Document Type : Research Paper
Authors
1 Professor in TEFL and Educational Psychology, Department of English Language, Ferdowsi University of Mashhad, Mashhad, Iran
2 Assistant Professor of General Linguistics, Department of English Language, Imam Reza International University, Mashhad, Iran
3 Assistant Professor of General Linguistics, Damghan University, Damghan, Iran
Abstract
A dictionary is a repository of various kinds of linguistic information about words. It presents general information about words such as the words’ meaning, pronunciation, etymology, and the syntactic category to which it belongs, collocational or idiomatic structures in which it may be found. Given the significance of linguistic information presented in the dictionaries, Persian dictionaries suffer from lack of psycho-cultural information which reflects and presents the culture of a society and as the result, should necessarily be included in them. Keeping the importance of this kind of information in mind, and considering the significance of psychological factors in speakers’ knowledge of the world as well as considering sensory experience as the cornerstone of emotional and cognitive abilities and believing that reality is relative, drawing upon the newly proposed sensory concept of emotioncy, this study attempts to introduce emotioncy and its components (emotion, sense and frequency) as useful tools in dictionary making. To this end, the present study will shed some light on sensory and emotional experiences of words of the languages so as to ultimately uncover the origins of the gap in the current dictionaries and enrich them by adding some missed but important and useful information about the words of the languages. Finally, although the findings of the present study is suggestive, further research into the this may help develop it in a broader empirical framework.
Keywords
- مقدمه
فرهنگنویسی و تهیۀ لغتنامه یکی از زمینههای ثبت دانش و فرهنگ ملتهاست که با تکیه بر حیطۀ گستردهای از واژههای موجود در جامعه شکل میگیرد. تهیه و تدوین فرهنگنامهها از دیرباز همواره مدنظر اندیشمندان و فرهیختگان جوامع بوده و در این مسیر تلاش و جد بسیار معطوف شده است. فرهنگها و واژهنامهها حرکت خود را از مسیری اولیه آغاز
کردهاند و همواره در طی زمان با تحول و دگرگونی زبان وفق یافتهاند. واژهنامهها از دل فرهنگ ملتها و شیوایی زبانها زاده شدهاند؛ به همین دلیل، نشاندهندۀ سیر تطور زبانِ مردم در طول تاریخ و اعصار طولانی بودهاند (درودی، 1392). در واقع، فرهنگنامهها آیینۀ
تمامنمای زبان و شناخت ریشۀ فرهنگی مردمی هستند که به زبان واحد سخن میگویند.
فرهنگنامهها همواره یکی از ابزارهایی بودهاند که انسان را به شناخت بسیاری از
ناشناختهها یاری کردهاند. به دیگر بیان، فرهنگنامهها به عنوان اولین ابزارهای قابل دسترس، برای حفظ اطلاعات و علوم مختلف در هر زبان مورد استفاده قرار میگیرند. این منابع ارزشمند در زمانها و اعصار مختلف برای اهداف مختلفی نگاشته شدهاند و آیینۀ تحولات اجتماعی، فرهنگی و تاریخی هستند و روابط بین ملتها را نشان میدهند. بر این اساس، فرهنگها از میراثهای گرانبهای هر زبانی به شمار میروند که ثروتهای زبانی را در خود جای داده و از آن محافظت مینمایند (جاودان و دیوسالار، 1394).
تدوین فرهنگ واژهها برای هر زبانی ضروری است؛ زیرا زبان به دلیل ماهیت پویا و زایای خود، همیشه در حال تغییر است؛ بدین شرح که برخی واژههای موجود در آن از بین میروند، برخی واژهها بدان افزوده میشوند یا همان واژههای موجود، معانیای دیگر میگیرند و در نهایت، پیکرۀ زبانی متحول میگردد. بنابراین، هیچ زبانی از فرهنگ لغت بینیاز نیست، حتی اگر از نوع مرده باشد و دیگر به کار نرود (سبزعلیپور و نیکگهر، 1393). با عنایت به آنچه گفته شد، میتوان این چنین اذعان نمود که فرهنگها تنها در زمینۀ زبان مرجع نیستند، بلکه به لحاظ اجتماعی نیز نمودار وجههدارترین صورتهای زبانیاند. از این روست که انتشار هر فرهنگ لغت جدی و روشمندی میتواند به خبر فرهنگی و اجتماعی مهمی تبدیل شود (سارلی، 1392). بنابراین میتوان گفت، تألیف انواع لغتنامه از جمله لغتنامههای دوزبانه، بسامدی، متنی و تحلیلگر نحوی، از نیازهای بنیادین و فناوری زبانی در جهان معاصر برای هر کشوری به شمار میآید. آمارهای بینالمللی حاکی از آن است که توجه به ارتقاء فرهنگنویسی و اهمیت دادن به این امر، باعث ارتقاء علمی و زمینهساز پیشرفتهای بنیادین در علم و فرهنگ هر کشوری میشود (ولیپور، 1383).
فرهنگنگاری در ایران سابقهای نسبتاً کهن دارد، به طوری که میتوان ردّ آن را تا ایران پیش از اسلام در دورة ساسانیان پی گرفت (مرادی، 1392). تاکنون فرهنگهای متعدد و متنوعی برای زبان فارسی تدوین شده است که از آن جمله میتوان به لغت فرس،
صحاحالفرس، معیار جمالی، فرهنگ جهانگیری و برهان قاطع، در قرون گذشته، و نیز
لغتنامۀ دهخدا، فرهنگ فارسی (محمد معین)، فرهنگ معاصر فارسی امروز (غلامحسین صدری افشار)، فرهنگ فارسی عامیانه (ابوالحسن نجفی) و فرهنگ بزرگ سخن (به سرپرستی حسن انوری) در قرن حاضر اشاره نمود.
