Document Type : Research Paper

Authors

1 Ph.D. of Linguistics, Allameh Tabataba'i University. Tehran, Iran.

2 Associate Professor, Linguistics Dept. Allameh Tabataba'i University, Tehran, Iran.

Abstract

Relative construction is one of the complex syntactic constructions involving various structures depending on the different language typologies. Studies in several languages have shown that subject relative clauses (SRCs) are easier and faster to process than object relative clauses (ORCs). Some studies have proposed the topichood hypothsis to account for the ease and faster processing of the subject relative clause. However, based on this hypothesis, when the embedded noun phrase in a relative clause is a pronoun, the difficulty in the processing of object relative clauses is reduced. In the present study, the speed of the processing Persian subject and object relative clauses with full NP and pronoun were investigated on fourtu 20–30-year-old monolingual normal subjects using self-paced reading (SPR) experiment, one of the online experiments in psycholinguistic studies. The experiment was presented in a linear, noncumulative (i.e., moving window) SPR procedure with region-by-region segmentation. Each of the 16 sentential stimuli had 4 syntactic forms and collectively, 640 reading time data from the subjects were recorded. The findings indicated that the processing speed of the regions within relative clauses, i.e., the regions containing relative clause noun phrase and relative clause verb, were faster in pronominal ORCs, pronominal SRCs, full NP SRCs and full NP ORCs, respectively. However, the processing speed of the main clause verb region was a bit different in the various sentences containing relative clauses. The conclusions, in line with the results of a number of research in other languages, confirmed the topichood hypothesis with respect to the processing of Persian relative clauses.

Keywords

. مقدمه

درک زبان فرایند پیچیده‌ای است شامل تفسیر انباشتیِ[1] زنجیره‌ای از واژه‌ها پیش از محو شدن آن‌ها از حافظۀ آنی[2]. با‌این‌همه، این فرایند به‌طور معمول با اندک تلاش آگاهانه‌ای انجام می‌شود. با توجه به پیچیدگی استخراج معنای مورد نظر از دروندادهای زبانی، جای شگفتی نیست که نظام‌های چندگانۀ شناختی و ادراکی در حین این فرایند نقش داشته ‌باشند. نظریه‌های درک برخط[3] زبانی (MacDonald et al., 1994; Whitney, 1998) مبتنی بر این دیدگاه هستند که خوانندگان بلافاصله از همۀ منابع اطلاعاتی برجسته و قابل اعتماد استفاده می‌کنند تا به برداشت درستی از داده‌های زبانی برسند. آن‌ها به‌‌صورت نظام‌مند زنجیرۀ واژه‌ها را در قالب عبارت‌ها، بندها و جمله‌ها سازمان‌دهی کرده و از اطلاعات در دسترس برای بازیابی معنای سازه‌های زبانی استفاده می‌کنند. بنابراین، در روند مطالعۀ جمله‌ها، محققانِ فرایند درک، جمله‌ها را مورد مطالعه قرار می‌دهند، به چگونگی سازمان‌دهی واژه‌ها در سازه‌های بزرگ‌تر توجه کرده و به‌دنبال شناسایی نشانه‌هایی هستند که خوانندگان برای تشخیص نحوۀ ارتباط واژه‌ها با یکدیگر در جمله‌ها استفاده می‌کنند. آشکارسازی شیوۀ استفادۀ افراد از نشانه‌ها در تشخیص چگونگی ارتباط بین واژه‌ها حین فرایند تفسیر جمله، با مطالعۀ ماهیت تقطیع نحوی[4] امکانپذیر است (Traxler, 2012: 141).

بر اساس آن بخش از یافته‌های روان‌شناسی زبان مبنی بر پردازش جمله به‌‌صورت انباشتی، استفاده از روش‌های برخط ـ یعنی روش‌هایی که پاسخ‌ها در حین پردازش زبان توسط کاربران ثبت می‌شوند ـ نمای دقیق‎تری از پردازش زبان را روشن می‌سازد. روش‌های برخط بر روش‌های برون‌خط[5] برتری دارند. در روش‌های برون‌خط واکنش‌های تجربی آزمودنی‌ها در پایان جمله اندازه‌‌‌گیری می‌شوند (van Gomple, 2013: 1). می‌توان به روش‌های خواندن خودگام[6] و ردیابی چشم[7] به‌عنوان نمونه‌هایی از پرکاربردترین روش‌های برخط کاربردی حین فرایند خواندن اشاره کرد. خواندن خودگام روشی رایانه‌ای برای ضبط‌کردن مدت زمان خواندن هر بخش منتخب (یک واژه یا یک عبارت) از یک یا چند جمله است که به‌عنوان محرک آزمایش روی صفحۀ رایانه برای آزمودنی‌ها نمایش داده ‌می‌شوند. ردیابی چشم نیز شامل فرایند محاسبۀ حرکات چشم و به‌طور خاص محاسبه نقطه‌ای است که چشم به آن خیره شده است. این فرایند با استفاده از دستگاه ردیاب چشم مشخص می‌کند که تمرکز چشم دقیقاً روی کدام نقطه است یا چه میزان چشم از نقطه‌ای به نقطۀ دیگر حرکت می‌کند.

اگرچه بیشتر پژوهش‌های مربوط به حوزۀ پردازش جمله به بررسی ابهام ساختاری[8] پرداخته‌اند، گروه دیگری از تحقیقات در صدد تبیین این مسأله بوده‌اند که چگونه پیچیدگی ساختاری[9] جمله‌های فاقد ابهام بر دشواری درک تأثیر می‌گذارد. در حوزۀ تحقیقات تجربی، تقابل بین بندهای موصولی[10] فاعلی و مفعولی زمینۀ مناسبی برای رسیدن به این هدف فراهم کرده است. ساخت موصولی از جمله ساخت‌های پرکاربرد است. این ساخت در رده‌های زبانی[11] مختلف از نظر امکان موصولی‌سازی[12] جایگاه‌های گوناگون در سلسله‌مراتب موصولی‌سازی، جایگاه هسته[13] نسبت به بند موصولی، وجود یا عدم وجود ضمیر موصولی[14]، حضور یا عدم حضور گروه اسمی هم‌مرجع[15] با هستۀ درون بند موصولی و نقش‌های هسته در بند پایه و پیرو متنوع است. زبان فارسی، زبانی فاعل ـ تهی[16] و هسته ـ پایانی[17] است که به‌صورت بی‌نشان دارای ترتیب واژه فاعل ـ مفعول ـ فعل (SOV) است، اما برخلاف زبان‌های هسته ـ پایانی، مانند ژاپنی، کره‌ای و چینی، بندهای موصولی در زبان فارسی از نوع پس‌رو[18] هستند که در آن‌ها بند موصولی پس از هستۀ اسمی واقع می‌شود (Dabirmoghaddam, 2001). زبان فارسی در سلسله‌مراتب دسترسی[19] موصولی‌سازی به جایگاه‌های فاعل، مفعول مستقیم، مفعول غیرمستقیم، مفعول متممی و مضافٌ‌الیه (اضافی) دسترسی دارد. زبان فارسی فاقد ضمیر موصولی است و به عقیدۀ دستورنویسان غیرایرانی مانند لازار[20] (1393: 150)، لمبتون[21] (1963: 75-79)، ویندفور[22] (1979: 62-68) و نیز تعدادی از دستورنویسان ایرانی مانند قریب و همکاران [پنج استاد] (1350: 100)، حاجتی[23] (1977: 103-155) و طباطبائی (1395: 505ـ510) و نیز زبان‌شناسانی مانند کریمی[24] (2001: 11) و درزی[25] (2008: 111) جمله‌های موصولی (یا وصفی) با اداتِ[26] «که» آغاز می‌شوند که کم‌وبیش مانند متمم‌نمای موصولی[27] عمل می‌کند. در زبان فارسی، هستۀ اسمی  سازه‌ای مشترک در بندهای اصلی و موصولی است که در بند اصلی ظاهر می‌شود و به‌عنوان مرجع[28] قرینه‌اش در بند موصولی باعث می‌شود بند موصولی دارای خلاء[29] یا ضمیر تکراری[30] باشد (محمودی، 1394: 243). در بندهای موصولی فاعلی، خلاء اجباری است، ولی در بندهای موصولی از جایگاه مفعولی، خلاء یا ضمیر تکراری می‌توانند به جای یکدیگر به کار روند (Rasekh Mahand et al., 2016: 24).

