نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 کارشناس ارشد آموزش زبان انگلیسی، دانشگاه آزاد اسلامی، رشت، ایران.

2 استادیار گروه زبانشناسی همگانی، دانشگاه آزاد اسلامی، رشت، ایران.

چکیده

سؤالی که از دیرباز تا کنون مورّخان و عالمان دینی نتوانستند درباره مصداق آن به پاسخ قانع‌کننده‌ای برسند، ماجرای ذوالقرنین است که هم در تورات، انجیل، و هم در قرآن از آن سخن به میان آمده است. برخی او را پادشاه یمنی، بعضی اسکندر مقدونی ‌و بسیاری معتقدند او کوروش، پادشاه ایرانی است. نام «ذوالقرنین» سه بار در هجدهمین سورة قرآن (کهف، آیات 83 تا 98) آورده شده است که همواره ماجرا و هویت ایشان محل سؤال است. این مقاله با هدف شناسایی «ذوالقرنین» کوشید با روش توصیفی ـ تحلیلی و با استناد بر رویکرد سه سطحی انتقادی فرکلاف (توصیف، تفسیر و تبیین)، به تحلیل و تبیین سازه‌های گفتمانیِ آیات فوق الذکر (واژه ها و جملات) بپردازد. رویکرد تحلیل انتقادی گفتمان فرکلاف بر لزوم توجه به حفظ و رعایت تمام جوانب زبانی، بافتی و گفتمانی تأکید دارد. پژوهش حاضر در فرایند تحلیل انتقادی گفتمان آیات مربوط به سرگذشت ذوالقرنین به این نتیجه دست یافت که ذوالقرنین پادشاه یمنی، اسکندر مقدونی و کوروش پادشاه ایرانی که همگی کشورگشا بوده‌اند، نیست. ذوالقرنین، پیامبری است از جانب خداوند متعال با رسالتی برای اصلاحگری و یاری رساندن به بندگان خدا که در عصر آهن قبل از تولد حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد (ص) می زیسته است.  

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Discourse Analysis of the Verses 83 to 98 of Surah Al-Kahf Based on Fairclough’s Critical Discourse Analysis

نویسندگان [English]

  • Seyedeh Khadijeh Mirbazel 1
  • Masoumeh Arjmandi 2

1 Master of English Language Teaching, Islamic Azad University, Rasht, Iran

2 Assistant Professor, Applied Linguistics Dept., English Language Faculty, Islamic Azad University, Rasht, Iran

چکیده [English]

Abstract
A question that historians and religious scholars have long been unable to come up with a convincing answer is on the story of Dhu Al-Qarnayn, which is described in the Torah, the Bible, and the Quran. Some call him the King of Yemen, some Macedonian Alexander, and many believe he is the Cyrus King of Persia. The name "Dhu Al-Qarnayn" is mentioned three times in the 18th Surah of the Quran (Al-Kahf, verses 83 to 98) that the story and his identity are always in question. With the aim of identifying "Dhu Al-Qarnayn" through descriptive-analytical method, this study tried to analyze the aforementioned verses of the Surah Al-Kahf (words and sentences) based on the three levels of Fairclough’s critical discourse analysis (CDA): critical description, interpretation, and explanation. The CDA approach emphasizes the need to pay attention to the preservation and observance of all aspects of language, context and discourse. The present study in the process of CDA of those verses concluded that Dhu Al-Qarnayn is not the Yemeni king, Macedonian Alexander, and the Persian king Cyrus, who were all conquerors. Dhu Al-Qarnayn is a prophet from God Almighty with a mission to reform and help the servants of God and lived in the Iron Age before the birth of Moses, Jesus, and Muhammad (PBUH).

کلیدواژه‌ها [English]

  • Critical discourse analysis
  • Dhu Al-Qarnayn
  • discursive structures
  • Surah Al-Kahf
  1. مقدمه

تحلیل گفتمان رویکردی است که ریشه در زبان ‌شناسی دارد و زبان نوشتاری، گفتاری یا نشانه‌ای را مورد بررسی قرار می­دهد. در تحلیل انتقادی گفتمان[1]، اﻋﺘﻘﺎد ﺑﺮ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ در ﭘﺲ ﻫﻤﺔ ﻣﺘﻮن و ﮔﻔﺘﻤﺎن­ها ﺷﻜﻠﻲ از اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژی ﻧﻬﻔﺘﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺎﺧﺖ و ﻣﻌﻨﻲ ﻣﺘﻦ و ﮔﻔﺘﻤﺎن را ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻲﻛﻨﺪ و تحلیلگرِ ﮔﻔﺘﻤـﺎن اﻧﺘﻘـﺎدی در ﭘـﻲ ﻛﺸـﻒ اﻳـﻦ اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژی اﺳﺖ (حساسخواه و ارجمندی، 1398). در این پژوهش، با استناد بر تحلیل انتقادی گفتمان  فرکلاف[2] (2015) در حوزة زبان­شناسی قرآنی با روشی توصیفی ـ تحلیلی و با هدف شفاف­سازی گفتمان و سازه­های گفتمانی[3] پنهان و آشکار آیات 83 تا 98 سورة کهف به واکاوی معنایی متن آیات فوق (سرگذشت ذوالقرنین، ماجرایی که هم در تورات، انجیل و قرآن آمده) پرداخته شده است. سورة کهف هجدهمین سورة قرآن بوده و در مکه نازل شده است. کهْف به معناى غار و شکاف کوه است و نامگذارى این سوره به این نام بر اساس آیات نهم تا بیست‌ و ششم این سوره است که داستان اصحاب کهف، (آن غارنشینان یکتاپرست) را مطرح کرده است. هدف کلی سورة کهف عبارت از توجه به معاد و یگانگی خداوند متعال با شرحی از سرگذشت ­هاى پیشینیان است (رضایی اصفهانی، 1387). همچنین، در این پژوهش سعی بر آن است تا با درک لایه­ های توصیف، تفسیر و تبیین، داده ­های حاصل از 16 آیة یادشده (آیات 83 تا 98 سورة کهف) را هم در سطح خرد (توصیف) و هم در سطح کلان (تحلیل انتقادی سازه­ های گفتمانی) براساس رویکرد تحلیل انتقادی گفتمان فرکلاف مورد بررسی قرار دهد. در این تحقیق، به طرح این پرسش‌­ها می­پردازیم:

1ـ کدام سازه‌های گفتمانی آیات 83 تا 98 سورة کهف در بازنمایی پیامبربودن ذوالقرنین ایفای نقش می‌نمایند؟

2ـ کدام سازه‌ های گفتمانی آیات 83 تا 98 سورة کهف زمان وقوع ماجرای ذوالقرنین را بازنمایی می‌کند؟

3ـ آیا بنا به تفسیر مورّخان و عالمان دینی، ذوالقرنین پادشاه یمنی، اسکندر مقدونی یا کوروش پادشاه ایرانی است؟

 

