Document Type : Research Paper
Author
Assistant Professor of Linguistics, Imam Khomeini International University, Qazvin, Iran:
Abstract
The issue of noun’s I’rāb has been discussed as case in linguistic theories, and its different patterns and markers have been investigated in the languages of the world. The present study aimed at investigating the systematic patterns of case-marking and their grammatical behavior in Classical and Standard Arabic based on linguistic theories within a typological perspective. Relying on structural and formal criteria (considering the final form of the words), two general patterns in Arabic case-marking are distinguished: a) nouns lacking a number suffix (i.e. single nouns and broken-plurals) make a three-way distinction of case (nominative vs. accusative vs. genitive); and b) nouns having a number suffix (i.e. duals, masculine sound-plurals, and feminine plurals) make a two-way distinction (nominative vs. oblique). The present study seeks to show dominant as well as exceptional patterns in a theory-oriented approach, and at some points, criticizes the Arabic traditional grammars for their analyses, presenting some questions for further analysis in future.
Keywords
«حالت اسم» اصطلاحی است که در نظریههای زبانشناسی برای توصیف تغییرات صورت اسم در ارتباط با نقش دستوری آن بهکار میرود. به بیان دیگر، در بعضی زبانها اسم با توجه به نقش دستوریاش در جمله، نشانههای خاصی دریافت میکند یا تمامی صورت اسم (معمولاً ضمیر)، متناسب با نقش دستوریاش تغییر میکند. در منابع زبانشناسی در ایران، «حالت» اصطلاح جاافتادهای برای این مفهوم است و بر سر کاربرد آن اتفاق نظر وجود دارد. در دستورهای زبان عربی معمولاً اصطلاح «حالة» بهمعنای «معرب یا مبنی بودن» (قابلیت پذیرش اعراب رفع/نصب/جرّ یا عدمقابلیت پذیرش آن و تغییرناپذیربودنِ آوای پایانی کلمه) بهکار میرود و درواقع، کاربردی عامتر از مفهوم مورد بحث دارد (نک. الدیباجى، 1377: 259-260؛ الراجحى، 1434ق: 40-41). اصطلاح زبانشناختی «حالت» دقیقاً با اصطلاح «إعراب» در کتب نحو عربی منطبق است: «اعراب، نشانهای است که در پایان کلمه قرار میگیرد و جایگاهش را در جمله معین میکند؛ یعنی نقش آن را در جمله معین میکند» (الراجحى، 1434ق: 42).
مقالۀ حاضر حوزۀ بررسی خود را به اسمها در زبان عربی محدود کرده و اظهارنظری درمورد اعراب فعل نکردهاست (و نوعاً نیز حالت، پدیدهای است که در مورد اسم مطرح است، نه فعل). از سوی دیگر، حالت ضمایر نیز در عربی قابل بررسی است، ولی به دلیل پیچیدگیهایی که این بحث به همراه دارد، در این پژوهش از حوزۀ بررسی کنار گذاشته شده است. همچنین، این مقاله وارد بحث «عامل اِعراب» (اعطاکنندۀ حالت در نظریۀ چامسکی) نشده است. درخصوص حالت اسم نیز رویکرد روششناختی مقاله، این است که به پیروی از ردهشناسان زبان که به مقایسه و طبقهبندی شباهتها و تفاوتهای زبانها بر اساس دادههای واقعی و گردآوریشده میپردازند، مفهوم «حالت» را فقط به مواردی اطلاق کرده که تظاهر عینی و صوری دارد، یعنی نشانهای صوری برای آن ظاهر شده است و از ورود به تعاریف انتزاعی حالت که در رویکرد چامسکی و پیروانش معمول است، پرهیز کردهاست. به بیان دقیقتر، این مقاله صرفاً با تکیه بر شواهد صوری و ساختاری تدوین شده است و از هرگونه انتزاعگرایی و بازسازی ساختاری و معنایی خودداری شده و در دستهبندیها منحصراً به نشانههای آشکار حالت توجه شده است. همچنین، لابهلای تحلیلهای ارائهشده در متن مقاله، انتزاعگراییهای بعضاً موجود در کتب دستورزبان عربی نیز مورد انتقاد قرار گرفته است.
گونهای از زبان عربی که در منابع صرفونحو مدنظر قرار گرفته، ترکیبی از عربی قدیم و عربی فصیح است. عربی قدیم که در منابع زبانشناسی، عربی کلاسیک نیز نامیده میشود، گونهای است که در قرآن و متون شعر و نثر قدیم دیده میشود و عربی فصیح که در اصطلاح جامعهشناسی زبان، عربی معیار (استاندارد) نام دارد، گونهای است که در موقعیتهای رسمی (رسانه، آموزش و...) استفاده میشود. این دو گونه از لحاظ قواعد صرفی و نحوی (خصوصاً بحث حالت اسم) تفاوت چندانی ندارند و در مقالۀ حاضر نیز در چهارچوب صرفونحو عربی، همین دو گونه مدنظر بوده است. بررسی سرنوشت نظام حالت در مسیر تحول عربی قدیم به گونههای گفتاری امروز (لهجههای محلی) مجال مستقلی میطلبد.
مخاطب این مقاله خوانندهای آشنا با مباحث و اصطلاحات صرفونحو عربی درنظر گرفته شدهاست و به همین دلیل معمولاً از ارائۀ تعریف و مثال برای اصطلاحات رایج در منابع مذکور خودداری شده و مثالهای موجود نیز به فارسی ترجمه نشدهاند. درمجموع، مقالۀ حاضر تلاشی است برای ارائۀ تصویری کلی از یکی از ویژگیهای دستوریِ زبان عربی در چهارچوب تعاریف و دستهبندیهای عمومی که در نظریههای زبانشناسی برای توصیف و تحلیل رفتارهای زبانهای جهان شکل گرفتهاند. درواقع، تعاریف و اصطلاحاتی که در این مقاله ارائه شده، عمدتاً در نظریههای مختلف زبانشناسی (ازجمله نظریۀ زایشی چامسکی،
ردهشناسی زبان، و نظریههای ساختواژی) و نیز دستورهای سنتی غربی، مشترک و مورد اتفاقنظر است. درعینحال، مقاله میکوشد ضمن دستهبندی مجدد بحث «اعراب» در عربی، نشان دهد که چنین رفتارهایی در دیگر زبانها هم کموبیش دیده میشود و بررسی ویژگیهای هر زبان با توجه به ویژگیهای مشابه در سایر زبانهای بشری منجر به شکلگیری تحلیلهای دقیقتر و درک عمیقتری از مسائلِ مورد بحث خواهد شد. به بیان فنیتر، حاصل مباحث مقاله، معرفی ردهای است که زبان عربی از لحاظ نظام حالت اسم (الگوهای منظمِ حاکم بر حالت اسم) به آن تعلق دارد. در هریک از ویژگیهای اصلی و فرعیِ این رده، زبان عربی با زبانهای دیگری (گاه خویشاوند و گاه غیرخویشاوند) همرده است و در مقاله بعضاً از این زبانهای همردۀ عربی نام برده شده و به وجوه اشتراک آنها با عربی اشاره شدهاست. همچنین، در مواردی که الگوهای حالتنمایی موازی (رقیب) در
بخشهایی از زبان عربی دیده میشود، اشاراتی به دلایل تاریخی این تعدد الگو شدهاست و نگارنده صرفاً به طرح مسأله بسنده کردهاست.
