نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دکتری زبان‌شناسی، دانشگاه بوعلی سینا، همدان، ایران

2 استاد زبان‌شناسی، دانشگاه بوعلی سینا، همدان، ایران

3 استاد روان‌پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی تهران، تهران، ایران

چکیده

حرکت نحوی که طی آن تغییراتی در ترتیب سازه‌ها ایجاد‌می‌شود، با هدف اقناع اصول بهره‌وری صورت‌می‌گیرد. طول سازه‌ها به‌عنوان عاملی صوری نقش اثرگذاری در عملکرد قواعد حرکت دارد. آرایش ساختار نهایی با سهولت پردازشی همبستگی دارد. این پژوهش با بهره‌گیری از الگوی ردیاب چشمی به بررسی رفتار چشم در واکنش به سطح پردازشی جملات با ساختارهای نحوی متفاوت می‌پردازد، و شواهدی رفتاری برای تأثیر طول در عملکرد حرکت دستوری در صورت‌های متناظر در زبان فارسی ارائه‌ می‌دهد. در چارچوب الگوی ردیاب چشمی، دو نوع حرکت (خروج بند موصولی و پسایندسازی) در دو مجموعه‌‌ی چهل جمله‌ای، در دو سطح طولی (کوتاه و بلند) بررسی ‌شد. سپس، رفتارهای چشمی نظیر تعداد و دیرش تثبیت، واپسگرد ثبت و داده‌های خروجی در نرم‌افزار SPSS مورد تحلیل قرار‌گرفت. در رابطه با الگوی تعداد و دیرش تثبیت، زمانی که طول سازة مورد مطالعه کوتاه بود، تفاوت چندانی میان قبل و بعد عملکرد قاعده‌ی حرکت دیده ‌نشد و در حالتی که قاعدة حرکت عمل ‌نکرده، میانگین تعداد و دیرش تثبیت کمتر بود. افزایش طول سازه منجر به وارونگی الگوی تثبیت‌ها و تفاوتی معنادارشد. با افزایش طول سازه،‌‌ تعداد واپسگردها پس از عملکرد حرکت کاهش یافت. از آن‌جا که مؤلفه‌های پیش‌گفته در تحلیل پایش‌گر چشمی، الگویی کارآمد در سنجش سطح پردازشی جملات است، می‌توان نتیجه‌گرفت، عملکرد قواعد حرکت نحوی با طول سازه‌ها مرتبط است و در راستای تسهیل پردازش انجام می‌شود. حرکت به جایگاه پسافعلی، با افزایش طول محتمل‌تر است و با انگیزش افزایش بهره‌وری پردازشی صورت می‌گیرد.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Syntactic Movement and Length Effect: An Eye-tracking Analysis

نویسندگان [English]

  • Majid Alaee 1
  • Mohammad Rasekh-Mahand 2
  • Mahdi Tehrani Doost 3

1 Ph.D in Linguistics, Bu-Ali Sina University, Hamedan, Iran

2 Professor of Linguistics, Bu-Ali Sina University, Hamedan, Iran;

3 Professor of Psychiatry, Tehran University of Medical Sciences, Tehran, Iran;

چکیده [English]

constituent ordering, is not arbitrary; rather, it is aimed at fulfilling efficiency principles. Length effect- as a formal characteristic- is a significant determinant in the occurrence of movement rules. The ultimate structural configuration of sentences is interwoven with processing ease. Adopting eye movement registration technique, the current research study aims to explore eye behavior in response to processing difficulty of syntactically different but semantically identical sentences and provide behavioral evidence for the effect of length on the occurrence of movement in structural sentence pairs in Persian. Encompassing two syntactic movements (relative clause extraposition and postposing) through 2 sets of 40 sentence pairs in two length levels (short and long), some eye behavior such as fixation count/duration and regression were registered and analyzed using SPSS. Regarding the patterns of fixation, when the constituents under study were short, there was either no significant difference before and after the occurrence of syntactic movement, or the mean of fixation count and duration was lower in sentences with canonical constituent ordering; however, the patterns appeared to be reversed and hence a significant difference was spotted by the increase of constituent length. Regarding regressions, the mean regressions declined after the post-verbal movement of constituents by the increase of length. It can be concluded that syntactic movement is weight-sensitive and aimed at easing processing difficulty. Also, the likelihood of post-verbal movement in extraposition and scrambling increases by the rise of length and driven by the incentive of increase of processing efficiency.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Syntactic movement
  • Eye-tracking analysis
  • Processing load
  • Length effect
  • Eye behavior

رفتار گزینشی دستور زبان در رابطه با پدیده‌های مختلف دستوری، حاصل واکنش به اصول پردازشی است؛ به‌طوری که نتیجة نهایی آن تسهیل در پردازش است. عملکرد برخی گشتارها و محدودیت‌های همگانی بر حرکت سازه‌ها در چارچوب نظریه پردازشی به نحو، قابل تبیین است. می‌توان این‌گونه عنوان‌کرد که اصول پردازشی، دستوری شده‌اند. از این رویکرد تحت عنوان دستوری‌شدگی اصول پردازشی[1] نام برده‌ می‌شود (Hawkins, 1994:6; 2004:1). به عنوان مثال، در بسیاری از زبان‌ها، در سطح کنش زبانی، عملکرد قواعد خروج[2] بر بند و نه بر گروه اسمی، حاصل دستوری‌شدگی است. در مثال‌های زیر (برگرفته از Hawkins, 1994: 20) لانه‌گیری بند در جایگاه مرکزی مسدود شده و ساختی غیردستوری در زبان انگلیسی به‌دست می‌دهد (1a)، حال آن‌که لانه‌گیری گروه اسمی در همین جایگاه به لحاظ دستوری مجاز است (1c):

  1. a. *Did S [that John failed his exam] surprise Mary?

            b. Did it surprise Mary S [that John failed his exam]?

           c. Did NP[this fact] surprise Mary?

طول سازه‌ی مورد بحث در مثال 1a، طولانی‌تر از گروه‌ اسمی در مثال 1c است، بنابراین پردازش جملة نخست بسیار دشوارتر می‌شود. از دیگر موارد دستوری‌شدگی اصول پردازشی، عملکرد قاعدة جابه‌جایی گروه اسمی سنگین[3] است. این قاعده نیز که در شمار قواعد سبکی[4] است، حساس به طول سازه است (Hawkins, 1994: 20):

  1. a. I VP[gave NP[the valuable book that was extremely difficult to find]   PP[to Mary]]

    b. I VP [gave pp[to Mary] NP[the valuable book that was extremely  difficult to find]]

در مورد فوق، عمکرد قواعد حرکت برای آن است که از تولید ساختی که به لحاظ پردازشی دشوار است،  پیشگیری کند، نه اینکه صورتی ایجاد کند که به ‌لحاظ دستوری خوش‌ساخت باشد. بنابراین، به‌ نظر می‌رسد سازوکاری در دستور زبان وجود دارد که منجر به ارجحیت برخی ساختارها نسبت به ساختار‌های متناظر‌شان می‌شود. این سازوکار تأثیر طول[5] نامیده می‌شود و ریشه در اصول بهره‌وری[6] پردازشی دارد. نقش طول سازه‌ها در تغییرات ساختاری هم در سنت پژوهشی صورت‌گرایی و هم در رویکرد نقش‌گرایی، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته ‌است. همان‌گونه که پیش‌تر گفته شد، به‌ نظر نمی‌رسد این رفتار زبانی صرفاً تغییرات سبکی و کاملاً اختیاری باشد؛ یقیناً، تفاوت در سطح پردازش انگیزشی قوی برای شکل‌گیری الگوهای گوناگون ساختاری است. در پاسخ به بسیاری از پرسش‌های نظری، سنت نسبتاً نوپای روان‌‌شناسی زبان با تکیه بر آزمایش‌های رفتاری و داده‌های تجربی‌، این توانایی را دارد که به بسیاری از این قسم پرسش‌ها پاسخی درخور دهد. این پژوهش سعی دارد با بهره‌گیری از دستگاه پایشگر چشمی، به بررسی رفتار چشمی در بافت جملاتی با آرایش‌های ساختاری متفاوت بپردازد و شواهد آزمایشگاهی برای تعیین نقش بار پردازشی در دستوری‌شدگی و عملکرد قواعد حرکت نحوی ارائه دهد. ابزار ردیاب چشمی به‌عنوان یکی از تکنیک‌های نوین در مطالعات علوم رفتاری در تحلیل برخط فرایندهای پردازشی در تولید و همچنین درک زبان بسیار کارآمد است. به همین منظور دو نوع  قاعدة حرکت نحوی، شامل خروج بند موصولی[7] و قلب نحوی کوتاه[8] از نوع پسایندسازی[9] مورد تحلیل قرار می‌گیرد.

ساخت موصولی یک گروه اسمی است که شامل هستة موصولی و بند موصولی است. در زبان فارسی، هستة اسمی به عنوان سازه‌­ای مشترک در بند اصلی و موصولی است که در بند اصلی ظاهر می‌شود و به عنوان مرجع قرینه‌اش در بند موصولی باعث می‌شود بند موصولی دارای خلا یا ضمیر تکراری[10] باشد (محمودی، 1394: 243). در بندهای موصولی فاعلی، خلاء اجباری است. در بندهای موصولی از جایگاه مفعولی، خلاء یا ضمیر تکراری می‌توانند به جای یکدیگر به‌کار روند و در جایگاه نقش‌های دستوری دیگر، ضمایر تکراری کاربرد اجباری دارند (Rasekh-Mahand, & et al., 2016: 24). زبان فارسی در زمرة زبان‌هایی است که تفاوت میان بندهای موصولی تحدیدی[11] و غیرتحدیدی[12] را نشاندار می‌کند. در بندهای موصولی تحدیدی، هسته‌ی بند با پسوند «-ی» نشاندار می‌شود، حال آن‌که هستة بند موصولی غیرتحدیدی بی‌نشان است (Comrie, 1989; cited in Rasekh-Mahand & et al., 2016: 22). در فارسی، تمامی نقش‌های دستوری قابل دسترسی برای موصولی‌سازی است؛ به بیان دیگر، از جایگاه‌های مختلف می‌توان موصولی‌سازی کرد. سلسله‌مراتب دسترسی نقش‌های دستوری برای موصولی‌سازی در فارسی، بر اساس سلسله‌مراتب دسترسیِ[13] گروه اسمی که کینن و کامری[14] (1977) ارائه‌ کرده­اند، چیده می‌شود:

فاعل< مفعول صریح< مفعول غیرصریح< متممی< اضافی

علامت «<» در این سلسله‌مراتب به معنی در دسترس‌تر است.

در چارچوب نظریة حاکمیت و مرجع‌گزینی[15]، «حرکت بند»[16] یک نمونه از عملکرد قاعدة حرکت آلفا است که طی آن یک سازه به انتهای جمله یا به جایگاه بلافاصله پس از جایگاه اصلی‌اش حرکت می‌کند (Baltin, 2006). متعاقب آن، ردّی در جای سازة حرکت داده‌شده به جا گذاشته می‌شود. این ردّ و مرجع آن (یعنی سازة حرکت داده‌شده) با یک نمایه واحد نمایش داده‌ می‌شوند. وجود این نمایة واحد در کنار ردّ و یک سازه حاکی از هم مرجع بودن آن دو است (دبیرمقدم، 1387: 428). در مثال شمارة سه، (برگرفته از محمودی، 1394) نمونه‌ای از حرکت بند موصولی به جایگاه پسافعلی نشان داده‌ شده ‌است:

  1. الف. من [ آن مردی را] که حسن به او کمک کرد می‌شناسم.

