Document Type : Research Paper

Author

Associate Professor in Linguistics, Shiraz University, Shiraz, Iran;

Abstract

Observing Extended Projection Principle (EPP), a DP should be generated or moved to Spec of TP with or without Phonological form. As stated by Rizzy (1982), a pro drop language can have expletive or non-expletive pro. The study has indicated that expletive pro, hereafter “pro puč” (a Persian expression means empty), is more sophisticated than it seems in Persian linguistic words. The study has classified pro puč into five categories. The present corpus-based study has showed that expletive pro and its real pronoun cannot be used interchangeably in any of the contexts.  Having searched pro puč in a qualified corpus, at least one case has been found in which expletive pro has been substituted with its non-expletive counterpart. Consequently, it has been argued that both form and function should be considered in language study, particularly in syntax.

Keywords

مقولة پوچ‌واژة بی‌آوا، همچنان‌که از نام این مقوله گواهی می‌کند، به دو بحث مهم مربوط می‌شود. یکی بحث مقوله‌های بی‌آوا و دیگری مقوله‌ای که فاقد نقش معنایی است که از آن با عنوان پوچ‌واژه یاد می‌شود. بحث مقوله‌های بی‌آوا همواره مورد توجه زبان‌شناسان با گرایش‌های نحوی متفاوت و یا حتی دستورنویسان سنتی بوده‌است. پرداختن به این مهم در نظر برخی آنچنان مهم جلوه کرده‌است که بوچارد مقوله‌های بی‌آوا را پنجره‌هایی به سوی فهم قوة نطق انسان می‌داند (Bouchard, 1983: 11). این مهم در نظریه‌های مختلف زبان‌شناسی زایشی مدّ نظر قرار گرفته‌است و در نظریه‌های متأخر زبان‌شناسی زایشی، از جمله حاکمیت و مرجع‌گزینی (Haegeman Haegema, 1994: 63 & Poole, 2002: 200) و برنامة کمینه‌گرا (Radford, 1997: 184 & Ibid, 2004: 106) نیز به صورتی خاص بدان پرداخته شده‌است. در زبان فارسی نیز برخی از پژوهشگران به این مسئله اهتمام ورزیده‌اند که از آن جمله می‌توان به حسنیان (1372: 189ـ198)، متولیان (1390: 85ـ102) و معصومی مفرد (1390) اشاره کرد. از آنجا که در این جستار بحث در باب کمّ و کیف مقوله‌های بی‌آوا مد نظر نیست، به این مختصر در این زمینه بسنده، و بحث در این جستار با بحث در باب پوچ‌واژه پی گرفته شده‌است.

در باب واژه‌هایی که فاقد نقش معنایی هستند و صرفاً به عنوان جاپُرکن استفاده می‌شوند، در هر دو نظریة حاکمیت و مرجع‌گزینی (Chomsky, 1981; Biberauer, 1986; Rizzi, 1986: 501-571; Haegeman, 1994 & Poole, 2002) و برنامة کمینه‌گرا (Chomsky, 1995; Radford, 2004 & Biberauer, 2010: 153-199 ) مد نظر قرار گرفته‌است. در حاکمیت و مرجع‌گزینی بر این نکته اذعان شده‌است که گروه‌های اسمی (گروه حرف تعریف) به دو دسته صاحب نقش معنایی و فاقد نقش معنایی تقسیم می‌شوند که گروه‌های اسمی جاپرکن یا پوچ، فاقد نقش معنایی هستند و سایر گروه‌های اسمی، الزاماً نقش معنایی دارند. گروه‌های اسمی پوچ خود به دو دستة آشکار یا بانمود آوایی و پنهان یا بدون نمود آوایی تقسیم می‌شوند. در این نظریه، جایگاه پوچ‌واژة نهاد حالت دستوری دارد، ولی فاقد نقش معنایی در نظر گرفته می‌شود. این موجب می‌شود انگیزة حرکت سازه‌ای که در مخصّص گروه تصریف درونه قرار گرفته‌است (دارای نقش معنایی) و فاقد حالت می‌باشد، به منظور اخذ حالت به جایگاه نهاد بند پایه ارتقا یابد. در ادبیات کمینه‌گرا نیز این مهم به منظور نیاز ساختواژی و بازبینی مشخصه‌های مربوطة رونوشت و ادغام صورت می‌گیرد. بسته به اینکه زبان از کدام یک از دو متغیّر (پارامتر) ضمیرانداز بودن و غیرضمیرانداز بودن تبعیت کند، در جایگاه نهاد پوچ‌واژه می‌تواند به صورت بی‌آوا و با نمود آوایی ظاهر شود. ادعای ریتزی  را دربارة وجود پوچ‌واژة بی‌آوا(Expletive pro) در زبان‌های ضمیرانداز می‌توان بر این اساس توجیه کرد (Rizzi, 1982: 501-571 وIbid, 1986: 501-557).

دربارة وجود پوچ‌واژه و شکل آن در زبان‌های مختلف، صورت‌های متفاوتی از آن وجود دارد؛ به عنوان مثال، در زبان انگلیسی سه ساخت پس‌گذاری بند (خروج)، آب و هوا، و غیرشخصی، سه ساختی هستند که پوچ‌واژه دارند.

این پژوهش تنها به بررسی این مقوله از مقوله‌های بی‌آوا می‌پردازد که فاقد نقش معنایی هستند و از این پس از آن با عنوان «پوچ‌واژة بی‌آوا» یاد می‌شود. البته به منظور تبیین تفاوت این مقوله با موارد مشابه، لازم‌ است پوچ‌واژه‌هایی که نمود آوایی دارند نیز معرفی و مقایسه شوند.

2. پیشینة پژوهش

دیدگاه‌های متفاوتی دربارة پوچ‌واژه در زبان فارسی از سوی زبان‌شناسان ایرانی و غیرایرانی مطرح شده‌است. از نظر ریتزی، زبان‌های ضمیرانداز پوچ‌واژة نهان (بی‌آوا) دارند (Rizzi, 1982 & Ibid, 1986: 501-557). درزی (Darzi, 1996) و درزی و تفکر رضایی (1389) با استناد به ارتقاء (که برخلاف نظر نگارنده است) و پسایندسازی بند فاعلی(Extra position)، معتقدند که هر دو نوع پوچ‌واژة آشکار و پنهان در این زبان وجود دارد. حق‌بین و فشندکی فاعل در ساخت‌های غیرشخصی را به این موضوع اضافه کرده‌اند (ر.ک؛ حق‌بین و فشندکی، 1390: 87ـ101). انوشه ظاهراً فاعل در ساخت‌های غیرشخصی را پوچ‌واژه نمی‌داند و در پژوهش خود به آن نپرداخته‌است (ر.ک؛ انوشه، 1993م.: 29ـ53). البته اینکه چرا فاعل در چنین ساخت‌هایی را پوچ‌واژه به حساب نیاورده‌است، توضیحی اضافه نکرده‌است. وی به وجود دو نوع پوچ‌واژة ضمیری و وجودی1 در این زبان معتقد است.

