نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استاد زبان‏ شناسی دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران

2 دانشجوی دکتری زبان‏شناسی دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران

چکیده

در رده‌شناسی ترتیب واژه‌ها، زبان‌های گوناگون از لحاظ ترتیب و توالی سازه‌ها بررسی می‌شوند و سپس مقایسه و طبقه‌بندی زبان‌ها بر اساس ترتیب واژه‌های به­دست­آمده صورت می‌گیرد. مقالۀ حاضر در چارچوب مقالۀ (1992) درایر، ترتیب واژه‌ها در گویش بابلی را بررسی می‌نماید. روش گردآوری داده‌ها از طریق ضبط پاسخ‌های 10 گویشور بابلی، 5 گویشور شهرنشین و 5 گویشور روستانشین به پرسشنامه‌ای که جهت انجام این پژوهش تهیه گردیده بود و همچنین مصاحبه با گویشوران مذکور بوده است. نتایج به‏دست‏آمده از این توصیف نشان می‌دهد که بابلی در مقایسه با زبان‌های اروپا ـ آسیا با برخورداری از 17 مؤلفۀ فعل‌پایانی و 17 مؤلفۀ فعل‌میانی توازن میان مؤلفه‌ها و در مقایسه با زبان‌های جهان با داشتن 16 مؤلفۀ فعل‌پایانی و 15 مؤلفۀ فعل‌میانی گرایش مختصری را به سوی ردۀ فعل‌پایانی نشان می‌دهد. این نتایج تفاوت ترتیب واژۀ گویش مذکور با زبان فارسی را نشان می­دهد، چراکه گرایش غالب فارسی هم در مقایسه با زبان‌های اروپا ـ آسیا و هم در مقایسه با زبان‌های جهان به سوی ردۀ فعل‌میانی است. فارسی در مقایسه با زبان‌های اروپا ـ آسیا دارای 12 مؤلفۀ فعل‌پایانی و 17 مؤلفۀ فعل‌میانی و در مقایسه با زبان‌های جهان برخوردار از 15 مؤلفۀ فعل‌پایانی و 19 مؤلفۀ فعل‌میانی است.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Word Order Typology in Baboli Dialect

نویسندگان [English]

  • Mohammad Dabir Moghaddam 1
  • Mahroo Abdollahi 2

1 Professor of Linguistics, Allameh Tabataba’i University, Tehran, Iran

2 PhD student in linguistics, Allameh Tabataba’i University, Tehran, Iran;

چکیده [English]

In word order typology, different languages are studied with respect to the order and sequence of their constituents and the classification and comparison of languages is carried out based on these orders. The present study describes word order in Baboli dialect in the framework of Dryer (1992). Data collection was done by both recording the answers provided by 10 local informants, 5 city dwellers, and 5 villagers to the questionnaire prepared for the present study and interviewing the aforementioned informants. The results indicated that compared with languages in its own geographical area (i.e. Eurasia), Baboli keeps a balance between the number of verb-medial (VO) and verb-final (OV) criteria, having 17 of each. In comparison with the languages of the world, though, Baboli has 16 criteria relevant to verb-final languages and 15 criteria relevant to verb-medial languages, showing a slight tendency towards verb-final languages. These results differ from those of contemporary Persian whose dominant tendency is towards verb-medial (VO) languages in comparison with both Eurasia languages- 12 criteria relevant to verb-final languages and 17 criteria relevant to verb-medial languages- and world languages- 15 criteria relevant to verb-final languages and 19 criteria relevant to verb-medial languages.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Language typology
  • word order
  • Baboli dialect

در این جستار سعی بر آن است تا با توجه به مقالۀ (1992) درایر[1] با عنوان «همبستگی‌های ترتیب واژۀ گرینبرگی» واطلاعات موجود در پایگاه داده‌های وی، و با الگو قراردادن کتاب رده‌شناسی زبان‌های ایرانی (دبیرمقدم، 1392) وضعیت ترتیب واژها در گویش بابلی از منظر رده‌شناسی در مقایسه با زبان‌های اروپا- آسیا و همچنین زبان‌های جهان تعیین گردد.

جامعۀ آماری این پژوهش شامل گویشوران گویش بابلی و نمونۀ آماری شامل 10 گویشور، 5 گویشور شهرنشین و 5 گویشور روستانشین، و شیوۀ گردآوری داده‌ها به صورت پرسش‌نامه و مصاحبه بوده است. پرسش‌نامۀ مذکور به شیوه‌ای طراحی گردید که بتواند پیکرۀ زبانی مورد نیاز را برای پژوهشی در حیطۀ رده‌شناسی ترتیب واژه با تأکید بر 24 مؤلفۀ نحوی و صرفی فراهم آورد. در مرحلۀ بعد پاسخ‌های گویشوران به پرسش‌های پرسشنامه ضبط گردید و پس از آن در جلسات حضوری متعدد و جداگانه با افراد نمونه مورد به مورد داده‌ها بررسی شد و داده‌های تکمیلی متعاقب آن نشست‌ها به دست آمد. سپس، محتوای صداهای ضبط‏شده آوانویسی گردید و تقطیع صرفی، نحوی و آوایی داده‌ها به دست داده شد و در مرحلۀ آخر، توصیف و تحلیل داده‌ها و تعیین وضعیت ردۀ بابلی با توجه به مؤلفه‌های ترتیب واژه در مقایسه با زبان‌های اروپا ـ آسیا از یک طرف و زبان‌های جهان از طرف دیگر و مقایسۀ وضعیت رده‌شناختی گویش مذکور با زبان فارسی به‏عنوان زبان معیار صورت پذیرفت.

2. مبانی نظری

رده‌شناسی زبان به مطالعۀ نظام‌مند تنوع بین زبان‌ها می‌پردازد؛ این بدان معناست که برخی اصول کلی برتنوع میان زبان‌ها حاکم هستند (Comrie, 2001: 25). دامنۀ بررسی این تنوعات می‌تواند شاخه‌های گوناگون زبان‌شناسی از جمله آوا و واژگان تا صرف و نحو را شامل شود و در این میان، بررسی ترتیب واژه سهم بسیاری از مطالعات را به خود اختصاص داده است.

در این جستار، برای تعیین وضعیت رده‌شناسی ترتیب واژۀ گویش بابلی، مقالۀ درایر (1992) با عنوان «همبستگی‌های ترتیب واژه گرینبرگی» به­عنوان چارچوب نظری برگزیده شده است. درایر رویکرد رده‌شناختی گرینبرگ را اتخاذ نموده و همبستگی میان بعضی ساخت‌های زبان از یک طرف و ترتیب ʼمفعولʻ نسبت به ʼفعلʻ از طرف دیگر را مورد مطالعه قرار داده است. پایگاه داده‌های مقالۀ مذکور مشتمل بر 625 زبان از خانواده‌های زبانی مختلف است، ولی  از آن زمان تاکنون این پایگاه تقویت شده است. در مقاله درایر، 23 همبستگی معرفی شده است که 5 مورد از آنها مبتنی بر مؤلفه‌هایی است که در زبان فارسی و دیگر زبان‌های ایرانی مصداق ندارند و به­این سبب، در کتاب دبیرمقدم (1392) و بالطبع، پژوهش حاضر لحاظ نشده‌اند. شش همبستگی دیگر، یعنی همبستگی‌های شمارۀ 19ـ24 در کتاب دبیرمقدم، در مقالۀ درایر (1992) نیامده­اند، ولی در پایگاه داده‌های متأخر درایر موجودند (دبیرمقدم، 1392: 117).