2. پدیدۀ حالتنمایی در زبانهای جهان
حالت یا «حالتنمایی»[1] بهکارگیری منظم و قاعدهمندِ نشانههایی خاص برای نشاندادن رابطۀ بین عناصر وابسته و هستههایشان در سطح گروه[2] یا جمله است. شواهد چنین پدیدهای را به حداقل سه دستۀ عمده میتوان تقسیم کرد: 1) در سطح گروه اسمی، رابطۀ بین مضافالیه (بهعنوان وابسته) با مضاف (بهعنوان هسته)؛ 2) در سطح گروه حرفاضافه، رابطۀ بین متمم اسمی (بهعنوان وابسته) با حرفاضافه (بهعنوان هسته)؛ و 3) در سطح جمله، رابطۀ بین فاعل و مفعولهای مستقیم و غیرمستقیم (بهعنوان وابسته) با فعل (بهعنوان هسته). به بیان سادهتر، حالت را میتوان «رابطۀ میان هسته و وابسته» تعریف کرد و نشانۀ حالت اصولاً برروی وابسته ظاهر میشود تا وجود رابطه بین این عنصر با هستۀ خودش را نشان دهد. درواقع، زبانهایی که در آنها نشانههایی برای بیان این رابطه وجود دارد، زبانهای دارای حالت نامیده میشوند. در چنین زبانهایی، حالت به یک مقولۀ دستوری تبدیل شده است؛ به این معنا که دستور آن زبان برای بیان حالت، نشانهای دستوری درنظر گرفته است. نمونهگیریهای آماری در پژوهشهای نوعاً ردهشناختی نشان میدهد که در بیشترِ زبانهای جهان، مقولۀ حالت بهصورت محدود یا گسترده وجود دارد. مثلاً در پژوهش درایر[3] (2013) از 1031 زبانِ مورد بررسی، 652 زبان (%2/63) و در پژوهش ایگهسن[4] (2013) از 261 زبانِ مورد بررسی، 161 زبان (%7/61) دارای حالت بودند. زبانهای فاقد مقولۀ دستوریشدۀ حالت از سازوکارهای دیگری مانند مطابقۀ فعل با فاعل (و/یا مفعول) و نیز توالی ثابت کلمات (وجود ترتیب ثابت برای فاعل و مفعولهای جمله) استفاده میکنند.
درمجموع، حالتنمایی، یک مقولۀ دستوریِ متعلق به اسم یا به تعبیر دقیقتر، متعلق به کل گروه اسمی (شامل اسم و وابستههای پیشین و پسیناش) است و به ضمیر (بهعنوان جانشین اسم) نیز تعلق میگیرد. همچنین، حالت میتواند از طریق مطابقه[5] به حروف تعریف و صفتها نیز تسری یابد (Blake, 2004: 7). درواقع، نشانۀ حالت میتواند همراه اسم بیاید، یا با حرف تعریف یا صفت هم تکرار شود و یا فقط با حرف تعریف بیان شود (و دیگر همراه اسم نیاید). درعینحال، جایگاه و نحوۀ ظهور نشانۀ حالت در گروه اسمی در هر زبانی از الگویی ثابت پیروی میکند (برای شواهد این الگوها در زبانهای جهان، نک. Tallerman, 2015: 132-141).
معمولترین نشانۀ حالت در زبانهای جهان، با فاصلۀ آماریِ بسیار زیاد، پسوند است. در پژوهش درایر (2013) از 652 زبانِ دارای حالت، 452 زبان از پسوند و فقط 38 زبان از پیشوند استفاده میکردند (دومین ابزار معمولِ زبانها برای حالت، واژهبست[6] است: 147 زبان در پژوهش درایر). همچنین، در بعضی زبانها نمیتوان پسوند حالت را از اسم تفکیک کرد و کل صورت کلمه بیانگر حالت نیز است (Blake, 2004: 2-3). چنین وضعیتی گاهی در ضمایر مشاهده میشود. درمجموع، حالتنمایی ضمایر پیچیدگیهای بیشتری دارد و در بعضی زبانها نشانههای حالت فقط همراه ضمایر میآیند (Butt, 2006: 112-118).
2ـ1. انواع حالت
در این بخش، پرکاربردترین حالتها در زبانهای جهان (فاعلی[7]، مفعولی[8]، مضافالیهی[9]، و بهرهور/برایی[10]) و تعداد اعضای نظامهای حالت و سلسلهمراتبِ حاکم بر شکلگیری آنها معرفی میشود. در بعضی نظریهها (ازجمله نظریۀ چامسکی) در یک دستهبندی کلی، حالتهای فاعلی و مفعولی را حالت ساختاری[11] یا دستوری مینامند و حالتهای مضافالیهی و بهرهور/برایی را حالت ذاتی[12] یا معنایی (Baker, 2015؛ Butt, 2006). دستۀ اول تحت رابطۀ ساختاری میان اعطاءکنندۀ حالت (هسته) و دریافتکنندۀ حالت (وابسته) تعریف میشود؛ دستۀ دوم تحت رابطۀ معنایی میان آنها. این دستهبندی در مقالۀ حاضر پیگیری نشدهاست.
نخستین حالتِ پرکاربرد، فاعلی است. این حالت به اسمهایی تعلق میگیرد که در جایگاه فاعل/نهاد جمله قرار دارند و محمولِ آن جمله، خبری را در مورد آنها بیان میکند (برای تعریف «محمول»، نک. بخش 4ـ1ـ1ـ2 از مقالۀ حاضر). همچنین اسمهایی که خودشان نقش محمول را در جمله ایفا میکنند و خبری را به فاعل/نهاد نسبت میدهند، حالت فاعلی میگیرند (Blake, 2004: 5). حالت فاعلی در زبانهای جهان معمولاً نشانهای ندارد: غیاب نشانۀ حالت (نشانۀ صفر در تقابل با حالتهای دارای نشانه) بیانگر حالت فاعلی است. دومین حالتِ پرکاربرد، حالت مفعولیاست که به مفعول مستقیم و غیرمستقیم و در بعضی زبانها متمم حرفاضافه اختصاص دارد. در بعضی زبانها قیدهای بیانگر فاصله، دیرِش (مدتزمان وقوع فعل) و رفتار (نحوۀ وقوع فعل) نیز حالت مفعولی میگیرند (Kittilä and Malchukov, 2008: 553). سومین حالت پرکاربرد، حالت مضافالیهی است که متعلق به اسمهای وابسته به اسمهای دیگر است و نمونۀ اصلی آن، مالک در یک گروه اسمیِ بیانگر مالکیت است (اسمِ تحت تملک، همان مضاف است). در بعضی زبانها متمم حرفاضافه نیز حالت مضافالیهی میگیرد (Lander, 2008: 589). حالت بهرهور/برایی (چهارمین حالت پرکاربرد) نیز عمدتاً به مفعول غیرمستقیم تعلق دارد (Blake, 2004: 143-144). این حالتها
سلسلهمراتبی را تشکیل میدهند که صورت سادهسازیشدۀ آن (برحسب نیاز مباحث مقالۀ حاضر) در (1) آمده است (برای صورت کامل آن، نک. Blake, 2004: 156):
(1) فاعلی > مفعولی > مضافالیهی > بهرهور > سایر حالتها
سلسلهمراتب فوق به این معناست که در هر زبانی وجود هریک از حالتها مستلزم وجود حالتهای بالاتر (در سلسلهمراتب) در همان زبان است. مثلاً اگر در زبانی حالت بهرهور وجود داشته باشد، الزاماً حالتهای بالاتر (فاعلی، مفعولی و مضافالیهی) نیز در آن زبان وجود دارد.
اصولاً تعداد نشانههای حالت در هر زبان، مبنای شمارش حالتهای موجود در آن زبان قرار میگیرد (با احتساب نشانۀ صفر برای حالت فاعلی). زبانهای دارای حالت، حداقل دو حالت دارند: حالت فاعلی و حالت غیرفاعلی[13]. در چنین
زبانهایی حالت غیرفاعلی، تمام رابطههای دستوری غیر از فاعل (شامل مفعول مستقیم و غیرمستقیم، متمم حرفاضافه و...) را پوشش میدهد. زبانهای دارای دو یا سه حالت را میتوان دارای نظام حالت کوچک/محدود نامید؛ زبانهای دارای چهار یا پنج حالت، نظام حالت متوسط دارند؛ زبانهای دارای شش یا هفت حالت دارای نظام حالت گسترده هستند؛ و زبانهای دارای هشت یا نه حالت، و زبانهای دارای ده حالت یا بیشتر، بهترتیب، نظام حالت بسیار گسترده و نظام حالت فوقالعاده گسترده دارند (Velupillai, 2012: 176-177؛ برای مشاهدۀ فراوانی آماری و توزیع جغرافیاییِ این نظامها در یک نمونهگیری، نک. Iggesen, 2013).