در جملۀ شمارۀ (1) که دارای بند موصولی فاعلی است، گروه اسمیِ هسته (بازیکنی) فاعل فعل بند پایه[31] و در عین حال فاعل بند موصولی است. حال‌آنکه در جملۀ شمارۀ (2)،که دربردارندۀ بند موصولی مفعولی است، گروه اسمیِ هسته (بازیکنی) که فاعل فعل بند پایه است، نقش مفعول بند موصولی را دارد.

  • بازیکنی که Δ دروازه‌بان را فریب داد با روزنامه مصاحبه کرد.
  • بازیکنی که دروازه‌بان Δ  فریب داد با روزنامه مصاحبه کرد.

براساس دیدگاه‌های زبان‌شناسی، بندهای موصولی فاعلی و مفعولی یک خلاء واجی دارند که با گروه اسمی هسته (بازیکنی) در جمله‌های زیر هم‌نمایه[32] است. در جملۀ شمارۀ (1)، این خلاء (که با علامت Δ نشان داده شده است) در جایگاه فاعل فعل درونی[33] ـ فعل بند موصولی ـ (برای مثال، بازیکنی که دروازه‌بان را فریب داد) ظاهر می‌شود، در‌حالی‌که در جملۀ شمارۀ (2)، این خلاء در جایگاه مفعول فعل درونی (دروازه‌بانی که بازیکن را فریب داد) ظاهر می‌شود.

هر دو جملۀ بالا عنصر خارج‌شده‌ای[34] دارند که باید کدگذاری[35] شود، در بند موصولی تلفیق[36]  شود و در بند پایه به گروه اسمی بپیوندد. همچنین، با تفاوت‌های جزئی، هر دو جمله دارای واژه‌های نسبتاً مشابه هستند. با وجود شباهت‌های این دو ساخت، پژوهش‌های بسیاری (برای نمونه، Wanner & Maratsos, 1978; Holmes & O’Regan, 1981; King & Just, 1991; Caplan et al., 1998) با استفاده از روش‌های متنوع نشان داده‌اند که پردازش بندهای موصولی مفعولی (جملۀ (3)) نسبت به بندهای موصولی فاعلی (جملۀ (4)) دشوارتر است. درمقابل، نتایج چندین پژوهش (مانند، Mak et al., 2006; Reali & Christiansen, 2007; Ronald et al., 2012 ) نیز نشان داده‌اند هنگامی که گروه اسمی درونی[37] در بند موصولی ضمیر باشد، بندهای موصولی مفعولی (جملۀ (5))، به‌رغم پیچیدگی ساختاری بیشتر، سریع‌تر و آسان‌تر از بندهای موصولی فاعلی (جملۀ (6)) پردازش می‌شوند.

(3) مسافری که راننده او را معطل کرد کرایۀ کمتری پرداخت کرد.

(4) مسافری که راننده را معطل کرد کرایۀ بیشتری پرداخت کرد.

(5) مسافری که من او را معطل کردم کرایۀ کمتری پرداخت کرد.

(6) مسافری که من را معطل کرد کرایۀ بیشتری پرداخت کرد.

در رابطه با شیوۀ پردازش ساخت‌های موصولی در زبان‌های مختلف، پژوهش‌های گسترده‌ای صورت‌ گرفته‌ و دیدگاه‌های گوناگونی مطرح ‌شده ‌است. این دیدگاه‌ها هر یک از منظری متفاوت به بررسی پردازش بندهای موصولی پرداخته‌اند. به‌طور کلی، چندین نظریه برای بیان عدم تقارن[38] پردازش بندهای موصولی بیان شده‌اند. نظریۀ وابستگی جایگاهی[39] (Gibson, 1998; Warren & Gibson, 2002)، بار پردازشی بیشتر به‌منظور تلفیق در جایگاه فعل بند موصولی را عامل ایجاد تفاوت در دشواری پردازش بندهای موصولی فاعلی (جملۀ (7)) و مفعولی (جملۀ (8)) می‌داند. علّت این امر وجود گروه اسمی درونی میانجی[40] بین گروه اسمی توصیف‌شده و فعل بند موصولی در بندهای موصولی مفعولی است. مطابق استدلال گیبسون (1998) و وارن و گیبسون (2002)، در بندهای موصولی مفعولی ضمیری (جملۀ (9))، ضمیر میانجی (مانند «من» یا «تو») بار پردازشی کمتری در مقایسه با گروه اسمی کامل[41] درونی تحمیل می‌کند (مثال‌ها برگرفته از گوردون و لودر[42] (2012: 43) هستند).

  1. The senator that bothered the reporter caused a big scandal.
  2. The senator that the reporter bothered caused a big scandal.
  3. The senator that you bothered caused a big scandal.

نظریۀ دیگری که برای تبیین کاهش دشواری موصولی‌های مفعولی ضمیری ارائه شده است، نظریۀ تداخل حافظه[43] (Gordon et al., 2001) است. بر پایۀ این نظریه، در پردازش بندهای موصولی مفعولی با گروه اسمی کامل درونی، هر دو گروه اسمی (یعنی هستۀ بند اصلی و گروه اسمی درونی بند موصولی) باید تا رسیدن به جایگاه فعل بند موصولی در ذهن نگاه داشته شوند. اگر هر دوی این عبارت‌های اسمی از یک نوع، مانند گروه اسمی کامل، باشند (جملۀ (8))، احتمال تداخل آن‌ها با یکدیگر نسبت به زمانی که از دو نوع مختلف باشند، مثلاً یک گروه اسمی کامل و یک ضمیر شخصی، (جملۀ 9) بیشتر است و در‌نتیجه پردازش آن‌ها دشوارتر می‌شود.

نظریه‌های بسامدبنیان[44] نیز مبتنی بر این دیدگاه هستند که فهم ساخت‌هایی که بسامد رخداد آن‌ها در زبان بیشتر است، نسبت به ساخت‌های کم‌بسامدآسان‌تر است. برای نمونه، مطالعات پیکره‌ای نشان می‌دهند که در زبان انگلیسی، تعداد بندهای موصولی فاعلی بیشتر از بندهای موصولی مفعولی است (Gordon & Hendrick, 2005; Roland et al., 2007). بر این اساس، برخی از پژوهشگران پردازش آسان‌تر بندهای موصولی فاعلی نسبت به مفعولی را به بسامد بیشتر آن‌ها مربوط می‌دانند.

در حوزۀ نظریه‌های پردازشی گفتمانی[45]، مک[46] (2001) و مک و همکاران (2006) فرضیۀ مبتدابودگی[47] را برای تبیین تفاوت‌های پردازش بندهای موصولی فاعلی و مفعولی مطرح‌ کرده‌اند. این فرضیه، تحلیل نقشی فاکس و تامسون[48]  (1990) را با پردازش بندهای موصولی مرتبط‌ می‌کند. فرضیۀ مبتدابودگی، فرضیه‌ای است برای تبیین پردازش بندهای موصولی از جنبۀ وضعیت گفتمانی[49] مرجع‌ها. این فرضیه، برای تبیین اولویت پردازش بندهای موصولی فاعلی نسبت به بندهای موصولی مفعولی، به ارزش مبتدایی‌شدن[50] هستارها[51] در بند موصولی می‌پردازد. بنابر نظر لمبرکت[52] (1994: 31)، اگرچه نمی‌توان مفهوم مبتدا را با مقولۀ دستوری فاعل یکی دانست، اما همبستگی شدیدی بین مبتدا و فاعل جمله وجود دارد. در بسیاری از موارد، مبتدای جمله با فاعل دستوری نشان ‌داده ‌می‌شود. مطابق فرضیۀ مبتدابودگی، هستاری که بیشترین ارزش مبتدایی‌شدن را دارد به‌عنوان فاعل دستوری جمله انتخاب‌ می‌شود. برای درک چگونگی کاربرد این فرضیه در بندهای موصولی، باید ارزش مبتدایی‌‌شدن مرجع‌های دو گروه اسمی، یعنی پیشایند[53] ضمیر موصولی (در فارسی متمم‌نمای «که») و گروه اسمی درونی، را در نظر گرفت. آنچه مرجعِ پیشایندِ بند موصولی به آن اشاره‌ می‌کند، مبتدای بند موصولی است، زیرا بند موصولی همیشه خبری درباره پیشایند است (Lambrecht, 1988). از سوی دیگر، گروه اسمی درونی بند موصولی به‌خودی‌خود مبتدایی نیست. بنابراین، براساس فرضیۀ مبتدابودگی، در شرایط مساوی، ضمیر موصولی به‌عنوان فاعل بند موصولی انتخاب ‌می‌شود و مرجع آن نسبت به مرجع گروه اسمی درونی بند موصولی ارزش مبتدایی‌شدن بیشتری دارد. برای روشن‌شدن مطلب به مرجع و پیشایند در جمله‌های 10ـ13 توجه کنید:

  • بند موصولی فاعلی با گروه اسمی کامل درونی

(10) مسافری          که          Δ            راننده    را معطل کرد کرایۀ بیشتری پرداخت کرد.