          هر همبستگی‌ ترتیب رخداد یک جفت مؤلفۀ x و y را با ترتیب رخداد ʼفعلʻ نسبت به ʼمفعولʻ مورد سنجش قرار می‌دهد. درایر تأکید نموده است که اگر ترتیب رخداد جفت x و y با ترتیب رخداد ʼفعلʻ و ʼمفعولʻ به‏‌لحاظ آماری همبستگی نشان دهد، جفت x و y ʼجفت همبستگیʻ[2]در نظر گرفته می‌شود و در این جفت همبستگی، x ʼهم‌الگو با فعلʻ[3] و y ʼهم‌الگو با مفعولʻ[4]پنداشته می‌شود. درایر برای روشن‌ترنمودن موضوع به نمونۀ زیر اشاره کرده است:

          زبان‌های دارای ترتیب مفعول ‌ـ فعل[5] (OV) تمایل به استفاده از پس‌اضافه و زبان‌های دارای ترتیب فعل ‌ـ مفعول[6] (VO) تمایل به استفاده از پیش‌اضافه دارند؛ پس می‌توان گفت که جفت <حرف اضافه (شامل پیش‌اضافه‌ و پس‌اضافه) و گروه اسمی> ʼجفت همبستگیʻ است و در این جفت، حرف اضافه ʼهم‌الگو با فعلʻ و گروه‌های اسمی ʼهم‌الگو با مفعولʻ هستند (Dryer, 1992: 82).

          درایر با توجه به این توضیحات دو پرسش مهم مقالۀ خود را چنین طرح نموده است:

1ـ چه ویژگی کلی بر رابطۀ بین سازه‌های هم‌الگو با فعل و سازه‌های هم‌الگو با مفعول نظارت دارد؟

2ـ جفت‌های همبستگی کدامند؟

          در پاسخ به پرسش اول باید گفت که این سؤال در واقع همان بحث تبیین همبستگی‌هاست. درایر با بیان اینکه در این رابطه تبیین‌های گوناگونی به ‌دست داده شده است، از میان آنها ʼنظریۀ هسته‌ ـ وابستهʻ[7] را انتخاب و آن ‌را مورد انتقاد قرار داده است. برطبق نظریة هسته ‌ـ وابسته، سازه‌های ʼهم‌الگو با فعلʻ هسته و سازه‌های ʼهم‌الگو با مفعولʻ وابسته هستند. درنتیجه، در زبان‌های دارای ترتیب مفعول + فعل (OV) تمایل غالب به حضور هسته قبل از وابسته است (Dryer, 1992: 87). به باور درایر، ایراد وارد به نظریۀ مذکور آن است که اجماعی در این خصوص که چه عناصری هسته و چه عناصری وابسته هستند، وجود ندارد. وی، به‌عنوان نمونه، گفته است حتی در مورد ʼصفت + موصوفʻ که به ‌نظر می‌رسد نمونۀ اعلای ʼوابسته + هسته باشد، تردید وجود دارد و برخی ترتیب معکوس ʼهسته + وابسته را برای آن (حداقل در زبان انگلیسی) صحیح می‌دانند. درایر سپس به ‏جای نظریۀ ʼهسته‌ ـ وابستهʻ نظریۀ ʼسوی انشعابʻ[8] را پیشنهاد کرده است که براساس آن، سازه‌های ʼهم‌الگو با فعلʻ مقوله‌های غیرگروهی، یعنی ʼغیرانشعابیʻ یا ʼواژگانیʻ و سازه‌های ʼهم‌الگو با مفعولʻ مقوله‌های گروهی، یعنی ʼانشعابیʻ هستند. بر این مبنا، گرایش غالب زبان‌های دارای ترتیب مفعول + فعل (OV) بدین‌گونه است که سازۀ گروهی قبل از سازۀ غیرگروهی قرار گیرد و در زبان‌های دارای ترتیب فعل‌ + مفعول تمایل (VO) به وقوع سازۀ گروهی بعد از سازۀ غیرگروهی است (Dryer, 1992: 89). در این نظریه دیگر مفهوم ʼهستهʻ مطرح نیست و به ‌همین جهت ایرادی که به نظریۀ ʼهسته ‌ـ وابستهʻ مطرح است، در مورد نظریۀ ʼسوی انشعابʻ صادق نیست. درایر همچنین تصریح کرده است که طبق نظریۀ سوی انشعاب، زبان‌ها تمایل به‌ یکی از این دو وضعیت آرمانی دارند، زبان‌های راست انشعابی، که در آنها مقوله‌های گروهی پس از مقوله‌های غیرگروهی می‌آیند، و زبان‌های چپ انشعابی، که در آنها مقوله‌های گروهی پیش از مقوله‌های غیرگروهی ظاهر می‌شوند (Dryer, 1992: 89). درایر همچنین متذکر شده است که دیدگاه ʼنظریۀ سوی انشعابʻ مبنی بر تمایل زبان‌ها به‌ سوی چپ‏انشعابی یکدست و یا راست انشعابی یکدست ریشه در نحوۀ پردازش ذهنی اطلاعات دارد. این نکته به معنی این است که پردازش ذهنی ساخت‌های یکدست به‏لحاظ سوی انشعاب آسان‌تر از پردازش ساخت‌های غیریکدست و آمیخته است (Dryer, 1992: 133). پس می‌توان در پاسخ پرسش اول چنین گفت که به نظر درایر ویژگی کلی ناظر بر رابطۀ بین سازه‌های ʼهم‌الگو با فعلʻ و سازه‌های ʼهم‌الگو با مفعولʻ نظریۀ سوی انشعاب است.

در پاسخ به پرسش دوم، همان‌طور که پیشتر گفته شد، در چارچوب برگزیده برای کتاب دبیرمقدم (1392) و البته پژوهش حاضر 24 جفت همبستگی مشخص و در هر کدام از همبستگی‌های مورد نظر، ترتیب رخداد یک جفت مؤلفۀ x و y با ترتیب رخداد ʼفعلʻ نسبت به ʼمفعولʻ سنجیده شده است. از این 24 همبستگی شماره‌های 1ـ9، 11ـ16 و 19ـ24 ʼجفت همبستگیʻ هستند، یعنی همبستگی میان مؤلفه با ترتیب مفعول نسبت به فعل به‏لحاظ آماری مهم و معنی‌دار است. سه همبستگی 9ـ11 ʼجفت همبستگیʻ معنی‌دار نیستند، زیرا همبستگی میان این مؤلفه‌ها با ترتیب مفعول نسبت به فعل به‏لحاظ آماری معنی‌دار نیست. در خصوص دو مؤلفۀ 17 و 18 نیز هنوز طبقه‌بندی مشخصی صورت نگرفته است. ملاک اینکه یک ʼجفت همبستگیʻ به لحاظ آماری معنی‌دار یا غیرمعنی‌دار تلقی شود برای مؤلفه‌های 1ـ18 آمار و ارقام ارائه­شده در مقالۀ درایر (1992) و برای مؤلفه‌های 19ـ24 به استثنای مؤلفۀ 23 آمار موجود در پایگاه داده‌های اوست. پیشتر گفته شد که مؤلفۀ 23 نه در مقالۀ درایر و نه در پایگاه داده‌های او ʼجفت همبستگیʻ تلقی نشده‌ است، ولی به توصیۀ درایر (دبیرمقدم، 1392: 127) در کتاب دبیرمقدم (1392) و پژوهش حاضر این مؤلفه لحاظ شده است.

3. پیشینۀ مطالعات

از میان مطالعاتانجامشده در حوزۀ رده‌شناسی ترتیب واژه‌ها در زبان‌های ایرانی می‌توان به آثار ثمره (1369)، مرعشی[9] (1970)، طبائیان[10] (1974)، محمودوف (1365)، فرامر (1981)، کریمی (1989) و درزی[11] (1996) اشاره نمود که همگی بر زبان فارسی متمرکز بوده‌اند. واحدی لنگرودی (1382) بادرنظر گرفتن مقالۀ درایر (1992) به بررسی جفت‌های همبستگی در گویش گیلکی لنگرود، که با یکی از دو ترکیب VO یا OV سازگاری و همبستگی دارند، پرداخته است. دبیرمقدم (1392) در کتاب رده‌شناسی زبان‌های ایرانی با مبنا قراردادن مقالۀ (1992) درایر و آثار بعدی وی، ترتیب واژه‌ها در زبان‌های فارسی و دوازده زبان ایرانی دیگر شامل بلوچی، دوانی، لارستانی، تالشی، وفسی، کردی، اورامی، لکی، دلواری، نائینی، شهمیرزادی و تاتی را بررسی نموده است. صفایی اصل (1394)، رضایی و خیرخواه (1394) و رضاپور (1394) نیز با درنظرگرفتن این 24 مؤلفه، ترتیب واژه در آذربایجانی، لری بویر احمد و سمنانی را مورد مطالعه قرار داده­اند.