         ب. [من آن مردی راردi [ می‌شناسم ] iکه حسن به او کمک کرد].

جملات دارای بند موصولی خارج‌شده و شقّ متناظری که در آن بند موصولی همجوار با هستة بند است، هر دو یک گزاره‌ را بیان می‌کنند و دارای شرایط صدق یکسان‌اند. حرکت بند موصولی به جایگاه پسافعلی منوط به ایفای نقش دستوری خاصی از سوی گروه اسمی هسته نیست و این حرکت می‌تواند از جایگاه‌های مختلف دستوری صورت گیرد. انگیزش‌های متفاوتی برای حرکت بند موصولی به جایگاه پسافعلی ارائه ‌شده است که برخی از منظر رویکرد صورت‌گرایی و جنبة نحو به تبیین پدیده پرداخته‌اند (محمودی، 1394Baltin, 2006; Karimi, 2001; Fox, D. & J. Nissenbaum, 1999; Aghaei, 2006). برخی نیز از منظر رویکرد نقش‌گرایی، عواملی نظیر ساخت اطلاع (مدرسی،1387؛ Arnold et al., 2000; Takami, 1999; Huck, & Na; 1990)، وزن دستوری (Francis, 2000; Francis & Michaelis, 2014; Rasekh-Mahand et al., 2016; Arnold et al., 2000) و نوع گزاره را (Rochemont and Culicover, 1990) در عملکرد خروج بند موصولی دخیل دانسته‌اند.

قلب نحوی اصطلاحی است که در زبان‌شناسی برای اشاره به پدیده‌ای به نام ترتیب واژه‌ی آزاد[17] به‌کار رفته‌است. راس[18] (1967) که نخستین بار این اصطلاح را به‌کار برد، قلب نحوی را یک قاعده‌ی سبکی دانست که کاربرد آن اختیاری است (به نقل از Karimi, 2003).

در قلب نحوی، توالی سازه‌ها دستخوش تغییر می‌شود و در نتیجه، آرایش سازه‌ها در جمله نشان‌دار می‌گردد، هرچند این بازآرایی تغییری در معنای تحلیلی جمله ایجاد نمی‌کند. قلب نحوی در زبان فارسی نیز به‌طور عمده در دو سنت پژوهشی صورت‌گرایی (مدرسی، 1387؛Karimi, 1999, 2003, 2005; Browning & Karimi, 1994) و نقش‌گرایی (راسخ‌مهند، 1385؛ راسخ‌مهند و قیاسوند، 1393) مورد تحلیل قرار ‌گرفته ‌است. همچنین، در رویکرد نوین آزمایشگاهی به دستور و در چارچوب روش ‌پژوهش مشاهده‌ای نیز، عدلی[19] (2010) با بهره‌گیری از آزمون قضاوت مقبولیت درجه‌مند[20] به بررسی و تحلیل رابطة میان کانون (تباینی) و قلب نحوی در فارسی پرداخته‌است. معادل فارسی این پدیده را، یعنی «قلب نحوی» نخستین‌بار دبیرمقدم (1374) به‌کاربرد. مثال زیر (برگرفته از Karimi, 2003: 92) نمونه‌ای‌ از قلب نحوی است که مفعول مشخص[21] طی پیشایندسازی به جایگاه آغازی جمله حرکت کرده است:

  1. [این کتاب داستان رُ] کیمیا اغلب برای بچه‌ها می‌خونهVP

کریمی (2003: 106ـ111) معتقد است نقش‌های گفتمانی عامل حرکت در زبان فارسی هستند. او جایگاه پس از حرکت مفعول مقلوب را مشخص‌گر هستة نقشی مانند مبتدا یا کانون فرض می‌کند (به ‌نقل از: Faghiri, & Samvelian, 2014: 221).  یکی دیگر از انواع قلب نحوی کوتاه پسایندسازی است. در پسایندسازی جهت حرکت سازه به سمت انتهای جمله و بعد از فعل (جایگاه پسافعلی) است. بر اساس این فرایند، سازه‌ای که جایگاه بی‌نشان آن پیش از فعل است به جایگاه پس از فعل حرکت می‌کند (راسخ‌مهند و قیاسوند، 1393):

  1. کیف رُ گذاشت [توی جیب بغل کتش].

همانگونه که پیش‌تر گفته‌ شد، طول سازه‌ها در چیدمان و آرایش ساختاری جملات بسیار تأثیرگذار است. پدیده‌های نحوی، از جمله جابه‌جایی گروه اسمی سنگین، حرکت جزء فعلی[22] و حرکت مفعول غیرصریح[23]، مواردی حساس به طول سازه‌اند و عامل طول در عملکرد و یا عدم عملکرد حرکت نحوی، پیش‌بینی‌کننده‌ا‌ی قوی است. تبیین‌های ارائه‌شده برای عملکرد حرکت نحوی در چارچوب نظریة کنشی ترتیب سازه‌ها و اصول بهره‌وری (Hawkins, 1994, 2004)، حکایت از تأثیر راندمان پردازشی در ساخت سازه‌ای جملات زبانی دارد. به بیان دقیق‌تر، حرکت نحوی نه‌ صرفاً به دلایل سبکی، که برای اقناع بهره‌وری پردازشی صورت می‌گیرد. از آن‌جا که نمی‌توان صرفاً با تکیه بر شواهد موردی زبان و یا پژوهش‌های پیکره‌بنیاد، به بررسی رویکرد پردازشی به دستور پرداخت و تعمیم‌هایی در رابطه با تأثیرپذیری پدیده‌های نحوی، از جمله حرکت از پردازشگر ذهنی، ارائه ‌داد، پژوهش حاضر با بهره‌گیری از ابزار ردیاب چشمی، به‌عنوان یکی از الگوهای آزمایشی کارآمد در سنت نوین پژوهش‌های روان‌زبان‌شناختی، می‌کوشد تا سطح پردازشی جملات را پیش و پس از عملکرد حرکت نحوی، با کنترل متغیر طول سازه‌ها تحلیل نماید و شواهدی رفتاری برای تأثیر طول در حرکت سازه‌ها و ساختار سازه‌ای ارائه دهد. به همین منظور دو نوع حرکت نحوی ( خروج بند موصولی و قلب نحوی از نوع پسایند‌سازی) مورد بررسی قرار می‌گیرد و گرایش «کوتاه قبل از بلند»[24] هاکینز، که البته خاص زبان‌های هسته‌آغاز[25] است، به بوتة آزمایش گذاشته می‌شود. بررسی دقیق برخی رفتارهای چشم از طریق ابزار پایشگر چشمی از قبیل دیرش تثبیت و خیرگی[26]، طول جهش‌ها[27] و رخداد واپسگرد‌ها[28] می‌تواند دریچه‌ای به درک لحظه‌ به لحظة پردازش شناختی به ویژه در فرایند خواندن باشد (Just & Carpenter, 1980). شایان ذکر است ارزیابی گمانه‌زنی‌های نظریه‌‌محور و یافته‌های پیکره‌بنیاد تنها در سایة شواهد رفتاری و الگوهای آزمایشی است که محقق و مورد استناد واقع می‌شود.

در این پژوهش سعی می‌شود پاسخی مبتنی بر شواهد رفتاری برای این پرسش ارائه‌شود که پدیدة حرکت نحوی که با وجود حفظ معنای تحلیلی پاره‌گفتار به بازآرایی سازه‌ها می‌انجامد، در سطوح پردازش زبانی چه تأثیری ایجاد می‌کند. پرسش دیگر آن است که آیا افزایش طول سازه‌ها تأثیری در گرایش به عملکرد قاعدة حرکت ایجاد می‌کند. سپس، در نظر است پاسخی برای این پرسش ارائه شود که آیا عدم عملکرد قاعدة حرکت در شرایطی که سازة مورد مطالعه نسبتاً بلند است منجر به افزایش بار پردازشی می‌شود. در همین راستا، فرضیه‌های پژوهش به شرح ذیل مطرح می­گردد:

-     حرکت نحوی که به بازآرایی سازه‌ها می‌انجامد، در سطوح پردازش زبانی تأثیر ایجاد می‌کند.

-     افزایش طول سازه‌ها، منجر به گرایش بیشتر به عملکرد حرکت نحوی می‌گردد.

عدم عملکرد قاعدة حرکت در شرایطی که سازة مورد مطالعه نسبتاً بلند است، منجر به افزایش بار پردازشی می‌شود.

2. مروری بر مطالعات گذشته

در این بخش از پژوهش، به ارائة پیشینه‌ای از مطالعات انجام‌گرفته دربارة تأثیر طول سازه‌ها و وزن دستوری در عملکرد حرکت نحوی پرداخته ‌می‌شود و همچنین پژوهش‌های مرتبط با پدیده‌های نحوی در چارچوب الگوی تحلیل رفتارهای چشمی ارائه می‌گردد.

2ـ1. تأثیر طول سازه‌ها و حرکت نحوی

بررسی نقش طول در ترتیب سازه‌ها که گاه به آن وزن دستوری یا سنگینی گفته می‌شود، سنت نوپایی نیست و به بیش از یک سدة پیش باز می‌گردد؛ بهاگِل[29] (1909/10) مشاهدة خود را که عبارات بلند و پیچیده، گرایش به این دارند که در انتهای بندها ظاهر شوند، تحت عنوان « قانون عناصر رو به افزایش»[30] ارائه نمود:

  1. “Das Gesetz der Wachsenden Glieder”.

                  the law of the growing elements.

بهاگِل در پژوهش بعدی خود (1930) نتیجة موجز دیگری را که «از دو سازة زبانی با طول‌های متفاوت، سازة بلند‌تر پس از سازة کوتاه‌تر می‌آید» به دست داد (به نقل از: Arnold, & et al., 2000: 29). در اکثر تعاریف ارائه‌‌شده برای طول سازه‌ها، وزن دستوری نیز به‌عنوان مفهومی یکسان مطرح شده‌است؛ چه آن دست از تعاریفی که در قالب ساختار درختی، افزایش طول سازه‌ها را معیاری برای سنجش پیچیدگی ساختاری در نظر گرفته و چه آن دست از پژوهش‌هایی که طول زنجیرة سازه را برابر با تعداد واژه‌ها توصیف کرده‌است. واسو[31] (1997) با بهره‌گیری از داده‌های پیکره، سعی در ارزیابی تعاریف متنوع ارائه‌شده داشت. او به این نتیجه رسید که بر مبنای ویژگی‌های متعدد ارائه‌شده، همة تعاریف آرایش سازه‌ها را نسبتاً دقیق پیش‌بینی‌ می­کنند. فرانسیس[32] (2010: 38) معتقد است در تحلیل تأثیر طول، آنچه مهم است طول یا سنگینی نسبی یک عبارت به نسبت دیگر عبارات همان جمله است. از دید او، سازه‌های بلندتر به لحاظ وزن دستوری، سنگین‌ترند و ساختاری پیچیده‌تر از سازه‌های کوتاه‌تر دارند.

