زبانشناسی
رضامراد صحرایی؛ حسین بازوبندی؛ حامد مولایی کوهبنانی
چکیده
در راستای تقویت گونۀ علمی زبان فارسی، واژهگزینی در برابر اصطلاحات علمی زبانهای خارجی و شناخت دقیق سازوکارهای واژهسازی در این گونۀ علمی و ظرفیتهای آن از اهمیت قابل ملاحظهای برخوردار است. در مورد فرایندهای واژهسازی واژههای مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی پژوهشهای آماری و پیکرهبنیاد اندکی انجام شده است. در این میان، ...
بیشتر
در راستای تقویت گونۀ علمی زبان فارسی، واژهگزینی در برابر اصطلاحات علمی زبانهای خارجی و شناخت دقیق سازوکارهای واژهسازی در این گونۀ علمی و ظرفیتهای آن از اهمیت قابل ملاحظهای برخوردار است. در مورد فرایندهای واژهسازی واژههای مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی پژوهشهای آماری و پیکرهبنیاد اندکی انجام شده است. در این میان، یکی از حوزههایی که تاکنون به طور جامع به آن پرداخته نشده، حوزه حمل و نقل در سطح چهار حوزۀ اصلی آن است. از این رو، پژوهش حاضر، با روش توصیفیتحلیلی به بررسی مقابلهای فرایندهای واژهسازی واژههای مصوب فرهنگستان و معادل انگلیسی آنها در حوزههای حمل و نقل درونشهری-جادهای، دریایی، ریلی و هوایی در هشت دفتر اول، شامل 2929 واژه فارسی و 2929 واژه انگلیسی (جمعاً 5858 واژه) میپردازد. نتایج نشان میدهد فرایندهای واژهسازی غالب در واژههای فرهنگستان به ترتیب درصد عبارتند از ترکیب (77/11%)، ترکیب-اشتقاق (69/6%) و اشتقاق (06/4%). همچنین، کمتر از یک درصد از کل پیکره با استفاده از دیگر فرایندهای واژهسازی یعنی کوتهنویسی، ترخیم (و کوتاهسازی)، آمیزهسازی و تکرار ساخته شدهاند. علاوه بر این، 36/73% از دادهها حاصل ساخت نحوی و14/3% نیز حاصل هیچگونه فرایند واژهسازی نیستند و به صورت واژههایی بسیط به کار رفتهاند. در مقابل، فرایندهای واژهسازی غالب معادلهای انگلیسی به ترتیب عبارتند از ترکیب-اشتقاق (56/39%)، ترکیب (57/32%) و اشتقاق (87/5%)؛ کمتر از 5 درصد از واژههای انگلیسی نیز به ترتیب بسامد با استفاده از فرایندهای کوتهنویسی، ترخیم و آمیزهسازی ساخته شدهاند. بعلاوه، در زبان انگلیسی 03/10% از دادهها به صورت ساخت نحوی تولید شده و 2/7% از واژهها، بسیط هستند.
رضا محمدی؛ حسین بازوبندی
چکیده
از جمله نظریههای نوینی که امروزه جایگاهی ویژه و کاربرد وسیعی در تحلیل متن و دیگر حوزههای زبانشناختی پیدا کرده نظریۀ نقشگرای نظاممند هلیدی و متیسن (2014) است. بر اساس این رویکرد، ساختار زبان متأثر از نقشهایی است که زبان در بافت ارتباطی و در جهان خارج به عهده دارد و این تأثیر بهشکل سه فرانقش بازنمودی، متنی و بینافردی ...