از دیگر سو، با نگاهی اجمالی به پژوهش‌هایی که دربارة گویش‌های زبان مازندرانی توسط زبان‌شناسان ایرانی و غیرایرانی  انجام شده است، به نظر می‌رسد بتوان چنین نتیجه‌گیری کرد که این مطالعات را می‌توان در قالب دو گروه کلی تقسیم‌بندی نمود. گروهی از پژوهشگران به بررسی کلی گویشی از زبان مازندرانی پرداخته‌ و ساختواژه یا نحو و یا هر دو را در آن گویش به صورت اجمالی مورد مطالعه قرار داده‌اند. گروه دوم جنبه‌ای خاص از نحو یا صرف یک گویش را بررسی کرده­اند. پژوهش‌های آقاگل‌زاده (1394)،  و شکری (1377) از میان پژوهشگران ایرانی و ناواتا[12] (1984) و یوشی[13] (1996) از بین پژوهشگران غیرایرانی، نمونه‌هایی از گروه اول و مطالعات  برجیان (1383)، کردزعفرانلو و اسفندیاری (1384) و داوری و کوکبی (1396) نمونه‌هایی از گروه‌ دوم هستند. در این میان، گاه برخی مؤلفه‌های رده‌شناختی نیز در برخی پژوهش‌ها، چون مقالۀ راسخ‌مهند (1384) و استیلو[14] (2018) مورد توجه قرار گرفته‌اند. در پایان، به­نظر می‌رسد علی‌رغم تعداد قابل توجه مطالعات انجام­شده روی گویش‌های مختلف زبان مازندرانی، که بی‌شک همگی به غنای  مطالعات زبانشناختی زبان مذکور افزوده‌اند، تاکنون نحو این زبان و گویش‌های آن از منظر رده‌شناسی ترتیب واژه‌ها که ذیل رده‌شناسی نحوی قرار دارد، مورد بررسی قرار نگرفته‌اند؛ امری که این مقاله تلاش بر انجام آن دارد.

4. رده‌شناسی ترتیب واژه‌ها در گویش بابلی

این بخش به دو زیربخش تقسیم شده است. در زیربخش اول، وضعیت 24 مؤلفۀ ترتیب واژه و همبستگی میان هر مؤلفه با ترتیب رخداد مفعول نسبت به فعل با ارائۀ شواهد و مثال‌هایی از گویش بابلی بررسی شده است و در زیربخش دوم وضعیت بابلی با توجه به مؤلفه‌های ترتیب واژه‌ها در مقایسه با زبان‌های اروپا ـ آسیا و زبان‌های جهان به دست داده شده است.

 

 

4ـ1. بررسی مؤلفه‌های ترتیب واژه‌ها در گویش بابلی

4ـ1ـ1. مولفۀ 1: نوع حرف اضافه

زبان مازندرانی (گویش بابلی) اساساً پس‌اضافه‌ای است. تعدادی از پس‌اضافه‌های این گویش عبارتند از: re₌ ʼرا، بهʻ،ǰɑ/ ǰə  ʼبا، ازʻ، dun/ tun ʼازʻ، dele ʼدر، توʻ، sær ʼبر، رو، سر، بالاʻ، tæh ʼتهʻ،bɑlɑ  ʼبر، رو، بالاʻ، bən ʼزیرʻ، vəsse ʼ برایʻ، pæli ʼپهلو، کنارʻ، pešt ʼپشتʻ،  ǰelu ʼجلوʻ، dur/dōr ʼدورʻ، hemrɑ/ hemreket ʼهمراهʻ، ru ʼروʻ، xæve ʼبه، برایʻ، و xæveri ʼدربارۀʻ. در پیکرۀ نگارندگان این سطور تنها یک پیش‌اضافه،tɑ  ʼتاʻ، دیده می‌شود. در این میان،re ₌ ʼرا، بهʻبه صورت پی‌بست به اسم قبل از خود متصل می‌شود. پس‌اضافه‌ها به اسم حالت غیرفاعلی اعطاء می‌نمایند که نشانۀ آن تکواژ ə₌ است. البته، لازم به ذکر است که تکواژ مذکور بین پس‌اضافۀ پی‌بستیre ₌ ʼرا، بهʻ و میزبان پی‌بست مذکور مشاهده نمی‌شود. اگر ضمیری قبل از پس‌اضافه باشد، آن ضمیر نیز در حالت غیرفاعلی است.

 

1)

sinɑ

ketɑb₌e / ketɑb₌re

leyli₌re

hé-dɑ-ə/hé-dɑ

 

سینا

را-کتاب

به- لیلی

3ش‌م- داد- نمود کامل

ʼسینا کتاب را به لیلی داد.ʻ

2)

te

rikɑ

ke:

mædrese₌ə

ǰɑ/ǰə

e-nə

 

تو (حالت غیرفاعلی)

پسر

کی

غیرفاعلی- مدرسه

از

3ش‌م- آی

ʼپسرت کی از مدرسه می‌آید؟

3)

(ve)

me

pæli

hé-ništ-ə

 

(او.حالت فاعلی)

من(غیرفاعلی)

پهلو

3ش‌م- نشست- نمود کامل

ʼ(او) کنار(پهلوی) من نشست.ʻ

4ـ1ـ2. مؤلفۀ 2: توالی هستۀ اسمی و بند موصولی

بند موصولی پس از هستۀ اسمی واقع می‌شود:

4)

un-tɑ

nemekdɑr₌ə

kijɑ

ke

hæyɑt₌ə

 

طبقه‌ساز- آن

وابسته‌نمای صفتی- بانمک

دختر

که

غیرفاعلی- حیات

 

 

dele

bɑzi

ken-nə

me

xɑrzɑ₌ə

 

توی

بازی

3ش‌م- ‌کن

من(حالت غیرفاعلی)

است- خواهرزاده

ʼدختر بانمکی که توی (در) حیاط بازی می‌کند خواهرزاده من است.ʻ

5)

un-tɑ

lebɑs₌re

ke

sæhær

diruz

 

 

طبقه‌ساز- آن

لباس

که

سحر

دیروز

 

 

 

dǽ-puš-i

bi-y-ə

mən

 

گذشته- پوش- نمود کامل

3ش‌م- آوای میانجی- بود

من(حالت فاعلی)

 

 

bǽ-dut-emə

 

 

 

1ش‌م- دوخت- نمود کامل

 

 

ʼلباسی را که سحر دیروز پوشیده بود، من دوختم.ʻ

 

 

4ـ1ـ3. مؤلفۀ 3: توالی مضاف و مضاف‌الیه

مضافٌ‌الیه همواره پیش از مضاف واقع می‌شود. اگر مضافٌ‌الیه و مضاف هر دو اسم باشند، پس از مضافٌ‌الیه تکواژ ə₌ ظاهر می‌شود. نگارندگان این سطور آن را ʼوابسته‌نمای ملکی/ اضافیʻ تلقی کرده‌اند. در صورتی که مضافٌ‌الیه ضمیر باشد، حالت آن ʼغیرفاعلیʻ است.

 

6)

mæryem₌ə

rikɑ

 

وابسته‌نمای ملکی/ اضافی- مریم

پسر

ʼپسر مریمʻ

7)

šəme

berɑr

 

شما(حالت غیرفاعلی)

برادر

ʼبرادر شماʻ

4ـ1ـ4. مؤلفۀ 4: توالی صفت و مبنای مقایسه

مبنای مقایسه اغلب و به صورت بی‌نشان پیش از صفت جای دارد.