واسو (1997: 83) با بهره‌گیری از داده‌های پیکره، نقش وزن دستوری را در عملکرد ساخت‌های حساس به وزن در انگلیسی، شامل جابه‌جایی گروه‌ اسمی سنگین، حرکت جزء فعلی و حرکت مفعول غیرصریح،بررسی و مطالعه‌ کرده­ است. وجه اشتراک این سه پدیده، حرکت نحوی پسافعلی سازه و ایجاد دو تناوب ممکن است. انتخاب آرایش خوش‌ساخت‌تر به لحاظ کاربردی با معیار طول یا پیچیدگی تعیین می‌شود. واسو در پژوهش خود نتیجه گرفته است که تبیین‌های ارائه ‌شده برای اصل وزن پایانی[33] که اغلب بر محور ملاحظات تقطیع[34] هستند و گوینده‌ را نادیده‌ می‌گیرند، همواره برای تبیین تولید زبان کارآمد نیستند. او معتقد است مقتضیات برنامه‌ریزی جملات تبیین بهتری به نسبت تقطیع برای اصل سنگینی پایانی به‌دست می‌دهد. در پایان، واسو چنین نتیجه گرفته است که تعاریف ارائه ‌شده برای سنگینی پایانی، نباید صرفاً ساختارمحور باشد، بلکه باید عوامل واژگانی را نیز در نظر گیرد.

استالینگز و همکاران[35](1998) با هدف بررسی تأثیر طول در چیدمان سازه‌ها به‌ویژه مفعول صریح، به تحلیل جابه‌جایی گروه اسمی سنگین یا بلند پرداختند. آن‌ها با بهره‌گیری از تکالیف رایانشی، ثابت کردند که طول گروه اسمی، چیدمان گروه اسمی و گروه حرف‌اضافه‌ای را حین فرایند تولید تحت تأثیر قرار می‌دهد. آن‌ها هم‌چنین رفتار افعال را در قبال همجواری متمم و یا عدم نیاز به همجواری با متمم مورد تحلیل قرار دادند. یافته‌های استالینگز و همکاران حاکی از فعال شدن همزمانی بازنمایی‌های نحوی با منشاء واژگانی و امکان‌های چیدمانی در برنامه‌ریزی جمله بود.

در پژوهش دیگری با محوریت تأثیر پیچیدگی ساختاری و وضعیت گفتمانی بر ترتیب سازه‌ها، آرنولد و همکارانش (2000) به بررسی دو عامل سنگینی و اطلاع نو در توالی واژه در زبان انگلیسی با اتخاذ رویکردی پیکره‌بنیاد و آزمایشگاهی پرداختند. آن‌ها نشان دادند که هر دو عامل مستقل از هم، و به‌صورت همزمان در عملکرد دو حرکت نحوی، یعنی جابه‌جایی گروه اسمی سنگین و جابه جایی مفعول غیرصریح، تأثیرگذارند. آن‌ها این‌گونه نتیجه‌گیری کردند که پسایندسازی سازه‌های بلند که به لحاظ ساخت اطلاع نو هستند، منجر به تسهیل فرایند برنامه‌ریزی و تولید زبانی می‌شود.

در پژوهشی که یاماشیتا و چانگ (2001) دربارة زبان ژاپنی انجام داده­اند، نتایج از گرایشی وارونه نسبت به آن‌چه در زبان‌های فعل‌آغاز مشاهده می­شود، حکایت دارد. این دو پژوهشگر با اجرای دو آزمایش برخط در زبان ژاپنی ثابت کردند که گویشوران این زبان موضوع‌های بلند را در جایگاهی قبل‌تر از موضوع‌های کوتاه بیان می‌کنند.  پژوهش­ آن‌ها نشان داد در زبان ژاپنی که زبانی فعل­پایان است، «بلند قبل از کوتاه» برتری دارد.

فرانسیس (2010) پس از درک خلاء پژوهش‌های تجربی، بنابر توصیة واسو، اقدام به انجام پژوهشی دربارة تأثیر وزن دستوری در خروج بند موصولی در زبان انگلیسی، نقش آن در پردازش، مقبولیت دستوری و کاربرد آن نمود. او با هدف آزمایش فرضیة ارائه‌شده توسط هاکینز (2004)، با عنوان اصل کمینه‌سازی حوزه[36] که در رابطه با خروج بند موصولی بلند، توجیه‌کنندة پدیدة وابستگی ناپیوسته است، دو آزمایش در قالب تکلیف قضاوت پذیرفتاری و تکلیف خواندن خودگام[37] طراحی کرد. در تکلیف نخست، زمانی که جملات دارای بند موصولی کوتاه بودند، ترتیب سازة بی‌نشان (بند موصولی هم‌جوار با هسته‌) به‌طور معناداری پذیرفتنی‌تر بود، اما این تفاوت در زمانی که بند موصولی بلند بود، از بین ‌رفت. در تکلیف دوم، در حالتی که بند موصولی بلند بود، جملاتی که در آن‌ها حرکت بند رخ داده بود، به‌طور معناداری سریعتر از جملات با ترتیب سازة بی‌نشان خوانش شدند؛ حال آن‌که در سازه‌های کوتاه، تفاوت معناداری وجود نداشت. در ادامة این پژوهش، فرانسیس با اتکا به داده‌های پیکره دریافت که طول بندهای موصولی خارج‌شده به نسبت گروه فعلی به‌طور میانگین بیشتر است؛ درحالی‌که بندهای همجوار هسته کوتاه‌ترند. او این ‌طور نتیجه‌گیری کرد که با افزایش نسبت طول گروه فعلی به طول بند موصولی، تعداد جملات دارای حرکت بند کاهش می‌یابد.

پژوهش‌های اندک انجام‌گرفته در زبان فارسی دربارة نقش طول در آرایش‌ سازه‌ها، صرفاً با اتخاذ رویکردی پیکره‌بنیاد به موضوع پرداخته­اند. راسخ‌مهند و قیاسوند (1393) به بررسی تأثیر عوامل نقشی هم‌چون وزن دستوری، معرفگی، جانداری و ساخت اطلاعی در قلب نحوی کوتاه فارسی پرداختند. یافته‌های حاصل از این پژوهش نشان می‌دهد به استثنای عامل جانداری، همة عوامل پیش‌گفته در مقلوب‌شدن سازه‌ در زبان فارسی مؤثرند؛ به بیان دیگر، هرچه سازة مورد نظر معرفه‌تر، بلند‌تر و از لحاظ اطلاعی نوتر باشد، احتمال مقلوب‌شدنش بیشتر است. از میان این عوامل، به‌ترتیب عامل ساخت اطلاعی، سپس معرفگی و پس از آن طول سازه‌ها، نقش بیشتری در وقوع  پیش‌بینی‌کنندة قوی‌تری در رابطه با احتمال وقوع قلب نحوی دارند.

فقیری و سمولیان[38] (2014) با اشاره به این‌که در پیشینة پژوهش‌های صورت‌گرفته، زبان‌های فعل‌پایان، همچون ژاپنی و کره‌ای در رابطه با تأثیر طول در ترتیب سازه‌ها، رفتاری عکس پسایندسازی سازه‌های بلند را نشان می‌دهند، با اتکا به داده‌های پیکره دربارة ترتیب نسبی مفعول صریح و مفعول غیرصریح در زبان فارسی که زبانی با توالی واژة SOV است، نشان داده­اند زبان فارسی نیز همچون دیگر زبان‌های فعل‌پایان، گرایش بلند قبل از کوتاه را تأیید می‌کند. بااین­حال، فقیری و سمولیان معتقدند وزن نسبی در توالی مفعول‌ها نقشی ثانویه ایفا می‌کند، چراکه جایگاه مفعول صریح به‌طور عمده وابسته به میزان و درجة معرفگی است. آن‌ها نتیجه‌ می‌گیرند اطلاعات واژگانیِ بیشتر، در سازه‌های بلندتر است که این سازه‌ها را به لحاظ مفهومی دردسترس‌تر قرار می‌دهد. بنابراین زبان فارسی، بیشتر حساس به عوامل مفهومی است تا به عوامل صوری.

یکی از پژوهش‌های جدید که با اتخاذ رویکرد پیکره‌بنیاد و در چارچوب نگرش نقش‌گرایی، به تحلیل خروج بند موصولی در زبان فارسی پرداخته ‌است، پژوهش راسخ‌مهند و همکاران (2016) است. این پژوهش انگیزش‌های حرکت بند موصولی را بررسی و تبیین می­کند. در این پژوهش، نقش وضعیت اطلاعی، وزن دستوری و طبقة فعل در عملکرد خروج بند موصولی بررسی‌ شده‌است. یافته‌های پژوهش حاکی از آن است که از میان عوامل پیش‌گفته، مؤثرترین عوامل وزن دستوری‌ و سپس  طبقة فعل و عامل وضعیت اطلاعی است.  یافته‌های این پژوهش مؤید اصل کمینه‌سازی حوزه است که‌ هاکینز (2004) آن را مطرح کرد. همچنین، تحلیل داده‌ها نشان می­دهد که در طبقة افعال ربطی، خروج بند موصولی با بسامد بیشتری رخ می‌دهد.

2ـ2. پردازش زبانی و تحلیل پایشگر چشمی

استفاده از روش رصد حرکات چشم به منظور تحلیل و بررسی پردازش جملات حدوداً با آغاز روان‌شناسی شناختی مقارن است. در سال 1967 میلادی، مِهلر و همکاران[39] با استفاده از یک دوربین مک‌وورس[40] به بررسی نقاط تثبیت چشمی به‌هنگام خوانش جملات دارای ابهام و در بافت ساختارهای نحوی متفاوت پرداختند. جملة شماره 6 را که دارای ابهام نحوی است، در نظر بگیرید:

  1. They gave her dog candies

اگر این جمله دربارة دختری باشد که آب‌نبات سگی دوست دارد، واژ‌ة  آب‌نبات‌ها و سگ باید به‌عنوان یک سازه یا عبارت (آب‌نباتِ سگی) تحلیل شوند، اما اگر همین جمله دربارة «سگِ دختر» (a girl’s dog) باشد، ضمیر مفعولی her و واژة سگ باید به‌عنوان یک سازه تحلیل شوند. یافته‌های مهلر و همکاران (1967) نشان داد که تعداد تثبیت‌ها روی واژة سگ در حالت نخست به‌نسبت حالت دوم، بیشتر است. برداشت آن‌ها این بود که خواننده به تثبیت بر واژه آغازگر یک سازة نحوی، تمایل بیشتری دارد تا به پایان‌‌بخش آن (به نقل از: Clifton, & Staub, 2011).

نخستین اثری که به واسطة آن، ردیاب چشمی معیاری مهم برای مطالعات پردازشی جملات نوشتاری لقب گرفت، قریب به 15 سال بعد منتشر شد. فرزیر و رینر[41](1982) با بهره‌گیری از ابزاری مدرن‌تر، علاوه بر ثبت دیرش تثبیت، جایگاه و پیش‌بینی‌های مرتبط را با نظریة تقطیع صریح به‌ نام نظریة مسیر گمراه‌کننده[42] بررسی و تحلیل کردند. این پژوهش آغازگر حجم بالایی از مطالعات تحلیل ردیاب چشمی به منظور بررسی تقطیع و خوانش جمله شد. از آن پس، پژوهش‌هایی با هدف تحلیل محورهایی نظیر تأثیر مقبولیت و گفتمان و بافت ارجاعی در تقطیع نحوی، تحلیل زمان‌بندی نحوی و معماری سازوکار پردازش جملات انجام گرفت.

