Document Type : Research Paper

Authors

1 Master student of General Linguistics, Science and Research Branch, Islamic Azad University, Tehran, Iran

2 Associate Professor of Linguistics, Tarbiat Modares University, Tehran, Iran

3 Assistant Professor of Linguistics, Science and Research Branch, Islamic Azad University, Tehran Iran

Abstract

Understanding the way that abstract information has been expressed in the different languages is one of the attractive subjects in cognitive linguistics. In this regard, Idioms as a part of cultural and national identity of speakers can play an important role in understanding concepts and linguistic materials. So in the present study we have tried to examine the representations of image schemas in two languages; Persian and English, within the framework of cognitive semantics and based on Johnson's Schematic Model (1987). Therefore, we selected the data from the “Common Persian Idioms and Phrases: Persian-English” which was provided by Bateni (2013) and have studied them in a descriptive-analytical way. This paper explores the conceptual image schemas of idioms in Persian and then compares them with their English equivalent. The results show that the mental coding process of idioms in these two languages can be divided in 6 ways and in most cases this process was similar between these languages. Moreover, English has the most schematic similarity between their information and messages. The pass and force schema are the most common in English and Persian, respectively. Due to the conceptual schemas are dynamic patterns in cognitive semantics which are not studied thoroughly the idioms of these Languages in past; so the importance and the objective of this study was the analysis of this phenomenon in the context of conceptual schema and also explain the relationship between the speakers language and mind.

Keywords

مقدمه

زبان سیستمی پیچیده است که بخشی از واقعیت‌های شناختی بشر را نشان می‌دهد. ما در زندگی روزمرۀ خود همواره در حال پردازش داده‌های زبانی هستیم. گاه ممکن است آگاهانه به گزینش واژه یا ساختن جمله، به‌منظور برقراری ارتباطِ مؤثر با مخاطب خود، مبادرت کنیم و گاه، این ارتباط به‌طور ناخودآگاه شکل می‌گیرد؛ اما روشن است که هرگز نمی‌توانیم به‌طور کامل، سازوکارهای دخیل در تولید و ادراک زبان را درک کنیم. گویشوران زبان‌های مختلف از ساخت‎های مختلفی برای بیان مفاهیم ذهنی خود استفاده می‌کنند. به باور باطنی (1390)، هر ارتباطی شامل یک اطلاعِ[1] ذهنی است که در هر زبان، به‌اقتضای ساختار آن زبان، قالب‌ریزی[2] می‌شود و به‌صورت یک گزاره یا پیام[3]، به مخاطب انتقال می‌یابد. این پیامِ منتقل‌شده، در ذهن شنونده، قالب‌شکنی[4] و تعبیر[5] می‎گردد.

شکل 1. فرآیند پردازش و انتقال داده‌های زبانی

 

 لازم به توضیح است که اطلاع را می‌توان همان معنای ژرف‎ساختی[6] سازه‌های زبانی دانست و پیام را معنای روساختی[7] آنها توصیف کرد. در اکثر ساخت‎های زبانی، میان معنای روساختی (پیام) و ژرف‎ساختی (اطلاع) برابری وجود دارد، به‌گونه‌ای‌که شنونده می‎تواند از جمع معنای اجزای سازندۀ هر سازه به معنای کلی آن پی ببرد؛ اما گاهی در زبان‌ها شاهد ساخت‌های پیچیده‌ای هستیم که کشف ارتباط معنایی میان اطلاع و پیام در آنها بسیار سخت است. کنایات، ضرب‌المثل‌ها، اصطلاحات، جملات دارای استفهام انکاری نمونه‌های بارزی از این سازه‎های پیچیدۀ زبانی هستند که برای اهل زبان، به‌صورت قالب‌هایی ازپیش‌طراحی‌شده و قراردادی تعریف می‌شوند و در گفتمان روزمره‌شان، مورد استفاده قرار می‌گیرند. برای درک این سازه‌های پیچیده در هر زبان، یا باید بومی[8] آن زبان بود و یا باید از قراردادهای حاکم بر آن زبان آگاهی کافی داشت.

به لحاظ معنایی، میان اطلاعِ ذهنی گوینده و پیامِ منتقل‌شده به شنونده رابطۀ مستقیمی وجود دارد؛ چراکه در غیر این صورت، ایجاد ارتباط و انتقال پیام، که اولین وظیفۀ هر زبانی است، مختل می‌شود. این موضوع را در سازه‌های استثنایی همچون کنایات، اصطلاحات و ضرب‌المثل‌ها، می‌توان از طریق قرارداد و توافق گویشوران یک زبان توجیه کرد. از سوی دیگر، پیامِ منتقل‌شده از هر اصطلاح در زبان مبدأ، به‌شرط وجود برابرنهاد[9] در زبان مقصد، با پیامی که گویشوران زبان مقصد دریافت می‌کنند، یکسان است و فقط شیوۀ قالب‌ریزی یک اصطلاح، بر مبنای اصول زبانی و قواعد نحوی هر زبان، شکلی متفاوت به خود می‌گیرد.

در این پژوهش، درک فرایند ذهنی دخیل در قالب‌ریزی یک اطلاع واحد و تبدیل آن به پیام (در اینجا، اصطلاحات) در زبان‌های فارسی و انگلیسی، از دیدگاه زبان‌شناسی شناختی[10] مورد توجه قرار گرفته، چراکه اساساً این شاخه از زبان‌شناسی با هدف بررسی رابطۀ ذهن[11] و زبان در انسان‎ها تدوین شده است؛ ازاین‌رو، این پژوهش بر پایۀ اصول معنی‌شناسی شناختی[12] و یکی از مهم‌ترین سازوکارهای آن، یعنی طرحواره‌های تصوری[13]، بنا شده است و الگوهای قالب‌ریزی طرحواره‎ای اصطلاحات در این دو زبان، باتوجه‌به مدل جانسون[14] (1987) تحلیل شده‌اند. به عنوان نمونه، می‌توان دو اصطلاح «از دماغ فیل افتاده» و «از دندۀ چپ بلند شدن» را در نظر گرفت. این اصطلاحات، بنا به تعریف ابوالحسن نجفی (1387) در فرهنگ فارسی عامیانه، به‌ترتیب، برای «بیان ویژگی غرور و تکبر در انسان» و «عصبانی بودن» به کار می‌روند. هر دو مفهوم را می‌توان به‌شکل یک پیوستار و در قالب مفهوم حرکتی در نظر گرفت؛ اما فارسی‌زبانان اصطلاح «از دماغ فیل افتاده» را، که به‌شکل پیوستاری از فروتنی تا تکبر در نظر گرفته می‌شود، با استفاده از فعل «افتادن» و طرحوارۀ تصوری «حجمی» بیان می‌کنند و مثال دوم را، که به‌شکل پیوستاری از خوشحالی تا خشم مشخص می‌گردد، با استفاده از فعل «شدن» و طرحوارۀ «حرکتی» نشان می‌دهند. به عبارت دیگر، اطلاع حرکتی در یک اصطلاح، با همان طرحواره قالب‌ریزی می‌شود و در اصطلاح دیگر، با کمک طرحوارۀ دیگری بیان می‎گردد. درواقع، پژوهش حاضر به دنبال بررسی همین شباهت‌ها یا تفاوت‌هاست.

جستار حاضر، به‌طور مشخص، می‌کوشد تا برای نخستین‌بار دریابد که زبان‌های فارسی و انگلیسی، در به‌کارگیری طرحواره‌های تصوری برای قالب‎ریزی اصطلاحات و تبدیل یک اطلاعِ واحدِ ذهنی به پیام چگونه عمل می‌کنند؛ پیام (اصطلاح) در کدام‌یک از این دو زبان،  به‌لحاظ طرحواره‎ای، بیشترین شباهت را با اطلاعِ ذهنی گوینده دارد و اساساً تحقیق درخصوص طرحواره‌های تصوری در اصطلاحات زبان‌های مختلف، تا چه میزان می‎تواند برای رسیدن به آن شناخت عام و کلی بشر کارآمد باشد. این سؤالات بحث انتخاب طرحواره‌های تصوری در این دو زبان را به موضوعی جدی و مسئله‌ای ذهنی برای ما تبدیل کرده‌ و ازاین‌رو، در این پژوهش، تلاش کرده‌ایم تا با الگوبرداری از یک رویکرد زبان‌شناسانه و بررسی رابطۀ میان ذهن گویشوران بومی فارسی و انگلیسی‌زبان با طرحواره‌های به‌کاررفته در اصطلاحات‌شان، شیوه‌ای جدید برای درک فرایندهای ذهنی گویشوران این زبان‎ها ارائه کنیم.

