نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری زبان‌شناسی همگانی، واحد بوشهر، دانشگاه آزاد اسلامی، بوشهر، ایران

2 استادیار زبان‌شناسی، واحد مرودشت، دانشگاه آزاد اسلامی، مرودشت، ایران

3 استادیار زبان‌شناسی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران

4 استادیار آموزش زبان انگلیسی، واحد بوشهر، دانشگاه آزاد اسلامی، بوشهر، ایران

چکیده

یکی از مفاهیم اصلی در زبان‌شناسی شناختی این است که هر واحد زبانی دارای شبکه‌ای معنایی است. در این رویکرد تکواژ، مقولات و ساخت­های دستوری، همگی صورتی از واحدهای نمادین دارند. از این منظر، پی­­­بست­­ها  نیز معانی خاص خود را دارند که آن معنا را به گروه میزبان می‌افزایند. پی­بست همانند مقولات واژگانی، مقوله‌ای را تشکیل می‌دهد که همة معانی خود را که حول یک معنای مرکزی گرد آمده‌اند، رده‌بندی می‌کند. /ku/ یکی از پی­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­بست­­­­­­های پرکاربرد در گویش تنگستانی است که به پایه‌های مختلفی با مقوله‌های اسم، صفت و مصدر متصل می‌شود. این مقاله در چارچوب معنی­شناسی شناختی، به بررسی مفاهیم گوناگون مقوله /=ku/ در نقش پی­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­بست می‌پردازد. هدف اصلی این پژوهش، این است که نشان دهد، معانی گوناگون پی­بست /ku/ تصادفی نیست و ارائة شبکة معنایی آن ممکن است. نتایج حاصل از این تحقیق نشان می­دهد که پی­بست /ku/ دارای شبکة منسجمی است که در آن، مفاهیم گوناگون این پی­­­بست حول یک محور و یک معنای سرنمونی یعنی معرفگی است که در قالب ساختار شعاعی قرار گرفته‌اند.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

The Cognitive Study of the Semantic Network of the "-ku:" Enclitic in Tangestani Dialect

نویسندگان [English]

  • Heydar Yazdanshenas 1
  • Mohammad Hossein Sharafzadeh 2
  • Zahra Babasalari 3
  • Saeed Yazdani 4

1 PhD Student in General Linguistics, Bushehr Branch, Islamic Azad University, Bushehr, Iran

2 Assistant Professor of Linguistics, Marvdasht Branch, Islamic Azad University, Marvdasht, Iran

3 Assistant Professor of Linguistics, Payam Noor University,Tehran, Iran

4 Assistant Professor of English Language Teaching, Bushehr Branch, Islamic Azad University, Bushehr, Iran;

چکیده [English]

One of the main concepts in cognitive linguistics is that each unit of language has a semantic network. In this approach, morpheme, categories, and syntactic constructs all have a symbolic unit. In this sense, enclitics also have their own meanings that add meaning to the base of the host. As a result, the derivative is formed. An extension like the lexical categories provides a category that classifies all its meanings around a central meaning. /-ku/ is one of the most widely used enclitics in the Tangestan dialect which is connected to different bases with the category of nouns, adjectives, and infinities. The present article, in the context of cognitive semantics, explores the various concepts of the "-ku:" as an enclitic. The main objectives of this research are to show that the various meanings of the "-ku:" suffixes are not randomized and present its semantic network. The findings of this study revealed that the "-ku:" enclitic has a coherent network in which the various meanings of this enclitic extend around a prototypical meaning (i.e., definite meaning) in the form of a radial structure.

کلیدواژه‌ها [English]

  • definite –forming enclitic
  • cognitive semantics
  • radial category
  • Tangestini Dialect

. مقدمه

دستورنویسانی چون فرشیدورد (1373) و گیوی (1397)، اسم‌ها را به دو دستة معرفه و نکره تقسیم‌کرده‌اند. گیوی (1397) در تعریف معرفه آورده‌ است: «لفظی که بر مفهوم مشخصی دلالت دارد معرفه و در غیر اینصورت، نکره است». زبان‌ها و گویش‌ها برای نشان­دادن معرفه از فرایند‌ها و علائم مختلفی بهره می‌جویند. کریمی دوستان و تجلی (1395) بر این باورند که در زبان فارسی نوشتاری معیار، اسم معرفه فاقد نشانه است و آن چیزی که گاهی به­عنوان نشانة شناختگی در بافت‌های ویژه‌ای در زبان فارسی معیار و حتی فارسی محاوره‌ای به ‌کار گرفته می‌شود، الزامی نبوده، بلکه به صورت اختیاری به‌‌ کار برده‌ می‌شود. زبان انگلیسی برای نشان دادن معرفگی، از حرف تعریف «the» استفاده می‌کند. حرف مزبور به ابتدای اسم افزوده می‌شود و اسم را معرفه می­کند. در زبان آلمانی، حروف تعریف «der»‌، «die» و «des» به ترتیب، برای نشان­دادن اسم مذکر، مونث و خنثی به‌کارگرفته‌ می‌شوند. گویش تنگستانی نیز با به­کارگیری پی­بست /ku/ معرفگی را به نمایش می­گذارد. این پی­بست که با تظاهرهای متفاوتی در گویش­های دیگر از جمله، گویش اردکانی/ /=eku، گویش کرمانی /=u/، گویش لری بویراحمدی /=ku/ و /=u/ ، گویش لری بالاگریوه /=ke/، گویش بهبهانی/=æku/، گویش شوشتری /=kæ/ و ... به کار می‌رود، در گویش تنگستانی نیز یکی از پی­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­بست‌های پربسامدی است که با افزوده­شدن به کلمات، مفاهیم مختلفی را که سرآمد آن، مفهوم معرفگی است، به پایة خود منتقل می‌کند (زنده‌بودی، 1383). حسینی و یزدان­شناس (1396) به نقل از (حاجیانی، 1387 : 21) گویش تنگستانی را یکی از گویش‌های ایرانی دستة غربی، گروه گویش‌های جنوب غرب و شاخة گویش‌های ناحیة فارس معرفی می‌کنند. گویش‌های استان بوشهر به لحاظ برخی شباهت­های دستوری و واژگانی، به دو دستة شمالی و جنوبی تقسیم می‌شوند و گویش تنگستانی در دستة گویش‌های جنوبی قرار می‌گیرد (حاجیانی، 1387: 21). بنابراین، این مقاله بنا دارد به بررسی ساختار درونی معنایی پی­بست/ku/ به­عنوان مقولة شعاعی با استفاده از دیدگاه شناختی و به طور خاص، در چارچوب معنی‌شناسی واژگانی و نظریة سرنمونی[1] بپردازد. این پژوهش در پی پاسخ به این سؤال است که در چارچوب شناختی، پی­بست مزبور دارای چه ساختار معنایی است و از میان مفاهیم مختلف آن، کدام‌یک سرنمون[2]، و کدام‌یک حاشیه­ای[3] هستند. برای نیل به این هدف، ابتدا در بخش پیشینة مطالعات، به محققان و پژوهشگرانی اشاره می‌شود که در این زمینه تحقیقاتی داشته‌اند و سپس، در بخش مبانی نظری به اختصار توضیحاتی دربارة مقولة شعاعی و سرنمون داده می­شود. نگارندگان با اتخاذ روش کیفی ـ توصیفی و با استفاده از مبانی نظری شناختی و به طور خاص، مقولة شعاعی که چارچوب نظری پژوهش حاضر را شکل می‌دهد، به دنبال یافتن پاسخ لازم به پرسش تحقیق هستند.

 

  1. پیشینة مطالعات

یکی از مفاهیم مورد توجه در رویکرد شناختی، مقولة شعاعی است. در این نظریه، مقولات مختلف موجود در هر مجموعه دارای ساختار شعاعی و عضویت مدرج هستند، مرز مشخصی برای مجموعه­ها وجود ندارد و اعضاء بر روی پیوستار قرار دارند؛ به این صورت که یکی از اعضای مجموعه که دارای ویژگی­های شاخص آن دسته است، در مرکز دایره قرار می­گیرد و اعضای دیگر، بسته به میزان برخورداری از آن ویژگی­های خاص، به مرکز نزدیک و یا از آن دور می­شوند. محققان بسیاری به بررسی ساختار شعاعی عناصر زبانی در زبان فارسی معیار و زبان­های دیگر پرداخته­اند، ولی شوربختانه، پژوهشی در این زمینه در گویش تنگستانی یافت نشده است، بجز پژوهش­های اندکی در زمینة­ حرف تعریف معرفه که در این پژوهش مورد توجه بوده است. دربارة برخی از گویش­های ایرانی و خارجی پژوهش­­­­هایی انجام­ شده که شباهت­ها و تفاوت­هایی با حرف تعریف معرفه در گویش تنگستانی دارند و در این پژوهش از آنها استفاده شده است. بنابراین، در این بخش، در دو قسمت مجزا، ابتدا به پژوهش­هایی که در زمینة حرف تعریف معرفه انجام گرفته، سخن به میان می­آید و سپس، در قسمت دوم به پژوهش­هایی که در زمینة مقولة شعاعی در برخی از عناصر زبانی در گویش­های دیگر انجام گرفته است، اشاره می­شود.