دسته‌ای از پژوهش‌های انجام شده دربارة پردازش زبانی در چارچوب الگوی تحلیل حرکات چشمی، به جملات دارای ابهام نحوی مرتبط می‌شوند و مجموعه‌ای دیگر به بررسی جملاتی می‌پردازند که به دلیل پیچیدگی‌های ساختار سازه‌ای، منجر به تحمیل بار اضافی به حافظه و قوای پردازش‌گر می‌شوند. برخی از جملات چندین لانه‌گیری در جایگاه میانی دارند و به دلیل پیچیدگی روابط دستوری و تحمیل بار پردازشی به حافظه، درک آن­ها دشوار است. بدین سبب، بسیاری از نظریه‌پردازی‌ها ملاحظات حافظه را نیز در رویکردهای خود به پردازش زبان گنجانده‌اند. به عنوان مثال، جاست و کارپنتر[43] (1980, 1992) با بهره‌گیری از تحلیل حرکات چشم، انگاره‌ای از درک زبان ارائه‌ می‌دهند که ملاحظات و فرایندهای مرتبط با حافظة فعال و بلندمدت را در نظر می‌گیرد. همچنین، آن‌ها بر تفاوت‌های فردی در میزان ظرفیت حافظة فعال از طریق بررسی حرکات چشم در عمل خواندن تأکید می‌کنند.

پیچیدگی نحوی که به اطلاعات اشتقاق نحوی ساخت‌های دستوری باز می‌گردد، در سطح روساخت با افزایش طول سازه‌ها نمایان می‌شود. یکی از اصول پایه‌ای و نخستین چارچوب روان‌زبانشناسی، «نظریة اشتقاقی پیچیدگی»[44] است. بر اساس این نظریه، افزایش تعداد گشتارها در فرایند اشتقاق یک جمله، منجر به افزایش میزان سختی پردازشی می‌شود. خوانش دیگر این نظریه‌ می‌تواند به این شکل باشد که افزایش تعداد گره‌های نحوی در ساختار درختی، معیاری برای سنجش پیچیدگی نحوی است (Clifton, & Staub, 2011: 900). از منظر پردازشی، درخت‌های پیچیده‌تر منجر به کاهش زمان خوانش می‌شود. به ‌نظر می‌رسد این روند در تحلیل پایشگر چشمی با افزایش دیرش و تعداد تثبیت نمود پیدا کند. هرچند شواهد بسیار اندکی در دست است که با تکنیک ردیاب چشمی این فرضیه را آزموده­اند که پیچیدگی نحوی از سرعت خوانش می‌کاهد. یکی از معدود شواهد، پژوهش فرزیر و رینر (1988) است که نشان می‌دهد ردیابی چشمی در جملاتی که با فاعل جمله آغاز می‌شود، مختل می‌گردد.

تراکسلر و همکاران[45] (2002) با ارائة شواهدی از سه آزمایش رصد حرکات چشمی، به بررسی و تحلیل پردازش جملات دارای بندهای موصولی فاعلی و مفعولی پرداختند. یافته‌های حاصل از نخستین آزمایش نشان می‌داد که پردازش جملات دارای بند موصولی مفعولی سخت‌تر از جملات دارای بندموصولی فاعلی است. در دومین آزمایش، مقبولیت فاعل جمله‌‌ و اسم درون بند موصولی به‌ عنوان کنشگر فعل بند موصولی، دست‌کاری شد. پردازش جملات دارای بند موصولی مفعولی نسبت به جملات دارای بند موصولی فاعلی برای خوانندگان دشوارتر شد. در آزمایش سوم، جانداری فاعل جمله و اسم درون بند موصولی تغییر کرد. این آزمایش نشان داد که سختی پردازشی بندهای موصولی مفعولی که فاعل غیرجاندار دارند، کمتر است. تراکسلر و همکاران یافته‌های این پژوهش را در ارتباط با نظریه‌های تقطیع نحوی تفسیر کردند. در پژوهشی مشابه، بتانکورت و همکاران[46] (2009) به بررسی تأثیر جانداری در پردازش بندهای موصولی فاعلی و مفعولی در زبان اسپانیایی با بهره‌گیری از آزمایش ردیاب چشمی پرداختند. نتایج نشان داد بندهای موصولی مفعولی به نسبت بندهای موصولی فاعلی، سختی پردازشی بیشتری ایجاد می‌کنند، هرچند جانداری این گرایش را تغییر می‌دهد. در کل، یافته­ها و الگوهای دیده‌ شده با دیگر زبان‌ها مشابه بود، هرچند در زبان اسپانیایی، به‌ دلیل ویژگی‌های نحوی خاص بندهای موصولی، برخی نتایج این پژوهش بینشی نوین دربارة سازوکارهای پردازشی زیرساختی بندهای موصولی ارائه داد.

3. روش پژوهش

پژوهش حاضر با استفاده از الگوی تحلیل پایشگر‌ چشمی، ثبت تثبیت و حرکات چشم، به بررسی رفتار چشم در واکنش به سطح پردازشی جملات با چیدمان نحوی متفاوت می‌پردازد و می‌کوشد شواهد رفتاری برای تأثیر طول سازه‌ها در عملکرد حرکت نحوی آن دسته از ساخت­های زبان فارسی که معنای تحلیلی یکسان و آرایش نحوی متفاوت دارند، ارائه ‌دهد.

3ـ1. شرکت‌کنندگان

شرکت‌کنندگان در این آزمایش 33 نفر از دانشجویان تک‌زبانة فارسی‌زبان مقاطع کارشناسی (12 نفر)، کارشناسی ارشد (18 نفر) و دکتری (3 نفر) دانشگاه شهید بهشتی بودند. هیچ‌یک از شرکت‌کنندگان سابقة عمل لیزیک چشم نداشتند و عینک و یا لنز تماسی استفاده نمی‌کردند. داده‌های 4 نفر از شرکت‌کنندگان به دلیل خطای اندازه‌گیری بیش از یک درجه در دستگاه ردیاب چشمی از تحلیل‌ها خارج شد و در نهایت داده‌های 29 آزمودنی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. میانگین و انحراف معیار سن شرکت‌کنندگان به تفکیک جنسیت در جدول شماره 1 ارائه شده‌است.

جدول (1): مقادیر توصیفی سن شرکت‌کنندگان در آزمایش ردیابی چشمی برحسب جنسیت

جنسیت

تعداد

حداقل

حداکثر

میانگین

انحراف معیار

زن

15

20

39

93/25

5

مرد

14

24

34

21/27

2/3

کل

29

20

39

55/26

2/4

همان ‌طور که در جدول شمارة یک مشاهده می‌شود، میانگین سنی زنان شرکت‌کننده 93/25 و مردان شرکت‌کننده 21/27 بوده‌است. شاخص‌های اعتبار اندازه‌گیری دستگاه ردیاب چشمی برای شرکت‌کنندگانِ مورد بررسی در جدول شمارة دو ارائه شده ‌است.

جدول (2): اندازه‌های توصیفی شاخص‌های اعتبار دستگاه ردیاب چشمی

شاخص

حداقل

حداکثر

میانگین

انحراف معیار

انحراف از محور X

2/0

1

6/0

2/0

انحراف از محور Y

3/0

1

65/0

2/0

نسبت ردیابی

5/93

9/99

8/97

6/1

همان‌طور که در جدول شمارة دو مشاهده می‌شود، خطای اندازه‌گیری هیچ‌یک از شرکت‌کنندگانِ باقی‌مانده بالاتر از یک درجه نبوده است و به‌طور میانگین 8/97 درصد از زمان آزمایش توسط دستگاه ردیابی چشمی ثبت شده ‌است.

3-2. مواد آزمون

دو نوع حرکت نحوی (خروج بند موصولی و قلب نحوی از نوع پسایندسازی) در قالب دو مجموعة چهل جمله‌ای در دو سطح طولی (کوتاه و بلند) برای شرکت‌کنندگان ارائه گردیده است. دلیل استفاده از دو سطح طولی در سازه‌ها، مقایسه و تحلیل سطح پردازش جملات و تأثیر طول سازه پیش و پس از عملکرد قاعدة حرکت پسافعلی نحوی بوده است. مجموعة نخست شامل جملات دارای سازة مورد مطالعة کوتاه بود: الف) بیست جملة دارای بند موصولی در دو آرایش بند موصولی در جایگاه بی‌نشان همجوار هسته (RCC) و بند موصولی خارج‌شده (RCE)، هر زیرمجموعه شامل ده جمله؛ ب) بیست جمله شامل جفت جملات متناظر با سازة غیرمقلوب در جایگاه پیش‌فعلی (PVC) و سازة پسایندشده (مقلوب/ PVM) و  هر کدام ده جمله. مجموعه دوم نیز همین آرایش را داشته و سازه‌های آن بلند بوده است. شایان ذکر است، برخی از جملات آزمایش از پایگاه دادگان زبان فارسی، متعلق به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، و تعدادی دیگر به انتخاب پژوهشگر از جراید، مطبوعات و پایگاه‌های خبری پربازدید استخراج شد. سعی شده است طول گروه فعلی در تمام جملات یکسان باشد. در جدول شمارة سه، نمونه‌ا‌ی از محرک‌های مجموعة اول و دوم جملات در دو سطح طولی و دو آرایش نحوی (سازة مورد بررسی، الف: در جایگاه بی‌نشان و ب: در جایگاه پسافعلی) ارائه ‌شده است.

جدول (3): نمونه جملات مجموعة نخست (کوتاه) و دوم (بلند) در دو آرایش نحوی (الف: در جایگاه بی‌نشان و ب: در جایگاه پسافعلی)

طول سازه

آرایش نحوی

نمونه جملة محرک

کوتاه

4 واژه‌ای

 

RCC

 

حسن گنجشکی را که روی شاخه نشسته ‌بود نشانه‌رفت.

RCE

 

حسن گنجشکی را نشانه‌رفت که روی شاخه نشسته بود.

PVC

 

فخری تمام شمع‌های چلچراغ‌ها را روشن‌کرد.

PVM

 

فخری روشن‌کرد تمام شمع‌های چلچراغ‌ها را.

بلند

15 واژه‌ای

RCC

 

پژوهش‌گران پردازش اطلاعات بر این باور که افزایش توانایی پردازش اطلاعات با رشد مغز و طبقه‌بندی نظام‌مند اطلاعات ارتباط تنگاتنگ دارد تأکید می‌کنند.

RCE

 

پژوهش‌گران پردازش اطلاعات بر این باور تأکید می‌کنند که افزایش توانایی پردازش اطلاعات با رشد مغز و طبقه‌بندی نظام‌مند اطلاعات ارتباط تنگاتنگ دارد.

PVC

 

جوانان جان برکف برای حفظ جان، مال، ناموس، وطن و صیانت از اصول دین و ارکان انقلاب اسلامی روانة جبهه‌های دفاع مقدس شدند.