8)

sæg

bɑməši-y₌ə

dun/tun/ǰɑ/ǰə

 

 

سگ

غیرفاعلی- آوای میانجی- گربه

از

 

 

vefɑdɑr-ter₌ə

 

 

 

 

3ش‌م - صفت برتر- وفادار

 

 

 

                 

ʼسگ از گربه باوفاتر است.ʻ

9)

færhɑd₌ə

dun/tun/ǰɑ/ǰə

ɑšeq-ter

 

غیرفاعلی- فرهاد

از

صفت برتر- عاشق

ʼاز فرهاد عاشق‌ترʻ

10)

nævid

hɑmun₌ə

dun/tun/ǰɑ/ǰə

belend-ter₌ə

 

نوید

غیرفاعلی- هامون

از

3ش‌م - صفت برتر- بلند

ʼنوید از هامون بلندتر است.ʻ

4ـ1ـ5. مؤلفۀ 5: توالی فعل و گروه حرف اضافه‌ای

در گویش بابلی، گروه حرف اضافه‌ای به صورت بی‌نشان پیش از فعل قرار می‌گیرد. بنابراین، می‌توان گفت که صورت بی‌نشان توالی فعل و گروه حرف اضافه‌ای گویش بابلی را در زمرۀ زبان‌های فعل‌پایانی قوی قرار می‌دهد.

11)

nimɑ

hɑmed₌ə

ǰɑ/ǰə

bu-r-d-ə

 

نوید

غیرفاعلی- حامد

با

3ش‌م- گذشته- رو- نمود کامل

 

mæšhæd

 

مشهد

ʼنیما با حامد به مشهد رفت.ʻ

12)

fɑteme

un-tɑ

mæsæle₌re

Me

 

 

فاطمه

طبقه‌ساز- آن

را- مسأله

من(حالت غیرفاعلی)

 

 

 

xæve

bá-ut-e

 

به

3ش‌م- گفت- نمود کامل

ʼفاطمه آن مسأله را به من گفت.ʻ

13)

æme

sere₌ə

ǰelu₌re

esfɑlt

hǽ-kerd-enə

 

ما(حالت غیرفاعلی)

غیرفاعلی- خانه

را- جلو

آسفالت

3ش‌ج-کرد- نمود کامل

ʼجلوی خانۀ ما را آسفالت کردند.ʻ

14)

(vəšun)

sændeli-y₌ə

bɑlɑ

 

 

(آن‌ها.حالت فاعلی)

غیرفاعلی- آوای میانجی- صندلی

رو

 

 

hé-ništ-enə

 

 

 

3ش‌ج‌- نشست- نمود کامل

 

 

               

ʼ(آن‌ها) رویِ صندلی نشستند.ʻ

4ـ1ـ6. مؤلفۀ 6: توالی فعل و قید حالت

قید حالت همواره قبل از فعل قرار می‌گیرد:

15)

(vəšun)

yevɑš

du

git-enə

 

(آن‌ها. حالت فاعلی)

آهسته

دو

3ش‌ج- ‌گرفت

ʼ(آن‌ها) آهسته می‌دویدند.ʻ

16)

mæhdi

tən

rɑh/rɑ

šu-nə

 

مهدی

تند

راه

3ش‌م- رو

ʼمهدی تند راه می‌رود.ʻ

4ـ1ـ7. مؤلفۀ 7: توالی فعل اسنادی و گزاره/ مسند

گزاره/ مسند پیش از فعل اسنادی جای دارد.

17)

(ve)

muællem

hæss-ə

/muællem₌ə

 

(او. حالت فاعلی)

معلم

3ش‌م- است

است- معلم/

ʼ(او) معلم است.ʻ

18)

(əmɑ)

xæle

xəšɑl

bi-mi

 

(ما. حالت فاعلی)

خیلی

خوشحال

1ش‌ج- بود

ʼ(ما) خیلی خوشحال بودیم.ʻ

8-1-4. مؤلفۀ 8: توالی فعل ʼخواستنʻ و فعل بند پیرو

فعل ʼخواستنʻ قبل از فعل بند پیرو ظاهر می‌شود.

19)

ræhɑ

xɑ-nə

bu-r-ə

 

رها

3ش‌م- ‌خواه

3ش‌م- رو- التزامی

ʼرها می‌خواهد (که) برود.ʻ

20)

(vəšun)

xɑss-enə

film

bæ-vin-en

 

(آن‌ها. حالت فاعلی)

3ش‌م- ‌خواست

فیلم

3ش‌ج- بین- التزامی

ʼ(آن‌ها) می‌خواستند فیلم ببیند.ʻ

4ـ1ـ9. مؤلفۀ 9: توالی موصوف و صفت

صفت قبل از موصوف می‌آید و بین صفت و موصوف تکواژ ə₌ به‌عنوان وابسته‌نمای صفتی و یا به عبارتی دقیق‌تر وابسته‌نمای صفت وصفی قرار می‌گیرد.

21)

sæbz₌ə

piræn

 

وابسته‌نمای صفتی- سبز

پیراهن

ʼپیراهن سبزʻ

22)

šitun₌ə

rikɑ-un

 

وابسته‌نمای صفتی- شیطان

جمع- پسر

ʼپسران شیطانʻ

4ـ1ـ10. مؤلفۀ 10: توالی صفت اشاره و اسم

صفت اشاره قبل از اسم جای می‌گیرد.

23)

in-tɑ

kiǰɑ

 

طبقه‌ساز- آن

دختر

ʼاین دخترʻ

24)

un-tɑ

kuh

 

طبقه‌ساز- آن

کوه

ʼآن کوهʻ

 

4ـ1ـ11. مؤلفۀ 11: توالی قید مقدار و صفت

قید مقدار پیش از صفت واقع است.

25)

xæle

kečik

 

خیلی

کوچک

ʼبسیار کوچکʻ

26

xæle

belend₌ə

dɑr-ɑ

 

بسیار

وابسته‌نمای صفتی- بلند

جمع- درخت

ʼدرخت‌های بسیار بلندʻ

4ـ1ـ12. مؤلفه 12: توالی فعل کمکی زمان ـ نمود و ستاک فعل

در بابلی برای زمان آینده از فعل کمکی استفاده نمی‌شود، بلکه صورت زمان حال فعل، که از پیوند پسوندهای مطابقۀ فاعلی به ستاک حال فعل حاصل می‌شود، برای بیان این مفهوم به کار برده می‌شود. به بیانی دیگر، ستاک حال فعل‌ در واقع ستاک مضارع است.

27)

un-tɑ

mærdi

ferdɑ

šu-nə

 

طبقه‌ساز- آن

مرد

فردا

3ش‌م- رو

ʼآن مرد فردا خواهد رفت (می‌رود).ʻ

          در این گویش نمود ناقص استمراری در زمان حال به دو شیوه بیان می‌شود. در شیوۀ اول، صورت زمان حال فعل بیانگر نمود ناقص استمراری است. در شیوۀ دوم، از فعل کمکی dæyyen ʼدر حال ... بودنʻ استفاده می‌شود که همواره قبل از صورت زمان حال فعل اصلی قرار می‌گیرد.

28)

yegɑne₌ɑ

Æli

či

kɑr

ken-nə

 

عطف- یگانه

علی

چی

کار

3ش‌م - ‌کن

ʼیگانه و علی(دارند) چه کار می‌کند؟ʻ(نمود استمراری)

 

29)

če

dær-i

in-ǰe

u

šæn-ni

 

چرا

هست- پیشوند فعلی

جا- این

آب

2ش‌م - ‌‌ریز

ʼچرا داری اینجا آب می‌ریزی؟ʻ

گویشوران بابلی برای بیان نمود ناقص استمراری در زمان گذشته از سه روش بهره می‌برند. در روش اول، صورت گذشته.نمود ناقص فعل در قالب یک ساخت تصریفی بیانگر مفهوم استمرار در زمان گذشته می‌شود. در روش‌های دوم و سوم گذشتۀ سادۀ همکردهای dæyyen ʼدر حال ... بودنʻ و dɑšten ʼداشتنʻ پیش از صورت گذشته.نمود ناقص فعل اصلی، که از اضافه شدن پسوند مطابقۀ فاعلی به ستاک گذشتۀ فعل حاصل می‌شود، قرار می‌گیرند. مثال در مورد روش اول ذیل مؤلفۀ 18 خواهد آمد.