           پیشایند      متمم‌نما    مرجع    گروه اسمی درونی   

  • بند موصولی مفعولی با گروه اسمی کامل درونی

(11) مسافری      که             راننده           او   را  معطل کرد کرایۀ کمتری پرداخت کرد.

         پیشایند   متمم‌نما گروه اسمی درونی   مرجع

  • بند موصولی فاعلی با گروه اسمی ضمیری

(12) مسافری     که            Δ               من         را معطل کرد کرایۀ بیشتری پرداخت کرد.

         پیشایند     متمم‌نما      مرجع   گروه اسمی درونی

  • بند موصولی مفعولی با گروه اسمی ضمیری

(13) مسافری    که                  من               او    را  معطل کردم کرایۀ کمتری پرداخت کرد.

         پیشایند  متمم‌نما گروه اسمی درونی  مرجع

این که هستاری مبتدای جمله است یا مبتدای بند، تنها یکی از عواملی است که ارزش مبتدایی‌شدن را تعیین‌ می‌کند. عوامل تعیین‌کنندۀ دیگر می‌توانند مربوط به ویژگی‌های گروه‌های اسمی در جمله باشند ـ و بنابراین عوامل درون‌جمله‌ای هستند ـ و یا مرتبط با کل گفتمانی باشند که جمله در آن قرار گرفته ‌است. یکی از عوامل درون‌جمله‌ای به مقولۀ دستوری گروه اسمی درونی و گروه اسمیِ کامل یا ضمیر بودنِ آن بستگی ‌دارد. در حالت کلی، ضمیرهای شخصی به هستارهایی ارجاع‌ می‌دهند که مبتدایی هستند و به این دلیل نسبت به گروه‌‌های اسمی کامل ارزش مبتدایی‌شدن بیشتری دارند. شاهد تأثیر این عامل به آزمایش‌هایی برمی‌گردد که گروه اسمی درونی آن‌ها ضمیر است (Gordon et al, 2001; Warren & Gibson, 2002 ).

به‌طور کلی، هرگاه گروه اسمی درونی، نقش فاعل بند موصولی را داشته باشد، آنگاه آن بند، بند موصولی مفعولی است. فرضیۀ مبتدابودگی ادعا می‌کند که نقش نحوی فاعل به آن گروه اسمی‌ اختصاص ‌می‌یابد که مرجع آن بیشترین ارزش مبتداشدن را دارد. بنابراین، فرض ‌می‌شود که این تفاوتِ ارزش مبتدایی‌شدن بین مرجع ضمیر موصولی و گروه اسمی درونی بند موصولی است که نقش فاعل را اعطاء می‌کند. براساس فرضیۀ مبتدابودگی، هنگامی که گروه اسمیِ درونی ضمیر شخصی است ـ از‌آنجا‌که ضمیرهای شخصی معمولاً به مبتداهای در دسترس گفتمانی اشاره می‌کنند ـ این ضمیرها گزینه‌های مناسب‌تری برای پذیرش نقش نحوی فاعل هستند و از‌این‌رو دشواری پردازش بندهای موصولی مفعولی ضمیری کاهش می‌یابد. در بندهای موصولیِ دارای گروه‌های اسمی کامل، پیشایند بند موصولی مبتدای بند است و گروه اسمی درونی بند موصولی مشخصه‌ای ندارد که به آن ارزش مبتداشدن بدهد. در‌مقابل، در بندهای موصولی دارای ضمیر شخصی، علاوه‌بر پیشایند بند موصولی، ضمیر درونی نیز ارزش مبتداشدن دارد و این دو برای دریافت نقش نحوی فاعل بند موصولی با هم رقابت‌ می‌کنند.

در زبان فارسی، بندهای موصولی اغلب از دیدگاه‌های نظری مورد بررسی قرار گرفته‌اند. از‌آنجا‌که بیشتر پژوهش‌های انجام‌شده در مورد پردازش ساخت موصولی در زبان‌هایی غیر از فارسی صورت‌ گرفته‌اند، بخش عمده‌ای از دانش ما در این مورد منحصر به زبان‌های خارجی است. بنابراین، با توجه به تفاوت‌های موجود میان ساخت‌های موصولی در زبان‌های مختلف و ویژگی‌های منحصربه‌فرد هر زبان، تعمیم‌دادن یافته‌های مربوط به این پژوهش‌ها به زبان‌های دیگر مورد تردید است. هدف اصلی پژوهش حاضر آن است که با اجرای آزمایش برخط خواندن خودگام، ترتیب سرعت پردازش بخش‌های مختلف جملات موصولی فاعلی و مفعولی دارای گروه اسمی کامل/ضمیری را با توجه به عملکرد بزرگسالان فارسی‌زبان مشخص کنیم. براین اساس، نقش عامل درون‌جمله‌ای، یعنی مقولۀ دستوری گروه اسمی درونی، را در پردازش بندهای موصولی فاعلی و مفعولی مورد توجه قرار خواهیم داد. دراین‌راستا، پرسش‌های پژوهش حاضر عبارتند از: 1) تفاوت سرعت پردازش بخش­های گروه اسمی درونی، فعل بند موصولی و فعل بند اصلی در جملات موصولی فاعلی و مفعولی دارای گروه اسمی کامل/ضمیری در زبان فارسی به چه صورت است و 2) نتایج به‌دست‌آمده با کدام‌یک از دیدگاه­های مطرح در زمینۀ پردازش جملات موصولی تبیین می‌شوند. در راستای پرسش‌های تحقیق، فرضیه‌های زیر مطرح می‌شوند: 1) در زبان فارسی، سرعت پردازش بخش‌های گروه اسمی درونی، فعل بند موصولی و فعل بند اصلی در جملات موصولی فاعلی و مفعولی دارای گروه اسمی کامل/ضمیری با یکدیگر تفاوت معنی‌دار دارند. همچنین، پردازش بخش‌های موردنظر در جملات موصولی مفعولی دارای گروه اسمی ضمیری نسبت به جملات موصولی فاعلی دارای گروه اسمی کامل/ضمیری و مفعولی دارای گروه اسمی کامل سریع­تر است و 2) نتایج به‌دست‌آمده بر مبنای فرضیۀ مبتدابودگی ـ که از جمله دیدگاه‌های پردازش گفتمانی است ـ تبیین می‌شوند.

  1. پیشینۀ پژوهش

پژوهش‌های بسیاری در زبان‌های مختلف دربارۀ چگونگی پردازش بندهای موصولی فاعلی و مفعولی انجام شده است؛ از جمله مرتبط‌ترین این تحقیقات می‌توان به مطالعۀ گوردون و همکاران (2001) اشاره کرد. آن‌ها با توجه به نظریۀ تداخل حافظه و با استناد به نتایج زمان واکنش[54] آزمودنی‌های بزرگسال انگلیسی‌زبان در آزمایش خواندن خودگام، عملکرد حافظۀ فعال در درک زبان را مورد ارزیابی قرار داده‌اند. نتایج گویای آن بود که شباهت مقولۀ دستوری دو گروه اسمی با ایجاد اختلال در حافظۀ فعال، به افزایش بار پردازشی و کاهش سرعت پردازش بندهای موصولی مفعولی در مقایسه با بندهای موصولی فاعلی انجامیده است. 