PVM

 

جوانان جان برکف روانة جبهه‌های دفاع مقدس شدند برای حفظ جان، مال، ناموس، وطن و صیانت از اصول دین و ارکان انقلاب اسلامی.

3ـ3. ابزار

برای اندازه­گیری متغیرهای وابسته در هنگام خوانش جمله‌ها، از دستگاه ردیابی چشمی مدل SMI-RED-120Hz استفاده شد. این دستگاه متشکل است از یک نمایش‌گر 22 اینچی برای ارائه محرک، دستگاه دریافت‌کننده امواج مادون قرمز برای ثبت حرکات چشم با سرعت نمونه‌برداری 120 هرتز در ثانیه، نرم افزار iview X برای ثبت حرکات و تغییرات چشم، نرم افزار experiment center برای طراحی آزمایش و نحوه ارائه محرک­ها و نرم افزار begaze برای تحلیل داده‌های ثبت‌شده. این دستگاه همچنین مقادیر خطای اندازه­گیری محل تثبیت‌های چشم را نیز (انحراف از محور X و انحراف از محور Y) محاسبه‌ کرده و گزارش می­کند. به علاوه، شاخص دیگری با عنوان نسبت ردیابی نیز قابل محاسبه است که عبارت است از درصد زمانی که
چشم­های آزمودنی توسط دستگاه ردیابی شده‌است و در بخش 3ـ1 به آن اشاره‌ شد.

3ـ4. روال آزمایش

پس از اطمینان از عدم استفاده از لنزهای تماسی و عدم سابقة جراحی لیزیک، از هریک از شرکت‌کنندگان درخواست شد که در محل آزمایش (آزمایشگاه روان‌شناسی دانشکده روان‌شناسی و علوم تربیتی دانشگاه شهیدبهشتی) حاضر شوند. محل نشستن هر شرکت‌کننده، روبه‌روی صفحة نمایشگر ارائه‌دهندة محرک‌ها با توجه به مشخصات فیزیکی او توسط آزمون‌گر تنظیم می‌شد، به‌طوری که دستگاه ردیاب چشمان او را شناسایی کند. نحوة ارائة جملات به‌صورت تصادفی طراحی شده ‌بود، بنابراین احتمال ارائة دو بازنمایی ساختاری متفاوت از یک جمله به‌صورت پیاپی، به‌دلیل وجود هشتاد جملة محرک، بسیار پایین بود. پس از توضیح اجمالی هدف آزمایش (خوانش و درک جملات با طول‌های متفاوت) در دستورالعمل، از شرکت‌کننده خواسته‌شد همزمان با ظهور جمله بر صفحة نمایش‌گر اقدام به خواندن آن با سرعت دلخواه کنند و پس از درک کامل جمله با فشردن کلید Space، محرک دیگر نمایان می‌شد. فاصله میان‌محرکی در طراحی آزمایش، پانصد هزارم ثانیه برنامه‌ریزی شده‌ بود. در شکل یک، طرحی از نحوة بازنمایی جملات محرک و نحوة محاسبة الگوی تثبیت‌ها را ملاحظه می‌کنید.

فاصلة بین‌محرکی

جملة محرک

فاصلة بین‌محرکی

 

او همیشع بر مهری نماز می‌خواند که از خاک کربلاست.

 

500هزارم ثانیه

محاسبة برخط دیرش و تعداد تثبیت و رخداد واپسگردها در ناحیة مورد علاقه در جمله (AOI)

500هزارم ثانیه

شکل (1): بازنمایی تصویری نحوة ارائه‌ جملات محرک در آزمایش ردیاب چشمی

4. یافته‌ها

4ـ1. تعداد تثبیت

میانگین و انحراف معیار تعداد تثبیت[47] روی بند موصولی توسط شرکت‌کنندگان برحسب طول بند موصولی و آرایش نحوی در جدول شماره 4 گزارش شده‌است.

جدول (4): میانگین و انحراف معیار تعداد تثبیت روی بند موصولی به تفکیک طول و آرایش بند موصولی

ساختار نحوی

RCE

RCC

کل

میانگین

انحراف معیار

میانگین

انحراف معیار

میانگین

انحراف معیار

کوتاه

68/3

2/1

51/4

99/1

4/1

7/1

بلند

17

7/11

58/25

1/19

29/21

26/13

کل

34/10

6

05/15

8/9

7/12

9/6

با توجه به جدول 4 ملاحظه‌می‌شود که تعداد تثبیت روی بند‌های موصولی کوتاه به طور میانگین 4/1 و  بندهای موصولی بلند 29/21 است. تعداد تثبیت روی بند موصولی در جملات RCE نیز 34/10 و RCC 05/15 است. طبق داده‌های جدول 4 کمترین تعداد تثبیت مربوط به جملات RCE دارای بند موصولی کوتاه و بیشترین تعداد تثبیت مربوط به جملات RCC دارای بند موصولی بلند است.

به منظور بررسی اثر طول و آرایش ساختاری بند موصولی بر تعداد تثبیت در ناحیه AOI (روی بند موصولی) از تحلیل واریانس عاملی با اندازه‌های مکرر استفاده ‌شد که نتایج آن در جدول 5 گزارش شده‌است. به دلیل دوسطحی بودن هر دو متغیر درون‌گروهی، مفروضه کرویت داده‌ها برقرار است.

جدول (5): تحلیل واریانس عاملی با اندازه‌های مکرر برای بررسی اثر وزن و ساختار موصولی بر تعداد تثبیت روی بند موصولی

منبع

مجموع مجذورات

df

میانگین مجذورات

F

Sig.

η2

طول سازه

8569

1

8569

52

01/0

65/0

خطا

4578

28

163

 

 

 

ساختار موصولی

642

1

642

84/8

01/0

24/0

خطا

2033

28

72

 

 

 

طول سازه* ساختار موصولی

436

1

436

24/5

05/0

16/0

خطا

2329

28

83

 

 

 

با توجه به جدول 5 مشخص می‌شود که اثر تعاملی طول سازه و ساختار موصولی بر تعداد تثبیت روی بند موصولی معنادار است؛ به بیان دیگر، اثر ساختار موصولی (RCE و RCC) بر تعداد تثبیت روی بند موصولی، توسط طول سازة مورد بررسی تعدیل می‌شود. این بدین معنی است که تعداد تثبیت روی بند موصولی در جملات RCE و RCC تحت تأثیر کوتاهی و بلندی جملات قرار دارد. نمودار 1 این اثر تعاملی را به طور واضح نشان می‌دهد. مقدار مجذور اتا نیز حاکی از این است که 16 درصد از واریانس تعداد تثبیت روی بند موصولی توسط اثر تعاملی طول سازه و ساختار موصولی تبیین می‌شود.

 

نمودار(1): اثر تعاملی طول سازه و ساختار موصولی بر تعداد تثبیت روی بند موصولی

همان‌طور که در نمودار هم دیده می‌شود، وقتی طول بند موصولی کوتاه است،  تعداد تثبیت روی بند موصولی در جملات RCC و RCE تفاوت زیادی ندارد، اما زمانی که جملات دارای بند موصولی بلند هستند، تعداد تثبیت روی بند موصولی در جملات RCC به طور معناداری بیشتر از جملات RCE است.

میانگین و انحراف معیار تعداد تثبیت روی سازه‌ی مورد بررسی در دو حالت نحوی مقلوب (پسایند‌شده) و غیرمقلوب توسط شرکت‌کنندگان برحسب طول سازه در جدول شمارة 6 گزارش شده ‌است.

جدول (6): میانگین و انحراف معیار تعداد تثبیت به تفکیک طول‌ سازه در دو حالت نحوی مقلوب و غیرمقلوب

ساختار نحوی

PVM

PVC

کل

میانگین

انحراف معیار

میانگین

انحراف معیار

میانگین

انحراف معیار

 

کوتاه

24/4

8/1

4

2/1

12/4

9/0

 

بلند

86/12

2/3

44/19

16

15/16

1/8

 

کل

55/8

07/2

72/11

8

13/10

¼

 

با توجه به جدول شمارة 6، ملاحظه می‌شود که میانگین تعداد تثبیت روی سازة مورد مطالعه در حالت کوتاه 12/4 و در حالت بلند 15/16 است. میانگین تعداد تثبیت روی سازة مقلوب پسایند‌شده (PVM) نیز 55/8 و روی سازة غیرمقلوب در جایگاه بی‌نشان (PVC) 72/11 است. برطبق جدول شمارة 6، کمترین تعداد تثبیت روی سازة کوتاه غیرمقلوب و بیشترین تعداد تثبیت مربوط به سازة غیرمقلوب بلند است.

برای بررسی اثر طول و آرایش نحوی سازه‌ها بر تعداد تثبیت روی سازة مورد مطالعه از تحلیل واریانس عاملی با اندازه‌های مکرر استفاده شد که نتایج آن در جدول 7 گزارش شده ‌است. ضمن این‌که به دلیل دو سطحی بودن هر دو متغیر درون‌گروهی، مفروضه کرویت داده‌ها برقرار است.

جدول (7): تحلیل واریانس عاملی با اندازه‌‌های مکرر برای بررسی اثر طول و ساختار نحوی بر تعداد تثبیت روی سازة مورد مطالعه

منبع

مجموع مجذورات

df

میانگین مجذورات

F

Sig.

η2

طول سازه

4200

1

4200

64

01/0

7/0

خطا

1830

28

65

 

 

 

ساختار نحوی

291

1

291

19/4

05/0

13/0

خطا

1946

28

69

 

 

 

طول سازه* ساختار نحوی

338

1

338

63/4

05/0

14/0

خطا

2040

28

72

 

 

 

با توجه به جدول شماره 7 مشخص می‌شود که اثر تعاملی طول سازه و ساختار نحوی بر تعداد تثبیت روی سازة مورد مطالعه معنادار است. به بیان دیگر، اثر ساختار نحوی (PVM و PVC) بر تعداد تثبیت روی سازة مورد مطالعه، توسط طول سازه تعدیل می‌شود، یعنی تعداد تثبیت روی سازة مورد بررسی در جملات PVM وPVC  تحت‌تأثیر کوتاهی و بلندی سازه قرار دارد. نمودار 2 این اثر تعاملی را به طور واضح نشان می‌دهد. مقدار مجذور اتا نیز حاکی از این است که 14 درصد از واریانس تعداد تثبیت روی سازة مورد مطالعه توسط اثر تعاملی طول سازه و ساختار نحوی تبیین می‌گردد.

 

نمودار (2): اثر تعاملی طول سازه و ساختار نحوی بر تعداد تثبیت روی سازة مورد مطالعه

همان‌طور که در نمودار هم دیده می‌شود، وقتی جملات دارای سازة کوتاه هستند تفاوت چندانی در تعداد تثبیت روی سازه‌ی مقلوب و غیرمقلوب در جملات PVM و PVC دیده نمی‌شود، اما هنگامی که جملات دارای سازة بلند هستند، تعداد تثبیت روی سازة غیرمقلوب در جملات PVC به‌طور معناداری بیشتر از سازة مقلوب متناظر در جملات PVM است.

4ـ2. دیرش تثبیت

میانگین و انحراف معیار دیرش تثبیت روی بند موصولی توسط شرکت‌کنندگان برحسب طول سازه و ساختار موصولی در جدول 8 گزارش شده‌است.