  1. مبانی نظری و مروری بر مطالعات گذشته

تحلیل گفتمان در زبان فارسی به سخن‌کاوی، تحلیل کلام و تحلیل گفتار ترجمه شده و گرایش مطالعاتی بین­رشته‌ای است که از اواسط دهه 1960 تا اواسط دهه 1970 در پی تغییرات گستردة علمی معرفتی در رشته ‏هایی چون انسان­شناسی، جامعه ‏­شناسی، زبان‌­ شناسی، و نشانه­ شناسی ظهور کرد (Fairclough, 2000). در مقابل، تحلیل انتقادی گفتمان رویکردی نوین در تحلیل گفتمان است که در دهه­های اخیر، در طیف وسیعی از پژوهش‏ها به کار گرفته شده است. نورمن فرکلاف از بزرگ‌ترین نظریه ‌پردازان، تحلیل انتقادی گفتمان را در سه سطح توصیف، تفسیر و تبیین مد نظر قرار می‏دهد (Fairclough, 2015, 131):

  • توصیف[4]:هر رخداد زبانی متن و بافت بینامتنی است؛
  • تفسیر[5]: هر رخداد زبانی نظم گفتمانی است که فقط در بافت موقعیتی زبان شکل می‌گیرد؛
  • تبیین[6]:هر رخداد زبانی، رخدادی اجتماعی و دارای کارکرد اجتماعی است و تبین­کنندة قدرت و ایدئولوژی خاصی است. این قدرت پنهان در شکل صوری زبان، در مسیر فرایند طبیعی ­شدگی، ایدئولوژی خود را پنهان می‌نماید.

به­علاوه، تحلیل انتقادی گفتمان با توجه به دو رویکرد اجتماعی و زبان‌­شناختی محقق می‌شود. در رویکرد زبان­‌شناختی تحلیلگر به دنبال تحلیل بافت متنی و در رویکرد اجتماعی به ‌دنبال توجه به بافت موقعیتی است. بر این اساس، تحلیلگر برای پیش ­‌بردن آن و به‌ منظور تفکیک اجزا و سطوح متفاوت در رابطه با متن، ابتدا برش‌های عمودی و افقی در ساختار متنی و فرامتنی ایجاد می‏نماید و ساختارهای خُرد و کلان در سطح و عمق متن و فرامتن را از یکدیگر جدا و زمینه را برای حرکت از لایه­های سطحی به سمت لایه ‏­های ژرف و کلان معنا فراهم می‏سازد. همان‌طور که بیان شد، فرکلاف برای تحلیل متون و حرکت از متن به جامعه برای فهم ساختارهای کلان و تحلیل انتقادی گفتمان، رویکردی سه سطحی شامل توصیف، تفسیر و تبیین را مطرح می‌سازد (آقاگل­زاده، 1385). افزون بر این، در سطح توصیف، متن براساس مولفه‌های زبان‌شناختی خاص موجود در گفتمان (واژه­ها، دستور، نظام آوایی و انسجام در سطح بالاتر از جمله) توصیف می‏شود. در سطح تفسیر، روابط موجود در بین فرایندهایی را که باعث تولید و درک گفتمان می‏شوند، در نظر می‌گیرد و به تأثیر انتخاب ­‌هایی که در پیکرة گفتمان (از لحاظ واژگان، ساخت و غیره) اتفاق می‌افتد، می‏پردازد. درنهایت، در سطح تبیین، به توضیح تأثیر گفتمان خاص در چهارچوب عمل (کنش) اجتماعی می‏پردازد (فقیه ملک مرزبان و میلادی، 1392).

 

  1. روش پژوهش

این پژوهش به لحاظ ماهیتی، پژوهشی توصیفی ـ تحلیلی است که با استناد بر الگوی سه سطحی (توصیف، تفسیر و تببین) انتقادی فرکلاف، به تحلیل و تبیین سازه‌­های گفتمانیِ (واژگانی و جملات) آیات 83 تا 98 سوره کهف (مربوط به سرگذشت ذوالقرنین)
می­پردازد. اطلاعات لازم برای نگارش مبانی نظری پژوهش از منابع و اسناد کتابخانه­ای و اینترنتی به دست آمده است. جامعه آماری این تحقیق شامل 16 آیه از سوره کهف با ترجمه فارسی مهدی الهی قمشه­ای است. لازم به ذکر است، نایدا[7] ثابت کرده‌است که ترجمه، نظامی پیچیده ­تر از آن است که در نگاه اول به نظر می‌رسد (Nida, 1964)، بدین معنی که مترجم باید به دنبال چیزی ورای خود متن باشد تا متن را خرد کرده و به محتوای درون‌متنی برسد و در سطح ارجاعی رمزگشایی کند و با ارزیابی آیتم ‌های منحصر به فرهنگی خاص و اصطلاحات و زبان مَجاز، به درکی از متن مبدأ (متن اصلی) دست یابد و شروع به ترجمه‌ای کند که نه‌تنها معنای واژه ­ها را در متن مشخص منتقل می‌کند، بلکه تأثیر متن اصلی را در محدودیت­ های نظام زبانی مترجم بازتولید نماید. مترجم نباید سخنان خداوند در کتاب‌­ های مقدس را آزاد[8] و یا تفسیری[9] ترجمه کند، بلکه باید نسبت به آنها دقیق و وفادار[10] باشد. برای مثال، ترجمه این سخن از کتاب مقدس: [مسیح، کسی را ملاقات کرد (Jesus met someone)] باید با دقت زیادی انجام شود، زیرا بین ترجمه ­‌های «مسیح برای اولین ‌بار کسی را ملاقات کرد»، یا «مسیح معمولاً کسی را ملاقات می‌کرد» و یا «مسیح، کسی را ملاقات کرد» به لحاظ معنایی، واژگانی و محتوایی تفاوت وجود دارد (Ma, 2003). بخش زیر به تحلیل آیات 83 تا 98 سوره کهف پرداخته است.

  1. یافته­ها

در این پژوهش، به ‌منظور گفتمان­کاوی انتقادی آیات 83 تا 98 سورۀ کهف مربوط به سرگذشت ذوالقرنین (با ترجمه مهدی الهی قمشه­ای) و پاسخ به پرسش ­های طرح­شده از رویکرد سه ­سطحی تحلیل انتقادی گفتمان فرکلاف (توصیف ، تفسیر و تبیین) بهره گرفته شده است که در بخش ‌های زیر آورده شده است.

1ـ وَیَسْأَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْرًا ﴿۸۳﴾

ترجمه: و از تو (ای رسول) سؤال از ذوالقرنین می‏کنند، پاسـخ ده که من به‌زودی حکایتی از او بر شما خواهم خواند (83).

در گزینش واژگانی متن گفتمان آیة 83  سورة کهف در سطح توصیف، به تحلیل سازة گفتمانی «ذوالقرنین» (صاحب دو قرن) می‌پردازیم. او کسی است که تحت عنوان صاحب دو قرن از جانب خداوند متعال نامگذاری شده است، مانند ذوالنِّون «صاحب ماهی» برای حضرت یونس در آیة 87 سورة انبیاء. با استناد بر ارزش رابطه­ای سطح توصیف، سازة گفتمانی واژة ذوالقرنین باتوجه به روابط اجتماعی بین مشارکت‌کنندگان رخداد زبانی آن با بافت موقعیتی[11] است. با استناد بر سطح تبیین، موقعیت اجتماعی واژه «قرن» در کل قرآن به «گروه، قوم، امت» اشاره دارد. اگرچه در زبان یهود «قرن» به معنای شاخ است، اما ملاک بررسی این پژوهش گفتمان قرآن است نه زبان یهود در تورات و نه انجیل. در واژه­کاوی «قرن» در قرآن به این نکته دست یافتیم که این واژه گاهی به شکل مفرد (قرن)، گاهی تثنیه عربی (قرنین)، و گاهی جمع (قرون) به کار رفته است و مطابق سطح تبیین دارای کارکرد اجتماعی است. در زیر دو مثال آورده شده است:

آیه 6 سوره انعام: أَلَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِن قَرْنٍ مَکَّنَّهُمْ فِى الأَرْضِ ....

