press. 2nded.
Butt, M. (2006). Theories of Case. Cambridge: University Press.
Daniel, M. and A. Spencer (2008). “The vocative—an outlier case”. In Malchukov, A. and A. Spencer (eds.). The Oxford Handbook of Case. Oxford: University Press. 626-634.
Dryer, M. (2013). “Position of case affixes”. In Dryer, M. and M. Haspelmath (eds.). The World Atlas of Language Structures Online. Leipzig: Max Planck Institute for Evolutionary Anthropology. (Available online at http://wals.info/chapter/51).
Hasselbach, R. (2013). Case in Semitic. Oxford: University Press.
Iggesen, O. (2013). “Number of cases”. In Dryer, M. and M. Haspelmath (eds). The World Atlas of Language Structures Online. Leipzig: Max Planck Institute for Evolutionary Anthropology. (Available online at http://wals.info/chapter/49).
Katamba, F. and J. Stonham (2006) Morphology. 2nded. New York: Palgrave Macmillan.
Kittilä, S. and A. Malchukov. (2008). “Varieties of accusative”. In Malchukov, A. and A. Spencer (eds.), The Oxford Handbook of Case. Oxford: Oxford University Press. 549-561.
König, C. (2008). “Marked nominatives”. In: Malchukov, A. and A. Spencer (eds.), The Oxford Handbook of Case. Oxford: Oxford University Press. 535-548.
Lander, Y. (2008). “Varieties of genitive”. In: Malchukov, A. and A. Spencer (eds). The Oxford Handbook of Case. Oxford: University Press. 581-592.
Maling, J. (2008). “The case tier: A hierarchical approach to morphological case”. In Malchukov, A. and A. Spencer (eds). The Oxford Handbook of Case. Oxford: University Press. 72-87.
Moravcsik, E. (2008). “The distribution of case”. In Malchukov, A. and A. Spencer (eds.) The Oxford Handbook of Case. Oxford: University Press. 231-245.
Quirk, R. et al. (1985). A Comprehensive Grammar of the English Language. Harlow: Longman.
Richards, J. and R. Schmidt. (2010). Longman Dictionary of Language Teaching and Applied Linguistics 4thed. Great Britain: Pearson Education Limited.
Roy, I. (2013). Non-Verbal Predication: Copular Sentences at the Syntax-Semantics Interface. Oxford: University Press.
Ryding, K. (2005). A Reference Grammar of Modern Standard Arabic. Cambridge: University Press.
Tallerman, M. (2015). Understanding Syntax. 4th ed. London/New York: Routledge.
Velupillai, V. (2012). An Introduction to Linguistic Typology. Amsterdam/Philadelphia: John Benjamins Publishing Company.
Wetzer, H. (1996). The Typology of Adjectival Predication. Berlin/New York: Mouton de Gruyter.
[1]. case-marking
[2]. phrase
[3]. Dryer
[4]. Iggesen
[5]. agreement
[6]. clitic
[7]. nominative
[8]. accusative
[9]. genitive
[10]. dative
[11]. structural
[12]. inherent
[13]. oblique
[14]. این رده از زبان­ها در تقابل با ردۀ کُنایی ـ مطلق قرار می­گیرد که در آن­ها نشانه­گذاری و ویژگی­های فاعل فعل متعدی در تقابل با فاعل فعل لازم و مفعول است (نک. دبیرمقدم، 1392: فصل اول).
[15]. predication
[16]. منادا در بسیاری از زبان­های جهان، بی­نشان است یا نشانه­ای همانند حالت فاعلی دارد (Daniel and Spencer, 2008: 627-628; Blake, 2004: 5, 21). در عربی هم حالت فاعلی منادا را درراستای همین الگوی معمول در زبان­ها می­توان توضیح داد. در توضیح حالت مفعولی منادا نیز فرضیه­هایی ارائه ­شده‌ است؛ ازجمله دیدگاه هاسل­باخ (2013: 298-300) که معتقد است در مقاطعی متقدم­تر در تاریخ زبان عربی، [-æ] حالت­نمای بی­نشان بوده و برای تمام مناداها به­کار می­رفته است.
[17]. نشانه­دار‌بودن حالت فاعلی، بخشی از پدیده­ای وسیع­تر با عنوان «نشانداری حالت فاعلی» است که در تقابل با بی­نشان‌بودن حالت مفعولی قرار می­گیرد. در مقالۀ حاضر تعمداً از ورود به این بحث خودداری شده ­است.
[18]. در انگلیسی هم ساخت­های حاصل از جابه­جایی بهره­ور (dative shift) شبیه عربی­اند (نک. Tallerman, 2015: 247). در افعال دومفعولیِ فارسی باستان نیز گاهی هردو مفعول مستقیم و غیرمستقیم، در حالت مفعولی (بدون حرف‌اضافه) به­کار رفته­اند (نک. چنگیزی، 1397: 59-60).
[19]. manner adverb
[20]. cognate object
[21]. منظور عکاشه (یا مترجمان فارسی) از اصطلاح «قیدی» برای نگارنده روشن نیست.
[22]. کتب نحو عربی بعضاً از فعل تقدیری «أستثنی» به جای «إلا» نیز سخن گفته‌اند که مستثنا مفعول‌به برای آن است: نک. الراجحى، 1434ق: 276 که خود ترجیح داده حرف استثنا را به­عنوان عامل درنظر بگیرد تا این­که یک فعل تقدیری را در چنین مواردی مفروض بداند.
[23]. Al-Balushi
[24]. templatic languages: در این زبان­ها اشتقاق واژه­ها از یکدیگر و فرایندهای واژه­سازی عمدتاً ازطریق درج واکه­ها درمیان قالب­های متشکل از همخوان­ها صورت می­گیرد (نک. Katamba and Stonham, 2006).
[25]. ضمایر منفصل نیز معنای ذاتی ندارند، ولی به شخص یا شیئی در جهان خارج ارجاع می­دهند و می­توانند حالت دریافت کنند.