30)

mehrnuš

dɑšt-ə

še

otɑq₌re

tær tæmiz

 

 

مهرنوش

3ش‌م- داشت

خود

را- اتاق

مرتب

 

 

kerd-ə

 

 

 

3ش‌م- کرد

 

 

               

ʼمهرنوش داشت اتاقش را مرتب می‌کرد.ʻ

31)

Diruz

sevɑyi/sevɑhi

nəmɑšun

 

دیروز

صبح

تا

غروب

 

 

dæ-y-mə

dærs

xunn-ess-emə

 

1ش‌م- بود- پیشوند فعلی

درس

1ش‌م- گذشته- خوان

ʼدیروز صبح تا شب داشتم درس می‌خواندم.ʻ

در گویش بابلی صیغۀ مستقل ماضی نقلی به سیاق معمول فارسی مشاهده نمی‌شود و ماضی ساده و ماضی نقلی یک صورت دارند. در ادامه ذیل مؤلفۀ 18 در این خصوص سخن رانده خواهد شد. در این گویش نوعی ماضی نقلی با همکرد dɑšten ʼداشتنʻ در قالب یک ساخت ترکیبی ساخته می‌شود که کاربرد آن محدود به زمانی است که گوینده بخواهد مفهوم ʼداشتن تجربۀ انجام‏دادن کاری در گذشتهʻ را منتقل کند. در این ساخت، تصریف زمان مضارع همکرد پس از صفت فعلی ساخته شده از فعل اصلی، که از پیوند پیشوند نمود کامل و ستاک گذشته حاصل می‌شود، قرار می‌گیرد. جایگاه تکیه در صفت فعلی بر هجای آخر است.

32)

æli

qæblæn

in-tɑ

qezɑ₌re

bæ-xér-d

 

 

علی

قبلاً

طبقه‌ساز- این

را- غذا

گذشته- خور- نمود کامل

 

 

dɑr-nə

 

 

 

 

 

 

3ش‌م- دار

 

 

 

 

 

                   

ʼعلی قبلاً این غذا را خورده است.ʻ

اینک بحث را با نحوۀ صورت‌بندی ماضی بعید ادامه می‌دهیم. برای ساختن ماضی بعید سه قاعدۀ زیر عمل می‌کنند و سه نوع صورت ماضی بعید را به دست می‌دهند. هر یک از این سه صورت می‌توانند بیانگر یک و یا هر دو مفهوم زیر باشند:

الف: عملی در زمان گذشته قبل از عملی دیگر انجام شده است.

ب: فرد قبل از زمانی مشخص در گذشته تجربۀ انجام دادن کاری را داشته است.

• قاعدۀ اول: پیشوند نمود کامل- ستاک گذشتۀ فعل اصلی به‏علاوۀ ماضی سادۀ همکرد bæyyen ʼبودنʻ:

صورت مذکور با توجه به بافت زبانی می‌تواند بیانگر هر دو مفهوم الف، مثال 33، و ب، مثال 34، باشد. در اینجا پیشوند نمود کامل تکیه‌بر است.

33)

væxti

bǽ-res-i-mə

sere

hæme

še

 

وقتی

1ش‌م- گذشته- رس- نمود کامل

خانه

همه

خود

 

 

nɑhɑr₌re/nɑhɑr₌e

bǽ-xer-d

bi-nə

 

را- نهار

گذشته- خور- نمود کامل

3ش‌ج- بود

ʼوقتی به خانه رسیدم، همه نهارشان را خورده بودند.ʻ

 

34)

dišu

bu-r-d-i

un-tɑ

mehmunxɑne

 

دیشب

2ش‌م- گذشته- رو- نمود کامل

طبقه‌ساز- آن

رستوران

 

 

vəne

qezɑ₌re

qæbul

dɑšt-i

 

 

او. غیرفاعلی

را- غذا

دوست

2ش‌م- داشت

 

 

 

Qæblæn

un-je₌ə

qezɑ₌re

 

 

قبلاً

وابسته‌نمای اضافی/ ملکی- جا- آن

را- غذا

 

 

 

bǽ-xer-d

bi-mə

 

 

 

گذشته- خور- نمود کامل

1ش‌م- بود

 

 

 

 

ævvælin

bɑr

næ-y-y-ə

 

 

اولین

بار

3ش‌م- آوای میانجی- بود- نفی

 

ʼدیشب رفتی به آن رستوران، غذایش را دوست داشتی؟ - قبلا غذای آنجا را خورده بودم. دفعۀ اول نبود.ʻ

• قاعدۀ دوم: صفت فعلی فعل اصلی- ماضی سادۀ همکرد bæyyen ʼبودنʻ

این صورت فعلی اغلب در مفهوم (ب) به کار می‌رود، اما گاه گویشوران به هنگام تأکید بر مفهوم (الف) نیز از این ساخت استفاده می‌نمایند. جملۀ 35 گونۀ تأکیدی جملۀ 33 و جملۀ 36 معادل جملۀ 34 است.

35)

væxti

bǽ-res-i-mə

sere

hæme

še

 

وقتی

1ش‌م- گذشته- رس- نمود کامل

خانه

همه

خود

 

 

nɑhɑr₌re/nɑhɑr₌e

bæ-xér-d

bi-nə

 

را- نهار

گذشته- خور- نمود کامل

3ش‌ج- بود

ʼوقتی به خانه رسیدم، همه نهارشان را خورده بودند.ʻ

 

36)

dišu

bu-r-d-i

un-tɑ

mehmunxɑne

 

دیشب

2ش‌م- گذشته- رو- نمود کامل

طبقه‌ساز- آن

رستوران

 

 

vəne

qezɑ₌re

qæbul

dɑšt-i

 

 

او. غیرفاعلی

را- غذا

دوست

2ش‌م- داشت

 

 

 

Qæblæn

un-je₌ə

qezɑ₌re

 

 

قبلاً

وابسته‌نمای اضافی/ ملکی- جا- آن

را- غذا

 

 

bæ-xér-d

bi-mə

 

 

 

گذشته- خور- نمود کامل

1ش‌م- بود

 

 

               

 

 

ævvælin

bɑr

næ-y-y-ə

 

 

اولین

بار

3ش‌م- آوای میانجی- بود- نفی

 

ʼدیشب رفتی به آن رستوران، غذایش را دوست داشتی؟ - قبلا غذای آنجا را خورده بودم. دفعۀ اول نبود.ʻ

• قاعدۀ سوم: صفت فعلی فعل اصلی- ماضی ساده همکرد dɑšten ʼداشتنʻ

          صورتی که توسط قاعده سوم ساخته می‌شود تنها در مفهوم (ب) کاربرد دارد. جملۀ 37 معادل جملات 34 و 36 است.