از میان علوم و فنون گوناگونی که با فرهنگنویسی در ارتباط هستند، زبانشناسی دارای جایگاه ویژهای است و ارتباطی بسیار نزدیک با فرهنگنویسی دارد. از نخستین مراحل تدوین فرهنگ، ردّ پای مباحث مختلف زبانشناسی در آن مشاهده میشود و تا آخرین مراحل نیز فرهنگنویس نیازمند به استفاده از مفاهیم و دستاوردهای این علم است (قطره، 1386). امروزه فرهنگنگاری نوین، یکی از حوزههای مهم کاربرد اصول زبانشناسی و به مثابۀ شاخهای برجسته از زبانشناسی کاربردی (قطره، 1386؛ هاشمی میناباد، 1387؛ Jackson, 2002)، مجهز به اصول و مبانیای است که فاصلهای بسیار با فرهنگنویسی سنتی دارد. علیرغم سنت کهن فرهنگنویسی در ایران و با وجود پیشینۀ روشن ایرانیان در این عرصه، واقعیت آن است که فرهنگنگاری نوین سازوکارهایی بس متفاوت از فرهنگنویسی سنتی یافته که بیتوجهی به آنها و نیز توقف در شیوهها و رویکردهای سنتی، نتیجهای جز افزایش آسیبها و کاستیها در این عرصه نداشته و ندارد. با وجود آن که در دهههای اخیر و بهویژه در یک دهۀ گذشته، شاهد انتشار برخی آثار برجسته و تحولآفرین در حوزۀ فرهنگهای یکزبانه و دوزبانه بودهایم، اما بررسی فضای حاکم بر فرهنگنگاری ما کماکان حکایت از غلبۀ آسیبها و کاستیهایی دارد که بیتردید بیتوجهی به این آسیبها و کوچک شمردن آنها نتیجهای جز تعمیق شکاف ما با پیشتازان این عرصه به همراه نخواهد داشت (داوری، ایرانمهر و عرفانی، 1389). آنچه مسلم است فرهنگهای موجود به هیچوجه جوابگوی همۀ نیازهای کاربران زبان نیست (جعفری، 1386). نگارش فرهنگ لغت، کار بزرگی است که علاوه بر دادن شناخت تازهای به زبان، در حقیقت آشنایی با یک فرهنگ و تمدن جدید و دریافت حجم تازهای از اطلاعات را به دنبال دارد (سیاوشی، 1394).
نظر به ماهیت میانرشتهای فرهنگنویسی، لزوم بهرهگیری از دستاوردهای حوزههای مختلف علمی، علاوه بر دستاوردهای حوزۀ زبانشناسی، نظیر جامعهشناسی و روانشناسی به خوبی احساس میشود. در واقع، میتوان چنین ادعا نمود که فرهنگنویسی امروز آگاهانه به نظریههای زبانشناسی، بهطور عام، و روانشناسی و مطالعات فرهنگی، به طور خاص، متکی است. با وجود پژوهشها و فعالیتهای ارزشمندی که در حوزۀ فرهنگنویسی به انجام رسیده است، باید اذعان داشت که اغلب این پژوهشها به جنبۀ زبانی فرهنگهای لغت معطوف بوده و به سایر جوانب آن کمتر پرداخته شده است (سارلی، 1392).
بررسی اجمالی فرهنگهای فارسی تا به امروز نشان میدهد که نه تنها اغلب آنها معمولاً از فقدان روش علمی و بیتوجهی به اصول و مبانی زبانشناختی برخوردارند، بلکه تا جایی که نگارندگان این سطور مطلعاند، مشکل عمدهای که تقریباً در تمامی فرهنگهای فارسی قابل مشاهده است، نادیده انگاشتن اطلاعات روانشناختیـ فرهنگی واژگان است. این نقص بزرگ لااقل در فرهنگهایی که تاکنون برای زبان فارسی تهیه شدهاند، به روشنی مشهود است.
یکی از مفاهیم نوظهوری که اخیراً توسط پیشقدم (2015) در حوزۀ روانشناسی زبان مطرح شده است، مدل هَیجامَد[1] و مفهوم وزن فرهنگی[2] است. مفهوم «هَیجامَد» که تلفیقی از دو واژۀ «هیجان» و «بسامد» است، به تأثیر هیجانات ناشی از استفادۀ حواس در یادگیری مفاهیم مختلف اشاره دارد. مدل مذکور، مبتنی بر این واقعیت است که واژگان هر زبان برای افراد مختلف هر جامعۀ زبانی دارای مقادیر متفاوتی از هیجان است که «هَیجامَد» آن واژه نامیده میشود. به بیان دیگر، هَیجامَد دربردارندۀ هیجاناتی است که در نتیجۀ حواس مختلف بوجود میآیند و تحت تأثیر عامل بسامد، این هیجانات میتوانند شناخت افراد را نسبی نمایند. هر قدر سطح هَیجامَد واژه که در نتیجۀ شنیدن، دیدن، لمس کردن و ... حاصل
میشود، بیشتر باشد، واژۀ مورد نظر برای افراد و سخنگویان آن زبان مأنوستر بوده و افراد درک عمیقتری از آن واژه خواهند داشت (پیشقدم، طباطبائیان و ناوری، 1392).
نظر به اهمیت فرهنگنویسی و نقش والای انواع فرهنگنامههای تشریحی، دوزبانه، بسامدی، دستوری و متنی به عنوان منابع بنیادین و مصالح اولیۀ فعالیتهای زبانی که فقدان و یا نامناسب بودن آنها میتواند سایر فعالیتهای زبانی نظیر آموزش زبان، ترجمه و یا ساخت پارسر ترجمۀ ماشینی را بطور چشمگیری تحتالشعاع قرار دهد، و نیز با توجه به نیاز روزافزون و ضرورت ملی (ولیپور، 1383)، با وقوف بر نقش کلیدی فرهنگهای لغت در انتقال مفاهیم و اطلاعات فرهنگی، هیجانی و اجتماعی یک جامعۀ زبانی، پژوهش حاضر بر آن است تا با اتکا به مباحث و مبانی علم روانشناسی، در پرتوی الگوی هَیجامَد، پیشنهاداتی برای تألیف و تدوین فرهنگهای لغت فارسی ارائه دهد تا از رهگذر آن، روش دقیقتر و معتبرتری برای تدوین فرهنگهای لغت فارسی ارائه گردد. بدین منظور، پس از معرفی مدل هَیجامَد، در خلال تبیین اهمیت موضوع و کندوکاو در نقاط ضعف منابع موجود، با ارائۀ پیشنهاداتی، چشماندازی مناسب به منظور ایجاد انگیزه برای تدوین لغتنامههای دقیقتر ارائه خواهد شد.