 

2ـ1. پیشینة مطالعات در زمینة حرف تعریف معرفه

کریمی­دوستان و تجلی (1395) در بررسی «حرف تعریف معرفه در گویش اردکان فارس در چارچوب کمینه­گرا» نشانة معرفگی در این گویش را /=(e)ku/ معرفی می­کنند که بعد از اسم و یا گروه اسمی قرار می­گیرد؛ مانند /ketâb=eku/ (آن کتاب)، /xuna=ku/ (آن خانه). در این گویش از نشانة معرفگی/ =u/ نیز استفاده می­شود که تنها به صفت اضافه می­گردد. به­لحاظ اینکه این پژوهش در چارچوب کمینه­گرا انجام گرفته است، اشاره­ای به معانی مختلفی که ممکن است این دو تکواژ به عنصر پایة خود منتقل ­کنند، نشده است. تمایز دیگر آن در گویش تنگستانی، حرف تعریف /(o)ku =/ بوده و حال آنکه در گویش اردکانی/=(e)ku/ است. شباهت آنها در این است که در هر دو گویش /=u/ به عنوان حرف تعریف معرفه به کار می­رود که به صفات متصل می­شود.

شریفی­مقدم (1391) در «بررسی وند /-u/ در گونة زبانی کرمانی» یکی از کارکردهای این وند را، معرفه‌ساز بودن آن در این گویش می­داند. این وند با پیوستن به عناصر قاموسی بسیاری، مجموعه­ای متنوع از مفاهیم مختلف چون تصغیر، صمیمیت (تحبیب)، تحقیر، فراوانی، دارندگی، تشبیه، توصیف و معرفگی را پدید می­آورد. برخی از مفاهیم ذکر­شدة این پی‌بست در گویش کرمانی مانند تصغیر، صمیمیت (تحبیب)، تحقیر و معرفگی در کاربرد این  پی­بست در گویش تنگستانی نیز دیده می­شود، اما در این پژوهش روشن ‌نشده ‌است که در گویش کرمانی، کدامیک از معانی گفته‌شده، معنای اصلی و کدا‌م یک حاشیه­ای است. علاوه بر آن، این پی­بست در گویش کرمانی به­ کلمات دستوری گوناگون از جمله اسم، صفت، قید اضافه می­شود و حال آنکه در گویش تنگستانی، این وند فقط به اسامی خاص و صفات متصل می‌شود.

رضایی و خیرخواه (1394) در پژوهشی با عنوان «رده­شناسی ترتیب واژه در گویش لری بویراحمدی» اشاره­ای کوتاه به حروف تعریف معرفه در این گویش کرده­اند. آنان تکواژهای /=ku/ و /=u/ را به­عنوان تکواژهای معرفه­ساز در این گویش معرفی کرده­اند. همچنین ترکیبی از صفت­های اشاره [u:] (آن) و [I] (این) به همراه پسوندهای تکیه­دار [-vo] ، [-yo] و [-ho] را روشی دیگر برای معرفه کردن جملات ذکر می­کنند. در این پژوهش اشاره­ای به معانی که ممکن است تکواژهای معرفه­ساز مذکور به پایة خود منتقل کنند، نشده‌است. تکواژهای معرفه­ساز  /=ku/ و /=u/ در گویش لری بویراحمدی عیناً در گویش تنگستانی نیز به کار می­روند و با هم شباهت دارند، ولی تکواژ معرفه­ساز /=oku/ که در گویش تنگستانی وجود دارد، در گویش لری بویراحمدی دیده‌ نمی­شود.

حامدی­شیروان و همکاران (1395) حرف تعریف معرفه در گویش بهبهانی را /=æku/ معرفی می­کنند، مانند:ketab=æku  (کتاب)،mærd=æku  (مرد).

آنان حرف تعریف معرفه در گویش شوشتری را /=kæ/ ذکر می­کنند که بعد از اسم می­آید، مانند: Mir=kæ (مرد)، xune=kæ (خانه).

حروف تعریف معرفه در گویش­های گفته­شده تشابهی با حروف تعریف معرفه در گویش تنگستانی نداشته و به انواع کلمات اضافه می­شوند، حال آنکه در گویش تنگستانی، در محیط‌های آوایی مختلف، با واجگونه­های متفاوتی به پایه متصل می­شوند.

موسوی (1397) حرف تعریف معرفه در گویش لری بالاگریوه را /=ke/ می­داند. این تکواژ به اسم، صفت، قید و ... می­پیوندد و به شخص یا شیئی اشاره دارد که گوینده و شنونده دانش مشترکی از آن دارند. این تکواژ زمانی که به ضمیر ملکی متصل می­شود، به /=kæ/ تبدیل می­شود. این بدان معناست که حرف تعریف معرفه­ /=ke/ در این گویش دارای تکواژگونة دیگری به صورت /=kæ/ است. نکتة قابل­تمایز این تکواژ در مقایسه با تکواژ معرفه­ساز در گویش تنگستانی، این است که به تمامی کلمات با مقولة واژگانی متفاوت متصل می‌شود، حال آنکه در گویش تنگستانی اگر کلمات اسم خاص یا صفات باشند، حرف تعریف معرفه­ساز /=u/ به آنها متصل می­شود.

 

2ـ2. پیشینة مطالعات در زمینة مقولة شعاعی

گلفام و یوسفی‌راد (1387) در مقاله‌ای نشان داده‌اند که در رویکرد شناختی برای معانی متفاوت یک عنصر چندمعنا مثل حروف اضافه، شبکة شباهت خانوادگی در نظر گرفته می‌شود؛ به این صورت که برخی معانی اصلی و مرکزی فرض می­شوند و برخی دیگر جانبی و به واسطة مکانیسم­های شناختی به معنای اصلی مرتبط می­گردند.

راسخ مهند (1389) در پژوهشی با عنوان «بررسی معانی حروف اضافه مکانی فرهنگ سخن بر اساس معنی‌شناسی شناختی» ضمن معرفی برخی از اصول بنیادی زبان­شناسی شناختی، چون استعاره، مجاز، معنای دایرةالمعارفی، مقوله‌بندی، نظریة سرنمون، فضاهای ذهنی، آمیزۀ مفهومی و ...، به بررسی چند حرف اضافه از جمله «توی»، «از»، «روی» از منظر معناشناسی شناختی می­پردازد. او با برشمردن معانی متفاوت هر یک از حروف اضافه مذکور، این معانی را حاصل مقولة شعاعی می­داند که یکی از این معانی را سرنمون و معانی دیگر را به عنوان معانی حاشیه­ای قلمداد می­کند.

زاهدی و زیارتی (1390) به بررسی شناختی شبکة معنایی حرف اضافه «از» پرداخته‌اند. آنان ملاک‌های تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) را برای تعیین مفهوم سرنمون (اولین معنای متبادر­شده به ذهن، مفهوم دارای بیشترین بسامد و ...) را برای این حرف اضافه مورد استفاده قرار داده­ و به این نتیجه رسیده­اند که این الگو از کارآمدی لازم برای تعیین سرنمون حرف اضافه «از» برخوردار است.

«بررسی شبکة معنایی پسوند مکان‌ساز ـ­گاه با رویکرد شناختی» نیز توسط رضائی و رفیعی (1391) انجام شده است. آنان در این پژوهش به معانی مختلفی برای پسوند «ـ­گاه» اشاره می‌کنند و معنای «محل انجام دادن عمل خاص» با توجه به بسامد بالا و ملاحظات کاربرد شناختی را به­عنوان معنای سرنمونی معرفی می­کنند.

کربلائی صادق و گلفام (1391) به بررسی پسوندهای صفت ساز فاعلی
« ـ نده»،«ـ­ان»، «ـ­گار»، «ـ­گر» «ـ­کار»، «ـ­ا»، «ـ­ار» از منظر مقوله‌بندی، حوزه‌ای و مفهوم‌سازی پرداخته‌اند. نتایج بررسی‌های آنان نشان داد که پسوندهای صفت فاعلی به­لحاظ مقوله‌بندی بر سه گونه هستند که عبارت‌اند از: پسوندهای صفت‌ساز باریشه فعلی، پی‌بست‌های صفت‌ساز اسمی و پی‌بست‌های صفت­ساز صفتی، که در این میان پی‌بست‌های برگرفته از ریشه فعلی زایایی و کاربرد بیشتری در زبان فارسی دارند و به عنوان سرنمون قلمداد می‌شوند.