طرحواره‌های تصوری، به‌تنهایی، موضوع بسیاری از پژوهش‌های دیگر بوده است، اما در هیچ یک از آنها، چگونگی رفتار این دو زبان در استفاده از طرحواره‌های تصوری برای بیان یک اطلاعِ ذهنیِ واحد در بستر اصطلاحات، بررسی نشده است. همچنین، تحلیلِ شناختی طرحواره‌های تصوری در زبان‌های مختلف از یک خانوادۀ زبانی، باتوجه‌به نگاه بنیادینی که به یک مفهوم زبان‌شناسانه دارد، برای هر جامعۀ زبانی، بحثی درخورِ توجه و تحقیق می‌نماید. پیداست که مطالعاتی ازاین‌دست می‌تواند به تکامل هرچه بیشتر حوزۀ زبان‌شناسی شناختی کمک شایانی کند.

  1. پیشینۀ پژوهش

اصطلاحات، به سبب ویژگی‌های خاص معنایی خود، همواره موردتوجه زبان‌شناسان و به‌ویژه معنی‌شناسان بوده است و پژوهشگران مختلف تعاریف گوناگونی از آن ارائه داده‌اند؛ بنابراین، ضروری است تا در این بخش، ابتدا به معرفی مختصری از تعاریف ارائه‌شده و سپس پیشینۀ پژوهش‌های صورت‌گرفته در این حوزه بپردازیم.

 عبارات اصطلاحی، سازه‎های زبان‌شناختی‌ای هستند که از جمع جبری معنای سازه‌های تشکیل‌دهنده‌شان نمی‌توان به معنای کلی آنها پی برد؛ به‌عبارت‌دیگر، درک معنای مستتر در یک اصطلاح زبانی مستلزم شناخت بافت زبانی و فرهنگی آن است. تقریباً تا اواخر دهۀ 1970 میلادی، این تعریف عمده‌ترین گرایش در تحلیل اصطلاحات به حساب می‌آمد؛ اما در سال‌های اخیر، نظریه‌های ترکیب‌پذیری[15] در پردازش اصطلاحات رواج بیشتری یافت (راسخ مهند، 1394: 172). تعریف برخی از اندیشمندان این حوزه بدین شرح است:

 نانبرگ و همکارانش[16] (1994)، اصطلاحات را عباراتی حاوی یک واژه یا بیشتر می‌دانند که معنی کل آنها با معنی اجزای تشکیل‌دهنده‌شان متفاوت است. مون[17] (1998)، این سازه‌های زبانی را به‌لحاظ معنایی و استعاری، عباراتی تیره توصیف می‎کند. بیلکوا[18] (2000) آنها را ترکیبات غیرعادی زبانی می‌داند که معمولاً، به‌لحاظ ساختاری، معیوب‌اند. لاوال[19] (2003) اصطلاحات را عباراتی می‎نامد که در آنها، میان آنچه گوینده می‎گوید و آنچه موردنظر اوست، مغایرت وجود دارد. گیبس[20] (2007) نیز اصطلاحات را ساختاری می‎داند که معنایش از معنی اجزای آن قابل‌دریافت نباشد.

کیسر و بلی[21] (1999)، در پژوهش خود، با نشان‌دادن دستاوردهای اخیر در حوزۀ زبان‌شناسی شناختی، بیان می‌کنند که قابل‌فهم بودن برخی از اصطلاحات به سبب آن است که از ساختارهای مفهومی[22] نشئت گرفته‌اند. به ادعای آنها، اصطلاحات نمی‌توانند ابزار قیاسی برای وجود یا نبود ساخت مفهومی درنظر گرفته شوند. آنان برای اثبات این ادعا، نشان می‎دهند که عملکرد یک اصطلاح وابسته به معنی دریافت‎شده توسط گویشور است. درواقع، در این پژوهش، به‌جای تمرکز بر ساختار مفهومی که پیش‌تر بدان توجه می‌شد، به نگرش گویشوران به شفافیت معنی اصطلاحات که بازتاب‌دهندۀ نظام مفهومی[23] ذهن انسان است توجه شده است. اسپینال و متئو[24] (2010) نیز، در پژوهشی، تمایزات دو گروه از اصطلاحات متشکل از عبارات و متشکل از گروه را نشان می‌دهند. به اعتقاد آنان، این دو گونه از اصطلاحات، آن‌طور که در ادبیات یکسان برشمرده می‌شوند، مشابه یکدیگر نیستند. این پژوهش تلاش می‌کند نشان دهد که چگونه، با وجود ادعاهای مختلف دانشمندان زایشی[25]، فرایندهای مفهومی متنوع می‌توانند وجوه ارائه‌شده در این دستور را رد کنند. اوونز[26] (2016) نیز در مقالۀ خود بیان می‌کند که پژوهش‌هایی که به‌ویژه استعاره‌ها را مورد مطالعه قرار می‌دهند، می‌توانند به شناخت بیشتر اصطلاحات کمک‌ کنند. به گفتۀ وی، وجه تمایز پژوهشش با  مطالعات پیشین عبارت است از تلاش برای کشف ماهیت واژگانی اصلاحات و همچنین بررسی ویژگی‌های روان‌شناختی آنها. وی نتیجه می‌گیرد که هم‌نشینی واژگان چندمعنا موجب تداعی استعاری[27] و مجازی[28] می‌شود و بیان می‌کند که بدون دانستن منابع استعارۀ مفهومی به‌کاررفته در اصطلاحات، نمی‌توان به معنای دقیق آنها پی برد.

 از میان پژوهشگران داخلی که به بحث اصطلاحات در زبان‌ها پرداخته‌اند، می‌توان به این موارد اشاره کرد:

میرعمادی (1379)، بیان می‌کند که اصطلاحات، تشبیهات، ضرب‌المثل‌ها و سایر شمول و مصداق‌های معانی، نبض زبان را تشکیل می‌دهند و آشنایی با ویژگی‌ها و تفاسیر آنها ما را به اصول فرهنگی هر جامعۀ زبانی رهنمون می‌کند. به باور او، با گذشت زمان، نرمی و شکنندگی اصطلاحات به سفتی و انعطاف‌ناپذیری سوق می‌یابد و به‌تدریج به‌عنوان مدخل‌های واژگانی غیرقابل‌انفکاک تبدیل می‌شوند. اعظمی‌نژاد (1389)، در پژوهشی، به تجزیه‌وتحلیل برخی از اصطلاحات زبان فارسی، که در آنها پدیده‌های طبیعی مانند آب، آتش، باد و خاک با مفهومی استعاری به کار رفته‌اند، می‌پردازد. وی همچنین چگونگی عملکرد طرحواره‌های تصوری را در این اصطلاحات بررسی می‌کند. شمس‌الدین (1390)، در مقاله‌ای، سازوکارهای شناختی استعاره، مجاز و دانش متعارف[29] را به‌عنوان انگیزۀ معنایی شکل‌گیری اصطلاحات مطرح می‎کند و هر یک از این سازوکارها و کاربرد آنها در اصطلاحات را به‌تفصیل توضیح می‌دهد. حاج‌هاشمی و رفیعی (1396)، در پژوهشی، با تأکید بر استفادۀ دانشجویان شهر اصفهان از عبارات و اصطلاحات عامیانۀ تحصیلی، به دنبال بررسی این سازه‌های زبانی از دو منظر ساختواژی و معنایی بوده‌اند. آنها در پایان نتیجه می‌گیرند که علی‌رغم اینکه در زبان فارسی، ترکیب[30] و اشتقاق[31] از رایج­ترین فرایندهای واژه­سازی هستند، اما تنها فرایند ترکیب، بالاترین سهم را در ساخت اصطلاحات عامیانۀ تحصیلی دارد و فرایند اشتقاق نقش کمی در این زمینه ایفا می‌کند. زندی و همکارانش (1397)، در پژوهشی با رویکردی اجتماعی‌ـ‌ شناختی[32] ، به بررسی مقولۀ تابو[33] و حسن‌تعبیر[34] در ساختار اصطلاحات دو زبان فارسی و انگلیسی پرداخته‎اند. آنها هدف اصلی این پژوهش را روشن‌کردن شباهت­ها و تفاوت‌های موجود در این دو زبان و همچنین بررسی مباحث شناختی ازجمله طرحواره‎ها و استعاره­ها و مباحث اجتماعی چون متغیرهای اجتماعی[35]،  تابو و حسن‌تعبیر، معرفی کرده‎اند. نتایج پژوهش آنها نشان می‎دهد که اصطلاحات حاوی تابو به انواع دیگر اصطلاحات حاوی «به‌گویی» تبدیل می‎شوند تا از این طریق، مورد پذیرش اجتماع قرار گیرند؛ از طرف دیگر، اصطلاحات، در این دو زبان، زیرساخت معنایی و موضوعی مشابهی دارند، اما در روساخت، بازنمود عینی و ساختاری‌شان متفاوت است.  