مهمترین پژوهش‌هایی که در باب پوچ‌واژه در زبان فارسی نگاشته شده‌است، پژوهش‌های زاهدی، درزی و تفکر رضایی، حق‌بین و فشندکی، متولیان و انوشه می‌باشد که در این بخش به معرفی و نقد این پژوهش‌ها پرداخته خواهد شد (ر.ک؛ زاهدی، 1387: 170ـ182؛ درزی و تفکّر رضایی، 1389: 57ـ73؛ حق‌بین و فشندکی، 1390: 87ـ101؛ متولیان، 1392 و انوشه، 1393: 29ـ53).

زاهدی معتقد است که دو نوع ضمیر انتزاعی به صورت ارجاعی و غیرارجاعی وجود دارد. وی که ضمیر انتزاعی غیرارجاعی را فاعل نحوی بی‌آوا می‌خواند، بر این باور است که این ضمیر غیرارجاعی در زبان‌های ضمیرانداز به صورت یک متغیّر (پارامتر) رفتار می‌کند (ر.ک؛ زاهدی، 1387: 170ـ182)؛ بدین صورت که برخی از زبان‌های ضمیرانداز آن را دارند و برخی فاقد آن هستند. وی زبان ایتالیایی را نمونه‌ای از زبان‌های با pro ارجاعی و آلمانی را نمونه‌ای از زبان‌های با pro غیرارجاعی معرفی می‌کند. همچنین، او زبان فارسی را از جمله زبان‌های ضمیراندازی می‌داند که هر دو نوع ضمیر پنهان ارجاعی و غیرارجاعی را دارد. اگرچه نویسنده به اثبات نظر خود در باب وجود هر دو نوع ضمیر پنهان می‌پردازد، اما در باب موقعیت و محل حضور ضمیر نهان غیرارجاعی، تنها به وجود دو موقعیت قائل است که یکی با ساخت سببی فعل «دادن» و دیگری با فعل متعدی غیرشخصی. وی دو جملة زیر را به منظور تمایز این دو نوع فاعل نحوی بی‌آوا می‌شمرد:

(1). [(3)]. الف. 1 pro دادم 2 pro ماشینو بشورن.

(2). [(5)]. الف. 1 pro دادم 2pro  ماشینو بشوره.

وی 1 pro را در هردو ارجاعی می‌داند که کاملاً درست است و نیز 2 pro در اولی غیرارجاعی و دومی را ارجاعی می‌داند که با دقت می‌توان دریافت که این نیز درست است. اما باید در اینجا یادآور شد که آنچه در بحث ضمیر بی‌آوای فاعلی مورد بحث است، ارجاعی و غیرارجاعی بودن آن مورد بحث نیست، بلکه پوچ بودن (فاقد نقش معنایی) مورد نظر است. البته اگر نویسنده منظور از غیرارجاعی بودن را فقدان نقش معنایی می‌داند، اشتباهی ظاهراً صورت گرفته‌است؛ چراکه فعل «شستن» دو ظرفیت با نقش معنایی دارد. وی به منظور ارائة نمونه دوم، جمله زیر را مثال می‌آورد که اگرچه در بند «پ» به لحاظ کاربرد شناختی فاعل، غیرارجاعی می‌باشد، با وجود این، فاعلی برای آن وجود دارد که مانند «ب» صاحب نقش معنایی کنشگر می‌باشند.

(3). [(6)]. الف. حسن و علی مرتضی را کشتند.

                  ب. آن‌ها مرتضی را کشتند.

                  پ.pro مرتضی را کشتند.

ضمن تأیید نظر شادروان زاهدی دربارة وجود ضمیر پنهان نحوی ارجاعی و غیرارجاعی، با این حال، در باب پوچ بودن این واژة بی‌آوا ادعایی نشده‌است.

از جمله پژوهش‌هایی که دربارة پوچ‌واژه در زبان فارسی ارائه شده، مقالة درزی و تفکر رضایی است (ر.ک؛ درزی و تفکر رضایی، 1389: 57ـ73). نویسندگان در این پژوهش، با حمایت از نظر ریتزی  که ادعا کرده‌ زبان‌های ضمیرانداز پوچ‌واژة بی‌آوا دارند، استدلال کرده‌اند که در این زبان هم پوچ‌واژة آشکار و هم پوچ‌واژة تهی (پوچ‌واژة بی‌آوا) وجود دارد (& Rizzi, 1986: 501-557 Ibid, 1982).

در این پژوهش، ابتدا با آزمون‌هایی نظیر پرسش‌سازی فاعل به صورت زیر ادعای کریمی (ر.ک؛ کریمی، 2005م.: 89ـ94) را در باب نبودِ پوچ‌واژه در ساخت‌های آب و هوایی تأیید می‌کنند.

در این پژوهش، به منظور استدلال در باب وجود پوچ‌واژة آشکار «این» و ضمیر اشاره، از آزمون «این یکی» و جمع بستن «این» در (4) تا (6) استفاده شده‌است.

(4). [(28)] الف. این مال منه.

                  ب. این یکی مال منه.

(5). [(30)]. الف. این واضحه که علی نمی‌تونه تو امتحان قبول بشه.

                * ب. این یکی واضحه که علی نمی‌تونه تو امتحان قبول بشه.

(6). [(32)]. الف. این مال منه.

                   ب. اینا مال منه.

(7). [(34)]. الف. این واضحه که علی نمی‌تونه تو امتحان قبول بشه.

                * ب. اینا واضحه که علی نمی‌تونه تو امتحان قبول بشه.

نویسندگان در پژوهش خود، علاوه بر این دو آزمون، از دو آزمون دیگر پرسشی‌سازی فاعل ( ) و جملة موصولی «که اینجاست» برای این منظور استفاده کرده‌اند.

(8). [(40)]. * کدوم واضحه که علی نمی‌تونه تو امتحان قبول بشه.

(9). [(42)] اینکه اینجاست، مال علیه.

(10). [(  )].* اینکه اینجاست، واضحه که علی نمی‌تونه تو امتحان قبول بشه.

علاوه بر موارد فوق، شاهد دیگری نیز آورده‌اند که تنها به ذکر آن بسنده می‌کنیم و آن، جایگزینی «آن» به جای «این» در ساخت‌های اشاره‌ای است.

در این پژوهش، وجود پوچ‌واژة تهی (بی‌آوا) نیز علاوه بر پوچ‌واژة آشکار ادعا شده‌است. حضور اختیاری «این» در جایگاه نهاد، در جملة زیر از آن جمله است:

(11). (این) لازمه که علی کتابو به اون بده.

حق‌بین و فشندکی (1390: 87ـ101) نشان داده‌اند که در جمله‌ای همچون «واضح است که دروغ میگه»، پوچ‌واژه به صورت غیرآشکار ظاهر می‌شود و در صورتی که بند پیرو ارتقا یابد، این پوچ‌واژه به صورت آشکار به کار می‌رود؛ مانند: «اینکه دروغ میگه، واضح است».