- پیشینه پژوهش
هارتمان[3] (1983) فرهنگ را کتاب مرجع یا فهرستی، معمولاً الفبایی، از واژهها میداند همراه با توضیحاتی در مورد معنی، تلفظ، املا یا معادلهای آنها. به نظر کیپفر[4] (1984)، فرهنگ عمومی زبان مجموعهای است از واحدهای واژگانی که براساس نظم خاصی مرتب شده و حاوی اطلاعاتی دربارۀ آن واحدهای واژگانی است (شریفی و فخامزاده، 1386).
اطلاعات موجود در هر فرهنگ را میتوان تصویری از واژگان ذهنی گویشوران آن زبان دانست. از سوی دیگر، واژگان ذهنی تظاهر اطلاعات آوایی، صرفی، نحوی، معنایی و کاربردی هر زبان است. بنابراین، در فرهنگنویسی علمی و مبتنی بر اصول زبانشناختی، توجه به سازوکار کلیۀ بخشهای نظام زبان ضروری است (عباسی، 1392).
اطلاعاتی که به طور معمول در هر فرهنگ لغت گنجانده میشوند، عبارتند از:
1) ویژگیهای آوایی دقیق مدخل نظیر تلفظ، تکیه، کشش و مرزبندی هجایی؛
2) مقولۀ نحوی (هویت دستوری) یا نقش دستوری واحد واژگانی در محور همنشینی[5] شامل مقولههای نحوی اصلی و زیرمقولههای[6] آن؛
3) اطلاعات سبکی، کاربردی و تاریخی شامل اطلاعاتی در مورد گونههای سبکی، زبانی یا کاربردی خاص؛
4) اطلاعات معنایی واحدهای واژگانی با استفاده از مؤلفههای معنایی و روابط مفهومی گوناگون میان واحدهای واژگانی؛
5) ارائۀ چند شاهد و مثال به منظور شفافسازی معنا و کاربرد؛
6) اطلاعات تاریخی و ریشهشناختی شامل منشاء واحد زبانی و مراحل تکوین و تغییر واحدهای واژگانی؛
7) اطلاعاتی در مورد رابطۀ یک مدخل با سایر مدخلها شامل اطلاعات معنایی، نوشتاری و صرفی (قطره، 1386).
بررسی موارد فوق نشان میدهد که برخلاف نقش خطیر اطلاعات روانشناختیـ فرهنگی واژگان در به تصویر کشیدن فرهنگ حاکم بر هر جامعۀ زبانی، فرهنگهای لغت موجود در انتقال این اطلاعات دچار ضعف اساسیاند. بنابراین، در ادامه پس از معرفی مدل هَیجامَد و مؤلفههای آن، راهکارهایی در جهت ثبت این اطلاعات در فرهنگهای لغت ارائه خواهد شد.
- مبانی نظری
3ـ1. معرفی الگوی هَیجامَد
از میان الگوهای مختلفی که توجه ویژهای به نقش «حواس» و «هیجانات» در حوزهها و مباحث زبانی دارند، میتوان به الگوی «هَیجامَد» (تلفیقی از هیجان و بسامد) اشاره نمود. این الگو با الهامگیری از رویکردهای آموزش زبان مبتنی بر هیجانات، نخستین بار توسط
پیشقدم، و طباطبائیان و ناوری (1392) در کتابی تحت عنوان «تحلیل انتقادی و کاربردی نظریههای فراگیری زبان اول از پیدایش تا تکوین» معرفی شد. بنیان این الگو رویکرد
روانشناختی تحولیـ تفاوتهای فردی مبتنی بر ارتباط[7] میباشد که به عنوان الگویی یکپارچهنگر، مدل جامعی از فرآیند رشد ذهنی انسان ارائه میدهد. بنابراین، الگوی هَیجامَد با پیروی از رویکرد تحولیـ تفاوتهای فردی مبتنی بر ارتباط، بر این اصل استوار است که هیجانات عاملی اساسی در ایجاد تحولات و شکلگیری یادگیری انسان به شمار میروند (Greenspan & Wieder, 1987). در این مدل، اعتقاد بر آن است که واژگان هر زبان دارای بارعاطفی و درجاتی از حس و هیجاناند که «درجۀ عاطفی» یا «سطح هَیجامَد» واژه نامیده میشود.
3ـ2. سطوح هَیجامَد
پیشقدم، جاجرمی و شایسته[8] (2016) با در نظر گرفتن تأثیرات یکپارچهسازی ظرفیتهای زبانی و هیجانی واژگان و اهمیت بافت فرهنگی و تجربیات هیجانی در روند فراگیری واژگان، سطوح ششگانهای از هَیجامَد برای هر واژه متصور میشوند که عبارتند از:
جدول 1. سطوح چندگانۀ هَیجامَد
نوع |
میزان تجربه |
هیجامَد تهی[9] |
هرگاه فرد هیچگونه تجربهای دربارۀ یک مفهوم، واژه یا شی نداشته باشد (تجربۀ صفر). |
هیجامَد شنیداری[10] |
هرگاه فرد در مورد یک مفهوم، واژه یا شی صرفاً تجربۀ شنیداری داشته باشد (تجربۀ سطح 1). |
هیجامَد دیداری[11] |
هرگاه فرد در مورد یک مفهوم، واژه یا شی تجربۀ شنیداری و دیداری داشته باشد (تجربۀ سطح 2). |
هیجامَد لمسی[12] |
هرگاه فرد افزون بر تجارب شنیداری و دیداری، آن شی را لمس کرده باشد (تجربۀ سطح 3). |
هیجامَد درونی[13] |
افزون بر موارد ذکر شده، هرگاه فرد تجربۀ مستقیمی از مفهوم، واژه یا شی داشته باشد (تجربۀ سطح 4). |
هیجامَد جامع[14] |
افزون بر موارد ذکر شده، هرگاه فرد به منظور دریافت اطلاعات بیشتر پژوهش انجام داده باشد (تجربۀ سطح 5). |
(Pishghadam et al., 2016)
به منظور شفافسازی بیشتر آنچه گفته شد، در شکل 1 سطوح مختلف هَیجامَد نشان داده شده است.