جدول (8): میانگین و انحراف معیار دیرش تثبیت روی بند موصولی به تفکیک طول سازه و ساختار موصولی (هزارم‌ثانیه)

ساختار نحوی

RCE

RCC

کل

میانگین

انحراف معیار

میانگین

انحراف معیار

میانگین

انحراف معیار

کوتاه

326

73

310

56

318

53

بلند

329

69

365

112

347

75

کل

327

55

337

70

332

54

با توجه به جدول شماره 8 ملاحظه می‌شود که میانگین دیرش تثبیت روی بند موصولی در جمله‌های دارای بند موصولی کوتاه 318 هزارم ثانیه و در جمله‌های دارای بند موصولی بلند 347 هزارم ثانیه است. همچنین، دیرش تثبیت روی بند موصولی در جملات RCE 327 و در جملات RCC 337 هزارم ثانیه است. بر اساس جدول 8 کمترین دیرش تثبیت مربوط به جملات کوتاه RCC (310 میلی‌ثانیه) و بیشترین دیرش تثبیت مربوط به جملات بلند RCC (365 میلی‌ثانیه) است.

برای بررسی اثر طول سازه و ساختار موصولی جمله بر دیرش تثبیت روی بند موصولی از تحلیل واریانس عاملی با اندازه‌های مکرر استفاده‌ شد، که نتایج آن در جدول 9 گزارش شده‌است. ضمن این‌که به دلیل دو سطحی بودن هر دو متغیر درون‌گروهی، مفروضه کرویت داده‌ها برقرار است.

جدول (9): تحلیل واریانس عاملی با اندازه‌های مکرر برای بررسی اثر طول سازه و ساختار موصولی بر دیرش تثبیت روی بند موصولی

منبع

مجموع مجذورات

df

میانگین مجذورات

F

Sig.

η2

طول‌ سازه

24615

1

24615

71/4

05/0

14/0

خطا

146178

28

5220

 

 

 

ساختار موصولی

2988

1

2988

7/0

4/0

02/0

خطا

119340

28

4262

 

 

 

طول سازه*ساختار موصولی

19845

1

19845

2/4

05/0

13/0

خطا

132179

28

4720

 

 

 

با توجه به جدول 9، مشخص می‌شود که اثر تعاملی طول سازه و ساختار موصولی بر دیرش تثبیت روی بند موصولی معنادار است؛ به این معنی که اثر ساختار موصولی (RCE و RCC) بر دیرش تثبیت روی بند موصولی، توسط طول بند موصولی تعدیل می‌شود؛ به بیان دیگر، دیرش تثبیت روی بند موصولی در جملات RCE و RCC تحت‌تأثیر کوتاهی و بلندی بند موصولی قرار دارد. نمودار 3 این اثر تعاملی را به‌طور واضح نشان می‌دهد. مقدار مجذور اتا نیز حاکی از این است که 13 درصد از واریانس دیرش تثبیت روی بند موصولی توسط اثر تعاملی طول سازه و ساختار موصولی تبیین می‌شود.

 

نمودار (3): اثر تعاملی طول سازه و ساختار موصولی بر دیرش تثبیت روی بند موصولی

همان‌طور که در نمودار دیده می‌شود، وقتی جملات دارای بند موصولی کوتاه هستند، دیرش تثبیت روی بند موصولی در جملات RCC کوتاهتر از جملات RCE است، اما زمانی که جملات دارای بند موصولی بلند هستند، دیرش تثبیت روی بند موصولی در جملات RCC به‌طور معناداری بلندتر از جملات RCE است.

میانگین و انحراف معیار دیرش تثبیت روی سازة مورد بررسی در دو حالت نحوی مقلوب (پسایند‌شده) و غیرمقلوب توسط شرکت‌کنندگان برحسب طول سازه و در مقیاس هزارم‌ثانیه در جدول شمارة 10 گزارش شده‌ است.

جدول (10): میانگین و انحراف معیار دیرش تثبیت به تفکیک طول‌ سازه در دو حالت نحوی مقلوب و غیرمقلوب (هزارم‌ثانیه)

ساختار نحوی

PVM

PVC

کل

 

میانگین

انحراف معیار

میانگین

انحراف معیار

میانگین

انحراف معیار

کوتاه

331

83

313

71

322

54

بلند

343

69

383

100

363

76

کل

337

63

348

69

343

58

               

با توجه به جدول شمارة 10، ملاحظه می‌شود که میانگین دیرش تثبیت روی سازة مورد مطالعه کوتاه 322 هزارم‌ثانیه و سازه‌ی بلند 363 هزارم‌ثانیه است. میانگین دیرش تثبیت روی سازة مورد مطالعه در جملات PVM نیز 337 و در جملات PVC 348 هزارم‌ثانیه می‌باشد. برطبق جدول 10، کمترین میانگین دیرش تثبیت روی سازة مورد مطالعة مربوط به جملات کوتاه PVC (313 میلی‌ثانیه) و بیشترین دیرش تثبیت مربوط به جملات بلند PVC (383 میلی‌ثانیه) است.

به‌منظور بررسی اثر طول سازه و ساختار نحوی جمله بر دیرش تثبیت در جملات دارای سازه‌های غیرمقلوب و جملات متناظر دارای سازة مقلوب از تحلیل واریانس عاملی با اندازه‌های مکرر استفاده‌شد که نتایج آن در جدول 11 گزارش شده‌است. ضمن این‌که به دلیل دو‌سطحی بودن هر دو متغیر درون‌گروهی، مفروضه کرویت داده‌ها برقرار است.

جدول (11): تحلیل واریانس عاملی با اندازه‌های مکرر برای بررسی اثر طول و ساختار نحوی بر دیرش تثبیت

منبع

مجموع مجذورات

df

میانگین مجذورات

F

Sig.

η2

طول سازه

48834

1

48834

11/12

01/0

3/0

خطا

112894

28

4031

 

 

 

ساختار نحوی

3503

1

3503

86/0

36/0

03/0

خطا

113902

28

4067

 

 

 

طول سازه * ساختار نحوی

24436

1

24436

72/4

05/0

14/0

خطا

144771

28

5170

 

 

 

با توجه به جدول شمارة 11، مشخص می‌شود که اثر تعاملی طول‌ سازه و ساختار نحوی بر دیرش تثبیت معنادار است؛ به ‌بیان دیگر، اثر ساختار نحوی (PVM و PVC) بر دیرش تثبیت، توسط طول سازة مورد مطالعه در جمله تعدیل می‌شود؛ یعنی دیرش تثبیت در سازة مورد مطالعه در جملات PVM و PVC تحت‌تأثیر کوتاهی و بلندی سازه قرار‌دارد. نمودار 4 این اثر تعاملی را به طور واضح نشان می‌دهد. مقدار مجذور اتا نیز حاکی از این است که 14 درصد از واریانس دیرش تثبیت روی سازة مورد مطالعه توسط اثر تعاملی طول سازه و ساختار نحوی تبیین می‌شود.

 

نمودار (4): اثر تعاملی طول سازه و ساختار نحوی بر دیرش تثبیت روی سازة مورد مطالعه

همان‌طور که در نمودار نیز دیده می‌شود، وقتی جملات دارای سازة کوتاه هستند تفاوت چندانی در دیرش تثبیت روی سازة مورد مطالعه در جملات PVM و PVC دیده نمی‌شود، اما هنگامی که جملات دارای سازة بلند هستند، دیرش تثبیت روی سازة مورد نظر در جملات PVC به‌طور معناداری بلندتر از جملات PVM است.

4ـ3. تعداد واپسگرد

میانگین و انحراف معیار تعداد واپسگرد در ناحیه مورد علاقه (روی بند موصولی) توسط شرکت‌کنندگان برحسب طول سازه و ساختار موصولی در جدول 12، گزارش شده ‌است.

جدول (12): میانگین و انحراف معیار تعداد واپسگرد روی بند موصولی به تفکیک طول سازه و ساختار موصولی

ساختار نحوی

RCE

RCC

کل

میانگین

انحراف معیار

میانگین

انحراف معیار

میانگین

انحراف معیار

کوتاه

89/1

8/0

38/1

8/0

63/1

6/0

بلند

24/3

4/1

96/4

4

1/4

3/2

کل

56/2

9/0

17/3

2

87/2

3/1

با توجه به جدول 12، ملاحظه می‌شود که تعداد واپسگرد روی بند موصولی در جمله‌های داری بند موصولی کوتاه 63/1 و در جمله‌های داری بند موصولی بلند 1/4 است. تعداد واپسگرد روی بند موصولی در جملات با ساختار نحوی RCE نیز 56/2 و RCC 17/3 می‌باشد. برطبق جدول 12، کمترین تعداد واپسگرد مربوط به جملات RCC کوتاه ( با تعداد 38/1 واپسگرد) و بیشترین تعداد واپسگرد مربوط به جملات RCC بلند ( با تعداد 17/3 واپسگرد) است.

به‌منظور بررسی اثر طول و آرایش نحوی بند موصولی بر تعداد واپسگرد روی بند موصولی از تحلیل واریانس عاملی با اندازه‌های مکرر استفاده‌شد که نتایج آن در جدول سیزده گزارش شده‌است. ضمن این‌که به دلیل دو سطحی‌بودن هر دو متغیر درون‌گروهی، مفروضه کرویت داده‌ها برقرار است.

جدول (13): تحلیل واریانس عاملی با اندازه‌های مکرر برای بررسی اثر طول و ساختار بند موصولی بر تعداد واپسگرد

منبع

مجموع مجذورات

df

میانگین مجذورات

F

Sig.

η2

وزن دستوری

176

1

176

35

01/0

56/0

خطا

138

28

94/4

 

 

 

ساختار موصولی

56/10

1

56/10

24/3

08/0

1/0

خطا

91

28

25/3

 

 

 

طول سازه* ساختار موصولی

42/36

1

42/36

8

01/0

22/0

خطا

127

28

54/4

 

 

 

با توجه به جدول 13 مشخص می‌شود که اثر تعاملی طول و ساختار بند موصولی بر تعداد واپسگرد روی بند موصولی معنادار است؛ به‌ بیان دیگر، اثر ساختار موصولی (RCE و RCC) بر تعداد واپسگرد روی بند موصولی، توسط طول بند موصولی تعدیل می‌شود؛ به این معنی که تعداد واپسگرد روی بند موصولی در جملات RCE و RCC تحت‌تأثیر کوتاهی و بلندی جملات قرار دارد. نمودار 5 این اثر تعاملی را به‌طور واضح نشان می‌دهد. مقدار مجذور اتا نیز حاکی از این است که 22 درصد از واریانس تعداد واپسگرد روی بند موصولی توسط اثر تعاملی وزن دستوری و ساختار موصولی تبیین می‌شود.

 

نمودار (5): اثر تعاملی وزن دستوری و ساختار موصولی بر تعداد واپسگرد روی بند موصولی

همان‌طور که در نمودار شماره 5 نیز مشاهده می‌شود، وقتی جملات دارای بند موصولی کوتاه هستند، تعداد واپسگرد روی بند موصولی در جملات RCC و RCE تفاوت زیادی ندارد، اما زمانی که جملات دارای بند موصولی بلند هستند، تعداد واپسگرد روی بند موصولی در جملات RCC به‌طور معناداری بیشتر از جملات RCE است.