حق‌بین و فشندکی نه تنها فعلِ «به نظر رسیدن»، بلکه فعل‌های دیگری مانند «به فکر رسیدن»، «به ذهن رسیدن» و فعل‌هایی که با «آمدن» درست می‌شوند، نظیر «به نظر آمدن»، «به ذهن آمدن» و... را از جمله افعالی می‌دانند که پوچ‌واژه در جایگاه نهاد آن‌ها قرار دارد. در این پژوهش، علاوه بر فعل‌های لازم، دربارة فعل‌های متعدی مثل «تأثیر داشتن»، «نتیجه داشتن»، «فایده داشتن» و... نیز استدلال شده‌است که با پوچ‌واژه همراه می‌شوند. در این پژوهش، فعل‌های مرکبی که با زدن ایجاد می‌شوند، مانند «به سر زدن» در جملة «(این) به سرم زد که یه نگاهی به این کتاب بیندازم»، از این دسته افعال شمرده شده‌اند. همچنین، در این پژوهش، وجود پوچ‌واژه در ساخت‌های مربوط به آب و هوا مانند برخی از پژوهش‌های دیگر منتفی دانسته شده‌است. در باب ساخت‌های غیرشخصی در این پژوهش، برخی از این ساخت‌ها را نظیر جمله‌هایی که با «باید» و «می‌شود» همراه هستند، ساخت‌های با پوچ‌واژه دانسته‌اند؛ مانند جملة زیر:

(12). [(17)]. این می‌تواند گفته شود.

                    این بایسته ‌است گفته شود.

یکی دیگر از پژوهش‌هایی که دربارة پوچ‌واژه در زبان فارسی صورت گرفته‌است، پژوهش متولیان می‌باشد (ر.ک؛ متولیان، 1392: 85ـ102)که بر اساس داده‌های زبان فارسی، به نقد نظر ریتزی (Rizzi, 1982) پرداخته‌است. وی معتقد است زبان فارسی از متغیّرهایی (پارامترهایی) که ریتزی در باب زبان‌های ضمیرانداز ثابت مطرح کرده‌است، پیروی نمی‌کند. وی با تبعیت از هولمبرگ (Holmberg, 2005: 533-564) معرفگی را جایگزین ارجاعات نموده‌است. در مثال زیر، وی تمایز کاربرد عام و غیرعام ضمیر تهی را در زبان فارسی نشان داده‌است.

(13). الف. همة کارها را انجام داد و اداره را ترک کرد.

          ب. آدم وقتی در چنین موقعیت‌هایی قرار گرفت، می‌فهمد که یک اداره یعنی چه.

          ج .وقتی در چنین موقعیت‌هایی قرار گرفت، می‌فهمد که یک اداره یعنی چه.

در جملة «الف»، ضمیر تهی، معرفه است و به شخص خاصی مربوط می‌شود. در جملة «ب»، ضمیر تهی به مفهوم عام است. جملة «ج» نشان می‌دهد که مفهوم عام نمی‌تواند بدون واژه‌ای نظیر «آدم» باشد. وی با تشریح این مثال نشان می‌دهد که زبان فارسی نمی‌تواند در مفهوم عام (در چنین بافتی)، ضمیرانداز باشد.

با توجه به رویکرد متفاوت پژوهش حاضر، از توضیح بیشتر دربارة پژوهش متولیان (1392: 85ـ102) خودداری می‌شود و به ذکر این نکته بسنده می‌شود که وی توانسته‌است از زاویة مورد بحث خود به جنبه‌ای از ضمیر تهی در جایگاه نهاد در زبان فارسی بپردازد.

چنان‌که در بند پیشین اشاره شد، یکی از پژوهش‌هایی که دربارة پوچ‌واژه صورت گرفته‌، پژوهش انوشه است (ر.ک؛ انوشه، 1393: 29ـ53). وی که در قالب برنامة کمینه‌گرا به تبیین پوچ‌واژه می‌پردازد، به وجود پوچ‌واژة ضمیری و وجودی در زبان فارسی قائل است. وی در تبیین غیردستوری بودن جملة زیر، به‌درستی ادعا کرده‌است که در جایگاه نهاد نمی‌تواند پوچ‌واژه‌ای وجود داشته باشد؛ چراکه در صورت وجود چنین پوچ‌واژه‌ای، مشخصة حالت فاعل در این جایگاه بازبینی می‌شود. از طرفی، نبودِ مطابقت فعل جمع با پوچ‌واژة تهی نیز نبودِ وجود چنین پوچ‌واژه‌ای را تأیید می‌کند. همچنین، با قائل شدن به وجود پوچ‌واژه نمی‌توان توجیه کرد که در سطح منطقی گروه، حرف تعریفِ «چند کارگر»، مشخصة فاعل را بازبینی می‌کند؛ چراکه قبلاً با پوچ‌واژه بازبینی و پاک شده‌است.

(14). [(11)]. الف. از کارخانه چند کارگر اخراج شدند.

                      ب. * [TP Ø [vP از کارخانه [VP چند کارگر اخراج شدند.] ].

همچنین، انوشه (1993: 29ـ53) دو ساخت «(15). الف و ب» را برخلاف صحرایی و قناد، دو ساخت متمایز برای مجهول در زبان فارسی نمی‌داند. وی فاعل جملة «(15). الف» را به‌درستی «دانشجویان» دانسته‌است و جایگاه فاعل را در «(13). ب» پوچ‌واژه فرض نموده‌است که این نیز کاملاً درست به نظر می‌رسد و در تحلیل داده‌ها، این موارد تحلیل خواهند شد.

(15). [(13)] الف. دانشجویان حمایت/ دعوت/ پذیرایی/ ثبت‌نام شدند.

                     ب. از دانشجویان حمایت/ دعوت/ پذیرایی/ ثبت‌نام شد.

با همین رویکرد، وی به تحلیل جملة (16) پرداخته‌است که با توضیحاتی که ارائه خواهد شد، وجود پوچ‌واژه در چنین ساخت‌هایی مورد نقد قرار خواهد گرفت.

(16). [(15)]. الف. روز‌به‌روز به ثروتشان افزوده می‌شود.

                     ب. * [TP Ø] vP روز‌به‌روز [vP] AP [PP به ثروتشان] افزوده [شد.] ].

همچنین، انوشه به دو گروه از فعل‌ها به گونة زیر، به صورت محمول برخوردی ( (17). الف) و اقلیمی( (17). ب). اشاره می‌کند که معتقد است این افعال صفر، ظرفیتی می‌باشند که در جایگاه نهاد آن‌ها پوچ‌واژه نشسته‌است.

(17). الف. دعوا/ جنگ/ بگومگو/ اعتصاب شد.

          ب. طوفان/ کسوف/ آفتاب/ بهار شد.