حیدری (1392) به بررسی شناختی 30 پیشوند و 40 پی‌بست می­پردازد که نتایج این پژوهش نشان داده است: 1ـ می‌توان با استفاده از مقوله­بندی در نظریة شناختی، وندها را براساس نوع مقوله‌ای که می­سازند تقسیم کرد؛ 2ـ می‌توان برای وندهای زبان فارسی حوزه­های پایه­ای در نظر گرفت؛ 3ـ با توجه به نوع برداشتی که از مفهوم وندها می­شود، می‌توان آنها را به صورت تقابل دوتایی برای مفاهیم برداشت­شده از هر وند تعریف کرد.

مقدم کیا و شفیعی (1392) در پژوهشی تحت عنوان «بررسی ساختواژی و معناشناختی پی بست کوچک‌ساز «چه» در زبان فارسی» در تحلیل معنی وند کوچک‌ساز «چه» در زبان فارسی بیان می‌دارد: معنای اصلی پی‌بست «چه» همان معنایی است که ژورافسکی[4] به «نوع کوچک» یاد می‌کند که پرکاربردترین معنای آن است و معانی دیگری چون «شباهت»، «نسبت»، «تحقیر» را دارد که معانی حاشیه‌ای آن قلمداد می‌شود که به صورت ساختار شعاعی پیرامون معنای اصلی قرار گرفته، با آن در ارتباط است.

راسخ‌مهند و رنجبرضرابی (1392) شبکة معنایی حروف اضافه «در» و «سر» را مورد بررسی قرار داده، با تکیه بر بحث‌های زبان‌شناسی شناختی و در زمینة چگونگی درک حوزة انتزاعی، به بررسی رابطة زمان و مکان در دستور فارسی پرداخته‌اند. آنان پس از استخراج معانی مختلف حروف اضافة فوق الذکر از فرهنگ سخن، با استفاده از معیارهای تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003)، معنای اولیه و معانی متفاوت هر حرف اضافه را معین و در نهایت شبکة معنایی آن را رسم کرده‌اند.

   مختاری و رضائی (1392) به بررسی شناختی شبکة معنایی حرف اضافة «با» در زبان فارسی پرداخته‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که معانی مختلف حرف اضافة «با» در بافت‌های گوناگون این حرف اضافه تصادفی نبوده، این معانی دارای شبکة معنایی منسجمی هستند و این حرف اضافه در آن مفاهیم گوناگون در قالب سه خوشة معنایی مختلف یعنی خوشة «توافقی»، «تقابلی» و «وضعیتی»، حول محور یک معنای سرنمونی که همان مجاورت و همراهی است، در قالب ساختار شعاعی قرار گرفته‌ است.

نجفیان و همکاران (1394) در پژوهش دیگری با عنوان «صرف کاربردشناختی پی‌بست‌های نسبت در زبان فارسی» به پی‌بست‌های نسبت­ساز در زبان فارسی اشاره می‌کنند. آنان وندهایی چون «ی، ینه، گان، گانه، انه، ئیه/ یه» را پی‌بست‌های نسبت معرفی کرده و معتقدند با اتصال این پی‌بست‌ها به واژه، غیر از مفاهیم هسته‌ای «منسوب به» و «مربوط به» در بعضی کلمات، مفاهیم حاشیه‌ای از قبیل دارندگی، شباهت، امکان، الزام، منشأ، جهت، غایت، مرتبه، شیوه، محدود، کمیت، واسطه و غیره نیز برداشت می‌شود.

افراشی و کوشکی (1395) در پژوهشی با عنوان: تحلیل معناشناسی شناختی پیشوند «پیش» در زبان فارسی پرداخته­اند. آنان ابتدا معانی این پیشوند را از منظر شناختی مورد بررسی قرار داده­اند و سپس، با ترسیم شبکة شعاعی، دو خوشة معنایی مرکزی این وند را مشخص نموده و معانی دیگری را که از این دو خوشة مرکزی منتج شده­اند، معرفی کرده­اند.

نیلی‌پور و همکاران (1395) در پژوهشی تحت عنوان «کاربست نظریه پیش‌نمونه و شبکة شعاعی در معناشناسی شناختی تقوا در قرآن»، اظهار می‌دارند که هر واژه دارای یک حالت مرکزی یا پیش‌نمونه‌ای است، اما واژه می‌تواند در سیاق‌های مختلف، توسعة معنایی پیدا کند و این توسعة معنایی در شبکة معنایی صورت می‌گیرد. ازآنجاکه واژة «تقوا» با ورود در فرهنگ دینی و قرآنی دچار تغییر و توسعة معنایی گردیده است، با استفاده از این نظریه می‌توان تغییرات معنایی آن را در قرآن تحلیل کرد و با استفاده از نظریة مقوله شعاعی، به مفهوم‌سازی دقیق آیات مرتبط با آن، دست یافت.

دهقان (1396) در پژوهشی تحت عنوان «بررسی معنایی حروف اضافه/læ/ ،/wæ/ ، /wægærd/ در زبان کُردی بر اساس رویکرد شناختی» به این نتیجه رسیده است که معنای سرنمون /læ/ «از» است و در شبکة معنایی آن هیجده معنای متمایز و پنج خوشة معنایی وجود دارد. همچنین، معنای سرنمونی /wæ/ «از» است و در شبکة معنایی آن بیست معنای مجزا وجود دارد. معنای سرنمون /wægærd/ «با» است و در شبکه معنایی آن یازده معنای متمایز و سه خوشه معنایی وجود دارد. همچنین، معنای سرنمون /wæpi/ «به» است و در شبکة معنایی آن پنج معنای متمایز و دو خوشة معنایی وجود دارد.

پانترو ثورنبرگ[5] (2001)، به بررسی معانی مختلف پسوند «er-» در زبان انگلیسی پرداخته‌­اند. آنان یکی از معانی پسوند مذکور (فاعلی) را که در بسیاری از ترکیبات ظاهر می‌شود، به­عنوان معنای سرنمون و معانی دیگر آن را معانی حاشیه‌ای قلمداد کرده­اند.

چیزماروف[6] (2012)، شبکة معنایی، معنای سرنمون و حاشیه‌ای پیشوند فعلی «pre-»، «nad-» و «por-» را در زبان بلغاری از منظر زبان‌شناسی شناختی مورد توجه قرار داده است. شبکة معنایی پیشوندهای مذکور نشان می‌دهد، هر کدام به­عنوان معنای سرنمون، یک معنای مرکزی دارند و معانی متفاوت دیگر آنها معانی حاشیه‌ای محسوب می‌شود.

هماوند[7] (2008) در پژوهشی تحت عنوان «تغییرات واژی در اسم‌سازی» به بررسی پسوندهای اسم‌ساز در زبان انگلیسی از منظر دستور شناختی پرداخته است. او در بررسی شناختی دو پسوند  /-ce/ و /-ment/ بیان می‌دارد که به­لحاظ مقوله‌بندی، دو پسوند /-ce/ و /-ment/ اسم­ساز بوده و هر دو به حوزة معنایی «عمل» و «نتیجة عمل» تعلق دارند. با این وجود، این دو پسوند در مفهوم‌سازی با هم تفاوت‌هایی دارند و سخنگویان با انتخاب هر یک از آنها مفهوم خاصی از حوزة معنایی گفته­شده بازنمایی می‌کنند.   