3. پیشینۀ بحث در صرفونحو عربی
در دستورهای زبان عربی (صرفونحو) بحث حالت اسم در بخش نحو تحت عنوان «اِعراب اسم» مطرح شده است. سابقۀ طرح این بحث در زبان عربی به نخستین دستور مکتوب عربی که به دست ما رسیده است، یعنی الکتاب سیبویه (قرن دوم هجری) بازمیگردد. وی در توضیح پدیدۀ حالتنمایی از اصطلاح «عمل» استفاده کرده و معتقد است که افعال، بعضی حروف و بعضی اسمها «عامل» هستند و بر «معمولِ» خود تأثیر میگذارند. این تأثیرگذاری بهصورت نشانههایی در انتهای معمول ظاهر میشود که سیبویه این نشانهها را «حرفالإعراب» نامیده و شامل رفع، نصب و جر است (سیبویه، 1410ق: 9-14). ازسوی دیگر، بحث عمل و حروف اعراب به همین صورت درمورد فعل نیز مطرح شدهاست (شامل رفع، نصب و جزم) که خارج از چهارچوب مقالۀ حاضر قرار میگیرد.
سنتی که سیبویه هزارودویست سال پیش پایهگذاری کرد، در قرنهای بعد نیز تداوم یافت. دستورهای زبان عربی که محصول این سنت دیرپای هستند، درمجموع، توصیفهای خوب و کارآمدی برای الگوهای اعراب و نشانههای آن و رفتارهای استثنایی اسمها بهشمار میروند. بااینحال، دستکم سه نکتۀ انتقادی را میتوان درمورد این منابع دستوری مطرح کرد: 1) این دستورها تنها به توصیف رفتارهای زبانی پرداختهاند و نوعاً وارد بحث علتیابی برای این رفتارها نشدهاند؛ 2) توصیفهای مذکور، رفتارهای زبان عربی را مستقلاً درنظر میگیرند و برقراری رابطه بین ویژگیهای زبان عربی و ویژگیهای مرتبط در سایر زبانها و بحث شباهتها و تفاوتهای موجود بین زبانهای مختلف جهان را بههیچوجه مدنظر ندارند؛ 3) مفاهیم و مباحثی که پایهگذاران نحو عربی، مانند سیبویه ارائه کردهاند، کموبیش در صرفونحوهای امروزی نیز مطرح است و در طول قرنها شاهد کمترین تغییرات بودهاست تا آنجاکه بعضاً (هرچند شاید اغراقآمیز) ادعا شده است که «کل سنت زبانشناسی در عربی، چیزی جز انبوهی از شرح و تفسیر بر الکتاب سیبویه نیست» (ورستیگ، 1391: 51).
4. حالتنمایی در زبان عربی
براساس مباحث بخش (2-1) و سلسلهمراتب (1)، دو الگوی حالتنمایی را
میتوان در نظام حالت زبان عربی مشاهده کرد: یک نظام سهعضوی (شامل حالتهای فاعلی، مفعولی و مضافالیهی) و یک نظام دوعضوی (شامل حالتهای فاعلی و غیرفاعلی). این دو نظام بهترتیب در بخشهای (4ـ1) و (4ـ2) معرفی خواهندشد.
4ـ1. نظام سهعضوی
در عربی، اسمهای مفرد و اسمهای جمع مکسر در چهارچوب یک نظامِ دارای سه حالتِ متمایز در جمله حضور مییابند. این سه حالت متمایز که هرکدام نشانۀ خاص خود را دارند، عبارتاند از: حالت فاعلی با نشانۀ [-u] (بخش4ـ1ـ1)، حالت مفعولی با نشانۀ [-æ] (بخش4ـ1ـ2) و حالت مضافالیهی با نشانۀ [-i] (بخش4ـ1ـ3). وجه اشتراک دو گروه مذکور (مفرد و جمع مکسر) این است که هیچکدام پسوندِ شمار (نشاندهندۀ تعداد) ندارند و آخرین آوای کلمه متعلق به خود اسم است. درواقع، در این دو دسته اسم، پسوند حالت که یک واکه/مصوت است، مستقیماً به آخرین آوای اسم که یک همخوان/صامت است، متصل
میگردد. البته، طبقهای از اسمها در عربی وجود دارد که «غیرمنصرف» نامیده میشود و رفتاری استثنایی درقبال نشانههای حالت و نکره دارد. در بخش (4ـ1ـ3) ویژگیهای این اسمها معرفی خواهدشد. همچنین، طبقۀ کوچکی از اسمها به نام «اسماء خمسه» (شامل أب، أخ، ذو، ...) اگر اسم یا ضمیری را بهعنوان مضافالیه بگیرند، نشانۀ حالتشان بهصورت واکۀ کشیده ظاهر میشود (واکۀ کوتاه «اِشباع میگردد»): [-u:] برای حالت فاعلی، [-æ:] برای حالت مفعولی، و [-i:] برای حالت مضافالیهی.
4ـ1ـ1. حالت فاعلی
در ردۀ زبانهای فاعلی ـ مفعولی (که نشانهگذاری و ویژگیهای صرفی و نحویِ فاعلِ فعلهای لازم و متعدی در تقابل با مفعول قرار میگیرد)[14] معمولاً حالت فاعلی نشانهای ندارد و غیاب نشانه، در تقابل با حضور نشانۀ حالت مفعولی قرار دارد. بااینحال، در طیف محدودی از زبانهای این رده، حالت فاعلی نیز دارای نشانه است: در بعضی از این زبانها حالت مفعولی، نشانهای ندارد، و در بعضی حالت فاعلی و مفعولی هر دو دارای نشانهاند (برای مطالعۀ ویژگیهای زبانهای دارای حالت فاعلیِ نشانهدار، نک. König, 2008). زبان عربی جزء زبانهایی است که حالت فاعلی و مفعولی هر دو دارای نشانه هستند: پسوندهای [-u] و [-æ] بهترتیب، نشانۀ حالت فاعلی و مفعولیاند. در دستورهای عربی، اسمهای دارای حالت فاعلی «مرفوع» نامیده میشوند. بخشهای زیر، تلاشی برای طبقهبندی مرفوعات است، بهگونهای که هم تمامی نمونههای آن را شامل شود و هم نگاه تعمیمگرایانۀ نظریههای زبانشناسی لحاظ گردد.
4ـ1ـ1ـ1. فاعل (در مفهوم وسیع)
اولین دستهای که در این بخش باید مطرح کرد، «فاعل» در اصطلاح دستورهای زبان عربی است: اسمی که به آن اسناد داده میشود و پس از فعل تامِّ معلوم میآید (الشرتونى، 1429ق، ج4: 41؛ الدیباجى، 1377: 351). صرفنظر از بحث ضمایر (که خارج از قلمرو مقالۀ حاضر است) و فاعلهای تقدیری (که در بخش 5 به آنها خواهیم پرداخت)، فاعلهای مفرد و جمع مکسر همواره پسوند حالت فاعلی میگیرند و اگر اسم نکره باشد، پسوند نکرۀ [-n] پس از پسوند حالت میآید. همچنین برخی اسمهای مشتق از فعل (شامل مصدر، اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبّهه و اسم تفضیل) میتوانند فاعل بگیرند (الدیباجى، 1377: 504-508).
دومین دسته از اسمهای دارای حالت فاعلی، «نائب فاعل» است. این اسمها نیز پس از فعل میآیند و در محل دریافتِ اِسناد[15] واقعاند. تنها تفاوتی که با دستۀ اول دارند، نوع مشارکتشان در انجام فعل است: فاعل فعل معلوم، انجامدهندۀ عمل یا دارندۀ ویژگیای است، ولی نائب فاعل در فعل مجهول، پذیرندۀ عمل است. دستورهای مدوّنِ بسیاری از زبانها (ازجمله فارسی و انگلیسی) از این تفاوت معنایی صرفنظر کردهاند و با تکیه بر شباهت ساختاری و نقشی، هردو دستۀ فوق را فاعل نامیدهاند.
دستۀ سوم، «مبتدا» است که همچنان در محل اسناد است، ولی جایگاه ساختاریاش در ابتدای جمله است. این اسمها نیز در بسیاری از دستورزبانها فاعل نامیده میشوند.
(2) العلمُ مفیدٌ. / العلمُ یُرقّى الأممَ. (الشرتونى، 1429ق، ج4: 59 و70).