برای اینکه افعال «دعوا کردن»، «جنگ کردن»، «بگومگو کردن» و «اعتصاب کردن» در «(17). الف» افعال ناگذر و تک‌ظرفیتی هستند، پذیرفتن صورت‌های مجهول آنها به صورت صفر ظرفیتی با توجه به کاهش ظرفیت در مجهول، قابل دفاع به نظر می‌رسد. اما مسئله به اینجا ختم نمی‌شود. حتّی اگر به عنوان مثال، «اعتصاب کردن»، فعل حساب شود، در ساخت مجهول، این فعل در اصل به صورت «اعتصاب کرده شد» درمی‌آید که «کرده» از آن حذف می‌گردد؛ یعنی «اعتصاب» مانند اسم منضم‌شده در افعال انضمامی عمل می‌کند که در صورت لزوم می‌تواند از فعل پایه جدا شود و مانند یک موضوع عمل کند. با این حساب، «اعتصاب/ جنگ/ دعوا شد» یک فعل صفر ظرفیتی نخواهد بود، بلکه یک فعل تک‌ظرفیتی خواهد شد که «اعتصاب/ جنگ/ دعوا» در جایگاه نهاد قرار می‌گیرد. آزمونِ «چی شد؟: دعوا، اعتصاب، جنگ»، نشان می‌دهد که این اسامی در حکم یک ظرفیت برای فعل «شدن» عمل می‌کنند. به عنوان سومین دلیل، در صورتی که «میشه» در جمله‌ای نظیر «میشه در را ببندید؟!» صفر ظرفیتی باشد، پُرواضح است که «اعتصاب/ دعوا/ جنگ شد» تک‌ظرفیتی می‌شود. نکتة آخر اینکه همة فعل‌های ناگذری که بدان‌ها اشاره شده‌است، فعل مرکب هستند نه ساده. در باب «(  ). ب» وضعیت روشن‌تر است؛ چراکه «شدن» در این افعال، واژگانی است نه همکرد فعل مرکب؛ مثل: «آفتاب/ بهار شد» که برابر است با: «آفتاب/ بهار آمد».

پژوهش‌های فوق نشان می‌دهد که زبان‌شناسانی که دربارة پوچ‌واژه در زبان فارسی پژوهش کرده‌اند، به‌درستی وجود آن را ادعا کرده‌اند و با مثال‌هایی که ارائه کرده‌اند، نشان داده‌اند که به جنبه‌های مختلف آن توجه کافی داشته‌اند و به‌درستی نیز ادعا کرده‌اند که چنین سازه‌ای در زبان فارسی وجود دارد، اگرچه در باب برخی از مصداق‌ها و مواردی که ارائه کرده‌اند، جای بحث هست. آنچه که در بند 3 ارائه خواهد شد، نشان می‌دهد که پوچ‌واژه در زبان فارسی گسترده‌تر از آنی به نظر می‌رسد که در این پژوهش‌ها مورد توجه قرار گرفته‌است.

3. تحلیل داده‌ها

در این بخش، ابتدا انواع ساختارهایی که در آن پوچ‌واژه تظاهر می‌یابد، با مثال‌های روشن معرفی می‌گردد. سپس به فرآیند جابجایی پوچ‌واژة بی‌آوا اشاره خواهد شد. پس از آن به یکی از مواردی اشاره خواهد شد که در نگاه اول، پوچ‌واژه به نظر می‌رسد و از آن به شبه پوچ‌واژه نام برده شده‌است. در بخش بعد، جایگزینی پوچ‌واژة آشکار با پوچ‌واژة بی‌آوا بررسی شده‌است. سرانجام، این بخش با مراجعه به پیکرة زبانی در باب حضور یا نبودِ پوچ‌واژة آشکار در پیکرة زبانی و نیز برخی نمونه‌های خاص در پیکره‌ای از مطالب روزنامه‌ای پایان می‌یابد.

3ـ1) انواع تظاهر پوچ‌واژة بی‌آوا

3ـ1ـ1) ساخت اسنادی متناظر با فعل داشتن

یکی از مواردی که وجود پوچ‌واژه در زبان فارسی را نشان می‌دهد، در مواردی مانند (18) می‌باشد که در آن متناظر با فعل «داشتن»، فعل ربطی به کار رفته‌است. در «(18). ب» پوچ‌واژة بی‌آوا در جایگاه فاعل قرار گرفته‌است. در این پژوهش، به منظور تأسی از اصطلاحات «پُر» و «پوچ» در زبان فارسی، پوچ‌واژة بی‌آوا را «pro puč» به کار می‌گیریم.

(18). الف. کودک به مراقبت زیادی نیاز دارد تا بزرگ شود.

          ب. pro puč به مراقبت زیادی نیاز است تا کودک بزرگ شود.

       * پ. کودک به مراقبت زیادی نیاز است تا بزرگ شود.

(19). الف. شهرستان شدن این بخش به مساعدت مسئولین نیاز دارد.

          ب. pro puč به مساعدت مسئولین نیاز است تا این بخش شهرستان شود.

چون فعل «نیازداشتن» نمی‌تواند به طور معمول مجهول شود، نمی‌توان جملة فوق را به صورت زیر نوشت:

(20). * به مراقبت زیادی نیاز داشته شد.

همچنین، نمی‌توان جملة «(19). الف» را با فعل اسنادی «است» به صورت «ب» مجهول کرد و جملة «ب» به هیچ وجه مجهول جملة «الف» به حساب نمی‌آید. همچنین، نمی‌توان عبارت کنادی با آن به‌کار برد (مثالِ «(21). پ»).

(21). الف. کودک به مراقبت زیادی نیاز دارد.

         ب. * به مراقبت زیادی نیاز است.

         پ. *به مراقبت زیادی نیاز است توسط کودک.

دستوری و غیردستوری بودن موارد فوق، وجود پوچ‌واژة بی‌آوا در این زبان را نشان می‌دهد.

3ـ1ـ2) ساخت اسنادی با بند پس‌گذاری‌شده

یکی از مواردی که در برخی از پژوهش‌های موجود در بند 2 به آن اشاره شد، وجود پوچ‌واژه در ساخت‌هایی مانند زیر است:

(22) Pro puč واضح است که شما راست می‌گویید.

(23)  pro pučلازم است بیشتر دقت کنید.

در مثال‌های فوق، پوچ‌واژه با بند درونه برابر است و به عبارتی، بند درونه پس‌گذاری شده‌است؛ یعنی:

(24) (اینکه) شما راست می‌گویید، واضح است.

(25) بیشتر دقت کنید، لازم است.

در حالت پس‌گذاری‌شده، به منظور نیاز اصل فرافکن گسترده، پوچ‌واژه در جایگاه تهی قرار گرفته‌است. این مورد را می‌توان نمونه‌ای از پسایندسازی فاعل (بند فاعلی) دانست؛ چراکه فاعل به بعد از فعل انتقال می‌یابد.

از جمله چنین ساخت‌هایی را می‌توان در قرار بودن، معلوم بودن، روشن بودن، راست بودن، شایسته بودن، درست بودن و... مانند موارد زیر مشاهده کرد:

(26) قراره امشب برف بیاد.