37)

dišu

bu-r-d-i

un-tɑ

mehmunxɑne

 

دیشب

2ش‌م- گذشته- رو- نمود کامل

طبقه‌ساز- آن

رستوران

 

 

vəne

qezɑ₌re

qæbul

dɑšt-i

 

 

او. غیرفاعلی

را- غذا

دوست

2ش‌م- داشت

 

 

 

qæblæn

un-je₌ə

qezɑ₌re

 

 

قبلاً

وابسته‌نمای اضافی/ ملکی- جا- آن

را- غذا

 

 

 

 

 

 

bæ-xér-d

dɑšt-emə

 

 

 

گذشته- خور- نمود کامل

1ش‌م- داشت

 

 

 

 

ævvælin

bɑr

næ-y-y-ə

 

 

اولین

بار

3ش‌م- آوای میانجی- بود- نفی

 

ʼدیشب رفتی به آن رستوران، غذایش را دوست داشتی؟ - قبلا غذای آنجا را خورده بودم. دفعۀ اول نبود.ʻ

          شایان توجه است همۀ آنچه که پیشتر در مورد ساخت صفت فعلی و هجای تکیه‌بر آن به هنگام صحبت دربارۀ ماضی نقلی پیوندی ذکر شد، در اینجا نیز صادق است.

          اکنون می‌توانیم به جمع‌بندی مشاهدات خود دربارۀ وضعیت مؤلفۀ 12 در گویش بابلی بپردازیم. فعل کمکی نشانۀ نمود ناقص استمراری همواره قبل از فعل اصلی جای دارد. از طرفی دیگر، فعل کمکی زمان- نمود در ساخت‌های ماضی نقلی ترکیبی و ماضی بعید پس از فعل اصلی واقع می‌شود. نیاز به گفتن نیست که به تصریف زمان حال افعال اشاره‌ای نشده است، زیرا اساساً در صورت زمان حال افعال، که علاوه بر زمان مذکور برای بیان زمان آینده هم به کار می‌رود، از فعل کمکی زمان- نمود استفاده نمی‌شود. به هر روی، همچنان که یادآوری شد جایگاه فعل کمکی زمان- نمود در گویش بابلی در برخی ساخت‌ها قبل از فعل اصلی و در برخی ساخت‌ها بعد از فعل اصلی دستوری شده است. ازاین‏رو، در ستون 12 جداول 4ـ1 و 4ـ2 هر چهار خانه علامت‌گذاری شده است.

4ـ1ـ13. مؤلفۀ 13: توالی ادات استفهام و جمله

در بابلی ادات استفهام برای پرسش‌های آری- نه اغلب محذوف است و فقط آهنگ خیزان جمله است که سؤالی بودن آن را نشان می‌دهد. در صورت کاربرد ادات استفهام ɑyɑ ʼآیاʻ در آغاز جمله ظاهر می‌شود.

38)

(ɑyɑ)

šini

dərəs

hǽ-kerd-eni

 

(آیا)

شیرینی

درست

2ش‌ج- کرد- نمود کامل

ʼ(آیا) شیرینی درست کرده‌اید؟ʻ

39)

(ɑyɑ)

se-ɑ₌re

dɑr₌ə

ǰɑ/ǰə

čin-eni

 

(آیا)

را- جمع- سیب

غیرفاعلی- درخت

از

2ش‌م- چین

ʼ(آیا ) سیب‌ها را از درخت می‌چینی؟ʻ

4ـ1ـ14. مؤلفۀ 14: توالی پیرونمای بند قیدی/ حرف ربط قیدی و بند

پیرونمای/حرف ربط قیدی قبل از بند جای دارد.

40)

in-ke

xæsse

bi-mi

bu-r-d-emi

 

 

با

که- این

خسته

1ش‌ج- بود

1ش‌ج- گذشته- رو- نمود کامل

 

 

Dæšt

 

 

شالیزار

 

                 

ʼبا این که خسته بودم، رفتم شالیزارʻ

41)

Væxti

bǽ-res-en

širɑz

əmɑ₌re

xæver

 

وقتی

3ش‌ج- رس- التزامی

شیراز

را- ما(حالت غیرفاعلی)

خبر

 

 

de-nenə

 

3ش‌ج- ده

ʼوقتی (که) به شیراز برسند، به ما خبر می‌دهند.ʻ

15-1-4. مؤلفۀ 15: توالی حرف تعریف و اسم

بر اساس پیکرۀ نگارندگان این سطور می‌توان گفت گویش بابلی برای بیان مفهوم نکره حرف تعریف مستقل به­کار نمی‌برد، بلکه عدد ættɑ ʼیکʻ این نقش را بر عهده دارد.

42)

æ-ttɑ

ketɑb

 

                     طبقه‌ساز- یک   

                   کتاب

ʼکتابی/ یک کتابʻ

43)

æ-ttɑ

mærdi

 

                     طبقه‌ساز- یک

                   مرد

ʼمردی/ یک مردʻ

          برای بیان مفهوم معرفه دو روش وجود دارد: صفت اشارۀ untɑ ʼآنʻ پیش از اسم می‌آید و یا پسوند معرفه‌ساز -ə به اسم متصل می‌شود.

44)

ketɑb-ə

/un-tɑ

ketɑb

 

معرفه- کتاب

طبقه‌ساز- آن/

کتاب

ʼکتابِ/ آن کتابʻ

45)

mærdi-y-ə

/un-tɑ

mærdi

 

معرفه- آوای میانجی- مرد

طبقه‌ساز- آن/

مرد

ʼمردِ/ آن مردʻ

بر اساس مشاهدات مذکور، می‌توان گفت حرف تعریف غالباً قبل از اسم قرار می‌گیرد.

16-1-4. مؤلفۀ 16: توالی فعل و فاعل

فاعل قبل از فعل ظاهر می‌شود. ازآنجاکه هم در زبان‌های فعل‏پایانی قوی و هم در زبان‌های فعل‏میانی قوی، گرایش غالب قرارگرفتن فاعل قبل از فعل است، در جدول‌های 4ـ1 و 4ـ2 خانه‌های فعل‌پایانی قوی و فعل‌میانی قوی علامت‏گذاری شده‌اند.

46)

bɑhɑre

dišu

še

kɑr-ɑ₌re

temum/tum

 

بهاره

دیشب

خود

را- جمع- کار

تمام

 

 

 

hǽ-kerd-ə

 

 

 

 

1ش‌م- کرد- نمود کامل

 

 

 

ʼبهاره دیشب کارهایش را تمام کرد.ʻ

47)

æmir

kɑr₌ə

sær

šu-nə

 

امیر

غیرفاعلی- کار

سر

3ش‌م- رو

ʼامیر سر کار می‌رود.ʻ

17-1-4. مؤلفۀ 17: توالی عدد و اسم

جایگاه عدد پیش از اسم است.

48)

pænš-tɑ

bešqɑb

 

طبقه‌ساز- پنج

بشقاب

ʼپنج بشقابʻ

49)

sə-tɑ

mærdi

 

طبقه‌ساز- سه

مرد

ʼسه مردʻ

4ـ1ـ18. مؤلفه 18: توالی وند زمان- نمود و فعل اصلی

برای ساختن ستاک گذشته در مواردی که ارتباط بین ستاک حال و ستاک گذشته قاعده‌مند است، قاعدۀ زیر عمل می‌کند:

ستاک حال- پسوند گذشته‌ساز

ستاک گذشته به یکی از پسوندهای -i،-ess ، -t،-d ، و یا یکی از واج‌های ɑ، u، و y ختم می‌شود، اما ستاک گذشتۀ مذکور تنها در تصریف گذشته.نمود ناقص افعال مشاهده می‌شود و برای تصریف ماضی ساده/ نقلی افعال پیشوند زمان- نمود به ستاک گذشته افزوده می‌شوند. در گویش بابلی hæ- با تکواژگونه‌هایhɑ-، he-، bæ- با تکواژگونه‌های bɑ-،bi- ، bu-، be-، و dæ- با تکواژگونه‌های dɑ-، de-، di- پیشوندهای زمان- نمود هستند.

پیشتر ذیل مؤلفۀ 12 گفته شد که در روش اول بیان ماضی استمراری تصریف گذشته.نمود ناقص فعل به تنهایی مفهوم استمرار را منتقل می‌کند. مثال زیر مؤید این نکته است.