شکل 1. سطوح چندگانۀ هَیجامَد (پیشقدم، 2015)
براساس شکل فوق، روند فراگیری واژگان هر زبان تابع سلسلهمراتب ارائهشده برای هَیجامَد است. به بیان دقیقتر، یادگیری هر واژه از سطح تهی شروع میشود و در صورت کسب تجربه به واسطۀ حواس مختلف، به ترتیب از سطوح شنیداری، دیداری،
لمسیـ حرکتی و درونی گذر کرده و در نهایت به سطح جامع خواهد رسید.
نکتۀ دیگری که میتوان از شکل 1 برداشت نمود، این است که در یک دستهبندی کلی میتوان گویشوران هر زبان را از نظر میزان برخورداری از تجربۀ حسی در مورد یک مفهوم، واژه یا شی، در یکی از حوزههای سهگانۀ زیر در نظر گرفت:
1ـ حوزۀ هیچآگاهی[15] (فاقد هر گونه تجربۀ هیجانی)؛
2ـ حوزۀ برونآگاهی[16] (دارای هَیجامَد شنیداری، دیداری و لمسی)؛
3ـ حوزۀ درونآگاهی[17] (دارای هَیجامَد درونی و جامع).
شکل 2، به شکل گویاتری این حوزهها را نمایش میدهد.
شکل 2. سطوح مختلف هَیجامَد
براساس این شکل، از آنجایی که درونآگاهی هیجانی به عنوان عاملی تأثیرگذار در شکلدهی جهانبینی افراد ایفای نقش مینماید (Pishghadam, Adamson, & Shayesteh, 2013)، مجموعة واحدهای واژگانی که قابلیت برانگیخته نمودن سطوح بالاتری از هَیجامَد را در افراد داشته باشند، نه تنها سریعتر فراگرفته خواهند شد، بلکه به دلیل برخورداری از سطح هَیجامَد بالاتر، به طور عمیقتر و واقعبینانهتری مورد درک قرار خواهند گرفت (پیشقدم، طباطبائیان و ناوری، 1392).
3ـ2. مؤلفههای هَیجامَد
به منظور امکان سنجش و تعیین درجۀ هَیجامَد هر یک از واژگان زبان، میتوان سه مؤلفۀ «هیجان»، «بسامد» و «حس» را به تفکیک برای هر واژه شناسایی نمود (شکل 3).
شکل 3. مقیاس اندازهگیری هَیجامَد
شکل 3. مقیاس اندازهگیری هَیجامَد
در شکل 3، پنج مرحلۀ کمی و پنج مرحلۀ کیفی برای هر یک از سطوح هَیجامَد (شنیداری، دیداری، لمسیـ حرکتی، درونی و جامع) در نظر گرفته شده است که براساس آن میتوان رابطۀ سه مؤلفه (حس و هیجان (کیفیت) و بسامد (کمیت)) را برای اندازهگیری هَیجامَد در نظر گرفت. مرحلۀ کمی عبارت است از میزان مواجهۀ (خیلیکم، کم، متوسط، زیاد و خیلی زیاد) اهل زبان و تجربۀ آنان در انجام موضوع که به ترتیب امتیازهای 1 برای بسامد خیلیکم، 2 برای کم، 3 برای متوسط، 4 برای زیاد و 5 برای خیلی زیاد دارد. در 5 مرحلۀ کیفی نیز هیجان افراد به صورت هیجانهای خیلی بد، بد، خنثی، خوب و خیلی خوب، هر یک از سطوح هَیجامَد (شنیداری، دیداری، لمسی- حرکتی، درونی و جامع) ارزیابی میشود که به ترتیب امتیازهای 1 برای هیجان منفی خیلی بد، 2 برای هیجان منفی بد، 3 برای هیجان خنثی، 4 برای هیجان مثبت خوب و 5 برای هیجان مثبت خیلی خوب تعلق میگیرد. نمرۀ هَیجامَد از طریق فرمول «هَیجامَد= حواس (بسامد + هیجان)» محاسبه میشود. به عنوان نمونه، فردی که در سطح درونی دارای حس خوب نسبت به موضوع بوده و میزان مواجههاش با موضوع زیاد بوده است، نمرۀ هَیجامَد وی به صورت 32= (4+4) 4 خواهد بود (Pishghadam & Abbasnejad).
- یافتهها
امروزه، بررسی واژگان زبان در زمینههای گوناگون علمی، بویژه در آموزش زبان اول و دوم، ارتباطات، گفتمانشناسی انتقادی (یارمحمدی، 1383)، فرهنگشناسی، مطالعات ترجمه، واژگانشناسی مقابلهای و غیره، بر هیچ محقق و اندیشمندی پوشیده نیست. بنابراین، نیاز به اقامۀ دلیل ندارد. در این میان، آنچه بیش از پیش از اهمیت ویژهای برخوردار است، شیوههای بررسی و مطالعۀ واژگان و نحوۀ بهرهگیری از نتایج این بررسیها در
نظریهپردازیها و کاربردهای زبانی است (یارمحمدی، 1383). با توجه به اینکه فرهنگهای لغت به عنوان گنجینههایی ارزشمند از واژگان یک زبان، آینهای تمامنما از رفتارهای زبانی و اجتماعی گویشوراناند، انتظار میرود تمامی اطلاعات زبانی و فرهنگیای را که گویشوران یک زبان ناگزیر از دانستن آنها هستند، منعکس نمایند. برخلاف نقش محوری این فرهنگها در به تصویر کشیدن فرهنگ حاکم بر هر جامعۀ زبانی، بررسی فرهنگهای لغت موجود نشان میدهد که این فرهنگها دچار فقر اطلاعات فرهنگی هستند. به بیان دقیقتر، از آنجایی که واحدهای واژگانی هر زبان، علاوه بر معنا، حامل احساس و هیجان خاصی هستند که برقراری ارتباط مؤثر میان گویشوران زبان نیز تا حد زیادی با تکیه بر این احساس و هیجان صورت میگیرد، ضرورت دارد فرهنگهای لغت به عنوان یکی از
مهمترین ابزارهای آموزشی زبان بتوانند این اطلاعات را در خود بگنجانند. بنابراین، نظر به لزوم ثبت اطلاعات روانشناختیـ فرهنگی عناصر واژگانی زبان در فرهنگهای لغت، در این بخش، با در نظر گرفتن الگوی هَیجامَد و مفهوم وزن فرهنگی، مؤلفههایی که میتوانند نمایانگر این اطلاعات باشند، معرفی و پیشنهاداتی در زمینۀ ثبت آنها در فرهنگهای لغت ارائه خواهد شد. دربارة مناسبت زبان و تفکر مطالب فراوانی گفته شده است. در اینجا به منظور ایجاد بستری مناسب برای بحث پیرامون عنوان این سخن، بناچار به تکرار برخی نکات در این باب میپردازیم.