(27) معلومه (که) شما راست میگید.

(28) روشنه (که) حق با تو بود.

(29) درست نیست این همه دروغ بگیم.

(30) راسته که شما ازدواج کردید؟

3ـ1ـ3) نهاد فعل ربطی شدن

الف) «می‌شود» در جملات خواهشی

«می‌شود» که به صورت کلیشه‌ای «میشه» اصطلاحی شده، به گونه‌ای است که نمی‌توان پوچ‌واژة آشکار ضمیری «این» را به کار برد. همچنین، به دلیل اصطلاحی شدن این ساخت، نه می‌توان به جای پوچ‌واژة تهی، پوچ‌واژة آشکار به کار برد ( (31). ب) و نه می‌توان بند درونه را به جایگاه فاعلِ بندِ پایه انتقال داد ( (31). پ).

(31) الف. میشه در رُ ببندید.

         ب. * این میشه در رُ ببندید.

         پ. *در رُ ببندید، میشه.

در جملة زیر، صفت و «شدن» جمله‌ای ایجاد می‌کند که در جایگاه فاعل آن، پوچ‌واژة بی‌آوا قرار می‌گیرد.

(32) سخت میشه باور کرد.

3ـ1ـ4) فاعل بند به اصطلاح ارتقاء

یکی دیگر از موارد حضور پوچ‌واژه در زبان فارسی، فاعل بندهایی نظیر موارد زیر است:

(33)  pro pučبه نظر می‌رسد هوا خنک شده باشد.

(34)  pro pučبه نظر می‌آید تا هفتة آینده این پُل درست بشه.

فعل‌هایی نظیر «به نظر رسیدن»، فعل‌های صفر ظرفیتی هستند که در جایگاه فاعل آن، ضمیر پنهان، فاقد نقش معنایی می‌باشد. عبارتِ «به اصطلاح ارتقاء» به این دلیل به کار برده شده‌است که نگارنده اعتقاد به ارتقای فاعل بند درونه به جایگاه فاعل بند پایه در جملات زیر ندارد:

(35) حمید به نظر می‌رسد مجروح شده باشد.

(36) پدر بزرگش به نظر میاد خسیس باشه.

دلیل این امر آن است که در صورتی که فاعل بند درونه به جایگاه فاعل بند پایه ارتقاء یابد، باید با فعل بند پایه مطابقت داشته باشد. در صورتی که چنین نیست و جمله‌های «(37). ب» غیردستوری شده‌است.

(37) الف. به نظر می‌رسد چاق شده باشم.

          ب. * من به نظر می‌رسم چاق شده باشم.

(38) الف. به نظر می‌رسد آن‌ها پیروز شوند.

          ب. * آنها به نظر می‌رسند پیروز شوند.

حق‌بین و فشندکی نبودِ ارتقاء در زبان فارسی را به این دلیل می‌دانند که بند درونه در زبان فارسی، زمان‌دار می‌باشد (ر.ک؛ حق‌بین و فشندکی، 1390: 87ـ101). ارتقاء در زبان انگلیسی به این دلیل است که هستة زمان، زمان‌دار نیست. قبل از حق‌بین، دبیرمقدم نیز حرکت فاعل بند درونه به جایگاه فاعل بند برونه را مبتداسازی فرض کرده، ارتقاء را مردود دانسته‌است (ر.ک؛ دبیرمقدم، 1384: 121). برخلاف دبیرمقدم و حق‌بین، درزی ادعا کرده‌ که در زبان فارسی، در جملة زیر دانشجوها به جایگاه فاعل بند پایه ارتقاء یافته‌است (ر.ک؛ درزی، 1384: 155).

(39) لازم است دانشجوها این نامه را امضا کنند.

        دانشجوها لازم است این نامه را امضا کنند.

در این جمله، نمی‌تواند ارتقاء صورت گرفته باشد؛ چراکه اگر چنین باشد، باید جملة زیر درست باشد:

(40). الف. لازم است من این نامه را امضا کنم.

      * ب. من لازمم این نامه را امضا کنم.

3ـ1ـ5) پوچ‌واژه در ساخت مجهول

نوع دیگری از پوچ‌واژه‌های بی‌آوا در زبان فارسی، پوچ‌واژه در ساخت مجهول می‌باشد. صحرایی و قناد به نوعی از ساخت مجهول اشاره می‌کنند که اگرچه در آنها به پوچ‌واژه اشاره نمی‌کنند (ر.ک؛ صحرایی و قناد، 1387: 77ـ97)، ولی اشاره آن‌ها باعث شده‌است، توجه برخی از زبان‌شناسان به آن جلب شود.

(41) الف. آن‌ها از میهمانان پذیرایی کردند.

         ب. از میهمانان پذیرایی شد.

جمله‌هایی مانند (42). الف. به دو صورت «ب» و «پ» می‌توانند، مجهول شوند. در ساخت «ب.» فعل با فاعل جمله مجهول (مفعول منطقی) مطابقه دارد. این در حالی است که در جملة «پ» فعل مطابقه ندارد. جملة «ت» که فرض شده‌است فاعل مطابقت دارد، غیردستوری شده‌است.

(42) الف. آن‌ها ما را به میهمانی دعوت کردند.

         ب. ما به میهمانی دعوت شدیم.

         پ. از ما به میهمانی دعوت شد.

      * ت. از ما به میهمانی دعوت شدیم.

«از ما» در جملة «پ» نمی‌تواند فاعل باشد؛ چراکه «ما» در این ساختار، حالت خود را از حرف اضافه می‌گیرد. بر این اساس، پوچ‌واژة بی‌آوا (pro puč) فاعل این ساختار می‌باشد. غیردستوری بودن بند «ت» که فعل با «ما» مطابقت دارد، این واقعیت را تأیید می‌کند.

3ـ2) جابجایی پوچ‌واژة بی‌آوا

3ـ2ـ1) ساخت اسنادی

در برخی از ساخت‌های اسنادی، پوچ‌واژه که در جایگاه مسندٌإلیه قرار می‌گیرد، می‌تواند با مسند جابجا شود. در این صورت، پوچ‌واژة آشکار به صورت «آن» ظاهر می‌شود. در ساخت‌هایی نظیر «شایسته‌است»، «درست‌است»، «پسندیده‌است» و... در جملات زیر می‌توان مشاهده کرد که در صورت‌های «ب» جابجایی صورت گرفته‌است. از آنجا که مفعول نمی‌تواند به صورت بی‌آوا ظاهر شود، حضور «آن» اجباری می‌باشد.

(43) الف. pro puč شایسته‌است که مسئولان با مردم تعامل خوبتری داشته باشند.

         ب. شایسته‌تر آن است که مسئولان با مردم تعامل خوب‌تری داشته باشند.

(44) الف. pro puč امید است که تا بهار سال آینده نفت به یکصد دلار برسد.

          ب. امید آن است که تا بهار سال آینده قیمت نفت به یک صد دلار برسد.