آیه 43 سوره قصص: وَ لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ مِن بَعْدِ مَآ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولَى‏ بَصَآئِرَ لِلنَّاسِ وَهُدىً وَ رَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ‏.

نامگذاری «ذوالقرنین» (به معنای صاحب دو قوم) از جانب خداوند متعال بسیار دقیق و حساب شده است؛ زیرا اگرچه قرآن در بیان سرگذشت ذوالقرنین از سه قوم سخن به میان می‌آورد، اما با توجه به مفاهیم و بافت موقعیتی متنی، می‌توان دریافت رسالت ذوالقرنین از جانب خداوند متعال برای قوم اول نقش اصلاحگری همراه با عذاب و احسان داشت، اما برای قوم دوم رسالتی نداشت؛ زیرا سخنی به میان نیامده، و برای قوم سوم (اصلاحگری و یاری رساندن) است، وی مأموریت انجام رسالت برای دو قوم را داشته است. حال دو سؤال مطرح می‌شود: این دو قوم چه کسانی هستند و چرا ذوالقرنین صاحب آنها شده است. آیات بعدی به این سؤالات پاسخ می‌دهند، شرحی که خداوند متعال در قالب سازه‌­ های زبانی صریح و بدون هیچ ابهامی بیان می‌فرماید.

2ـ إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا ﴿۸۴﴾

ترجمه: ما او را در زمین تمکن و قدرت بخشیدیم و از هر چیزی رشته‏ای به دست او دادیم (84).

سازوکار گفتمان در قالب‌های (آشکار و پنهان) زبانی شکل می‌گیرد. در آیة 84، در سطح تبیین از مؤلفة تحلیل انتقادی گفتمان فرکلاف، واژگان گفتمانی «مکنّا» (امکاناتی دادیم) و «آتینا» (از هر چیزی به او بخشیدیم) تبیین‌کنندة رسالتی از جانب خداوند متعال به ذوالقرنین است و انجام این رسالت در گرو آن امکانات است. از یک سو، با استناد بر سه بُعد گفتمان (توصیف، تفسیر، و تبیین) در تحلیل این آیه، به سه نکته دست می‌یابیم:  الف) لایه‌های سطحی بافت متنی گفتمانِ آیه بیانگر لشکرکشی و کشورگشایی نیست؛ ب) لایه‌های کلان، ارتباط معنایی با حکمرانی، فرمانروایی و پادشاهی ندارند؛ ج) لایه‌های سطحی و کلان گفتمان بیانگر بخشیدن امکاناتی خاص از جانب خداوند متعال به ذوالقرنین است تا بتواند مأموریت مهمی که به وی واگذار شده، به انجام برساند، مثلاً شاید یکی از این امکانات داشتن مَرکبَی باشد تا بتواند به ‌سهولت عرض زمین (شرق و غرب) را بپیماید. همچنین، باتوجه به آیات بعد، می‌توان پی برد ماموریت ذوالقرنین، اصلاح امور و
یاری­رساندن به دو گروه از بندگان خدا در دو نقطة دور از هم بر کرۀ زمین است و این امر در گرو داشتن دانش زبانی است که خداوند به ‌عنوان یکی از امکانات به ذوالقرنین عطا کرده بود تا بتواند با اقوام مختلف سخن بگوید. از سوی دیگر، اگر در این آیه، خداوند متعال می‌فرمود ما به او دانش، حکمت، نبوت و کتاب بخشیدیم، در آن صورت قالب‌­ های آشکار و پنهانِ کلام بیانگر رسالتی همچون رسالت پیامبرانِ صاحب شریعت بود.

3ـ فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۵﴾

ترجمه: او هم رشته‏ای را پی گرفت. (85).

فرایند ­گفتمانی آیه 85، تبیین‌کنندة آغاز انجام مأموریت ذوالقرنین است. صورت زبانی آیه، هم در سطح توصیف و هم در سطح تبیین، بیانگر همراهی­کردن گروه یا لشکر یا سپاهیان با ذوالقرنین نیست. با حرکت از لایه ‏های سطحی گفتمان به سمت لایه­های ژرف و کلان معنا در این آیه می‌توان دریافت ذوالقرنین در انجام مأموریتی که برای اصلاحگری و یاری­رساندنِ بندگان خدا داشته به ‌تنهایی عمل نموده (مطابق آیه 84 ، از جانب خداوند متعال امکاناتی به وی عطا شد این امکانات به معنای سپاهی از ملائکه، انس و جن نیست که او را همراهی کنند). در سطح تفسیر می‌توان گفت ذوالقرنین به کمک امکانات و سببی که خداوند متعال به او عطا کرده بود، راهش را در جهت انجام رسالت اول خود در پیش گرفت.

4ـ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا ﴿۸۶﴾

ترجمه: تا هنگامی که (در سیر خود) به مغرب رسید، خورشید را (که در دریای محیط غروب می‏کرد) چنین یافت که در چشمه آب تیره‏ای رخ نهان می‏کند و آن جا قومی را یافت که (چون کافر بودند) به ذوالقرنین دستور دادیم که دربارة این قوم یا قهر و عذاب (اگر ایمان نیاوردند) یا لطف و رحمت (اگر ایمان آرند) به جای آور (86).

در تحلیل انتقادی گفتمان فرکلاف، اﻋﺘﻘﺎد ﺑﺮ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ در ﭘﺲ ﻫﻤﺔ ﻣﺘﻮن و ﮔﻔﺘﻤﺎن­ها ﺷﻜﻠﻲ از اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژی ﻧﻬﻔﺘﻪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺎﺧﺖ و ﻣﻌﻨﻲ ﻣﺘﻦ و ﮔﻔﺘﻤﺎن را ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻲﻛﻨﺪ و ﺗﺤﻠﻴﻞﮔـﺮ ﮔﻔﺘﻤـﺎن اﻧﺘﻘـﺎدی در ﭘـﻲ ﻛﺸـﻒ اﻳـﻦ اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژی اﺳﺖ. در سطح توصیف، براساس مؤلفه های زبانی (مانند تُعَذُّبَ و حُسْنًا) در گفتمان آیه 86، می­توان ایدئولوژی قدرت را در کلام مشاهده کرد که نمود مؤلفة قانون و رسیدگی به امور مطابق قوانین مجازات و عفو است. همچنین، با مشاهده واژه «قُلنا» در می­یابیم گفتگویی بین ذوالقرنین و خداوند متعال قبل از انجام رسالت اول صورت پذیرفته (گفتگویی با واسطه یا بی واسطه مشخص نیست). در سطح خُرد و کلان سازه­های گفتمانی آیه چنین بر می­آید یکی از امکاناتی که خداوند متعال به ذوالقرنین عطا کرده بود، وسیله­ای برای دیدن افق دوردست، شاید وسیله­­ای شبیه دوربین و یا چشم تیزبین) بوده تا بتواند مکان و قوم مورد نظر را برای انجام رسالتش بیابد، حال آنکه در سطح توصیف، از گفتمان آیه می­توان پی برد ذوالقرنین افق دوردستِ مکان مورد نظر را می­بیند و قوم مورد نظر را هم می­یابد، و این امر بدون وسیله و امکاناتی شبیه دوربین غیرممکن است. در تحلیل این آیه به نکات زیر دست یافتیم:

1) لایه‌های سطحی آیة 86 حاکی از آن است که ذوالقرنین به مکانی رسید که محل غروب خورشید است، لایه‌­های زیرین حاکی از آن است که چون ذوالقرنین پذیرفته دستور خداوند را به انجام برساند، خداوند امکاناتی به او بخشیده؛ بنابراین، برنامه­­ریزی، طرح و نقشة انجام مأموریت از جانب خداوند به وی داده شد و انتخاب مسیر به امر خداوند بوده نه خود ذوالقرنین؛ 2) در سطح توصیف، روابط انسجامی متنیِ آیه، پیوستگی معنائی در بافت موقعیتی غروب خورشید را بیان می­کند و آدرسی از مکان و صحنه­‌های موقعیتی می‌دهد. در سطح تبیین گفتمان می‌توان دریافت مکانمندی غروب خورشید (مغرب) در این آیه بر اساس جهتی است که ذوالقرنین در آن مکان قبل از شروع حرکتش قرار داشته، زیرا با توجه به کروی ­بودن زمین (دو مغرب و دو مشرق وجود دارد)، نمی‌توان گفت کدام مغرب موردتوجه بوده است؛ 3) قومِ مورد نظر آیه، قومی است که: الف) در جهت مغرب جایگاه ذوالقرنین زندگی می‌کردند (کدام مغرب‌زمین مشخص نیست)؛ ب) قومی که ناشناخته‌اند و نام یا عنوانی ندارد (همواره همه اقوام در قرآن با نام معرفی می‌شوند شاید این نکته نشانه‌ای از زمان وقوع سرگذشت ذوالقرنین باشد)؛ ج) قومی که مرتکب ظلم شده‌اند و توسط ذوالقرنین به دستور خداوند متعال با امکاناتی که به وی بخشیده شده، مجازات (عذاب) و عفو (احسان) می‌شوند؛ 4) لایه‌­های زیرین متن بیانگر این نکته است این قوم، قوم اول موردنظر رسالت ذوالقرنین است.

 

5- قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُکْرًا ﴿۸۷﴾

ترجمه: ذوالقرنین به آن قوم گفت: اما هر کس (از شما) ظلم و ستم کرده او را به کیفر خواهیم رسانید و سپس هم که (بعد از مرگ) به سوی خدا بازگردد خدا او را به عذابی بسیار سخت کیفر خواهد کرد (87).

لازم به ذکر است، فرکلاف در سطح تفسیر به بافت موقعیتی متن و بینامتنیت توجه دارد. به‌زعم فرکلاف، مرحلة تفسیر را می‏توان تحلیل متن بر مبنای آنچه در سطح توصیف بیان شده با در نظرگرفتن بافت موقعیت، مفاهیم و عوامل بینامتنی دانست (آقاگل­زاده، 1385: 129). بنابراین، در سطح تفسیر، تحلیل نشانه­‌های فرامتنی و بینامتنی و ارتباط آنها با نتایج حاصل در سطح توصیف موردتوجه واقع می‌شود.  با استناد بر سطح توصیف از مؤلفه تحلیل انتقادی گفتمان، در آیه 87، ذوالقرنین در گفتگوی خود با خداوند متعال برای عذاب بندگان می‌گوید: «مَنْ ظَلَمَ» (هر که ستم ورزد). در سطح تفسیر و ژرفای کلام، با توجه به بافت موقعیت، مفاهیم و عوامل بینامتنی، ذوالقرنین نگفت «یُشرِک بِالله». بر اساس قرآن، عذابِ شرک ورزیدن به خدا، فقط در قدرت خداوند است.

6ـ وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا ﴿۸۸﴾

ترجمه: و اما هر کس به خدا ایمان آورد و نیکو کردار باشد نیکوترین اجر خواهد یافت و هم ما امر را بر او سهل و آسان گیریم (88).

همچنین، در سطح توصیف آیه 88، ذوالقرنین در گفتگوی خود با خداوند متعال برای احسان (عفو) آنان می‌گوید: «مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا». در سطح تفسیر، با توجه به بافت موقعیت، مفاهیم و عوامل بینامتنی، ذوالقرنین نگفت «مَن امن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحاً». با توجه به لایه‌های زیرین کلام می‌توان پی برد که محور گفتگوی بین خداوند و ذوالقرنین برای این قوم بر اصلاحگری، رفع ظلم و صدور حکم مجازات و عفو (مانند قاضی) است؛ کسی که از جانب خداوند بسیار قدرتمند است و همگی حکم او را اطاعت می‌کنند.

 

7ـ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۹﴾

ترجمه: و باز وسیله و رشته‏ای را پی گرفت (و سفر را ادامه داد) (89).

در سطح تفسیر آیه 89، می‌توان گفت ذوالقرنین به کمک امکانات و سببی که خداوند متعال به او عطا کرده بود، راهش را در جهت انجام رسالت دوم در پیش گرفت (به تحلیل آیه 85  مراجعه شود).

8ـ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْرًا ﴿۹۰﴾.

ترجمه: تا چون به مشرق‌زمین رسید آن جا دید که خورشید بر قومی می‏تابد که ما میان آن‌ ها و آفتاب ساتری قرار نداده‏ایم (یعنی لباس و خیمه و مسکنی که از حرارت خورشید سایبان کنند، نداشتند) (90).

لایه‌­های سطحی گفتمانِ آیۀ 90 در سطح خُرد حاکی از آن است که ذوالقرنین به مکانی رسید که محل طلوع خورشید است. لایه ­های زیرین در سطح کلان بیانگر آن است که چون ذوالقرنین در انجام رسالت اولش در مکانی حضور داشت که محل غروب خورشید بود، مطمئناً پیمودن این مسافت و نیز پیداکردن مکان و قوم موردنظر رسالتش، مطابق آیه 84 سورة کهف در گرو امکاناتی باید انجام می‌شد (مانند مَرکَبی خاص، نقشه‌ای و یا دوربینی خاص) که خداوند متعال به ذوالقرنین قبل از انجام رسالتش عطا کرده بود. با استناد بر سطح توصیف، ذوالقرنین در مسیر انجام رسالت دومش با قومی مواجه می‌شود که خداوند برای آنان در برابر خورشید پوششی قرار نداده بود. در سطح تبیین و تفسیر گفتمان این آیه، می‌توان پی برد ذوالقرنین رسالتی از جانب خداوند برای یاری رساندن این قوم نداشته است؛ زیرا در این آیه شرحی در خصوص رسالت ذوالقرنین برای این قوم آورده نشده است. بنابراین، نمی‌توان این قوم را دومین قوم رسالت ذوالقرنین متصوّر شد.

9ـ کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا ﴿۹۱﴾

ترجمه: همچنین بود، و البته ما از احوال او کاملاً باخبر بودیم (91).