 

3. مبانی نظری

سرنمون‌ ‌و ‌مقولة شعاعی ‌از ‌موضوعات‌‌ مطرح‌‌ در ‌زبان‌شناسی ‌‌شناختی است ‌که ‌معنی‌شناسی را ‌نه ‌تنها ‌با ‌حوزه‌های ‌شناختی، بلکه با ‌فرایند «مقوله‌بندی» ‌مرتبط می‌داند (Hilferty, 2001: 13). ‌‌یکی از ‌اختلافات ‌میان ‌زبان‌شناسان ‌شناختگرا ‌و ‌کسانی ‌که ‌دیدگاه ‌سنتی ‌مقوله‌بندی ‌را ‌قبول ‌دارند، بحث ‌ماهیت ‌دقیق ‌مقوله‌های ‌معنایی ‌است. بر ‌طبق ‌دیدگاه ‌سنتی ‌هر ‌مقوله ‌مانند ‌ظرفی ‌است ‌که ‌اعضایی ‌که ‌می‌خواهند ‌درون ‌این ‌ظرف ‌قرار ‌گیرند، ‌باید ‌دارای ‌برخی ‌معیارها ‌و ‌ویژگی‌ها ‌باشند و ‌اگر ‌عضوی ‌شرایط ‌لازم ‌و ‌کافی ‌را ‌نداشته ‌باشد، ‌درون ‌آن ‌طبقه ‌قرار ‌نمی‌گیرد. ‌درواقع، ورود به ‌طبقه­ای ‌در ‌این ‌دیدگاه ‌درجه‌پذیر ‌نیست ‌و ‌عضو ‌یا ‌در ‌طبقه‌ ‌جای ‌دارد ‌یا ‌ندارد (Hilferty, 2001:14)، ‌اما ‌‌دیدگاه ‌شناختی، ‌‌با داشتن ‌شرایط ‌لازم ‌و ‌کافی ‌برای ‌عضو‌شدن ‌درون ‌یک ‌مقوله ‌مخالف ‌است. ‌‌روش[8] ‌(Rosch, 1977)‌ ‌شباهت‌های ‌خانوادگی را ‌به­عنوان ‌معیاری ‌برای ‌عضوشدن در ‌مقوله­ای­‌ ‌مطرح می­کند. ویتگنشتاین[9] (Wittgenstein, 1958) نیز با طرح شباهت‌های خانوادگی به مسألة مقوله‌بندی می­پردازد. او گفته است که با نگاه‌کردن به عکس خانوادگی می‌تـوان دید که برخی دارای بینی هم شکل هستند، اما برخی چشم‌های شبیه بـه هـم و برخـی دیگر چانة شبیه به هم دارند، اما نمی‌توان انتظار داشت همة افراد خـانواده کـاملاً شـبیه به هم باشند. پس شرط وارد­شدن به مقوله، همسانی کامل نیست و نمـی‌تـ‌‌وان انتظـار داشت همة موارد کاملاً ویژگـی‌هـای مـشترک داشـته باشـند. ‌محققان ‌گوناگونی ‌از ‌جمله گیراتس[10] (2006)، ‌لی[11] ‌(2002)، بروگمان[12] (1987) و ‌‌تایلر و ایوانز ‌(2003‌) ‌به ‌بررسی ‌ساختار ‌شعاعی ‌پرداخته ‌و ‌معیارهایی ‌برای ‌تشخیص ‌عضو ‌سرنمون ‌معرفی ‌کرده‌اند که به جهت جامع بودن معیارهای تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003)، که ‌می‌تواند برای تمامی عناصر زبانی کاربرد داشته باشد.‌ این پژوهش، آنها را مبنای تحلیل داده‌های خود قرار داده است. هماوند ‌(Hemavand, 2008: 5) ‌به ‌نقل ‌از ‌تایلر و ایوانز ‌(Tyler & Evan, 2003) ‌مجموعه‌ای از معیارها ‌برای ‌عضو ‌سرنمون ‌معرفی ‌می‌کند ‌که این معیارها عبارت ‌است از: ‌‌معنی­ای ‌که ‌بلافاصله ‌در ‌ذهن ‌متبادر ‌می‌شود؛  ‌معنی­ای ‌که ‌به ‌آسانی ‌فرا ‌گرفته ‌می‌شود؛ ‌معنی­ای ‌که ‌بر ‌دیگر ‌معانی ‌واژه ‌در ‌شبکة ‌معنایی ‌غلبه ‌دارد؛ ‌معنایی که ‌در ‌ساختمان ‌عناصر ‌واژگانی ‌ترکیبی ‌بیشتر ‌رخ ‌می‌دهد؛ ‌معنایی ‌که ‌دیگر ‌معانی ‌از ‌آن ‌بسط ‌داده ‌می‌شود؛ ‌نخستین ‌معنای ‌واژه ‌از ‌سابقة ‌تاریخی ‌و سرانجام، ‌دستة ‌تقابلی ‌یا ‌جفت ‌متقابل ‌که ‌تکواژ ‌مورد ‌نظر ‌در ‌آن ‌شرکت ‌می‌کند.

 

4. روش تحقیق

تحقیق حاضر، تحقیقی کیفی ـ توصیفی بوده، روش گردآوری اطلاعات، کتابخانه‌ای و میدانی است. داده‌های این پژوهش از گویش تنگستانی است که توسط مردم شهرستان تنگستان، یکی از شهرستان‌های جنوبی استان بوشهر صحبت می‌شود. این جستار حاصل گفت‌وگو با افراد سالخوردة روستای جمالی یکی از روستاهای توابع شهرستان تنگستان است که در پنچ کیلومتری شمال مرکز شهرستان تنگستان و پنجاه کیلومتری شمال شرقی مرکز استان بوشهر قرار دارد. یکی از دلایلی که این روستا برای مطالعه و بررسی پی‌بست معرفه­ساز /ku/ انتخاب شد، ویژگی‌های خاص این روستا است. از ویژگی­های­ حائز اهمیت آن این است که مردم آن گویش تنگستانی را به‌خوبی صحبت می‌کنند و رسانه‌های گروهی چون صدا و سیما، نتوانسته‌‌اند تأثیر ‌بسزایی در تغییر گویش آنان داشته باشد. برای جمع­آوری داده­ها، نخست مؤلفان از گویشوران خواستند تا واژه‌های از قبل تعیین­شده را به صورت جداگانه و در چارچوب جمله‌ای تلفظ کنند و یا اینکه رویدادی از زندگی خودشان را بیان نمایند. با وجود این‌که یکی از مؤلفان این مقاله خود گویشور تنگستانی است، تلفظ واژه‌ها و معانی به­کاررفته، بارها در جمع گویشوران سالخوردة روستای جمالی مطرح و بررسی شده تا اصالت و درستی آنان آشکار شود. با اطلاع آنان، صداهای آنها ضبط شد و پس از آن، با واج­نویسی صداهای ضبط­شده، پی‌بست مورد نظر با معانی مختلف اراده شده، استخراج گردید. در پایان، با تحلیل داده‌های جمع‌آوری­شده، شبکة معنایی این پی‌بست مشخص شد و از میان معانی مختلف این پی‌بست، با استفاده از نظریة مقوله شعاعی و معیارهای تایلر و ایوانز (2003)، معنای سرنمون و معانی حاشیه‌ای آن معرفی گردید.

 

5. شبکة معنایی /=ku/ در گویش تنگستانی

یکی از واژه‌بست‌ها[13] در گویش تنگستانی، تکواژ /=ku/ است که به ‌شکل تکواژگونه‌های مختلفی چون /=oku/ و /=u/ در واژه‌های مشتق ظاهر می‌شود و از پی­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­بست‌های پربسامد در این گویش است که در صحبت­های گویشوران بسیار به کار می­رود و در معرفه‌سازی شرکت می­کند، مانند /ʝɑ=y=ku/[14] (آن مکان)، /do:t=oku/ (آن دختر)، /hesen=u/ (آن فردی که اسمش حسن است). بررسی‌های زبان‌شناسی نشان می‌دهد واژه‌بست‌ها به دو صورت، یعنی پیش‌بست[15] و پی‌بست[16] ظاهر می‌شوند. هرچند واژه‌بست‌ها در گویش تنگستانی همگی به صورت پی‌بست می‌آیند (باباسالاری و همکاران، 1398).

پی‌بست/=ku/ با توجه به محدودیت‌های آوایی و مقولة دستوری، به صورت تکواژگونه‌هایی چون =ku//، /=oku/ و  /=u/ظاهر می‌شود؛ به این صورت که اگر پایه به صامت ختم شود، پی‌بست به صورت /=oku/ ظاهر می‌شود، مانند /gol=oku/ (آن گل)، /zemin=oku/ (آن زمین) و /zen=oku/ (آن زن). اگر پایه به مصوت مختوم شود، پی‌بست به صورت /=ku/ نمایان می‌شود؛ مانند /ǰumey=ku/ (آن لباس)، /xuney=ku/ (آن خانه) و /hevâ=ku/ (آن هوا). همچنین، اگر پی‌بست مزبور به اسامی خاص و صفات افزوده شود، به صورت /=u/ ظاهر می‌شود، مانند /hesen=u/ (حسن)، /γol=u/ (غلام)، /’el=u/ (علی)، /derâz=u/  و /pæhn=u/ (پهن) (باباسالاری و همکاران، 1398). در ادامه به بررسی ساختار معنایی این پی‌بست با رویکرد مقولة شعاعی و عضو سرنمون، به جنبه‌های مختلف آن می‌پردازیم.