در موارد فوق، هر یک از بندهای پس‌گذاری‌شده در جایگاه مسندٌإلیه جملة پایه بوده‌است. در بندهای پس‌گذاری‌شده به سبب ویژگی فرافکن گسترده، پوچ‌واژه در آن قرار گرفته‌است که با توجه به ضمیراندازی زبان فارسی به صورت پوچ‌واژة بی‌آوا تظاهر یافته‌است.

3ـ2ـ2) ساخت غیراسنادی

علاوه بر ساخت اسنادی، پوچ‌واژه در ساخت‌های غیراسنادی نیز می‌تواند دچار جابجایی و انتقال شود. از جملة این موارد، می‌توان به ساخت‌هایی نظیر «انتظار رفتن»، «امید رفتن» و... اشاره کرد. در این ساخت‌ها که صورت فعل به صورت مرکب که تشکیل‌شده از عنصر غیرفعلی و همکرد می‌باشد، پوچ‌واژه به عنوان جاپرکُن تنها ظرفیت فعل که برابر با بند پس‌گذاری شده می‌باشد، قرار گرفته است. جملات «ب» در مثال‌های زیر این وضعیت را نشان می‌دهد.

(45) الف. pro puč انتظار می‌رود تیم ملی فوتبال امسال به جام جهانی برود.

         ب. انتظارِ آن می‌رود که‌ تیم ملی فوتبال امسال به جام جهانی برود.

(46) الف. pro puč امید می‌رود نرخ تورم تا پایان سال تک‌رقمی شود.

         ب. امید آن می‌رود که نرخ تورم تا پایان سال تک‌رقمی شود.

در مثال‌های «ب»، پوچ‌واژه به صورت آشکار و در قالب مضاف‌ٌإلیه برای مضاف که جزء غیرفعلی فعل مرکب می‌باشد، ظاهر شده‌است. توجیه صورت فوق را اینگونه می‌توان مطرح کرد که جزء غیرفعلی از فعل مرکب جدا شده‌، به عنوان ظرفیت فعل در جایگاه نهاد قرار گرفته‌است. پوچ‌واژة «آن» نیز که معادل بند پس‌گذاری‌شده می‌باشد، به اسم اضافه شده‌است. با این فرض که اسم‌های «امید» و «انتظار» در جایگاه نهاد قرار گرفته‌اند و پوچ‌واژة متمّم آن‌ها به حساب می‌آید، معنای آن این است که در این صورت بند پس‌گذاری شده نیز متمّم اسمی که در جایگاه نهاد و در مخصّص گروه زمان قرار گرفته می‌باشد.

(47) الف. pro puč امید می‌رود تیم ملی فوتبال امسال به جام جهانی برود.

          ب. امیدِ تیم ملی فوتبال امسال به جام جهانی برود، می‌رود.

          پ. امیدِ آن می‌رود تیم ملی فوتبال امسال به جام جهانی برود.

وجود پوچ‌واژة آشکار در (48) به صورت متمم اسم «امید» نشان می‌دهد که پوچ‌واژه به منظور برطرف کردن نیاز بند مزبور به فاعل یا برآورده ساختن نیاز زمان به EPP ایجاد نشده‌است. ظاهراً چنین برمی‌آید که این بند پس‌گذاری‌شده از خود ضمیری به صورت پوچ‌واژة آشکار برجا می‌گذارد.

3ـ3) شبه‌پوچ‌آوا

در جملة (48). الف یک ظرفیت نهفته وجود دارد که نقش معنایی کنش‌پذیر دارد. این موضوع می‌تواند «پولی» در «(48). ب» باشد.

(48) الف. بابک مدام به ثروت خود می‌افزاید.

          ب. بابک مدام پولی را به ثروت خود می‌افزاید.

فعل «افزودن» یا «به ثروت کسی افزودن» دو ظرفیت دارد که یکی در نقش معنایی کنشگر و دیگری «چیزی» را که در نقش معنایی کنش‌پذیر می‌باشد. در مجهول یک ظرفیت کاسته می‌شود، ولی هنوز یک ظرفیت وجود دارد که در جایگاه نهاد می‌باشد. جملة زیر یک ظرفیت دارد که به صورت نهان در جایگاه فاعل قرار گرفته‌است. این ظرفیت به منظور مشخصة EPP در جایگاه نهاد به صورت نهان وجود دارد. با توجه به ضمیرانداز بودن زبان فارسی می‌تواند بدون نمود آوایی ظاهر شود؛ یعنی «(49). الف» در حقیقت، «(49). ب» می‌باشد.

(49) الف. مدام به ثروت او افزوده می‌شود.

          ب. مدام پولی به ثروت او افزوده می‌شود.

اینکه انوشه پوچ‌واژه حساب کرده‌است (ر.ک؛ انوشه، 1393: 29ـ53)، قابل دفاع به نظر نمی‌رسد؛ چراکه پوچ‌واژه فاقد نقش معنایی می‌باشد؛ چراکه فعل «افزودن» سه موضوع بهره‌ور، هدف و کنشگر دارد. با مجهول شدن فعل، فاعل حذف و مفعول (پنهان/ آشکار) می‌تواند در جایگاه فاعلی ظاهر شود. بنابراین، در حالت مجهول پوچ‌واژه‌ای در جایگاه نهاد قرار ندارد، بلکه مقولة بی‌آوایی است که در جملة مجهول در جایگاه نهاد و در معلوم در نقش مفعول بی‌واسطه ظاهر می‌شود؛ یعنی «(50). الف» در اصل به صورت «(50). ب» می‌باشد.

(50) الف. علی مدام Ø (پولی) به ثروتش می‌افزاید.

          ب. مدام Ø (پولی) به ثروتش می‌افزاید.

این عنصر یک تفاوتی با pro به طور معمول دارد و آن اینکه در جایگاه مفعول و فاعل هر دو بدون نمود آوایی هستند. در صورتی که در زبان‌های ضمیرانداز صرفاً به دلیل ویژگی ضمیراندازی در جایگاه فاعل، فاعل می‌تواند بدون نمود آوایی ظاهر شود.

یکی دیگر از مواردی که به نظر می‌رسد پوچ‌واژه باشد، اگرچه برخی چون حق‌بین و فشندکی پوچ‌واژه بودن آن را مردود دانسته‌اند (ر.ک؛ حق‌بین و فشندکی، 1390: 87ـ101)، ساخت غیرشخصی می‌باشد. ساخت‌های غیرشخصی برخلاف ساخت‌های شخصی بر اساس شخص و شمار صرف نمی‌شود. موارد زیر نمونه‌ای از این ساخت‌هاست.

(51) الف. من این را می‌توانم بگویم.

         ب. این را می‌توان گفت.

     * پ. من/ او این را می‌توان گفت.