همانگونه که اشاره شد، میان زبان، تفکر و رفتار جمعی پیوندهایی وجود دارد که نوع، میزان و طبیعتشان همواره مورد بحث و اختلاف نظر بوده است؛ خصوصاً اگر دیدگاه و جهانبینی افراد را مبتنی بر شیوۀ تفکر آنها بدانیم و تأثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی را نیز در مسئلۀ جهانبینی مهم تلقی نماییم. به اعتقاد فرگه[18]، جهانِ اندیشه در جهانِ جملات، اصطلاحات، واژهها و نشانهها انعکاس مییابد. شاید بتوان گفت که فرهنگ و زبان در تقابل پویای دوسویه قرار دارند؛ به این معنا که اجزای فرهنگ شامل دیدگاهها، جهانبینیها و معتقدات ما، در زبان تأثیر میگذارند و متقابلاً زبان هم در دیگر جنبههای فرهنگ اثر
میگذارد و این روند بهطور متداوم در جریان و حرکت است (یارمحمدی، 1383).
در طول تاریخ، مطالعات متعددی (Inglehart, 1977؛ Hofstede, 2011) پیرامون تنوعات و تشابهات بینفرهنگی در زمینۀ «متن»، «شیوههای صحبت کردن» و «گفتمان» به انجام رسیده است. در طول دو دهۀ گذشته، کلاسن[19] (1993 و 1997) تمرکز این مطالعات را از منظر ایستای زبانی به سمت رویکردهای زایاتر حسی تغییر داده و سلسلهمراتب حواس را به عنوان سازههای اصلی شکلدهندۀ هر فرهنگ مورد تأکید قرار داده است. کلاسن با در نظر گرفتن جنبۀ اجتماعی برای ادراکات حسی افراد، بر این باور است که افراد تجارب مختلفی از حواس دارند. براساس این نگرش، در هر فرهنگ به هر یک از حواس، وزن متفاوتی اختصاص داده میشود که در نتیجۀ آن، افراد هر جامعه به دلیل ادراک حسی متفاوتی که از آن برخوردار هستند، نگرش خاص و منحصربهفردی از جهان خواهند داشت (Classen, 1993; 1977).
در تأیید وجود پیوند میان فرهنگ و شناخت میتوان به دیدگاه ورف[20] (1956) نیز اشاره نمود. ورف بر این باور است که چارچوبهای فرهنگی ابزارهایی هستند که میتوانند بهطور مستقیم یا غیرمستقیم در درک اعتقادات، ارزشها و نگرشهای افراد مفید واقع شوند. افراد با داشتن پیشینههای اجتماعی متفاوت، ممکن است به دلیل وجود تفاوتهای فرهنگی، تصور و درک کاملاً متفاوتی از جهان داشته باشند (Wellman, 1963). در واقع، میتوان چنین اظهارنظر نمود که فرهنگها نه تنها نحوۀ تفکر افراد را شکل میدهند، بلکه میتوانند به واسطۀ ایجاد ارزشهای حسی خاص، تجارب هیجانی منحصربهفردی را نیز بوجود آورند. همانطور که حواس، فرهنگها را شکل میدهند، ویژگیهای فرهنگی نیز از این قابلیت برخوردارند که تأثیر متقابل حواس بر روی یکدیگر را دچار تغییر نمایند. بنابراین، به دلیل وجود مناسبات میان تفکر، فرهنگ، زبان و جهانبینی، جان کلام را اینگونه میتوان مطرح نمود که بر پایۀ پیشینههای فرهنگی و اجتماعی مختلف، افراد درک متفاوتی از جهان حاصل مینمایند. با توجه به نقش محوری و کلیدی حواس در ایجاد نگرشهای مختلف، میتوان این چنین اذعان نمود که میزان اهمیت و برجستگیای که به هر یک از حواس در هر فرهنگ اختصاص داده میشود، میتواند فرهنگ آن جامعه را ایجاد نماید. بنابراین، حواس در شکلدهی فرهنگ، نقشی محوری و کلیدی ایفا میکنند. نظر به پیوند ناگسستنی میان زبان، فرهنگ و تفکر از آنجا که چگونگی درک افراد از جهان خارج به شدت متأثر از فرهنگ حاکم بر آن جامعه است Classen, 1993; 1977)). لزوم گنجاندن اطلاعات روانشناختیـ فرهنگی در کنار اطلاعات زبانی در فرهنگهای لغت ضروری مینماید.
با عنایت به آنچه گفته شد، با در نظر گرفتن مفهوم وزن فرهنگی، میتوان برای هر جامعۀ زبانی نگاشت فرهنگی ترسیم نمود. نگاشتهای فرهنگی که ابزاری نظامند برای به تصویر کشیدن سرمایههای فرهنگی جوامع به شمار میروند (Duxbury et. al, 2015) میتوانند در فرایند برنامهریزیهای زبانی و تهیۀ فرهنگهای لغت مفید واقع گردند. بنابراین، میتوان گفت خوشهبندی مفاهیم فرهنگی در چارچوب انواع هَیجامَد میتواند نگاشت فرهنگی دقیقتری از فرهنگ جامعه ارائه دهد. براساس مدل هَیجامَد، نگاشتهای فرهنگی میتوانند میزان سرمایههای حسی[21]ـ هیجانی افراد را در فرهنگ به تصویر کشند. به بیان دیگر، بنا به دلایل مختلف اجتماعی، فرهنگی و حتی محیطی، افراد میتوانند از واژهها یا مفاهیم مختلف، هَیجامَد متفاوتی داشته باشند.