 

5ـ1. معنای سرنمونی ku

با توجه به داده‌های جمع‌آوری­شده، از  پی­بست مزبور با پایه، می‌توان دریافت که پی­بست =ku// با واجگونه­های آن به پایه‌ای با مقوله­­های «اسم»، «صفت»، «قید» و «مصدر» افزوده می‌شود و غالباً مفهوم «معرفگی» را به پایه اضافه می­کند، برای مثال واژه­هایی چون/gol=oku/ (آن گل)، /zemin=oku/ (آن زمین)، /ku:nâr=oku/ (آن درخت سدر)، /m:o=ku/ (آن درخت نخل)، /ҫepel=u/ (آن شیء کثیف)، /zešt=u/ (آن شیء نازیبا)، /šow=ku/ (آن شب)، /hesen=u/ («حسن» نام شخصی در حالت تصغیر)، /ol=uγ/ (غلام در حالت تصغیر)،  /zene=ku/ (آن زن، در حالت تصغیر)، /beҫey=ku/ (آن طفل، در حالت تحبیب و ترحم)، همگی به نحوی مفهوم «معرفگی» را به ذهن تداعی می­کنند، زیرا به رغم اینکه معنا در برخی از واژه‌های فوق، از معنای اصلی آن که همانا اشاره به مصداق مفهوم پایه است، فاصله گرفته، اما همچنان می­توان رگه‌هایی از معنای مصداق مفهوم پایه را یافت. از آنجا که در دو سوم واژه‌ها از میان هفتاد واژة دارای پی­بست مذکور، مفهوم «معرفگی» مشاهده می‌شود، می‌توان چنین برداشت کرد که این مفهوم سرنمون باشد، زیرا به تعبیر تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) بسامد بالای وقوع، گرچه به تنهایی نمی‌تواند دلیل سرنمون­بودن باشد، اما نشانة اصلی سرنمون­بودن است. از طرفی تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) در معیار 4 خود، این حالت را یکی از معیارهای عضو سرنمون معرفی کرده‌اند. نشانة دیگری که می‌توان در چنین برداشتی به ما کمک کند، تسلط و تفوق مفهوم ذکرشده بر دیگر معانی از پی­بست مذکور است که تایلر و ایوانز (Tyler & Evans, 2003:38) در معیار 3 به آن اشاره کرده­اند، زیرا به­روشنی می‌توان مشاهده کرد که در تمامی معانی مختلف پی‌بست مذکور، رگه‌هایی از معنای معرفگی در آنها دیده می‌شود؛ به عبارتی، معنای معرفگی بر دیگر معانی تفوق و استیلا دارد. عامل دیگری که ما را به این حقیقت نزدیک‌تر می‌کند که مفهوم «معرفگی» سرنمون است، این است که مؤلفان با کلمات از پیش تعیین‌شده که دارای پی‌بست /‌=ku/ و تکواژگونه‌های آن بوده­اند، از گویشوران پرسیده‌اند که چه چیزی به ذهنشان تداعی می‌شود که گویشوران بلافاصله در اظهار نظر خود به مفهوم مشخصی از مصداق پایه اشاره کرده‌اند؛ همچنانکه تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) در معیار 1 خود، این فرآیند ذهنی را به‌عنوان یکی از معیارهای مفهوم سرنمون معرفی کرده‌اند. نشانه‌ای دیگر که بر سرنمونی معنای «معرفگی» دلالت دارد، این است که در میان معانی مختلف پی‌بست مذکور، معنای «معرفگی» را می‌توان به‌عنوان معنای اصلی در نظر گرفت و معانی دیگر به سبب بسط معنایی از معنی اصلی مشتق شوند. به­عنوان نمونه واژة /beҫey=ku/ در عین حال که اشاره به مصداق مفهوم پایه دارد، معنای کودکی را می‌رساند که لازم است به او ترحم کرد و دوست داشت. این مفهوم به واسطة بسط معنایی در بافت زبانی خاص به وجود می‌آید. تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) در معیار 5 خود، این فرآیند ذهنی را نیز از ملاک‌های دیگر معنای سرنمون دانسته‌اند. بنابراین، نشانه‌هایی چون بسامد بالای وقوع پی‌بست /=ku/ در کلمات مشتق ذیل معنای «معرفگی»، اولین مفهوم تداعی­شده به ذهن گویشوران، تسلط و تفوق مفهوم «معرفگی» در تمامی معانی مختلف پی‌بست مذکور، معنایی که دیگر معانی از آن بسط داده شود، از جمله شواهدی است که می‌توان ادعا کرد که مفهوم «معرفگی» سرنمون است. با این وجود، در ادامة بررسی‌ها به کلماتی برخورد کردیم که مفاهیم دیگری به غیر از «معرفگی» از آنها استنباط می‌شود که در زیر به برخی از این کلمات اشاره می‌گردد.

در نگاهی گذرا به معانی واژه­هایی چون /hesen=u/ (حسن)، /ol=uγ/ (غلام)، /zene=ku/ (آن زن)، /mærd=oku/ (آن مَرده)، /beҫey=ku/ (آن بچه) و /sorx=u/ (نام یک نوع بیماری در گویش تنگستانی)، pik=u//[17] (نام یک نوع بیماری در گویش تنگستانی)، می‌توان دریافت که گرچه رگه‌هایی از مفهوم «معرفگی» در تمامی واژه‌های ذکرشده استنباط می‌شود، اما بر اساس شم زبانی مفهوم «معرفگی» از آنها اراده نشده است، زیرا در واژه‌های /hesen=u/ و /γol=u/ ، پی بست/=u/ به اسامی خاص که خود معرفه هستند، افزوده شده‌اند؛ ممکن است استنباط شود که معنای معرفگی از واژه‌های فوق اراده شده است، از این جهت که مثلاً «حسن» یا «غلام» در میان شمار زیادی از افراد که نام «حسن» یا «غلام» دارند، با افزودن این پی‌بست از دیگر افراد متمایز شده­اند. این فرضیه مردود است، زیرا برای مخاطب قرار­دادن فردی که تنهاست و همچنین در حالت تصغیر، از پی­بست فوق نیز استفاده می‌شود و دیگر اینکه واژه‌های مشتق /sorx=u/ و /pik=u/، بدون شک با افزودن پی‌بست به پایه، مفهوم «معرفگی» از آن اراده نشده است، بلکه حالت سرخ­بودن و توخالی­بودن چیزی را نسبت می‌دهد، و معنای «نسبت» استنباط می‌شود. همچنین، با شنیدن واژه‌های مشتق چون /zenek=u/ و /beҫey=ku/ ، گویشوران مفاهیم دیگری به غیر از «معرفگی» را که همانا «تصغیر» و «تحبیب» است، برداشت می‌کنند.

ممکن است چنین استنباط شود که شاید ما با دو پی‌بست روبرو باشیم که عبارت‌اند از: 1- /=ku/ و تکواژگونة آن /=oku/ ؛ 2-/=u/ که پی بست /=u/ مصغرساز است. این فرضیه نیز مردود است، زیرا در گویش‌های استان بوشهر از جمله در گویش تنگستانی، به هنگام اشاره به مفهوم خاص پایه، از پی‌بست /ku/ استفاده می‌شود. این پی‌بست به خاطر محدودیت آوایی و مقولة دستوری که در بالا به آن اشاره شد، به تکواژگونه‌هایی چون /=oku/ و /=u/ تغییر می‌یابند. به طور کلی، هر یک از تکواژگونه‌های ذکرشده، به مفهوم مصداق پایه اشاره دارند که می‌تواند این مفهوم، در حالت «تصغیر»، «تحبیب»، «مناد» و «نسبت» بیان گردد.