50)

væxti

te₌re

zæng

bǽ-zu-mə

 

 

وقتی

به- تو (حالت غیرفاعلی)

زنگ

2ش‌م- زد- پیشوند فعلی

 

 

či          kɑr                kerd-i

                                                                    2ش‌م- کرد                 کار        چی

 

 

nəhɑr            xer-d-emə

                                                                    1ش‌م- گذشته- خور            نهار

 

 

ʼوقتی به تو تلفن زدم (داشتی) چی کار می‌کردی؟ʻ- ʼ(داشتم) ناهار می‌خوردم.ʻ (نمود استمراری)

          اکنون به بررسی ماضی ساده و ماضی نقلی درگویش بابلی می‌پردازیم. پیشتر ذیل مؤلفۀ 12 ذکر شد که در این گویش ماضی نقلی، بدان صورت که در زبان فارسی دیده می‌شود، وجود ندارد و ماضی ساده و ماضی نقلی یک صورت دارند. لازم به ذکر است که پیشوند نمود کامل در صورت ماضی ساده/ نقلی تکیه بر است.

51)

(əmɑ)

diruz

sere₌ə

ǰɑ/ǰə

mædrese₌re

 

(ما. حالت فاعلی)

دیروز

غیرفاعلی- خانه

از

تا

را- مدرسه

 

 

piyɑde

bu-r-d-emi

 

پیاده

1ش‌ج- گذشته- رو- نمود کامل

ʼ(ما) دیروز از خانه تا مدرسه (را) پیاده رفتیم.ʻ

52)

(ve)

Dišu

sɑet-ə

yɑzde

 

(او.حالت فاعلی)

دیشب

هسته‌نما- ساعت

یازده

 

 

bɑ̒-xet-ə

 

 

3ش‌م- خوابید- نمود کامل

 

ʼ(اون) دیشب ساعت یازده خوابید.ʻ

53)

næhɑl

qezɑ

bǽ-pet-e

 

نهال

غذا

3ش‌م- پخت- نمود کامل

ʼنهال غذا پخته است.ʻ

54)

(ve)

še

mæxš-ɑ₌re

bǽ-nvišt-ə

 

(او. حالت فاعلی)

خود

را- جمع- مشق

3ش‌م- نوشت- نمود کامل

ʼ(او) مشق‌هایش را نوشته‌ است.ʻ

          اکنون می‌توانیم جمع‌بندی خود را از وضعیت این مؤلفه ارائه کنیم. موارد بحث­شده در این مؤلفه نشان دادند که بابلی هم از پیشوند و هم از پسوند زمان- نمود بهره می‌گیرد. به­این­ترتیب، در ستون مربوط در جدول‌های  4ـ1 و 4ـ2 هر چهار خانه علامت‌گذاری می‌شود.

19-1-4. مؤلفۀ 19: توالی اسم و تکواژ آزاد ملکی

تکواژ آزاد ملکی به صورت ضمیر آزاد ملکی بازنمایی دارد و قبل از اسم واقع می‌شود. حالت هر شش صیغۀ ضمائر ملکی ʼغیرفاعلیʻ است.

55)

te

otɑq

 

تو(حالت غیرفاعلی)

اتاق

ʼ اتاق توʻ

56)

æme

per

 

ما(حالت غیرفاعلی)

پدر

ʼپدر ماʻ

20-1-4. مؤلفۀ 20: توالی فعل اصلی و فعل‏های کمکی در مفهوم توانستن

فعل کمکی ʼتوانستنʻ پیش از فعل اصلی واقع می‌شود.

57)

(mən)

tum-mə/bæ-ttúm-mə

binǰ

 

 

(من.حالت فاعلی

1ش‌م- توان- پیشوند فعلی/1ش‌م- توان

برنج

 

 

 

hǽ-ken-em

 

 

1ش‌م- کن- التزامی

 

ʼ(من) می‌توانم برنج بکارم.ʻ

58)

(vəšun)

bǽ-ttun-ess-enə

un-ǰe₌ə

 

 

(آن‌ها.حالت فاعلی)

3ش‌ج- گذشته- توان- نمود کامل

وابسته‌نما- جا- آن

 

 

 

ɑdres₌re

pidɑ

hǽ-ken-en

 

را- آدرس

پیدا

3ش‌ج- کنند- التزامی

ʼ(آن‌ها) توانستند آدرس آنجا را پیدا کنند.ʻ

4ـ1ـ21. مؤلفۀ 21: توالی متمم‌نما و جمله متمم

در بابلی حضور متمم‌نما قبل از جملۀ متمم اختیاری است، ولی در صورت کاربرد در آغاز جملۀ متمم قرار می‌گیرد.

59)

(mən)

dum-mə

(ke)

ve

xæle

 

من. حالت فاعلی)

1ش‌م- دان

(که)

او(حالت فاعلی)

خیلی

 

 

mehrebun₌ə

 

 

 

3ش‌م – مهربان

 

 

ʼ(من) می‌دانم (که) او خیلی مهربان است.ʻ

60)

Mæhdi

nǽ-dun-ess-ə

(ke)

un-tɑ

kiǰɑ

 

مهدی

3ش‌م- گذشته- دان- نفی

(که)

طبقه‌ساز- آن

دختر

 

 

čænne

ve₌re

dus

dɑšt-ə

 

چقدر

را- او(حالت غیر فاعلی)

دوست

3ش‌م- داشت

ʼمهدی نمی‌دانست (که) آن دختر چقدر دوستش داشت.ʻ

4ـ1ـ22. مؤلفۀ 22: حرکت پرسشواژه

پرسشواژه غالباً در جای اصلی خود باقی می‌ماند و به اجبار به آغاز جمله حرکت داده نمی‌شود.

61)

rænɑ

keǰe

hé-ništ-ə

 

رعنا

کجا

3ش‌م- نشست- نمود کامل

ʼرعنا کجا نشسته است؟ʻ

 

62)

pune

diruz

čænne

binǰ

bǽ-pet-ə

 

پونه

دیروز

چقدر

برنج

3ش‌م- پخت- نمود کامل

ʼپونه دیروز چقدر برنج پخت؟ʻ

4ـ1ـ23. مؤلفۀ 23: توالی مفعول و فعل

مفعول صریح گروهی به صورت بی‌نشان قبل از فعل و مفعول صریح بندی همیشه پس از فعل قرار می‌گیرد.

63)

ɑræš

nǽ-dun-ess-ə

(ke)

hevɑ

vɑreš₌ə

 

آرش

3ش‌م- گذشته- دان- نفی

(که)

هوا

است- باران

ʼآرش نمی‌دانست (که) هوا بارانی است.ʻ

64)

yɑsæmæn

gu-ɑ₌re

bǽ-dušt

bi-y-ə

 

یاسمن

را- جمع- گاو

دوشید- نمود کامل

3ش‌م- آوای میانجی- بود

ʼیاسمن گاوها را دوشیده بود.ʻ

65)

mæryem₌ə

ǰɑ/ǰə

bǽ-pers

(ke)

kəǰə

xɑ-nə

 

غیرفاعلی- مریم

از

پرس- امری

(که)

کجا

3ش‌م- خواه

 

 

bu-r-ə

 

3ش‌م- رو- التزامی

ʼاز مریم بپرس که کجا می‌خواد برود.ʻ

66)

me₌re

če

væng

hé-dɑ-i

 

را- من(حالت غیرفاعلی)

چرا

صدا

2ش‌م- داد- نمود کامل

ʼچرا من را صدا کردی؟ʻ

4ـ1ـ24. مؤلفۀ 24: توالی وند منفی ساز و ستاک فعل

وند منفی‌ساز به صورت پیشوند به ستاک فعل می‌پیوندد.