سه دستۀ دیگر از اسمها را نیز دراینجا باید نام برد که همچنان به آنها اسناد میشود و حالت فاعلی دارند: اسم افعال ناقصه (کان، لیس، صار، ...)، اسم افعال مقاربه (کاد، عسی، جعل، أخذ، ...) و اسم حروف شبیه لیس (الحروف العامله عمل لیس: إن، ما، لا، لات). دستۀ اول و دوم، شبیه فاعل (دراصطلاح دستورهای عربی) عمل میکنند و دستۀ سوم، شبیه مبتدا. پیشینۀ قراردادن فاعل، مبتدا و اسم افعال ناقصه در یک دستۀ واحد، بهگفتۀ خرمی (1393: 99) به ابداعات ابراهیم مصطفی در کتاب إحیاءالنحو (1937) بازمیگردد. وی این سه نوع اسم را همراه اسم حروف مشبهه بالفعل (از منصوبات) در یک باب واحد به نام «موضوع» قرار داده بود.
4ـ1ـ1ـ2. خبر (محمول)
در منطق، کلمه یا گروهی از کلمات که نقش اسناددهی (نسبت دادن) را برعهده دارند و خبری را درمورد کسی یا چیزی بیان میکنند، محمول نامیده میشود. براساس این تعریف، افعال در جملات مختلف، محمول هستند. همچنین اسم و صفت میتوانند نقش محمول را ایفا کنند (خبری را درمورد کسی یا چیزی بیان کنند) و حالت بگیرند. در عربی، این محمولها ازلحاظ حالتنمایی به دو گروه تقسیم میشوند: 1) خبر در جملۀ اسمیه، خبر حروف مشبّهه بالفعل (إنّ، أنّ، لکنّ، ...) و خبر لای نفی جنس، حالت فاعلی میگیرند؛ 2) خبر افعال ناقصه و خبر حروف شبیه لیس حالت مفعولی میگیرند. درمجموع، تفکیک و تمایزگذاری بین انواع مختلف محمول اسمی ازلحاظ نشانۀ حالت، بحثی است که در بعضی زبانها (ازجمله روسی و فنلاندی) بررسی شدهاست (Wetzer, 1996; Roy, 2013) و در عربی نیز علل دستوری و منشأ تاریخی این تفکیک نیازمند بررسی بیشتر در مطالعات آتی ضمن توجه به رفتارهای مشابه در زبانهای جهان است. درواقع، پرسشی که قابل طرح است، این است که علت این رفتار دوگانۀ زبان با محمولهای غیرفعلی چیست؟ آیا خبرهای گروه (2)، رفتاری شبیه مفعولٌبه در پیش گرفتهاند؟ در بخش (4ـ1ـ2ـ3) مجدداً به این سؤال بازخواهیم گشت. درهرحال، جملات (3) نمونههایی از محمول اسمی و صفتی در حالت فاعلیاند و جملات (4) نمونههایی از همین نوع محمولها در حالت مفعولی:
(3) العفافُ زینةُ الفقرِ. / إنسانُ خیرٌ مِن بهیمةِ. (الشرتونى، 1429ق، ج4: 62 و 61).
(4) کونوا حجارةً أو حدیداً. / أصبحتْ النتیجةُ حسنةً (الدیباجى، 1377: 323 و 326).
4ـ1ـ1ـ3. منادای مفرد
در عربی اگر منادا «بهتنهایی یا همراه حرف ندا» بیاید (منادای مفرد)، حالت فاعلی میگیرد و اگر وابستۀ اسمی (مضافالیه یا «فاعل یا مفعولِ متعلق به اسم») یا وابستۀ گروه حرفاضافه (جارّومجرور) بگیرد، حالت مفعولی خواهد داشت. جملات (5) و (6) بهترتیب، نمونههایی از منادا در حالت فاعلی و مفعولیاند:
(5) یا رجالُ (الشرتونى، 1429ق، ج4: 206).
(6) یا جمیلاً فعلُهُ. / یا تلمیذاً فی المدرسةِ (الشرتونى، 1429ق، ج4: 207 و 206).
همچنین اگر منادای مفرد، مصداق عام داشته باشد، یعنی به قصد خطاب به فرد مشخصی گفته نشده باشد (منادای نکرۀ غیرمقصوده)، حالت مفعولی خواهد گرفت:
(7) یا غافلاً تَنَبَّهْ (الدیباجى، 1377: 323 و326).
در دستورهای زبان عربی برای توضیح این تنوع ساختاری، حالت مفعولی را اصل گرفتهاند و حالت فاعلی را فرع. دستورنویسان معتقدند که منادای منصوب، اعراب ظاهری دارد و منادای دارای ضمّه اعراب محلی دارد، یعنی مبنی بر ضّم است در محل نصب (الشرتونى، 1429ق، ج4: 205-210؛ الدیباجى، 1377: 415-421؛ الراجحى، 1434ق: 288-297؛ ضیف، 1387: 178؛ ماهیار، 1382: 137). استدلال فوق اصولاً بر این فرض استوار است که منادا درواقع، مفعولِ یک فعل نداییِ محذوف (همانند اُنادى، أدعو، أطلب) است و به همین دلیل، همواره منصوب است.
با اینحال، ظاهراً قرینهای صوری برای تأیید چنین ادعایی وجود ندارد. واقعیت زبانی، این است که در حالتنماییِ منادا تنوع ساختاری وجود دارد و انکار این واقعیت زبانی با توسل به انتزاعگرایی و تلاش برای معرفی الگوی واحد (به قیمت نادیدهگرفتن رفتار ظاهریِ زبان) موجّه بهنظر نمیرسد. از سوی دیگر، یک استدلال در تضعیف دیدگاه دستوریان عربی درخصوص منادا میتواند این باشد که مناداهای مضموم، قبل از ورود به ساخت ندا لزوماً نشانۀ ضمه در انتهای خود ندارند. بنابراین، بافت نحوی ندا این نشانه را به آنها افزوده است. درواقع، تعریف عمومی «بناء» در دستورهای عربی این است که آخر کلمه نشانۀ واحدی داشته باشد که تحتتأثیر عوامل اعراب تغییر نکند (الدیباجى، 1377: 263). به بیان دیگر، منادای مفتوح و مضموم، هردو، در ساخت نحویشان نشانۀ حالت دریافت میکنند و ترجیحدادنِ یکی از این دو نشانۀ حالت بر دیگری، وجهی ندارد و قاعدتاً باید دلایل این دوگانگی الگوی حالت منادا را در سیر تحول تاریخی زبان عربی جستجو کرد[16].
4ـ1ـ2. حالت مفعولی
در بخش (4ـ1ـ1) گفته شد که عربی در ردۀ زبانهای دارای حالت فاعلیِ
نشانهدار قرار دارد[17]. پیامد این ویژگی ردهشناختی، این است که در چنین
زبانهایی حالت مفعولی، گستردهترین نقشها را در نظام حالتنمایی دارد. درواقع، طیف گستردۀ نقشهای حالت مفعولی در زبان عربی، حاصل ردۀ این زبان بهعنوان یک زبانِ دارای حالت فاعلیِ نشانهدار است و درعینحال، حالت مفعولی در عربی، گستردهترین کاربرد را در بین آن دسته از زبانهای سامی (زبانهای همخانوادۀ عربی) که از پسوند [-æ] استفاده میکنند، دارد (Hasselbach, 2013: 275, 292). در بخشهایی که در پی میآید، اسمهای دارای حالت مفعولی (منصوبات) در سه گروهِ کلی دستهبندیشدهاند.
4ـ1ـ2ـ1. مفعول مستقیم و غیرمستقیم
منابع زبانشناسی، مفعول مستقیم را چنین تعریف میکنند: اسمی که مستقیماً تحتتأثیر کنشِ فعل قرار میگیرد (Richards & Schmidt, 2010: 405). دراصطلاح دستورهای عربی، این تعریف تقریباً بر «مفعولٌبه» در افعالی که فقط یک مفعول میگیرند، منطبق است: آنچه عملِ فاعل بر آن واقع میشود (الشرتونى، 1429ق، ج4: 142). اصلیترین نقش حالت مفعولی در زبانهای جهان، نشانهگذاریِ همین اسم است (Kittilä & Malchukov, 2008: 549). در زبان عربی، علاوه بر فعل متعدی، عناصری چون مصدر، اسم فاعل و صفت مبالغه هم میتوانند مفعول مستقیم بگیرند (الشرتونى، 1429ق، ج4: 165-170 و 177-181؛ الراجحى، 1434ق: 206-207).