 با استناد بر سطح توصیف، تفسیر و تبیین از مؤلفه­‌های تحلیل انتقادی گفتمان، از آیه 91 می‌توان دریافت ذوالقرنین رسالتی برای یاری رساندن این قوم نداشته است. لازم به یادآوری است که پس از واژگان، جملات و ساختار دستوری متن از دیگر مؤلفه­های تحلیل گفتمانی در سطح توصیف است. در تبیین و تحلیل ساختار آیه 91، می‌توان پی برد ذوالقرنین فقط از اوضاع و احوال آن قوم باخبر شد؛ اوضاع و احوالی که خداوند متعال به آن احاطه کامل داشته است.

10ـ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۹۲﴾

ترجمه: باز وسیله و رشته‏ای را پی گرفت (و به سمت شمال سفر را ادامه داد) (92).

در تبیین آیه 92 می‌توان گفت ازآنجاکه ذوالقرنین رسالتی برای یاری رساندن قوم یاد شده در آیة90 نداشته، به راهش ادامه داده است. همچنین، در سطح تفسیر آیه 92، ذوالقرنین همچنان به کمک امکاناتی که خداوند متعال به او عطا کرده بود، ادامه راهش را در جهت به انجام رساندن رسالت دوم در پیش گرفت (به تحلیل آیه 85  مراجعه شود).

11- حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ﴿۹۳﴾

ترجمه: تا چون رسید میان دو سد (دو کوه بین دو کشور در شمال یا جنوب خاک ترکستان) آن جا قومی را یافت که سخنی فهم نمی‏کردند (و سخت وحشی و زبان نفهم بودند) (93).

بررسی واژه ­های انتخاب­شده می‏تواند برای تحلیلگرِ گفتمانی از ارزش خاصی برخوردار باشد، چرا که اساساً هر انتخابی در رابطه مستقیم با مفهوم نگرش قرار می‏گیرد و نشان از ایدئولوژی انتخاب‌کننده دارد. در سطح لایه­های خُرد و کلان، ویژگی­های مختلف جمله مانند مفهوم واژه­­های به‌کاررفته، نوع ضمایر، انواع ارتباط واژگانی از قبیل هم معنایی، شمول معنایی، تضاد معنایی و غیره موردتوجه است. در تحلیل آیة 93 به نکات زیردست یافتیم:

1) لایه‌­های سطحی آیه بیانگر این مطلب است که ذوالقرنین به مکانی که میان دو سد بود، رسید (در آیه از واژه سد استفاده شده نه جبل به معنای کوه)؛ 2) قومِ مورد نظر آیه، قومی است که: الف) در ادامة مسیر حرکت ذوالقرنین بعد از محل طلوع خورشید (مشرق) زندگی می‌کردند (باتوجه به کروی­بودن زمین که دو مشرق و دو مغرب دارد، مشخص نیست کدام مشرق)؛ ب) قومی که ناشناخته­اند و با نام معرفی نشده‌اند؛ ج) قومی که از دانش صنعت سدسازی برخوردار بودند و خودشان جلوتر دو سد ساخته بودند، اما نیازشان را برطرف نمی‌کرد و ذوالقرنین میان آن دو سد، آنها را پیدا کرد؛ د) قومی که هیچ‌کدام از دانش زبان‌­های ذوالقرنین را نمی‌فهمیدند؛ ه) قومی که زبان مخصوص خودشان را داشتند؛ 3) این قوم توسط ذوالقرنین به دستور خداوند متعال (با امکاناتی که به وی بخشیده شده) یاری می‌شوند (نوع یاری رساندن در آیات بعد مشخص شده است)؛ 4) لایه­های زیرین متن بیانگر این نکته است که این قوم، همان قومِ دوم موردنظر رسالت ذوالقرنین است.

11ـ قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدّاً﴿۹4﴾

ترجمه: آنان گفتند: ای ذوالقرنین، قومی به نام یأجوج و مأجوج در این سرزمین (پشت این کوه) فساد (و خونریزی و وحشیگری) بسیار می‏کنند، آیا چنان‌چه ما خرج آن را  به عهده گیریم سدی میان ما و آن ‌ها می ‏بندی (که ما از شر آنان آسوده شویم) (94).

با استناد به سطح توصیف آیة 94، این آیه مخلوقاتی به نام یأجوج و مأجوج را معرفی می­نماید که در زمین فساد می­کنند، یعنی مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْض هستند. همانطور که قبلاً گفته شد، تحلیل انتقادی گفتمان با توجه به دو رویکرد اجتماعی و زبان‌­ شناختی محقق می­شود و هر رخداد زبانی، رخدادی اجتماعی است. در واژه­کاوی، کلمات «فساد و مفسد» در قرآن، باتوجه به روابط انسجامی متنیِ آیات قرآن و پیوستگی معنائی در بافت موقعیتی واژگان «فساد و مفسد»، می­توان پی برد که همه معانی و مفاهیم (آشکار و پنهان) بر رخدادی اجتماعی تأکید دارند و مهم­تر اینکه «مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» در تمامی آیات قرآن، سازة گفتمانی است که برای حیوان به کار برده نشده، بلکه به عنوان واقعیتی در زندگی اجتماعی انسان ذکر شده است. بنابراین، با استناد بر رخداد زبانی آیات قرآن مربوط به واژگان «فساد و مفسد»، یأجوج و مأجوج دو گروه از مخلوقات انسانی هستند. در این راستا، برای فهم این دو گروه از مخلوقات انسانی به آیه 99 سورة کهف استناد می­کنیم: در آن روز (روز قیامت) که برخی یموج شدند با برخی دیگر، رهایشان می­کنیم، در صور دمیده شود، پس همۀ آنان را (در عرصه قیامت) جمع می­کنیم. می­توان نتیجه گرفت یأجوج و مأجوج دو گروه از مخلوقات در هم آمیخته­اند، شاید دو گروه از انسان­هایی باشند که مورد عذاب خداوند قرار گرفتند و به شکل حیوان­ـ­انسان (سر حیوان و تنه انسان) و انسان ­ـ­حیوان (سر انسان و تنه حیوان) درآمده­اند (نمونة آنها را می­توان در نقاشی­های اهرام ثلاثه و آثار باستانی مصر مشاهده کرد). همچنین، در تبیین و تحلیل آیه 94 می­توان به این نکته پی برد که دو سدی که این قوم ساخته بودند، ویژگی­های سد مورد نیازشان را نداشت و آنها نیازمندِ سدی با ویژگی خاص بودند؛ یعنی چنان محکم باشد که یأجوج و مأجوج نتوانند آن را سوراخ کنند و به گونه­ای باشد که یأجوج و مأجوج نتوانند از آن بالا روند. به­علاوه، در تبیین طلب یاری این قوم از ذوالقرنین می­توان پی برد، نهایتاً ارتباط زبانی بین ذوالقرنین و این قوم برقرار شده، زیرا بین آنها گفتگویی شکل گرفته و این به این معناست یکی از امکاناتی که خداوند متعال به ذوالقرنین بخشیده بود، دانش زبانی بوده است. در تحلیل آیه 94 به نکات زیر پی بردیم:

1) این قوم، قومی متمدن بودند؛ زیرا از دانش مهندسی سدسازی برخوردار بودند، فرهنگ گفتگو و توافق برای انجام کار با ذوالقرنین داشتند، فرهنگ پرداخت حق الزحمه در قبال انجام کار به وی را داشتند، فساد را تشخیص می­دادند و از فساد یأجوج و مأجوج در عذاب بودند. سرزمین­شان را دوست داشتند و برای رهایی از فساد یأجوج و مأجوج سرزمین خود را ترک نکردند. در فرهنگ مبارزة آنان، راه پایان­دادن به فساد دوری­جستن از فساد بود (با ساختن دو سد در مقابل یأجوج و مأجوج). این قوم پی برده بودند به سدی نیاز دارند که ماورای دو سد ساخته­شدة خودشان (با ویژگی خاص) باشد؛ 2) قومی که به اندازه یأجوج و مأجوج قوی نبودند و توان نبرد با آنان را نداشتند؛ 3) قومی که خود مرتکب ظلم و فساد نبودند (باتوجه به رسالت ذوالقرنین برای نجات آنان) و با توجه به آیه 98، مورد رحمت خداوند قرار گرفتند؛ 4) با استناد بر مؤلفه­های تحلیل انتقادی گفتمان (توصیف، تفسیر، و تبیین)، با واژه­کاویِ واژۀ یأجوج و واژۀ مأجوج به عنوان یک نشانه زمانی، که هم در تورات و انجیل و هم در قرآن آمده، می­توان به عصر ذوالقرنین پی برد.

12ـ قالَ ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّة أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً ﴿۹5﴾

ترجمه: ذوالقرنین گفت: تمکن و ثروتی که خدا به من عطا فرموده (از هزینه شما) بهتر است (نیازی به کمک مادی شما ندارم)، اما شما با من به قوت بازو کمک کنید (مرد و کارگر از شما، وسایل و هزینه آن با من) تا سدی محکم برای شما بسازم (که به کلی مانع دستبرد آنها شود) (95).

همانطور که قبلاً گفته شد، تحلیل انتقادی فرکلاف برای بررسی پدیده‏­های زبانی و اعمال گفتمانی به فرایند های ایدئولوژیک در گفتمان، مانند روابط بین زبان و قدرت، ایدئولوژی و پیش‌فرض‏های دارای بار ایدئولوژیک در گفتمان توجه می­کند و عناصر زبانی و غیرزبانی را به همراه دانش زمینه‏ای، هدف و موضوع مطالعه خود قرار می­دهد. در تحلیل آیة 95، با فرایندهای ایدئولوژیک در گقتمان و  ارزش رابطه­ای و بیانی بین زبان و قدرت مواجه
می­شویم. ذوالقرنین در گفتگوی توافقی با این قوم و پیشنهاد آنان برای پرداخت حق­الزحمه، پیشنهاد حق­الزحمه را نمی­پذیرد و با حفظ منزلت این قوم می­گوید:  «ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ»، یکی از پیش­فرض­ها با بار ایدئولوژیک در این جمله بیانگر امکانات ماواریی (غیبی و خدایی) است که ذوالقرنین برای انجام رسالتش از جانب خداوند در اختیار دارد. در گفتمان این جمله، با استناد بر لایه­های ژرف و زیرین کلام، می­توان پی برد که وی پرده از رازِ داشتن امکانات و قدرتی غیبی از جانب خداوند برداشته است. سازه­های گفتمانی آیة 95 بیانگر این است که خداوند این قوم را مورد رحمت، یاری و عنایت خود قرار داده و با فرستادن ذوالقرنین به آنجا، آنان را از عذابی که گرفتار بودند، نجات داده، اما خودشان از این لطف و رحمت پروردگار بی خبر بوده­اند. همچنین، جمله «فَأَعِینُونِی بِقُوَّة» در سطح توصیف بیانگر این مطلب است که ذوالقرنین از این قوم می­خواهد در امر سد سازی با نیروی خود به او کمک کنند؛ هر چند نیروی مورد نظر مشخص نیست، شاید نیروی انسانی باشد و شاید توانمندی آنان در صنعت آهن و آهنگری؛ به هر حال، آنها نیازمند فن­آوری، طرح، نقشه و بطور کلی، دانش مهندسی (دانش غیبی) ذوالقرنین در امر سد سازی بودند.

13ـ آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتّى إِذا ساوى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قالَ انْفُخُوا حَتّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً﴿۹6﴾

ترجمه: برایم قطعات آهن بیاورید. (آن گاه دستور داد که زمین را تا به آب بکنند و از عمق زمین تا مساوی دو کوه از سنگ و آهن دیواری بسازند) تا چون میان آن دو کوه را برابر ساخت گفت: در آتش بدمید تا چون آهن را بسان آتش بگداخت، گفت: برایم مس گداخته آورید تا بر آن فرو ریزم (96).

لازم به ذکر است فرکلاف در سطح تفسیر معتقد است که نمی‏توان از طریق ویژگی‏های صوری متن، مستقیماً به تأثیرات ساختاری بر شالودة جامعه دست یافت؛ چراکه اساساً بین نوع ارتباط متن و ساختارهای اجتماعی، رابطه‌ای غیرمستقیم است. فرکلاف سطح تفسیر را ترکیبی از محتویات خود متن و ذهنیت مفسر می‏داند و مقصود از ذهنیت مفسر را دانش زمینه‏ای می‌داند که مفسر در تفسیر متن به کار می‏گیرد. سازه­ های واژگانی آیة 96 بیانگر شروع ساخت سد توسط ذوالقرنین است.

از آنجا که در آیه 96 با استعاره «بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ»، به معنی بین دو پوسته، مواجه هستیم، در تحلیل واژه­کاوی گفتمان این استعاره، از نظریة استعارة مفهومی هستی­شناختی[12] لیکاف و جانسون (Lakoff & Johnson, 1980) بهره می­گیریم. استعارة هستی­شناسانه عبارت است از روش­­های درک و دریافت رخدادها، فعالیت­­ها، احساسات و عقاید که به کمک آنها قادریم مفاهیم نامحسوس را درک کنیم، برای مثال برای درک واژه «بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ» در
می­یابیم ذوالقرنین با شیوة پرکردن فضای خالی بین دو سد ساخته­شدۀ این قوم (همچون فضای خالی بین دو پوسته صدف) سدی می­سازد که او آن را «رَدِماً» می­نامد. در آیة 96، دو سد ساخته ­شدۀ این قوم از نظر نازکی، و قابلیت شکستگی به پوستة صدف تشبیه شده است. واژة صدف در این آیه، ما را به این  نتیجه می­رساند که در ساخت آن دو سد، این قوم از آهن استفاده نکرده بودند. همچنین، سازه­های گفتمانی متنِ آیه متشکل از جملات امری و مدیریتی ذوالقرنین به این قوم در همکاری ساخت سد است؛ متن آیه بیان می­کند این همکاری بین ذوالقرنین و این قوم است نه لشکر و سپاه. نکتة حائز اهمیت این است که ذوالقرنین می­توانست با دانش زبانی که خداوند به وی عطا کرده بود با زبان آنان سخن بگوید، به طوری که آنان دستورات او را انجام می­دادند.