بیشتر
از جمله نظریههای نوینی که امروزه جایگاهی ویژه و کاربرد وسیعی در تحلیل متن و دیگر حوزههای زبانشناختی پیدا کرده نظریۀ نقشگرای نظاممند هلیدی و متیسن (2014) است. بر اساس این رویکرد، ساختار زبان متأثر از نقشهایی است که زبان در بافت ارتباطی و در جهان خارج به عهده دارد و این تأثیر بهشکل سه فرانقش بازنمودی، متنی و بینافردی تجلی مییابد. ازآنجاکه فرانقش بینافردی بر شیوۀ تبادل معنا بین گوینده و مخاطب استوار است، کاربست آن در تحلیل متون دینی، ضمن ایجاد درک بهتر از چنین متونی، میتواند سنگ محک مناسبی برای ارزیابی قابلیت تعمیم این نظریه نیز فراهم سازد. نگارندگان در پژوهش حاضر، با روشی توصیفیـتحلیلی، به بررسی خطبۀ شقشقیه با رویکرد نقشگرای نظاممند هلیدی و متیسن (2014) در قالب فرانقش بینافردی میپردازند. نتایج عمدۀ پژوهش نشان میدهد که علیرغم بسامد غالب وجه خبری، امام (ع) در سرتاسر این خطبه به نحوی در تبادل و انتقال معنا عمل کرده است که گویی هر دو سوی تعامل، با هم، در ساخت متن شرکت دارند و از این طریق، راه هرگونه یکسویگی تعامل را بسته است. خطبۀ شقشقیه با انگیزه و هدف احقاق و اثبات حق خلافت از سوی امیرالمؤمنین (ع) ایراد شده است و درعینحال، امام در ایراد این خطبه، از لوازم انشا در جهت اقناع و استمالۀ مخاطب بهره نمیبرند؛ دلیل چنین امری را میتوان این دانست که ایشان آنچنان به حقانیت خود و جایگاه خود نسبت به خلافت یقین و باور داشتهاند که از آن صرفاً خبر دادهاند و اصلاً نیازی به استفاده از عبارات انشایی جهت اثبات چنین حقی احساس نکردهاند.
حسین بازوبندی؛ مهین ناز میردهقان
چکیده
چگونگی تولید صحیح صورتهای زبانی در کودکانی که هنوز قادر به درک صحیح آنها نیستند، در سالهای اخیر کانون توجه بسیاری از زبانشناسان و بهویژه روانشناسان زبان بوده و بهعنوان پرسش اصلی در پژوهش حاضر مورد بررسی قرار گرفته است. این پژوهش با رویکردی توصیفی ـ تحلیلی، تلاشی است جهت شناساندن شیوهای تبیینی پیرامون مسألۀ عدم تقارن میان ...
بیشتر
چگونگی تولید صحیح صورتهای زبانی در کودکانی که هنوز قادر به درک صحیح آنها نیستند، در سالهای اخیر کانون توجه بسیاری از زبانشناسان و بهویژه روانشناسان زبان بوده و بهعنوان پرسش اصلی در پژوهش حاضر مورد بررسی قرار گرفته است. این پژوهش با رویکردی توصیفی ـ تحلیلی، تلاشی است جهت شناساندن شیوهای تبیینی پیرامون مسألۀ عدم تقارن میان درک و تولید گفتار. از میان تبیینهای متأخر، «نظریۀ بهینگی دوسویه»، از توانی بالقوه در تبیین عدم تقارنها برخوردار است که از دیگر تبیینها معتبرتر مینماید. باوجوداین، فرض عمدة پژوهش حاضر این است که این نظریة تقریباً قوی با چالشهای عمدهای روبروست که اعتبار آن را زیر سؤال میبرد. برای اثبات این ادعا، دربارة چنین مسائلی بحث شده است: نبود یک مفهوم یا سامانه واحد از بهینگی دوسویه، سردرگمی پیرامون فرایند انسداد، عدم توافق در مورد نحوة مرتبهبندی و نوع و تعداد محدودیتها در حیطه یک موضوع خاص برای تبیین عدم تقارن مزبور، شفاف نبودن رویکرد اتخاذی در مورد پردازش درک («از بالا به پایین» یا از «پایین به بالا» بودن). نتایج پژوهش حاکی از این است که نظریۀ بهینگی دوسویه به دلیل مسائل مذکور، همانند دیگر رویکردهای موجود در این حوزه، قادر نیست بهلحاظ نظری و روششناختی، مسألهای مهم چون عدم تقارن میان درک و تولید گفتار را تبیین نماید.