برای حل این مشکل، دو راهکار وجود دارد: 1ـ به وجود معانی دیگری به غیر از معانی سرنمون قائل باشیم، هم‌چنان‌که در رویکردهای سنتی، لغات را دارای معانی مختلف و پراکنده و نامرتبط می‌پنداشتند؛ 2ـ با پذیرش همان معنای سرنمونی و در قالب چارچوب مقولة شعاعی که در مقدمه اشاره شد، در پی کشف رابطه‌ای منطقی بین معنای سرنمونی و معانی دیگر واژه‌ها باشیم. به اعتقاد مؤلفان، با توجه به وجود پاره‌ای از مشکلات در راهکار اول از جمله دشوارشدن امر یادگیری برای زبان‌آ‌موزان و نیاز آنان به حفظ فهرستی از کاربردهای مختلف یک عنصر زبانی خاص، دنبال‌کردن راهکار دوم، منطقی به‌ نظر می‌رسد، زیرا شم زبانی به ما می‌گوید که در تمامی واژه‌های گفته‌شده در بالا، رگه‌هایی از معنای «معرفگی» وجود دارد و گویی همة آنها در پس‌زمینة خود، به مفهوم خاصی از مصداق پایه دلالت دارند و از طرفی، ارادة گویشور در تولید واژه‌های اخیر، موضوعاتی به غیر از مصداق پایه بوده و بر مفاهیم دیگری تأکید کرده است. تحلیل معانی مختلف واحدهای زبانی بر اساس مقوله شعاعی، این موضوع را تقویت می­کند که هر واحد زبانی دارای معانی مختلفی است، که این معانی بصورت تصادفی نبوده، همچون نقاطی در شعاع دایره با معنای اصلی آن (معنای مرکزی) در ارتباط است. همان‌گونه که در مقولات شعاعی مطرح شد، مقولات دارای ساختار شعاعی و عضویت مدرج بوده، مرز مشخصی برای مجموعه‌ها وجود ندارد و اعضاء بر روی یک پیوستار قرار دارند؛ به این صورت که یکی از اعضای مجموعه که دارای ویژگی شاخص آن دسته است، در مرکز دایره قرار می‌‌گیرد و به­عنوان عضو سرنمون مشخص می‌شود و اعضای دیگر که به آنها اعضای حاشیه‌ای اطلاق می‌شود، بسته به میزان برخورداری از آن ویژگی خاص، به مرکز نزدیک و یا  از آن دور می‌شوند. گویشور در ارتباط کلامی خود، بخش یا بخش‌های خاصی از مقوله زبانی که از نظر او اهمیت دارد، انتخاب کرده و در رمزگذاری زبانی آن موقعیت بر آنها تأکید می‌کند و به دانش پیش‌زمینه‌ای خود می‌فرستد و آن بخش یا بخش‌هایی که از نظر او از اهمیت کمتری برخوردار است، به دانش پس‌زمینه‌ای انتقال می‌دهد و از رمزگذاری زبانی آن اجتناب می‌ورزد. در بررسی شناختی پی‌بست /=ku/، گفته شد که پی‌بست مذکور با الحاق به پایه، به مصداق پایه اشاره می‌کند و دستورنویسان آن را «معرفه» نامیده‌اند. مصداق پایه دارای ویژگی‌های مختلفی است که گویشوران با به‌کارگیری پی‌بست مزبور در بافت‌های مختلف زبانی، آن ویژگی‌هایی را که می‌تواند «تصغیر»، «تحبیب»، «منادا» و «نسبت» باشد، برجسته‌سازی می‌کنند. با توجه به مطالب گفته شده، در ادامه به بررسی ساختار شعاعی و معانی حاشیه‌ای /=ku/ و ارتباط آنها با معنی سرنمونی می‌‌پردازیم.

 

5ـ2. معانی حاشیه‌ای

تحلیل داده‌ها نشان می‌دهد که پی‌بست /=ku/ و واجگونه­های آن دارای معانی حاشیه‌ای متعددی است که در ادامه به آنها اشاره می‌‌شود.

 

5ـ2ـ1. تصغیر

یکی از مفاهیم اراده­شده توسط گویشوران در به‌کارگیری پی‌بست /=ku/، «تصغیر» است. گویشوران در بافت خاص زبانی، با به‌کارگیری پی‌بست مزبور، یکی از ویژگی‌های مصداق پایه را که همان «تصغیر» است، برجسته‌ می‌سازند. مثال‌های زیر دارای چنین ساختاری است:

1) /zene=ku dovâre hæm ‘eme/ (آن زنه دوباره آمد).

2) /hesen=u xeyli bi ‘edeven/ (حسن خیلی بی ادب است).

3) /’i derâz=u ‘æz kâreš heyâ nimiku/ (این قد بلنده از کارش خجالت نمی کشد).

4) /’i zešt=u do: te kæ:n/ (این فرد بد قیافه، دختر کیست؟).

همان‌گونه که مشاهده می‌شود، واژه‌های دارای پی بست/=ku/ و واجگونه­های آن، در بافت خاصی مانند «تصغیر» به ‌کار رفته و مفهوم «تصغیر» در آنها برجسته شده است. به­رغم این‌که در واژه‌های ذکرشده، رگه‌هایی از مفهوم سرنمون که همان اشاره به مصداق پایه یا به تعبیری «معرفگی» وجود دارد، اما شم زبانی به ما می‌گوید که ارادة گویشور، صرفاً اشاره به مصداق پایه نبوده است، بلکه یکی از ویژگی‌های آن را، که همان «تصغیر» یا «کم­شمردن» است، مورد تأکید قرار داده و تا اندازه‌ای از معنای سرنمون فاصله گرفته است.

در واژه‌های مشتق /zenek=u/، /hesen=u/ ، zeʃt=u// و /derâz=u/، آنچه که از معنای سرنمونی آنها انتظار می‌رود، این است که گویشور به افراد ذکرشده، همچون «آن زن»، «آن حسن»، «آن فرد با چهره زشت»، «آن فرد قد بلند» اشاره کند، اما همانگونه که پیداست، ارادة گویشور بر «تصغیر و کم­شمردن»، از مفهوم مصداق پایه بوده است.

ممکن است که گفته شود شاید معنای «تصغیر» معنای سرنمون باشد. بنا به دلایل ذیل این فرضیه نیز مردود است: 1ـ از میان هفتاد واژة دارای پی­بست /=ku/ و واجگونه­های آن، که مورد بررسی قرار گرفتند، تعداد اندکی دارای معنای «تصغیر» بودند که این نکته معیار 4 تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) را در شناسایی عضو سرنمون نقض می‌کند؛ 2ـ در تحلیلی میدانی، گویشوران با شنیدن پی‌بست /=ku/ در کلمات، اولین معنایی که به ذهن آنان متبادر می‌شود، معنای «تصغیر» نیست. بنابراین، مطابق با معیار 1 تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003)، معنای «تصغیر» نمی‌تواند معنای سرنمون باشد؛ 3ـ بررسی‌های زبانشناختی نشان می‌دهد که معنای «تصغیر» نمی‌تواند معنای اصلی واقع شده و معانی دیگر از آن بسط داده شود. از­این‌رو، مطابق با معیار 5 تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003)، این خود دلیل دیگری است که نمی­توان «تصغیر» را معنای سرنمون دانست. بنابراین، با توجه به این مطالب، به نظر می‌رسد پی‌بست  /=ku/تحت تأثیر بافت زبانی در تعامل با پایة خود، از معنای اصلی خود که همان «معرفگی» است، مطابق با معیار 5 تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003)، اندکی بسط و تغییر معنا داده و پس از کم رنگ­شدن معنای سرنمونی، معنای حاشیه‌ای «تصغیر» را به خود گرفته است.

 

 5ـ2ـ2. «تحبیب و ترحم»

در مثال‌های زیر، واژه‌های /beҫey=ku/، /boҫil=oku/ و /ǰovun=oku/
آمده است:

5) /duš beҫey=ku ǰâ negere/ (دیشب آن بچه ناآرام بود).

6) /boҫil=oku ‘âzâr-š zete/ (آن جوجه به بیماری مبتلا شده).

7) /ǰovun=oku tu tesâdof mord/ (آن جوان در تصادف جانش را از دست داد).

واژه‌های /beҫey-ku/، /boҫil=oku/ و /ǰovun=oku/ در بافت زبانی خاصی با محتوای معنایی «ترحم و تحبیب» به کار رفته است. آن‌چه که از معنای سرنمونی کلمات ذکر­شده انتظار می‌رود، این است که کلمات دارای معانی «آن بچه»، «آن جوجه» و «آن جوان» باشد. به تعبیری، به مصداق پایه که همان معرفگی است، اشاره کند. آ‌نچه روشن است، این است که بر اساس شم زبانی ارادة گویشور صرفاً اشاره به مصداق پایه نیست، بلکه خواسته است یکی دیگر از ویژگی‌های مصداق پایه را مورد تأکید قرار دهد. شنونده به محض شنیدن این کلمات از گویشور، مفهوم «تحبیب و ترحم» را از آنها استنباط می­کند، ضمن این‌که نمی‌توان این حقیقت را کتمان کرد که در واژه‌های گفته­شده، می‌توان رگه‌هایی از مفهوم معرفگی یعنی همان اشاره به مصداق پایه را یافت.