همراه بودن نشانة اکوزاتیو با «این» در «(51). ب» نشان می‌دهد که «این» در جایگاه فاعل قرار نگرفته‌است. از طرف دیگر غیردستوری بودن «(51). پ» نیز این فرض را تقویت می‌کند که در «ب»، جایگاه فاعل با پوچ‌واژة بی‌آوا پر شده‌است. نکته‌ای که این فرض را با چالش مواجه می‌سازد، این است که فعل «توانستن» دو ظرفیت دارد: یکی در جایگاه نهاد با نقش معنایی مشخص و دیگری که به صورت یک بند در جایگاه متمم ظاهر می‌شود. حداقل نشانه‌ای که لازم است از وجود پوچ‌واژه در جایگاه فاعل وجود داشته باشد، مطابقه است (به منظور بازبینی مشخصه‌ها) که وجود ندارد. در ساخت‌های مورد نظر نیز هیچ از ظرفیتی کاسته نشده‌است. بر این اساس، دلیلی ندارد که در جایگاه فاعل پوچ‌واژة بی‌آوا فرض شود.

3ـ4) جایگزینی پوچ‌واژه آشکار «این» در جایگاه پوچ‌واژة بی‌آوا

در زبان فارسی که زبانی ضمیرانداز است، می‌توان به جای pro ضمیر آشکار به کار برد؛ به عنوان مثال، به جای «pro رفتم»، می‌توان گفت: «من رفتم». تا آنجا که نگارنده بررسی کرده‌است، در هیچ مورد ممنوعیتی در کاربرد ضمیر آشکار به جای ضمیر محذوف وجود ندارد. این در حالی است که در باب پوچ‌واژة بی‌آوا چنین نیست و اینگونه نیست که هر جا بتوان پوچ‌واژة آشکار «این» را جایگزین پوچ‌واژة بی‌آوا ساخت. از این لحاظ، می‌توان کاربرد پوچ‌واژة آشکار به جای پوچ‌واژة بی‌آوا را به صورت زیر دسته‌بندی کرد.

3ـ4ـ1) جایگزین نشدن پوچ‌واژة آشکار

الف) جایگاه فاعل جملة مجهول

(52) الف. pro puč از ما پذیرایی شد.

          ب. * این/ آن از ما پذیرایی شد.

ب) جایگاه نهاد به اصطلاح ارتقاء

(53) الف. pro puč به نظر می‌رسد چاق شده باشم.

          ب. * این/ آن به نظر می‌رسد چاق شده باشم.

ج) نهاد فعل ممکن بودن

(54) الف. pro puč ممکن است دروغ گفته باشد.

          ب. * این/ آن ممکن است دروغ گفته باشد.

د) جایگاه نهاد «قرار بودن»

(55) الف. pro puč قراره امشب برف بیاد.

         ب *. این قراره امشب برف بیاد.

هـ) کلیشة عبارت تمنایی با فعل «شدن»

(56) میشه در را باز کنید.

    * این میشه در را بازکنی.

3ـ4ـ2) مجاز به جایگزینی پوچ‌واژة آشکار

در جایگاه مسند در عبارتی نظیر «درست/ شایسته/ معلوم... است»

(57) این درست است که شما زحمات زیادی کشیده‌اید.

(58) این معلوم است که حق با شماست.

(59) این سزاوارنیست حق مردم نادیده گرفته شود.

(60) این راست که شما ازدواج کرده‌اید.

3ـ4ـ3) الزام به کاربرد پوچ‌واژة آشکار

در صورتی که پوچ‌واژه به جای قرار گرفتن در جایگاه مسندٌإلیه، در جایگاه مسند قرار گیرد، ‌باید پوچ‌واژه به صورت آشکار به‌کار گرفته شود.

(61) مشکل دیگر این است (این مشکل دیگر است) که اسرائیل نیز بدون دریافت چراغ سبز یا حداقل چراغ زرد آمریکا نمی‌تواند اقدامی نظامی علیه ایران انجام دهد.

(62) تلاش ما این است (این تلاش ماست) که نرخ تورم را تا پایان سال ثابت نگاه داریم.

بین دو انتهای پیوستار کاربرد داشتن و کاربرد نداشتن پوچ‌واژة آشکار مواردی وجود دارد که به یکی از دو سر این پیوستار تمایل دارند؛ به عنوان مثال، عبارت «واقعیت این است که...» بیشتر تمایل به حفظ پوچ‌واژة آشکار دارد یا «خیلی زود است که در خصوص..» و «گفتنی است...» بیشتر تمایل به کاربرد نداشتن پوچ‌واژة آشکار دارند. به نظر می‌رسد که جایگزینی پوچ‌واژة آشکار بیشتر کاربردشناختی باشد تا نحوی. با بررسی پیکره‌ای از روزنامه‌ها که نوشتاری و اساساً سبک رسمی زبان است، صورت گرفت و از 91 مورد استفاده از «لازم/ روشن/ لازم/ ممکن/ قرار/ طبیعی است...» در این پیکرة بیش از 200000 کلمه‌ای، یک نمونه یافت نشد که نشان دهد پوچ‌واژة آشکار جایگزین پوچ‌واژة بی‌آوا می‌گردد (جدول 1).

جدول 1. تناسب پوچ‌واژة بی‌آوا با پوچ‌واژة آشکار

        نوع کاربرد

   نوع مسند

عدم کاربرد پوچ‌واژة آشکار

کاربرد پوچ‌واژة آشکار

لازم است

15

-

روشن است

4

-

واضح است

2

-

ممکن است

26

-

بدیهی است

6

-

گفتنی است

7

-

قرار است

23

-

طبیعی است

8

-

جمع

91

.

در مجموع، داده‌های جدول فوق نشان می‌دهد که در عمل و در پیکرة زبانی، پوچ‌واژة آشکار حاضر نمی‌شود. اگرچه در مواردی که در این جستار طرح شد، به لحاظ توانش زبانی، وجود پوچ‌واژة آشکار امکان‌پذیر است، ولی به لحاظ تحقق زبانی، چنین اتفاقی نخواهد افتاد. این وضعیت نشان می‌دهد که تحقق زبانی از تحلیل صورت‌گرایی متفاوت است. لازم است در تحلیل‌های صورتگرایی، تحلیل پیکره‌ای و بسامدی که تصویر درستی از تحقق زبانی را ارائه می‌کند، مد نظر قرار گیرد.

لازم به ذکر این نکته‌ است که «این/ آن» زمانی می‌تواند در چنین ساخت‌هایی پوچ‌واژه باشد که اولاً بند پس‌گذاری‌شده‌ای وجود داشته باشد و ثانیاً بندی که بعد از فعل اسنادی به کار رفته‌است، مرجع «این» یا «آن» باشد؛ به عبارتی، نباید «این» و «آن» مرجع بیرونی داشته باشند. «این» در هیچ یک از موارد زیر پوچ‌واژه نیست:

(63) و این همان چیزی است که تو سالیان سال به دنبال آن بوده‌ای و برای به دست آوردنش به هر دری کوبیده‌ای.

(64) این است که به جامعه عزت و اقتدار می‌دهد. این است که طرفداران نظام جمهوری اسلامی را در همه جای دنیا بیشتر خواهد کرد.