از سوی دیگر، بر اساس منابع زبانشناسی، مفعول غیرمستقیم را میتوان اسمی که دریافتکنندۀ مفعول مستقیم است یا از کنش فعل بهره میبَرَد، تعریف کرد (Richards and Schmidt, 2010: 405). این تعریف بر یکی از مفعولها در افعال دومفعولیِ عربی صدق میکند:
(8) منح الأستاذُ التلمیذَ جائزةً (الدیباجى، 1377: 370).
دستورهای عربی، اسمهایی شبیه «التلمیذ» در مثال فوق را نیز مفعولٌبه دانستهاند و دستهبندی جداگانهای برای آن ارائه نکردهاند، ولی در توضیح چنین شواهدی، استفاده از واژههای «آنچه اعطاشده» (المعطَی) و «آنکه به او اعطاشده» (المعطَیله) دیده میشود (الدیباجى، 1377: 370) که نوعی اشاره به تفاوت معنایی مفعولها در افعال دومفعولی است. درواقع، برخلاف بعضی زبانها (ازجمله فارسی و برخی موارد در انگلیسی) که مفعول غیرمستقیم را با حرفاضافه نشان میدهند، در عربی، هردو مفعول، نشانۀ واحدی دارند و معنا و ترتیب ظهورشان پس از فعل (بر اساس الگوهای مختلف زبان) ملاک تشخیص آنهاست[18]. همچنین در عربی، علاوه بر فعل، دستکم اسم فاعل نیز میتواند مفعول غیرمستقیم بگیرد:
(9) السخىُّ کاسٍ الفقیرَ ثوباً (الشرتونى، 1429ق، ج4: 168).
دستورهای زبان عربی از امکان وجود سه مفعولٌبه برای فعلهایی چون «أرَی» و «أعلم» هم سخن گفتهاند (الشرتونى، 1429ق، ج4: 154-156؛ الدیباجى، 1377: 381-383؛ الراجحى، 1434ق: 220-223؛ ضیف، 1387: 152؛ ماهیار، 1382: 117) و اغلب، اصل مفعول دوم و سوم را مبتدا و خبر دانستهاند. پیگیری این بحث در حیطۀ مقالۀ حاضر نیست، ولی اصولاً مقولۀ دستوری مفعول سوم در زبانها مطرح نشده است و شاید بتوان گزینههایی چون «حال» (قید روش)[19] را برای تحلیل شواهد مورد بحث در عربی درنظر گرفت.
4ـ1ـ2ـ2. قیدها
در عربی، قیدهای روش (حال)، بعضی قیدهای زمان و مکان و مقدار (مفعولٌفیه)، قیدهای بیانگر قصد و نیت و سبب (مفعولٌله)، قیدهای دارای معنای هنگامِ/ دُوْرِ/ میانِ (مفعولٌمعه) و عناصر تأکیدی یا بیانگر دفعات یا نحوۀ انجام عمل (مفعول مطلق) نیز حالت مفعولی میگیرند. این طیف از گروههای اسمی در دستورهای زبان عربی «قید» نامیده نمیشوند، بلکه در طبقۀ «مفاعیل» قرار میگیرند. وجه اشتراک این عناصر با مفعول مستقیم و غیرمستقیم در این نامگذاری قاعدتاً حالت مفعولی (نشانۀ نصب) و نیز وابستگی آنها به فعل (هرچند ضعیفتر از مفعول مستقیم و غیرمستقیم) بوده است، وگرنه شباهت معناییِ چندانی بین این عناصر و مفعولٌبه وجود ندارد، چراکه این عناصر در انجام فعل مشارکت ندارند (نه ازطریق تأثیرپذیری و نه ازطریق دریافتکنندگی). درواقع قیدها صرفاً اطلاعات بیشتری درمورد انجام فعل میدهند و حضورشان نیز اجباری نیست و بهراحتی قابلحذفاند. آذرنوش (1367) نیز عناصر مورد بحث در این بخش را «قید» دانسته و به بررسی ویژگیهای آنها در زبان عربی پرداختهاست.
همچنانکه در بخش (2ـ1) اشاره شد، استفاده از نشانۀ حالت مفعولی برای قیدها، در دستورزبانهای دیگری هم گزارش شدهاست. مثلاً در زبانهای آلمانی، کرهای و لاتین (Butt, 2006: 7)، زبانهای اسلاوی و ایسلندی (Maling, 2008: 75-76)، فنلاندی (Kittilä and Malchukov, 2008: 553)، یونانی باستان (Blake, 2004: 29-30) و فارسی باستان (چنگیزی، 1397: 64-65)، بعضی انواع قید، حالت مفعولی میگیرند؛ یعنی نشانۀ واحدی برای مفعولها و این قیدها وجود دارد. از سوی دیگر، مقولۀ مفعول مطلق نیز که در اصطلاح دستورنویسان غربی و زبانشناسان «مفعول همزاد/همریشه»[20] نامیده میشود، در زبانهای متعددی (ازجمله انگلیسی) دیده میشود (برای معرفی این ساخت در انگلیسی، نک. Quirk et al, 1985: 750). در بعضی زبانها عنصر مورد بحث، نشانۀ حالت دریافت میکند و این نشانه در بعضی از آنها ازجمله عربی، فنلاندی، لاتین و کرهای (Maling, 2008: 76) و نیز فارسی باستان، اوستایی و هندی باستان [=سنسکریت] (مولائی، 1381: 97-99)، حالت مفعولی را نشان میدهد. مفعول مطلق عربی اصولاً ظاهری شبیه مفعولٌبه دارد، ولی تحت عمل فعل قرار نمیگیرد و حضوری اختیاری در جمله دارد. این رفتار و نیز نقش تأکیدی یا توصیف نحوۀ انجام فعل (با وابستۀ مضافالیهی یا صفتیاش) مبنای قرارگرفتن آن در بخش حاضر، یعنی درکنار قیدها است.
4ـ1ـ2ـ3. سایر منصوبات
نخستین مبحثی که در این بخش میتوان مطرح کرد، رفتار اسمهایی است که در نقش خبر افعال ناقصه و خبر حروف شبیه لیس بهکار میروند. این اسمها حالت مفعولی میگیرند. همانگونه که در بخش (4ـ1ـ1ـ2) اشاره شد، از دید نگارنده، علت منصوب شدن خبر در این موارد، نیازمند بررسی بیشتر در مطالعات آتی است و نمیتوان به سادگی، فعل ناقصه را عامل رفع مبتدا و نصب خبر دانست. تحلیل زیر که از عکاشه (1390) نقل شدهاست، شاید بتواند نقطۀ شروعی برای بررسی بیشتر باشد:
«از دیدگاه من «افعال» مذکور در بطن فرایند اسناد هستند و بخش اصلی مسند را تشکیل میدهند. برای مثال در جملۀ «کان نضالٌ طبیباً» ... مسندالیه، واژه «نضال» و مسند واژههای «کان طبیباً» است، بدین معنا که در این جمله ما «نضال» را به «طبیببودن در گذشته» نسبت دادهایم... شاید شبیهدانستن وضعیت جملات حاوی افعال ناقصه که اسناد در آنها به صورت بریدهبریده ظاهر میشود، به گروههای فعلیِ قیدی[21] (که برای مثال از فعل و مفعولٌبه تشکیل میشوند) صحیح باشد... : ضرب اللاعبُ الکُرةَ.» (ص175-177).
از دید نگارنده، تحلیل عکاشه تقریباً به این معناست که «طبیباً» را در مثال فوق میتوان متمم فعل ربطی «کان» دانست و جایگاهی شبیه مفعولٌبه (که متمم فعل است) برای آن درنظر گرفت و با این استدلال، منصوبشدنش را توجیه کرد. تحلیل دیگری هم که مطرح شده، ولی بهدلیل ماهیت تاریخی و تطبیقی بحث درحوزۀ تحولات زبانهای سامی، نگارنده نمیتواند اظهارنظری درمورد آن داشته باشد، تحلیل هاسلباخ (2013: 311-313) است. وی معتقد است صورت بینشان اسم (صورتی که در بیشترین نقشهای نحوی بهکار میرود) در زبانهای سامی قبلاً پسوند [-æ] میگرفته و بههمین دلیل، محمولهای اسمی (ازجمله خبر اسمی) قبلاً همگی همین پسوند را داشتهاند. درواقع، به اعتقاد هاسلباخ، منصوبشدن خبر افعال ناقصه بازماندۀ رفتار تاریخیِ زبانهای سامی است.