به سبب اهمیت بحث طرحواره‌های تصوری در علم زبان‌شناسی شناختی، در طول تاریخ، پژوهشگران مختلف تعاریف گوناگونی از آن ارائه داده‌اند. کانت و اسمیت[36] (1965) طرحواره‌ها را سازه‌های غیرگزاره‌ای تخیل، تعبیر می‌کنند. نایسر[37] (1976)، یکی دیگر از پژوهشگران این حوزه، استدلال می‌کند که توانایی‌های حسی و حرکتی در سازمان‌دهیِ فعالِ تجربۀ بشر، نقش بسزایی دارند. به باور او، حتی ساده‌ترین برهم‌کنش انسان با اجسام شامل طرحواره‌هایی است که در تشخیص انواع مختلف پدیده‌ها و رویدادها به کار می‌آید. روملهات و اورتنی[38] (1977) طرحواره‌ها را دانش تعمیم‌یافته‌ای می‌دانند که به توالی رویدادها مرتبط است. اندرسون[39] (1980) نیز در پژوهشی پیش‌گام، ضمن تمایز قائل‌شدن میان تصاویر ذهنی و طرحواره‌های تصوری (که وی آن را تصاویر می‌نامد)، به معرفی و بررسی این تفاوت‌ها می‌پردازد. ترنر[40] (1991) با الهام گرفتن از نظریۀ لیکاف[41] و جانسون (1980)، طرحواره‌های تصوری را به‌عنوان بخشی از ساختار کلی الگوهای تکراری‌ای می‌پندارد که به‌صورت پویا، تجربیات فیزیکی انسان را در سایر تجربیاتش فرافکنی می‌کند. سعید[42] (1997) معتقد است که طرحواره‌های تصوری، ساخت‌هایی مفهومی‌اند که در معنی‎شناسی شناختی اهمیت فراوان دارند. ایدۀ اساسی در این طرحواره‌ها عبارت است از کاربرد تجارب فیزیکی ما در برخورد با جهان خارج که میان تجارب جسمی ما و حوزه‌های شناختی، در سطح کلان‌تر، ایجاد ارتباط می‌کنند.

ازآنجاکه پیشینۀ پژوهش‌های صورت‌گرفته در حوزۀ طرحواره‌های تصوری بسیار گسترده است، در اینجا به ذکر چند مورد از آنها بسنده می‌کنیم:

 موریموتو و لوون[43] (2007)، با انجام پژوهشی، به دنبال ارائۀ پیشنهادی جهت استفادۀ بیشتر از طرحواره‌های تصوری در زبان‌آموزی بوده‌اند. این مطالعۀ شبه‌تجربی به‌دنبال بررسی نواقص شیوۀ آموزش بر مبنای طرحواره‌های تصوری[44] و آموزش بر مبنای ترجمه در فراگیری لغات چند‌معنایی[45] در زبان دوم است. نتایج این تحقیق نشان می‌دهد که هر دو روش، در هر دو گروه کنترل و آزمودنی، تقریباً به یک شکل عمل کرده‌اند. آنها پیشنهاد می‌کنند که می‌توان از طرحواره‌های تصوری، برای طراحی شیوه‌های آموزش لغات چندمعنایی در زبان دوم نیز کمک گرفت. اوگارکوا و سوریانو[46] (2014)، با تمرکز بر چگونگی مفهوم‌سازیِ استعاری پدیدۀ خشم، پژوهشی در زبان‌های انگلیسی، روسی و اسپانیایی انجام داده‌اند. این پژوهش نشان می‌دهد که تفاوت قابل‌توجهی میان این سه زبان، در کلمات حاوی استعاره‌های بدن، ظرف و خشم، مشاهده نشده است. منشأ این تفاوت حداقلی را نیز می‌توان در گوناگونی فرهنگی این جوامع جست‌وجو کرد. از سویی دیگر، این زبان‌ها در به‌کارگیری بخش‌های منحصربه‌فرد بدن، به‌عنوان ظروف استعاری برای نوع خاصی از خشم، عملکردی مشابه دارند. بیسولد و همکارانش[47] (2017) با انجام پژوهشی، نشان می‌دهند که چگونه با ترکیب چند طرحوارۀ تصوری، می‌توان جنبه‌های اساسی یک حادثه را مدل‌سازی کرد. در این پژوهش، به‌طور خاص، طرحواره‌های مسیر[48]،  شیء و ارتباط[49] مورد استفاده قرار گرفته است و درنهایت، طرحی کلی از سلسله‌مراتب مفهومی طرحواره‌های تصوری و نظریه‌های شناختی مشابه ارائه شده است.

از پر‌شمار پژوهش‌های داخلی صورت‌گرفته درخصوص طرحواره‌های تصوری، می‌توان به این موارد اشاره کرد:

 طاهری (1390)، در پژوهش خود، بر این نکته تأکید داشته است که تصورات ذهنی انسان، براساس مجموعه‌ای از مفاهیم تجربی شکل می‌گیرد و تجارب انتزاعی، در قالب تجارب عینیِ پایه، درک می‌شوند. وی به‌دنبال شواهدی در مثنوی و غزلیات مولوی بوده است که از طریق طرحوارۀ حجمی[50] قابل‌تبیین باشند. شرف‌زاده و همکارانش (1391)، در مقالۀ خود، با استفاده از طرحواره‎های تصوری و باتوجه‌به خصوصیات روان‌شناختی و شخصیتی افراد، روشی برای درک چگونگی شکل‌گیری مفاهیم در ذهن انسان‌ها ارائه داده‌اند. نتایج پژوهش آنها نشان‌دهندۀ رابطۀ معنادار میان استفاده از طرحواره‌های تصوری و برخی از خصوصیات روان‌شناختی بوده است. روشن و همکارانش (1392) نیز در پژوهشی نسبتاً نزدیک به پژوهش حاضر، به موضوع طرحواره‌های تصوری در ضرب‌المثل‌های شرق گیلان، به‌عنوان یکی از زبان‌های ایرانی، پرداخته‌اند. نتایج پژوهش آنها نشان می‌دهد که انواع کلی طرحواره‌های مدنظر ایوانز و گرین (2006)[51] و نیز عمدۀ زیرمجموعه‌های آنها در ضرب‌المثل‌های نامبرده یافت می‌شود؛ به همین دلیل، قالب پیشنهادی ایوانز و گرین می‌تواند مدل مناسبی برای بررسی ضرب‌المثل‌ها در زبان‌های ایرانی باشد. عبدالکریمی و نعمتی (1395) نیز در تحقیقی، به بررسی بازنمود انواع طرحواره‌ها در افعال مرکب پرداخته‌اند. بررسی معنایی این افعال، باتکیه‌بر طرحواره‌های تصوری، نشان می‌دهد که ساخت‌های زبانی در نتیجۀ مفهوم‌سازی و پس از شکل‌گیری تصاویر ذهنی شکل می‌گیرند. از سوی دیگر، سازۀ پیش از فعل مرکب عامل اصلی شکل‌گیری طرحوارۀ تصوری مرتبط با آن است و سازۀ همکرد در این زمینه نقشی ایفا نمی‌کند. محمودی بختیاری و میرزاده (1396) به بررسی طرحواره‌های تصوری در افعال مرکب، در دو زبان مازندرانی و فارسی، پرداخته‌اند. نتایج این پژوهش نشان می‌دهد که در اکثر موارد، نوع شناخت گویشوران این دو زبان از پدیده‌ها و سپس تحلیل ذهنی آنها و درنهایت بازنمود زبانی‎شان با یکدیگر مشابه است؛ بدین‎معنی‎که گویی برداشت ذهنی و شناخت آنها از پدیده‌های مشخصی که در مکان متفاوت و با سبک زندگی گوناگون تجربه می‌کنند، غالباً تأثیر چندانی بر بازنمایی آن در زبانشان ندارد.