معیار درجۀ هیجانی واژگان رویکرد منطقهای و بومی دارد، بدان معنا که طبقات مختلف اجتماعی و مردمان مناطق مختلف کشور با واژگان خاصی مأنوستر هستند و با آنها ارتباط عاطفی بیشتری دارند. به عنوان نمونه، بهطور نسبی طبقات بالای جامعه با «رایانه» مأنوسترند تا طبقات پایینتر جامعه، یا در شمال ایران، «اسب» نسبت به «گربه» مأنوستر است. بنابراین، همانطور که در آموزش زبان دوم اعتقاد بر آن است که زبان باید حسی[22] شود، در تدوین فرهنگهای لغت که به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای آموزش زبان مطرح میشوند، باید حس واژگان مشخص گردد، تا از این طریق، هم مدرس زبان و هم زبانآموز از درجۀ هَیجامَد واژهها آگاه بوده و به درستی از آنها استفاده نمایند. به نظر میرسد، تا زمانی که افراد از درجۀ هَیجامَد واژگان آگاهی صحیحی نداشته باشند، نمیتوانند مفهوم واژگان را به خوبی درک نمایند. به بیان دیگر، امکان برقراری ارتباط مؤثر با دیگران بدون درک احساسی که واحدهای واژگانی منتقل مینمایند، با مشکلاتی روبرو خواهد بود.
بر اساس آنچه گفته شد، نگارندگان این سطور بر این باورند که به دلیل اهمیت درجۀ هیجانی واژگان در یک فرهنگ، ضرورت دارد هر مدخل واژگانی علاوه بر اطلاعات زبانی، ناقل اطلاعاتی در ارتباط با سطح هَیجامَد و وزن فرهنگی واژگان موجود در آن زبان باشد. به بیان دیگر، در هر مدخل واژگانی باید مشخص شود که افراد در هر جامعۀ زبانی مشخص نسبت به واژۀ مورد نظر از چه هَیجامَدی برخوردار هستند. از آنجایی که هَیجامَد هر واحد واژگانی متشکل از سه مؤلفۀ بسامد، حس و هیجان است، میتوان عمدهترین اطلاعات روانشناختیـ فرهنگی هر واژه را به قرار زیر برشمرد:
1ـ بسامد: برچسب بسامد مشخص میکند که واژه یا عبارت مورد نظر در جامعۀ فارسی زبان تا چه اندازه کاربرد دارد.
2ـ حس: برچسب حس نشان میدهد که در ارتباط با واژه یا عبارت مورد نظر چه حواسی بیشتر درگیر هستند.
3ـ هیجان: این برچسب حاکی از آن است که افراد جامعۀ زبانی نسبت به واژه یا عبارت مورد نظر از چه احساسات و هیجاناتی برخوردار هستند.
به منظور شفافسازی آنچه گفته شد، میتوان نمونههای زیر را ارائه نمود. برسیپور[23] (2016) با بهرهگیری از مقیاس هَیجامَد، درجۀ هَیجامَد منتخبی از واژگان را مورد سنجش قرار داده است. خلاصهای از نتایج این بررسی در شکل زیر قابل مشاهده است.
شکل 4. جایگاه هر عبارت واژگانی در طیف هَیجامَد
روز ولنتاین |
گیتار الکتریکی |
پولشویی |
لپتاپ |
پیلاتز |
اوتیسم |
حرم مطهر امام رضا (ع) |
طب سوزنی |
عید پاک |
درونآگاهی |
برونآگاهی |
هیچآگاهی |
(Borsipour, 2016)
نتیجۀ این بررسی مختصر در جامعۀ فارسی زبان حاکی از آن است که موارد واژگانی، چون «پولشویی»، «اوتیسم» و «عید پاک» در پیوستار هَیجامَد در حوزۀ هیچآگاهی، «گیتار الکتریکی»، «پیلاتز» و «طب سوزنی» در حوزۀ برونآگاهی و در نهایت، «روز ولنتاین»، «لپتاپ» و «حرم مطهر امام رضا (ع)» در حوزۀ درونآگاهی قرار میگیرند. به بیان دقیقتر، براساس آنچه گفته شد، واحدهای واژگانیای که در حوزۀ درونآگاهی قرار میگیرند، میتوانند سطوح بالاتری از هَیجامَد را در افراد برانگیخته نموده و افراد درک عمیقتر و واقعبینانهتری از این واژگان خواهند داشت.
شکل 5 به خوبی سطح هَیجامَد هر یک از واژگان منتخب در پژوهش برسیپور (2016) را به تصویر کشیده است که در آن، محورهای عمودی و افقی به ترتیب نشاندهندۀ نمره و نوع هَیجامَد برای هر یک از واژگان مورد مطالعهاند.
شکل 5. توزیع واژگان براساس درجۀ هَیجامَد
این شکل حاکی از آن است که در بازۀ زمانی مورد مطالعه، قطعات زبانی «لپتاپ» بیشترین و «عیدپاک» کمترین درجۀ هَیجامَد را به خود اختصاص دادهاند. در نتیجه، کاربران زبان درک بسیار عمیقتر و واقعبینانهتری از «فستفود» خواهند داشت.
با عنایت به آنچه گفته شد، مدخل پیشنهادی نگارندگان این سطور با توجه به مؤلفههای سهگانۀ هَیجامَد به صورت زیر قابل ارائه است:
شکل 6. مدخل پیشنهادی حاوی اطلاعات روانشناختی- فرهنگی
اطلاعات روانشناختیـ فرهنگی گنجانده شده در این مدخل حاکی از آن است که در بازۀ زمانی مورد مطالعه، بسامد کاربرد واژۀ «گیتار» برای عامۀ مردم در جامعۀ فارسی زبان در سطح «گاهی اوقات»، حس واژه «خوب»، هیجان «خوب» و در نهایت، سطح هَیجامَد واژه «دیداری» است. بر این اساس، مثالهای متعددی میتوان مطرح نمود که در این مختصر مجال پرداختن به آنها وجود ندارد و تنها به ذکر یک نمونه بسنده خواهیم نمود.