دومین دسته از اسمها که در این بخش قابل بحث است، اسم حروف مشبّهه بالفعل (إنَّ، أنَّ، لکنَّ، ...) است. دستورهای زبان عربی به این توضیح بسنده کردهاند که در این حروف، معنای فعل وجود دارد و بر سر مبتدا و خبر درمیآیند و مبتدا را بهعنوان اسم خود منصوب میکنند و خبر خود را مرفوع (الشرتونى، 1429ق، ج4: 108؛ الدیباجى، 1377: 337). در اینجا نیز این سؤال قابل طرح است که چرا اسمهای این حروف، منصوب میشوند؟ درواقع، حالت این اسمها نه شبیه مبتداهای عادی است و نه شبیه فاعل در الگوی جملات فعلیه و این حروف، مانند حروف جرّ هم عمل نمیکنند که متمم بگیرند، چراکه به اذعان دستوریان عربی، این حروف بر سر کل جمله درمیآیند، نه بر سر مبتدا. از دید نگارنده، توجیه نظری این مسأله نیز بهسادگی امکانپذیر نیست و محتاج بررسی بیشتری است (برای مطالعۀ فرضیههایی که در آثار غربی درخصوص «إنَّ» و خواهرانش ارائهشده، نک. Hasselbach, 2013: 301-311).
درمقابل، درمورد اسم «لا»ی نفی جنس و مستثنا احتمالاً بتوان عاملیت حروف «لا» و «إلا» در حالت مفعولی اسم را مدنظر قرار داد، زیرا این حروف با اسمِ پس از خود، یک واحدِ نحوی میسازند:
(10) لا رجلَ فى الدار./ قام القومُ إلا زیدا (الشرتونى، 1429ق، ج4: 284 و118).
در نمونۀ فوق، «لا رجل» گروه اسمی است. «إلا زیداً» هم یک واحد نحوی را تشکیل میدهد (همانند جارّ و مجرور که با هم یک واحد نحوی یعنی گروه حرفاضافه میسازند) و مجموعاً نقش قیدی دارد و بههمیندلیل، کلاً قابل حذف است. درهرحال، درمورد این دو دسته از اسمها نیز علتِ گرفتنِ حالت مفعولی قابل بحث است و در این بحث قطعاً به ساخت «استثنای مُفرَّغ»، که اسمِ پس از «إلا» دیگر نقش قیدی ندارد و نقش اصلی خود را در جمله دارد و حالتِ متناسب با آن را میگیرد، هم باید توجه کرد[22]. درعینحال، در اینجا نیز همچون «منادای مفرد» (بخش4ـ1ـ1ـ3) بحث اعراب محلی، از دید نگارنده منتفی است و برای دستهبندی انواع حالت صرفاً باید به نشانۀ صوری اسم توجه کرد (دستورنویسان عربی اسم لا را مبنی بر فتح در محلّ رفع مبتدا میدانند). همچنین اگر گزینههای انتزاعگرایانهای چون حضور فعلهای فرضی و تقدیری را نپذیریم، علت نصب منادای مضاف و منادای نکرۀ غیرمقصوده و نیز اسم مخصوص (بهگفتۀ نحویون: مفعولبه برای فعل محذوف «أخُصُّ») قابل بررسی است. نمونهای از اختصاص در جمله (11) آمده است:
(11) نحن معشرَ العلمِ نُصلحُ الأمّة (الشرتونى، 1429ق، ج4: 191).
آخرین دستهای که در این بخش مطرح میشود، تمییز است. الشرتونى (1429ق، ج4: 259) تمییز را با حال مقایسه کرده و ضمن بیان تفاوتها، وجوه اشتراکشان را نکرهبودن، «فضله»بودن (از ارکان اصلی جمله نبودن)، منصوببودن و رفع ابهام (ارائۀ توضیح درمورد اسم قبلش) ذکر کرده است. الدیباجى (1377: 441) نیز با مقایسۀ ضمنی (تصریحنشده) بین تمییز و حال، تفاوت معنایی آنها را چنین بیان کردهاست: «تمییز معنای «مِن» دارد، همچنانکه حال معنای «فى» دارد». بر این اساس، آیا میتوان شکلگیری نقش تمییز در عربی را به قیاس با نقش حال دانست و آن را نمونهای از گسترشیافتنِ کارکرد قیدیِ حالت مفعولی بهشمار آورد؟ پاسخ به این پرسش، نیازمند بررسی معناییِ بیشتر است.
4ـ1ـ3. حالت مضافالیهی
همچنانکه در بخش (2ـ1) نیز اشاره شد، حالت مضافالیهی، نشانهگذاریِ اسم وابسته است تا رابطۀ آن را با هسته نشان دهد. در عربی، پسوند [-i] نشانۀ این حالت است و دو جایگاهِ ظهور دارد که در اصطلاح نحویون عربی «مجرورات» نامیده میشوند: مضافالیه (بخش4ـ1ـ3ـ1) و متمم حرفاضافه (بخش4ـ1ـ3ـ2). تنها استثنایی که در این مبحث میتوان مشاهده کرد، طبقۀ محدودی از انواع اسم است که در دستورهای عربی «غیرمنصرف» نامیده میشوند: این اسمها در حالت مضافالیهی هم نشانۀ [-æ] میگیرند. درواقع، اسمهای غیرمنصرف نوعی محدودیت صوری دارند (که این محدودیت، نشانۀ نکره/تنوین را هم شامل میشود) (Ryding, 2005: 192). ولی همین اسمها اگر پیشوند معرفۀ «ألـ» بگیرند یا اسم دیگری به آنها اضافه شود (مضاف واقع شوند)، محدودیتشان رفع میشود و طبق الگوی عمومی حالتنمایی عمل میکنند و در حالت مضافالیهی هم نشانۀ عادیِ آن را میگیرند.
4ـ1ـ3ـ1. مضافالیه
صرفنظر از نوع رابطۀ معنایی بین مضاف و مضافالیه که میتواند مالکیت، نسبت، جنس، ظرف (زمان و مکان)، تشبیه و... باشد، ویژگی اصلی این رابطه، وابستگی مضافالیه به مضاف است. در نظام حالتنمایی عربی، عنصر وابسته نشانۀ حالت مضافالیهی میگیرد. تنها نکتهای که باید یادآور شد، این است که بعضی اسمها مانند «عند، بَین، سِوی، مثل» دائمالاضافهاند و این ویژگی، آنها را به حروف جرّ شبیه میکند. کلماتی از این دست، در دستور بعضی زبانها حرفاضافه محسوب میشوند.
4ـ1ـ3ـ2. متمم حرفاضافه
در دستورهای عربی، مبنای نامگذاریِ این عناصر، حالتی است که روی وابستۀ اسمی آنها ظاهر میشود: آنها را حروف جرّ/جارّة مینامند و وابستۀ اسمیشان را مجرور. این حروف و مصادیقشان با اصطلاح «حروف اضافه» در دستورزبانهای غربی (و نیز منابع نظری زبانشناسی) منطبقاند. الدیباجى (1377: 488) نیز به این اصطلاح اشاره کرده: «حرف جرّ... حرفالإضافة نیز نامیده میشود، زیرا معنای عاملهای قبل از خودش را به اسمهای بعد از خودش اضافه میکند»، ولی در منبع عربی دیگری چنین اشارهای مشاهده نشد. درهرحال، در بعضی زبانها متمم حرفاضافه نشانۀ حالت ندارد (مانند فارسی)، در بعضی زبانها نشانۀ حالت مفعولی، یعنی همان نشانۀ مفعول مستقیم را میگیرد (مانند ضمایر انگلیسی)، و در بعضی زبانها نشانهای مستقل و متفاوت دارد (مانند حالت بهرهور یا غیرفاعلی). در زبانهایی که مانند عربی رفتار میکنند، متمم حرفاضافه بهمنزلۀ اسمِ وابسته (وابسته به حرفاضافه) عمل میکند و نشانۀ مضافالیه را (که وابستۀ مضاف است) دریافت میکند. چنین رفتاری در زبانهای سامی کاملاً شایع است (نک. Hasselbach, 2013: 264-266) و در خارج از این خانواده نیز نمونههایی از آن گزارش شده است، ازجمله در زبان آغول در قفقاز (نک. Lander, 2008: 589).