  1. ملاحظات نظری

نظریۀ طرحواره‌های تصوری ابتدا در معنی‌شناسی شناختی و سپس در سایر علوم شناختی، به‌ویژه در روان‌شناسی شناختی[52]، مورد توجه پژوهشگران قرار گرفت. اولین‌بار لیکاف و جانسون (1980) در کتاب استعاره‌هایی که با آن زندگی می‌کنیم[53]، این پرسش را مطرح کردند که: پیچیدگی موجود در بازنمایی مفهومی ما از کجا نشئت می‌گیرد؟ (روشن و اردبیلی، 1395: 46). آنها در پاسخ به این سؤال، بیان کردند که این پیچیدگی حاصل ارتباط میان ویژگی‌های جسمی ما و انواع مفاهیمی است که می‌توانیم بسازیم. جانسون معتقد است که طرحواره‌های تصوری سطح اولیه‌تری از ساخت شناختی زیربنای استعاره را تشکیل می‌دهند و امکان تجربیات فیزیکی ما را با حوزه‌های شناختی پیچیده‌تری نظیر زبان را فراهم می‌سازند. وی همچنین هر طرحوارۀ تصوری را متشکل از تعداد اندکی اجزا و روابط می‌داند که توسط آنها می‌توان تعداد بسیار زیادی ادراک حسی، تصویری و رویداد را سامان داد. طرحواره‌های تصوری در سطحی از سازمان ذهن عمل می‌کنند که از یک سو، به ساختارهای گزاره‌ای انتزاعی و از سوی دیگر، به تصویرهای عینی منتج می‌شوند (Johnson, 1987: 83, 93). وی در کتاب خود با عنوان بدن در ذهن[54]، استدلال می‌کند که تجربه‌های بدن‌مند[55] درون نظام مفهومی، طرحواره‌های تصوری را می‌سازند. به اعتقاد او، طرحواره‌های تصوری از تجربیات دریافتی و حسی نشئت می‌گیرند که نتیجۀ تعامل ما با جهان خارج هستند. به باور جانسون، برای داشتن تجربیات پیوسته و بامعنی که بتوان آنها را درک و دربارۀ آنها استدلال کرد، نیازمند وجود نظم و الگو در کنش‌ها، مفاهیم و ادراک هستیم؛ بنابراین، می‌توان طرحواره‌ها را الگو و نظمی تلقی کرد که در فعالیت‌های منظم در جریان است. جانسون (1987: 126) انواع مختلفی از طرحواره‌های تصوری را معرفی می‌کند، ازجمله مانع[56]، شمار[57]، جذب[58]، مرکز/ پیرامون[59]، چرخش[60]، دور/ نزدیک[61]، مقیاس[62]، کل/ جزء[63]، اتحاد[64]، شکاف[65]،  انطباق[66]، پُر/ خالی[67]،  تکرار[68]، تماس[69]، فرایند[70]، سطح[71]، مجموعه[72] و روی‌هم افتادگی[73]؛ اما به عقیدۀ او، سه طرحوارۀ حرکتی، قدرتی[74] و حجمی را باید طرحواره‌های پایه و زیربنای طرحوارههای دیگر به شمار آورد. ما نیز در این پژوهش، این طرحواره‌های پایه را مبنای تحلیل خود قرار داده‌ایم و براین‌اساس، به توصیف رفتار اصطلاحات منتخب پرداخته‌ایم. بر این باوریم که طرحواره‌های تصوری به‌کاررفته در زبان‌ها را می‎توان به‌عنوان یکی از بازنمودهای عینیِ شناختِ انسان و ابزاری برای درک رابطۀ ذهن و زبان به حساب آورد.

3ـ1. طرحوارۀ حرکتی

به اعتقاد جانسون، حرکت انسان و مشاهدۀ حرکت سایر پدیده‌های متحرک، تجربه‌ای در اختیار او قرار می‎دهد تا طرحواره‌ای انتزاعی از این حرکت فیزیکی در ذهن خود پدید آورد و برای آنچه قادر به حرکت نیست، چنین ویژگی‌ای در نظر گیرد (صفوی، 1392: 375). این طرحواره شامل مبدأ[75]، مسیر و مقصد[76] است. بنا به این تعریف، ازآنجاکه انسان خود قادر به حرکت است، برای بسیاری از پدیده‌های انتزاعی دیگر نیز در ذهن خود مسیر حرکت و چنین طرحواره‌ای در نظر می‌گیرد:

 

شکل 2. طرحوارۀ حرکتی

 

 

3ـ2. طرحوارۀ قدرتی

طرحوارۀ قدرتی هنگامی مطرح می‌شود که براساس تجربیات عینی انسان، نیروی مقاومت یا سدی در برابر حرکت جسمی قرار گرفته باشد. انسان، برحسب تجربیات خود، امکانات مختلفی را در برخورد با چنین سدی تجربه کرده است و قدرت خود را در گذر از این سد آزموده است؛ به‌این‌ترتیب، طرحواره‌ای انتزاعی از این برخورد فیزیکی در ذهن خود به وجود آورده است و این ویژگی را به پدیده‌هایی نسبت می‌دهد که از چنین ویژگی‌ای برخوردار نیستند (صفوی، 1392: 376). این گشتالت، عناصر و روابط میان آنها را در شرایطی تبیین می‌کند که نوعاً نیرویی بر یک جسم اثر کند. جانسون(1987) مدعی است که معانی غالباً با ساختارهای گشتالتی از این نوع بیان می‌شوند.

 شکل 3. طرحوارۀ قدرتی

 

 

3ـ3. طرحوارۀ حجمی

انسان مفهوم حجم را، از رهگذر احاطه شدن بدن خود در میان دیوارهای مسقف و همچنین قراردادن اشیا در ظرف‌ها و مکان‌های محاط، تجربه کرده است و از همین رو، تصاویری ذهنی از مصادیق مفهوم حجم در ذهن خود پدید می‌آورد. به اعتقاد جانسون (1987)، انسان از طریق تجربۀ قرارگرفتن در احجام مختلف، می‎تواند بدن خود را نوعی ظرف تلقی کند که دارای حجم است؛ درنتیجه، طرحواره‎هایی انتزاعی از این احجام فیزیکی در ذهن خود پدید می‌آورد. به‌گفتۀ جانسون، یا چیزی درون ظرف است و یا بیرون از آن و حد وسطی وجود ندارد (صفوی، 1392: 376).

 شکل 4. طرحوارۀ حجمی

 

 باتوجه‌به مقدمات گفته‌شده و باتکیه‌بر پژوهش‌های پیشین، به‌خوبی می‌توان دریافت که تا چه اندازه شناخت انسان از محیط پیرامونش بر چگونگی عملکرد ذهن او تأثیرگذار بوده و در زبان وی تجلی یافته است. به‌گفتۀ باطنی (1390: 119 و 126)، زبان نه‌تنها خود نوعی رفتار است که در حوزۀ کار روان‌شناسی مطالعه می‌شود، بلکه موضوعی است که مطالعۀ آن می‌تواند کلیدی برای گشودن اسرار فعالیت‌های عالی ذهن نیز باشد. وی رابطۀ میان ذهن و زبان را به‌صورت زیر بیان می‎کند:

 

شکل 5. رابطه‌ی ذهن و زبان

 

وی همچنین تصریح می‌کند که تحقیق درخصوص تعبیر و اطلاع، صرفاً در حوزۀ علم روان‌شناسی است و مطالعه دربارۀ پیام، تنها به علم زبان‌شناسی ارتباط دارد. این در حالی است که مطالعه و بررسی مرحلۀ قالب‌ریزی و قالب‌شکنی برعهدۀ هر دو گروه زبان‌شناس و روان‌شناس بوده و کاری بینارشته‌ای به حساب می‌آید؛ بنابراین، وقتی مفهومی در ذهن انسان به‌صورت یک اطلاع به وجود می‌آید، به کمک طرحواره‎های تصوری یا هر سازوکار زبانی دیگری، قالب‌ریزی می‌شود و به‌صورت یک پیام، به شنونده انتقال می‌یابد.

  1. روش‌

ازآنجاکه بررسی چگونگی عملکرد زبان‌های مختلف برای قالب‌ریزی یک مفهوم واحد شناختی، پژوهشی بسیار وسیع و بعید به نظر می‌رسید، در این پژوهش، دامنۀ محدودی از سازه‌های زبان، یعنی همان اصطلاحات، مورد مطالعه قرار گرفته‌اند؛ چراکه به باور ما، با مقایسۀ رفتار زبان‌ها در قالب‎ریزی و بیان یک مفهوم واحد در سطح این سازه‌های زبانی، به‌خوبی می­توان از عملکرد شناختی ذهن گویشوران آن آگاه شد. بدین‌منظور، صد اصطلاح فارسی را به‌همراه معادل‌ انگلیسی آنها، از کتاب اصطلاحات و عبارات رایج فارسی تألیف باطنی (1392)، به‌شکل کتابخانه‌ای و با روش نمونه‌گیری هدفمند، استخراج کرده‌ایم و آنها را به‌صورت یک پیکرۀ دوزبانۀ همسو با اهداف پژوهش حاضر، برای تحلیل‌های بعدی به خدمت گرفته‌ایم. از سوی دیگر و برای ارائۀ پیام و معنای دقیق ایفادشده از اصطلاحات فارسی منتخب پژوهش، به سراغ کتاب فرهنگ فارسی عامیانه از ابوالحسن نجفی (1387) رفته‌ایم تا در فرایند تحلیل داده‌ها، از تفسیربه‌رأی‌کردن معانی آنها بپرهیزیم. درنهایت، به بررسی و دسته‌بندی رفتارهای این دو زبان در انتخاب طرحواره‌های تصوری برای قالب‌ریزی اصطلاحات با هدف بیان یک اطلاعِ واحدِ ذهنی، پرداخته‌ایم.

