رضا مراد صحرایی
چکیده
دربارة ماهیت دستور جهانشمول در بدو تولّد، دو دیدگاه کلی مطرح است که به دیدگاه واژگانگرا و دیدگاه درخت کامل معروفاند. طرفداران دیدگاه واژگانگرا، دستور جهانشمول را ناقص و بلوغ را عامل اصلی تکوین آن میدانند. اما پیروان دیدگاه درخت کامل، بر کامل بودن درخت زبانی کودک از بدو تولّد تأکید نموده و تعامل و درونداد را عامل فعالیت ...
بیشتر
دربارة ماهیت دستور جهانشمول در بدو تولّد، دو دیدگاه کلی مطرح است که به دیدگاه واژگانگرا و دیدگاه درخت کامل معروفاند. طرفداران دیدگاه واژگانگرا، دستور جهانشمول را ناقص و بلوغ را عامل اصلی تکوین آن میدانند. اما پیروان دیدگاه درخت کامل، بر کامل بودن درخت زبانی کودک از بدو تولّد تأکید نموده و تعامل و درونداد را عامل فعالیت و توسعة آن فرض میکنند. فرض قطعی هر دو دیدگاه این است که در فرایند رشد زبان، کودک مقولههای واژگانی را زودتر از مقولههای نقشی فرا میگیرد. پیامد طرح این ایدة مشترک، اعتقاد به عدم بازنماییِ گرههای نقشی مثل زمان/ تصریف، متممنما ، مبتدا و کانون در نحو اولیة کودک است. پژوهش حاضر، با بررسی طولی روند فارسیآموزی یک کودک فارسیزبان، به ارزیابی این ایدة مشترک پرداخته و با ارائة چندین شاهد قابلاعتنا نشان داده است که در فراگیری زبان فارسی، اولاً مقولههای نقشی همزمان با مقولههای واژگانی، و نه پس از آنها، فراگرفته میشوند و ثانیاً گرههای نقشی بهطور کامل در زبان کودک قابل مشاهده هستند و فعالیت مقولههای نقشی به حدی گسترده است که شواهدی از دسترسی کودک به ساخت اطلاع نیز قابل ارائه است.