4ـ2. نظام دوعضوی
در بخش (2ـ1) اشاره شد که در نظامهای دوعضوی، حالت فاعلی در تقابل با حالت غیرفاعلی (شامل تمام رابطههای دستوری غیر از فاعل) قرار میگیرد. در زبان عربی، اسمهای غیرمفرد که پسوندِ شمار میگیرند، از نظام حالتنماییِ دوعضوی تبعیت میکنند. این اسمها سه دستهاند: مثنی؛ جمع مذکر سالم؛ جمع مؤنث. جمع مکسر که با تغییر در آواهای پایۀ اسمی شکل میگیرد، تابع همان نظام سهعضوی است. بخشهای (4ـ2ـ1) و (4ـ2ـ2) بهترتیب، به بحث درخصوص حالت فاعلی و غیرفاعلی در سه دسته اسم مذکور میپردازند.
4ـ2ـ1. حالت فاعلی
دیدگاهی که کتب نحوی عربی ارائه میکنند، این است که علامت اعراب رفع در صورتهای مثنی و جمع مذکر سالم، بهترتیب، «الف» (ا) و «واو» (و) است و این مبحث را اعراب با حروف مینامند. ضیف (1387: 100) تصریح کردهاست که «نِ» و «نَ» در این صورتها «هر دو بدل از تنوین اسم مفرد است و از این جهت... به هنگام اضافهشدن به کلمهای دیگر، حذف میشود». ولی در این اظهارنظر، این واقعیت زبانی لحاظ نشده است که در اسمهای مثنی و جمع مذکر سالم، «نِ» و «نَ» در هردو صورتِ نکره و معرفه حضور دارند، درحالیکه تنوین فقط در صورت نکره ظاهر میشود و صورتی مانند «*الکتابٌ» خلاف قواعد دستورزبان است. از سوی دیگر، از منظر متفاوتی نیز میتوان به بحث فوق نگریست: ادغام تکواژهای بیانگرِ مفاهیم دستوری، پدیدهای شایع در زبانهاست و گاهی دو یا چند مفهوم دستوریِ مختلف میتوانند با یک عنصر واحد بیان شوند. برایناساس، حالت نیز میتواند با بعضی از دیگر ویژگیهای اسم، مانند جنسیت، شمار و معرفه/نکره- تجمیع شود. نمونههای چنین ادغامهایی در زبانهای ژرمنی، اسلاوی، رومیایی (لاتینی) و یونانی باستان مشاهده میشود (Moravcsik, 2008: 243؛ Blake 2004: 18). در عربی نیز بحث ادغام تکواژ حالت و تکواژ شمار، درمورد صورتهای مثنی و جمع مذکر سالم قابل طرح است. این دو صورت در حالت فاعلی، بهترتیب، پسوند «-انِ» [-æ:ni] و «-ونَ» [-u:næ] میگیرند و این پسوندها همزمان، هر دو مفهومِ حالت (فاعلی) و شمار (مثنی/جمع) را بیان میکنند. این دیدگاه درمورد صورتهای مثنی و جمع عربی در هاسلباخ (2013: 111) و البلوشى[23] (2013: 42-43) هم مطرح شدهاست، ولی هر دوی آنها فقط «ا» و «و» را نشانۀ ادغامیِ حالت و شمار دانستهاند.
درمورد خاستگاه نشانۀ جمع مذکر سالم احتمالاً بهسادگی میتوان میان این نشانه و نشانۀ مفرد رابطه برقرار کرد و ادعا کرد که [-u:-] (به عنوان بخشی از -ونَ) جفتِ کشیدۀ [-u] (حالتنمای فاعلی) است. چنین رابطهای بین نشانۀ مثنی و مفرد دیده نمیشود، مگر آنکه [-æ:-] (بهعنوان بخشی از -انِ) را جفتِ کشیدۀ [-æ] (حالتنمای مفعولی) بدانیم که قاعدتاً تأیید یا ردّ این فرضیه را باید به مطالعات تاریخی ـ تطبیقی سامی حواله داد.
در جمع مؤنث، نشانۀ حالت فاعلی، همان نشانۀ این حالت در نظام سهعضوی است: [-u]. در اینجا باید به ماهیت نشانۀ جمع مؤنث توجه کرد که به صورت کشیدگیِ واکۀ پسوند مؤنث ظاهر میشود. به بیان دیگر، واکۀ پسوند [-æt] که تکواژ جنس است، کشیده میشود تا مفهوم جمع را به اسم بیفزاید. چنین
پدیدهای در زبانهای قالبی[24] مانند سامی کاملاً معمول است. درنتیجه، « ـ ات» تکواژگونۀ ادغامی برای دو تکواژ مؤنث و جمع است و تکواژ حالت فاعلی در جایگاهی پس از این تکواژگونه قرار میگیرد.
4ـ2ـ2. حالت غیرفاعلی
بحث بخش قبل درمورد نشانۀ حالت فاعلی درمورد حالت غیرفاعلی نیز صادق است: پسوندهای «-َینِ» [-æyni] و «-ینَ» [-i:næ] را میتوان همزمان، نشانۀ حالت (غیرفاعلی) و شمار (بهترتیب، مثنی و جمع) درنظر گرفت. این نشانهها برای تمام مصادیقی که در اسمهای مفرد، ذیل حالتهای مفعولی و مضافالیهی قرار میگیرند، در حالت مثنی و جمع بهکار میرود. درواقع، در اسمهای مثنی و جمع، حالتهای مفعولی و مضافالیهی ادغام شدهاند و به صورت یک حالتِ عمومیتر که در دستهبندیهای نظری «حالت غیرفاعلی» نامیده میشود، ظاهر میشوند. نمونههای دیگری هم از عدم تقارن بین صورتهای مفرد و غیرمفرد در حالتنمایی در زبانهای جهان گزارش شده است. مثلاً در سنسکریت نیز همانند عربی، صورتهای مثنی و جمع، تفکیکهای کمتری دارند و بعضی حالتهای مفرد با هم ادغام شدهاند (Baerman, 2008: 219).
درمورد زبان عربی، بحثی که در اینجا قابل طرح است، ماهیت نشانههای غیرفاعلی است. البلوشى (2015) معتقد است که اسمهای غیرمفرد، فاقد نشانۀ مستقلی برای حالت مفعولی هستند و نشانۀ حالت مضافالیهی (در صورتهای مفرد) تعمیم یافته است و برای حالت غیرفاعلی (در صورتهای مثنی و جمع) نیز استفاده میشود. وی ضمن طرح این دیدگاه، مشخصاً به صورتهای جمع مؤنث سالم استناد میکند و معتقد است همچنانکه در این صورتها نشانۀ کسره (نشانۀ حالت مضافالیهی) برای حالت مفعولی هم بهکار میرود، صورتهای مثنی و جمع مذکر سالم نیز حالت مفعولیِ خود را با همان نشانههای حالت مضافالیهی نشان میدهند.
در مورد صورتهای جمع مذکر سالم و جمع مؤنث، دیدگاه البلوشی را
بهراحتی میتوان پذیرفت. درواقع، واکۀ [-i:-] (بهعنوان بخشی از ـ ینَ) را
میتوان جفتِ کشیدۀ [-i] (حالتنمای مضافالیهی) درنظر گرفت که برای جمع مذکر سالم در حالت غیرفاعلی بهکار میرود و برای جمع مؤنث در حالت غیرفاعلی نیز همان حالتنمای مضافالیهی (در نظام سهعضوی) کاربرد دارد. در مقابل، ماهیت نشانۀ مثنی در حالت غیرفاعلی روشن نیست و اظهارنظر البلوشی نیز کمکی به تعیین ماهیت آن نکردهاست.