  1. یافته‌ها

همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، اصطلاحات، سازه‌های زبانی‌ای هستند که از جمع جبری واحدهای سازندۀ آن نمی‌توان به معنای حقیقی مدنظر گوینده پی برد؛ بنابراین، برای درک یک اصطلاح، یا باید بومی آن زبان بود و یا باید شناخت کافی و کاملی از زبان مقصد داشت. در این بخش، چگونگی فرایند قالب‌ریزی یک اطلاعِ ذهنی واحد و تبدیل آن به یک پیام (یعنی همان اصطلاحات) را مورد بررسی قرار می‌دهیم. پیش‌تر ذکر کردیم که مفهوم برآمده از اطلاع در ذهن گوینده، با تعبیری که مخاطب از آن پیام دارد (طبق قراردادهای درون‌زبانی)، برابر است؛ اما بحث اصلی این است که، به‌طور مثال، چطور یک اطلاع ذهنیِ حرکتی با کمک طرحوارۀ قدرتی به‌شکل یک اصطلاح قالب‎ریزی می‎شود، اما همچنان در ذهن مخاطب خود، یک مفهوم حرکتی را تداعی می‌کند. در بررسی اولیۀ پیکرۀ اصطلاحات منتخب این پژوهش، به این نتیجه رسیدیم که این داده‎ها را باید به دو گروه کلی تقسیم کرد:

 گروه اول که در تحلیل اصلی این پژوهش جایی ندارد و از آن گذر می‌کنیم، اصطلاحاتی از زبان فارسی را در بر می‌گیرد که اساساً در زبان انگلیسی، نه به‌شکل اصطلاح، بلکه به صورت صفت و یا سازه‌های نحوی ساده  بازنمود پیدا می‌کنند، به‌عنوان‌مثال:

1) سیر تا پیاز قضیه را دانستن / know the score‌

2) چیزی را از چشم کسی دیدن / blame sb for sth

3) یک رودۀ راست توی شکم کسی نبودن / lie like a rug

4) لب تر کردن / say the word

گروه بعدی شامل داده‌هایی از زبان فارسی است که در زبان انگلیسی هم برابرنهاد اصطلاحی دارند. این گروه را براساس نوع انتخاب طرحواره‌های تصوری در قالب‌ریزی اطلاع ذهنی گوینده و تبدیل آن به شکل پیام، می‌توان به شش زیرگروه تقسیم کرد:

زیرگروه اول شامل اصطلاحاتی است که میان اطلاعِ ذهنیِ گوینده با اصطلاح قالب‌ریزی‌شده در هر دو زبان، به لحاظ نوع طرحوارۀ به‌کاررفته، شباهت کامل وجود دارد؛ به‌عنوان‌مثال، یک اطلاع حرکتی، در اصطلاحات هر دو زبان، به‌کمک طرحوارۀ حرکتی قالب‌ریزی می‌شود. به نظر می‌رسد درک و یادگیری پیام و معنای حقیقی این نوع از اصطلاحات، برای زبان‌آموزان غیربومی این دو زبان، بسیار راحت‌تر از انواع دیگر اصطلاحات باشد؛ چراکه توصیف ذهنی گویشور زبان مبدأ از آن مفهوم منطبق است بر طرحوارۀ به‌کاررفته در آن اصطلاح در زبان مقصد. در ادامه، به توضیح چند مثال از این نوع اصطلاحات می‌پردازیم:

5) اصطلاح فارسی: آب‌بندی‌کردن

معادل انگلیسی: Break sth in

اصطلاح فوق، در ذهن گویشوران هر دو زبان، مفهوم ذهنی «تعمیر و تنظیم کردن» را تداعی می‌کند که به باور ما، دارای پیش‌نمونۀ[77] طرحواره‌ای «قدرتی» است. جالب آنجاست که این مفهوم، در هر دو زبان فارسی و انگلیسی، با استفاده از دو سازۀ «کردن» و «break» که بیانگر طرحوارۀ «قدرتی» هستند، قالب‎ریزی شده‎ است. به‌عبارت‌دیگر، اطلاع قدرتی «تعمیر کردن»، در ذهن هر دو گویشور، به یک شکل قالب‌ریزیِ طرحواره‎ای شده است و به‌صورت پیام در این دو زبان مورداستفاده قرار می‎گیرد.

6) اصطلاح فارسی: دست بالا را داشتن

معادل انگلیسی: Have the upper land

به نظر می‌رسد که این مثال نیز در ذهن گویشوران هر دو زبان، بیان‎کنندۀ اطلاع ذهنی «قدرت داشتن و قوی بودن» با پیش‌نمونۀ طرحواره‌ای «قدرتی» است. هر دو زبان نیز با استفاده از سازه‎های «داشتن» و «have» که دارای طرحوارۀ «قدرتی» هستند، تشابه میان اطلاع ذهنی گویشوران و قالب‌ریزی طرحواره‎ای پیام را نشان می‎دهند.

7) اصطلاح فارسی: پوست (کسی) کلفت شدن

معادل انگلیسی: Become hardened

در ذهن گویشوران این زبان‌ها، این اصطلاح برای بیان یک حالت رفتاری و روانی با مفهوم «مقاوم شدن در برابر سختی‎ها»، با پیش‌نمونۀ طرحواره‌ای «حرکتی»، به کار می‌رود؛ چراکه به اعتقاد ما، میان «کم‌رویی» تا «پُررویی» می‌توان پیوستاری در نظر گرفت که هر انسانی، به‌لحاظ رفتاری، در نقطه‌ای از این مسیر قرار می‌گیرد. در این مثال‌ها، هر دو زبان، با استفاده از سازه‎های «شدن» و «become» که دارای طرحوارۀ «حرکتی» هستند، تشابه طرحواره‌ای میان اطلاع ذهنی گویشوران و پیام قالب‌ریزی‌شده را به نمایش می‌گذارند.

8) اصطلاح فارسی: دست از (کسی/ چیزی) شستن

معادل انگلیسی: Wash one’s hands of sb /sth

به باور ما، مفهوم این اصطلاح، یعنی «قطع امید کردن از کسی/چیزی» را می‎توان به‌صورت یک کنشِ «پیوستاری و حرکتی» در نظر گرفت. هر دو زبان با استفاده از دو سازۀ «شستن» و «wash» که دارای طرحوارۀ «حرکتی» هستند، تشابه طرحواره‎ای میان اطلاع ذهنی گویشوران و پیام قالب‎ریزی‌شده را به‌خوبی نشان می‎دهند.

زیرگروه دوم اصطلاحات قالب‌ریزی‌شده‌ای را در بر می‌گیرد که، به‌لحاظ طرحواره‌ای، میان این دو زبان یکسان است، اما با اطلاع ذهنی گویشوران همخوانی ندارد:

9) اصطلاح فارسی: از نفس افتادن

معادل انگلیسی: Be out of breath

اصطلاح «از نفس افتادن»، در زبان‌های فارسی و انگلیسی، با استفاده از دو سازۀ «افتادن» و «be» قالب‎ریزی شده است که هر دو نمایانگر طرحوارۀ «حجمی» هستند. بدین‌ترتیب، گویا این اصطلاح، در ذهن گویشوران، مفهوم قرار گرفتن در حجمی فرضی را تداعی می‌کند؛ با این حال، اطلاع و مفهوم ذهنی آن «خستگی و فرسودگی» است که می‌توان آن را یک پیوستار تلقی کرد و برای آن طرحوارۀ «حرکتی» در نظر گرفت.

10) اصطلاح فارسی: دوزاری کسی افتادن

معادل انگلیسی: The penny has dropped

این اصطلاح حاوی مفهوم «فهمیدن و درک کردن» است که به اعتقاد ما، پیش‌نمونۀ طرحواره‌ای «حرکتی» را در ذهن گویشوران تداعی می‌کند؛ اما هر دو زبان، با استفاده از افعال «افتادن» و «dropped»، این مفهوم را به‌منزلۀ یک حجم در نظر می‌گیرند و به‌شکل یک پیام با طرحوارۀ «حجمی» قالب‎ریزی می‌کنند.

 

11) اصطلاح فارسی: ریگی به کفش داشتن

معادل انگلیسی: Have feet of clay

این دو اصطلاح با استفاده از افعال «داشتن» و «have»، که نمایانگر طرحوارۀ «قدرتی» هستند، قالب‎ریزی شده‎اند؛ درحالی‌که اطلاع ذهنی ایفادشده از این اصطلاح، به‌استناد فرهنگ اصطلاحات، «دورویی و قصد ناروا داشتن» است و می‎توان برای آن، پیوستاری از «صداقت تا دورویی» با طرحوارۀ «حرکتی» در نظر گرفت.

12) اصطلاح فارسی: سبیل (کسی را) چرب کردن

معادل انگلیسی: Grease sb’s palm

به باور ما، در معنی اصطلاح «سبیل (کسی را) چرب کردن»، نوعی قدرت مالی یا معنوی مستتر است؛ بنابراین، می‌توان پیش‎نمونۀ طرحواره‌ای «قدرتی» را به آن نسبت داد. این در صورتی است که دو زبان فارسی و انگلیسی، با به‌کاربردن سازه‌هایی چون «چرب کردن» و «grease» که دارای طرحوارۀ «حرکتی» هستند، این اصطلاح را در زبان خود قالب‎ریزی می‎کنند.