لازم به ذکر است که اطلاعات مورد نظر میتوانند به دو صورت مجزا و کلی ارائه گردند. در حالت مجزا، فرهنگنویس میتواند همانند نمونۀ ارائهشده، اطلاعات مورد نظر را به تفکیک برای هر یک از مؤلفههای سهگانۀ بسامد، حس و هیجان ارائه دهد و در حالت دوم، میتواند تنها به ذکر درجۀ هَیجامَد واژه بسنده کرده و از ارائۀ مؤلفههای آن به تفکیک خودداری نماید. بنابراین، میتوان چنین نتیجهگیری نمود که از طریق تهیۀ انواع فرهنگ هَیجامَدی و نیز استفاده از آنها، میتوان اطلاعات زبانی جزئیتر، مفیدتر و کاربردیتری در جهت توصیف زبان بهدست داد. مهمترین مزیت این نوع فرهنگ نسبت به فرهنگهای موجود، گنجانده شدن اطلاعات دقیقتر زبانی است. به بیان دیگر، در این نوع فرهنگ، گردآورنده ناچار خواهد بود، علاوه بر اطلاعات آوایی و تلفظی، مقولۀ نحوی، سبکی، کاربردی و تاریخی، معنایی و ...، وزن فرهنگی و درجۀ هَیجامَد هر واژه را در جامعۀ زبانی مورد نظر به تفکیک ثبت نماید.
از نظر نگارندگان این سطور، چنانچه موفق شویم توصیف نسبتاً جامعی از واژگان زبان بر حسب خصوصیات حس، هیجان و بسامد فراهم آوریم، عملی بس سترگ به انجام رساندهایم. توصیف و ردهبندی واژگان براساس سطح هَیجامَد (حس، هیجان و بسامد) و وزن فرهنگی آنها باید مورد عنایت ویژۀ محققان، مدرسان و مترجمان به طور عام و فرهنگنویسان بطور اخص قرار گیرد. در بیان تبعات و پیامدهای تهیۀ چنین فرهنگلغتی میتوان موارد زیر را برشمرد:
الف) به لحاظ نظری، این نوع ردهبندی آگاهی کاربران زبان را از کارکرد زبان و فرهنگ، ساخت گفتمان و اصول مقابلۀ واژگان افزایش میدهد و در فرهنگشناسی و زبانشناسی یاری خواهد رسانید.
ب) به لحاظ کاربردی، نتایج تهیۀ چنین فرهنگی میتواند در خواندن، نوشتن، سوادآموزی، تهیۀ مواد آموزشی، آموزش زبان فارسی به عنوان زبان خارجی به غیرفارسیزبانان، مقابلۀ زبانها و ترجمه مفید واقع گردد.
انتظار میرود فرهنگنویس برای تدوین چنین فرهنگی، در ابتدای امر، وزن فرهنگی هر یک از واژگان زبان را در جامعۀ فارسی زبان به شیوۀ پیمایشی و میدانی مورد مطالعه و سنجش قرار دهد. به بیان دیگر، ملاک سنجش وزن فرهنگی هر یک از واژگان زبان و اطلاعات روانشناختیـ فرهنگی چنین فرهنگ لغتی بر مبنای باور گروهی عمدهای از گویشوران زبان خواهد بود. به عنوان نمونه، فرهنگنویس میتواند به منظور تعیین سطح هَیجامَد واژۀ «خاویار» در جامعۀ فارسیزبان، در ابتدا با استفاده از مقیاس ارائهشده توسط پیشقدم (2016)، به شیوۀ میدانی و با استفاده از پرسشنامه، نظرات گویشوران زبان را
جمعآوری نموده و در مرحلۀ بعد، این اطلاعات را در فرهنگلغت ثبت نماید. همچنین، در صورت امکان به منظور سهولت بازیابی این اطلاعات برای کاربران فرهنگ، وزن فرهنگی واژۀ مورد نظر را در قالب نمودار به تصویر در آورد.
لازم به ذکر است که فرهنگنویس در ثبت اطلاعات روانشناختیـ فرهنگی با مسائل و مشکلاتی درگیر خواهد بود که برخی از آنان عبارتند از:
وزن فرهنگی مفهومی ناهمگن[24] است؛ به این معنا که این وزن به صورت متباین و ناهمگن در ذهن افراد یک جامعه و گروه فرهنگی در طول مرزهای زمانی و مکانی توزیع میشود و گسترش مییابد و دارای ماهیت پویا و متغیر است. به منظور برطرف نمودن این محدودیت، پیشنهاد میگردد که تهیۀ فرهنگنامههای هَیجامَدی بصورت همزمانی[25] و مقطعی صورت گیرد و جمعآوری دادهها تا مرحلۀ رسیدن به اشباع دادهها ادامه پیدا کند.
با توجه به ماهیت فرهنگ لغت موردنظر، امکان سنجش و اندازهگیری سطح هَیجامَد برای تمامی واژگان زبان اگر نه امری ناممکن، بسیار دشوار مینماید. به منظور برطرف نمودن این محدودیت، میتوان سنجش وزن فرهنگی واژگان را حداقل در ارتباط با واژگان پایه و فرهنگی هر زبان که حامل بار و اطلاعات فرهنگی هستند، به انجام رسانید. به بیان دقیقتر، میتوان تنها به سنجش وزن فرهنگی واژگان پایه چون آب، آسمان، باران، نان و ... یا واژگان فرهنگی همچون نماز خواندن، حجاب، تسبیح، حاجی و ... بسنده نمود.
از آنجایی که حواس دارای ماهیت انتزاعی هستند، ارزیابیشان با سهولت انجامپذیر نخواهد بود. بنابراین، فرهنگنویس در روند سنجش حواس میتواند تنها به گزارشات حاصل از افراد بسنده نماید.