وارن و گیبسون (2002) با استفاده از آزمایش خواندن خودگام، تأثیر نوع گروه‌های اسمی مختلف (ضمایر اول، دوم و سوم شخص، نام‌های معروف و اسم‌های معرفه[55] و نکره[56]) در جایگاه‌ فاعل بندهای موصولی مفعولی را بر زمان پردازش این ساخت‌ها ارزیابی و نتایج به‌‌دست‌‌آمده را با توجه به وضعیت مفروض‌بودگی[57] فاعل درونی تحلیل کردند. به عقیدۀ آن‌ها، چون ضمیرها مرجع‌های گفتمان ـ کهنه[58] هستند، بار پردازشی کمتری بر حافظه تحمیل ‌کرده و با سرعت بیشتری پردازش ‌می‌شوند و در‌مقابل، چون گروه‌های اسمی کامل مرجع‌های گفتمان ـ نو[59] هستند، بار حافظۀ بیشتری را  ایجاد کرده و از‌این‌رو، کندتر خوانده ‌می‌شوند.

ریلی و کریسشنسن (2007) تأثیر بسامد رخداد گروه اسمی درونی را بر پردازش بندهای موصولی مورد بررسی‌ قرار دادند. آن‌ها با استناد به داده‌های پیکره‌ای زبان انگلیسی بیان‌ کردند که هنگامی که ضمیر درونی ضمیر شخصی است، بسامد بندهای موصولیِ مفعولیِ ضمیری نسبت به بندهای موصولیِ ضمیریِ به‌طور قابل توجهی بیشتر است، اما هنگامی‌ که ضمیر درونی ضمیر غیرشخصی[60] باشد، این تفاوت برعکس می‌شود.

رونالد و همکاران (2012) نقش بافت گفتمان[61] را در پردازش بندهای موصولی بررسی ‌کردند. این پژوهشگران با اجرای آزمایش خواندن خودگام نشان‌ دادند زمانی که بافت گفتمانی مناسب پیش از بندهای موصولی مفعولی دارای گروه اسمیِ کامل قرار گیرد، پردازش آن‌ها دشوارتر از پردازش بندهای موصولی فاعلی نیست. آن‌ها سپس با بازتحلیل[62] داده‌های پیکرۀ ردیابی چشم نشان ‌دادند که پردازش بندهای موصولیِ مفعولی در حالت عادی نسبت به پردازش بندهای موصولی فاعلی دشوارتر نیست.

در مورد پردازش بندهای موصولی در زبان فارسی نیز چندین پژوهش انجام‌ شده ‌است. هادی پورفرد (1386) در پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد خود به بررسی وجود سطوح مختلف دشواری در مورد بندهای موصولی مفعولی پرداخته است. بدین‌منظور، زمان خواندن گروه‌های فعلی در جملۀ اصلی و بند موصولی به‌همراه زمان واکنش به درستی یا نادرستی جملاتی که گروه‌های اسمی آن‌ها ترکیبات متفاوت جانداری بودند، اندازه‌گیری شد. نتایج گویای آن بودند که هیچ‌گونه تفاوت معناداری بین زمان خواندن گروه فعلی در جملات بند اصلی وجود ندارد، اما تفاوت معناداری بین زمان خواندن گروه فعلیِ بند موصولی مشاهده شد.

رحمانی[63] و همکاران (2011) در مقاله‌ای، با ارزیابی عملکرد کودکان فارسی‌زبان دو تا هفت‌ساله در آزمایش انتخاب تصویر به این نتیجه رسیدند که این گروه از کودکان در پردازش بندهای موصولی مفعولی و متممی[64] در مقایسه با بندهای موصولی فاعلی، بیشتر دچار مشکل بودند. غفاری (1392) نیز در رسالۀ دکتری خود به تأثیر سطوح پیچیدگی بندهای موصولی فاعل ـ فاعل، مفعول ـ مفعول، فاعل ـ مفعول و مفعول ـ فاعل در درک کودکان سه تا هفت‌سالۀ فارسی‌زبان پرداخته است. بر اساس این پژوهش، به‌ترتیب، سهولت درک بندهای موصولیِ مفعول ـ فاعل، مفعول ـ مفعول، فاعل ـ فاعل و فاعل ـ مفعول بیشتر است و این نتیجه با نتایج به‌‌دست‌‌آمده از پژوهش رحمانی و همکاران (2011) همسو است.

  1. روش

آزمایش این پژوهش بر پایۀ آزمایش اول پژوهش رونالد[65] و همکاران (2012) طراحی‌ شده ‌است. شرکت‌کنندگان پژوهش حاضر، بزرگسالان تک‌زبانۀ فارسی‌زبان، شامل 45 دانشجوی مقطع کارشناسی رشتۀ مهندسی کامپیوتر از گروه سنی 20 تا 30 سال، سالم، طبیعی و راست‌دست بودند. هرچند جنسیت به‌عنوان متغیر در نظر گرفته نشده بود، اما برای به حداقل رساندن تأثیر آن بر نتایج آزمایش، تعداد آزمودنی‌های زن و مرد به‌صورت مساوی انتخاب شد.

در این پژوهش، تکنیک خواندن خودگام به‌کار گرفته شد که روشی نرم‌افزاری برای شناسایی و تعیین فرایندها و سازوکارهای زیربنایی ذهنی درک زبان در زمان واقعی[66] است. این تکنیک، داده‌ها را بر پایۀ دو عامل سرعت و صحت پاسخ ثبت می‌کند. برای اجرای این تکنیک، از نرم‌افزار DMDX نسخۀ 3/ 2/ 1/ 5 و روش نمایش غیرانباشتۀ خطی[67] استفاده شد که به آن پنجره متحرک[68] نیز می‌گویند. در روش نمایش غیرانباشتۀ خطی، نحوۀ ظاهر شدن محرک‌های جمله‌ای روی صفحۀ نمایش رایانه به این صورت بود که با فشار یک دکمه توسط آزمودنی، اولین بخش[69] جمله روی صفحه نمایان می‌شد، درحالی‌که بقیۀ بخش‌های جمله به‌صورت خط‌چین‌ نشان ‌داده ‌می‌شدند. با فشار دکمه در نوبت‌های بعدی، هر بار بخش جدید ظاهر و بخش قبلی پنهان می‌شد تا اینکه تمام جمله خوانده‌ ‌شود.

محرک‌های آزمایش حاضر ساخت‌هایی موصولی بودند که در آن‌ها موصولی‌سازی از جایگاه فاعل انجام شده است. محرک‌ها 16 جمله بودند که برای هر جمله چهار صورت نحوی وجود داشت. به‌این‌ترتیب، در مجموع 64 محرک وجود داشت. در صورت‌های نحوی هر محرکِ جمله‌ای دو متغیر وجود داشت: نخست اینکه بند موصولی یا فاعلی بود (صورت‌های نحوی (14) و (15)) و یا مفعولی (صورت‌های نحوی (16) و (17)) و دوم اینکه گروه اسمی درونی در بند موصولی یا گروه اسمی کامل بود (صورت‌های نحوی (14) و (16)) و یا ضمیر شخصی «من» (صورت‌های نحوی (15) و (17)). متغیر وابسته نیز سرعت پردازش بخش‌های مختلف هر جمله بود. از‌‌آنجا‌که هدف این آزمایش ارزیابی تأثیر نوع مقولۀ دستوری گروه اسمی درونی بر سرعت پردازش بندهای موصولی فاعلی و مفعولی بود، فقط نوع گروه اسمی درونی در این بندها تغییر می‌کرد و در موارد دیگر، بندهای موصولی فاعلی و مفعولی از نظر نوع واژه‌ها مشابه یکدیگر بودند. نمونه‌ای از یک محرک آزمایش در زیر آورده‌ شده است (مرز بین بخش‌های نمایش روی صفحه با  | مشخص ‌شده ‌است):

(14) مستأجری| که| صاحب‌خانه| را| اذیت کرد| ده سال| در آن خانه| زندگی کرد.

(15) مستأجری| که| من| را| اذیت کرد| ده سال| در آن خانه| زندگی کرد.

(16) مستأجری| که| صاحب‌خانه| او| را| اذیت کرد| ده سال| در آن خانه| زندگی کرد.