 

14ـ فَمَا اسْطاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً ﴿۹7﴾

ترجمه: از آن پس آن قوم نه هرگز بر بالای آن سدشدن و نه بر شکستن آن سد و رخنه در آن توانایی یافتند (97).

در سطح توصیف و خُرد سازه­های گفتمانی آیه 97، می­توان دریافت ساخت سد با ویژگی­های خاص مورد نیاز این قوم انجام شد، به گونه­ای که یأجوج و مأجوج نتوانند از آن بالا روند و نتوانند آن را سوراخ کنند. در سطح تبیین و ژرف سازه ­های گفتمانی این آیه می­توان پی برد ساخت سد با موفقیت همراه بوده است، به طوری که در فاصلة زمانی ساخت سد، فساد و مزاحمت ­های یأجوج و مأجوج مانع از روند پیشرفت ساخت سد نشد. با استناد به آیة 93، این قوم خودشان از قبل این دو سدی را که ذوالقرنین بین آنها را با آهن پر کرد، ساخته بودند، اما هر بار یأجوج و مأجوج آن را سوراخ می­کردند و یا از آن بالا می­رفتند. شاید هربار یأجوج و مأجوج برای این سوراخ­کردن­ ها و این بالا آمدن ­ها مدت زمان طولانی را باید صرف می­کردند که این زمان مصادف با ساخت سد توسط ذوالقرنین شد. بنابراین، در آن فاصله بدون مزاحمت ­های یأجوج و مأجوج ذوالقرنین به کمک این قوم توانست ساخت سد را با موفقیت به پایان برساند.

15ـ قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکّاءَ وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقّاً ﴿۹8﴾.

ترجمه: ذوالقرنین گفت که این (قدرت و تمکن بر بستن سد) لطف و رحمتی از خدای من است و آن گاه که وعدة خدای من فرا رسد (که روز قیامت یا روز ظهور حضرت ولی­اللَّه اعظم است) آن سد را متلاشی و هموار با زمین گرداند و البته وعدة خدای من محقق و راست است (98).

لایه­های سطحی در سازة گفتمانی آیه 98، بدون مخاطب­ سازی اشاره به رحمت و عنایت خداوند متعال دارد. در سطح تبیین، با استناد بر لایه­های زیرین جمله «قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی»، می­توان گفت «قالَ به معنی گفت» بیانگر این مطلب است ذوالقرنین به این قوم اعلام و اطلاع­رسانی کرد که ساخت سد به این شیوة خاص، به دستور و به لطف و عنایت پروردگارش بود. این بدین معنی است که می خواست به آنان بگوید پروردگارم از همه چیز با خبر است، از رنج و عذاب شما نیز باخبر بود و مرا برای نجات شما از نقطۀ دور زمین به اینجا فرستاد. همچنین، ذوالقرنین سه­بار از واژه «ربِّی، پروردگار من» در این گفتمان استفاده کرد. (وی نگفت ربَّنا یا ربَّکُم) که این تکرار و تأکید می­تواند بیانگر معرفی و شناساندن پروردگار یکتا و رحیم به آنان باشد. ذوالقرنین برای شناساندن پروردگار (به عنوان قادر مطلق) به این قوم، ابتدا از رحمت پروردگار نسبت به آنان سخن گفت. سپس، از قدرت پروردگار در نابودکردن سدی که از آهن است در زمان معین (روز موعود، قیامت) پرده برداشت، و در نهایت، با تکرار جملة قبل همراه با «حَقّاً» بر حتمی­بودن روز موعود (قیامت) تأکید کرد. به­علاوه، در سطح تبیین، با استناد بر لایه­های زیرین کلام می­توان به ایدئولوژیک پنهان قدرت پی برد (قدرت خداوند متعال در نجات این قوم و قوم­های آیندۀ روی زمین از گزند یأجوج و مأجوج تا زمان معین). یکی از پیش­فرض­های سازۀ گفتمانی «جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکّاءَ» با بار ایدئولوژیکی حاکی از رخدادی در آینده است که همراه با گفتمان قدرت است برای درهم کوبیدن سد؛ سدی آهنی که آنقدر محکم است که یأجوج و مأجوج با قدرت مافوق خود قادر به شکستن و بالا رفتن از آن نیستند. لایه­های سطحی این جمله بیانگر آگاهی­بخشی از قدرت خداوند در حفظ این حایل دارد، اما سازة گفتمانی جمله «کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقّاً» با تکرار واژة  «وعْدُ» و واژه «رَبِّی» تأکید بر این مطلب دارد: وعدة خدا (روز قیامت) حتمی است. با استناد بر سطح توصیف، تفسیر و تبیین از مؤلفه­های تحلیل انتقادی گفتمان می­توان به این نکته پی برد که رسالت ذوالقرنین عذاب و نابودی یأجوج و مأجوج که در زمین فساد می­کردند، نبود و ساخت سد به معنای نابودی و پایان­دادن به زندگی یأجوج و مأجوج نیست. مطابق آیة 99 سورة کهف، حیات یأجوج و مأجوج در پشت سد تا زمان معین (روز قیامت) ادامه دارد. حال، این سوال مطرح می شود  که چگونه پیشرفته­ترین سیستم­های ماهواره­ای ساخت بشر که مدعی به شناسایی و رصد دقیق هر چیز بر روی زمین هستند، تاکنون قادر به شناسایی دقیق این حائل (سد ذوالقرنین) و نیز زندگی یأجوج و مأجوج در پشت آن، نبودند.

  1. جمع­بندی و نتیجه­گیری

این پژوهش در بررسی توصیف، تفسیر و تبیین از مؤلفه­های تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف به این نتیجه دست یافت که بستر زمانی، مکانی، بافت موقعیتی و موضوعات هر گُزاره و قضیه تعیین­کنندۀ شکل، نوع و محتوای سازه­های گفتمانی پنهان و آشکار هستند و سازوکار این سازه­های گفتمانی پنهان و آشکار است که معنا، مفاهیم و ارتباطات بین آنها را برای درک موقیعت­های متنی واکاوی می­نماید. پژوهش حاضر با هدف گفتمان­کاوی آیات 83 تا 98 سورة کهف با استناد به الگوی سه­سطحی فرکلاف (توصیف، تفسیر و تبیین)، به شناسایی سرگذشت ذوالقرنین پرداخته است تا پاسخی مناسب برای سؤالات طرح­شده به دست آورد. در بندهای زیر، پاسخ به سوالات پژوهش با توجه به نتایج به دست­آمده از تحلیل داده­های جمع­آوری­شده ارائه می­گردد.