زیرگروه سوم شامل داده‌هایی است که قالب‌ریزی طرحواره‎ای اصطلاح در زبان انگلیسی شبیه به اطلاع آن در ذهن گویشوران است، ولی با طرحوارۀ به‌کاررفته در اصطلاح فارسی تفاوت دارد:

13) اصطلاح فارسی: آب پاکی روی دست (کسی) ریختن

معادل انگلیسی: Lay it on the line

از اصطلاح «آب پاکی روی دست (کسی) ریختن» مفهوم «امید کسی را به یأس تبدیل کردن» برمی‌آید. زبان انگلیسی، با کمک سازۀ «lay» که دارای طرحوارۀ «حرکتی» است، به شکلی کاملاً همسو با اطلاع ذهنی گویشوران، این اصطلاح را قالب‎ریزی می‌کند؛ حال‎آنکه زبان فارسی برای بیان این مفهوم، از فعل «ریختن» با طرحوارۀ «حجمی» کمک می‌گیرد.

 

14) اصطلاح فارسی: آبغوره گرفتن

معادل انگلیسی: Turn on the waterworks

به اعتقاد ما، این اصطلاح که در معنای «گریستن» به کار می‌رود، دارای پیش‌نمونۀ طرحواره‌ای «حرکتی» است. زبان انگلیسی با به‌کاربردن سازۀ «turn on» این پیام را با همان طرحوارۀ تصوری قالب‎ریزی می‎کند؛ اما زبان فارسی، برای قالب‌ریزی این مفهوم، از سازۀ «گرفتن» و طرحوارۀ «قدرتی» کمک می‌گیرد.

15) اصطلاح فارسی: به کسی آمدن

معادل انگلیسی: Suit sb

به اعتقاد ما، مفهوم این اصطلاح، یعنی «مناسب و برازندۀ (کسی) بودن»، یک مفهوم حجمی است، چنان‌که گویی لباسی یا چیزی، درون حجم یا قالبی انتزاعی، به‌درستی جای می‌گیرد. زبان انگلیسی با به‌کاربردن سازۀ «suit»، این مفهوم را به همان شکل و با همان طرحواره نشان می‌دهد؛ اما زبان فارسی برای این مفهوم، از سازۀ «آمدن» با طرحوارۀ «حرکتی» کمک گرفته است.

16) اصطلاح فارسی: به سیم آخر زدن

معادل انگلیسی: Go (straight) for the jugular

اطلاع برآمده از این اصطلاح را می‎توان «تن به خطر دادن» برشمرد. زبان انگلیسی، با به‌کاربردن سازۀ «go»، این مفهوم را با همان طرحواره و به شکل «حرکتی» قالب‎ریزی می‎کند؛ درحالی‌که زبان فارسی برای این مفهوم، از سازۀ «زدن» و طرحوارۀ «قدرتی» کمک می‎گیرد.

زیرگروه چهارم داده‌هایی را دربرمی‌گیرد که در آن‌ها، قالب‌ریزی طرحواره‎ای اصطلاحات فارسی با اطلاع ذهنی‌شان یکسان است، اما با طرحوارۀ به‌کاررفته در اصطلاح زبان انگلیسی کاملاً تفاوت دارد:

 

 

17) اصطلاح فارسی: لای پنبه بزرگ‌شدن

معادل انگلیسی: Be pampered

سازۀ «شدن» که در اصطلاح فارسی به‌ کار رفته، نمایانگر طرحوارۀ «حرکتی» است که از مفهوم کلی اصطلاح نیز می‌توان همان طرحواره را استنتاج کرد؛ اما این مفهوم ذهنی، در اصطلاح زبان انگلیسی، با استفاده از سازۀ «to be» و طرحوارۀ «حجمی» قالب‌ریزی می‎شود. لازم به توضیح است که ما سازۀ «بودن» و برابرنهاد آن در زبان انگلیسی را حاوی طرحوارۀ «حجمی» در نظر گرفته‌ایم و بر این باوریم که برای محقق شدن مفهوم «بودن»، به فضا و حجمی ذهنی یا عینی احتیاج است.

18) اصطلاح فارسی: (کسی را) برای کاری تیر کردن

معادل انگلیسی: Put sb up to sth

«(کسی را) برای کاری تیر کردن» بیانگر مفهوم «به خدمت گماردن/ تحریک کردن» است که یک اطلاع «قدرتی» را نشان می‌دهد. این مفهوم، در زبان فارسی، با استفاده از سازۀ «کردن» با همان طرحواره قالب‎ریزی می‎شود؛ اما در اصطلاح زبان انگلیسی، این مفهوم ذهنی با کمک سازۀ «put» و طرحوارۀ «حجمی» قالب‎ریزی می‎شود.

19) اصطلاح فارسی: پوز (کسی را) زدن

معادل انگلیسی: Run rings round/ around sb

در اصطلاح «پوز (کسی را) زدن» مفهوم «تحقیر و سرشکسته کردن» به شکل یک اطلاع «قدرتی» در نظر گرفته می‎شود. زبان فارسی نیز با بهره‌گیری از سازه‎ای با همان طرحواره، این مفهوم را قالب‎ریزی می‌کند؛ درحالی‌که زبان انگلیسی، با استفاده از سازۀ «run» و طرحوارۀ «حرکتی»، این مفهوم را قالب‌ریزی می‌کند.

20) اصطلاح فارسی: (کسی را) چشم زدن

معادل انگلیسی: put the whammy on sb

در این مثال نیز ملاحظه می‌کنید که زبان فارسی، با استفاده از سازۀ «زدن» که نمایانگر طرحوارۀ «قدرتی» است، از الگوی طرحواره‎ای اطلاع ذهنی پیروی می‌کند؛ حال‌آنکه زبان انگلیسی، با استفاده از سازه‌ای با طرحوارۀ «حجمی»، این مفهوم قدرتی را به شکلی کاملاً متفاوت بیان می‎کند.

زیرگروه پنجم شامل داده‌هایی است که نه‌تنها درآن‌ها قالب‌ریزی طرحواره‎ای پیام‎ها در زبان‎های فارسی و انگلیسی با یکدیگر تفاوت دارد، بلکه الگوی طرحواره‌ای اصطلاحات به اطلاع ذهنی گویشوران آن زبان‎ها نیز شبیه نیست.

21) اصطلاح فارسی: گلوی (کسی) پیش (کسی) گیر کردن

معادل انگلیسی: Fall for sb

این اصطلاح در معنای «عاشق شدن» و دارای مفهوم «حرکتی» است؛ اما زبان فارسی با استفاده از سازۀ «گیرکردن» و طرحوارۀ «قدرتی» این اصطلاح را قالب‌ریزی می‌کند و زبان انگلیسی از سازۀ «fall» با طرحوارۀ «حجمی» کمک می‎گیرد؛ بنابراین، در این دو اصطلاح، اطلاع به‌صورت حرکتی در ذهن گویشوران نگاشت می‎شود و پیام (یا اصطلاح)، در زبان‎های فارسی و انگلیسی، به‌ترتیب با طرحواره‌های قدرتی و حجمی و در تضاد با الگوی طرحواره‌ای اطلاع قالب‌ریزی می‌شوند.

22) اصطلاح فارسی: آفتاب لب بام بودن

معادل انگلیسی: Have one foot in the grave

این اصطلاح به‌معنای «مسن و در آستانۀ مرگ بودن» و دارای پیوستاری انتزاعی از «جوانی تا پیری» است و مفهوم «حرکتی» را بیان می‌کند. زبان فارسی این مفهوم را با استفاده از سازۀ «بودن» و طرحوارۀ «حجمی» نشان می‌دهد، ولی این اصطلاح در زبان انگلیسی، با استفاده از سازۀ «have» و طرحوارۀ «قدرتی»، قالب‎ریزی می‎شود. در این مثال نیز همخوانی و برابری طرحواره‎ای میان اطلاع و پیام در این دو زبان دیده نمی‎شود.

23) اصطلاح فارسی: چپ افتادن با

معادل انگلیسی: Have got it in for

این اصطلاح به‌معنای «دشمن شدن با فردی» و دارای مفهوم «حرکتی» است. زبان فارسی با استفاده از سازۀ «افتادن» و طرحوارۀ «حجمی» این اطلاع را قالب‎ریزی می‎کند، اما در زبان انگلیسی، این اطلاع با کمک سازۀ «have got» و طرحوارۀ «قدرتی» بیان می‎شود.