(17) مستأجری| که| من| او| را| اذیت کردم| ده سال| در آن خانه| زندگی کرد.

در ابتدا و پیش از آزمایش اصلی، برای اطمینان‌‌ یافتن از مناسب ‌بودن نمونه‌های بند موصولی فاعلی و مفعولیِ هر محرک، صورت‌های نحوی دارای گروه اسمیِ کامل همۀ محرک‌ها، با پرسش از افراد غیرآزمودنی بهنجار[70] ‌شدند. پس از تدوین نهایی، 64 محرک آزمایش در قالب چهار فهرست‌ برای نمایش روی صفحۀ رایانه آماده ‌شدند. آزمودنی‌ها نیز به‌طور تصادفی در چهار گروه قرار گرفتند. به‌این‌ترتیب، یک گروه از آزمودنی‌ها یکی از محرک‌ها را در حالت نحوی نخست، گروه دیگر آن را در حالت نحوی دوم و به همین ترتیب، گروه‌های دیگر آن را در حالت‌های نحوی دیگر خواندند. هر آزمودنی هر یک از اقلام محرک را تنها یک بار در یکی از صورت‌های نحوی می‌خواند، ولی تعداد محرک‌هایی که در هر صورت نحوی می‌خواند، یکسان بود. محرک‌ها با ترتیب یکسان برای آزمودنی‌ها ارائه نمی‌شدند، بلکه نرم‌افزار به‌صورت تصادفی هر بار ترتیب ارائۀ محرک‌ها را تغییر می‌داد. همچنین، محرک‌های آزمایش در میان 20 جملۀ انحرافی متشکل از ساختارهای پیچیده نحوی مختلف قرار‌ گرفتند تا محرک‌های اصلی آزمایش به‌طور خاص مورد توجه آزمودنی‌ها قرار نگیرند. پرسش‌های درک مطلب برای نیمی از جمله‌های محرک و برخی جمله‌های انحرافی به ‌گونه‌ای مطرح شدند که نیمی از آن‌ها پاسخ «بله» و نیمی دیگر پاسخ «خیر» داشته ‌باشند.

روال اجرای آزمایش به این صورت بود که ابتدا آزمودنی‌ها شیوۀ اجرای آزمایش را روی صفحۀ نمایش رایانه خواندند. سپس، آزمودنی‌ها 5 تمرین مقدماتی جهت آشناشدن با آزمایش و کلیدهای پاسخ‌دهی (دکمۀJ  برای ثبت پاسخ درست و دکمۀ  Fبرای ثبت پاسخ نادرست) انجام‌ دادند. بلافاصله پس از تمرین مقدماتی، آزمایش اصلی به‌صورت جداگانه برای هر آزمودنی در اتاقی ساکت انجام شد. تمام جمله‌های آزمایش اصلی روی صفحۀ رایانه در یک خط نمایش ‌داده شدند. پس از نمایش چند جملۀ محرک و پرسش‌های درک مطلب مربوط به آن‌ها، یک جملۀ انحرافی روی صفحۀ رایانه ارائه و پرسش درک مطلب مربوط به آن مطرح می‌شد. در همۀ مراحل آزمایش، زمان خواندن بخش‌های مختلف جمله‌ها با هر بار فشردن کلید فاصله توسط آزمودنی‌ها ثبت می‌شد. داده‌های حاصل ابتدا در نرم‌افزار Excel (نسخۀ 13) وارد و سپس با استفاده از نرم‌افزارSPSS (نسخۀ 22) مورد تحلیل قرار گرفتند. روش‌های مورد استفاده برای تحلیل داده‌ها، میانگین‌گیری، واریانس یک‌راهه[71] (آنوا)[72] و دوراهه[73] بودند.

  1. یافته‌ها

از مجموع داده‌های به‌دست‌آمده، داده‌های مربوط به 5 نفر از آزمودنی‌ها به‌دلیل مخدوش بودن حذف و داده‌های حاصل از 40 نفر از آزمودنی‌ها وارد فرایند تحلیل شدند. لازم به یادآوری است که 64 جملۀ محرک آزمایش به‌گونه‌ای در چهار گروه تقسیم‌بندی شده بودند که در هر گروه تعداد مساوی از جمله‌های موصولیِ فاعلی و مفعولیِ دارای گروه اسمیِ کامل و گروه اسمیِ ضمیری وجود داشته باشند. آزمودنی‌ها نیز در چهار گروه قرار گرفته بودند و هر آزمودنی فقط یک گروه از محرک‌های جمله‌ای، یعنی 16 صورت نحوی، را می‌خواند. به‌این‌ترتیب، 640 بار صورت‌های نحوی خوانده شدند؛ یعنی هر یک از صورت‌های نحوی فاعلی و مفعولی 160 بار خوانده شدند. پیش از انجام تحلیل‌های آماری، زمان خواندنِ کمتر از 100 هزارم ثانیه ـ که احتمالاً ناشی از خطاهای مربوط به انتخاب دکمه‌های نادرست برای پاسخ‌دهی بودند ـ و نیز زمان‌های بیشتر از 500 هزارم ثانیه ـ که نشانۀ عدم درک یا تعلل آزمودنی در فشردن دکمۀ پاسخ‌دهی بودند ـ حذف شدند. به‌طور خاص، زمان خواندنِ سه بخش از جمله‌ها (کل جملۀ دربردارندۀ بند موصولی) اهمیت داشت: گروه اسمیِ درونیِ بند موصولی، فعل بند موصولی و فعل بند اصلی. ابتدا، میانگین سرعت پردازش بخش‌های مورد نظر در انواع جمله‌های موصولی فاعلی و مفعولی دارای گروه اسمی کامل/ ضمیری مورد مقایسه قرار گرفتند. یافته‌های به‌دست‌آمده در جدول (1) آورده شده‌اند. این جدول نشان می‌دهد که زمان خواندن گروه‌های اسمی درونی، به‌ترتیب در بندهای موصولی مفعولی ضمیری 25/463 هزارم ثانیه، در بندهای موصولیِ فاعلیِ ضمیری 05/561 هزارم ثانیه، در بندهایِ موصولیِ فاعلی کامل 06/581 هزارم ثانیه و در بندهای موصولیِ مفعولیِ کامل 10/661 هزارم ثانیه بوده است. به این معنی که سرعت پردازش بخش گروه اسمیِ درونی به‌ترتیب در بندهای موصولیِ مفعولیِ ضمیری، فاعلی ضمیری، فاعلی کامل و مفعولی کامل بیشتر بوده است. همچنین، زمان خواندن فعل بند موصولی نیز به‌طریق مشابه به‌ترتیب در بندهای موصولیِ مفعولیِ ضمیری 38/730 هزارم ثانیه، در بندهای موصولیِ فاعلیِ ضمیری 39/736 هزارم ثانیه، در بندهای موصولیِ فاعلیِ کامل 29/805 هزارم ثانیه و در بندهای موصولیِ مفعولی کامل 36/912 هزارم ثانیه بوده است. بنابراین، سرعت پردازش بخش فعل درونی نیز به‌ترتیب در بندهای موصولیِ مفعولیِ ضمیری، فاعلی ضمیری، فاعلی کامل و مفعولی کامل بیشتر بوده است. درمقابل، سرعت پردازش فعل بند اصلی به‌ترتیب در بندهای موصولیِ فاعلیِ ضمیری 61/797 هزارم ثانیه، در بندهای موصولیِ مفعولیِ ضمیری 48/817 هزارم ثانیه، بندهای موصولیِ مفعولیِ کامل 18/883 هزارم ثانیه و بندهای موصولیِ فاعلی کامل 54/897 هزارم ثانیه بوده است. بر این اساس، سرعت پردازش فعل بند اصلی به‌ترتیب در جمله‌های موصولیِ فاعلیِ ضمیری، مفعولی ضمیری، مفعولی کامل و فاعلی کامل بیشتر بوده است.

