راحله گندمکار
چکیده
نظریة استعارة مفهومی که نخستین بار در سال 1980 میلادی از سوی لیکاف و جانسون مطرح شد، یکی از مبانی نظری اولیه در معنیشناسی شناختی به حساب میآید. بر اساس این نظریه، استعاره صرفاً ابزاری بلاغی محسوب نمیشود، بلکه اندیشیدن انسان ماهیتاً استعاری است. در چنین نگرشی، ساخت مفهومی از طریق نگاشتهای میان حوزههای مبدأ و مقصد، و انطباق ...
بیشتر
نظریة استعارة مفهومی که نخستین بار در سال 1980 میلادی از سوی لیکاف و جانسون مطرح شد، یکی از مبانی نظری اولیه در معنیشناسی شناختی به حساب میآید. بر اساس این نظریه، استعاره صرفاً ابزاری بلاغی محسوب نمیشود، بلکه اندیشیدن انسان ماهیتاً استعاری است. در چنین نگرشی، ساخت مفهومی از طریق نگاشتهای میان حوزههای مبدأ و مقصد، و انطباق میان این حوزهها شکل میگیرد. تجربة انسان و تعامل با جهان پیراموناش مبنای اصلی شکلگیری استعارههای مفهومی است. در این نظریه، یکی از مهمترین ویژگیهای استعارههای مفهومی یکسویگی آنهاست و این رابطه نمیتواند شکل معکوس و دوسویه داشته باشد. نویسندة مقالة حاضر به کمک نمونههای متعددی از فارسی گفتاری میکوشد تا این ویژگی را ارزیابی کند. چنین به نظر میرسد که اولاً معیار و محدودیت خاصی برای شکلگیری و تعداد استعارههای مفهومی وجود ندارد و ثانیاً برخلاف اصول نظریة موردنظر، در زبان فارسی این استعارهها دوسویهاند.