24) اصطلاح فارسی: ترش کردن

معادل انگلیسی: Sb face falls

اصطلاح «ترش کردن» به‌معنای «ناراحت و مکدر شدن» و یک مفهوم «حرکتی» است. زبان فارسی با استفاده از سازۀ «کردن» و طرحوارۀ «قدرتی» این مفهوم را قالب‎ریزی می‌کند؛ درحالی‌که زبان انگلیسی، با استفاده از سازۀ «fall» و طرحوارۀ «حجمی»، این اطلاع ذهنی را در زبان خود نشان می‌دهد.

زیرگروه آخر را می‌توان به اصطلاحاتی از زبان فارسی اختصاص داد که در زبان مقصد، به چندین شکل بازتعریف می‌شوند؛ بنابراین، امکان تنوع طرحواره‌ای در این زبان افزایش می‎یابد، درصورتی‌که گویشوران زبان فارسی، در تمامی حالات، تنها یک اصطلاح به کار می‌برند. لازم به ذکر است که این اصطلاحات، در زبان انگلیسی، به‌لحاظ بافت کاربردی یا معنی برون‌بافتی و حتی بار عاطفی، با یکدیگر متفاوت‌اند:

25) اصطلاح فارسی: از دندۀ چپ بلند شدن

معادل انگلیسی:

 Get up on the wrong side; Get out of bed on the wrong side

در این مثال، زبان انگلیسی، برای قالب‎ریزی مفهوم حرکتی «عصبانی بودن»، از دو سازۀ «get up» و «get out» که به‌‌ترتیب، دارای طرحواره‌های «حرکتی» و «حجمی» هستند، کمک می‎گیرد و از این طریق، امکان طرحواره‌ای خود را افزایش می‌دهد؛ ولی در زبان فارسی، تنها از طرحوارۀ «حرکتی» و سازۀ «شدن» برای قالب‌ریزی این اطلاع استفاده می‌شود.

26) اصطلاح فارسی: آستین‌های خود را بالا زدن

معادل انگلیسی: Roll one’s sleeves up; Pull one’s socks up

این اصطلاح برای بیان مفهوم «همت کردن/ آمادۀ انجام کاری شدن» به کار می‌رود. زبان انگلیسی، برای قالب‌ریزی این مفهوم، از دو سازۀ «pull» و «roll» که به‌ترتیب طرحواره‌های «حرکتی» و «قدرتی» دارند، استفاده می‌کند؛ درحالی‌که در زبان فارسی، تنها از سازۀ «زدن» با طرحوارۀ «قدرتی» برای قالب‌ریزی این اصطلاح کمک گرفته می‌شود.

27) اصطلاح فارسی: بند را آب دادن

معادل انگلیسی: Let the cat out of the bag; Give the game away

اطلاع ذهنی «فاش کردن یک راز به‌صورت ناخواسته»، در اصطلاح زبان انگلیسی، با استفاده از دو سازۀ «give» و «let» که به‌ترتیب حاوی طرحواره‌های «حرکتی» و «حجمی» هستند، قالب‌ریزی می‌شود؛ ولی گویشور فارسی‎زبان این اطلاع را تنها از طریق طرحوارۀ «حرکتی» و سازۀ «دادن» بیان می‎کند.

28) اصطلاح فارسی: برای (کسی) پاپوش دوختن

معادل انگلیسی: Set sb up; Fit sb up; Frame sb

 زبان انگلیسی با استفاده از سازه‌های مختلف تنوع طرحواره‌ای خود را افزایش می‌دهد، به‌طوری‌که برای مفهومِ قدرتی «بر ضد کسی توطئه کردن»، از هر سه نوع طرحوارۀ تصوری پایۀ مطرح‌شده در نظریۀ جانسون کمک می‎گیرد؛ اما گویشور زبان فارسی تنها از سازۀ «دوختن» و طرحوارۀ «حرکتی» برای قالب‌ریزی این اطلاع استفاده می‌کند.

  1. بحث و نتیجه‌گیری

بررسی تطبیقی طرحواره‌های تصوری در اصطلاحات زبان فارسی و انگلیسی نشان می‌دهد که در مواردی، این دو زبان عملکردی پویا و متغیر دارند و از الگوهای طرحواره‎ای متفاوتی برای قالب‌ریزی اصطلاحات خود کمک می‎گیرند؛ اما در اکثر موارد، برخورد این دو زبان در مواجهه با یک اطلاعِ شناختیِ واحد، مشابه است. نتایج آماری پژوهش حاضر نیز نشان می‌دهد که گروه اول بیشترین سهم را در این تقسیم‌بندی به خود اختصاص می‌دهد؛ یعنی اصطلاحاتی که در هر دو زبان، قالب‌ریزی‌شان با اطلاعِ ذهنیِ گوینده کاملاً ازلحاظ طرحواره‎ای شباهت دارد. این خود شاهدی است بر این مدعا که دو زبان فارسی و انگلیسی، علی‌رغم تفاوت‌های فرهنگی و اجتماعی‌شان، همچنان در اکثر موارد، از طرحواره‌های تصوری یکسانی برای قالب‌ریزی اصطلاحات خود کمک می‌گیرند.

بسامد آماری هر یک از گروه‌های معرفی‌شده در این پژوهش را می‌توان در نمودار زیر مشاهده کرد:

نمودار 1. درصد فراوانی هر یک از زیرگروه‌ها

 

 نمودار فوق نشان می‌دهد که 16/0 داده‌های پیکرۀ اصلی پژوهش حاضر، اساساً در زبان انگلیسی ماهیت و برابرنهاد اصطلاحی ندارد و به‌شکل سازۀ نحوی ساده و یا صفت به کار می‌رود. به اعتقاد ما، این تفاوت در به‌کارگیری سازه‌های اصطلاحی در این دو زبان، بیش از پیش، نشان می‌دهد که تحقیق دربارۀ اصطلاحات زبان‌های مختلف می‌تواند به رسیدن به شناخت عام و کلی انسان از پدیده‌های جهان خارج کمک کند، چراکه بخشی از جهان‌بینی هر اهل زبانی در قالب اصطلاحات آن زبان به نمایش درمی‌آید. شاید بتوان این تفاوت را با تمایل بیشتر فارسی‌زبانان به لفافه‌گویی و استفاده از اصطلاحات، اشعار و یا ضرب‌المثل‌ها مرتبط دانست؛ این البته فرضیه‌ای است که به بررسی‌های علمی و زبانی بیشتری نیاز دارد.

نمودار 2 نیز، با مقایسۀ کمّی انواع طرحواره‌های تصوری به‌کاررفته در این دو زبان، گرایش غالب ذهنی گویشوران را در استفاده از این طرحواره‌ها برای قالب‌ریزی اصطلاحات نشان می‌دهد. باتوجه‌به این نمودار، طرحوارۀ قدرتی، با حدود 60%، بیشترین سهم را در فرایند قالب‌ریزی اصطلاحات زبان فارسی به خود اختصاص می‎دهد؛ درحالی‌که زبان انگلیسی به‌ترتیب از طرحواره‌های حرکتی و حجمی بیشتر استفاده می‌کند:

نمودار 2. درصد فراوانی طرحواره‌های تصوری در زبان‌های فارسی و انگلیسی

 

  بررسی تطبیقی میان شباهت طرحواره‌های به‌کاررفته در اصطلاحات و اطلاعِ ذهنیِ ایفادشده از آنها نشان می‌دهد که اصطلاحات مورد بررسی ما در زبان انگلیسی، بیشترین شباهت را، به‌لحاظ طرحواره‌ای، با اطلاعِ ذهنی گویشوران خود دارند. از سوی دیگر، به نظر ما، منشأ تفاوت در قالب‎ریزی طرحواره‎ای اصطلاحات زبانی را می‌توان در نوع و ماهیت معنایی‌شان جست‌وجو کرد؛ بر مبنای نتایج به‌دست‌آمده، در اکثر اصطلاحاتی که مقصود گویشور «حرکتی و حسی» بوده است، میان پیام (اصطلاح) و اطلاعِ ذهنیِ گویشور انگلیسی‌زبان، به‌لحاظ طرحواره‌ای، برابری وجود دارد؛ درحالی‌که گویشور زبان فارسی از الگوی طرحواره‌ای متفاوتی پیروی می‌کند و فقط در مواردی که مقصود موردنظر از نوع «قدرتی» باشد، قالب‎ریزی طرحواره‌ای اصطلاحات هر دوی این زبان‌ها با اطلاعِ ذهنیِ گویشور برابر است.

22

تعارض منافع

تعارض منافع ندارم.

ORCID

Seyedeh Mahdis Mirzadeh

http://orcid.org/0000-0002-8768-4665

Arsalan Golfam

http://orcid.org/0000-0002-9402-9079

Mahnaz Karbalaei Sadegh

http://orcid.org/0000-0001-6044-1797

 

[1]. information

[2]. coding

[3]. message

[4]. decoding

[5]. interpretation

[6]. deep structure

[7]. surface structure

[8]. native

[9]. equivalent

[10]. cognitive linguistics

[11]. mind

[12]. cognitive semantics

[13]. image schema

[14]. Johnson, M.