جدول 1. میانگین سرعت پردازش بخش‌های گروه اسمی درونی، فعل بند موصولی، فعل بند اصلی

 در جملات موصولی فاعلی و مفعولی

سرعت پردازش (هزارم ثانیه)

بخش­ها

فعل بند اصلی

فعل بند موصولی

گروه اسمی درونی

54/897

29/805

06/581

فاعلی کامل

61/797

39/736

05/561

فاعلی ضمیری

18/883

36/912

10/661

مفعولی کامل

48/817

38/730

25/463

مفعولی ضمیری

 

تفاوت میانگین سرعت پردازش بخش‌های مختلف انواع بندهای موصولی فاعلی و مفعولی در نمودار (1) مشهود است.

نمودار 1.  میانگین سرعت پردازش بخش‌های گروه اسمی درونی، فعل بند موصولی، فعل بند اصلی در جملات موصولی فاعلی و مفعولی

 

 

 

علاوه‌بر مقایسۀ میانگین سرعت پردازش بخش‌های مختلف جمله‌ها، جایگاه یا جایگاه‌های اثر نوع گروه اسمی درونی بر سرعت پردازش ساخت‌های موصولی نیز اهمیت داشتند. به بیان دیگر، نوع گروه اسمی درونی (کامل یا ضمیری) سبب تغییر در سرعت پردازش کدام‌یک از بخش‌های جمله موصولی می‌شود. برای این منظور، باید معناداری اختلاف میانگین سرعت‌های پردازش در سه بخش گروه اسمی درونی، فعل بند موصولی و فعل بند اصلی در انواع جمله‌های موصولی با یکدیگر مقایسه شوند. داده‌های حاصل از تحلیل واریانس یک‌راهه در جدول (2) نشان می‌دهند که تفاوت معنی‌داری در سطح 05/0 P <  در سرعت پردازش بخش گروه اسمی درونی انواع بندهای موصولی فاعلی و مفعولی دارای گروه اسمی کامل و ضمیری وجود دارد (515/9= (3، 636) F؛ 01/0=P؛ 06/0= مجذور اِتا[74]). علاوه بر معنی‌داری آماری، تفاوت واقعی در میانگین سرعت پردازش انواع بندهای موصولی با توجه به اندازۀ اثر محاسبه‌شده با استفاده از مجذور اِتا 06/0 است که این مقدار براساس نظر کوهن[75] (1988: 284) متوسط است (کوهن 01/0 را به‌عنوان اثر کوچک، 06/0 را به‌عنوان اثر متوسط و 14/0 را به‌عنوان اثر بزرگ طبقه‌بندی می‌کند). مقایسه‌های پس از تجربه یا تعقیبی[76] با استفاده از آزمون [77]HSD توکی[78] نشان داد که میانگین زمان خواندن بند موصولیِ مفعولیِ دارای گروه اسمی ضمیری (84/239  SD =،25/463M = ) با زمان خواندن بند موصولیِ فاعلیِ دارای گروه اسمی ضمیری (50/239  SD =،05/561M = )، بند موصولیِ مفعولیِ دارای گروه اسمی کامل (63/364  SD =،10/661M = ) و بند موصولیِ فاعلیِ دارای گروه اسمی کامل (15/444  SD =،06/581M = ) تفاوت معنی‌داری داشت. همچنین، در سرعت پردازش فعل بند موصولی در بندهای موصولی فاعلی و مفعولی دارای گروه اسمی کامل و ضمیری نیز تفاوت معنی‌داری مشاهده می‌شود و اندازۀ اثر محاسبه‌شده تقریباً متوسط است (457/3= (3، 636) F؛ 01/0=P؛ 07/0= مجذور اِتا). آزمون HSD توکی نیز نشان داد که میانگین زمان خواندن فعل بند موصولیِ مفعولیِ دارای گروه اسمی ضمیری (86/529  SD =،38/730M = ) تفاوت معنی‌داری با بند موصولیِ مفعولیِ دارای گروه اسمی کامل (58/689 SD =،36/912M = ) داشت، ولی با بند موصولیِ فاعلیِ دارای گروه اسمی کامل (85/583  SD =،29/805M = ) و بند موصولیِ فاعلیِ دارای گروه اسمی ضمیری (86/529  SD =،38/730M = ) تفاوت معنی‌داری نداشت. جدول (2) نشان می‌دهد که در سرعت پردازش فعل بند اصلی در انواع جمله‌های موصولی تفاوت معنی‌داری مشاهده نمی‌شود و اندازۀ اثر محاسبه‌شده نیز کوچک است (288/1= (3، 636) F؛ 277/0=P؛ 006/0= مجذور اِتا). براساس آزمون HSD توکی نیز تفاوت معنی‌داری بین زمان خواندنِ فعل بند اصلی هیچ‌یک از جمله‌های موصولی با یکدیگر مشاهده نشد. 

جدول 2. نتایج تحلیل واریانس یک‌راهۀ سرعت پردازش بخش‌های گروه اسمی درونی،

فعل بند موصولی، فعل بند اصلی در جملات موصولی فاعلی و مفعولی

مجذور اِتا

P

F

بخش

06/0

01/0

515/9

گروه اسمی درونی

07/0

01/0

457/3

فعل بند موصولی

006/0

277/0

288/1

فعل بند اصلی

 

برای به‌دست‌آوردن اثرات تعاملی[79] بین نوع بند موصولی و نوع گروه اسمی در سه بخش مورد نظر در جمله‌ها از تحلیل واریانس دوراهه استفاده شد. اثر تعاملی زمانی رخ می‌دهد که اثر یک متغیر مستقل بر متغیر وابسته به سطح متغیر مستقل دوم وابسته باشد. در آزمایش حاضر می‌توان متغیر مستقل را در قالب دو زیرگروه بند موصولیِ فاعلی یا مفعولی، گروه اسمی کامل یا ضمیر در نظر گرفت. بنابراین، می‌خواهیم بدانیم که در کدام بخش از جمله‌ها، اثر نوع بندهای موصولی بر سرعت پردازش به نوع گروه اسمی درونی بندهای موصولی وابسته بوده است. نتایج تحلیل واریانس دوراهۀ سرعت پردازش بخش‌های مختلف جمله‌های موصولی فاعلی و مفعولی در جدول (3) آمده است. داده‌های این جدول نشان‌دهندۀ اثر تعاملی بین نوع بند موصولی و نوع گروه اسمی درونی در بخش‌های درون بند موصولی، یعنی در بخش گروه اسمی درونی (369/11=F؛ 01/0=P؛ 07/0= مجذور اِتا) و فعل بند موصولی (544/1=F؛ 02/0=P؛ 09/0= مجذور اِتا) است که از نظر آماری براساس نظر کوهن (1988: 284-287) اندازه‌های اثر در هر دو بخش متوسط است، ولی در بخش فعل بند اصلی (158/0=F؛ 691/0=P؛ 0= مجذور اِتا) اثر تعاملی مشاهده نمی‌شود. این یافته‌ها به آن معنی هستند که تعامل نوع بند موصولی و نوع گروه اسمی درونی بر سرعت پردازش گروه اسمیِ درونی و فعل بند موصولی مؤثر بوده و سرعت پردازش را تغییر می‌دهند، اما در بخش فعل اصلی اثرات تعاملی مشاهده نشده و نوع گروه اسمی تغییری در سرعت عملکرد آزمودنی‌ها ایجاد نمی‌کند.