حال که ثابت شد پی‌بست /=ku/ دارای معنای دیگری غیر از معنای «معرفگی»، چون «ترحم و تحبیب» است، ممکن است استنباط شود که شاید معنای «ترحم و تحبیب» خود معنای سرنمونی باشد. با توجه به ملاک­های تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) بر معنای گفته­شده، این معنا نتوانست هیچ‌یک از معیارهای فوق را کسب کند، زیرا معنای ذکرشده اولین معنای متبادرشده به ذهن گویشوران نبود. معنای ذکر­شده در تعداد اندکی از واژه­های مشتق مشاهده می­شود و معنایی نیست که معانی دیگر از آن بسط یابد. بنابراین، گویشور با به‌کارگیری پی­بست /=ku/ در بافت زبانی خاصی، مفهوم «تحبیب و ترحم» را برجسته‌سازی می‌کند و این مفهوم در دانش پیش‌زمینه‌ای او قرار می­گیرد و معنای سرنمونی آن به پس‌زمینه انتقال می‌یابد. همچنین معنای پی­بست مذکور در تعامل با پایة خود، اندکی تغییر یافته و با فاصله­گرفتن از معنای سرنمونی، معنای حاشیه‌ای به خود می‌گیرد.

 

5ـ2ـ3. منادا

یکی دیگر از معانی استنباط­شده از پیوند پی­بست /=u/ (یکی از تکواژگونه‌های پی بست /=ku/) ، معنای منادا است که به پایة آن اضافه می‌شود. پی­بست مذکور در بافت زبانی خاصی، با اتصال به برخی کلمات، معنای «منادا» را به پایة خود منتقل می‌کند که در مثال زیر به آن اشاره شده است:

8) /men=u, biyow, ku:meku:m ku/ (محمد! بیا اینجا، به من کمک کن).

دستورنویسان «ای»، «یا» و «ا» را حروف ندا در زبان فارسی می‌دانند و بسته به این‌که قبل یا بعد از اسم قرار گیرند، به دو دسته تقسیم می‌کنند:

1ـ حروفی که قبل از اسم می­آیند و عبارت‌اند از: «ای» و «یا»؛ مانند «ای خدا! ما را کمک کن»، «یا حسین شهید!»؛

2ـ حرفی که بعد از اسم می‌آید یعنی «ا»؛ مانند «سعدیا! مرد نکونام نمیرد هرگز».

حرف ندا در گویش تنگستانی، /=u/ است و فقط یک حالت دارد که بعد از اسم می­آید، مانند /ϒol=u:/ (ای غلام)، /men=u:/ (ای محمد) و /hosein=u:/ (ای حسین). شایان ذکر است گویشوران برای ارادة معنای «ندا» از وند مذکور، آن را کشیده تلفظ می­کنند.

قراردادن معنای «منادا» درواژة /men=u/ در جملة فوق، به­عنوان معنای سرنمونی، اندکی ثقیل به نظر می­رسد، زیرا گویشور با تولید این واژه، نخواسته است که صرفاً به شخصی اشاره کند که اسم او «محمد» است، بلکه شم زبانی به ما می­گوید که گویشور ارادة دیگری از تولید واژة مذکور دارد و درحقیقت، مفهوم «صدازدن و خواندن کسی یا چیزی» را مورد تأکید قرار داده است. ممکن است این سوال مطرح شود که آیا معنای «منادا» می‌تواند به عنوان معنای «سرنمون» قرار گیرد؟. با توجه به اینکه این معنا نیز نتوانست هیچ‌یک از معیارهای تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) را به خود جذب کند، پس نمی‌تواند معنای سرنمون قلمداد شود. بنابراین، با برجسته‌سازی مفهوم «منادا»، این مفهوم در دانش پیش‌زمینه‌ای گویشور قرار گرفته، معنای سرنمونی کم رنگ شده و به دانش پس‌زمینه‌ای آن انتقال یافته است. بنابراین، کاربرد پی­بست مذکور در بافت زبانی خاصی، باعث به‌وجود آمدن معنای حاشیه‌ای دیگری برای آن پی بست گردیده است.

 

5ـ2ـ4. نسبت

واژه /sorx=u/ در گویش تنگستانی، نام بیماری است که غالباً کودکان و نوزادان به آن مبتلا می‌شوند. با توجه به اینکه، یکی از علائم این بیماری، سرخ­شدن بدن است و چه­بسا، نام­گرفتن این بیماری به /sorx=u/ متأثر از «نسبت­دادن» حالت ذکر­شده به آن باشد، قرار­دادن معنای واژه مذکور در قالب معنای سرنمونی، بعید به نظر می­رسد، زیرا همان‌گونه که قبلاً اشاره شد، معنای سرنمونی اشاره به مفهوم خاصی است که در معنای پایه نهفته است، مانند /gol=oku/ (آن گل خاص) و /xuney=ku/ (آن خانة معین و مشخص)؛ به عبارت دیگر، معنای کل واژه‌، معادل اجزاء تشکیل دهندۀ آن است و اگر پی­بست را از واژه‌ جدا کنیم، پایه همچنان معنای اصلی خود را حفظ می­کند، مانند «gol» (گل) و «xune» (خانه). حال آن‌که اگر پی­بست  /=u/ را از واژه /sorx=u/ جدا کنیم، معنای پایه، دیگر نام بیماری نیست، زیرا «سرخ» به بیماری خاصی اشاره نمی‌کند. البته، رگه­هایی از معنای معرفگی در آن یافت می‌شود، زیرا حاصل پیوند پی­بست /=u/ به پایه، واژه­ای است که برای گویشوران کاملاً معین و مشخص است. بنابراین، به نظر می‌رسد معنای واژه از معنای سرنمونی آن فاصله گرفته، دستخوش تغییرات اساسی شده و معنای حاشیه‌ای به خود گرفته است. واژه /pik=u/ در گویش تنگستانی نیز دارای حالت و شرایط فوق الذکر است. این واژه نیز در قالب معنای سرنمونی ثقیل به‌ نظر می‌رسد، زیرا همانگونه که پیشتر اشاره شد، معنای سرنمونی «معرفگی» به مفهوم خاصی دلالت می‌کند که در معنای پایه نهفته است، حال آن­که نام بیماری مورد اشاره، در معنای پایة واژه دیده نمی‌شود، زیرا اگر پی‌بست /=u/ را از واژه «pik» جدا کنیم، معنای پایه دیگر نام بیماری نیست، زیرا pik به بیماری خاصی اشاره نمی‌کند. همانگونه که قبلاً گفته شد، از­آنجاکه یکی از علائم بیماری مذکور، تاول‌های بزرگی است که بر روی بدن بیمار ظاهر می‌شود و این تاول‌ها گاهی خالی از چرک و توخالی است، به نظر می‌رسد نام­گرفتن این بیماری به نام /pik=u/ متأثر از «نسبت­دادن» حالت ذکر­شده به آن بوده و آن را /pik=u/، یعنی «توخالی» نام نهادند. با توجه به اینکه معنای «نسبت» نیز نتوانست هیچ یک از معیارهای تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003) را به عنوان معنای سرنمون به خود جلب کند، از این رو، معنای «نسبت» نمی‌تواند خود معنای سرنمون باشد. بنابراین، معنای واژه /pik=u/ همچون واژه /sorx=u/ از معنای سرنمونی آن فاصله گرفته و معنای حاشیه‌ای «نسبت» به خود گرفته است.

 

6. نتیجه‌گیری

در این مقاله به بررسی ساختار درونی معنای پی­بست /=ku/ و تکواژگونه‌های آن یعنی /=oku/ و /=u/ به­عنوان مقوله شعاعی با استفاده از دیدگاه شناختی، و به طور خاص در چارچوب معناشناسی شناختی و نظریة سرنمونی پرداخته شد و در پی پاسخ به این سؤال بود که در چارچوب شناختی، پی‌بست مزبور دارای چه ساختار معنایی است و از میان مفاهیم مختلف آن، کدا‌میک سرنمون و کدامیک حاشیه‌ای هستند.