در بررسی­های انجام­شده، در پاسخ به سوال اول که کدام سازه­های گفتمانیِ آیات 83 تا 98 سورة کهف در بازنمایی پیامبربودن ذوالقرنین ایفای نقش می­نمایند، می­توان گفت که سازه­های گفتمانی «مکنّا» (امکاناتی دادیم) و  «آتینا» (از هر چیزی به او بخشیدیم) در آیه 84، تبیین­کنندة رسالتی است که از جانب خداوند متعال به عهدة ذوالقرنین گذاشته شد و انجام این رسالت در گرو آن امکانات بود. همچنین، از سازة گفتمانی «قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ ...» گفتیم ای ذوالقرنین ... در آیه 86، و پاسخ ذوالقرنین به خداوند در آیه 87 و 88، می­توان دریافت که گفتگویی بین خداوند متعال و ذوالقرنین انجام شده که این رخداد گفتمانی فقط در شأن و مقام پیامبر صورت می­پذیرد (باواسطه یا بی واسطه). در بررسی تحلیلی آیات 83 تا 98 دربارة پیامبر­بودن ذوالقرنین، این نتیجه به دست آمد که ذوالقرنین پیامبری است که رسالت پیامبری­اش اصلاحگری و یاری­رساندن بوده و همچون رسالت پیامبران صاحب شریعت نبوده است، اما اگر در این آیات، خداوند متعال می­فرمود ما به او دانش، حکمت، نبوت و کتاب بخشیدیم، در آن صورت قالب ­های آشکار و پنهان زبانی، بیانگر رسالت ذوالقرنین همچون رسالت پیامبران صاحب شریعت بود.

در بررسی­­های انجام ­شده، در پاسخ به سوال دوم که کدام سازه­های گفتمانیِ آیات 83 تا 98 سورة کهف زمان وقوع ذوالقرنین را بازنمایی می­کند، می­توان گفت سازه­­های گفتمانی «بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ» در آیة 93 و کل سازه­های گفتمانی آیه 94، « قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدّاً»، بیانگر زمانی است که انسان به تمدن دست یافته است؛ زیرا این قوم از دانش مهندسی سد­سازی برخوردار بودند، فرهنگ گفتگو و توافق برای انجام کار با ذوالقرنین را داشتند، فرهنگ پرداخت حق­الزحمه در قبال انجام کار به وی را داشتند و با توجه به سازه­های گفتمانی «زُبَرَ الْحَدِیدِ، به معنی پاره­های آهن»، «انْفُخُوا، به معنی دمیدن آهن تا مرحله ذوب­شدن»، و «قِطْراً، به معنی مس گداخته» در آیه 96، این نتیجه به دست آمد که زمان وقوع سرگذشت ذوالقرنین بعد از کشف آهن (عصر آهن) بوده است.

برای ارائة پاسخ به سؤال سوم که آیا بنا به تفسیر مورّخان و عالمان دینی، ذوالقرنین پادشاه یمنی، اسکندر مقدونی یا کوروش پادشاه ایرانی است، به بررسی فاصله زمانی بین بعثت پیامبران اولوالعزم پرداختیم و با استناد به مجلسی (1393) و  المقدسی (1374)، به موارد زیر دست یافتیم:

ـ فاصله حضرت آدم (ع) تا حضرت نوح (ع) بیش از 1200 سال؛

ـ فاصله حضرت نوح ( ع) تا حضرت ابراهیم (ع)حدود 2240 سال؛

ـ فاصله حضرت ابراهیم (ع) تا حضرت موسی (ع) حدود 900 سال؛

ـ فاصله حضرت موسی (ع) تا حضرت عیسی (ع) حدود 1900 سال؛

ـ فاصله حضرت عیسی (ع) تا حضرت محمد ( صلی الله) حدود 620 سال بوده است.

همانطور که در این مقاله قبلاً گفته شد، سرگذشت ذوالقرنین در سه کتاب آسمانی (تورات، انجیل و قرآن) آمده است. در پاسخ به سؤال سوم باید گفت باتوجه به شرح سرگذشت ذوالقرنین در تورات، ذوالقرنین در زمان قبل از حضرت موسی می­زیسته است. از این رو، رسالت ذوالقرنین مربوط به قبل از تولد حضرت موسی، یعنی 1900 سال قبل از تولد حضرت عیسی بوده است. حال آن که پادشاه یمنی در 1200 سال قبل از میلادِ مسیح، اسکندر مقدونی 326 سال قبل از میلادِ مسیح، و کوروش پادشاه ایران، در 529 سال قبل از میلادِ مسیح می­زیسته­اند. بنابراین، پژوهش حاضر به این نتیجه دست یافت که ذوالقرنین نه پادشاه یمنی، نه اسکندر مقدونی و نه کوروش پادشاه ایرانی است. ذوالقرنین پیامبری است از جانب خداوند متعال با رسالتی برای اصلاحگری و یاری ­رساندن به بندگان خدا که قبل از حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد (ص) می­زیسته است.

در پایان، تحقیق حاضر به این نتیجه دست یافت که با استناد بر کارکرد اجتماعی و معنای واژگانی «قرن» که در کل قرآن به معنای قوم و «قرنین» به معنای «دو قوم» است، ذوالقرنین مأموریت انجام رسالت را از جانب خداوند برای دو قوم داشته است. به این ترتیب که در آیات 86 تا 88  (آیات مربوط به قوم اول)، گفتگویی بین ذوالقرنین و خداوند متعال انجام می­پذیرد (شرح رسالت هم آمده)؛ در آیات 90 و 91 (آیات مربوط به قوم دوم)، نه گفتگویی صورت می­گیرد و نه شرح رسالتی از جانب خداوند برای ذوالقرنین آورده شده است؛ سرانجام، در آیات 94 تا  98 (آیات مربوط به قوم سوم)، گفتگویی بین ذوالقرنین و قوم سوم صورت می­گیرد (انجام رسالت او نیز مشخص است). بنابراین، با استناد به آیات 83 تا 98 سورة کهف، ذوالقرنین در انجام رسالت خود از جانب پروردگار، صاحب دو قوم (یعنی قوم اول و قوم سوم) بوده است.

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

 

[1]. Critical discourse analysis (CDA)

[2]. Fairclough

[3]. discursive structures

[4]. description

[5]. interpretation

[6]. explanation

[7] Nida

[8] free translation

[9] interpretive translation

[10] faithfulness (fidelity) in translation

[11] context

[12]. ontological metaphors

استناد به این مقاله: میرباذل، سیده خدیجه، ارجمندی، معصومه. (1400). گفتمان کاوی آیات 83 تا 98 سوره کهف با استناد بر تحلیل انتقادی گفتمان فرکلاف. علم زبان، 8 (14)، 119- 140. Doi: 10.22054/ls.2021.55535.1391

 Language Science  is licensed under a Creative Commons Attribution-Noncommercial 4.0 International License.

آقاگل زاده، فردوس. (1385). تحلیل گفتمان انتقادی. تهران: انتشارات علمی فرهنگی.
المقدسى، مطهر بن طاهر. (1374). آفرینش‏ و تاریخ. ترجمه محمدرضا شفیعى کدکنى. جلد اول. تهران: آگه.
حساسخواه، ژاله و ارجمندی، معصومه. (1398). گفتمان­کاوی دو متن قانون اساسی ایران در قرن بیستم و رابطه آن با قدرت. فصلنامه زبان پژوهی، (12)35، 205ـ240.
رضایی اصفهانی، محمدعلی (1387). تفسیر قرآن مهر (ج 12). قم: انتشارات پژوهش های تفسیر و علوم قرآن.
فقیه ملک مرزبان، نسرین و فرشته میلادی (1392). «نقد و تحلیل گفتمان نقشبندیه در غزل جامی براساس نظریه زبان‌شناختی فرکلاف و هلیدی». مطالعات عرفانی. شماره 18. صص 113- 146.
مجلسی، محمدباقر (1393). بحارالانوار، ترجمه محمد مهدی محب الرحمان(ج 76). جماران: نشریه حریم امام.