جدول 3. نتایج تحلیل واریانس دوراهه سرعت پردازش بخش‌های مختلف گروه اسمی درونی، فعل بند موصولی و فعل بند اصلی در جمله‌های موصولی فاعلی و مفعولیِ دارای گروه‌های اسمی کامل و ضمیری

مجذور اِتا

P

F

اثر

بخش

         

0

736/0

113/0

نوع بند موصولی

گروه اسمی درونی

009/0

01/0

061/17

نوع گروه اسمی درونی

07/0

001/0

369/11

نوع بند موصولی * نوع گروه اسمی درونی

         

001/0

267/0

233/1

نوع بند موصولی

فعل بند موصولی

004/0

006/0

596/7

نوع گروه اسمی درونی

09/0

02/0

544/1

نوع بند موصولی * نوع گروه اسمی درونی

         

0

949/0

004/0

نوع بند موصولی

فعل بند اصلی

002/0

054/0

703/3

نوع گروه اسمی درونی

0

691/0

158/0

نوع بند موصولی * نوع گروه اسمی درونی

  1. بحث و نتیجه‌گیری

هدف اصلی پژوهش حاضر، ارزیابی تأثیر مقولۀ دستوری گروه اسمیِ درونی بند موصولی بر سرعت پردازش ساخت‌های موصولی فاعلی و مفعولی بود. در حالت کلی، پردازش بندهای موصولی فاعلی آسان‌تر و سریع‌تر از پردازش بندهای موصولی مفعولی است. این در حالی است که بر پایۀ برخی تحقیقات انجام‌شده، هنگامی که گروه اسمی درونی بند موصولی ضمیر باشد، پردازش بندهای موصولی مفعولی نسبت به بندهای موصولی فاعلی مشابه سریع‌تر است. مسألۀ سنجش میزان دشواری پردازش بندهای موصولیِ مفعولیِ ضمیری در مقایسه با بندهای موصولیِ فاعلیِ ضمیری از جنبۀ نظری قابل‌توجه است. دلیل آن است که امروزه چندین نظریه که می‌توانند کاهش دشواری پردازش بندهای موصولیِ مفعولیِ ضمیری را در مقایسه با بندهای موصولی مفعولی با گروه اسمیِ کاملِ درونی تبیین کنند، نمی‌توانند سهولت پردازش بندهای موصولیِ مفعولیِ ضمیری را در مقایسه با بندهای موصولیِ فاعلیِ ضمیری توجیه نمایند. نتایج به‌دست‌آمده از پژوهش حاضر نشان دادند که در بخش‌های گروه‌ اسمی درونی بند موصولی و نیز فعل بند موصولی، سرعت پردازش بندهای موصولی مفعولی ضمیری نسبت به بندهای موصولی مفعولی کامل، فاعلی ضمیری و فاعلی کامل بیشتر است. براساس نظریۀ وابستگی جایگاهی (Gibson, 1988; Warren & Gibson, 2002)، در حالت کلی، پردازش بندهای موصولی مفعولی دشوارتر از بندهای موصولی فاعلی است، به این دلیل که گروه اسمی هسته فاصلۀ ساختاری بیشتری با فعل بند موصولی دارد. طبق این نظریه، با افزایش تعداد مرجع‌های گفتمانی میانجی بین گروه اسمی هسته و فعل بند موصولی، فرایندِ تلفیق دشواری بیشتری به خواننده تحمیل می‌کند. در زبان فارسی، تعداد مرجع‌های گفتمانی میانجی بین گروه اسمی هسته و فعل بند موصولی تقریباً یکسان است، بنابراین این نظریه نمی‌تواند کاهش دشواری پردازش بندهای موصولی ضمیری را در عینِ افزایش بار حافظه به‌خوبی توجیه نماید.

گوردون و همکاران (2001) نظریۀ تداخل حافظه را برای تبیین کاهش دشواری بندهای موصولی مفعولی با فاعل ضمیری مطرح کردند. مشکل خوانندگان با بندهای موصولی مفعولی این است که در این نوع بندهای موصولی نیاز است دو گروه اسمی در حافظه ذخیره و بعداً بازیابی شوند. دشواری دستیابی به دو بازنمایی هنگامی که به‌لحاظ مقولۀ دستوری شباهتی به هم ندارند، نسبت به زمانی که شبیه به هم هستند، کاهش می‌یابد. بااین‌همه، این نظریه در مورد زبان‌های فعل‌پایانی صدق نمی‌کند، زیرا در این زبان‌ها هم در مورد بندهای موصولی فاعلی و هم بندهای موصولی مفعولی باید دو گروه اسمی تا زمان تلفیق‌شدن در فعل در حافظه نگاه داشته شوند .

 

چنانچه نتایج را بر پایۀ فرضیۀ مبتدابودگی تببین کنیم، کاهش دشواری پردازش بندهای موصولی مفعولی می‌تواند قابل توجیه باشد. از‌آنجایی‌که ضمیرها به‌طور معمول به هستارهایی اشاره می‌کنند که مبتدایی هستند، گزینه‌های خوبی برای نقش نحوی فاعل هستند و دشواری پردازش بندهای موصولی مفعولی ضمیری را کاهش می‌دهند، یا حتی پردازش آن‌ها را نسبت به بندهای موصولی فاعلی ضمیری سریع‌تر می‌کنند. یافته‌ها نشان دادند هنگامی که گروه اسمی درونی بند موصولی، گروه اسمی کامل است ـ هنگامی که به‌طور خاص ارزش مبتداشدن ندارد ـ  پیشایند به‌عنوان فاعل بند موصولی ارجحیت بیشتری دارد. درمقابل، وقتی که گروه اسمی درونی بند موصولی، ضمیر شخصی است ـ وقتی که به مبتدای گفتمان اشاره می‌کند ـ خوانندگان برای این گروه اسمی اولویت بیشتری به‌عنوان فاعل بند موصولی قائلند. این اولویت در بندهای موصولی مفعولی ضمیری مشهود بود. هنگامی که گروه اسمیِ ضمیری فاعل بند موصولی بود، زمان خواندن بخش‌های درون بند موصولی کوتاه‌تر بود.

براساس داده‌های جدول‌های (2) و (3)، جایگاه اثر نوع گروه اسمی و همچنین اثر تعاملی نوع بند موصولی و نوع گروه اسمی بر سهولت پردازش انواع بندهای موصولی،‌ در بخش‌‌های درون بند موصولی یعنی گروه اسمی درونی و فعل بند موصولی مشهود بوده، ولی اثری در سرعت پردازش فعل بند اصلی نداشته است. به نظر می‌رسد اثر مشاهده‌شده در جایگاه‌های فوق، هماهنگ با نظریۀ حافظه‌بنیان در مورد تفاوت پردازش بندهای موصولی مفعولی ـ فاعلی است. بر پایۀ این نظریه، کاهش بار حافظۀ ناشی از نگهداری و بازیابی گروه اسمی هسته و تفسیر گروه اسمی درونی می‌تواند سبب سهولت پردازش شود. همچنین، این نظریه مبتنی بر این اصل است که اثر دیرهنگام مشاهده‌شده در بند موصولی ناشی از تلفیق معنایی بخش انتهایی بند موصولی با بخش ابتدایی جمله است.

در مجموع، الگوی داده‌ها نشان می‌دهد بین سرعت پردازش بخش‌های گروه اسمی درونی، فعل بند موصولی و فعل بند اصلی در انواع جمله‌های موصولی فاعلی و مفعولیِ دارای گروه اسمی کامل/ضمیری تفاوتی معنی‌دار وجود دارد و پردازش بخش‌های موردنظر در جملات موصولی مفعولی دارای گروه اسمی ضمیری نسبت به جملات موصولی فاعلی دارای گروه اسمی کامل/ضمیری و مفعولی دارای گروه اسمی کامل سریع­تر است. براساس این داده‌ها، فرضیۀ اول پژوهش حاضر مورد تأیید قرار می‌گیرد. همچنین، با استناد به یافته‌های این تحقیق مبنی بر پردازش سریع‌تر بخش‌های موردنظر در جمله‌های موصولی مفعولی ضمیری نسبت به جمله‌های موصولی فاعلی ضمیری، فاعلی دارای گروه اسمی کامل و مفعولی دارای گروه اسمی کامل می‌توان گفت ارزش مبتدایی‌شدن عامل مهمی در پردازش بندهای موصولی است. هنگامی که در بند موصولی مفعولی، گروه اسمی ضمیر است، از آنجا که این ضمیر نقش فاعل دارد، در مقایسه با ضمیر درونیِ بند موصولی فاعلی که نقش مفعول دارد ارزش مبتدایی بیشتری داشته و سبب تسریع فرایند پردازش می‌شود. بنابراین، نتایج بر پایۀ فرضیه مبتدابودگی قابل تبیین هستند و فرضیۀ دوم نیز تأیید می‌شود. شباهت بین زبان‌هایی با ساختارهای نحوی کاملاً متفاوت مستقیماً مطابق با فرضیه مبتدابودگی است، زیرا این واقعیت که مرجع، مبتدای بند موصولی است، مستقل از ساختار نحوی بند موصولی است. داده‌های پژوهش حاضر از نظر کاهش دشواری پردازش جمله‌های موصولی مفعولی ضمیری در مقایسه با جمله‌های موصولی فاعلی ضمیری، جمله‌های موصولی فاعلی کامل و جمله‌های موصولی مفعولی کامل، همسو با نتایج پژوهش‌های مرتبط مانند مک، وونک و شریفرز (2006)، ریلی و کریسشنسن (2007) و رونالد و همکاران (2012) هستند و این همسویی اهمیت عوامل گفتمانی را در پردازش جمله برجسته می‌سازد.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