67)

sohrɑb

diruz

esfehɑn

nǽ-š-i-y-ə

 

سهراب

دیروز

اصفهان

3ش‌م- آوای میانجی- گذشته- رو- نفی

ʼسهراب دیروز به اصفهان نرفت.ʻ

            68)

pænǰere₌re

nǽ-v-en

 

را- پنجره

2ش‌م- بند- نفی

ʼپنجره را نبند.ʻ

69)

pɑrsɑ

qezɑ

nǽ-xerd

bi-y-ə

 

پارسا

غذا

خورد- نفی

3ش‌م- آوای میانجی- بود

ʼپارسا غذا نخورده بود.ʻ

 

4ـ2. توصیف وضعیت رده‌شناختی بابلی بر اساس مؤلفه‌های ترتیب واژه‌ها

وضعیت رده‌شناختی گویش بابلی بر اساس مؤلفه‌های ترتیب واژه‌ها در جدول‌های  (4ـ1) و (4ـ2) به ترتیب در مقایسه با زبان‌های اروپا ـ آسیا و زبان‌های جهان به دست داده شده است. همان‌طور که این دو جدول نشان می‌دهند، هر 24 مؤلفۀ منتخب برای پژوهش حاضر که برگرفته از مقالۀ درایر (1992) و تحقیقات تکمیلی وی و با الگوگیری از کتاب دبیرمقدم (1392) به­کار گرفته شد‌ه‌اند، در بابلی مصداق دارند و وضعیت رده‌شناختی این گویش با توجه به تمامی 24 مؤلفه صورت پذیرفته است.

جدول (4ـ1) نشان می‌دهد که گویش بابلی دارای 17 مؤلفه از 24 مؤلفۀ زبان‌های فعل‌پایانی قوی و 17 مؤلفه از مؤلفه‌های فعل‌میانی قوی است. این نسبت تقریباً عیناً در جدول (4ـ2) نیز مشهود است. جدول (4ـ2) نشان می‌دهد که بابلی در مقایسه با زبان‌های جهان برخوردار از 16 مؤلفۀ از مؤلفه‌های فعل‌پایانی قوی و 15 مؤلفه از مؤلفه‌های فعل‌میانی قوی است.

 

5ـ نتیجه‌گیری

وضعیت رده‌شناختی گویش بابلی بر اساس مؤلفه‌های ترتیب واژه‌ها در جدول‌های (4ـ1) و (4ـ2) آورده شده‌ است. در جدول (4ـ1) که بابلی با زبان‌های منطقۀ اروپا ـ آسیا مقایسه شده است، ستون جمع حکایت از توازن بین مؤلفه‌های فعل‌پایانی و مؤلفه‌های فعل‌میانی دارد، چراکه تعداد مؤلفه‌های فعل‌پایانی قوی و فعل‌میانی قوی برابر است. در جدول (4ـ2) که در آن این گویش با زبان‌های جهان سنجیده شده است، گرایش مختصری به سوی ردۀ فعل‌پایانی قوی دیده می‌شود. مقایسۀ جداول فو‌ق‌الذکر با جداول رده‌شناسی ترتیب واژۀ زبان فارسی (دبیرمقدم،129:1392)، نشان می‌دهد که بابلی در قیاس با فارسی از مؤلفه‌های فعل‌پایانی بیشتری برخوردار است. فارسی در مقایسه با زبان‌های اروپا ـ آسیا دارای 12 مؤلفۀ فعل‏پایانی قوی و 17 مؤلفۀ فعل‌میانی قوی است، درحالی‌که بابلی 17 مؤلفۀ فعل‌پایانی قوی و 17 مؤلفۀ فعل‌میانی قوی دارد. از طرف دیگر، فارسی در قیاس با زبان‌های جهان دارای 15 مؤلفۀ فعل‌پایانی و 19 مؤلفۀ فعل‌میانی است، در صورتی‌که بابلی برخوردار از 16 مؤلفۀ فعل‌پایانی قوی و 15 مؤلفۀ فعل‌میانی قوی است.



[1]. Dryer

[2]. correlation pair

[3]. verb patterner

[4]. object patterner

[5]. Object Verb (OV)

[6]. Verb Object (VO)

[7]. head-dependent theory

[8]. branching direction theory

[9]. Marashi

[10]. Tabaian

[11]. Darzi

[12]. Nawata

[13]. Yoshie

[14]. Stilo

برجیان، حبیب. (1383). «شناسه‌های فعل در مازندرانی شرقی». گویش‌شناسی (ویژه‌نامۀ فرهنگستان). 3: 13-24.
داوری، شادی و بهناز کوکبی. (1396). «ترتیب وند و واژه‌بست در گویش مازندرانی: رویکرد اصل ارتباط». زبان‌شناسی گویش‌های ایرانی. 2/1: 45-76.
دبیرمقدم، محمد. (1392). رده‌شناسی زبانهای ایرانی. تهران، سمت.
راسخ مهند، محمد. (1384). «حذف ضمیر فاعلی در برخی زبانهای ایرانی». مجله دنشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد. 3: 113-124.
رضاپور، ابراهیم. (1394). «ترتیب واژه در سمنانی از منظر رده‌شناسی». جستارهای زبانی. 26: 95-115.
رضایی، والی و محمد خیرخواه. (1394). « رده‌شناسی ترتیب واژه در گویش لری بویراحمدی». ادبیات و زبان‌های محلی. 5/4: 41-58.
شکری، گیتی. (1377). «ماضی نقلی در گویش‌های مازندران و گیلان». نامۀ فرهنگستان. 16: 59-69.
شکری، گیتی. (1374). گویش ساری (مازندرانی). تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
صفایی اصل، اسماعیل. (1394). «رده‌شناسی ترتیب واژه در زبان آذربایجانی». زبان‌شناسی تطبیقی. 5/9: 163-186.
کرد زعفرانلو کامبوزیا، عالیه و مصطفی اسفندیاری. (1384). «تأثیر تکیه در زمان افعال در گویش مازندرانی قائم‌شهر».  گویش‌شناسی. 4: 77-84.
محمودوف، حسن. (1365). «ترتیب توالی کلمات در جملات سادۀ دوترکیبی فارسی». مجلۀ زبان‌شناسی. 3/1: 53-66.
واحدی لنگرودی، محمد مهدی. (1381). «ترتیب اصلی کلمات در جملات ساده و جفت‏های همبستگی در گویش گیلکی لنگرود». پژوهش زبان‌های خارجی. 13: 151-175.
Comrie, Bernard. (2001). “Different views of language typology“. In M. Haspelmath & E. Kőnig, W. Oesterreicher, & W. Raible, (eds). Language Typology and Language Universals. Berlin and New York: Walter de Gruyter. 25-39.
Darzi, Ali. (1996). Word order, NP movement, and opacity condotions in Persian. PhD diseertation, University of Illinois at Urbana- Champion.
Dryer, M. (2019). Typological Database://www.acsu.buffalo.edu/~dryer/ database.htm.
Dryer, M. (1992). “The Greenbergian word order correlations”. Language 68: 81-138.
Frommer, P. R. (1981). Post-verbal phenomena in colloquial Persian syntax. Unpublished doctoral dissertation. University of Southern California.
Greenberg, J. H. (1963). “Some universals of grammar with particular reference to the order of meaningful elements”. In J. Greenberg, J. (ed). Universals of Language 2. Cambridge: MIT Press. 73- 113.
Karimi, S. (1989). Aspects of Persian syntax, specifity and the theory of grammar. Unpublished PhD dissertation. University of Washington.
Marashi, M. (1970). The Persian verb: A partial description for pedagogical purposes. PhD dissertation. University of Texas.
Nawata, T. (1984). Mazandarani. Vol. 17. Tokyo: Institute for the study of languages and cultures of Asia and Africa, Tokyo University of Foreign Studies.
Stilo, D. (2018). “The Caspian region and south Azerbaijan: Caspian and Tatic”. In G. Haig & G. Khan (eds.). The Languages and Linguistics of Western Asia: An Areal Perspective. Vol. 6. Berlin-Boston: Walter de Gruyter. 659-824.
Yoshie, S. (1998). Sari dialect (of Mazandarani language). Tokyo: Institute for the Study of Languages and Cultures of Asia and Africa.
Tabaian, H. (1974). Conjunction, relativization, and complementation in Persian. PhD dissertation. Northwestern University: Evanston.