بررسی‌ها نشان داد که وند /=ku/ و تکواژگونه‌‌های آن، همچون عناصر زبانی دیگر، دارای ساختار شعاعی است و معانی گوناگون آن تحت عنوان شبکة معنایی منسجمی قابل بررسی است. از بررسی 70 واژه با افزودن پی‌بست /=ku/ و گونه‌های آن، پنج معنا به دست آمد که این معانی عبارت بودند از: معرفگی، تصغیر، تحبیب، منادا و نسبت. با توجه به بسامد بالا و ملاحظات کاربردشناختی و نیز معیارهای تایلر و ایوانز (Tyler & Evan, 2003)، معنای «معرفگی» به­عنوان معنای سرنمونی این پی‌بست مشخص گردید. این معنای سرنمونی در مرکز شبکة معنایی /=ku/ قرار گرفته و معانی دیگر چون «تصغیر»، «منادا»، «تحبیب» و «نسبت» به­عنوان معانی حاشیه‌ای، تعیین شده­اند. به علت اینکه در تمامی معانی حاشیه‌ای، رگه‌هایی از معنای معرفگی به چشم می‌خورد، این معانی چون ساختار شعاعی حول‌­و‌حوش مرکز قرار می‌گیرند و از طرفی، این معانی حاشیه‌ای، بسته به میزان برخورداری از ویژگی سرنمون، از مرکز دور و یا به آن نزدیک می شوند. با این توصیف، گویشور در یک ارتباط کلامی خود، بخش یا بخش‌هایی خاص را که از نظر او اهمیت دارد، مورد تأکید قرار می‌دهد. در مورد پی‌بست /=ku/، گویشوران مفاهیمی چون «تصغیر»، «تحبیب»، «منادا» و نسبت در بافت‌های مختلف زبانی را مورد تأکید قرار داده و برجسته می‌کنند. در شکل1، شبکة معنایی پی‌بست  /=ku/نمایش داده شده است:

 

شکل (1): شبکة معنایی پی­بست معرفه­ساز /=ku/در گویش تنگستانی

 

[1]. protypical theory

[2]. prototype

[3]. peripher

[4]. Jurafsky

  1. Panther and Thornburg
  2. Tchizmarove

[7]. Hemavand

  1. Rosch
  2. Wittgenestein
  3. Geeraerts
  4. Lee

[12]. Brugman

[13]. clitics

  1. برای جلوگیری از التقای مصوت، y میانجی آمده است.

[15]. proclitic

[16]. enclitic

[17] . نام یک بیماری‌ است که افراد، مخصوصاً کودکان به آن مبتلا می‌شوند. تاول‌های بزرگی بر روی بدن آنها نمایان می‌شود. این تاول‌ها که گاهاً خالی از چرک و توخالی است، بدین جهت آن را /pik=u/ (= توخالی) نام نهادند.  

افراشی، آزیتا و فاطمه کوشکی. (1395). «تحلیل معناشناسی پیشوند پیش در زبان فارسی: رویکرد زبان شناسی شناختی». زبان‌پژوهی. (25)9: 137ـ166.
حاجیانی، فرخ. (1387). « توصیف دستگاه واجی گویش تنگستانی». گویش شناسی. 7: 92-106.
حیدری، مریم. (1392). وندافزایی در زبان فارسی از منظر شناختی. پایان‌نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه تربیت مدرس. تهران.
حسینی، نغمه و حیدر یزدان­شناس. (1396). «گندم در فرهنگ و گویش تنگستانی». فرهنگ و ادبیات عامه. 5 (14): 175ـ198.
حامدی­شیران، زهرا و شریفی، شهلا و محمود الیاسی. (1395). «آرایش واژگان در گویش فارسی خوزستان از منظر رده شناختی». فرهنگ و ادبیات عامه. 4(11): 1-32.
دهقان، مسعود. (1396). «بررسی معنایی حروف اضافه /læ/ ،/wæ/ ، /wægærd/ در زبان کُردی بر اساس رویکرد شناختی». جستارهای زبانی. 9(2): 1ـ33.
راسخ مهند، محمد. (1389). « بررسی معانی حروف اضافه مکانی فرهنگ سخن بر اساس معناشناسی شناختی». ادب پژوهی. 4(14):  49- 66.
راسخ‌مهند، محمد و نفیسه‌ رنجبرضرابی. (1392). «بررسی شبکة معنایی حرف اضافة فارسی "در" و "سر"». نشریة پژوهش‌های زبان‌شناسی تطبیقی. 5: 95-111 .
رضایی، والی و محمد خیرخواه. (1394). «رده شناسی ترتیب واژه در گویش لری بویراحمدی».  ادبیات و زبان‌های محلی ایران زمین. 1(4): 41-58.
زنده­بودی، حسین. (1384). فرهنگ، ادب و گویش تنگسیری. بوشهر. انتشارات بوشهر.
فرشیدورد، خسرو. ( 1373). دستور زبان و گسترش زبان فارسی. تهران. انتشارات رشد.
زاهدی، کیوان و عاطفه  محمدی‌زیارتی. (1390). «شبکة معنایی حرف اضافة فارسی "از" در معنی شناسی شناختی». تازه‌های علوم شناختی. 13(1): 67-80.
شریفی­مقدم، آزاده. (1391). «دربارة وند /u/ در گونة زبانی کرمانی». زبان‌پژوهی. 5(9): 71-93.
کریمی‌دوستان، غلامحسین و وحیده تجلی. (1395). «بررسی حرف تعریف در گویش اردکان فارس در چارچوب برنامه کمینه گرا». پژوهش‌های زبان‌شناسی. 7(2): 85-100.
کربلائی صادق، مهناز و ارسلان گلفام. (1391). «ملاحظاتی بر ساخت صفت فاعلی در زبان فارسی: رویکرد صرف شناختی». مجموعه مقالات هشتمین همایش زبان شناسی ایران. به کوشش محمد دبیرمقدم. تهران: دانشگاه علامه طباطبایی. 692-703. 
موسوی، سیدحمزه. (1397). «حرف تعریف، نشانه مفعولی و تکواژ جمع در گویش بالاگریوه». معنا و نشانه. 1(1):  17ـ34.
گلفام، ارسلان و فاطمه یوسفی راد. (1387). «بررسی حروف اضافة مکانی در چارچوب شناختی: مطالعة موردی حرف اضافه «در/ توی». زبان و زبان‌شناسی. 2(3): 33-46. 
گیوی، احمد. (1397). دستور زبان فارسی. ویرایش چهارم. تهران. انتشارات فاطمی.
مختاری، شهره و حدائق رضایی. (1392). «بررسی شناختی شبکه معنایی حرف اضافه «با» در زبان فارسی». زبانشناسی و گویش‌های خراسان. 5(9): 73-94.
مقدم‌کیا، رضا و اکرم شفیعی. (1392). «بررسی ساختواژه و معناشناختی پی‌بست کوچک‌ساز "-چه" در زبان فارسی». پژوهش‌های زبانی. 2: 161-180.
نجفیان، آرزو، بلقیس، روشن و زهرا قیراطی. (1394) «صرف کاربردشناختی پی‌بست‌های نسبت در زبان فارسی». زبان‌شناسی و گویش‌های خراسان. 7(13): 21ـ38.
نیلی‌پور، مریم، قائمی‌نیا، علیرضا و شعبان نصرتی. (1395). «کاربست نظریه پیش‌نمونه و شبکه شعاعی در معناشناسی شناختی تقوا در قرآن». ذهن. 17(66): 93ـ117.
باباسالاری، زهرا، یزدان‌شناس، حیدر، شرف‌زاده، محمدحسین و سعید یزدانی. (1398). «واژه‌بست در گویش تنگستانی». زبان و زبان‌شناسی. 15 (29): 181ـ206.
Brugman, C. (1987). The Story of Over: Polysemy Semantics and the Structure of the Lexicon. MA thesis, Berkely: University of California.
Geeraets, D. (2006). Cognitive Llinguistics: Basic Readings. Berlin: Mouton De ruyter.
Hemavand, Z. (2008). Morpho-Lexical Alternation in Noun Formation. New York: Continuum international Group.
Hilferty, J. (2001). “Cognitive Linguistics: An Introductory Sketch”. In M. Lorente et al. La gramàtica i la semàntica en l'estudi de la variaciَ. Barcelona: Promociones y Publicaciones Universitarias. 189-250.
Lee, D. (2002). Cognitive Linguistics: An Introduction. 2nd Edition. Oxford: University press.
Panther, K., and L. Thornburg. (2001). “A conceptual analysis of English –er nominals”. In Martin Putz, Susanne Niemeier, and Rene Dirven (eds.). Applied cognitive linguistics II: Language pedagogy. Berlin: Mouton de Gruyter. 149-200.
Rosch, E. (1977). “Classification of Real-World Objects: Origins and Representations in Cognition”. In P. N. Johnson-Laird, & W. P.C. Thinking. Readings in Cognitive Science. Cambridge: University Press. 212–222.
Tchizmarova, I.K,( 2012). “A cognitive analysis of the Bulgarian prepositions and verbal prefixes NAD and POD”. Jezitoslovle. 13 (1): 219-260.
Tyler, A & V. Evans. (2003). The Semantics of English Prepositions: Spatial Scenes, Embodied Meaning and Cognition. Cambridge: University Press.
Wittgenstein, L. (1958). Philosophische Untersuchungen, Trans.G. E. M. Anscombe as Philosophical Investigation. Harlow, London: Prentice Hall