در نهایت، براساس مطالب مورد بحث در بالا، میتوان گفت در تدوین و تهیۀ
فرهنگهای لغت، علاوه بر اطلاعات زبانی موجود در فرهنگهای لغت امروزی، میبایست مشخص شود که سطح هَیجامَد افراد در جامعۀ زبانی مورد نظر برای هر یک از واژگان زبان چیست؛ کدام واژهها و اصطلاحات در جامعۀ زبانی کاربرد بیشتری دارند و حس و هیجان افراد نسبت به واژه یا اصطلاح مشخص چگونه است.
- بحث و نتیجهگیری
با توجه به نقش محوری فرهنگهای لغت در عرضۀ مفاهیم و اطلاعات فرهنگی گویشوران هر زبان، در این پژوهش بر آن شدیم تا به منظور کیفیتبخشی به تهیه و تألیف فرهنگهای لغت فارسی، از طریق بهرهگیری از دستاوردهای حوزۀ روانشناسی، در پرتوی الگوی هَیجامَد به عنوان شاخص وزن فرهنگی، اهمیت و ضرورت مفهوم وزن فرهنگی در فرهنگهای لغت به تصویر کشیده شود. بر این اساس، با این قصد که فرهنگنویسان و تدوینگران فرهنگ بتوانند هر چه بیشتر از دستاوردهای نظری و عملی مدل هَیجامَد در عرصۀ فرهنگنویسی بهرهمند شوند، پیشنهاداتی برای تدوین فرهنگهای لغت ارائه گردید.
از آنجا که تا به امروز جای مفاهیم و اطلاعات فرهنگی در واژگاننگاری فارسی خالی بوده است، میتوان چنین ادعا نمود که الگوی هَیجامَد و وزن فرهنگی آغاز عصری جدید را در فرهنگنویسی نوید میدهند؛ عصری که در آن اصول و مبانی روانشناسی در کنار اصول زبانشناسی در عرصۀ فرهنگنویسی حاکم خواهد بود. الگوی هَیجامَد بر ضرورت توجه به وزن فرهنگی واژگان بر فرهنگهای لغت صحه میگذارد. نادیده گرفتن این اطلاعات میتواند فرهنگنگاری را با مشکلات و محدودیتهایی مواجه نماید. آنچه مسلم است این است که ثبت اطلاعات روانشناختیـ فرهنگی واژگان در فرهنگهای لغت و تدوین فرهنگ لغت هَیجامَدی، نه تنها فرایند تولید و درک زبان را به لحاظ برقراری ارتباط تسهیل مینماید، بلکه در سایر حوزههای زبانی نیز کارآیی خواهد داشت، از جمله در آموزش زبان فارسی، فرهنگشناسی و علوم ارتباطات، واژگانشناسی مقابلهای، تألیف کتب و منابع آموزشی درسی و غیردرسی و ترجمۀ ماشینی و تحلیلگر نحوی (پارسر).
از آنجا که جمعآوری و ثبت اطلاعات روانشناختیـ فرهنگی واژگان در فرهنگهای لغت امری ثقیل و دشوار مینماید، تصمیمگیری نهایی دربارۀ چگونگی جمعآوری این نوع اطلاعات نیازمند تحقیقات بیشتر در چارچوب زبانشناسی پیکرهای و مطالعات میدانی است. اینکه کارکرد فرهنگی چنین فرهنگ لغتی چه میتواند باشد، و فرهنگنویسان چگونه
میتوانند با تنوعات فرهنگی گویشها و لهجههای مختلف زبان فارسی مواجه شوند، نیازمند بررسیهای دقیقتر و نظرورزی بیشتر در این زمینه است.
تعارض منافع
تعارض منافع نداریم.
[1]. emotioncy
[2]. cultural weight
[3]. Hartmann, R. R. K.
[4]. Kipfer, B. A.
[5]. syntagmatic axis
[6]. subcategories
[7]. developmental, individual differences, relationship based model
[8]. Pishghadam, R., Jajarmi, H., & Shayesteh, S.
[9]. null emotioncy
[10]. auditory emotioncy
[11]. visual emotioncy
[12]. kinesthetic emotioncy
[13]. inner emotioncy
[14]. arch emotioncy
[15]. avolvement
[16]. exvolvement
[17]. involvement
[18]. Frege
[19]. Classen
[20]. Whorf
[21]. sensory capitals
[22]. emotionalism
[23]. Borsipour, B.
[24]. heterogeneous
[25]. synchronic
استناد به این مقاله: پیشقدم، رضا، فیروزیان پوراصفهانی، آیدا، فیروزیان پور اصفهانی، آیلین. (1400). بهرهگیری از الگوی هَیجامَد در تهیه و تدوین فرهنگهای لغت فارسی. علم زبان، 8 (14)، 171-193. Doi: 10.22054/ls.2019.37381.1151
Language Science is licensed under a Creative Commons Attribution-Noncommercial 4.0 International License.
پیوست
نماز خواندن |
تسبیح |
|
|
نمونهای از مقیاس هَیجامَد
بسامد کاربرد واژۀ ... خیلیبهندرت□ بهندرت□ گاهیاوقات□ اغلب□ بهکرات□ |
احساس من نسبت به واژۀ ... خیلیبد□ بد□ خنثی□ خوب□ خیلیخوب□ |
دربارۀ واژۀ ... |
□ □ □ □ □ |
□ □ □ □ □ |
نمیدانم چیست |
□ □ □ □ □ |
□ □ □ □ □ |
در مورد آن شنیدهام |
□ □ □ □ □ |
□ □ □ □ □ |
در مورد آن شنیده و آن را دیدهام |
□ □ □ □ □ |
□ □ □ □ □ |
در مورد آن شنیده، آن را دیده و لمس کردهام |
□ □ □ □ □ |
□ □ □ □ □ |
علاوه بر شنیدن، دیدن، لمس کردن، خودم آن را انجام دادهام |
□ □ □ □ □ |
□ □ □ □ □ |
علاوه بر شنیدن، دیدن، لمس کردن، انجام دادن، در مورد آن خودم تحقیق کردهام |