میانگین و انحراف معیار تعداد تثبیت در ناحیه مورد علاقه (AOI) جملات توسط شرکت‌کنندگان برحسب طول سازه و ساختار نحوی آن (سازة مقلوب پسایندشده/ PVM و سازة غیرمقلوب/ PVC) در جدول 14 گزارش شده ‌است.

جدول (14): میانگین و انحراف معیار تعداد واپسگرد به تفکیک طول‌ سازه در دو حالت نحوی مقلوب و غیرمقلوب

ساختار نحوی

PVM

PVC

کل

میانگین

انحراف معیار

میانگین

انحراف معیار

میانگین

انحراف معیار

کوتاه

1/2

1

13/2

1/1

12/2

7/0

بلند

82/2

7/1

17/4

8/2

5/3

7/1

کل

46/2

9/0

15/3

7/1

81/2

1

               

با توجه به جدول شماره 14 ملاحظه می‌شود که میانگین تعداد واپسگرد روی سازة مورد نظر در حالت کوتاه 12/2 و در حالت بلند 5/3 است. همچنین، میانگین تعداد واپسگرد روی ناحیة مورد علاقه در جملات PVM 46/2 و در جملات PVC  15/3 است. بر طبق جدول 14، کمترین تعداد واپسگرد روی سازة مقلوب کوتاه مربوط به جملات PVM (1/2 واپسگرد) و بیشترین تعداد واپسگرد مربوط به سازة غیرمقلوب بلند جملات PVC (17/4 واپسگرد) است.

برای بررسی اثر طول و ساختار نحوی جمله بر تعداد واپسگرد روی سازة مورد مطالعه هم‌چون بخش‌های گذشته از تحلیل واریانس عاملی با اندازه‌های مکرر استفاده‌شد که نتایج آن در جدول 15 گزارش شده‌است. ضمن این‌که به دلیل دو‌سطحی بودن هر دو متغیر درون‌گروهی، مفروضه کرویت داده‌ها برقرار است.

جدول (15): تحلیل واریانس عاملی با اندازه‌های مکرر برای بررسی اثر طول و ساختار نحوی بر تعداد واپسگرد

منبع

مجموع مجذورات

df

میانگین مجذورات

F

Sig.

η2

طول سازه

55

1

55

85/19

01/0

41/0

خطا

77

28

78/2

 

 

 

ساختار نحوی

8/13

1

8/13

5/3

07/0

11/0

خطا

110

28

93/3

 

 

 

طول سازه* ساختار نحوی

44/12

1

44/12

75/5

05/0

17/0

خطا

60

28

16/2

 

 

 

با توجه به جدول 15 مشخص می‌شود که اثر تعاملی طول سازه و ساختار نحوی بر تعداد واپسگرد روی سازه‌ مورد مطالعه معنادار است. به ‌بیان شفاف‌تر، اثر ساختار نحوی (PVM و PVC) بر تعداد واپسگرد روی سازة مورد مطالعه، توسط طول سازه تعدیل می‌شود؛ به ‌این معنی که تعداد واپسگرد روی سازة مورد نظر در جملات PVM و PVC تحت تأثیر کوتاهی و بلندی جملات قرار دارد. نمودار 6 این اثر تعاملی را به‌طور واضح نشان می‌دهد. مقدار مجذور اتا نیز حاکی از این است که 17 درصد از واریانس تعداد واپسگرد روی سازة مورد مطالعه توسط اثر تعاملی طول سازه و ساختار نحوی تبیین می‌شود.

 

نمودار (6): اثر تعاملی طول سازه و ساختار نحوی بر تعداد واپسگرد روی سازة مقلوب و غیرمقلوب

همان‌طور که در نمودار 6 هم دیده می‌شود، وقتی جملات دارای سازه کوتاه هستند، تفاوت قابل ملاحظه‌ای در تعداد واپسگرد روی سازة مورد بررسی در جملات پسایندشده (PVM) و پسایندنشده (PVC) دیده نمی‌شود، اما هنگامی که جملات دارای سازه‌ بلند هستند، تعداد واپسگرد روی سازة غیرمقلوب در جملات پسایندنشده به‌طور معناداری بیشتر از سازة مقلوب جملات پسایندشده است.

5. بحث و نتیجه‌گیری

با در نظر گرفتن این مهم که در مطالعات رفتارهای چشمی، الگوهای تثبیت و حرکت‌های پس‌روندة چشمی[48] ملاحظاتی برای حوزة پردازش زبانی ارائه می‌دهند، به‌منظور ارزیابی فرضیه‌های پژوهش مبنی بر تأثیر طول سازه‌ها در عملکرد قاعدة حرکت نحوی و ارائه‌ تبیین‌های پردازش‌محور به تحلیل داده‌های حاصل از رفتارهای چشمی شرکت‌کنندگان در تکلیف خواندن جمله، شامل تعداد و دیرش تثبیت و تعداد واپسگرد در نواحی مورد علاقه (سازه‌های مورد مطالعه) پرداخته‌ شده است. داده‌های حاصل از تعداد تثبیت حاکی از آن است که در رابطه با هر دو دستة جملات، دارای بند موصولی با دو آرایش بند موصولی در جایگاه بی‌نشان مجاور هسته و بند موصولی در جایگاه پسافعلی و مجموعة جملات دارای سازه‌ مقلوب پسایند‌شده و ما‌به‌ازای بی‌نشان آن‌ها، هنگامی که سازة مورد مطالعه کوتاه است، تفاوت معناداری در الگوی تعداد تثبیت‌ها پیش و پس از عملکرد قاعدة حرکت نحوی دیده نمی­شود؛ در شرایطی که طول سازة مورد مطالعه در هر دو دسته از جملات بلند است و عنصر پسافعلی حرکت کرده، تعداد تثبیت‌ها به‌طور معناداری کمتر است. در رابطه با داده‌های مرتبط با دیرش تثبیت که برحسب هزارم ‌ثانیه محاسبه ‌شده است، در هر دو دستة‌ جملات، دارای بند موصولی با دو آرایش نحوی و جملات دارای سازة مقلوب و جفت متناظر غیرمقلوبشان، یک الگوی یکسان مشاهده شده است؛ به این ترتیب که، وقتی سازة مورد مطالعه کوتاه است، میانگین دیرش تثبیت در جملات با آرایش نحوی بی‌نشان کمتر از جملاتی است که سازه­ای در جایگاه پسافعلی دارند. هرچند میزان این اختلاف معنادار نیست. در شرایطی که طول سازة مورد مطالعه بلند است و عنصر پسافعلی حرکت کرده، میانگین دیرش تثبیت‌ها به‌طور معناداری کمتر است. شکل شمارة 2، به ‌عنوان نمونه‌ای بصری برگرفته از خروجی تحلیل داده‌های آزمایش ردیاب چشمی است و نشان می­دهد تعداد و دیرش تثبیت پس از عملکرد حرکت نحوی در سازه­های بلند کاهش می­یابد. در شکل زیر، هر یک از دایره‌ها در ناحیه مورد علاقه (بند موصولی) یک نقطة تثبیت و قطر هر دایره نشان‌دهندة دیرش تثبیت است. همان‌طور که مشهود است، پس از عملکرد حرکت خروج بند موصولی، تعداد و دیرش تثبیت‌ها به‌طور معناداری کاهش می­یابد:

 

شکل(2): نمونه‌ای بصری از مسیر پایش جملات دارای بند موصولی بلند

در تحلیل داده‌های حاصل از الگوی حرکت‌های پس‌رونده، میانگین تعداد واپسگردها پس از تعیین سازه‌های مورد مطالعه محاسبه گردید که یافته‌های آن از این قرار بود. تعداد واپسگردها در شرایطی که سازة مورد مطالعه، هم در دسته‌ی نخست جملات (RCE و RCC) و هم در دستة دوم (PVM و PVC)، کوتاه بود، تمایز معناداری پیش و پس از حرکت پسافعلی نداشتند، درحالی­که با افزایش طول سازة مورد نظر، با عملکرد قاعدة حرکت نحوی، تعداد واپسگرد‌ها به طرز معناداری کمتر شد. در نتیجه، با مفروض پنداشتن این مهم که تغییر قابل ملاحظه در تعداد و دیرش تثبیت و الگوی واپسگردها در رفتارهای چشمی، نشان‌دهنده تفاوت در سطح پردازش زبانی است، فرضیة نخست پژوهش مبنی بر این ‌که حرکت نحوی سازه‌ها در سطوح پردازش زبانی تأثیر ایجاد می‌کند، تأیید می‌شود. همچنین با پذیرش اصل کم‌کوشی پردازشی در زبان، می‌توان این‌گونه تبیین کرد که اگر طول سازة مورد مطالعه افزایش پیدا کند، از آن‌جایی که سهولت پردازشی با استناد به داد‌ه‌های تحلیل‌شدة پژوهش، پس از عملکرد حرکت پسافعلی سازه‌ها افزایش می‌یابد، می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که افزایش طول سازه‌ها یکی از دلایل تأثیرگذار در گرایش بیشتر به عملکرد حرکت نحوی است؛ به همین سبب، فرضیة دوم پژوهش نیز تأیید می‌گردد. با توجه به اختلاف معنادار میانگین تعداد و دیرش تثبیت و تعداد واپسگردها در شرایطی که سازة مورد مطالعه نسبتاً بلند است، میانگین این متغیرها در شرایطی که سازة مورد نظر در جایگاه بی‌نشان و بند موصولی در مجاورت هسته‌ است، بسیار بیشتر از میانگین مقادیر محاسبه ‌‌شده پس از عملکرد حرکت نحوی است. در نتیجه، می‌توان گفت عدم عملکرد قاعدة حرکت برای سازه‌های بلند، افزایش بار پردازشی را رقم می­زند. این یافته نیز با فرضیه سوم پژوهش همخوانی دارد، بنابراین این فرضیه نیز تأیید می‌گردد.

از آن‌جایی که مؤلفه‌های پیش‌گفته در تحلیل پایشگر حرکات چشمی، الگویی کارآمد در سنجش سطح پردازشی جملات زبانی است، می‌توان نتیجه گرفت، عملکرد قواعد حرکت نحوی حساس به طول سازه‌ها و در راستای تسهیل پردازشِ برخط صورت می‌گیرد. حرکت به جایگاه پسافعلی در خروج بند موصولی و قلب نحوی از نوع پسایندسازی، با افزایش طول محتمل‌تر است و با انگیزش افزایش بهره‌وری پردازشی صورت می‌گیرد. همچنین، اگرچه زبان فارسی حداقل در گونة نوشتاری دارای ترتیب سازة بی‌نشان SOV است، گرایش کوتاه پیش از بلند هاکینز که مختص زبان‌های VO است، در ساختارهای نحوی مورد مطالعة این پژوهش در زبان فارسی تأیید می‌گردد. ازاین‌روی، رفتاری که این زبان در قبال گرایش کوتاه پیش از بلند و ترتیب سازه‌ها از خود نشان می‌دهد، هم‌سوی با زبان‌های VO است و نه OV. این نتیجه هم‌سو با یکی از فرضیات مطرح در مطالعات رده‌شناختی توالی واژه در زبان فارسی است (دبیرمقدم، 1392: 128ـ148) که با استناد به شواهد درزمانی (رده‌شناسی تاریخی) مشخص شده است این زبان از ردة فعل‌پایان به ردة فعل‌آغاز در حال رانش و تغییر رده ‌است. دستاورد‌های این پژوهش به‌عنوان یکی از نخستین مطالعات رویکرد پردازشی به توالی سازه‌ها در چارچوب روش‌شناسی روان‌زبان‌شناختی می‌تواند به‌عنوان شواهد رفتاری هم‌زمانی برای فرضیه‌های رده‌شناختی درزمانی تلقی شود.