(65) یک نکته وجود دارد و او این است که هر چه ما در نظام جمهوری اسلامی توانستیم ریشة خودمان را عمیق‌تر کنیم و پیش‌تر برویم و کارهایمان را پیچیده‌تر بکنیم، توطئة دشمن هم پیچیده‌تر شده‌است.

4. نتیجه‌گیری

در این پژوهش، بررسی داده‌ها علاوه بر اینکه نشان داد پوچ‌واژة بی‌آوا در زبان فارسی یک حقیقت مسلم است، نشان داده که این پوچ‌واژه در جایگاه نهاد در ساخت‌های متعددی صورت می‌گیرد. همچنین، این پژوهش نشان می‌دهد که برابر برخی از پوچ‌واژه‌های بی‌آوا، جفت متناظر آشکار آن در برخی از موارد به صورت اجباری و برخی به صورت اختیاری قرار می‌گیرد. در برخی دیگر نیز نمی‌توان پوچ‌واژة آشکار را جایگزین کرد. افزون بر این، با مراجعه به داده‌های عینی و پیکره‌ای نشان داده شده‌است که علی‌رغم اینکه بر اساس توانش زبانی گویشور، کاربرد پوچ‌واژة آشکار امری پذیرفتنی به نظر می‌رسد، مراجعه به پیکرة زبانی نشان می‌دهد که تقریباً در همة موارد، هیچ پوچ‌واژة آشکاری به کار برده نمی‌شود. این نشان می‌دهد که در تحلیل زبانی صرفاً تحلیل صورت‌گرایانه نمی‌تواند واقعیت زبان را آنگونه که در پیکره هست، بیان کند.

ارائة مثال‌هایی خاص که از پیکرة زبانی انتخاب شده بود، نیز در این تحلیل نشان داد که پوچ‌واژه بسیار پیچیده‌تر از آن به نظر می‌رسد که بتوان به تحلیل چند مورد اکتفا کرد که از ذهن پژوهشگر تراوش می‌کند. این خود نشان می‌دهد که بهتر است در کنار تحلیل موردی، مراجعه به پیکرة زبانی و نقشگرایانه می‌تواند حداقل به تحلیل‌های صورت‌گرایانه کمک کند.

پی‌نوشت‌ها:

1ـ منظور از پوچ‌واژة ضمیری، پوچ‌واژه‌ای نظیر It و منظور از پوچ‌واژة وجودی، پوچ‌واژه‌ای مانند There در زبان انگلیسی در جملات a و b به‌ترتیب می‌باشد:

a. It is cold today.

b. There are many students wearing glasses in the town.

در برنامة کمینه‌گرا، فلسفة وجودی پوچ‌واژة ضمیری، رعایت بازبینی مشخصه‌های فای (شخص و شمار)، اصل فرافکن گسترده و جز آن می‌باشد. پوچ‌واژة ضمیر، حالت نیز دارد. پوچ‌واژة وجودی برخلاف پوچ‌واژة ضمیری، فاقد حالت می‌باشند.

انوشه، مزدک. (1393). «ضمیر پوچ‌واژه‌ای پنهان در زبان فارسی: رویکردی کمینه‌گرا». زبان‌شناسی و گویش‌های خراسان. س 6. ش 11. صص 29ـ53.
حسنیان، حسین. (1372). «مقولة بی‌آوا». به کوشش محمد دبیرمقدم. مجموعه مقالات نخستین کنفرانس زبان‌شناسی نظری و کاربردی. تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبائی. صص 189ـ198.
حق‌بین، فریده و شهره فشندکی. (1390). «زبان فارسی و ضمیر پوچ‌واژه‌ای». پژوهش‌های زبان و ادبیّات تطبیقی. س 2. ش 1. صص 87ـ101.
زاهدی، کیوان. (1387). «انواع فاعل نحوی بی‌آوا در زبان فارسی». مجلّه دستور. ویژه‌نامة فرهنگستان. ش 4. صص170ـ182.
درزی، علی. (1384). شیوة استدلال نحوی. تهران: انتشارات سمت.
درزی، علی و شجاع تفکر رضایی. ( 1389). «پوچ‌واژه در زبان فارسی».پژوهش‌های زبان‌شناسی. س 2. ش 2. صص 57ـ73.
دبیرمقدم، محمد. (1384). پژوهش‌های زبان‌شناختی فارسی. تهران: نشر دانشگاهی.
صحرایی، رضا و رقیه کاظمی نهاد. (1385). «تأملی در ساخت مجهول فارسی امروز». مجلة دانشکده ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان. ش 20 (پیاپی 17). صص 77ـ97.
متولیان نائینی، رضوان. (1390). «خودایستایی و مقولة تهی در ساخت کنترل اجباری زبان فارسی». پژوهش‌های زبان‌شناسی. س 3. ش 5. صص 85ـ102.
ـــــــــــــــــــــــــــ . (1392). «ضمیر فاعلی عام در زبان فارسی: مقایسه‌ای بین زبان‌های ضمیرانداز ثابت و نسبی». پژوهش‌های زبان‌شناسی. س 5. ش 2. صص71ـ88.
معصومی‌مفرد، نرگس. (1390). مقولة تهی و توابع آنها در ساختار نحوی جملات فارسی. پایان نامة کارشناسی ارشد. دانشگاه بیرجند.
Biberauer, T. (2010). "Semi null-subject languages, expletives and expletive pro reconsidered". Parametric Variation: Null Subjects in Minimalist Theory. Pp. 153-199.
Bouchard, D. (1983). On the content of empty categories. Dordrecht: Forhs Publicatioons.
Bersio, L. (1986). Italian Syntax. Dordrecht: Reidel.
 Chomsky, N. (1981). Lectures on Government and Binding. Dordrecht: Foris.
ـــــــــــــــــــ . (1995). The Minimalist Program. Cambridge, Mass : MIT Press.
Darzi, A. (1996). Word order, NP movements, and opacity conditions in Persian. University of Illinois at Urbana-Champaign.
Haegeman, L. (1994). Introduction to Government and Binding Theory. 2nd ed. Blackwell.
Holmberg, A. (2005). "Is there a little pro? Evidence from Finnish". Linguistic Inquiry. Vol. 36. No. 4. Pp. 533-564.
Poole. J. (2002). Syntactic Theory. Cambridge: Cambridge University Press.
Radford, A. (1997). Syntax: A Minimalist Introduction. Cambridge: Cambridge University Press.
ـــــــــــــــــــ . (2004). Minimalist Syntax: Exploring The Structure of English.
Cambridge: Cambridge University Press.
Rizzi, L. (1982). Issues in Italian Syntax. Oxford: Oxford University Press.
ـــــــــــ . (1986). "Null objects in Italian and the theory of pro". Linguistic inquiry. No.17. Pp. 501-557.
ــــــــــــ . (1994). "Early null subjects and root null subjects". Language acquisition studies in generative grammar. Pp. 151-176.