 

  1. incremental
  2. immediate memory
  3. online
  4. syntactic parsing
  5. offline
  6. self-paced reading
  7. eye-tracking
  8. structural ambiguity
  9. structural complexity
  10. relative clauses
  11. language typology
  12. relativization
  13. head
  14. relative pronoun
  15. coreferent
  16. null-subject
  17. head-final
  18. postnominal
  19. accessibility hierarchy
  20. Lazard, G.
  21. Lambton, A. K. S.
  22. Windfuhr, G.
  23. Hajati. A. K.
  24. Karimi, S.
  25. Darzi, A.
  26. particle
  27. relative complementizer
  28. referent
  29. gap
  30. resumptive pronoun
  31. main clause
  32. co-index
  33. embedded verb
  34. extracted element
  35. encoded
  36. integrated
  37. embedded noun phrase
  38. assymetry
  39. Dependency Locality Theory (DLT)
  40. intervening
  41. full noun phrase (NP)
  42. Gordon, P. C., & Lowder. M. W.
  43. Memory Interference Theory
  44. frequency-based
  45. discursal
  46. Mak, W. M.
  47. topichood hypothesis
  48. Fox, B. A., & Thompson, S. A.
  49. discourse status
  50. topicworthiness
  51. entity
  52. Lambrecht, K.
  53. antecedent
  54. reaction time
  55. definite
  56. indefinite
  57. givenness status
  58. discourse-old
  59. discourse-new
  60. impersonal pronoun
  61. discourse context
  62. reanalysis
  63. Rahmani, R.
  64. genitive
  65. Ronald, D.
  66. real time
  67. non-cumulative linear
  68. moving window
  69. region
  70. normalized
  71. one-way variance
  72. Analysis of Variance (ANOVA)
  73. two-way
  74. Eta squared
  75. Cohen, J. W.
  76. Post Hoc
  77. honestly significant difference
  78. Tukey
  79. interaction effects
Caplan, D., Alpert, N., & Waters, G. (1998). Effects of syntactic structure and propositional number on patterns of regional cerebral blood flow. Journal of Cognitive Neuroscience, 10, 541-552.
Cohen, J. W. (1988). Statistical Power Analysis for the Behavioral Sciences (2nd ed.). Hillsdale, NJ: Lawrence Erlbaum Associates.
Dabir-Moghaddam, M. (2001). Word order typology of Iranian languages. The Journal of Humanities, 2(8), 17 -23.
Darzi, A. (2008). On the VP analysis of Persian finite control constructions. Linguistic Inquiry, 39(1), 103–116.
DMDX website: http://www.u.arizona.edu/~kforster/ dmastr/dmastr.htm
Fox, B. A., & Thompson, S. A. (1990). A discourse explanation of the grammar of relative clauses in English conversation. Language, 66, 297-316.
Ghaffari, M. (2013). Examining the complexity levels of relative clauses in 3 to 7 years old Persian-speaking children. [Doctoral dissertation, Payame Noor University, Tehran]. [In Persian]
Gharib, A., Malek-al-ŝo’arâ, B., Furuzanfar, B., Homayi, J., & Yasemi, R. (1974). Persian Grammar (Panĵ Ostâd Grammar). Tehran: Ketâbforuŝi-ye Markazi Publications. [In Persian]
Gibson, E. (1998). Linguistic complexity: Locality of syntactic dependencies. Cognition, 68, 1–76.
Gordon, P. C., & Hendrick, H. (2005). Relativization, ergativity, and corpus frequency. Linguistic Inquiry, 36, 456–63.
Gordon, P. C., & Lowder, M. W. (2012). Complex sentence processing: A review of theoretical perspectives on the comprehension of relative clauses. Language and Linguistics Compass, 6/7, 403–415.
Gordon, P. C., Hendrick, R., & Johnson, M. (2001). Memory interference during language processing. Journal of Experimental Psychology: Learning, Memory, and Cognition, 27, 1411- 1423.
Hadipoorfard, E. (2007). The role of the semantic component in the processing of object-relative clauses in Persian language. [Master’s thesis, Tehran University]. [In Persian]
Hajati, A. Kh. (1977). Ke construction in Persian: Descriptive and theoretical aspects [Unpublished Ph. D. Dissertation, University of Illinois, Urbana, United States].
Holmes, V. M., & O’Regan, J. K. (1981). Eye fixation patterns during the reading of relative clause sentences. Journal of Verbal Learning and Verbal Behavior, 20, 417- 430.
Karimi, S. (2001). Persian complex DPs: How mysterious are they?. Canadian Journal of Linguistics, 46, 63–96.
King, J. W., & Just, M. A. (1991). Individual differences in syntactic processing: The role of working memory. Journal of Memory and Language, 30, 580- 602.
Lambrecht, K. (1988). There was a farmer had a dog: Syntactic amalgams revisited. In Proceedings of the Fourteenth Annual Meeting of the Berkeley Linguistics Society (pp. 319-339). Berkeley: University of California, Department of Linguistics.
Lambrecht, K. (1994). Information Structure and Sentence Form. Cambridge: Cambridge University Press.
Lambton, A. K. S. (1963). Persian Grammar. Cambridge: Cambridge University Press.
Lazard, G. (1957). Contemporary Persian Grammar (M. Bahreini, Trans.) (3rd ed.). Tehran: Hermes Publications. [In Persian]
MacDonald, M., Pearlmutter, N., & Seidenberg, M. (1994). The lexical nature of syntactic ambiguity resolution. Psychological Review, 101, 676–703.
Mahmudi, S. (2014). Syntactic evaluation of Persian relative clauses: The process of extraposition. Language Related Research, 24, 269-241. [In Persian]
Mak, W. M. (2001). Processing relative clauses: Effects of pragmatic, semantic, and syntactic variables. [Unpublished doctoral dissertation, University of Nijmegen].
Mak, W. M., Vonk, W., & Schriefers, H. (2006). Animacy in processing relative clauses: The Hikers That Rocks Crush. Journal of Memory and Language, 54, 466–490.
Rahmany, R., Ma'refat, H., & Kidd, E. (2011). Persian speaking children’s acquisition of relative clauses. European Journal of Developmental Psychology, 8(3), 367-388.
Rasekh-Mahand, M., Alizade Sahraei, A., & Izadi Far, R. (2016). A corpus-based analysis of relative clause extraposition in Persian. Ampersand, 3, 21-31.
Reali, F., & Christiansen. M. H. (2007). Processing of relative clauses is made easier by frequency of occurrences. Journal of Memory and Language, 57, 1–23.
Roland, D., Dick, F., & Elman. J. L. (2007). Frequency of basic English grammatical structures: A corpus Analysis. Journal of Memory and Language, 57, 348–379.
 Ronald, D., Mauner, G., O’Meara, C., & Yun, H. (2012). Discourse expectations and relative clause processing. Journal of Memory and Language, 66, 479-508.
Tabataba’i, A. (2016). Descriptive Dictionary of Persian Grammar. Tehran: Farhang-e Mo’âser. [In Persian]
Traxler, M. J. (2012). Introduction to Psycholinguistics, Understanding Language Science. USA: Blackwell Publishing.
van Gompel, R. P. G. (2013). Sentence processing: An introduction. In R. P. G. van Gompel (Ed.), Sentence Processing (pp. 1-21). New York: Psychology Press.
Wanner, E., & Maratsos, M. (1978). An ATN approach to comprehension. In M. Halle, J. Bresnan, & G. Miller (Eds.), Linguistic Theory and Psychological Reality (pp. 119-161). Cambridge, MA: MIT Press.
Warren, T., & Gibson, E. (2002). The influence of referential processing on sentence complexity. Cognition, 85, 79–112.
Whitney, P. (1998). Psychology of Language. Houghton Mifflin.
Windfuhr, G. (1979). Persian grammar: History and state of its study. Mouton Publishers.