5. اعراب محلی و تقدیری
الدیباجى (1377: 265) بحث اسمهای مبنی را چنین آغاز کردهاست: «در تعریف نحویون، اسم مبنی آن است که ازلحاظ وضع [(قرارداد اولیه)] یا معنی یا افتقار [(احتیاج به کلمات دیگر)] یا کاربرد، شبیه حرف است». الراجحى (1434ق: 64) نیز بحث شباهت اسمهای مبنی به حرف را مطرح کرده و وجه این شباهت را ازلحاظ ساختمان (یکحرفی یا دوحرفیبودنِ اسمهای مبنی) یا ازلحاظ معنی (نداشتنِ معنای ذاتی) دانسته است. از دید نگارنده، مقایسۀ اسمهای مبنی با حروف که محلی از اعراب ندارند، میتواند این پیامد نظری را داشته باشد که لااقل برخی از اسمهای مبنی (ضمایر متصل[25]، اسمهای اشاره، اسمهای موصول، اسمهای استفهام و اسمهای شرط) از دایرۀ اسمهای تمامعیار (دارای معنای مستقل و ارجاع مستقیم به شخص یا شیئی در جهان خارج) خارج شوند و جزء کلمات دستوری (کلماتِ فاقد معنا و دارای نقش دستوری) محسوب گردند. نتیجۀ این پیشنهاد این خواهدبود که کلمات مذکور از طبقۀ اسم خارج میشوند و دیگر بحث اعراب (حالت نحوی اسم) در مورد آنها موضوعیت نخواهد داشت.
با این حال، براساس مباحث بخش (2) میدانیم که بعضی از کلمات دستوری در بعضی زبانها میتوانند حالت دریافت کنند و پدیدۀ حالت صرفاً مختص اسمهای تمامعیار نیست. درمورد زبان عربی، یک راهحل، این است که هر طبقهای از کلمات را که در تعریف نظری «حالت» نمیگنجد (یعنی تغییری در صورت اسم در ارتباط با نقش دستوری آن دیده نمیشود) از دایرۀ شمول بحث حالت خارج کنیم. دراینصورت، واکههایی که در انتهای اسمهای مبنی میآید، میتواند متعلق به خودِ پایۀ اسمی باشد و موجودیت مستقلی بهعنوان پسوند حالت نداشته باشد یا اینکه در صورت استقلال، توجیه خاصی در مسیر تحولات تاریخیِ زبانهای سامی داشته باشد. این شق دوم بهویژه درمورد اسم لای نفی جنس و منادای مفرد قابل طرح است که رفتار آنها در قبال نشانۀ حالت در بخشهای پیشینِ مقاله بهتفصیل مورد بحث قرار گرفت. درهرحال، رویکرد نظری مقالۀ حاضر صرفاً نشانههای آشکاری را که همراه اسم میآیند، درنظر میگیرد و به مباحث انتزاعی درخصوص حالت اسم نمیپردازد.
رویکرد فوق، همسو با پیشنهاد «کنارگذاشتن اعرابهای تقدیری و محلی» است که نخستینبار در آرای کسانی چون شوقی ضیف و ابراهیم مصطفی مطرح شد. این پیشنهاد به تصویب انجمن آسانسازی نحو در وزارت معارف مصر نیز رسید و فرهنگستان زبان عربی مصر در کنگرهاش در سال 1945 آن را تأیید کرد، هرچند در سال 1979 به ابقای بیان اعراب تقدیری و محلی در مفردات و جمله بدون بیان علت، رأی داد (ضیف، 1387: 3ـ4؛ 21ـ22؛ 100ـ101؛ خرمی، 1393: 92).
درخصوص اعراب تقدیری نیز زمینۀ آوایی برای ظهور نشانۀ حالت از بین رفته است و درنتیجه، این اسمها فاقد نشانۀ حالت یا براساس رویکرد نظری مقالۀ حاضر، فاقد حالتاند. الراجحى (1434ق: 49ـ56) علت اعراب تقدیری در اسمهای مقصور (مانند فتی و موسی) و منقوص (مانند قاضی) را «عدم صلاحیت حرف آخر کلمه برای تحمل نشانۀ اعراب» ذکر کرده و در اسمهای مضاف به یاء متکلم، علت را «اقتضای وجود کسرۀ متناسب با یاء» دانسته است.
6. نتیجهگیری
در نظام حالتنمایی عربی، اصلیترین عامل تعیینکنندۀ تعداد حالتها و
نشانههای آنها مقولۀ دستوری شمار است که در عربی، یک دستگاه سهگانه را تشکیل میدهد: مفرد، مثنی و جمع. به بیان دیگر، در عربی، تعداد و نشانههای حالت اسم در شمار مفرد، مثنی و جمع متفاوت است. اسمهای فاقد پسوندِ شمار (اسمهای مفرد و جمعهای مکسر) سه حالت متمایز دارند: حالت فاعلی با نشانۀ [-u]، حالت مفعولی با نشانۀ [-æ] و حالت مضافالیهی با نشانۀ [-i]. استثنای اول برای این الگو، اسمهای غیرمنصرف است که در بعضی کاربردهایشان فقط دو حالت متمایز دارند: حالت فاعلی با نشانۀ [-u] و حالت غیرفاعلی با نشانۀ [-æ]. دومین استثنای این الگو نیز اسماء خمسه است که از همان نشانههای حالت مفرد استفاده میکنند، ولی نشانۀ حالت بهصورت واکۀ کشیده ظاهر میشود. ازسوی دیگر، اسمهای دارای پسوند شمار (مثنی، جمع مذکر سالم و جمع مؤنث) همواره دو حالت متمایز دارند: حالت فاعلی و حالت غیرفاعلی که نشانههای آنها در مقاله مورد بحث قرار گرفت.
درمجموع، زبان عربی چه با نظام سهعضوی و چه با نظام دوعضوی، در ردۀ زبانهای دارای نظام حالت کوچک/محدود قرار میگیرد. پدیدۀ وجود انشقاق در نظام حالت زبان عربی بر مبنای مشخصۀ شمار و درنتیجه، وجود دو نظام فرعی مختلف برای حالتنمایی نیز ویژگی ردهشناختی مهمی برای این زبان محسوب میشود. ازسوی دیگر، زبان عربی یک زبانِ دارای نظام فاعلی ـ مفعولی با فاعل نشاندار و مفعول بینشان است که تأثیرات و رفتارهای این رده در بسیاری از جایگاهها و نقشهای دستوری اسم دیده میشود. ابزار بیان اطلاعات حالت در عربی نیز همانند اغلبِ زبانهای دارای نظام حالت، پسوند است که انواع و الگوهای حاکم بر ظهور آن در مقاله نشان داده شد.
نگارنده مایل است بیش از هر چیز، این رویکرد زبانشناختی را یادآوری کند که صرفاً توصیف قواعد دستوری کافی نیست و دستورنویسان باید تلاش کنند ارتباط قانعکنندهای بین قواعد دستوری مختلف برقرار کنند و علت شکلگیری این قواعد را توضیح دهند. تنوعی که در الگوهای حالتنمایی عربی مشاهده
میشود، نیازمند تبیینهایی بسیار فراتر از سنت صرفونحو عربی است. پژوهش حاضر در برخی موارد، پیشنهادهایی را جهت توضیح رفتار زبان مطرح یا نقل کرده، و در برخی موارد به طرح سؤال در مورد علت شکلگیری بعضی الگوها پرداخته و بررسی آنها را به مطالعات آینده واگذار کرده است. درکل، عمدهترین سؤال درمورد نظام حالتنمایی عربی، این است که آیا نظامهای دوعضوی و سهعضوی، تقدم و تأخری تاریخی نسبت به یکدیگر دارند یا همواره بهصورت همزمان در زبان عربی وجود داشتهاند. به بیان دیگر، آیا در مقطعی از تاریخ زبان عربی، همۀ اسمها از تفکیک سهحالتی پیروی میکردهاند و بعدها اسمهای مثنی و جمع، یکی از سه حالت را از دست دادهاند؟ یا اینکه در مقطعی همۀ اسمها فقط دو حالت داشتهاند و بعدها حالت سوم در قلمرو اسمهای مفرد شکل گرفتهاست و آن حالت سوم کدام بودهاست؟ پاسخ به این سؤالات را احتمالاً باید در مطالعات تاریخی ـ تطبیقی زبانهای سامی و همچنین در مقایسۀ نشانههای حالتنمایی اسم با نشانههایی که روی افعال عربی ظاهر میشود، جستجو کرد و در این میان به پژوهشهایی چون هاسلباخ (2013) و البلوشى (2013, 2015) نیز میتوان توجه کرد و درعینحال، ویژگیهای دستوریِ گونههای امروزین عربی (لهجههای محلی) را نیز مدنظر قرار داد.