[15]. compositionality

[16]. Nunberg et al.

[17]. Moon, R.

[18]. Billkova, I.

[19]. Laval, V.

[20]. Gibbs, R. W.

[21]. Keysar, B., & Bly, B. M.

[22]. conceptual structure

[23]. conceptual system

[24]. Espinal, M., & Mateu, J.

[25]. generative

[26]. Owens, J.

[27]. metaphor

[28]. metonymy

[29]. conventional knowledge

[30]. compounding

[31]. derivation

[32]. socio-cognitive approach

[33]. taboo

[34]. euphemism

[35]. social variables

[36]. Kant, I., & Smith, N. K.

[37]. Neisser, U.

[38]. Rumelhart, D. E., & Ortony, A.

[39]. Anderson, J. R.

[40]. Turner, M.

[41]. Lakoff, G.

[42]. Saeed, J. I.

[43]. Morimoto, S., & Loewen, S.

[44]. Image-Schema-Based Instruction

[45]. polysemy

[46]. Ogarkova, A., & Soriano, A.

[47]. Besold T. R. et al.

[48]. pass schema

[49]. link schema

[50]. containment schema

[51]. Evans, V., & Green, M.

[52]. cognitive psychology

[53]. Metaphors We Live by

[54]. The Body in the Mind

[55]. embodied

[56]. blockage schema

[57]. mass/count schema

[58]. attraction schema

[59]. center/periphery schema

[60]. cycle schema

[61]. near/far schema

[62]. scale schema

[63]. part/whole schema

[64]. merging schema

[65]. splitting schema

[66]. matching schema

[67]. full/empty schema

[68]. iteration schema

[69]. contact schema

[70]. process schema

[71]. surface schema

[72]. collection schema

[73]. super imposition schema

[74]. force schema

[75]. source

[76]. goal

[77]. prototype

استناد به این مقاله: میرزاده، سیده مهدیس، گلفام، ارسلان، کربلائی صادق، مهناز. (1400). فریند ذهنی قالب‌ریزی اصطلاحات در دو زبان فارسی و انگلیسی: رویکردی در چارچوب معنی‌شناسی شناختی. علم زبان، ویژه‌نامه کرونا، سال 8، 223-252.  Doi: 10.22054/ls.2021.47965.1286

 Language Science  is licensed under a Creative Commons Attribution-Noncommercial 4.0 International License.

Anderson, J. R. (1980). Cognitive Psychology and its Implications. New York, US: Worth Publishers.
Besold, T. R., Hedblom, M. M., & Kutz, O. (2017). A narrative in three acts: Using combinations of image schemas to model events.Biologically Inspired Cognitive Architectures Journal, 19, 10–20
Billkova, I. (2000). Czech and English Idioms of Body Parts: A View from Cognitive Semantics, University of Glasgow: Dissertation.
Espinal, M. & Mateu, J. (2010).On classes of idioms and their interpretation. Journal of Pragmatics, 42(5),1397-1411.
Evans, V., & Green, M. (2006). Cognitive Linguistics: An Introduction. Edinburgh: Edinburgh University Press Ltd.
Fernando, C.(1996). Idioms and Idiomaticity. Oxford University Press.
Gibbs, R. W. (2007). Idioms and formulaic language. Oxford Handbook of Cognitive Linguistics. D. Geeraerts and H. Cuyckens (Eds). Oxford University Press.
Johnson, M. (1987). The Body in the Mind: The Bodily Basis of Meaning, Imagination, and Reason, University of Chicago Press.
Kant, I., & Smith, N. K. (1965). Immanuel Kant’s critic of pure reason. New York: St. Martin’s press.
Keysar, B., & Bly, B. M. (1999). Swimming against the current: Do idioms reflect conceptual structure? Journal of Pragmatics. 31(12), 1559-1578.
Lakoff, G., & Johnson, M. (1980). Metaphors We Live By, University of Chicago Press, revised 2003.
Laval, V. (2003). Idiom comprehension and metapragmatic knowledge in French children. Journal of Pragmatics, 35, 723-739.
Libben, M. R., & Tinone, D. A. (2008). The multi determined nature of idiom processing. Memory and Cognition, 36(6), 1103-1121.
Moon, R. (1998). Fixed Expressions and Idioms in English: A Corpus-Based Approach. Oxford: Clarendon.
Morimoto, S., & Loewen, S. (2007). A comparison of the effects of image-schema-based instruction and translation-based instruction on the acquisition of L2 polysemous words, Language Teaching Research, 11(3), 347-372.
Neisser, U. (1976). Cognition and Reality: Principles and implications of cognitive psychology. New York: W. H. Freeman.
Nunberg, G., Sag, I. A., & Wasow, T. (1994). Idioms. Language, 70, 491-534.
Ogarkova, A. & Soriano, A. (2014). Emotion and the body: A corpus-based investigation of metaphorical containers of anger across languages. International Journal of Cognitive Linguistics, 5(2), 147-179.
Owens, J. (2016). The Lexical Nature of Idioms. Language Sciences, 57, 49-69.
Rumelhart, D. E., & Ortony, A. (1977). The representation of Knowledge in memory. Schooling and the Acquisition of Knowledge. R.C. Anderson, R.J. Spiro & W. E. Montague (Eds). Hillsdale, NJ: Erlbaum
Saeed, J. I. (1997). Semantics. Oxford: Blackwell.
Turner, M. (1991). Reading Minds: The Study of English in the Age of Cognitive Science. Princeton, NJ: Princeton University Press.
Abdolkarimi, S., & Nemati, R. (2016). Studying Different Types of Image Schemas in Persian Compound Verbs: the Image Schema Shaper Constituent. Proceedings of the First National Conference on Cognitive Semantics. Azita Afrashi (ed). Tehran: Neviseh Parsi Pub. [In Persian].
Azami Nezhad, S. M. (2010). Investigation of natural phenomena in Persian idioms based on imaginary schemas in the framework of cognitive semantics theory. M.S. Thesis. Al Zahra University. Tehran, Iran. [In Persian].
Bakhtiari, B. M., & Mirzadeh, S. M. (2017). Image Schemas in Combined Verbs of Mazandarani and Persian: A Comparative Study in the Framework of Cognitive Semantic Theory. 2nd Iranian Conference on Functional Linguistics. Hamedan. Iran. [In Persian].
Bateni, M. R. (2011). Language and Thinking. (10th ed.). Tehran: Agah Pub. [In Persian].
Bateni, M. R., & Ahmadi Nia, Z. (2013). Common Persian Idioms and Phrases. (1st ed.). Tehran: Farhang-e Moaser Pub. [In Persian]
Hajhashemi, S., & Rafiei, A. (2017). Analyzing Academic Slang Expressions Used by University Students in Isfahan: A Morpho-semantic Approach. CFL, 5 (13), 1-25. [In Persian].
Miremadi, A. (1999). The effect of the fragility degree and interpretability of terms in translation. Humanities Quarterly, Al-Zahra University, 10(36), 45-67. [In Persian].
Najafi, A. H. (2008). Folk Persian Dictionary. second edition. Tehran: Niloofar Pub. [In Persian].
Rasekh Mahnad, M. (2015). An Introduction to Cognitive Linguistics Theories and Concepts (5th ed.). Tehran: Samt Pub. [In Persian]
Roshan, B., & Ardebili, L. (2016). Introduction to Cognitive Semantics. (2nd ed.). Tehran: Elm Pub. [In Persian]
Roshan, B., Yousefi Rad, F., & Shabaniyan, F. (2014). The Schematic Basis of the Metaphors in the Proverbs of Eastern Guilan. Language Studies, 4(8), 75-94. [In Persian].
Safavi, K. (2013). An Introduction to Semantics (5th ed.). Tehran: Soore Mehr Pub. [In Persian].
Shamseddin, M. (2011). A study of Persian idioms from the perspective of cognitive linguistics. M.S. Thesis. University of Kurdistan. Sanandaj, Iran. [In Persian].
Sharafzade, M., Agha gol zade, F., Afrashi, A., & Raghib dost, S. (2016). Words, Image Schemata and Individual Differences: A Survey Based on Bodily Communication. ZABANPAZHUHI (Journal of Language Research), 7(17), 29-54. [In Persian].
Taheri, M. (2011). A study of the Containment schema of source and light in Masnavi and Ghazaliyat Shams. M.S. Thesis. Shahrekord University. Shahrekord, Iran. [In Persian].
Zandi, B., Bahreyni, M., Sabzevari, M. M., & Beyraghdar, R. (2019) ocio-cognitive Analysis of Taboo and Euphemism in Expressions, Idioms and Proverbs Structures, of Persian and English. LRR, 9 (6), 317-334. [In Persian].