قدردانی

لازم می‌‌دانیم از همکاری آزمایشگاه روان‌شناسی دانشکدة روان‌شناسی و علوم تربیتی، دانشگاه شهید بهشتی و جناب آقای روح‌الله منصوری‌سپهر، دانشجوی دکتری روان‌شناسی این دانشکده صمیمانه قدردانی کنیم. همچنین، از استاد فرزانه، سرکار خانم دکتر شهین نعمت‌زاده نیز به خاطر رهنمودها و مشاورة ارزشمند در حین انجام پروژه سپاسگزاریم. بدون تردید، در صورت عدم همکاری و راهنمایی‌های این عزیزان پژوهش به سرانجام نمی‌رسید.



[1]. grammaticalization of  processing principles

[2]. extraposition rules

[3]. heavy NP shift

[4]. stylistic rules

[5]. length effect

[6]. efficiency principles

[7]. relative clause extraposition

[8]. short distance scrambling

[9]. postposing

[10]. resumptive pronoun

[11]. restrictive

[12]. non-restrictive

[13]. the Accessibility Hierarchy

[14]. Keenan & Comrie

[15]. Government and Binding Theory

[16]. extraposition

[17]. free word order

[18]. Ross

[19]. Adli

[20]. gradient acceptability judgment

[21]. specific object

[22]. particle movement

[23]. dative alternation

[24]. Short Before Long

[25]. head-initial

[26]. fixation and gaze duration

[27]. saccade length

[28]. regressions

[29]. Behaghel

[30]. the law of the growing elements

[31]. Wasow

[32]. Francis

[33]. End-weight Principle

[34]. parsing

[35]. Stallings & et al.

[36]. Domain Minimization Principle

[37]. self-paced reading task

[38]. Faghiri & Samvelian

[39]. Mehler et al.

[40]. N. Mackworth

[41]. Frazier and Rayner

[42]. ‘garden-path’ theory of parsing

[43]. Just and Carpenter

[44]. Derivational Theory of Complexity

[45]. Traxler et al.

[46]. Betancort et al.

[47]. fixation count

[48]. regressive movements

دبیرمقدم، محمد. (1374). «فعل مرکب در زبان فارسی». مجله زبان‌شناسی. سال 12. شمارة 23 /24. 2ـ46.
-------. (1387). زبانشناسی نظری، پیدایش و تکوین دستور زایشی. ویراست دوم. تهران: سمت.
-------. (1392). رده‌شناسی زبان‌های ایرانی. 2 جلد. تهران: سمت.
راسخ مهند، محمد. (1385). «ارتباط قلب نحوی و تأکید در فارسی». دستور. شمارة 2. 20ـ33.
راسخ مهند، محمد و مجتبی علیزاده صحرایی، راحله ایزدی فر، مریم قیاسوند. (1391). «تبیین نقشی خروج بند موصولی در زبان فارسی». مجله پژوهش‌های زبان‌شناسی. سال4 (1). 21ـ39.
راسخ مهند، محمد و مریم قیاسوند. (1393). «بررسی پیکره‌بنیاد تأثیر عوامل نقشی در قلب نحوی کوتاه فارسی». دستور. شمارة 10. 163ـ197.
علائی، مجید و مهدی تهرانی‌دوست، محمد راسخ‌مهند (1397). «چیدمان سازه‌ها در زبان فارسی متأثر از وزن دستوری: تبیینی پردازش‌محور». جستارهای زبانی.(زیر چاپ).
محمودی، سولماز (1394). «بررسی نحوی بندهای موصولی در زبان فارسی: فرایند حرکت بند». جستارهای زبانی. شمارة 24. 241ـ269.
مدرسی، بهرام (1387). «ساخت اطلاع و بازنمایی آن در زبان فارسی». دستور. شمارة 4. 25ـ57.
Adli, A. (2010), “Constraint cumulativity and gradience: Wh-scrambling in Persian”, Lingua, 120, 2259-2294.
Aghaei, B. (2006), Clausal complementation in modern Persian, Ph.D. Dissertation, Texas, University of Texas at Austin.
Arnold, J. E. & A. Losongco, T. Wasow, R. Ginstrom, (2000), “Heaviness vs. newness: The effects of structural complexity and discourse status on constituent ordering”, Language, 76(1), 28-55.
Baltin, M. (2006), “Extraposision”, In M. Everaert and H. V. Riemsdijk (eds.), The Blackwell Campanion to Syntax, BlakwellPublishing Ltd,261-285.
Behaghel, O. (1909/10), “Beziehungen zwischen umfang und reihenfolge von satzgliedern”, InsogermanischeForschungen, 25, 110-142.
----------, )1930(, “Von deutscher wortstellung”, Zeitschrift fűr Deutschkunde, 44, 81-89.
Betancort, M. & M. Carreiras, P. Sturt (2009), “The processing of subject and object relative clauses in Spanish: An eye-tracking study”, The Quarterly Journal of Experimental Psychology, 62 (10), 1915-1929
Browning, M. & E. Karimi, (1994), “Scrambling to object position in Persian”, In N. Cover and H. van Riemsdijk (eds.), Studies on scrambling:movement and non-movementapproaches to free-word-order phenomena, Berlin, Mouton de Gruyter, 61-100.
Clifton, C. & A. Staub, (2011), “Syntactic influences on eye movements during reading”, In S. P. Liversedge & l. D. Gilchrist, S. Everling (eds.), The Oxford Handbook of Eye Movement, Oxford, University Press, 895-910.
Clifton, C. & A. Staub, K. Rayner, (2007), “Eye movements in reading words and sentences”, In R. van Gompel & M. Fischer, W. Murray,  R. Hill (eds.), Eye movements: a window on mind and brain, Amsterdam, Elsevier, 341-372.
Comrie, B. (1989), Language universals and linguistic typology, Second edition, Oxford, Basil Blackwell.
Dryer, M.S. (1980), “The positional tendencies of sentential noun phrases in niversal rammar”, The Canadian Journal of Linguistics, 25, 123-195.
Faghiri, P. & P. Samvelian, (2014), “Constituent ordering in Persian and the weight factor”, Empirical Issues in Syntax and Semantics, 10, 215-232.
Fox, D. & J. Nissenbaum, (1999), “Extraposition and scope: A case for overt QR”, In S. Bird & A. Carnie, J. D. Haugen, P. Norquest (eds.), Proceeding of the Eighteenth West Coast Conference on Formal Linguistics, Somerville, Cascadilla Press, 132-144.
Francis, E. J. (2010), “Grammatical weight and relative clause extraposition in English”, Cognitive Linguistics, 21 (1), 35-74.
Francis, E.J. & L. A. Michaelis, (2014(, “Why move? How weight and discourse factors combine to predict relative clause extraposition in English”, In B. Macwhinney & A.  Malchukov, E. Moravcsik (eds.), Competing motivations in grammar andusage,Oxford, University Press, 71-87.
Frazier , L. & K. Rayner, (1982), “Making and correcting errors during sentence comprehension: Eye movements in the analysis of structurally ambiguous sentences”, Cognitive Psychology, 14, 178-210 .
----------------, (1988). “Parameterizing the language processing system: Left-vs. right-branching within and across language”, In J. A. Hawkins (ed.), Explaining language universals, Oxford, Basil Blackwell, 247-279.
Frommer, P.R. (1981), Post-verbal phenomena in colloquial Persian syntax, (Unpublished Doctoral Dissertation), California, University of Southern California.
Hawkins, J.A. (1992), “Innateness and function in language universals”, In J.A. Hawkins & M. Gell-Mann (eds.), The evolution of human languages, New Mexico,Addison-Wesley, 78-87.
------------, (1994), A performance theory of order and constituency, Cambridge, University Press.
------------, (1999), “Processing complexity and filler-gap dependencies across grammars”, Language,75 (2), 244-285.
------------, (2001), “Why are categories adjacent?”, Journal of Linguistics, 37 (1), 1-34.
------------,  (2004), Efficiency and complexity in grammar, Oxford, University Press.
Hawkins, S. & E. L. Keenan, (1974), The Psychological validity of the accessibility hierarchy, Summer Meeting, LSA.
Huck, G. J. & Y. Na, (1992(, “Information and contrast”, Studies in Language,16 (2), 325-334.
------------------------, )1990(, “Extraposition and focus”, Language, 66 (1), 51-77.
Just, M. A. & P. A. Carpenter, (1980), “A theory of reading: From eye fixations to comprehension”, Psychological Review, 87(4), 329-354.
----------------------- , (1992), “A capacity theory of comprehension: Individual differences in working memory”, Psychological Review, 99, 122-149 .
Karimi, S. (1999), “Is Scrambling as strange as we think it is?”, MIT Linguistics Working Paper, 159-190.
----------, (2001), “Persian complex DPs: How mysterious are they?”, Canadian Journal of Linguistics, 46, 63-96.
----------, (2003), “On object position, specific and scrambling in Persian”, In S. Karimi (ed.), Word order and scrambling, Blackwell Publishing, 91-124.
----------, (2005), A Minimalist approach to scrambling, evidence from Persian, Berlin: Mouton de Gruyter.
Keenan, E. L. & B. Comrie, (1977), “Noun phrase accessibility and universal grammar”, Linguistic Inquiry,  8, 63-99.
Mehler , J. & T.G. Bever, P. Carey, (1967), “What we look at when we read”, Perception and Psychophysics, 2, 213-218.
Rasekh-Mahand, M. & A. Alizade Sahraei, R. Izadi Far, (2016), “A corpus-based analysis of relative clause extraposition in Persian”, Ampersand, 3, 21-31.
Rochemont, M.S. & P.W. Culicover, )1990(, English focus Constructions and the theoryof grammar, Cambridge, University Press.
Ross, J. (1967), Constraints on variables in syntax, Unpublished doctoral dissertation, Massachusetts Institute of Technology, Cambridge.
Stallings, L.M. & M. C. MacDonald,  P. G. O'Seaghdha, (1998), “Phrasal ordering contsraints in sentence production: phrase length and verb disposition in heavy-NP shift”, Journal of Memory and Language,39, 392-417.
Takami, K. (1999), “A functional constraint on extraposition from NP”, In A. Kamio & K. Takami (eds.), Function and structure, John Benjamins, Amsterdam, 23-56.
Traxler, M. J. & R. K. Morris, R. E. Seely, (2002), “Processing subject and object relative clauses: Evidence from eye movements”, Journal of Memoryand Language, 47, 69-90.
Wasow, T. (1997), “Remarks on grammatical weight”, Language variation and change, 9, 81-105.
------------, (2002), Postverbal behavior, Stanford, CSLI Publication.
Yamashita, H. & F. Chang, (2001), “Long before short preference in the production of head-final language”, Cognition, 81, B45-B55.